• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1053
تعداد نظرات : 75
زمان آخرین مطلب : 4092روز قبل
اهل بیت

ای غایب از نظر، نظری کن به خواهرت
زینب نشسته بر سر قبر مطهرت
یک اربعین گذشته ولی زنده ام هنوز
قامت خمیده آمده سرو صنوبرت
نشناختی مرا ز پس این چروکها
من زینب توام ز چه رو نیست باورت
لیلاست این که خیمه زده زیر پای تو
بار دگر بگو که اذان گوید اکبرت
این زن که لطمه می زند این گونه بر خودش
او کیست؟ نجمه است عروس برادرت
آقا! سکینه جمله ی اشکش سؤالی است
یعنی کجاست قبر علمدار لشگرت ؟
در کربلا هنوز زنی گریه می کند
زینب کش است ناله ی محزون مادرت
پیغمبری نما و دو دستت برون بیار
از دست من بگیر بقایای دخترت
ای پیکری که زخم تنت بی شماره بود
آورده ام برای تو ته مانده ی سرت
بگرفتم از امام زمان حُکم نبش قبر
تا متصل کنم سر پاکت به پیکرت
باید دوباره وارد گودال خون شوم
خواهم اگر که بوسه بگیرم ز حنجرت
من نیز با تو کشته شدم روز واقعه
اذنی بده که دفن شود با تو خواهرت
دلشوره داشتم که مبادا کنار تو
چشم ربابه باز بیفتد به اصغرت
نذرش قبول سایه نشینی نمی کند
از بس که بر تو هست وفادار ، همسرت
لالایی اش امان مرا نیز بریده است
گوید به ناله ! اصغر من شیر خورده است؟!
شاعر : سعید توفیقی

behroozraha

پنج شنبه 14/10/1391 - 11:34
اهل بیت

اربعین است و دل از سوگ شهیدان خون است
هر که را می‌نگرم غمزده و محزون است
زینب از شام بلا آمده یا آنکه رباب
کز غم اصغر بی‌شیر، دلش پرخون است
یا که لیلی به سر قبر پسر آمده است
کاشکش از دیده روان همچو شط جیحون است
مادر قاسم ناکام که می‌نالد زار
بهر آن طلعت زیبا و قد موزون است
در ره کوفه و در شام و سرا ظلم یزید
کس نپرسید ز سجّاد که حالت چون است
دختر شیر خدا ناطقة آل رسول
کز نهیب سخنش کفر و ستم موهون است
کرد ایراد چنان خطبه و ثابت بنمود
که یزید شقی از دین خدا بیرون است
زنده دین مانده ز تصمیم و ز ایثار حسین
حق و حرّیت و اسلام به او مدیون است
هان بیایید و ببینید که در راه خدا
صحنة رزم ز خون شهدا گلگون است
آه و افسوس که کشتند لب تشنه امام
زخم بر پیکر پاکش ز عدد افزون است
قصة کرب و بلا قصة صبر است و قیام
به فداکاری و جانبازی و دین مشحون است
تا ابد نام حسین بن علی در تاریخ
با ثبات قدم و نصرت حق، مقرون است
جاودان عزت حزب الله و انصار خدا است
خیمة باطل و احزاب دگر وارون است
هر که در حصن ولایت رود از روی خلوص
ز آتش دوزخ و آن هول و خطر، مأمون است
«لطفی» از عاقبت کار مکن قطع امید
که به الطاف حسین بن علی میمون است
شاعر : آیت الله صافی گلپایگانی

behroozraha

پنج شنبه 14/10/1391 - 11:33
اهل بیت

با دست بسته هست ولی دست بسته نیست
گر چه سرش شکسته ولی سرشکسته نیست
هرچند سربه زیر... ولی سرفراز بود
زینب قیام کرده چون از پا نشسته نیست
رنج سفر ،خطر، غم بازار،چشم شوم
داغ سه ساله دیده ولی باز خسته نیست
حتی اگر به صورت او سنگ می خورد
هیهات بند معجرش از هم گسسته نیست
چشم او در اثر حادثه کم سو شده است
کمرش خم شده و دست به زانو شده است
بیت بیت دل او از هم پاشیده شده
صورتش در اثر لطمه خراشیده شده
گفت برخیز که من زینب مجروح توام
چند روزیست که محو لب مجروح توام
این چهل روز به من مثل چهل سال گذشت
پیر شد زینب تو تا که ز گودال گذشت
این رباب است که این گونه دلش ویران است
در پی قبر علی اصغر خود حیران است
گر چه من در اثر حادثه کم می بینم
ولی انگار دراین دشت علم می بینم
دارد انگار علمدار تو برمی گردد
مشک بر دوش ببین یار تو برمی گردد
خوب می شد اگر او چند قدم می آمد
خوب می شد اگر او تا به حرم می آمد
تا علی اصغر تو تشنه نمی مرد حسین
تا رقیه کمی افسوس نمی خورد حسین
راستی دختر تو...دختر تو...شرمنده
زجر...سیلی...رخ نیلی...سرتو شرمنده
وای از دختر و از یوسف بازار شدن
وای از مردم نا اهل و خریدار شدن
سنگ هایی که پریده است به سوی سر تو
چه بلایی که نیاورده سر خواهر تو
سرخی چشم خبر می دهد از دل خونی
وای از آن لحظه که شد چوبه ی محمل خونی
شاعر :مجید تال

behroozraha

پنج شنبه 14/10/1391 - 11:32
اهل بیت

کاروانی که سر قبر شما آورده ام
نیمه جان هایی است تا کرب و بلا آورده ام
من نیابت دارم از مادر زیارت آمدم
من وصیت های مادر را به جا آورده ام
کی رود از یاد، وقتی آمدم در قتلگاه
نیزه بیرون از تن تو بارها آورده ام
روی نی ما را تو می دیدی کجاها می برند؟
دخترانت را ز بازار جفا آورده ام
بارها شد، حرمله خندید بر اشک رباب
مادری پاره جگر در نینوا آورده ام
پشت خیمه روی خاکستر به دنبال علی
بر سر قبر پسر صاحب عزا آورده ام
دخترت لطمه به پهلو خورده، زیر خاک رفت
بس حکایت زان شب پرماجرا آورده ام
شد رقیه پیش مرگ حضرت زین العباد
تربتی از قبر او بهر شما آورده ام
ناله اش چون ناله مادر میان کوچه بود
خاطره از قدرت آن با وفا آورده ام
تا که دیگر تازیانه ور بیفتد، جان سپرد
گفت با خود همّت خیرالنساء آورده ام
تا که با چشم کنیزی بر سکینه ننگرند
گفت جان خویش را بهر فدا آورده ام
غیرتش آئینه میر و علمدار تو بود
من از او شرمندگی خویش را آورده ام
پاسبان حرمت شیر خدا در شام شد
داد پیغامی به من تا کربلا آورده ام
گفت: ای بابا شبیه ات بی کفن تدفین شدم
رسم عشق و عاشقی را من به جا آورده ام
شاعر : جواد حیدری

behroozraha

پنج شنبه 14/10/1391 - 11:32
اهل بیت

جانم به لب بیا كه ندارم دگر نیاز
آهی كه بر مزار برادر كنم فراز
نامحرمی اگر كه نبودش میان ما
عالم پر از شراره شدی با حدیثِ راز
شاعر : حسن فطرس

behroozraha

پنج شنبه 14/10/1391 - 11:31
اهل بیت

ربابِ دلْ غمین با حالِ خسته
كنارِ قبرِ عباسش نشسته
به لب دارد چنین سقای اصغر
ببین قدم چو فرق تو شكسته
شاعر : حسن فطرس

behroozraha

پنج شنبه 14/10/1391 - 11:30
اهل بیت

این خیمه نیمه مانده سوزد جانم
پرپر شده این جا علیِ عطشانم
تا لحظه‌‌ی دیدن علی اصغرِ خود
من ساكن این دشتِ بلا می‌مانم
شاعر : حسن فطرس

behroozraha

پنج شنبه 14/10/1391 - 11:29
اهل بیت

روزگاری آمدم  در این زمین كربلا
آشنایی بین من با او نبود اما كنون
آشنا هستم به این صحرا و جمع لاله‌ها
گشت این صحرا شروع یك سفر اشك و جنون
شاعر : حسن فطرس

behroozraha

پنج شنبه 14/10/1391 - 11:28
اهل بیت

یادش بخیر اون قدیما با هم، هم آغوش می‌شدیم
هر یكیمون حرفی می‌زد، اون یكی بی‌هوش می‌شدیم
اگه تو رو نمی‌دیدم اون روزِ من شب نمی‌شد
هیچی دیگه برای من حسینِ زینب نمی‌شد
اگه تو رو نمی‌دیدم تا شب پریشون می‌شدم
سر به بیابون می‌زدم مثلِ یه مجنون می‌شدم
اگه من و نمی‌دیدی دلت اسیرِ غم می‌شد
اون روز برای تو حسین صبح تا شبم ماتم می‌شد
امان از اون كرب و بلا تو روز ز من جدا نمود
یه خواهر غمدیده رو با بچه‌ها رها نمود
من و كشید تو شهرِ شام، میونِ اون همه عدو
تو مجلسِ حرامیان سر تو دیده پیشِ رو
از اون مصیبتِ عظیم صدای یا علی زدم
داداش سرِ تو دیدم و سرم به محملی زدم
دیگه از اون روز تا حالا صدای فریادم می‌آد
وقتی می‌گم حسین من سر تو رو یادم می‌آد
حالا كه اومدم پیشت، می‌خوام كه من رو ببری
موی سپید، قد كمون، چه زینبی، چه خواهری
ببین كه بعد تو شدم یه غم نشینِ سینه سوز
ببین كه جای كعبِ نی رو جسمِ من مونده هنوز

شاعر : حسن فطرس

behroozraha

پنج شنبه 14/10/1391 - 11:28
اهل بیت

آمدم یا حسین بر مزارت
تا بگویم منم بی‌قرارت
زینب و كی بریدن دل از تو؟
بی تو بودن چهل منزل از تو؟
واویلا حسین واویلا(2)
بعد تو زینبت نیمه جان شد
وارث غربتِ كاروان شد
نور تو چون چراغِ رهم بود
هر كجا رأس تو همرهم بود
واویلا حسین واویلا(2)
رفتی و سلسله پایمان شد
بزم جشن و شراب جایمان شد
بعد تو وای من از زمانه
شام غم دیدم و تازیانه
واویلا حسین واویلا(2)
گر چه جسمم شده از جفا پیر
هم ز كعب نی و هم ز زنجیر
هر چه باشد مرا شكوه‌ای نیست
درد زینب فقط بی حسینیست
واویلا حسین واویلا(
2)

شاعر : حسن فطرس

behroozraha

پنج شنبه 14/10/1391 - 11:26
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته