• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 316
تعداد نظرات : 120
زمان آخرین مطلب : 4206روز قبل
اهل بیت

سرزمین «کربلا» براى ما شیعیان به عنوان قتلگاه و مزار سالار شهیدان حسین‏بن على علیه السلام شناخته شده است. اما این سرزمین پیشینۀ تاریخى طولانى دارد و از دیرباز سرزمینى مقدس و مورد توجه بوده‏است.

در روایت هایى که از معصومین علیهم‏السلام به ما رسیده نیز این سرزمین جایگاه و اهمیت خاصى دارد و از آن با احترام خاصى یاد شده‏است.

از جمله در روایتى که امیرمؤمنان علیه‏السلام از پیامبر اکرم صلّى‏اللَّه‏علیه‏وآله نقل مى‏کنند، آمده است:

یقبر ابنى بأرض یقال ل‌ها کربلاء هى البقعة التى کانت فی‌ها قبة الإسلام التى نجّااللَّه علی‌ها المؤمنین الذین آمنوا مع نوح فى الطوفان.(۱)

 «ـفرزندم در سرزمینى که به آن «کربلا» گفته مى‏شود، به خاک سپرده مى‏شود. آنجا سرزمینى است که گنبد اسلام در آن قرار دارد. همانجا که خداوند مؤمنانى را که به نوح ایمان آورده بودند از طوفان نجات دارد.»

در روایت دیگرى نیز که از امام صادق علیه‏السلام نقل شده ایشان خطاب به «ابى یعفور» مى‏فرمایند:

و یحک أما تعلم أنّ اللَّه اتّخد کربلا حرماً آمناً مبارکاً قبل أن یتّخذ مکّة حرماً.(۲)

 «واى بر تو! آیا نمى‏دانى که خداوند «کربلا» را حرم امن قرار داد، پیش از آنکه مکه را حرم قرار دهد؟»

در مقاله حاضر نویسنده پس از اشاره به روایتهاى یاد شده، تلاش کرده است که با ریشه ‏یابى لغت «کربلا» و یافتن معادلهاى آن در زبانهاى شرق باستان جایگاه تاریخى این سرزمین را نشان دهد.

روایتهاى یاد شده اشاره به این دارند که «کربلا» سرزمینى است که در آن گنبد اسلام قرار دارد.‌‌ همان سرزمینى که خداوند به هنگام طوفان، کسانى را که به نوح ایمان آورده بودند نجات داد.

چنانکه معروف است «کربلا» از پیش از دوران اسلامى نام منطقه‏اى در غرب رود فرات بوده که نامهاى تاریخى دیگرى چون «طفّ»، «عمورا» و... نیز داشته است.

مؤلف «معجم البلدان» مى‏گوید:

 «کربلا» از واژۀ «کربلة» به معناى «سستى پا» گرفته شده است. گفته مى‏شود: «جاء یمشى مکربلاً»؛ یعنى آمد در حالى که به سستى راه مى‏رفت.

بر این اساس مى‏توان گفت که زمین آن منطقه سست بوده و از اینرو «کربلا» نامیده شده است. همچنین در لغت گفته مى‏شود «کَربَلْتف الحَنْطَة»؛ یعنى گندم را پاک و خالص کردم.

بنابراین مى‏توان گفت که چون این سرزمین خالى از سنگریزه و درختان انبوه بوده، به آن «کربلا» گفته‏اند.(۳)

 به نظر من براى ریشه و منشأ واژۀ کربلا سه احتمال وجود دارد:

 

احتمال اول: ترکیبى از «کرب - ایلا» باشد.

واژه «کَرْب» تلفظ دیگر واژه «قفرب» در عربى است که به معنى نزدیکى و نزدیک شدن به معبود است. این واژه در زبانهاى عبرى) و سریانى همانند عربى با «قاف» نوشته مى‏شود امّا در زبانهاى اکدى و بابلى با «کاف» نوشته مى‏شود.(۵)

 در زبان عربى، سبئى کهن و عبرى «قربان» به معناى چیزى که به خداوند عزّوجل نزدیک مى‏شود(۶) و همچنین قربانى است که در راه خدا داده مى‏شود. و از همین باب است عید قربان که‌‌ همان عید اضحى است.

در زبان سریانى غربى «قوربانا» به معنى قربانى خدایى است(۷). و در زبان سریانى شرقى «قربانا» به معنى قربانى مقدس است.(۸)

 در زبان سبئى کهن «مَکرب» به معنى معبد، کنیسۀ یهودیان، عبادتگاه و صومعه آمده که مشتق از «مکرب» است.(۹)

 در نقشۀ بطلمیوس(۱۰)، شهر مکه با نام «مکورابا» آمده که‌‌ همان لفظ «مکوربة» یا «مَکفرْبة» است، که در زبان عربى به صورت «تمَقْرفبَة» (اسم مکان از قرب) مى‏آید و به معنى «محلى که به معبود نزدیک مى‏شوند» یا «خانۀ نزدیک شدن» یا «معبد» یا «مسجد» و یا «محل عبادت» است.(۱۱)

 لفظ «ایل» در زبان عبرى به معنى پروردگار آفریننده است که «ایلو‌ها» هم تلفظ مى‏شود. (۱۲) و در زبان اکدى و بابلى «ایلو» (ILU) به معنى «خداوند» و «پروردگار» است که برابر با واژۀ «آن» (AN) (۱۳)در زبان سومرى است. (۱۴)

بر این اساس مى‏توان گفت: «کربلا» به معنى «نزدیکى به پروردگار» و «نزدیکى جستن به پروردگار» مى‏باشد و شهر کربلا نیز به معنى شهر نزدیکى به پروردگار و «شهر خانۀ خدا» است.(۱۵)

 

 این مفهوم هماهنگى کاملى با این روایت منقول از امام صادق علیه‏السلام دارد که مى‏فرمایند:

«خداوند پیش از آنکه مکه را حرم امن قرار دهد کربلا را حرم امن کرده است. (۱۶

منبع:http://karbobala.com 

سه شنبه 21/9/1391 - 21:10
اهل بیت

عیسی علیه السلام که در جمع حواریان بود و از سرزمین کربلا می‌گذشت، پس از شنیدن خبر قرار گرفتن شیری بر سر راه عابران، جلو آمد و رو به شیر گفت: چرا در این راه نشسته‌ای و مانع رفت و آمد عابران هستی؟

حیوان به زبان آمد و گفت: یا نبی‌الله! نمی‌گذاریم از این‌جا بگذری، مگر آنکه بر یزید، قاتل حسین، لعن کنی.

عیسی علیه السلام پرسید: قاتل او کیست؟

شیر گفت: ملعون چرندگان و پرندگان و درندگان بیابان‌ها است، به ویژه در ایام عاشورا.

عیسی علیه السلام به همراه حواریان دست به آسمان برداشت و یزید و قاتلان امام حسین علیه السلام را لعن کرد. آن‌گاه شیر از سر راه کنار رفت و آنان از آن سرزمین گذشتند. (۶)

منبع:http://karbobala.com

سه شنبه 21/9/1391 - 21:8
اهل بیت

موسی علیه السلام با «یوشع‌ ابن نون» در راه بودند که ناگهان، نعلین موسی علیه السلام پاره شد و خاری در پایش فرو رفت و خون از آنجاری شد. موسی رو به آسمان گفت: خدایا! مگر از من گناهی سر زده است که به چنین کیفری، در دنیا مبتلا می‌شوم؟

خطاب رسید: «ای موسی! نام این سرزمین کربلا است و در همین سرزمین، خون حسین علیه السلام ریخته می‌شود و به دست قومی جفاکار به قتل می‌رسد.»

موسی گفت: خدایا! حسین کیست؟

خطاب آمد: «او فرزند محمد مصطفی، آخرین فرستاده من، است.»

عرض کرد: قاتل او کیست؟ فرمود: «کسی است که ماهیان دریا و وحشیان صحرا و پرندگان هوا نیز او را لعن می‌کنند.»

موسی علیه السلام نیز رو به آسمان کرد و قاتلان حسین علیه السلام را لعن و نفرین کرد و با یوشع از زمین کربلا گذشت. (۵)

منبع:http://karbobala.com

سه شنبه 21/9/1391 - 21:7
اهل بیت

سلیمان علیه السلام بر بساط خود، در آسمان در حال حرکت بود. ناگهان، باد به جنب‌و جوش افتاد و بساط سلیمان از کنترل وی خارج شد. سلیمان علیه السلام تعجب کرد و وحشت و اضطرابی عجیب، سراپای او را فرا گرفت.

پرسید: چه شده است؟

باد جواب داد: ما به قتل‌گاه حسین علیه السلام رسیده‌ایم.

سلیمان پرسید: حسین علیه السلام کیست؟

باد گفت: او فرزند علی بن ابی‌طالب و دختر خاتم ‌الانبیا ـ محمد مصطفی ـ است که در این سرزمین، به دست قومی جفاکار به قتل می‌رسد.

سلیمان پرسید: نام قاتلش کیست؟

پاسخ داد: او ملعون زمین و آسمان‌ها است.

در این هنگام، سلیمان دست به آسمان برداشت و یزید را لعن کرد. باد به خود آمد و بساط سلیمان را برداشت و از زمین کربلا دور کرد. (۴)

منبع:http://karbobala.com

سه شنبه 21/9/1391 - 21:7
اهل بیت

ابراهیم علیه السلام به سرزمین کربلا رسید. آرام آرام با مرکبش می‌گذشت که ناگهان به گودال قتل‌گاه رسید و اسب، او را به زمین زد. ابراهیم علیه السلام زبان به استغفار گشود و عرض کرد: خدایا! از من، چه خطایی سر زده است که به این بلا دچار شدم؟

جبرئیل نازل شد و عرض کرد: «ای ابراهیم! از تو گناهی سر نزده است. در این سرزمین، فرزند آخرین فرستاده خدا، ـ محمدبن عبدالله ـ را به قتل می‌رسانند.» ابراهیم علیه السلام پرسید قاتل او کیست؟

جبرئیل گفت: «قاتل او، ملعون آسمان‌ها و زمین است که قلم، بر روح اعظم، لعن او را نگاشته است.» در این هنگام، ابراهیم دست خود را به طرف آسمان بالا برد و در حق قاتلان آن حضرت، لعن و نفرین کرد. (۳)

منبع:http://karbobala.com

سه شنبه 21/9/1391 - 21:6
اهل بیت

عجله کنید: «همه سوار بر کشتی شوید. کودکان را فراموش نکنید. عذاب خداوند نازل شده است» این کلامی بود که حضرت نوح علیه السلام به قوم خود می‌گفت: از آسمان و زمین آب فوران می‌کرد. وزش باد شدید نیز وحشت و اضطراب مردم را دو چندان کرده بود. همه بر کشتی سوار شدند و کشتی بر امواج پر تلاطم آب سرگردان شد. مدتی در راه بود که ناگهان از حرکت ایستاد. نوح علیه السلام، مضطرب و نگران گفت: خدایا! چه شده است؛ چرا کشتی حرکت نمی‌کند؟

ناگهان ندا آمد: «ای نبی‌الله! این‌جا، سرزمینی است که فرزند‌زاده خاتم الانبیا صلی الله علیه و آله و پسر اشرف اولیا کشته می‌شود.»

نوح علیه السلام پرسید: قاتل او کیست؟

ندا آمد: «قاتل او، ملعون آسمان‌ها و زمین است.» نوح علیه السلام چهار بار قاتـلان آن حضرت را لعن کرد تا سرانجام کشتی به راه افتاد و از غرق شدن نجات پیدا کرد. (۲)

منبع:http://karbobala.com

سه شنبه 21/9/1391 - 21:6
اهل بیت

هنگامی که حضرت آدم علیه السلام به زمین فرستاده شد، میان او و همسرش «حوا» جدایی افتاد. آدم برای یافتن همسرش، به جست‌وجو پرداخت. در میانه راه، گذارش به کربلا افتاد. پس بی‌اختیار، اشک از چشمانش جاری شد و ابری از غم، دلش را تسخیر کرد. سر به آسمان بلند کرد و گفت: خدایا! آیا دیگربار، دچار معصیتی شده‌ام که این حال به من دست داده است؟

خطاب رسید: «ای آدم! گناهی از تو سر نزده است، بلکه در این سرزمین، فرزند تو ـ حسین علیه السلام ـ را با ستم، به قتل می‌رسانند»

عرض کرد: خدایا حسین کیست؟ آیا از پیامبران است؟

ندا آمد: «نه، پیامبر نیست، ولی فرزند پیامبر آخرالزمان ـ محمد بن عبدالله ـ است

عرض کرد: خدایا! قاتل او کیست؟

خطاب آمد: «نامش یزید است که ملعون آسمان‌ها و زمین‌ است

در این هنگام، به جبرئیل رو کرد و گفت: درباره قاتل حسین علیه السلام چه باید کرد؟

جبرئیل گفت: «باید او را لعن کرد».

آدم علیه السلام چهار بار یزید را لعن کرد و راه خود را در پیش گرفت و از سرزمین کربلا خارج شد.

منبع:http://karbobala.com(۱)

سه شنبه 21/9/1391 - 21:6
اهل بیت

اکنون به زندگانى امیر المؤمنین علیه‏السلام نگاه مى‏کنیم و حضرت را در حرکت به سوى جنگ با معاویه (جنگ صفین) نظاره مى‏کنیم. زمانى که ایشان به سرزمین نینوا (کربلا) مى‏رسند، از ابن عباس مى‏پرسند:

 «آیا این زمین را مى‏شناسى؟» مى‏گوید: نمى‏شناسم. حضرت مى‏فرمایند: اگر این سرزمین را مى‏شناختى، آن چنان که من مى ‏شناسم، مانند من مى‏ گریستى و سپس اشک از دیدگان حضرت جارى مى‏شود. سپس محل شهادت امام حسین و یارانشان را نشان مى ‏دهند و مى ‏فرمایند:

 در این محل جوانانى از آل محمد کشته مى‏شوند که آسمانیان و زمینیان بر آن‌ها گریه خواهند کرد.» (۴)

و در جاى دیگر مى‏فرمایند:

 «از آن زمان که رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله مرا از شهادت حسین در کنار شط فرات آگاه ساخت، هرگاه یادآور آن مى‏شوم، ریزش اشک، امانم نمى‏دهد. »

به روشنى مى‏بینیم که هرگاه پیامبر اکرم و اصحاب ایشان و نیز امیرالمؤمنین علیه السلام متذکر شهادت امام حسین علیه‏السلام مى‏شدند، اندوهناک شده و بر آن حضرت مى‏گریند و عجیب این است که در این زمانه عده‏اى منکر ضرورت برپایى عزاى حسینى مى‏شوند و آن را بدعت مى‏دانند؟!

حتى با بررسى اجمالى بیانات ائمه علیهم‏السلام نیز مشخص مى‏شود که تشکیل مجالس عزادارى نه تنها امرى جایز است، بلکه بسیار پرفضیلت و امرى تأکید شده است.

امام صادق علیه‏السلام مى‏ فرمایند:

 «گریه و جزع در تمامى مصیبت هاى جزع‏آور مکروه است جز گریه‏ى بر حسین علیه‏السلام که ـ نزد خداوند - مأجور است»(۵)

 «کسى که یک بیت شعر در مصیبت امام حسین علیه‏السلام بسراید و بر ظلمهاى وارده بر اباعبداللّه‏ الحسین علیه‏السلام گریه کند، خداوند به واسطۀ این عمل جایگاهى در بهشت به او مى‏دهد.»(۶)

امام صادق علیه‏السلام چون مى‏شنوند که عده‏اى از شیعیان در کنار تربت پاک حسین بن على علیهماالسلام اجتماع مى‏کنند و بر ایشان نوحه سرایى مى‏نمایند، مى‏فرمایند:

«خدا را سپاس که برخى از مردم را علاقمندِ به ما نمود تا مدح ما کنند، بر ما سوگوارى نمایند و دشمنان ما را مورد طعن و نفرین قرار دهند.»(۷)

در جاى دیگر حضرت به یکى از اصحاب خود مى‏فرمایند:

«آیا مصایب شهداى کربلا را یادآور مى‏شوى و اظهار جزع و ناراحتى مى‏کنى؟ عرض مى‏کند: آرى. حضرت مى‏فرمایند: خداوند گریه‏ات را بپذیرد. تو از کسانى هستى که در خوشحالى ما شادند و در ناراحتى ما اندوهناکند.»(۸)

هم چنین امام رضا علیه‏السلام به یکى از اصحاب خود به نام ریان بن شبیب مى‏فرمایند:

«هرگاه خواستى بر مصیبتى گریه کنى، شایسته است که بر مصیبت امام حسین علیه‏السلام گریه نمایى، چرا که او را به سان ذبح گوسفند به شهادت رساندند، و سپس ادامه مى‏دهند که به سبب عاشوراى امام حسین و گریۀ فراوان ما اهل بیت بر آن حضرت چشمان ما زخم شده و دل‌هایمان سوخته است و اشک چشمان ما، روان است، پس باید که گریه کنندگان بر حسین گریه کنند، بدانید که گریه بر حسین علیه‏السلام قلب انسان را پاک مى‏کند»(۹)

این دو بیان امام معصوم علیه‏السلام بیانگر این است که اقامۀ عزاى اباعبداللّه‏ حسین علیه‏السلام حتى به صورت فردى و به دور از تأثیرات اجتماعى آن لازم و ارزشمند است، و هدف از عزادارى تنها ابراز مخالفت سیاسى و یا حماسه سرایى نیست. در دستور صریحى از امام باقر علیه‏السلام داریم که براى امام حسین علیه‏السلام مجلس عزا برپا کنید؛ خود و خانواده خود بر مصایب آن حضرت بگریید؛ و جزع و ناراحتى خویش را ابراز کنید؛ بر آن حضرت سلام دهید؛ در نفرین بر قاتلین آن حضرت بکوشید؛ اهل خانه را جمع کرده مجلس عزا برپا نمایید و بر آن حضرت همگى بگریید؛ در ملاقات با یکدیگر، یکدیگر را تعزیت دهید و بگویید:

«عظم اللّه‏ أجورنا بمصابنا بالحسین علیه‏السلام و جعلنا و إیاکم من الطالبین بثاره مع ولیه الإمام المهدى من آل محمد علیه‏السلام»(۱۰)

به این ترتیب با تأملى کوتاه در زندگانى پیامبر اکرم و امامان معصوم علیهم‏السلام به روشنى معلوم مى‏گردد، که عزادارى بر امام حسین علیه‏السلام و گریه بر مظلومیت آن حضرت و ابراز تنفر از دشمنان آن شهید کربلا، یک حکم اصیل دینى است که نسبت به آن به شدت سفارش شده است. این عزادارى راهى براى تقرب ما به سوى خداوند و جلب رضایت پروردگار و تبعیت از امامان معصوم علیهم السلام است و این نه نیاز آنان به عزادارى ماست بلکه این راهى براى تکامل و تقرب ماست و باعث پاکى قلب و آمرزش گناهان خواهد شد و البته چنین امرى در جهت پیروى و محبت و مودت ما نسبت به ائمه اطهار علیهم‏السلام است. باشد که بیش از پیش نسبت به انجام وظیفه دینى و ابراز محبت و مودت خود نسبت به ائمه خود کوشا باشیم و در ایام مصیبت امام حسین علیه‏السلام صاحب عزاى واقعى این ایام یعنى حضرت صاحب الزمان عجل اللّه‏ تعالى فرجه الشریف را همراهى کنیم، به ایشان تعزیت گوییم و خود را جهت ظهور ایشان و انتقام از دشمنان اهل بیت مهیا کنیم.


پی نوشت:

__________________________________

۱- اعلام النبوة /۸۳

۲- مقتل ابن جوزى /۱۲۴

۳-مقتل خوارزمى /۱۶۲؛ کتاب صفین /۵۸

۴- بحار الانوار ۴۴/۲۹۱

۵- بحار الانوار ۴۴/۲۸۲

۶- کامل الزیارات /۵۳۹

۷- کامل الزیارات /۱۰۱

۸- عیون اخبار الرضا ۱/۲۹۹

۹- کامل الزیارات /۱۷۴

۱۰- بدیهى است چهارچوب تعیین شده توسط قوانین و مقررات دینى بر مصادیق عرفى حاکم خواهد بود. به عبارت دیگر مصادیق این گونه عبادات نباید مغایرتى با سایر دستورات دینى داشته باشد.
سه شنبه 21/9/1391 - 21:4
اهل بیت

مى‏دانیم که یکى از راههاى رسیدن به حکم الهى و دستورات دینى توجه به عمل پیامبر اکرم و ائمه اطهار علیهم السلام است، که فعل و عمل ایشان خود بیان حکم دین است.

پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله به علم الهى بار‌ها در مورد حادثۀ عاشورا سخن گفته‏اند و ضمن بیان مصیبت‌ها و ظلمهاى وارده بر امام حسین علیه‏السلام و یاران ایشان بر شهادت مظلومانه فرزندشان حسین علیه‏السلام اندوهناک شده و اشک ریخته‏اند. رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله در روز ولادتشان، نوزاد را طلبیدند، و چون قنداقه‏ایشان را به نزد پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله آوردند، او را در بغل گرفتند و گریستند، و چون از علت گریه سؤال شد فرمودند:

«پسرم را گروه ستمگران خواهند کشت که خداوند شفاعتم را به آنان نرساند»(۱)

بعد‌ها نیز زمانى که متذکر واقعۀ کربلا شدند، فرزندشان حسین علیه‏السلام را به اصحاب خود نشان دادند و فرمودند:

 «این امت، فرزند مرا خواهند کشت»

در سیره رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و سلم مى‏بینیم که روزى امام حسین علیه‏السلام نزد پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و سلم بودند که جبرئیل نازل مى‏شود و عرض مى‏کند اى رسول خدا! به زودى امت تو فتنه مى‏کنند و این فرزند کوچک تو را پس از تو خواهند کشت، سپس مقدارى از خاک کربلا را به پیامبر اکرم صلی الله علیه واله مى‏دهد و رسول خدا در حالى که مشتى خاک را در دست دارند بر اصحاب وارد مى‏شوند و مى‏ فرمایند:

«جبرئیل به من خبر داد، که فرزندم حسین پس از من در سرزمینى به نام طف، کنار شط فرات کشته مى‏شود و آن‌گاه به نام قاتل او اشاره مى‏کنند و مى ‏فرمایند که قاتل او شخصى به نام یزید است»، آنگاه دست به دعا بلند مى‏کنند و مى‏ فرمایند:

 «خدایا! براى قاتل و خوار کننده‏‌هایش برکت قرار مده.» (۲)

در اینجاست که اصحاب از بیانات حضرت به گریه مى ‏افتند و این مجلس پیامبر صلی الله علیه واله و اصحاب تبدیل به مجلس عزاى بر حسین علیه السلام و گریۀ بر مصیبتهاى آن حضرت مى ‏شود.

از این مجلس اقامۀ عزاى پیامبر و اصحاب براى امام حسین علیه‏ السلام معلوم مى‏گردد که عزادارى لزوما وسیله‏اى براى امورى نظیر حماسه سرایى یا بیان فلسفۀ قیام امام حسین علیه‏السلام نیست و نفس این امر (یعنى اقامۀ عزا بر امام و گریه بر ایشان) پیروى از سنت پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله محسوب شده و ارزشمند است.

در ادامه‏ ى مجلس فوق پیامبر اکرم صلی الله علیه واله مى ‏فرمایند:

«اى مردم! من دو گوهر گرانب‌ها در میان شما بر جاى مى‏گذارم: کتاب خدا و عترتم که آمیخته با آب حیاتم و ثمره‏ى وجودم مى‏باشند. این دو از هم جدا نخواهند شد تا هنگامی که کنار حوض کوثر بر من وارد شوند و من در مورد اهل بیتم چیزى جز دوستى و مودّت آنان نمى‏خواهم و این چیزى است که پروردگارم به من دستور داده است پس مواظب باشید که در روز قیامت در کنار کوثر شما را ملاقات نکنم در حالی که با اهل بیتم دشمنى نموده و بر آنان ستم کرده باشید.» (۳)

منبع:http://karbobala.com

سه شنبه 21/9/1391 - 21:4
اهل بیت

در شب ششم محرم جناب حبیب بن مظاهر اسدی با اذن امام حسین علیه السلام برای آوردن یاور و کمک، به قبیلهٔ بنی اسد رفت. اسدیان پذیرفتند و حرکت کردند. ولی جاسوسان به عمر سعد خبر دادند و او عده‌ای را فرستاد تا مانع آن‌ها شوند؛ لذا درگیری رخ داد که در آن میان جمعی از بنی اسد شهید و زخمی و بقیه ناگزیر به فرار شدند و حبیب به خدمت حضرت آمد و جریان را عرض کرد.(۱)

... وَ أَقْبَلَ حَبِیبُ بْنُ مُظَاهِرٍ إِلَى الْحُسَیْنِ ع فَقَالَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ هَاهُنَا حَیٌّ مِنْ بَنِی أَسَدٍ بِالْقُرْبِ مِنَّا أَ تَأْذَنُ لِی فِی الْمَصِیرِ إِلَیْهِمْ فَأَدْعُوَهُمْ إِلَى نُصْرَتِکَ فَعَسَى اللَّهُ أَنْ یَدْفَعَ بِهِمْ عَنْکَ قَالَ قَدْ أَذِنْتُ لَکَ فَخَرَجَ حَبِیبٌ إِلَیْهِمْ فِی جَوْفِ اللَّیْلِ مُتَنَکِّراً حَتَّى أَتَى إِلَیْهِمْ فَعَرَفُوهُ أَنَّهُ مِنْ بَنِی أَسَدٍ فَقَالُوا مَا حَاجَتُکَ فَقَالَ إِنِّی قَدْ أَتَیْتُکُمْ بِخَیْرِ مَا أَتَى بِهِ وَافِدٌ إِلَى قَوْمٍ أَتَیْتُکُمْ أَدْعُوکُمْ إِلَى نَصْرِ ابْنِ بِنْتِ نَبِیِّکُمْ فَإِنَّهُ فِی عِصَابَةٍ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ الرَّجُلُ مِنْهُمْ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ رَجُلٍ لَنْ یَخْذُلُوهُ وَ لَنْ یُسَلِّمُوهُ أَبَداً وَ هَذَا عُمَرُ بْنُ سَعْدٍ قَدْ أَحَاطَ بِهِ وَ أَنْتُمْ قَوْمِی وَ عَشِیرَتِی وَ قَدْ أَتَیْتُکُمْ بِهَذِهِ النَّصِیحَةِ فَأَطِیعُونِی الْیَوْمَ فِی نُصْرَتِهِ تَنَالُوا بِهَا شَرَفَ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ فَإِنِّی أُقْسِمُ بِاللَّهِ لَا یُقْتَلُ أَحَدٌ مِنْکُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ مَعَ ابْنِ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ صَابِراً مُحْتَسِباً إِلَّا کَانَ رَفِیقاً لِمُحَمَّدٍ ص فِی عِلِّیِّینَ قَالَ فَوَثَبَ إِلَیْهِ رَجُلٌ مِنْ بَنِی أَسَدٍ یُقَالُ لَهُ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ بِشْرٍ فَقَالَ أَنَا أَوَّلُ مَنْ یُجِیبُ إِلَى هَذِهِ الدَّعْوَةِ ثُمَّ جَعَلَ یَرْتَجِزُ وَ یَقُولُ.

 قَدْ عَلِمَ الْقَوْمُ إِذَا تَوَاکَلُوا وَ أَحْجَمَ الْفُرْسَانُ إِذْ تَنَاقَلُوا (۲)

أنِّی شُجَاعٌ بَطَلٌ مُقَاتِلٌ کَأَنَّنِی لَیْثٌ عَرِینٌ بَاسِلٌ‏

ثُمَّ تَبَادَرَ رِجَالُ الْحَیِّ حَتَّى الْتَأَمَ مِنْهُمْ تِسْعُونَ رَجُلًا فَأَقْبَلُوا یُرِیدُونَ الْحُسَیْنَ ع وَ خَرَجَ رَجُلٌ فِی ذَلِکَ الْوَقْتِ مِنَ الْحَیِّ حَتَّى صَارَ إِلَى عُمَرَ بْنِ سَعْدٍ فَأَخْبَرَهُ بِالْحَالِ فَدَعَا ابْنُ سَعْدٍ بِرَجُلٍ مِنْ أَصْحَابِهِ یُقَالُ لَهُ الْأَزْرَقُ فَضَمَّ إِلَیْهِ أَرْبَعَمِائَةِ فَارِسٍ وَ وَجَّهَ نَحْوَ حَیِّ بَنِی أَسَدٍ فَبَیْنَمَا أُولَئِکَ الْقَوْمُ قَدْ أَقْبَلُوا یُرِیدُونَ عَسْکَرَ الْحُسَیْنِ ع فِی جَوْفِ اللَّیْلِ إِذَا اسْتَقْبَلَهُمْ خَیْلُ ابْنِ سَعْدٍ عَلَى شَاطِئِ الْفُرَاتِ وَ بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ عَسْکَرِ الْحُسَیْنِ الْیَسِیرُ فَنَاوَشَ الْقَوْمُ بَعْضُهُمْ بَعْضاً وَ اقْتَتَلُوا قِتَالًا شَدِیداً وَ صَاحَ حَبِیبُ بْنُ مُظَاهِرٍ بِالْأَزْرَقِ وَیْلَکَ مَا لَکَ وَ مَا لَنَا انْصَرِفْ عَنَّا وَ دَعْنَا یَشْقَى بِنَا غَیْرُکَ فَأَبَى الْأَزْرَقُ أَنْ یَرْجِعَ وَ عَلِمَتْ بَنُو أَسَدٍ أَنَّهُ لَا طَاقَةَ لَهُمْ بِالْقَوْمِ فَانْهَزَمُوا رَاجِعِینَ إِلَى حَیِّهِمْ ثُمَّ إِنَّهُمْ ارْتَحَلُوا فِی جَوْفِ اللَّیْلِ خَوْفاً مِنِ ابْنِ سَعْدٍ أَنْ یُبَیِّتَهُمْ وَ رَجَعَ حَبِیبُ بْنُ مُظَاهِرٍ إِلَى الْحُسَیْنِ ع فَخَبَّرَهُ بِذَلِکَ فَقَالَ ع لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ.

قَالَ وَ رَجَعَتْ خَیْلُ ابْنِ سَعْدٍ حَتَّى نَزَلُوا عَلَى شَاطِئِ الْفُرَاتِ فَحَالُوا بَیْنَ الْحُسَیْنِ وَ أَصْحَابِهِ وَ بَیْنَ الْمَاء...

 

ترجمه:... حبیب بن مظاهر بحضور امام حسین آمد و گفت: یا بن رسول اللَّه! در این نزدیکى ما قبیله‏اى از بنى اسد هستند. آیا بمن اجازه می‌دهى آنان را براى یارى تو دعوت کنم. چه بسا خدا بوسیله ایشان براى تو دفاع نماید؟ امام علیه السّلام فرمود:

مانعى ندارد. حبیب شبانه بطور نا‌شناس متوجه آن گروه شد و نزد آنان رفت.

ایشان حبیب را شناختند که از قبیله بنى اسد می‌باشد. لذا گفتند: چه منظورى دارى؟ گفت: من بهترین چیزى را براى شما آورده‏ام که مهمانى براى گروهى بیاورد.

من نزد شما آمده‏ام تا شما را براى یارى کردن پسر دختر پیامبرتان دعوت کنم. زیرا آن حضرت در میان گروهى از مؤمنین می‌باشد که هر مردى از آنان بهتر از هزار مرد است. آن گروه هرگز امام حسین را‌‌ رها و بدشمن تسلیم نخواهند کرد. این عمر بن سعد است که امام حسین را محاصره نموده است، شما خویشاوندان من هستید. من این نصیحت را بشما می‌کنم. پس بیائید و امروز سخن مرا در باره نصرت حسین بشنوید تا بدین وسیله بشرافت دنیا و آخرت نائل‏ شوید. من بخدا قسم می‌خورم احدى از شما با پسر پیامبر در راه خدا شهید نخواهد شد مگر اینکه در اعلى علیّین بهشت با حضرت محمد صلّى اللَّه علیه و آله رفیق خواهد بود.(۱) ناگاه مردى از بنى اسد که او را عبد اللَّه بن بشر می‌گفتند بسوى حبیب شتافت و گفت: من اولین شخصى هستم که این دعوت را پذیرفتم. سپس این ارجوزه را خواند:

قد علم القوم اذا تواکلوا و احجم الفرسان اذ تناقلوا انى شجاع بطل مقاتل کاننى لیث عرین باسل‏ یعنى این خویشاوندان من می‌دانند که هر‌گاه عاجز شوند و سواران سست گردند.

من شخصى شجاع و دلاور و جنگجوى می‌باشم. گویا، شیر بیشه‏اى باشم که شجاع است.

سپس مردانى از آن قبیله سبقت گرفتند و تعداد آنان به- ۹۰- مرد رسید و متوجه امام حسین شدند! در همین موقع بود که مردى از آن قبیله خارج شد و این جریان را براى ابن سعد شرح داد.

ابن سعد مردى از یاران خود را خواست که او را ازرق می‌گفتند و تعداد چهار صد سوار را با او متوجه قبیله بنى اسد نمود. در‌‌ همان حینى که آن گروه بنى اسد می‌خواستند شبانه بسوى لشکر امام حسین حرکت نمایند ناگاه لشکر ابن سعد در کنار فرات سر راه بر آنان گرفتند. مختصر راهى بین ایشان و لشکریان امام بیش نبود. بعضى از آن گروه با بعض دیگر بدفاع پرداختند و جنگ خطرناکى بین آنان رخ داد! حبیب بن مظاهر به ازرق فریاد زد و گفت: واى بر تو! با ما چه منظورى دارى؟ از ما صرف نظر کن! ما را بگذار تا دیگرى غیر از تو بواسطه ما شقى و بدبخت شود! ولى ازرق از بازگشتن خوددارى نمود. چون بنى اسد دریافتند که تاب مقاومت با آن گروه تبه‏کار را ندارند لذا شکست خوردند و بسوى قبیله خود مراجعت کردند و شبانه از آن مکان کوچ کردند که مبادا ابن سعد به آنان شبیخون بزند! هنگامى که حبیب بن مظاهر بسوى امام حسین علیه السّلام برگشت و جریان را شرح داد حضرت فرمود:

لا حول و لا قوة الا باللَّه‏

سواران ابن سعد برگشتند و در کنار فرات پیاده شدند، سپس بین امام حسین و یارانش و بین آب فرات حایل گردیدند...!!

 

گردآورنده: شهاب الدین جعفری – میلاد نیکوپایان


پی نوشت:

_______________

 ۱- تقویم شیعه

 ۲- بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج‏۴۴، ص: ۳۸۷
سه شنبه 21/9/1391 - 21:3
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته