• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1610
تعداد نظرات : 122
زمان آخرین مطلب : 5028روز قبل
ادبی هنری
دو چیز محال عقل است : خوردن بیش از رزق مقسوم و مردن پیش از وقت معلوم . 

قضا دگر نشود ور هزار ناله و آه

بکفر یا بشکایت برآید از دهنی

فرشته ای که وکیل است برخزاین باد 

چه غم خورد که بمیرد چراغ پیرزنی ؟


يکشنبه 14/4/1388 - 20:9
ادبی هنری
درویش ضعیف حال را در خشکی تنگ سال مپرس که چونی الا بشرط آنکه مرهم ریشش بنهی و معلومی پیشش . 

خری که بینی و باری به گل درافتاده

به دل بر او شفقت کن ولی مرو به سرش

کنون که رفتی و پرسیدیش که چون افتاد

میان ببند و چو مردان بگیر دمب خرش

يکشنبه 14/4/1388 - 20:9
ادبی هنری
هر که در زندگانی نانش نخورند چون بمیرد نامش نبرند . لذت انگور بیوه داند نه خداوند میوه . یوسف صدیق علیه السلام در خشک سال مصر سیر نخوردی تا گرسنگان فراموش نکند . 

آنکه در راحت و تنعم زیست 

او چه داند که حال گرسنه چیست 

حال درماندگان کسی داند

که به احوال خویش درماند

ای که بر مرکب تازنده سواری ، هشدار

که خر خارکش مسکین در آب و گل است 

آتش از خانه همسایه درویش مخواه

کانچه بر روزن او می گذرد دود دل است 


يکشنبه 14/4/1388 - 20:9
ادبی هنری
شیطان با مخلصان بر نمی آید و سلطان با مفلسان . 

وامش مده آنکه بی نمازست 

گر چه دهنش زفاقه بازست 

کو فرض خدا نمی گزارد 

از قرض تو نیز غم ندارد  


يکشنبه 14/4/1388 - 20:7
ادبی هنری
جان در حمایت یک دم است و دنیا وجودی میان دو عدم . دین به دنیافروشان خرند ، یوسف بفروشند تا چه خرند ؟ الم اعهد الیکم یا بنی آدم ان لاتعبدوا الشیطان .

به قول دشمن ، پیمان دوستی بشکستی

ببین که از که بریدی و با که پیوستی ؟

يکشنبه 14/4/1388 - 20:7
ادبی هنری
معصیت از هر که صادر شود ناپسندیده است و از علما ناخوب تر که علم سلاح جنگ شیطان است و خداوند سلاح را چون به اسیری برند شرمساری بیش برد . 

عام نادان پریشان روزگار 

به ز دانشمند ناپرهزیرگار

کان به نابینایی از راه اوفتاد 

وین دوچشمش بود و در چاه اوفتاد 


يکشنبه 14/4/1388 - 20:6
ادبی هنری
عالم را نشاید که سفاهت از عامی به حلم درگذراند که هر دوطرف را زیان دارد : هیبت این کم شود و جهل آن مستحکم . 

چو با سفله گویی بلطف و خوشی 

فزون گرددش کبر و گردنکشی


يکشنبه 14/4/1388 - 20:6
ادبی هنری
اندک اندک خیلی شود و قطره قطره سیلی گردد یعنی آنان که دست قوت ندارند سنگ خورده نگه دارند تا به وقت فرصت دمار از دماغ ظالم برآرند .

و قطر علی قطر اذا اتفقت نهر 

ونهر علی نهر اذا اجتمعت بحر


يکشنبه 14/4/1388 - 20:6
ادبی هنری
دوستی را که به عمری فراچنگ آرند نشاید که به یک دم بیازارند . 

سنگی به چند سال شود لعل پاره ای

زنهار تا به یک نفسش نشکنی به سنگ

عقل در دست نفس چنان گرفتار است که مرد عاجز با زن گربز رای . رای بی قوت مکر و فسون است و قوت بی رای ، جهل و جنون . 

تمیز باید و تدبیر و عقل وانگه ملک 

که ملک و دولت نادان سلاح جنگ خداست


يکشنبه 14/4/1388 - 20:1
ادبی هنری
مشک آن است که ببوید نه آنکه عطار بگوید . دانا چو طبله عطار است خاموش و هنرنمای و نادان خود طبل غازی بلند آواز و میان تهی . 

عالم اندر میان جاهل را 

مثلی گفته اند صدیقان

شاهدی در میان کوران است 

مصحفی در سرای زندیقان


يکشنبه 14/4/1388 - 20:0
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته