• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 505
تعداد نظرات : 465
زمان آخرین مطلب : 4982روز قبل
محبت و عاطفه
نبودن هیچکس سخت نیست ، فراموش کردن یک بودن سخت است . . .
يکشنبه 20/4/1389 - 12:3
محبت و عاطفه
پیرمردی صبح زود از خانه اش خارج شد. در راه با یک ماشین تصادف کرد و آسیب دیدعابرانی که رد می شدند به سرعت او را به اولین درمانگاه رساندند . .پرستاران ابتدازخمهای پیرمرد را پانسمان کردند. سپس به او گفتند: "باید ازت عکسبرداری بشه تامطمئن بشیم جائی از بدنت آسیب دیدگی یا شکستگی نداشته باشه "
پیرمرد غمگین شد،گفت خیلی عجله دارد و نیازی به عکسبرداری نیست .
پرستاران از او دلیل عجله اش راپرسیدند :
او گفت : همسرم در خانه سالمندان است. هر روز صبح من به آنجا می روم وصبحانه را با او می خورم. امروز به حد کافی دیر شده نمی خواهم تاخیر من بیشتر شود !یکی از پرستاران به او گفت : خودمان به او خبر می دهیم تا منتظرت نماند .
پیرمرد با اندوه ! گفت : خیلی متأسفم. او آلزایمر دارد . چیزی را متوجه نخواهدشد ! او حتی مرا هم نمی شناسد!
پرستار با حیرت گفت: وقتی که نمی داند شما چهکسی هستید، چرا هر روز صبح برای صرف صبحانه پیش او می روید؟
پیرمرد با صداییگرفته ، به آرامی گفت: اما من که می دانم او چه کسی است !
يکشنبه 20/4/1389 - 12:2
آلبوم تصاویر

 

 

 

 

 

 

 

يکشنبه 20/4/1389 - 12:0
طنز و سرگرمی

-چرا مردها دارای وجدان پاکی هستند؟
به این دلیل که هیچ گاه از آن استفاده نمی کنند.

-چرا مردها همیشه خوشحالند؟
چون آدم های بی خیال فقط می خندند.

-چرا روانکاوی مردها خیلی سریع تر نسبت به خانم ها انجام می پذیرد؟
زیرا هنگامیکه زمان بازگشت به دوران کودکی فرا می رسد،مردها همان جا قرار دارند.

-اگر یک مرد و یک زن با هم از یک ساختمان 10 طبقه به پایین بیفتند کدامیک زودتر به زمین میرسد؟
خانم.چرا که آقا راه را گم می کند. 

-شباهت آقایون با آگهی های بازرگانی چیست؟
شما نمی توانید یک کلمه از حرف های آنها را باور کنید و هیچ چیز برای زمانی بیش از 60 ثانیه دوام نمی آورد.

به یک مرد با نصف مغز چه می گویند؟
با استعداد

-فرق بین نرخ اوراق بهادار با مردها در چیست؟
نرخ اوراق بهادار رشد می کند.

2 دلیلی که مردها به مسائل کاری خود فکر نمی کنند چیست؟
1-فکری ندارند 2-کاری ندارندچ

-چرا آقایون مجرد جذب خانم های با هوش می شوند؟
دو چیز مخالف نسبت به هم کشش دارند.

-شباهت آقایون با ماشین چمن زنی در چیست؟
هر دو خیلی سخت به کار می افتند.در هنگام کار سر و صدای زیاد ایجاد می کنند و حتی نیمی از وقت را هم نمی توانند به درستی کار کنند.

-نازکترین کتاب دنیا چه نام دارد؟
چیزهایی که مردان در مورد زنان می دانند...

شاد باشین دختر ها

نظرفراموش نشه

يکشنبه 20/4/1389 - 11:26
طنز و سرگرمی
گویند: «تقلب مفهومی است بس اساسی» :

تاریخچه ی تقلب از جایی شروع میشود که حسنکچل برای نخستین بار تن لش را تکان داد و به مکتب رفت. از بد ماجرا همان روز امتحانماهیانه ی کودکان فلک بخت مکتب بود. لیک حسن از روی گشادی، چشمان چپش را بر رویورقه ی همزاد انداخت تا نکته ای بس ارزشمند از ورقه ی فوق الذکر، دشت کند. این بود کهاولین تقلب تاریخ بشری زده شد. البته این تقلب با روشهای فوق العاده ابتدایی (البته در مقابل ترفندهای کنونی) صورت گرفت. بدین ترتیب که حسن با کلی زور زدن تنرا تکان داد و خود را به بالای ورقه ی همزاد رسانید و خیلی راحت مطالب را دو درفرمود.

زان پس تقلب دوران طلایی خود را آغاز کرد. بدین ترتیب که گسترش یافتو مصادیقی متفاوت پیدا کرد. از جمله تقلبهای رایج تقلبات سر امتحان، دو در کردنغذا از سلف، تقلب در اتو زدن، تقلب در شماره دادن، تقلب در مخ زنی، تقلب در بازی (که از آن به جر زنی تعبیر میشود) را میشود نام برد
.

حال روش هایی از تقلبدر امتحانات را به نظرتان میرسانیم
:

روش های نوشتاری
:

1-
نوشتن رویکف پا، پس کله، پشت گوش و
...

2-
نوشتن روی میز، پشت نیمکت، زیر نیمکت، پشتمانتوی دختر جلویی و
...

3-
نوشتن روی دستمال ، پاکت نامهو
...



روش های با کلاسی
:

1-
استفاده از ماشین حسابهای مهندسی


2-
استفاده از آیینه، موچین، لوازم آرایش،فیلم، عکس

روش های جوادی:

1-
خر نمودن یک فقره بچه خرخون


2-
خم کردن سر به روی ورقه ی طرف به صورت تابلو
.


3-
روش شیمیایی:بدین معنی که مراقب را با انواع و اقسام مواد شیمیاییاز هستی ساقط کنید و بعد با خیال راحت دست به کار شوید
.

توجه
:

اگر دراین امر تبهر کافی ندارید اصلا سمت این کار نروید که عواقبی جز ضایع شدن، اخراج شدنو تابلو شدن ندارد
يکشنبه 20/4/1389 - 10:36
محبت و عاطفه

چقدر سخت می گذرد روزگار؛ وقتی که سراسر تردیدی!

يکشنبه 20/4/1389 - 10:32
محبت و عاطفه
ه خدا گفتم:« خدایا تقدیرم را زیبا بنویس.»

خدا خندید... و تقدیر مرا نوشت و نوشت و نوشت و نوشت... چه تلخ تقدیری است؛ تقدیرِ من... تقدیری پر از ابهام... پر از سکوت...

دستانم را به سمت آسمانِ پر وسعتش بالا بُردم و گفتم: خدایا! بس است...

خدا خواهش دستان خالی ام را دید ولی دوباره نوشت... و هر بار که برگی از تقدیرِ من نوشت؛ بیشتر خندید...

به خدا گفتم:« گفتمت تقدیرم را زیبا بنویس. دل کوچک قاصدک، طاقت این همه شکستنِ بی بهانه را ندارد.»

و خدا دوباره خندید... مکث کرد...

و گفت:« تو لیلای منی! لیلا باید سختی بیاموزد تا در ره عشق، فنا را بپذیرد. تو عاشقی. تو ثمره ی عشق آدم و حوّا. تو باید صبر را بیاموزی.»

و من فقط و فقط سکوت کردم... روی حرف خدا، حرفی نمی شود زد...

به خدا گفتم:« پس خودت بخواه که در امتحان صبر، پیروز شوم.»

خدا خندید و دوباره نوشت... آنقدر نوشت و من صبر کردم تا به اینجا رسیدیم که خدا...

خدا گفت:« از این پس تقدیرت را زیبا خواهم نوشت. فقط گهگاه به گذشته بیاندیش و ببین که آنچه امروز داری؛ ثمره ی صبر بر مشکلات گذشته است.»

و من خندیدم...

در مقابل لطف خدا، باید خندید... مثل او که در برابر خطای بندگانش، می خندد و صبر می کند...

می خندد تا بفهماند؛ در برابر تلخ ترین مسائلِ زندگی هم می شود خندید...

و صبر می کند تا بفهماند؛ گاهی پشتِ سنگینی صبر، لبخند زندگی پنهان است...

لبخند ها را دریابید...

يکشنبه 20/4/1389 - 10:30
دانستنی های علمی

امروز

فقط و فقط

می نویسم:

              - سلام.

باشد که کسی

روزی

جوابم گوید و...

جوابش

بهانه ی حضورم باشد.

يکشنبه 20/4/1389 - 10:29
محبت و عاطفه
تنگ است... به دنیای تنهایی ام پناه آورده ام؛ همان دنیایی که همیشه زمان ها در آن آرام می گیرم... در این دنیا آموختم تنها آمدن، تنها بودن و تنها رفتن را... این سرنوشت غم انگیز انسان است... در این میان هرچه انسان از دنیای فراموشی بیشتر فاصله می گیرد، تنهاتر می شود و هر چه روح فراخ تر می گردد، غمگین تر می شود و محزون تر ... سر در گریبان غم و چشم در افق دوردست خدا کرده ام و از این فاصله می نالم... غمگینم به خاطر غم دیگران؛ انسان های تنهایی که جزء خدا کسی ندارند تا درد دلٍ بی تابشان را چو من با او گویند... و این است سرگذشت انسان، انسانِ عاشق آفریده شده خدا... و همیشه عشق در جدایی معنا می یابد... عاشق سینه چاک می باید در فراق و جدایی از معشوقش جدا نباشد... در زمان هایی که نمی بیندش، ناله سر کند و در وصال تنها نظاره... در دوری فریاد برآوردن و در لحظه ی رسیدن تنها نگاه دوختن و فرصت را غنیمت شمردن و محو شدن در او، شیوه ی دلباختگان است...
يکشنبه 20/4/1389 - 10:21
محبت و عاطفه
در بیمارستانی ، دو مرد بیمار در یک اتاق بستری بودند. یکی از بیماران اجازه داشت که هر روز بعد از ظهر یک ساعت روی تختش بنشیند . اما بیمار دیگر مجبور بود هیچ تکانی نخورد و همیشه پشت به هم اتاقیش روی تخت بخوابد.آنها ساعت ها با یکدیگر صحبت می کردند، از همسر، خانواده، خانه، سربازی یا تعطیلاتشان با هم حرف می زدند.
هر روز بعد از ظهر ، بیماری که تختش کنار پنجره بود ، می نشست و تمام چیزهایی که بیرون از پنجره می دید برای هم اتاقیش توصیف می کرد. بیمار دیگر در مدت این یک ساعت ، با شنیدن حال و هوای دنیای بیرون ، روحی تازه می گرفت. این پنجره ، رو به یک پارک بود که دریاچه زیبایی داشت مرغابی ها و قوها در دریاچه شنا می کردند و کودکان با قایقهای تفریحی شان در آب سر گرم بودند. درختان کهن ، به منظره بیرون ، زیبایی خاصی بخشیده بود و تصویری زیبا از شهر در افق دوردست دیده می شد. همان طور که مرد کنار پنجره این جزئیات را توصیف می کرد ، هم اتاقیش چشمانش را می بست و این مناظر را در ذهن خود مجسم می کرد.روزها و هفته ها سپری شد.

یک روز صبح ، پرستاری که برای حمام کردن آنها آب آورده بود ، جسم بی جان مرد کنار پنجره را دید که با آرامش از دنیا رفته بود . پرستار بسیار ناراحت شد و از مستخدمان بیمارستان خواست که مرد را از اتاق خارج کنند. مرد دیگر تقاضا کرد که تختش را به کنار پنجره منتقل کنند . پرستار این کار را با رضایت انجام داد و پس از اطمینان از راحتی مرد، اتاق را ترک کرد.آن مرد به آرامی و با درد بسیار ، خود را به سمت پنجره کشاند تا اولین نگاهش را به دنیای بیرون از پنجره بیندازد . بالاخره او می توانست این دنیا را با چشمان خودش ببیند.

در کمال تعجب ، او با یک دیوار مواجه شد. مرد ، پرستار را صدا زد و پرسید که چه چیزی هم اتاقیش را وادار می کرده چنین مناظر دل انگیزی را برای او توصیف کند ! پرستار پاسخ داد: شاید او می خواسته به تو قوت قلب بدهد. چون آن مرد اصلا نابینا بود و حتی نمی توانست دیوار را ببیند...



                                                                    
يکشنبه 20/4/1389 - 10:18
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته