• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1549
تعداد نظرات : 132
زمان آخرین مطلب : 5437روز قبل
دانستنی های علمی
محمد پسر منكدر، یكى از دانشمندان اهل سنت مى گوید:
روزى در وقت شدت گرماى هوا به بیرون از مدینه رفته بودم . دیدم امام باقر علیه السلام با اندام توانمند و فربه خود به دو تن از غلامانش تكیه كرده و مشغول كشاورزى است . با خود گفتم :
پیرمردى از بزرگان قریش در این وقت در هواى گرم در طلب مال دنیاست ! تصمیم گرفتم او را موعظه كنم . نزدیك رفته ، سلام كردم و گفتم :
آیا سزاوار است مرد شریفى مثل شما در این هواى گرم با اندام سنگین در پى دنیاطلبى باشد؟ اگر در این موقع و در چنین حال مرگت فرا رسید، چه خواهى كرد؟
حضرت دستهایش را از دوش غلامها برداشت و روى پا ایستاد و فرمود: - به خدا سوگند! اگر در این حال بمیرم ، در حال فرمانبردارى و طاعت خداوند جان سپرده ام . تو خیال مى كنى عبادت فقط نماز و ذكر و دعا است ؟ تاءمین مخارج زندگى از راه حلال خود نوعى عبادت است . زیرا من مى خواهم با كار و كوشش ، خود را از تو و دیگران بى نیاز سازم (كه تلاش و كوششم براى دنیاپرستى نیست .) آرى ! فقط آن گاه از فرا رسیدن مرگ بترسم كه در حال انجام دادن گناه باشم و در حالت نافرمانى خدا از دنیا بروم . خداوند ما را موظف كرده بار دوش دیگران نباشم و اگر كار نكنیم ، دست نیاز بسوى تو و امثال تو دراز خواهیم كرد.
محمد بن مكندر عرض كرد: خدایت رحمت كند! من مى خواستم شما را موعظه كنم ، شما مرا موعظه كردید.
يکشنبه 14/4/1388 - 13:22
دانستنی های علمی
ابن عكاشه به محضر امام باقر علیه السلام آمد و عرض كرد:
- چرا زمینه ازدواج امام صادق علیه السلام را فراهم نمى سازید، با آنكه زمان این كار فرا رسیده ؟ (موقع ازدواج اوست ).
در مقابل امام باقر علیه السلام كیسه مهر شده اى بود. فرمود:
- به زودى برده فروشى از اهل بربر مى آید و در سراى میمون منزل مى كند و با این كیسه پول از او دخترى براى ابو عبدالله امام صادق مى خریم .
مدتى گذشت . روزى خدمت امام باقر علیه السلام رفتیم . فرمود:
- آن برده فروشى كه گفته بودم آمده ، اكنون این كیسه پول را بردارید و بروید از او دخترى را خریدارى كنید.
ابن عكاشه مى گوید: ما نزد آن برده فروش رفتیم و درخواست نمودیم یكى از كنیزان را به ما بفروشد. او گفت :
- هر چه كنیز داشتم فروختم . فقط دو كنیز مانده كه هر دو مریض هستند، ولى حال یكى از آنها رو به بهبودى است .
گفتم : آنها را بیاور تا ببینم و او هر دو كنیز را آورد. گفتیم این كنیز حالش بهتر است . چند مى فروشى ؟
گفت : به هفتاد دینار.
گفتم : تخفیف بده .
گفت : از هفتاد دینار كمتر نمى فروشم .
گفتیم : ما او را به همین كیسه پول مى خریم . هر چه بود بى آن كه بدانیم در كیسه چقدر پول است . نزد برده فروش شخصى محاسن سفید بود. به ما گفت : سر كیسه را باز كنید و پولهایش را بشمارید.
برده فروش گفت : نه ! باز نكنید. اگر مقدار خیلى كمترى از هفتاد دینار هم كمتر باشد، نمى فروشم .
پیرمرد گفت : نزدیك بیایید. ما نزدیكش رفتیم و سر كیسه را باز كردیم و شمردیم . دیدیم درست هفتاد دینار است . پولها را دادیم و آن كنیز را خریدیم و به خدمت امام باقر علیه السلام آوردیم و امام صادق علیه السلام در كنارش ایستاده بود، جریان خرید كنیز را براى امام محمد باقر علیه السلام عرض كردیم . امام شكر خدا را به جا آورد. سپس به كنیز فرمود:
- اسمت چیست ؟
گفت : اسمم حمیده است .
فرمود: ستوده باشى در دنیا و پسندیده باشى در آخرت . سپس امام علیه السلام از او پرسشهایى كرد و او جواب داد.
آن گاه امام باقر علیه السلام به فرزندش امام صادق علیه السلام رو كرد و گفت :
- این كنیز را با خود ببر.
و بدین ترتیب حمیده همسر امام صادق علیه السلام گردید و بهترین انسانها، حضرت موسى بن جعفر علیه السلام از او متولد شد
يکشنبه 14/4/1388 - 13:21
دانستنی های علمی
روزى امام باقر علیه السلام محضر پدر بزرگوارش امام زین العابدین علیه السلام مشرف شد و احساس كرد كه حضرت در عبادت كردن به جایى رسیده كه هیچ كس به آن مرحله نرسیده است . صورتش از شب زنده دارى زرد شده و چشمهایش از گریه سرخ گردیده و پیشانى اش پینه بسته و دو ساق پاى او از كثرت ایستادن در نماز ورم كرده است . حضرت باقر علیه السلام مى فرماید: چون پدرم را در این حال دیدم دیگر نتوانستم خوددارى كنم و به گریه افتادم . پدرم در آن وقت به فكر فرو رفته بود. پس از لحظاتى از ورود من آگاه گشت . دید كه من گریه مى كنم . روى به من كرد و فرمود: فرزندم ! یكى از نوشته ها كه عبادت امیرالمؤ منین علیه السلام در آن نوشته شده بیاور. من نوشته را تقدیم كردم . كمى از آن خواندند، سپس با حالتى افسرده و ناراحت نوشته را بر زمین گذاشت و فرمود: چه كسى مى تواند مانند على بن ابى طالب علیه السلام عبادت كند
يکشنبه 14/4/1388 - 13:20
دانستنی های علمی
امام زین العابدین علیه السلام به فرزندش (امام محمد باقر علیه السلام ) فرمود:
- فرزندم ! با پنج كس همنشینى و رفاقت مكن !
- از همنشینى با ((دروغگو)) پرهیز كن ؛ زیرا او مطالب را برخلاف واقع نشان مى دهد. دور را نزدیك و نزدیك را به تو دور جلوه مى دهد.
- از همنشینى با ((گناهكار و لاابالى )) بپرهیز؛ زیرا او تو را به بهاى یك لقمه یا كمتر از آن (مثلا به یك وعده لقمه ) مى فروشد.
- از همنشینى با ((بخیل )) پرهیز نما؛ كه او از كمك مالى به تو آن گاه كه بسیار به او نیازمندى ، مضایقه مى كند. (در نیازمندترین وقتها، تو را یارى نمى كند.)
- از همنشینى با ((احمق )) (كم عقل ) اجتناب كن ؛ زیرا او مى خواهد به تو سودى برساند ولى (بواسطه حماقتش ) به تو زیان مى رساند.
- از همنشینى با((قاطع رحم )) (كسى كه رشته خویشاوندى را مى برد) بپرهیز؛ كه او در سه جاى قرآن  مورد لعن و نفرین قرار گرفته است
يکشنبه 14/4/1388 - 13:19
دانستنی های علمی
شخصى در محضر امام زین العابدین علیه السلام عرض كرد:
- الهى ! مرا به هیچ كدام از مخلوقاتت محتاج منما!
امام علیه السلام فرمود: هرگز چنین دعایى مكن ! زیرا كسى نیست كه محتاج دیگرى نباشد و همه به یكدیگر نیازمندند.
بلكه همیشه هنگام دعا بگو:
- خداوندا! مرا به افراد پست فطرت و بد نیازمند مساز
يکشنبه 14/4/1388 - 13:19
دانستنی های علمی
فاطمه دختر على علیه السلام روزى امام زین العابدین علیه السلام را دید كه وجود نازنین او در اثر كثرت عبادت رنجور و ناتوان گردیده است . بدون درنگ پیش جابر آمد و گفت :
- جابر! اى صحابه رسول خدا! ما بر گردن شما حقوقى داریم . یكى از آنها این است كه اگر ببینى كسى از ما خود را از بسیارى عبادت و پرستش به هلاكت مى رساند، او را تذكر دهى تا جان خود را حفظ نماید. اینك على بن الحسین علیه السلام یادگار برادرم خود را از كثرت عبادت رنجور كرده و پیشانى و زانوهاى او پینه بسته است .
جابر به خانه امام چهارم علیه السلام رهسپار گشت . در جلوى در كودكى را همراه با پسر بچه هایى از بنى هاشم دید. جابر به راه رفتن این كودك با دقت نگاه كرد و با خود گفت . این راه رفتن پیغمبر است . سپس پرسید:
- پسر جان ! اسمت چیست ؟
فرمود: ((من محمد بن على بن حسینم )).
جابر به شدت گریست و گفت :
- پدرم فداى تو باد! نزدیك من بیا.
آن حضرت جلو آمد. جابر دكمه هاى پیراهن امام باقر علیه السلام را باز كرد.
دست بر سینه اش گذاشت و بوسید و در این حال گفت :
- من از طرف پیغمبر صلى الله علیه و آله به تو سلام مى رسانم . حضرت به من دستور داده بود كه با تو چنین رفتار كنم .
سپس گفت از پدر بزرگوارت اجازه بگیر.
حضرت باقر علیه السلام پیش پدر آمد و رفتار پیرمرد و آنچه كه گفته بود بر ایشان توضیح داد. امام فرمود:
- فرزندم ! او جابر است . بگو وارد شود.
جابر وارد شد. امام زین العابدین علیه السلام را در محراب دید كه عبادت پیكرش را در هم شكسته و ناتوان كرده است .
امام علیه السلام به احترام جابر برخاست و از جابر احوالپرسى نمود و او را در كنار خود نشاند.
جابر عرض كرد: اى پسر پیغمبر! تو كه مى دانى خداوند بهشت را براى شما و دوستان شما آفریده و جهنم را براى دشمنانتان . پس علت این همه كوشش و زحمت در عبادت چیست ؟
امام علیه السلام فرمود: مگر رسول خدا صلى الله علیه و آله را ندیده بودى با آنكه خداوند در قرآن به آن حضرت گفته بود همه گناهان تو را آمرزیده ایم باز جدم كه پدر و مادرم فداى او باد آنقدر عبادت كرد تا پا و ساقهاى مباركش ورم نمود. عرض كردند: شما با این مقام باز هم عبادت مى كنید؟
فرمود: ((اءفلا اءكون عبدا شكورا)) آیا بنده سپاسگزار خدا نباشم ؟
جابر دانست سخنانش در امام علیه السلام اثر ندارد و باعث نمى شود كه از روش پرزحمت خود دست بردارد.
عرض كرد فرزند پیغمبر! پس حداقل جان خود را حفظ كن زیرا كه شما از خانواده اى هستید كه بلا و گرفتارى بواسطه آنان دفع مى شود و باران رحمت به بركت وجودشان نازل مى گردد.
فرمود: جابر! من از روش پدرانم دست برنمى دارم تا به دیدار ایشان نائل گردم . جابر گفت : به خدا سوگند! میان اولاد پیامبران كسى را مانند على بن الحسین علیه السلام نمى بینم ، مگر یوسف پیغمبر. قسم به پروردگار! فرزندان این بزرگوار بهتر از فرزندان حضرت یوسف هستند و از فرزندان او كسى است كه زمین را پر از عدل و داد مى كند، بعد از آنكه پر از ظلم و ستم شود (اشاره به حضرت حجة بن الحسن ارواحنا له الفداء).
يکشنبه 14/4/1388 - 13:18
دانستنی های علمی
یكى از خویشان امام زین العابدین علیه السلام در برابر آن حضرت ایستاد و زبان به ناسزاگویى گشود. حضرت در پاسخ او چیزى نگفت . هنگامى كه مرد از پیش حضرت رفت . امام به اصحاب خود فرمود:
- آنچه را كه این مرد گفت ، شنیدید. اكنون دوست دارم ، همراه من بیایید تا نزد او برویم و جواب مرا نیز به او بشنوید.
عرض كردند: حاضریم ، ما دوست داشتیم شما هم همانجا پاسخ ایشان را بگویید و ما هم آنچه مى توانیم به او بگوییم .
سپس امام نعلین خویش را پوشیده ، به راه افتاد. در بین راه این آیه را مى خواند:
- ((والكاظمین الغیظ و العافین عن الناس و الله یحب المحسنین .))
راوى مى گوید: ما از خواندن این آیه دانستیم به او چیزى نخواهد گفت . وقتى رسیدیم به خانه آن مرد، او را صدا زد و فرمود:
- به او بگویید على بن الحسین با تو كار دارد.
همین كه متوجه شد امام زین العابدین علیه السلام آمده است در حالیكه آماده مقابله و دفاع بود از منزل بیرون آمد و یقین داشت آن جناب براى تلافى جسارتهایى كه از او سر زده آمده است .
ولى چشم امام علیه السلام كه به او افتاد، فرمود:
- برادر! چندى پیش نزد من آمدى و آنچه خواستى به من گفتى . اگر آن زشتیها كه به من گفتى در من هست ، هم اكنون استغفار مى كنم و از خداوند مى خواهم مرا بیامرزد و اگر آن چه به من گفتى در من نیست ، خداوند تو را بیامرزد.
راوى مى گوید: آن شخص سخن حضرت را كه شنید پیش آمد و پیشانى امام علیه السلام را بوسید و عرض كرد:
- آرى ! آن چه من گفتم در شما نیست و من به آن چه گفتم سزاوارترم
يکشنبه 14/4/1388 - 13:18
دانستنی های علمی
سید على حسینى كه از اصحاب امام رضا علیه السلام است مى گوید:
من همسایه امام على بن موسى الرضا علیه السلام بودم . چون روز عاشورا مى شد از میان برادران دینى ما یك نفر مقتل امام حسین علیه السلام را مى خواند و به این روایت رسید كه حضرت باقر علیه السلام فرمود:
- ((هر كس از دیده هاى او ولو به قدر بال پشه اى اشك بیرون بیاید. خداوند گناهانش را مى آمرزد. اگر چه مانند كف دریاها باشد.))
در آن مجلس شخص نادانى كه ادعاى علم مى كرد. حضور داشت و بر آن بود كه این حدیث نباید صحیح باشد. چگونه گریستن به آن اندكى بر حضرت حسین علیه السلام این قدر ثواب مى تواند داشته باشد؟ با ایشان مباحثه بسیار كردیم و در آخر هم از گمراهى خود برنگشت و برخاست و رفت .
آن شب گذشت . چون روز شد، نزد ما آمد و از گفته هایش معذرت خواست ، اظهار ندامت كرد و گفت :
- شب گذشته در خواب دیدم قیامت برپا شده است و پل صراط بر روى جهنم كشیده اند و پرونده هاى اعمال را گشوده اند و آتش جهنم را افروخته اند و بهشت را زینت كرده اند. در آن وقت گرما شدید شد و عطش ‍ سنگین بر من غلبه كرد. چون به جانب راست خود نگاه كردم حوض كوثر را دیدم و بر لب آن دو مرد و یك زن را مشاهده كردم كه ایستاده اند و نور جمال ایشان صحراى محشر را روشن كرده است . در حالیكه لباس سیاه پوشیده اند و مى گریند. از كسى پرسیدم : اینها كیستند كه بر كنار كوثر ایستاده اند؟
پاسخ داد: یكى محمد مصطفى صلى الله علیه و آله و دیگرى على مرتضى و آن زن فاطمه زهرا علیهاالسلام است .
گفتم : چرا سیاه به تن دارند، غمگین هستند و مى گریند؟
گفت : مگر نمى دانى كه امروز عاشوراست ؟
گفتم : روز شهادت شهید كربلا امام حسین علیه السلام است . آنان به این جهت غمناكند.
سپس نزدیك حضرت فاطمه علیهاالسلام رفتم و گفتم :
- اى دختر رسول خدا! تشنه ام . آن حضرت از روى غضب به من نظر كرد و گفت :
- تو مگر همان شخص نیستى كه فضیلت گریستن بر میوه قلبم ، نور چشمم ، فرزندم حسین را انكار مى كردى ؟ با اینكه با ظلم و ستم او را شهید كردند. لعنت خدا بر قاتلین و ظالمین و كسانى كه ایشان را از آشامیدن آب منع كردند.
در این حال از خواب وحشتناك بیدار شدم و از گفته خود پشیمان گشتم . اكنون از شما معذرت مى خواهم و باشد كه از تقصیر من درگذرید.
يکشنبه 14/4/1388 - 13:17
دانستنی های علمی
وهب پسر عبدالله روز عاشورا همراه مادر و همسرش در میان لشكر امام حسین علیه السلام بود. روز عاشورا مادرش به او گفت : فرزند عزیزم ! به یارى فرزند رسول خدا قیام كن .
وهب در پاسخ گفت : اطاعت مى كنم . و كوتاهى نخواهم كرد. سپس به سوى میدان حركت كرد.
در میدان جنگ پس از آنكه رجز خواند و خود را معرفى نمود به دشمن حمله كرد و سخت جنگید. بعد از آنكه عده اى را كشت به جانب مادر و همسرش برگشت . در مقابل مادر ایستاد و گفت :
- اى مادر! اكنون از من راضى شدى ؟
مادرش گفت : من از تو راضى نمى شوم ، مگر اینكه در پیش روى امام حسین علیه السلام كشته شوى .
همسر وهب گفت : تو را به خدا سوگند! كه مرا در مصیبت خود داغدار منما.
مادر وهب گفت : فرزندم ! گوش به سخن این زن مده . به سوى میدان حركت كن و در پیش روى فرزند پیغمبر صلى الله علیه و آله بجنگ تا شهید شوى تا فرداى قیامت براى تو شفاعت نماید.
وهب به میدان كارزار برگشت و رجز مى خواند كه مطلع آن چنین است :
- ((انى زعیم لك ام وهب بالطعن فیهم تارة و الضرب ...)).
1- اى مادر وهب ! من گاهى با نیزه و گاهى با شمشیر زدن در میان اینها تو را نگهدارى مى كنم .
2- ضربت جوانى كه به پروردگارش ایمان آورده است تا اینكه تلخى جنگ را به این گروه ستمگر بچشاند.
3- من مردى هستم ، قدرتمند و شمشیر زن و در هنگام بلا، سست و ناتوان نخواهد شد. خداى دانا برایم كافى است .
و با تمام قدرت مى جنگید تا اینكه نوزده نفر سوار و بیست نفر پیاده از لشكر دشمن را به قتل رساند. سپس دستهایش قطع شد. در این وقت همسرش ‍ عمود خیمه را گرفت و به سوى وهب شتافت در حالى كه مى گفت : اى وهب ! پدر و مادرم فداى تو باد. تا مى توانى در راه پاكان و خاندان پیامبر بجنگ .
وهب خواست كه همسرش را به سراپرده زنان بازگرداند. همسرش دامن وهب را گرفت و گفت :
- من هرگز باز نمى گردم تا اینكه با تو كشته شوم .
امام حسین علیه السلام كه این منظره را مشاهده كرد، به آن زن فرمود:
- خداوند جزاى خیر به شما دهد و تو را رحمت كند. به سوى زنان برگرد. زن برگشت سپس وهب به جنگ ادامه داد تا شهید شد.- رحمة الله علیه همسر وهب پس از شهادت او بى تابانه به میدان دوید و خونهاى صورت وهب را پاك مى كرد كه چشم شمر به آن بانوى باوفا افتاد و به غلام خود دستور داد تا با عمودى كه در دست داشت بر او زد و شهیدش نمود. این اولین بانویى بود كه در لشكر امام حسین علیه السلام روز عاشورا شهید شد.
يکشنبه 14/4/1388 - 13:17
دانستنی های علمی
روز عاشورا هنگام نماز ظهر ابو ثمامه صیداوى به امام حسین علیه السلام عرض كرد:
- یا ابا عبدالله ! جانم فداى تو باد! لشكر به تو نزدیك شده ، به خدا شما كشته نخواهى شد تا من در حضورتان كشته شوم . دوست دارم نماز ظهر را با شما بخوانم و آن گاه با آفریدگار خویش ملاقات نمایم .
حضرت سر به سوى آسمان بلند كرد و فرمود:
- به یاد نماز افتادى . خداوند تو را از نمازگزاران قرار دهد. آرى ! اكنون اول وقت نماز است . از این مردم بخواهید دست از جنگ بردارند تا ما نماز بگذاریم .
حصین نمیر چون سخن امام را شنید، گفت :
- نماز شما قبول درگاه الهى نیست ! حبیب بن مظاهر در پاسخ خطاب به او اظهار داشت : اى خبیث ! تو گمان مى كنى نماز فرزند رسول خدا صلى الله علیه و آله قبول نمى شود و نماز تو قبول مى شود؟!...
سپس زهیر بن قین و سعید بن عبدالله در جلو حضرت ایستادند و امام علیه السلام با نصف یاران خود نماز خواندند. سعید بن عبدالله از هر جا كه تیر به سوى امام حسین علیه السلام مى آمد خود را نشانه تیر قرار مى داد و به اندازه اى تیر بارانش كردند كه روى زمین افتاد و گفت :
- خدایا! این گروه را همانند قوم عاد و ثمود لعنت فرما! خدایا! سلام مرا به محضر پیامبرت برسان و آن حضرت را از درد این همه زخمها كه بر من وارد شده آگاه نما. زیرا كه هدفم از این كار تنها یارى فرزندان پپامبر تو مى باشد.
سعید پس از این جریان به شهادت رسید. رحمت و رضوان الهى بر او باد
يکشنبه 14/4/1388 - 13:17
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته