• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 329
تعداد نظرات : 319
زمان آخرین مطلب : 5529روز قبل
خواستگاری و نامزدی
با گفتار و در قالب کلمات هرگز نمی‌توان حقیقت و عشق را شرح داد یا شنونده‌ای را سیراب کرد. آیا شما می‌توانید با شرح باران درختی را سیراب کنید؟ هر اندازه هم که هنرمند باشید باز درختان برای به گل نشستن به آب و باران واقعی نیازمندند نه کلمات...

بیایید این حقیقت بزرگ را باور کنیم که کلام را فقط کسانی به زبان می‌آورند یا می‌شنوند که نمی‌توانند به سکوت گوش داده و یا در سکوت سخن بگویند.

زمانی که صدای باد و باران را می‌شنوی هیچ واَژه‌ای به تو منتقل نمی‌شود، هیچ کلامی ‌گفته نمی‌شود، اما شگفتا که درآن لحظه تو احساس پر بودن می‌کنی. آسمان دانشش را بی‌هیچ واژه‌ای به درون تو می‌ریزد و این راز بزرگ زندگی و یگانه زبان گفتگوست.

چنانچه با شدت تمام رازو نیاز می‌كنیم، ولی احساس ارتباط روحی و معنوی مطلوب نداریم، شاید وقت آن رسیده است کمتر فرستنده باشیم و بیشتر گوش دهیم. شاید خداوند منتظر فرصتی است تا با ما صحبت كند.

در هر حال آگاه باش که هر آرزویی داری و هر آنچه را که می‌خواهی در زندگی آینده به دست آوری، ابتدا باید به صورت احساسی عمیق در وجودت متبلور شود تا بعدا توسط کاینات و هستی پذیرفته و به واقعیت تبدیل گردد. اگر خودت را اسیر کلمات و عقل کلمه پرداز کنی ونگذاری که احساس هوایی بخورد و خودی نشان بدهد، باید بدانی که هیچ نتیجه ای عایدت نمی‌شود.

به قول آن صاحب دل بزرگ تنها راه توفیق و کامیابی در زندگی این است: کلمات را رها کرده و دقت کن ببین احساست چه می‌گوید؟! هر چه احساس می‌گوید همان چیزی است که در آینده منتظر توست...

بیایید با قلب خود زندگی کرده و با قلب خود بگوییم و بشنویم. محبت را بیاموزیم و دعا کنیم: قلبی که برای دوست داشتن نمی‌تپد، بهتر است هرگز نتپد.

سکوت صدای رسای آفرینش است

گوش بسپار به نغمه دل انگیز شکوفایی یک عشق

در لابه لای بوته‌های سبز زندگی

نگاه کن!

جوانه در سکوت می‌روید و گل

در سکوت می‌شکفد...
پنج شنبه 1/12/1387 - 0:12
دانستنی های علمی

آینده چیزی نیست که انسان به ارث ببرد؛ بلکه چیزی است که خود می‌سازد.

رمز خوشبخت زیستن، در آن نیست که کاری را که دوست داریم انجام دهیم؛ بلکه در این است که کاری را که انجام می‌دهیم دوست داشته باشیم.

یاد گرفتم که 10 درصد از زندگی چیزهایی است که برای انسان اتفاق می‌افتد و 90 درصد آن است که چگونه نسبت به آن واکنش نشان می‌دهند.

پی بردم که کتاب بهترین دوست انسان و پیروی کورکورانه بدترین دشمن وی است.

پی بردم که تصمیمات کوچک را باید با مغز گرفت و تصمیمات بزرگ را با قلب.

متوجه شدم که بدون عشق می‌توان ایثار کرد، اما بدون ایثار هرگز نمی‌توان عشق ورزید.

آموختم که انسان برای لذت بردن از عمری دراز، باید بعد از خوردن آنچه لازم است، آنچه را نیز که میل دارد بخورد.

یاد گرفتم که زندگی مساله در اختیار داشتن کارت‌های خوب نیست؛ بلکه خوب بازی کردن با کارت‌های بد است.

دانستم که انسان تا وقتی فکر می‌کند نارس است، به رشد و کمال خود ادامه می‌دهد و به محض آنکه گمان کرد رسیده شده است، دچار آفت می‌شود.

دوست داشتن و مورد محبت قرار گرفتن بزرگترین لذت دنیاست و دریافتم که همانا زندگی زیباست!

وبلاگ "آینه پژوهش‌"

پنج شنبه 1/12/1387 - 0:11
دانستنی های علمی
در یكی از روزهای سرد پاییز سال 1827 میلادی، «پی یر ورن»، كه به تازگی تحصیلاتش در رشته‌ حقوق را به پایان رسانده بود، با «سوفی الوت دلافری» ازدواج كرد. مراسم ازدواج در «نانت» شهری در شرق فرانسه، برگزار شد. خانواده «دلافری» از این ازدواج بسیار راضی بودند، چرا كه پی‌یر فرزند یكی از صاحب منصبان استان «پروونس» در فرانسه بود.

زمستان سال 1828 فرا رسید. پی‌یر و سوفی ورن در انتظار تولد اولین فرزندشان بودند. سرانجام در هشتمین روز ماه فوریه، «ژول گابریل ورن» متولد شد.

نانت، پاییز 1839: ژول، نوجوان 11 ساله كه از سخت‌گیری‌های خانواده به ستوه آمده بود، مخفیانه به یك كشتی پستی رفت و به عنوان جاشو در آن استخدام شد. این كشتی به هند می‌رفت. ژول سرشار از هیجان بود. بالاخره سفری پرماجرا را آغاز كرده بود. اما این هیجان دیری نپایید.

در یكی از بندرهای میان راه، پی‌یر ورن كه در پی او آمده بود، ناگهان فرزند تا خلف خود را پیدا كرد و به خانه بازگرداند. ژول به سختی تنبیه شد. او به پدرش گفت: «از این پس فقط در رویاهایم سفر خواهم كرد.»

سال 1844، ژول 16 ساله وارد دبیرستان نانت شد؛ جایی كه فن سخنوری و فلسفه را آموخت. ژول با نمره‌های عالی دیپلم گرفت و سنت حاكم بر خانواده او را مجبور كرد به دانشكده حقوق برود تا همچون پدر، وكیلی موفق شود؛ شغلی كه اصلاً از آن خوشش نمی‌آمد.

عشق به نوشتن آن قدر او را مجذوب خود كرده بود كه شروع به نوشتن نمایشنامه كرد. زمانی كه اولین نمایشنامه‌اش را نوشت، هیچ‌كس او را تشویق نكرد.

روزهای سختی و ناامیدی ژول فرا رسیدند. به پاریس رفت و خودش را برای امتحان‌ها آماده كرد. او حق ماندن در پاریس را نداشت و طبق خواسته پدر، می‌بایست بعد از امتحان‌ها، به نانت باز می‌گشت.

پاریس تجربه بسیار هیجان‌انگیزی به ژول ورن بخشید. او بیشتر وقتش را در تئاترهای این شهر می‌گذراند. ژول عاشق پاریس شد و سرانجام توانست پدرش را راضی كند تا در پاریس وارد دانشكده حقوق شود.
اما پی‌یر ورن سخت‌گیر، روش خودش را داشت. او ژول را مجبور كرد در پانسیونی با مقررات سفت و سخت اقامت كند.

ژول اشتهای سیری ناپذیری برای خواندن داشت. او سه روز غذا نخورد تا پول خرید نمایشنامه‌های «شكسپیر» را فراهم كند.

روزهای پرماجرایی برای ژول آغاز شده بودند. او با «الكساندر دومای» پدر (رمان‌نویس فرانسوی؛ 1802- 1870) آشنا شد. اعتماد به نفسی كه دوما در او برانگیخت، شوق نوشتن را بار دیگر در وجود ژول بیدار كرد.

رشته حقوق بر زندگی ژول ورن سنگینی می‌كرد و او توان مقابله با پدر را نداشت. پس راه آسان‌تر را برگزید و به درس خواندن ادامه داد. در سال 1850، ژول جوان از رشته حقوق فارغ‌التحصیل شد و به خواسته پدرش عمل كرد.

اما پی‌یر ورن حالا خواسته دیگری داشت. ژول باید به نانت برمی‌گشت، به عضویت كانون وكلا در می‌آمد و شغلش را به عنوان وكیل آغاز می‌كرد! نه! این بار ژول پاسخی قاطعانه به پدرش داد: «فقط یك حرفه است كه ادامه خواهم داد: نویسندگی!»

او در پاریس ماند و روزهای پركاری در زندگی‌اش آغاز شد. روزها تدریس می‌كرد و شب‌ها می‌نوشت.

در سال‌ 1852، اولین اثرش را منتشر كرد. «پرواز با بالن»؛ اثری موفق كه راه ترقی را برای او باز كرد.
دهم ژانویه 1857 ژول گابریل ورن ، ازدواج كرد و مشكلات مالی او را واداشت تا با حمایت مالی پدرش. وارد بازار بورس شود. اما همچنان به نوشتن، خواندن و سفری كردن ادامه داد: انگلستان، نروژ و اسكاندیناوی. ژول می‌نوشت و سفر می‌كرد.

در سوم اوت 1861، همزمان با بازگشتش از اسكاندیناوی، «میشل» تنها فرزند ژول ورن، به دنیا آمد. یك سال بعد، رمان «پنج هفته پرواز با بالن» منتشر شد و موقعیت بی‌نظیری برای او رقم زد؛ ابتدا در فرانسه و سپس در همه دنیا.

ژول حالا می‌توانست بازار بورس را بدون نگرانی ترك كند.

آثار جذاب و خارق‌العاده او یكی پس از دیگر منتشر می‌شدند: « سفر به اعماق زمین، (1864)، «سفربه ماه » (1865)، «بیست‌هزار فرسنگ زیر دریا» و ...

ژول، روزبه روز مشهورتر و ثروتمندتر می‌شد. در سال 1866، یك كشتی خرید و بار دیگر راهی

سفر شد.

روزهای پرماجرا در زندگی ژول ورن می‌گذشتند. او سفر می‌كرد، می‌نوشت و پیر می‌شد.

در سال 1902، ژول آنقدر پیر و بیمار شده بود كه به سختی قلم را در دست نگه می‌داشت. با این حال، به نوشتن ادامه داد و 10 كتاب دیگر نوشت.

در 24 مارس 1905، در آغاز بهاری دل انگیز، ژول ورن در سن 77 سالگی درگذشت، در حالی كه بیش از 80 رمان و 15 نمایشنامه بر جای گذاشت.

پنج شنبه 1/12/1387 - 0:9
دانستنی های علمی
این محدودیت های ذهنی هستند که حدود و مرزهای زندگی ما را تشکیل می دهند

حیوانات به سادگی به ما نشان می دهند که چطور می توان «محدودیت های ذهنی» تحمیل شده را پذیرفت.

«کک»، «فیل» و دلفین مثال های خوبی هستند.

«کک »ها حیوانات کوچک جالبی هستند، آنها گاز می گیرند و خیلی خوب می پرند. آن ها به نسبت قدشان قهرمان پرش ارتفاع هستند. اگر یک کک را در ظرفی قرار دهیم از آن بیرون می پرد. پس از مدتی روی ظرف را سرپوش می گذاریم تا ببینیم چه اتفاقی رخ می دهد. کک می پرد و سرش به در ظرف می خورد و با کمی سر درد پایین می آید. دوباره می پرد و همان اتفاق می افتد. این کار مدتی تکرار می شود و سرانجام در ظرف را بر می داریم، کک دوباره می پرد ولی فقط تا همان ارتفاع که سرپوش برداشته شده، درست است که محدودیت فیزیکی رفع شده است ولی کک فکر می کند این محدودیت همچنان ادامه دارد.

«فیل» ها را می توان با محدودیت ذهنی کنترل کرد. پای فیل های سیرک را در مواقعی که نمایش نمی دهند می بندند. بچه فیل ها را با طناب های بلند و فیل های بزرگ را با طناب های کوتاه، به نظر می آید که باید برعکس باشد زیرا فیل های پرقدرت به سادگی می توانند میخ طناب ها را از زمین بیرون بکشند ولی این کار را نمی کنند علت این است که آنها در بچگی طناب های بلند را کشیده اند و سعی کرده اند خود را خلاص کنند. سرانجام روزی تسلیم شده و دست از این کار کشیده اند. از آن پس آن ها تا انتهای طناب می روند و می ایستند. آنها این محدودیت را پذیرفته اند.

دکتر «ادن رایل» یک فیلم آموزشی در مورد محدودیت های تحمیلی تهیه کرده است. نام این فیلم «می توانید بر خود غلبه کنید» است.

در این فیلم یک نوع «دلفین» در تانک بزرگی از آب قرار می گیرد. نوعی ماهی که غذای مورد علاقه دلفین است نیز در تانک ریخته می شود. دلفین به سرعت ماهی ها را می خورد. دلفین که گرسنه می شود تعدادی ماهی دیگر داخل تانک قرار می گیرند ولی این بار در ظروف شیشه ای. دلفین به سمت آنها می آید ولی هربار پس از برخورد با محافظ شیشه ای به عقب رانده می شود پس از مدتی دلفین از حمله دست می کشد و وجود ماهی ها را ندیده می گیرد. محافظ شیشه ای برداشته می شود و ماهی ها در داخل تانک به حرکت در می آیند، آیا می دانید چه اتفاقی می افتد؟ دلفین از گرسنگی می میرد در حالیکه غذای مورد علاقه او در اطرافش فراوان است ولی محدودیتی که دلفین پذیرفته است او را می کشد.

این محدودیت ها در مورد ما انسان ها هم وجود دارد و در واقع حاکم بر افکار و زندگی ماست. البته عاملی به نام کنجکاوی در جهت عکس این محدودیت ها عمل کرده و ما را از بسیاری از حیوانات مجزا نگاه می دارد. با این حال این محدودیت های ذهنی هستند که حدود و مرزهای زندگی ما را تشکیل می دهند، این طور نیست؟ اگر به این فکر می کنید که اینطور نیست، بهتر است نگاهی به فرهنگ خود و فرهنگ ملل دیگر بیاندازید. همه ما فکر می کنیم که نکاتی که در فرهنگ و آداب و روسم ما گفته شده، درست است و باید به آنها عمل کنیم. درحالی که در فرهنگ های مختلف روش های متفاوتی برای زندگی وجود دارد. پس آنچه که از نظر ما نادرست است از دید فرهنگی دیگر ممکن است درست باشد. آیا این تنها یک «محدودیت ذهنی» نیست؟ البته باید این را هم خاطرنشان کرد که بسیاری از این محدودیت ها شکل دهنده جامعه است و برای حفظ جامعه انسانی کاملا لازم و ضروری است، اما تا چه حد آن لازم و تا چه حد آن تنها دست و پاگیر و مانع پیشرفت است؟ برای رسیدن به پاسخ این سوال کافی است که یک بار دیگر نگاهی به خود و زندگی و افکار خود بیاندازید.

پنج شنبه 1/12/1387 - 0:7
دانستنی های علمی

بعضی شبانه‌روزها فشرده می‌شوند و به تندی یک «ثانیه‌ی عزیز» یا فشردگی یک «قطره‌ی گرم و شور» از ما و بر ما و با ما عبور می‌کنند.

بعضی شبانه‌روزها کش می‌آیند و طولانی می‌شوند. درنگ می‌کنند، گیر می‌کنند،‌ خسته می‌کنند، فرسوده می‌کنند و بعد هم مثل سنگ‌واره‌هایی طاقت‌فرسا در تن و جان آدم رسوب می‌کنند. بعضی شبانه‌روزها ثانیه‌هایشان دقیقه و دقیقه‌هایشان ساعت و ساعت‌هایشان هفته‌ها و سال‌ها طول می‌کشد.

گاهی اوقات، شبانه‌روز مثل یک حلقه‌ عظیم در خود می‌پیچد و روی خودش جمع می‌شود. صبح روز بعد می‌شود صبح دیروز. ناگهان زمان ادراکی‌ بی‌نهایت بزرگ و بی‌نهایت تکینه می‌شود.

گاهی اوقات، احساس می‌کنم شبانه‌روز، چهل یا پنجاه یا چیزی در همین حدود ساعت است. عجیب این‌که تک‌تکِ ساعت‌ها تند می‌گذرند و از بس سرم شلوغ است حتی متوجه گذر زمان نمی‌شوم، اما چگالی کار و حادثه‌ چنان بالاست که وقتی روز تمام می‌شود یا دیروزم را مرور می‌کنم، حس می‌کنم هفته‌ها بر من گذشته است.

فکر می‌کنم «طول زمان ادراک شده توسط آدم‌ها» یا دست‌کم «خاطره‌ی آن ادراک» با چگالی رویداد‌ها و حوادثی که برایشان رخ می‌دهد رابطه‌ی مستقیم دارد.

و باور نمی‌کنم این موضوع فقط و فقط یک احساس درونی باشد. اگر ذهن من حس می‌کند یک روزش، چند روز طول کشیده؛ حتما به همین اندازه (یا بیشتر) فشار بر جسم‌ام هم آمده است. بعضی روزها به اندازه‌ی ده‌ها روز جسم را خسته می‌کنند. 

وبلاگ "بامدادی"

پنج شنبه 1/12/1387 - 0:6
دانستنی های علمی

«روز را با عشق شروع کنید». هنگامی‌که صبح از خواب بیدار می‌شوید، قلب خود را بگشایید و تصمیم خود را در مورد دوست داشتن همه جنبه‌های زندگی به خود یادآوری كنید.


«روز را با عشق سپری نمایید». یعنی انتخاب و اعمال شما از تصمیم شما مبنی بر این که دوست بدارید، صبور، مهربان و آرام باشید سرچشمه می‌گیرد. کلیه امور را در حد اهمیت خود بررسی کنید و از آن یک مورد شخصی نسازید و بیش از حد با مسائل درگیر نگردید. پس به خود و دیگران اجازه دهید که قدری ناکامل بوده و نواقصی داشته باشند و بیش از حد پیشنهاد و انتقاد نکنید. سپری کردن روز با عشق، یعنی شما تلاش کنید که سخاوتمند باشید، از بقیه تعریف کنید و متواضع و صادق باشید.

در طی روز به دفعات، اهمیت زندگی با عشق را به عنوان بالاترین اولویت به خود یادآوری نمایید. بدین ترتیب، وقتی موردی مهمتر از عشق در زندگی شما وجود نداشته باشد، معجزه ای در زندگی شما رخ می‌دهد.

«روز را با عشق به پایان ببرید». یعنی لحظاتی از روز را به یادآوری و سپاسگزاری اختصاص دهید. شاید به دعا کردن یا تأمل و تفکر بپردازید یا به روزی که سپری کرده اید نظری بیندازید و در حین مرور کارهای روزانه متوجه شوید که هدف زندگی و عشق با اعمال و انتخاب‌های شما به خوبی هماهنگ شده اند. شما این کار را انجام داده اید نه به خاطر کسب امتیاز یا سخت گیری به خود، بلکه صرفاً برای تجربه نمودن آرامش تام با هدف دوستی و شناخت فضاهایی که فردا با عشق بیشتری در آن عمل نمایید.

سعید کلانتری

سه شنبه 29/11/1387 - 23:49
دانستنی های علمی

تعامل و مدارا بسیاری از اوقات در مدیریت لازم است.

گاهی شاید لازم باشد حتی توقف كرد و منتظر شرایط مساعد برای اجرای یك طرح و ایده شد و  اگر لازم شد حتی باید گامی هم به عقب برداشت، ولی همه این‌ها بالاخره یك حدی دارد. نباید از اصول اصلی و هدف نهایی دور بیفتی و  شاید لازم باشد برای حفظ اصول حتی با احتمال شكست مقطعی وارد گود شد.

با دیدگاه خودت بازی كنی و ببازی بهتر از این است كه با دیدگاه دیگران پا به میدان بگذاری و شكست بخوری.

نوشته شده توسط سعید کلانتری  

سه شنبه 29/11/1387 - 23:48
دانستنی های علمی

عقاب وقتی می‌خواهد به ارتفاع بالاتری صعود کند، در لبه‌ی یک صخره، به انتظار یک اتفاق می‌نشیند!


می‌دانید اتفاق چیست؟ گردبادی که از رو‌به‌رو بیاید!

عقاب به محض این‌که ‌آمدن گردباد را حس‌کرد، بال‌های خود را می‌گشاید و اجازه می‌دهد ‌باد، او را با خود بلند کند.


به محض این‌که طوفان قصد سرنگونی عقاب را کرد، این پرنده‌ی بلند‌پرواز، سر خود را به‌سوی آسمان بلند می‌کند و عمود بر طوفان می‌ایستد و مانند گلوله‌ی توپی، به سمت بالا پرتاب ‌می‌شود. او آن‌قدر با کمک باد مخالف، اوج ‌می‌گیرد تا به ارتفاع موردنظر برسد و آن‌گاه با چرخش خود به‌سوی قله‌ی موردنظر، در بالاترین نقطه‌ی کوهستان، مأوا می‌گزیند.

خوب به شیوه‌ی عقاب برای بالارفتن دقت کنید. او منتظر حادثه می‌ماند، حادثه‌ای که برای مرغ‌های زمینی، یک مصیبت و بلاست. او منتظر طوفان می‌نشیند تا از انرژی پنهان در گردباد، به نفع خود استفاده کند.

وقتی طوفان از راه می‌رسد، عقاب به‌جای زانوی غم بغل‌گرفتن و در کنج سنگ‌ها پناه‌گرفتن، جشن می‌گیرد و خود را به بالاترین نقطه‌ی وزش باد می‌رساند و از آن‌جا، سنگین‌ترین ضربه‌های گردباد را به نفع خود به‌کار می‌گیرد؛ عقاب از نیروی مهاجم، به نفع خویش استفاده می‌کند.

او نه‌تنها از نیروی مخالف نمی‌هراسد، بلکه منتظر آن نیز می‌نشیند‌ چراکه می‌داند این انرژی پنهان در نیروی مخالف است که می‌تواند او را به فضای بالاتر پرتاب کند.

انرژی اوج، به رایگان به کسی داده نمی‌شود. به‌طور اساسی در قانون بقای طبیعت، تقلای بقای نیروهای منفی، ایجاب می‌کند که تعداد نیروهای مخالف در زندگی، همیشه بیش‌تر از جریان موافق شما باشد.

پس اگر قرار است نیروی کمکی برای صعود شما حاصل گردد، قاعدتاً باید این نیرو از سوی مخالفان شما تأمین شود‌ بنابراین وقتی اتفاقی خلاف میل شما رخ‌می‌دهد، به‌جای عقب‌نشینی و سرخوردگی و واگذار کردن میدان، بی‌درنگ عقاب‌گونه جشن بگیرید و این رخداد ناخوشایند را به فال نیک گرفته و سعی‌کنید ‌در لابه‌لای این حادثه‌ی به‌ظاهر نامطلوب، خواسته و طلب موردنظر خود را پیدا کنید و با استفاده از نیروی مخالف، خود را به خواسته‌ی خویش نزدیک سازید.

نیرویی که قرار است باعث صعود شما در زندگی شود، توسط همان کسانی فراهم می‌شود که درحال حاضر، مخالف جدی شما هستند و قصد نابودی‌تان ‌را دارند.

این شما هستید که باید منتظر فرصت باشید و با تأمل و آمادگی و صبر و تدبیر به‌موقع، از این نیرو برای بالا‌رفتن و اوج‌گرفتن استفا‌ده کنید.

پس هرگز از وجود سختی و زحمت و نیروی مخالف در زندگی و کار و تحصیل و... خود گله‌مند نباشید. این‌ها مخازن انرژی پرواز شما هستند و اگر نباشند، شاید هرگز صعودی در زندگی‌تان حاصل نگردد.

به‌جای دست روی دست گذاشتن و از وجود مشکل‌ها و مخالفت‌ها گله‌‌کردن، کمی چشم دل خود را باز کنید و به حکمت پنهان در مصیبت‌ها و سختی‌های زندگی بیندیشید.
خالق هستی با هیچ موجودی حتی بدترین مخلوقات عالم هم دشمنی ندارد و اگر اتفاقی رخ‌می‌دهد که به‌ظاهر، آزاردهنده و ناخوشایند است، شک نکنید که او در هر‌چه رقم می‌زند، خیر و برکت و سعادت پنهان است. این ما هستیم که باید شجاعت رویارویی با جریان‌های مخالف را داشته باشیم و در وقت مناسب، بال‌های خود را بگشاییم و چرخش صعود خود به سمت بالا را تجربه کنیم.

مجله شادكامى

سه شنبه 29/11/1387 - 23:45
دانستنی های علمی
انسانها همان گونه كه باور داشته باشند می‌توانند بیندیشند .باورهای آدمی است كه در هر لحظه به او القا میكند كه چگونه بیندیشد . 

80 پیرمرد و 80 پیرزن را براى این پروژه انتخاب كردند .یك شهرك را به دور از هیاهو برابر با 40سال پیش ساختند .غذاهای 40سال پیش در این شهرك پخته میشد .خط روی شیشه‌های مغازه‌ها ، فرم مبلمان ، آهنگها ، فیلم‌های قدیمی ، اخباری كه از رادیو و تلویزیون پخش میشد ، را مطابق با 40 سال قبل ساختند . بعد این 160 نفر را از هر نظر آزمایش كردند .


تعداد موی سر ، رنگ موی سر ، نوع استخوان ، خمیدگی بدن ، لرزش دستها ، لرزش صدا ، میزان فشار خون ... بعد این 160 نفر را به داخل این شهرك بردند ، بعد از گذشت 5الی 6ماه كم كم پشتشان صاف شد ، راست می‌ایستادند ، لرزش دستها بطور ناخودآگاه از بین رفت ، لرزش صدا خوب شد ، ضربان قلب مثل افراد جوان ، رنگ موهای سر شروع به مشكی شدن كرد ، چین و چروكهای دست و صورت از بین رفت ...

علت چه بود ؟

خیلی ساده است .آنها چون مطابق با 40سال پیش زندگی كردند ، باور كرده بودند 40سال جوانتر شده اند .

انسانها همان گونه كه باور داشته باشند می‌توانند بیندیشند .باورهای آدمی است كه در هر لحظه به او القا میكند كه چگونه بیندیشد . 

اصولا فرق بین انسانها ، فرق میان باورهای آنان است .انسانهای موفق با باورهای عالی ، موفقیت را برای خود خلق میكنند.انسانهای ثروتمند ، باورهای عالی و ثروت آفرین دارند كه با اعتماد به نفس عالی خود و بدون توجه به تمام مسائل به دنبال كسب ثروت میروند و به لحاظ باورهای مثبتشان به ثروت مطلوب خود میرسند . 

قانون زندگی قانون باورهاست .باورهای عالی سرچشمه همه موفقیتهای بزرگ است .توانمندی یك انسان را باورهای او تعیین می‌كند .
انسانها هر آنچه را كه باور دارند خلق میكنند . باورهای شما دستاوردهای شما را در زندگی میسازند . زیرا باورها تعیین كننده كیفیت اندیشه‌ها ، اندیشه‌ها عامل اولیه اقدامها و اقدامها عامل اصلی دستاوردها هستند .

سه شنبه 29/11/1387 - 23:43
دانستنی های علمی

مهربانی حسی توام با توانگری و رضایت به زندگی ما می‌بخـشد و امتیاز دیگر آن ارتـقـای سـلامتی و طول عـمر مـاست. نوعدوستی مثل دارویی جادویی عمل می‌کند؛ هـم تـاثیراتی مثبـت بـر فـردی کـه کـمک را انجام می‌دهد خواهد داشت و هم بر فردی که کمک را دریافت می‌کند. حتی می‌تواند واکنش‌های سالمی‌نیز در فردی که دور ایستاده و این کمک را نظاره می‌کند، ایجاد کند.

 افرادی که از تاثیرات مثبت مهربانی آگاهند، از آن به عنوان وسیله ای برای حفظ و کنترل سلامتی خود استفاده می‌کنند. اما کمک کردن به دیگران چطور می‌تواند چنین تاثیرات مثبتی داشته باشد؟ یکی از دلایل آن می‌تواند این باشد که کمک کردن به دیگران تا قسمتی ذهن ما را از مشکلاتمان فارغ می‌کند و باعث می‌شود به افراد دیگر هم فکر کنیم.
وقتی انتخاب می‌کنید که فرد مهربانتری باشید، نه تنها سلامت خودتان را ارتقاء می‌دهید، بلکه سلامت افرادی که با آن‌ها ارتباط برقرار می‌کنید را نیز تقویت می‌کنید. این مهربانی حتی می‌تواند بر افرادی که شاهد آن هستند نیز تاثیر گذاشته و در آن‌ها نیز احساسی خوب ایجاد کند. وقتی انتخاب می‌کنید که فرد مهربانتری باشید، تغییرات مثبتی در اجتماع و دنیای اطراف خود ایجاد خواهید کرد.

البته باید مراقب باشید که به خاطر عمل نیکتان انتظار پاداش نداشته باشید، در این صورت فوایدی که این عمل خیر بر شما خواهد داشت از بین می‌رود. اگر برای کارتان انتظار چیزی نداشته باشید، دیگر دچار ناامیدی نخواهید شد.

مهربانی خصیصه‌ای است که نه تنها بر خودم، بلکه بر اجتماع اطرافم هم تاثیری مثبت خواهد داشت.
سه شنبه 29/11/1387 - 23:42
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته