• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 507
تعداد نظرات : 10
زمان آخرین مطلب : 4129روز قبل
شعر و قطعات ادبی
ماجرای تلخ گل

باغ از یك سو در آتش، خرمن گل یك طرف
غنچه ى نشكفته یك سو، دامن گل یك طرف

مى زند آتش به جان بلبل حسر نصیب

غارت گلچین ز یك سو، چیدن گل یك طرف

شعله در باغ ولایت سر كشیها كرد و، سوخت

غنچه ى را پیراهن از یك سو، تن گل یك طرف

اى دریغا در میان شعله هاى كینه سوخت

غنچه را تن یك طرف، پیراهن گل یك طرف

بلبل پر بسته را از باغ بیرون مى برند

خس ز یك سو، خار یك سو، دشمن گل یك طرف

مى زند این تازیانه، مى زند آن با غلاف

قنفذ از یك سو، مغیره، دشمن گل، یك طرف


یك طرف، بیشرمى آتش بیار معركه

ماجراى تلخ سیلى خوردن گل، یك طرف

یك طرف، بر روى نازكترز گل سیلی زدن

دیدن بر روی خاك افتادن گل ، یك طرف

یك طرف گستاخى گلچین و ظلم خار و خس

سوختن از بعد پرپر كردن گل، یك طرف

عاقبت دست خدا را این محن از پا فكند

كشتن گل یك طرف، سوزاندن گل یك طرف

طاقت از دست تماشا برد در آن گیرو دار

شعله از یك سو، به خون غلطیدن گل یك طرف

در میان دودها و شعله ها پیچیده بود

ناله ى بلبل ز یك سو، شیون گل یك طرف

محمد علی مجاهدی
يکشنبه 13/12/1391 - 12:23
شعر و قطعات ادبی
آتش کین

چنان در آتش كین سوخت گلچین، خرمن گل ر ا
كه از بلبل ربود آرام و، از دلها تحمّل را

مدینه! باغبان را گو به باغ گل چه مى آیى

كه مى بندند پیش دیده ى گل، بال بلبل را

در آغوش محبت غنچه ى نشكفته یى دارد

خدا را رحم كن گلچین و، مشكن شاخه ى گل را

مدینه! گو به بلبل آشیان از باغ بیرون بر

كه مى سوزند اینجا در كنار غنچه، سنبل را


مگر بلبل چه فیضى مى برد از صحبت این گل

كه یكدم برنمى دارد از او چشم توسل را؟

مدینه! غنچه ى پرپر، گل خزان، گلزار در آتش

ببین بیرحمى گلچین و میزان تطاول را

چرا امشب به سوى باغ گل، بلبل نمى آید؟

مگر از یاد خود برده ست گلهاى قرنفل را؟

محمد علی مجاهدی

يکشنبه 13/12/1391 - 12:22
اهل بیت
فهرست غم

دل بى‏سوز و گداز از غم زهرا دل نیست
دل اگر نشكند از ماتم او، جز ِگل نیست

خون و اشك از دل و از دیده ما مى‏جوشد

فاطمه صورت خود را ز على مى‏پوشد

عمر كوتاه تو، اى فاطمه فهرست غم است

قبر پنهان تو روشنگر اوج ستم است

رفتى، اما ز تو منظومه غم بر جا ماند

با دل خسته و بشكسته على تنها ماند

اثر دست ‏ستم از رخ نیلى نرود

هرگز از یاد على، ضربت‏ سیلى نرود

با على راز نگفتى تو زبازوى كبود

باپدرگوى كه بعد از تو چه بود و چه نبود

شهر اگر شهر تو، پس حمله به آن خانه چرا

مرگ جانسوز چرا؟ دفن غریبانه چرا؟

داغ ما آتش و میخ در و سینه است هنوز

مدفن گمشده در شهر مدینه است هنوز

قاسم نصیر پور

http://www.aviny.com/Occasion/Ahlebeit/Fatemeh/Shahadat/88/Shear/Shear15.aspx

يکشنبه 13/12/1391 - 12:21
اهل بیت
درد دلی با بقیع
 

من عاشق و سرگشته ى كوى تو هستم
دلداده ام، دیوانه ى روى تو هستم

یا فاطمه! دایم ثناگوى تو هستم
هر سو روم، بینم كه در سوى تو هستم

عقده ز قلبم وانشد اى واى ازاین غم
گم كرده ام پیدا نشد

اى عاشقان! من نوگلى گم كرده دارم
چون مرغ بسمل از فراقش بیقرارم

اندر مدینه، جستجو گردیده كارم
یا رب! سحر كى مى شود این شام تارم؟

عقده ز قلبم وانشد اى واى ازین غم!
گم كرده ام پیدا نشد

گاهى كنم رو جانب قبر پیمبر
گاهى ز غم كوبم به دیوار بقیع سر

سر مى كشم در جستجویش من به هر در
آخر كجا هستى بگو مظلومه مادر؟

عقده ز قلبم وانشد اى واى ازین غم!
گم كرده ام پیدا نشد 

اى جان فداى دیدگان خونفشانت
اى من بمیرم بهر قبر بى نشانت

آتش چسان زد غاصب حق آشیانت؟
گوید (فراز) اندر غم و درد نهانت:

عقده ز قلبم وانشد اى واى ازین غم!
گم كرده ام پیدا نشد! گم كرده ام پیدا نشد!

فراز

 

يکشنبه 13/12/1391 - 12:21
شعر و قطعات ادبی
نرومادر 
نرو ای همدم تنهایی بابا، مادر

می شود بعد تو بابا تک و تنها، مادر

چه مگر بر سر تو رفته در آن کوچه ی شوم

پس از آن حادثه افتاده ای از پا، مادر

آخرین بار که گیسوی مرا شانه زدی

لرزه دست تو لرزانده دلم را مادر

من و بی مادری ، ای وای، برایم زود است

کاش می شد که از اینجا بروم با مادر

سید محمد جواد شرافت

http://www.aviny.com/Occasion/Ahlebeit/Fatemeh/Shahadat/88/Shear/Shear15.aspx

يکشنبه 13/12/1391 - 12:21
اهل بیت
دخترم


خونمون ابری شده چشماتو واکن دخترم

وقت بی صبری شده منو نیگا کن دخترم


نکنه غمگین باشی وقتی بابات میاد خونه

گره نازک ابروهاتو و اکن دخترم


وقتی من رفتم بیا بعضی شبا به یاد من

جا نمازو واکن ومنو دعا کن دخترم


براشون دعابکن اگر چه بی خیالتن

باهمه همسایه ها اینجوری تا کن دخترم


تا زمین خوردی پاشو اگر چه خاک آلود باشی

یاعلی بگو وبابا رو صداکن دخترم


اگر احساس خطر کردی برا جون بابات

دلتو بسوزونو آتیش به پا کن دخترم

يکشنبه 13/12/1391 - 12:20
اهل بیت
شام عزا

روز شادى رفت و با شام عزا سر مى كنم
افسر از فرقم فتاد و، خاك بر سر مى كنم

اى رسول هاشمى! باب گرامى! بعد تو
لعن و نفرین بر جهان سفله پرور مى كنم

برگرفتى از سرم تا سایه اى تاج شرف
جامه ى ماتم زهجران تو در بر مى كنم

همچون یعقوب از فراق یوسف، اى والا پدر
بیت الاحزان مى نشینم، گریه را سرمیکنم

تافتى اى مهر عالمتاب تا روى از جهان
آسمان دامن خود را پر اختر مى كنم

آتش غم بس دلم در سینه مى سوزد چو عود ز
دود آه از سینه بیرون همچو مجمر میکنم

اى در مقصود خلقت! در عزایت روز و شب
مردمان دیده را در خون شناور مى كنم

اى دُر مقصود خلقت در عزایت روز و شب
مردمان دیده را در خون شناور میکنم

تا عدو، روى مرا نیلى ز سیلى كرده است
چهره ى خود را نهان از چشم همسر مى کنم

تا نسوزد از شرار آه آتشناك من
بستر خود هر شب از اشك روان، تر مىکنم

هر كه چون (وارسته) از بهرم رثایى گفته است
من شفاعت بهر او در روز محشر مى كنم

وارسته

يکشنبه 13/12/1391 - 12:19
اهل بیت
مهدی جان

لفظ طیار تو معراج برد معنی را

اشک چشمان تو میخانه کند دنیا را


تکیه بر کعبه بزن سر بده آواز ظهور


چون که این کار تو خوشحال کند زهرا را


آن که در قدرت تو رفتن امروز نهاد


داد بر قبضه ی تو آمدن فردا را


کعبه را شوق طواف تو نگهداشته است


ورنه ریگ است و بگردد همه صحرا را


هرکه زنده است به خورشید سلامم ببرد


ما که مردیم و ندیدیم به خود گرما را


ای عطش تشنگی کوزه به دریا برسان


یک نفر یک خبر از ما بدهد دریا را

شیخ رضا جعفری

يکشنبه 13/12/1391 - 12:19
اهل بیت
 امتحان همینه

اونا که فصل بهارو به روز سیاه کشوندن

جمع شدن با چن تا هیزم باغ لاله روز سوزوندن

جاری شدپایین چشمات چشمه آب کبودی

بال پروازت شکسته توی آسمون دودی

زخمی شد درخت عمرت وقتی که تبر پا می زد

غیرتش خرج نگا شد هر کسی دلش جا می زد

اونا که روزیشونو از سفره لطف تو بردن

عمریه آب حیات از چشمه مهر تو خوردن

چی شد از صدای سیب گریه بهشتی خستن

پل اعتراضشون رو به روی اشک تو بستن

ریسمون انداختن به جون دستای حیدر کرار

بوسه گاه مصطفی رو میخ زدن به قاب دیوار

قدر یوسف شما رو ندونستن و فروختن

برای قامت خونت پیرهن عزا می دوختن

پاشیدن نمک به روی صدای زخمی خونه

علی رو تنها گذاشتن بدون عذر وبهونه

شما یکتنه خودت رو به آب و آتیش کشیدی

از دهان تازیانه حرف نا مربوط شنیدی

آخرش این نا مرادی جوابش می رسه از راه

همین آدما یه روزی می افتن از چاله تو چاه

باشه امتحان همینه زمونه داره تموشا

چی میگن اگه سوال کرد جواب خدا رو فردا

یه روز ی می یاد اقامون بر می داره ذوالفقارو

با همون هیزم اون روز می زنه آتیش اونارو

روح الله عیوضی

يکشنبه 13/12/1391 - 12:18
اهل بیت
نگاه بی رمق

علی که آینه‌ی روشن خدای تو بود
همیشه آینه‌اش روی حق نمای تو بود

حدیث قدسی «لولاک» معتبر سندی است
که هر چه کرد خدا خلق، از برای تو بود 

به خشت خشت سرایت، بهشت بَرد حسد
که توتیای مَلک گَردِ بوریای تو بود 

ملک حضور تو را در نماز عاشق شد
ولیک شیفته‌تر از مَلک خدای تو بود

ز پا نشست علی تا تو راه می‌رفتی
که دید دوش حسین و حسن عصای تو بود

نگاه بی‌ رمقت با علی سخن می‌گفت
زبان درد دلت در نگاه‌های تو بود

به خانه‌ی دل او نور داد و دلگرمی
جواب گرم سلامی که با صدای تو بود

ز گریه‌ات همه هستی به گریه می‌افتاد
همین نه شهر مدینه پر از نوای تو برد

يکشنبه 13/12/1391 - 12:18
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته