برای سال ها می نویسم...
سال ها بعد که چشمان تو عاشق می شوند.....
افسوس که قصه ی مادربزرگ درست بود......
همیشه یکی بود یکی نبود
عاشق تنهای ام که شدم فهمیدم بهترین یار را جسته ام یاری که تنهایم نمی گذارد وهیچ جا رد پایی از او باقی نمی ماند نه بر سنگ فرشهای خانه ونه بر کنج قلبی شکسته.تنهای بی انتهایم همچون یاسمنهای خاطراتم می پرستمت
آرزویم این است:نرود اشک در چشم تو هرگزمگر از شوق زیاد"نرود لبخند از عمق نگاهت هرگز" وبه اندازه هر روز تو عاشق باشی "عاشق آن که تورا می خواهد وبه لبخند تو از خویش رها می گردد وتورادوست دارد وبه همان اندازه که دلت می خواهد
خداوندا...
آرامشی عطا فرما تا بپذیرم
آنچه را نمی توانم تغییر دهم
شهامتی تا تغییر دهم آنچه را که می توانم
دانشی تا تفاوت آن دو را بشناسم
برای تو در بستر چشمانم جاده ای خواهم ساخت برایت ترانه ای خواهم سرود بیا ودلم را شاد کن برایت یک روز خواهم گفت که چقدر تنها هستم خواهم گفت که گلبرگ آزادگیرا روی کدامین درخت سرو سایه انداخته!سبز شده است پا گرفته!برایت خواهم گفت می شود شبها را خوابید در انتهای لالایی!ای دوست خواهم گفت که خجالت می کشم از شرم چشمانت لحظه ای بی صدایم یک روزقصه ی تو را خواهم سرود در سر در عشق
شاید یه کسی شب ها برای اینکه خواب تو رو ببینه به خدا التماس می کنه شاید یه کسی به محض دیدن تو دستش یخ می زنه وتپش قلبش مرتب بیشتر میشه مطمئن باش یه کسی شب ها به خاطر تو توی دریای اشک می خوابه ولی تو اونو نمی بینی
؟..!؟..؟!؟؟.....به جون خودم یادم رفت چکارت داشتم؟؟...!!!!!...!!؟؟اهان یادم اومد دوست دارم
امیدوارم امشب که می خوابی قشنگترین وبهترین آدم دنیا رو تو خوابت ببینی .....ولی سعی کن بهش عادت نکنی چون من هر شب نمی تونم بیام به خوابت
می دونی فرق من با توپ چیه ؟توپ راباید شوت کرد تا گل بشه اما من خودم گلم !حالا می دونی فرق تو با توپ چیه ؟توپ را باید شوت کرد اما تو خودت شوووتی
دوست داری با دوست من که دوست داره با دوست تو دوست بشه اصلا ولش کن با خود من دوست میشی