• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1861
تعداد نظرات : 478
زمان آخرین مطلب : 4808روز قبل
دانستنی های علمی

مرا وسیله آرامش خود در میان بندگانت قرار ده . هر جا نفرتی هست یاریم کن بذر عشق بیفشانم .هر جا صدمه و آزاری هست بذر عفو بکارم .هر جا تردیدی هست بذر ایمان بیفشانم . هر جا یاس و ناامیدی هست بذر امید بکارم .هر جا ظلمت هست روشنایی و هر جا اندوه هست شادمانی را ارمغان بیاورم .

ای سرور و آقای من !

بر من این نعمت را ارزانی دار که بیشتر در پی تسلا دادن باشم تا تسلی یافتن !

بیشتر در پی فهمیدن باشم تا فهمیده شدن !

بیشتر در پی دوست داشتن باشم تا دوست داشته شدن !

زیرا در بخشیدن است که می یابیم و در عفو کردن است که بخشیده می شویم و در مردن است که حیات جاوید می یابیم !

سه شنبه 12/9/1387 - 18:53
دانستنی های علمی


یکی از گام‏های نخستین در راه اصلاح نفس وتهذیب اخلاق و پرورش ملکات والای انسانی، خودشناسی است. انسان از طریق خودشناسی به کرامت نفس و عظمت خلقت بزرگ الهی و اهمیت روح آدمی که پرتوی از انوار الهی است، (1)پی میبرد واز همین راه خالق خویش را شناخته و مسیر عبودیتش را طی مینماید.
امام علی (ع) فرمود: "من عرف نفسه فقد عرف ربه؛ کسی که خود را بشناسد، تحقیقا پروردگارش را میشناسد".(2)
تفسیر هایی که برای این حدیث شریف شده است، منظور از خودشناسی را روشن میسازد:
1 - این حدیث شریف اشاره به برهان نظم است؛ یعنی هر کس شگفتیهای ساختمان روح و جسم خود را بداند و به اسرار و نظامات پیچیده و حیرت‏انگیز این اعجوبه خلقت پی برد، راهی به خدا به روی او گشوده میشود، زیرا نظم عجیب و آفرینش شگفت‏انگیز نمیتواند از غیر مبدأ عالم و قادر سرچشمه گرفته باشد.
بنابر این شناختن خویش سبب معرفه اللَّه است. اگر در تمام جهان، موجودی جز یک انسان نباشد، و در تمام وجود این انسان چیزی جز یک چشم یا یک گوش نباشد ،همان برای شناخت ذات پاک خداوند و علم و قدرت او کافی است، چر که ساختمان این‏ها به قدری ظریف و پیچیده و دقیق و حساب شده است که هیچ عقلی باور نمیکند مصنوع تصادف یا طبیعت کور وکر باشد، بلکه در هر مرحله از مطالعه آن، به نشانه جدید و تازه‏ای از علم و قدرت آن صانع حکیم برخورد میکنیم، از میان صدها ویژگی و ریزه کاری عضو بینایی یعنی چشم، کافی است به چند موضوع توجه کنیم تا بدانیم، چه غوغایی در آن بر پا است:
الف) عدسی متغیر؛
معمولا چشم را به دوربین فیلم برداری تشبیه میکنند، در حالیکه پیشرفته‏ترین دوربینهای عکاسی دنیا در مقابل چشم انسان بازیچه‏ای بیش نیست، چرا که همه آن‏ها دارای عدسی ثابتی هستند که برای عکس برداری از صحنه‏های مختلف، باید به وسیله فیلم بردار دائما تنظیم و کنترل شون، ولی عدسی چشم که درست پشت مردمک قرار گرفته، دائما به طور خودکار تغییر شکل میدهد. گاه قطر آن بسیار کم"1/5 میلی متر" و گاه چندان زیاد میشود که به "8 میلی متر" بالغ میگردد و به آن اجازه میدهد که از صحنه‏های بسیار دور و بسیار نزدیک عکس برداری کند.
ب) طبقات هفتگانه چشم؛
چشم عمدتا از هفت پرده یا هفت طبقه تشکیل شده است که به نام "صلبیه" (سفیدی چشم)، "عنبیه، "مشیمیه"، "جلیدیه"، "زلالیه"، زجاجیه" و "شبکیه" نامیده میشود که هر کدام ساختمان مخصوص به خود و وظیفه ویژه‏ای بر عهده دارد که شرح آن به درازا میکشد. همین قدر کاف است که بدانیم کم‏ترین دگرگونی در آن‏ها مایه اختلال بینایی میگردد. البته در پشت شبکیه، اعصاب بینایی است که از آن جا منظره هایی که روی شبکیه افتاده به مغز مخابره میشود.
و) حساسیت در برابر نور؛
تنظیم نور برای فیلم برداری و عکاسی یکیاز مشکل‏ترین کارهای است، و بسیار میشود که گروهی از متخصصان مأمور این کار میشوند، در حالی که چشم با تغییر دادن حساسیت خود در برابر نورهای کم و زیاد قادر است از صحنه‏های مختلف در نور بسیار قوی و نور بسیار ضعیف عکس برداری دقیق و جالب کند.(3) برای مطالعه بقیه شگفیهای چشم و بقیه اعضای بدن به نشانی که در پاورقی آمده مراجعه فرمایید.
2 - ممکن است حدیث اشاره به برهان "وجوب و امکان" داشته باشد، چرا که اگر انسان دقت در وجود خویش کند، میبیند وجودی است از هر نظر وابسته و غیر مستقل ، علم و قدرت و توانایی و هوشیاری و سلامت بالاخره تمام هستی او وجودی است غیر مستقل و نیازمند که بدون اتکا به یک وجود مستقل و بی نیاز، یک لحظه امکان ادامه بقای او نیست. هر کس خود را به این ویژگی بشناسد، خدا را خواهد شناخت، چرا که وجود وابسته بدون وجود مستقل غیر ممکن است. قرآن میفرماید: "ای مردم! شما (همگی) نیازمندان به خدا هستید. تنها خدا استکه بی نیاز و شایسته هر گونه حمد و ستایش است".(4)
3 - حدیث میتواند اشاره به برهان "علل و معلول" داشته باشد. برای این که انسان هرگاه در وجود خویش کمی دقت کند، میفهمد رو ح و جسم او معلول علت دیگیر است که او را در آن زمان و مکان خاص به وجود آورده است. هنگامی که به سراغ علت وجود خویش مثلا پدر و مادر میرود، باز آن‏ها را معلول علت دیگر میبیند، همین طور تا بالاخره عقل حکم میکند که همه این علت‏ها نیازمند باید به علتی برسند که واب الوجود است و نیازمند علت دیگری نیست، و او خدای سبحان است.
4 - حدیث میتواند اشاره به برهان "فطرت" باشد، یعنی هر گاه انسان به زوایای قلب و اعماق روح خود پی ببرد، نور الهی و توحید که درون فطرت او است، بر او آشکار میشودو از معرفه النفس به معرفه اللَّه میرسد، بی آن که نیازی به دلیل و استدلال باشد.
5 - حدیث میتواند ناظر به "صفات خدا" باشد، به این معنا که هر کس خویشتن را با صفات ویژه ممکنات و مخلوقات که در او است بشناسد، به صفات پروردگار پی خواهد برد و از محدودیت خویش پی به نامحدود بودن حق تعالی میبرد، چرا که اگر او هم محدود باشد ،مخلوق است، و از فنای خویش پی به بقار او میبرد، چه اگر او فانی میشد، مخلوق بود نه خالق، و از نیاز خویش پی به بی نیازی او و از ضعف خویش پی به قدرت او میبرد. (5)
این همان مطلبی است که امیرالمؤمنین (ع) در نخستین خطبه نهج البلاغه به آن اشاره کرده است: "نهایت ایمان خالصانه به خداوند آن است که وی را از صفات ممکنات پیراسته بدانند".(6)
6 - حدیث ممکن است اشاره به فقر وجودی انسان باشد که طبعا وابسته به وجود غنی مطلق دارد. وجودی که از هر جهت فقیر و محتاج است، طبعا فریاد میزند که من به غنی علی الاطلاق وابسته‏ام.
نتیجه: مقصصود از خودشناسی عبارت است از تفکر و مطالعه در خلقت و صفات و کارهای جسم و جان و روح و روان خویشتن مانند تدبر در نظم حاکم بر بدن، نیازمند بودن، مخلوق و معلول بودن، کمال خاهی که تفکر در هر یک از موارد راهی است برای خداشناسی، افزون بر این وقتی انسان خود را شناخت، میفهمد که سعادت و شقاوتش در چیست و با انتخاب راه سعادت خوشبختی خود را فراهم مینماید.
بهتر است کتاب "انسان کامل" شهید مطهری را مطالعه فرمایید.
پی نوشت‏ها:
1 - حجر (15) آیه 29.
2 - غرر الحکم ،ج 5، ص 194، ماده عرف.
3 - ناصر مکارم شیرازی، پیم قرآن، ج 2، ص 437.
4 - فاطر ( ) آیه 15.
5 - ناصر مکارم شیرازی، اخلاق در قرآن، ج 1، ص 328 - 330.
6 - نهج البلاغه فیض الاسلام، خطبه 1، ص 14.

سه شنبه 12/9/1387 - 18:37
محبت و عاطفه

نامه زیبای چارلی چاپلین به دخترش

دخترم جرالدین, از تو دورم , ولی یك لحظه تصویر تو از دیدگانم دور نمیشود. تو كجایی؟ در پاریس, روی صحنه تئاتر پرشكوه شانزه لیزه؟ این را میدانم و چنان است كه گویی در این سكوت شبانگاهی ,آهنگ قدمهایت را میشنوم. شنیده ام نقش تو در این نمایش پرشكوه, نقش آن دختر زیبای حاكمی است كه اسیر خان تاتار شده است.
جرالدین, در نقش ستاره باش و بدرخش ,اما اگر فریاد تحسین آمیز تماشاگران و عطر مستی آور گلهایی كه برایت فرستاده اند به تو فرصت هوشیاری داد بنشین و نامه ام را بخوان. من پدر تو هستم. امروز نوبت توست كه صدای كف زدن های تماشاگران گاهی تو را به آسمانها ببرد. به آسمانها برو ولی گاهی هم به روی زمین بیا و زندگی مردم را تماشا كن. زندگی آنان كه با شكم گرسنه در حالی كه پاهایشان از بینوایی می لرزد و هنرنمایی می كنند. من خود یكی از ایشان بوده ام. جرالدین دخترم ,تو مرا درست نمی شناسی در آن شب های بس دور با تو قصه ها بسیار گفتم اما غصه های خود را هرگز نگفتم آن هم داستانی شنیدنی است.

داستان آن دلقك گرسنه كه در پست ترین صحنه های لندن آواز می خواند و صدقه می گیرد, داستان من است. من طعم گرسنگی را چشیده ام. من درد نابسامانی را كشیده ام. و از اینها بالاتر رنج حقارت آن دلقك دوره گرد را كه اقیانوسی از غرور در دلش موج می زند و سكه صدقه آن رهگذر غرورش را خرد نمی كند. با این همه زنده ام و از زندگان پیش از آنكه بمیرند حرفی نباید زد. به دنبال نام تو نام من است :"چاپلین"

جرالدین دخترم, دنیایی كه تو در آن زندگی می كنی, دنیای هنرپیشگی و موسیقی است. نیمه شب آن هنگام كه از سالن پرشكوه تئاتر شانزه لیزه بیرون می آیی, آن ستایشگران ثروتمند را فراموش كن .حال آن راننده تاكسی كه تو را به منزل میرساند بپرس . حال زنش را بپرس و اگر آبستن بود و پولی برای خرید لباس بچه نداشت , مبلغی پنهانی در جیبش بگذار. به نماینده خود در پاریس دستور داده ام فقط وجه این نوع خرجهای تو را بی چون و چرا بپردازد. اما برای خرجهای دیگر باید صورت حساب آن را بفرستی.

دخترم جرالدین گاه و بی گاه با مترو و اتوبوس شهر را بگرد و مردم را نگاه كن. زنان بیوه ,كودكان یتیم را بشناس و دست كم روزی یك بار بگو: من هم از آنان هستم. تو واقعا یكی از آنان هستی و نه بیشتر. هنر قبل از اینكه دو بال به انسان بدهد اغلب دو پای او را میشكند . وقتی به مرحله ای رسیدی كه خود را برتر از تماشاگران خویش بدانی, همان لحظه تئاتر را ترك كن و با تاكسی خود را به حومه پاریس برسان. من آنجا را خوب می شناسم.آنجا بازیگران همانند خویش را خواهی دید كه از قرن ها پیش زیبا تر از تو ,چالاكتر از تو و مغرور تر از تو هنرنمایی میكنند. اما در آنجا از نور خیره كننده تئاتر شانزه لیزه خبری نیست.

دخترم جرالدین ,چكی سفید امضا برایت فرستاده ام كه هر چه دلت می خواهد بگیری و خرج كنی. ولی هر وقت خواستی دو فرانك خرج كنی با خود بگو:سومین فرانك از آن من نیست. این مال یك مرد فقیر و گمنام است كه امشب به یك فرانك احتیاج دارد. جست و جو لازم نیست. این نیازمندان گمنام را اگر بخواهی همه جا خواهی یافت. اگر از پول و سكه برای تو حرف می زنم برای آن است كه از نیروی فریب و افسون پول ,این فرزند بی جان شیطان خوب آگاهم. من زمانی دراز در سیرك زیسته و همیشه و هر لحظه برای بند بازان روی ریسمانی بس نازك و لرزنده نگران بوده ام. اما دخترم این حقیقت را بگویم كه مردم بر روی زمین استوار و گسترده بیشتر از بند بازان ریسمان نااستوار سقوط می كنند.

دخترم جرالدین , پدرت با تو حرف می زند. شاید شبی درخشش گرانبهاترین الماس این جهان تو را فریب بدهد و آن شب است كه این الماس, آن ریسمان نا استوار زیر پای تو خواهد بود و سقوط تو حتمی است. روزی كه چهره زیبای یك اشراف زاده بی بند و بار تو را بفریبد آن روز است كه بند بازی ناشی خواهی بود. همیشه بند بازان ناشی سقوط می كنند از این رو دل به زر و زیور نبند. بزرگترین الماس این جهان آفتاب است كه خوشبختانه بر گردن همه می درخشد. اما اگر روزی دل به مردی آفتاب گونه بستی , با او یك دل باش و به راستی او را دوست بدار. معنی این را وظیفه خود در قبال این موضوع بدان. به مادرت گفته ام كه در این خصوص برای تو نامه ای بنویسد. او از من بهتر معنی عشق را می داند. او برای تعریف "عشق "كه معنی آن" یكدلی" است شایسته تر از من است. دخترم هیچ كس و هیچ چیز دیگر در این جهان نمی توان یافت كه شایسته آن باشد، دختری ناخن پای خود را برای آن عریان می كند. برهنگی بیماری عصر ما است. به گمان من تن تو ,باید مال كسی باشد كه روحش را برای تو عریان كرده است. حرف بسیار برای تو دارم ,ولی به وقت دیگر می گذارم. و با این آخرین پیام نامه را پایان می بخشم. انسان باش, پاك دل و یكدل ، زیرا گرسنه بودن, صدقه گرفتن و در فقر مردن بارها قابل تحمل تر از پست و بی عاطفه بودن است.

پدر تو ,چارلی چاپلین

دوشنبه 11/9/1387 - 23:41
دانستنی های علمی

مرد ۷۰ساله همراه پسر خود روبروی پنجره نشسته بود و هر دو به کار خود مشغول بودند.

پدر به خاطرات گذشته می اندیشید و پسر در فکر تسخیر فردا.

پدر به پنجره نگاه می کرد و پسر کتاب فلسفی و روشنفکرانه مورد علاقه خود را مطالعه میکرد.

ناگهان کلاغی آمد و بر روی لبه پنجره نشست، پدر با نگاهی عمیق از پسر خود پرسید: این چیه؟

پسر متعجب به پدر نگاه کرد و گفت: کلاغه.

و پدر با تکان دادن سر حرف او را تایید کرد.

دقیقه ای نگذشته بود که پدر از پسر پرسید: این چیه روی پنجره نشسته؟

پسر با تعجب بیشتری گفت: پدر گفتم که اون یه کلاغه

باز به تکرار پدر این سئوال را کرد که این چیه؟ و پسر برای سومین بار سر از کتاب برداشت و گفت: کلاغ پدر کلاغ

پدر برای بار چهارم پرسید: پسرم! این چیه روی لبه پنجره نشسته؟

پسر این بار عصبانی شد و فریاد زد اگر نمی خواهی بذاری که کتاب بخوانم بگو، پدر جان چند بار بگم که اون یه کلاغ هست؟ دیگه از من نپرس .

پدر نگاه خود رو به نگاه پسر دوخت و گفت دقیقاً ۴۰ سال پیش که تو در دوران کودکی خود بودی، من و تو اینجا نشسته بودیم و یک کلاغ لبه پنجره نشسته بود و تو این سئوال رو بیش از ۲۰ بار پرسیدی ومن هر بار با یک شوق تازه به تو می گفتم که او یک کلاغ است....

 

دوشنبه 11/9/1387 - 23:31
دانستنی های علمی

داستان درباره ی یک کوهنورد است که می خواست از بلندترین کوه ها بالا برود.اوپس از سال ها اماده سازی ماجراجویی خود را اغاز کرد.

ولی از انجا که افتخار کار را فقط برای خود می خواست تصمیم گرفت به تنهایی از کوه بالا برود.شب ،بلندی های کوه را در برگرفته
بود و مرد هیچ چیز را نمی دید. همه چیز سیاه بود اصلا دید نداشت ابر روی ماه و ستاره ها را پوشانده بود

همان طور که از کوه بالا می رفت پایش لیز خورد.در حالا که به سرعت سقوط می کرداز کوه پرت شد.در حال سقوط فقط لکه های سیاهی مقابل
چشمانش می دیدو احساس وحشتناک مکیده شدن به وسیله ی قوه جاذبه او را در خود می گرفت.

همچنان سقوط می کرد ، در ان لحظات تمام رویداد های خوب و بد زندگییش به یادش امد.اکنون فکر می کرد مرگ چقدر به وی نزدیک است.
ناگهان احساس کرد طناب دور کمرش محکم شدودر میان اسمان و زمین معلق ماند.در این لحظه سکون چاره ای برایش نماند جز انکه فریاد بزند

خدایا کمکم کن

ناگهان صدای پرطنینی از اسمان شنیده شد:
چه می خواهی.
-ای خدا نجاتم بده
واقعا باور داری که می توانم نجاتت دهم
-البته که باور دارم
اگر باور داری طنابی که به دور کمرت بسته است پاره کن

یک لحظه سکوت....ومرد تصمیم گرفت با تمام نیرو طناب را بچسبد.
گروه نجات می گویند که روز بعد یک کوهنورد یخ زده را مرده پیدا کردند.بدنش از طناب اویزان بود وبادستهایش محکم طناب را گرفته بود در حالی که او فقط یک متر از زمین فاصله داشت.

دوشنبه 11/9/1387 - 19:35
دانستنی های علمی

تجلّى قرآن در شعر شاعران بر چند گونه است:

1. تجلّى واژگانى
در این شیوه شاعر از پاره اى از واژه ها و تركیب هاى واژگانى قرآنى وام مى گیرد و بر شیوایى و فصاحت و بلاغت و بلندى معناى شعر خود مى افزاید, واژگانى را از قرآن مى گیرد كه ریشه قرآنى داشته باشند, حال مستقیم و یا غیرمستقیم كه مى تواند از شعر شاعران دیگر گرفته باشد. تجلّى واژگانى خود به دو شیوه تجلّى واژگانى مستقیم و تجلّى واژگانى مترجم, تقسیم مى شود.
الف. تجلّى واژگانى مستقیم
در این شیوه, واژه یا تركیبى قرآنى با همان تركیب و ساختار عربى خویش, بى هیچ دگرگونى یا با اندك تفاوتى در شعر راه مى یابد, مانند این بیت:
نوشته اند بر ایوان جنة المأوى كه هر كه عشوه دنیا خرید واى بر او (حافظ)
كه تركیب جنة المأوى تركیبى است قرآنى و برگرفته از آیه شریفه: (ولقد رءآه نزلة أخرى. عند سدرة المنتهى. عندها جنة المأوى) (نجم/13 ـ 15).
ب. تجلّى واژگانى مترجم
در این شیوه شاعر از گردانیده شده و یا پارسى شده تركیب قرآنى استفاده نموده از آن در شعر خود بهره مى گیرد, مثلاً:
آن شب قدرى كه گویند اهل خلوت امشب است یا رب این تأثیر از سوى كدامین كوكب است
كه واژه شب قدر در حقیقت پارسى شده واژه لیلة القدر است كه در قرآن آمده است.
2. تجلّى اقتباسى
در این شیوه, شاعر, عبارت قرآنى یا عبارت روایى و یا بیت معروفى از دیگر شاعران در شعر خود مى آورد, بدان سبب كه معلوم باشد قصد اقتباس است نه سرقت. باید توجه داشت كه اگر نص آیه یا حدیث یا بیت آورده شود آن را (درج) گویند, مانند این بیت معروف رضى الدین نیشابورى كه اقتباس از آیه 139 سوره اعراف است :
چو رسى به طور سینا (ارنى) مگو و بگذر كه نیرزد این تمنّا به جواب (لن ترانى)
3. تجلى تضمینى
در این شیوه شاعر, آیتى از قرآن و یا حدیثى یا مصراعى یا بیتى از شعر در سروده خود مى آورد مانند:
چه خوش گفت فردوسى پاكزاد كه رحمت بر آن تربت پاك باد
میازار مورى كه دانه كش است كه جان دارد و جان شیرین خوش است (سعدى)
و یا:
بسم الله الرحمن الرحیم هست كلید در گنج حكیم (نظامى/ مخزن الاسرار)
4. تجلى حلّ یا تحلیل
در این شیوه, شاعر براى آذین بندى سخن خویش از آیه و یا حدیثى بهره مى جوید و به ناچار بیش از پیش ساختار آن را در هم مى ریزد و طرحى دگر مى اندازد كه این شیوه بیشتر در اشعار مولوى به چشم مى خورد, مانند:
گفت موتوا كلكم من قبل أن یأتى الموت تموتوا بالفتن
كه گزارشى است بس در هم ریخته از حدیث مشهور (موتوا قبل أن تموتوا).
5. تجلى گزارشى (ترجمه ـ تفسیر)
در این شیوه, شاعر, مضمون آیه یا حدیثى را به صورت ترجمه و یا تفسیر به زبان پارسى بیان مى كند, مانند:
قیمت هر كس به قدر علم اوست این چنین گفتا امیرالمؤمنین (ناصر خسرو)
كه ترجمه این حدیث امیرمؤمنان على(علیه السلام) است: (قیمة كلّ امرء ما یعلم) .
و یا این بیت:
آدمى مخفى است در زیر زبان این زبان پرده است بر درگاه جان (مولوى)
كه ترجمه سخن مولاى متقیان على (علیه السلام) است كه فرمود: (المرء مخبوء تحت لسانه).
در تجلى گزارشى نیز تفسیر و تفصیل یك یا چند آیه در یك غزل یا قصیده یا چند بیت آورده مى شود و نمونه هاى آن فراوان است.
6. تجلّى تلمیحى
در این شیوه, شاعر پارسى گوى, سخن خویش را بر پایه نكته اى قرآنى یا روایى بنا مى نهد, اما آن را به عمد با اشاره و نشانه اى همراه مى سازد تا خواننده اهل معرفت را به آنچه خود نظر داشته, رهنمون گرداند.
مانند:
جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند (حافظ)
این بیت اشاره اى به روایت پیامبر اسلام(صلی الله علیه واله) دارد كه آن حضرت فرمود: (انّ امّتى ستفترق بعدى على ثلاثة و سبعین فرقة, فرقة منها ناجیه و اثنتان و سبعون فى النار).
7. تجلى تأویلى
در این شیوه, شاعر یك آیه یا روایت را مدّ نظر داشته و به تأویل و تفسیر آن مى پردازد, مانند حدیثى كه مى فرماید: (حبّ الوطن من الایمان). در این حدیث وطن را تأویل به وطن آن سویى و ملكوتى انسان كرده اند, مانند این ابیات مرحوم شیخ بهایى در نان و حلوا:
قم توجه شطر اقلیم النعیم واذكر الاوطان و العهد القدیم
گنج علم ما ظهر مع ما بطن گفت از ایمان بود حبّ الوطن
این وطن مصر و عراق و شام نیست این وطن شهرى است كان را نام نیست
زآن كه از دنیاست این اوطان تمام مدح دنیا كى كند خیر الأنام
حبّ دنیا هست رأس هر خطا از خطا كى مى شود ایمان عطا
اینك پس از این مقدمه و تعریف انواع تجلى قرآن در شعر, سرى به دیوان حضرت امام خمینى(ره) خواهیم داشت و انواع تجلّى قرآن را در شعر ایشان همراه با نمونه هایى خواهیم آورد.
* غزلیات
همه در عید به صحرا و گلستان بروند من سرمست ز میخانه كنم رو به خدا
آیه شریفه (فجعلهم جذاذاً الا كبیراً لهم لعلّهم الیه یرجعون) (انبىء/58) به صورت تفسیرى در این بیت تجلى نموده است. در تاریخ آمده است كه ابراهیم(ع) آن گاه كه قوم او براى انجام مراسم عید به صحرا رفته بودند به بتخانه رفت و همه بتها را جز بت بزرگ شكست و تبر خود را بر دوش بت بزرگ نهاد.
عاشق روى توام اى گُل بى مثل و مثال بخدا غیر تو هرگز هوسى نیست مرا
در این بیت, آیه شریفه (لیس كمثله شیئ) (شورى/11) به نحو واژگانى مترجم تجلى نموده است.
پرده از روى بینداز به جان تو قسم غیر دیدار رُخت ملتمسى نیست مرا
در این بیت آیه شریفه (و لمّا جاء موسى لمیقاتنا و كلّمه ربّه قال ربّ أرنى أنظر الیك قال لن ترانى) (اعراف/143) به صورت تلمیحى تجلّى نموده است.
همه جا منزل عشق است كه یارم همه جاست كور دل آن كه نیــابد به جهان جــاى تو را
در این بیت آیه شریفه (فأینما تولّوا فثمّ وجه الله) (بقره/115) به صورت تلمیحى تجلّى كرده و تفسیرى از آن آیه شریفه ارائه شده است.
سرزلفت به كنارى زن و رخسارگشا تا جهان محو شود, خرقه كشد سوى فنا
این بیت را مى توان تجلّى تلمیحى این آیه شمرد: (فلمّا تجلّى ربه للجبل جعله دكّاً و خرّ موسى صعقاً) (اعراف/143)
رسم آیا به وصال تو كه در جان منى؟ هجر روى تو كه در جان منى نیست روا
در این بیت دو آیه: (و نحن اقرب الیه من حبل الورید) (ق/16) و (و هو معكم اینما كنتم) (حدید/4) تجلّى تلمیحى دارند كه در این آیه شریفه معیّت حق تعالى به انسان ها معیّت قیّومیّه تلقّى مى شود یعنى لحظه اى نیست كه از انسان ها به دور باشد.
جز عشق تو هیچ نیست اندر دل ما عشق تو سرشته گشته اندر گل ما
این بیت با تجلى تلمیحى آیه شریفه: (فاذا سوّیته و نفخت فیه من روحى) (حجر/29) ظهور دارد كه حق تبارك و تعالى اندر گِل بشر از روح خودش كه از عالم امر است دمیده است و انسان ها را جان بخشیده است.
گر نوح ز غرق سوى ساحل ره یافت این غرق شدن همى بود ساحل ما
در این بیت نیز اشاره اى به داستان نوح و نشستن در كشتى و نجات از طوفان است كه در آیات چندى از قرآن آمده است.
اى جلوه ات جمال ده هر چه خوبرو اى غمزه ات هلاك كن هر چه شیخ و شاب
این بیت را شاید بتوان تجلى گزارشى تفسیرى از آیه نور دانست: (الله نور السموات و الأرض مثل نوره كمشكوة فیها مصباح... )
هر كجا پا بنهى حسن وى آنجا پیداست هر كجا سر بنهى سجده گه آن زیباست
این بیت تجلى تلمیحى از این آیه است: (ولله المشرق و المغرب فأینما تولّوا فثمّ وجه الله إن ّالله واسع علیم) (بقره/115).
جمله خوبان برِ حسن تو سجود آورند این چه رنجى است كه گنجینه پیر و برنا است
این بیت تجلى تلمیحى از آیه 34 بقره است: (و إذ قلنا للملائكة اسجدوا لآدم فسجدوا الاّ ابلیس أبى و استكبر و كان من الكافرین).
واى اگر پرده ز اسرار بیفتد روزى فاش گردد كه چه در خرقه این مهجور است
این بیت تجلّى تلمیحى است از آیه شریفه: (یوم تبلى السرائر) (طارق/9)
با مدعى بگو كه تو و جّنت النعیم دیدار یار حاصل سرّ نهان ماست
این بیت تجلّى اقتباسى یا تجلى واژگانى مستقیم با همان تركیب قرآنى از آیه شریفه: (و لو أنّ اهل الكتاب آمنوا و اتّقوا لكفّرنا عنهم سیّئاتهم و لأدخلناهم جنّات النعیم) (مائده/65) است.
ما عاشقان ز قلّه كوه هدایتیم روح الامین به سدره پى جست وجوى ماست
گلشن كنید میكده را اى قلندران طیر بهشت مى زده در گفت وگوى ماست
با مطربان بگو كه طرب را فزون كنند دست گداى صومعه بالا به سوى ماست
این ابیات تجلّى تفسیرى از داستان معراج است كه در اول سوره اسراء بدان اشاره شده است, و در بیت اول نیز تجلّى اقتباسى از آیات شریفه (نزل به الروح الأمین. على قلبك) (شعراء/193 و 194) و (و لقد رآه نزلة اخرى. عند سدرة المنتهى. عندها جنة المأوى. اذ یغشى السدرة ما یغشى. مازاغ البصر و ما طغى) (نجم/13 ـ 17) مى باشد.
هر كسى از گنهش پوزش و بخشش طلبد دوست در طاعت من غافر و توّاب من است
این بیت تجلى گزارش مترجم از آیه (واستغفره انّه كان توّاباً) (نصر/3) است.
عارفان رخ تو جمله ظلومند و جهول این ظلومى و جهولى سرو سوداى من است
در این بیت تجلّى اقتباسى از این آیه است: (انّا عرضنا الأمانة على السموات و الأرض و الجبال فأبین أن یحملنها و أشفقن منها و حملها الإنسان انّه كان ظلوماً جهولاً) (احزاب/72).
عالم و جاهل و زاهد همه شیداى تواند این نه تنها رقم سرّ سویداى من است
این بیت تجلّى تلمیحى است از آیه (سبّح لله ما فى السموات و الأرض) (حدید/1)
من چه گویم كه جهان نیست بجز پرتو عشق ذوالجلال است كه بر دهر و زمان حاكم اوست
این بیت تجلى اقتباسى است از آیه: (و یبقى وجه ربّك ذوالجلال و الاكرام) (رحمن/27)
من به یك دانه به دام تو به خود افتادم چه گمان بود كه در ملك جهان دامم نیست
این بیت تجلى گزارشى تفسیرى از داستان آدم و حوّا است كه هنگامى كه از درخت ممنوعه تناول كردند به خود آمدند و عریان بودن خودشان را مشاهده كردند.
گر سلیمان بر غم مور ضعیفى رحمت آرد در بر صاحبدلان والاى و سرافراز گردد
این بیت تجلى تفسیرى از داستان حضرت سلیمان است كه هنگام لشگركشى به سبا از وادى مورچگان عبور مى كرد:
(حتى اذا أتوا على واد النمل قالت نملة یا ایها النمل ادخوا مساكنكم لایحطمنّكم سلیمان و جنوده و هم لایشعرون) (نمل/17 ـ 18)
یاد روى تو غم هر دو جهان از دل برد صبح امید, همه ظلمت شب باطل كرد
این بیت شاید تجلّى تأویلى از آیه شریفه: (ألیس الصبح بقریب) (هود/81) باشد كه از آن تعبیر شده به صبح امیدوارى, صبح پیروزى و صبحى كه شب دیجور را زدود, و صبحى كه حضرت لوط پیامبر و اهلش به جز همسر كافرش كه همراه با قوم لوط شبانگاه به هلاكت رسیدند, نجات یافتند.
آتشى را كه ز عشقش به دل و جانم زد جانم از خویش گذر كرد و خلیل آسا شد
در این بیت تجلى گزارشى تفسیرى از داستان حضرت ابراهیم(علیه السلام) است راجع به شكستن بت ها كه به سوزاندن حضرت ابراهیم انجامید و فرمان خداوند متعال كه فرمود: (یا نار كونى برداً و سلاماً على ابراهیم) (انبیاء/69) او را از آتش خشم بت پرستان نجات داد.
معجز عشق ندانى تو زلیخا داند كه برش یوسف محبوب چنان زیبا شد
در این بیت تجلى گزارشى تفسیرى از داستان حضرت یوسف و زلیخاست كه زلیخا آن چنان شیفته او شد كه مورد اعتراض دیگر زنان قرار گرفت و در سوره یوسف به تفصیل آمده است.
گر تو آدم زاده هستى علّم الأسما چه شد قاب قوسینت كجا رفته است أو أدنى چه شد
این بیت تجلّى اقتباسى از آیات شریفه قرآن كریم است كه فرمود: (و اذ قال ربّك للملائكة انّى جاعل فى الأرض خلیفة قالوا أتجعل فیها من یفسد فیها و یسفك الدّماء و نحن نسبّح بحمدك و نقدّس لك قال انّى أعلم ما لاتعلمون. و علّم آدم الأسماء كلّها...) (بقره/30 ـ 33) و آیه شریفه: (فكان قاب قوسین أو أدنى) (نجم/9)
مرشد از دعوت به سوى خویشتن بردار دست لا الـهت را شنیـدستـم ولى الاّ چـه شـد
این بیت تجلّى اقتباسى از آیات شریفه اى همچون: (الله لا اله الاّ هو) (بقره/255) مى باشد.
دنباله صبح لیلة القدر خور با رخ آشكار آمد
این بیت هم تجلى اقتباسى و هم تجلى گزارش تفسیرى ازسوره قدر است كه آیه اول آن (انا انزلناه فى لیلة القدر) و پایان آن (سلام هى حتى مطلع الفجر) مى باشد.
او بود و كسى نبود با او یكتا و غریب وار آمد
این بیت تجلى گزارشى تفسیرى از سوره مباركه اخلاص (قل هو الله أحد) مى باشد.
گلزار ز عیش لاله باران شد سلطان زمین و آسمان آمد
این بیت تجلى تلمیحى از این آیه شریفه است (و لله ملك السموات و الأرض) (آل عمران/189)
یوسفى باید كه در دام زلیخا دل نبازد ور نه خورشید و كواكب در برش مفتون نداند
مصراع اول این بیت, تجلى گزارشى تفسیرى است از آیه شریفه (و راودته التى هو فى بیتها عن نفسه و غلّقت الأبواب و قالت هیت لك قال معاذ الله إنّه ربى أحسن مثواى إنّه لایفلح الظالمون. و لقد همّت به و همّ بها لولا أن رآى برهان ربّه كذلك لنصرف عنه السوء و الفحشاء انّه من عبادنا المخلصین) (یوسف/23 و 24)
آن كه بشكست همه قید, ظلوم است و جهول و آن كه از خویش و همه كون و مكان غافل بود
مصراع اول این بیت نیز تجلى تلمیحى از آیه امانت است كه پیش از این یاد شد.
طلوع صبح سعادت فرا رسد كه شبش یگانه یار به خلوت بداد اذن ورود
این بیت تجلى تلمیحى است از آیه شریفه: (تنزّل الملائكة و الروح فیها بإذن ربّهم من كلّ أمر. سلام هى حتّى مطلع الفجر) (قدر/4 ـ 5)
موسى اگر ندید به شاخ شجر رخش بى شك درخت معرفتش را ثمر نبود
این بیت تجلى تلمیحى و گزارشى تفسیرى از داستان حضرت موسى (ع) است هنگامى كه آتش را از دور دید و رفت تا خبرى از آن بیاورد. قرآن در این زمینه مى فرماید: (انّى آنست ناراً لعلّى آتیكم منها بخبر أو جذوة من النار لعلّكم تصطلون. فلما أتیها نودى من شاطىء الواد الأیمن فى البقعة المباركة من الشجرة أن یا موسى إنّى أنا الله ربّ العالمین) (قصص/29 ـ 30)
بلقیس وار گر در عشقش نمى زدیم ما را به بارگاه سلیمان گذر نبود
این بیت تجلّى گزارشى تفسیرى از آیات شریفه سوره نمل و داستان حضرت سلیمان (ع) است كه در آیه هاى 38 تا 44 این سوره آمده است.
خواست شیطان بد كند با من ولى احسان نمود از بهشتم بـرد بیـرون بسته جانــان نمـود
این بیت نیز تجلّى تلمیحى از داستان خلقت حضرت آدم و حوّاست كه خداوند متعال آن دو را از خوردن میوه شجره منع فرمود, اما شیطان بر آنان غالب آمد و آن دو نیز دچار وسوسه هاى شیطانى شدند و از آن میوه ها تناول كردند و خداوند از بهشت شان بیرون برد. در این بیت امام(ره) مى فرماید: این عمل شیطان باعث شد كه آدم و آدمیان خود را به خداوند متعال وابسته تر بینند و با او بیشتر راز و نیاز كنند. این داستان در چند سوره از قرآن وارد شده است.
غمزه ات در جان عاشق برفروزد آتشى آن چنـان كـز جلوه اى بـا موسى عمـران نمود
این بیت تجلّى تلمیحى از آیات 29 ـ 35 سوره قصص داستان حضرت موسى(ع) است كه فرموده: (فلمّا قضى موسى الأجل و سار بأهله آنس من جانب الطور ناراً )
ابن سینا را بگو در طور سینا ره نیافت آن كه را برهـان حیران سـاز تو حیران نمود
این بیت تجلّى واژگانى مترجم است از آیه شریفه: (وشجرة تخرج من طور سیناء) (مؤمنون/20)
از اقامتگه هستى به سفر خواهم رفت به سـوى نیستیم رخت كشــان خواهى دیـد
این بیت تجلى گزارش تفسیرى از آیه شریفه: (كلّ نفس ذائقة الموت) (آل عمران/185) است.
قدسیان را نرسد تا كه به ما فخر كنند قصه علّم الأسمــا به زبـان است هنوز
این بیت تجلى گزارشى تفسیرى و نیز تجلى اقتباسى است ازخلقت آدم و اراده حق تعالى از خلقت آدم كه ملائكه زبان حال به اعتراض گشودند و گفتند: (أتجعل فیها من یفسد فیها و یسفك الدماء) (بقره/30) و حق تعالى پاسخ فرمود: (إنّى أعلم ما لاتعلمون)... و (علّم آدم الأسماء كلّها ثمّ عرضهم على الملائكة فقال أنبئونى بأسماء هؤلاء إن كنتم صادقین) و ملائكه گفتند: (سبحانك لاعلم لنا إلاّ ما علّمتنا إنّك أنت العلیم الحكیم) (بقره/31 ـ 32)
هر طرف رو كنم تویى قبله قبله, قبله نما نمى خواهم
این بیت تجلى گزارشى تفسیرى از آیه شریفه: (فأینما تولّوا فثمّ وجه الله) (بقره/115) است.
در آتش عشق تو خلیلا نه خزیدیم در مسلخ عشّاق تو فرزانه و فردیم
در این بیت تجلى گزارشى تفسیرى از داستان حضرت ابراهیم و به آتش افكندن آن حضرت در آتش برافروخته نمرودیان مى باشد كه ذكرش در سوره مباركه انبیاء آمده است.
تو خطا كارى و حق آگاه است حیله گر زهد نمایى بس كن
این بیت تجلّى گزارشى تفسیرى از این آیه است: (وانّ ربّك لیعلم ماتكنّ صدورهم و ما یعلنون) (نحل/74) و نیز آیه: (انّ الله علیم بذات الصدور) (مائده/7).
حق غنیّ است, برو پیش غنى نزد مخلوق, گدایى بس كن
این بیت تجلى تلمیحى است از آیه شریفه: (واعلموا انّ الله غنیّ حمید) (بقره/267).
زد خلیل عالم چون شمس و قمر را به كنار جلـوه دوست نبــاشـد چو مـن و آفـل مـن
این بیت تجلى گزارشى تفسیرى و یا تلمیحى است از آیه شریفه: (فلمّا رأى القمر بازغاً قال هذا ربّى فلمّا أفل قال لئن لم یهدنى ربى لأكوننّ من القوم الضالّین. فلمّا رأى الشمس بازغة قال هذا ربّى هذا أكبر فلمّا أفلت قال یا قوم انّى برىء ممّا تشركون) (انعام/ 77 ـ 78)
طور سینا را بگو ایام صعق آخر رسید موسى حق در پى فرعون باطل آمده
در این بیت واژه هاى طور سینا, صعق, موسى, تجلى واژگانى مترجم دارند, اما تجلى گزارش تفسیرى نیز در این بیت مشاهده مى شود, آیه (ولكن انظر الى الجبل فان استقرّ مكانه فسوف ترانى فلمّا تجلّى ربّه للجبل جعله دكّاً و خرّ موسى صعقاً... )(اعراف/143) دلالت تفسیرى بر این بیت دارد.
زاده اسماء را با جنة المأوى چه كارى در چم فردوس مى مـاندم اگر شیطان نبودى
این بیت تجلّى تأویلى است از آیه: (و علّم آدم الأسماء كلّها) كه تأویل به زاده اسماء شده است و واژه جنة المأوى تجلّى واژگانى مستقیم یا اقتباسى از آیه شریفه (عندها جنّة المأوى) (نجم/15) است, و نیز در مصراع دوم این بیت, تجلّى گزارشى تفسیرى از آیه (ولاتقربا هذه الشجرة فتكونا من الظالمین) (بقره/35) به چشم مى خورد.
یوسفا از چاه بیرون آى تا شاهى نمایى گر چه از این چـاه بیرون آمدن آسـان نبودى
این بیت تجلّى گزارشى تفسیرى از داستان حضرت یوسف است كه برادران بر اثر حسادت بر یوسف او را در چاه انداختند و به تقدیر الهى سرانجام عزیز مصر شد, و این تجلّى تأویلى نیز دارد كه مقصود از (یوسف) روح پاك و پاكیزه بشر است و (چاه) در اینجا زندان تن است یعنى تعلقات مادى.
رسد جانم به فوق قاب قوسین كه خورشید شب تارم تو باشى
این بیت تجلى واژگانى مستقیم است از آیه شریفه: (فكان قاب قوسین أو ادنى) (نجم/ 9)
* رباعیات
طى شد شب هجر (قدر) و مطلع فجر نشد
یــارا دل مـرده تشنـه پـــاسخ تـو است
این بیت تجلى واژگانى مترجم است از آیه شریفه: (سلام هى حتى مطلع الفجر) (قدر/5)
فردا كه به صحنه مجازات روم گویند كه هنگام ندامت بگذشت
این بیت تجلى گزارشى تفسیرى است از آیه شریفه (آلآن و قد عصیت قبل و كنت من المفسدین) (یونس/91)
تا جلوه او جبال را دكّ نكند تا صعق تو را ز خویش مندكّ نكند
پیوسته خطاب لن ترانى شنوى فانى شو تا خود از تو منفكّ نكند
این ابیات تجلى واژگانى مستقیم و مترجم و نیز اقتباسى است ازاین آیه شریفه: (و لمّا جاء موسى لمیقاتنا و كلّمه ربّه قال ربّ أرنى أنظر الیك قال لن ترانى و لكن انظر الى الجبل فإن استقرّ مكانه فسوف ترانى فلمّا تجلّى ربّه للجبل جعله دكّاً و خرّ موسى صعقاً... ) (اعراف/143).
ذرات جهان ثناى حق مى گویند تسبیح كنان لقاى او مى جویند
ما كور دلان, خامششان پنداریم با ذكر فصیح راه او مى پویند
این ابیات تجلى گزارشى تفسیرى از این آیه است: (تسبّح له السموات السبع و الأرض و من فیهنّ و إن من شىء إلاّ یسبّح بحمده و لكن لاتفقهون تسبیحهم إنّه كان حلیماً غفوراً) (اسراء/44).
جز فیض وجود او نباشد هرگز جز عكس نمود او نباشد هرگز
مرگ است اگر هستى دیگر بینى بودى جز بود او نباشد هرگز
این ابیات تجلّى گزارش تفسیرى و نیز تجلّى تأویلى از آیات شریفه: (فأینما تولّوا فثمّ وجه الله)(بقره/115) و نیز (الله نور السموات و الأرض)(نور/35) است, زیرا نور موجب دیده شدن اجسام مى باشد و نیز با نور است كه عكس همه اجسام در چشم ایجاد مى شود.
اى یاد تو روح بخش جان درویش اى مهر جمال تو دواى دل ریش
این بیت تجلى گزارشى تفسیرى است از آیه شریفه: (ألا بذكر الله تطمئنّ القلوب) (رعد/28)
او نور زمین و آسمان ها باشد قرآن گوید, چنان نشان كى یابى
این بیت تجلّى تلمیحى است از آیه: (الله نور السموات و الأرض... )(نور/35)
هیهات كه تا اسیر دیو نفسى از راه (دنى) سوى (تدلّى) گذرى
این بیت تجلى اقتباسى است از آیه شریفه: (ثمّ دنى فتدلّى) (نجم/8)
دكّ كن جبل خودى خود چون موسى تا جلوه كند جمال او بى أرنى
این بیت تجلّى اقتباسى است از آیه شریفه: (فلمّا تجلّى ربّه للجبل جعله دكّاً و خرّ موسى صعقاً...) (اعراف/143)
* قصاید
لم یلدم بسته لب و گرنه بگفتم دخت خدایند این دو نور مطهّر
این بیت تجلّى اقتباسى و تفسیرى است ازسوره مباركه توحید (لم یلد و لم یولد)
امرش قضا حكمش قدر حبّش جنان بغضش سقر
خــاك رهش زیبد اگر بر طره سـاید حور عین
در این بیت تجلى واژگانى مستقیم و مترجم از آیه هاى چندى دیده مى شود مانند آیه شریفه: (و اذا قضى امراً فانّما یقول له كن فیكون) (بقره/117) و همچنین آیه شریفه: (و ان من شیئ الاّ عندنا خزائنه و ما ننزّله الاّ بقدر معلوم) (حجر/21) و آیه هاى: (سأصلیه سقر. و مأادراك ما سقر. لاتبقى و لاتذر) (مدثر/ 26 ـ 28) و نیز آیه شریفه: (و كذلك زوّجناهم بحور عین) (دخان/54)
گو بیا بشنو به گوش دل نداى (انظرونى)
اى كه گشتى بى خود از خوف خطاب (لن ترانى)
این بیت تجلّى اقتباسى و تجلى گزارشى تفسیرى است از آیه شریفه: (قال ربّ أرنى أنظر الیك قال لن ترانى) (اعراف/143)
* مسمّط
نورش از (كن) كرد بر پا هشت گردون مقرنس
نطق من هر جا چو شمشیر است و در وصف شه اخرس
واژه (كن) در این بیت تجلّى واژگانى مستقیم از آیه (ان یقول له كن فیكون) است.
* ترجیع بند
اى موسى صعق دیده در عشق از جلوه طور لامكانى
دراین بیت تجلى اقتباسى از واژگان قرآن كریم به چشم مى خورد, آیه شریفه (فلمّا تجلّى ربّه للجبل جعله دكّاً و خرّ موسى صعقاً) (اعراف/143) , و آیه شریفه: (فلمّا قضى موسى الأجل و سار بأهله آنس من جانب الطور ناراً) (قصص/29) تجلّى دراین بیت دارند.
اى اصل شجر ظهورى از تو در پرتو سرّ سرمدانى
این بیت نیز تجلّى گزارشى تفسیرى است از آیه شریفه: (فلمّا أتیها نودى من شاطئ الواد الأیمن فى البقعة المباركة من الشجرة أن یا موسى إنّى أنا الله ربّ العالمین) (قصص/30)
اى دور نماى پور آزر نادیده افول حق ز منظر
این بیت تجلّى تفسیرى و نیز اقتباسى است از آیه شریفه: (و اذ قال ابراهیم لأبیه آزر...) (انعام/74)
* قطعات و اشعار پراكنده
دعوى ایّاك نعبد یك دروغى بیش نیست
من كه در جــان و سرم بــاشد هـواى بندگى
این بیت تجلّى اقتباسى است از آیه شریفه: (ایّاك نعبد و ایّاك نستعین) (حمد/4)
با عشق رخت خلیل را نارى نیست جویاى تو با فرشته اش كارى نیست
این بیت تجلّى تفسیرى است از داستان حضرت ابراهیم(ع) كه چون عشق به حق تعالى داشت, آتش درمقابل آتش عشق او ناچیز بود.
در غم دورى رویش همه در تاب و تبند همه ذرّات جهان در پى او در طلبند
این بیت نیز شاید تجلّى تفسیرى باشد از آیه شریفه: (ثمّ استوى الى السماء و هى دخان فقال لها و للأرض ائتیا طوعاً او كرهاً قالتا أتینا طائعین) (فصلت/11) كه آسمان و زمین در پى كمال حقند آن هم از روى اختیار.
همچنین در بسیارى از اشعار امام, آیات فراوانى تجلّى واژگانى مستقیم یا مترجم داشته اند. و واژه هایى مانند حور, قصور, صفا, فتح, مصباح, نور, فردوس, صنم, جن, ملك, آدم, آفاق, انفس, طور, جنّت و سقر در موادى به كار رفته اند, چنان كه در بسیارى از اشعار امام به داستان موسى, نوح و آدم علیهم السلام اشارت رفته است.
منبع:پژوهش هاى قرآنى

 

دوشنبه 11/9/1387 - 19:8
شعر و قطعات ادبی

زندگی یعنی مسیری رو به آب ،

زندگی یعنی نه بیداری نه خواب

زندگی یعنی سرای امتحان ،

زندگی یعنی در آن عاشق بمان

زندگی یعنی کمی و کاستی ،

زندگی یعنی دروغ و راستی

زندگی یعنی صفا ، مهر و وفا ،

زندگی یعنی ستم ، جور و جفا

زندگی یعنی سفر ، راهی دراز ،

زندگی یعنی جهانی رمز دار

زندگی یعنی مهی در پشت ابر ،

زندگی یعنی بلا و درد و صبر

زندگی یعنی دو روزی میهمان ،

 

دوشنبه 11/9/1387 - 1:45
ادبی هنری
چیزی كه گذشت غم نخور ، به آن چیزی كه پس از آن آمد لبخند بزن

لبخند ارزانترین راهی است كه می توان توسط آن نگاه را وسعت داد

آفتابگردان دنبال خورشید می گشت ، ناگهان ستاره ای چشمك زد..

آفتابگردان سرش را پایین انداخت

آری...گلها هیچ وقت خیانت نمی كنند

وقتی ناراحتید از اینكه به چیزی كه می خواستید نرسیدید ، محكم باشید و خوشحال.... خداوند در فكر

چیز بهتری برای شماست...

دوشنبه 11/9/1387 - 1:40
دانستنی های علمی

نقش امید در سلامت روانی كه آرزوی همه انسان ها است بسیار مهم است . امید عامل ذاتی و باطنی شالوده زندگی و عامل پویایی و دینامیك روان انسان است .
امید ملازم روانی زندگانی و رشد است یعنی هر لحظه آمادگی برای آن چیزی است كه تاكنون تحقق نیافته است . رشد امید یا ناامیدی در انسان به میزان زیادی وابسته به فرهنگ و ارزش های جامعه یا طبقه ای است كه فرد در آن زندگی می كند از همین رو برای مقابله با ناامیدی بایستی وضعیت اجتماعی و فرهنگی شایسته ای كه با ذایقه اصلی و فطری تمامی انسان هم خوانی دارد پی ریزی نمود.
لذا فرهنگ مهدویت چنین ویژگی برجسته ای را دارد. در این فرهنگ مترقی امید محور اصلی است و می توان آن را لمس كرد و تنها كافی است كه سرچشمه های امیدبخش در فرهنگ مهدویت استخراج و تبیین گردند. در همین راستا نوشتار حاضر به كلیات مربوط به امید عوامل رشد امید و سرچشمه های امیدبخش در فرهنگ مهدویت می پردازد.
واژگان كلیدی
امید آرزو عوامل رشد امید و انتظار سرچشمه های امیدبخش مهدویت .
مقدمه
امید با خلقت آدمی هم زاد است و سعی و تلاش را به دنبال دارد. هر كاری كه انجام می دهیم به چشم داشت رسیدن به هدفی است كه می خواهیم بدان دست یابیم . وقتی می خوابیم شوق بیدار شدن داریم آن گاه كه درس می خوانیم درصدد فراهم كردن زمینه ای هستیم برای كشف مجهول و یا رسیدن به تقویت دیگری ; كشاورزی كه بر زمین دانه می كارد دامداری كه مخارج نگهداری حیوانی را می پذیرد مادری كه فرزندش را تر و خشك می كند كارخانه داری كه سرمایه گذاری می نماید همه و همه در هر رشته وكاری به امیدی كه انتظارش را دارند دل خوش كرده اند و فعالانه تلاش می كنند.
اگر امید به معنای تحقق خواسته ها عملی شدن آرمان های والای بشری و به فعلیت رسیدن تمامی قوه ها و پتانسیل های موجود در طبیعت و سرشت آدمی در چهار چوب قوانین حاكم بر همین جهان است پس كدام مكتب و نظام می تواند چنین آرزوها و آرمان هایی را محقق سازد كدام نظام ارزشی به صورتی شفاف آنها را به تصویر خواهد كشاند
بنابر شواهد نظام و فرهنگ مهدویت رویاهای صادقانه بشر را تعبیر و تفسیر حقیقی می كند. نظامی كه شعارش حكومت عدالت مطلق بر جهان برون و درون آدمی است هرچه را آدمی لیاقت دارد بدو می بخشاید زمین و زمان كه دو عنصر محوری برای پیشرفت و نبوغ اند در خدمت انسان خواهند آمد; چرا كه خلیفه الهی و صاحب مكان و زمان حكومتش را علنی خواهد نمود.
نظام مهدوی كه خلاصه و نتیجه رسالت تمامی انبیا و اوصیای الهی است اقیانوسی ژرف و پهناور به شمار می رود كه عرض و طولی همانند عرش تا فرش دارد. این نظام برای آسایش كمال و تعالی بشر برنامه هایی دارد كه فطرت بشر منتظر آن است .
تعریف امید
امید از جمله واژه هایی است كه بسیاری آن را می فهمند اما نمی توانند آن را در قالب الفاظ درآورند. بنابراین به تعابیر مختلفی از آن یاد می شود; آرزو عامل موفقیت اشتیاق به زندگی عشق و دوستی رسیدن به هدف توكل به خدا زیبایی نشاط و....
هم چنان كه تعابیر امید گوناگون اند تعریف های امید نیز متفاوت است . هر چقدر لفظی را بیشتر مانوس باشیم و با قلب و دلمان در ارتباط باشد و از درونمان بجوشد سخت تر می توان آن را در كلمات محصور نمود. با این همه می توان امید را چنین تعریف كرد :
امید حالت درونی نگرش یا وضعیتی است كه آدمی را علاوه بر واداشتن به پیش بینی روی دادی خاص برای تغییر و تحول آماده می سازد.
امید و آرزو
امید و آرزو از ویژگی های انسان است كه بر پایه آینده نگری قرار دارد. امید و آرزو هر دو نمایانگر خواسته های بشر و پیك سعادت انسان و نوید خوشبختی او هستند. اما آیا امیدوار بودن همان داشتن هوس و آرزو است و كسانی كه هوس های بیشتری دارند مردمان امیدواری هستند
تفاوت هایی امید و آرزو را از هم جدا می سازند كه می توان به دو مورد اشاره كرد. امید; با عقل بشر همراه است و خواسته اش خردمندانه و امكان پذیر به شمار می رود و به محال تعلق نمی گیرد; مثلا بیمار امید بهبود ناتوان امید توانا شدن دانش پژوه دانشوری و... دارد.
ولی آرزو چنین نیست ; گاه با عقل هماهنگی دارد و گاه ندارد خواسته اش عقلایی و خردمندانه نیست و چه بسا امكان پذیر نباشد. آرزو به محال تعلق می گیرد و تقاضای هست شدن نشدنی ها را دارد; چنان چه پیر آرزومند جوانی است یا چاه كن آرزوی رسیدن به گنج و فرد در دم مرگ آرزومند بازگشت به حیات مجدد است .
تفاوت دیگر امید وآرزو; آرزومند در حال نشسته انتظار رسیدن به آرزویش را دارد و گامی به سوی مقصد برنمی دارد چه بسا از آسمان انتظار دارد كه آرزویش را محقق سازد و عوامل جوی بدو كمك كند! ولی شخص امیدوار درپی امید خود می رود و هر گامی كه برمی دارد به امیدی می رسد; چون امید اصلی بوجود آورنده امیدهای فرعی است و هر یك از این امیدها كه محقق شود پایه ای می گردد تا به سوی امید بالاتر گام بردارد(1 ) .
انواع امید
امید در دل انسان پدید می آید. در هر تلاشی كه برای تغییر صورت می گیرد و هدف والایی در آن نهفته وجود امید قطعی است . معمولا امید را به دو نوع فعال و منفعل تقسیم می كنند. اولی تضمین كننده سلامت روانی و عاملی پویا و انرژی آفرین و دیگری مخرب و ویران كننده است .
الف ) امید فعال
در بینش دینی امیدی ستوده شده كه موضوع آن زندگی پربارتر رستگاری زنده و سرشار بودن . و همراه با انگیزه قلبی حركت شجاعت وتلاش است ; آمادگی داشتن برای چیزی كه تولد نیافته والبته می تواند به وجود آید; انتظار وجود حادثه ای در هر لحظه این نوع امید آمادگی درونی متراكم و « هنوز مصرف نشده ای » برای فعالیت است . آنان كه چنین امیدی دارند نشانه های زندگی تازه را می بینند و هر لحظه آماده اند تا به تولد آن چیزی كه آماده زاده شدن است یاری رسانند. این همان امیدی است كه پیامبر اسلام (ص ) می فرمایند :
امید رحمت خدا برای امت من است . اگر امید نبود مادری فرزند خویش را شیر نمی داد و كسی درختی نمی كاشت (2 ) .
ب ) امید منفعل
اگر كیفیت امید حالتی انفعالی و كنش پذیر باشد دروغ و بدون ایمان و تلاش است . ناتوان دانستن خود دقیقا به معنی ناامیدی است . امید انفعالی و كنش پذیر سیمای دیگر گونه ای از ناامیدی و یاس به شمار می رود(3 ) : بزرگان دین ما را از نومیدی برحذر داشته اند و نام امید دروغین را بر آن نهاده اند . امام باقر(ع ) می فرماید : از امید دروغین بپرهیز كه تو را گفتار ترس حقیقی می كند(4 ) .
تقسیم های دیگر امید
برخی چنین گفته اند كه : امیدها دو گونه اند : امیدهای واهی و امیدهای واقعی امیدهای واهی بیشتر شامل نوعی ایده ال ها آرمان ها و آرزوهای گم شده ای است كه انسان با حاضر كردن آنها در ذهن و درون خویش به نوعی آرامش خاطر دست می یابد. در صورت تداوم و تقویت آن آرمان ها و آرزوها خود به خود زمینه جدا شدن از مسائل و روی دادهای واقعی زندگی و در نتیجه احساس بیگانگی با واقعیات برای شخص فراهم می گردد. امام علی (ع ) در ترسیم این دویدن و نرسیدن می فرماید :
من سعی فی طلب السراب طال ثعبه و كثر عطشه من امل الری من السراب خاب امله و مات بعطشه (5 ) كسی كه در پی سراب (آرزوی واهی ) برود رنجش به درازا كشد و تشنگی اش افزون گردد; آن كه آرزوی سیراب شدن از سراب دارد امیدش ناامید شود و در تشنه كامی خویش جان سپارد.
این نوع رویارویی با مسائل در مباحث روان شناسی تربیتی رفتارهای دفاعی نام دارد. از ویژگی های این گونه رفتارها آرامش و امنیت بخشیدن كوتاه مدت به شخص است ولی در دراز مدت این گونه رفتارها موجب ناسازگاری با اطرافیان و دنیای خارج می شود.
مقابل امیدهای واهی امیدهای واقعی هستند; امیدهایی كه دارای پایه واساسی منطقی و استوارند و از اعتقادات و باورهای دینی و ارزش مبتنی بر وحی الهی سرچشمه می گیرند مانند امید به ظهور حضرت مهدی (عج ) و شرایطی كه آن حضرت با حكومت خویش فراهم می آورد. انتظار امام عصر(عج ) هرگز در حقیقت و اصالت آنها تردیدی به خود راه نمی دهند زیرا چنین امیدهایی از متن باورهای دین و برخاسته از اعتقاد اصیل و استوار شیعه است (6 ) .
ج ) امید فردی و اجتماعی
بعضی معتقدند هم چنان كه فرد بشر امیدی دارد اجتماع بشر نیز امیدوار است . امید اجتماع در اجتماعی یافت می شود كه همگی افراد در آن شركت دارند. هنگامی كه امید فرد شدت یافت و نیرومند گردید هدف و آرمان می شود. آن گاه بر اثر كوشش و تلاش فرد امید اجتماعی می گردد. وقتی امید اجتماعی شدت می یابد هدف اجتماعی و آرمان بشری می شود و همان طور كه امید فرد خود به خود انجام شدنی نیست و باید درپی آن روان شد تا بدان رسید امید اجتماعی نیز چنین است ; باید كوشید رنج برد مقاومت كرد پایداری نمود تا بدان رسید امید اجتماعی آسایش سعادت خوش بختی تن درستی برقراری عدل كوتاهی دست ستم گران و دیگر امیدهاست كه همه افراد بشر در این خواسته ها شریك اند (7 ) .
پی نوشت ها
1 . سیدرضا صدر راه مهدی ص 21 چاپ دوم : انتشارات تبلیغات اسلامی قم .1381
2 . نهج الفصاحه ص .936
3 . اریك فروم انقلاب امید ترجمه مجید روشن گر ص 19 چاپ سوم : انتشارات مروارید تهران .1380
4 . بحارالانوار ج 78 ص .164
5 . غررالحكم ح 9064 و 9065 ; عیون الحكم و المواعظ علی بن محمد اللیثی الواسطی ص .425
6 . محمدرضا شرفی « مقدمه ای بر آثار تربیتی و روان شناختی انتظار » مجله تخصصی انتظار گفتمان مهدویت گفتمان سوم ص 143 .123
.7 سیدرضا صدر راه مهدی ص .21
نظام مهدوی كه خلاصه و نتیجه رسالت تمامی انبیا و اوصیای الهی است اقیانوسی ژرف و پهناور به شمار می رود كه عرض و طولی همانند عرش تا فرش دارد

يکشنبه 10/9/1387 - 22:25
شعر و قطعات ادبی

کلبه ام پنجره ای باز به دریا دارد
خوب من , منظره خوب تماشا دارد
ساختم آینه ای را به بلندای خیال
تا خودت را به تماشای خودت وادارد
راز گیسوی تو دنیای شگفت انگیزی است
که به اندازه صد فلسفه معنا دارد
گوش کن , خواسته ام خواهش بی جایی نیست
اگر آیینه دستت بشوم جا دارد
چشم یک دهکده افتاده به زیبایی تو
یعنی این دهکده , یک دهکده رسوا دارد
کوزه بر دوش , سر چشمه بیا تا گویند
عجب این دهکده سرچشمه زیبا دارد
در تو یک وسوسه مبهم و سرگردان است
از همان وسوسه هایی که یهودا دارد
عشق را با همه شیرینی و شورانگیزی
لحظه هایی است که افسوس و دریغا دارد
بی قرار آمدن , آشفتن و آرام شدن
حس گنگی است که من دارم و دریا دارد
یخ نزن , رود معمایی من , جاری باش
دل دریاییم آغوش پذیرا دارد...

يکشنبه 10/9/1387 - 19:55
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته