به کجا چنین شتابان ؟ گون از نسیم پرسید دل من گرفته زینجا هوس سفر نداری ز غبار این بیابان ؟ همه آرزویم اما چه کنم که بسته پایم به کجا چنین شتابان ؟ به هر آن کجا که باشد به جز این سرا سرایم سفرت به خیر ! اما تو دوستی خدا را چو ازین کویر وحشت به سلامتی گذشتی به شکوفه ها به باران برسان سلام ما را
مگذر از من ای که در راه تو از هستی گذشتم با خیال چشم مستت از می و مستی گذشتم
شب جمعه یاران ومهربانان :
لطف و بخشش ودعا خیرات کنید .
برای همه ی اسیران خاک یک حمد وسه توحید قرائت کنید . یا هو
الحمد لله رب العالمین
السلام علیک یا
فاطمه الزهرا س
تا به دام تو در افتم همه جا گشتم و گشتم
روز اول که دل من به تمنای تو پر زد
چون کبوتر لب بام تو نشستم
تو به من سنگ زدی من نه رمیدم نه گسستم
بازگفتم که تو صیادی و من آهوی دشتم...
نگرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم
نکنی دیگر از آن کوچه گذر هم
بی تو اما به چه حالی من از این کوچه گذشتم
بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق دیوانه که بودم
در نهانخانه جانم گل یاد تو درخشید
باغ صد خاطره خندید
عطر صد خاطره پیچید
یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم...