• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 42209
تعداد نظرات : 4513
زمان آخرین مطلب : 4146روز قبل
اهل بیت
بدون شک سخنان معصومان و ائمه اطهار(علیهم السلام) هماره روشنگرمعنای آیات نورانی قرآن کریم بوده است. در این سلسله مقالات‏برآنیم با مشعل فروزان بیانات حضرت امام باقرالعلوم(علیه السّلام) آسمان‏معرفت را بشکافیم و چندگام به حقیقت نزدیک شویم.

زنگار دلها

قرآن درباره مجرمان و گناهکاران جسور که به بهانه‏های واهی ازاجابت دعوت الهی سرباز می‏زنند، می‏فرماید:
(کلا بل ران علی قلوبهم ما کانوا یکسبون) چنین نیست که آنهاگمان می‏کنند، بلکه کارهایشان همچون زنگاری بر دلهایشان نشسته‏است. (و از درک حقیقت محروم گشته‏اند. ) امام باقر(علیه السّلام) در باره‏این آیه می‏فرماید:
هیچ بنده مومنی نیست مگر آنکه در قلبش یک نقطه سفید (ونورانی) وجود دارد، پس آنگاه که از وی گناهی سرزند، در میان‏آن نقطه سفید، نقطه سیاهی ایجاد می‏گردد. پس اگر توبه کند، آن‏سیاهی رخت‏بر می‏بندد; و اگر در گناهان غوطه‏ور گردد، بر سیاهی‏افزوده می‏شود تا آنکه تمام سفیدی را می‏پوشاند. وقتی سفیدی‏پوشانده شد، دارنده چنین دلی دیگر هرگز روی سعادت را نخواهددید و این است معنای سخن خداوند که می‏فرماید: (کلا بل ران علی‏قلوبهم ما کانوا یکسبون)

فروش دین به دنیا

در مورد متعددی از قرآن به آیاتی برمی‏خوریم که یهود را به‏پیروی از قرآن فرا می‏خواند، در یکی از این آیات می‏خوانیم:
«به آنچه نازل کرده‏ام (قرآن) ایمان آورید که تایید و تصدیق‏کننده کتابی است که شما با آن سروکار دارید (توارت) و نخستین‏کافر به آن نباشید و آیات مرا به بهای ناچیزی نفروشید و تنهادر برابر من تقوا پیشه سازید.» امام باقر(علیه السّلام) در مورد شان‏نزول آیه فوق می‏فرماید: برای حیی‏بن اخطب و کعب بن اشرف وگروهی دیگر از عالمان یهود، هر ساله مجلس میهمانی بسیار مجللی‏از طرف یهودیان ترتیب داده می‏شد. این افراد راضی بنودند، باتصدیق و تایید قرآن، آن منافع را از دست‏بدهند. به همین جهت‏تورات را تحریف کرده، آیاتی از آن را، که در زمینه اوصاف‏پیامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم ) بود، به بهای ناچیز (مجالس و یا پولهایی که‏به جیب آنها سرازیر می‏شد.) فروختند.

درس عبرت از انسانهای مسخ شده

همان طور که می‏دانیم روحیه سرکشی و نافرمانی از دستوراهای‏الهی و علاقه شدید به مال دنیا از ویژگیهای یهود بوده، آیاتی‏از قرآن بدانها اشاره کرده است، ماهیگیری در شنبه یکی ازمظاهر این علاقه است: خداوند به یهود فرمان داده بود روز«شنبه‏» را تعطیل کنند; اما گروهی از آنها که کنار دریامی‏زیستند و مشمول حکم الهی بودند، دلشان نمی‏آمد آن روز ازماهیهای فراوان و چشمگیر بگذرند. اتفاقا روزهای شنبه ماهیهای‏بیشتری می‏آمد. آنها با ترفند و حیله‏گری روز شنبه نیز ماهیگیری‏می‏کردند تا آن‏که عذاب خدا آنها را فرا گرفت. در همین زمینه درقرآن چنین می‏خوانیم: قطعا حال کسانی (یهودیانی) که در روزشنبه نافرمانی کردند، دانستید. (و نیز به عذاب ما آگاه شدیدکه) به آنها گفتیم: همچون بوزینگان طرد شده در آیید و آنهاچنین شدند.
در آیه بعد از آن می‏فرماید: ما این جریان را مجازات و درس‏عبرتی برای پیش روی آن واقعه (مابین یدیها) و پشت آن(ماخلفها) قرار دادیم.
امام باقر(علیه السّلام) در توضیح مابین یدیها و ماخلفها می‏فرماید:
(مقصود از «مابین یدیها»، نسل آن زمان و مراد از«ماخلفها» ما مسلمانان هستیم. یعنی این درس عبرت مخصوص‏بنی‏اسرائیل نبود و همه انسانها را شامل می‏شود.» در مرحله عمل‏روشن می‏شود هر فرد چه کاره است و تنها ادعای ایمان کافی نیست.
آیا می‏توان باور کرد: کسی ایمان به خدا داشته باشد اما بادشمنان خدا دست دوستی دهد و آنها را محرم اسرار خویش سازد؟ درقرآن می‏خوانیم: آیا گمان کرده‏اید به خود واگذار می‏شوید وخداوند کسانی را که جهاد کرده و غیر از خدا و فرستاده او ومومنان محرم اسراری نگرفته‏اند، معلوم نمی‏دارد؟ و خداوندبدانچه انجام می‏دهید آگاه است.
امام باقر(علیه السّلام) در باره آیه فوق‏فرمود:
جز خدا محرم اسراری نگیرید که در این صورت مومن نخواهید بود.
همانا هر سبب و نسب (قرابت) و محرم اسرار گرفتن و بدعت وشبهه‏ای بریده خواهد شد مگر آن چیزی که قرآن آن را اثبات کرده‏است. (تقوا)
گمان می‏نمایید آیا شما بگردید بی‏آزمایش رها؟ نکرده خدا تا به امروز فاش مقام شما را به سعی و تلاش کدامینتان هست مومن درست که از غیر یزدان خود دست‏شست نگیرد دگر دوست غیر از خدا بجز مومنان و بجز مصطفی به هرکارتان هست‏یزدان خبیر بود آگه از رازهای ضمیر نور نبوت و ولایت
در قرآن می‏خوانیم: او خدایی است که خورشید را مایه روشنایی وماه را نوربخش قرار داد; هوالذی جعل الشمس ضیاء والقمر نورا.
امام باقر(علیه السّلام) در باره آیه فوق چنین می‏فرماید:
خداوند زمین را به نور محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم ) روشن ساخت، همان‏گونه که با نورخورشید آن را روشن گرداند. به همین جهت، محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم ) را به خورشیدو وصی‏اش علی(علیه السّلام) را به ماه تشبیه کرده است.

رهبری، خار چشم دشمن

حمله به رهبری امت اسلامی یکی از ترفندها و نقشه‏های اصلی‏دشمنان دین است که از همان صدر اسلام در صدر توطئه‏های آنهاقرار داشته است. در همین زمینه در قرآن می‏خوانیم:
«منافقان از آن بیم دارند که آیه‏ای علیه آنها نازل شود و به‏آنها از اسرار درونشان خبر دهد.» (ای پیامبر به آنها) بگو:
استهزا و تمسخر کنید، خداوند آنچه را از آن بیم دارید آشکارمی‏سازد.
و اگز از آنها بپرسی، (در توجیه کارشان) می‏گویند: ما شوخی‏می‏کردیم و بازی. بگو: آیا خدا و آیات او و پیامبرش را مسخره‏می‏کنید؟
بگو: عذرخواهی دیگر سودی ندارید. شما پس از ایمان آوردن کافرشدید، اگر گروهی از شما را (به خاطر توبه) ببخشیم، گروه دیگری‏را عذاب خواهیم کرد، زیرا آنها مجرمند.
امام باقر(علیه السّلام) در شان نزول آیات فوق می‏فرماید:

گروهی از منافقان در جلسه‏ای سری برای کشتن پیامبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم )

نقشه کشیدند که پس از برگشتن از جنگ تبوک در یکی از گردنه‏هابه‏صورت ناشناس کمین کنند; شتر حضرت را رم دهند و حضرت را به قتل‏رسانند. خداوند پیامبرش را از این نقشه مطلع ساخت و حضرت نیزدستور داد گروهی از مسلمانان مراقب باشند تا آنها را متفرق‏کنند. هنگامی که پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم ) به محل مورد نظر (گردنه) رسید،عمار مهار شتر حضرت را در دست داشت و حذیفه از پشت‏سر، آن رامی‏راند. در این هنگام، منافقان با صورتهای پوشیده هجوم‏آوردند. پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم ) به حذیفه فرمود: به صورت مرکبهای آنها بزن‏تا دور شوند و حذیفه نیز چنین کرد. هنگامی که پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم ) به‏سلامت از گردنه گذر کرد، به حذیفه فرمود:
آنها را شناختی؟ گفت: خیر، هیچ کس را نشناختم. سپس رسول‏خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم ) نام همه آنها را برشمرد. حذیفه گفت: اکنون که چنین است‏چرا گروهی را نمی‏فرستی آنها را به قتل رسانند؟
فرمود: «دوست ندارم عرب بگویند هنگامی که محمد بر یارانش‏پیروز شد به کشتن آنها پرداخت.»

پیشتازان عرصه جهاد را دریابید!

افرادی که درآمد زیاد نداشتند و به قول امام خمینی(رحمت الله علیه) « ازپابرهنگان بودند» مخلص‏ترین یاران پیامبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم ) شمرده‏می‏شدند. آنها از دیار خود دل کنده، به خدا دل بسته بودند، درمیدانهای کارزار از جان مایه می‏گذاشتند و وقت نداشتند تادنبال منافع شخصی و سفرهای تجارتی بروند و برای خود کاخ‏بسازند. لذا خداوند منان به مسلمانان دستور داده بود تا به‏این دسته از برادران خویش کمک مالی کنند. در همین زمینه درقرآن می‏خوانیم:
(انفاق شما، مخصوصا باید) برای نیازمندانی باشد که در راه خدادر تنگنای (اقتصادی) قرار گرفته‏اند، نمی‏توانند مسافرت (تجارت) کنند. و نا آگاهان آنها را، از شدت خویشتن‏داری، بی‏نیازمی‏پندارند، اما آنها را از چهره‏هایشان می‏شناسی و هرگز بااصرار از مردم چیزی نمی‏خواهند; و هرچیز خوبی را در راه خداانفاق کنید، خداوند از آن آگاه است.
امام باقر(علیه السّلام) فرمود: این آیه در باره «اصحاب صفه‏» نازل شده‏است. کنار مسجد (پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم)‏» روی صفه‏ای (سکوی بزرگی) جای‏داشتند... و خداوند به مردم دستور داد از کمک به این دسته ازبردران خود دریغ نورزند. آنها نیز چنین کردند.
برگرفته از : کوثر - مهر 1378، شماره 31
منبع : http://www.hawzah.net
چهارشنبه 11/8/1390 - 18:56
اهل بیت
امام ابو جعفر،باقر العلوم،پنجمین پیشوای ما،جمعه‏ی نخستین روز ماه رجب سال پنجاه و هفت هجری در شهر مدینه چشم به جهان گشود. (1) او را«محمد»نامیدند و«ابو جعفر»کنیه و«باقر العلوم‏»یعنی‏«شکافنده‏ی دانشها»لقب آن گرامی است. به هنگام تولد هاله‏یی از شکوه و عظمت نوزاد اهل بیت را فرا گرفته بود،و همچون دیگر امامان پاک و پاکیزه به دنیا آمد.
امام باقر (علیه السّلام) از دو سو-پدر و مادر-نسبت‏به پیامبر و حضرت علی و زهرا علیهم السلام می‏رساند، زیرا پدر او امام زین العابدین فرزند امام حسین،و مادر او بانوی گرامی‏«ام عبد الله‏» (2) دختر امام مجتبی علیهم السلام است.
عظمت امام باقر (علیه السّلام) زبانزد خاص و عام بود،هر جا سخن‏از والایی هاشمیان و علویان و فاطمیان به میان می‏آمد او را یگانه وارث آنهمه قداست و شجاعت و بزرگواری می‏شناختند و هاشمی و علوی و فاطمیش می‏خواندند.
راستگوترین لهجه‏ها و جذاب‏ترین چهره‏ها و بخشنده‏ترین انسانها برخی از ویژگیهای امام باقر علیه السلام است.
گوشه‏یی از شرافت و بزرگواری آن گرامی را در گزارش زیر می‏خوانیم:
پیامبر (علیه السّلام) به یکی از یاران پارسای خود«جابر بن عبد الله انصاری‏»فرمود.ای جابر!تو زنده می‏مانی و فرزندم‏«محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابیطالب‏»را که نامش در تورات‏«باقر»است در می‏یابی،بدانهنگام سلام مرا بدو برسان.
پیامبر در گذشت و جابر عمری دراز یافت-و بعدها روزی به خانه‏ی امام زین العابدین آمد و امام باقر را که کودکی خرد سال بود دید،به او گفت:پیش بیا...امام باقر (علیه السّلام) آمد.
گفت:برو...
امام باز گشت.جابر اندام و راه رفتن او را تماشا کرد و گفت:به خدای کعبه سوگند آیینه‏ی تمام نمای پیامبر است.آنگاه از امام سجاد پرسید این کودک کیست؟
فرمود:امام پس از من فرزندم‏«محمد باقر»است.
جابر برخاست و بر پای امام باقر بوسه زد و گفت:فدایت‏شوم ای فرزند پیامبر (علیه السّلام) ،سلام و درود پدرت پیامبر خدا (علیه السّلام) رابپذیر چه او ترا سلام رسانده است.
دیدگان امام باقر پر از اشگ شد و فرمود:سلام و درود بر پدرم پیامبر خدا باد تا بدان هنگام که آسمانها و زمین پایدارند و بر تو ای جابر که سلام او را به من رساندی. (3)

دانش امام

دانش امام باقر علیه السلام نیز همانند دیگر امامان از سر چشمه‏ی وحی بود،آنان آموزگاری نداشتند و در مکتب بشری درس نخوانده بودند،«جابر بن عبد الله‏»نزد امام باقر (علیه السّلام) می‏آمد و از آنحضرت دانش فرا می‏گرفت و به آن گرامی مکرر عرض می‏کرد:ای شکافنده‏ی علوم! گواهی می‏دهم تو در کودکی از دانشی خدا داد برخورداری (4).
«عبد الله بن عطاء مکی‏»می‏گفت:هرگز دانشمندان را نزد کسی چنان حقیر و کوچک نیافتم که نزد امام باقر علیه السلام،«حکم بن عتیبه‏»که در چشم مردمان جایگاه علمی والایی داشت در پیشگاه امام باقر چونان کودکی در برابر آموزگار بود (5).
شخصیت آسمانی و شکوه علمی امام باقر (علیه السّلام) چنان خیره کننده بود که‏«جابر بن یزید جعفی‏»به هنگام روایت از آن گرامی می‏گفت:«وصی اوصیاء و وارث علوم انبیاء محمد بن علی بن الحسین مرا چنین روایت کرد...» (6)
مردی از«عبد الله عمر»مساله‏یی پرسید و او در پاسخ درماند،به سئوال کننده امام باقر را نشان داد و گفت از این کودک بپرس و مرا نیز از پاسخ او آگاه ساز.آن مرد از امام پرسید و پاسخی قانع کننده شنید و برای‏«عبد الله عمر»بازگو کرد،عبد الله گفت:اینان خاندانی هستند که دانششان خداداد است (7).
«ابو بصیر»می‏گوید:با امام باقر علیه السلام به مسجد مدینه وارد شدیم،مردم در رفت و آمد بودند.امام به من فرمود:از مردم بپرس آیا مرا می‏بینند؟از هر که پرسیدم آیا ابو جعفر را دیده‏ای پاسخ منفی شنیدم،در حالیکه امام در کنار من ایستاده بود.در این هنگام یکی از دوستان حقیقی آن حضرت‏«ابو هارون‏»که نابینا بود به مسجد در آمد.امام فرمود:از او نیز بپرس.
از ابو هارون پرسیدم:آیا ابو جعفر را دیدی؟
فورا پاسخ داد:مگر کنار تو نایستاده است؟
گفتم:از کجا دریافتی؟
گفت:چگونه ندانم در حالیکه او نور رخشنده‏یی است (8).
و نیز«ابو بصیر»می‏گوید:امام باقر (علیه السّلام) از یکی ازافریقائیان حال یکی از شیعیان خود به نام‏«راشد»را جویا شد.پاسخ داد خوب بود و سلام می‏رساند.
امام فرمود خدا رحمتش کند.
با تعجب گفت:مگر او مرده است؟
فرمود:آری.
گفت:چه وقت در گذشت؟
فرمود:دو روز پس از خارج شدن تو.
گفت:به خدا سوگند او بیمار نبود...
فرمود:مگر هر کس می‏میرد به جهت‏بیماری است؟
آنگاه ابو بصیر از امام در مورد آن در گذشته سئوال کرد.
امام فرمود:او از دوستان و شیعیان ما بود،گمان می‏کنید که چشمهای بینا و گوشهای شنوایی برای ما همراه شما نیست وه چه پندار نادرستی است!به خدا سوگند هیچ چیز از کردارتان بر ما پوشیده نیست پس ما را نزد خودتان حاضر بدانید و خود را به کار نیک عادت دهید و از اهل خیر باشید تا به همین نشانه و علامت‏شناخته شوید.من فرزندان و شیعیانم را به این برنامه فرمان می‏دهم (9).
یکی از راویان می‏گوید در کوفه به زنی قرآن می‏آموختم،روزی با او شوخی کردم،بعد به دیدار امام باقر شتافتم،فرمود:
آنکه (حتی) در پنهان مرتکب گناه شود خداوند به او اعتنا و توجهی ندارد،به آن زن چه گفتی؟ از شرمساری چهره‏ام را پوشاندم و توبه کردم،امام فرمود:تکرار نکن (10).

اخلاق امام باقر علیه السلام

مردی از اهل شام در مدینه ساکن بود و به خانه‏ی امام بسیار می‏آمد و به آن گرامی می‏گفت: «...در روی زمین بغض و کینه‏ی کسی را بیش از تو در دل ندارم و با هیچکس بیش از تو و خاندانت دشمن نیستم!و عقیده‏ام آنست که اطاعت‏خدا و پیامبر و امیر مؤمنان در دشمنی با توست،اگر می‏بینی به خانه‏ی تو رفت و آمد دارم بدان جهت است که تو مردی سخنور و ادیب و خوش بیان هستی!»در عین حال امام علیه السلام با او مدارا می‏فرمود و به نرمی سخن می‏گفت.چندی بر نیامد که شامی بیمار شد و مرگ را رویا روی خویش دید و از زندگی نومید شد،پس وصیت کرد که چون در گذرد ابو جعفر«امام باقر»بر او نماز گزارد.
شب به نیمه رسید و بستگانش او را تمام شده یافتند،بامداد وصی او به مسجد آمد و امام باقر علیه السلام را دید که نماز صبح به پایان برده و به تعقیب (11) نشسته است،و آن گرامی همواره چنین بود که پس از نماز به ذکر و تعقیب می‏پرداخت.
عرض کرد:آن مرد شامی به دیگر سرای شتافته و خود چنین خواسته که شما بر او نماز گزارید.
فرمود:او نمرده است...شتاب مکنید تا من بیایم.
پس برخاست و وضو و طهارت را تجدید فرمود و دو رکعت نماز خواند و دستها را به دعا برداشت،سپس به سجده رفت و همچنان تا بر آمدن آفتاب،در سجده ماند،آنگاه به خانه‏ی شامی آمد و بر بالین او نشست و او را صدا زد و او پاسخ داد،امام او را بر نشانید و پشتش را به دیوار تکیه داد و شربتی طلبید و به کام او ریخت و به بستگانش فرمود غذاهای سرد به او بدهند و خود بازگشت.
دیری بر نیامد که شامی شفا یافت و به نزد امام آمد و عرض کرد:
«گواهی می‏دهم که تو حجت‏خدا بر مردمانی (12)...»
«محمد بن منکدر»-از صوفیان آن روزگار-می‏گوید:
در روز بسیار گرمی از مدینه بیرون رفتم،ابو جعفر محمد بن علی بن الحسین را دیدم-همراه با دو تن از غلامانشان-یا دو تن از دوستانش-از سرکشی به مزرعه‏ی خویش باز می‏گردد با خود گفتم:مردی از بزرگان قریش در چنین وقتی در پی دنیاست!باید او را پند دهم.
نزدیک آمدم و سلام کردم،امام در حالی که عرق از سر و رویش می‏ریخت‏با تندی پاسخم داد. گفتم:خدا ترا به سلامت‏بدارد آیا شخصیتی چون شما در این هنگام و با این‏حال در پی دنیا می‏رود!اگر در این حالت مرگ در رسد چه می‏کنی؟
فرمود به خدا سوگند اگر مرگ در رسد در حال اطاعت‏خداوند خواهم بود زیرا من بدینوسیله خود را از تو و دیگر مردمان بی نیاز می‏سازم،از مرگ در آنحالت‏بیمناکم که سرگرم گناهی باشم.
گفتم:رحمت‏خدا بر تو باد،می‏پنداشتم که شما را پند می‏دهم اما تو مرا پند دادی و آگاه ساختی (13).

امام و امویان

امام چه خانه نشین باشد و چه در متن اجتماع در مقام امامتش تفاوتی رخ نمی‏دهد زیرا امامت چونان رسالت،منصبی است‏خدایی و مردمان را نمی‏رسد که بدلخواه خویش امامی برگزینند.
غاصبان و متجاوزان هماره به مقام والای امام رشک می‏بردند و بهر وسیله برای غصب و تصرف حکومت و خلافت که ویژه‏ی امامان بود دست می‏یازیدند و در راه این منظور از هیچ جنایتی نیز باک نداشتند.امامت امام در زمان خلافت ولید و سلیمان بن عبد الملک و عمر بن عبد العزیز و یزید بن عبد الملک و هشام بوده است.
برخی از دوران امامت امام باقر علیه السلام مقارن حکومت ظالمانه‏ی هشام بن عبد الملک اموی می‏بود و هشام و دیگر امویان به خوبی می‏دانستند که اگر حکومت ظاهر را با ستم و جنایت‏به غصب گرفته‏اند هرگز نمی‏توانند حکومت دردلها را از خاندان پیامبر بربایند.
عظمت معنوی امامان گرامی چنان گیرا بود که گاه دشمنان و غاصبان خود مرعوب می‏ماندند و به تواضع برمی‏خاستند:
هشام در یکی از سالها به حج آمده بود و امام باقر و امام صادق علیهما السلام نیز جزو حاجیان بودند،روزی امام صادق (علیه السّلام) در اجتماع عظیم حج ضمن خطابه‏یی فرمود:
«سپاس خدای را که محمد (علیه السّلام) را به راستی فرستاد و ما را به او گرامی ساخت،پس ما برگزیدگان خدا در میان آفریدگان و جانشینان خدا (در زمین) هستیم،رستگار کسی است که پیرو ما باشد و شور بخت آنکه با ما دشمنی ورزد».
امام صادق علیه السلام بعدها می‏فرمود:گفتار مرا به هشام خبر بردند ولی متعرض ما نشد تا به دمشق بازگشت و ما نیز به مدینه برگشتیم به حاکم خود در مدینه فرمان داد تا من و پدرم را به دمشق بفرستد.
به دمشق در آمدیم و هشام تا سه روز ما را بار نداد،روز چهارم بر او وارد شدیم،هشام بر تخت نشسته بود و درباریان در برابرش به تیر اندازی و هدف گیری سرگرم بودند.
هشام پدرم را به نام صدا زد و گفت:با بزرگان قبیله‏ات تیراندازی کن.
پدرم فرمود:من پیر شده‏ام و تیراندازی از من گذشته است،مرا معذور دار.
هشام اصرار ورزید و سوگند داد که باید این کار را بکنی‏و به پیر مردی از بنی امیه گفت کمانت را به او بده پدرم کمان برگرفت و تیری به زه نهاد و پرتاب کرد،اولین تیر درست در وسط هدف نشست،دومین تیر را در کمان نهاد و چون شست از پیکان برداشت‏بر پیکان تیر اول فرود آمد و آن را شکافت،تیر سوم بر دوم و چهارم بر سوم...و نهم بر هشتم نشست،فریاد از حاضران برخاست،هشام بی قرار شد و فریاد زد:
آفرین ابا جعفر!تو در عرب و عجم سر آمد تیراندازنی،چطور می‏پنداری زمان تیراندازی تو گذشته است...و در همان هنگام تصمیم بر قتل پدرم گرفت و سر به زیر افکنده فکر می‏کرد و ما در برابر او ایستاده بودیم،ایستادن ما طولانی شد و پدرم از این بابت‏به خشم آمد و آن گرامی چون خشمگین می‏شد به آسمان می‏نگریست و خشم در چهره‏اش آشکار می‏شد، هشام غضب او را دریافت و ما را به سوی تخت‏خود فرا خواند و خود برخاست و پدرم را در برگرفت و او را بر دست راست‏خود بر تخت نشانید و مرا نیز در برگرفت و بر دست راست پدرم نشاند،و با پدرم به گفتگو نشست و گفت:
قریش تا چون تویی را در میان خود دارد بر عرب و عجم فخر می‏کند،آفرین بر تو،تیراندازی را چنین از چه کسی و در چند مدت آموخته‏یی؟
پدرم فرمود:می‏دانی که مردم مدینه تیراندازی می‏کنند و من در جوانی مدتی به این کار می‏پرداختم و بعد ترک کردم تا هم اکنون که تو از من خواستی.
هشام گفت از آنگاه که خویش را شناختم تا کنون‏تیراندازی بدین زبردستی ندیده بودم و گمان نمی‏کنم کسی در روی زمین چون تو بر این هنر توانا باشد،آیا فرزندت جعفر نیز می‏تواند همچون تو تیراندازی کند؟
فرمود:ما«کمال‏»و«تمام‏»را به ارث می‏بریم،همان کمال و تمامی که خدا بر پیامبرش فرود آورد آنجا که می‏فرماید: «الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا» (14)...زمین از کسی که بر این کارها کاملا توانا باشد خالی نمی‏ماند.
چشم هشام با شنیدن این جملات در حدقه گردید و چهره‏اش از خشم سرخ شد،اندکی سر فرو افکند و دوباره سر برداشت و گفت:مگر ما و شما از دودمان‏«عبد مناف‏»نیستیم که در نسبت‏برابریم؟
امام فرمود:آری اما خدا ما را ویژگیهایی داده که به دیگران نداده است.
پرسید:مگر خدا پیامبر را از خاندان‏«عبد مناف‏»به سوی همه‏ی مردم و برای همه‏ی مردم از سفید و سیاه و سرخ نفرستاده است؟شما از کجا این دانش را به ارث برده‏اید در حالیکه پس از پیامبر اسلام پیامبری نخواهد بود و شمایان پیامبر نیستید؟
امام بی درنگ فرمود:خداوند در قرآن به پیامبر می‏فرماید:
«زبانت را پیش از آنکه به تو وحی شود برای خواندن قرآن‏حرکت مده (15) »پیامبری که به تصریح این آیه زبانش تابع وی است‏به ما ویژگیهایی داده که به دیگران نداده است و به همین جهت‏با برادرش علی (علیه السّلام) اسراری را می‏گفت که به دیگران هرگز نگفت و خداوند در این باره می‏فرماید: «و تعیها اذن واعیة‏» (16) -یعنی آنچه به تو وحی می‏شود و اسرار تو را-گوشی فرا گیرنده فرا می‏گیرد.
و پیامبر خدا به علی (علیه السّلام) فرمود:از خدا خواستم که آن را گوش تو قرار دهد.و نیز علی بن ابیطالب (علیه السّلام) در کوفه فرمود«پیامبر خدا هزار در از دانش به روی من گشود که از هر در هزار در دیگر گشوده شد»...همانطور که خداوند پیامبر را کمالاتی ویژه داد پیامبر (علیه السّلام) نیز علی (علیه السّلام) را برگزید و چیزهایی به او آموخت که به دیگران نیاموخت و دانش ما از آن منبع فیاض است و تنها ما آن را به ارث برده‏ایم نه دیگران.
هشام گفت:علی مدعی علم غیب بود حال آنکه خدا کسی را بر غیب دانا نساخت.
پدرم فرمود:خدا بر پیامبر خویش کتابی فرود آورد که در آن همه چیز از گذشته و آینده تا روز رستخیز بیان شده است زیرا در همان کتاب می‏فرماید: «و نزلنا علیک الکتاب تبیانا لکل شیئی‏» (17) -بر تو کتابی فرو فرستادیم که بیان کننده‏ی همه چیز است-و در جای دیگر فرمود: «همه چیز را در کتاب روشن به حساب آورده‏ایم (18) »و نیز:هیچ چیز را در این کتاب فرو گذار نکردیم (19) »و خداوند به پیامبر فرمان داد همه‏ی اسرار قرآن را به علی بیاموزد،و پیامبر به امت می‏فرمود:علی از همه‏ی شما در قضاوت داناتر است...هشام ساکت ماند...و امام از بارگاه او خارج شد. (20)

امام با مخالفان احتجاج می‏کند

«عبد الله بن نافع‏»از دشمنان امیر مؤمنان حضرت علی علیه السلام بود و می‏گفت:اگر در روی زمین کسی بتواند مرا قانع سازد که در کشتن‏«خوارج نهروان‏»حق با علی بوده است من بدو روی خواهم آورد.اگر چه در مشرق یا مغرب بوده باشد.
به عبد الله گفتند:آیا می‏پنداری فرزندان علی (علیه السّلام) نیز نمی‏توانند به تو ثابت کنند؟گفت مگر در میان فرزندان او دانشمندی هست؟
گفتند:این خود سند نادانی توست!مگر ممکن است در دودمان حضرت علی (علیه السّلام) دانشمندی نباشد؟!پرسید:در این زمان دانشمندشان کیست،امام باقر علیه السلام را به او معرفی کردند و او با یاران خویش به مدینه آمد و از امام تقاضای ملاقات کرد...امام به یکی از غلامان خویش فرمان داد بار و بنه‏ی او را فرود آورد و به او بگوید فردا نزد امام حاضر شود.
بامداد دیگر عبد الله با یاران خویش به مجلس امام آمد و آن گرامی نیز فرزندان و بازماندگان مهاجران و انصار را فرا خواند و چون همه گرد آمدند امام در حالیکه جامه‏ای سرخ فام بر تن داشت و دیدارش چون ماه فریبنده و زیبا بود فرمود:
سپاس ویژه خدایی است که آفریننده‏ی زمان و مکان و چگونگی‏هاست‏حمد خدایی را که نه چرت دارد و نه خواب آنچه در آسمانها و زمین است ملک اوست...گواهم که جز«الله‏»خدایی نیست و«محمد»بنده‏ی برگزیده و پیامبر اوست،سپاس خدایی را که به نبوتش ما را گرامی داشت و به ولایتش ما را مخصوص گردانید.
ای گروه فرزندان مهاجر و انصار!هر کدامتان فضیلتی از علی بن ابیطالب به خاطر دارید بگویید.
حاضران هر یک فضیلتی بیان کردند تا سخن به‏«حدیث‏خیبر»رسید،گفتند:پیامبر در نبرد با یهودان خیبر،فرمود.
«لاعطین الرایة غدا رجلا یحب الله و رسوله و یحبه الله و رسوله،کرارا غیر فرار لا یرجع حتی یفتح الله علی یدیه‏»«فردا پرچم را به مردی می‏سپارم که دوستدار خدا و پیامبر است و خدا و پیامبر نیز او را دوست می‏دارند،رزم آوری است که هرگز فرار نمی‏کند و از نبرد فردا باز نمی‏گردد تا خداوند به دست او حصار یهودان را فتح فرماید».
-و دیگر روز پرچم را به امیر مؤمنان سپرد و آن گرامی بانبردی شگفتی آفرین یهودان را منهزم ساخت و قلعه‏ی عظیم آنان را گشود.
امام باقر (علیه السّلام) به عبد الله بن نافع فرمود:در باره‏ی این حدیث چه می‏گویی؟
گفت:حدیث درستی است اما علی بعدها کافر شد و خوارج را به ناحق کشت!
فرمود:مادرت در سوگ تو بنشیند،آیا خدا آنگاه که علی را دوست می‏داشت می‏دانست که او«خوارج‏»را می‏کشد یا نمی‏دانست؟اگر بگویی خدا نمی‏دانست کافر خواهی بود.
گفت:می‏دانست.
فرمود:خدا او را بدان جهت که فرمانبردار اوست دوست می‏داشت‏یا به جهت نافرمانی و گناه.
گفت:چون فرمانبردار خدا بود خداوند او را دوست می‏داشت (یعنی اگر در آینده نیز گناهکار می‏بود خداوند می‏دانست و هرگز دوستدار او نمی‏بود پس معلوم می‏شود کشتن خوارج طاعت‏خدا بوده است)فرمود:برخیز که محکوم شدی و جوابی نداری.
عبد الله برخاست و این آیه را تلاوت کرد: «حتی یتبین لکم الخیط الابیض من الخیط الاسود من الفجر» (21) -اشاره به آنکه حقیقت چون سپیده صبح آشکار شد-و گفت‏«خدا بهتر می‏داند رسالت‏خویش را در چه خاندانی قراردهد» (22) و 23

ضرب سکه‏ی اسلامی به دستور امام باقر علیه السلام (24)

در سده‏ی اول هجری صنعت کاغذ در انحصار رومیان بود و مسیحیان مصر نیز که کاغذ می‏ساختند به روش رومیان و بنا بر مسیحیت نشان‏«اب و ابن و روح‏»بر آن می‏زدند،«عبد الملک اموی‏»مرد زیرکی بود،کاغذی از این گونه را دید و در مارک آن دقیق شد و فرمان داد آن را برای او به عربی ترجمه کنند،و چون معنای آن را دریافت‏خشمگین شد که چرا در مصر که کشوری اسلامی است‏باید مصنوعات چنین نشانی داشته باشد،بی درنگ به فرماندار مصر نوشت که از آن پس بر کاغذها شعار توحید-شهد الله انه لا اله الا هو-بنویسند و نیز به فرمانداران سایر ایالات اسلامی نیز فرمان داد کاغذهایی را که نشان مشرکانه‏ی مسیحیت دارد از بین ببرند و از کاغذهای جدید استفاده کنند.
کاغذهای جدید با نشان توحید اسلامی رواج یافت و به شهرهای روم نیز رسید و خبر به قیصر بردند و او در نامه‏یی به‏«عبد الملک‏»نوشت:
صنعت کاغذ هماره با نشان رومی می‏بود و اگر کار تو درمنع آن درست است پس خلفای گذشته‏ی اسلام خطا کار بوده‏اند و اگر آنان به راه درست رفته‏اند پس تو در خطا هستی (25) ، من همراه این نامه برای تو هدیه‏ای لایق فرستادم و دوست دارم که اجناس نشان دار را به حال سابق واگذاری و پاسخ مثبت تو موجب سپاسگزاری ما خواهد بود.عبد الملک هدیه را نپذیرفت و به قاصد قیصر گفت:این نامه پاسخی ندارد.
قیصر دیگر بار هدیه‏ای دو چندان دفعه‏ی پیش برای او گسیل داشت و نوشت:
گمان می‏کنم چون هدیه را ناچیز دانستی نپذیرفتی،اینک دو برابر فرستادم و مایلم هدیه را همراه با خواسته‏ی قبلی من بپذیری.عبد الملک باز هدیه را رد کرد و نامه را نیز بی جواب گذاشت.
قیصر این بار به عبد الملک نوشت:دو بار هدیه‏ی مرا رد کردی و خواسته مرا بر نیاوردی برای سوم بار هدیه را دو چندان سابق فرستادم و سوگند به مسیح اگر اجناس نشان دار را به حال پیش برنگردانی فرمان می‏دهم تا زر و سیم را با دشنام به پیامبر اسلام سکه بزنند و تو می‏دانی که ضرب سکه ویژه‏ی ما رومیان است،آنگاه چون سکه‏ها را با دشنام به پیامبرتان ببینی عرق شرم بر پیشانیت می‏نشیند،پس همان بهتر که هدیه را بپذیری و خواسته‏ی ما را بر آوری تا روابط دوستانه‏مان چون‏گذشته پا بر جا بماند.
عبد الملک در پاسخ بیچاره ماند و گفت فکر می‏کنم که ننگین‏ترین مولودی که در اسلام زاده شده من باشم که سبب این کار شدم که به رسول خدا (علیه السّلام) دشنام دهند و با مسلمانان به مشورت پرداخت ولی هیچکس نتوانست چاره‏ای بیندیشد،یکی از حاضران گفت:تو خود راه چاره را می‏دانی اما به عمد آن را وا می‏گذاری!
عبد الملک گفت:وای بر تو،چاره‏ای که من می‏دانم کدامست؟
گفت:باید از«باقر»اهل بیت چاره‏ی این مشکل را بجویی.
عبد الملک گفتار او را تصدیق کرد و به فرماندار مدینه نوشت‏«امام باقر» (علیه السّلام) را با احترام به شام بفرستد،و خود فرستاده‏ی قیصر را در شام نگهداشت تا امام علیه السلام بشام آمد و داستان را به او عرض کردند،فرمود:
تهدید قیصر در مورد پیامبر (علیه السّلام) عملی نخواهد شد و خداوند این کار را بر او ممکن نخواهد ساخت و راه چاره نیز آسان است،هم اکنون صنعتگران را گرد آور تا به ضرب سکه بپردازند و بر یک رو سوره‏ی توحید و بر روی دیگر نام پیامبر (علیه السّلام) را نقش کنند و بدین ترتیب از مسکوکات رومی بی نیاز می‏شویم.و توضیحاتی نیز در مورد وزن سکه‏ها فرمود تا وزن هر ده درهم از سه نوع سکه هفت مثقال باشد (26) و نیزفرمود نام شهری که در آن سکه می‏زنند و تاریخ سال ضرب را هم بر سکه‏ها درج کنند.
عبد الملک دستور امام را عملی ساخت و به همه‏ی شهرهای اسلامی نوشت که معاملات باید با سکه‏های جدید انجام شود و هر کس از سابق سکه‏ای دارد تحویل دهد و سکه‏ی اسلامی دریافت دارد،آنگاه فرستاده‏ی قیصر را از آنچه انجام شده بود آگاه ساخت و باز گرداند.
قیصر را از ماجرا خبر دادند و درباریان از او خواستند تا تهدید خود را عملی سازد،قیصر گفت: من خواستم عبد الملک را به خشم آورم و اینک این کار بیهوده است چون در بلاد اسلام دیگر با پول رومی معامله نمی‏کنند (27).

اصحاب امام باقر علیه السلام

در مکتب امام ابو جعفر باقر العلوم-که درود فرشتگان بر او-شاگردانی نمونه و ممتاز پرورش یافتند که اینک به نام برخی از آنان اشاره می‏شود:
1-«ابان بن تغلب‏»:محضر سه امام را دریافته بود-امام زین العابدین و امام محمد باقر و امام جعفر صادق علیهم السلام-ابان از شخصیتهای علمی عصر خود بود و در تفسیر،حدیث،فقه، قرائت و لغت تسلط بسیاری داشت.والایی دانش ابان چنان بود که امام باقر (علیه السّلام) بدو فرمود در مسجد مدینه بنشین و برای مردمان فتوی بده زیرا دوست دارم مردم چون تویی را در میان شیعیان ما ببینند.
ابان هر وقت‏به مدینه می‏آمد حلقه‏های درس می‏شکست و در مسجد جایگاه خطابه‏ی پیامبر را برای تدریس او خالی می‏کردند.
چون خبر درگذشت ابان را به امام صادق (علیه السّلام) عرض کردند فرمود:به خدا سوگند مرگ ابان قلبم را به درد آورد. (28)
2-«زراره‏»:دانشمندان شیعه میان پروردگان امام باقر و امام صادق علیهما السلام شش تن را برتر می‏شمرند و زراره یکی از آنهاست.امام صادق (علیه السّلام) خود می‏فرمود:اگر«برید بن معویه‏»و«ابو بصیر»و«محمد بن مسلم‏»و«زراره‏»نمی‏بودند آثار پیامبری (معارف شیعه) از میان می‏رفت،آنان بر حلال و حرام خدا امینند.و باز می‏فرمود:«برید»و«زراره‏»و«محمد بن مسلم‏»و«احول‏»در زندگی و مرگ نزد من محبوبترین مردمانند.
زراره در دوستی امام چنان استوار بود که امام صادق علیه السلام ناگزیر شد برای حفظ جان او به عیبجویی و بدگویی او تظاهر کند و در پنهان بدو پیام داد اگر از تو بدگویی می‏کنم برای ایمن داشتن توست زیرا دشمنان،ما را به هر کس علاقمند ببینند به آزار او می‏کوشند...و تو به دوستی ما شهرت داری و من ناچارم چنین تظاهر کنم...زراره از قرائت و فقه و کلام و شعر و ادب عرب بهره‏ای گسترده داشت و نشانه‏های فضیلت و دینداری در او آشکار بود. (29)
3-«کمیت اسدی‏»:شاعری سر آمد بود و زبان گویایش در قالب نغز شعر در دفاع از اهل یت‏سخنان پر مغز می‏سرود،شعرش چنان کوبنده و رسواگر بود که پیوسته از طرف خلفای اموی تهدید به مرگ می‏شد.
باز گو کردن حقایق و به ویژه دفاع از اهل بیت پیامبر در آن زمان چنان خطرناک بود که جز مردان مرد جرات اقدام بدان نداشتند،و کمیت از قویترین چهره‏هایی است که در دوران حکومت اموی از مرگ نهراسید و تا آنجا که یارایش بود حق گفت و سیمای امویان را بر مردم آشکار ساخت.
کمیت در برخی از اشعار خویش امامان راستین را در برابر بنی امیه چنین معرفی می‏کند:
«آن راهبران دادگر همچون بنی امیه نیستند که انسانها وحیوانها را یکی بدانند،آنان همچون عبد الملک و ولید و سلیمان و هشام اموی نیستند که چون بر منبر نشینند سخنانی بگویند که خود هرگز عمل نمی‏کنند،امویان سخنان پیامبر را می‏گویند اما خود کارهای زمان جاهلیت را انجام می‏دهند» (30)
کمیت‏شیفته‏ی امام باقر (علیه السّلام) بود و در راه این مهر خویشتن را فراموش می‏کرد،روزی در برابر امام و در مدح او اشعار شیوایی را که سروده بود می‏خواند،امام به کعبه رو کرد و سه بار فرمود: خدایا کمیت را رحمت کن آنگاه به کمیت فرمود صد هزار درهم از خاندانم برای تو جمع آوری کرده‏ام.
کمیت گفت:به خدا سوگند هرگز سیم و زر نمی‏خواهم،فقط یکی از پیراهنهای خود را به من عطا فرمایید.و امام پیراهن خود را به او داد. (31)
روزی دیگر در خدمت امام باقر نشسته بود،امام به دلتنگی از زمانه این شعر بر خواند:
ذهب الذین یعاش فی اکنافهم لم یبق الا شاتم او حاسد
«رادمردانی که مردم در پناهشان زندگی می‏کردند رفتند و جز حسودان یا بدگویان کسی باقی نمانده است‏»
کمیت فورا پاسخ داد:
و بقی علی ظهر البسیطة واحد فهو المراد و انت ذاک الواحد
«اما بر روی زمین یکتن از آن بزرگمردان باقی است که هم او مراد جهانیان است و تو آن یکتن هستی.» (32)
4-«محمد بن مسلم‏»:فقیه اهل بیت و از یاران راستین امام باقر و امام صادق علیهما السلام بود،چنانکه گفتیم امام صادق (علیه السّلام) او را یکی از آن چهار تن به شمار آورده که آثار پیامبری بوجودشان پا بر جا و باقی است.
محمد کوفی بود و برای بهره‏گرفتن از دانش بیکران امام باقر (علیه السّلام) به مدینه آمد و چهار سال در مدینه ماند.
«عبد الله بن ابی یعفور»می‏گوید به امام صادق (علیه السّلام) عرض کردم گاه از من سئوالاتی می‏شود که پاسخ آن را نمی‏دانم و به شما نیز دسترسی ندارم،چه کنم؟
امام‏«محمد بن مسلم‏»را به من معرفی کرد و فرمود:چرا از او نمی‏پرسی (33)...
در کوفه زنی شب هنگام به خانه‏ی محمد بن مسلم آمد و گفت:همسر پسرم مرده است و فرزندی زنده در شکم دارد،تکلیف ما چیست؟
«محمد بن مسلم‏»گفت:بنابر آنچه امام باقر العلوم (علیه السّلام) فرموده است‏باید شکم او را بشکافند و بچه را بیرون آورند،سپس مرده را دفن کنند.
آنگاه از زن پرسید مرا از کجا یافتی؟
زن گفت:این مساله را به نزد«ابو حنیفه‏»بردم و او گفت‏در این باره چیزی نمی‏دانم ولی به نزد محمد بن مسلم برو و اگر فتوایی داد مرا آگاه ساز...
دیگر روز محمد بن مسلم در مسجد کوفه‏«ابو حنیفه‏»را دید که در جمع اصحاب خویش همان مساله را طرح کرده می‏خواهد پاسخ را به نام خود به آنان بگوید!
«محمد»به طعنه سرفه‏یی کرد و ابو حنیفه دریافت و گفت‏«خدایت‏بیامرزد بگذار زندگی کنیم (34) »

شهادت امام باقر علیه السلام

امام گرامی باقر العلوم،هفتم ذیحجه‏ی سال 114 هجری در پنجاه و هفت‏سالگی در زمان ستمگر اموی‏«هشام بن عبد الملک‏»مسموم و شهید شد،در شامگاه وفات به امام صادق علیه السلام فرمود:«من امشب جهان را بدرود خواهم گفت،هم اکنون پدرم را دیدم که شربتی گوارا نزد من آورد و نوشیدم و مرا به سرای جاوید و دیدار حق بشارت داد»
دیگر روز تن پاک آن دریای بیکران دانش خدایی را در خاک بقیع کنار آرامگاه امام مجتبی و امام سجاد علیهما السلام به خاک سپردند،سلام خدا بر او باد (35).
و اینک در نشیب پایان موجی از دانش آن گرامی را در سخنان زیر به تماشا بنشینیم:
دروغ خرابی ایمان است (36).
مؤمن،ترسو و حریص و بخیل نمی‏شود (37).
حریص بر دنیا همچون کرم ابریشم است که هر چه پیله را بر خود بیشتر بپیچد بیرون آمدنش مشکلتر می‏شود (38)...
از طعن بر مؤمنان بپرهیزید (39).
برادر مسلمانت را دوست‏بدار و برای او آنچه برای خود می‏خواهی بخواه و آنچه را بر خود نمی‏پسندی بر او نپسند (40).
...اگر مسلمانی برای دیدار یا حاجتی به خانه‏ی مسلمانی بیاید و او در خانه باشد و اجازه‏ی ورود به او ندهد و خود نیز به دیدار او بیرون نیاید،پیوسته این صاحب خانه در لعنت‏خدا خواهد بود تا آنگاه که یکدیگر را ملاقات کنند (41)...
همانا خداوند با حیا و بردبار را دوست می‏دارد (42).
آنکه خشمش را از مردم باز دارد خداوند عذاب قیامت را از او باز دارد (43).
آنانکه امر به معروف و نهی از منکر را عیب می‏دانند بد مردمانی هستند (44).
همانا خداوند بنده‏یی را که دشمن داخل خانه‏ی او شود و او با وی مبارزه نکند دشمن دارد (45).

پی نوشت ها:

1- مصباح المتهجد شیخ طوسی ص 557
2- امام صادق (علیه السّلام) در باره‏«ام عبد الله‏»فرمود از زنهای با ایمان و پرهیزکار و نیکو کار بود... تواریخ النبی و الآل تستری ص 47
3- امالی شیخ صدوق ص 211 چاپ سنگی
4- علل الشرایع شیخ صدوق ج 1 ص 222 چاپ قم
5- ارشاد شیخ مفید ص 246 چاپ آخوندی
6- ارشاد شیخ مفید ص 246 چاپ آخوندی
7- مناقب ابن شهر آشوب ج 3 ص 329 چاپ نجف
8- بحار الانوار ج 46 ص 243 به نقل از خرائج راوندی.
9- بحار الانوار ج 46 ص 243 به نقل از خرائج رواندی
10- بحار الانوار ج 46 ص 247 به نقل از خرائج رواندی
11- تعقیب:دعاها و ذکرهایی است که بدون فاصله پس از نماز می‏خوانند.
12- امالی شیخ طوسی ص 261 چاپ سنگی با اختصار
13- ارشاد مفید چاپ آخوندی ص 247
14- سوره‏ی مائده آیه‏ی 3
15- سوره‏ی القیامه آیه‏ی 16
16- سوره‏ی الحاقه آیه‏ی 12
17- سوره نحل آیه‏ی 89
18- سوره‏ی یس آیه‏ی 12
19- سوره‏ی انعام آیه‏ی 38
20- دلائل الامامة طبری شیعی ص 104- 106 چاپ دوم نجف.با اختصار و نقل به معنی در پاره‏ای از جملات
21- سوره بقره آیه‏ی 187
22- سوره‏ی انعام آیه‏ی 124
23- مستفاد از کافی ج 8 ص 349.
24- برخی از دانشمندان این موضوع را به امام سجاد علیه السلام نسبت داده‏اند و برخی دیگر گفته‏اند امام باقر (علیه السّلام) به دستور امام سجاد علیه السلام این پیشنهاد را کرده است.برای اطلاع بیشتر به کتاب العقد المنیر ج 1 مراجعه شود
25- قیصر با این مقدمه می‏خواست تعصب عبد الملک را بر انگیزد تا برای تصویب کار خلفای گذشته از منع کاغذ رومی دست‏باز دارد.
26- امام علیه السلام فرمود:سه نوع سکه ضرب شود،نوع اول هر درهم یک مثقال و ده‏درهم آن 10 مثقال،و نوع دوم هر ده درهم 6 مثقال و نوع سوم هر ده درهم 5 مثقال باشد بدین ترتیب هر سی درهم از سه نوع 21 مثقال می‏شد و این برابر با سکه‏های رومی بود و مسلمانان موظف بودند سی درهم رومی که 21 مثقال بود بیاورند و سی درهم جدید بگیرند.
27- «المحاسن و المساوی بیهقی‏»ج 2 ص 232- 236 چاپ مصر- «حیوة الحیوان دمیری‏»چاپ سنگی ص 24با اختصار و نقل به معنی در پاره‏ای از جملات.
توجه:در این داستان خواندیم که سکه‏های اسلامی در زمان امام باقر (علیه السّلام) به صلاح دید آن بزرگوار ساخته و رائج‏شده است و این مطلب با آنچه در برخی از کتابها آمده است که در زمان حضرت علی (علیه السّلام) در بصره به دستور آن حضرت سکه‏های اسلامی زده شده و آن حضرت پایه گذار آن بوده منافاتی ندارد زیرا منظور این است که آغاز سکه زدن در زمان حضرت علی علیه السلام بوده و تکمیل و شیوع آن در زمان امام باقر علیه السلام انجام شده است‏برای اطلاع بیشتر به کتاب غایة التعدیل مرحوم سردار کابلی ص 16 مراجعه شود.
28- جامع الروات ج 1 ص 9
29- جامع الروات ج 1 ص 117 و 324- 325
30- الشیعة و الحاکمون ص 128
31- سفینة البحار ج 2 ص 496
32- منتهی الآمال چاپ 1372 قمری ص 7 ج 2
33- تحفة الاحباب محدث قمی ص 351- جامع الرواة ج 2 ص 164
34- رجال کشی ص 162 چاپ دانشگاه مشهد
35- به کتاب‏های:کافی ج ا ص 469 و ج 5 ص 117 و بصائر الدرجات ص 141 چاپ سنگی و تواریخ النبی و الآل تستری ص 40 و انوار البهیه محدث قمی ص 69 چاپ سنگی مراجعه شود.
36- و 37- و 38- وسائل الشیعه چاپ سنگی ج 2 ص 233 و 6 و 474
39- و 40- و 41- و 42- و 43- همان کتاب ج 2 صفحات 240 و 229 و 231 و 455 و 469.
44- فروع کافی ص 343
45- وسائل الشیعة ج 2 ص 433

منبع: http://www.hawzah.net
چهارشنبه 11/8/1390 - 18:55
اهل بیت
جابر گوید: امام محمد باقر علیه السلام به من فرمودند:
ای جابر آیا کسی که ادعای تشیع کرده و اعتراف به محبت ما اهل بیت (علیهم السلام) دارد به همین مقدار از ادعا اکتفا کند؟ (و خود را بی نیاز از عمل و تکلیف بداند) در صورتیکه به خدا قسم از شیعه ی ما محسوب نمی شود مگر کسی که تقوای الهی را پیشه کند و اطاعت فرمان خدا نماید.
و آنان نیز شناخته نشوند - ای جابر - مگر به: تواضع، افتادگی، امانت، زیاد به یاد خدا بودن، روزه، نماز، احسان به والدین، رسیدگی به حال همسایگان از فقیران و مستمندان و بدهکاران و یتیمان، راستگویی، تلاوت قرآن، نگه داشتن زبان از گفتار درباره مردم مگر به نکوگویی و آنان چنانند که در میان قبیله و فامیل خود نسبت به تمام امور، امین شناخته می شوند.
جابر گفت: یابن رسول الله (علیه السلام) ما که امروز احدی را با چنین صفات که فرمودید نمی شناسیم.
فرمودند: ای جابر مبادا مذهبها و روشها تو را به این عقیده کشاند که برای مردم همین بس است که گوید من علی (علیه السلام) را دوست دارم و پیرو هستم سپس با این گفتار زبانی اهل عمل [در انجام وظایف] نباشد، اگر گوید من رسول خدا (صلی الله علیه و اله وسلم) را دوست دارم ولی پیروی از سیره و رفتار او ننماید و سنت و احکام شریعت او را بکار نبندد، تنها محبت او نافع به حال وی نخواهد بود [و به او مصونیت از عذاب خدا نخواهد داد].
بنابراین تقوای خدا را پیشه خود سازید و برای رسیدن به پاداش های الهی کار کنید [و این را بدانید که] بین خدا و احدی از بندگان رابطه خویشاوندی نیست؛ محبوب ترین بندگان نزد خداوند عز و جل و گرامی ترین آنان نزد او پرهیزگارترین و کوشاترین آنها در انجام وظایف بندگی است.
ای جابر به خدا قسم برای تقرب جستن به خداوند تبارک و تعالی، هیچ وسیله ای جز اطاعت و عمل به دستورات شریعت در کار نیست و ما [از جانب خدا] فرمان تبرئه و امان دادن از آتش [مخصوص مدعیان تشیع را خالی از عمل باشند] در دست نداریم و احدی را بر خدا حجتی نیست؛ هر کس مطیع فرمان خدا باشد او ولی و دوستدار ما است و هر کس متخلف از فرمان خدا باشد او دشمن ماست و راهی برای رسیدن به ولایت و محبت ما نیست جز راه عمل [به کار بستن امر ونهی خدا] و ورع [پرهیز از گناه و دوری جستن از محرمات خدا].
منبع: اصول کافی ج 4 باب طاعت و تقوا ح 3
چهارشنبه 11/8/1390 - 18:55
اهل بیت

جهان اسلام در عصر امام باقرعلیه السلام

در عصر امامت حضرت باقرالعلوم علیه السلام كه نوزده سال طول كشید، جهان اسلام به لحاظ گسترش قلمرو، حوادث سیاسی و اجتماعی، مبارزات فكری، رونق مباحث كلامی و فقهی موقعیت جغرافیایی، سیاسی و فرهنگی ویژه ای دارد.
در میان این تیرگی ها و آشفتگی ها عظمت امام باقرعلیه السلام چون خورشید درخشانی بود كه جهان اسلام از پرتو پرفروغش بهره می گرفتند. مهابتِ معنوی حضرت زبانزد خاصّ و عام بود. هرجا سخن از والایی هاشمیان، عَلَویان و فاطمیان به میان می آمد آن وجود مقدّس را یگانه وارث آن همه كرامت، بزرگواری و شجاعت می شناختند، راستگوترین اشخاص، جذّاب ترین چهره ها، بخشنده ترین انسان ها و قوی تر از همه به لحاظ معرفت، بصیرت به همراه هاله ای از معنویت قدسی، از مختصّات پنجمین پیشوای شیعیان در میان جوامع اسلامی بود.
غاصبان و متجاوزان هماره به مقام والای امامت رشك می بردند و چون این همه مهابتِ ملكوتی را با خود مقایسه می كردند، در باتلاقی از حقارت فرو می رفتند و به رغم آن كه هیچ صلاحیتی برای زمامداری مسلمانان را نداشتند، برای غصب و تصرّف حكومت از هیچ گونه حیله و جنایتی ابا نمی كردند. اما عظمت معنوی امام در چنان حدّی بود كه گاهی حتّی همین دشمنان و مخالفان در برابر آن حضرت به تواضع و تكریم برمی خاستند؛ ولی به رغم این رویدادهای مصیبت زا «تشیّع» خصوص در مناطق دور از مركز خلافت همچون ایران، یمن و عراق در حال گسترش بود، شخصیت معنوی، طهارت بی نظیر، پارسایی و پایداری رهبران الهی و بخصوص شهادت دلخراش امام حسین علیه السلام به این امر كمك بسزایی كرد. از این رو در عصر امام باقرعلیه السلام شیعیان از اطراف و اكناف قلمرو اسلامی سیل آسا و مشتاقانه در مدینه به حضور امام می آمدند و با رهنمودهای حضرت خود را برای مبارزه با عوامل ستم و مقاومت در برابر خلاف كاری ها مهیا می ساختند. امام با در نظر گرفتن مقتضیات زمان، گنجینه گرانبهایی از حقایق ملكوتی و علمی را از خویشتن برجای نهاد كه در حراست از حریم اسلام و نشر تعالیم قرآنی طیّ اعصار و قرون تأثیر بسزایی داشت. از سوی دیگر امام باقرعلیه السلام و نیز فرزندش امام صادق علیه السلام با بیان نظر اسلام درباره امامت و خلافت و ذكر ویژگی های رهبر اسلامی به تصحیح فرهنگ سیاسی جامعه پرداخته و مُدام شایستگی غاصب زمان را در نظر مردم، زیر سؤال می بردند. از این رو حكّام غاصب همیشه از وجود آن بزرگواران بیمناك بودند. وجود رهبری آسمانی چون امام باقرعلیه السلام در میان امّت مسلمان سبب ایجاد وحدت و همبستگی در میان آنان بود و انسجام خاصّی بدانان می بخشید.

حجاز، كانون جهان اسلام

حجاز مهد نبوت، مركز طلوع وحی و بستر جغرافیایی تلاش های رسول اكرم صلی الله علیه وآله وسلم، ائمّه هدی و مسلمانان صدر اسلام، صحابه و برخی تابعین می باشد. مكه و مدینه، حرم امن الهی و نبوی بوده است. آن حضرت شهر مدینه را به عنوان مركز علمی و سرچشمه معارف الهی قرار داد(1) و شهرت علمی امام تا بدانجا رسید كه علمای بلاد اسلامی از مدینه دیدن نمی كردند جز این كه به خدمت حضرت شرفیاب شده و از دانش آن وجود مقدّس استفاده كنند. دانشگاه امام باقرعلیه السلام در شهر مدینه و در مسجد نبی اكرم و در جوار مرقد مطهّر آن حضرت جوشیدن گرفت و جویبارهای با طراوتش به نقاط دیگر جهان اسلام جاری گشت، در اعصار بعد نیز تشنگان فضیلت جرعه هایی از آن نوشیدند.
در زمان امام باقرعلیه السلام، مدینه رو به رونق و آبادانی نهاد، مسجد پیامبر توسعه یافت و بخشی از اماكن مجاور جزو مسجد گردید، كسب، صنعت و تجارت رواج یافت. آسایشگاه هایی برای نگهداری معلولین و مجذومین در این شهر احداث گردید. و تلاش هایی برای مراقبت از جُذامیان، سالخوردگان، افراد نابینا و كودكان یتیم و افراد بینوا صورت گرفت.(2)
مردمان مدینه بر اثر افشاگری اهل بیت با امویان سرسازش نداشتند و چون ولید بن عبدالملك به این شهر آمد و در مسجدالنّبی سخنرانی كرد، اهالی را تهدید نمود و خطاب به آنان گفت: شما اهل مخالفت و نافرمانی هستید.(3)
در این زمان فدك (4) به عترت بازگردانیده شده و سبّ حضرت علی علیه السلام متوقّف گردید و علویان مدینه تا حدودی از تعرّض و فشارهای امویان و مروانیان مصون ماندند.(5)
اما مهمترین حركت علمی كه باید آن را یك نهضت فرهنگی ریشه دار نامید، دانشگاه مدینه است كه در جلسات آن همواره صدها تن از نقاط مختلف برای فراگیری فقه، حدیث، فلسفه، تفسیر و لغت و دیگر علوم حضور می یافتند و صدها نفر از این مكتب دانش آموختند. كوفه، بصره، واسط و حجاز جوانان خود را به این دانشگاه اهل بیت گسیل می داشتند و علما و محدّثین بزرگی در آنجا به شكوفایی فكری و علمی رسیدند. حسن بن علی الوشا(6)، راوی مشهور، نهصد شیخ را درك كرد كه در مسجد كوفه به درس و بحث اشتغال داشتند و همگی از امام باقر و امام صادق علیهما السلام نقل حدیث می كردند. این دانشگاه به هنگامی در مدینةالنّبی بنیان نهاده شد كه امویان از هر سو دچار خطر شده بودند. خداوند متعال چنین مقدّر نمود كه مركز علوم اهل بیت در محیطی نسبتاً امن به تلاش های فكری و علمی خود مشغول باشد.(7)
در واقع شیعه در عصر امام باقرعلیه السلام فشار و تضییقاتی كه قبلاً به خود دیده بود، احساس نمی كرد و كاروان های جویای معارف اهل بیت از نقاط دور به مدینه روی می آوردند. حدیث باقری در اقصی نقاط جهان اسلام انتشار یافت و روایت منقول از امام پنجم به میزان متنابهی نسبت به احادیث قبلی رو به فزونی گرفت تا جایی كه جابر جُعفی كه از موثّقین راویان و اعاظم ناقلین احادیث می باشد، تنها هفتاد هزار حدیث نقل نموده است. به علاوه در حوزه علوم باقری، دانشورانی از رجال حدیث به ظهور رسیدند كه تكیه گاه شیعه در آن زمان و اعصار بعدی بودند. امام بر ایشان با نظر عطوفت و رأفت برخورد می نمود و به تكریم آنان می پرداخت.(8)
تسخیر فضای فرهنگی جامعه، عمده ترین خطّ مشی سیاسی - اجتماعی امام پنجم به شمار می رود كه این برنامه در زمان امام صادق علیه السلام به اوج خود رسید و نام، پیام و اندیشه ائمّه را برای همیشه در میان امّت اسلامی زنده نگاه داشت.
امام باقرعلیه السلام در دانشگاه مدینه از تحكیم بنیادهای تفكّر شیعی لحظه ای غافل نبود بلكه با برنامه ریزی دقیق و حساب شده به رهبری تفكّر امامیّه و پیروان مسیر امامت اهتمام می ورزید. امام باقرعلیه السلام در بیانات خود از كلام خداوند شاهد می آورد و می فرمود: هر مطلبی مطرح كردم، بپرسید در كجای قرآن است تا آیه اش را مشخّص نمایم.(9)
عبدالله بن عطاء كه از دانشمندان بزرگ جهان اسلام در عصر امام پنجم بود، می گوید: هرگز مشاهیر مسلمان را در هیچ محفل به اندازه محفل محمدبن علی علیهما السلام از نظر علمی حقیر ندیدم. حكم بن عُیینه را كه در علم و فقه مشهور آفاق بود، دیدم كه در خدمت امام چون كودكی زانوی ادب بر زمین زده، شیفته و مجذوب كلام و شخصیت او گردیده بود.(10)

جلوگیری از انحراف سیاسی و فكری

در عصر امام باقرعلیه السلام انحرافات سیاسی در قالب مقاصد فكری خودنمایی می كرد و یك جریان عقیدتی و فرقه ای به وجود آمده بود كه با راه ائمّه اختلاف داشت. مرجعیت فكری همچون رهبری سیاسی معطل مانده و در این مورد برنامه ای روشن موجود نبود تا خلاء را پر سازد، در این عصر از راه فتوحات، سرزمین هایی به جهان اسلام ضمیمه گردید اما رویدادهایی گوناگون و شرایط و افكاری در هم ریخته، زمینه هایی را فراهم ساخت كه عدّه ای افكار شخصی و تمایلات سیاسی خود را در متن اجتماع اسلامی مطرح سازند، به علاوه زمامداران ستمگر اجازه نمی دادند اهل بیت علیهم السلام به عنوان مرجعیت فكری به میدان آیند. زیرا می دانستند این برنامه به رهبری سیاسی اهل بیت علیهم السلام منتهی می گردد و در صورت عملی شدن چنین واقعیتی، بُرنده ترین سلاح را به ائمّه انتقال می دادند و زمینه های سقوط خود را فراهم می كردند.
امام باقرعلیه السلام كه این انحراف را مشاهده نمود، ادّعاهای مغایر با ارزش های الهی را پاسخ گفت و یا تكذیب نمود. در واقع امام پنجم در عرصه ای وارد گردید كه سلاح های آن افكار شخصی و وارداتی بودند، آن حضرت با نبردی همه جانبه از شدّت تأثیر اهل رأی كاست. زیرا این شیوه، شریعت اسلامی را به تحلیل می برد و خاصیت، صلابت و اصالت اسلامی را كه از ویژگی های قانون گذاری است، دچار خدشه می ساخت.
علمایی چون زُهری،(11) مكحول، قتاده، هشام بن عروه، در این دوره در خصوص نقل حدیث و ارائه فتوا فعّال بودند، در حالی كه به دستگاه حاكمیت امویان و مروانیان وابستگی داشتند. این وضع، ضرورت احیای فرهنگ اصیل اسلامی را به دور از هرگونه تحریف عمدی به وجود می آورد. امام طیّ نامه ای از چنین علمایی شكوه می نماید و آنها را اشباه أحبار و رُهبان معرّفی می كند.(12) كم شدن آشفتگی های سیاسی و یكپارچه شدن قلمرو جهان اسلام و از بین رفتن مدّعیان حاكمیّت از جمله عبدالله بن زیبر، علماء را از صحنه سیاست به حوزه درس و حدیث كشانید و آنان را وادار نمود تا با نظر خود اختلافات روایی را بر طرف كرده و برای مردم فتوای فقهی صادر كنند! امام باقرعلیه السلام در برابر چنین انحرافاتی موضع گیری نمود و نظرات فقهی، تفسیری، كلامی و اخلاقی اهل بیت علیهم السلام را ارائه داد و اصولاً از دلایل پرداختن امام باقر و امام صادق علیهما السلام به فقه، احیای آن در میان مردم و جلوگیری از تحریفی است كه به یقین در تدوین آن روی می داد. لذا امام به عنوان نماینده مكتب عترت، هنگام مناظره می كوشید نظرات فقهی اهل بیت علیهم السلام را ارائه دهد و در عین حال موارد انحراف را روشن كرده و به مردم نشان دهد. امام حتّی از نظر برجسته ترین علماء زمان خویش به عنوان میزان تشخیص صحیح از نادرستی معرّفی شده بود و موارد بسیاری پیش می آمد كه آنان عقاید خود را نزد حضرت عرضه می نمودند تا به صحّت و سُقم آن واقف شوند.
زُهری پس از نقل مناظره امام با ابوحنیفه یادآور شده است: از این خبر، امامت حضرت باقرعلیه السلام برای اهل علم مشخّص می گردد؛ آنان نزدش حاضر می شدند، حضرت عقایدشان را نقد می كرد، امام آنان را به سوی شاهراه هدایت، رهنمون می ساخت، علما نیز به عقایدش گردن نهاده و از او اطاعت می كردند.(13)
امام در برابر فرقه های منحرف موضعی تند و سازش ناپذیر اتخاذ می نمود و با این جبهه گیری فكری و فرهنگی تلاش می كرد حدود معارف صحیح اهل بیت علیهم السلام را در زمینه های گوناگون مشخّص و از انحراف سایر فرق تفكیك كند.
یكی از آنها فرقه مُرجئه بود كه می خواست در قالب اندیشه های كلامی، ستم بنی امیّه را توجیه كند، قدریه كه حسن بصری مُبلّغ آن بود، عقیده داشت معاویه بنا به حكم الهی به حكومت رسیده و ما نمی توانیم با اوامر الهی مخالفت كنیم. این باورها به خود فرقه ها خلاصه نمی گشت و تیرگی های آن جهان اسلام را در بر می گرفت و سرزمین های اسلامی را دچار هرج و مرج می كرد؛ آراء فقهی گوناگون، روح ناامیدی را در میان مسلمین به وجود می آورد. در همین زمان، جوامع مسلمان نیازمند وجودی بود كه دانش خود را از پاك ترین و مطمئن ترین منابع گرفته و این شخص كسی جز امام باقرعلیه السلام نبود، آن حضرت تنها شیعیان را از چشمه علمی بهره مند نمی ساخت؛ بلكه بنیانگذاران مذاهب چهارگانه اهل سنّت كه در آن عصر شكل گرفتند، از امام باقرعلیه السلام دانش می آموختند. در واقع این امام پنجم بود كه به تمامی گروههای اسلامی، تفكّر مكتبی را آموخت، اندیشه ای كه مبانی و كلّیات آیین اسلام را با تكیه بر قرآن و حدیث ناب در برداشت.(14)
پیشوای پنجم بر آن شد تا آن معانی ژرف را بارور گرداند و آنچه را نیاكانش برای آن فداكاری ها و خونفشانی كردند، پاسداری كند. و این حركت برای امّت اسلام منزلتی والا پدید آورد. در روایت بانو «حبابه والبیه» آمده است كه در مكه مردی را دیدم كه بین باب و حجر بر فرازی ایستاده بود، مردم پیرامونش اجتماع كرده و در مشكلات از وی نظر می خواستند و باب پرسش های دشوار را بر او می گشودند و او را رها نكردند تا در هزار مسأله به آنان فتوا داد. آنگاه برخاست و می خواست رهسپار شود كه یكی بانگ برآورد كه: هان! این نور درخشان... و جمعی نیز كه می گفتند این كیست؟ جواب شنیدند كه او امام باقرعلیه السلام است.(15)
امام باقرعلیه السلام استدلال های اصحاب قیاس را به شدّت رد نموده و از فرقه مُرجئه كه عمل صالح را در جامعه لازم نمی دانستند، و ایمان درونی را كافی می دانستند، بیزاری جستند و از آنان به عنوان دشمنان خویش در دنیا و آخرت سخن گفتند.(16) در برابر آنان كه به جُمود و تعصّب افراطی روی آورده بودند نیز موضع گیری نمودند و فرمودند: خوارج از روی نادانی عرصه را برای خود تنگ تصوّر كرده اند. دیانت، وسیع تر از راهی است كه آنان پیش گرفته اند.(17)
فرقه خطرناك دیگری كه در جامعه اسلامی بذر تردید، نفاق و دشمنی می پاشیدند، یهودیان بودند. آنان موذیانه احادیث جعلی فراوانی در خصوص سیره و روش زندگی پیامبران انتشار دادند. این گروه در مسایل فقهی و كلامی نیز حركتی را شروع كردند كه بسیار نگران كننده بود. مبارزه با یهودیان و تبلیغات منفی آنان بخش مهمّی از تلاش فرهنگی امام باقرعلیه السلام بود. قوم یهود اعمّ از آنان كه به ظاهر اسلام آورده بودند و نیز آنانی كه هنوز بر آیین خود باقی مانده بودند، با جعل احادیثی بین مسلمانان چنین انتشار دادند كه بیت المقدّس بر كعبه برتری دارد.
زرارة بن اعین نقل نموده است كه در محضر امام باقرعلیه السلام بودم، در حالی كه ایشان مقابل كعبه نشسته بودند كه فرمودند: نگریستن به خانه خداوند عبادت است. در همان حال شخصی از طایفه بُحَیْله به نام عاصم بن عمر نزدیكتر آمده و عرض كرد: كعب الأحبار می گوید: كعبه هر صبح در برابر بیت المقدّس سجده می نماید! امام فرمودند: نظر تو در باره وی و سخن او چیست؟ آن مرد گفت: درست می گوید. امام فرمودند: تو و او هردو دروغ می گویید. سپس در حال خشم افزودند: خداوند متعال بنایی و بقعه ای دوست داشتنی تر از كعبه بر روی زمین نیافریده است.(18)
امام باقرعلیه السلام در هر موقعیت و شرایطی كه پیش می آمد، تلاش می نمود رابطه نامطلوبی كه میان مسلمانان و یهود به وجود آمده و راه خطرناك و منحرفی را می پیمود، قطع نماید و این مُرداب انحراف را از جامعه اسلامی بزداید و بخشكاند.

پی نوشت :

1.اصول كافی، كلینی، ج 2، ص 372 و 373.
2.تاریخ سیاسی اسلام، دكتر حسن ابراهیم حسن، ج 1، ص 472؛ تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 238.
(مسلمانان مدینه بخصوص پیروان ائمّه(ع) برحسب توصیه های ستارگان آسمان امامت و ولایت و نیز مشاهده سیره عملی و نظری آن بزرگان، نسبت به بینوایان، افراد بیمار و سالخورده و معلول و به ویژه آنان كه به ناگواری های مرضی صعب العلاج مبتلا بودند، احساس مسؤولیت می كردند و در حركت های اجتماعی خیرخواهانه امدادگر این بندگان خدا بودند. امام باقر(ع) هم شخصاً در جهت تقویّت و حمایت چنین اموری می كوشیدند؛ اما مروانیان و نیز والیان آنان در مدینه برای این كه چنین تلاش های خدا پسندانه را كم رنگ كنند، برحسب كارهای تبلیغاتی و شعاری ادعا می كردند كه بیماران مشكل دار تحت حمایت ما بوده و دشواری های مرضی و مالی آنان را از طریق بودجه عمومی حلّ و فصل می نماییم.)
3.تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 239.
4.فدك سرزمین حاصلخیزی 1 در 140 كیلومتری شمال مدینه می باشد كه چون مسلمانان در به دست آوردن آن پیكاری ننمودند، از آنِ رسول اكرم(ص) گردید. اراضی سرسبز، باغات خرما و چشمه های زلال، برارزش فدك می افزاید و چون آیه «وات ذالقربی حقّه)2 نازل شد، نبی اكرم(ص) خطاب به فاطمه زهرا(س) فرمود: «فدك از آن توست» و بر این نكته منابع اهل سنّت و شیعه، صحّه گذاشته اند.3 با رحلت پیامبر(ص)، خلیفه اوّل، تمام املاك خالصه و سهم خمس را در اختیار گرفت و فدك شامل این غصب گردید.4 از آنجا كه فدك نشانه ای از ولایت و غصب آن نوعی انحراف از اصل اسلام و سیره خاتم رسولان تلقّی می گردید، حضرت فاطمه به مصادره آن اعتراض كرد5. به علاوه دستگاه خلافت می خواست خاندان عترت را در فشار و تنگنا قرار دهد و خاموش نشستن در برابر این حركت، درست نبود؛ بخصوص آن كه می خواستند با نقشه مزبور موضوع قرابت ائمّه را با پیامبر(ص) قطع نمایند.
1)التنبیه و الاشراف، مسعودی، ص 237. و شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 16، ص 231.
2)اسری / 26. 3. قندوزی حنفی در كتاب ینابیع المودّه این موضوع را نقل كرده و در تفسیر برهان از شیخ صدوق و او به سند خود از امام(ع) و ثعلبی در تفسیرش از ابن دیلمی، از امام چهارم روایت كرده اند و علامه طباطبایی در بحث روایتی تفسیر آیات 39 - 23 سوره اسری به ذكر آن در تفسیر المیزان اقدام كرده است. 4. النّص و الاجتهاد، شرف الدین، ص 110. 5. در خطبه حضرت زهرا(س) این اعتراض مشاهده می گردد. (ر.ك: احتجاج، طبرسی، ج 1، ص 253.)
5.بحارالانوار، ج 2، باب كتمان العلم.
6.حسن بن علی بن زیاد وشاء، از شاگردان حضرت امام رضا(ع) و محدّث بزرگ كه سال ها پس از امام باقر و امام صادق(ع) زندگی كرده است، او در خراسان خدمت امام رضا(ع) بوده است. در كتاب مسندالرضا از وی حدیث نقل شده است.
نجاشی می گوید: این شخص، نوه الیاس صیرفی (از شیوخ اصحاب امام صادق(ع)) و از بهترین اصحاب امام رضا(ع) بوده است. احمد بن محمد برقی در كوفه با او ملاقات كرده است.
اگرچه وشاء با زمان امام باقر(ع) فاصله داشته، اما تألیفات فارغ التحصیلان دانشگاه امام باقر و امام صادق(ع) را شمارش كرده كه به شش هزار كتاب بالغ گردیده و به تعبیر محدّثین شیعه به «اصول» معروف بوده است.
یك بار حسن بن علی بن زیاد الوشاء طوماری از مسایل مختلف تهیه كرد و به درب خانه امام رضا(ع) رفت، جمعیت زیادی آنجا بودند، در این حال خادم امام پرسید: كدام یك حسن بن علی وشاء نواده الیاس بغدادی هستید؟ وی پاسخ داد: من. آنگاه خادم نوشته ای به او داد و گفت: این جواب مسایلی است كه به همراه داری؟ (معجم رجال الحدیث، ج 5، ص 35؛ مناقب، ابن شهرآشوب، ج 4، ص 335؛ فهرست مصنفی الشیعه، احمد بن علی نجاشی، تحقیق: شبیری زنجانی، ص 40 و نیز زندگی دوازده امام، هاشم معروف حسنی، ج 2، ص 207.)
7.زندگی دوازده امام، هاشم معروف الحسنی، ترجمه محمد رخشنده، ج 2، ص 208 و 209؛ تاریخ الشیعه، علامه مظفّر، ص 93.
8.امام شناسی، علامه تهرانی، ج 16 و 17، ص 196.
9.الاحتجاج، طبرسی، طبع نجف، ص 176.
10.كشف الغمّه، عل بن عیسی اربلی، ج 2، ص 329؛ تذكرةالخواص، سبط ابن الجوزی، ص 337.
11.محمد بن مسلم بن شهاب، معروف به «زُهری» (متوفّای 124 ق.)، از علمای اهل سنّت بود كه در زمینه نقل حدیث فعالیت می كرد و به دستگاه حاكمیت وابستگی داشت. در هرحال، وی نزد امام زین العابدین(ع) شاگردی كرده و از امام باقر(ع) حدیث نقل نموده است و در ادبیات اهل سنّت مقامی شامخ دارد. در فهرست بلندبالایی كه ابن حجر عسقلانی، از كسانی كه از امام باقر(ع) حدیث روایت كرده اند، به دست می آید و نیز در فهرست ذهبی نام افرادی برجسته دیده می شود كه هریك حوزه های تدریس داشته اند و در علم و ادب نام آور بوده اند، یكی از آنان زُهری است كه نه تنها به عنوان جمع آوری حدیث شهرت داشت؛ بلكه آثاری چون: تنزیل القرآن و منسوخ القرآن را نوشت.
برخی منابع گفته اند: زُهری با امام زین العابدین(ع) نشست های زیادی داشته و تنها امام چهارم می توانست نگرانی های این مرد را تسكین دهد. مورّخان متذكّر گردیده اند كه امام سجّاد(ع) در خانه خود به طور خصوصی افراد را تعلیم می داده است و زهری از كسانی است كه در منزل از محضر آن امام استفاده می كرده است. (حلیةالاولیاء، حافظ ابونعیم احمد بن عبدالله اصفهانی، ج 3، ص 363؛ رجال، ابن داود، ص 79؛ طبقات، ابن سعد، ج 5، ص 158؛ تاریخ طبری، ج 8، ص 496.
12.الرّوضة من الكافی، كلینی، ص 77.
13.من لایحضره الفقیه، صدوق، ج 1، ص 82.
14.امامان شیعه و جنبش های مكتبی، محمدتقی مدرسی، ترجمه حمیدرضا آژیر، ص 112.
15.زندگانی تحلیلی پیشوایان ما، عادل ادیب، ترجمه دكتر اسدالله مبشّری، ص 171.
16.بحارالانوار، ج 46، ص 291.
17.التهذیب، شیخ طوسی، ج 1، ص 240.
18.اصول كافی، ج 4، ص 238.

منبع: ماهنامه کوثر
چهارشنبه 11/8/1390 - 18:53
اهل بیت
حضرت امام محمّد باقر (علیه السلام) اوّل ماه رجب ، یا سوم صفر سال 57 هجرى قمرى در مدینه متولّد گردید.
پدر بزرگوارش ، حضرت على بن الحسین ، زین العابدین (علیه السلام) ، و مادر مكرّمه اش ، فاطمه معروف به «امّ عبدالله» دختر امام حسن مجتبى (علیه السلام) مى باشد. از این رو ، آن حضرت از ناحیه پدر و مادر به بنى هاشم منسوب است.
شهادت امام باقر (علیه السلام) در روز دوشنبه 7 ذیحجّه سال 114 هجرى قمرى در 57 سالگى ، به دستور هشام بن عبدالملك خلیفه اموى ، به وسیله خوراندن سم ، اتّفاق افتاد و مزار شریفش در مدینه در قبرستان بقیع مى باشد.
آن حضرت یكى از اطفال اسیر فاجعه كربلا مى باشد كه در آن وقت سه سال و شش ماه و ده روز از سنّ مباركش گذشته بود.
حضرت باقر (علیه السلام) به علم و دانش و فضیلت و تقوا معروف بود و پیوسته مرجع حلّ مشكلات علمى مسلمانان به شمار مى رفت.
وجود امام محمّد باقر (علیه السلام) مقدّمه اى بود براى بیداری امّت . زیرا مردم ، او را نشانه هاى فرزند كسانى مى دانستند كه جان خود را فدا كردند تا موج انحراف ـ كه نزدیك بود نشانه هاى اسلام را از میان ببرد ـ متوقّف گردد.
امام باقر (علیه السلام) بر آن شد تا انحراف حاكمان و دورى آنان از حقایق اسلام را به مردم بفهماند و براى مسلمانان آشكار سازد كه چنان امورى تحقّق یافته است.
در موسم حج ، از عراق و خراسان و دیگر شهرها ، هزاران مسلمان از او فتوا مى خواستند و از هر باب از معارف اسلام از او مى پرسیدند.
امام باقر (علیه السلام) مؤسس و بنیانگذار حوزه علمیه شیعه و نهضت فرهنگی انقلاب فرهنگی تشیع بود. ایشان شاگردانی مانند محمدبن مسلم، زرارة بن اعین، ابوبصیر و برید بن معاویه را تربیت کرد که امام صادق فرمود : « این چهار نفر مکتب احادیث پدرم را زنده کردند. »
امام باقر(علیه السلام) شیعیان خود را چنین وصف مى كند :« همانا شیعه ما ، شیعه على ، با دست و دل گشاده و از سر گشاده دستى و بى ریایى از ما طرفدارى مى كنند و براى زنده نگاه داشتن دین ، متّحد و پشتیبان ما هستند . اگر خشمگین گردند ، ستم نمى كنند و اگر خرسند باشند از اندازه نمى گذرند . براى آن كس كه همسایه آنان باشد بركت دارند و با هر كس كه با آنان مخالف باشد طریق مسالمت پیش مى گیرند . و شیعه ما اطاعت خدا مى كند . »

امام باقر (علیه السلام) مؤسس نهضت فرهنگی تشیع

امام باقر (علیه السلام) اگر چه بر اثر سلطه حکومت طاغوت‌ها، از نظر سیاسی منزوی بود و اعتراض‌های او به صورت یک نهضت سیاسی همه جانبه برای سرنگونی رژیم بنی‌امیه نینجامید ، با اینکه در این راه تا سر حد شهادت حرکت کرد ، ولی او دریافته بود که فرهنگ تشیع در انزوا قرار دارد .
از این رو، لازم بود به یک انقلاب وسیع فرهنگی دست بزند و با تشکیل حوزه علمیه و تربیت شاگردان برجسته، فقه آل محمد (ص) و خط فکری تشیع را آشکار سازد.
با توجه به این موضوع ، زمینه عمیق و بنیان ‌کن برای مبارزه با طاغوتیان خواهد شد ، و در دراز مدت ، شیعیان را به صحنه می‌آورد ، و مکتب اهل‌ بیت (علیه السلام) را زنده خواهد کرد و با توجه به اینکه سنگ زیرین و اساس انقلاب و قیام ، نهضت فکری و فرهنگی است ، بر همین اساس امام باقر زمینه سازی بسیار عمیق و خوبی در این راستا نمود و پس از ایشان، فرزند برومندش امام صادق با تشکیل حوزه علمیه با چهار هزار نفر شاگرد ، آن را به ثمر رساند و به عنوان یک دانشگاه عظیم اسلامی ، در تاریخ اسلام آشکار و ماندگار ساخت .
بنابراین می‌توان گفت امام باقر مؤسس و بنیان گذار حوزه علمیه شیعه و نهضت فرهنگی انقلاب فرهنگی تشیع بود .

امام (علیه السلام) شکافنده علوم

امام باقر (علیه السلام) ، علاوه بر « شاکر » و « هادی » به ویژه به « باقر » به معنای شکافنده ملقب است ، و جابر بن یزید جعفی در توضیح لقب اخیر می گوید : « آن حضرت علم را شکافت و رموز و دقائق آن را روشن ساخت . »
یعقوبی نیز می نویسد : « بدان سبب باقر نامیده شد که علم را شکافت . » راغب اصفهانی نیز مانند این عبارت را گفته است .
یكى از علماى بزرگ سنّى به نام ابن حجر هیتمى درباره او مى نویسد : « محمّد باقر به اندازه اى گنج هاى پنهان معارف و دانش ها را آشكار ساخته ، حقایق احكام و حكمت ها و لطایف دانشها را بیان نموده كه جز بر عناصر بى بصیرت یا بد سیرت پوشیده نیست و از همین جاست كه وى را شكافنده دانش و جامع علوم و برافروزنده پرچم دانش خوانده اند . »

موقعیّت علمی امام باقر (علیه السلام)

بی تردید چنان که بسیاری از علمای اهل سنت نیز گفته اند امام باقر (علیه السلام) در زمان حیات خویش شهرت بسیاری داشت و همواره محضر او از دوستدارانش از تمامی بلاد و سرزمین های اسلامی سرشار بوده است
موقعیت علمی ایشان به مثابه شخصیتی عالم و فقیه به ویژه به عنوان نماینده علوم اهل بیت (علیه السلام) بسیاری را وا می داشت تا از محضر او بهره گرفته و رفع اشکالات علمی و فقهی خود را از او بطلبند .
در این میان ، اهل عراق که بسیاری از آنان شیعه بودند بیش از دیگران مفتون شخصیت آن حضرت شده بودند .
مراجعه کنندگان خضوعی خاص نسبت به شخصیت علمی امام داشتند چنان که عبدالله بن عطای مکی گوید : « علما را در محضر هیچ کس کوچک تر از زمان حضور در محضر امام باقر(علیه السلام) ندیدم . »
حکم بن عینیه با تمام عظمت علمی اش در میان مردم ، در برابر آن حضرت مانند دانش آموزی در مقابل معلم خود به نظر می رسید .
شهرت امام باقر (علیه السلام) در زمان خود ایشان ، نه تنها در حجاز که « کان سید فقهاء الحجاز » بلکه حتی در عراق و خراسان نیز به طور گسترده فراگیرشده بود .
از سوى فقیهان بزرگ كه وابسته به حوزه هاى فكرى و علمى بودند ، مسائل دشوار در محضر او مطرح مى شد و گفتگوهاى بسیار با امام به عمل مى آمد ، از او پاسخ مى خواستند تا امام را در تنگنا قرار دهند و در مقابل مردم او را به خاموشى وادارند ، ولى آن حضرت با پاسخ هاى قانع كننده و مستدلّ و محكم خود ، آنان را به اعجاب وامى‌داشت .
حوزه علمى او براى صدها دانشمند و محدّث كه تربیت كرده بود پایگاهى مهّم به شمار مى آمد.
جابر جعفى گوید : « ابوجعفر هفتاد هزار حدیث براى من روایت كرد . » و محمّد بن مسلم گوید: «هر مسئله كه در نظرم دشوار مى نمود از ابوجعفر (علیه السلام) مى پرسیدم تا جایى كه سى هزار حدیث از او سؤال كردم . »
امام باقر (علیه السلام) در سخنان خود ، اغلب به آیات قرآن كریم استناد مى نموده و از كلام خدا شاهد مى آورده و فرموده است : « هر مطلبى را گفتم ، از من بپرسید كه در كجاى قرآن است تا آیه مربوط به آن موضوع را معرّفى كنم . »

ویژگی های اخلاقی امام (علیه السلام)

کسی از جانب پروردگار عهده دار مقام امامت می شود که در تقوا ، خدا ترسی و اجلال او ، تواضع و فروتنی و نشان دادن اخلاص در بندگی نمونه باشد ، تا برای دیگران الگو قرار گیرد و امام باقر (علیه السلام) نمونه ای عالی از چنین ویژگی هایی است .
ابن شهر آشوب در کتاب مناقب در مورد امام باقر (علیه السلام) می نویسد :
« او راستگو ترین و گشاده رو ترین و بخشنده ترین مردمان بود . در میان اهل بیت کمترین ثروت و در عین حال بیشترین هزینه را داشت . هر جمعه یک دینار صدقه می داد و می فرمود : « صدقه روز جمعه به خاطر فضیلت این روز بر دیگر روزها ، دو چندان می شود . » چون پیشامدی غم انگیز به او روی می نمود زنان و کودکان را جمع می کرد و آن گاه خود دعا می کرد و آنان آمین می گفتند . بسیار ذکر خدا می گفت . راه می رفت در حالی که ذکر خدا می گفت. غذا می خورد در حالی که ذکر خدا می گفت . با مردم سخن می گفت ، اما این امر او را از ذکر خدا باز نمی داشت . فرزندانش را جمع می کرد و به آنان می فرمود تا طلوع آفتاب ذکر بگویند . هر کس از آنان را که می توانست قرآن بخواند به تلاوت قرآن و هر کس را که نمی توانست به گفتن ذکر ، امر می فرمود . »

عبادت امام باقر (علیه السلام)

فرزند بزرگوارش امام جعفر صادق (علیه السلام) در وصف اخلاص و عبادت پدرش چنین می فرماید : « پدرم بسیار ذکر خدا می گفت . من با او می رفتم و او ذکر خدا می گفت . با او غذا می خوردم و او ذکر خدا می گفت . با مردم سخن می گفت ، اما این امر او را از ذکر خدا باز نمی داشت . زبانش را می دیدم که به کامش می چسبید و با این وصف پیوسته از گفتن ذکر لا اله الا الله باز نمی ایستاد . ما را جمع می کرد و به ما می فرمود که تا طلوع آفتاب ذکر خدا بگوئیم و هر یک از ما را که می توانست بخواند به تلاوت قرآن فرمان می داد و هر که نمی توانست ، می فرمود ذکر بگوید . »
امام صادق (علیه السلام) در همین باره باز می فرماید : « من بستر پدرم را می گستردم و انتظار می کشیدم تا بیاید . چون او به بسترش می آمد و می خوابید من نیز به سوی بستر خود می رفتم . شبی او دیر کرد و من به جستجویش به مسجد رفتم . مردم همه در خواب بودند . ناگهان پدرم را دیدم که در مسجد به حال سجده است . در مسجد جز او کس دیگر نبود . ناله اش را می شنیدم که می گفت : پیراسته ای پرورگارا ! تو ، به حقیقت پروردگار منی . از روی تعبّد و بندگی تو را سجده می کنم . معبودا ! کردار من اندک است پس تو خود آن را برایم دو چندان کن . بارالها ! مرا از شکنجه ات در روزی که بندگانت را بر می انگیزی ، در امان نگاه دار و بر من نظر کن که تو البتّه توبه پذیر و مهربانی . »

تسلیم رضای خدا

آن حضرت (علیه السلام) کاملاً به فرمان خداوند تسلیم بود . یکی از اصحابش روایت می کند که عده ای نزد ابوجعفر آمدند و دیدند که پسر آن حضرت بیمار و خود وی نیز ناراحت و اندوهگین است و آرام و قرار ندارد . دیدار کنندگان گفتند : به خدا قسم اگر به وی مصیبتی رسد ، می ترسیم از او چیزی ببینیم که خوش نداریم . پس دیری نپایید که صدای شیون و زاری بر آن پسر بلند شد . در این لحظه امام باقر با رویی گشاده و حالتی متفاوت با آن چه پیش از این داشت ، بر دیدار کنندگان وارد شد . آنان عرض کردند : فدایت شویم ، ما از حالتی که شما پیش از این داشتید ، می ترسیدیم ( با مرگ این کودک ) حادثه ای پیش آید که موجب اندوه و ناراحتی ما شود ! حضرت به آنان پاسخ داد : « ما مایلیم کسانی که به آنان علاقه داریم ، سالم بمانند و بهبود یابند . امّا هنگامی که فرمان خدا جاری می شود به آن چه که او دوست می دارد گردن می نهیم . »

انجام اعمال صالح

آن حضرت از انجام هیچ کردار صالحی فروگذار نمی کرد . در این باره روایت جالبی از یکی از اصحاب آن حضرت نقل شده است.
راوی می گوید : ابوجعفر (علیه السلام) در تشییع جنازه یکی از مردان قریش حاضر شد . من نیز با آن حضرت بودم . مردی به نام عطاء در میان تشییع کنندگان بود . ناگاه زنی فریاد سر داد . عطاء گفت : ای زن اگر ساکت نشوی ما باز می گردیم ، اما زن خاموش نشد و در نتیجه عطاء بازگشت . راوی می گوید : به ابوجعفر گفتم : عطاء بازگشت. امام پرسید: چرا ؟ گفتم : این زن فریاد سر داد و عطاء به او گفت : یا خاموش شو یا ما باز می گردیم و چون این زن دست از فریاد برنداشت عطاء هم بازگشت .
امام (علیه السلام) فرمود : به راه خود ادامه دهیم . اگر ما باطلی را با حق ببینیم و حق را به باطل واگذاریم حق مسلمان را ادا نکرده ایم . چون بر جنازه نماز گزارده شد ، صاحب عزا به ابوجعفر عرض کرد : باز گرد که تو پاداش خود را گرفتی خداوند تو را بیامرزد . تو نمی توانی راه بروی ، اما آن حضرت از بازگشت امتناع ورزید . به آن حضرت عرض کردم : صاحب عزا به تو اجازه بازگشت داد و من حاجتی دارم که می خواهم آن را از شما درخواست کنم .
آن حضرت پاسخ داد : من با جنازه می روم . ما به اجازه او نرفتیم و به اجازه او هم باز نمی گردیم بلکه این فضل و پاداشی است که ما آن را طلب کرده بودیم . انسان تا آن اندازه که به دنبال جنازه می رود ، پاداش آن را دریافت می کند .
منبع: پایگاه اطّلاع رسانی استاد حسین انصاریان ( دارالعرفان )
چهارشنبه 11/8/1390 - 18:53
اهل بیت
امام ابو جعفر،باقر العلوم،پنجمین پیشوای ما،جمعه‏ی نخستین روز ماه رجب سال پنجاه و هفت هجری در شهر مدینه چشم به جهان گشود. (1) او را«محمد»نامیدند و«ابو جعفر»کنیه و«باقر العلوم‏»یعنی‏«شکافنده‏ی دانشها»لقب آن گرامی است.به هنگام تولد هاله‏یی از شکوه و عظمت نوزاد اهل بیت را فرا گرفته بود،و همچون دیگر امامان پاک و پاکیزه به دنیا آمد.
امام باقر (علیه السلام) از دو سو-پدر و مادر-نسبت‏به پیامبر و حضرت علی و زهرا علیهم السلام می‏رساند،زیرا پدر او امام زین العابدین فرزند امام حسین،و مادر او بانوی گرامی‏«ام عبد الله‏» (2) دختر امام مجتبی علیهم السلام است.
عظمت امام باقر (علیه السلام) زبانزد خاص و عام بود،هر جا سخن‏از والایی هاشمیان و علویان و فاطمیان به میان می‏آمد او را یگانه وارث آنهمه قداست و شجاعت و بزرگواری می‏شناختند و هاشمی و علوی و فاطمیش می‏خواندند.
راستگوترین لهجه‏ها و جذاب‏ترین چهره‏ها و بخشنده‏ترین انسانها برخی از ویژگیهای امام باقر علیه السلام است.
گوشه‏یی از شرافت و بزرگواری آن گرامی را در گزارش زیر می‏خوانیم:
پیامبر (ص) به یکی از یاران پارسای خود«جابر بن عبد الله انصاری‏»فرمود.ای جابر!تو زنده می‏مانی و فرزندم‏«محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابیطالب‏»را که نامش در تورات‏«باقر»است در می‏یابی،بدانهنگام سلام مرا بدو برسان.
پیامبر در گذشت و جابر عمری دراز یافت-و بعدها روزی به خانه‏ی امام زین العابدین آمد و امام باقر را که کودکی خرد سال بود دید،به او گفت:پیش بیا...امام باقر (علیه السلام) آمد.
گفت:برو...
امام باز گشت.جابر اندام و راه رفتن او را تماشا کرد و گفت:به خدای کعبه سوگند آیینه‏ی تمام نمای پیامبر است.آنگاه از امام سجاد پرسید این کودک کیست؟
فرمود:امام پس از من فرزندم‏«محمد باقر»است.
جابر برخاست و بر پای امام باقر بوسه زد و گفت:فدایت‏شوم ای فرزند پیامبر (ص) ،سلام و درود پدرت پیامبر خدا (ص) رابپذیر چه او ترا سلام رسانده است.
دیدگان امام باقر پر از اشگ شد و فرمود:سلام و درود بر پدرم پیامبر خدا باد تا بدان هنگام که آسمانها و زمین پایدارند و بر تو ای جابر که سلام او را به من رساندی. (3)

دانش امام باقر علیه السلام

دانش امام باقر علیه السلام نیز همانند دیگر امامان از سر چشمه‏ی وحی بود،آنان آموزگاری نداشتند و در مکتب بشری درس نخوانده بودند،«جابر بن عبد الله‏»نزد امام باقر (علیه السلام) می‏آمد و از آنحضرت دانش فرا می‏گرفت و به آن گرامی مکرر عرض می‏کرد:ای شکافنده‏ی علوم! گواهی می‏دهم تو در کودکی از دانشی خدا داد برخورداری (4).
«عبد الله بن عطاء مکی‏»می‏گفت:هرگز دانشمندان را نزد کسی چنان حقیر و کوچک نیافتم که نزد امام باقر علیه السلام،«حکم بن عتیبه‏»که در چشم مردمان جایگاه علمی والایی داشت در پیشگاه امام باقر چونان کودکی در برابر آموزگار بود (5).
شخصیت آسمانی و شکوه علمی امام باقر (علیه السلام) چنان خیره کننده بود که‏«جابر بن یزید جعفی‏»به هنگام روایت از آن گرامی می‏گفت:«وصی اوصیاء و وارث علوم انبیاء محمد بن علی بن الحسین مرا چنین روایت کرد...» (6)
مردی از«عبد الله عمر»مساله‏یی پرسید و او در پاسخ درماند،به سئوال کننده امام باقر را نشان داد و گفت از این کودک بپرس و مرا نیز از پاسخ او آگاه ساز.آن مرد از امام پرسید و پاسخی قانع کننده شنید و برای‏«عبد الله عمر»بازگو کرد،عبد الله گفت:اینان خاندانی هستند که دانششان خداداد است (7).
«ابو بصیر»می‏گوید:با امام باقر علیه السلام به مسجد مدینه وارد شدیم،مردم در رفت و آمد بودند.امام به من فرمود:از مردم بپرس آیا مرا می‏بینند؟از هر که پرسیدم آیا ابو جعفر را دیده‏ای پاسخ منفی شنیدم،در حالیکه امام در کنار من ایستاده بود.در این هنگام یکی از دوستان حقیقی آن حضرت‏«ابو هارون‏»که نابینا بود به مسجد در آمد.امام فرمود:از او نیز بپرس.
از ابو هارون پرسیدم:آیا ابو جعفر را دیدی؟
فورا پاسخ داد:مگر کنار تو نایستاده است؟
گفتم:از کجا دریافتی؟
گفت:چگونه ندانم در حالیکه او نور رخشنده‏یی است (8).
و نیز«ابو بصیر»می‏گوید:امام باقر (علیه السلام) از یکی ازافریقائیان حال یکی از شیعیان خود به نام‏«راشد»را جویا شد.پاسخ داد خوب بود و سلام می‏رساند.
امام فرمود خدا رحمتش کند.
با تعجب گفت:مگر او مرده است؟
فرمود:آری.
گفت:چه وقت در گذشت؟
فرمود:دو روز پس از خارج شدن تو.
گفت:به خدا سوگند او بیمار نبود...
فرمود:مگر هر کس می‏میرد به جهت‏بیماری است؟
آنگاه ابو بصیر از امام در مورد آن در گذشته سئوال کرد.
امام فرمود:او از دوستان و شیعیان ما بود،گمان می‏کنید که چشمهای بینا و گوشهای شنوایی برای ما همراه شما نیست وه چه پندار نادرستی است!به خدا سوگند هیچ چیز از کردارتان بر ما پوشیده نیست پس ما را نزد خودتان حاضر بدانید و خود را به کار نیک عادت دهید و از اهل خیر باشید تا به همین نشانه و علامت‏شناخته شوید.من فرزندان و شیعیانم را به این برنامه فرمان می‏دهم (9).
یکی از راویان می‏گوید در کوفه به زنی قرآن می‏آموختم،روزی با او شوخی کردم،بعد به دیدار امام باقر شتافتم،فرمود:
آنکه (حتی) در پنهان مرتکب گناه شود خداوند به او اعتنا و توجهی ندارد،به آن زن چه گفتی؟ از شرمساری چهره‏ام را پوشاندم و توبه کردم،امام فرمود:تکرار نکن (10).

اخلاق امام باقر علیه السلام

مردی از اهل شام در مدینه ساکن بود و به خانه‏ی امام بسیار می‏آمد و به آن گرامی می‏گفت: «...در روی زمین بغض و کینه‏ی کسی را بیش از تو در دل ندارم و با هیچکس بیش از تو و خاندانت دشمن نیستم!و عقیده‏ام آنست که اطاعت‏خدا و پیامبر و امیر مؤمنان در دشمنی با توست،اگر می‏بینی به خانه‏ی تو رفت و آمد دارم بدان جهت است که تو مردی سخنور و ادیب و خوش بیان هستی!»در عین حال امام علیه السلام با او مدارا می‏فرمود و به نرمی سخن می‏گفت.چندی بر نیامد که شامی بیمار شد و مرگ را رویا روی خویش دید و از زندگی نومید شد،پس وصیت کرد که چون در گذرد ابو جعفر«امام باقر»بر او نماز گزارد.
شب به نیمه رسید و بستگانش او را تمام شده یافتند،بامداد وصی او به مسجد آمد و امام باقر علیه السلام را دید که نماز صبح به پایان برده و به تعقیب (11) نشسته است،و آن گرامی همواره چنین بود که پس از نماز به ذکر و تعقیب می‏پرداخت.
عرض کرد:آن مرد شامی به دیگر سرای شتافته و خود چنین خواسته که شما بر او نماز گزارید.
فرمود:او نمرده است...شتاب مکنید تا من بیایم.
پس برخاست و وضو و طهارت را تجدید فرمود و دو رکعت نماز خواند و دستها را به دعا برداشت،سپس به سجده رفت و همچنان تا بر آمدن آفتاب،در سجده ماند،آنگاه به خانه‏ی شامی آمد و بر بالین او نشست و او را صدا زد و او پاسخ داد،امام او را بر نشانید و پشتش را به دیوار تکیه داد و شربتی طلبید و به کام او ریخت و به بستگانش فرمود غذاهای سرد به او بدهند و خود بازگشت.
دیری بر نیامد که شامی شفا یافت و به نزد امام آمد و عرض کرد:
«گواهی می‏دهم که تو حجت‏خدا بر مردمانی (12)...»
«محمد بن منکدر»-از صوفیان آن روزگار-می‏گوید:
در روز بسیار گرمی از مدینه بیرون رفتم،ابو جعفر محمد بن علی بن الحسین را دیدم-همراه با دو تن از غلامانشان-یا دو تن از دوستانش-از سرکشی به مزرعه‏ی خویش باز می‏گردد با خود گفتم:مردی از بزرگان قریش در چنین وقتی در پی دنیاست!باید او را پند دهم.
نزدیک آمدم و سلام کردم،امام در حالی که عرق از سر و رویش می‏ریخت‏با تندی پاسخم داد. گفتم:خدا ترا به سلامت‏بدارد آیا شخصیتی چون شما در این هنگام و با این‏حال در پی دنیا می‏رود!اگر در این حالت مرگ در رسد چه می‏کنی؟
فرمود به خدا سوگند اگر مرگ در رسد در حال اطاعت‏خداوند خواهم بود زیرا من بدینوسیله خود را از تو و دیگر مردمان بی نیاز می‏سازم،از مرگ در آنحالت‏بیمناکم که سرگرم گناهی باشم.
گفتم:رحمت‏خدا بر تو باد،می‏پنداشتم که شما را پند می‏دهم اما تو مرا پند دادی و آگاه ساختی (13).

امام باقر(علیه السلام) و امویان

امام چه خانه نشین باشد و چه در متن اجتماع در مقام امامتش تفاوتی رخ نمی‏دهد زیرا امامت چونان رسالت،منصبی است‏خدایی و مردمان را نمی‏رسد که بدلخواه خویش امامی برگزینند.
غاصبان و متجاوزان هماره به مقام والای امام رشک می‏بردند و بهر وسیله برای غصب و تصرف حکومت و خلافت که ویژه‏ی امامان بود دست می‏یازیدند و در راه این منظور از هیچ جنایتی نیز باک نداشتند.امامت امام در زمان خلافت ولید و سلیمان بن عبد الملک و عمر بن عبد العزیز و یزید بن عبد الملک و هشام بوده است.
برخی از دوران امامت امام باقر علیه السلام مقارن حکومت ظالمانه‏ی هشام بن عبد الملک اموی می‏بود و هشام و دیگر امویان به خوبی می‏دانستند که اگر حکومت ظاهر را با ستم و جنایت‏به غصب گرفته‏اند هرگز نمی‏توانند حکومت دردلها را از خاندان پیامبر بربایند.
عظمت معنوی امامان گرامی چنان گیرا بود که گاه دشمنان و غاصبان خود مرعوب می‏ماندند و به تواضع برمی‏خاستند:
هشام در یکی از سالها به حج آمده بود و امام باقر و امام صادق علیهما السلام نیز جزو حاجیان بودند،روزی امام صادق (علیه السلام) در اجتماع عظیم حج ضمن خطابه‏یی فرمود:
«سپاس خدای را که محمد (ص) را به راستی فرستاد و ما را به او گرامی ساخت،پس ما برگزیدگان خدا در میان آفریدگان و جانشینان خدا (در زمین) هستیم،رستگار کسی است که پیرو ما باشد و شور بخت آنکه با ما دشمنی ورزد».
امام صادق علیه السلام بعدها می‏فرمود:گفتار مرا به هشام خبر بردند ولی متعرض ما نشد تا به دمشق بازگشت و ما نیز به مدینه برگشتیم به حاکم خود در مدینه فرمان داد تا من و پدرم را به دمشق بفرستد.
به دمشق در آمدیم و هشام تا سه روز ما را بار نداد،روز چهارم بر او وارد شدیم،هشام بر تخت نشسته بود و درباریان در برابرش به تیر اندازی و هدف گیری سرگرم بودند.
هشام پدرم را به نام صدا زد و گفت:با بزرگان قبیله‏ات تیراندازی کن.
پدرم فرمود:من پیر شده‏ام و تیراندازی از من گذشته است،مرا معذور دار.
هشام اصرار ورزید و سوگند داد که باید این کار را بکنی‏و به پیر مردی از بنی امیه گفت کمانت را به او بده پدرم کمان برگرفت و تیری به زه نهاد و پرتاب کرد،اولین تیر درست در وسط هدف نشست،دومین تیر را در کمان نهاد و چون شست از پیکان برداشت‏بر پیکان تیر اول فرود آمد و آن را شکافت،تیر سوم بر دوم و چهارم بر سوم...و نهم بر هشتم نشست،فریاد از حاضران برخاست،هشام بی قرار شد و فریاد زد:
آفرین ابا جعفر!تو در عرب و عجم سر آمد تیراندازنی،چطور می‏پنداری زمان تیراندازی تو گذشته است...و در همان هنگام تصمیم بر قتل پدرم گرفت و سر به زیر افکنده فکر می‏کرد و ما در برابر او ایستاده بودیم،ایستادن ما طولانی شد و پدرم از این بابت‏به خشم آمد و آن گرامی چون خشمگین می‏شد به آسمان می‏نگریست و خشم در چهره‏اش آشکار می‏شد، هشام غضب او را دریافت و ما را به سوی تخت‏خود فرا خواند و خود برخاست و پدرم را در برگرفت و او را بر دست راست‏خود بر تخت نشانید و مرا نیز در برگرفت و بر دست راست پدرم نشاند،و با پدرم به گفتگو نشست و گفت:
قریش تا چون تویی را در میان خود دارد بر عرب و عجم فخر می‏کند،آفرین بر تو،تیراندازی را چنین از چه کسی و در چند مدت آموخته‏یی؟
پدرم فرمود:می‏دانی که مردم مدینه تیراندازی می‏کنند و من در جوانی مدتی به این کار می‏پرداختم و بعد ترک کردم تا هم اکنون که تو از من خواستی.
هشام گفت از آنگاه که خویش را شناختم تا کنون‏تیراندازی بدین زبردستی ندیده بودم و گمان نمی‏کنم کسی در روی زمین چون تو بر این هنر توانا باشد،آیا فرزندت جعفر نیز می‏تواند همچون تو تیراندازی کند؟
فرمود:ما«کمال‏»و«تمام‏»را به ارث می‏بریم،همان کمال و تمامی که خدا بر پیامبرش فرود آورد آنجا که می‏فرماید: «الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا» (14)...زمین از کسی که بر این کارها کاملا توانا باشد خالی نمی‏ماند.
چشم هشام با شنیدن این جملات در حدقه گردید و چهره‏اش از خشم سرخ شد،اندکی سر فرو افکند و دوباره سر برداشت و گفت:مگر ما و شما از دودمان‏«عبد مناف‏»نیستیم که در نسبت‏برابریم؟
امام فرمود:آری اما خدا ما را ویژگیهایی داده که به دیگران نداده است.
پرسید:مگر خدا پیامبر را از خاندان‏«عبد مناف‏»به سوی همه‏ی مردم و برای همه‏ی مردم از سفید و سیاه و سرخ نفرستاده است؟شما از کجا این دانش را به ارث برده‏اید در حالیکه پس از پیامبر اسلام پیامبری نخواهد بود و شمایان پیامبر نیستید؟
امام بی درنگ فرمود:خداوند در قرآن به پیامبر می‏فرماید:
«زبانت را پیش از آنکه به تو وحی شود برای خواندن قرآن‏حرکت مده (15) »پیامبری که به تصریح این آیه زبانش تابع وی است‏به ما ویژگیهایی داده که به دیگران نداده است و به همین جهت‏با برادرش علی (علیه السلام) اسراری را می‏گفت که به دیگران هرگز نگفت و خداوند در این باره می‏فرماید: «و تعیها اذن واعیة‏» (16) -یعنی آنچه به تو وحی می‏شود و اسرار تو را-گوشی فرا گیرنده فرا می‏گیرد.
و پیامبر خدا به علی (علیه السلام) فرمود:از خدا خواستم که آن را گوش تو قرار دهد.و نیز علی بن ابیطالب (علیه السلام) در کوفه فرمود«پیامبر خدا هزار در از دانش به روی من گشود که از هر در هزار در دیگر گشوده شد»...همانطور که خداوند پیامبر را کمالاتی ویژه داد پیامبر (ص) نیز علی (علیه السلام) را برگزید و چیزهایی به او آموخت که به دیگران نیاموخت و دانش ما از آن منبع فیاض است و تنها ما آن را به ارث برده‏ایم نه دیگران.
هشام گفت:علی مدعی علم غیب بود حال آنکه خدا کسی را بر غیب دانا نساخت.
پدرم فرمود:خدا بر پیامبر خویش کتابی فرود آورد که در آن همه چیز از گذشته و آینده تا روز رستخیز بیان شده است زیرا در همان کتاب می‏فرماید: «و نزلنا علیک الکتاب تبیانا لکل شیئی‏» (17) -بر تو کتابی فرو فرستادیم که بیان کننده‏ی همه چیز است-و در جای دیگر فرمود: «همه چیز را در کتاب روشن به حساب آورده‏ایم (18) »و نیز:هیچ چیز را در این کتاب فرو گذار نکردیم (19) »و خداوند به پیامبر فرمان داد همه‏ی اسرار قرآن را به علی بیاموزد،و پیامبر به امت می‏فرمود:علی از همه‏ی شما در قضاوت داناتر است...هشام ساکت ماند...و امام از بارگاه او خارج شد. (20)

امام باقر(علیه السلام) و احتجاج با مخالفان

«عبد الله بن نافع‏»از دشمنان امیر مؤمنان حضرت علی علیه السلام بود و می‏گفت:اگر در روی زمین کسی بتواند مرا قانع سازد که در کشتن‏«خوارج نهروان‏»حق با علی بوده است من بدو روی خواهم آورد.اگر چه در مشرق یا مغرب بوده باشد.
به عبد الله گفتند:آیا می‏پنداری فرزندان علی (علیه السلام) نیز نمی‏توانند به تو ثابت کنند؟گفت مگر در میان فرزندان او دانشمندی هست؟
گفتند:این خود سند نادانی توست!مگر ممکن است در دودمان حضرت علی (علیه السلام) دانشمندی نباشد؟!پرسید:در این زمان دانشمندشان کیست،امام باقر علیه السلام را به او معرفی کردند و او با یاران خویش به مدینه آمد و از امام تقاضای ملاقات کرد...امام به یکی از غلامان خویش فرمان داد بار و بنه‏ی او را فرود آورد و به او بگوید فردا نزد امام حاضر شود.
بامداد دیگر عبد الله با یاران خویش به مجلس امام آمد و آن گرامی نیز فرزندان و بازماندگان مهاجران و انصار را فرا خواند و چون همه گرد آمدند امام در حالیکه جامه‏ای سرخ فام بر تن داشت و دیدارش چون ماه فریبنده و زیبا بود فرمود:
سپاس ویژه خدایی است که آفریننده‏ی زمان و مکان و چگونگی‏هاست‏حمد خدایی را که نه چرت دارد و نه خواب آنچه در آسمانها و زمین است ملک اوست...گواهم که جز«الله‏»خدایی نیست و«محمد»بنده‏ی برگزیده و پیامبر اوست،سپاس خدایی را که به نبوتش ما را گرامی داشت و به ولایتش ما را مخصوص گردانید.
ای گروه فرزندان مهاجر و انصار!هر کدامتان فضیلتی از علی بن ابیطالب به خاطر دارید بگویید.
حاضران هر یک فضیلتی بیان کردند تا سخن به‏«حدیث‏خیبر»رسید،گفتند:پیامبر در نبرد با یهودان خیبر،فرمود.
«لاعطین الرایة غدا رجلا یحب الله و رسوله و یحبه الله و رسوله،کرارا غیر فرار لا یرجع حتی یفتح الله علی یدیه‏»«فردا پرچم را به مردی می‏سپارم که دوستدار خدا و پیامبر است و خدا و پیامبر نیز او را دوست می‏دارند،رزم آوری است که هرگز فرار نمی‏کند و از نبرد فردا باز نمی‏گردد تا خداوند به دست او حصار یهودان را فتح فرماید».
-و دیگر روز پرچم را به امیر مؤمنان سپرد و آن گرامی بانبردی شگفتی آفرین یهودان را منهزم ساخت و قلعه‏ی عظیم آنان را گشود.
امام باقر (علیه السلام) به عبد الله بن نافع فرمود:در باره‏ی این حدیث چه می‏گویی؟
گفت:حدیث درستی است اما علی بعدها کافر شد و خوارج را به ناحق کشت!
فرمود:مادرت در سوگ تو بنشیند،آیا خدا آنگاه که علی را دوست می‏داشت می‏دانست که او«خوارج‏»را می‏کشد یا نمی‏دانست؟اگر بگویی خدا نمی‏دانست کافر خواهی بود.
گفت:می‏دانست.
فرمود:خدا او را بدان جهت که فرمانبردار اوست دوست می‏داشت‏یا به جهت نافرمانی و گناه.
گفت:چون فرمانبردار خدا بود خداوند او را دوست می‏داشت (یعنی اگر در آینده نیز گناهکار می‏بود خداوند می‏دانست و هرگز دوستدار او نمی‏بود پس معلوم می‏شود کشتن خوارج طاعت‏خدا بوده است)فرمود:برخیز که محکوم شدی و جوابی نداری.
عبد الله برخاست و این آیه را تلاوت کرد: «حتی یتبین لکم الخیط الابیض من الخیط الاسود من الفجر» (21) -اشاره به آنکه حقیقت چون سپیده صبح آشکار شد-و گفت‏«خدا بهتر می‏داند رسالت‏خویش را در چه خاندانی قراردهد» (22) و 23

ضرب سکه‏ی اسلامی به دستور امام باقر علیه السلام (24)

در سده‏ی اول هجری صنعت کاغذ در انحصار رومیان بود و مسیحیان مصر نیز که کاغذ می‏ساختند به روش رومیان و بنا بر مسیحیت نشان‏«اب و ابن و روح‏»بر آن می‏زدند،«عبد الملک اموی‏»مرد زیرکی بود،کاغذی از این گونه را دید و در مارک آن دقیق شد و فرمان داد آن را برای او به عربی ترجمه کنند،و چون معنای آن را دریافت‏خشمگین شد که چرا در مصر که کشوری اسلامی است‏باید مصنوعات چنین نشانی داشته باشد،بی درنگ به فرماندار مصر نوشت که از آن پس بر کاغذها شعار توحید-شهد الله انه لا اله الا هو-بنویسند و نیز به فرمانداران سایر ایالات اسلامی نیز فرمان داد کاغذهایی را که نشان مشرکانه‏ی مسیحیت دارد از بین ببرند و از کاغذهای جدید استفاده کنند.
کاغذهای جدید با نشان توحید اسلامی رواج یافت و به شهرهای روم نیز رسید و خبر به قیصر بردند و او در نامه‏یی به‏«عبد الملک‏»نوشت:
صنعت کاغذ هماره با نشان رومی می‏بود و اگر کار تو درمنع آن درست است پس خلفای گذشته‏ی اسلام خطا کار بوده‏اند و اگر آنان به راه درست رفته‏اند پس تو در خطا هستی (25) ، من همراه این نامه برای تو هدیه‏ای لایق فرستادم و دوست دارم که اجناس نشان دار را به حال سابق واگذاری و پاسخ مثبت تو موجب سپاسگزاری ما خواهد بود.عبد الملک هدیه را نپذیرفت و به قاصد قیصر گفت:این نامه پاسخی ندارد.
قیصر دیگر بار هدیه‏ای دو چندان دفعه‏ی پیش برای او گسیل داشت و نوشت:
گمان می‏کنم چون هدیه را ناچیز دانستی نپذیرفتی،اینک دو برابر فرستادم و مایلم هدیه را همراه با خواسته‏ی قبلی من بپذیری.عبد الملک باز هدیه را رد کرد و نامه را نیز بی جواب گذاشت.
قیصر این بار به عبد الملک نوشت:دو بار هدیه‏ی مرا رد کردی و خواسته مرا بر نیاوردی برای سوم بار هدیه را دو چندان سابق فرستادم و سوگند به مسیح اگر اجناس نشان دار را به حال پیش برنگردانی فرمان می‏دهم تا زر و سیم را با دشنام به پیامبر اسلام سکه بزنند و تو می‏دانی که ضرب سکه ویژه‏ی ما رومیان است،آنگاه چون سکه‏ها را با دشنام به پیامبرتان ببینی عرق شرم بر پیشانیت می‏نشیند،پس همان بهتر که هدیه را بپذیری و خواسته‏ی ما را بر آوری تا روابط دوستانه‏مان چون‏گذشته پا بر جا بماند.
عبد الملک در پاسخ بیچاره ماند و گفت فکر می‏کنم که ننگین‏ترین مولودی که در اسلام زاده شده من باشم که سبب این کار شدم که به رسول خدا (ص) دشنام دهند و با مسلمانان به مشورت پرداخت ولی هیچکس نتوانست چاره‏ای بیندیشد،یکی از حاضران گفت:تو خود راه چاره را می‏دانی اما به عمد آن را وا می‏گذاری!
عبد الملک گفت:وای بر تو،چاره‏ای که من می‏دانم کدامست؟
گفت:باید از«باقر»اهل بیت چاره‏ی این مشکل را بجویی.
عبد الملک گفتار او را تصدیق کرد و به فرماندار مدینه نوشت‏«امام باقر» (علیه السلام) را با احترام به شام بفرستد،و خود فرستاده‏ی قیصر را در شام نگهداشت تا امام علیه السلام بشام آمد و داستان را به او عرض کردند،فرمود:
تهدید قیصر در مورد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) عملی نخواهد شد و خداوند این کار را بر او ممکن نخواهد ساخت و راه چاره نیز آسان است،هم اکنون صنعتگران را گرد آور تا به ضرب سکه بپردازند و بر یک رو سوره‏ی توحید و بر روی دیگر نام پیامبر (ص) را نقش کنند و بدین ترتیب از مسکوکات رومی بی نیاز می‏شویم.و توضیحاتی نیز در مورد وزن سکه‏ها فرمود تا وزن هر ده درهم از سه نوع سکه هفت مثقال باشد (26) و نیزفرمود نام شهری که در آن سکه می‏زنند و تاریخ سال ضرب را هم بر سکه‏ها درج کنند.
عبد الملک دستور امام را عملی ساخت و به همه‏ی شهرهای اسلامی نوشت که معاملات باید با سکه‏های جدید انجام شود و هر کس از سابق سکه‏ای دارد تحویل دهد و سکه‏ی اسلامی دریافت دارد،آنگاه فرستاده‏ی قیصر را از آنچه انجام شده بود آگاه ساخت و باز گرداند.
قیصر را از ماجرا خبر دادند و درباریان از او خواستند تا تهدید خود را عملی سازد،قیصر گفت: من خواستم عبد الملک را به خشم آورم و اینک این کار بیهوده است چون در بلاد اسلام دیگر با پول رومی معامله نمی‏کنند (27).

اصحاب امام باقر علیه السلام

در مکتب امام ابو جعفر باقر العلوم-که درود فرشتگان بر او-شاگردانی نمونه و ممتاز پرورش یافتند که اینک به نام برخی از آنان اشاره می‏شود:
1-«ابان بن تغلب‏»:محضر سه امام را دریافته بود-امام زین العابدین و امام محمد باقر و امام جعفر صادق علیهم السلام-ابان از شخصیتهای علمی عصر خود بود و در تفسیر،حدیث،فقه، قرائت و لغت تسلط بسیاری داشت.والایی دانش ابان چنان بود که امام باقر (علیه السلام) بدو فرمود در مسجد مدینه بنشین و برای مردمان فتوی بده زیرا دوست دارم مردم چون تویی را در میان شیعیان ما ببینند.
ابان هر وقت‏به مدینه می‏آمد حلقه‏های درس می‏شکست و در مسجد جایگاه خطابه‏ی پیامبر را برای تدریس او خالی می‏کردند.
چون خبر درگذشت ابان را به امام صادق (علیه السلام) عرض کردند فرمود:به خدا سوگند مرگ ابان قلبم را به درد آورد. (28)
2-«زراره‏»:دانشمندان شیعه میان پروردگان امام باقر و امام صادق علیهما السلام شش تن را برتر می‏شمرند و زراره یکی از آنهاست.امام صادق (علیه السلام) خود می‏فرمود:اگر«برید بن معویه‏»و«ابو بصیر»و«محمد بن مسلم‏»و«زراره‏»نمی‏بودند آثار پیامبری (معارف شیعه) از میان می‏رفت،آنان بر حلال و حرام خدا امینند.و باز می‏فرمود:«برید»و«زراره‏»و«محمد بن مسلم‏»و«احول‏»در زندگی و مرگ نزد من محبوبترین مردمانند.
زراره در دوستی امام چنان استوار بود که امام صادق علیه السلام ناگزیر شد برای حفظ جان او به عیبجویی و بدگویی او تظاهر کند و در پنهان بدو پیام داد اگر از تو بدگویی می‏کنم برای ایمن داشتن توست زیرا دشمنان،ما را به هر کس علاقمند ببینند به آزار او می‏کوشند...و تو به دوستی ما شهرت داری و من ناچارم چنین تظاهر کنم...زراره از قرائت و فقه و کلام و شعر و ادب عرب بهره‏ای گسترده داشت و نشانه‏های فضیلت و دینداری در او آشکار بود. (29)
3-«کمیت اسدی‏»:شاعری سر آمد بود و زبان گویایش در قالب نغز شعر در دفاع از اهل یت‏سخنان پر مغز می‏سرود،شعرش چنان کوبنده و رسواگر بود که پیوسته از طرف خلفای اموی تهدید به مرگ می‏شد.
باز گو کردن حقایق و به ویژه دفاع از اهل بیت پیامبر در آن زمان چنان خطرناک بود که جز مردان مرد جرات اقدام بدان نداشتند،و کمیت از قویترین چهره‏هایی است که در دوران حکومت اموی از مرگ نهراسید و تا آنجا که یارایش بود حق گفت و سیمای امویان را بر مردم آشکار ساخت.
کمیت در برخی از اشعار خویش امامان راستین را در برابر بنی امیه چنین معرفی می‏کند:
«آن راهبران دادگر همچون بنی امیه نیستند که انسانها وحیوانها را یکی بدانند،آنان همچون عبد الملک و ولید و سلیمان و هشام اموی نیستند که چون بر منبر نشینند سخنانی بگویند که خود هرگز عمل نمی‏کنند،امویان سخنان پیامبر را می‏گویند اما خود کارهای زمان جاهلیت را انجام می‏دهند» (30)
کمیت‏شیفته‏ی امام باقر (علیه السلام) بود و در راه این مهر خویشتن را فراموش می‏کرد،روزی در برابر امام و در مدح او اشعار شیوایی را که سروده بود می‏خواند،امام به کعبه رو کرد و سه بار فرمود: خدایا کمیت را رحمت کن آنگاه به کمیت فرمود صد هزار درهم از خاندانم برای تو جمع آوری کرده‏ام.
کمیت گفت:به خدا سوگند هرگز سیم و زر نمی‏خواهم،فقط یکی از پیراهنهای خود را به من عطا فرمایید.و امام پیراهن خود را به او داد. (31)
روزی دیگر در خدمت امام باقر نشسته بود،امام به دلتنگی از زمانه این شعر بر خواند:
ذهب الذین یعاش فی اکنافهم لم یبق الا شاتم او حاسد
«رادمردانی که مردم در پناهشان زندگی می‏کردند رفتند و جز حسودان یا بدگویان کسی باقی نمانده است‏»
کمیت فورا پاسخ داد:
و بقی علی ظهر البسیطة واحد فهو المراد و انت ذاک الواحد
«اما بر روی زمین یکتن از آن بزرگمردان باقی است که هم او مراد جهانیان است و تو آن یکتن هستی.» (32)
4-«محمد بن مسلم‏»:فقیه اهل بیت و از یاران راستین امام باقر و امام صادق علیهما السلام بود،چنانکه گفتیم امام صادق (علیه السلام) او را یکی از آن چهار تن به شمار آورده که آثار پیامبری بوجودشان پا بر جا و باقی است.
محمد کوفی بود و برای بهره‏گرفتن از دانش بیکران امام باقر (علیه السلام) به مدینه آمد و چهار سال در مدینه ماند.
«عبد الله بن ابی یعفور»می‏گوید به امام صادق (علیه السلام) عرض کردم گاه از من سئوالاتی می‏شود که پاسخ آن را نمی‏دانم و به شما نیز دسترسی ندارم،چه کنم؟
امام‏«محمد بن مسلم‏»را به من معرفی کرد و فرمود:چرا از او نمی‏پرسی (33)...
در کوفه زنی شب هنگام به خانه‏ی محمد بن مسلم آمد و گفت:همسر پسرم مرده است و فرزندی زنده در شکم دارد،تکلیف ما چیست؟
«محمد بن مسلم‏»گفت:بنابر آنچه امام باقر العلوم (علیه السلام) فرموده است‏باید شکم او را بشکافند و بچه را بیرون آورند،سپس مرده را دفن کنند.
آنگاه از زن پرسید مرا از کجا یافتی؟
زن گفت:این مساله را به نزد«ابو حنیفه‏»بردم و او گفت‏در این باره چیزی نمی‏دانم ولی به نزد محمد بن مسلم برو و اگر فتوایی داد مرا آگاه ساز...
دیگر روز محمد بن مسلم در مسجد کوفه‏«ابو حنیفه‏»را دید که در جمع اصحاب خویش همان مساله را طرح کرده می‏خواهد پاسخ را به نام خود به آنان بگوید!
«محمد»به طعنه سرفه‏یی کرد و ابو حنیفه دریافت و گفت‏«خدایت‏بیامرزد بگذار زندگی کنیم (34) »

شهادت امام باقر علیه السلام

امام گرامی باقر العلوم،هفتم ذیحجه‏ی سال 114 هجری در پنجاه و هفت‏سالگی در زمان ستمگر اموی‏«هشام بن عبد الملک‏»مسموم و شهید شد،در شامگاه وفات به امام صادق علیه السلام فرمود:«من امشب جهان را بدرود خواهم گفت،هم اکنون پدرم را دیدم که شربتی گوارا نزد من آورد و نوشیدم و مرا به سرای جاوید و دیدار حق بشارت داد»
دیگر روز تن پاک آن دریای بیکران دانش خدایی را در خاک بقیع کنار آرامگاه امام مجتبی و امام سجاد علیهما السلام به خاک سپردند،سلام خدا بر او باد (35).
و اینک در نشیب پایان موجی از دانش آن گرامی را در سخنان زیر به تماشا بنشینیم:
دروغ خرابی ایمان است (36).
مؤمن،ترسو و حریص و بخیل نمی‏شود (37).
حریص بر دنیا همچون کرم ابریشم است که هر چه پیله را بر خود بیشتر بپیچد بیرون آمدنش مشکلتر می‏شود (38)...
از طعن بر مؤمنان بپرهیزید (39).
برادر مسلمانت را دوست‏بدار و برای او آنچه برای خود می‏خواهی بخواه و آنچه را بر خود نمی‏پسندی بر او نپسند (40).
...اگر مسلمانی برای دیدار یا حاجتی به خانه‏ی مسلمانی بیاید و او در خانه باشد و اجازه‏ی ورود به او ندهد و خود نیز به دیدار او بیرون نیاید،پیوسته این صاحب خانه در لعنت‏خدا خواهد بود تا آنگاه که یکدیگر را ملاقات کنند (41)...
همانا خداوند با حیا و بردبار را دوست می‏دارد (42).
آنکه خشمش را از مردم باز دارد خداوند عذاب قیامت را از او باز دارد (43).
آنانکه امر به معروف و نهی از منکر را عیب می‏دانند بد مردمانی هستند (44).
همانا خداوند بنده‏یی را که دشمن داخل خانه‏ی او شود و او با وی مبارزه نکند دشمن دارد (45).

پی نوشت :

1.مصباح المتهجد شیخ طوسی ص 557
2.امام صادق (علیه السلام) در باره‏«ام عبد الله‏»فرمود از زنهای با ایمان و پرهیزکار و نیکو کار بود... تواریخ النبی و الآل تستری ص 47
3.امالی شیخ صدوق ص 211 چاپ سنگی
4. علل الشرایع شیخ صدوق ج 1 ص 222 چاپ قم
5- ارشاد شیخ مفید ص 246 چاپ آخوندی
5.ارشاد شیخ مفید ص 246 چاپ آخوندی
6.مناقب ابن شهر آشوب ج 3 ص 329 چاپ نجف
7.بحار الانوار ج 46 ص 243 به نقل از خرائج راوندی.
8.بحار الانوار ج 46 ص 243 به نقل از خرائج رواندی
9.بحار الانوار ج 46 ص 243 به نقل از خرائج رواندی
10.بحار الانوار ج 46 ص 247 به نقل از خرائج رواندی
11.تعقیب:دعاها و ذکرهایی است که بدون فاصله پس از نماز می‏خوانند.
12.امالی شیخ طوسی ص 261 چاپ سنگی با اختصار
13.ارشاد مفید چاپ آخوندی ص 247
14.سوره‏ی مائده آیه‏ی 3
15.سوره‏ی القیامه آیه‏ی 16
16.سوره‏ی الحاقه آیه‏ی 12
17.سوره نحل آیه‏ی 89
18.سوره‏ی یس آیه‏ی 12
19.سوره‏ی انعام آیه‏ی 38
20.دلائل الامامة طبری شیعی ص 104- 106 چاپ دوم نجف.با اختصار و نقل به معنی در پاره‏ای از جملات
21.سوره بقره آیه‏ی 187
22.سوره‏ی انعام آیه‏ی 124
23.مستفاد از کافی ج 8 ص 349.
24.برخی از دانشمندان این موضوع را به امام سجاد علیه السلام نسبت داده‏اند و برخی دیگر گفته‏اند امام باقر (علیه السلام) به دستور امام سجاد علیه السلام این پیشنهاد را کرده است.برای اطلاع بیشتر به کتاب العقد المنیر ج 1 مراجعه شود
25.قیصر با این مقدمه می‏خواست تعصب عبد الملک را بر انگیزد تا برای تصویب کار خلفای گذشته از منع کاغذ رومی دست‏باز دارد.
26.امام علیه السلام فرمود:سه نوع سکه ضرب شود،نوع اول هر درهم یک مثقال و ده‏درهم آن 10 مثقال،و نوع دوم هر ده درهم 6 مثقال و نوع سوم هر ده درهم 5 مثقال باشد بدین ترتیب هر سی درهم از سه نوع 21 مثقال می‏شد و این برابر با سکه‏های رومی بود و مسلمانان موظف بودند سی درهم رومی که 21 مثقال بود بیاورند و سی درهم جدید بگیرند.
27. «المحاسن و المساوی بیهقی‏»ج 2 ص 232- 236 چاپ مصر- «حیوة الحیوان دمیری‏»چاپ سنگی ص 24با اختصار و نقل به معنی در پاره‏ای از جملات.
توجه:در این داستان خواندیم که سکه‏های اسلامی در زمان امام باقر (علیه السلام) به صلاح دید آن بزرگوار ساخته و رائج‏شده است و این مطلب با آنچه در برخی از کتابها آمده است که در زمان حضرت علی (علیه السلام) در بصره به دستور آن حضرت سکه‏های اسلامی زده شده و آن حضرت پایه گذار آن بوده منافاتی ندارد زیرا منظور این است که آغاز سکه زدن در زمان حضرت علی علیه السلام بوده و تکمیل و شیوع آن در زمان امام باقر علیه السلام انجام شده است‏برای اطلاع بیشتر به کتاب غایة التعدیل مرحوم سردار کابلی ص 16 مراجعه شود.
28.جامع الروات ج 1 ص 9
29. جامع الروات ج 1 ص 117 و 324- 325
30.الشیعة و الحاکمون ص 128
31.سفینة البحار ج 2 ص 496
32.منتهی الآمال چاپ 1372 قمری ص 7 ج 2
33. تحفة الاحباب محدث قمی ص 351- جامع الرواة ج 2 ص 164
34.رجال کشی ص 162 چاپ دانشگاه مشهد
35.به کتاب‏های:کافی ج ا ص 469 و ج 5 ص 117 و بصائر الدرجات ص 141 چاپ سنگی و تواریخ النبی و الآل تستری ص 40 و انوار البهیه محدث قمی ص 69 چاپ سنگی مراجعه شود.
36و 37- و 38- وسائل الشیعه چاپ سنگی ج 2 ص 233 و 6 و 474
39و 40- و 41- و 42- و 43- همان کتاب ج 2 صفحات 240 و 229 و 231 و 455 و 469.
44.فروع کافی ص 343
45.وسائل الشیعة ج 2 ص 433

منبع: پایگاه حوزه
چهارشنبه 11/8/1390 - 18:52
اهل بیت
هر چند قیام زید بن علی بن الحسین (علیه السلام) در عصر امام صادق (علیه السلام) صورت گرفت، و از زمان وفات امام باقر (علیه السلام) تا زمان نهضت زید حدود هشت سال می‏گذشت، اما چنین قیامی از سالها قبل مطرح بود و بارها و بارها امام باقر (علیه السلام) درباره آن اظهار نظر فرموده بود.
در بررسی زندگی سیاسی امام باقر (علیه السلام) ، توجه به موضع آن حضرت در قبال قیامی که زید بن علی هماره از آن سخن می‏گفت و مترصد تحقق آن بود، ضروری‏است.روایات در زمینه شخصیت زید و موضعگیری امام باقر و سایر ائمه در قبال قیام او به سه دسته قابل تقسیم است:
1 ـ روایاتی که زید بن علی را شخصیتی مثبت، ارجمند و معتقد به ائمه اثنی عشر (1) و نیز امامت باقر العلوم (علیه السلام) (2) و جعفر بن محمد (علیه السلام) (3) معرفی می‏کند، و قیام او را در راستای اهداف ائمه و بر اساس رضایت آنان می‏شناساند (4) و شهادت او و یارانش را فوزی بزرگ بشمار می‏آورد. (5)
2 ـ روایاتی که بظاهر موهم قدح است، ولی پس از تأمل و دقت نمی‏توان آن را به صورت قطعی، بیانگر مذمت دانست.از این گونه روایات وجود نوعی اختلاف نظر میان زید با امام باقر و امام صادق (علیه السلام) و اصحاب خاص ایشان استفاده می‏شود. (6)
3 ـ روایاتی که آشکارا زید را به ادعای امامت برای خود متهم می‏کند و چنین می‏نماید که قیام او به اجازه ائمه (علیه السلام) نبوده، بلکه علیرغم نهی آنان و با نفی امامت ایشان صورت گرفته است! (7)
جرح و تعدیل و داوری درباره این احادیث نیازمند مجالی جداگانه است، (8) و در اینجا فقط به نکات اصلی و تعیین کننده اشاره می‏شود.
توجه به چند نکته می‏تواند در بررسی این روایات مؤثر باشد:
1 ـ سیاست کلی ائمه بر دفاع از ولایت و امامت و نفی حکومت غاصبان و حاکمان جور بوده است، و هیچکدام از آنان در اصل این موضوع اختلاف نظر نداشته‏اند و اگر برخی از آنان عملا به قیام مسلحانه روی آورده و بعضی راه تقیه رادر پیش گرفته اند به جهت شرایط و مقتضیات و امکانات زمان بوده است.
2 ـ پس از شهادت حسین بن علی (علیه السلام) سایر ائمه هرگز زمینه اجتماعی را برای قیامی علنی و گسترده مناسب نیافتند، و با این که با تعالیم خویش، بغض ظالمان و حاکمان غاصب را در قلب شیعیان خود تقویت می‏کردند، ولی از اقدامهای علنی که شالوده نظام حیاتی شیعه را در معرض متلاشی شدن قرار می‏داد و بنیاد معارف شیعی را تهدید می‏کرد، جلوگیری می‏نمودند .
3 ـ مبارزه با حاکمان مستبد و فسادگر در هر شکلی که مایه زیان به موجودیت تشکیلات شیعی نمی‏شد مورد منع آنان نبود، بلکه خود عملا در آن راستا قدم بر می‏داشتند.
4 ـ شهادت و کشته شدن در راه خدا و ارزشهای الهی از والاترین سعادتها در مکتب اهل بیت بشمار می‏آید، و هرگز وظیفه‏ای را به خاطر حفظ جان و فرار از مرگ ترک نکرده و ترک آن را اجازه نداده‏اند.
5 ـ شرایط سخت تقیه، در موارد بسیاری سبب می‏شده است که ائمه در محافل عمومی یا نزد جاسوسان حکومت و عناصر منافق یا کم ظرفیت، احکام فقهی یا اعتقادی و سیاسی را به گونه‏ای بیان کنند که موافق شرایط تقیه است، نه آنگونه که خود اعتقاد داشته‏اند، (البته با رفع شرایط تقیه، نظریه حق را به اصحاب و شیعیان خود ابلاغ کرده و می‏رسانده‏اند) .
اگر نکات یاد شده مورد توجه قرار گیرد می‏توان از یک سو به علت وجود نقلها و آرای مختلف در زمینه قیام زید بن علی (علیه السلام) پی برد، و از سوی دیگر ملاکی در ترجیح یک نظریه بر نظریه دیگر به دست آورد.
از جمله این که مقام تقیه همواره مقتضی آن بوده است که ائمه خود را از جریانهای سیاسی و خطوطی که علیه حکومتها فعال بوده‏اند، دور نشان دهند و لازمه چنین خط مشیی چنین بوده است که ائمه حرکت زید بن علی (علیه السلام) را هر چند به لحاظ ماهیت و هدف صحیح می‏دانسته‏اند، اما درباره آن به گونه‏ای داوری کنند که قیام او موجب هجوم دستگاه خلافت به تشکیلات شیعی نشود، و چه بسا امتناع برخی از اصحاب امام صادق (علیه السلام) از پیوستن به زید در جهت همین سیاست بوده است، اما تأیید شخصیت معنوی و قیام زید که در بیان معصومین آمده، هرگز قابل‏حمل بر تقیه نیست، زیرا هیچ نیرویی ایشان را ناگزیر به تقیه در جهت بزرگداشت مقام زید نمی‏کرده است تا آنان نظر به ملاحظات سیاسی از زید و قیام او دفاع کنند.
بنابر این، دفاع ائمه از قیام زید و شخصیت وی، علتی جز والایی و ارجمندی او نزد ایشان نداشته است.
از آنجا که خط مشی تقیه سبب شده بود امام باقر و امام صادق (علیه السلام) حمایت علنی از قیام زید نکنند و نیز قیام او تنشهای عقیدتی‏ای را به دنبال داشت، برخی از شیعیان به گمان این که زید بن علی از نظر امام صادق، دارای شخصیتی منفی است و امام حرکت او را باطل می‏داند، نزد آن حضرت لب می‏گشایند تا از زید به بدی یاد کنند! اما امام صادق جلو ایشان را می‏گیرد و می‏فرماید:
«لا تفعل رحم الله عمی زیدا...» یعنی، اقدام به چنین کاری نکن و سرزنش منمای! خداوند عمویم ـ زید ـ را مورد رحمت قرار دهد.
تصریح ائمه به شخصیت والای زید و درستی قیام وی آنگاه صورتی علنی پیدا می‏کند که بنی امیه از میان رفته و دیگر تأیید زید خطری را متوجه تشکیلات شیعی نمی‏سازد.
زید بن موسی بن جعفر از کسانی است که در عصر خلافت مأمون در بصره خروج کرد و خانه‏های بنی العباس را آتش زد، او را دستگیر کردند و نزد مأمون فرستادند، مأمون گفت او را به حرمت برادریش با علی بن موسی می‏بخشم و سپس به علی بن موسی گفت: اگر برادر شما خروج کرد و چنین و چنان کرد، قبل از او زید بن علی نیز قیام نمود و کشته شد.و اگر به خاطر شما نبود او را می‏کشتم، زیرا عملی که مرتکب شده است، کوچک نیست.
حضرت رضا (علیه السلام) در پاسخ مأمون فرمودند: برادر مرا با زید بن علی قیاس مکن! زیرا زید بن علی از دانشمندان خاندان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بود، برای خدا غضب کرد و با دشمنان خدا جنگید تا در راه خدا کشته شد.پدرم از پدر خویش ـ جعفر بن محمد ـ نقل کرد که آن گرامی می‏فرمودند: خداوند عمویم زید را مورد رحمت قرار دهد، زیرا او در طلب خشنودی و رضای آل محمد بود و اگر در قیام خود پیروز می‏شد به آن چه دعوت کرده بود وفا می‏کرد...مأمون پرسید: مگر زید بن علی از جمله کسانی نیست که بدون حق ادعای امامت کرده است.؟
حضرت رضا (علیه السلام) فرمودند: خیر! زید ادعای امامت نداشت و به چیزی دعوت نمی کرد که صلاحیت آن را دارا نباشد، او دارای تقوا بود و می‏گفت: من شما را به آن چه مورد رضای خاندان رسالت است فرا می‏خوانم. (9)
از این حدیث استفاده می‏شود که آن چه در محافل خصوصی ائمه نسبت به حقانیت قیام زید مطرح می‏شده است، حتی به گوش بنی العباس که در آن روز مخالف حکومت بنی امیه بشمار می‏آمدند نرسیده و فردی چون مأمون از آن بی اطلاع بوده است و زمانی امام رضا (علیه السلام) صریحا آن را اعلام می‏دارد که دوران آن تقیه گذشته است.
روایاتی که زید را متهم به ادعای امامت می‏کند، از نظر کمی اندک و از نظر سند ضعیف و غیر قابل اعتماد است و آن روایات نمی‏تواند با روایات مدح او مقابله نماید.

فلسفه نهی از قیام زید

سؤالی که در این میان باقی می‏ماند این است که اگر اصل قیام زید مورد امضای ائمه بوده و حرکت او صحیح و بایسته بشمار می‏آمده است پس نهیهای مکرری که از سوی امام باقر و امام صادق (علیه السلام) نسبت به قیام او صورت گرفته است، چیست؟ پاسخ این است که اگر روایات مدح را بپذیریم و روایات قدح را ضعیف و ناتوان بشناسیم، در این صورت لازمه جمع میان نهی از قیام زید و ستایش مقام علمی و عملی او این است که بگوییم: نهی ائمه، به جهت دلسوزی و شفقت و ارشادی بوده است.
نهضت زید از نظر خود او امری بایسته و ضروری بود، او دیگر طاقت نداشت که شاهد بی حرمتی بنی امیه به ساحت رسول خدا و نظاره گر ظلم و بی‏عدالتی آنان باشد، و تنها راه را در جهاد مسلحانه علیه آنان می‏دید، اما ائمه (علیه السلام) از سوی دیگر، بااین که در اصل ضرورت مبارزه با کفر و ظلم با او هم نظر بودند، ولی بر اساس اطلاعاتی که تنها در اختیار آنان بود و بینشی که نسبت به شرایط سیاسی داشتند، حرکت نظامی و نهضت مسلحانه را تنها راه ممکن و ضروری تشخیص نمی‏دادند.در نگاه ائمه (علیه السلام) زید به گونه واجب، موظف به قیام نبود زیرا اگر او براستی چنین وظیفه‏ای داشت، هرگز او را به ترک تکلیف الهی دعوت نمی‏کردند.از سوی دیگر قیام او ممنوع و باطل نیز نبود، زیرا اگر حرکت او باطل و حرام بود، هرگز ائمه وی را به نیکی یاد نمی‏کردند. (10) در نتیجه تنها راهی که می‏توان فرض کرد این است که زید برای مقابله با کفر و فساد حاکمان بنی امیه، میان دو راه مخیر بوده است: راه قیام علنی و راه مبارزه پنهانی.
او راه اول را ضروریتر می‏دانست و ائمه راه دوم را شایسته‏تر می‏شمردند.از این رو، برای راهنمایی وی، سعی داشتند تا او را از قیام مسلحانه منع کنند.چنین است که گاه، کشته شدن سریع او و عدم پیشرفت نظامی را به او متذکر می‏شدند. (11) و زمانی بیوفایی مردم را.
سرانجام، زید راه خویش را انتخاب کرد و در پی بی حرمتیهای مضاعف هشام به خاندان رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) و به شخص وی، دست به قیام زد و به فرموده حضرت رضا (علیه السلام) ، برای خدا و در راه خدا به شهادت رسید.و بر اساس روایاتی که از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شده است:
زید و یارانش در قیامت گام برگردن مردمان می‏نهند و به بهشت وارد می‏شوند. (12) با این همه، نهی ائمه (علیه السلام) از قیام زید، نیز بی حکمت نبود.اگر درک جوانب این نهی برای معاصران میسر نبود، برای ما که از این فاصله تاریخی می‏توانیم شاهد بازتابها و نتایج و پیامدهای آن قیام باشیم، درک آن دشوار نیست.
قیام زید برای او به صورت یک تکلیف شناخته شد و او با انگیزه‏ای مقدس به‏آنچه تشخیص داده بود عمل کرد، ولی حرکت او بشدت و بسرعت سرکوب شد، و آن چه با بدن و سر او انجام دادند، بر رعب و وحشت مردم و سکوت و خفقان فضای سیاسی افزود و منحرفان و سست باوران با تبلیغ نادرست اندیشه‏ها و اهداف وی، جریانهای فکری و عقیدتی نادرستی را پدید آوردند و در جبهه متشکل شیعه، انشعاب زیدیه شکل گرفت!
قیام و شهادت زید هر چند در خراسان بازتاب وسیع و گسترده‏ای پیدا کرد و شیعیان خراسان به جنبش آمدند و حرکتهای نهانی خود را علیه دستگاه خلافت آشکار ساختند (13) و این جریان همواره گسترش یافت تا به اضمحلال خلافت امویان انجامید، اما سوگمندانه زوال خلافت امویان، مشکلی را از جامعه اسلامی نگشود و از شدت جور و استبداد نکاست، چه، عباسیان بر جای امویان تکیه زدند و راه ایشان را پی گرفتند!
هر چند این مشکلات و انحرافها از ناحیه زید بن علی صورت نگرفت و او تنها به آنچه تکلیف خویش می‏دانست عمل کرد، ولی امامان (علیه السلام) افقهایی را می‏دیدند که از دید زید بن علی که فاقد بینش امامت بود قابل پیش بینی نبود!

پی نوشت :

1 ـ ر ک: کفایة الاثر 327، الارشاد 1/168، اثبات الهداة 5/294، بحار 11/ .41
2 ـ مناقب 2/285، اشعار زید بن علی در رثای امام باقر (علیه السلام) .
3 ـ اختیار معرفة الرجال 376 و 361، مناقب ابن شهر آشوب 2/326 و 347، بحار 11/ .35
4 ـ روضه کافی 2/116، عیون اخبار الرضا 1، باب 25، وسائل الشیعة 11/ .36
5 ـ امالی صدوق 330، عیون اخبار الرضا 1، باب 25، مقاتل الطالبین .52
6 ـ ر ک: اصول کافی 1/356، مروج الذهب 2/181، مناقب 2/ .279
7 ـ ر ک: اثبات الوصیة 154، اثبات الهداة 5/321، بحار 46/ .252
8 ـ ر ک: سیره و قیام زید بن علی (علیه السلام) .
9 ـ عیون اخبار الرضا 1/ .248
10 ـ ر ک: مرآة العقول 1/261، زید الشهید .43
11 ـ اثبات الوصیة 150، الخرائج و الجزائح 1/281، کشف الغمة 2/347، الفصول المهمة 216 ـ 218، احقاق الحق 12/182، اثبات الهداة 5/321، نور الابصار، شبلنجی .143
12 ـ کفایة الاثر 328، بحار 11/41، تنقیح المقال 1/ .469
13 ـ تاریخ یعقوبی 2/ .326

منبع: زندگی سیاسی امام باقر (علیه السلام)
چهارشنبه 11/8/1390 - 18:52
لطیفه و پیامک

اس ام اس و پیامک شهادت امام باقر-ع

یک عمر سوخت قلب تو از کینه هشام آن دشمن سیاه دل بى حیاى تو

تنها نه در عزاى تو چشم بشر گریست آن دشمن سیاه دل بى حیاى تو

اى خفته همچو گنج، به ویرانه بقیع پر مى‏ زند کبوتر دل، در هواى تو

در را به روى امت اسلام بسته‏ اند آن گمرهان که بى خبرند از صفاى تو

 

############################

 

السلام علیک یا ابا جعفر یا محمد بن علی ایها الباقر یابن رسول الله انا توجهنا واستشفعنا وتوسلنا بک الی الله و قدمناک بین یدی حاجاتنا یا وجیها عندالله اشفع لنا عندالله


############################


بـه سر مـی پـرورانم من هوای حضرت بـاقر (ع)
بـه دل باشد مرا شوق لقای حضرت باقر (ع)
زعشقش جان من بر لب رسیده کس نمی دانـد
کـه نبود چاره ساز من سوای حضرت باقر (ع)

 

############################


دلم پر مى ‏زند امشب براى حضرت باقر
که گویم شرحى از وصف و ثناى حضرت باقر
ندیده دیده ى گیتى به علم و دانش و تقوا
کسى را برتر و اعلم به جاى حضرت باقر


############################

 

گوهر آل رسولی
به جهان نور دو عینی
پسر کرب و بلائی
نوه‌ی پاک حسینی


############################

 

نه طاقت است زبان را به وصف غم‌هایش
نه قدرت است قلم را که تا کند مرقوم
بگو به امت اسلام، این سخن (میثم)
به مرگ حضرت باقر یتیم گشت علوم


############################

 

کسی که بود شکافنده‌ی تمام علوم
هزار حیف که از زهر کینه شد مسموم
سر تو باد سلامت یا رسول ‌الله
وصّی پنجم تو کشته شد، ولی مظلوم


############################

 

باقر علم جهان را تو ملقب باشی

تو به یادآور هر ناله‌ی زینب باشی
دل شیعه نگرانت
زهر کین برده توانت


############################

 

تو شفای دل زارت
همه جا فکر حسین است
به لبِ غرق به خونت
همه دم ذکر حسین است


############################


نظرت می رسد آن لحظه اسیرت کردند
سمّ اسبان عدو یکسره زیرت کردند
عطش آمد به سراغت
علی اصغر شده داغت


############################

 

ای که از زهر و عطش ناله زنان می سوزی
از غم شام بلا، گریه کنان می سوزی

 


############################

 

به غربت علی و خاندان او سوگند

امام ما ز جهان رفت با دلی مغموم

هماره قصه مظلومی‌اش به خاک بقیع

بود ز غربت قبرش برای ما معلوم


############################

 

گهی به زخم زبان قلب حضرتش خستند
گهی به خانه‌اش از کینه خصم برد هجوم
بسان مادر و آباء رنج دیده‌ی خویش
همیشه بود ز حقّ و حقوق خود محروم

 

############################

 

ای خدای باقر !علم نیست آنچه در نزد مردمان است.

علم آن است که مظهرش باقر العلوم است.

ما را سنگریزه ای از سلسله جبال علوم باقری عنایت کن!

شهادت حضرت امام محمد باقر( ع) تسلیت باد

 

############################

 

سالروز شهادت جانسوز نهال گلشن دین،

نور دیده زهرا، سپهر دانش و بینش،

امام محمد باقر(ع) تسلیت باد

چهارشنبه 11/8/1390 - 18:50
لطیفه و پیامک

بـه سر مـی پـرورانم من هوای حضرت بـاقر(ع)
بـه دل باشد مرا شوق لقای حضرت باقر(ع)
زعشقش جان من بر لب رسیده کس نمی دانـد
کـه نبود چاره ساز من سوای حضرت باقر(ع)

اس ام اس شهادت امام محمد باقر (ع)

به غربت علی و خاندان او سوگند
امام ما ز جهان رفت با دلی مغموم
هماره قصه مظلومی‌اش به خاک بقیع
بود ز غربت قبرش برای ما معلوم

اس ام اس شهادت امام محمد باقر (ع)

اى صبر مطلق، گشته‏اى بى تاب از چه؟
اى کشتى عدل خدا، گرداب از چه؟
جسم شریفت از چه کم کم آب گشته
بنگر که صادق از غمت بى تاب گشته

اس ام اس شهادت امام محمد باقر (ع)

تفسیر دشت کربلا در سینه توست
دلها گرفتار غم دیرینه توست
با رفتنت دیگر تو آسوده ز دردى
داغ یتیمى را به صادق هدیه کردى

اس ام اس شهادت امام محمد باقر (ع)

دارِ فانى را وداعى خسته داشت
زیر لب نامى گران، پیوسته داشت
آخر الامر از تب و تاب ممات
داد ذکر وا حسینایش نجات

اس ام اس شهادت امام محمد باقر (ع)

ای همصدای کودکان، همبازی بنت الحسین
کی می زنی دل را صلا، ای یادگار کربلا
ای آنکه بین حجره ات، در لحظه های آخرین
ذکرت حسین و کربلا، ای یادگار کربلا

اس ام اس شهادت امام محمد باقر (ع)

کسی که بود شکافنده‌ی تمام علوم
هزار حیف که از زهر کینه شد مسموم
سر تو باد سلامت یا رسول ‌الله
وصّی پنجم تو کشته شد، ولی مظلوم

اس ام اس شهادت امام محمد باقر (ع)

شهادت مظلومانه شمع هدایت و پنجمین بحر کرامت، تسلیت و تعزیت.

اس ام اس شهادت امام محمد باقر (ع)

دلم پر مى ‏زند امشب براى حضرت باقر
که گویم شرحى از وصف و ثناى حضرت باقر
ندیده دیده ى گیتى به علم و دانش و تقوا
کسى را برتر و اعلم به جاى حضرت باقر

اس ام اس شهادت امام محمد باقر (ع)

اى مهر دل فروز، در آسمان علم
وى یار مه جبین، یا باقرالعلوم
اى حجت خدا، ما را شفیع شو
در روز واپسین، یا باقرالعلوم

اس ام اس شهادت امام محمد باقر (ع)

سالروز شهادت جانسوز نهال گلشن دین،
نور دیده زهرا، سپهر دانش و بینش،
امام محمد باقر(ع) تسلیت باد

چهارشنبه 11/8/1390 - 18:49
لطیفه و پیامک


1. زمین و آسمان ای شیعه در حزن و غم است امشب
همه اوضاع عالم زین مصیبت در هم است امشب
امام پنجمین شد کشته از زهر هشام دون
مدینه غم سرا از این غم و زین ماتم است امشب
التماس دعا


2. امام باقر (ع) :
خداوند دنیا را به دوست و دشمن خود می دهد ، اما دینش را فقط به دوست خود می بخشد.
---
شهادت پنجمین گل باغ نبوی، تسلیت و تعزیت.


3. ای باقر علم نبی، فرزند حیدر/ از ما شفاعت کن اماما روز محشر
کی می شود قبر تو را در بربگیرم/ پروانه سان دورت بگردم تا بمیرم
/ شهادتش تسلیت /.
 


4.  امام باقر(ع):
سه چیز پشت انسان را می شکند :
مردی که عمل خویش را زیاد شمارد ، گناهانش را فراموش کند ، و به رای خویش ، خوشنود باشد.
...
شهادت شکافنده ی علم نبوی و مظهر حلم علوی، امام محمد باقر(ع) تسلیت باد.


5. علم و کمال و حکمت و توحید جان گرفت
از نطق جان فزای تو یا باقرالعلوم
یک لحظه وا کند گره از کار عالمی
دست گره گشای تو یا باقرالعلوم
دردا که صبح و شام هشام از ره ستم
کوشید بر جفای تو یا باقرالعلوم
دردا که شد نهان به دل خاک در بقیع
روی خدانمای تو یا باقرالعلوم
...
شهادت مظلومانه اش، تسلیت.


6. امام محمد باقر (ع):
دعای انسان پشت سر برادر دینی اش، نزدیکترین و سریعترین دعا به اجابت است.
---
التماس دعا، سفارشی!


7. زهر ستم زد شرر به پیکر اطهرش
تو آگهی ای خدا، چه آمده بر سرش
به گوش اهل ولا می رسد این زمزمه
ز کینه پرپر شده دست گل فاطمه
---
شهادت غریبانه ی امام مسموم، باقر مظلوم (ع)، بر شما تسلیت باد.

چهارشنبه 11/8/1390 - 18:49
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته