• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 606
تعداد نظرات : 112
زمان آخرین مطلب : 3475روز قبل
اخبار
درباره اقدامات غیرشرعی برخی مهد کودک‌ها به بهانه برنامه‌های آموزشی
سکولاریزه کردن مهدکودکها با تربیت رقاصه وخواننده
 
آیا مسئولان نمی‌خواهند اندکی تأمل و تفکر کنند که چرا برخی از مراکز حساس مابه طور ناخواسته (ان‌شاءالله) به ابزار اجرایی سیاست‌های دشمنان قسم خورده کشورمان به منظور سکولاریزه و پلورالیزه کردن جامعه اسلامی – شیعی، تبدیل شده‌اند؟!....
پایگاه خبری انصارحزب الله: «بدبینی به روحانیت ایجاد کنید! حجاب را بردارید و موسیقی را رواج دهید، کار مسلمین تمام است و در استعمار و اختیار شما خواهند بود»! شروع گزارش با این توصیه و راهبرد از سوی «همفر» جاسوس انگلیسی در کشورهای اسلامی، به این جهت است که مخاطبان این جمله را در ذهنشان به عنوان اصلی توصیه شده از جانب یک جاسوس انگلیسی و غربی تکرار کنند. چه اینکه بعد از ورود به مباحث جزیی‌تر درباره برنامه‌ها و اتفاقهای مختلف و متنوع! 

در مهد کودک‌های پایتخت کشوری که آن را «ام القرای اسلام» می‌دانند، متوجه نوعی پادویی بدون اراده و (ان شاءالله) بدون قصد قبلی! برخی از افراد و مکانهایی این چنینی در به انحراف کشاندن نسل آینده ساز تنها کشور شیعی مذهب عالم و «ام القرای کشورهای اسلامی» می‌شویم. کودکان و اصل استعداد و زمینه بسیار بالای فراگیری و آموزشی که خداوند متعال در وجودشان نهادینه کرده بجز اینکه یک نعمت است، به عنوان ودیعه الهی که امروزه در قامت یک اصل علمی قابل پایش، احصا و اثبات است. سطح و کیفیت فوق العاده این دریافتهای ذهنی و عقلی به حدی است که متخصصین علوم مرتبط با کودکان می‌گویند فعالیت ذهنی کودک و دریافت و ثبت و ضبط اتفاقات پیرامونی‌اش در برخی از حالات، حتی در هنگامی که خواب هستند، همانند یک رادار است که مشغول رصد و ثبت اتفاقات اطرافش می‌باشد.

این یک ادعا نیست بلکه یک اصل ثابت شده علمی است که توسط دانشمندان و متخصصین قبلا آزمایش و اثبات شده است.

امروزه دانشمندان و آگاهان جهان علم، نقش و تربیت پذیری اصلی کودک را در دو مرحله بین سنین ۲ تا ۴ سال و سپس ۴ تا ۶ سال می‌دانند. بر اساس آموزه‌های بدون خدشه دین عزیز اسلام که قرنها پیش همین حرفها را در قالب توصیه‌ها و دستورات تربیتی-دینی به آحاد مسلمانان گفته است ما نیز امروز با تکیه بر فرهنگ غنی اسلام که در جمهوری اسلامی ایران مکلف و مدعی تحقق آن هستیم، نگاهی علمی‌تر، ‌ ژرف‌تر و حساس‌تر به این مباحث داریم. 

بر پایه چنین مباحثی در رابطه با این دین متکامل که همیشه قربانی نوع نگاه جهت دار و گاه دگم مدعیان پیروی اش بوده و هست، مشاهده می‌شودکه رفتارها، تغذیه و توصیه‌هایی جهت انجام برخی مسائل شرعی که دارای مراتب استحباب، مکروه و واجب هستند را در بازه زمانی بارداری بسیار مؤثر می‌داند. این توصیه‌ها و دستورات در بخش‌های دیگر زندگی هر فرد از جمله دوران قبل از ازدواج و چگونگی زندگی و تغذیه در دوره تجرد و ازدواج و بعد از آن را در چگونگی شکل‌گیری شخصیت و تربیت فرزندان مؤثر دانسته و به تناسب و فراخور موقعیت، دستورالعمل‌هایی دارد.

در این گزارش که بناست کیفیت برنامه‌ها و رئوس کاری به کار گرفته شده در مهدهای کودک را مورد واکاوی و مداقه بیشتر قرار بدهیم؛ لازم است به پیشینه و تاریخچه چگونگی شکل گیری کودکستان و یا مهد کودک و دلایل وجود این مراکز در سراسر دنیا و کشورمان اشاره ای بکنیم. 

تاریخچه شکل‌گیری مهد کودک

با گسترش فرهنگ مدرنیته، مردم شهر‌ها برای امرار معاش یا کسب درآمد بیشتر برای زندگی آسان تر و مرفه‌تر مجبور به کار بیشتر شده و در بسیاری از خانواده‌های ما، زن‌ها که باید حافظ حریم خانواده و تربیت کنندگان کودکان باشد به کار در بیرون روی آورده تا درآمد خانواده افزایش یابد. برخی از بانوان نیز که کار در بیرون را نقش آفرینی در اجتماع قلمداد می‌کنند به هر شکلی رو به سوی کارهای اقتصادی در بیرون از خانواده آورده و حتی به عرصه‌های مدیریتی ورود کردند.

خروج زنان برای کار و تلاش در بیرون بسیاری از خانواده‌ها را راجع به نگهداری فرزندان دچار مشکل کرده و همین موضوع باعث ایجاد محل‌هایی به نام مهدکودک‌ برای نگهداری کودکان در ساعات کار مادران شد. این مهدکودک‌ها که با هدف نگهداری از کودکان راه‌اندازی شده، نقش تربیت کودک را در ساعات حضور در مهد نیز بر عهده گرفت. 

اولین مهدکودک در ایران 

در جامعه ایرانی نیز مهدکودک‌ها از سالیان قبل شروع به کار نموده اما با توجه به نگاه‌های مذهبی مردم در تربیت فرزندان و در اولویت نبودن استفاده از مهد در هزینه‌های جاری مردم، بیشتر خانواده‌های مرفه به مهدها گرایش یافته و کمتر خانوادهای متوسط و ضعیف فرزندان خود را به مهدکودک‌ها می‌فرستادند. 

حدود ۴۰ سال پیش خانمی ایرانی و فارغ التحصیل روانشناسی از فرانسه که نویسنده کتاب کودکان بود، اولین مرکز نگهداری و پرورش کودکان را بنا نهاد. این خانم، توران میرهادی بود و آن مرکز «کودکستان» نامیده شد. از زمانی که جامعه ایرانی اسلامی ما هم رنگ و بوی مدرنیته گرفت زنان جامعه ما نیز برای راحتی بیشتر یا کار کردن در بیرون، فرزندان دلبند خود را به مهدکودک‌ها سپردند.

در مهدکودک‌های تشکیل شده در جامعه ما که نوعی کپی‌برداری از نمونه‌های غربی بود، کمتر الگوهای اسلامی رعایت می‌شوند. فرزندان و کودکان ما نوع رفتارهای خلاف فرهنگ جامعه خود را یاد گرفته و رفتارهای خلاف عرف را در بزرگسالی خود بروز می‌دهند. 

چه کسی متولی و مسئول است؟! 

در چند سال اخیر به دلیل اجتماع مهدکودک‌ها و مراکز پیش دبستانی، دعوای بلند مدتی بین بهزیستی و آموزش و پرورش بر سر نظارت بر مهد‌ها صورت گرفت. کودکان ۳، ۴ و ۵ ساله زیر نظر بهزیستی و کودکان ۶‌ساله تحت پوشش آموزش و پرورش بودند و به دلیل اجتماع آنها وحدت مدیریت از بین می‌رفت که در نهایت مجلس نظارت عالیه بر کودکان سنین ۴، ۵ و ۶ ساله‌ها را به عهده آموزش و پرورش گذاشت و همچنین اعلام کرد اگر بهزیستی هم بخواهد متولی آموزش این کودکان باشد، آموزش و پرورش باید بر آن نظارت داشته باشد.

اما اتفاقی که این روزها بیشتر مردم را نسبت به مسائل رخ داده در مهدکودک‌ها نگران کرده است؛ برخی آموزش‌هایی است که در تعدادی از مهدها به خصوص آنهایی که در محله‌های مرفه شهر قرار دارند صورت می‌گیرد. در برخی از مهدکودک‌ها مسئولان آنها به آموزش موسیقی و رقص اقدام نموده و کودکانی در این کلاس‌ها با موسیقی پخش شده شروع به رقصیدن می‌نمایند.

مهدهایی که تعداد آنها کم نیست اما کسی انگار گوشش بدهکار این حرف‌ها نیست و فرزند مسلمانان شیعی به جای یادگیری قرآن و آموزه‌های دینی و علوم و فنون به دردبخور و روش‌های زندگی جمعی امروز، در مهدکودک‌ها آموزش رقص و موسیقی می‌بینند!

با این اوضاع چگونه می‌توان نسبت به کودکی که از خردسالی با چنین آموزه‌هایی همراه بوده توقع داشت در آینده، ‌اندیشه‌های دینی مستحکم داشته و فرد مناسبی برای جامعه ایران اسلامی باشد؟ ! در اینجا بهتر است مهمترین اهداف عمده تاسیس مهدکودک بر اساس دستورالعمل ۱۲ ماده ای که به سازمان بهزیستی اعلام شده است را با هم مرور کنیم که عبارتند از:

۱- ارتقای سلامت زیستی، روانی و اجتماعی کودکان 
۲- ارتقای هشیاری اخلاقی و توجه به ارزشهای دینی و مذهبی 
۳- پرورش خلاقیت و شکوفایی استعدادهای کودکان از ابعاد مختلف
۴- آموزش مفاهیم اجتماعی نظیر تعاون، نوعدوستی، گذشت، ایثار، همکاری و ارزشهای مطلوب زندگی از طریق آموزش غیرمستقیم و کسب تجارب گوناگون

۵- توسعه توانایی‌های کودکان در بیان اندیشه و بروز احساسات و عواطف با استفاده از آموزش مهارت‌های زندگی، هنری، کلامی، بازی، شعر خوانی و نمایش
۶- کمک به اولیاء درمراقبت، نگهداری و پرورش کودکان و ایجاد ارتباط موثر دوجانبه بین کودک و اولیا
۷- آماده‌سازی کودکان برای ورود به نظام تحصیلی رسمی کشور. 

برنامه‌هایی عجیب در مهدهای کودک! 

هر کدام از مهد کودکها با لیست بلند بالایی از برنامه‌ها و فوق برنامه‌های به قول خودشان مفرح و جذاب و البته با برخی استدلالهای علمی! سعی دارند والدین کودکان را به پذیرش و مفید بودن آنها مجاب کنند. برای روشن‌تر شدن موضوع و تنویر افکار عمومی و مخاطبان محترم لازم است تعدادی از برنامه‌های مهد کودکها را همراه با توضیحاتی روشنگرانه تشریح نماییم. 

کلاسهای فوق برنامه مانند آموزش اُرف، آموزش تئاتر، سرود و...؛ که از سنین مختلف آغاز گشته و سعی هر مربی بر این بوده تا هر کدام از این مباحث با ساده ترین شیوه به نوآموزان توضیح داده شود و کودکان را با مفاهیم اولیه هر درس آشنا سازند که این البته به میزان هوش و درک و علاقه و همکاری کودک نیز بستگی دارد. اما وقتی به توضیحات مسئول مهد کودک با دقت بیشتری گوش می‌دهیم متوجه می‌شویم که منظورشان از برگزاری کلاس آموزش تئاتر، آموزش حرکات موزون! 

به همراه تمرین بیان شیوا و ایجاد هماهنگی بین موسیقی و حرکات موزون! است. البته لازم به توضیح است که در واقع منظور از ایجاد هماهنگی بین موسیقی و حرکات موزون، آموزش خوانندگی و رقصیدن به طور همزمان است!

کلاس آموزشی دیگری که در اکثر این مراکز وجود دارد و یکی از مشهورترین آنهاست کلاس آموزش «اُرف» می‌باشد. منظور از اجرای چنین کلاسی هم آشنایی و شناخت دستگاه «بِلز» و اجرای آن توسط کودکان معصوم عنوان می‌شود! 

شواهد علمی تأثیرات مثبت رقصیدن بر ارتقای سطح هوش!

مجبوریم برای روشن‌تر شدن این بخش از گزارش به یک نمونه از مقالات و پژوهش‌های علمی! ذیل عنوان «بهداشت روانی»، که به منظور پذیرش و تسلیم شدن والدین در مقابل تاثیرات مثبت انجام و برگزاری کلاسهای «حرکات موزون ورزشی![رقصیدن] و آموزش موسیقی» بر هوش و رشد اجتماعی کودکان پیش‌دبستانی ارائه می‌شود، اشاره کنیم.

«حرکات بدنی، به‌خصوص حرکات موزون، به‌طور مستقیم یا از طریق مکانیسم‌ها و فرآیندهای دیگر، عملکردهای شناختی، عاطفی و اجتماعی را تحت تاثیر قرار می‌دهند. این حرکات در چارچوب فعالیت تفریحی لذت‌بخشی‌- و آرامش‌بخش صورت می‌گیرد و وسیله‌ای برای اظهار خود، افکار واحساسات وابزاری برای درمان، افزایش‌دهنده آمادگی جسمانی و کاهنده اضطراب است. رویکرد انعطاف پذیری مغز، کاربردها و دلالتهای زیادی برای افزایش فعالیتهای عصبی و هوشی بر اساس فعالیتهای بدنی دارد.

یکی از موضوعات مهم در این چارچوب بررسی نقش فعالیتهای بدنی و به خصوص حرکات موزون در عملکردهای شناختی، عاطفی یا رفتاری است.

هدف پژوهش حاضر نیز بررسی تاثیر آموزش حرکات موزون ورزشی بر سطح هوش عینی کودکان پیش دبستانی است. شرکت کنندگان در این پژوهش ۵۷ کودک پیش دبستانی هستند که در سال تحصیلی ۱۳۸۷-۸۸ در مهد کودک دانشگاه فردوسی مشهد ثبت نام شده بودند. آزمون به کار رفته برای ارزیابی هوش عینی، آزمون معتبر و مشهور آدمک گودیناف بود.

قبل از آموزش حرکات موزون، سطح هوش عینی کودکان مورد ارزیابی قرار گرفت. سپس تمام شرکت کنندگان به طور تصادفی به دو گروه آزمایش و گروه گواه تقسیم شدند. گروه آزمایش طی۴ ماه، و در هر هفته دو جلسه یک ساعت و نیم و با بکارگیری %۶۰ ضربان قلب کودک تحت تاثیر برنامه آموزشی طراحی شده قرارگرفتند.

در این آموزش‌ها هر آزمودنی گروه آزمایش از یک مربی بهره می‌گرفت. گروه گواه هم تحت آموزشهای دیگری قرار گرفته بودند. پس از اتمام دوره آموزشی، شرکت کنندگان هر دو گروه از لحاظ سطح هوش عینی مورد ارزیابی مجدد قرار گرفتند. با اجرای آزمون تحلیل کوواریانس دو گروهی برای مقایسه تفاوتهای پس آزمون دو گروه با کنترل پیش آزمون، نتایج نشان می‌دهد که آموزش حرکات موزون ورزشی در افزایش سطح هوش عینی کودکان پیش دبستانی تاثیر معناداری داشته است.» نتیجه‌ اینکه «آموزش حرکات موزون بر رشد اجتماعی و هوش کودکان پیش‌دبستانی و جامعه دانشگاهی موثر است!»

قبل از ورود بیشتر به حوزه آموزش موسیقی لازم است بگوییم سازهای «اُرف» به سازهایی گفته می‌شود که توسط «کارل اُرف» آلمانی و بر اساس توانمندی‌های ذهنی و حرکتی (استفاده از حرکات مچ دست به جای انگشتان) کودکان طراحی شده‌اند و ساختاری بسیار ساده دارند، گفته می‌شود. اما در قسمت دیگر این شعبده بازی‌ها به کلاس آموزش «اُرف» می‌رسیم که استدلال مسئولان مهد کودکها درباره علت و دلیل لزوم برپایی چنین آموزش‌هایی برای کودکان زیر ۶ سال نیز بسیار جالب است. 

در واقع این عزیزان با آسمان ریسمان بافتن سعی می‌کنند که والدین را مجبور به پذیرش چنین برنامه‌هایی بکنند. از طرفی هم هر خانواده‌ای که به جهت داشتن عقاید و نگاه متشرعانه و دین محور به ابعاد و مسائل زندگی با این کلاسها مخالفت کنند، به آنها برچسب افرادی دگم، اُمُّل و عقب افتاده که مخالف کشفیات علمی هستند، زده می‌شود.

نمونه ای که ذکر خواهد شد شمه ای از تردستی مسئولان برخی مهد کودکها می‌باشد. «آموزش موسیقی کودک به واسطه تاثیر چندگانه‌ای که در یادگیری‌های کودکان، ارتباطات عاطفی و اجتماعی!! می‌گذارد در بیشتر برنامه‌های آموزشی روزانه کودکان جایگاه ویژه‌ای را دارد. چه بسا بهره گیری ازموسیقی در آموزش‌های دروس نیز به کار گرفته می‌شود! در واقع یکی از اهداف موسیقی اُرف هرچه نزدیک ترکردن موسیقی به فرهنگ کودکان است! 

و در این راه نقش والدین بسیار موثر است! زیرا در یک تعامل مثلثی «مربی، کودک و والد یا والدین» خواسته‌ها و توقعات یکی می‌شود و فرهنگ نسل قبل به نسل جدید و نو پا منتقل می‌شود! جدی گرفتن آموزش موسیقی و تمرینات آن طبق اصول یادگیری ازطرف والدین بدون فشارهای غیر منطقی می‌تواند این مسیر را هموارکند. والدین در این راه یاد می‌گیرند که قرار نیست ازکودکانشان نوازنده‌های ماهر بسازند و قرار نیست به جای مربی آموزش دهند. بلکه درمی یابند اگر خودشان از موسیقی لذت ببرند فرزندانشان نیز از موسیقی‌ای که می‌نوازند لذت می‌برند و ازاین مهارت در همه بخشهای زندگی خود بهره خواهند برد! 

گرفتن جشن تولد برای پیامبران!

برنامه‌های جالب دیگری در مهدهای کودک وجود دارد که در سطح خودشان بسیار عجیب و گاه غریب هستند. از جمله این برنامه‌ها که توسط مسئولان برخی از این مهدهای کودک ادعا می‌شود برگزاری مراسم مختلف از جمله جشن میلاد پیامبران(ع) است! این مدعا در حالی مطرح می‌شود که روز ولادت اکثریت غالب پیامبران الهی معلوم و مشخص نیست. حال چگونه این عزیزان توانسته‌اند به چنین تاریخ تولدهایی دست پیدا کنند؟ 

سوالی است که خودشان باید پاسخگوی آن باشند. در این اثنا یک سوال منطقی از جانب عقول جمعی مطرح است و آن اینکه چرا به جای چنین مراسمی که تاریخ شان محل مناقشه و گاه مخدوش است، برای ایام ولادت حضرات معصومین (علیهم‌السلام) که هم مشخص و معلوم است و هم مورد تعظیم و تکریم نظام و ملت سربلند و رشید کشورمان، جشنی برپا نمی‌شود؟‌! 

آموزش‌های چندگانه انگلیسی!

از این بحث هم که بگذریم بخشی دیگر از برنامه‌هایی که محل تأمل و تحمل است آموزش‌ها و برنامه‌هایی ویژه از جمله آموزش زبان انگلیسی، سرود انگلیسی، شعر انگلیسی، بالماسکه انگلیسی و... است! چه اصراری بر «انگلیسیزاسیون» کردن مهد کودکها و کودکان و آینده سازان کشوری مسلمان و شیعه در تراز جمهوری اسلامی ایران، که اتفاقا دشمنی سفّاک و مکّار چون کشور سلطنتی انگلستان(بریتانیا) دارد، وجود دارد؟ چرا ما(قائلین به این مباحث) سعی داریم غرب و بخصوص انگلیس را به عنوان یک قبله گاه و الگوی کامل معرفی کنیم(طرح این مبحث منافات و مخالفتی با لزوم یادگیری و کسب علم حتی از کفار و یا بلاد کفر ندارد)؟

ساده ‌انگاری است که گمان کنیم اگر کودکان خود را به این رقاصخانه‌ها و دیسکوهای (ظاهراً قانونی) بسپاریم می‌توانیم برای آینده آنان هویتی معلوم، شخصیتی بارز و آینده‌ای روشن و مطلوب انتظار داشته باشیم! تساهل و تسامح محض و شعاری مسئولین که به رغم اعلام شعار اعتقاد به «نسل آینده‌ساز» هیچ هدف گذاری و برنامه‌ریزی، کنترل و نظارت روشنی بر مهد کودک‌ها (و حتی دبستان‌ها) ندارند.

آیا ریل گذاری و نگاه راهبردی که در مسیر استراتژیک تربیت کودکان و نوجوانان که به درستی از آنها با عنوان «آینده سازان کشور» نام برده می‌شود، کمترین همخوانی و تناسبی با دغدغه‌های رهبر معظم انقلاب برای ترویج «سبک زندگی اسلامی»، منظرگاه راهبردی یک کشور مسلمان و یا حداقل یک کشور مستقل دارد؟ قطعا خیر! 

سوال پایانی هم اینکه آیا مسئولان نمی‌خواهند اندکی تأمل و تفکر کنند که چرا برخی از مراکز حساس ما(مانند مهد کودکها) به طور ناخواسته (ان‌شاءالله) به ابزار اجرایی سیاست‌های جاسوسان و خنّاسان انگلیسی و یا دشمنان قسم خورده کشورمان به منظور سکولاریزه و پلورالیزه کردن جامعه اسلامی – شیعی، تبدیل شده‌اند؟!
یا لثارات
جمعه 8/6/1392 - 12:45
شعر و قطعات ادبی
اینجا که کوفه نیست خوارج عَلَم شوند
سلمان نمرده است، ابوذر همیشه هست/ سفیانیان که ره به تموج نمی‌برند/ چشمان پر تلاطم رهبر همیشه هست....
 
به گزارش پایگاه خبری انصارحزب الله، وبلاگ بین‌الطلوعین نوشت:

ساقی همیشه هست، قلندر همیشه هست

مستی همیشه بوده و ساغر همیشه هست

«ما در پیاله عکس رخ یــار دیده‌ایم»

در چشم ما تجلی دلبر همیشه هست

در آسمانِ یک یکِ شب‌های عاشقی

ماه و ستاره، کوکب و اختر همیشه هست

تا هست و هست و هست همین است روزگار!

‫جنگ میان بدتر و بهتر همیشه هست

‫ما را چه باک قلعه کفار و مشرکین؟

‫شیر خدا و فاتح خیبر همیشه هست

تا هست غیرت و شرف و عزت و وقار

نام رفیع حضرت حیدر (ع) همیشه هست

« اینجا که کوفه نیست خوارج عَلَم شوند

سلمان نمرده است، ابوذر همیشه هست»

سفیانیان که ره به تموج نمی‌برند

چشمان پر تلاطم رهبر همیشه هست

تا خیمه معاویه راهی نمانده هیچ

تا پای خیمه، مالک اشتر همیشه هست

ما تا همیشه بیرقمان هست سربلند

دستان قرص ساقی لشکر همیشه هست

بر روی دست‌های علمدار کربلا

چادر سیاه حضرت مادر همیشه هست

تاریخ ما به وسعت تاریخ کربلاست

این ماجرای خنجر و حنجر همیشه هست

میدان مین اگر چه فراوان... ولی حسین!

تا کربلای عشق تو معبر همیشه هست
جمعه 8/6/1392 - 12:42
اخبار

یاد‌كرد‌ى از سردار شهید حسین نادری فرمانده گردان۴۱۶ لشكر ۴۱ ثارالله
فرماندهی جوان در لشکر خدا
 
وقتی به عنوان فرمانده گردان عاشورا معرفی شد، فقط ۱۸ سالش بود. از گوشه و كنار زمزمه‌‌هایی بلند شد كه فرمانده گردان كم تجربه است، جوان است، سابقه كارش كم است و...
پایگاه خبری انصارحزب الله - دنیا از آنجا که ظاهر و سایه و شبح و سراب است، فاقد دل بستن است. و اگر چنین است، من و تو چرا دل ببندیم؟ من و تو چرا عمر کوتاهمان را به پایش بدهیم؟ من و تو چرا قیمت و عیارمان دنیا باشد، وقتی قبیله شهیدان، عیار و قیمت خود را رضای رب‌العالمین دانستند و معامله‌ای پرسود کردند... معامله‌ای که ثمن آن جانشان بود. 

دنیا سراب است و آن آب بکر دست نخورده و زلال که بتوان جرعه‌ای نوشید و سیراب شد، جرعه‌هایی است که مولای عاشقان نوشید و حواریونش... شهادت را می‌گویم و بابی از ابواب جنت‌المأوی که فقط به روی شهیدان باز می‌شود. شهادت را می‌گویم و زیبایی‌هایش را... 

سبزقبا


مدت زیادی به عنوان بسیجی در جبهه بود. وقتی حاج مهدی زندی ‌نیا گفت كه باید پاسدار رسمی شود تا بتواند در جبهه مسئولیت بیشتری بر عهده بگیرد، فقط گفت: چشم. فوری تمام كارهای استخدامش را انجام داد و برگشت پیش حاج مهدی. می‌‌گفت: از وقتی این لباس را پوشیدم، مسئولیتم بیشتر شده، الآن باید مسئولیت بسیجی‌ها را هم قبول كنم. 

زمزمه‌ها

وقتی به عنوان فرمانده گردان عاشورا معرفی شد، فقط ۱۸ سالش بود. از گوشه و كنار زمزمه‌‌هایی بلند شد كه فرمانده گردان كم تجربه است، جوان است، سابقه كارش كم است و... چند روز بعد كه گردان را سر و سامان داد، دوباره زمزمه‌‌هایی در گردان پیچید كه ؛ جوان است، سابقه كارش كم است، اما فرمانده لایقی است! 



گریه می‌کرد

در جمع بسیجی‌ها كه می‌‌نشست، می‌‌گفت: من نوكر شما هستم، خدا این توفیق را به من داده كه در خدمت شما باشم. گریه می‌‌كرد و می‌گفت: من در خودم چیزی نمی‌‌بینم كه مسئول این همه بسیجی و پاسدار باشم، ولی چون از طرف فرمانده لشكر تكلیف شده، فرماندهی گردان را می‌پذیرم. 

تکلیف

یكی از رزمنده‌‌ها رفت پیش حسین تا مرخصی بگیرد، ولی حسین موافقت نمی‌‌كرد. می‌گفت: الآن نزدیك عملیاته، به كسی مرخصی نمی‌‌دهم. بنده خدا خیلی اصرار می‌كرد و یك لیست طولانی از مشكلاتش را به حسین می‌‌گفت تا شاید بتواند مرخصی بگیرد! حسین که دید نمی‌‌تواند قانعش كند كه مرخصی نرود، گفت: همه بچه‌هایی كه اینجا هستند مشكل دارند، مثلاً خودم كه اینجا نشسته‌ ام خیلی مشكل دارم، خواهرم مریضه، پدرم از كار افتاده است، برادرم توی منطقه است و... ولی مهم تر از همه این كارها جبهه است، تكلیف ما این است كه الآن اینجا باشیم. 

حُبّ‌الصلوه!

گردان در ساختمان یك مدرسه در شهر فاو مستقر شد. تمام اتاق‌های مدرسه را نیروهای گردان گرفتند و در آنها مستقر شدند. وقتی دید جایی برای نماز خواندن بچه‌‌ها نیست، رفت و با هر زحمتی كه بود مقداری مصالح ساختمانی آورد تا با كمك بچه‌‌ها نمازخانه گردان را بسازد. اصرار بچه‌‌ها برای شروع كار از روز بعد فایده نداشت. كل گردان شب تا صبح را دوش به دوش حسین كار كردند و برایش مصالح آوردند، نمازخانه گردان برای خواندن نماز صبح آماده شد. 

چرا دو نوع غذا!

چند نفر را سرزده به خانه آورد. فرماندار هم یكی از مهمان‌هایش بود! مادر كلی تلاش كرد و با زحمت دو نوع غذا درست كرد. وقتی سفره را انداختند و حسین چشمش به غذاها افتاد، رفت پیش مادر و گفت: مادر چرا دو نوع غذا درست كردید؟ مادرش جواب داد: آخه فرماندار همراهت بود. حسین با ناراحتی گفت: خب باشد! شما می‌‌بایست هر چیری كه توی خونه بود درست می‌‌كردید، نه... 

همین کلمن

یخ تمام شده بود و تداركات برای تهیه آن اقدامی نكرده بود. وقتی آمد تداركات و دید یك كلمن آب سرد آنجاست ولی نیروهای گردان آب سرد ندارند، رو كرد به مسئول تداركات و گفت: الآن تابستونه و بچه‌ها آب سرد ندارن، شما هم تا برای نیروها یخ تهیه نكردید حق استفاده از این كلمن را ندارید. گفتند: حالا شما از همین آب بخورید تا از اهواز یخ تهیه كنیم. گفت: نه. اصلاً. همین كلمن آب رو هم بذارید بیرون كه بچه‌‌ها ازش استفاده كنن. 

هدیه

وقتی فهمید یكی از آشناها مقداری شیر آورده و به پدرش داده، خیلی ناراحت شد. می‌‌گفت: برای چی قبول كردید؟ پدرش می‌گفت: خب یك مقدار شیر آورده، كار بدی كه نكرده، تو هم بخور. حسین ناراحت بود. می‌گفت: منظورم شیر یا هر چیز دیگه ‌ای نیست، منظورم اینه كه پسر این بنده خدا توی گردانی كه من مسئولشم، سربازه، شما نمی‌‌بایست ازش هدیه قبول می‌‌كردید. 

حق‌الناس

بچه‌ها دور هم نشسته بودند و با هم صحبت می‌‌كردند. حسین گفت: اگه كسی از من عیبی دیده و یا از من ناراضیه، همین حالا بگه. بچه‌ها گفتند: ما جز خوبی از شما چیزی ندیده ایم و... ولی حسین گفت: ممكنه من از نظر نظامی مشكلی نداشته باشم، ولی از نظر اخلاقی و معنوی قطعاً ایراداتی دارم. یك نفر از وسط جمع بلند شد و گفت: حسین، من یك روز به شما سلام كردم ولی شما جوابم رو ندادید! حسین از وسط بچه‌ها بلند شد و جلوی همه از این كه ناخواسته جواب سلام او را نداده بود، عذرخواهی كرد. 



شدیدالمراقبه!

هلی ‌كوپتر عراقی امان بچه‌ها را بریده بود و مدام منطقه را بمباران می‌‌كرد. حسین رفت سراغ موشك مالیوتكای بچه‌های لشكر ۲۵ كربلا كه نزدیکشان بودند و موشك را به طرف هلی ‌كوپتر شلیك كرد. هلی كوپتر مسیرش را عوض كرد و از منطقه دور شد و دیگر برنگشت. تا دو روز با كسی صحبت نمی‌‌كرد! می‌‌گفت: اون موشك مال بیت ‌المال بود و می‌‌بایست به هدف بخوره، من مال بیت‌ المال رو تلف كردم. 

نگرانم!

خبر پذیرش قطعنامه همه جا پخش شده بود. حسین، كنار ستوده ( که بعدا شهید شد ) نشسته بود و دو نفری داشتند گریه می‌‌كردند. علیرضا رفت جلوتر و گفت: چرا دارید گریه می‌كنید؟ امام صلاح دانستند جنگ تمام شود و ما مطیع امام هستیم. حسین آن قدر گریه كرده بود كه حتی نمی‌‌توانست درست حرف بزند. این حرف را كه شنید، با صدای بلند به علیرضا گفت: من غلط می‌‌كنم اگر در این مورد اظهارنظر كنم، من از این ناراحتم كه سفره‌ای رو كه خدا پهن كرده بود و سربازان اسلام ازش استفاده می‌كردند، داره جمع می‌شه. گریه من به خاطر این نیست كه جنگ تموم شده، چون من تكلیفم رو انجام دادم. ولی از این ناراحتم كه چرا خدا من رو نپذیرفته. 

معرکه

حسین در یکی از دست نوشته‌هایش، این گونه نوشته بود ؛‌هان، ای مردم دنیا آگاه باشید و از این معرکه بازار دنیا متاع خود را بردارید و بروید. 

شهید در آینه نگاه مادر و برادر

- حسین فرزند چندم شما بود؟ از کودکی‌هایش بگویید... 
مادر شهید: حسین فرزند سوم خانواده بود. در زمان کودکی فرزندی مودب و منظم بود و سر وقت به مدرسه می‌رفت و می‌آمد. دوره ابتدایی را در دبستان سعدی و راهنمایی را در مدرسه امیرکبیر گذراند و تا کلاس ۱۱ (دوم دبیرستان) در مدرسه امام رضوان الله علیه درس خواند. هر چه به حسین اصرار کردیم که درست را ادامه بده، می‌گفت: ما در جبهه درس می‌خوانیم. همان جا امتحان می‌دهیم. یک بار هم برایش خواستگاری رفتیم که قسمت نشد. ما از حسین هیچ‌گونه ناراحتی ندیدیم. خدا نخواست برای ما بماند …



- چه سالی به جبهه اعزام شد؟ اطلاع داشتید که فرمانده گردان است؟ 
مادر شهید: درست در خاطرم نیست، ولی فکر کنم اواخر سال ۶۱ بود. حسین ۱۴ سال سن داشت و در کلاس دوم دبیرستان مشغول به تحصیل بود که به جبهه رفت. یادم هست یک روز مادر شهید مکی آبادی به من گفت: شنیده ام حسین فرمانده شده است. گفتم: اطلاعی ندارم، به من چیزی نگفته است.

آخر در آن زمان حسین به جای شهید مکی آبادی فرمانده گردان شده بود، اما بعد‌ها شنیدم که حاج قاسم سلیمانی به بچه‌های گردان وعده داده بود که قصد دارم فرمانده ای جوان و کم سن وسال برای گردان انتخاب کنم و در جواب بچه‌ها که از او خواسته بودند نام این فرمانده را به آنها بگوید گفته بود: همه او را می‌شناسید ولی نام او را فعلا نمی‌گویم. 

- از خلق و خوی حسین بگویید. 
مادر شهید: از لحاظ نماز و روزه نمونه بود. زمانی که از مرخصی می‌آمد بعد از صرف شام و اندکی استراحت، آماده می‌شد برای خواندن نماز شب. که من از این موضوع اطلاعی نداشتم و بعدها این موضوع را فهمیدم... 

- آقا قاسم! شما که علاوه بر برادر شهید بودن، همرزم او نیز بوده اید، از حسین بگویید... 
برادر شهید: ایشان از همان دوران مدرسه می‌توان گفت یار وفادار انقلاب بود. کارها در مدرسه با محوریت ایشان انجام می‌شد. نیروی مدیریتی قوی‌ای در وجودش بود. همزمان با شروع جنگ نیز در جریان مسائل جنگ بود ولی شرایط سنی ایشان طوری نبود که به جبهه برود و مخصوصا اگر چنین افرادی با این سن کم اسیر دشمن می‌شدند خوراک تبلیغاتی بسیار خوبی برای دشمن فراهم می‌شد. حدودا دو سال بعد که ایشان به سن ۱۴ سالگی رسید به جبهه رفت و در آنجا از تک تیراندازی شروع کرده و در نهایت فرمانده گردان شد. 

- چطور با آن سن کم فرمانده گردان شده بود؟ 
برادر شهید: استعداد خیلی زیادی در شناخت سلاح‌های جنگی داشت. به ویژه وقتی که فرمانده گردان ۴۲۲ ضد زره بود شناخت کاملی از سلاح‌های سنگین و نیمه سنگین مثل موشک « تاو» و «مالیوتکا» داشت، زیرا در آن زمان کمتر کسی بود که حتی این نوع سلاح‌ها را بشناسد، چه برسد به اینکه بتواند با آنها کار کند. 

و او در دفعات متعدد موشک‌های مختلف از جمله چندین مورد تجربه شلیک با موشک تاو را داشت که هر گلوله از این موشک قیمت یک پیکان آن زمان بود. یادم هست یک روز ایشان به گردان ما( ۴۲۲ ضد زره ) که قبلاً فرمانده این گردان بود، آمد و از ما خواست درب کانکس مهمات را باز کنیم. به محض اینکه نگاهی به داخل کانکس انداخت رو به ما کرد و اسم چند نوع از این موشک‌ها را برد و به ما گفت به دلیل شرجی بودن هوا این سلاح‌ها باید به بخش تعمیرات برده شده و نم گیری بشوند. ولی ما خودمان با وجود اینکه مسئول نگهداری این مهمات بودیم اصلاً از این موضوع اطلاعی نداشتیم و این موضوع نشان می‌داد که ایشان در این موارد مطالعه زیادی داشته و کاملا به این امور مسلط است. 

- از خاطرات جبهه بگویید... 
برادر شهید: خاطرات زیادی از ایشان در ذهنم هست. یادم هست یک روز در منطقه سد دز به دنبال من آمد و درست با همین لحن گفت: « برویم رختشویی »! چفیه و چند تکه لباس همراهش بود. بعد به من گفت: تجربه جالبی است … نه؟! به نظر تو در این چندسال مادر چه تعداد ظرف و لباس شسته است؟ بعد اعداد را با هم جمع و تفریق کرد و یک عدد نجومی به دست آورد که نشان می‌داد چقدر به این مسائل اهمیت می‌دهد. 

- معنویات و حالات روحی و ارتباطش با خدا چگونه بود؟
برادر شهید: با ذکر خاطره ای پاسخ این سوال را می‌دهم... اواخر شب بود فاصله بین ۲ گردان زیاد نبود (گردان ۴۲۲ و گردان ۴۱۶). تصمیم گرفتم نماز صبح را در مقر گردان ۴۱۶ بخوانم. در بین راه صدای گریه و ناله‌ای آشنا توجه مرا به خود جلب کرد. بیشتر که توجه کردم ؛ صدای حسین بود! با حالت ضجه و زاری مشغول راز و نیاز با خالق خود بود و می‌گفت: «خدایا، مرا ببخش» ناگهان متوجه حضور من شد و بسیار ناراحت شد. دلش نمی‌خواست کسی او را در آن حالت ببیند. 

- اگر یک بار دیگر موفق به دیدار حسین شوید، از او چه می‌خواهید؟ 
برادر شهید: از او می‌خواهم خیلی‌ها را شفاعت کند. این بالاترین خواسته‌ای است که می‌توانم داشته باشم. و ما هم باید با بها دادن واحترام گذاشتن به این خون‌ها، کارهایی انجام دهیم که موجب خشنودی شهدا که همان خشنودی خداست، باشیم. زیرا امروز خیلی از ارزش‌ها عوض شده است؛ یعنی ضد‌ارزش‌ها جای آن را گرفته است. آن روزها خیلی جو سالم و پاکی بود. الان خیلی نابسامانی‌ها و بی‌فرهنگی‌ها در جامعه می‌بینیم. امید است مسئولان بیشتر تلاش کنند تا بتوان گوشه ای از راه، هدف و مقصدی که این شهدا داشتند را به نسل امروز شناساند. 

- گویا سردار سلیمانی توجه و محبت خاصی به حسین داشته‌اند. درست است؟ 
برادر شهید: بله. سردار هم در دوران حیات حسین و هم بعد از شهادت آن شهید بزرگوار عنایت و توجه خاصی به او داشت و ایشان کسی نیست که بدون آگاهی و اطلاع کسی را به فرماندهی منصوب کند. حتی بعد از شهادت حسین نیز می‌گفتند: ما هنوز برای حسین خواب‌های دیگری می‌دیدیم که میسر نشد. 

- آخرین دیدارتان با حسین را به یاد دارید؟ 
برادر شهید: آخرین دیدار من با شهید اواخر اسفند سال ۶۶ در مقر گردان ۴۲۲ ضد زره بود که آن موقع بنده در آن گردان مشغول خدمت بودم و بعد از آن به سیرجان اعزام شدم و دیگر ایشان را ملاقات نکردم... 

- حاجیه خانم! شما بگویید! خبر شهادت حسین را چه کسی به شما داد؟ چه حالی شدید؟... 
مادر شهید: موقعی که حسین به شهادت رسید، همین برادرش قاسم به همراه خانواده اش در کرمان ساکن بودند و معمولا آخر هر هفته به دیدار ما می‌آمدند. یادم هست یک بار اواسط هفته بود که به سیرجان آمدند. من به همسر قاسم گفتم: چطور شده این بار وسط هفته آمدید و او در جواب به من گفت: دلمان برای شما تنگ شده بود.

ولی من حس عجیبی داشتم. می‌دانستم که اتفاقی افتاده است. آخر، همه مادران شهدا موقع شهادت فرزندشان قطعاً این حس را تجربه کرده‌اند و خوب می‌دانند که من چه می‌گویم... به هر حال آن شب بعد از صرف شام قاسم و همسرش رفتند که استراحت کنند. بابای قاسم از من خواست که برای آنها آب خنک ببرم. وقتی وارد اتاق شدم دیدم همسر قاسم چشم‌هایش اشک‌آلود است. گفتم: چه شده؟ گفت: چیزی نیست. سرم درد می‌کند. 

آن شب گذشت. صبح روز بعد دیدم خیابان جلوی خانه را دارند با گل تزیین می‌کنند و خیلی شلوغ است. آقای نادری به من گفت: بیرون چه خبر شده؟ گفتم: نمی‌دانم خودت برو ببین. وقتی که رفت و خیابان را دید سریع وارد خانه شد و رو به قاسم کرد و گفت: چی شده؟ زود بگو! نکنه حسین … قاسم همان لحظه رو به من کرد و در حالی که بغض گلویش را گرفته بود گفت: مادر از اعماق وجودت بگو «یاحسین »، دیگر چیزی از آن لحظه در خاطرم نیست... 

- آقای نادری کی فوت کردند؟ حال و هوای ایشان در شهادت حسین چگونه بود؟ 
مادر شهید: حسین که شهید شد، برادرش حمید هم در اثر تصادف فوت کرد و این داغ بر غم از دست دادن حسین افزود و باعث شد همسرم به علت از دست دادن فرزندان خود مریض شود که گاهی تشنج می‌گرفت. آخرین باری که تشنج گرفت سکته کرد و از پیش ما رفت. ایشان ۷ سال است که به رحمت خدا رفته است. 

- خواب حسین را هم می‌بینید؟ 
مادر شهید: بله... چندین مرتبه حسین به خوابم آمده است و کاملاً خوشحال و سرحال بود و به من گفت: مادر نگران نباش و خودت را اینقدر اذیت نکن. من اینجا جایی هستم که هر کسی آرزوی آن را دارد. 

- نحوه شهادت حسین چگونه بود؟ 

برادر شهید: بعد از پذیرش قطعنامه زمانی که عراق تانک‌های خود را برای گرفتن اسیر به منطقه ارسال کرده بود، حسین ما و حسین ناصری ؛ فرمانده وقت گردان ۴۲۲، با موتور برای گشت‌زنی به منطقه اعزام شده بودند و به کمین عراقی‌ها خورده بودند. حسین منصوری راننده موتور سیکلتی که حسین با او بوده است، می‌گوید: ابتدا ترکش گلوله دشمن به سینه حسین نشست و بر زمین افتاد. 

بعد دستور داد به راننده موتور که این قضیه را سریعا به قرارگاه اطلاع دهد. راننده موتور مجبور شده بود به تنهایی به عقب برگردد. زمانی که به محل زخمی شدن حسین برگشته بودند، دیده بودند که سرنیزه دشمن بعثی سینه حسین را شکافته و به فیض شهادت نایل آمده است...


منبع:هفته نامه یالثارات الحسین(ع)
جمعه 8/6/1392 - 12:40
اخبار
چشم روشنی به مسئولین فرهنگی:
دختران آوازه خوان دوره گرد ؛ پدیده نوظهور در شهر تهران
 
این گروه دو نفره هنری! در كنسرت خیابانی خود شعری عاشقانه را كه از چشم و ابروی یار و درد عشق می گفت در آن محل شلوغ و پر ازدهام برای عموم مردم به اجرا گذاشته بودند.
پایگاه خبری انصارحزب الله:چند روزپیش برای انجام کاری به سه راه امیراکرم تهران که به نوعی مرکزخرید نیزمی باشد رفته بودم، شلوغی و ازدحام ورودی های پاساژها از یک طرف و گرمای هوا از طرف دیگر بدجوری کلافه ام کرده بود که درهمین حین صدایی توجه ام را جلب کرد.با کمی توجه، این صدا واضح‌تر شد ، صدای آوازمانند زنانه‌ای بود؛ صدایی زنانه والبته پرطنین! 

ابتدا فکر کردم یکی از ماشین های عبوری صدای ضبط صوت خودش را زیاد کرده و لذا برای انجام نهی از منکر به سمت صدا حركت كردم. اما در کمال ناباوری با صحنه عجیبی مواجه شدم؛ دختری تقریبا ۱۳ـ ۱۲ ساله با شکل و شمایل عجیب و بزک کرده در حال نغمه‌سرایی! با استفاده ازیک آمپیلی‌فایرقابل حمل بود كه توسط یک دختر دیگر كه نوازنده تمپك بود همراهی می شد! 

این گروه دو نفره هنری! در كنسرت خیابانی خود شعری عاشقانه را كه از چشم و ابروی یار و درد عشق می گفت در آن محل شلوغ و پر ازدهام برای عموم مردم به اجرا گذاشته بودند. 

ذكر این روایت دردناك برای این بود كه هم بگویم غفلت و وادادگی مسئولین بالاخره كار را به جایی رسانده که نوبر شنیدن و دیدن آوازه خوانی زنده دختران در معابر را هم درک كردیم. و هم یك خسته نباشید به مسولین مربوطه از صدر تا ذیل گفته باشم كه با عملكرد انقلابی خود شرایطی را فراهم آوردند تا دختران هم با خیالی آسوده و البته به شكل حرفه ای بتوانند از استعدادهای نهفته خود حداكثر بهره را ببرند و از این راه به كسب درآمد بپردازند و مردان اجنبی سبیل كلفت با دیدنشان به گور اموات مسئولین بی غیرت نیز یك فاتحه حواله كنند. 

حالا این كه از میان مسئولین خوش غیرت موظف در اشاعه فرهنگ عفاف و حجاب چه كسی پیدا می شود كه زیر بار مسئولیت این پدیده نوین برود وتولیت اداره آن را به عهره بگیرد سوالی است كه احتمالا به زودی جریان انحرافی با دفاع از حقوق خوانندگان دوره گرد دختر در سطح شهرها به آن پاسخ خواهد گفت و احتمالا یك اتحادیه هم برای رسیدگی به امور صنفی این قشر زحمت كش! تاسیس خواهد نمود.
یا لثارات 
جمعه 8/6/1392 - 12:22
اخبار
فاجعه فرهنگی پیش روی ماست...
نسل جدید بی‌حجابی،متولیان امر کجایند؟!
 
تابستان امسال اگر تدبیری اندیشیده نشود شاهد نسل جدید بی‌حجابی خواهیم بود. دختران آستین کوتاه، ساق شلوار پوش. پیراهن‌های در شلوار زده. روسری‌های تا پشت گوش عقب رفته...
پایگاه خبری انصارحزب الله:شاید ۲۰ سال پیش کسی به مخیله‌اش هم نمی‌رسید روزی در خیابانهای تهران دخترانی را مشاهده کند که آن سالها مردم شاید آنها را در سالنهای عروسی هم نمی‌دیدند... دخترانی بزک کرده با موهای پف کرده و بیرون ریخته و مانتوهایی کوتاه و تنگ و شلوارهایی تنگتر! 
این روند ۲۰ سال طول کشید تا به اینجا رسید. استعمار و استکبار صبر و حوصله زیادی دارد، بر عکس بعضی از ماها... 

اولین کار گرفتن چادر بود از زنان ما... گفتند چادر حجاب برتر است و می‌شود برتر نبود! بین خوب و خوب‌تر، خوب را هم انتخاب کنی به جایی بر نمی‌خورد. می‌شود مانتوی گشاد و مقنعه بزرگ پوشید و با حجاب بود... حرف قابل قبولی بود کسی نمی‌تواست به این حرف اعتراض کند حتی مذهبی‌ها! 

گام دوم گرفتن مقنعه بود... می‌شود روسری بزرگ سر کرد! هم تنوع دارد هم حجاب است. یادم‌ می‌آید روسری‌هایی بود با ضلع بیشتر از یک متر که تا کمر خانمها هم می‌رسید... خوب البته روسری مثل مقنعه نبود گاهی ریشه مو بیرون می‌زد. 

در فیلمهای سینمایی فکل گذاشتن زنهای هنرپیشه مد شد و به تبع آن دختران جوان هم از آنها یاد می‌گرفتند... آن سالها عده‌ای با چماق به جان جوانان می‌افتند و این فکلی‌ها را تنبیه می‌کردند... اکبر گنجی که امروز عمله بی‌بی‌سی است سر دسته اینها بود.. 

به هر حال ضلع روسری‌ها آب رفت و فائزه رفسنجانی تز مانتوی کوتاه را داد و دوچرخه سواری بانوان... 
چشمهای ما متوجه این آب رفتن نمی‌شد و آنقدر کم‌کم این کار را کردند که چشم ما عادت می‌کرد... 

مانند بچه‌ای که جلوی چشم پدر و مادرش بزرگ می‌شود و قد می‌کشد و والدینش حس نمی‌کنند اما دیگران که کمتر او را می‌بینند و چشمانشان عادت نکرده متوجه رشد هفتگی او می‌شوند... ما عادت کردیم به روسری‌هایی که هر روز آب می‌رفت و تبدیل شد به نواری باریک و بعضا توری... مانتوهایی که شاید بهتر باشد بلوز و پیراهن راحت نامیدشان تا مانتو... 

به هر حال کم کم کار به این جا کشید و مدام گفتند بی‌حجابی معضل فرهنگی است، برای حل آن باید کار فرهنگی کرد... سالها گذشت و لباسها آب رفت و کار فرهنگی در زمینه عفت وحجاب مشاهده نشد. برعکسش فراوان کار‌های ضد فرهنگ در کوبیدن حجاب و عفت و حیا و غیرت در فیلمهای سینمایی و مجلات و برنامه‌های عمومی یافت می‌شد... 

امسال اما مد پوشش خانمها تغییر کرده است، پوشیدن ساق شلواری جای شلوار... یعنی دیگر شلوار جین تنگ هم نه! ساق شلواری! 

یعنی پس از آنکه چادر، مقنعه، مانتو، روسری از زنان گرفته شد حالا رفته‌اند سراغ شلوار! چشمهای ما هنوز عادت نکرده‌اند... اگر به این هم عادت کنیم سرنوشت چادر و مانتو و روسری در انتظار این ساق شلوارها هم هست... خدایی نکرده اینها هم روز به روز نازکتر و کوتاهترمی‌شود و ما عادت می‌کنیم.... آن وقت... نمی‌دانم بعدش سراغ چه خواهند رفت...؟ 

نمی‌دانم لحن نوشته‌ام چگونه باید باشد؟ تند و خشن؟ آرام و فرهنگی؟ غصه‌ناک و غمگین؟ حیرت‌زده و بیمناک؟ به هر حال تقاضا داریم اولا کار فرهنگی کنید در و دیوار شهر بنر نصب کنید که خانمها شلوار لباس مهمی است. انیمیشن بسازید، باور کنید گیر سه‌پیچ نیست... فاجعه فرهنگی پیش روی ماست... کاش سیاست‌بازی‌ها پایش را به فرهنگ نکشد... 

تابستان امسال اگر تدبیری اندیشیده نشود شاهد نسل جدید بی‌حجابی خواهیم بود. دختران آستین کوتاه، ساق شلوار پوش. پیراهن‌های در شلوار زده. روسری‌های تا پشت گوش عقب رفته...

منبع:هفته نامه یالثارات الحسین(ع)
جمعه 8/6/1392 - 12:20
اخبار
مسئولین چه می کنند؟!
«حیازدایی» دشمن با حمله لشکر ساپورت ها!
دخترکی با آرایشی غلیظ و موهایی افشان با ساپورتی مشکی خودنمایی می کرد چرا که با فونت نستعلیق سایز ۹۰ و سفید روی ران ها و ساق پاها...
 به گزارش وبلاگستان پایگاه خبری انصارحزب الله،‌ مهران موزون در وبلاگ شنود نوشت: البته این از خاصیت های جامعه ی آوانگارد و مدپرست است که برای ذایقه سازی و هویت بخشی به پدیده های نو و گاها ناساز با فضای عمومی، اقدام به نامگذاری خاص بر روی آنها می کنند.
این تصاویر در فضای عمومی تهران براحتی قابل مشاهده است

اینکه چرا و چه کسی نام «جوراب شلواری» های سابق را «ساپورت» نهاده و اصلا این نام از خارج کشور همراه با این جوراب شلواری های رنگ آمیری شده وارد شده یا خیر، موضوع بحث ما نیست.

داستان از این قرار است که از زمستان ۱۳۹۱ برخی زنان خیابانی تهران در حرکتی کاملا مشکوک و سیستماتیک اقدام به پوشیدن جوراب شلواری هایی نمودند که منظره ی بدن نمای از زانو به پایین این پوشش ها قدری عجیب می نمود.




متاسفانه اقدامی در برخورد با این پوشش (که عملا شلوار را از زیر مانتو حذف کرده بود) از سوی هیچکدام از مبادی مسئول صورت نگرفت.

یکی از تحلیل های محتمل نیز این بود که حساسیت فضای پیش از انتخابات ریاست جمهوری و بهانه جویی دشمن برای شبطنت رسانه ای، دلیل جدی نگرفتن این آسیب اجتماعی می توانست باشد.

بهار ۱۳۹۲ از راه رسید و چشم مردم تهران منور به کوتاه تر شدن مانتوهایی شد که زیر آن هیچ برتن صاحبش نبود جز جوراب شلواری های سابق (که حالا نام ساپورت به خود گرفته بودند) و آرام آرام با حرکتی خزشی این ساپورت ها نه تنها آفتاب بیشتری به خود می دیدند بلکه رنگ ها و نقوش بیشتری را بر اندام باربی های تهرانی تجربه می کردند.


گاهی یک ساپورت «رنگ پا» بیننده را به اشتباه می انداخت که نکند فقط یک پیراهن بر تن فلان زن است و دیگر هیچ!

به هر روی..

پس از اعلام نتایج انتخابات خرداد ۹۲ ، آمار ساپورتهایی که صاحبانشان مانتوها را نیز به کناری نهاده و پیراهنی کِشی و چسبان را روی ساپورت ها برتن می کردند شیب تندی به خود گرفت.

حالا این روزها..

ساپورت های رنگارنگ در حال فتح خیابانهای تهران است.

اکنون به وفور دختران و زنانی در سطح شهر تهران دیده می شوند که پیراهنی کشی و مجلسی را (که هیچ ربط و شباهتی به مانتو ندارد و صرفا پیراهنی است که تا نیمی از نشیمنگاه امتداد دارد) بر تن داشته و پوشش تمامی نیم تنه ی تحتانی بدن را برعهده ی ساپورت نازک و گاها رنگ بدن خویش گذاشته اند.

روز گذشته برای دیدن فیلم «هیس!..دختر ها فریاد نمیزنند» به سینما پردیس رفته بودم تا یکی دیگر از فیلمهای سینمای مولف را ببینم.

انبوه زنان و دختران ساپورت پوشی که مردانشان با عضلات ستبر و بدنسازی شده (مردانی که حکماً به اندازه ی جوجه خروس هم غیور نبودند) دیده میشد و در این میان دخترکی با آرایشی غلیظ و موهایی افشان با ساپورتی مشکی خودنمایی می کرد چرا که با فونت نستعلیق سایز ۹۰ و سفید روی ران ها و ساق پاهای خویش(بر روی ساپورت) اشعاری مورب و حالت ابر و باد ادبیاتی نوشته شده بود.

هرچه کردم نتوانستم قید خواندن اشعار بزنم.

دقیق تر شدم.

نوشته بود : شوش..جوادیه...راه آهن..شوش..میدان راه آهن...ترمینال جنوب..

نمی دانستم بخندم یا عصبانی شوم.

طراحی ابلیس کار خودش را برای کسانی که نمی خواهند به ساپورتها چشم بدوزند کرده بود..

چشم ها کنجکاو خواندن اشعار می شوند.

بعید نیست در آینده ی نه چندان دور که جدول متقاطع کلمات را بر روی برجستگی بدن زنان و دختران ایرانی در فضاهای عمومی شاهد باشیم.

نگرانم..

نگران شهرستان هایی که قرار است مورد حمله ی ساپورت ها قرار گیرند.

پروژه ی «حیازدایی» دشمن همچنان ادامه دارد و ما همچنان در غار اصحاب کهف خوابیم.



یا لثارات 

جمعه 8/6/1392 - 12:14
اخبار
مولّف کتاب «راز قطعنامه» در جلسه هفتگی انصار حزب‌الله با اشاره به خلاف‌گویی‌های هاشمی رفسنجانی:
تحریف حقایق دفاع مقدس به نام اعتدال
رازگشایی از دادن جام زهر به امام(ره)

 
سرکشیدن جام زهر از طرف حضرت امام دلیل دیگری هم داشت. عده‌ای در این تفکر بودند که چطور می‌شود حضرت امام را از مواضعش عقب‌گرد داد. لذا بر آن شدند تا کاری کنند که نقاط برتری که در دست ماست از دسترس نیروهای رزمنده ما بیرون شود...
پایگاه خبری انصارحزب الله- کامران غضنفری محقق وپزوهشگر ونویسنده کتاب «راز قطعنامه» جلد ۴۸ از مجموعه نیمه پنهان -که یکی از چالش برانگیز‌ترین کتاب‌هایی است که از سوی دفتر پژوهش‌های مؤسسه کیهان در اختیار تاریخ‌پژوهان و عموم علاقه‌مندان قرار گرفته است - درجلسه هفتگی انصار حزب الله با موضوع «تحریف دربینات انقلاب به بهانه نفی افراطی گری» به ایراد سخنرانی پرداخت. کامران غضنفری تلاش کرده است تا پاسخ سؤالاتی درباره پذیرش قطعنامه ۵۹۸ را از راه رجوع به مستندات و واقعیت‌های آشکار و پنهان به دست آورده و با جمع آوری اظهارنظر‌های مسئولان و فرماندهان جنگ، قدمی در جهت کشف حقایق تاریخی بردارد که متن صحبتهای او بدین شرح می باشد.

اعتدال و افراطی‌گری از منظر آقای رفسنجانی

اخیراً در سایت جناب آقای هاشمی به مطلبی برخوردم که عنوان آن اعتدال و افراطی گری بود. ایشان موضوعاتی را مطرح کرده بودند و حالا به یکی دو جمله از آنها اشاره می کنم. ایشان گفته بودند که مهمترین شاخص اعتدال در حضرت امام(ره) توجه خاص ایشان به نگاه کارشناسی بود. 

در خاطرم جمله‌ای تاریخی از ایشان هست که نظر کارشناسی مجمع را حتی اگر خلاف نظر خودم هم باشد، می‌پذیرم. از اعتدال امام درس‌های بزرگی در تاریخ ثبت شده؛ از ده‌ها فتوای نوآورانه وفقهی نظیر فتوای شطرنج و موسیقی تا آن حرکت بی‌بدیل سیاسی در قبول قطعنامه ۵۹۸ که هم منجر به تأمین مصلحت مردم و پیشرفت ایران اسلامی گردید و هم سقوط و زوال صدام.

بعد در جایی دیگر اشاره می‌کنند که در واقع‌گرایی اسلامی نه اسلام فراموش می‌شود و نه آرمان‌ها. در مسیر واقع‌گرایی اسلامی آرمان‌های ما هم اسلامی‌تر می‌شوند و هم واقع‌بینانه‌تر. شما فقط کافی است در مقطع تاریخی قبول قطعنامه ۵۹۸ نتایج واقع‌گرایی اسلامی و اعتدال در تصمیم‌گیری حضرت امام را بررسی کنید و در نقطه مقابل آن تصور کنید که اگر قرار بود تصمیمات نظام بر مبنای آرمانگرایی افراطی اتخاذ می‌شد، چه سرنوشتی در انتظار ایران اسلامی بود. معلوم است که آرمانگرایی محض و خالی از واقع‌گرایی ممکن بود چه بلایی به سر کشور بیاورد.

ایشان با این حساب اشخاص را به دو دسته تقسیم‌بندی کرده‌اند که یک طیف معتقد به واقع‌گرایی اسلامی هستند که طبعاً ایشان خودشان را هم جزو این طیف می‌دانند و نقطه‌ مقابل را طرفدار آرمانگرایی افراطی می‌دانند.

ما یادمان هست در دوران هشت سال دفاع مقدس بودند بعضی آقایانی که خودشان را عقلای قوم به حساب می‌آوردند و افراد معتدل فرض می‌کردند و در مقابل، عده‌ای دیگر را دارای گرایش‌های افراطی و آرمانگرایان افراطی تلقی می‌کردند. حالا اینجا می‌خواهیم چند تا از این شعارهای آرمانگرایانه افراطی را بیان کنیم تا بعد ببینیم این جملات افراطی از ناحیه چه فرد یا افرادی بیان شده است.

سخنان آرمانگرایانه به ظاهر افراطی

۲۱/۳/۶۲ - اگر بعضی از منحرفین و منافقین بین مردم بیفتند و بگویند که جنگ را تمام کنید شما هم قبول کنید بدانید که اسلام در خطر کفر است. اگر چنانچه امروز ما یک کلمه عقب‌نشینی کنیم، اگر ملت ما یک قدم سستی به خودش راه بدهد و عقب‌نشینی کند، نوامیس، اموالش، جان‌های جوانهایش، همه‌اش به باد خواهد رفت.

۱۰/۴/۶۳ - آنهایی که به ما می‌گویند سازش کنید، آنها یا جاهل هستند یا مزدور. سازش با ظالم یعنی که دست ظالم را باز کن تا ظلم کند. این خلاف رأی تمام انبیاء است.
۱۸/۱۲/۶۳ - اینان ندیدند که مادران و پدران شجاع ایران، فرزندان و نور چشمان خود را از زیر خروارها خاک بیرون می‌کشند و فریاد جنگ جنگ تا پیروزی سر می‌دهند و از دست‌اندرکاران مقابله به مثل و از سلحشوران جبهه‌ها ادامه جنگ را طلب می‌کنند؟! درود خدا بر این ملت شجاع و مؤمن که جان می‌دهد و تن به سازش و تسلیم نمی‌دهد.

۱۶/۵/۶۵ - سازش و صلح تحمیلی بدتر از جنگ چه معنا دارد؟ کیست که نداند صلح با این حزب به رسمیت شناختن حزب بعث است که با قتل و جنایت بر یک کشور اسلامی حکومت می‌کند و کیست که نداند این امر از بزرگترین گناهان است و از واضح‌ترین خیانت‌ها به مسلمین است.

۲/۶/۶۵ - قصه امام حسن(ع) و قضیه صلح آن هم صلح تحمیلی بود برای اینکه امام حسن دوستان خودش یعنی آن اشخاص خائنی که دور او جمع شده بودند، او را جوری کردند که نتوانست خلافش را بکند، صلح کرد، صلح تحمیلی بود، این صلحی هم که می‌خواهند به ما بگویند این است.

۸/۳/۶۶ - اینهایی که می‌گویند باید سازش کرد، اینها می‌فهمند که اگر ما سازش کنیم، له می‌شویم؟ اینها راضی‌اند به اینکه سازش بشود؟! امروز وقت این نیست که یک دسته‌ای ما را نصیحت کنند که شما باید صلح کنید. این مال ضعفا است. این اشخاص ضعیفی که همیشه در دام آمریکا بوده‌اند یا امثال اینها از این مسائل می‌گویند.

۶/۵/۶۶ - من به تمام دنیا با قاطعیت اعلام می‌کنم که اگر جهانخواران بخواهند در مقابل دین ما بایستند ما در مقابل همه دنیای آنان خواهیم ایستاد و تا نابودی تمام آنان از پای نخواهیم نشست. امروز بدون شک سرنوشت همه امت‌ها و کشورهای اسلامی به سرنوشت ما در جنگ گره خورده است و جمهوری اسلامی ایران در مرحله‌ای است که پیروزی آن به حساب همه مسلمانان و خدای نخواسته شکست آن به ناکامی و شکست و تحقیر همه مؤمنان می‌انجامد و رها کردن یک ملت و یک کشور و یک مکتب بزرگ در نیمه راه پیروزی، جنایت به آرمان بشریت و رسول خداست. لذا تب جنگ در کشور ما جز به سقوط صدام فرو نخواهد نشست و ان‌شاء‌الله تا رسیدن به این هدف فاصله چندانی نمانده است.

۱۱/۱/۶۷ - امروز روز مقاومت است چنان بر صدام و آمریکا و استکبار غرب سیلی زنید که برق آن چشمان استکبار شرقی را کور کند. امروز روز درنگ نیست، امروز روز صیقل انسانیت انسانهاست، روز جنگ و روز احقاق حق است و حق را باید گرفت و انتظار آنکه جهانخواران ما را یاری کنند، بی‌حاصل است.

۷/۳/۶۷ - رزمندگان عزیز و دلاور ما اعم از ارتش و سپاه و بسیج با تکیه بر ایمان و سلاح و امید به نصرت حق و با حمایت بی‌شائبه مردم به نبرد و دفاع مقدس خود ادامه دهند و عزم‌ها را جزم کنند و بر دشمن زبون بتازند که سرنوشت جنگ در جبهه رقم می‌خورد نه در میدان مذاکره‌ها.

۱۳/۴/۶۷ - همه باید برای جنگ تمام عیار علیه آمریکا و اذنابش به سوی جبهه رو کنیم. امروز تردید به هر شکلی خیانت به اسلام است. غفلت از مسائل جنگ خیانت به رسول الله(ص) است.

با این تفاسیر، جناب آقای هاشمی رفسنجانی، فکر می‌کنید این شعارهای به زعم شما آرمانگرایانه افراطی را چه کسانی سر می‌دادند. گوینده این جملات کسی جز روح‌الله ‌الموسوی الخمینی رضوان‌الله تعالی علیه نیست.

سوالی که مطرح می‌شود این است که چه شد امام خمینی(ره) که با چنین دیدگاهی از اول جنگ تا پایان جنگ این مسیر را مستقیم جلو می‌رود بدون اینکه ذره‌ای از این مسیر منحرف شود، درست ۱۰ روز بعد از ۱۳تیرماه ۶۷ یعنی ۲۳ تیرماه پذیرش قطعنامه به ایشان تحمیل می‌شود و دقیقاً اوضاع ۱۸۰ درجه تغییر می‌کند؟! 

دلایل تغییر نظر حضرت امام در جریان قطعنامه ۵۹۸

چه پیش آمد در حالی که ۱۰ روز قبل از آن امام(ره) مردم را جهت حضور در جبهه و مقابله با آمریکا و اذناب آمریکا دعوت می‌کنند و می‌فرمایند غفلت از مسائل جنگ خیانت به رسول الله(ص) است و خائن به رسول الله جایگاهش در درک جهنم خواهد بود، چگونه می‌توان قبول کرد؟ در جلسه ۲۳ تیرماه ۶۷ چه اتفاقی می‌افتد؟ آقای هاشمی چند تن از مسئولین دیگر را با خودش همراه می‌کند و به نزد امام می‌روند. قبل از این جلسه هم آقای هاشمی به کرّات سراغ امام خمینی(ره) رفته بود و با اصرار هر چه تمام‌تر از ایشان خواسته بود که آتش بس را بپذیرند و صلح انجام شود ولی حضرت امام خمینی(ره) سرسختانه مقاومت کرده و پاسخ رد می‌دادند. 

یکی دو مورد آن را آقای محسن رضایی تعریف می‌کنند. البته تمام مطلب که این جا مطرح می‌شود، همگی آشکار است و هیچ یک جزء مطالب محرمانه محسوب نمی‌شود و چه در سایت‌ها، چه در کتاب‌ها و چه در مجلات منتشر شده است.

روابط محسن رضایی با هاشمی رفسنجانی همیشه صمیمانه و گرم بوده است. شاید به جرئت بتوان گفت که در حدود سه دهه است که آقای رضایی در زمین جناب آقای هاشمی رفسنجانی بازی می‌کند. همچنان که در انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸ و در انتخابات سال ۹۲ در هر دو در زمین هاشمی بازی می‌کرد و البته آقای هاشمی هم از خجالت ایشان درآمده بود.

محسن رضایی نقل می‌کند که در یکی از جلسات که آقای هاشمی به امام اصرار می‌کند باید بپذیرید و ما مجبوریم قطعنامه را امضاء کنیم، امام ناراحت می‌شوند و پاسخ منفی می‌دهند. در جلسه دیگری آقای هاشمی، منتظری و دیگران را همراه خود کرده بود و نزد امام آمده بود تا اینکه شروع می‌کنند راجع به بدی اوضاع مملکت صحبت کنند، امام بلند می‌شوند و جلسه را ترک می‌کنند و به حرف‌های آنها اعتنایی نمی‌کنند.

جلسه ۲۳ تیر و گزارش‌های آن

در جلسه ۲۳ تیر که آخرین جلسه‌ای بوده که نهایت فشار را آقای هاشمی رفسنجانی بر حضرت امام وارد می‌کنند و ایشان را وادار به پذیرش قطعنامه می‌کنند. پنج، شش گزارش را جلوی حضرت امام می‌گذارند. یک گزارش از فرماندهی وقت سپاه، یک گزارش از فرماندهی ارتش، گزارشی از نخست وزیر وقت راجع به اوضاع اقتصادی و گزارشی از وزیر اقتصاد و گزارشی از رئیس برنامه و بودجه آقای روغنی زنجانی که در گزارش خود بیان کرده بودند که کفگیرمان به ته دیگ خورده است و دیگر اصلاً پول نداریم و گزارشی هم آقای سیدمحمد خاتمی - که آن زمان مسئول تبلیغات ستاد کل بود - آورده بود مبنی بر اینکه مردم دیگر به جبهه‌ها نمی‌روند و از جبهه‌ها استقبال نمی‌شود و یک گزارش مفصل هم خود آقای هاشمی تهیه کرده و ارائه می‌کنند - به این در یادداشت‌های خود ایشان هم اشاره‌ای نمی‌شود!

حالا با این گزارش‌ها که همگی دستانشان را به نشانه تسلیم بالا برده بودند حضرت امام با اتکا به چه کسی می‌خواستند مقاومت را ادامه دهند؟! تمام اینهایی که به آنها اعتماد کرده و تا آن موقع به آنها تکیه کرده بودند، همگی دستانشان را بالا برده بودند. این جاست که می‌فرمایند من این جام زهر را سر می‌کشم. و در جایی دیگر می‌فرمایند: قبول این مسئله برای من از زهر کشنده‌تر است.

حالات حضرت امام پس از پذیرش قطعنامه

بعد آقای هاشمی در چند مصاحبه‌ای که سال‌های اخیر داشته‌اند، می‌گویند امام از پذیرش قطعنامه خیلی خوشحال بود و به من گفتند این از الطاف الهی بود که من قطعنامه را پذیرفتم.

آیا به واقع چنین بود؟! ایشان تا دو روز بعد از پذیرش قطعنامه هیچ چیزی نتوانستند بخورند! از قول حاج عیسی مستخدم امام نقل می‌کنند بعد از دو روز یک استکان چای که برای امام می‌آورد، حضرت امام او را بغل می‌کنند و یک ساعت تمام گریه می‌کنند.
نقل می‌کنند همان روز اول این قدر امام افسرده و ناراحت شده بودند که توان اینکه از جایشان بلند شوند و به رختخواب بروند، نداشته‌اند!

آیا با این وضعیت امام خوشحال بود؟! مرحوم توسلی، از اعضای دفتر حضرت امام، نقل می‌کند که بعد از اینکه امام قطعنامه را پذیرفت دیگر تا آخر عمر ایشان من یک لبخند بر لبهای امام ندیدم.

امام بعد از پذیرش قطعنامه تا روز رحلت دیگر با هیچ گروه و شخصی که برای دیدار می‌رفتند صحبت نکردند. و همه صحبتهایشان را قطع کردند. شما در صحیفه امام جستجو کنید از روز قبول قطعنامه تا زمان رحلت حتی یک سخنرانی از امام پیدا نمی‌کنید(!)

توصیه می‌کنم کتاب «راز قطعنامه» را حتما مطالعه کنید. علامتهای سوال بسیاری در مورد قبول قطعنامه توسط حضرت امام در ذهن خیلی‌ها مانده است. ما در این کتاب اشاره‌ای به چند دسته از استدلال‌ها که جلوی حضرت امام برای قبول قطعنامه می‌گذارند، کرده‌ایم. اولین استدلال آنها این بوده که می‌گویند ما دیگر توان اقتصادی نداریم و کشور از پشتیبانی جبهه‌ها ناتوان است و دیگر پولی در خزانه نداریم. لیکن ما با شواهد و قرائن متعدد اثبات کردیم که این ادعا، ادعایی خلاف واقعیت و کذب بود. یعنی اینکه گزارش دروغ به حضرت امام دادند!

چند نمونه از گزارش‌های مسئولان به امام

بنده به چند نمونه اشاره می‌کنم. آقای روغنی زنجانی در گزارشی که برای حضرت امام می‌نویسد و در آن ذکر می‌کند ما دیگر پولی در بساط نداریم که خرج کنیم، آقای محسن رضایی نقل می‌کند که چند وقت بعد میرحسین موسوی نخست‌وزیر به من گفت که این چیزی که روغنی زنجانی گزارش داده است، نظر دولت نبوده یعنی تلویحا می‌گوید که این گزارش روغنی زنجانی است که داده شده است(!)

بگذریم از اینکه چند سال بعد آقای روغنی زنجانی هم مصاحبه‌ای می‌کند و به این وسیله پته همدیگر را روی آب می‌ریزند و دست همدیگر را رو می‌‌کنند. روغنی زنجانی می‌گوید که این خود میرحسین موسوی بود که به من گفت این نامه را بنویسم.

بهزاد نبوی که خودش وزیر صنایع سنگین در آن زمان بود، طی مصاحبه‌ای در سال ۸۷ می‌گوید که در مورد دلایل پایان جنگ هیچ گاه اشاره نشد که کشور از نظر اقتصادی توان تهیه نیازهای جبهه‌ را ندارد. به هیچ عنوان دلیل پایان جنگ، اقتصادی نبوده است.

آقای محسن رضایی در مصاحبه‌ای عنوان می‌کند که ما در طی ۸ سال جنگ حدود ۱۸۰ میلیارد دلار نفت فروختیم. از این مقدار چیزی حدود ۲۰ الی ۲۲ میلیارد آن فقط هزینه جنگ شده است. این یعنی چه؟! با اینکه این قدر حضرت امام از سال اول فریاد می‌زدند که جنگ باید در راس امور باشد، همه توجهات مردم و مسئولین کشور باید معطوف به جنگ باشد.

من به خاطر دارم در آن سالها موضوعی بین بچه‌ها به شوخی رایج بود که می‌گفتند تنها کسی که به این حرف امام گوش می‌کند صدام است! و او به این حرف امام واقعا عمل کرد. ما به طور متوسط طی ۸ سال جنگ فقط حدود ۱۲ درصد بودجه کشور را هزینه کردیم(!) آیا این بدان معنی است که جنگ مسئله اصلی کشور بوده است و یا اینکه در نظر آقایان مسئول در آن زمان، جنگ نه تنها اصل نبوده که فقط یک مسئله فرعی و دست چندم تلقی می‌شده است.

آقای هاشمی در مصاحبه‌ای در سال ۶۱ بعد از قضایای فتح خرمشهر و عملیات بیت‌المقدس اعتراف جالبی می‌کند و می‌گوید: ما در جنگ ۱۰ الی ۱۵ درصد بودجه را به این امر اختصاص داده‌ایم، اما عراق حدود ۸۰ درصد بودجه‌اش را برای جنگ مصرف می‌کند. بعد اشاره می‌کند که اگر در زمان صلح هم همین مقدار را به نیروهای مسلح اختصاص می‌دادیم پذیرفتنی بود.

آقای کاظم‌پور اردبیلی معاون وقت وزیر نفت، در دی ماه سال ۶۶ به ژاپن سفر می‌کند و با قائم مقام وزارت صنعت و تجارت ژاپن ملاقاتی دارد که در این ملاقات جمله‌ جالبی بیان می‌کند. می گوید که ما در ۹ سال گذشته درآمد ارزی سالانه ۲۴میلیارد دلاری داشته‌ایم. در سال ۱۹۸۶ با درآمد کمتری توانستیم سر کنیم. این در حالی بود که مسئولین مملکتی سالانه در حدود ۲ الی ۵/۲ میلیارد به جنگ اختصاص می‌دادند.

آقای محسن رفیق‌دوست وزیر وقت سپاه می‌گوید که در سال ۶۶ حتی کمتر از ۲ میلیارد دلار به جنگ اختصاص داده می‌شود. کاظم پور اردبیلی در سال ۶۶ که در اجلاس اوپک شرکت می‌کند، اشاره می‌کند که در سال ۱۹۸۶ارزش تولید ناخالص کشورهای عضو اوپک ۵۶۸ میلیارد دلار بوده است. و درآمد ناخالص جمهوری اسلامی ایران در این سال ۱۳۳ میلیارد دلار بوده که بالاترین میزان تولید ناخالص ملی در میان کشورهای عضو اوپک بوده است. بعد آقایان برای امام ادله آوردند که کفگیرمان ته دیگ خورده است و دیگر قرانی برای پشتیبانی جبهه‌ها نداریم. موضوع و ادله دیگری که مدعی شدند یکی این‌که آقای سید محمد خاتمی عنوان می‌کند دیگر مردم از جبهه‌ها استقبال نمی‌کنند. جناب رفسنجانی در صحبتی که با امام دارد این جمله را به امام می‌گوید که مردم دیگر به جبهه‌ها نمی‌آیند و از جبهه‌ها استقبال نمی‌‌شود.

شواهد و قرائن موجود در کتاب

آیا راست می‌گفتند. ما مواردی از شواهد و قرائن مختلف دال بر کذب بودن این ادعا را در کتاب آورده‌ایم که به چند مورد آن اشاره می‌کنم: حضرت امام در نامه ۲۵ تیر ماه ۶۷ خطاب به مسئولین کشور بعد از پذیرش قطعنامه می‌نویسند که مسئولین سیاسی می‌گویند از آنجا که مردم فهمیده‌اند پیروزی سریع به دست نمی‌آید، شوق رفتن به جبهه در آنها کم شده است.

آقای هاشمی در جلسه‌ ۱۱ دی سال ۱۳۶۶ به فرماندهان جبهه شمالغرب می‌گوید: الان ما یک میلیون سرباز داریم که باید تدارک شوند.
دو ماه قبل از قبول قطعنامه در یادداشت ۵ اردیبهشت ۶۷ ایشان در کتاب خود می‌نویسند در جلسه‌ شورای عالی پشتیبانی جنگ درباره اعزام نیرو به جبهه بحث شد. گفتند سطح اعزام خوب است.

این اعتراف خود آقای هاشمی رفسنجانی است. باز ایشان در ۲۴ آذر سال ۶۶ طی مصاحبه‌ای با کیهان گفته بود: مانورها نشان داد که از نظر نیروی انسانی رزمنده غنی هستیم.
فرمانده پایگاه مقداد سپاه تهران در تاریخ ۲۸ آذر ۶۶ مصاحبه می‌کند و می‌گوید: در سال جاری آمار اعزام نیروهای داوطلب به جبهه فقط از غرب تهران نسبت به سال گذشته ۱۲۰ درصد افزایش داشته است.

سخنگوی سپاه در آذر ماه ۶۶ می‌گوید: امسال اعزام نیرو از استان خراسان نسبت به سال گذشته بیش از سه برابر افزایش داشته است.
بعد آقایان به حضرت امام گفته بودند که دیگر مردم به جبهه نمی‌روند و از آن استقبال نمی‌کنند!

آقای رفیق‌دوست وزیر سپاه در مصاحبه‌ای بعد ازجنگ می‌گوید: زمانی که قطعنامه را پذیرفتیم، در بهترین شرایط عدّه و عدّه بودیم. ما هیچ وقت در جنگ مشکل عدّه و نیروی انسانی نداشتیم.

رئیس جمهور وقت (مقام معظم رهبری) در هفته اول فروردین سال ۶۷ می‌گویند از ابتدای جنگ تا امروز هر زمان که مسئولان جنگ به مردم حتی به اشاره‌ای نیاز جبهه‌ها را اعلام کرده‌اند مردم با کمال شوق و رغبت بدون اندکی درنگ به جبهه‌ها شتافته و سنگرها را پر کرده‌اند، مردم ما هر چه پیش می‌رویم نسبت به ادامه دفاع مقدس خود مصمم‌تر می‌شوند.

آقای هاشمی در یادداشت ۲ مرداد ۶۷ یعنی چند روز بعد از پذیرش قطعنامه می‌نویسد: آقای محسن رضایی آمد و از سرعت جذب نیروهای مردمی راضی است. در یادداشت ۱۵ مرداد ۶۷ می‌نویسد: ظهر آقای شمخانی آمد(او همان کسی است که چند سال پیش در یک برنامه تلویزیونی گفت ما در آخر جنگ چون مردم به جبهه نمی‌آمدند و نیرو نداشتیم مجبور شدیم قطعنامه را بپذیریم!) و طرح عملیات سپاه را آورد و گفت:۳۰۰ گردان نیرو حاضر است و باز هم آمدن نیرو ادامه دارد. 

گزارش بعدی که به امام دادند گزارش فرماندهان نظامی ارتش و سپاه بود و گفتند: دیگر نمی‌توانیم ادامه دهیم. آقای محسن رضایی نامه‌ای در تاریخ ۲ تیر سال ۶۷ به آقای هاشمی می‌نویسد و او هم برای امام می‌برد. در آن نامه مفصل می‌گویند تا پنج سال دیگر هیچ پیروزی نداریم. ممکن است در صورت داشتن وسایلی که در پنج سال به دست می‌آوریم، قدرت عملیات انهدامی یا مقابله به مثل را داشته باشیم و بعد از پایان سال ۷۰ اگر ما ۳۵۰ تیپ پیاده و ۲۵۰۰ تانک و ۳ هزار توپ و ۳۰۰ هواپیمای جنگی و ۳۰۰ هلی‌کوپترو ۴-۵ میلیارد بودجه داشته باشیم و به شرطی که بتوانیم آمریکا را هم از خلیج فارس بیرون کنیم، می‌توان گفت به امید خدا می‌توانیم عملیات آفندی داشته باشیم.

پاسخ حضرت امام به گزارش‌ها

حضرت امام جواب این‌گونه افراد و طرز تفکر و بینش‌ها را جلوتر داده بودند. امام می‌فرمایند که اشتباهشان در همین است که خیال می‌کنند زیادی جمعیت و زیادی اسلحه کار را انجام می‌دهد و نمی‌دانند که این چیزی که کار را انجام می‌دهد بازوی قوی افراد است. 

افراد کم با بازوی قوی و قلب مطمئن و متوجه به خدای تبارک و تعالی و عشق به شهادت و لقاءالله، اینهاست که پیروزی را می‌آورد. پیروزی را شمشیر نمی‌آورد، پیروزی را خون می‌آورد. پیروزی را افراد و جمعیت‌های زیاد نمی‌آورد، پیروزی را قدرت ایمان می‌آورد.
ما در کتاب «راز قطعنامه» بعد از اینکه این نامه محسن رضایی را آوردیم یک سوال از او کردیم و گفتیم آقای محسن رضایی! جناب عالی مگر در نامه دوم تیر ۶۷ این موضوع را ننوشته‌ای، پس چطور شد که یک ماه بعد از نگارش این نامه در مرداد سال ۶۷ پیغام برای امام(ره) می‌فرستی که آقا ما الان آماده حمله به بصره هستیم.

چطور شد مرداد سال ۶۷ درخواست عملیات آفندی کردی و یک دفعه عملیات آفندی ۵ سال به جلو افتاد؟ شما که تا یک ماه قبل از آن می‌گفتی ما از شلمچه یک قدم هم نمی‌توانیم جلوتر برویم. مگر بنا نبود در اسفند ۶۶ در محور جنوب عملیات کنید و مگر قرار نبود یک عملیات در اسکله البکر و الامیه داشته باشید؟چرا آن دو عملیات را لغو کردید؟ حالا چه شده که یک ماه پس از قبول قطعنامه می‌گویید عملیات آفندی داشته باشیم و بصره را تصرف کنیم؟ پس معلوم می‌شود که توان نظامی کشور سر جای خود بود و رزمندگان ما در حالت آمادگی کامل بودند، به طوری که وقتی سه روز بعد از پذیرش قطعنامه، عراق لشکرهای خودش را در جنوب وارد کشور می‌کند و تا نزدیکی‌های اهواز پیشروی می‌کند و از آن طرف از جبهه‌های غرب و میانی وارد کشور می‌شود و بخش‌های وسیعی از کشور را دوباره می‌گیرد، با یک پیام دو سطری حضرت امام که توسط تماس تلفنی حاج‌احمدآقا(ره) به آقای رحیم صفوی، امام می‌گویند:«اینجا نقطه تقابل اسلام و کفر است، اینجا جایی است که باید متر به متر جنگید و هیچ چیز از هیچ کس پذیرفته نیست، یا سپاه، دشمن را به عقب می‌راند یا برای همیشه یک سپاه ذلیل و مرده‌ای می‌شود.»

این پیام را آقای رحیم صفوی دریافت می‌کند و به فرماندهان لشکرها و گردانها می‌رساند و ظرف دو ساعت آنچنان جهنمی برای تانک‌های عراقی ایجاد می‌شود که تانک‌ها همین‌طور یکی یکی منفجر می‌شدند.

بعد آقای محسن رضایی در سالها بعد می‌گوید: وقتی که قوای عراق آمدند و آن حمله آخر را انجام دادند و تا نزدیک اهواز آمدند ما یک عملیات سرنوشت‌ساز را طراحی کردیم و خلاصه لشکرها را بسیج کردیم و قوای عراق را بیرون راندیم.

آقای رضایی! جنابعالی که این قدر نبوغ نظامی دارید و می‌توانید ظرف کمتر از دو ساعت هم طراحی عملیات کنید و هم عملیات را به جنوب برسانید و هم تمام فرماندهان لشکرها را جمع کرده و توجیه کنید و هم محورها و راهکارهای عملیاتی را مشخص کرده و نقشه‌ها را آماده کنید و نیروها را پای کار بیاورید و ظرف همان دو ساعت به خط بزنید و ظرف همان دو ساعت هم دشمن را نابود کنید، پس تا قبل از آن در این چند سال چه کار می‌کردید؟ این نبوغ نظامی شما تا قبل از آن کجا بود؟ فقط پیام امام به رزمندگان رسید و به خط زدند.

سردار سعید قاسمی در یکی از صحبت‌هایش نقل می‌کرد و می‌گفت: همین که رزمندگان پیام امام را شنیدند هرکس یک موتوری، چیزی داشت سوار ‌شد و یکی هم ترک موتور سوار و آرپی‌جی به دست و یا علی مدد به قلب جاده زدند. و موتورسوار بود که بین تانک‌های عراقی از چپ و راست با آرپی‌جی ویراژ می‌دادند و تانکها را به هوا می‌فرستادند.

آقای رضایی، مشکل شما نداشتن توپ و تانک و هواپیما و هلی‌کوپتر و بودجه و غیره نبود. مشکل شما از دست دادن اعتقاد و ایمان بود.و مشکل شما از دست دادن روحیه‌تان بود. مشکل شما این بود که از چند سال قبل به گفته خودتان به دنبال صلح شرافتمندانه بودید! در راستای خطی که آقای هاشمی پیش می‌رفت و شما پایتان را جای پای ایشان می‌گذاشتید. 

گیر کار شما این بود. پس گزارش سومی که به امام دادند گزارشی کذب و دروغ بود که می‌گفتند ما توان مقابله با حملات عراق را نداریم. این بچه‌هایی که زدند و ۱۸ تیپ زرهی عراقی را در مدت یک روز داغون کردند و بقیه نیروهای عراقی را پشت مرزها راندند، مگر غیر از بچه‌های جنگ بودند؟ مگر غیر از کلاشینکف و آرپی‌جی سلاح دیگری داشتند و امکانات نظامی جدیدی به دستشان رسیده بود؟! تفاوت در یک چیز بود و آن اینکه یک عده انگیزه جنگیدن را از اینها گرفته بودند. آنهایی که خودشان واداده بودند و خودشان را باخته بودند.

دلیل دیگر سرکشیدن جام زهر توسط حضرت امام

سرکشیدن جام زهر از طرف حضرت امام دلیل دیگری هم داشت. عده‌ای در این تفکر بودند که چطور می‌شود حضرت امام را از مواضعش عقب‌گرد داد. لذا بر آن شدند تا کاری کنند که نقاط برتری که در دست ماست از دسترس نیروهای رزمنده ما بیرون شود و عراق اینها را بازپس بگیرد تا ما دیگر در جبهه دست برتر را نداشته باشیم. وقتی ما فاو، شلمچه و جزایر مجنون را نداشته باشیم. آن قدر راحت می‌شود به امام گفت که ما هیچ برگ برنده‌ای از عراق نداریم که هیچ، عنقریب ممکن است لشکر دشمن بیاید و بخش‌هایی از خاک کشورمان را بگیرد. پس لطف کنید از سرسختی‌‌تان دست بردارید و کوتاه بیایید و بپذیرید!

سال ۱۳۶۶ عملیات بزرگی را برای غرب کشور معروف به عملیات حلبچه طراحی کردیم و تقریبا اکثریت نیروها را به غرب کشور گسیل داشتیم و تنها درصد ناچیزی نیروها را در جنوب و در فاو نگه داشتیم. آن موقع سردار رشید نسبت به این کمبود نیروها در فاو هشدار داده و گفته بود که عراق در تدارک حمله‌ای گسترده به فاو است و این در حالی بود که ما نیروی کمی برای نگهداری فاو در آنجا مستقر کرده بودیم. خلاصه اینکه پس از خالی شدن جبهه جنوب صدام حمله کرد و فاو را بازپس گرفت و حدود ۱۲۰۰ نفر از رزمندگان در آنجا به شهادت رسیدند. این‌گونه بود که موقعیت ما در جنوب غرب کشور به هم ریخت. 

موضوع دیگری را هم داخل پرانتز عرض می‌کنم. آقای هاشمی در ۲۷ تیر ۶۷ مصاحبه‌ای می‌کنند؛ درست همان روزی که پذیرش قطعنامه توسط جمهوری اسلامی از رادیو و تلویزیون اعلام می‌شود. وی می‌گوید تا قبل از حادثه اسقاط هواپیمای مسافربری ایران ایر توسط آمریکا یعنی ۱۲ تیر ۶۷ بحث در زمینه پذیرش قطعنامه ۵۹۸ اصلا مطرح نبود. در حالی که ما دیروز عصر به نتیجه نهایی رسیدیم و از شب گذشته نیز در صدد اعلام به سازمان ملل برآمدیم.

آقای محسن رضایی در سال ۱۳۸۷ طی مصاحبه‌ای می‌گوید که ایران قطعنامه ۵۹۸ را یک سال قبل به صورت مشروط پذیرفت؛ ولی بنابر دلایلی آن را اعلام نکرد. لذا از هر نوع اظهار نظر منفی در مقابل قطعنامه جلوگیری شد. در جلسات خصوصی با سران کشورها آن را یک قدم مثبت تلقی می‌کرد و فعالیتهای مقدماتی در سازمان ملل را برای پذیرش آن شروع کرده بود.

بعد آقای هاشمی در مصاحبه با سایت آینده در سال ۹۰ به این صحبت آقای رضایی اشاره می‌کند و می‌گوید این برخلاف واقعیت است. همان روزی که تصمیم به پذیرفتن گرفتیم و با امام مطرح کردیم و ایشان پذیرفت، اعلام کردیم. شاید نظرشان در بین خودشان باشد.

باز محسن رضایی در هفته دفاع مقدس سال ۸۸ صحبت می‌کند و می‌گوید که خیلی‌ها فکر می‌کنند ایران در سال ۶۷ قطعنامه را پذیرفت اما ایران یک سال قبل قطعنامه را پذیرفته بود اما بنا نبود که این موضوع افشا شود تا مذاکرات پیش برود و مانعی برای انجام مذاکرات پیش نیاید.

سردار حسین علایی که از ارادتمندان آقای هاشمی است در جلد دوم کتاب «روند جنگ ایران و عراق» می‌نویسد: ایران قطعنامه ۵۹۸ را بعد از تصویب در شورای امنیت رد نکرد و پس از دو ماه از تصویب آن به صورت مشروط پذیرفت ولی به منظور عدم تاثیر منفی بر رزمندگان از اعلام رسمی پذیرش آن خودداری کرد تا فرصت رایزنی را از دست ندهد. در ۵ آذر سال ۶۶ سفیر شوروی در امارات متحده عربی گفت که شوروی علائم مثبتی از عراق و ایران درباره اجرای قطعنامه آتش‌بس شورای امنیت دریافت کرده است، اما افشای جزئیات امکان‌پذیر نیست.

در تاریخ ۲۱ دی ۶۶ شاهزاده عبدالله ولیعهد وقت عربستان می‌گوید که جنگ ایران و عراق در سال میلادی جاری به طور عملی پایان خواهد یافت. تمامی دلایل نشان می‌دهد این جنگ به مراحل پایان خود نزدیک شده است.

در ۱۳ اسفند ۶۶ حدود ۵ ماه قبل از پذیرش رسمی قطعنامه، آقایان با دیپلماسی پنهانشان رفتند در شورای امنیت اعلام کردند که ما قطعنامه را پذیرفتیم، ‌خب امام که به شدت مخالفند، رئیس جمهور که مخالف است، رزمنده‌ها و فرماند‌هان هم که مخالفند. 

تا وقتی که ما این نقاط قوت را داشتیم امام حاضر به پذیرش قطعنامه نمی‌شوند، رزمندگان و فرماندهان حاضر به پذیرش نمی‌شوند، پس چکار باید کرد؟ باید کاری کرد که همه این نقاط قوت ما تبدیل به نقطه ضعف بشود، همه این نقاط استراتژیکی که دست ماست یکی یکی از دست ما بیرون برود و به دست عراقی‌ها تصرف بشود تا ما در موضع ضعف باشیم و حالا از موضع ضعف به امام خمینی فشار وارد کنیم که باید قطعنامه را بپذیریم. 

در کتاب آورده‌ام که وزارت اطلاعات از چند ماه قبل از عملیات کربلای ۱۰ چندین بار به سپاه هشدار می‌دهد که عراق دارد قوای خودش را آماده می‌کند که بیاید فاو، ‌شلمچه و جزایر مجنون را بگیرد. سردار رشید در گزارشی که به آقای محسن رضایی دارد اشاره می‌کند: صدام ۴صدهزار نیرو در بصره و العماره جمع کرده است، حدود ۳هزار تانک و توپ و کلی نیرو و تجهیزات آماده کرده، این‌ها آمده‌اند که فاو و مناطقی که دست ما است را بگیرند، این هشدار‌ها را آقای سردار رشید چند ماه قبل از عملیات کربلای ۱۰ به آقای محسن رضایی می‌دهد. 

سوال این است که ما به‌جای اینکه بیاییم نیروهای مستقر در فاو را تقویت کنیم تجهیزات و امکانات به آنجا منتقل کنیم و نیروهایمان در جزیره مجنون و شلمچه را تقویت کنیم، چرا می‌آییم برعکسش عمل می‌کنیم؟ عقب‌نشینی مااز فاو ظرف ۲۴ ساعت هیچ توجیه نظامی ندارد. 

این چیزی است که تا الان از آقایان کسی سوال نکرده که بیایند به مردم جواب بدهند، شما در حالی که خبر دارید که دشمن دارد خودش را آماده حمله به این جبهه‌ها می‌کند، به جای اینکه این نقاط و این جبهه‌ها را تقویت کنید نیرو‌ها را جمع می‌کنید می‌برید هزار کیلومتر دور‌تر، که در این مناطق نباشند؟! این چه معنایی دارد؟ 

جز این است که بناست جوری عمل شود که ما این مناطق را یکی یکی از دست بدهیم و بعد بیاییم به امام خمینی فشار وارد کنیم که بله عراق دارد همینطور پیشروی می‌کند و ما توانایی مقاومت نداریم و باید قطعنامه را بپذیریم؟! این چیزی است که بعضی از آقایان از اینکه مردم بدانند به شدت احتراز می‌کنند، این یکی از مطالب بسیار مهم بحث پایان جنگ و پذیرش قطعنامه است.
http://www.yalasarat.com
جمعه 8/6/1392 - 12:10
اخبار
بررسی استهزای ارزش‌ها توسط هنرمندنماها درسایه بی‌خیالی مسئولان
وعده بی‌محل ناجا و جولان زنان سینماگر نیمه‌عریان!

 
همه ساله با برپایی هر دوره جشنواره یا بازار فیلم و چنین گعده‌هایی در خارج از کشور، تعدادی از سینماگران مرد و زن کشورمان با ظواهر و پوششهای زننده و درآمیختگی حیوانی شرکت می‌کنند. فرشهای قرمزی که گاه زیر پای برخی از این مروّجان و طالبان بی حیایی و عادی کننده مباحث اروتیک پهن می‌گردد نه به خاطر هنر واقعی و یا توانمندی‌های حرفه ای آنها، بلکه با دادن جوایز پر طمطراق و ایجاد فضای پروپاگاندای سنگین درباره آنها و نیز الگو ساختن اقدامات و افعال آنها در اذهان مردم کشورمان، به نوعی آنها را در قامت مبلّغان و سفیران افکار سکولاریستی خود و مروجان ابتذال دلخواه اربابان شیطان‌پرست مغرب زمین مأمور و معرفی می‌کنند.
پایگاه خبری انصارحزب الله: کشف حجاب کردن و ارتباط بدون شرم و حیا و متعارض با شرع مقدس، توسط تعدادی از سینماگران کشورمان در جشنواره‌ها،مهمانی‌ها،مراسم رسمی و غیر رسمی و ... در خارج از کشورمان کم‌کم تبدیل به یک عرف نامیمون، اما همراه با تلذذ و خشنودی شده است(!)

نگاه لیبرالیستی به فرهنگ

بی قیدی و داشتن نگاهی لیبرالیستی در میان مسئولان فرهنگی و ذی مدخل کشورمان باعث دامن زدن بیشتر به چنین اتفاقات شرم آور و خلاف قانون و شرع شده است. از طرفی هم، چنین سینماگرانی با توجه به حرمت‌شکنی و درآمیختگی هرزه آلودی که بر آنها اصرار و ابرام می‌کنند و همچنین به جهت اینکه مورد سوال و توبیخ هیچ فرد مسئولی قرار نمی‌گیرند؛ با فراغ بال و آسودگی بیشتر در جشن‌ها و مراسم اینچنینی شرکت کرده و با سلام و صلوات به کشور بر می‌گردند!

اینکه اولین کسی که چنین دهن کجی را آغاز کرد و به مرور در میان دیگر همپالکی‌هایش سرایت داد چه کسی بود، یا چه وقت و کجا بود؛ خیلی محل بحث و مناقشه نیست. اما ابرام و اصرار بر چنین اقدامات پست و آمیخته با انگاره‌ها و نگرش‌های حیوانی، از جانب تعدادی افراد معلوم الحال که کمترین تعلق خاطری به فرهنگ و دین ملت و مملکت شان ندارند اهمیت و لزوم ورود به این مسئله را دوچندان می‌کند، تا از تکرار رفتارهای حیوانی آنها جلوگیری شود.وظیفه رسانه‌های انقلابی و ارزش مدار منبعث از دستورات دینی و حکومتی، انجام مسئولیت خطیر اطلاع رسانی و آگاهی بخشی به آحاد مردم غیور است.

فلذا به دور از هرگونه وادادگی و تسامح و تساهل عقیدتی و با نیت احیای احکام الهی و جلوگیری از متضرر شدن مومنین در باب حیثیت مذهبی و جریحه دار شدن غرور ملی ایرانیان آزاده و سربلند باید به این امر توجه جدی نمود. چه اینکه کشف حجاب چند رجّاله و خنّاس دون مایه حضیض پسند در خارج کشور که شرط روشنفکری و درآوردن ادای آزادیخواهی را در اتخاذ مواضع و مظاهر پست حیوانی تعریف کرده و می‌کنند، در صورت منتسب نبودن آنها به سرزمین شرزه شیران علوی تبار و فاطمی مرام، قطعاً کمترین اهمیت یا موضوعیتی پیدا نمی‌کرد.

تفسیر و تبیین چند کلید واژه اصلی به کار گرفته شده از جانب این دسته از سینماگران مشتاق رفتارهای اروتیک و برهنگی به خوبی نشان خواهد داد این افراد با تشبث به چنین مقال و موارد متکثر المعنایی سعی دارند آنها را به نفع جریان فکری خودشان مصادره به مطلوب کنند.

از سوی دیگر ورود و همت مسئولان امور تقنین و تنقیح قوانین برای هموار کردن مسیرهای برخورد قانونی و نیز مسدود کردن مفر و گریزگاه‌های مالرو شغال صفتان گرگ طینت توسط مسئولان اجرایی و قضایی را جملگی و به صورت هماهنگ و همپوشانی صحیح می‌طلبد. چه اینکه در مواجهه و برخورد با حرمت شکنی و هتک و وهن ارزش‌های اسلامی توسط این عده معدود تمامیتخواه و انحصار طلب به بهانه‌های واهی و در مکان‌های مختلف؛ اگر تشریک مساعی و هم افزایی این سه قوه مهم به شکلی تعریف شده و متوازن در میادین طراحی و عملیاتی نباشد، نتیجه‌اش حال و اوضاع گستاخانه امروز این اقلیت متوهم با مدعای منسوخ و جعلی «ما بی شماریم» می‌شود! 

آزادی بیان، آوانگارد و فرزند زمان خود بودن جزو مهمترین و تا حدودی پرکاربردترین الفاظ و اصطلاحاتی است که امروزه با نیت، اهداف و اغراض مختلف نسبت به نوع و میزان انتفاع گوینده این الفاظ بسیار شنیده می‌شوند. هر کدام از این کلید واژه‌ها باید با توجه به فرهنگ و عرف هر جامعه و نیز جمیع جهات مترتب بر گستره فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و سیاسی جامعه زیستی افراد مدعی نسبت به آنها و البته به شرط عدم تعارض و تخطی از قوانین رسمی هر کشوری، دارای تعاریف و گستره عملیاتی خاص تعریف و تنقیح شود.

این مسئله راه نفوذ هرگونه سوءاستفاده و یا بهره کشی و ویژه خواری را بر افراد و گروه‌ها می‌بندد. اما واقعیت این است که این افراد فضا و جوّ روانی حاکم بر گفتمان هنری و سینمایی کشورمان را با تشبث به چنین مباحثی آنچنان منقلب کرده اند که انگار تنها اینان حق دارند و می‌توانند آن اصطلاحات را در جهت نیل به اهداف و مقاصدشان به کار برده و استفاده کنند. این خفقان استعماری و نوین انتلکتوئلیته که از جانب مدعیان مالکیت معنای لغوی آزادی بیان و ... ابراز می‌گردد،علاوه بر اینکه یک دیکتاتوری احمقانه معنا می‌شود، به نوعی این عمل طاغوتی آنان بابی نوین در منطق جاهلیت غرب نیز تلقی می‌گردد.

گعده‌هایی برای برهنگی!

همه ساله با برپایی هر دوره جشنواره یا بازار فیلم و چنین گعده‌هایی در خارج از کشور، تعدادی از سینماگران مرد و زن کشورمان با ظواهر و پوششهای زننده و درآمیختگی حیوانی شرکت می‌کنند. فرشهای قرمزی که گاه زیر پای برخی از این مروّجان و طالبان بی حیایی و عادی کننده مباحث اروتیک پهن می‌گردد نه به خاطر هنر واقعی و یا توانمندی‌های حرفه ای آنها، بلکه با دادن جوایز پر طمطراق و ایجاد فضای پروپاگاندای سنگین درباره آنها و نیز الگو ساختن اقدامات و افعال آنها در اذهان مردم کشورمان، به نوعی آنها را در قامت مبلّغان و سفیران افکار سکولاریستی خود و مروجان ابتذال دلخواه اربابان شیطان‌پرست مغرب زمین مأمور و معرفی می‌کنند.

برهنگی و پوشیدن لباس‌های نیمه عریان زنان سینماگردر جشنواره‌های خارجی و عکس گرفتن‌های مداومشان در آغوش مردان اجنبی و نامحرم کشورهای دیگر آن هم به بهانه آزادی و یا ادعاهای فمنیستی درباره زنان، تقریبا به یک رفتار معمول تبدیل شده است.
برخی از این مردان نیز با درآغوش کشیدن زنان نیمه برهنه غربی و بوسیدن آنها سعی می‌کنند سرسپردگی شان به باورهای سکولاریستی غرب را اثبات کنند.

طرفه اینکه همین آقایان و خانم‌های سینماگر پس از انجام اعمال شنیع و منافی عفتشان نه تنها شرمنده نیستند بلکه آن را حق مسلم خود دانسته و نسبت به افرادی که به آنها اعتراض می‌کنند حمله‌های دامنه دار و چند مرحله‌ای را با کمک شرورهای اجاره ای انجام می‌دهند. نمونه متعرض شدن این مدعیان گستاخ نسبت به کسانی که در راستای افکار آنها قدم برنمی دارند درباره چند بازیگر که در فیلم «قلاده‌های طلا» با محوریت عیان سازی چهره اصلی فتنه‌گران سال ۸۸ و پشت پرده آن بازی کرده بودند، نشان داده شد. 

این اتفاق نه فقط در چندین جلسه متعدد و از جانب افراد مدعی شبه روشنفکری، بلکه در انظار مردم و جلوی ساختمان تئاتر شهر(یکی از مراکز و نمادهای فرهنگی کشور) و با ایجاد درگیری فیزیکی انجام گرفت که موجب ابراز تاسف هنرمندان واقعی و ارزشی گردید.

جالب این است که اگر کسی کوچکترین اعتراضی به نحوه پوشش یا اختلاط آنها با نامحرم بکند فرد معترض را به دیکتاتوری، چماقدار بودن و مخالف آزادی بیان بودن محکوم می‌کنند! اما همین که یکی از همپالکی‌هایشان اقدام مشابهی را در اعتراض به قوانین و ارزش‌های جامعه و ملت انجام بدهد آن را حق مسلّم خود و در راستای آزادی بیان تعبیر می‌کنند!

تفاخرهای حیوانی و مبتذل!

بعد از برپایی فتنه ۸۸ و شمشیر کشیدن و زخم زدن بر پیکره ارزش‌ها و تفکرات اصیل اسلامی و انقلابی توسط تعدادی از همین مدعیان انتلکتوئلیسم به بهانه‌های سیاسی! و تنبیه نکردن این سینماگران بی فرهنگ و گستاخ در آشوب‌های ۸ ماهه، باعث شد که پس از آن شاهد بی حیایی و تبرج‌های جاهلانه و عامدانه آنها باشیم. 

یکی از نمونه‌های بارز گستاخ شدن این عده اقلیت و معلوم الحال در جریان برهنه شدن یکی از همپالکی‌هایشان در مقابل دوربین‌ها و به بهانه مضحک اعتراض به نبودن آزادی در کشورمان بود که با حمایت صریح یکی از کارگردانان زن داخل کشور مواجه شد.

این کارگردان که همین چند وقت پیش به دنبال اخذ مجوز ساخت یک فیلم دفاع مقدسی! بود در تایید اقدام شنیع، مبتذل و حیوانی آن فرد از طریق برخی رسانه‌ها اعلام کرد که «فلانی دختر من است»!

نکته جالب و عبرت انگیز اینکه همین دختر محبوب خانم کارگردان چندی بعد از آن در فیلمی نقش زنی افغانی را بازی کرد که تن فروشی می‌کند!

این عاقبت خفت بار برای کسی است که تمام اعتبار و شهرتش را از صدقه سر همین کشور و انقلاب کسب کرده بود. و پایان دراماتیک و عبرت انگیزش نشان می‌دهد که دوستی با کسانی از جنس غربیان سکولار و دل سپردن به سراب آرزوهای طلایی مغرب زمین، سرنوشت محتوم بازیگری در فیلمهای اروتیک و سکسوال را در پی خواهد داشت.

حال به رغم چنین سرنوشت رقت انگیزی که برای این فرد در اثر پناهنده شدن به غربیان ایجاد شد، پدرش وقتی او را در جشنواره ابوظبی ملاقات کرد، او را با ظاهری نیمه عریان و در کنار عربهای دشداشه پوش حوزه خلیج فارس و مشغول عکس گرفتن دید و به روی خودش هم نیاورد! 

وی به جای اعتراض به رفتار منافی عفت و غیرت دخترش، سعی کرد با هجمه به فضای دینی کشورمان آنها را زمینه ساز برهنگی فرزندش معرفی کند. طرفه اینکه همین فرد نه تنها به خاطر اقدامات خودش و تایید افعال دخترش مورد موأخذه و توبیخ قرار نگرفت بلکه با ایفای نقشهای متفاوتی در چند فیلم و سریال تلویزیونی حضورش در رسانه ملی پررنگ تر از قبل هم شده است! شاهد مثالهای متعدد در این زمینه آنقدر کثرت پیدا کرده اند که برای مکتوب کردنشان صدها صفحه کاغذ و قلم نیاز است. 

در چند سال اخیر و به لطف تسامح و تساهل‌های غیر قانونی و خلاف شرع مسئولان اجرایی و فرهنگی کشورمان تعدد و کثرت دهن کجی کردن و به سخره گرفتن قیود و الزامات شرعی به وسیله افعال منحط و تفکرات التقاطی این مثلا سینماگران، نه تنها در جشنواره‌ها و میتینگ‌های خارج از کشور که در داخل کشور نیز تبدیل به یک رویّه معمول و جاری شده است. چند وقت پیش معاون اجتماعی نیروی انتظامی با اعلام این خبر که نسبت به چنین افراد و اقداماتی قصد شکایت نزد پلیس بین الملل و تعقیب قضایی این افراد را داریم!، موجب به وجود آمدن امیدهایی برای برخورد با چنین اقداماتی شد.

عکسهای آتلیه‌ای و تجاهل عامدانه

اما رنج آورتر و ملال انگیزتر این است که به رغم حقارت و ضلالت این مدهوشان برهنگی و زندگی حیوانی غربیان، برخی از مسئولان فرهنگی کشورمان با آوردن دلایل غیر منطقی و خلاف عقل و قانون و نیز چشم فروبستن به لجن پراکنی‌های اینان، مشی لیبرالی و لاقیدی را سرلوحه اقداماتشان قرار داده‌اند.

فقط با یک جستجوی ساده اینترنتی می‌توان زننده ترین و بی حجاب ترین عکسهای بازیگرانی که حتی بیشتر از چند پلان بی اهمیت بازی نکرده اند را ملاحظه کرد. این عکسها به رغم برخی ادعاها که بیشتر جنبه لاپوشانی دارد آنها را نوعی سرقت و یا منتشر شدن عکسهای خصوصی این افراد اعلام می‌کنند در حالی که اغلب قریب به اتفاق آنها آتلیه ای است. این موضوع که سوژه این عکسها به خوبی از عواقب، نیات و علت گرفتن چنان عکسهایی آگاهی داشته و دارند امری غیر قابل انکار است؛ چرا که اینگونه عکسها جز به نیت منتشر شدن و یا اصطلاحا پوستر سازی دلیل و علت دیگری ندارند.

بنابراین هرگونه انکار یا تجاهل این زنان بازیگر در باب سرقت و دزدیده شدن عکسهایشان امری غیر واقعی و کاملا کذب است. از طرف دیگر حتی یک کودک خردسال نیز می‌تواند متوجه تفاوت فاحش و غیر قابل توجیه نوع حجاب زنان بازیگر در تلویزیون،سینما و برنامه‌های دیگر بشود و این سوال در ذهنش مطرح شود که چه تفاوتی بین این بخشهای فرهنگی و هنری که همگی باید تابع قوانین کشورمان باشند وجود دارد؟ و یا اینکه مگر با تغییر مدیوم تلویزیون، سینما و یا جشنواره‌های برگزار شده در کشورمان قانون هم تغییر می‌کند؟ چگونه می‌خواهیم این تعارض و تناقض غیر منطقی و قانونی را برای پرسشگران کنجکاو پاسخ بدهیم؟

بر اساس کدام قانون فلان خانم بازیگری که در کارنامه اش سابقه بازی در فیلم موهن و مستهجنی مثل «تهران من حراج» را دارد می‌تواند بیاید و در سریالهای تلویزیونی و فیلمهای سینمایی بازی کند و کسی هم متعرض او نشود؟ چرا افرادی که در جریان فتنه ۸۸ تا همین امروز همواره با بهانه توهم تقلب بدترین ناسزاها و اتهامات را علیه مسئولان عالی نظام و دستگاه‌های مسئول کشورمان ابراز می‌کنند اجازه پیدا می‌کنند برای ساخت و یا بازی در فیلمها و سریالهای مختلف قراردادهای چندصد میلیونی امضا کنند؟

چه دلیلی دارد کسانی که ذره ای دل در گرو ملت،قانون و مملکتشان ندارند و هرجایی که تا به امروز فرصت پیدا کرده اند بدترین دروغها و افتراهای ناروا را به آنها نسبت داده‌اند اجازه فعالیت سینمایی یا هنری داشته باشند؟

آیا اینگونه پرسشهای بدون پاسخ نتیجه تساهل و تسامح بدون توجیه مسئولان ذی مدخل در این مباحث نیست؟ اگر مسئولان به جای چشم‌پوشی از خطاهای عامدانه و چندگانه این عده معدود، آنها را با ممنوع التصویر کردن تنبیه می‌کردند، آیا امروز شاهد گستاخی و بی پروایی در سردادن مرده باد و زنده بادهای مغرضانه این افراد معلوم‌الحال و مفسده برانگیز می‌شدیم؟ چرا لاقیدی و بی‌خیالی تان را به قیمت استهزاء ارزش‌های دینی و ملی کشورمان ادامه می‌دهید و دم بر‌نمی‌آورید؟ 

المُؤمِن كیس الفِطن الحذر

با توجه به تکرار عامدانه چندین باره اینگونه اتفاقات و کشف حجاب‌های مکرر از جانب این مثلا بازیگران و هنرمندان لازم است که هر چه سریعتر راه حل عملی و عاجلی پیش بینی شود. چه اینکه با توجه به نقش آفرینی برخی از این زنان بازیگر بی حجاب در تلویزیون و سینما البته با ظاهری متفاوت و موجّه تر، و از طرف دیگر مصاحبه و چاپ عکسهای آنها در برخی رسانه‌های زرد و مروج افکار الحادی و التقاطی، باعث مشهور و معروف شدن این افراد می‌گردد. این اشتهار باعث می‌شود که برخی جوانان و نوجوانان ناآگاه کشورمان تحت تاثیر احساسات و یا متفاوت نشان دادن خودشان در منظر دیگران، آنها را به عنوان الگوی رفتاری و یا شغلی خویش قرار بدهند.

اگر مسئولان با چاره اندیشی خردمندانه و لحاظ داشتن ابعاد مترتب بر چنین مباحثی که مقام معظم رهبری آنها را شبیخون فرهنگی یا جنگ نرم معنا می‌کنند بتوانند قوانین متقن و جامع الاطرف و بازدارنده ای را طراحی،تصویب و با قدرت اجرا کنند قطعا به مرور بساط چنین کاسبی و دکان داری‌ها جمع می‌شود.

البته این مهم نیازمند قوانین محکم به همراه تعیین مجازاتهای سنگین و متناسب با گستره و شدت جرم است؛ چرا که در صورت بالا بودن هزینه انجام چنین تخلفات وهن آلودی نسبت به قوانین و فرهنگ و غیرت اجتماعی به مرور باعث کم شدن اعمال خلاف شأن و قانون این معدود افراد می‌گردد.

اما اگر قرار باشد با دستاویز قرار دادن توجیهات خنده آوری مانند لطیف بودن روحیه هنرمندان بر قانون شکنی و استهزای دین و فرهنگ جامعه چشم بر هم بگذاریم مطمئن باشید که سرانجامی بدتر از ترکیه لائیک امروزی در انتظار کشورمان خواهد بود. چه اینکه دشمنان غدار و شیطان پرست مخالف با اسلام ثابت کرده اند که فقط به ترویج برهنگی و بی بندوباری در جوامع اسلامی رضایت نخواهند داد و تا نابودی کامل نسل مسلمانان پیش خواهند رفت.

حال با توجه به جمیع جهات و نیز در نظر گرفتن طراحی نقشه‌های لایه لایه دشمن در مباحث فرهنگی و اجتماعی، همچنین مزدورانی که برای کسب شهرت، ثروت یا قدرت حاضرند هر نوع خیانتی را برای رسیدن و نیل به مقاصد مادی و دنیوی شان انجام بدهند؛ لازم است ضمن حفظ هوشیاری کامل جلوی هر گونه سوء‌استفاده یا نفوذ افراد مزدور و ستون پنجم دشمن در لایه‌های مختلف جامعه را با پیش بینی‌های قانونی مسدود کنیم.
تجربه نشان داده است که افراد مشهور و صاحب نام در جامعه کنونی بشری با استفاده و بهره گیری از فن‌آوری‌‌های متنوع و پیشرفته تصویری که لفظ «دهکده جهانی» منبعث از همین پیشرفتها ترجمه می‌شود، استعداد و توانایی بالقوه تاثیرگذاری بر لایه‌های دیگر جوامع را دارند.

بنابراین لازم است برای ندادن فضا و فرصت به دشمن برای هجمه و حمله، اقدامات لازم درسطح و تراز توانایی‌های دشمن طراحی و اجرایی گردد. رسول اعظم(صلی الله علیه و آله وسلم) می‌فرمایند: «المُؤمِن كیس الفِطن الحذر*»؛ یعنی مومن زیرک، چیز فهم و محتاط است.

*دعوات راوندی، ص ۳۹
یا لثارات 
جمعه 8/6/1392 - 12:7
اخبار
روزنامه تبلیغاتی باند غیرقانونی خانه منحله سینما، این بار به بولتن تبلیغاتی خواننده‌های ضد اخلاقی و صهیونیست تغییر ماموریت داد!
به گزارش خبرنگار کیهان، تنها روزنامه سینمایی کشور که عموماً در خدمت پدرخوانده‌های سینمای ایران- به ویژه دار و دسته خانه منحله سینماست- در اقدامی مشکوک در شماره چهارشنبه خود، دو خبر (بخوانید تبلیغ) جداگانه برای دو خواننده فاسد و صهیونیست را منتشر کرد.

این روزنامه در یکی از صفحات خود، خبری بی‌اهمیت را که بیشتر به رپرتاژ آگهی شباهت داشت را درباره لیدی گاگا، خواننده شیطان‌پرست، همجنس‌باز و صهیونیست آمریکایی چاپ کرد. همچنین صفحه دیگری از این روزنامه به مدونا، دیگر خواننده شیطان‌پرست و صهیونیست آمریکایی اختصاص داشت.

به نظر می‌رسد، دستگاه‌های مسئول نباید از کنار این اقدام مشکوک، به سادگی عبور نمایند.

اعزام گروه‌های موسیقی به خارج از کشور توسط کانون‌های‌مسئله دار
برخی از شرکت‌ها و کانون‌های غیرقانونی و مسئله‌دار مدتی است که اقدام به دعوت از گروه‌های موسیقی داخل کشور به خارج از کشور و برگزاری کنسرت برای آن‌ها می‌کنند.
به گزارش خبرنگار کیهان، طی ماه‌های اخیر، تعدادی شرکت و کانون که فاقد مجوز و رسمیت از داخل کشورمان هستند، گروه‌های موسیقی را برای اجرای کنسرت به کشورهای غربی و به ویژه کانادا دعوت می‌کنند.

در این برنامه‌ها که غالبا با اهداف تجاری و سیاسی صورت می‌گیرد، متأسفانه اتفاقاتی رخ می‌دهد که در شأن جمهوری اسلامی ایران نیست، به همین دلیل جا دارد مسئولین و نهادهای مربوطه نسبت به این مسئله رسیدگی نمایند.
جمعه 8/6/1392 - 12:3
اخبار

هیس! خانم درخشنده می خواهد فریاد بزند

 
خانم درخشنده و درخشنده های دیگر هم باید به نسل های امروز و فردا جواب بدهند که در تولیدات فرهنگی شان واقعیت ها را گفتند یا چیزهای دیگری را! هزار نکته باریکتر زِ مو همین جاست...
پایگاه خبری انصارحزب الله- هیس! دخترها فریاد نمی زنند داستان یک اتفاق بد است که همیشه در جوامع بشری وجود داشته. تجاوز به کودکان!

یعنی یک جورهایی فیلم خانم درخشنده مضمونی را مورد اشاره قرار می دهد که از اعصار گذشته وجود داشته تا همین الآن. و از مکزیک و آمریکا گرفته تا ایران و ژاپن و اساساً هر سرزمینی که آدم های مختلف در آن ساکن هستند با شدت ها و حدّت های مختلفی با این اتفاق سوء مثل تمام اتفاقهای سوء دیگر مواجه هستند.

فقط نکته اینجاست که نمی دانم چرا چند سالی است این اتفاق بد نادر اما موجود و چندتا اتفاق دیگر در سینمای ایران و بویژه در فیلم هایی که با موضوع "زنان" ساخته می شود توسط معدودی فیلمساز ایرانی و جماعت اپوزیسیون فرهنگی، دائماً مورد اشاره های خاص قرار می گیرد!

همانطور که همین مضمون در فیلم "تسویه حساب" خانم تهمینه میلانی هم مورد اشاره قرار داشت.در واقع این اتفاق که چندسالی است در سینمای ایران بحث تجاوز به کودکان، زندان های زنان، ظلم به زنان و غیره تا این اندازه نمود یافته است از نظر من به هیچ وجه نمی تواند تصادفی باشد.و شاید این سوالیست که اگر به جواب واضحش فکر کنیم، ابعاد بیشتری از مسئله روشن شود.

"هیس! دخترها فریاد نمی زنند" پرداختی است معمولی به موضوع تجاوز به دختران کم سن و سال که البته تا اینجا نه می توان غیر از سوالی که در بالا اشاره کردم، توضیحی از کارگردان خواست و نه اساساً هیچگاه می توان هیچ فیلمسازی را از بابت انتخاب آزادانه یک موضوع ملامت کرد. (غیر از مواقعی که آن موضوع با امنیت ملی منافات دارد!)

فیلم، از پردازش های شخصیتی و مضمون پردازی های خاص هم برخوردار نیست و منهای بازی خوب طباطبایی ها (شهاب و طناز) چیزی دیگری ندارد که بتوان بعنوان یک ظرفیت هنری بدیع در ساحت یک فیلم به آن اشاره کرد.

اما دو نکته در فیلم هست که به نظر من بی توجهی به آنها منشأ خطر است.نکاتی که یکی در جریان کلی فیلم، دائماً مورد اشاره قرار دارد و دیگری هم روح حاکم بر فیلم است.

هیس! خانم درخشنده می خواهد فریاد بزند

روح حاکم بر فیلم خانم درخشنده، چیزی غیر از "فمینیسم" نیست.همان مفهوم زن گرایی که از اوایل سده بیستم وارد افکار عمومی غرب شد و به شعوب مختلفی هم گرایش یافت. شعوبی اعم از آنها که می خواستند مردان را بکشند و به جهان عاری از مرد فکر می کردند تا نحله های دیگری که زن را موجودی مقدس و البته مورد تهتّک و ظلم مردان می پنداشتند.

و جالب آنکه هیچیک از این نحله ها نیز به تساوی حقوق زن و مرد، یکسان بودن مقام زن و مرد در نزد خداوند متعال و نگاه پیشرفت مدار و تعالی بخش به زنان معتقد نبودند و نیستند.

خانم درخشنده حتماً بعنوان یک فیلمساز و کسی که علی القاعده می داند ساحت "معناشناسی" چیست، می پذیرند که با این محتوای بارز و صدها نشانه خاص معنایی دیگر؛ فیلم هیس! دخترها فریاد نمی زنند را با معانی فمینیستی ساخته اند و لذا خواسته یا ناخواسته همان کاری را انجام داده اند که فمینیست ها خوش داشته اند.

دقت کنیم که کسی نمی گوید نباید درباره بانوان فیلم ساخت و یا مقوله ای به نام ظلم به زنان وجود ندارد.

صحبت از واقعیت هاست. خانم درخشنده باید بگوید که آیا واقعاً بوتیقای فیلمش را بر بیان واقعیت هایی از خیر و شرّ استوار کرده است یا به تصنّع و گفتن آنچه امثال اوریانا فالاچی می پسندیده اند بسنده کرده است؟!

بحث دوم و البته مهمتر این نقد، تصاویری است که فیلمساز به زعم خود و از واقعیت های جامعه ایران اسلامی نشان می دهد. همان رخدادی که در جدایی نادر از سیمین، نارنجی پوش، یه حبه قند و ... نیز گام اصلی بوده است.

دشمن پشت دروازه ها...

دقت کنید که وقتی شما درباره مفاهیمی مثل ایران بد، ایران خوب، ایران سرشار از ظلم به زنان و ... صحبت می کنید مخاطب شما پیش و بیش از آنکه به خوبی و بدی و ظلم به زنان فکر کند؛ به "ایران" خواهد اندیشید.

خانم درخشنده و همکارهایش منهای سوژه اصلی، چه تصویری را از ایران در فیلم هیس! دخترها فریاد نمی زنند، نشان داده است؟!

پلیس فیلم خانم درخشنده یک متهم را پفیوز و کثافت و عوضی! خطاب می کند و او را برای اعتراف کردن، کتک می زند.

خانم درخشنده باید بعنوان یک فیلمساز که از نان و آب و امنیت ایران اسلامی استفاده می کند، بداند که این کارها در پلیس جمهوری اسلامی ایران نه تنها رویه نیست بلکه جرم است و اگر در حالتی اتفاقی پلیسی دست به این کارها بزند، متهم می تواند از او شکایت کند.

البته حرف دل خانم درخشنده را هم خودشان می دانند، هم من و هم کسانی که این نقد را می خوانند!

نکته تأسف بارتر اما آنست که خانم درخشنده حتی به اندازه فیلمسازهای آمریکایی و اروپایی و عربی هم اخلاق را درباره کشورشان، قانونشان و پلیسشان رعایت نکرده اند که فرض بر وجود برخی اتفاقات سوء هم، مضمون تصاویرشان را از قانون انتخاب کنند نه از بی قانونی!

نیک می دانم که این کار خانم درخشنده در توهینی که به پلیس جمهوری اسلامی ایران کرده اند (و این کار رویه اپوزیسیون فرهنگی هم هست) اگر در کشوری دیگر رخ می داد؛ کمترین خطابش خیانت بود و بس کما اینکه تجربه های مشابه در کشورهای دیگر نیز همین مسئله را اثبات می کند.

مسئله بعدی را واقعاً نمی دانم چطور باید بیان کنم؟!

شاید منی که دارم این نقد معناگرایانه را می نویسم زیادی حساس هستم و البته شاید هم خانم درخشنده آنقدر در ربط دادن بدی! به نمادهای دینی و اسلامی و ایرانی ما در فیلمشان افراط کرده اند که مخاطب از تعجب هاج و واج می ماند.

مرد بد فیلم یعنی مراد صفرخانی(با بازی بابک حمیدیان) هنگامیکه در مقابل بازپرس قرار می گیرد، در حالی تصویری بسته (Close) از او نشان داده می شود که پرچم جمهوری اسلامی ایران هم در تصویر قرار دارد.

قهرمان فیلم یعنی شیرین (با بازی طناز طباطبایی) در حالی وارد دادگاهی می شود که قرار است حکم به اعدام او بدهد که تصاویر امام راحل و مقام معظم رهبری در دو سوی تصویر ورود او به وضوح نشان داده می شود. و همینطور باز هم در حالی وکیل او حکم اعدامش را دریافت می کند که عکس امام و رهبری در تصویر نشان داده می شود!

شاید خانم درخشنده بگوید اینها از ارکان دکور یا میزانسن بوده اند.

حرفشان را بپذیریم اما این را نپذیریم که ایشان نمی داند وقتی تصویر معنای منفی می دهد هرچیزی که با این معنای منفی ممزوج شود، نیز قید منفی می گیرد!

"چادر" در سرتاسر فیلم خانم درخشنده نمادی از وحشت، ناامیدی، زندان، کم دانی و البته مرگ! و قصاص! است. (همانطور که در من مادر هستم! و در جدایی نادر از سیمین بود) این مسئله به قدری در فیلم هیس! دخترها فریاد نمی زنند نمود دارد که هر کس و ناکسی به تماشای فیلم بنشیند آنرا به وضوح می بیند و می یابد.

در این زمینه توضیح بیشتری نمی دهم و قضاوت با خوانندگان و توضیحاتی که احیاناً خانم درخشنده و اصغر فرهادی و فریدون جیرانی و بقیه... درباره عناد فهم شده یا فهم نشده خود با "چادر" در چنته دارند.

و مورد بد بعدی... 

یک مرد لاغر اندام سر به زیر با محاسن خوش فرم شما را به یاد چه کسانی می اندازد؟!

حرف مورد اشاره من گریم صورت بابک حمیدیان، شخصیت منفی و مازوخیسم دار! فیلم است که ظاهری با معنای اشاره شده! دارد. این را باید از خانم درخشنده پرسید که می دانید آیا آدمهایی با همین تیپ های ظاهری هستند که امنیت شما و خانواده تان را تأمین می کنند و گرنه اوضاع شما از مردم سومالی و سوریه و مکزیک هم بدتر بود؟!

چرا آدم منفور فیلم خانم درخشنده با این ظاهر خاص در فیلم نشان داده می شود؟!


و البته باید دوباره بگویم که حرف دل خانم درخشنده گویا چیز دیگریست که هم ما می دانیم و هم جماعت اپوزیسیون فرهنگی...

حرفهای من تمام شد. فیلم خانم درخشنده نکته قابل نقد یا اشاره دیگری ندارد. فقط می ماند یک نکته که به نظرم بد نیست نیم نگاهی به آن داشته باشیم.

موردی در فیلم خانم درخشنده وجود دارد که امیدوارم بعد از این در هیچ فیلم دیگری شاهد آن نباشیم.

البته این مورد در نقد فیلم "یه حبه قند"! هم از سوی نویسنده هشدار داده شد ولی عده ای که وجود "اپوزیسیون فرهنگی" و همچنین رویه دشمنی صریح با مقدسات دینی را باور ندارند، آنرا جدی نمی گیرند. (همانطور که متوجه نیستند وقتی "چادر" هدف قرار می گیرد، گام بعدی مقدسات است)

آن مورد هم استفاده از نام مقدس ائمه اطهار و اهلبیت(س) در تصاویر منفی فیلم است.در فیلم خانم درخشنده نام یکی از اهلبیت(س) ۳ مرتبه و به صور مختلف در کادر تصویر قرار می گیرد.

یک بار بر روی دیوار اتاق بازجویی! و دو بار دیگر به عنوان نام مجتمع ساختمانی که در آن رخداد سوء مورد اشاره خانم درخشنده اتفاق می افتد!

متأسفم که این مطلب را می گویم اما یا این کار عمداً انجام شده است یا اینکه برخی از عناصر ساخت فیلم آنقدر حواسشان پرت هست که ضرورتاً بهتر است شاید حرفه ای دیگر را به جای فیلمسازی انتخاب کنند.

و قصه ما به سر رسید...

"هیس! دخترها فریاد نمی زنند" نه ابتدای ماجراست و نه حتماً پایان آن... فقط نکته اینجاست که همه بدانیم این "واقعیت" است که پیروز می شود.

و صدالبته جدای از این پیروزی حتمی؛ خانم درخشنده و درخشنده های دیگر هم باید به نسل های امروز و فردا جواب بدهند که در تولیدات فرهنگی شان واقعیت ها را گفتند یا چیزهای دیگری را!

هزار نکته باریکتر زِ مو همین جاست...
وبلاگ عبور 
یالثارات 
جمعه 8/6/1392 - 12:1
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته