• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 868
تعداد نظرات : 316
زمان آخرین مطلب : 3869روز قبل
قرآن

پیامبر اکرم فرمودند:

مَا اجْتَمَعَ قَوْمٌ فى بَیْتٍ مِنْ بُیوتِ اللّه‏ِ یَتْلونَ كِتابَ اللّه‏ِ وَ یَتَدارَسونَهُ بَیْنَهُمْ اِلاّ نَزَلَتْ عَلَیْهِمُ السَّكینَةُ وَ غَشِیَتْهُمُ الرَّحْمَةُ وَ حَفَّتْهُمُ الْمَلائِكَةُ وَ ذَكَرَهُمُ اللّه‏ُ فیمَنْ عِنْدَهُ؛

هیچ جلسه قرآنى براى تلاوت و درس در خانه‏اى از خانه‏هاى خدا برقرار نشد، مگر این كه آرامش بر آنان نازل شد و رحمت دربرشان گرفت و فرشتگان در اطراف آنان حلقه زدند و خداوند در میان كسانى كه در نزدش هستند، از آنان یاد كرد.

كنزالعمّال، ح 2320

پنج شنبه 9/10/1389 - 15:52
تغذیه و تناسب اندام

مصرف ماست، شیر، ماهی، گردو، موز، خرما و انجیر به دلیل داشتن اسید آمینه ضروری تریپتوفان موجب آرامش اعصاب می‌شود.
دكتر سید ضیاءالدین مظهری عضو هیات علمی دانشگاه علوم پزشكی ایران با بیان این مطلب گفت: افراد باید در طول روز از تمام گروه‌های غذایی به صورت متعادل و متنوع استفاده كنند.
وی گفت: مصرف مواد غذایی حاوی اسیدآمینه تریپتوفان مانند ماست، شیر، ماهی، گردو، موز، خرما، انجیر به آرامش اعصاب افراد كمك بیشتری می‌كند از این رو توصیه می‌شود قبل از خواب یك لیوان شیر گرم با خرما یا انجیر بنوشیم.
این متخصص تغذیه یادآور شد: ‌ویتامین‌های گروه B به خصوص B3 با تولید سروتونین به رفع بی‌خوابی كمك می‌كنند و مواد غذایی حاوی اسید‌های چرب امگا 3 و آهن نیز از كم‌ خونی جلوگیری كرده، موجب خواب راحت می‌شوند.
عضو هیات علمی دانشگاه علوم پزشكی ایران تصریح كرد: انواع ماهی و آبزیان، تخم كدو، تخم كتان و گردو از منابع مهم امگا 3 هستند. همچنین گوشت بدون چربی، تخم ‌مرغ و حبوبات از منابع مهم آهن محسوب می‌شوند.
وی با اشاره به اینكه كاهو و سیب دارای تركیبات آرام بخش هستند، افزود: بهتر است از سالاد كاهو در سفره شام و از سیب در سبد میوه‌های شب استفاده كنیم.


منبع :isna.ir

پنج شنبه 9/10/1389 - 15:51
داستان و حکایت

پیرمردى بر قاطرى بنشسته بود و از بیابانى می‌گذشت. سالکى را بدید که پیاده بود
پیرمرد گفت: اى مرد به کجا رهسپاری؟
سالک گفت: به دهى که گویند مردمش خدا نشناسند و کینه و عداوت می‌ورزند و زنان خود را از ارث محروم می‌کنند
پیرمرد گفت: به خوب جایى می‌روى
سالک گفت: چرا؟
پیرمرد گفت: من از مردم آن دیارم و دیرى است که چشم انتظارم تا کسى بیاید و این مردم را هدایت کند
سالک گفت: پس آنچه گویند راست باشد؟



پیرمرد گفت: تا راست چه باشد
سالک گفت: آن کلام که بر واقعیتى صدق کند
پیرمرد گفت: در آن دیار کسى را شناسى که در آنجا منزل کنی؟
سالک گفت: نه
پیرمرد گفت: مردمانى چنین بد سیرت چگونه تو را میزبان باشند؟
سالک گفت: ندانم
پیرمرد گفت: چندى میهمان ما باش. باغى دارم و دیرى است که با دخترم روزگار می‌گذرانم
سالک گفت: خداوند تو را عزت دهد اما نیک آن است که به میانه مردمان کج کردار روم و به کار خود رسم
پیرمرد گفت: اى کوکب هدایت شبى در منزل ما بیتوته کن تا خودت را بازیابى و هم دیگران را بازسازى
سالک گفت: براى رسیدن شتاب دارم
پیرمرد گفت: نقل است شیخى از آن رو که خلایق را زودتر به جنت رساند آنان را ترکه می‌زد تا هدایت شوند. ترسم که تو نیز با مردم این دیار کج کردار آن کنى که شیخ کرد
سالک گفت: ندانم که مردم با ترکه به جنت بروند یا نه؟
پیرمرد گفت: پس تامل کن تا تحمل نیز خود آید. خلایق با خداى خود سرانجام به راه آیند
پیرمرد و سالک به باغ رسیدند. از دروازه باغ که گذر کردند...


سالک گفت: حقا که اینجا جنت زمین است. آن چشمه و آن پرندگان به غایت مسرت بخش‌اند
پیرمرد گفت: بر آن تخت بنشین تا دخترم ما را میزبان باشد
دختر با شال و دستارى سبز آمد و تنگى شربت بیاورد و نزد میهمان بنهاد. سالک در او خیره بماند و در لحظه دل باخت. شب را آنجا بیتوته کرد و سحرگاهان که به قصد گزاردن نماز برخاست پیرمرد گفت: با آن شتابى که براى هدایت خلق دارى پندارم که امروز را رهسپارى
سالک گفت: اگر مجالى باشد امروز را میهمان تو باشم
پیرمرد گفت: تامل در احوال آدمیان راه نجات خلایق است. اینگونه کن سالک در باغ قدمى بزد و کنار چشمه برفت. پرنده‌ها را نیک نگریست و دختر او را میزبان بود. طعامى لذیذ بدو داد و گاه با او هم کلام شد. دختر از احوال مردم و دین خدا نیک آگاه بود و سالک از او غرق در حیرت شد. روز دگر سالک نماز گزارد و در باغ قدم زد پیرمرد او را بدید و گفت: لابد به اندیشه‌اى که رهسپار رسالت خود بشوى
سالک چندى به فکر فرو رفت و گفت: عقل فرمان رفتن می‌دهد اما دل اطاعت نکند
پیرمرد گفت: به فرمان دل روزى دگر بمان تا کار عقل نیز سرانجام گیرد
سالک روزى دگر بماند
پیرمرد گفت: لابد امروز خواهى رفت, افسوس که ما را تنها خواهى گذاشت
سالک گفت: ندانم خواهم رفت یا نه, اما عقل به سرانجام رسیده است. اى پیرمرد من دلباخته دخترت هستم و خواستگارش
پیرمرد گفت: با اینکه این هم فرمان دل است اما بخردانه پاسخ گویم
سالک گفت: بر شنیدن بی‌تابم
پیرمرد گفت: دخترم را تزویج خواهم کرد به شرطى
سالک گفت: هر چه باشد گردن نهم
پیرمرد گفت: به ده بروى و آن خلایق کج کردار را به راه راست گردانى تا خدا از تو و ما خشنود گردد
سالک گفت: این کار بسى دشوار باشد
پیرمرد گفت: آن گاه که تو را دیدم این کار سهل می‌نمود
سالک گفت: آن زمان من رسالت خود را انجام می‌دادم اگر خلایق به راه راست می‌شدند, و اگر نشدند من کار خویشتن را به تمام کرده بودم
پیرمرد گفت: پس تو را رسالتى نبود و در پى کار خود بوده‌اى
سالک گفت: آرى
پیرمرد گفت: اینک که با دل سخن گویى کج کردارى را هدایت کن و باز گرد آنگاه دخترم از آن تو
سالک گفت: آن یک نفر را من بر گزینم یا تو؟
پیرمرد گفت: پیرمردى است ربا خوار که در گذر دکان محقرى دارد و در میان مردم کج کردار, او شهره است
سالک گفت: پیرمردى که عمرى بدین صفت بوده و به گناه خود اصرار دارد چگونه با دم سرد من راست گردد؟
پیرمرد گفت: تو براى هدایت خلقى می‌رفتى
سالک گفت: آن زمان رسم عاشقى نبود
پیرمرد گفت: نیک گفتى. اینک که شرط عاشقى است برو به آن دیار و در احوال مردم نیک نظر کن, می‌خواهم بدانم چه دیده و چه شنیده‌ای؟
سالک گفت: همان کنم که تو گویى
سالک رفت, به آن دیار که رسید از مردى سراغ پیرمرد را گرفت
مرد گفت: این سوال را از کسى دیگر مپرس
سالک گفت: چرا؟
مرد گفت: دیرى است که توبه کرده و از خلایق حلالیت طلبیده و همه ثروت خود را به فقرا داده و با دخترش در باغى روزگار می‌گذراند
سالک گفت: شنیده‌ام که مردم این دیار کج کردارند
مرد گفت: تازه به این دیار آمده‌ام, آنچه تو گویى ندانم. خود در احوال مردم نظاره کن
سالک در احوال مردم بسیار نظاره کرد. هر آنکس که دید خوب دید و هر آنچه دید زیبا. برگشت دست پیرمرد را بوسید
پیرمرد گفت: چه دیدی؟
سالک گفت: خلایق سر به کار خود دارند و با خداى خود در عبادت


پیرمرد گفت: وقتى با دلى پر عشق در مردم بنگرى آنان را آنگونه ببینى که هستند نه آنگونه که خود خواهى.

پنج شنبه 9/10/1389 - 15:49
سخنان ماندگار

پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله):


خداوند نماز بنده‏اى را كه دلش با بدنش همراه نیست، نمى‏پذیرد.

المحاسن، ج 1، ص 406

پنج شنبه 9/10/1389 - 15:47
اهل بیت


حرکت به مدینه
در ماه صفر سال 61هجری اهل بیت عصمت با جلال و عزت به سوی مدینه حرکت کردند . نعمان بن بشیر با پانصد نفر به دستور یزید کاروان را همراهی کرد . امام سجاد و زینب کبری و سایر اهل بیت به مدینه نزدیک می شدند . امام سجاد ( ع ) محلی در خارج شهر مدینه را انتخاب فرمود و دستور داد قافله در آنجا بماند . نعمان بن بشیر و همراهانش را اجازه مراجعت داد . امام ( ع ) دستور داد در همان محل خیمه هایی برافراشتند . آنگاه به بشیر بن جذلم فرمود مرثیه ای بسرای و مردم مدینه را از ورود ما آگاه کن . بشیر یکسر به مدینه رفت و در کنار قبر رسول الله ( ص ) با حضور مردم مدینه ایستاد و اشعاری  سرود که ترجمه آن چنین است : "هان ! ای مردم مدینه شما را دیگر در این شهر امکان اقامت نماند ، زیرا که حسین ( ع ) کشته شد ، و اینک این اشکهای من است که روان است . آوخ ! که پیکر مقدسش را که به خاک و خون آغشته بود در کربلا بگذاشتند ، و سرش را بر نیزه شهر به شهر گردانیدند" . شهر یکباره از جای کنده شد . زنان بنی هاشم صدا به ضجه و ناله و شیون برداشتند . مردم در خروج از منزلهای  خود و هجوم به سوی خارج شهر بر یکدیگر سبقت گرفتند . بشیر می گوید : اسب را رها کردم و خود را به عجله به خیمه اهل بیت پیغمبر رساندم . در این موقع حضرت سجاد ( ع ) از خیمه بیرون آمد و در حالی که اشکهای روان خود را با دستمالی پاک می کرد به مردم اشاره کرد ساکت شوند ، و پس از حمد و ثنای الهی لب به سخن گشود و از واقعه جانگداز کربلا سخن گفت . از جمله فرمود : "اگر رسول الله ( ص ) جد ما به قتل و غارت و زجر و آزار ما دستور می داد ، بیش از این بر ما ستم نمی رفت ، و حال اینکه به حمایت و حرمت ما سفارش بسیار شده بود . به خدا سوگند به ما رحمت و عنایت فرماید و از دشمنان ما انتقام بگیرد" . سپس امام سجاد ( ع ) و زینب کبری ( ع ) و یاران و دلسوختگان عزای حسینی  وارد مدینه شدند . ابتدا به حرم جد خود حضرت رسول الله ( ص ) و سپس به بقیع رفتند و شکایت مردم جفاپیشه را با چشمانی اشک ریزان بیان نمودند . مدتها در مدینه عزای حسینی برقرار بود . و امام ( ع ) و زینب کبری از مصیبت بی نظیر کربلا سخن می گفتند و شهادت هدفدار امام حسین ( ع ) را و پیام او را به مردم تعلیم می دادند و فساد دستگاه حکومت را بر ملا می کردند تا مردم به عمق مصیبت پی  ببرند و از ستمگران روزگار انتقام خواستن را یاد بگیرند . آن روز در جهان اسلام چهار نقطه بسیار حساس و مهم بود : دمشق ، کوفه ، مکه و مدینه ، حرم مقدس رسول الله مرکز یادها و خاطره اسلام عزیز و پیامبر گرامی  ( ص ) . امام سجاد در هر چهار نقطه نقش حساس ایفا فرمود ، و به دنبال آن بیداری مردم و قیامها و انقلابات کوچک و بزرگ و نارضایتی عمیق مردم آغاز شد . از آن پس تاریخ اسلام شاهد قیامهایی بود که از رستاخیز حسینی در کربلا مایه می گرفت ، از جمله واقعه حره که سال بعد اتفاق افتاد ، و کارگزاران یزید در برابر قیام مردم مدینه کشتارهای عظیم به راه انداختند . اولاد علی ( ع ) هر یک در گوشه و کنار در صدد قیام و انتقام بودند تا سرانجام به قیام ابو مسلم خراسانی  و انقراض سلسله ناپاک بنی امیه منتهی شد . مبارزه و انتقاد از رفتار خودخواهانه و غیر عادلانه خلفای بنی امیه و بنی  عباس به صورتهای مختلف در مسلمانان بخصوص در شیعیان علی ( ع ) در طول تاریخ زنده شد و شیعه به عنوان عنصر مقاوم و مبارز که حامل پیام خون و شهادت بود در صحنه تاریخ معرفی گردید . گرچه شیعیان همیشه زجرها دیده و شکنجه ها بر خود هموار کرده اند ، ولی همیشه این روحیه انقلابی را حتی  تا امروز - پس از چهارده قرن - در خود حفظ کرده اند . امام سجاد ( ع ) گرچه بظاهر در خانه نشست ، ولی همیشه پیام شهادت و مبارزه را در برابر ستمگران به زبان دعا و وعظ بیان می فرمود و با خواص شیعیان خود مانند "ابو حمزه ثمالی " و "ابو خالد کابلی " و ... در تماس بود ، و در عین حال به امر به معروف و نهی از منکر اشتغال داشت ، و شیعیان خاص وی معارف دینی و احکام اسلامی را از آن حضرت می گرفتند و در میان شیعیان منتشر می کردند ، و از این راه ابعاد تشیع توسعه فراوانی یافت . بر اثر این مبارزات پنهان و آشکار بود که برای بار دوم امام سجاد را به امر عبد الملک خلیفه اموی ، با بند و زنجیر از مدینه به شام جلب کردند ، و بعد از زمانی به مدینه برگرداندند . امام سجاد ( ع ) در مدت 35سال امامت با روشن بینی خاص خود هر جا لازم بود ، برای بیداری مردم و تهییج آنها علیه ظلم و ستمگری  و گمراهی کوشید ، و در موارد بسیاری به خدمات اجتماعی وسیعی در زمینه حمایت بینوایان و خاندانهای بی  سرپرست پرداخت ، و نیز از طریق دعاهایی که مجموعه آنها در "صحیفه سجادیه " گرد آمده است ، به نشر معارف اسلام و تهذیب نفس و اخلاق و بیداری مردم اقدام نمود .

http://mahdimission.com

پنج شنبه 9/10/1389 - 15:36
اهل بیت


علاوه بر سخنانی که حضرت سجاد ( ع ) با استناد به قرآن کریم فرمود و حقیقت را آشکار کرد ، حضرت زین العابدین ( ع ) وقتی با یزید روبرو شد - در حالی که از کوفه تا دمشق زیر زنجیر بود - فرمود : ای یزید ، به خدا قسم ، چه گمان می بری اگر پیغمبر خدا ( ص ) ما را به این حال بنگرد ؟ این جمله چنان در یزید اثر کرد که دستور داد زنجیر را از آن حضرت برداشتند ، و همه اطرافیان از آن سخن گریستند . فرصت بهتری که در شام به دست امام چهارم آمد ، روزی بود که خطیب رسمی  بالای منبر رفت و در بدگویی علی ( ع ) و اولاد طاهرینش و خوبی معاویه و یزید داد سخن داد . امام سجاد ( ع ) به یزید گفت : به من هم اجازه می دهی روی این چوبها بروم و سخنانی بگویم که هم خدا را خشنود سازد و هم برای مردم موجب اجر و ثواب باشد ؟ یزید نمی خواست اجازه دهد ، زیرا از علم و معرفت و فصاحت و بلاغت خانواده عصمت علیهم السلام آگاه بود و بر خود می ترسید . مردم اصرار کردند . ناچار یزید قبول کرد . امام چهارم ( ع ) پای به منبر گذاشت و آنچنان سخن گفت که دلها از جا کنده شد و اشکها یکباره فرو ریخت و شیون از میان زن و مرد برخاست . خلاصه بیانات امام ( ع ) چنین بود : "ای مردم شش چیز را خدا به ما داده است و برتری ما بر دیگران بر هفت پایه است . علم نزد ماست ، حلم نزد ماست ، جود و کرم نزد ماست ، فصاحت و شجاعت نزد ماست ، دوستی قلبی مؤمنین مال ماست . خدا چنین خواسته است که مردم با ایمان ما را دوست بدارند ، و این کاری است که دشمنان ما نمی توانند از آن جلوگیری کنند" . سپس فرمود : "پیغمبر خدا محمد ( ص ) از ماست ، وصی او علی بن ابیطالب از ماست ، حمزه سید الشهداء از ماست ، جعفر طیار از ماست ، دو سبط این امت حسن و حسین ( ع ) از ماست ، مهدی این امت و امام زمان از ماست " . سپس امام خود را معرفی کرد و کار به جایی رسید که خواستند سخن امام را قطع کنند ، پس دستور دادند تا مؤذن اذان بگوید . امام ( ع ) سکوت کرد . تا مؤذن گفت : اشهد ان محمدا رسول الله . امام عمامه از سر برگرفت و گفت : ای مؤذن تو را به حق همین محمد خاموش باش . سپس رو به یزید کرد و گفت : آیا این پیامبر ارجمند جد تو است یا جد ما ؟ اگر بگویی جد تو است همه می دانند دروغ می گویی ، و اگر بگویی جد ماست ، پس چرا فرزندش حسین ( ع ) را کشتی ؟ چرا فرزندانش را کشتی ؟ چرا اموالش را غارت کردی ؟ چرا زنان و بچه هایش را اسیر کردی ؟ سپس امام ( ع ) دست برد و گریبان چاک زد و همه اهل مجلس را منقلب نمود . براستی  آشوبی به پا شد . این پیام حماسی عاشورا بود که به گوش همه می رسید . این ندای  حق بود که به گوش تاریخ می رسید . یزید در برابر این اعتراضها زبان به طعن و لعن ابن زیاد گشود و حتی بعضی از لشکریان را که همراه اسیران آمده بودند - بظاهر - مورد عتاب و سرزنش قرار داد . سرانجام بیمناک شد و از آنان روی پوشید و سعی کرد کمتر با مردم تماس بگیرد . به هر حال ، یزید بر اثر افشاگریهای امام ( ع ) و پریشان حالی اوضاع مجبور شد در صدد استمالت و دلجویی حال اسیران برآید . از امام سجاد ( ع ) پرسید : آیا میل دارید پیش ما در شام بمانید یا به مدینه بروید ؟ امام سجاد ( ع ) و زینب کبری ( ع ) فرمودند : میل داریم پهلوی  قبر جدمان در مدینه باشیم .

پنج شنبه 9/10/1389 - 15:35
اهل بیت

ابن زیاد یا پسر مرجانه اسیران کربلا را پس از مکالماتی که در مجلس او ب آنان روی داد ، دستور داد به زندانی پهلوی مسجد اعظم کوفه منتقل ساختند ، و دستور داد سر مقدس امام ( ع ) را در کوچه ها بگردانند تا مردم دچار وحشت شوند . یزید در جواب نامه ابن زیاد که خبر شهادت حسین ( ع ) و یارانش و اسیر کردن اهل و عیالش را به او نوشته بود ، دستور داد سر حسین ( ع ) و همه یارانش را و همه اسیران را به شام بفرستند . بر دست و پا و گردن امام همام حضرت سجاد زنجیر نهاده ، بر شتر سوارش کردند و اهل بیت را چون اسیران روم و زنگبار بر شتران بی جهاز سوار کردند و راهی شام نمودند . اهل بیت عصمت از راه بعلبک به شام وارد شدند . روز اول ماه صفر سال 61هجری - شهر دمشق غرق در شادی و سرور است ، زیرا یزید اسیران کربلا را که اولاد پاک رسول الله هستند ، افراد خارجی و یاغیگر معرفی کرده که اکنون در چنگ آنهایند - یزید دستور داد اسیران و سرهای  شهدا را از کنار "جیرون " که تفریحگاه خارج از شهر و محل عیش و عشرت یزید بود عبور دهند . یزید از منظر جیرون اسیران را تماشا می کرد و شاد و مسرور به نظر می رسید ، همچون فاتحی بلا منازع ! در کنار کوچه ها مردم ایستاده بودند و تماشا می کردند . پیرمردی از شامیان جلو آمد و در مقابل قافله اسیران بایستاد و گفت : "شکر خدای را که شما را کشت و شهرهای اسلام را از شر مردان شما آسوده ساخت و امیر المؤمنین یزید را بر شما پیروزی داد" . امام زین العابدین ( ع ) به آن پیرمردی  که در آن سن و سال از تبلیغات زهرآگین اموی در امان نمانده بود ، فرمود : "ای  شیخ ، آیا قرآن خوانده ای ؟" . گفت : آری . فرمود : این آیه را قراءت کرده ای  : قل لا أسئلکم علیه أجرا الا المودة فی القربی . گفت : آری . امام ( ع ) فرمود : آن خویشاوندان که خداوند تعالی به دوستی آنها امر فرموده و برای رسول الله اجر رسالت قرار داده ماییم . سپس آیه تطهیر را که در حق اهل بیت پیغمبر ( ص ) است تلاوت فرمود : "انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت ویطهرکم تطهیرا" . پیرمرد گفت : این آیه را خوانده ام . امام ( ع ) فرمود : مراد از این آیه ماییم که خداوند ما را از هر آلایش ظاهر و باطن پاکیزه داشته است . پیرمرد بسیار تعجب کرد و گریست و گفت چقدر من بی خبر مانده ام . سپس به امام ( ع ) عرض کرد : اگر توبه کنم آیا توبه ام پذیرفته است ؟ امام ( ع ) به او اطمینان داد . این پیرمرد را به خاطر همین آگاهی شهید کردند . باری ، قافله اسیران راه خدا را در جلو مسجد جامع دمشق متوقف ساختند . سپس آنها را در حالی که به طنابها بسته بودند به زندانی  منتقل کردند . چند روزی  را در زندان گذراندند ، زندانی خراب . به هر حال یزید در نظر داشت با دعوت از برجستگان هر مذهب و سفیران و بزرگان و چاپلوسان درباری مجلسی فراهم کند تا پیروزی ظاهری خود را به همه نشان دهد . در این مجلس یزید همان جسارتی را نسبت به سر مقدس حضرت سید الشهداء انجام داد که ابن زیاد ، دست نشانده پلیدش در کوفه انجام داده بود . چوب دستی خود را بر لب و دندانی نواخت که بوسه گاه حضرت رسول الله ( ص ) و علی مرتضی و فاطمه زهرا علیهما السلام بوده است . وقتی  زینب ( ع ) این جسارت را از یزید مشاهده فرمود و اولین سخنی که یزید به حضرت سید سجاد ( ع ) گفت چنین بود : "شکر خدای را که شما را رسوا ساخت " ، بی درنگ حضرت زینب ( ع ) در چنان مجلسی بپاخاست . دلش به جوش آمد و زبان به ملامت یزید و یزیدیان گشود و با فصاحت و بلاغت علوی پیام خون و شهادت را بیان فرمود و در سنگر افشاگری پرده از روی سیه کاری یزید و یزیدیان برداشت ، و خلیفه مسلمین را رسواتر از مردم کوفه نمود . اما یزید سر به زیر انداخت و آن ضربات کوبنده و بر باد دهنده شخصیت کاذب خود را تحمل کرد ، و تنها برای جواب بیتی خواند که ترجمه آن این است : "ناله و ضجه از داغدیدگان رواست و زنان اجیر نوحه کننده را مرگ درگذشته آسان است " .

http://mahdimission.com

پنج شنبه 9/10/1389 - 15:33
دعا و زیارت

سیّد بن طاوُس در دو موضع از مُهَج این حرز شریف را از حضرت امام زین العابدین علیه السلام نقل كرده :
بنام خداى بخشاینده مهربان

یا اَسْمَعَ السّامِعینَ یا اَبْصَرَ النّاظِرینَ یا اَسْرَعَ الحاسِبینَ یا اَحْكَمَ

اى شنواترین شنوایان اى بیناترین بینایان اى سریعترین حسابگران اى داورترین

الْحاكِمینَ یا خالِقَ الْمَخْلُوقینَ یا رازِقَ الْمَرْزُوقینَ یا ناصِرَ

داوران اى آفریننده آفریدگان اى روزى ده روزى خواران اى یارى ده

المَنْصُورینَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ یا دَلیلَ الْمُتَحَیِّرینَ یا غِیاثَ

یارى شدگان اى مهربانترین مهربانان اى راهنماى گمگشتگان اى فریادرس

الْمُسْتَغیثینَ اَغِثْنى یا مالِكَ یَوْمِ الدّینِ اِیّاكَ نَعْبُدُ وَاِیّاكَ نَسْتَعینُ یا

فریادخواهان فریادم رس اى مالك روز جزا تو را پرستش كنم و از تو كمك خواهم اى

صَریخَ الْمَكْرُوبینَ یا مُجیبَ دَعْوَةِ المُضْطَرینَ اَنْتَ اللّهُ رَبُّ

دادرس گرفتاران اى اجابت كننده دعاى درماندگان تویى خدا پروردگار

الْعالَمینَ اَنْتَ اللّهُ لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ الْمَلِكُ الْحَقُّ الْمُبینُ الْكِبْرِیاَّءُ

جهانیان تویى خدایى كه معبودى جز تو نیست فرمانرواى برحق آشكار بزرگوارى

رِداَّءُكَ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفى وَعَلى عَلِی الْمُرْتَضى

جامه تو است خدایا درود فرست بر محمد مصطفى و بر على مرتضى

وَفاطِمَةَ الزَّهْراَّءِ وَخَدِیجَةَ الْكُبْرى وَالْحَسَنِ الْمُجْتَبى وَالْحُسَیْنِ

فاطمه زهرا و خدیجه كبرى و حسن مجتبى و حسین

الشَّهِیدِ بِكَرْبَلاَّءَ وَعَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ زَیْنِ الْعابِدینَ وَمُحَمَّدِ بْنِ عَلی

شهید در كربلا و على بن الحسین زین العابدین و محمد بن على

الْباقِرِ وَجَعْفَرِ بْنِ مُحَمِّدٍ الصّادِقِ وَمُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ الْكاظِمِ وَعَلىِّ

باقر و جعفر بن محمد صادق و موسى بن جعفر كاظم و على

بِْن مُوسَى الرِّضا وَمُحَمَّدِ بْنِ عَلی التَّقِىِّ وَعَلِىِّ بْنِ مُحَمَّدٍ النَّقِىِّ

بن موسى الرضا و محمد بن على تقى و على بن محمد نقى

وَالْحَسَنِ [بْنِ عَلی ] الْعَسْكَرِىِّ وَالْحُجَّةِ الْقاَّئِمِ الْمَهْدِىِّ الاِْمامِ

و حسن عسكرى و حجت قائم مهدى آن امام

المُنْتَظَرِ صَلَوتُ اللّهِ عَلَیْهِمْ اَجَمَعینَ اَللّهُمَّ والِ مَنْ والاهُمْ وَعادِ

منتظر صلوات الله علیهم اجمعین خدایا دوست دار هر كه ایشان را دوست دارد و دشمن دار

مَنْ عاداهُمْ وَانْصُرْ مَنْ نَصَرَهُمْ وَاخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُمْ وَالْعَنْ مَنْ

هركه دشمنشان دارد و یارى كن آنكه یاریشان كند و خوار كن هركس خوارشان كند و لعنت كن هركس

ظَلَمَهُمْ وَعَجِّلْ فَرَجَ آلِ مُحَمَّدٍ وَاْنصُرْ شیعَةَ آلِ مُحَمَّدٍ وَارْزُقْنى

بر ایشان ستم كند و در فرج آل محمد شتاب كن و پیروان آل محمد را یارى كن و دیدن

رُؤْیَةَ قاَّئِمِ آلِ مُحَمَّدٍ وَاجْعَلْنى مِنْ اَتْباعِهِ وَاَشْیاعِهِ وَالرّاضینَ

روى قائم آل محمد را روزى من كن و مرا از زمره پیروان و شیعیان و كسانى كه به كار او راضى هستند قرارم ده

بِفِعْلِهِ بِرَحْمَتِكَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ

به رحمتت اى مهربانترین مهربانان


دعاى مقاتل بن سلیمان

هفتم شیخ كفعمى در بلد الامین دعائى از حضرت امام زین العابدین علیه السلام نقل كرده و فرموده این دعا را مقاتل بن سلیمان از آن حضرت روایت كرده و هم گفته هركه صد مرتبه آنرا بخواند و دعایش مستجاب نگردد لعنت كند مُقاتل را اینست دعا:

اِلهى كَیْفَ اَدْعُوكَ وَاَنَا اَنَا وَكَیْفَ اَقْطَعُ رَجاَّئى

خدایا چه سان بخوانمت با اینكه من همان من (گنهكار) هستم و چه سان امیدم را از تو ببرم با

مِنْكَ وَاَنْتَ اَنْتَ اِلهى اِذا لَمْ اَسْئَلْكَ فَتُعْطِیَنى فَمَنْ ذَاالَّذى اَسْئَلُهُ

اینكه تو همان تویى (كه با همه مهربانى ) خدایا من اگر از تو نخواهم كه به من بدهى پس كیست آن كسى كه از او بخواهم

فَیُعْطینى اِلهى اِذا لَمْ اَدْعُوكَ فَتَسْتَجیبَ لى فَمَنْ ذَاالَّذى اَدْعُوْهُ

تا به من بدهد خدایا اگر تو را نخوانمت كه دعایم را مستجاب كنى پس كیست آنكس كه بخوانمش

فَیَسْتَجیبُ لى اِلهى اِذا لَمْ اَتَضرَّعْ اِلَیْكَ فَتَرْحَمُنى فَمَنْ ذَاالَّذى

تا دعایم را مستجاب كند خدایا اگر به درگاه تو زارى نكنم كه به من رحم كنى پس كیست كه

اَتَضرَّعُ اِلَیْهِ فَیَرْحَمُنى اِلهى فَكَما فَلَقْتَ الْبَحْرَ لِمُوسى عَلَیْهِ

به درگاهش زارى كنم تا به من رحم كند خدایا همچنانكه شكافتى دریا را براى موسى علیه

السَّلامُ وَنَجَّیْتَهُ اَسْئَلُكَ اَنْ تُصَلِّىَ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِهِ واَنْتُنَجِّیَنى مِمّا

السلام و او را نجات دادى از تو مى خواهم كه درود فرستى بر محمد و آل محمد و مرا از آنچه

اَنَا فیهِ وَتُفَرِّجَ عَنّى فَرَجاً عاجِلاً غَیْرَ آجِلٍ بِفَضْلِكَ وَرَحْمَتِكَ یا

در آن گرفتارم نجات بخشى و گشایش فورى به من عطا كنى نه گشایش مدت دار، به فضل و رحمتت اى

اَرْحَمَ الرّاحِمینَ

مهربانترین مهربانان

پنج شنبه 9/10/1389 - 14:24
اهل بیت

شهادت مظلومانه سید الشهدا و یارانش در كربلا،تاثیر بیدارگر و حركت آفرین داشت‏و خونى تازه در رگهاى جامعه اسلامى دواند و جو نامطلوب را شكست و امتدادهاى آن‏حماسه،در طول تاریخ،جاودانه ماند.حتى در همان سفر اسارت اهل بیت نیز تاثیرات‏سیاسى این حادثه در اندیشه‏هاى مردم آشكار شد.گروهى از اسرا را كه به شام مى‏بردند،چون به تكریت رسیدند، مسیحیان آنجا در كلیساها جمع شدند و به نشان اندوه بر كشته‏شدن حسین‏«ع‏»،ناقوس نواختند و نگذاشتند آن سربازان وارد آنجا شوند.به شهر«لینا»

نیز رسیدند.مردم آنجا همگى گرد آمدند و بر حسین و دودمانش سلام و درود فرستادند وامویان را لعن كردند و سربازان را از آنجا بیرون كردند.چون خبر یافتند كه مردم‏«جهینه‏»

هم جمع شدند تا با سربازان بجنگند وارد آن نشدند.به قلعه‏«كفر طاب‏»رفتند،به آنجا نیزراهشان ندادند.به حمس كه وارد شدند،مردم تظاهرات كردند و شعار دادند:«اكفرا بعدایمان و ضلالا بعد هدى؟»و با آنان درگیر شدند و تعدادى را كشتند. (6) برخى از تاثیرات‏حماسه عاشورا از این قرار است:

1-قطع نفوذ دینى بنى امیه بر افكار مردم‏2-احساس گناه و شرمسارى در جامعه،بخاطر یارى نكردن حق و كوتاهى دراداى تكلیف‏3-فرو ریختن ترسها و رعبها از اقدام و قیام بر ضد ستم‏4-رسوایى یزیدیان و حزب حاكم اموى‏5-بیدارى روح مبارزه در مردم‏6-تقویت و رشد انگیزه‏هاى مبارزاتى انقلابیون‏7-پدید آمدن مكتب جدید اخلاقى و انسانى(ارزشهاى نوین عاشورایى و حسینى)

8-پدید آمدن انقلابهاى متعدد با الهام از حماسه كربلا9-الهام بخشى عاشورا به همه نهضتهاى رهایى بخش و حركتهاى انقلابى تاریخ‏10-تبدیل شدن‏«كربلا»به دانشگاه عشق و ایمان و جهاد و شهادت،براى نسلهاى‏انقلابى شیعه‏11-به وجود آمدن پایگاه نیرومند و عمیق و گسترده تبلیغى و سازندگى در طول‏تاریخ،بر محور شخصیت و شهادت سید الشهدا«ع‏»

از نهضتهاى شیعى پس از عاشورا،مى‏توان‏«انقلاب توابین‏»،«انقلاب مدینه‏»،«قیام‏مختار»،«قیام زید»،و...حركتهاى دیگر را نام برد.براى توضیح بیشتر،به مدخل خاص‏هر یك از این نهضتها در همین مجموعه مراجعه شود.تاثیر حماسه عاشورا را درانقلابهاى بزرگى كه در طول تاریخ، بر ضد ستم انجام گرفته،چه در عراق و ایران و چه دركشورهاى دیگر،نباید از یاد برد.«فرهنگ شهادت‏»و انگیزه جهاد و جانبازى كه درانقلاب اسلامى ایران و هشت‏سال دفاع مقدس در جبهه‏ها جلوه‏گر بود،گوشه‏اى از این‏تاثیر پذیرى است.شعار«نهضت ما حسینیه،رهبر ما خمینیه‏»كه در مبارزات ملت مسلمان‏ایران بر ضد طاغوت طنین افكن بود و نیز شور حسینى جبهه‏هاى رزم ایران،گواه روشن‏تاثیر گذارى كربلا در قرنها پس از آن حماسه مقدس است.یكى از نویسندگان محقق،نتایج نهضت كربلا را عبارت مى‏داند از:

1-پیروزى مساله اسلام و حفظ آن از نابودى‏2-هزیمت امویان از عرصه فكرى مسلمین‏3-شناخت اهل بیت بعنوان نمونه‏هاى پیشوایى امت‏4-تمركز شیعه از بعد اعتقادى بر محور امامت‏5-وحدت صفوف شیعه در جبهه مبارزه‏6-ایجاد حس اجتماعى در مردم‏7-شكوفایى موهبتهاى ادبى و پدید آمدن ادبیات عاشورایى 8-منابر وعظ و ارشاد،به عنوان وسیله آگاهانیدن مردم‏9-تداوم انقلاب بصورت زمینه سازى نهضتهاى پس از عاشورا (7) حادثه كربلا،گشاینده جبهه اعتراض علیه حكومت امویان و سپس عباسیان شد،چه به‏صورت فردى كه روحهاى بزرگ را به عصیان و افشاگرى واداشت،و چه به شكل‏مبارزه‏هاى گروهى و قیامهاى عمومى در شهرى خاص یا منطقه‏اى وسیع.

چهارشنبه 8/10/1389 - 18:23
اهل بیت

پاسخ:
پاسخ از حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی (حفظه الله):
معاویه، پس از نبرد با دودمان عصمت و طهارت (علیهم‏السلام)، خلافت را به غنیمت گرفت و آن را غصب کرد. او در ابتدا خود را امیرمؤمنان و جانشین رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) می‏خواند؛ لیکن اندک اندک، خلافت را به سلطنت و پادشاهی مبدّل کرد.
سالار شهیدان، بیست سال، شاهد اسارت دین الهی در دست امویان بود؛ ولی مجالی برای قیام نمی‏یافت. معاویه، سیاستمداری زیرک و حیله‏گر بود و اگر امام حسین (علیه‏السلام) در برابر او به پا می‏خاست، معاویه او را مانند حضرت امام علی و امام حسن (علیهماالسلام) در شهر خودش به شهادت می‏رساند؛ آنگاه خود با پوشیدن جامهٴ ماتم، مردم را می‏فریفت و مانع ثمربخشی این قیام و اثر این خون می‏شد. هدف سالار شهیدان، برپایی نهضتی عظیم بود که تأثیرش به زمان خاص و مکان مخصوص، محدود نماند و در همهٴ جهان طنین‏اندازد. از این‏رو، در دوران زمامداری معاویه قیام نکرد تا خونش به هدر نرود.
فریبکاری معاویه به حدّی بود که در نامه‏هایش به امام علی (علیه‏السلام) چونان پدری پرهیزگار و زاهد که پسر تبهکارش را اندرز می‏دهد، چنین می‏نوشت: «این نامه‏ای است از معاویه پسر ابو سفیان، جانشین پیامبر خدا، به علی بن أبی طالب. ای علی! بدان که خدا و قیامت و سؤال قبر و بهشت و دوزخ حقیقت دارد. از آتش دوزخ بترس و دست از ستمکاری بدار و پارسایی پیشه کن». آنگاه این گونه نامه‏ها را در شام منتشر می‏کرد و با تبلیغ سوء، به شست و شوی مغزی مردم می‏پرداخت.
امام حسین (علیه‏السلام) در این دوران، مانند پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) که در سیزده سال مکه فرصت را برای قیام مناسب ندیدند و نیز مانند امیرمؤمنان (علیه‏السلام) که مدت‏ها منزوی بودند و زمان را برای قیام مناسب نمی‏دانستند، در ده سال پس از رحلت امام حسن (علیه‏السلام) تا حادثهٴ کربلا، سعی کرد افکار مردم را کم و بیش روشن کند تا معاویه، این متولی دروغین دین الهی دفن شود و زمینه برای تفکر جدید اسلامی آماده گردد؛ آنگاه قیامی به قصد احیای تفکر الهی و قرآنی آغاز کند.
پس از مرگ معاویه، یزید بر تخت سلطنت نشست. او جوانی خام، سبک سر و همواره در پی خوشگذرانی و می‏گساری بود. او هر چند خوی جاهلی و طغوای اموی را از پدر به یادگار داشت، ولی زیرکی و بینش سیاسی را از وی به ارث نبرده بود. بی‏پروایی او در زیر پا نهادن احکام اسلام و آشکار ساختن مفاسد، مردم را از ریا کاری و بی‏دینی امویان اندکی آگاه کرد و بهترین زمان برای قیام دینی فرا رسید.
سالار شهیدان تصمیم گرفتند که مردم بخش‏های مهم خاورمیانه را (حجاز و یمن و عراق و شام) با نهضتی خونین آگاه کنند. بدین منظور با پای خویش به مکّه که ام القرای حجاز بود، رفتند و در راه بارها با مردم سخن گفتند و به اطراف حجاز، پیام و پیک فرستادند.
منبع: شکوفایی عقل در پرتو نهضت حسینی، ص ۱۸۲-۱۸۵

چهارشنبه 8/10/1389 - 17:58
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته