• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 507
تعداد نظرات : 10
زمان آخرین مطلب : 4129روز قبل
اهل بیت
احرام آیینه


یافتم میقات من پشت دَرَست

حفظ «رب البیت» از حج برترست


رَمی شیطان کردم از امر جلیل

تا بگیرم کعبه از اصحاب فیل


بسته بودم پشت در احرام خود

رهسپر کردم به مسجد گام خود


سعی کردم تا نماند فاصله

از صفا تا مروه کردم هروَله


گفتم او شمع است و من پروانه‌‌ام

بر نگردم بی‌علی در خانه‌ام


حجّ من رخسار حیدر دیدن است

طوف من دور علی گردیدن است


آنقدر ای قبله‌ی بیت‌الحرام

دور تو گشتم که شد حجّم، تمام

يکشنبه 13/12/1391 - 12:17
اهل بیت
رهبر مظلوم

نه چون پروانه ام كز سوز غم بال و پرم سوزد

من آن شمعم كه از شب تا سحر پا تا سرم سوزد

همان بهتر نگردد هیچ كس نزدیك این بستر

كه دانم هر كسى آید كنار بسترم، سوزد

گذارد دست خود بر سینه سوزان من زینب

ولى من بیم آن دارم كه دست دخترم سوزد

مگیر اى رهبر مظلوم! زانو در بغل دیگر

كه این دیدار طاقت سوز، جان و پیكرم سوزد

نه تنها چشم عین اللَّه، سراپاى على گرید

چو از من مى كند پنهان، به نوع دیگرم سوزد

چنان چیدند امّت نارسیده میوه دل را

كه هرگه مى كنم یادش، ز غم برگ و برم سوزد

علی انسانی

يکشنبه 13/12/1391 - 12:17
اهل بیت
معنی عشق

عشق یعنی معنی بالا بلند
عشق یعنی دوری از هر دام و بند

گر که خواهی عشق را معنی کنم

بحر باشم بایدت باشی چو نم

عشق یعنی آتش اندر جان شدن

سوختن در آتش و درمان شدن

عشق یعنی ناله های فاطمه

خطبه خواندنهای او بیواهمه

عشق یعنی در تب و تاب علی

نام مولا بر زبان راندن جلی

عشق یعنی ماجرای کوچه ها

دانی آیا بر سرش آمد چه ها

فاطمه معنای عشق برتر است

ذوب در مولا و میرش حیدر است

فاطمه دستش بدامان علیست

عشق بازیهای زهرا منجلیست

عشق یعنی جان نثاری پشت در

از پی مولا دوید آسیمه سر

دست مولا را به هم پیچیده دید

از پی مولا و عشق خود دوید

گفت مولایم رهانیدش ز بند

روبهان حیله گر گیرید پند

بر سر پیمان خود جان را نهاد

هر چه جانانش بگفت آنرا نهاد

گفتش او جانم چه باشد بهر یار

میکنم قربانیش دار و ندار

عشق یعنی عشق زهرا و علی

جان یکی اندر دو قالب تن گلی

اینچنین مولای من تعلیم داد

درس عشق اندر نهاد من نهاد

نام زهرا دین و هم دنیای ماست

عشق پاکش آخرین سودای ماست

اول و آخر رضای فاطمه

منتهای آرزوی ما همه



مجید امیری

يکشنبه 13/12/1391 - 12:17
اهل بیت
عزای یاس کبود


پوشانده است ابر کبودی مدینه را

برلب نمانده شوق سرودی مدینه را




قندیل ماه رنگ پرید ه است تاگرفت


گرد عزای یاس کبودی مدینه را



ای ماه خسته!مرثیه ای سازکرده ای؟


ای ابربغض!عقده گشودی مدینه را؟!



یک عرش ازستاره ببین گریه می کنند


درپردۀ فرازوفرودی مدینه را



زخم شناسنامۀ تاریخ مافدک!


آیینۀ بهار کبودی مدینه را!!



دنیا بدون فاطمه،تاریک،سوت وکور


فرقی نداشت بودو نبودی مدینه را



اندازۀ تمام جهان نور هدیه داد


یک جانماز وعطرسجودی مدینه را



بر گنبد بقیع دلم آشیان گرفت


با قاصدک نوشت درودی مدینه را



این کفتر ضریح درنیم سوخته است


لب تشنۀ دوقطره شهودی مدینه را



آتش گرفت اگر چه دری کرد شعله ور


دست پلید،دست یهودی مدینه را



بایک اشاره صاعقه می ریخت آسمان


تشباد قهر عادوثمودی مدینه را



لب وانکرده غیر دعای قبیله را


نفرین کجا؟ که فاطمه بودی مدینه را



آیینه نیستم که بچینم گل حضور


یک استغاثه،اذن ورودی مدینه را



خاکم به سرکه قافیه اندیش ماند ه ام


خالی است جای سنگ صبوری مدینه را

محمد حسین انصاری نژاد

يکشنبه 13/12/1391 - 12:16
اهل بیت
نشان فاطمه (س)

عاقبت از بند غم شد خسته جان فاطمه

پرگرفت از آشیان مرغ روان فاطمه


گر بسوزد عالمى از این مصیبت نى عجب


سوخته یكسر زآتش كین آشیان فاطمه


وامصیبت بعد مرگ احمد ختمى مآب


دادن جان بود هردم آرمان فاطمه


آسمان شد نیلگون چون دید نیلى روى او


خُرد شد از ضربت در استخوان فاطمه


محسن شش ماهه اش در راه داور شد شهید


ریخت خون در ماتمش از دیدگان فاطمه


نیمه ی شب بهر تدفینش مهیّا شد على


عاقبت شد در دل صحرا مكان فاطمه


منع كرد از ناله طفلان را ولى ناگه ز دل


ناله ها زد همسر والانشان فاطمه


اى فلك ترسم شوى وارون كه افكندى شرر


از غم مرگش به جان كودكان فاطمه


نیست «مردانى» نشان از تربت پاكش ولى


مهدى (عج) یى آید كند پیدا نشان فاطمه

محمّد على مردانى

http://www.aviny.com/Occasion/Ahlebeit/Fatemeh/Shahadat/88/Shear/Shear13.aspx

يکشنبه 13/12/1391 - 12:16
شعر و قطعات ادبی
زهرا اگر نبود


زهرا اگر نبود خدا مظهری نداشت

توحید انعکاس نمایانتری نداشت



جز در مقام عالی زهرا فنا شدن


ملک وجود فلسفه دیگری نداشت



زهرا اگر در اول خلقت ظهور داشت


دیگر خدا نیاز به پیغمبری نداشت



فرموده اند در برکات وجود او


زهرا اگر نبود علی همسری نداشت



محشر بدون مهریه ی همسر علی


سوگند می خوریم شفاعتگری نداشت



حتی بهشت با همه نهرهای خود


چنگی به دل نمی زد اگر کوثری نداشت



دیروز اگر به فاطمه سیلی نمی زدند


دنیا ادامه داشت، دگر محشری نداشت

علی اکبر لطیفیان

يکشنبه 13/12/1391 - 12:16
اهل بیت
 تركیب بند زهرایی

شوق عراق و شور حجاز است در دلم

جامه دران و سوز و گداز است در دلم

پل می زنم به خویش مگو از کدام راه 

راهی که رو به آینه باز است در دلم

قد قامت الصلاه من از جای دیگر است

قد قامت کدام نماز است در دلم

شب را چراغ گم شدن روز کرده ام

ذکرت چراغ راز و نیاز است در دلم

تشبیه نارساست  ، حقیقت کلام توست

ابهام و استعاره ، مجاز است در دلم

مجموعه ی نیاز تویی ای نماز ناب

دیگر چه حاجتی به نیاز است در دلم

یاس کبود پیش تو خار است فاطمه (س)

نامت گل  همیشه بهار است فاطمه( س)

شب را خدا ز شرم نگاه  تو آفرید

خورشید را ز شعله ی آه تو آفرید

شمسی تر از نگاه تو منظومه ای نبود

صد کهکشان ز ابر نگاه تو آفرید

آه ای شهیده ای که شهادت سپاه توست

جان را خدا شهید سپاه تو آفرید

هر جا كه نور بود به گرد تو چرخ زد

ما را چو گرد بر سر راه تو آفرید

ای پشتوانه ی دو جهان ، عشق را خدا

با جلوه وجلالت و جاه تو آفرید

 تقوای محض ، عصمت خالص ، گل خدا!

آخر چگونه شعر کنم قصه ی تو را؟

 تو آمدی و زن به جمال خدا رسید

انسان دردمند به درک دعا رسید

تو آمدی و مهر و وفا آفریده شد

تو آمدی و نوبت عشق و حیا رسید

هاجر  هر آن چه  هروله کرد از پی تو کرد

آخر به حاجت تو به سعی صفا رسید

احمد (ص)اگر به عرش فرا رفت با تو رفت 

مولا اگر رسید به حق با شما رسید

داغ پدر ،سکوت علی (ع)، غربت حسن (ع)

شعری شد و به حنجره ی کربلا رسید

در تل زینبیه غروبت طلوع کرد

با داغ تو قیامت زینب (س) فرا رسید

با محتشم به ساحل عمان رسید اشک

داغ تو بود بار امانت به ما رسید

تسبیح توست رشته ی  تعقیب واجبات 

قد قامت الصلاتی و حی علی الصلات

بی فاطمه (س) قیامت انسان نبود نیز

عهد الست و معنی پیمان نبود نیز           

چونان تو زن ندید جهان تا كه بود و هست

چونان تو مرد در همه دوران نبود نیز

مولا اگر نبود جهان جلوه ای نداشت

"راز رشید" سوره ی قرآن نبود نیز

گر زنده بود بعد تو پیغمبر خدا

قبر تو مثل مهر تو پنهان نبود نیز

زهرا (س) اگر نبود ، زمین بی بهار بود

در آسمان شکوفه ی  باران نبود نیز

ای برق ذوالفقار علی (ع)   هیچ خطبه ای

مانند خطبه های تو بران نبود نیز

حیدر اگر نبود ومحمد (ص) اگر نبود

وجد و وجود و جوشش  وجدان نبود نیز

ایمان نبود و عشق نبود و شرف نبود

خورشید سر بریده ی صحرای طف نبود

نام تو با علی (ع) و محمد (ص) قرینه است

هر جا كه عطر نام تو باشد مدینه است

دستاس كیست چرخ جهان ؟ این غریب كیست

این دست های کیست که لبریز پینه است؟

آیینه ای که عطر بهشت مدینه بود

نامش هنوز شعله ی سینای سینه است

ای وسعت بهشت ، جهان بی تو دوزخ است

دنیا چقدر مزرعه ی كفر و كینه است

این گونه گنج در صدف هر خزانه نیست

گنجی ست در خزانه اگر این خزینه است

دریا علی (ع) ست گوهر یكدانه اش تویی

در موج حادثات - حسینت سفینه است

با هر حماسه داغ پدر را سرشته ای

هجده كتاب درد علی (ع) را نوشته ای

زیبایی مدینه به غیر از بتول نیست

بی مهر او نماز دو عالم  قبول نیست

می پرسم از شما که رسولان غیرتید

زهرا (س) مگر خلاصه ی جان رسول نیست ؟

گیرم ولایت علی (ع)  از یاد برده اید

آیا غدیر و دست محمد (ص) قبول نیست ؟

آخر اصول عشق مگر چیست جز ولا ؟

آیا مگر حدیث ولا از اصول نیست ؟

مهر علی (ع) ست روزی هر روز  مهر و ماه

وقتی چراغ ، فاطمه (س) باشد ، افول نیست

جبریل را به مرقد مولای عاشقان

بی رخصتش هر آینه ، اذن دخول نیست

الله اكبر از تو كه الله اكبری

ای مادرپدر كه پدر را تومادری

زهراترین شکوفه ی گلخانه ی رسول

با نام تو مدینه مدینه ست یا بتول

ای  مردمی که زایر راز مدینه اید         

آه ای مجاوران حرم حج تان قبول

اینجا كنار حجره ی پیغمبر خدا

آیینه خانه ای ست پر از تابش اصول

آیینه ای كه ماه در آن می كشد نفس

آیینه ای كه مهر در آن می كند حلول

 دربین ماه های خدا چون تو ماه نیست 

ای بین فصل های خدا بهترین فصول

اینجا نماز خانه ی مولا و فاطمه (س) ست

اینجاست خانه ی علی (ع) و خانه ی رسول

زهرا شدی که نام علی (ع) را علم کنی

پنهان شدی که هر دو جهان را حرم کنی

یك عمر بود با غم و غربت قرین علی (ع)

آن قصه ی حسین و حسن بود و این علی (ع)

وقتی ابوتراب شدی خاک پاک شد

 تا زد به خاک بندگی او جبین علی (ع)

درخانقاه نوری و در كعبه چلچراغ

بر خاتم رسول رسولان نگین علی (ع)

آیینه ای برابر انسان و كائنات

آیین عشق و آینه ی راستین علی (ع)

شمشیر حق كه چرخ زنان است و خطبه خوان

دست خداست بر شده از آستین علی (ع)

زهرا(س) نداشت بعد پدر جز علی (ع) كسی

احمد(ص) نداشت جز تو کسی همنشین ، علی(ع) !

اندوه بی شمار مرا دیده ای ، بیا

انسان روزگار مرا هم ببین ، علی (ع)!

دنیا چقدر تشنه ی نام  زلال توست

هر ماه ماه آینه هر سال سال توست

شب گریه های غربت مادر تمام شد

زینب (س) به گریه گفت که دیگر تمام شد

امشب اذان گریه بگوید بگو، بلال

سلمان به آه گفت ابوذر تمام شد

طفلان تشنه هروله در اشک می کنند

ایام تشنه کامی مادر تمام شد

آن شب حسن (ع) شکست که آرام تر ! حسین (ع)

چشم حسین (ع) گفت : برادر! تمام شد

تا صبح با تو استن حنانه ضجه زد

محراب خون گریست كه منبر تمام شد

زاینده است چشمه ی زهرایی رسول

باور مكن که سوره ی کوثرتمام  شد

باور مكن كه فاطمه (س) از دست رفته است

باور مکن حماسه ی حیدر تمام شد؟

زهرا (س) اگرنبود حدیث کسا نبود

زینب (س) نبود و واقعه ی کربلا نبود

شب آمده ست گریه كنان بر مزار تو         

دریا شکست موج زنان در کنارتو

بعد از تو چله چله علی (ع) خطبه خواند و سوخت

چرخید ذوالفقار علی (ع) در مدارتو

زینب (س) كجاست ؟ همسفر خطبه های خون

دنیا چه كرد بعد تو با  یادگار تو

باران نیزه ، نعش غریبانه ی حسن (ع)

آن روزگار زینب (س) و این روزگار تو

گل داد روی نیزه ، سرتشنه ی حسین (ع)

تا شام و كوفه رفت دل داغدار تو

تو سوگوار زینب (س)  و زینب (س)غریب شام    

تو سوگوار زینب (س)  و او سوگوار تو

بعد از تو سهم آینه  درد و دریغ شد

دست نوازشی كه كشیدند تیغ شد

ای ناخدای كشتی درد - ای خدای درد

تنها تویی كه آمده ای پا به پای درد

زین پیش درد و داغی اگر بود با تو بود

درد آشنای داغی و داغ آشنای درد

زان شب كه غرق خطبه ی چشم تو شد علی (ع)

مانند رعد می شكند با صدای درد

شعر تو را چگونه بخوانم كه نشكنم؟

آخر بگو كه قصه كنم از كجای درد ؟

ای قطعه ی بهشت ، غزلگریه ی زمین

با چشم خود سرود تو را های های درد

مگذار مردگان شب عافیت شویم

ما را ببر به آینه ی کربلای درد

تو آبروی داغی  و تو آبروی اشک

تو ابتدای دردی و تو انتهای درد

یوسف اگر برای پدر درد آفرید

زهرا (س) شكست و درد پدر را به جان خرید

ای سرپناه عارف و عامی نگاه تو

آتش گرفت خیمه ی گردون ز آه تو

آیا چه بود قسمت تو غیر درد و درد  

آیا چه بود غیر محبت گناه تو

ساقی علی (ع) ست - كوثر جوشان حق تویی

ما تشنه ایم تشنه ی لطف نگاه تو

در چشم من  تمام زمین سنگ قبر توست

گردون کجا و مرقد بی بارگاه تو

 در کربلای چند شهید غمت شدیم

سربندهای فاطمه(س) بود و سپاه تو

 از خانه ی تو می گذرد راه مستقیم

 را هی نمانده است به حق - غیر راه تو

دنیا اگرغدیر تو را خم نكرده است

روح مدینه  رد  تو را گم نكرده است

 

سروده علیرضا قزوه

 

يکشنبه 13/12/1391 - 12:16
اهل بیت
نیمه دیگر

آهسته می شوید یگانه همسرش را

با آب زمزم آیه های کوثرش را



آهسته می شوید غریب شهر یثرب


پشت و پناه و تکیه گاه و یاورش را



تنها کنار نیمه های پیکر خود


می شوید امشب نیمه های دیگرش را



آهسته می شوید مبادا خون بیاید


آن یادگاریهای دیوار و درش را



پی می برد آن دستهای مهربانش


بی گوشواره بودن نیلوفرش را



می گرید اما باز مخفی می نماید


با آستینی بغضهای حنجرش را



در خانه ی او پهلوی زهرا ورم کرد


حق دارد او بالا نمی گیرد سرش را



با گریه های دخترانه زینب آمد


بوسد کبودی های روی مادرش را



بر شانه های آفتابی اش گرفته


مهتاب هجده ساله ییغمبرش را



دور از نگاه آسمانها دفن می کرد


در سرزمین های سئوالی همسرش را


علی اکبر لطیفیان

http://www.aviny.com/Occasion/Ahlebeit/Fatemeh/Shahadat/88/Shear/Shear03.aspx

يکشنبه 13/12/1391 - 12:15
شعر و قطعات ادبی
ای همسرم مرو
ای آفتاب روشنم ای همسرم مرو

اینگونه از مقابل چشم ترم مرو



با تو تمام زندگیم بوی سیب داشت


ای میوه بهشتی پیغمبرم مرو



جان مرا بگیر خدا حافظی مكن


از روبروی دیده ی نا با ورم مرو



تا قول ماندن از تو نگیرم نمی روم


ای سایه بلند سرم. از سرم مرو



لطف شب عروسی دختر به مادر است


پس لااقل به خاطر این دخترم مرو

 

علی اکبر لطیفیان

http://www.aviny.com/Occasion/Ahlebeit/Fatemeh/Shahadat/88/Shear/Shear03.aspx

يکشنبه 13/12/1391 - 12:15
شعر و قطعات ادبی
هجده نفس


از آسمان آمدم من از سمت عرش یگانه

از آن طرفـها كه بامش هرگـز ندارد كرانه



اول بنـا بود چندین و چنـد روزی بمانم


در گوشه ای از مدینه در برهـه ای از زمانه



نزدیك هجده نفس بود عمرم در این خاك خاكی


یك عمر هجده بهاره یك عمر پیغمبرانـه



می خواستم پر بگیرم برگردم آنجـا كه بـودم


بالم شكست و نشستم دو ماه در كنج لانه



كردند كاری كه هر شب پیش نـگاه مدینه


سر می زدم كوچه كوچه ، در می زدم خانه خانه



هم دستم از شانه افتـاد هم شانه از دستم افتـاد


تـا كه پریشان بمانـد این گیسوی دختـرانه



بالم اگر پربگیرد پـرواز از سر بگیـرد


دیگـر نمی ماند از من حتی نشان ِ نشانه



من مال اینجـا نـبودم تـا كه در اینجـا بمانـم


از آسمان آمدم من پس می روم سمت خـانه

علی اکبر لطیفیان

يکشنبه 13/12/1391 - 12:15
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته