• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 42209
تعداد نظرات : 4513
زمان آخرین مطلب : 4238روز قبل
اهل بیت
نویسنده:عبدالله صالحی
منبع:چهل داستان و چهل حدیث از امام محمد باقر(ع)
محمّد بن مسلم در ضمن حدیثی حكایت كند:
روزی در مدینه بیمار بودم ، امام محمّد باقر علیه السلام توسّط غلامش ظرفی كه در آن شربتی مخصوص قرار داشت و در پارچه ای پیچیده بود، برایم فرستاد. وقتی غلام آن شربت را به من داد، گفت : مولا و سرورم فرموده است : باید برای درمان و علاج بیماری خود، آن را بنوشی . هنگامی كه خواستم آن را بنوشم ، متوجّه شدم كه آن شربت بسیار خوشبو و خنك است . و چون شربت را نوشیدم ، غلام گفت : مولایم فرموده است : پس از آن كه شربت را نوشیدی ، حركت كن و نزد ما بیا. من در فكر فرو رفتم كه چگونه به این سرعت خوب شدم ؟! و این شربت چه داروئی بود؟ چون تا قبل از نوشیدن شربت قادر به حركت و ایستادن نبودم . به هر حال حركت كردم و به حضور امام علیه السلام شرفیاب شدم ؛ و دست و پیشانی مبارك آن حضرت را بوسیدم ؛ و چون گریه می كردم حضرت فرمود: چرا گریه می كنی ؟ عرض كردم : ای مولایم ! بر غریبی و دوری مسافت خانه ام از شما و همچنین بر ناتوانی خویش گریه می كنم از این كه نمی توانم مرتّب به خدمت شما برسم و كسب فیض نمایم . حضرت فرمود: و امّا در رابطه با ناتوانی و ضعف جسمانیت ، متوجّه باش كه اولیاء و دوستان ما در این دنیا به انواع بلا و مصائب گرفتار می شوند، و مؤ من در این دنیا هر كجا و در هر وضعیتی كه باشد غریب خواهد بود تا آن كه به سرای باقی رحلت كند. امّا این كه گفتی در مسافت دوری هستی ، پس به جای دیدار با ما، به زیارت قبر امام حسین علیه السلام برو؛ و بدان آنچه را كه در قلب خود داری و معتقد به آن باشی با همان محشور خواهی شد. سپس حضرت فرمود: آن شربت را چگونه یافتی ؟ عرض كردم : شهادت می دهم بر این كه شما اهل بیت رحمت هستید، من قدرت و توان حركت نداشتم ؛ ولیكن به محض این كه آن شربت را نوشیدم ، ناراحتیم برطرف شد و خوب شدم . حضرت فرمود: آن شربت دارویی بر گرفته شده از تربت قبر مطهّر امام حسین علیه السلام است ، كه اگر با اعتقاد و معرفت استفاده شود شفاء و درمان هر دردی خواهد بود.
چهارشنبه 11/8/1390 - 19:16
اهل بیت
نویسنده:عزیز ا... حسینی
منبع:روزنامه قدس
چهار سال قبل از وقوع رخداد عاشورا؛ در سال 57 هجری، پنجمین اختر علم و معرفت؛ امام محمد باقر (ع) در آسمان امامت و ولایت دیده به جهان گشود.
نام مبارك آن بزرگوار محمد، و لقب مشهورایشان باقر است كه پیام آور نور و رحمت، رسول گرامی اسلام (ع ) آن حضرت را طی روایاتی به این لقب ملقب فرمود. كنیه مشهور آن حضرت، ابی جعفر و عمر مبارك ایشان نیز همچون عمر پدر بزرگوار و جد بزرگوارشان حسین (ع) 57 سال بود.
چهار سال از عمر گرانمایه ایشان در سایه جدش، سبط شهید پیامبر، سپری شد و از صبغه الهی كه در زندگی امام حسین تجلی یافته بود، برخوردار گشت.
امام پس از واقعه عاشورا 19 سال و 60 روز در سایه پدر بزرگوارش، سیدالساجدین، به سر برد.از همان روزهای آغازین حیاتش، خطوط امامت در سیمایش آشكار بود.
در روایتی امام صادق(ع ) از امام محمد باقر(ع) نقل می كند كه فرمود: روزی بر جابربن عبدا... انصاری وارد شدم، پس بر او سلام كردم، و او جواب سلام داده و پرسید: كیستی؟ و این در حالی بود كه جابر نابینا شده بود. من گفتم: محمد بن علی بن الحسین هستم، جابر گفت: پسر جان پیش بیا، من به نزدیك او رفتم و او دست مرا بوسید، سپس خواست پای مرا ببوسد من نگذاشتم، بعد گفت : رسول خدا(ص) تو را سلام رسانیده، من گفتم: درود و رحمت و بركات خدا بر رسول او باد، ای جابر چگونه رسول خدا(ص) به من سلام رسانید؟ گفت: روزی خدمت آن حضرت بودم، به من چنین فرمود: ای جابر شاید تو زنده بمانی تا مردی از فرزندان مرا دیدار كنی كه نامش محمدبن علی بن الحسین است، كه خدا نور و حكمت بدو بخشید، پس ای جابر سلام مرا به او برسان.
هنگامی كه خورشید اقتدار بنی امیه افول كرد و پایه های حكومت آنان در اثر انقلابهای پیاپی مكتبی، هرروز سست تر از روز پیش می شد، حضرت امام محمد باقر (ع) فرصت نشر معارف قرآنی را پیدا كرد. این معارف در صحیفه ای گردآمده بود كه اهل بیت هر یك آن را از رسول خدا (ص) به ارث برده بودند.
و در این روزگار جامعه اسلامی كه دامنه آن بسیار گسترش یافته وبه مثابه چادری بزرگ ملتهای گوناگون و فرهنگهای مختلف را در خود جای داده بود، به معارف قرآنی بیش از پیش نیاز داشت، اگر تا دیروز امام سجاد (ع) از طریق نیایشها و راز و نیازهایش با خداوند پرچم توحید را بر می افراشت، امروز حضرت امام محمد باقر(ع ) این شالوده توحیدی را با بیان بسیاری از مسایل حكمت الهی و تفسیر و فقه تكمیل می كند.
در دوران امامت این بزرگوارحاكمان اموی به دلیل تعارضهای داخلی از نهضت عظیم علمی آن حضرت غافل بودند، ولی این مسأله به معنای در امان بودن آن امام نیست؛ بلكه گستره وسیعی از روایات گویای اوضاع خشونت آمیز آن دوره، و ظلم و تجاوز حاكمان وقت نسبت به دین، مسلمانان و امام آنان است، به گونه ای كه امام(ع) بارها تقیه می كرد و سرانجام نیز بر سر تعارضهای مبنایی با نظام خلافت ظالمانه، توسط هشام به شهادت رسید .
نگاهی به سیمای حاكمان وقت، بخشی از عصر سیاسی این دوره را بیش از پیش روشن خواهد كرد.
مسعودی در خصوص دوره ای كه مروان بن حكم در آن حكومت می كرد می نویسد: مؤمنان در عصر او، در خفا به سر می بردند و زندگی بر مردم مشقت بار شده بود. شیعیان در معرض خطر جدی بودند و خون و مالشان حرمت نداشت و به علی بن ابی طالب (ع) در محافل عمومی آشكارا دشنام داده می شد.
عبدالملك مروان كه قبل از خلافت، خود را قرآن دوست معرفی می كرد ،هنگام آغاز حكومت، خطاب به قرآن كریم گفت: این آخرین دیدار من با تو است. وی افرادی مثل حجاج بن یوسف ثقفی را بر مردم و شیعیان مسلط كرد .
ولید بن عبدالملك نیز باعیش و نوش بزرگ شد و فردی ستمگر و جبار بود. در فاصله 20 ساله ای كه او بر سر قدرت بود، كسانی كه با شكنجه در حكومت او كشته شدند، 120 هزار نفر برآورد شده است .
در همین دوره است كه افرادی چون سعید بن جبیر به جرم طرفداری از اهل بیت (ع) شهید شد و امام سجاد(ع) به واسطه سمی كه ولید دستور داده بود، به شهادت رسید .
حكومت سلیمان بن عبدالملك نیز كه ابتدا با سخن گفتن از حاكمیت خدا و رضایت او همراه بود، به گونه ای دیگر تغییر هویت داد. در عصر وی، امر امامت پنهان بود و شرایط اجازه نمی داد كه شیعیان با امام خود - باقر العلوم(ع) - ارتباط علنی داشته باشند.
گرچه عمر بن عبدالعزیز گامهایی در كاستن از فشارهای سیاسی، اجتماعی بر شیعیان برداشت، فدك را به اهل بیت برگرداند، به موعظه های امام باقر(ع ) توجه می كرد و رسم دشنام دادن به علی(ع) را برانداخت. با این همه، غاصب جایگاه امامت بود. حضرت باقر( ع ) در حق او می فرمود: این جوان روزی به فرمانروایی می رسد و روش عادلانه از خود آشكار می سازد، چهار سال زندگی می كند و سپس مرگش فرا می رسد. زمینیان بر او می گریند و آسمانیان نفرینش می كنند .
ابوبصیر می گوید: پرسیدم: مگر نفرمودید كه عدل پیشه می كند؟ فرمود: آری !ولی بر جایگاهی كه از آن ما و شایسته ماست تكیه می زند، در حالی كه هرگز حقی ندارد. بله !او در جایگاهی كه غصب می كند به اظهار عدل می پردازد .
با مرگ عمر بن عبدالعزیز، یزید بن عبدالملك جوانی 25 ساله، خلیفه شد در این دوره شدیدترین روش ها را علیه شیعه به كار بردند و كینه ها را نسبت به علی (ع) و خاندان او آشكار ساختند. وی از كینه توزان علیه امام باقر(ع) بود. در مقطعی دیگر هشام بن عبدالملك زمام فرمانروایی را به دست گرفت مردی خشن، درشت خو و مال اندوز كه بخل، ستمگری وبی عاطفگی از خصوصیات بارزش بود. دوران او از نظر سیاسی، سخت ترین دوره بر امام باقر(ع) بود. تنها در این دوره بود كه امام به مركز خلافت احضار می شد. شهادت زید بن علی بن حسین (ع ) در این دوره واقع شد و امام باقر(ع) نیز در این دوره به شهادت رسید.
امام پنجم در چنین فضایی برای احیای ارزشهای دینی و انجام وظیفه پاسداری از ارزش ها، و به تناسب موقعیت، از راه ها و شیوه های مختلفی بهره جست؛ یكی از این شیوه ها تقیه بود.این امر به دلایل متعددی همچون حفظ جان نیروهای خودی، حفظ توان اقتصادی خودی ها، اجرای برنامه های مهمتر، حفظ ارزشها و... صورت می گرفت و امام با رعایت این اصل، حركت سری خود در تداوم وظیفه امامت را طی می كرد.
ترسیم وظایف حاكم اسلامی شیوه دیگری بود كه امام می كوشید با تبیین وظایف حاكمان، با تاكید بر آن انتقاد خود را متوجه حاكمان وقت سازد و عدم مشروعیت اقدامات آنان را گوشزد كند. مثلاً می فرمود: «بنی الاسلام علی خمسة اشیاء: علی الصلاة و الزكاة و الحج و الصوم و الولایة، اسلام بر پنج چیز بنا شده است : نماز، زكات، حج، روزه، ولایت.»
زراره پرسید: كدام افضل است؟ فرمود: « الولایة افضل لانها مفتاحهن و الوالی هو الدلیل علیهن؛ ولایت برتر است؛ چون كلید آنهاست و والی (امام) راهنمایی كننده برآنهاست.»
مبارزه رو در رو شیوه دیگری بود كه ایشان در مواجهه با خصومت و كینه توزی جابران زمانه خویش در پیش گرفت؛ امام باقر(ع)از یك سو قیامهای ضد حكومتی مانند قیام زید، مختار، كمیت و ... را تایید می كرد و از سوی دیگر، در موقعیتهای مناسب، خود با خلفا به رویارویی جدی می پرداخت .
آن حضرت می فرمود: «من مشی الی سلطان جائر فامره بتقوی ا... و خوفه و وعظه كان له مثل اجرالثقلین من الجن و الانس و مثل اعمالهم؛ هر كس به سوی سلطان ستمگری برود، و او را به تقوای الهی فرمان دهد، و او را بترساند و موعظه كند، مانند پاداش جن و انس و مانند اعمال آنان را خواهد داشت »
آن حضرت با زیر سوال بردن مشروعیت حاكمان جور، راه را بر قیام علیه آنان هموار می كرد. امام (ع) می فرماید: «ان ائمة الجور و اتباعهم لمعزولون عن دین ا...؛ پیشوایان ستمگر و پیروان آنها از دین خدا بركنار شده اند.»

نهضت بزرگ علمی

بی تردید امام باقر(ع) در زمان حیات خویش شهرت بسیاری داشته و همواره محضر او از دوستدارانش، از تمامی بلاد و سرزمین های اسلامی پر بوده است. موقعیت علمی ایشان به مثابه شخصیتی عالم و فقیه، به ویژه به عنوان نماینده علوم اهل بیت، بسیاری را وا می داشت تا از محضر او بهره گیرند و حل اشكالات علمی و فقهی خود را از او بطلبند. در این میان، اهل عراق كه بسیاری از آنان شیعه بودند، بیش از دیگران مفتون شخصیت آن حضرت شده بودند.
مراجعه كنندگان، خضوعی خاص نسبت به شخصیت علمی امام داشتند، چنانكه عبدا... بن عطای مكی گوید: علما را در محضر هیچ كسی كوچكتر از زمان حضور در محضر امام باقر (ع) ندیدم. «حكم بن عتیبه» با تمام عظمت علمی اش در میان مردم، در برابر آن حضرت مانند دانش آموزی در مقابل معلم خود به نظر می رسید.
شهرت علمی امام، در حد تعبیر ابن عنبة، مشهورتر از آن است كه كسی بخواهد آن را بیان كند. این شهرت در زمان خود ایشان، نه تنها در حجاز بلكه حتی در عراق و خراسان نیز به طور گسترده فراگیر شده بود.
شیخ مفید می نویسد: از هیچ كدام از فرزندان امام حسن و امام حسین (ع) این اندازه از علم دین و آثار و سنت و علم قرآن و سیره و فنون ادب كه از امام باقر(ع) صادر شده، ظاهر نشده است.
بسیاری از دانشمندان از آن حضرت كسب علم كرده و به او اقتدا نموده بودند و گفتار آن حضرت را پیروی می كردند و از فقه و دلایل روشنی بخش حضرتش در توحید و فقه و كلام كمال استفاده را به عمل می آوردند.
امام باقر ( ع ) طی مدت امامت خود، در همان شرایط نامساعد، به نشر و اشاعه حقایق و معارف الهی پرداخت و مشكلات علمی را تشریح نمود و جنبش علمی دامنه داری به وجود آورد كه مقدمات تأسیس یك «دانشگاه بزرگ اسلامی» را كه در دوران امامت فرزند گرامیش امام صادق(ع) به اوج عظمت رسید، پی ریزی كرد. ایشان در علم، زهد، عظمت و فضیلت سرآمد همه بزرگان بنی هاشم بود و مقام بزرگ علمی و اخلاقی او مورد تصدیق دوست و دشمن بود. به قدری روایات و احادیث، در زمینه مسایل و احكام اسلامی، تفسیر، تاریخ اسلام، و انواع علوم، از آن حضرت به یادگار مانده است كه تا آن روز از هیچ یك از فرزندان امام حسن و امام حسین (ع) به جا نمانده بود.
رجال و شخصیتهای بزرگ علمی آن روز، و نیز عده ای از یاران پیامبر(ص) كه هنوز درحال حیات بودند، از محضر آن حضرت استفاده می كردند.
«جابربن یزید جعفی» و «كیسان سجستانی» (از تابعین) و فقهایی مانند: «ابن مبارك»، «زهری»، «اوزاعی»، «ابوحنیفه»، «مالك»، «شافعی»، «زیاد بن منذرنهدی» از آثار علمی او بهره مند شده سخنان آن حضرت را، بی واسطه و گاه با چند واسطه، نقل نموده اند.
كتب و مؤلفات دانشمندان و مورخان اهل تسنن مانند: طبری، بلاذری، سلامی، خطیب بغدادی، ابونعیم اصفهانی، و كتبی مانند: موطا مالك، سنن ابی داود، مسند ابی حنیفه، مسند مروزی، تفسیر نقاش، تفسیر زمخشری، و دهها كتاب دیگر، كه از مهمترین كتب جهان تسنن است، مملو از سخنان پرمغز پیشوای پنجم است و همه جا جمله: « قال محمد بن علی» و یا «قال محمد الباقر» به چشم می خورد.
كتب شیعه نیز در زمینه های مختلف سرشار از سخنان و احادیث حضرت باقر(ع) است و هر كس كوچكترین آشنایی با این كتابها داشته باشد، این معنا را تصدیق می كند.
آوازه علوم و دانشهای امام باقر(ع) چنان اقطار اسلامی را پر كرده بود كه لقب «باقرالعلوم» (گشاینده دریچه های دانش و شكافنده مشكلات علوم) به خود گرفته بود. «ابن حجر هیثمی» می نویسد:
«محمد باقر به اندازه ای گنجهای پنهان معارف و دانشها را آشكار ساخته، حقایق احكام و حكمتها و لطایف دانشها را بیان نموده كه جز بر عناصر بی بصیرت یا بد سیرت پوشیده نیست و از همین جاست كه وی را شكافنده و جامع علوم، و برافرازنده پرچم دانش خوانده اند.» «عبدا... بن عطاء كه یكی از شخصیتهای برجسته و دانشمندان بزرگ عصر امام بود، می گوید:
«من هرگز دانشمندان اسلام را در هیچ محفل و مجمعی به اندازه محفل محمد بن علی (ع ) از نظرعلمی حقیر و كوچك ندیدم. من «حكم بن عتیبه» را كه در علم و فقه مشهور آفاق بود، دیدم كه در خدمت محمد باقر(ع) مانند كودكی در برابر استاد عالی مقام، زانوی ادب بر زمین زده شیفته و مجذوب كلام و شخصیت او گردیده بود.»
امام باقر(ع) در سخنان خود،اغلب به آیات قرآن مجید استناد نموده از كلام خدا شاهد می آورد و می فرمود: «هر مطلبی گفتم، از من بپرسید كه در كجای قرآن است تا آیه مربوط به آن موضوع را معرفی كنم»
در مكتب امام ابوجعفر باقرالعلوم شاگردانی نمونه و ممتاز پرورش یافتند .«ابان بن تغلب» یكی از پرورش یافتگان مكتب امام باقر(ع) او محضر سه امام - امام زین العابدین، امام محمد باقر و امام جعفر صادق را درك نمود. «ابان» از شخصیتهای علمی عصر خود بود و در تفسیر، حدیث، فقه، قرائت و لغت تسلط بسیاری داشت. والایی دانش ابان چنان بود كه امام باقر به او فرمود: در مسجد مدینه بنشین و به رأی مردم فتوا بده، زیرا دوست دارم مردم فردی چون تو را در میان شیعیان ما ببینند.
زراره یكی دیگر از این شاگردان بنام است. دانشمندان شیعه از میان شاگردان امام باقر و امام صادق شش تن را فقیه تر می شمرند كه زراره یكی از آنها است. از امام صادق (ع) نقل است كه فرمود: اگر «برید بن معاویه»، «ابوبصیر»، «محمد بن مسلم» و «زراره» نبودند، آثار پیامبر(معارف شیعه) از میان می رفت، آنان بر حلال و حرام خدا امین هستند. باز فرمود: برید، زراره، محمد بن مسلم و احول در زندگی و مرگ، نزد من محبوب ترین مردمان هستند.
«كمیت اسدی» را نیز باید به این گروه افزود: شاعری سر آمد بود و زبان گویایش در دفاع از اهل بیت، اشعاری پر مغز می سرود. اشعارش چنان كوبنده و رسواگر بود كه پیوسته از طرف خلفای اموی تهدید به مرگ می شد. «عبدالرحمن حجاج» از امام صادق(ع ) نقل كرده كه آن حضرت فرمود: محمد بن منكدر (یكی از دانشمندان اهل سنت) می گفت: باور نداشتم علی بن الحسین فرزندی به یادگار گذارد كه فضل و دانشش مانند خود او باشد تا اینكه پسرش محمدبن علی را دیدم، پس من خواستم او را موعظه كنم و اندرز دهم، ولی او مرا موعظه كرد، اصحابش به او گفتند: به چه چیز ترا موعظه كرد؟ گفت: من در ساعتی كه هوا بسیار گرم بود به سوی جایی از اطراف مدینه بیرون رفتم، در راه به محمد بن علی برخوردم و او مردی تنومند بود دیدم بر دوش دو غلام خود تكیه زده بود، من با خود گفتم: بزرگی از بزرگان قریش در این هوای گرم با این حال برای به دست آوردن مال دنیا بیرون آمده، هم اكنون او را موعظه خواهم كرد.
به همین قصد نزدیك او شدم و گفتم خدای كارت را اصلاح كند، بزرگی از بزرگان قریش در این گرما با این حال از خانه در طلب دنیا بیرون آمده، اگر مرگ ترا در این حال دریابد چه خواهی كرد؟ آن حضرت دست از روی دوش آن دو غلام برداشت و روی پا ایستاد و گفت: به خدا قسم اگر مرگ مرا در این حال دریابد، در حال طاعت و عبادت خداوند از دنیا رفته ام، زیرا در این گرما كار می كنم برای آنكه دست خویش به سوی مردم و امثال تو دراز نكنم، بلی من تنها از یك حالت می ترسم، و آن حالی است كه مرگ مرا دریابد و در حال معصیتی از معاصی خداوند متعال باشم، پس به آن حضرت گفتم: خدای ترا رحمت كند خواستم تو را موعظه كنم، لكن تو مرا پند دادی.
مؤلفه های شیعه از منظر امام ( ع )
امام (ع ) شیعیان خود را با چنین سخنانی توصیف می فرماید: «همانا كه شیعیان ما، شیعیان علی، با دست و دل گشاده و از سرگشاده دستی و بی ریایی از ما طرفداری می كنند و برای زنده نگاهداشتن دین، متحد و پشتیبان ما هستند. اگر خشمگین گردند، ستم نمی كنند و اگر خرسند باشند از اندازه نمی گذرند. برای آن كس كه همسایه آنان باشد بركت دارند و با هر كس كه با آنان مخالف باشد طریق مسالمت پیش می گیرند.»
در روایتی آمده است كه حضرت باقر(ع) همراه با حضرت صادق كه همراه امام آمده بود، حج بیت ا... به جای آوردند. وقتی به مسجد الحرام رسیدند، هزاران نفر در مسجد گرد آمدند. امام صادق(ع) با وجود حضورهشام بن عبد الملك، در محضر پدر بزرگوار خود ایستاد و مفهوم شیعه اهل بیت را با وضوح تمام برای حاضران به شرح باز گفت. او آشكارا و با بیانی روشن توضیح داد كه شیعیان كسانی هستند كه دارای این صفات و خصوصیاتند و آنان اصحاب روحانی و اجتماعی در جامعه می باشند و وارثان حقیقی اهل بیتند.
این آشكارا گویی و صراحت در سطح توده مردم و در حضور هشام بن عبد الملك، ماجراجویی نبود كه امام حساب آن را نكرده باشد، بلكه موافق برنامه ای بود كه برای خواستهای آن مرحله ضرورت داشت و درحقیقت توضیحی بود كه مردم از پیشوایان(ع ) می خواستند و مسلمانان آن را ادراك می كردند و می دانستند كه اینك مسأله، همان مسأله امام حسین(ع ) نیست كه با اخلاص برای حفظ اسلام جنگید و به شهادت رسید. بلكه مسأله بالاتر و بزرگتر از این تصور بسیطی است كه آنها دارند. وآن مسأله عبارت است ازهدف وعقیده و رهبری و برنامه ریزی الهی كه در وجود امام حسین(ع) تجلی یافته بود و اینك دوباره متجلی شده است. و چه بسا در دوره های گوناگون و نسلهای مختلف همچنان برقرار باشد و بروز كند.
این مسأله، همان مسأله ای بود كه ناگزیر باید ملت را به آن توجه می داد و به شكلی واضح و تفصیلی و دربرگیرنده، به او می فهماند تا او را عمیقاً به حركت درآورد و واقعیتی را كه در آن زندگانی می كنند دگرگون سازد. دلیل این مطلب چیزی از این گویاتر نیست كه امام باقر(ع) به خلیفه اموی وارد شد و خلیفه كوشید با استهزاء از امام (ع ) پرسش كند و به او گفت: آیا تو فرزند ابو ترابی؟ و بعد سعی كرد او را خفیف گرداند. اما امام (ع ) به این مسایل اهمیتی نداد بلكه در مجلس خلیفه به پای ایستاد و خطابه ای ایراد فرمود تا رهبری اهل بیت را توضیح دهد و مشروعیت آنان را در حكومت، آشكارا بیان كند. امام با دعوت خود و چنین آشكارا سخن گفتن ها و از گذرگاه این برنامه وسیع، و با رویارویی صریح با امت در هدفهای واضح، روزگاری نوین را مجسم كرد.

شهادت حضرت امام محمد باقر (ع)

امام محمد باقر (ع) پس از 18 سال رهبری و ارشاد خلق، در حالی كه از عمر مباركش 57 بهار گذشته بود، با قلبی آكنده از رضایت و خشنودی دعوت حق را لبیك گفت و چشم از جهان فرو بست.
در نخستین روز از ماه رجب سال 114 هجری، خاندانش گرد بستر او جمع آمده بودند، امام باقر به فرزندش امام جعفر صادق وصیت كرد كه او را در سه جامه كفن كند.
یكی جامه نوی كه در روزهای جمعه با آن نماز می خواند و دوم جامه ای دیگر و سوم یك پیراهن.
او همچنین وصیت كرد كه قبر را برای او بشكافند و افزود: اگر به شما گفته شود كه برای رسول خدا لحد گذاشتند، بدانید كه راست می گویند.آن حضرت وصیت كرد كه قبرش را به اندازه چهار انگشت بالاتر از سطح زمین آورند و بر آن آب بپاشند و از اموالش به قدری وقف كنند كه زنان نوحه گر 20 سال در منا نوحه گری كنند.
پس از آنكه آن حضرت را شستشو دادند و كفن كردند، وی را به قبرستان بقیع آورده در كنار آرامگاه پدرش، امام زین العابدین (ع) و نیز در جوار قبر عموی پدرش، امام حسن مجتبی (ع) به خاك سپردند .

پی نوشت ها:

1- شیخ مفید، الارشاد، قم، منشورات مكتبه بصیرتی، ص 261.
2- ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، قم، موسسه انتشارات علامه، ج 4، ص 195.
3- اثبات الوصیة، مسعودی، صص 146- 147 .
4- مراة الجنان.
5- بحث در ولایت- صدر.
6- بحث در ولایت.
7- سلم الوصول ص 295.
8- اصول عمومی فقه، ص 329 نقل از حلیة الاولیاء،ج 3 ص 197.
9- اجتهاد و تقلید از مقدمه محمد مهدی اصفی، صص 17- 18.

چهارشنبه 11/8/1390 - 19:15
اهل بیت
نویسنده: احمد ترابى
منبع:زندگى سیاسى امام باقر (ع)
پس از رسول خدا، ظاهرا قرآن، به عنوان منبع اصلى شناخت مسایل عقیدتى وعبادى و سیاسى، در جامعه اسلامى باقى ماند، اما از آن جا كه این منبع ژرف نیاز به مفسرانى آشنا با پیام وحى داشت و دستهاى سیاست، این مفسران واقعى (اهل بیت علیهم السلام) را در جامعه منزوى ساخته بود، با گذشت زمان، نیازهاى اعتقادى و پرسشهاى عبادى و مسایل مستحدث یكى پس از دیگرى رخ نمود و كسانى كه در جامعه به عنوان عالم و محدث شناخته مى‏شدند، ناگزیر باید جوابى را براى هر پرسش و مسأله تدارك مى‏دیدند!
عدم احاطه كامل آنان بر مجموعه معارف قرآنى از یك سو، و عدم آشنایى آنان با فرهنگ ویژه وحى از سوى دیگر، سبب گردید تا با قیاس و توجیه گرى و استحسان و تكیه بر آراى شخصى و گاه احادیث بى‏ریشه و اقوال بى‏اساس، عقیده‏اى را ابراز كرده و یا فتوایى دهند. بنابر این، یكى از راههاى اساسى مبارزه با این مشكل، بازگرداندن مردم به قرآن و هشدار دادن آنان نسبت به آراى ساختگى و غیر مستند به وحى بود.
امام باقر (ع) در این راستا مى‏فرمود:
هر گاه من حدیث و سخنى براى شما گفتم، ریشه و مستند قرآنى آن را از من جویا شوید.سپس آن حضرت در برخى سخنانش فرمود: پیامبر (ص) از قیل و قال (بگو مگو و مشاجره) و هدر دادن و تباه ساختن اموال و پرس و جوى زیاد، نهى كرده است.
به آن حضرت گفته شد: این مطالب در كجاى قرآن آمده است؟
امام باقر (ع) فرمود: در قرآن آمده است
لا خیر فى كثیر من نجواهم الا من امر بصدقة أو معروف أو اصلاح بین الناس (1)
(این آیه دلالت مى‏كند كه بیشتر سخنان نجوایى و به درازا كشیده فاقد ارزش است، مگر سخنى كه در آن امر به انفاق یا كار نیك و یا اصلاح میان مردم باشد) .
و لا تؤتوا السفهاء اموالكم التى جعل الله لكم قیاما (2)
(از این آیه استفاده مى‏شود كه اموال را نباید در معرض نابودى و تباهى قرارداد).
لا تسئلوا عن اشیاء ان تبد لكم تسؤكم (3)
(و این آیه مى‏نمایاند كه هر سؤالى شایسته و مفید و مثبت نیست، و چه بسا پرسشهایى كه به ناراحتى و نگرانى خود انسان بینجامد) . (4)
امام باقر (ع) با این شیوه، در صدد بود تا روحیه قرآن گرایى را در میان اهل دانش و جامعه اسلامى تقویت نماید، و از این طریق انحراف بینشهاى سطحى و عالم نمایان خود محور را به مردم یادآور شود، چه، در برخى مباحثه‏ها، با صراحتى فزونتر به این نكته پرداخته است :
حسن بصرى نزد امام باقر (ع) آمد و گفت: آمده‏ام تا مطالبى درباره قرآن از شما بپرسم .
امام فرمود: آیا تو فقیه اهل بصره نیستى؟
پاسخ داد: این چنین گفته مى‏شود.
امام فرمود: آیا در بصره شخصى هست كه تو مسایل و احكام را از او دریافت كنى؟
پاسخ داد: خیر.
امام فرمود: بنابر این، همه مردم بصره، مسایل دینشان را از تو مى‏گیرند؟
گفت: آرى.
امام باقر (ع) فرمود: سبحان الله! مسؤولیت بزرگى را به گردن گرفته‏اى.از جانب تو سخنى برایم نقل كرده‏اند كه نمى‏دانم واقعا تو آن را گفته‏اى یا بر تو دروغ بسته‏اند.
حسن بصرى گفت: آن سخن چیست؟
امام فرمود: مردم گمان كرده‏اند كه تو معتقدى خداوند امور بندگان را به خود آنان تفویض كرده است!
حسن بصرى سكوت اختیار كرده و هیچ نمى‏گفت!
امام باقر (ع) براى این كه وى را به ریشه اشتباهش متوجه سازد و بنمایاند كه‏عامل اصلى كج فهمى او، ناتوانى در فهم معارف قرآن است، برایش نمونه‏اى روشن آورد و گفت:
اگر خداوند در قرآنش به كسى ایمنى داده باشد، آیا براستى پس از این ایمنى تضمین شده از سوى خدا، بر او ترسى هست؟
حسن بصرى گفت: خیر، ترسى بر او نخواهد بود.
امام باقر (ع) فرمود: اكنون آیه‏اى را برایت مى‏خوانم و سخنى با تو دارم، من گمان نمى‏كنم كه آن آیه را به گونه صحیح تفسیر كرده باشى، و اگر غلط تفسیر كرده‏اى، هم خودت را هلاك كرده‏اى و هم پیروانت را.
آن آیه این است:
و جعلنا بینهم و بین القرى التى باركنا فیها قرى ظاهرة و قدرنا فیها السیر سیروا فیها لیالى و ایاما آمنین (5)
شنیده‏ام كه گفته‏اى مراد از سرزمین مبارك و امن، سرزمین مكه است؟ آیا كسانى كه براى حج به مكه سفر مى‏كنند مورد هجوم راهزنان قرار نمى‏گیرند و در مسیر آن هیچ ترسى ندارند و اموالشان را از دست نمى‏دهند؟
حسن بصرى گفت: چرا.
امام فرمود: پس چگونه ایمن هستند و امنیت دارند؟ ! این آیه مثالى است كه خداوند درباره ما اهل بیت رسالت، بیان داشته است.ما سرزمین مباركیم و سرزمینهاى آشكار (قرى ظاهرة) نمایندگان و فقهاى پیرو ما هستند كه میان ما و شیعیانمان قرار دارند و مطالب ما را به آنان مى‏رساندند.
قدرنا فیها السیر
مثالى است از حركت و كاوش علمى.
سیروا فیها لیالى و ایاما
مثالى است از تهییج مردم براى كسب هماره دانش در زمینه حلال و حرام و واجبات و احكام از اهل بیت (ع) .
هر گاه مردم از این طریق معارف دین را دریافت كنند، ایمن از شك و گمراهى‏اند...
اى حسن بصرى! اگر به تو بگویم جاهل اهل بصره‏اى! سخنى به گزاف نگفته‏ام، از اعتقاد به تفویض، اجتناب كن، زیرا خداوند به دلیل ضعف و سستى، تمام كارخلق را به ایشان وا ننهاده و از سوى دیگر ایشان را بناروا بر گناهان مجبور نساخته است. (6)
نظیر چنین مباحثه‏اى از امام باقر (ع) با قتادة بن دعامة نیز نقل شده است:
قتادة بن دعامة از محدثان و مفسران مشهور اهل سنت است و از فقهاى بصره به شمار مى‏آید .
امام به او فرمود: آیا تو فقیه اهل بصره‏اى؟
قتاده گفت: چنین گمان مى‏كنند.
امام باقر (ع) فرمود: آیا قرآن را بر اساس شناخت و علم تفسیر مى‏كنى یا از روى ناآگاهى؟
قتادة گفت: بر اساس علم و مبانى علمى، قرآن را تفسیر مى‏كنم.
امام فرمود: اگر براستى بر اساس علم تفسیر مى‏كنى، از تو سؤال مى‏كنم كه مراد از آیه قدرنا فیها السیر سیروا فیها لیالى و ایاما آمنین چیست؟
قتادة نظریه‏اى همانند سخنان حسن بصرى ابراز داشت، و امام همان پاسخ را به او یاد آور شد. (7)

رویارویى با بدعت و بدعتگذاران

بدعت در نظام عقیدتى و دستورى دین، یكى از نمودهاى بارز انحراف از مسیر وحى مى‏باشد، كه عوامل و انگیزه‏هاى مختلفى در پیدایش و شكلگیرى آن مؤثر است، از آن جمله:

الف ـ غرض ورزى و تدابیر حیله گرانه عناصر ضد دین

كسانى كه در باطن و اعماق ضمیر خویش با پیام وحى بیگانه‏اند، و با شریعت تضاد دارند، زمانى كه قادر به مبارزه صریح و علنى با آن نباشند، مى‏كوشند تا با نفوذ دادن ایده‏هاى غیر دینى و برنامه‏هاى غیر الهى در مجموعه باورها و دستورهاى‏مكتبى، به گونه‏اى خزنده، ماهیت و خاصیت اصلى دین را تضعیف كرده، آن را به انحراف بكشانند. این حركت، حركتى منافقانه است كه نسبت به ادیان قبل از اسلام نیز از سوى عناصر مغرض و نا سالم اعمال مى‏شده است، تا راه ایمان را بر رهروان دین مخدوش سازند.
خداوند در افشاى چهره این گروه و نیز تهدید آنان فرموده است:
فویل للذین یكتبون الكتاب بایدیهم ثم یقولون هذا من عند الله لیشتروا به ثمنا قلیلا فویل لهم مما كتبت ایدیهم و ویل لهم مما یكسبون(8)
واى بر آنان كه با دست خویش مطالبى را نوشته و به دروغ مى‏گویند: این از نزد خداست.هدفشان از این كار دستیابى به پولى اندك است.واى بر آنان از آنچه نوشتند و واى بر آنان از آنچه به دست آوردند!

ب ـ جهل و نارسایى علمى نسبت به مبانى و معارف اصیل دین

پیرایه‏ها و باورهاى خرافى كه گاه در محیطهاى مذهبى رخ مى‏نماید و به عنوان دین و باور دینى تلقى مى‏شود، معمولا ناشى از بى‏اطلاعى توده‏ها از مبانى اصیل مكتبى است. زمانى كه نا آگاهان در مصدر قانونگذارى و یا اجرا قرار گیرند، چون از یك سو ناگزیرند كارها را سامان داده، پاسخى براى حل مشكلات و رخدادها بیابند، و از سوى دیگر آشنایى عمیق با روح دین ندارند، با صلاحدید و تشخیص بشرى خویش یا بر اساس منافع مورد نظر خود، به وضع قوانین و ترویج اندیشه‏هاى غیر دینى پرداخته، آنها را به نام دین قلمداد مى‏كنند . این گونه بدعتها به هر دو انگیزه، پس از رحلت رسول خدا (ص) در اسلام رخ نمود، و یكى از رسالتهاى عمده اهل بیت (ع) پیراستن پیرایه‏ها از دامان معرفت اسلامى و مبارزه با بدعتهایى بود كه با انگیزه‏هاى مختلف صورت مى‏گرفت.
على (ع) به وجود این بدعتها هشدار مى‏داد و مردم را از پیروى آنها نهى مى‏كردو مى‏فرمود :
ما احدثت بدعة الا ترك بها سنة، فاتقوا البدع و الزموا المهیع (9)
هیچ بدعتى گذاشته نشده، مگر آن كه به وسیله آن سنت و روشى از پیامبر (ص) به فراموشى گراییده است، از بدعتها بپرهیزید و به راه روشن و نداى رساى ارزشهاى اصیل دین پایبند باشید. امام باقر (ع) در ارائه این مسؤولیت الهى به تبیین مبانى اصیل و سنتهاى محمدى (ص) پرداخته، نفى و طرد بدعتها را در محدوده رسالت علمى و عملى خود قرار داده بود. براى دور داشتن مردم و عالمان و قضات از بدعت در دین، گاه خود به استدلال مى‏پرداخت و زمانى به روایات معصومان قبل از خود استشهاد مى‏كرد و این خطبه را از على بن ابى طالب (ع) یادآور مى‏شد:
ایها الناس إنما بدء وقوع الفتن اهواء تتبع، و احكام تبتدع، یخالف فیها كتاب الله، یقلد فیها رجال رجالا... (10)
هان اى مردم، سرآغاز شكلگیرى فتنه‏ها و انحرافها، هواها و هوسهایى است كه مورد پیروى قرار مى‏گیرد و احكامى است كه در شریعت بدعت گذارده مى‏شود.در این هوا پرستیها و بدعتگذاریها، با كتاب خدا مخالفت مى‏شود و مردم (به جاى تبعیت از وحى) از یكدیگر پیروى مى‏كنند!
امام باقر (ع) مى‏فرمود: كسى كه به فرمان انسان گنهكار گردن نهد دین ندارد.
كسى كه به بدعت و سخنان باطلى كه به دروغ بر خدا بسته شده گردن نهد و پایبند باشد، دین ندارد.
كسى كه چیزى از آیات الهى را انكار نماید، بى‏بهره از دین است. (11)
در حقیقت این هر سه عنوان بر كسى كه بدعتى را بپذیرد، منطبق شده و صدق‏مى‏كند، زیرا بدعتگذار، معصیتكار و افترا زننده به خداست و كسى كه سخنان او را بپذیرد بى‏شك با حكم واقعى الهى كه در قرآن و سنت یاد شده، مخالفت كرده است.
امام باقر (ع) در تفسیر آیه: هل ننبئكم بالاخسرین اعمالا...
مى‏فرمود: این گروه كه زیانكارترین مردمند و سعى و تلاش خویش را در زندگى دنیا به هدر داده و گم كرده‏اند و جاهلانه مى‏پندارند كه راه درستى را در پیش گرفته‏اند، نصارا، كشیشان، رهبانان و نیز آن دسته از مسلمانانند كه در شبهات و هواهاى نفسانى فرو رفته‏اند و گروههایى چون خوارج و اهل بدعت، در زمره ایشان جاى دارند. (12)
امام باقر (ع) در بیانى دیگر فرموده است:
كسى كه با گناه و ارتكاب كبائر، به مبارزه با خدا برخاسته و از خود جرأت نشان دهد، كافر است.كسى كه روش و دینى غیر از دین خدا پى نهد، مشرك است. (13)
گرایش مردم به بدعتها، داراى عوامل و انگیزه‏هاى متفاوتى است.گاه بدعتها به منظور تحریف دین صورت مى‏گیرد، و گاه ناشى از جهل به مبانى و معارف مكتب است، و زمانى هم معلول تعصبها و رسوم غلط اجتماعى و یا محاسبه‏هاى شخصى است.
یكى از مسایلى كه در عصر پیامبر اسلام (ص) مشروع بوده، ولى در عصر عمر بن خطاب ممنوع و حرام اعلام گردید، متعه (ازدواج موقت) است.
عمر بن خطاب بر اساس باورها و صلاح اندیشى شخصى خود، اعلام كرد:
متعتان كانا على عهد رسول الله (ص) آنهى عنهما و اعاقب علیهما: متعة النساء و متعة الحج . (14)
دو تمتع در روزگار رسول خدا (ص) وجود داشت و جایز بود، ولى من آن دو را ممنوع كرده، كسانى را كه مرتكب آن شوند مجازات مى‏كنم.آن دو عبارتند از: متعه زنان و متعه حج.
بى‏شك، عمر در صدور این حكم، از نظر خود دلایلى داشته است، ولى آیا دلایل او و قدرت فهم و تشخیص او مى‏توانسته با حكم الهى و سنت پیامبر (ص) همسطح قرار گیرد، و آیا او چنین حقى را داشته یا خیر؟ موضوعى است كه در كتب فقهى بتفصیل مورد بررسى قرار گرفته است.
از نظر شیعه، این دستور مخالف قرآن و سنت پیامبر (ص) است، و بر فرض كه شرایط خاص جامعه در مقطعى از زمان، سبب صدور چنین حكمى شده باشد، با تغییر شرایط، باز حكم اولى الهى جارى است.شیعه كه خود را بر اساس منابع متقن دینى، موظف به تبعیت از على (ع) و ائمه معصومین (ع) پس از رسول خدا (ص) مى‏داند به پیروى از معصومین (ع) این حكم را مخالف مصالح جامعه اسلامى مى‏شمارد.
در همان منبع حدیثى كه سخن فوق از عمر بن خطاب نقل شده، این روایت نیز آمده است كه على (ع) فرمود: «لو لا ما سبق من رأى عمر بن الخطاب لامرت بالمتعة، ثم ما زنى الا شقى» (15)
اگر نبود كه عمر بن خطاب ازدواج موقت را ممنوع ساخته است، من فرمان مى‏دادم كه ازدواج موقت صورت گیرد و جایز باشد، زیرا با تجویز ازدواج موقت، گرایش به زنا و فحشاء كاهش مى‏یافت و جز انسانهاى شقى و دونمایه به زنا روى نمى‏آورند. (16)
در این روایت، فلسفه جواز ازدواج موقت مطرح شده، با بیان آن، اندیشه و باور عمر و نیز حكم او به ممنوعیت ازدواج موقت، از اساس زیر سؤال رفته است، و چون عمر به عنوان خلیفه و حاكم مسلمانان چنین دستورى را داده است و مخالفت رسمى على (ع) در چنین مسأله‏اى، مشكلات بزرگترى را در آن عصربحرانى براى جامعه اسلامى پدید مى‏آورده، آن حضرت سخن خود را با بیانى كه نقل شده به توده‏ها رسانده است.
این گونه احكام كه توسط شخص عمر بنیان نهاده شد، در نسلهاى بعد به عنوان سنت قطعى و احكام تلقى شد و استمرار یافت.چنان كه در زمان امام باقر (ع) برخى از رهروان راه خلفا بر امام (ع) خرده مى‏گرفتند كه چرا فرمان عمر را قبول ندارد و مشروع نمى‏داند.
عبد الله معمر لیثى از جمله كسانى است كه در این زمینه، با امام باقر (ع) به بحث نشسته است.
او به امام باقر (ع) عرض كرد: شنیده‏ام شما در مورد ازدواج موقت (متعه) فتوا به جواز داده‏اید!
امام فرمود: بلى، خداوند آن را جایز شمرده و سنت رسول خدا بر آن بوده و اصحاب پیامبر (ص) به آن عمل كرده‏اند.
عبد الله معمر گفت: ولى عمر بن خطاب آن را ممنوع ساخته است!
امام فرمود: بنابر این تو بر سخن رفیقت پایدار باش و من هم بر سخن و رأى رسول خدا استوار خواهم بود!
(عبد الله كه خود را در میدان بحث به بن بست رسیده یافت، سعى كرد تا با فلسفه بافى و استحسانهاى شخصى و تمسك به ذهنیتها و تعصبهاى قومى راهى بجوید، از این رو) عبد الله گفت: آیا شما خشنود مى‏شوى كه ببینى شخصى با زنى از بستگان و خانواده شما چنین عملى را انجام دهد!
امام فرمود: اى بى‏خرد! چرا سخن از زنان به میان مى‏آورى (ما درباره حكم خدا سخن مى‏گوییم) آن خدایى كه ازدواج موقت را حلال ساخته از تو و از همه كسانى كه به تكلف و اجبار متعه را حرام شمرده‏اند، غیرتمندتر است.
آن گاه امام (ع) براى این كه به او بفهماند، شیوه شناخت حلال و حرام الهى، اتكا به ذوق و سلیقه و تعصبهاى شخصى نیست، فرمود:
آیا تو دوست دارى كه زنى از خانواده تو به همسرى مردى درآید كه جولا و تهیدست است، و در جامعه جایگاهى بس پایین دارد.
عبد الله معمر گفت: خیر.امام فرمود: چرا تو حلال خدا را حرام مى‏شمارى! (خداوند ازدواج با تهیدستان را ممنوع نكرده است) .
عبد الله گفت: من حلال خدا را حرام نمى‏دانم، بلكه معتقدم مرد جولا و بافنده تهیدست كفو و هم سطح ما نیست، از این رو خویشاوندى او را دوست ندارم.
امام فرمود: ولى برنامه خدا جز این است، زیرا خداوند، اعمال نیك همین مرد جولاى تهیدست را مى‏پذیرد، و حوران بهشتى را به ازدواج او در مى‏آورد، اما تو از روى كبر و نخوت، از خویشاوندى با مؤمنى كه شایسته همسرى حوران بهشتى است ناخشنود و ناراحتى.
عبد الله از سر تسلیم خندید و گفت: براستى كه سینه‏هاى شما رویشگاه درختان تناور دانش است، میوه‏هاى درخت دانش از آن شماست و برگهاى آن در اختیار مردم. (17)
با این بیان، امام باقر (ع) به عبد الله معمر تفهیم كرد كه: درستى و نادرستى احكام دین و حلال بودن و حرام بودن امور، با ذوق و سلیقه شخصى مردم و یا آداب و رسوم و تعصبهاى قومى قابل سنجش و محاسبه نیست.

مبارزه با قیاس در میدان اجتهاد

رمز بقاى دین در واقع‏بینى و سازگارى آن با نیازها و شرایط گوناگونى است كه در طول زندگى نسلها، یكى پس از دیگرى رخ مى‏نماید.
شریعت و مكتب، آن گاه مى‏تواند در بستر تاریخ تداوم یابد، كه قادر به حل معضلات اجتماعى و پاسخگو به پرسشهاى عقیدتى و عملى مردم باشد.
مبانى عقیدتى، همواره ثابت و غیر متغیرند و نیازمند دقت و تلاش براى فهم هر چه عمیقتر آن، اما برنامه‏هاى عملى و قوانین دستورى دین، با این كه متكى بر ملاكهاى واقعى است، ولى از آن جا كه موضوعات خارجى و مسایل مستحدث در زندگى جوامع، همواره متحول و متغیر است.شناخت حكم هر حادثه نیازمند اجتهاد و استنباط مى‏باشد.استنباط احكام و نسبت دادن آنها به خدا و شریعت، كارى است سنگین و خطر آفرین، زیرا همان‏گونه كه حیات دین در صحنه زندگى انسانها، مبتنى بر اجتهاد مى‏باشد، از سوى دیگر، اجتهاد نادرست و نسبت دادن احكام منحط و غیر واقعى به شریعت، خود مایه زوال و نابودى دین خواهد بود.
نقش اجتهاد و مجتهدان در جامعه دینى، همانند نقش طبابت و پزشكان در جامعه بشرى است.اگر طبیبان راه درستى را در مداواى بیماریها در پیش گیرند، عمل آنان شفا بخش و سازنده است، ولى اگر راه نادرست و داروهاى نامناسبى را تجویز نمایند، نه تنها بیماران بهبود نیافته كه چه بسا بیمارى آنان شدت مى‏یابد.
فقیهان و مجتهدان نیز در صدد پاسخگویى به مسایل جدید و مورد ابتلاى جامعه خویشند، و چنانچه در این كار از ملاكها و شیوه‏هاى غلط پیروى كنند، چهره دین را مخدوش و نظام عملى آن را معیوب ساخته‏اند.
پس از رحلت رسول خدا (ص)، یكى از نیازهاى مبرم جامعه اسلامى، اجتهاد و شناخت احكام بر اساس قرآن و سنت رسول الله (ص) بود.
ما در مطالب قبل یاد آور شدیم كه پیامبر اسلام (ص) با پیش بینى این امر و معرفى على (ع) به عنوان مبین احكام و مفسر قرآن، در جهت رفع نیازهاى آینده جهان اسلام، گام اساسى را برداشت، ولى آنان كه على (ع) را نخست از میدان سیاست و به دنبال آن از مرجعیت دینى و فكرى منزوى ساختند، در میدان عمل با بن بستها مواجه شده و دست به كار اجتهاد شدند، اما اجتهادى كه با روح دین سازگار نبود و شرایط لازم را در بر نداشت.
به كارگیرى قیاس و استحسان و فهم شخصى در استنباط احكام، از جمله مشكلاتى بود كه در امر اجتهاد رخ نمود، و ائمه معصومین (ع) را به عنوان عالمان واقعى دین و وارثان علم پیامبر (ص)، واداشت تا جامعه علمى را به رهیافتن انحراف در فهم احكام هشدار دهند.
بر این اساس، یكى از محورهاى عمده تعلیمات ائمه (ع)، بویژه امام باقر (ع) و امام صادق (ع)، زدایش قیاس و استحسان از محیط فقاهت و اجتهاد بود.
امام باقر (ع) در این زمینه مى‏فرمود: «إن السنة لا تقاس، و كیف تقاس السنة و الحائض تقضى الصیام و لا تقضى الصلوة» . (18)
سنت و احكام شرعى از طریق قیاس قابل شناخت نیست، چگونه مى‏توان قیاس را ملاك قرار داد، با این كه زن حایض پس از دوران حیض مى‏بایست روزه را قضا كند، ولى قضاى نماز بر او واجب نیست.
در سخنى دیگر به زراره سفارش فرموده است:
«یا زرارة ایاك و اصحاب القیاس فى الدین، فانهم تركوا علم ما وكلوا به و تكلفوا ما قد كفوه، یتأولون الأخبار و یكذبون على الله عز و جل..» . (19)
اى زراره! از كسانى كه در كار دین به قیاس پرداخته‏اند، دورى گزین، زیرا آنان از قلمرو تكلیف خود تجاوز كرده‏اند، آن چه را مى‏بایست فراگیرند، كنار نهاده و به چیزى پرداخته‏اند كه به آنها وانهاده نشده است، روایات را به ذوق خود تجزیه و تحلیل كرده و تأویل مى‏كنند و بر خدا دروغ مى‏بندند.
و نیز امام باقر (ع) مى‏فرمود: «ادنى الشرك ان یبتدع الرجل رأیا فیحب علیه و یبغض علیه» . (20)
كمترین مرتبه شرك این است كه شخص نظریه‏اى را از پیش خود (و بدون حجت شرعى) بنیان نهد و همان نظر را ملاك حب و بغض و داوریها قرار دهد.
محمد بن طیار از اصحاب امام باقر (ع) گوید:
قال لى ابو جعفر (ع) : تخاصم الناس؟ قلت: نعم.قال: و لا یسألونك عن شى‏ء، الا قلت فیه شیئا؟ قلت: نعم، قال: فأین باب الرد إذا؟ (21)
امام باقر (ع) به من فرمود: آیا تو با مردم به بحث مى‏پردازى؟ گفتم: بلى.امام (ع) فرمود : آیا هر چه از تو مى‏پرسند، تو به هر حال پاسخى در قبال آن ارائه مى‏كنى؟ گفتم: بلى .
امام (ع) فرمود: پس در چه زمینه سكوت كرده و علم و دانش واقعى آن را به‏اهلش (اهل بیت علیهم السلام) ارجاع مى‏دهى!
در این بیان، امام (ع) به محمد بن طیار یادآور شده است كه هیچ فردى جز معصومین (ع) نباید خود را در مرحله‏اى فرض كند كه مى‏تواند به اتكاى رأى و اندیشه خود همه پرسشها را پاسخ دهد، و آن جا كه نتوانست به تمثیل و تشبیه و قیاس متكى گردد! بلكه همواره در مسایل مورد ابتلا، زمینه‏هاى پیچیده و مبهمى وجود دارد كه علم آن صرفا در اختیار مفسران واقعى قرآن و اهل بیت رسالت است و باید به آنان رجوع كرد.

تعلیم فقه و شیوه صحیح اجتهاد

تعلیم مسایل فقهى و پاسخگویى به پرسشها در زمینه احكام شرعى، یكى از زمینه‏هاى مهم زندگى ائمه (ع) بویژه امام باقر (ع) و امام صادق (ع) بوده است.
عصر امام باقر (ع)، آغاز پیدایش فرصتى بود تا حاملان واقعى علوم قرآن، بتوانند به تعلیم شاگردان و ترویج احكام و تحكیم مبانى فقهى بپردازند.البته این زمینه‏ها در عصر امام صادق (ع) هموارتر گشت و از آن پس دوره سختگیرى فزونتر حاكمان نسبت به ائمه ادامه یافت و این زجر و شكنجه تداوم داشت تا عصر امامت به غیبت انجامید.
امام باقر (ع) در تصحیح اندیشه‏ها و زدایش انحرافها، تنها به مبارزه و رویارویى اكتفا نكرد، بلكه با بیان احكام و گاه تبیین شیوه استنباط احكام از قرآن و سنت پیامبر، پایه‏هاى فقاهت و اجتهاد صحیح را استحكام بخشید.
روایات فقهى نقل شده از امام باقر (ع)، بیش از آن است كه بتوان در این مجموعه گرد آورد، زیرا كمتر بابى از ابواب فقهى را مى‏توان یافت كه در فروع مختلف آن، سخنى از امام باقر (ع) وارد نشده باشد.مجموعه‏هاى روایى ـ فقهى خود گواه این سخن است.
محمد ابو زهره از پژوهشگران اهل سنت در كتاب تفصیلى خویش الامام الصادق در تبیین جایگاه علمى و معنوى امام باقر (ع) مى‏گوید:
امام محمد باقر (ع) وارث پدر خویش در پیشوایى علمى و مقام شریف هدایتگرى بود.از این جهت عالمان از شهرها و سرزمینهاى اسلامى به جانب وى‏رهسپار مى‏شدند، هیچ فردى ـ از عالمان ـ به مدینه وارد نمى‏شد، مگر این كه براى كسب معرفت و دانش به خانه امام محمد باقر (ع) مراجعه مى‏كرد.
در میان كسانى كه به خدمت وى مى‏رسیدند، هم چهره‏هاى شیعى و هم سنى دیده مى‏شوند و گاه منحرفان افراطگر نیز خود را به وى نزدیك مى‏كردند ولى امام در برابر آنان موضعى قاطع گرفته و ایشان را طرد مى‏كرد.
بسیارى از پیشوایان فقه و حدیث به حضور وى رسیده‏اند، از آن جمله:
سفیان ثورى، سفیان بن عیینه ـ محدث مكه ـ و ابو حنیفه ـ فقیه اهل عراق.
مرام امام باقر (ع) چنین بود كه هر گاه فردى به حضورش مى‏رسید، حقایق ناب را براى او تبیین مى‏كرد. (22)
ابو زهره سپس به نقل گفتگویى كه میان امام باقر (ع) و ابو حنیفه در زمینه رد قیاس و نقش آن در تحریف دین صورت گرفته، پرداخته است و در پى آن مى‏گوید:
از این گفتگو ـ كه امام باقر در موضع ارشاد و بازجویى از روش ابو حنیفه قرار گرفته ـ استفاده مى‏شود كه امام باقر (ع) براى علماى عصر خود، عنوان پیشوایى داشته است، زیرا عالمان به حضور وى مى‏رسیده‏اند و او بر اساس گزارشها و اطلاعاتى كه از آنان در اختیار داشته به نقد و محاسبه ایشان مى‏پرداخته است.چونان رئیسى كه بر نیروهاى تحت سرپرستى خود حكم مى‏كند تا بر راه حق گام نهند و آنان نیز با كمال میل و رغبت این ریاست و پیشوایى را پذیرفته باشند. (23)
دلایل و قراینى كه صحت نظریه ابو زهره را در این زمینه تأیید مى‏كند، فراوان است.از آن جمله روایتى را مى‏توان نام برد كه ابو حمزه ثمالى نقل كرده است:
ابو حمزه ثمالى مى‏گوید: در مسجد الرسول (ص) نشسته بودم كه مردى پیش آمد، سلام كرد و گفت: تو كیستى؟ گفتم: از مردم كوفه‏ام.
به او گفتم: در جستجوى چه هستى؟
مرد گفت: آیا ابو جعفر محمد بن على (ع) را مى‏شناسى؟
گفتم: آرى مى‏شناسم، به ایشان چه كار دارى؟ مرد گفت: چهل مسأله آماده كرده‏ام تا از او سؤال كنم.آن چه پاسخ داد، حقش را بگیرم و باطلش را وا نهم.
ابو حمزه گوید: به او گفتم: آیا فرق حق و باطل را مى‏دانى و ملاك تشخیص آن را مى‏شناسى !
مرد گفت: آرى مى‏شناسم.
گفتم: اگر حق و باطل را مى‏شناسى و ملاك آن را در دست دارى، پس چه نیازى به امام باقر (ع) خواهى داشت؟ !
مرد گفت: شما كوفیان كم ظرفیت و ناشكیبایید!
در این میان، امام باقر (ع) وارد مسجد شد، در حالى كه جمعى از مردم خراسان و افراد دیگر اطراف او را گرفته، درباره مسایل حج از آن حضرت سؤال مى‏كردند.مدتى گذشت تا امام باقر (ع) در جایگاه خود نشست و آن مرد هم نزدیك امام، جایى براى خود جستجو كرد.
ابو حمزه مى‏گوید: من سعى كردم جایى بنشینم كه گفتگوى امام با انبوه اطرافیانش را بشنوم، مردم یكى پس از دیگرى مطالب خود را سؤال كردند و پاسخ گرفتند و رفتند، آن گاه امام (ع) رو به جانب آن مرد كرده، پرسیدند، تو كیستى؟
مرد گفت: من قتادة بن دعامه بصرى هستم.
امام فرمود: تو فقیه اهل بصره هستى؟ مرد گفت: آرى.
امام فرمود: واى بر تو، اى قتادة! خداوند بندگان شایسته‏اى را آفریده است تا حجت بر دیگران باشند، آنان «اوتاد» زمین و بر پا دارنده امر الهى و نخبگان علم خدایند و خداوند آنان را قبل از آفرینش دیگر بندگان برگزیده است.
قتادة پس از سكوتى طولانى گفت: به خدا سوگند، من تا كنون، در برابر فقیهان بسیار و نیز پیش روى ابن عباس نشسته‏ام، ولى آن گونه كه اكنون در برابر شما مضطرب شده‏ام، در مقابل هیچ كدامشان احساس نگرانى و اضطراب نداشته‏ام.
امام باقر (ع) فرمود: تو مى‏دانى كجا نشسته‏اى؟ تو در مقابل خاندانى هستى كه خداوند درباره آن فرموده است:
فى بیوت اذن الله ان ترفع و یذكر فیها اسمه، یسبح‏له فیها بالغدو و الآصال (24) و نیز فرموده است:
رجال لا تلهیهم تجارة و لا بیع عن ذكر الله، و اقام الصلاة و ایتاء الزكاة» (25)
پس جایگاه تو آن جاست ـ كه خود مى‏دانى ـ و ما آن خاندانیم كه خدا توصیف كرده است.در این هنگام قتاده گفت: به خدا سوگند، راست گفتى، فدایت شوم، آن خانه‏ها كه خدا اجازه داده است نام و یاد و تسبیح او در آنها برده شود، نه خانه‏هاى ساخته شده از سنگ و خاك است، كه شما خاندانید.
قتاده گفت: پس اكنون بفرمایید كه پنیر چه حكمى دارد؟ !
امام باقر (ع) لبخندى زد و فرمود: آیا آن همه پرسش تو به همین سؤال خلاصه شده است!
قتاده گفت: همه را اكنون فراموش كرده و بیاد نمى‏آورم! امام فرمود: اشكالى ندارد. (26)
سپس قتاده به پرسش ادامه داد، و امام (ع) پاسخهایى مستدل در جواب وى ارائه داد.

پى‏نوشت‏ها:

1 ـ نساء/ .114
2 ـ نساء/ .5
3 ـ مائده/ .101
4 ـ اختصاص مفید .322
5 ـ سبأ/ .18
6 ـ الاحتجاج/ .327
7 ـ بحار 46/ .349
8 ـ بقره/ .79
9 ـ نهج البلاغه، خطبه .145
10 ـ بحار 2/ .315
11 ـ بحار 2/ .310
12 ـ همان 2/ .298
13 ـ محاسن 209، بحار 72/ .222
14 ـ كنز العمال 16/519، حدیث .45715
15 ـ همان 16/522، حدیث .45728
16 ـ این بیان به معناى پذیرش رأى عمر از سوى على (ع) نیست، بلكه دقیقا ذیل روایت مى‏رساند كه على (ع) فرمان عمر را باعث فساد جامعه و جواز متعه را مایه مصونیت جامعه از ابتلا به فحشا مى‏دانسته است، ولى آن حضرت چون قدرت اجرایى براى لغو فرمان عمر نداشته، مطلب را با این بیان یاد كرده است، و ظاهرا این سخن در دوران حكومت عثمان صادر شده است.
17 ـ كشف الغمة 2/362، بحار 46/356، اعیان الشیعة 1/ .653
18 ـ المحاسن، باب المقائیس و الرأى 214، بحار 2/ .308
19 ـ بحار 2/ .309
20 ـ همان 2/ .304
21 ـ همان 2/ .304
22 ـ الامام الصادق، حیاته و عصره ـ آراؤه و فقهه .22
23 ـ همان، .24
24 ـ نور/ .36
25 ـ همان/ .37
26 ـ اصول كافى 6/256، بحار 46/358، الانوار البهیة 118، اعیان الشیعة 1/ .652

چهارشنبه 11/8/1390 - 19:15
اهل بیت
نویسنده: احمد ترابى
منبع:كتاب «زندگى سیاسى امام باقر (ع)»
امام باقر (ع) پس از عمرى تلاش در میدان بندگى خدا و احیاى دین و ترویج‏علم و خدمات اجتماعى به جامعه اسلامى، در روز هفتم ماه ذو الحجه سال 114 (1) رحلت كرد. در سال رحلت و شهادت آن حضرت آراى دیگرى نیز وجود دارد.دسته‏اى از مورخان سال 117 (2) و بعضى سال 118 (3) و گروه اندكى سالهاى 116 (4) و 113 (5) و 115 (6) و 111 (7) را یاد كرده‏اند، اما بیشترین منابع تاریخى سال 114 (8) را متذكر شده‏اند. منابع روایى و تاریخى علت وفات آن حضرت را مسمومیت دانسته‏اند، مسمومیتى كه دستهاى حكومت امویان در آن دخیل بوده است. (9)
از برخى روایات استفاده مى‏شود كه مسمومیت امام باقر (ع) به وسیله زین آغشته به سم، صورت گرفته است، به گونه‏اى كه بدن آن گرامى از شدت تأثیر سم‏بسرعت متورم گردید و سبب شهادت آن حضرت شد. (10)
در این كه چه فرد یا افرادى در این ماجراى خائنانه دست داشته‏اند، نقلهاى روایى و تاریخى از اشخاص مختلفى نام برده‏اند.
بعضى از منابع، شخص هشام بن عبد الملك را عامل شهادت آن حضرت دانسته‏اند. (11)
بخشى دیگر، ابراهیم بن ولید را وسیله مسمومیت معرفى كرده‏اند. (12)
برخى از روایات نیز زید بن حسن را كه از دیر زمان كینه‏هاى عمیق نسبت به امام باقر (ع) داشت، مجرى این توطئه به شمار آورده‏اند. (13)
به طور مسلم وفات امام باقر (ع) در دوران خلافت هشام بن عبد الملك رخ داده است، (14) زیرا خلافت هشام از سال 105 تا سال 125 هجرى استمرار داشته، و آخرین سالى كه مورخان در وفات امام باقر (ع) نقل كرده‏اند 118 هجرى مى‏باشد. (15)
با این كه نقلها بظاهر مختلف است، اما با اندكى تأمل در منابع روایى و تاریخ، بعید نمى‏نماید كه همه آنها به گونه‏اى صحیح باشد زیرا عامل شهادت آن حضرت لازم نیست یك نفر باشد بلكه ممكن است افراد متعددى در شهادت امام باقر (ع) دست داشته‏اند كه هر روایت و نقل، به یكى از آنان اشاره كرده است. با توجه به برخوردهاى خشن و قهر آمیز هشام با امام باقر (ع) و عداوت انكار ناپذیر بنى امیه با خاندان على (ع) شك نیست كه او در از میان بردن امام‏باقر (ع) ـ اما بشكلى غیر علنى ـ انگیزه‏اى قوى داشته است. بدیهى است كه هشام براى عملى ساختن توطئه خود، از نیروهاى مورد اطمینان خویش بهره جوید، از این رو ابراهیم بن ولید (16) را كه عنصرى اموى و دشمن اهل بیت (ع) است به استخدام مى‏گیرد و او امكانات لازم را در اختیار فردى كه از اعضاى داخلى خاندان على (ع) بشمار مى‏آید و مى‏تواند در محیط زندگى امام باقر (ع) بدون مانع راه یابد و كسى مانع او نشود، قرار دهد، تا به وسیله او برنامه خائنانه هشام عملى گردد و امام به شهادت رسد.
امام باقر (ع) این چنین به شهادت رسید و به ملاقات الهى شتافت و در بقیع، كنار مرقد پدر بزرگوارش امام سجاد (ع) و عموى پدرش حسن بن على (ع) مدفون گشت. (17)

پى‏نوشت‏ها:

1 ـ فرق الشیعة 61، اعلام الورى به جاى ماه ذو الحجة، ماه ربیع الاول را یاد كرده است .ر ك: ص .259
2 ـ تاریخ یعقوبى 2/320، تذكرة الخواص 306، الفصول المهمة 220، اخبار الدول و آثار الاول 11، اسعاف الراغبین 195، نور الابصار، مازندرانى 66 و...در بسیارى از این منابع، مطلب به صورت «قیل» یاد شده است.
3 ـ كشف الغمة 2/322، وفیات الاعیان 4/174، تاریخ ابى الفداء 1/248، تتمة المختصر 1/248، اعیان الشیعة 1/ .650
4 ـ المختصر فى اخبار البشر 1/203، تتمة المختصر 1/ .248
5 ـ مرآة الجنان 1/ .247
6 ـ كامل ابن اثیر 5/ .180
7 ـ مآثر الانافة فى معالم الخلافة 1/ .152
8 ـ طبقات الكبیر 5/238، اصول كافى 2/372، تاریخ قم 197، ارشاد مفید 2/156، دلائل الامامة 94، تاج الموالید 118، مناقب 4/210، سیر اعلام النبلاء 4/409، الانوار البهیة 126، تاریخ ابن خلدون 2/23، عمدة الطالب 137، شذرات الذهب 1/149، و...
9 ـ الصواعق المحرقة 210، احقاق الحق 12/154، اسعاف الراغبین بهامش نور الابصار 254، مثیر الاحزان، جواهرى .244
10 ـ الخرائج و الجرائح، راوندى 2/604، مدینة المعاجز 349، بحار 46/329، مستدرك الوسائل 2/ .211
11 ـ مآثر الانافة فى معالم الخلافة 1/152، مصباح كفعمى .522
12 ـ سبائك الذهب 74، دلائل الامامة 94، مناقب ابن شهر آشوب 4/210، الفصول المهمة 220، الانوار البهیة .126
13 ـ منابع یاد شده در پاورقى شماره .1
14 ـ تاریخ یعقوبى 2/320، مروج الذهب 3/219، الانوار البهیة 126، اعیان الشیعة 1/ .650
15 ـ در كتاب اخبار الدول و آثار الاول ص 111 شهادت امام باقر (ع) در خلافت ابراهیم بن ولید دانسته شده است، ولى چنان كه توضیح داده شد وفات آن حضرت در خلافت هشام بوده و ابراهیم بن ولید مى‏توانسته است از مجریان نقشه هشام به شمار آید.
16 ـ ابراهیم بن ولید بن عبد الملك، بعدها در سال 129، به خلافت رسید، ولى خلافتش دیرى نپایید و پس از هفتاد روز كشته شد.ر ك: تاریخ الخلفاء، سیوطى .254
17 ـ فرق الشیعة 61، اصول كافى 2/372، ارشاد مفید 2/156، دلائل الامامة 94، اعلام الورى 259، كشف الغمة 2/327، تذكرة الخواص 306، مصباح كفعمى 522، شذرات الذهب 1/149 و...
از برخى منابع استفاده مى‏شود كه آن حضرت، هنگام رحلت در شهر مدینه نبوده است، بلكه در محلى به نام حمیمه از روستاهاى نواحى مكه یا شام بوده، پس از شهادت، آن گرامى را به مدینه منتقل كرده‏اند.
ر ك: وفیات الاعیان 4/174، المختصر فى اخبار البشر 1/203، احقاق الحق 12/ .152

چهارشنبه 11/8/1390 - 19:14
اهل بیت
نویسنده:محمد الله اكبرى
منبع:ماهنامه كوثر

عبادت

همیشه به یاد خدا بود، در همه حال نام خدا بر لب داشت، نماز زیادمى‏خواند و چون سر از سجده بر مى‏داشت. سجده گاهش از اشك چشمش‏تر شده بود. امام صادق فرمود:پدرم در مناجات شبانه‏اش مى‏گفت:«خدایا، فرمانم دادى نبردم،نهیم كردى، اطاعت نكردم، اكنون بنده‏ات، نزد تو آمده و عذرى ندارم‏». آنگاه كه به سفر حج مى‏رفت، چون به حرم مى‏رسید، غسل مى‏كرد، كفشهایش را در دست‏مى‏گرفت و مسافتى را پیاده مى‏رفت. و چون وارد مسجد الحرام مى‏شد به كعبه نگاه‏مى‏كرد و با صداى بلند مى‏گریست، غلامش افلح مى‏گوید:با امام باقر حج گزاردم، چون‏وارد مسجدالحرام شد، به «بیت‏» نگاه كرد و گریست تا آنكه صدایش بلند شد،گفتم: «فدایت‏شوم، مردم به شما نگاه مى‏كنند، آهسته‏تر گریه كنید»،فرمود:«واى بر تو اى افلح، چرا گریه نكنم، شاید خداوند از رحمت‏به من نگاه‏كند، و فرداى قیامت‏بدین سبب، نزدش رستگار شوم‏». حتى در شب وفاتش، مناجات‏شبانه‏اش را ترك نكرد. چون غمگین مى‏شد، زنان و كودكان را جمع مى‏كرد، او دعامى‏كرد و آنها آمین مى‏گفتند.

مهابت و شجاعت

علم و تقوایش، زهد و پارسایى‏اش،چنان عظمت، جلالت و ابهتى به وى داده بود كه كسى نمى‏توانست او را سیر نگاه كند. و دانشمندان بزرگ از جمله‏«حكم بن عتیبه‏» با همه عظمت و بزرگى‏اش، در نزد او،كودكى دانش‏آموز مى‏نمود، یكى از همراهان هشام بن عبدالملك خلیفه اموى، به هنگام‏حج، چون توجه و احترام مردم به آن حضرت را دید، تصمیم گرفت‏با طرح سوالى او راشرمنده كند، و چون به نزد آن گرامى رسید و چشمش به او افتاد، تنش لرزید، رنگش‏پرید و زبانش بند آمد. یا آنكه در میان مردم چون یكى از آنها بود، و ازمتواضع‏ترین مردم به شمار مى‏آمد، ولى در مقابل ستمكاران، شجاعانه مى‏ایستاد و ازحق و حقیقت دفاع مى‏كرد. آنگاه كه خلیفه اموى هشام بن عبدالملك، آن حضرت را به‏دمشق احضار كرده بود، در مجلسى كه تمام سران اموى گرد آمده بودند ابتدا هشام وسپس دیگر بزرگان بنى‏امیه آن حضرت را سرزنش كردند.
مردانه به پاخاست و از اسلام و اهل بیت پیامبر دفاع كرد، چنانكه هشام از سخن‏آن حضرت، كه امویان را غاصب حقوق اهل بیت معرفى مى‏كرد، به اندازه‏اى خشمگین شدكه فرمان داد امام را زندانى كنند. در مجلسى دیگر در نزد هشام در حالى كه دركنار او و بر تخت وى نشسته بود، در پاسخ هشام، حقانیت‏خانواده خود را اثبات‏كرد، هشام از پاسخ امام چنان به خشم آمد، كه صورتش سرخ شد و چشمانش برگشت.

رفتار با یاران و دیگر مردم

آن بزرگوار، یارانش را به همدردى و برادرى و نیزیارى مسلمانان سفارش مى‏كرد و مى‏فرمود: «دوست داشتنى‏ترین كارها نزد خدا این‏است كه مسلمانى، شكم مسلمانى را سیر كند، غمش را بزداید و دینش را ادا كند».
با همه مهربان بود. حتى با كسانى كه نسبت‏به او رفتار بدى داشتند، از بد كاران‏در مى‏گذشت، اگر نیمه شب مهمانى مى‏رسید با مهربانى در برویش باز مى‏كرد و در بازكردن بار و بنه‏اش به او كمك مى‏كرد، در تشییع جنازه مردم عادى شركت مى‏كرد،لغزشهاى یاران را نادیده مى‏گرفت و مى‏فرمود:«اصلاح امور زندگى و روش برخورد بامردم چون پیمانه پرى است كه دو سوم آن زیركى و یك سوم آن گذشت است‏».
از تحقیر مسلمانان نهى مى‏كرد و به غلامان و كنیزانش مى‏فرمود: «گدایان را گداننامید و آنها را با این نام نخوانید، بلكه آنان را به بهترین نامهایشان صدابزنید».
در امر اصلاح جامعه و جلوگیرى از فساد و تنبیه بدكاران، تلاش مى‏كرد آنگاه كه‏از دزدى افرادى آگاه شد، به غلامانش دستور داد. آنها را گرفتند و به والى مدینه‏تحویل دادند و اموال دزدیده شده را خود به صاحبان آنها برگرداند. یاران و همراهان را غذا مى‏داد و چون كمى از آنان فاصله مى‏گرفت در برخورد مجددبا آنان چنان احوال پرسى مى‏كرد كه گویا مدتها است آنها را ندیده است.

آراستگى ظاهر

موى سرش تمیز و مرتب بود و مى‏فرمود:«هركس موى نگه مى‏دارد، آنرامرتب كند و فرق بگذارد» و به دو طرف سرشانه كند، ریش خود را كوتاه مى‏كرد و خطمى‏گرفت و موهاى دو طرف صورت و زیر چانه‏اش را مى‏سترد، حجامت مى‏كرد. دستها وناخنهایش را حنا مى‏گرفت. دندانهایش را كه سست‏شده بود، با طلا محكم كرده بودانگشترى در دست مى‏كرد، نقش انگشترى‏اش «العزه لله‏» بود.

غذا خوردن

غذا را با «بسم الله‏» آغاز و با «الحمد لله‏» ختم مى‏كرد، و آنچه‏را در اطراف سفره ریخته بود، اگر در خانه بود، بر مى‏داشت و اگر در بیابان بودبراى پرندگان وا مى‏نهاد.

میهمانى دادن

غذا دادن به مومنین بویژه شیعیان را بسیار مهم مى‏شمرد و به‏یاران خود سفارش مى‏كرد، كه دوستان و هم كیشان خود را میهمان كنند و غذا بدهندمى‏فرمود:«كمك به خانواده یك مسلمان و سیر كردن شكمشان و بى‏نیاز كردن آنها ازمردم، برایم از هفتاد حج‏بهتر است‏» به سیر كردن شكم خیلى اهمیت مى‏داد. و سیركردن یك نفر نزد وى از آزاد كردن یك بنده بهتر بود. خانه‏اش منزلگاه شیعیان، مسلمانان، غریبان و رهگذران بود، میهمان زیاد به خانه‏مى‏برد. به میهمانان غذاى لذیذ مى‏داد، اجازه نمى‏داد میهمانش كارى انجام دهد.

تجارت و كار

یارانش را به كار و كسب تشویق مى‏كرد، از شغل آنها مى‏پرسید. اگربیكار بودند، سفارش اءكید مى‏كرد كه به كارى مشغول شوند و مى‏فرمود:«من كسى راكه كار و كاسبى را رها كرده و به پشت‏بخوابد و بگوید; خدایا روزیم ده، دشمن‏دارم‏» به یكى از یارانش كه بیكار بود فرمود:«مغازه‏اى بگیر، جلویش را جاروب‏كن و آب بپاش، بساطى در آن بگستر، چون چنین كنى وظیفه‏ات را انجام داده‏اى!» به‏یارانش سفارش مى‏كرد كه اگر آب یا زمینى را مى‏فروشند حتما با پول آن آب و زمین‏بخرند. آن گرامى تنها سفارش به كار نمى‏كرد، بلكه خود نیز به باغ و مزرعه خویش‏مى‏رفت و حتى در هواى گرم تابستان، عرق ریزان كار مى‏كرد. آن حضرت‏مى‏فرمود:«دنیا چه یاور خوبى براى طلب آخرت است‏» و غلامان خویش را به كارى وامى‏داشت‏بر آنها سخت نمى‏گرفت و آنها را در انجام كار آزاد مى‏گذاشت، اگر كارشان‏سنگین و مشكل بود خود نیز به آنها كمك مى‏كرد و مى‏فرمود:«هرگاه غلامان خود رابه كار مى‏گیرید، و كار بر آنان سخت است‏خودتان نیز با آنان كار كنید».

سخاوت و بخشش

امام باقر(ع) با آنكه درآمدش كم، خرجش بسیار و عیال وار بود، درعین حال بخشندگى‏اش بین خاص و عام آشكار و بزرگوارى‏اش - مشهور، و فضل و نیكى‏اش‏معروف بود، افراد زیادى به امید بهره‏مندى از جود و كرمش به سویش مى‏شتافتند وهیچ یك ناامید بر نمى‏گشتند. هركس به خانه‏اش وارد مى‏شد، از آنجا بیرون نمى‏رفت،مگر آنكه غذایش مى‏داد، لباس نیكویش مى‏پوشاند و مبلغى پول به او مى‏بخشید بخشش‏او به حدى بود كه مورد اعتراض نزدیكان قرار گرفت. آن حضرت یاور بیچارگان، یاردرماندگان و دستگیر در راه ماندگان بود.
هرگاه شیعیانش از شهرهاى دیگر به دیدارش مى‏رفتند. زاد و توشه راه، لباس وجایزه‏شان مى‏داد، و مى‏فرمود:«پیش از آنكه ملاقاتم كنید اینها برایتان آماده شده‏بود». جایزه‏هایش بین پانصد تا هزار درهم بود. هم خود مى‏بخشید و هم به یاران وخویشانش سفارش مى‏كرد كه بخشنده باشند، در یك روز هشت هزار دینار به مستمندان‏مدینه بخشید و خانواده‏اى را كه یازده نفر بودند و همه غلام و كنیز بودند آزادكرد. به سبب بخششهایش نیازمندان زیادى به منزلش مراجعه مى‏كردند و آن حضرت به‏غلامان و كنیزانش سفارش مى‏كرد كه آنها را تحقیر نكنند و گدا ننامند بلكه آنان‏را به بهترین نامهایشان صدا بزنند. هر روز جمعه یك دینار صدقه مى‏داد ومى‏فرمود: «نیك و زشت و صدقه روز جمعه دو چندان مى‏شود» و نیز مى‏فرمود:«نیكى،فقر را مى‏زداید و بر عمر مى‏افزاید و از مرگ بد پیشگیرى مى‏كند». پیوسته یارانش‏را به همدرى و دستگیرى یكدیگر سفارش مى‏كرد و مى‏فرمود«چه بد برادرى است،برادرى كه چون غنى باشى همراهت‏باشد و چون فقیر شوى تو را تنها بگذارد». ومى‏فرمود: «برادرى آنگاه كامل است كه یكى از شما دست در جیب رفیقش كند و هرچه مى‏خواهد برگیرد».
چهارشنبه 11/8/1390 - 19:14
اهل بیت
نویسنده: احمد ترابى
منبع:زندگى سیاسى امام باقر (ع)
177 ـ زرارة بن اعین الشیبانى
178 ـ زرین الأبزارى
179 ـ زرین الأنماطى
180 ـ زكریا برادر المستهل، معروف به ابو یحیى
181 ـ زكریا بن عبد الله النقاض الكوفى
182 ـ زهیر المدائنى
183 ـ زیاد بن أبى الحلال
184 ـ زیاد بن أبى زیاد المنقرى التمیمى
185 ـ زیاد الأحلام، غلامى كوفى
186 ـ زیاد الأسود
187 ـ زیاد بن الأسود النجار
188 ـ زیاد بن سوقه البجلى الكوفى
189 ـ زیاد بن صالح الهمدانى الكوفى
190 ـ زیاد بن عیسى ابو عبیدة الحذاء
191 ـ زیاد المحاربى الكوفى
192 ـ زیاد بن المنذر ابو الجارود الهمدانى العوفى الكوفى
193 ـ زیاد غلام امام باقر علیه السلام
194 ـ زیاد الهاشى
195 ـ زید الآجرى
196 ـ زید بن على بن الحسین بن على بن ابى طالب (ع) (برادر امام باقر علیه السلام)
197 ـ زید بن محمد بن یونس ابو اسامة الشحام الكوفى
198 ـ زید الهاشى
199 ـ سالم بن ابى حفصة
200 ـ سالم الأشل
201 ـ سالم الجعفى
202 ـ سالم المكى
203 ـ سدیف بن حكیم الصیرفى
204 ـ سعد بن أبى عمرو الجلاب
205 ـ سعد الحداد
206 ـ سعد بن الحسن الكندى
207 ـ سعد بن طریف
208 ـ سكین المعدنى
209 ـ سلام الجعفى
210 ـ سلام بن سعد الأنصارى
211 ـ سلام بن المستنیر
212 ـ سلم بن بشر
213 ـ سلمان بن خالد طلحى قمى (شاعر)
214 ـ سلمة بن الاهثم
215 ـ سلمة بن قیس الهلالى
216 ـ سلمة بن كهیل
217 ـ سلمة بن محرز
218 ـ سلیمان بن محرز
219 ـ سلیمان بن مروان عجلى
220 ـ سلیمان، غلام طربال
221 ـ سلیمان بن هارون العجلى ـ سنان ابو عبد الله بن سنان
223 ـ سورة بن كلیب بن معاویة الاسدى
224 ـ شجرة، برادر بشیر النبال
225 ـ صالح بن سهل الهمدانى
226 ـ صالح بن عقبة
227 ـ صالح بن میثم الكوفى
228 ـ صامت
229 ـ صلت بن الحجاج
230 ـ ضریس
231 ـ طاهر، غلام امام باقر (ع)
232 ـ طربال
233 ـ طلحة بن زید بترى
234 ـ ظریف بن ناصح
235 ـ عامر بن أبى الأحوص
236 ـ عباد بن صهیب
237 ـ عبد الجبار بن اعین الشیبانى، برادر زرارة بن اعین
238 ـ عبد الحمید بن عواض الطائى
239 ـ عبد الحمید الواسطى
240 ـ عبد الرحمان، معروف به ابو خینمة
241 ـ عبد الرحمان بن أعین برادر زرارة
242 ـ عبد الرحمان بن سلیمان الأنصارى
243 ـ عبد الرحیم القصیر
244 ـ عبد الغفار بن القاسم الأنصارى، معروف به ابو مریم
245 ـ عبد الله بن بكیر الهجرى
246 ـ عبد الله بن الجارود
247 ـ عبد الله بن جریح
248 ـ عبد الله بن الحسن بن الحسن بن على بن ابى طالب (ع)
249 ـ عبد الله بن زرعه
250 ـ عبد الله بن دینار
251 ـ عبد الله بن سلیمان
252 ـ عبد الله بن شریك العامرى
253 ـ عبد الله بن عجلان
254 ـ عبد الله بن عطاء المكى
255 ـ عبد الله بن عمرو
256 ـ عبد الله بن الغالب الأسدى (شاعر)
257 ـ عبد الله بن محمد الأسدى
258 ـ عبد الله بن محمد الجعفى
259 ـ عبد الله بن المختار
260 ـ عبد الله بن الولید الوصافى
261 ـ عبد المؤمن بن القاسم، برادر ابو مریم الأنصارى
262 ـ عبد الملك بن اعین الشیبانى برادر زرارة
263 ـ عبد الكریم بن مهران
264 ـ عبد الواحد بن المختار الأنصارى
265 ـ عبید الله بن محمد بن عمر بن أمیر المؤمنین (ع)
266 ـ عبیدة الخثعمى ـ عبیدة السكسكى
268 ـ عذافر بن عبد الله
269 ـ عطیة أخو عرام
270 ـ عطیة بن ذكوان
271 ـ عطیة الكوفى
272 ـ عقبة بن بشیر الأسدى
273 ـ عقبة بن شعبة، معروف به ابو شبیة الأسدى
274 ـ عقبة بن قیس مثیلة
275 ـ عكرمة، معروف به ابو اسحاق
276 ـ العلاء بن الحسین
277 ـ العلاء بن عبد الكریم
278 ـ علباء بن دراع الاسدى
279 ـ علقمة بن محمد الحضرمى، برادر ابو بكر الحضرمى
280 ـ على بن أبى المغیرة الزبیدى الأزرق
281 ـ على بن حنظلة العجلى
282 ـ على بن رباط
283 ـ على بن سعید بن بكیر
284 ـ على بن عبد العزیز
285 ـ على بن عطیة
286 ـ على بن میمون، معروف به ابو الحسن الصایغ
287 ـ عمار بن أبى الأحوص
288 ـ عمر بن على بن الحسین بن على بن ابى طالب (ع) أبو حفص الأشراف
289 ـ عمر بن شمر
290 ـ عمر بن حنظلة
291 ـ عمر بن هلال
292 ـ عمران بن أبى خالد الفزارى
293 ـ عمران
294 ـ عمر و بن ابى بتان
295 ـ عمر و بن ثابت
296 ـ عمر و بن جمیع
297 ـ عمر و بن خالد
298 ـ عمر و بن خالد الواسطى
299 ـ عمر و بن دینار المكى
300 ـ عمرو بن رشید
301 ـ عمرو بن سعید بن هلال الثقفى
302 ـ عمرو بن عبد الله الثقفى
303 ـ عمرو بن قیس الماصر
304 ـ عمرو بن معمر بن أبى و شیكة
305 ـ عمرو بن یحیى
306 ـ عنبسة بن بجاد
307 ـ عنبسة بن مصعب
308 ـ عیسى بن أبى منصور القرسى
309 ـ عیسى بن حمزة
310 ـ عیسى بن اعین الشیبانى، برادر زرارة
311 ـ عیسى الطحان
312 ـ عیسى بن عمر
313 ـ غالب أبو هذیل (شاعر كوفى) ـ غالب جهنى
315 ـ غیاث بن ابراهیم
316 ـ فرات بن احنف
317 ـ فضیل بن الزبیر الرسان
318 ـ فضیل بن سعدان
319 ـ فضیل بن شریح
320 ـ فضیل بن عثمان الأعور المرادى
321 ـ فضیل بن غیاث
322 ـ فضیل بن میسرة
323 ـ فضیل بن یسار بصرى
324 ـ فلیح بن أبى بكر الشیبانى
325 ـ قاسم بن عبد الملك
326 ـ قاسم بن محمد
327 ـ قدامة بن سعید بن ابى زائدة
328 ـ قیس بن الربیع
329 ـ قیس بن رمانة الأشعرى
330 ـ كامل صاحب السابرى
331 ـ كامل بن العلاء
332 ـ كامل النجار
333 ـ كامل الوصافى
334 ـ كثیر بن اسماعیل (النواء)
335 ـ كمیت بن زید الأسدى
336 ـ كیسان بن كلیب
337 ـ كلیب بن معاویة الأسدى
338 ـ كلیب بن معاویة الصیداوى
339 ـ لیث بن أبى سلیم
340 ـ لیث بن البخترى المرادى
341 ـ مالك بن أعین الجهنى
342 ـ مالك بن عطیة
343 ـ محمد بن أبى حمزة
344 ـ محمد بن أبى سارة
345 ـ محمد بن أبى منصور
346 ـ محمد بن اسحاق المدنى
347 ـ محمد بن أسلم الجبلى
348 ـ محمد بن حمید
349 ـ محمد بن رستم
350 ـ محمد بن زید
351 ـ محمد بن السایب الكلبى
352 ـ محمد بن سعید بن غزوان
353 ـ محمد بن سلیمان القرا
354 ـ محمد بن شر الحضرمى
355 ـ محمد الطیار غلام فزارة
356 ـ محمد بن عجلان
357 ـ محمد بن عجلان المدنى
358 ـ محمد بن قیس الانصارى
359 ـ محمد بن مروان البصرى
360 ـ محمد بن مروان الكلبى
361 ـ محمد بن مسعود
362 ـ محمد بن مسلم الثقفى الطحان الطائفى
363 ـ محمد بن على الحلبى
364 ـ محمد بن الفضل الهاشمى
365 ـ محمد بن یزید
366 ـ محمد بن الیسع بن حمزة القمى ـ مستهل بن عطاء الكوفى
368 ـ مسعدة بن زیاد
369 ـ مسعدة بن صدقة
370 ـ مسكین
371 ـ مسكین بن عبد الله
372 ـ مسمع كردین، معروف به ابو یسار
373 ـ معروف به خربوذ المكى
374 ـ معمر بن رشید
375 ـ معمر بن عطاء
376 ـ معمر بن یحیى بن بسام دجاجى
377 ـ المفضل بن ابى قرة
378 ـ المفضل بن زید
379 ـ المفضل بن قیس بن رمانة
380 ـ المفضل بن مزید
381 ـ مقاتل بن سلیمان
382 ـ مقرن السراج
383 ـ منهال بن عمرو الأسدى
384 ـ منصور بن الولید الصیقل
385 ـ منصور بن حازم
386 ـ منذر بن أبى طریفة
387 ـ منصور بن المعتبر
388 ـ معاذ بن مسلم الهراء
389 ـ موسى أبو الحسن الأشعرى
390 ـ موسى بن اشیم
391 ـ موسى التمار
392 ـ موسى بن خلیفة
393 ـ موسى الخیاط
394 ـ موسى بن زیاد
395 ـ مهزم الأسدى
396 ـ میسر بن عبد العزیز النخعى المدائنى
397 ـ میمون البان
398 ـ میمون القداح غلام بنى محزوم
399 ـ ناحیة بن أبى عماره
400 ـ نجم بن الحطیم (أبو حطیم العبدى)
401 ـ نجم الطائى
402 ـ نجیح بن مسلم
403 ـ نصر بن مزاحم
404 ـ نضر بن قراوش الخزاعى
405 ـ نعمان الاحمسى
406 ـ وردان أبو خالد الكابلى الأصغر
407 ـ ورد بن زید الأسدى، برادر كمیت بن زید
408 ـ ولید بن بشیر
409 ـ ولید بن عروة الهجرى
410 ـ ولید بن القاسم
411 ـ هارون الجبلى
412 ـ هارون بن حمزة الغنوى
413 ـ هاشم بن أبى هاشم
414 ـ هاشم الرمانى
415 ـ هلقام
416 ـ هیثم النهدى، ابن أبى مسروق
417 ـ یحیى بن أبى العلاء الرازى
418 ـ یحیى بن أبى القاسم، معروف به‏ابو بصیر
419 ـ یحیى بن السابق
420 ـ یحیى بن القاسم الحذاء
421 ـ یزید، معروف به ابو خالد الكناسى
422 ـ یزید بن زیاد الكوفى
423 ـ یزید بن عبد الملك الجعفى
424 ـ یزید بن عبد الملك النوفلى
425 ـ یزید بن محمد النیسابورى
426 ـ یزید، غلام حكم بن أبى الصلت الثقفى
427 ـ یعقوب بن شعیب الأزرق
428 ـ یعقوب بن شعیب بن میثم الأسدى
429 ـ یعقوب بن یونس پدر یونس بن یعقوب
430 ـ یونس بن أبى یعقوب
431 ـ یوسف بن الحارث
432 ـ یونس بن خال أبى المستهل
433 ـ یونس بن جناب
434 ـ یونس بن المغیرة

باب الكنى (شاگردان امام باقر (ع) كه نامشان با كنیه ثبت شده است)

435 ـ ابو البلاد
436 ـ ابو بشر
437 ـ ابو حارم
438 ـ ابو جعفر المدائنى
439 ـ ابو الحجاج
440 ـ ابو حسان الانماطى
441 ـ ابو حسان العجلى
442 ـ ابو خالد الفزارى
443 ـ ابو شبیة الفزارى
444 ـ ابو الصحارى
445 ـ ابو صامت الحلوانى
446 ـ ابو العلاء الخفاف
447 ـ ابو عروة الأنصارى
448 ـ ابو عمار
449 ـ ابو عمر البزار
450 ـ ابو عیینة
451 ـ ابو لبید الهجرى
452 ـ ابو المأمون
453 ـ ابو محمد
454 ـ ابو مخلد الخیاط
455 ـ ابو مرهف
456 ـ ابو مسكین السمان
457 ـ ابو موسى
458 ـ ابو النعمان العجلى
459 ـ ابو هارون
460 ـ ابو هارون المكفوف
چهارشنبه 11/8/1390 - 19:13
اهل بیت
نویسنده: احمد ترابى
منبع:زندگى سیاسى امام باقر (ع)
خاندان رسالت و اهل بیت رسول الله (ص)، از آن جا كه به گواهى قطعى وانكار ناپذیر پیامبر اسلام (ص)، عدل و همپا و هماواى قرآنند با حقیقت، محتوا و پیام قرآن، همگونى و سنخیت دارند. حدیث ثقلین از جمله احادیث مهم مورد پذیرش اهل سنت و امامیه است. در این حدیث، رسول خدا، ثمره تلاشهاى طاقت فرساى خود در مسیر ایفاى رسالت و هدایت خلق را، در دو یادگار گرانبها كه پس از خود برجا گذاشته خلاصه كرده و گفته است: من دو شی‏ء گرانبها در میان شما باقى مى‏گذارم: قرآن و اهل بیتم را، این دو هرگز از یكدیگر جدا نشوند تا در قیامت بر حوض كوثر، بر من وارد شوند... (1)
با توجه به مقام معنوى و الهى پیامبر (ص) كه كمترین خود خواهى و هوا و هوس در او راه نداشته و آنچه او مى‏گفته در حقیقت مورد تأیید خداوند بوده و رأى و سخنى جز به اشاره و تأیید وحى اظهار نمى‏داشته است، (2) مى‏توان بیقین اقرار كرد كه پیامبر (ص)، خاندانش را بر اساس ملاحظات خویشاوندى و روابط نسبى و علایق مادى بشرى، در كنار قرآن، بزرگترین معجزه خویش ننهاده است، بلكه قرین ساختن اهل بیت، با پیام وحى، از آن جهت بوده كه میان آن دو هماهنگى و سنخیت وجود داشته است .
اگر خداوند قرآن را بدور از كمترین ضعف و كاستى و كجى و نادرستى فرو فرستاده، (3) اهل بیت را نیز از هر انحراف و گناه، پاك گردانیده و مصونیت بخشیده است. (4)
اگر قرآن، داراى حقایقى اصولى و محكم و نیز مسایلى متشابه (5) است كه براى‏فهم آنها باید به منبعى الهى و آگاه به رموز وحى مراجعه كرد، اهل بیت، همان آگاهان و عالمانى هستند كه مفسر قرآن و مبین احكام و پیامهاى آنند. (6)
هر چند آیات قرآن، روشن و روشنگر است، ولى معناى روشنى مفاهیم قرآن، این نیست كه تمامى مطالب و مفاهیم آن براى همه اندیشه‏ها آشكار و بى‏نیاز از توضیح باشد، چه، خداوند به پیامبر (ص) فرمان داده تا آیات وحى را براى مردم توضیح و تبیین كند. (7)
با این بیان، اهل بیت از آن جهت، قرین قرآن و جدایى ناپذیر از آن معرفى شده‏اند كه پس از رسول خدا (ص) به تبیین مفاهیم وحى و حقایق قرآن، براى توده‏ها بپردازند و این توان و شایستگى در همه اهل بیت رسالت (معصومین علیهم السلام) بوده است.چنانكه على (ع) به سینه‏اش اشاره مى‏كرد و مى‏گفت: در اینجا دانشهاى فراوانى است كه كاش شاگردان شایسته‏اى مى‏یافتم و این حقایق را بدانها مى‏آموختم. (8)
آن چه پس از وفات رسول اسلام (ص) براى جامعه اسلامى و خاندان پیامبر (ص)، رخ نمود هرگز به آنان، مجال نداد تا آن گونه كه مى‏خواستند و مى‏بایست، به نشر معارف قرآنى بپردازند .
جریانهاى سیاسى حاكم بر جامعه، پس از رحلت رسول خدا (ص)، سبب تفكیك قرآن از عترت در باور و اندیشه بخش عظیمى از مردم شد.قرآن بظاهر محور نظام دستورى دین و حكومت گردید، ولى چون نیازمند مفسر و مبین بود، باعث شد تا میدان تفسیر و تأویل بشدت گسترش یابد و چهره‏هایى در محافل علمى و دینى مطرح شدند كه هرگز آیه‏اى در تطهیر آنان نازل نشده و سفارشى از ناحیه رسول خدا در تمسك به آنان نرسیده بود.از سوى دیگر، كسانى چون على بن ابى طالب (ع) كه با صداى رسا فریاد بر مى‏آورد: سلونى قبل از تفقدونى، یعنى هر چه مى‏خواهید از من بپرسید، قبل از این كه مرا از دست بدهید، مهجور وناشناخته ماندند.
حسن بن على (ع)، از سوى حكومت معاویه، تحت شدیدترین فشارهاى روحى و اجتماعى قرار داشت و هرگز به او فرصت نشر معارف واقعى داده نشد.
حسین بن على (ع) تحت فشار قرار گرفت كه حكومت ضد دینى و ضد بشرى یزید را بپذیرد و از آنجا كه پذیرش حكومت وى را مایه نابودى اساس شریعت مى‏دانست، از آن اجتناب كرد و در این راه به شهادت رسید.
بنى امیه بر جان و مال و ناموس و دین مردم مسلط شدند.و زمینه چنان شد كه فردى چون زین العابدین ناگزیر، معارف حقه را در قالب دعا و نیایش اظهار مى‏كرد.در این میان، در عصر امام باقر (ع)، شرایط سیاسى جامعه به گونه‏اى تغییر یافت كه آن حضرت توانست، مجمعى علمى تشكیل داده، به تعلیم و تربیت مردانى دانشمند و متعهد به ارزشهاى شریعت بپردازد.
این است كه وقتى صفحات تاریخ صدر اسلام مرور شود، در زندگى علمى امام باقر (ع) نام بسیارى از شاگردان آن حضرت و شخصیتهاى ممتاز علمى جهان اسلام جلب نظر مى‏كند.
با این همه، نباید تصور كرد كه امام باقر (ع) آسوده و ایمن از محدودیتها و ممنوعیتهایى بوده است كه حكومتها براى اهل بیت (ع) فراهم مى‏آورده‏اند، بلكه بى‏تردید، جو حاكم بر زندگى امام باقر (ع) به شدت جو تقیه بوده است، زیرا با فرهنگ خاصى كه در نتیجه حكومتهاى ناصالح بر جامعه حاكم شده بود، كنار نهادن تقیه به منزله دست كشیدن از فعالیت علمى و دور ماندن از ترویج معارف اصولى دین بشمار مى‏رفت.
بارى، شرایط زمان، براى امام باقر (ع) و نیز امام صادق (ع) زمینه‏اى را فراهم آورد كه سایر ائمه (ع) هرگز برایشان آماده نشد.آن شرایط مساعد، معلول سستى پایه‏هاى حكومت امویان بود.بحرانهاى درونى نظام سیاسى در آن عصر، به حاكمان مجال نمى‏داد تا بر خاندان رسالت مانند حاكمان پیشین، فشار آورند و ایشان را منزوى سازند.بى‏تردید اگر همین زمینه براى هر یك از امامان (ع) فراهم مى‏آمد، آنان قادر به تأسیس حوزه‏هاى بزرگ درسى بودند و عالمان و فقیهان بیشترى را پرورش مى‏دادند.این زمینه مساعد، سبب شد تا امام باقر (ع) و امام صادق (ع) بیشترین آراى فقهى، تفسیرى و اخلاقى را در كتب فقهى و حدیثى از خویش بر جاى گذارند.
این چنین است كه فردى چون محمد بن مسلم مى‏تواند سى هزار حدیث از امام باقر (ع) (9) نقل كند.و شخصیتى چون جابر جعفى هفتاد هزار حدیث. (10)
در نزد عالمان امامیه، فقیه ترین فقیهان صدر اسلام شش نفرند كه همه آنان از اصحاب امام باقر (ع) و امام صادق (ع) بوده‏اند.آنان عبارتند از: زرارة بن اعین، معروف بن خربوذ المكى، ابو بصیر الاسدى، فضیل بن یسار، محمد بن مسلم الطائفى و برید بن معاویة العجلى . (11)
شیخ الطائفة، ابو جعفر محمد بن حسن طوسى در كتاب رجال خویش، اصحاب و شاگردان امام باقر (ع) را كه از آن حضرت نقل حدیث كرده‏اند 462 مرد و دو زن دانسته است.
در میان اصحاب و شاگردان امام باقر (ع) برخى از نظر اعتبار و وثاقت مورد اتفاق اهل سنت و امامیه اند، و دسته‏اى به دلیل گرایشهاى عمیق شیعى، در دایره رجال اهل سنت قرار نگرفته، بلكه تنها مورد اعتماد امامیه مى‏باشند.
براى ارائه نمودارى فهرست گونه از شاگردان امام باقر (ع) با استفاده از چند منبع رجالى، نام گروهى از آنان را یادآور مى‏شویم، بى این كه ادعاى استقصا داشته باشیم.
1 ـ ابان بن ابى عیاش فیروز، تابعى
2 ـ ابان بن تغلب ابو سعید البكرى الجریرى
3 ـ ابراهیم بن الأزرق الكوفى
4 ـ ابراهیم الجزیرى (الجریرى)
5 ـ ابراهیم بن جمیل، برادر طربال الكوفى
6 ـ ابراهیم بن حنان الأسدى الكوفى
7 ـ ابراهیم بن صالح الانماطى
8 ـ ابراهیم بن عبد الله الاحمرى
9 ـ ابراهیم بن عبید أبو غرة الانصارى
10 ـ ابراهیم بن عمر الصنعانى الیمانى
11 ـ ابراهیم بن مرثد الكندى الأزدى ـ ابراهیم بن معاذ
13 ـ ابراهیم بن معرض الكوفى
14 ـ ابراهیم بن نصر بن القعقاع الجعفى
15 ـ ابراهیم بن نعیم العبدى الكنانى
16 ـ احمد بن عائد
17 ـ احمد بن عمران الحلبى
18 ـ اسحاق بن بشیر النبال
19 ـ اسحاق بن جعفر بن على
20 ـ اسحاق بن عبد الله بن ابى طلحة المدنى
21 ـ اسحاق بن الفضل بن یعقوب بن عبد الله بن الحرث...
22 ـ اسحاق القمى
23 ـ اسحاق بن نوح الشامى
24 ـ اسحاق بن واصل الضبى
25 ـ اسحاق بن یزید بن اسماعیل الطائى
26 ـ اسحاق بن یسار مولى قیس بن مخرمة
27 ـ اسرائیل بن غیاث المكى
28 ـ اسلم بن ایمن التمیمى المنقرى الكوفى
29 ـ اسلم المكى القواس
30 ـ اسماعیل بن ابى خالد
31 ـ اسماعیل بن جابر الخثعمى
32 ـ اسماعیل بن زیاد البزاز الكوفى الأسدى
33 ـ اسماعیل بن سلمان الأزرق معروف به ابو خالد
34 ـ اسماعیل بن عبد الخالق الجعفى
35 ـ اسماعیل بن عبد الرحمان الجعفى الكوفى
36 ـ اسماعیل بن عبد العزیز
37 ـ اسماعیل بن الفضل بن یعقوب بن الفضل بن عبد الله
38 ـ اسماعیل ابو احمد الكاتب الكوفى
39 ـ اسماعیل معروف به ابو العلا از بنى قیس بن ثعلبه
40 ـ اسید بن القاسم
41 ـ اعین الرازى، معروف به ابو معاذ
42 ـ انس بن عمرو الأزدى
43 ـ ایوب بن ابى تمیة كیسان السجستانى العنبرى البصرى
44 ـ ایوب بن بكر بن أبى علاج الموصلى
45 ـ ایوب بن شهاب بن زید البارقى الأزدى
46 ـ ایوب بن وشیكة
47 ـ بدر بن الخلیل الأسدى، ابو خلیل الكوفى
48 ـ برد الاسكاف الأزدى الكوفى
49 ـ برد الخیاط ـ برید بن معاویة العجلى، معروف به ابو القاسم.
51 ـ بسام بن عبد الله الصیرفى، معروف به ابو عبد الله
52 ـ بشار الاسلمى
53 ـ بشار بن زید بن النعمان
54 ـ بشر بن أبى عقبة المداینى
55 ـ بشر، بیاع
56 ـ بشر بن جعفر الجعفى، ابو الولید
57 ـ بشر بن خثعم
58 ـ بشر الرحال
59 ـ بشر بن عبد الله بن سعید الخثعمى
60 ـ بشر بن عبد الله الخثعمى الكوفى
61 ـ بشر بن میمون الوابشى الهمدانى النبال الكوفى
62 ـ بشر بن یسار
63 ـ بشیر، ابو عبد الصمد بن بشر الكوفى
64 ـ بشیر معروف به ابو محمد المستنیر الجعفى الأزرق
65 ـ بشیر بن سلیمان المدنى
66 ـ بكر بن أبى حبیبه
67 ـ بكر بن حبیب الأحمسى البجلى الكوفى
68 ـ بكر بن خالد الكوفى
69 ـ بكر بن صالح
70 ـ بكر بن كرب
71 ـ بكرویة الكندى الكوفى
72 ـ بكیر بن اعین بن سنسن الشیبانى الكوفى
73 ـ بكیر بن جند بن الكوفى
74 ـ بكیر بن حبیب الكوفى
75 ـ تمیم بن زیاد
76 ـ ثابت بن أبى ثابت
77 ـ ثابت بن دینار ابو صیفه الأزدى
78 ـ ثابت بن زائدة العكلى
79 ـ ثابت بن هرمز ابو المقدام العجلى
80 ـ ثویر بن أبى فاخته سعید بن جهمان غلام ام هانى
81 ـ جابر بن عبد الله بن عمر بن حرام ابو عبد الله الانصارى
82 ـ جابر بن یزید بن الحرث بن عبدیغوث الجعفى
83 ـ جارود، معروف به ابو المنذر
84 ـ جارود بن السرى التمیمى السعدى الكوفى
85 ـ جراح المداینى
86 ـ جعدة بن ابى عبد الله
87 ـ جعفر بن ابراهیم الجعفى
88 ـ جعفر الأحمس
89 ـ جعفر بن حكیم بن عباد الكوفى
90 ـ جعفر بن عمرو بن ثابت أبى المقدام بن هرمز الحداد العجلى
91 ـ جعفر بن محمد بن على بن‏الحسین (امام صادق علیه السلام)
92 ـ الحارث بن حصین الأزدى
93 ـ الحارث بن شریح المنقرى
94 ـ الحارث بن المغیرة النصرى
95 ـ حبیب بن أبى ثابت الأسدى الكوفى
96 ـ حبیب ابو عمرة الاسكاف
97 ـ حبیب بن بشار الكندى
98 ـ حبیب بن جرى العبسى الكوفى
99 ـ حبیب بن حسان بن الأشرس الأسدى
100 ـ حبیب السجستانى
101 ـ حبیب العبى الكوفى
102 ـ حبیب بن المعلى السجستانى
103 ـ حجاج بن ارطاة ابو ارطاة النخعى الكوفى
104 ـ حجاج بن دینار الواسطى
105 ـ حجاج بن كثیر الكوفى
106 ـ حذیفة بن منصور بن كثیر ابو محمد الخزاعى
107 ـ حسان بن مهران
108 ـ الحسن بن أبى سارة النیلى الانصارى
109 ـ الحسن بن حبیش الأسدى
110 ـ الحسن الجعفى الكوفى
111 ـ الحسن بن الحسن بن الحسن بن على بن أبى طالب (ع)
112 ـ الحسن بن رباط
113 ـ الحسن بن زیاد البصرى
114 ـ الحسن بن زیاد الصیقل ابو محمد الكوفى
115 ـ الحسن بن زیاد الصیقل
116 ـ الحسن بن السرى الكاتب
117 ـ الحسن بن شهاب بن یزید البارقى الأزدى
118 ـ الحسن بن صالح بن حى الهمدانى الثورى الكوفى
119 ـ الحسن بن على الأحمرى الكوفى
120 ـ الحسن بن عمار
121 ـ الحسن بن عمار عامى
122 ـ الحسن بن المغیرة
123 ـ الحسن بن منذر
124 ـ الحسن بن یوسف
125 ـ الحسین بن ابتر الكوفى
126 ـ الحسین بن أبى العلاء الخفاف
127 ـ الحسین بن احمد المنقرى
128 ـ الحسین بن بنت ابى حمزة الثمالى
129 ـ الحسین الجعفى ابو احمد الكوفى
130 ـ الحسین بن حماد
131 ـ الحسین بن عبد الله الأرجانى
132 ـ الحسین بن عبد الله بن عبید الله بن العباس بن عبد المطلب
133 ـ الحسین بن على بن الحسین بن‏على بن ابى طالب (ع) (برادر امام باقر علیه السلام)
134 ـ الحسین بن مصعب
135 ـ الحسین بن منذر
136 ـ حفص الأعور الكوفى
137 ـ حفص بن غیاث
138 ـ حفص بن وهب الأفرعى
139 ـ الحكم بن الصلت الثقفى
140 ـ الحكم بن عبد الرحمان بن أبى نعیم البجلى
141 ـ الحكم بن عتیبة ابو محمد الكوفى الكندى
142 ـ الحكم بن المختار بن ابى عبیده
143 ـ حكیم بن صهیب ابو صهیب الصیرفى ابو شبیب
144 ـ حكیم بن معاویة
145 ـ حماد بن ابى سلیمان الأشعرى
146 ـ حماد بن ابى العطارد الطائى الكوفى
147 ـ حماد بن بشر الطنافى الكوفى
148 ـ حماد بن بشر اللحام
149 ـ حماد بن راشد الأزدى البزاز ابو العلاء الكوفى
150 ـ حماد بن المغیرة
151 ـ حمران بن أعین الشیبانى
152 ـ حمزة، ابو الحسین اللیثى داماد ابو حمزة الثمالى
153 ـ حمزة بن حمران بن أعین
154 ـ حمزة الطیار
155 ـ حمزة بن عطا الكوفى
156 ـ خازم الاشل الكوفى
157 ـ خالد بن ابى كریمة
158 ـ خالد بن أوفى ابو الربیع العنزى الشامى
159 ـ خالد بن بكار ابو العلاء الخفاف الكوفى
160 ـ خالد بن طهمان الكوفى
161 ـ خیثمة بن عبد الرحمان الجعفى الكوفى ابو عبد الرحمان
162 ـ داود الأبزارى
163 ـ داود بن ابى هند القشیرى السرخى
164 ـ داود بن حبیب ابو غیلان الكوفى
165 ـ داود بن الدجاجى الكوفى
166 ـ داود بن زید الهمدانى الكوفى
167 ـ دلهم بن صالح الكندى الكوفى
168 ـ دینار ابو عمرو الأسدى الكوفى
169 ـ ربیع بن صبیح
170 ـ ربیع العبسى الكوفى
171 ـ ربیعة بن ابى عبد الرحمان، معروف به ربیعة الرأى
172 ـ ربیعة بن ناجد بن كثیر ابو صادق الكوفى
173 ـ رشید بن سعد المصرى ـ رفید بن مصقلة العبدى الكوفى
175 ـ رفید غلام بنو هبیرة
176 ـ زایدة بن قدامه

پى‏نوشت‏ها:

1 ـ مسند احمد 2/14، صحیح مسلم 7/122، سنن الترمذى 2/308، تاریخ البغدادى 8/443، مصابیح السنة 2/ .204
2 ـ ما ضل صاحبكم و ما غوى*و ما ینطق عن الهوى*ان هو الا وحى یوحى*علمه شدید القوى- النجم/5 ـ .2
3 ـ قرانا عربیا غیر ذى عوج لعلهم یتقون - الزمر/ .28
4 ـ انما یرید الله لیذهب عنكم الرجس اهل البیت و یطهركم تطهیرا - الاحزاب/ .33
5 ـ منه آیات محكمات هن أم الكتاب و اخر متشابهات. - .آل عمران/ .7
6 ـ فاسئلوا اهل الذكر ان كنتم لا تعلمون - النحل/ .43
7 ـ و انزلنا الیك الذكر لتبین للناس ما نزل الیهم و لعلهم یتفكرون - النحل/ .44
8 ـ ان ههنا لعلما جما لو اصبت له حمله.نهج البلاغه.
9 ـ بحار 11/ .83
10 ـ اعیان الشیعة 4 ق، 2/28، ائمتنا 1/ .332
11 ـ مناقب، ابن شهر آشوب 4/ .211

چهارشنبه 11/8/1390 - 19:13
اهل بیت
نویسنده: احمد ترابى
منبع:زندگى سیاسى امام باقر (ع)
زندگى امام، آینه تمام نماى زندگى شرافتمندانه انسانهاى موحد و متعالى است.یكى از بارزترین ویژگیهاى امام جامعیت اوست. توجه به علم، او را از اخلاق و فضایل روحى غافل نمى‏سازد و روى آورى به معنویات و عبادت و بندگى، وى را از پرداختن به زندگى مادى و روابط اجتماعى و اصلاح جامعه باز نمى‏دارد . در حالى كه انسانهاى معمولى، در بیشتر زمینه‏ها گرفتار افراط و تفریط مى‏شوند، اگر به زهد و عبادت بپردازند، به عزلت و گوشه‏نشینى كشیده مى‏شوند و اگر به كار و تلاش رو آورند، از انجام بایسته وظایف عبادى و معنوى، دور مى‏مانند!

كار و تلاش در اوج زهد و تقوا

انسانهاى كم ظرفیت و كوته‏اندیش، گمان مى‏كنند كه لازمه زهد و تقوا، این است كه خرقه‏اى پشمینه بر دوش افكنده و زاویه خلوتى را انتخاب كنند و روى از خلق بگردانند تا به خدا نزدیك شوند! اینان گمان مى‏كنند كه تلاش براى تأمین معاش و كسب روزى، مخالف زهد و توكل است، و وظیفه انسان فقط ذكر گفتن و پرداختن به نماز و روزه مى‏باشد و روزى از هر جا كه باشد مى‏رسد ! ولى برنامه امامان (ع)، و از جمله امام باقر (ع) غیر از این بوده است.آنان، در اوج زهد و تقوا و در نهایت عبادت و بندگى خدا، اهل كار و تلاش بوده‏اند، و از این كه دیگران روزى آنها را تأمین كنند و خرج زندگى ایشان را بپردازند، بشدت بیزار بوده‏اند. محمد بن منكدر یكى از زهاد معروف عصر امام باقر (ع) است كه همانند طاووس یمانى و ابراهیم بن ادهم و عده‏اى دیگر، داراى گرایشهاى صوفیانه بوده است.او خود نقل مى‏كند:
در یكى از روزهاى گرم تابستان، از مدینه به سمت یكى از نواحى آن، خارج شدم، ناگاه در آن هواى گرم، محمد بن على (ع) را ملاقات كردم كه با بدنى فربه و با كمك دو نفر از خدمتكارانش مشغول كار و رسیدگى به امور زندگى است.با خود گفتم: بزرگى از بزرگان قریش، در چنین ساعت گرم و طاقت فرسا و با چنین وضعیت جسمى، به فكر دنیا است! به خدا سوگند، باید پیش رفته و او را موعظه كنم. به آن حضرت نزدیك شدم و سلام كردم. او نفس زنان و عرق ریزان، سلامم را پاسخ گفت. فرصت را غنیمت شمرده، به او گفتم:
خداوند، كارهایت را سامان دهد! چرا بزرگى چون شما در چنین شرایطى به فكر دنیا و طلب مال باشد! براستى اگر مرگ در چنین حالتى به سراغ شما بیاید، چه خواهید كرد!
امام باقر (ع)، دست از دست خدمتكاران برگرفت و ایستاد و فرمود:
به خدا سوگند، اگر در چنین حالتى مرگ به سراغم آید، بحق در حالت اطاعت از خداوند، به سراغم آمده است.این تلاش من خود اطاعت از خداست، زیرا با همین كارهاست كه خود را از تو و دیگر مردم بى‏نیاز مى‏سازم (تا دست حاجت و تمنا به كسى دراز نكنم)
من زمانى از خدا بیمناك هستم كه هنگام معصیت و نافرمانى خدا، مرگم فرا رسد!
محمد بن منكدر مى‏گوید:
پس از شنیدن این سخنان، به آن حضرت عرض كردم: خداى رحمتت كند، من‏مى‏خواستم شما را موعظه كنم، اما شما مرا راهنمایى كردید. (1)

حضور سازنده و مؤثر در جامعه

امام باقر (ع) با این كه توجه به استغناى نفس و لزوم تلاش براى كسب معاش داشت و عملا در این راستا گام مى‏نهاد، اما هرگز زندگى خود را وقف تأمین معاش نكرده بود، بلكه همت اصلى آن حضرت، حضور سازنده و مؤثر در جامعه بود. این درست است كه نباید براى تأمین زندگى، سربار دیگران بود، ولى این نكته را نیز باید در نظر داشت كه هدف اصلى و عالى زندگى، دستیابى به رفاه، و ثروت نیست و نباید در طریق تلاشهاى دنیوى، از ارزشهاى اصیل زندگى غافل بود. امام باقر (ع) در روزگار خود، بزرگترین تأثیر علمى و عملى را براى جامعه خویش داشت. حضور در مجامع علمى و تأسیس جلسات فرهنگى، یكى از بهترین و ارزنده‏ترین نوع حضور در جامعه و خدمت به اجتماع مسلمانان بوده و هست، زیرا هر گونه تكامل اجتماعى در ابعاد اخلاقى و معنوى و اقتصادى و...منوط به تكامل فكرى و فرهنگى است.
براى تبیین نقش حیاتى امام باقر (ع) در جامعه اسلامى، یاد همین نكته كافى است كه:
جمع عالمان بر این عقیده اتفاق دارند كه فقیه‏ترین مردم در آغاز سلسله فقیهان شش نفرند و آن شش نفر از اصحاب و شاگردان امام باقر (ع) و امام صادق (ع) بشمار مى‏آیند. (2) و سخن حسن بن على الوشاء (3) كه از معاصران امام رضا (ع) مى‏باشد، خود گواهى روشن بر مدعاى ماست كه مى‏گوید: نهصد شیخ و بزرگ راوى حدیث را در مسجد كوفه مشغول تدریس یافتم كه همگى از امام صادق (ع) و امام باقر (ع) نقل حدیث مى‏كردند. (4)
محققان بر این عقیده‏اند كه امام باقر (ع) و امام صادق (ع) در حقیقت بنیانگذار دانشگاه اهل البیت هستند كه حدود شش هزار رساله علمى از فارغ التحصیلان آن به ثبت رسیده است .
اصول اربعمائه همان رساله‏هاى چهار صد گانه‏اى است كه در میان محدثان شیعه، به عنوان كتب اصول شناخته مى‏شود و از جمله آن شش هزار رساله به شمار مى‏آید، و چه بسا بیشتر محتویات كتب چهارگانه شیعه (كافى، من لا یحضره الفقیه، تهذیب و استبصار) از همین رساله‏هاى اربعمائه گرفته شده باشد. (5)

مرجعیت و پاسخگویى به پرسشهاى مردم

ابو بصیر مى‏گوید: امام باقر (ع) در مسجد الحرام نشسته بود و گروه زیادى از دوستدارانش برگرد او حلقه زده بودند.در این هنگام طاووس یمانى به همراه گروهى به من نزدیك شد و پرسید: آن مردم در اطراف چه كسى حلقه زده‏اند؟
گفتم: محمد بن على بن الحسین (باقر العلوم علیه السلام) است كه نشسته و مردم دور او گرد آمده‏اند.
طاووس یمانى گفت: من نیز به او كار داشتم.آنگاه پیش رفت، سلام كرد و نشست و گفت: آیا اجازه مى‏دهید مطالبى را از شما بپرسم؟
امام باقر (ع) فرمود: آرى بپرس! (6) طاووس یمانى سؤالهایش را مطرح كرد و امام (ع) به او پاسخ بایسته را ارائه داد.ابو حمزه ثمالى نیز مى‏گوید: در مسجد رسول خدا نشسته بودم كه مردى پیش آمد، سلام كرد و گفت: تو كیستى؟
به او گفتم: مردى از اهل كوفه‏ام.چه مى‏خواهى و در جستجوى چه هستى؟
مرد گفت: آیا ابو جعفر، محمد بن على (ع) را مى‏شناسى؟
گفتم: بلى، به آن گرامى چه كار و حاجتى دارى؟
گفت: چهل مسأله آماده كرده‏ام تا از وى سؤال كنم و آن چه حق بود بپذیرم.
ابو حمزه مى‏گوید: از آن مرد پرسیدم، آیا تو فرق بین حق و باطل را مى‏دانى؟
مرد گفت: آرى...
در این هنگام امام باقر (ع) وارد شد در حالى كه گروهى از اهل خراسان و مردم دیگر در اطراف وى بودند و مسایل حج را از آن حضرت مى‏پرسیدند.
آن مرد نیز نزدیك امام نشست و مطالب خود را با آن حضرت در میان گذاشت و جواب لازم را دریافت داشت. (7)
این نمونه‏ها و موارد دیگر، بروشنى مى‏نمایاند كه امام باقر (ع) چگونه مورد رجوع مردم بوده و به نیازهاى مختلف آنان رسیدگى مى‏كرده است.

رسیدگى به محرومان

زندگى اجتماعى امام باقر (علیه السلام) درباره امام باقر (ع) گفته‏اند: هرگز شنیده نشد كه نیازمندى نیازش را به آن حضرت اظهار داشته و با پاسخ منفى، مواجه شده باشد. امام باقر (ع) همواره توصیه مى‏كرد كه وقتى نیازمندان به شما رو مى‏آورند و یا شما مى‏خواهید آنان را صدا بزنید، بهترین نامها و عناوین را درباره آنان به كارگیرید (8) و با عناوین و اوصاف زشت و بى ارزش و با بى احترامى با ایشان برخورد نكنید) . امام صادق (ع) مى‏فرماید: پدرم با این كه از نظر امكانات مالى، نسبت به سایر خویشاوندان، در سطح پایینترى قرار داشت و مخارج زندگى وى، سنگینتر از بقیه بود، هر جمعه به نیازمندان انفاق مى‏كرد و مى‏فرمود: انفاق در روز جمعه، داراى ارجى فزونتر است، چنان كه روز جمعه، خود بر سایر روزها برترى دارد. (9)
و نیز این سخن را هم امام صادق (ع) فرموده است:
در یكى از روزها به حضور پدرم رسیدم در حالى كه میان نیازمندان مدینه، هشت هزار دینار، تقسیم كرده و یازده برده را آزاد ساخته بود. (10)

سخاوت و مروت نسبت به دوستان

عمرو بن دینار و عبد الله بن عبید مى‏گویند: ما هرگز به ملاقات امام باقر (ع) نرفتیم، مگر این كه به وسیله هدایا و پوشاك و امكانات مالى، از ما استقبال و پذیرایى كرده، مى‏فرمود : اینها را از قبل براى شما تدارك دیده بودم. (11)
ظاهرا منظور امام از بیان جمله اخیر این بوده است كه دوستان و میهمانانش احساس شرم و نگرانى نكنند و گمان نبرند كه با دریافت آن هدایا و امكانات، بر زندگى شخصى امام باقر (ع) كم و كاستى را تحمیل كرده‏اند.سلمى یكى از خدمتكاران خانه امام باقر (ع) است.او مى‏گوید:
برخى از دوستان و آشنایان امام باقر (ع) به میهمانى آن حضرت مى‏آمدند و از نزد وى بیرون نمى‏شدند، مگر این كه بهترین غذاها را تناول كرده و چه بسا گاهى لباس و پول از آن گرامى دریافت مى‏كردند.
سلمى مى‏گوید: گاهى من با امام در این باره سخن مى‏گفتم كه خرج خانواده شما، خود سنگین است و از نظر در آمد وضع متوسطى دارید (بهتر این است كه در پذیرایى از دوستان و مهمانان با احتیاط بیشترى رفتار كنید!) اما امام مى‏فرمود: اى سلمى! نیكى دنیا، رسیدگى به برادران و دوستان و آشنایان است، و گاهى حضرت پانصد و تا هزار درهم هدیه مى‏داد . (12)
اسود بن كثیر مى‏گوید: تهیدست شدم و دوستانم به من رسیدگى نكردند.نزد امام باقر (ع) رفتم و از نیازمندى خود و جفاى برادران شكوه كردم، آن حضرت فرمود:
بد برادرى است آن برادرى كه به هنگام ثروت و توانمندى، حالت را بپرسد و تو را در نظر داشته باشد، ولى زمانى كه تهیدست و نیازمند شدى، از تو ببرد و به سراغت نیاید! سپس امام به خدمتكارش دستور داد تا هفتصد درهم نزد من گذارد، و فرمود: این مقدار را خرج كن و هر گاه تمام شد و نیاز داشتى باز مرا از حال خود با خبر ساز. (13)

شكیبایى و بردبارى در روابط اجتماعى

شرط اصلى حضور سازنده و مفید در جامعه، برخوردارى فرد از صبر و شكیبایى است.این ویژگى به عالیترین شكل آن در زندگى امام باقر (ع) مشهود است.
براى نمایاندن این ویژگى ارزشمند در زندگى آن حضرت نقل این حدیث كافى است كه:
مردى غیر مسلمان (نصرانى) در یكى از روزها با امام باقر (ع) روبرو شد.آن مرد به دلیلى نامشخص نسبت به آن حضرت، كینه داشت، از این رو دهان به بدگویى گشود و با تغییر اندكى در اسم امام باقر (ع) گفت:
تو بقر (گاو) هستى!
امام بدون این كه خشمناك شود و عكس العمل شدیدى نشان دهد، با آرامش خاصى فرمود: من باقرم .
مرد نصرانى كه از سخن قبل به مقصود نرسیده بود و احساس مى‏كرد نتوانسته است امام را به خشم وادارد، گفت:
تو فرزند زنى آشپز هستى!
امام فرمود: این حرفه او بوده است (و ننگ و عارى براى او نخواهد بود)
مرد نصرانى، پا فراتر نهاد و با گستاخى هر چه تمامتر گفت:
تو فرزند زنى سیاه چرده و زنگى و...هستى!
امام (ع) فرمود: اگر تو راست مى‏گویى و مادرم آن گونه كه تو توصیف مى‏كنى بوده است، پس از خداوند مى‏خواهم او را بیامرزد، و اگر ادعاهاى تو دروغ و بى اساس است، از خداوند مى‏خواهم كه تو را بیامرزد!
در این لحظه، مرد نصرانى كه شاهد حلم و بردبارى اعجاب انگیز امام باقر (ع) بود و مشاهده كرد كه این شخصیت اصیل و پر نفوذ، علیرغم پایگاه عظیم اجتماعى و علمى خود كه صدها شاگرد از درس او بهره مى‏گیرند و در میان قریش و بنى هاشم از ارج و منزلت و حمایت برخوردار است، به جاى عكس العمل منفى و مقابله به مثل در برابر بد زبانیهاى او، چون كوه صبر و شكیبایى، آرام و مطمئن ایستاده و با او سخن مى‏گوید، ناگهان در دادگاه وجدان خویش، خود را محكوم وشكست خورده یافت، و بى تأمل از گفته‏هاى خود معذرت خواهى كرد و اسلام آورد . (14)
ارزش و اهمیت این گونه شكیبایى و بردبارى، چه بسا براى بسیارى از انسانها، نامفهوم باشد، ولى كسانى چون خواجه نصیر الدین طوسى كه از یك سو افضل عالمان عصر خویش در علوم عقلى و نقلى شناخته شده، و از سوى دیگر منصب وزارت را در دستگاه حكومت به وى واگذار كرده‏اند، در اوج موقعیت علمى و اجتماعى، به امام خویش اقتدا كرده و در مقابل بدگویان به صبرى شگفت نایل مى‏شود.
شخصى به او خطاب مى‏كند: اى سگ، و اى سگ زاده!
اما او در پاسخ مى‏گوید، این سخن تو درست نیست، زیرا سگ بر چهار دست و پا راه مى‏رود و من چنین نیستم، سگ چنگال دارد، شعور ندارد، نمى‏اندیشد، ولى من چنین نیستم و... (15)
براستى چنین شكیبایى و تحملى را جز در پیروان مكتب اهل بیت نمى‏توان پیدا كرد.

صمیمیت و محبت با دوستان

یكى از دوستان امام باقر (ع) به نام ابى عبیده مى‏گوید:
در سفر، رفیق و همراه، امام باقر (ع) بودم.در طول سفر همیشه نخست من سوار بر مركب مى‏شدم و سپس آن حضرت بر مركب خویش سوار مى‏شد. (و این نهایت احترام و رعایت حرمت بود) .
زمانى كه بر مركب مى‏نشستیم و در كنار یكدیگر قرار مى‏گرفتیم، آن چنان با من گرم مى‏گرفت و از حالم جویا مى‏شد كه گویى لحظاتى قبل در كنار هم نبوده‏ایم ودوستى را پس از روزگار دورى جسته است.
به آن حضرت عرض كردم:
اى فرزند رسول خدا! شما در معاشرت و لطف و محبت به همراهان و رفیقان به گونه‏اى رفتار مى‏كنید كه از دیگران سراغ ندارم، و براستى اگر دیگران دست كم در اولین برخورد و مواجهه، چنین برخورد خوشى با دوستانشان داشته باشند، ارزنده و قابل تقدیر خواهد بود.
امام باقر (ع) فرمود: آیا نمى‏دانى كه مصافحه (نهادن دست محبت در دست دوستان و مؤمنان) چه ارزشى دارد؟ مؤمنان هر گاه با یكدیگر مصافحه كنند و دست دوستى بفشارند، گناهانشان همانند برگهاى درخت فرو مى‏ریزد و در منظر لطف خدایند تا از یكدیگر جدا شوند. (16)

محبت و عاطفه نسبت به خانواده

زندگى اجتماعى امام باقر (علیه السلام)محبت و عاطفه نسبت به فرزندان و اعضاى خانواده در اوج رعایت ارزشهاى دینى و الهى، چیزى است كه تنها در مكتب اهل بیت به صحیحترین شكل آن دیده مى‏شود.كسانى كه از مكتب اهل بیت (ع) دور مانده‏اند، چه آنان كه اصولا پایبند به دین نیستند و چه آنان كه دین را از طریق غیر اهل بیت دریافت كرده‏اند، در ایجاد تعادل میان عواطف و ارزشها گرفتار افراط و تفریط شده‏اند.
گروهى آنچنان دلبسته به فرزند و زندگى هستند كه همه قوانین و ارزشهاى دینى و اجتماعى را فداى آن مى‏كنند، و دسته‏اى آنچنان گرفتار جمود و جهالت شده‏اند كه گمان كرده‏اند، توحید و محبت به خدا مستلزم بى‏عاطفگى و بى مهرى نسبت به غیر خداست.این گروه دوستى و محبت زن و فرزند را عار مى‏دانند و در مرگ‏عزیزانشان، حتى از قطره‏اى اشك دریغ دارند، ولى در مكتب امام باقر (ع) خبرى از این افراط و تفریطها نیست.
گروهى نزد امام باقر (ع) شرفیاب شدند و به خانه آن حضرت وارد گشتند.اتفاقا یكى از فرزندان خردسال امام باقر (ع) مریض بود و آنان آثار غم و اندوه فراوانى را در آن حضرت مشاهده كردند.امام باقر از مریضى فرزند به گونه‏اى نگران و ناراحت بود كه آرامش نداشت.آن گروه با مشاهده این وضع با خود گفتند كه اگر این كودك طورى بشود (بمیرد) ممكن است امام باقر (ع) چنان ناراحت و غمگین شود و از خود عكس العملهایى نشان دهد كه ما از ایشان انتظار نداشته باشیم.در همین اندیشه بودند كه ناگهان صداى شیون شنیده شد و دانستند كه كودك جان سپرده و اطرافیان بر او مى‏گریند، اما همچنان از وضع امام باقر (ع) بیخبر بودند كه ایشان با صورتى گشاده بر آنان وارد شد، بر خلاف آنچه قبلا از آن حضرت مشاهده كرده بودند.
میهمانان گفتند: وقتى كه ما وارد شدیم و حال مضطرب شما را دیدیم، ما نیز نگران وضع و حال شما شدیم!
امام (ع) فرمود: ما دوست داریم كه عزیزانمان سالم و بى رنج و درد باشند، ولى زمانى كه امر الهى سر رسید و تقدیر خداوندى محقق شد، خواست خداوند را مى‏پذیریم و در برابر مشیت او تسلیم و راضى هستیم. (17)
این بیان، مى‏نمایاند كه برخوردارى از روحیه رضا و تسلیم به معناى كنار نهادن عواطف و احساسهاى طبیعى نیست، بلكه عواطف در جاى خود باید ابراز شود و در اوج ابراز عواطف انسانى، روحیه رضا و تسلیم در برابر حكم الهى را نیز باید حفظ كرد.

احترام به حقوق اجتماعى مؤمنان

زراره گوید: امام باقر (ع) براى تشییع جنازه مردى از قریش، حضور یافت و من هم با ایشان بودم.در میان جمعیت تشییع كننده عطاء نیز حضور داشت.
در این میان، زنى از مصیبت دیدگان فریاد و ناله بر آورد.
عطاء به زن مصیبت زده گفت: یا ساكت مى‏شوى، یا من بازخواهم گشت! و در این تشییع، شركت نخواهم جست.
اما، آن زن ساكت نشد و به زارى و افغان ادامه داد.و عطاء هم بازگشت و تشییع را ناتمام گذاشت.
من براى امام باقر (ع) قضیه عطاء را باز گفتم (و در انتظار عكس العمل امام بودم) .امام فرمود: به راه ادامه دهیم و جنازه را همچنان تشییع كنیم، زیرا اگر بنا باشد كه به خاطر مشاهده یك عمل اشتباه و سر و صداى بیجاى یك زن، حقى را كنار بگذاریم (و به وظیفه اجتماعى خود نسبت به مؤمنى عمل نكنیم) حق مسلمانى را نادیده گرفته‏ایم.
زراره گوید: پس از تشییع، جنازه را بر زمین نهادند و بر آن نماز خواندیم و مراسم تدفین ادامه یافت.در این میان، صاحب عزا پیش آمد، از امام باقر (ع) سپاسگزارى كرد و به ایشان عرض كرد: شما توان راه رفتن زیاد را ندارید، به همین اندازه كه لطف كرده و در تشییع جنازه شركت كرده‏اید، متشكریم و اكنون بازگردید!
زراره مى‏گوید: من به امام گفتم: اكنون كه صاحب عزا به شما رخصت بازگشت داده، بهتر است بازگردید، زیرا من سؤالى دارم كه مى‏خواهم از محضرتان استفاده كنم.
امام فرمود: به كار خود ادامه بده، ما با اجازه صاحب عزا نیامده‏ایم تا با اجازه او بازگردیم.تشییع جنازه یك مؤمن، فضل و پاداشى دارد كه ما به خاطر آن آمده‏ایم.به هر مقدار كه انسان به تشییع ادامه دهد و به مؤمن حرمت نهد، از خداوند پاداش مى‏گیرد. (18) در این حدیث، درسهاى چندى نهفته است كه از آن جمله به این موارد مى‏توان اشاره كرد:
الف: لزوم وا ننهادن وظیفه و ترك نكردن حق به خاطر مشاهده باطل از دیگران.
ب: لزوم اهتمام به حقوق اجتماعى مؤمنان و ضرورت اجتناب از تنگ نظرى.
ج: حرمت مؤمن، حتى پس از مردن.
د: ضرورت انجام همه وظایف حتى وظایف اجتماعى، براى خدا و نه صرفا رضاى خلق.

اهتمام به حقوق مالى مردم

ابو ثمامه گوید: حضور امام باقر (ع) رسیدم و عرض كردم: فدایت شوم! من مردى هستم كه مى‏خواهم در مكه اقامت گزینم، ولى یكى از پیروان مذهب مرجئه (19) از من طلبكار است و من به او مدیون مى‏باشم.نظر شما چیست؟ (آیا بهتر است كه به وطنم بازگردم و بدهكاریم را به آن مرد بپردازم، یا با توجه به این كه مذهب آن مرد مذهب باطلى است، مى‏توانم پرداخت بدهى خود را به تأخیر انداخته، همچنان در مكه بمانم؟)
امام فرمود: به سوى طلبكار باز گرد و قرضت را ادا كن و مصمم باش به گونه‏اى زندگى كنى كه هنگام مرگ و ملاقات خداوند، طلبى از ناحیه دیگر بر عهد تونباشد، زیرا مؤمن هرگز خیانت نمى‏كند. (20)

رعایت حقوق و نیازهاى روحى همسران

زاهد نمایان و تنگ نظرانى كه عبادت و تقوا را در انزوا و كسالت و جمود مى‏بینند و با ترك شؤون زندگى و رفتارهاى اجتماعى در صدد راهیابى به مقامات معنوى هستند! واقعیات حیات را نادیده گرفته و به جاى پیروى از تمامیت وحى، تشخیصهاى نادرستشان را، ملاك حق مى‏شمرند، تشكیل زندگى خانوادگى را مانع وصول به حق پنداشته و رعایت حقوق و نیازهاى طبیعى و واقعى همسران را در خور دنیا گرایان مى‏دانند! و در جهت ضدیت با فطرت و طبیعت و نظام هستى بر مى‏خیزند، اما در مكتب اهل بیت (ع) و در زندگى امام باقر (ع) اثرى از این گونه حركتها نیست، بلكه هر حقیقتى در جاى خود مورد توجه قرار گرفته است.از آن جمله نیازهاى روحى همسران است كه معمولا در نگاه انسانهاى سطحى مورد غفلت و بیمهرى قرار مى‏گیرد، ولى در زندگى امامان (ع) به عنوان یك واقعیت مورد توجه بوده است.
گروهى از مردم به حضور امام باقر (ع) رسیدند، در حالى كه امام خضاب (21) كرده بود.
تازه واردان، از علت خضاب كردن آن حضرت، جویا شدند.
امام (ع) فرمود: چون زنان از آراستگى شوهر خویش شادمان مى‏شوند، من براى همسرانم خضاب كرده و خود را آراسته‏ام. (22)

عدم تحمیل ایده‏هاى خویش بر همسران

ایده‏هاى انسان بر دو گونه‏اند:
1 ـ ایده‏هاى اصولى و غیر قابل چشمپوشى، مانند پایبندى به اصول دین و واجبات و محرمات شرعى و نیز رعایت اصول اخلاق انسانى و...كه انسان نسبت به چنین ایده‏هایى نمى‏تواند بى تفاوت باشد، چه در مورد همسر و چه دیگران.
امر به معروف و نهى از منكر شامل چنین زمینه‏هایى است و همه مردم در قلمرو مكتب وظیفه دارند كه در مرحله نخست، اعضاى خانواده خویش را به این ارزشها دعوت كرده و از ضد ارزشها بازدارند و در مرحله بعد همه افراد جامعه را امر به معروف و نهى از منكر نمایند.
2 ـ ایده‏هاى فردى در مورد مسایل مختلفى كه فراتر از حد وظایف ضرورى است، مانند رعایت مستحبات و ترك مكروهات، و یا چشمپوشى از مباحات به منظور هدف و آرمانى خاص و ارزشمند .
اهل تقوا و زهد، علاوه بر انجام وظایف واجب و ضرورى، بسیارى از لذتهاى دنیوى را ترك مى‏كنند و حتى از تجملهاى مجاز و مباح نیز اجتناب مى‏ورزند.
گاه موقعیت اجتماعى و سنى یك فرد، مستلزم رعایت مسایلى است كه رعایت آنها بر دیگران و حتى همسران وى لازم نیست.در چنین مواردى، معمول انسانها سعى مى‏كنند تا ایده‏هاى خود و شیوه زندگى خویش را بر دیگران و همسر و فرزندشان تحمیل كنند و شرایط و روحیات ایشان را در نظر نگیرند.
در زندگى امام باقر (ع) نه تنها چنین نقطه ضعفهایى دیده نمى‏شود، بلكه خلاف آن قابل مشاهده است.
حسن زیات بصرى مى‏گوید: من به همراه یكى از دوستانم به منزل امام باقر (ع) رفته، بر او وارد شدیم.
برخلاف تصور خویش، آن حضرت را در اتاقى مفروش، آراسته و زینت شده یافتیم و بر دوش وى پارچه‏اى به رنگ گلهاى سرخ مشاهده كردیم.محاسن را قدرى كوتاه كرده و بر چشمان سرمه كشیده بود. (باید توجه داشت كه در آن عصر و محیط سرمه كشیدن مردان رایج بوده است) .
ما مسایل خود را با آن حضرت در میان گذاشتیم و سؤالهایمان را پرسیدیم و ازجا برخاستیم .هنگام خارج شدن از منزل، امام به من فرمود: همراه با دوستت، فردا هم نزد من بیایید.
گفتم بسیار خوب، خواهیم آمد.
چون فردا شد، با همان دوستم به خانه امام رفتیم، ولى این بار به اتاقى وارد شدیم كه در آن، جز یك حصیر، هیچ امكاناتى نبود و امام پیراهنى خشن بر تن داشت.
در این هنگام امام به رفیق من رو كرد و فرمود: اى برادر بصرى! اتاقى كه دیشب مشاهده كردى و در آنجا نزد من آمدى از همسرم بود كه تازه با او ازدواج كرده‏ام و در واقع آن اتاق، اتاق او بود و لوازم آن نیز، لوازم و امكاناتى است كه او آورده است.
او خودش را براى من آراسته بود و من نیز مى‏بایست عكس العمل مناسبى داشته باشم و خودم را براى او بیارایم و بى‏تفاوت نباشم.امیدوارم از آنچه دیشب مشاهده كردى، به قلبت گمان بد راه نداده باشى.
رفیق من در پاسخ امام گفت: به خدا قسم، بدگمان شده بودم، ولى اكنون خداوند آن بد گمانى را از قلبم زدود و حقیقت را دریافتم. (23)
آنچه از این حدیث استفاده مى‏شود، این است كه امام از همسرش انتظار ندارد كه چون او بر حصیر بنشیند و لباس خشن بر تن كند.
امام با این كه در قلمرو اعمال فردى خود، از تجمل پرهیز دارد، ولى در زندگى خانوادگى و حتى اجتماعى، عواطف و نیازهاى روحى همسر و نیز شرایط و مقتضیات زمان را در نظر دارد و تجمل حلال را ممنوع نمى‏شمارد و در مواردى لازم‏هم مى‏داند.
حكم بن عتیبه مى‏گوید: بر امام باقر (ع) وارد شدم در حالى كه اتاقش آراسته و لباسش رنگین بود، من همچنان به اتاق و لباس آن حضرت خیره شده بودم و نگاه مى كردم.امام كه آثار شگفتى را در من مشاهده كرده بود، فرمود: اى حكم نظرت درباره آنچه مى‏بینى چیست؟
عرض كردم: درباره عمل شما چگونه مى‏توانم داورى كنم (شما امام هستید و جز كار بایسته انجام نمى‏دهید)، ولى در محیط ما، جوانان كم سن و سال چنین مى‏پوشند، نه بزرگسالان!
امام فرمود: اى حكم، چه كسى زینتهاى الهى و خدادادى را ممنوع ساخته است! (پوشیدن این لباس زیبا و شیك، حرمت شرعى ندارد) ولى خوب است بدانى كه این اتاق، از آن همسر من است و تازه با او ازدواج كرده‏ام و تو مى‏دانى كه اتاق ویژه خود من چگونه اتاقى است. (24)

رعایت جمال و زى شرافتمندانه

ائمه (ع) به تناسب شرایط زمانى و مسؤولیتهاى اجتماعى خود، زندگى مى‏كرده‏اند.
در حالات على (ع) دیده شده است كه آن حضرت در دوران حكومت و فرمانروایى خویش، كفشهایش را خود وصله مى‏زد و از ساده‏ترین و كم بهاترین جامه‏ها استفاده مى‏كرد، ولى آن حضرت شیوه زندگى خود را براى همگان تجویز نمى‏نمود و مى‏فرمود: من چون حاكم جامعه هستم، وظیفه خاصى دارم و باید در حد پایین‏ترین طبقات جامعه زندگى كنم تا آنان با مشاهده وضع من، در خوداحساس آرامش و رضایت كنند.
اما سایر امامان، از آنجا كه مسؤولیت حكومت را بر عهده نداشته‏اند و در شرایط اجتماعى ویژه‏اى زندگى مى‏كرده‏اند، كه چه بسا استفاده از لباسهاى كم بها و وصله‏دار موجب تضعیف موقعیت اجتماعى آنان و توهین به شیعه مى‏شد، و بازتاب منفى داشته است، بر اساس وظیفه، آداب صحیح اجتماعى را رعایت كرده، به جمال و زى شرافتمندانه در جامعه اهتمام مى‏ورزیده‏اند .
امام باقر (ع) حتى در مورد چگونگى اصلاح محاسن خویش به مرد پیرایشگر رهنمود مى‏دهد. (25) و در انتخاب لباس براى خویش، عزت و شرافت و زى شایسته را در نظر دارد! چنان كه گاه لباس فاخر و تهیه شده از خز مى‏پوشد. (26) و براى لباس رنگهاى جذاب و پر نشاط انتخاب مى‏كند. (27)
امام باقر (ع) از این كه در اندام او آثار رخوت و كسالت و پژمردگى ظاهر باشد، متنفر بود.
حكم بن عتیبه مى‏گوید: امام باقر (ع) را دیدم كه حنا بر ناخنها نهاده است.
امام به من فرمود: نظرت درباره این كار چیست؟
عرض كردم: درباره كار شما چه مى‏توانم بگویم (شما خود آگاهتر هستید و جز كار بایسته انجام نمى‏دهید)، ولى در آداب و رسوم اجتماعى ما، جوانان ناخنهایشان را با حنا مى‏آرایند !
امام فرمود: اى حكم! وقتى كه انسان تنظیف مى‏كند و با دارو، موهاى زاید بدن را مى‏زداید، دارو بر ناخنها اثر گذاشته و رنگ آن را شبیه ناخن مردگان مى‏سازد.رنگ آن را با حنا مى‏توان تغییر داد. (28) این احادیث در مجموع مى‏رساند كه امام باقر (ع) به چگونگى وضع لباس و زى خویش در جامعه توجه داشته، بى قیدى و بد منظرى و بى‏مبالاتى را نمى‏پسندیده است.

پى‏نوشت‏ها:

1 ـ رأیت الباقر (ع) و هو متكى‏ء على غلامین اسودین.فسلمت علیه فرد على على بهر و قد تصبب عرقا فقلت: اصلحك الله لوجاءك الموت و انت على هذه الحال فى طلب الدنیا، فخلى الغلامین من یده و تساند و قال: لو جاءنى و انا فى طاعة من طاعات الله اكف بها نفسى عنك و عن الناس، و انما كنت اخاف الله لو جاءنى و انا على معصیة من معاصى الله، فقلت: رحمك الله اردت ان اعظك فوعظتنى.ارشاد مفید 2/159، مناقب 4/201، كشف الغمة 2/330، الفصول المهمة 213، بحار 46/ .287
2 ـ المناقب 2/295، ائمتنا 1/ .351
3 ـ حسن بن على الوشا از شخصیتهاى برجسته امامیه و از اصحاب امام رضا (ع) مى‏باشد كه نجاشى درباره او گفته است «كان من وجوه هذه الطائفة» و «كان عینا من عیون هذه الطائفة» .اعیان الشیعة 5/ .195
4 ـ اعیان الشیعة 5/ .194
5 ـ سیرة الائمة الاثنى عشر 2/ .202
6 ـ كان ابو جعفر الباقر (ع) جالسا فى الحرم و حوله عصابة من اولیائه، إذ اقبل طاووس الیمانى فى جماعة، فقال: من صاحب الحلقة؟ قیل: محمد بن على...قال: ایاه اردت، فوقف علیه و سلم و جلس ثم قال: اتأذن لى فى السؤال؟ فقال الباقر (ع) قد اذناك فسلم قال: ...بحار 46/ .355
7 ـ عن ابى حمزة الثمالى قال: كنت جالسا فى مسجد رسول الله (ص) اذ اقبل رجل فسلم فقال من انت یا عبد الله...بحار 46/ .357
8 ـ كان علیه السلام لا یسمع من داره یا سائل بورك فیك، و یا سائل خذ هذا، و كان علیه السلام یقول: سموهم باحسن اسمائهم.احقاق الحق 12/ .189
9 ـ عن ابى عبد الله (ع) : كان ابى اقل اهل بیته مالا و اعظمهم مؤونة و كان یتصدق كل جمعة بدینار و كان یقول الصدقة یوم الجمعة تضاعف كفضل یوم الجمعة على غیره من الایام .بحار 46/295، الانوار البهیة 122، اعیان الشیعة 1/ .653
10 ـ روى عن ابى عبد الله (ع) قال: دخلت على ابى یوما و هو یتصدق على فقراء اهل المدینة بثمانیة آلاف دینار، و اعتق اهل بیت بلغوا احد عشر مملوكا...بحار 46/ .302
11 ـ قال عمرو بن دینار و عبد الله بن عبید بن عمیر، مالقینا ابا جعفر محمد بن على (ع) الا و حمل الینا النفقة و الصلة و الكسوة، و یقول: هذه معدة لكم قبل ان تلقونى.بحار 46/287، كشف الغمة 2/ .334
12 ـ قالت سلمى ـ مولاة ابى جعفر (ع) ـ كان یدخل علیه اصحابه، فلا یخرجون من عنده حتى یطعمهم الطعام الطیب، و یكسوهم الثیاب الحسنة، و یهب لهم الدنانیر، فاقول له فى ذلك لیقل منه فیقول: یا سلمى ما حسنة الدنیا الا صلة الاخوان و المعارف و كان یصل بالخمسمأة ...الفصول المهمة .197
13 ـ و قال الاسود بن كثیر: شكوت الى ابى جعفر (ع) الحاجة و جفاء الاخوان فقال: بئس الأخ أخ یرعاك غنیا و یقطعك فقیرا ثم امر غلامه فاخرج كیسا فیه سبعمأة درهم فقال: استنفق هذا فاذا فرغت فأعلمنى.ارشاد 2/146، روضة الواعظین 1/204، كشف الغمة 2/321، الفصول المهمة 215، نور الابصار 50، الانوار البهیة .122
14 ـ قال له نصرانى: انت بقر؟ قال: انا باقر، قال: انت ابن الطباخة؟ قال: ذاك حرفتها، قال: انت ابن السود الزنجیة البذیة، قال: ان كنت صدقت غفر الله لها، و ان كنت كذبت غفر الله لك، قال: فاسلم النصرانى.مناقب ابن شهر آشوب 4/207، بحار 46/289، نور الابصار، مازندرانى 51، اعیان الشیعة 1/ .653
15 ـ ر ك: الانوار البهیة .123
16 ـ عن ابى عبیدة قال: كنت زمیل ابى جعفر (ع) و كنت ابدا بالركوب ثم یركب هو، فاذا استوینا سلم و ساءل مساءلة رجل لا عهد له بصاحبه و صافح، قال: و كان اذا نزل نزل قبلى فاذا استویت انا و هو على الأرض سلم و ساءل مساءلة من لا عهد له بصاحبه، فقلت: یا ابن رسول الله انك لتفعل شیئا ما یفعله من قبلنا، و ان فعل مرة لكثیر، فقال: اما علمت ما فى المصافحة، ان المؤمنین یلتقیان فیصافح احدهما صاحبه فما تزال الذنوب تتحات عنهما كما یتحات الورق عن الشجر و الله ینظر الیهما حتى یفترقان.
17 ـ كان قوم اتوا ابا جعفر (ع) فوافقوا صبیا له مریضا، فرأوا منه اهتماما و غما و جعل لا یقر، قال فقالوا: و الله لئن اصابه شى‏ء إنا لنتخوف ان نرى منه ما نكره، قال: فما لبثوا ان سمعوا الصیاح علیه فاذا هو قد خرج علیهم منبسط الوجه فى غیر الحال التى كان علیها فقالوا له: جعلنا الله فداك لقد كنا نخاف مما نرى منك ان لو وقع ان نرى منك ما یغمنا فقال لهم: إنا لنحب ان نعافى فیمن نحب فاذا جاء امر الله سلمنا فیما یحب.عیون الأخبار، ابن قتیبه 3/66، بحار 11/ .86
18 ـ حضر ابو جعفر (ع) جنازة رجل من قریش و انا معه و كان فیها عطاء فصرخت صارخة فقال عطاء: لتسكتن او لنجرعن قال: فلم تسكت، فرجع عطاء قال: فقلت لأبى جعفر (ع) ان عطاء قد رجع قال: و لم؟ قلت صرخت هذه الصارخة فقال لها: لتسكتن او لنرجعن فلم تسكت فرجع فقال : امض بنا فلو انا اذا رأینا شیئا من الباطل مع الحق تركنا له لم نقض حق مسلم، قال: فلما صلى على الجنازة قال ولیها لابى جعفر: ارجع مأجورا رحمك الله فانك لا تقوى على المشى فأبى ان یرجع، قال فقلت له: قد اذن فى الرجوع و لى حاجة ارید ان اسالك عنها فقال: امض فلیس باذنه جئنا و لا باذنه نرجع، انما هو فضل و اجر طلبناه فبقدر ما یتبع الجنازة الرجل یؤجر على ذلك.بحار 46/301 ـ
19 ـ مذهب مرجئه از جمله مذاهب ساختگى و انحرافى است كه معتقدان به آن چنان پایبند عمل نیستند و به ادعاى ایمان، دلخوش مى‏دارند و در روایات معصومین مورد لعن و نفرین قرار گرفته‏اند.ر ك: الفرق بین الفرق، مترجم 145 ـ
20 ـ دخلت على ابى جعفر (ع) و قلت له: جعلت فداك انى رجل ارید ان الازم مكة و على دین للمرجئة، فما تقول؟ قال (ع) : ارجع الى مؤدى دینك و انظر ان تلقى الله عز و جل و لیس علیك دین، فان المؤمن لا یخون.علل الشرایع 528، بحار 103/ .142
21 ـ خضاب، نوعى آراستن موها یا پوست بدن با تغییر دادن رنگ آن به وسیله حنا یا سایر داروهاى رنگى است.
22 ـ عن ابى الحسن (ع) قال: دخل قوم على ابى جعفر (ع) فرأوه مختضبا فسألوه فقال: انى رجل احب النساء فأنا اتصبغ لهن.بحار 46/ .298
23 ـ دخلت على ابى جعفر (ع) انا و صاحب لى فاذا هو فى بیت منجد، و علیه ملحفة وردیة، و قد حف لحیته و اكتحل، فسألنا عن مسائل، فلما قمنا، قال لى: یا حسن! قلت: لبیك قال : إذا كان غدا فأتنى أنت و صاحبك، فقلت: نعم جعلت فداك، فلما كان من الغد دخلت علیه و اذا هو فى بیت لیس فیه الا حصیر و اذا علیه قمیص غلیظ، ثم اقبل على صاحبى، فقال: یا اخا البصرة! انك دخلت على امس و انا فى بیت المرأة و كان امس یومها، و البیت بیتها، و المتاع متاعها، فتزینت لى، على ان اتزین لها كما تزینت لى، فلا یدخل قلبك شى‏ء، فقال له صاحبى: جعلت فداك قد كان و الله دخل فى قلبى، فأما الآن فقد و الله اذهب الله ما كان، و علمت ان الحق فیما قلت.بحار 46/ .293
24 ـ دخلت على ابى جعفر (ع) و هو فى بیت منجد و علیه قمیص رطب و ملحفة مصبوغة قد أثر الصبغ على عاتقه، فجعلت انظر الى البیت و انظر فى هیئته فقال لى: یا حكم و ما تقول فى هذا؟ فقلت: ما عسیت ان اقول و أنا أراه علیك، فأما عندنا فانما یفعله الشاب المرهق، فقال: یا حكم من حرم زینة الله التى اخرج لعباده؟ فأما هذا البیت الذى ترى فهو بیت المرأة، و انا قریب العهد بالعرس، و بیتى البیت الذى تعرف.الكافى 6/446، بحار 46/ .292
25 ـ عن محمد بن مسلم، قال: رأیت ابا جعفر (ع) و الحجام یأخذ من لحیته فقال: دورها.بحار 46/ .299
26 ـ قال: رأیت على ابى جعفر محمد بن على (ع) جبة خز و مطرف خز.طبقات ابن سعد 5/321، سیر اعلام النبلاء 4/ .407
27 ـ عن مالك بن اعین، قال دخلت على ابى جعفر (ع) و علیه ملحفة حمراء شدیدة الحمرة.بحار 46/ .292
28 ـ رأیت ابا جعفر (ع) و قد اخذ الحناء و جعله على اظافیره فقال: یا حكم! ما تقول فى هذا؟ فقلت: ما عسیت ان اقول فیه و انت تفعله، و ان عندنا یفعله الشبان، فقال: یا حكم ان الأظافیر اذا اصابتها النورة غیرتها حتى تشبه اظافیر الموتى، فغیرها بالحناء، كافى 6/509، بحار 46/ .299

چهارشنبه 11/8/1390 - 19:12
اهل بیت
نویسنده: احمد ترابى
منبع:زندگى سیاسى امام باقر (ع)
اكنون امام باقر (ع) در زمانى كه افزون بر نیم قرن از رحلت رسول اكرم (ص) گذشته و تنشهاى فكرى و عقیدتى، شدت بیشترى یافته است، مجال مى‏یابد تا با تشكیل حوزه عظیم درسى به تصحیح اندیشه‏ها بپردازد.

مبارزه با اندیشه خوارج

خوارج گر چه پس از جنگ نهروان به شدت تضعیف شدند، ولى با گذشت زمان به تجدید قوا پرداخته و هوا دارانى یافته و بعدها به شورشها و حركتهاى اجتماعى دامن زدند. یكى از میدانهاى رویارویى امام باقر (ع) با اندیشه‏هاى منحرف، موضعگیریها و روشنگریهاى آن حضرت در رویارویى با عقاید و مشى خوارج بود. امام باقر (ع) در برخى از تعالیم خود مى‏فرمود: به این گروه مارقه (1) باید گفت: چرا از على (ع) جدا شدید، با این كه شما مدتها سر در فرمان او داشتید و در ركابش جنگیدید و نصرت و یارى وى زمینه تقرب شما را به خداوند، فراهم مى‏آورد.
آنها خواهند گفت: امیر المؤمنین (ع) در دین خدا حكم كرده است (یعنى در جنگ با معاویه حكمیت را پذیرفته است در حالى كه نمى‏بایست شرعا حكمیت را بپذیرد) .
به آنان باید گفت: خداوند در شریعت پیامبر حكمیت را پذیرفته و آن را به دو مرد از بندگانش وانهاده است.آنجا كه فرموده:
فابعثوا حكما من اهله و حكما من اهلها ان یریدا اصلاحا یوفق الله بینهما (2)
هر گاه میان زن و شوهر اختلافى رخ نمود كه احتمال دارد به جدایى منتهى شود، به انگیزه ایجاد سازش و همدلى میان آنها، یك مرد از جانب شوهر و یك مرد از جانب زن به عنوان حكم فرستاده شوند تا اگر بناى اصلاح باشد، خدا آنان راتوفیق عطا كند.
از سوى دیگر، رسول خدا (ص) در جریان بنى قریظه براى حكمیت، سعد بن معاذ را برگزید و او به آن چه مورد امضا و پذیرش خداوند بود، حكم كرد.
به خوارج باید گفت: آیا شما نمى‏دانید كه وقتى امیر المؤمنین (ع) حكمیت را پذیرفت به افرادى كه حكمیت بر عهده آنان نهاده شده بود فرمان داد تا بر اساس قرآن حكم كنند و از حكم خداوند فراتر نروند و شرط كرد كه اگر حكم آنان خلاف قرآن باشد، آن را نخواهد پذیرفت؟ زمانى كه كار حكمیت علیه على (ع) تمام شد، برخى به آن حضرت گفتند: كسى را بر خود حكم ساختى كه علیه تو حكم كرد!
امیر المؤمنین (ع) در پاسخ گفت: من به حكمیت كتاب خدا تن دادم، نه به حكمیت یك فرد تا نظر شخصى خودش را اعمال كند. اكنون باید به خوارج گفت كه در كجاى این حكمیت، انحراف از حكم قرآن دیده مى‏شود! با این كه آن حضرت بصراحت اعلام كرد كه: حكم مخالفت قرآن را رد مى‏كند. (3)
در روایتى دیگر آمده است: فردى از خوارج مدعى بود كه على (ع) در جنگ نهروان به خاطر كشتن خوارج، گرفتار ظلم شده است.وى مى‏گفت اگر بدانم كه در پهنه زمین كسى هست كه براى من ظالم نبودن على (ع) را ثابت كند به سویش خواهم شتافت.به او گفتند كه از میان فرزندان على (ع) شخصى چون ابو جعفر، محمد بن على مى‏تواند تو را پاسخ دهد.
وى كه از سردمداران خوارج بود، گروهى از بزرگان یارانش را گرد آورد و به حضور امام باقر (ع) رسید.
به امام باقر (ع) گفته شد اینان براى مناظره آمده‏اند.حضرت فرمود اكنون بازگردند و فردا بیایند.
فرداى آن روز، امام باقر (ع) فرزندان مهاجر و انصار را گرد آورد و گروه خوارج نیز حضور یافتند.
امام باقر (ع) با حمد و ستایش خداوند، سخن آغاز كرد و پس از شهادت به‏وحدانیت خداوند و رسالت پیامبر اكرم (ص) فرمود: سپاس خداى را كه با اعطاى نبوت به پیامبر اكرم، ما خاندان را كرامت بخشید و ولایت خویش را به ما اختصاص داد.اى فرزندان مهاجر و انصار! در میان شما هر كس فضیلتى از امیر المؤمنین على (ع) مى‏داند، بر جاى ایستد و آن را بازگوید.
حاضران هر یك ایستادند و در فضیلت على (ع) سخنها ایراد كردند.
با این زمینه و فضایى كه امام باقر (ع) پدید آورد آن مرد كه بزرگ خوارج آن محفل بشمار مى‏آمد، از جاى برخاست و گفت:
من فضایل و ارزشهاى على (ع) را بیش از این جمع آگاهم و روایتهاى فزونترى را مى دانم، ولى اینها مربوط به زمانى است كه على (ع) هنوز حكمیت را نپذیرفته، با پذیرش حكمیت كافر نشده بود.
سخن در فضایل على (ع) به حدیث خیبر رسید، آنجا كه پیامبر (ص) فرمود: «لاعطین الرایة غدا رجلا یحب الله و رسوله و یحبه الله و رسوله، كرارا غیر فرار، لا یرجع حتى یفتح الله على یدیه.»
فردا، پرچم را به فردى خواهم سپرد كه خدا و رسول را دوست دارد و خدا و رسول هم او را دوست دارند.بر دشمن هماره مى‏تازد و هرگز از میدان نبرد نمى‏گریزد، او از رزم باز نمى‏گردد مگر با پیروزى و فتح خیبر.
در این هنگام امام باقر (ع) رو به جانب آن مرد كرد و فرمود:
درباره این حدیث چه مى‏گویى؟
خارجى گفت: این حدیث حق است و شكى هم در آن نیست، ولى كفر پس از این مرحله پدید آمد .
امام باقر (ع) فرمود: آیا آن روز كه خداوند على را دوست مى‏داشت، مى‏دانست كه او در آینده اهل نهروان را خواهد كشت یا نمى‏دانست؟
مرد گفت: اگر بگویم خدا نمى‏دانست، كافر شده‏ام، پس ناگزیر باید اقرار كنم كه خداوند مى‏دانسته است.
امام باقر (ع) فرمود: آیا محبت خدا به على (ع) از آن جهت بوده كه وى در خط اطاعت خدا حركت مى‏كرده یا به خاطر عصیان و نافرمانى بوده است!
مرد گفت: بدیهى است كه دوستى خداوند نسبت به امیر المؤمنین على (ع) ازجهت اطاعت و بندگى وى بوده است نه عصیان و نافرمانى. (در نتیجه محبت خداوند به على (ع) بیانگر این است كه على (ع) تا پایان عمر در راه اطاعت خدا گام نهاده و هرگز از مسیر رضاى او بیرون نرفته است و آنچه كرده وظیفه الهى او بوده است).
سخن كه به اینجا رسید، امام باقر (ع) رو به آن مرد كرده و فرمود: اكنون تو در میدان مناظره مغلوب شدى، از جاى برخیز و مجلس را ترك كن.
مرد از جاى برخاست و آیه‏اى از قرآن را كه بیانگر آشكار گشتن حق براى او بود زمزمه مى‏كرد و اظهار داشت: «الله اعلم حیث یجعل رسالته» (4) .

مبارزه با توهمات قدریه و جبریه

از جمله مسایل بحث انگیز معارف اسلامى كه از دیر زمان، ذهن اندیشه وران و حتى عامیان را به پرسشهاى مختلف بر مى‏انگیخته، مسأله جبر و اختیار است.
در قرآن كه محور تعالیم اسلامى است از یك سو حاكمیت مطلق الهى بر تمامى ابعاد و زوایاى هستى به انسان یادآورى شده است، و از سوى دیگر اعمال و موضعگیرى آدمیان در صحنه زندگى و در میدان كفر و ایمان، عمل خود آنان بشمار آمده است.
در برخى آیات مى‏خوانیم: ما شاء الله لا قوة الا بالله (5)
خواست، خواست خداست و نیرویى جز به اتكاى خدا وجود ندارد.
و ما تشاؤون إلا ان یشاء الله... (6)
شما چیزى را نمى‏خواهید مگر این كه خداوند بخواهد.
تضل بها من تشاء و تهدى بها من تشاء (7) خداوند آن كس را كه بخواهد به وسیله آیات قرآن گمراه مى‏سازد و هر آن كس را كه بخواهد هدایت مى‏كند.
و از سوى دیگر در بعضى از آیات مى‏خوانیم:
و ما اصابكم من مصیبة فبما كسبت ایدیكم... (8)
هر ناگوارى كه به شما برسد، نتیجه دستاوردهاى خود شماست.
و لتجزى كل نفس بما كسبت و هم لا یظلمون (9)
هر فردى به وسیله آن چه خود كسب كرده و انجام داده است مجازات مى‏شود و آدمیان مورد ستم واقع نخواهند شد.
و لا تزر وازرة اخرى (10)
در نظام داورى حق، هیچ كس سنگینى بار دیگرى را بر دوش نمى‏كشد.
هر یك از این دو دسته آیات، بیانگر بعدى از معرفت جامع دینى است، و نظر به تبیین حقیقتى خاص دارد و در صورتى كه جایگاه هر یك از این آیات شناخته نشود، مثلا یك دسته مورد توجه قرار گیرد و دسته دیگر نادیده انگاشته شده، یا توجیه و تأویل شود، معرفت دینى به انحراف مى‏گراید، چنان كه در صدر اسلام، دور ماندگان از مكتب اهل بیت (ع) به دلیل عدم آشنایى كامل با منطق وحى و عدم تسلط بر مجموعه آیات قرآن و ناآگاهى از شیوه جمع میان پیامهاى آن، گرفتار افراط و تفریط شدند، گروهى به جبر گراییدند و دسته‏اى به تفویض كامل!
این جریانهاى فكرى هر چند در عصر امام صادق (ع) اوج بیشترى یافت، ولى خیزشهاى آن در عصر امام باقر (ع) نمایان شد.
امام باقر (ع) در رد نظریه جبر مطلق و اختیار مطلق مى‏فرمود:
لطف و رحمت الهى به خلق، بیش از آن است كه آنان را به انجام گناهان مجبور سازد، و سپس ایشان را به خاطر كارهایى كه به اجبار انجام داده‏اند عذاب كند! از سوى دیگر خداوند قاهرتر و نیرومندتر از آن است كه چیزى را اراده كند و تحقق‏نیابد.
از آن حضرت سؤال شد كه مگر میان جبر و اختیار، جایگاه سومى وجود دارد؟ امام باقر (ع) فرمود: آرى میان جبر و اختیار مجالسى گسترده‏تر از فضاى آسمانها و زمین هست. (11)
راوى حدیث همانند این بیان را به امام صادق (ع) نیز نسبت داده است.

موضعگیرى علیه دروغپردازان و غالیان

ضعف فرهنگ جامعه، همواره دو نتیجه تلخ را به همراه دارد: افراط یا تفریط! این دو آفت در حكومت امویان و مروانیان، جامعه را بشدت رنج مى‏داد.
برخى از مردم تحت تأثیر محیط و شگردهاى تبلیغى دستگاه حكومتى، از خاندان رسالت تا آنجا فاصله گرفتند كه به ایشان توهین كرده و ناسزا مى‏گفتند.و در مقابل، گروه دیگرى از مردم به انگیزه موضعگیرى علیه حكومت و یا انگیزه‏هاى دیگر، در تعظیم جایگاه اهل بیت (ع)، تا بدان جا افراط مى‏كردند كه ائمه معصومین (ع) ناگزیر با آنان به مواجهه و مبارزه مى‏پرداختند .
با توجه به امكانات محدودى كه در اختیار امامان (ع) قرار داشت، آنان براى ارتباط با شیعیان و تبیین مواضع حق براى ایشان، دشواریهاى مهمى داشتند و عناصر فرصت طلب از این خلأ در جهت منافع شخصى خود سود جسته، شیفتگان خاندان رسالت را با روایات ساختگى و دروغ به انحراف مى‏كشاندند.
در روایتى از امام صادق (ع) هفت تن به عنوان عناصر فرصت طلب و دروغپرداز معرفى شده‏اند :
1 ـ مغیرة بن سعید 2 ـ بیان 3 ـ صائد 4 ـ حمزة بن عماره بربرى 5 ـ حارث شامى 6 ـ عبد الله بن عمر و بن حارث 7 ـ ابو الخطاب. (12) در روایتى دیگر از امام ابو الحسن الرضا (ع) آمده است: «بیان» ، بر على بن الحسین (ع) دروغ مى‏بست و خداوند حرارت آهن را به او چشانید و كشته شد.مغیرة بن سعید بر امام باقر (ع) دروغ مى‏بست، او نیز كشته شد و به كیفر رسید و... (13)
هشام بن حكم از امام صادق (ع) نقل كرده است:
مغیرة بن سعید از روى عمد و غرض ورزى بر پدرم (امام باقر علیه السلام) دروغ مى‏بست.یاران مغیرة در جمع اصحاب امام باقر (ع) مى‏آمدند و نوشته‏ها و روایات را از ایشان مى‏گرفتند و به مغیره مى‏رساندند، و او در لابلاى آن نوشته‏ها مطالب كفر آمیز و باطل را مى‏افزود و به امام باقر (ع) نسبت مى‏داد و آنان را امر مى‏كرد تا آن مطالب را به عنوان آراى امام در میان شیعه رواج دهند.پس آن چه از مطالب آمیخته به غلو در روایات امام باقر دیده شود، افزوده‏هاى مغیرة بن سعید است. (14)
امام باقر (ع) از وجود چنین عناصر نا سالمى، كاملا آگاهى داشت و در هر فرصت به افشاى چهره آنان و انكار بافته‏هاى ایشان مى‏پرداخت.
وى درباره مغیرة مى‏فرمود: آیا مى‏دانید مغیرة مانند كیست؟ مغیره مانند بلعم است كه خداوند در حق وى فرمود:
الذى آتیناه آیاتنا فانسلخ منها فاتبعه الشیطان فكان من الغاوین (15) ما آیات خود را به او عطا كردیم ولى او به عصیان گرایید و پیرو شیطان گشت و در زمره گمراهان جهان قرار گرفت. (16)
از این روایت استفاده مى‏شود كه مغیرة در آغاز گمراه نبوده، بلكه در جمع شیعه جایگاهى ارزشمند داشته، ولى در مراحل بعد گرفتار كجروى و غلو شده و فرقه مغیریه را بنیان نهاده است.
مغیرة بن سعید، درباره خداوند قائل به تجسیم بود و سخنان غلو آمیز درباره على (ع) مى‏گفت . (17) درباره او گفته اند كه بعد از وفات امام باقر (ع)، مدعى امامت شد و بعدها ادعاى نبوت نیز كرد. (18)
«بیان» از دیگر چهره‏هاى افراطگر و غالى است.
درباره وى گفته‏اند كه به الوهیت على بن ابى طالب (ع) و حسن بن على (ع) و حسین بن على (ع) و محمد بن حنفیه و سپس ابو هاشم (فرزند محمد بن حنفیه) قائل بوده، و خود را مصداق آیه هذا بیان للناس مى‏دانسته است. (19)
او تا بدان جا به انحراف گراییده كه براى خویش مدعى نبوت و رسالت نیز شده است. (20)
امام باقر (ع) درباره او فرمود: «خداوند لعنت كند بیان تبان (21) را، زیرا وى بر پدرم (على بن الحسین، زین العابدین علیه السلام) دروغ مى‏بست.من شهادت مى‏دهم كه پدرم (على بن الحسین) بنده صالح خدا بود. (22)
در روایتى دیگر از امام باقر (ع) این سخن نقل شده است: خداوندا! من از مغیرة بن سعید و بیان به درگاه تو تبرى مى‏جویم. (23)
حمزة بن عماره بربرى، از دیگر منحرفانى است كه تحت لواى اعتقاد به امامت على (ع) و ائمه، به تحریف اندیشه‏ها پرداخته است.
او از اهل مدینه بود و محمد بن حنفیه را تا مرتبه الوهیت بالا برد، و گروهى از مردم مدینه و كوفه پیرو او شدند.امام باقر (ع) از او تبرى جسته و وى را لعنت كرده است. (24)
ابو منصور عجلى، افراطگر و منحرف دیگرى است كه در عصر امام باقر (ع) باافكار غلو آمیز و آراى ساختگى خود، پیروانى براى خویش گرد آورد كه با نام «منصوریه» یا «كسفیه» (25) شهرت یافتند.
امام باقر (ع) ابو منصور را به طور رسمى طرد نمود، ولى وى پس از وفات آن حضرت مدعى شد كه امامت از امام باقر (ع) به وى منتقل شده است. (26)
غالیان و افترا زنندگان به ائمه، خطوط مختلفى را دنبال مى‏كرده‏اند.
برخى از آنان در پى انگیزه‏هاى سیاسى، تلاش مى‏كرده اند تا امام باقر (ع) را مهدى موعود معرفى كنند.ولى امام باقر (ع) در رد آنان مى‏فرمود:
گمان مى‏كنند كه من مهدى موعودم، ولى من به پایان عمر خویش نزدیكترم تا به آنچه ایشان مدعى هستند و مردم را به آنان مى‏خوانند. (27)
گروهى دیگر از این گروهها، راه تندروى و غلو را در امر ولایت و مقام ائمه در پیش گرفته بودند كه امام باقر (ع) در رد ایشان مى‏فرمود:
اى گروه شیعیان! خط میانه باشید تا تندروان از تندروى خویش نادم شوند و به شما اقتدا نمایند، و جویندگان راه و حقیقت به شما ملحق گردند.
فردى از انصار به امام عرض كرد: تندروان و غالیان چه كسانى هستند؟
امام فرمود: غالى و تندرو آن كسانى هستند كه به ما اوصاف و عناوین و مقاماتى را نسبت مى‏دهند كه خودمان آن اوصاف را براى خویش قایل نشده‏ایم.آنان از ما نیستند و ما هم از ایشان نیستیم...
سپس آن حضرت چنین ادامه داد: به خدا سوگند، ما از سوى خدا برائت و آزادى مطلق به همراه نداریم، و میان ما و خدا خویشاوندى نیست، و بر خداوند حجت و دلیلى در ترك تكلیف و وظایف نخواهیم داشت.ما به خداوند تقرب نمى‏جوییم، مگر به وسیله اطاعت و بندگى او.پس هر یك از شما كه مطیع خداوند باشد، ولایت و محبت ما به حال او ثمر بخش است، و كسى كه اهل معصیت باشد، ولایت ما سودى به حالش نخواهد داشت.هان، دور باشید از گول زدن خویش وگول خوردن به وسیله غالیان! (28)

پى‏نوشت‏ها:

1 ـ «مارقه» به گروه خوارج اطلاق شده است، زیرا آنان از زیر بار بیعت خود با على (ع) خارج شدند، و على (ع) در خطبه شقشقیه به این جهت درباره ایشان گفت: «و مرقت اخرى» .نهج البلاغه، خطبه .3
2 ـ نساء/ .35
3 ـ احتجاج طبرسى 2/ .324
4 ـ الكافى 8/349، بحار 21/ .26
5 ـ كهف/ .39
6 ـ انسان/76، تكویر/ .81
7 ـ اعراف/ .155
8 ـ شورى/ .30
9 ـ جاثیه/ .22
10 ـ انعام/164، اسراء/15، زمر/39، فاطر/ .18
11 ـ عن ابى جعفر و ابى عبد الله (ع) قالا: إن الله ارحم بخلقه من ان یجبر خلقه على الذنوب ثم یعذبهم علیها و الله اعز من ان یرید امرا فلا یكون، قال: فسئلا (ع) هل بین الجبر و القدر منزلة ثالثة؟ قالا: نعم أوسع مما بین السماء و الارض.اصول كافى 1/باب الجبر و القدر، حدیث .9
12 ـ اختیار معرفة الرجال، جزء 4/302، حدیث .543
13 ـ همان، حدیث/ .544
14 ـ اختیار معرفة الرجال، جزء 3/225، حدیث .402
15 ـ اعراف/ .175
16 ـ تفسیر العیاشى 2/42، اختیار معرفة الرجال 228، حدیث 406، بحار 46/ .322
17 ـ تاریخ طبرى 5/456، الكامل فى التاریخ 4/209 ـ .207
18 ـ الفصل فى الملل و الأهواء و النحل 2/14 ـ .13
19 ـ تاریخ طبرى 5/457، الكامل فى التاریخ 4/ .209
20 ـ فرق الشیعة .34
21 ـ «تبان» به معناى علاف و كاه فروش است.
22 ـ اختیار معرفة الرجال .301
23 ـ طبقات ابن سعد 5/ .237
24 ـ فرق الشیعة 28 ـ .27
25 ـ «كسفیه» نامیده شدند، چون مى‏گفتند: «ان علیا هو الكسف الساقط من السماء» .
26 ـ فرق الشیعه 38، الفصل فى الملل و الاهواء و النحل 2/ .14
27 ـ سیر اعلام النبلاء 4/407، تاریخ ابن عساكر 15/ .357
28 ـ اصول كافى 2/ .75

چهارشنبه 11/8/1390 - 19:12
اهل بیت
نویسنده: احمد ترابى
منبع:زندگى سیاسى امام باقر (ع)
ابو جعفر، امام محمد باقر (ع) پنجمین آفتابى است كه بر افق امامت، جاودانه درخشید.زندگیش سراسر دانش و ارزش بود، از این رو باقر العلوم نامیده شد، یعنى شكافنده دشواریهاى دانش و گشاینده پیچیدگیهاى معرفت. خصلت آفتاب است كه هماره گام بر فرق ظلمت مى‏نهد و در لحظه‏هاى تاریك، بر افق زمان مى‏روید تا ارزشهاى مهجور و نهان شده در سیاهى جهل و جور را، دوباره جان بخشد و آشكار سازد. او نیز در عصر حاكمیت جور و تشتت اندیشه‏هاى دینى امت اسلام، تولد یافت تا پیام آور معرفت و احیاگر اسلام ناب محمدى (ص) باشد.

ولادت

حضرت ابو جعفر، باقر العلوم، در شهر مدینه تولد یافت.و بر اساس نظریه بیشتر مورخان و كتابهاى روایى، تولد آن گرامى در سال 57 هجرى بوده است. (1) این نقل، با روایاتى كه نشان مى‏دهد امام باقر (ع) به هنگام شهادت جد خویش ـ حسین بن على (ع) ـ در سرزمین طف حضور داشته و سه سال از عمرش مى‏گذشته است هماهنگى دارد. (2)
در روز و ماه ولادت آن حضرت نیز نقلهاى مختلفى یاد شده است:
الف ـ سوم صفر 57 هجرى. (3)
ب ـ پنجم صفر 57 هجرى. (4)
ج ـ جمعه اول رجب 57 هجرى. (5)
د ـ دوشنبه یا سه شنبه اول رجب 57 هجرى. (6)
بیشتر محققان با ترجیح نظریه نخست، یعنى سوم صفر آن را پذیرفته‏اند.

تبار والاى امام باقر (ع)

امام محمد باقر (ع) از جانب پدر و نیز مادر، به شجره پاكیزه نبوت منتهى مى‏گردد.
او نخستین مولودى است كه در خاندان علویان از التقاى دو بحر امامت (نسل حسن بن على و حسین بن على علیهما سلام) تولد یافت: (7)
پدر: على بن الحسین، زین العابدین (ع) .مادر: ام عبد الله، فاطمه، دختر امام حسن مجتبى (ع) (8)
مادر گرامى امام باقر (ع) نخستین علویه‏اى است كه افتخار یافت فرزندى علوى به دنیا آورد . (9) براى وى كنیه‏هایى چون ام الحسن و ام عبده آورده‏اند، اما مشهورترین آنها، همان ام عبد الله است.
در پاكى و صداقت، چنان نمونه بود كه صدیقه‏اش لقب دادند. (10)
امام باقر (ع) مادر بزرگوار خویش را چنین توصیف كرده است:
«روزى مادرم كنار دیوارى نشسته بود، ناگهان دیوار ریزش كرد و در معرض ویرانى قرار گرفت، مادرم دست بر سینه دیوار نهاد و گفت، به حق مصطفى (ص) سوگند، اجازه فروریختن ندارى.دیوار بر جاى ماند تا مادرم از آن جا دور شد.سپس دیوار فرو ریخت. (11)

نام و كنیه

نام آن حضرت محمد است.این نامى است كه رسول خدا (ص) از دیر زمان براى وى برگزیده بود .
جابر بن عبد الله انصارى یار دیرین پیامبر (ص) افتخار دارد كه سلام رسول خدا را به امام باقر (ع) ابلاغ كرده است.از بیان او ـ كه بتفصیل خواهد آمد ـ استفاده مى‏شود كه نامگذارى امام باقر (ع) به وسیله پیامبر اكرم (ص) صورت گرفته است.كنیه آن گرامى ابو جعفر (12) است و جز این كنیه‏اى براى وى نقل نكرده‏اند. (13)

القاب

براى امام باقر (ع) این القاب یاد شده است:
1 ـ باقر.
این لقب مشهورترین القاب آن حضرت بشمار مى‏آید و بیشتر منابع بدان تصریح كرده‏اند. (14)
در بیان فلسفه تعیین این لقب براى وى، آمده است:
ـ شكافنده معضلات علم و گشاینده پیچیدگیهاى دانش بود. (15)
ـ به دلیل گستردگى معارف و اطلاعاتى كه در اختیار داشت، باقر نامیده شد. (16)
ـ بدان جهت كه در نتیجه سجده‏هاى بسیار، پیشانیش فراخ گشته بود. (17)
ـ احكام را از متن قوانین كلى، استنباط و استخراج مى‏كرد. (18)
2 ـ شاكر
3 ـ هادى
4 ـ امین ـ شبیه، به جهت شباهت آن حضرت به رسول خدا (ص) (19) .

همسران

در منابع تاریخى، براى امام باقر (ع) دو همسر و دو «ام ولد» (20) نام برده‏اند.
همسران عبارتند از:
1 ـ ام فروة دختر قاسم بن محمد بن ابى بكر.
او هر چند از نسل ابو بكر بود، اما همانند پدرش قاسم بن محمد حق امامان را مى شناخت و اهل ولایت معصومین (ع) بود، چنان كه در روایتى از امام رضا (ع) آمده است كه روزى نام قاسم بن محمد نزد آن حضرت برده شد، امام فرمود: او به ولایت و امامت اعتقاد داشت. (21)
2 ـ ام حكیم دختر اسید بن مغیره ثقفى.

فرزندان

براى امام باقر (ع) هفت فرزند یاد كرده‏اند، پنج پسر و دو دختر.
1 ـ جعفر بن محمد الصادق (ع) .
وى مشهورترین، ارجمندترین و با فضیلت ترین فرزند امام باقر (ع) مى‏باشد كه از ام فروة زاده شد و نسل امامت از طریق او استمرار یافت.
2 ـ عبد الله بن محمد.او یگانه برادر امام صادق (ع) بشمار مى‏آید كه هم از ناحیه پدر و هم از ناحیه مادر با آن حضرت متحد است.مورخان وى را صاحب فضل و صلاح دانسته‏اند و متذكر شده‏اند كه فردى از بنى امیه به او سم خورانید و او را به شهادت رساند. (22)
3 ـ ابراهیم بن محمد، از ام حكیم.
4 ـ عبید الله بن محمد، از ام حكیم.
5 ـ على بن محمد.
6 ـ زینب بنت محمد، این دو (یعنى زینب و على) از یك مادرند كه ام ولد بوده است.
7 ـ ام سلمه، مادر وى را نیز ام ولد دانسته‏اند. (23)
برخى از منابع، تنها شش فرزند براى امام باقر (ع) نام برده‏اند و بر این باورند كه امام باقر فرزندى به نام عبید الله نداشته است. (24)
گروهى دیگر گفته اند: امام باقر (ع) دو دختر نداشته است، بلكه زینب و ام سلمه در حقیقت دو نام براى یك دختر است. (25)

پى‏نوشت‏ها:

1 ـ در سال تولد امام باقر (ع) جهار نقل وجود دارد كه عبارتند از: سالهاى 56، 57، 58، 59 هجرى در این میان نقل دوم، یعنى سال 57 از پشتوانه تاریخى و حدیثى بیشترى برخوردار است.برخى از منابعى كه سال 57 را یاد كرده‏اند عبارتند از: دلائل الامامة 194 اصول كافى 2/372، ارشاد مفید 2/56، مصباح المتهجد 557، اعلام الورى 259، مناقب ابن شهر آشوب 4/210، روضة الواعظین 1/207، كفایة الطالب 455، وفیات الاعیان 4/..174.و منابعى كه سال 58 را سال ولادت امام باقر (ع) دانسته‏اند عبارتند از: اثبات الوصیة 150 ـ 153، عیون المعجزات 75 و منابعى كه سال 59 را نقل كرده اند چنینند: فرق الشیعة 61، عمدة الطالب 138 ـ 139، بحار 46/217 به نقل از مصباح كفعمى.
2 ـ ر.ك: سبائك الذهب 74، عیون المعجزات 75، اخبار الدول و آثار الاول .11
3 ـ كشف الغمة 2/318، الفصول المهمة 211، مصباح كفعمى 522، نور الابصار شبلنجى 142، و...
4 ـ تذكرة الائمة، لاهیجى .125
5 ـ دلائل الامامة 94، مصباح المتهجد 557، اعلام الورى .259
6 ـ اعیان الشیعة 1/ .650
7 ـ انه اول من اجتمعت له ولادة الحسن و الحسین (ع) .رك: مناقب ابن شهر آشوب 4/208، عمدة الطالب 138 ـ 139، نور الابصار، مازندرانى .51
8 ـ برخى منابع، ام عبد الله، فاطمه را فرزند حسن مثنى (حسن بن حسن) دانسته اند مانند : تذكرة الخواص 302، وفیات الاعیان 4/174.اما بیشتر منابع وى را فرزند بى واسطه امام حسن مجتبى (ع) به شمار آورده‏اند مانند: تاریخ یعقوبى 2/320، فرق الشیعة، نوبختى 61، دلایل الامامة 95، اصول كافى 2/372، اثبات الوصیة 150، اعلام الورى 259، تذكرة الخواص 302، البدایة و النهایة 9/309، اخبار الدول و آثار الاول ...111
9 ـ هى اول علویة ولدت علویا.دلائل الامامة .95
10 ـ همان.
11 ـ عیون المعجزات 75، اثبات الهداة 5/270، بحار 46/217، نور الابصار، مازندرانى 44، الانوار البهیة .115
12 ـ مثیر الاحزان، جواهرى 237، تاریخ ابن خلكان 2/23، تاج الموالید، طبرسى/39، المعارف 215، سیر اعلام النبلاء، 4/401 و...
13 ـ الفصول المهمة 211، بحار 46/216، سیرة الائمة الاثنى عشر 2/ .200
14 ـ سبائك الذهب 74، عیون الاخبار، ابن قتیبه 1/312، ارشاد مفید 2/156، تذكرة الخواص 302، مرآة الجنان 1/248، تاریخ ابن وردى 1/248، روض الریاحین 67، الصواعق المحرقة 210، شذرات الذهب 1/ .149
15 ـ تاریخ یعقوبى 2/302، سیر اعلام النبلاء 4/402، الفصول المهمة 211، شذرات الذهب 1/ .149
16 ـ تاج الموالید 39، كشف الغمة 2/318، تذكرة الخواص 302، اعیان الشیعة 1/ .650
17 ـ تذكرة الخواص 302، اعیان الشیعة 1/ .650
18 ـ البدایة و النهایة 9/ .309
19 ـ این القاب در منابع زیر آمده است: دلائل الامامة 94، تاج الموالید 39، كشف الغمة 2/318، تذكرة الخواص 5/302، احقاق الحق 12/165 و...
20 ـ ام ولد به كنیزى گفته مى‏شود كه از مولاى خود صاحب فرزند شده باشد.
21 ـ ذكر عند الرضا (ع) القاسم بن محمد...و سعید بن المسیب فقال: كانا على هذا الامر ...قرب الاسناد 210، بحار 46/ .366
لازم به یادآورى است كه در متن حدیث قاسم بن محمد دایى امام موسى بن جعفر (ع) یاد شده كه جد مادرى به جاى آن صحیح است و آنچه مى‏نماید كه مراد از قاسم بن محمد همان جد مادرى است، ذیل حدیث مى‏باشد.
22 ـ الفصول المهمة .221
23 ـ برخى از منابع كه این هفت تن را یاد كرده‏اند عبارتند از: ارشاد مفید 2/172، تاج الموالید 118، مناقب 4/210، تذكرة الائمة .216
24 ـ طبقات ابن سعد 5/236، تذكرة الخواص .306
25 ـ اعلام الورى 265، كشف الغمة 2/322، الفصول المهمة 221، بحار 46/ .365

چهارشنبه 11/8/1390 - 19:11
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته