در اینجا به تحریر شعری می پردازم از شاعر پر آوازه ی کشورمون : مهدی اخوان ثالث
تو را با غیر می بینم
تو را با غیر می بینم،صدایم در نمی آید ... دلم می سوزد و کاری ز دستم بر نمی آید
نشستم،باده خوردم،خون گریستم،کنجی افتادم ... تحمل می رود اما شب غم سر نمی آید
توانم وصف مرگ جور و صد دشوارتر زان لیک ... چه گویم جور حسرت چون به گفتن در نمی آید
چه سود از شرح این دیوانگی ها،بی قراری ها ؟ ... تو مه ، بی مهری و حرف منت باور نمی آید
ز دست و پای دل برگیر این زنجیر جور ای زلف ... که این دیوانه گر عاقل شود ، دیگر نمی آید
دلم در دوریت خون شد ، بیا در اشک چشمم بین ... خدا را از چه بر من رحمت ای کافر نمی آید
و اگر آنها را به هدایت فراخوانید
سخنانتان را نمی شنوند
و آنها را می بینی ،
به تو نگاه می کنند
اما در حقیقت نمی بینند
سوره ی اعراف ... آیه ی 198
که با توجه به کتاب " فیه ما فیه " و دیوان " بابا طاهر " نگاشته ام
از آن روزی که ما را آفریدی بغیر از معصیت چیزی ندیدی
از ملکت سیر شد سلیمان و ایوب نگشت از بلا سیر
و ایوب نگشت از بلا سیر
الا اي همنشين دل كه يارانت برفت از ياد
مرا روزي مباد آن دم كه بي ياد تو بنشينم
...
اميدوارم هميشه موفق و مويد باشه و به همه آرزهاي خوبش برسه
بعد
اميدوارم كه هنوز به قسمت مطالب روزانه بياد
بعد ديگه
براي همه ي شما تبياني ها هم آرزوي تندرستي و شادكامي دارم
همين
كنون ناطق خمش گردد كنون خامش به نطق آمد
رها كن حرف بشمرده كه حرف بي شمار آمد
موفق باشيد