پس از رسول خدا، ظاهرا قرآن، به عنوان منبع اصلى شناخت
مسایل عقیدتى وعبادى و سیاسى، در جامعه اسلامى باقى ماند، اما از آن جا كه
این منبع ژرف نیاز به مفسرانى آشنا با پیام وحى داشت و دستهاى سیاست، این
مفسران واقعى (اهل بیت علیهم السلام) را در جامعه منزوى ساخته بود، با گذشت
زمان، نیازهاى اعتقادى و پرسشهاى عبادى و مسایل مستحدث یكى پس از دیگرى رخ
نمود و كسانى كه در جامعه به عنوان عالم و محدث شناخته مىشدند، ناگزیر
باید جوابى را براى هر پرسش و مسأله تدارك مىدیدند!
عدم احاطه كامل
آنان بر مجموعه معارف قرآنى از یك سو، و عدم آشنایى آنان با فرهنگ ویژه وحى
از سوى دیگر، سبب گردید تا با قیاس و توجیه گرى و استحسان و تكیه بر آراى
شخصى و گاه احادیث بىریشه و اقوال بىاساس، عقیدهاى را ابراز كرده و یا
فتوایى دهند. بنابر این، یكى از راههاى اساسى مبارزه با این مشكل،
بازگرداندن مردم به قرآن و هشدار دادن آنان نسبت به آراى ساختگى و غیر
مستند به وحى بود.
امام باقر (ع) در این راستا مىفرمود:
هر گاه من
حدیث و سخنى براى شما گفتم، ریشه و مستند قرآنى آن را از من جویا شوید.سپس
آن حضرت در برخى سخنانش فرمود: پیامبر (ص) از قیل و قال (بگو مگو و
مشاجره) و هدر دادن و تباه ساختن اموال و پرس و جوى زیاد، نهى كرده است.
به آن حضرت گفته شد: این مطالب در كجاى قرآن آمده است؟
امام باقر (ع) فرمود: در قرآن آمده است
لا خیر فى كثیر من نجواهم الا من امر بصدقة أو معروف أو اصلاح بین الناس (1)
(این
آیه دلالت مىكند كه بیشتر سخنان نجوایى و به درازا كشیده فاقد ارزش است،
مگر سخنى كه در آن امر به انفاق یا كار نیك و یا اصلاح میان مردم باشد) .
و لا تؤتوا السفهاء اموالكم التى جعل الله لكم قیاما (2)
(از این آیه استفاده مىشود كه اموال را نباید در معرض نابودى و تباهى قرارداد).
لا تسئلوا عن اشیاء ان تبد لكم تسؤكم (3)
(و این آیه مىنمایاند كه هر سؤالى شایسته و مفید و مثبت نیست، و چه بسا پرسشهایى كه به ناراحتى و نگرانى خود انسان بینجامد) . (4)
امام
باقر (ع) با این شیوه، در صدد بود تا روحیه قرآن گرایى را در میان اهل
دانش و جامعه اسلامى تقویت نماید، و از این طریق انحراف بینشهاى سطحى و
عالم نمایان خود محور را به مردم یادآور شود، چه، در برخى مباحثهها، با
صراحتى فزونتر به این نكته پرداخته است :
حسن بصرى نزد امام باقر (ع) آمد و گفت: آمدهام تا مطالبى درباره قرآن از شما بپرسم .
امام فرمود: آیا تو فقیه اهل بصره نیستى؟
پاسخ داد: این چنین گفته مىشود.
امام فرمود: آیا در بصره شخصى هست كه تو مسایل و احكام را از او دریافت كنى؟
پاسخ داد: خیر.
امام فرمود: بنابر این، همه مردم بصره، مسایل دینشان را از تو مىگیرند؟
گفت: آرى.
امام
باقر (ع) فرمود: سبحان الله! مسؤولیت بزرگى را به گردن گرفتهاى.از جانب
تو سخنى برایم نقل كردهاند كه نمىدانم واقعا تو آن را گفتهاى یا بر تو
دروغ بستهاند.
حسن بصرى گفت: آن سخن چیست؟
امام فرمود: مردم گمان كردهاند كه تو معتقدى خداوند امور بندگان را به خود آنان تفویض كرده است!
حسن بصرى سكوت اختیار كرده و هیچ نمىگفت!
امام
باقر (ع) براى این كه وى را به ریشه اشتباهش متوجه سازد و بنمایاند
كهعامل اصلى كج فهمى او، ناتوانى در فهم معارف قرآن است، برایش نمونهاى
روشن آورد و گفت:
اگر خداوند در قرآنش به كسى ایمنى داده باشد، آیا براستى پس از این ایمنى تضمین شده از سوى خدا، بر او ترسى هست؟
حسن بصرى گفت: خیر، ترسى بر او نخواهد بود.
امام
باقر (ع) فرمود: اكنون آیهاى را برایت مىخوانم و سخنى با تو دارم، من
گمان نمىكنم كه آن آیه را به گونه صحیح تفسیر كرده باشى، و اگر غلط تفسیر
كردهاى، هم خودت را هلاك كردهاى و هم پیروانت را.
آن آیه این است:
و جعلنا بینهم و بین القرى التى باركنا فیها قرى ظاهرة و قدرنا فیها السیر سیروا فیها لیالى و ایاما آمنین (5)
شنیدهام
كه گفتهاى مراد از سرزمین مبارك و امن، سرزمین مكه است؟ آیا كسانى كه
براى حج به مكه سفر مىكنند مورد هجوم راهزنان قرار نمىگیرند و در مسیر آن
هیچ ترسى ندارند و اموالشان را از دست نمىدهند؟
حسن بصرى گفت: چرا.
امام
فرمود: پس چگونه ایمن هستند و امنیت دارند؟ ! این آیه مثالى است كه خداوند
درباره ما اهل بیت رسالت، بیان داشته است.ما سرزمین مباركیم و سرزمینهاى
آشكار (قرى ظاهرة) نمایندگان و فقهاى پیرو ما هستند كه میان ما و شیعیانمان
قرار دارند و مطالب ما را به آنان مىرساندند.
قدرنا فیها السیر
مثالى است از حركت و كاوش علمى.
سیروا فیها لیالى و ایاما
مثالى است از تهییج مردم براى كسب هماره دانش در زمینه حلال و حرام و واجبات و احكام از اهل بیت (ع) .
هر گاه مردم از این طریق معارف دین را دریافت كنند، ایمن از شك و گمراهىاند...
اى
حسن بصرى! اگر به تو بگویم جاهل اهل بصرهاى! سخنى به گزاف نگفتهام، از
اعتقاد به تفویض، اجتناب كن، زیرا خداوند به دلیل ضعف و سستى، تمام كارخلق
را به ایشان وا ننهاده و از سوى دیگر ایشان را بناروا بر گناهان مجبور
نساخته است. (6)
نظیر چنین مباحثهاى از امام باقر (ع) با قتادة بن دعامة نیز نقل شده است:
قتادة بن دعامة از محدثان و مفسران مشهور اهل سنت است و از فقهاى بصره به شمار مىآید .
امام به او فرمود: آیا تو فقیه اهل بصرهاى؟
قتاده گفت: چنین گمان مىكنند.
امام باقر (ع) فرمود: آیا قرآن را بر اساس شناخت و علم تفسیر مىكنى یا از روى ناآگاهى؟
قتادة گفت: بر اساس علم و مبانى علمى، قرآن را تفسیر مىكنم.
امام
فرمود: اگر براستى بر اساس علم تفسیر مىكنى، از تو سؤال مىكنم كه مراد
از آیه قدرنا فیها السیر سیروا فیها لیالى و ایاما آمنین چیست؟
قتادة نظریهاى همانند سخنان حسن بصرى ابراز داشت، و امام همان پاسخ را به او یاد آور شد. (7)
رویارویى با بدعت و بدعتگذاران
بدعت
در نظام عقیدتى و دستورى دین، یكى از نمودهاى بارز انحراف از مسیر وحى
مىباشد، كه عوامل و انگیزههاى مختلفى در پیدایش و شكلگیرى آن مؤثر است،
از آن جمله:
الف ـ غرض ورزى و تدابیر حیله گرانه عناصر ضد دین
كسانى
كه در باطن و اعماق ضمیر خویش با پیام وحى بیگانهاند، و با شریعت تضاد
دارند، زمانى كه قادر به مبارزه صریح و علنى با آن نباشند، مىكوشند تا با
نفوذ دادن ایدههاى غیر دینى و برنامههاى غیر الهى در مجموعه باورها و
دستورهاىمكتبى، به گونهاى خزنده، ماهیت و خاصیت اصلى دین را تضعیف كرده،
آن را به انحراف بكشانند. این حركت، حركتى منافقانه است كه نسبت به ادیان
قبل از اسلام نیز از سوى عناصر مغرض و نا سالم اعمال مىشده است، تا راه
ایمان را بر رهروان دین مخدوش سازند.
خداوند در افشاى چهره این گروه و نیز تهدید آنان فرموده است:
فویل
للذین یكتبون الكتاب بایدیهم ثم یقولون هذا من عند الله لیشتروا به ثمنا
قلیلا فویل لهم مما كتبت ایدیهم و ویل لهم مما یكسبون(8)
واى بر آنان
كه با دست خویش مطالبى را نوشته و به دروغ مىگویند: این از نزد
خداست.هدفشان از این كار دستیابى به پولى اندك است.واى بر آنان از آنچه
نوشتند و واى بر آنان از آنچه به دست آوردند!
ب ـ جهل و نارسایى علمى نسبت به مبانى و معارف اصیل دین
پیرایهها
و باورهاى خرافى كه گاه در محیطهاى مذهبى رخ مىنماید و به عنوان دین و
باور دینى تلقى مىشود، معمولا ناشى از بىاطلاعى تودهها از مبانى اصیل
مكتبى است. زمانى كه نا آگاهان در مصدر قانونگذارى و یا اجرا قرار گیرند،
چون از یك سو ناگزیرند كارها را سامان داده، پاسخى براى حل مشكلات و
رخدادها بیابند، و از سوى دیگر آشنایى عمیق با روح دین ندارند، با صلاحدید و
تشخیص بشرى خویش یا بر اساس منافع مورد نظر خود، به وضع قوانین و ترویج
اندیشههاى غیر دینى پرداخته، آنها را به نام دین قلمداد مىكنند . این
گونه بدعتها به هر دو انگیزه، پس از رحلت رسول خدا (ص) در اسلام رخ نمود، و
یكى از رسالتهاى عمده اهل بیت (ع) پیراستن پیرایهها از دامان معرفت
اسلامى و مبارزه با بدعتهایى بود كه با انگیزههاى مختلف صورت مىگرفت.
على (ع) به وجود این بدعتها هشدار مىداد و مردم را از پیروى آنها نهى مىكردو مىفرمود :
ما احدثت بدعة الا ترك بها سنة، فاتقوا البدع و الزموا المهیع (9)
هیچ
بدعتى گذاشته نشده، مگر آن كه به وسیله آن سنت و روشى از پیامبر (ص) به
فراموشى گراییده است، از بدعتها بپرهیزید و به راه روشن و نداى رساى
ارزشهاى اصیل دین پایبند باشید. امام باقر (ع) در ارائه این مسؤولیت الهى
به تبیین مبانى اصیل و سنتهاى محمدى (ص) پرداخته، نفى و طرد بدعتها را در
محدوده رسالت علمى و عملى خود قرار داده بود. براى دور داشتن مردم و عالمان
و قضات از بدعت در دین، گاه خود به استدلال مىپرداخت و زمانى به روایات
معصومان قبل از خود استشهاد مىكرد و این خطبه را از على بن ابى طالب (ع)
یادآور مىشد:
ایها الناس إنما بدء وقوع الفتن اهواء تتبع، و احكام تبتدع، یخالف فیها كتاب الله، یقلد فیها رجال رجالا... (10)
هان
اى مردم، سرآغاز شكلگیرى فتنهها و انحرافها، هواها و هوسهایى است كه مورد
پیروى قرار مىگیرد و احكامى است كه در شریعت بدعت گذارده مىشود.در این
هوا پرستیها و بدعتگذاریها، با كتاب خدا مخالفت مىشود و مردم (به جاى
تبعیت از وحى) از یكدیگر پیروى مىكنند!
امام باقر (ع) مىفرمود: كسى كه به فرمان انسان گنهكار گردن نهد دین ندارد.
كسى كه به بدعت و سخنان باطلى كه به دروغ بر خدا بسته شده گردن نهد و پایبند باشد، دین ندارد.
كسى كه چیزى از آیات الهى را انكار نماید، بىبهره از دین است. (11)
در
حقیقت این هر سه عنوان بر كسى كه بدعتى را بپذیرد، منطبق شده و
صدقمىكند، زیرا بدعتگذار، معصیتكار و افترا زننده به خداست و كسى كه
سخنان او را بپذیرد بىشك با حكم واقعى الهى كه در قرآن و سنت یاد شده،
مخالفت كرده است.
امام باقر (ع) در تفسیر آیه: هل ننبئكم بالاخسرین اعمالا...
مىفرمود:
این گروه كه زیانكارترین مردمند و سعى و تلاش خویش را در زندگى دنیا به
هدر داده و گم كردهاند و جاهلانه مىپندارند كه راه درستى را در پیش
گرفتهاند، نصارا، كشیشان، رهبانان و نیز آن دسته از مسلمانانند كه در
شبهات و هواهاى نفسانى فرو رفتهاند و گروههایى چون خوارج و اهل بدعت، در
زمره ایشان جاى دارند. (12)
امام باقر (ع) در بیانى دیگر فرموده است:
كسى
كه با گناه و ارتكاب كبائر، به مبارزه با خدا برخاسته و از خود جرأت نشان
دهد، كافر است.كسى كه روش و دینى غیر از دین خدا پى نهد، مشرك است. (13)
گرایش
مردم به بدعتها، داراى عوامل و انگیزههاى متفاوتى است.گاه بدعتها به
منظور تحریف دین صورت مىگیرد، و گاه ناشى از جهل به مبانى و معارف مكتب
است، و زمانى هم معلول تعصبها و رسوم غلط اجتماعى و یا محاسبههاى شخصى
است.
یكى از مسایلى كه در عصر پیامبر اسلام (ص) مشروع بوده، ولى در عصر عمر بن خطاب ممنوع و حرام اعلام گردید، متعه (ازدواج موقت) است.
عمر بن خطاب بر اساس باورها و صلاح اندیشى شخصى خود، اعلام كرد:
متعتان كانا على عهد رسول الله (ص) آنهى عنهما و اعاقب علیهما: متعة النساء و متعة الحج . (14)
دو
تمتع در روزگار رسول خدا (ص) وجود داشت و جایز بود، ولى من آن دو را ممنوع
كرده، كسانى را كه مرتكب آن شوند مجازات مىكنم.آن دو عبارتند از: متعه
زنان و متعه حج.
بىشك، عمر در صدور این حكم، از نظر خود دلایلى داشته
است، ولى آیا دلایل او و قدرت فهم و تشخیص او مىتوانسته با حكم الهى و سنت
پیامبر (ص) همسطح قرار گیرد، و آیا او چنین حقى را داشته یا خیر؟ موضوعى
است كه در كتب فقهى بتفصیل مورد بررسى قرار گرفته است.
از نظر شیعه،
این دستور مخالف قرآن و سنت پیامبر (ص) است، و بر فرض كه شرایط خاص جامعه
در مقطعى از زمان، سبب صدور چنین حكمى شده باشد، با تغییر شرایط، باز حكم
اولى الهى جارى است.شیعه كه خود را بر اساس منابع متقن دینى، موظف به تبعیت
از على (ع) و ائمه معصومین (ع) پس از رسول خدا (ص) مىداند به پیروى از
معصومین (ع) این حكم را مخالف مصالح جامعه اسلامى مىشمارد.
در همان
منبع حدیثى كه سخن فوق از عمر بن خطاب نقل شده، این روایت نیز آمده است كه
على (ع) فرمود: «لو لا ما سبق من رأى عمر بن الخطاب لامرت بالمتعة، ثم ما
زنى الا شقى» (15)
اگر نبود كه عمر بن خطاب ازدواج موقت را ممنوع ساخته
است، من فرمان مىدادم كه ازدواج موقت صورت گیرد و جایز باشد، زیرا با
تجویز ازدواج موقت، گرایش به زنا و فحشاء كاهش مىیافت و جز انسانهاى شقى و
دونمایه به زنا روى نمىآورند. (16)
در این روایت، فلسفه جواز ازدواج
موقت مطرح شده، با بیان آن، اندیشه و باور عمر و نیز حكم او به ممنوعیت
ازدواج موقت، از اساس زیر سؤال رفته است، و چون عمر به عنوان خلیفه و حاكم
مسلمانان چنین دستورى را داده است و مخالفت رسمى على (ع) در چنین مسألهاى،
مشكلات بزرگترى را در آن عصربحرانى براى جامعه اسلامى پدید مىآورده، آن
حضرت سخن خود را با بیانى كه نقل شده به تودهها رسانده است.
این گونه
احكام كه توسط شخص عمر بنیان نهاده شد، در نسلهاى بعد به عنوان سنت قطعى و
احكام تلقى شد و استمرار یافت.چنان كه در زمان امام باقر (ع) برخى از
رهروان راه خلفا بر امام (ع) خرده مىگرفتند كه چرا فرمان عمر را قبول
ندارد و مشروع نمىداند.
عبد الله معمر لیثى از جمله كسانى است كه در این زمینه، با امام باقر (ع) به بحث نشسته است.
او به امام باقر (ع) عرض كرد: شنیدهام شما در مورد ازدواج موقت (متعه) فتوا به جواز دادهاید!
امام فرمود: بلى، خداوند آن را جایز شمرده و سنت رسول خدا بر آن بوده و اصحاب پیامبر (ص) به آن عمل كردهاند.
عبد الله معمر گفت: ولى عمر بن خطاب آن را ممنوع ساخته است!
امام فرمود: بنابر این تو بر سخن رفیقت پایدار باش و من هم بر سخن و رأى رسول خدا استوار خواهم بود!
(عبد
الله كه خود را در میدان بحث به بن بست رسیده یافت، سعى كرد تا با فلسفه
بافى و استحسانهاى شخصى و تمسك به ذهنیتها و تعصبهاى قومى راهى بجوید، از
این رو) عبد الله گفت: آیا شما خشنود مىشوى كه ببینى شخصى با زنى از
بستگان و خانواده شما چنین عملى را انجام دهد!
امام فرمود: اى بىخرد!
چرا سخن از زنان به میان مىآورى (ما درباره حكم خدا سخن مىگوییم) آن
خدایى كه ازدواج موقت را حلال ساخته از تو و از همه كسانى كه به تكلف و
اجبار متعه را حرام شمردهاند، غیرتمندتر است.
آن گاه امام (ع) براى این كه به او بفهماند، شیوه شناخت حلال و حرام الهى، اتكا به ذوق و سلیقه و تعصبهاى شخصى نیست، فرمود:
آیا تو دوست دارى كه زنى از خانواده تو به همسرى مردى درآید كه جولا و تهیدست است، و در جامعه جایگاهى بس پایین دارد.
عبد الله معمر گفت: خیر.امام فرمود: چرا تو حلال خدا را حرام مىشمارى! (خداوند ازدواج با تهیدستان را ممنوع نكرده است) .
عبد
الله گفت: من حلال خدا را حرام نمىدانم، بلكه معتقدم مرد جولا و بافنده
تهیدست كفو و هم سطح ما نیست، از این رو خویشاوندى او را دوست ندارم.
امام
فرمود: ولى برنامه خدا جز این است، زیرا خداوند، اعمال نیك همین مرد جولاى
تهیدست را مىپذیرد، و حوران بهشتى را به ازدواج او در مىآورد، اما تو از
روى كبر و نخوت، از خویشاوندى با مؤمنى كه شایسته همسرى حوران بهشتى است
ناخشنود و ناراحتى.
عبد الله از سر تسلیم خندید و گفت: براستى كه
سینههاى شما رویشگاه درختان تناور دانش است، میوههاى درخت دانش از آن
شماست و برگهاى آن در اختیار مردم. (17)
با این بیان، امام باقر (ع) به
عبد الله معمر تفهیم كرد كه: درستى و نادرستى احكام دین و حلال بودن و
حرام بودن امور، با ذوق و سلیقه شخصى مردم و یا آداب و رسوم و تعصبهاى قومى
قابل سنجش و محاسبه نیست.
مبارزه با قیاس در میدان اجتهاد
رمز بقاى دین در واقعبینى و سازگارى آن با نیازها و شرایط گوناگونى است كه در طول زندگى نسلها، یكى پس از دیگرى رخ مىنماید.
شریعت
و مكتب، آن گاه مىتواند در بستر تاریخ تداوم یابد، كه قادر به حل معضلات
اجتماعى و پاسخگو به پرسشهاى عقیدتى و عملى مردم باشد.
مبانى عقیدتى،
همواره ثابت و غیر متغیرند و نیازمند دقت و تلاش براى فهم هر چه عمیقتر آن،
اما برنامههاى عملى و قوانین دستورى دین، با این كه متكى بر ملاكهاى
واقعى است، ولى از آن جا كه موضوعات خارجى و مسایل مستحدث در زندگى جوامع،
همواره متحول و متغیر است.شناخت حكم هر حادثه نیازمند اجتهاد و استنباط
مىباشد.استنباط احكام و نسبت دادن آنها به خدا و شریعت، كارى است سنگین و
خطر آفرین، زیرا همانگونه كه حیات دین در صحنه زندگى انسانها، مبتنى بر
اجتهاد مىباشد، از سوى دیگر، اجتهاد نادرست و نسبت دادن احكام منحط و غیر
واقعى به شریعت، خود مایه زوال و نابودى دین خواهد بود.
نقش اجتهاد و
مجتهدان در جامعه دینى، همانند نقش طبابت و پزشكان در جامعه بشرى است.اگر
طبیبان راه درستى را در مداواى بیماریها در پیش گیرند، عمل آنان شفا بخش و
سازنده است، ولى اگر راه نادرست و داروهاى نامناسبى را تجویز نمایند، نه
تنها بیماران بهبود نیافته كه چه بسا بیمارى آنان شدت مىیابد.
فقیهان و
مجتهدان نیز در صدد پاسخگویى به مسایل جدید و مورد ابتلاى جامعه خویشند، و
چنانچه در این كار از ملاكها و شیوههاى غلط پیروى كنند، چهره دین را
مخدوش و نظام عملى آن را معیوب ساختهاند.
پس از رحلت رسول خدا (ص)، یكى از نیازهاى مبرم جامعه اسلامى، اجتهاد و شناخت احكام بر اساس قرآن و سنت رسول الله (ص) بود.
ما
در مطالب قبل یاد آور شدیم كه پیامبر اسلام (ص) با پیش بینى این امر و
معرفى على (ع) به عنوان مبین احكام و مفسر قرآن، در جهت رفع نیازهاى آینده
جهان اسلام، گام اساسى را برداشت، ولى آنان كه على (ع) را نخست از میدان
سیاست و به دنبال آن از مرجعیت دینى و فكرى منزوى ساختند، در میدان عمل با
بن بستها مواجه شده و دست به كار اجتهاد شدند، اما اجتهادى كه با روح دین
سازگار نبود و شرایط لازم را در بر نداشت.
به كارگیرى قیاس و استحسان و
فهم شخصى در استنباط احكام، از جمله مشكلاتى بود كه در امر اجتهاد رخ
نمود، و ائمه معصومین (ع) را به عنوان عالمان واقعى دین و وارثان علم
پیامبر (ص)، واداشت تا جامعه علمى را به رهیافتن انحراف در فهم احكام هشدار
دهند.
بر این اساس، یكى از محورهاى عمده تعلیمات ائمه (ع)، بویژه امام
باقر (ع) و امام صادق (ع)، زدایش قیاس و استحسان از محیط فقاهت و اجتهاد
بود.
امام باقر (ع) در این زمینه مىفرمود: «إن السنة لا تقاس، و كیف تقاس السنة و الحائض تقضى الصیام و لا تقضى الصلوة» . (18)
سنت
و احكام شرعى از طریق قیاس قابل شناخت نیست، چگونه مىتوان قیاس را ملاك
قرار داد، با این كه زن حایض پس از دوران حیض مىبایست روزه را قضا كند،
ولى قضاى نماز بر او واجب نیست.
در سخنى دیگر به زراره سفارش فرموده است:
«یا
زرارة ایاك و اصحاب القیاس فى الدین، فانهم تركوا علم ما وكلوا به و
تكلفوا ما قد كفوه، یتأولون الأخبار و یكذبون على الله عز و جل..» . (19)
اى
زراره! از كسانى كه در كار دین به قیاس پرداختهاند، دورى گزین، زیرا آنان
از قلمرو تكلیف خود تجاوز كردهاند، آن چه را مىبایست فراگیرند، كنار
نهاده و به چیزى پرداختهاند كه به آنها وانهاده نشده است، روایات را به
ذوق خود تجزیه و تحلیل كرده و تأویل مىكنند و بر خدا دروغ مىبندند.
و نیز امام باقر (ع) مىفرمود: «ادنى الشرك ان یبتدع الرجل رأیا فیحب علیه و یبغض علیه» . (20)
كمترین
مرتبه شرك این است كه شخص نظریهاى را از پیش خود (و بدون حجت شرعى) بنیان
نهد و همان نظر را ملاك حب و بغض و داوریها قرار دهد.
محمد بن طیار از اصحاب امام باقر (ع) گوید:
قال لى ابو جعفر (ع) : تخاصم الناس؟ قلت: نعم.قال: و لا یسألونك عن شىء، الا قلت فیه شیئا؟ قلت: نعم، قال: فأین باب الرد إذا؟ (21)
امام
باقر (ع) به من فرمود: آیا تو با مردم به بحث مىپردازى؟ گفتم: بلى.امام
(ع) فرمود : آیا هر چه از تو مىپرسند، تو به هر حال پاسخى در قبال آن
ارائه مىكنى؟ گفتم: بلى .
امام (ع) فرمود: پس در چه زمینه سكوت كرده و علم و دانش واقعى آن را بهاهلش (اهل بیت علیهم السلام) ارجاع مىدهى!
در
این بیان، امام (ع) به محمد بن طیار یادآور شده است كه هیچ فردى جز
معصومین (ع) نباید خود را در مرحلهاى فرض كند كه مىتواند به اتكاى رأى و
اندیشه خود همه پرسشها را پاسخ دهد، و آن جا كه نتوانست به تمثیل و تشبیه و
قیاس متكى گردد! بلكه همواره در مسایل مورد ابتلا، زمینههاى پیچیده و
مبهمى وجود دارد كه علم آن صرفا در اختیار مفسران واقعى قرآن و اهل بیت
رسالت است و باید به آنان رجوع كرد.
تعلیم فقه و شیوه صحیح اجتهاد
تعلیم
مسایل فقهى و پاسخگویى به پرسشها در زمینه احكام شرعى، یكى از زمینههاى
مهم زندگى ائمه (ع) بویژه امام باقر (ع) و امام صادق (ع) بوده است.
عصر
امام باقر (ع)، آغاز پیدایش فرصتى بود تا حاملان واقعى علوم قرآن، بتوانند
به تعلیم شاگردان و ترویج احكام و تحكیم مبانى فقهى بپردازند.البته این
زمینهها در عصر امام صادق (ع) هموارتر گشت و از آن پس دوره سختگیرى فزونتر
حاكمان نسبت به ائمه ادامه یافت و این زجر و شكنجه تداوم داشت تا عصر
امامت به غیبت انجامید.
امام باقر (ع) در تصحیح اندیشهها و زدایش
انحرافها، تنها به مبارزه و رویارویى اكتفا نكرد، بلكه با بیان احكام و گاه
تبیین شیوه استنباط احكام از قرآن و سنت پیامبر، پایههاى فقاهت و اجتهاد
صحیح را استحكام بخشید.
روایات فقهى نقل شده از امام باقر (ع)، بیش از
آن است كه بتوان در این مجموعه گرد آورد، زیرا كمتر بابى از ابواب فقهى را
مىتوان یافت كه در فروع مختلف آن، سخنى از امام باقر (ع) وارد نشده
باشد.مجموعههاى روایى ـ فقهى خود گواه این سخن است.
محمد ابو زهره از پژوهشگران اهل سنت در كتاب تفصیلى خویش الامام الصادق در تبیین جایگاه علمى و معنوى امام باقر (ع) مىگوید:
امام
محمد باقر (ع) وارث پدر خویش در پیشوایى علمى و مقام شریف هدایتگرى بود.از
این جهت عالمان از شهرها و سرزمینهاى اسلامى به جانب وىرهسپار مىشدند،
هیچ فردى ـ از عالمان ـ به مدینه وارد نمىشد، مگر این كه براى كسب معرفت و
دانش به خانه امام محمد باقر (ع) مراجعه مىكرد.
در میان كسانى كه به
خدمت وى مىرسیدند، هم چهرههاى شیعى و هم سنى دیده مىشوند و گاه منحرفان
افراطگر نیز خود را به وى نزدیك مىكردند ولى امام در برابر آنان موضعى
قاطع گرفته و ایشان را طرد مىكرد.
بسیارى از پیشوایان فقه و حدیث به حضور وى رسیدهاند، از آن جمله:
سفیان ثورى، سفیان بن عیینه ـ محدث مكه ـ و ابو حنیفه ـ فقیه اهل عراق.
مرام امام باقر (ع) چنین بود كه هر گاه فردى به حضورش مىرسید، حقایق ناب را براى او تبیین مىكرد. (22)
ابو
زهره سپس به نقل گفتگویى كه میان امام باقر (ع) و ابو حنیفه در زمینه رد
قیاس و نقش آن در تحریف دین صورت گرفته، پرداخته است و در پى آن مىگوید:
از
این گفتگو ـ كه امام باقر در موضع ارشاد و بازجویى از روش ابو حنیفه قرار
گرفته ـ استفاده مىشود كه امام باقر (ع) براى علماى عصر خود، عنوان
پیشوایى داشته است، زیرا عالمان به حضور وى مىرسیدهاند و او بر اساس
گزارشها و اطلاعاتى كه از آنان در اختیار داشته به نقد و محاسبه ایشان
مىپرداخته است.چونان رئیسى كه بر نیروهاى تحت سرپرستى خود حكم مىكند تا
بر راه حق گام نهند و آنان نیز با كمال میل و رغبت این ریاست و پیشوایى را
پذیرفته باشند. (23)
دلایل و قراینى كه صحت نظریه ابو زهره را در این
زمینه تأیید مىكند، فراوان است.از آن جمله روایتى را مىتوان نام برد كه
ابو حمزه ثمالى نقل كرده است:
ابو حمزه ثمالى مىگوید: در مسجد الرسول (ص) نشسته بودم كه مردى پیش آمد، سلام كرد و گفت: تو كیستى؟ گفتم: از مردم كوفهام.
به او گفتم: در جستجوى چه هستى؟
مرد گفت: آیا ابو جعفر محمد بن على (ع) را مىشناسى؟
گفتم:
آرى مىشناسم، به ایشان چه كار دارى؟ مرد گفت: چهل مسأله آماده كردهام تا
از او سؤال كنم.آن چه پاسخ داد، حقش را بگیرم و باطلش را وا نهم.
ابو حمزه گوید: به او گفتم: آیا فرق حق و باطل را مىدانى و ملاك تشخیص آن را مىشناسى !
مرد گفت: آرى مىشناسم.
گفتم: اگر حق و باطل را مىشناسى و ملاك آن را در دست دارى، پس چه نیازى به امام باقر (ع) خواهى داشت؟ !
مرد گفت: شما كوفیان كم ظرفیت و ناشكیبایید!
در
این میان، امام باقر (ع) وارد مسجد شد، در حالى كه جمعى از مردم خراسان و
افراد دیگر اطراف او را گرفته، درباره مسایل حج از آن حضرت سؤال
مىكردند.مدتى گذشت تا امام باقر (ع) در جایگاه خود نشست و آن مرد هم نزدیك
امام، جایى براى خود جستجو كرد.
ابو حمزه مىگوید: من سعى كردم جایى
بنشینم كه گفتگوى امام با انبوه اطرافیانش را بشنوم، مردم یكى پس از دیگرى
مطالب خود را سؤال كردند و پاسخ گرفتند و رفتند، آن گاه امام (ع) رو به
جانب آن مرد كرده، پرسیدند، تو كیستى؟
مرد گفت: من قتادة بن دعامه بصرى هستم.
امام فرمود: تو فقیه اهل بصره هستى؟ مرد گفت: آرى.
امام
فرمود: واى بر تو، اى قتادة! خداوند بندگان شایستهاى را آفریده است تا
حجت بر دیگران باشند، آنان «اوتاد» زمین و بر پا دارنده امر الهى و نخبگان
علم خدایند و خداوند آنان را قبل از آفرینش دیگر بندگان برگزیده است.
قتادة
پس از سكوتى طولانى گفت: به خدا سوگند، من تا كنون، در برابر فقیهان بسیار
و نیز پیش روى ابن عباس نشستهام، ولى آن گونه كه اكنون در برابر شما
مضطرب شدهام، در مقابل هیچ كدامشان احساس نگرانى و اضطراب نداشتهام.
امام باقر (ع) فرمود: تو مىدانى كجا نشستهاى؟ تو در مقابل خاندانى هستى كه خداوند درباره آن فرموده است:
فى بیوت اذن الله ان ترفع و یذكر فیها اسمه، یسبحله فیها بالغدو و الآصال (24) و نیز فرموده است:
رجال لا تلهیهم تجارة و لا بیع عن ذكر الله، و اقام الصلاة و ایتاء الزكاة» (25)
پس
جایگاه تو آن جاست ـ كه خود مىدانى ـ و ما آن خاندانیم كه خدا توصیف كرده
است.در این هنگام قتاده گفت: به خدا سوگند، راست گفتى، فدایت شوم، آن
خانهها كه خدا اجازه داده است نام و یاد و تسبیح او در آنها برده شود، نه
خانههاى ساخته شده از سنگ و خاك است، كه شما خاندانید.
قتاده گفت: پس اكنون بفرمایید كه پنیر چه حكمى دارد؟ !
امام باقر (ع) لبخندى زد و فرمود: آیا آن همه پرسش تو به همین سؤال خلاصه شده است!
قتاده گفت: همه را اكنون فراموش كرده و بیاد نمىآورم! امام فرمود: اشكالى ندارد. (26)
سپس قتاده به پرسش ادامه داد، و امام (ع) پاسخهایى مستدل در جواب وى ارائه داد.
پىنوشتها:
1 ـ نساء/ .114
2 ـ نساء/ .5
3 ـ مائده/ .101
4 ـ اختصاص مفید .322
5 ـ سبأ/ .18
6 ـ الاحتجاج/ .327
7 ـ بحار 46/ .349
8 ـ بقره/ .79
9 ـ نهج البلاغه، خطبه .145
10 ـ بحار 2/ .315
11 ـ بحار 2/ .310
12 ـ همان 2/ .298
13 ـ محاسن 209، بحار 72/ .222
14 ـ كنز العمال 16/519، حدیث .45715
15 ـ همان 16/522، حدیث .45728
16
ـ این بیان به معناى پذیرش رأى عمر از سوى على (ع) نیست، بلكه دقیقا ذیل
روایت مىرساند كه على (ع) فرمان عمر را باعث فساد جامعه و جواز متعه را
مایه مصونیت جامعه از ابتلا به فحشا مىدانسته است، ولى آن حضرت چون قدرت
اجرایى براى لغو فرمان عمر نداشته، مطلب را با این بیان یاد كرده است، و
ظاهرا این سخن در دوران حكومت عثمان صادر شده است.
17 ـ كشف الغمة 2/362، بحار 46/356، اعیان الشیعة 1/ .653
18 ـ المحاسن، باب المقائیس و الرأى 214، بحار 2/ .308
19 ـ بحار 2/ .309
20 ـ همان 2/ .304
21 ـ همان 2/ .304
22 ـ الامام الصادق، حیاته و عصره ـ آراؤه و فقهه .22
23 ـ همان، .24
24 ـ نور/ .36
25 ـ همان/ .37
26 ـ اصول كافى 6/256، بحار 46/358، الانوار البهیة 118، اعیان الشیعة 1/ .652