سلطانى از عارفى تقاضا نمود او را موعظه كند به چیزى كه خالق و مخلوق از وى راضى باشند. گفت : داد فقراء ده در روز تا مخلوق از تو راضى شود، و داد فقیرى ده در شب تا آنكه خالق از تو راضى گردد.
پیامبر اكرم در باره عمار یاسر مكرر فرمود: ان عمارا تقتله الفئة الباغیة اى مردم بدانید، عمار را، گروه ستمگر مى كشند. این حدیث در اذهان مردم جاى گرفت .در جنگ صفین عمار توسط معاویه و لشكر وى به شهادت رسید. همه مردم متوجه شدند امیر المؤ منین على بن ابیطالب بر حق و عدل است ومعاویه باطل و ظالم است . لكن عمروعاص براى گمراه ساختن و انحراف افكار لشكر معاویه اظهار داشت : على و اصحاب او ستمگر هستند، زیرا آنان عمار را به میدان جنگ آوردند و به كشتن دادند. و مردم نادان شام این سخن پوچ را پذیرفتند.
زاهدی گفت: روزی به گورستان رفتم و بهلول را در آنجا دیدم پرسیدمش اینجا چه می کنی؟
گفت: با مردمانی همنشینی همی کنم که آزارم نمی دهند، اگر از عقبی غافل شوم یادآوریم می کنند و اگر غایب شوم غیبتم نمی کنند
در كتاب حدیقة الشیعة تاءلیف مولى احمد مقدس اردبیلى این حدیث از شیخ مفید نقل شده است . راوى گوید: محضر امام هادى علیه السلام در مسجد النبى بودم . جماعتى از اصحاب خدمت امام شرفیاب شدند. پس از چندى گروهى ازصوفیه به مسجد آمدند و در گوشه اى حلقه زدند و به ذكر گفتن مشغول شدند. امام علیه السلام به اصحاب خود فرمودند: لا تلتفتوا الى هؤ لاء الخدا عین فانهم خلفاء الشیاطین ومخربوا قواعد الدین به این گروه حیله گر توجه نكنید، زیرا آنان جانشینان شیاطین ، و ویرانگران پایه هاى دین هستند. سپس فرمود: تزهد و تهجد وتذكر آنان فریبى بیش نیست . غرض آنست كه مردم را صید كنند و به دام بیندازند. آنگاه افزود: اورادهم الرقص و التصدیة ، و اذكارهم الترنم و التغنیة ، فلایتبعهم الاالسفهاء و لا یعتقدهم الا الحمقاء، فمن ذهب الى زیارة احدهم فكاءنما اعان معاویة و ابا سفیان . یكى از اصحاب پرسید: هر چند معترف به حق شما باشند؟ امام نظرى غضبناك به او كردند و فرمودند: دع ذا عنك فمن اعترف بحقوقنا لم یذهب الى عقوقنا این پندار را از خود دوركن ، زیرا كسى كه به حقوق ما عارف و معترف باشد به سوى عقوق ما نمى رود. یعنى عارف و معترف به حقوق اهل بیت كارى نمى كند كه آنان را به خشم آورد و از خود ناراضى و ناراحت سازد. سپس فرمود: آیا نمى دانى آنها گروهى از متصوفه هستند و صوفیه همگى مخالف ما مى باشند و روش آنان با مشى ما مغایرت تام دارد. آنان مجوس امت پیامبر اسلام به شمار مى آیند. اولئك الذین یجتهدون فى اطفاء نور الله و الله متم نوره و لوكره الكافرون
یكى از یاران رسول خدا صلى الله علیه و آله فقیر شد. محضر رسول خدا صلى الله علیه و آله آمد و شرح حال خود را بیان كرد. پیغمبر صلى الله علیه و آله فرمود: برو هر چه در منزل دارى اگر چه كم ارزش هم باشد بیاور! آن مرد انصار رفت و طاقه اى گلیم و كاسه اى را خدمت پیغمبر صلى الله علیه و آله آورد. حضرت آنها را در معرض فروش گذاشت و فرمود: چه كسى اینها را از من مى خرد؟ مردى گفت : من آنها را به یك درهم خریدارم . حضرت فرمود: كسى نیست كه بیشتر بخرد! مرد دیگرى گفت : من به دو درهم مى خرم . پیغمبر صلى الله علیه و آله به ایشان فروخت و فرمود: اینها مال تو است . آن گاه دو درهم را به آن مرد انصار داد و فرمود: با یك درهم غذایى براى خانواده ات تهیه كن و با درهم دیگر تبرى خریدارى كن و او نیز به دستور پیغمبر صلى الله علیه و آله عمل كرد. تبرى خرید و خدمت پیغمبر صلى الله علیه و آله آورد. حضرت فرمود: این تبر را بردار و به بیابان برو و با آن هیزم بشكن و هر چه بود ریز و درشت و تر و خشك همه را جمع كن ، در بازار بفروش . مرد به فرمایشات رسول خدا صلى الله علیه و آله عمل كرد. مدت پانزده روز تلاش نمود و در نتیجه وضع زندگى او بهتر شد. پیغمبر گرامى صلى الله علیه و آله به او فرمود: این بهتر از آن است كه روز قیامت بیایى در حالى كه در سیمایت علامت زخم صدقه باشد.