• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 42209
تعداد نظرات : 4513
زمان آخرین مطلب : 4148روز قبل
اهل بیت

احتجاج آن حضرت با محمد بن منكدر از زاهدان و عابدان بلند آوازه عصر خویش

شیخ مفید در ارشاد، نویسد: شریف ابو محمد حسن بن محمد از جدم، از یعقوب بن یزید از محمد بن ابى عمیر، از عبد الرحمن بن حجاج، از ابو عبد الله امام صادق (ع) نقل كرده است كه فرمود: محمد بن منكدر مى‏گفت: گمان نمى‏كردم كسى مانند على بن حسین، خلفى از خود باقى گذارد كه فضل او را داشته باشد، تا اینكه پسرش محمد بن على را دیدم.
مى‏خواستم او را اندرزى گفته باشم اما او به من پند داد. ماجرا چنین بود كه من به اطراف مدینه رفته بودم ساعت‏بسیار گرم مى‏بود. در آن هنگام با محمد بن على مواجه شدم. او هیكل‏مند بود و به دو نفر از غلامانش تكیه داده بود. من با خودم گفتم: یكى از شیوخ قریش در این گرما و با این حال در طلب دنیا كوشش مى‏كند. به خدا او را اندرز خواهم گفت. پس نزدیك او شدم و سلامش دادم او نیز در حالى كه عرق مى‏ریخت‏با گشاده‏رویى جوابم گفت. به وى عرض كردم: خداوند كار ترا اصلاح كناد!یكى از شیوخ قریش در این ساعت و با این حال براى دنیا كوشش مى‏كند!به راستى اگر مرگ فرا رسد و تو در این حال باشى چه مى‏كنى؟او دستان خود را از غلامانش برگرفت و به خود تكیه كرد و گفت: به خدا سوگند اگر مرگ من در این حالت فرا رسد مرگم فرا رسیده در حالى كه من به طاعتى از طاعات الهى مشغولم. در حقیقت من با این طاعت مى‏خواهم خود را از تو و از دیگران بى‏نیاز كنم. بلكه من هنگامى از مرگ باك دارم كه از راه برسد در حالى كه من مشغول به یكى از معاصى الهى باشم.
محمد بن مكندر گوید: گفتم: «خدا ترا رحمت كند!مى‏خواستم اندرزت گفته باشم اما تو به من اندرز دادى‏».
كلینى در كافى، مانند همین روایت را از على بن ابراهیم، از پدرش و محمد بن اسماعیل، از فضل بن شاذان و هم او، از ابن ابى عمیر، از عبد الرحمن بن حجاج، از امام صادق (ع) نقل كرده‏اند.
نگارنده: معناى سخن محمد بن منكدر كه گفته بود: «مى‏خواستم اندرزت گفته باشم ولى تو به من اندرز دادى‏»این است كه وى همچون طاووس یمانى و ابراهیم ادهم و. . . از متصوفه بود و اوقات خود را به عبادت سپرى مى‏كرد و دست از كسب و كار شسته بود و بدین سبب خود را سربار مردم كرده بود. و بار زندگى خود را بر دوش مردم نهاده بود او مى‏خواست امام باقر (ع) را نصیحت كند كه مثلا شایسته نیست آن حضرت در آن گرماى روز به طلب دنیا برود. امام (ع) نیز بدو پاسخ مى‏دهد كه: بیرون آمدن وى براى یافتن رزق و روزى است تا احتیاج خود را از مردمان ببرد كه این خود از برترین عبادات است. اندرزى كه این سخن براى ابن منكدر داشت این بود كه وى در ترك كسب و كار و انداختن بار زندگیش بر دوش مردم و اشتغالش به عبادت راهى خطا در پیش گرفته است. به همین جهت‏بود كه ابن منكدر گفت: «مى‏خواستم اندرزت گفته باشم. . . » بنابر همین اصل است كه از صادقین (ع) دستور اشتغال به كسب و كار و نهى از افكندن بار زندگى بر دوش دیگران صادر شده است. از آنان همچنین روایت‏شده است كه اگر كسى به عبادت خداى پردازد و شخص دیگرى در پى كسب و كار روانه شود، عبادت این شخص اخیر بالاتر و برتر از آن دیگرى است. امام صادق (ع) از پیامبر (ص) نقل كرده است كه فرمود: «ملعون است ملعون است كسى كه خود را سربار مردمان قرار دهد».

احتجاج آن حضرت با نافع بن ازرق یكى از سران خوارج

این نافع كسى بود كه فرقه ازارقه خوارج بدو منتسب مى‏شد. شیخ مفید در ارشاد مى‏نویسد: در اخبار و روایات آمده است كه نافع بن ازرق به محضر محمد بن على حضور یافت و در برابر آن حضرت نشست و از وى درباره مسائل حلال و حرام پرسش كرد. آن حضرت در ضمن پاسخهایى كه به سؤالات نافع مى‏داد، فرمود: به خوارج بگو براى چه جدایى از امیر مؤمنان (ع) را روا (حلال) شمردید در حالى كه خود فراروى آن حضرت و در راه اطاعتش خونهایتان را ریختید و با مدد دادن به او به خداوند نزدیك گشتید؟آنان پاسخ مى‏دهند: او در دین خدا حكم بود. پس به آنان جواب ده كه خداوند در شریعت پیامبرش (ص) دو حكم تعیین كرده و فرموده است: «فابعثوا حكما من اهله و حكما من اهلها ان یریدا اصلاحا یوفق الله بینهما (1) » و نیز رسول خدا (ص) سعد بن معاذ را در میان یهود بنى قریظه حكمیت داد، خداوند نیز داورى سعد را تایید كرده، آیا نمى‏دانستید امیر مؤمنان (ع) به حكمین دستور داد تا مطابق قرآن حكم دهند و از آن تجاوز نكنند و بر رد حكمى كه مخالف احكام قرآن بود شرط كرد. و هنگامى كه خوارج بدو گفتند كسى را حكم خود قرار دادى كه علیه تو حكم مى‏كند پاسخ داد: «من هیچ مخلوقى را حكم نگرفته‏ام بلكه كتاب خدا را به حكمیت‏برگزیده‏ام‏». با این حساب اگر خوارج در این بدعت‏خود قصد بهتان نداشتند براى گمراه دانستن كسى كه قرآن را به حكمیت گرفته و احكام مخالف با آن را مردود دانسته است چه دلیل مى‏یابند؟!نافع بن ازرق گفت: به خدا سوگند این سخنى بود كه هرگز نشنیده بودم و به اندیشه‏ام راه نیافته بود و سخن حق همین است.

احتجاج آن حضرت با عبد الله بن نافع بن ازرق یكى دیگر از خوارج

كلینى در كافى نقل مى‏كند كه: عبد الله بن ازرق مى‏گفت اگر من واقعا مى‏دانستم در روى زمین كسى هست كه مركبها مرا بدو رساند و او با استدلال به من ثابت كند كه على نهروانیان را كشته و در این باب در حق آنها ستم نكرده است، هر آینه به نزد او مى‏شتافتم. به او گفته شد: اگر كسى از فرزندان او پاسخگوى این پرسش باشد به نزد او مى‏روى؟نافع سؤال كرد: مگر در میان فرزندان او دانشمندى هست؟گفتند: همین پرسش اولین نشانه نادانى تو است. آیا مى‏شود در میان آنان دانشمندى نباشد؟!پس عبد الله با عده‏اى از پیروان بزرگ خویش عزم حركت كرد و به مدینه آمد و از امام باقر (ع) اجازه ورود خواست. به آن حضرت گفتند: عبد الله نافع است. فرمود: او با من چه كار دارد؟در حالى كه هر صبح و شب از من و پدرم بیزارى مى‏جوید؟ابو بصیر پاسخ داد: فدایت‏شوم این مرد مى‏گوید اگر بدانم در روى زمین كسى هست كه مركبها مرا به سوى او ببرند (امكان دسترس به او باشد) و با دلیل به او ثابت كند كه على نهروانیان را كشته و در این باره مرتكب ظلم و ستم نشده، هر آینه به نزد او خواهد شتافت. امام (ع) پرسید: آیا به نظر تو این مرد به قصد مناظره آمده است؟ابو بصیر گفت: آرى. حضرت به غلام خود فرمود: اى غلام بیرون شو و بار او را بگشا و بگو فردا بدین‏جا بیا. چون صبح فرا رسید، عبد الله همراه با بزرگان اصحاب خود در آنجا حاضر شد. امام باقر (ع) نیز به دنبال همه فرزندان مهاجران و انصار فرستاد و آنان را جمع كرد و به سوى مردم آمد و به آنان روى كرد، گویى پاره‏اى از ماه بود، آنگاه به سخنرانى ایستاد و خداى را حمد و ثنا گفت و بر پیامبرش (ص) درود فرستاد و سپس فرمود: ستایش خداوندى راست كه ما را به نبوت خویش جامه كرامت ارزانى كرد و به ولایت‏خویش مخصوصمان داشت. اى فرزندان مهاجران و انصار! هر كس از شما كه منقبت و فضیلتى از على بن ابى طالب به یاد دارد برخیزد و آن را بیان كند. پس هر یك از حاضران برخاسته فضیلتى درباره آن حضرت بیان كردند.
عبد الله بن نافع گفت: من این مناقب را بهتر از ایشان مى‏دانم اما على پس از پذیرش حكمیت، كافر شد. نقل مناقب تا آنجا ادامه یافت كه به حدیث‏خیبر رسیدند كه رسول خدا (ص) در آن فرموده بود: «فردا پرچم را به دست مردى خواهم سپرد كه خدا و رسول را دوست مى‏دارد و خدا و رسول نیز او را دوست مى‏دارند او هجوم آورنده‏اى است كه هیچ‏گاه نمى‏گریزد و از میدان عقب نمى‏نشیند مگر آنكه خداوند به دست او پیروزى را نصیب ما كند».
امام باقر (ع) از عبد الله بن نافع پرسید: درباره این حدیث چه مى‏گویى؟پاسخ داد: این حدیث درست است و در آن تردیدى نیست اما على پس از این به كفر گرایید. امام (ع) فرمود: مادرت به عزایت نشیند به من بگو آیا خداوند عز و جل در روزى كه على را دوست مى‏داشت مى‏دانست كه او نهروانیان را مى‏كشد یا نه؟عبد الله گفت: اگر بگویم نه، كافر شده‏ام، پس پاسخ داد: آرى مى‏دانسته است. امام (ع) فرمود: آیا خداوند على را بدان خاطر كه اطاعتش را مى‏كرده دوست داشته است‏یا به خاطر نافرمانیش؟عبد الله بن نافع گفت: به خاطر فرمانبرداریش. پس امام باقر (ع) به او فرمود: پس برخیز كه شكست‏خوردى. عبد الله برخاست در حالى كه این آیه را تلاوت مى‏كرد: تا وقتى كه رشته سپید از رشته سیاه، شب از صبح براى شما نمایان گردد (2) . به درستى خداوند مى‏داند كه رسالتش را در كجا قرار دهد.

احتجاج امام باقر (ع) با قتادة بن دعامه بصرى

ابن حجر در كتاب تهذیب التهذیب از قتاده نام برده و در حفظ و فقاهت و. . . از او تمجید كرده است. شیخ كلینى در كافى به نقل از ابو حمزه ثمالى روایت كرده است كه: در مسجد رسول خدا (ص) نشسته بودم كه مردى به سویم آمد و سلام داد و پرسید اى بنده خدا كیستى؟گفتم: از اهالى كوفه هستم، با من چكار دارى؟پرسید: آیا محمد بن على (امام باقر (ع) ) را مى‏شناسى؟گفتم: آرى، اگر حق و باطل را مى‏دانى با او چكار دارى؟گفت: اى كوفیان شما طاقت ندارید، اگر ابو جعفر را دیدى به من خبر ده. هنوز كلامش تمام نشده بود كه ابو جعفر آمد. عده‏اى از مردم خراسان و نیز گروهى دیگر اطراف آن حضرت را گرفته بودند و درباره مناسك حج از وى سؤال مى‏كردند. امام (ع) آمد و در جایگاه خود نشست. آن مرد نیز در نزدیك آن حضرت جاى گرفت. من در جایى نشستم كه سخنان آنان را بشنوم. اطراف امام عده‏اى نشسته بودند. وقتى هر یك كار خود را انجام دادند و رفتند، امام رو به آن مرد كرد و پرسید: تو كیستى؟پاسخ داد: من قتادة بن دعامه بصرى هستم. امام پرسید: تو فقیه بصریان هستى؟گفت: آرى. امام گفت: واى بر تو اى قتاده!خداوند مردمى را آفرید و براى آنان حجتهایى قرار داد. آنان ستونهایى در زمینش هستند و به اجراى فرمانهاى خداوند قائمند. آنان در علم خداوند برگزیدگانند. پیش از خلقت آنان را برگزید و ایشان از جانب راست عرش او سایه‏بانند. قتاده دیرى خاموش ماند. سپس گفت: خداوند ترا نیكو گرداند!به خدا سوگند من رویاروى فقها و ابن عباس نشستم اما قلبم در برابر هیچ یك از آنان چنان كه در برابر تو به اضطراب افتاده است، به ناآرامى و اضطراب دچار نگشته بود. امام (ع) به او گفت: مگر نمى‏دانى كجایى؟تو اینك در برابر خانه‏هایى هستى كه خداوند اجازه داده در آنها نام مقدسش بلندى گیرد و یاد شود، در این خانه‏ها مردانى شامگاهان و صبحگاهان او را تسبیح مى‏كنند. كسانى كه هیچ سوداگرى و داد و ستدى آنان را از یاد خدا و اقامه نماز و دادن زكات غافل نمى‏سازد. تو چنینى و ما همان كسانیم كه خداوند چنین توصیفشان كرده است. قتاده بر آن حضرت گفت: به خدا راست گفتى. خدا مرا قربانت كند آن خانه‏ها سنگى و گلین نیستند. سپس گفت: درباره حكم‏«پنیر»مرا آگاه كن. امام تبسمى كرد و فرمود: آیا پرسشهایت درباره این مسائل است؟قتاده پاسخ داد: حكم آن را فراموش كرده‏ام. امام پاسخ داد: اشكالى در آن نیست. قتاده گفت: اگر از آن بوى مرده احساس شده باشد؟امام گفت: اشكالى در آن نیست. زیرا هیچ رگ و استخوانى ندارد و خونى در آن نیست. بلكه از میان سرگین و خون بیرون مى‏آید. سپس فرمود: بو و نسیم به منزله مرغى مرده است كه از آن تخمى بیرون آمده باشد، آیا آن تخم را مى‏خورى؟ قتاده گفت: نه مى‏خورم و نه به كسى مى‏گویم بخورد. امام (ع) پرسید: چرا؟ گفت: چون این تخم از جوجه مرده‏اى به دست آمده است. امام (ع) گفت: اگر این تخم را مراقبت كنى و از آن جوجه‏اى به دست آید آیا آن جوجه را مى‏خورى؟ گفت: آرى. امام پرسید: پس چه چیز آن تخم را بر تو حرام كرده بود و این جوجه را حلال؟ سپس فرمود: بوى مرده هم مانند تخم است، پنیر را از بازار مسلمانان و از نمازگزاران بخر و درباره آن تحقیق مكن، مگر آن كه كسى درباره آن چیزى به تو بگوید.

احتجاج آن حضرت با عبد الله بن معمر لیثى درباره متعه

در كتاب كشف الغمة به نقل از كتاب نثر الدرر نوشته آبى آمده است: روایت‏شده كه عبد الله بن معمر لیثى به امام باقر (ع) گفت: به من خبر رسیده كه شما به (جواز) متعه فتوا داده‏اید؟ امام فرمود: خداوند در قرآن آن را روا شمرده و پیامبر (ص) نیز آن را سنت گزارده است و یارانش هم بدان عمل كرده‏اند. عبد الله گفت: عمر از متعه نهى كرده بود. امام فرمود: تو بر سخن دوستت (عمر) باش و من هم بر سخن رسول خدا (ص) مى‏مانم. عبد الله گفت: آیا تو خوشحال مى‏شوى از این كه زنانت چنین كارى كنند؟ امام (ع) فرمود: اى احمق زنان را یاد نكرده است. كسى كه در قرآن متعه را حلال كرده و آن را مجاز دانسته است از تو و از كسى كه خود را به زحمت انداخت و آن را نهى كرد غیرتمندتر است. بلكه آیا تو خوشحال مى‏شوى كه یكى از محارم تو در عقد نكاح مردمانى بیكاره و نادان از اهالى مدینه درآیند؟گفت: خیر. فرمود: پس چرا حلال خدا را حرام مى‏شمرى؟عبد الله گفت: حرام نمى‏شمرم، اما چنین كسى در خور و در شان من نیست. امام فرمود: خداوند كردار او را پسندیده مى‏داند و بدو تمایل مى‏كند و حورى را به همسرى او در مى‏آورد آیا تو از كسى كه خداوند به او رغبت دارد تنفر دارى و از روى تكبر از كسى كه همتا و هم شان حور بهشتى است استنكاف مى‏ورزى؟ آنگاه عبد الله خندید و گفت: گمان نمى‏كنم سینه‏هاى شما جز رستنگاه درختان علم جایگاه دیگرى باشد. میوه‏هاى این درختان از آن شما و برگهایشان از آن مردمان است.
دوم، حلم: در كتاب مناقب آمده است: مردى از اهل كتاب به آن حضرت گفت: تو بقر (گاو) هستى؟امام گفت: خیر من باقر هستم. گفت: تو فرزند زنى آشپز هستى. امام گفت: آشپزى حرفه او بوده است. مرد گفت: تو فرزند زنى سیاه چرده زنگى و بدكارى هستى. امام پاسخ داد: اگر چنین كه تو مى‏گویى بوده، خداوند او را بیامرزد اگر تو دروغ مى‏گویى خداوند ترا بیامرزد.
سوم، تسلیم امر خدا بودن: ابو نعیم در كتاب حلیة الاولیاء نقل كرده است: «محمد بن على (امام باقر) (ع) مى‏گفت: از خداوند آنچه را كه دوست داریم درخواست مى‏كنیم پس هنگامى كه چیزى را كه نمى‏پسندیم حادث مى‏شود با خداوند عزوجل در آنچه كه او دوست داشته است مخالفت نمى‏كنیم‏».
چهارم، جود و بخشش: شیخ مفید در ارشاد مى‏نویسد: آن حضرت با آن ویژگیهاى علمى و بزرگى و ریاست و اقامت كه توصیف كردیم به جود در میان خاصه و عامه مشهور بود و با وجود كثرت عیال و وضعیت متوسط مالیش در كرم و بزرگوارى و احسان به همگان معروف بود. شریف ابو محمد حسن بن محمد از جدم، از ابو نصر از محمد بن حسین، از اسود بن عامر، از حنان بن على از حسن بن كثیر روایت كرده است كه گفت: از نیازمندى خود و بى‏وفایى دوستانم در نزد آن حضرت گلایه كردم، امام (ع) فرمود: چه بد برادرى است كسى كه در هنگام توانگرى تو را در نظر دارد و به هنگام تنگدستى رابطه‏اش را با تو قطع مى‏كند. آنگاه به غلامش فرمود: كیسه‏اى بیاور. در آن كیسه هفتصد درهم بود و فرمود: این را خرج كن و چون تمام شد مرا آگاه كن.
شیخ مفید همچنین مى‏نویسد: محمد بن حسین از عبد الله بن زبیر از عمرو بن دینار و عبد الله بن عمیر روایت كرده است كه آن دو گفتند: ما هیچ گاه به دیدار محمد بن على نرفتیم جز آنكه نفقه و صله و پوشش ما را مى‏داد و مى‏گفت: این را پیش از آنكه به ملاقات من آیید براى شما آماده كرده بودم.
شیخ مفید مى‏گوید: ابو نعیم نخعى از معاویه بن هشام، از سلیمان بن دمدم روایت كرده است كه گفت: ابو جعفر محمد بن على، پانصد تا ششصد و تا هزار درهم به ما مى‏داد و هیچ گاه از دادن صله به برادران و امیدواران و كسانى كه به نزدش مى‏آمدند، خسته نمى‏شد.
در كتاب مطالب السؤول به نقل از حافظ عبد العزیز بن اخضر جنابذى در كتاب معالم العترة آمده است: سلمى كنیز امام باقر (ع) روایت كرده است كه برادران و دوستان امام باقر (ع) وقتى به نزد آن حضرت مى‏آمدند از پیش وى خارج نمى‏شدند مگر آنكه به آنان غذایى گوارا مى‏خوراند و لباسى نیكو بدیشان مى‏پوشانید و پولى به آنان مى‏بخشید. من درباره برخى از این كارها به او تذكر مى‏دادم اما آن حضرت مى‏فرمود: اى سلمى!بعد از انجام خوبى‏ها و وجود دوستان، در دنیا امیدى نیست. در روایت مطالب السؤول چنین آمده است: من به آن حضرت سخنانى مى‏گفتم تا از این رفتارش بكاهد اما ایشان مى‏فرمود: اى سلمى!دنیا جز به دیدار برادران و بخشش به آنها و انجام خوبیها، نیكو و خوشایند نیست.
پنجم، كثرت صدقات: صدوق در كتاب ثواب الاعمال از امام صادق (ع) روایت كرده است: پدرم از دیگر افراد خانواده‏اش مال كمتر و در مقابل، مخارج بیشترى داشت. او در هر جمعه یك دینار صدقه مى‏داد و مى‏گفت: صدقه در روز جمعه دو چندان مى‏شود همان گونه كه خود روز جمعه بر روزهاى دیگر فضیلت‏بیشترى دارد.
ششم، شكوه و هیبت در دلها: در مناقب از ابو حمزه ثمالى نقل شده است: «چون سالى كه ابو جعفر محمد بن على (ع) در آن حج كرد، فرا رسید. هشام بن عبد الملك او را دید كه مردم به سویش مى‏شتافتند. عكرمه پرسید: این مرد كیست؟بر چهره‏اش نشان درخشان علم و دانش نقش بسته است. باید او را امتحان كنم. اما وقتى رو به روى امام قرار گرفت از ترس به لرزه افتاد و از عمل خود پشیمان شد و گفت: اى فرزند رسول خدا (ص) من در مجالس بسیارى، رویاروى كسانى مانند ابن عباس و غیر او نشسته‏ام، اما هیچ گاه حالتى كه اكنون مرا فرا گرفته است، درنیافته بود. امام باقر (ع) به او فرمود: واى بر تو اى بنده شامیان!تو پیشاروى خانه‏هایى هستى كه خداوند اجازه داده در آنها نام پاكش بلندى گیرد و یاد شود.

احتجاج با اسقف مسیحی :

گرچه دربار هشام براى ابراز عظمت علمى پیشواى پنجم محیط مساعدى‏نبود، ولى از حسن اتفاق، پیش از آنكه پیشواى پنجم شهر دمشق را ترك گوید، فرصت ‏بسیار مناسبى پیش آمد كه امام براى بیدار ساختن افكار مردم و معرفى عظمت و مقام علمى خود بخوبى از آن استفاده نمود و افكار عمومى شام را منقلب ساخت. ماجرا از این قرار بود: هشام دستاویز مهمى براى جسارت بیشتر به پیشگاه امام پنجم-علیه السلام-در دست نداشت، ناگزیر با مراجعت امام پنجم-علیه السلام-به مدینه موافقت كرد. هنگامى كه امام-علیه السلام-همراه فرزند گرامى خود از قصر خلافت‏خارج شدند، در انتهاى میدان مقابل قصر با جمعیت انبوهى روبرو گردید كه همه نشسته بودند. امام از وضع آنان و علت اجتماعشان جویا شد. گفتند: اینها كشیشان و راهبان مسیحى هستند كه در مجمع بزرگ سالیانه خود گرد آمده‏اند و طبق برنامه همه ساله منتظر اسقف بزرگ مى‏باشند تا مشكلات علمى خود را از او بپرسند. امام-علیه السلام-به میان جمعیت تشریف برده به طور ناشناس در آن مجمع بزرگ شركت فرمود. این خبر فورا به هشام گزارش داده شد. هشام افرادى را مامور كرد تا در انجمن مزبور شركت نموده از نزدیك ناظر جریان باشند.
طولى نكشید اسقف بزرگ كه فوق العاده پیر و سالخورده بود، وارد شد و با شكوه و احترام فراوان، در صدر مجلس قرار گرفت. آنگاه نگاهى به جمعیت انداخت، و چون سیماى امام باقر-علیه السلام-توجه وى را به خود جلب نمود، رو به امام كرد و پرسید:
-از ما مسیحیان هستید یا از مسلمانان؟
-از مسلمانان.
-از دانشمندان آنان هستید یا افراد نادان؟
-از افراد نادان نیستم!
-اول من سؤال كنم یا شما مى‏پرسید؟
-اگر مایلید شما سؤال كنید. -به چه دلیل شما مسلمانان ادعا مى‏كنید كه اهل بهشت غذا مى‏خورند و مى‏آشامند ولى مدفوعى ندارند؟ آیا براى این موضوع، نمونه و نظیر روشنى در این جهان وجود دارد؟
-بلى، نمونه روشن آن در این جهان جنین است كه در رحم مادر تغذیه مى‏كند ولى مدفوعى ندارد!
-عجب! پس شما گفتید از دانشمندان نیستید؟ !
-من چنین نگفتم، بلكه گفتم از نادانان نیستم!
-سؤال دیگرى دارم.
-بفرمایید.
-به چه دلیل عقیده دارید كه میوه‏ها و نعمتهاى بهشتى كم نمى‏شود و هر چه از آنها مصرف شود ، باز به حال خود باقى بوده كاهش پیدا نمى‏كنند؟ آیا نمونه روشنى از پدیده‏هاى این جهان مى‏توان براى این موضوع ذكر كرد؟
-آرى، نمونه روشن آن در عالم محسوسات آتش است. شما اگر از شعله چراغى صدها چراغ روشن كنید، شعله چراغ اول به جاى خود باقى است و از آن به هیچ وجه كاسته نمى‏شود! ...
... اسقف هر سؤال مشكلى به نظرش مى‏رسید، همه را پرسید و جواب قانع كننده شنید و چون خود را عاجز یافت، بشدت ناراحت و عصبانى شد و گفت: «مردم! دانشمند والامقامى را كه مراتب اطلاعات و معلومات مذهبى او از من بیشتر است، به اینجا آورده‏اید تا مرا رسوا سازد و مسلمانان بدانند پیشوایان آنان از ما برتر و داناترند؟ ! به خدا سوگند دیگر با شما سخن نخواهم گفت و اگر تا سال دیگر زنده ماندم، مرا در میان خود نخواهید دید! » این را گفت و از جا برخاست و بیرون رفت.

اتهام ناجوانمردانه

این جریان (مناظره با اسقف مسیحیان) بسرعت در شهر دمشق پیچید و موجى از شادى و هیجان در محیط شام به وجود آورد. هشام، به جاى آنكه از پیروزى افتخار آمیز علمى امام باقر-علیه السلام-بر بیگانگان خوشحال گردد، بیش از پیش از نفوذ معنوى امام-علیه السلام-بیمناك شد و ضمن ظاهر سازى و ارسال هدیه براى آن حضرت پیغام داد كه حتما همان روز دمشق را ترك گوید! نیز بر اثر خشمى كه به علت پیروزى علمى امام-علیه السلام-به وى دست داده بود، كوشش كرد درخشش علمى و اجتماعى ایشان را با حربه زنگ زده تهمت از بین ببرد و رهبر عالیقدر اسلام را متهم به گرایش به مسیحیت نماید! لذا با كمال ناجوانمردى به برخى از فرمانداران خود (مانند فرماندار شهر مدین) چنین نوشت:
«محمد بن على، پسر ابو تراب، همراه فرزندش نزد من آمده بود، وقتى آنان را به مدینه باز گرداندم، نزد كشیشان رفتند و با گرایش به نصرانیت! ! به مسیحیان تقرب جستند. ولى من به خاطر خویشاوندى‏اى كه با من دارند، از كیفر آنان چشم پوشیدم! وقتى كه این دو نفر به شهر شما رسیدند، به مردم اعلام كنید كه من از آنان بیزارم‏» !
ولى تلاشهاى مذبوحانه هشام براى پوشاندن حقیقت ‏به جایى نرسید و مردم شهر مزبور كه ابتداءا تحت تاثیر تبلیغات هشام قرار گرفته بودند، در اثر احتجاجها و نشانه‏هاى امامت كه از آن حضرت دیده شد، به عظمت و مقام واقعى پیشواى پنجم پى بردند، و بدین ترتیب سفرى كه شروع آن با اجبار و تهدید بود، به یكى از سفرهاى ثمر بخش و آموزنده تبدیل شد! (3)

مناظره امام باقر علیه السلام با طاووس یمانی

روزی امام باقر علیه السلام در مسجد الحرام با اصحابش نشسته بود که طاووس یمانی با عده‌ای از پیروانش جلو آمد و سلام کرد و گفت:« آیا به من اجازه می‌دهید سؤال کنم؟»
امام فرمود:«بله، بپرس!»
طاووس پرسید:«چه زمانی بود که یک سوّم مردم دنیا هلاک شدند؟»
امام فرمود:«اشتباه کردی! باید می‌گفتی یک چهارم مردم؛ و آن وقتی بود که قابیل برادرش هابیل را کشت. در آن زمان مردم دنیا فقط چهار نفر بودند: آدم و حوا و هابیل و قابیل. پس یک‌چهارم اهل دنیا هلاک شدند.»
طاووس گفت:« بله، شما درست فرمودید. من اشتباه کردم.»
بعد پرسید:«کدامیک ازآن دو برادر، پدر جهانیانند که فرزندانشان تا امروز زیاد شده؟»
امام فرمود:«هیچ ‌یک. مردم جهان نسل فرزند دیگر حضرت آدم یعنی« شیث» هستند.»
طاووس پرسید:«چرا حضرت آدم، « آدم» نامیده شده؟»
امام فرمود:«چون گِل او را از« ادیم» (پوسته‌ی رویی) زمین برداشته‌اند. »
طاووس پرسید:«چرا به حضرت حوّا ،«حوا» گفته می‌شود؟»
امام فرمود:«چون حوّا از پهلوی موجود «حیّ» خلق شد.» (یعنی پس از اینکه حضرت آدم، دارای روح شد، از کنار گِل او حوا آفریده شد.»
طاووس پرسید:«ابلیس به چه دلیلی، به این نام خوانده می شود؟»
امام فرمود:«ابلیس به معنای ناامید است و چون شیطان از رحمت خدای عزّوجل نا امید شد، او را به این نام می‌خوانند.»
پرسید:«جن را چرا به این نامه می‌خوانند؟»
فرمود:«جن یعنی پنهان؛ و چون جن‌ها از دیده‌ها پنهانند، به این نام خوانده می‌شوند.»
پرسید:«چه کسی اوّلین دروغ را گفت؟»
فرمود:«اولین دروغ را « ابلیس» گفت، وقتی که گفت: من بهتر از آدم هستم. (سوره اعراف آیه. 12)»
پرسید:«کدام گروهند که شهادت به حق داده‌اند، ولی دروغگویند؟»
فرمود:«منافقینی که به رسول الله گفتند: « ما شهادت می‌دهیم که تو رسول خدایی.» سپس آیه نازل شد که: وقتی منافقین می‌آیند و می‌گویند ما شهادت می‌دهیم که تو رسول خدایی...، خداوند شهادت می‌دهد که آنان دروغ می‌گویند.» (سوره منافقون، آیه‌ی 1)
طاووس پرسید:« کدام پرنده بود که فقط یک بار پرواز کرد؟»
فرمود:« آن پرنده، «کوه طور » بود که خداوند آن را با بال‌هایی از انواع عذاب به پرواز درآورد تا بنی اسرائیل ، تورات را قبول کنند؛ چرا که در قرآن چنین آمده است:« ما کوه را بر سر آنها مانند سایبانی بلند کردیم و آنها گمان کردند که روی سر آنها خواهد افتاد. » (سوره اعراف، آیه 171)
طاووس پرسید:« فرستاده‌ی خدا که نه از جنّ است و نه از انس و نه از ملائکه کیست؟»
امام فرمود:« کلاغی است که خداوند آن را فرستاد تا به قابیل نشان دهد جنازه‌ی برادرش را چگونه در خاک پنهان کند؛ چرا که در قرآن چنین آمده است:« پس خداوند کلاغی را فرستاد تا زمین را کنار بزند و به او نشان دهد چگونه برادرش را به خاک بسپارد.» (سوره مائده، آیه31)
طاووس پرسید:« موجودی که به قوم خود هشدار داد ولی نه از جنس جن بود، نه انسان و نه ملائکه؟»
امام فرمود:« مورچه بود. خداوند در قرآن می‌فرماید:« آن مورچه گفت: ای مورچگان، داخل خانه‌های خود شوید تا سلیمان و لشکریانش شما را لگد نکنند، چرا که آنها شما را نمی‌بینند.» (سوره نمل، آیه 18)
پرسید:« کیست که به او دروغ بستند ولی از جنس جن و انس و ملک نیست؟»
حضرت باقر علیه السلام فرمود:« گرگی است که برادران یوسف به او دروغ بستند و گفتند: گرگ او را خورد. (سوره یوسف آیه 17)»
طاووس پرسید:« آن چیست که کمش حلال بود و زیادش حرام؟»
امام فرمود:« آب نهر طالوت است که در قرآن چنین آمده:« طالوت فرمود هر کس از این نهر بیاشامد از من نیست. . . مگر به اندازه یک کف دست.»(سوره بقره آیه 249)»
پرسید:« کدام نماز واجب است که وضو ندارد و کدام روزه است که مانع خوردن و آشامیدن نمی‌شود؟»
امام فرمود:« آن نماز همان صلوات بر محمد و آل اوست (صلوة به معنای دعا است)؛ و آن روزه همان روزه‌ از سخن‌گفتن است که روزه‌ی حضرت مریم بود و خدا در قرآن می‌فرماید:« بگو من نذر کرده‌ام برای خدای مهربان که روزه باشم؛ پس امروز با هیچکس سخن نمی‌گویم.» (سوره مریم،آیه 26)
طاووس پرسید:« آن چیست که کم و زیاد می‌شود؟ و آن چیست که زیاد می‌شود ولی کم نمی‌شود؟ و آن چیست که کم می‌شود ولی زیاد نمی‌شود؟»
حضرت باقر علیه السلام فرمود:« آنچه کم و زیاد می‌شود، ماه آسمان است و آنچه کم نمی‌شود دریاست و آنکه کم می‌شود ولی زیاد نمی‌شود، عمر است.»

مناظره امام باقر علیه السلام با عبدالله معمّر لیثی

عبدالله بن معمر لیثی خدمت امام باقر علیه السلام رسید و گفت: «شنیده‌ام شما ازدواج موقت را حلال دانسته‌اید.»
امام فرمود:« خداوند آن را در کتابش حلال کرده، رسول خدا سنّت فرمود و اصحاب او هم عمل کردند.»
عبدالله گفت: « اما عمر بن خطاب آن‌را حرام کرد.»
امام فرمود:« ما به قول خدا و رسول هستیم و تو بر قول رفیقت باش.»
عبدالله گفت:« آیا برای خود شما خوشایند است زنانتان متعه شوند؟»
امام فرمود:« این چه سؤالی است،احمق؟ همان خدایی که متعه را در کتابش برای بندگانش مباح دانسته، از تو و از آن کسی که بی‌دلیل آن را نهی کرده، غیرتمندتر است. مگر برای تو خوشآیند است که دخترانت به نکاح یکی از بافنده‌های یثرب درآیند؟»
گفت: « نه.»
امام فرمود: « چرا حرام می‌دانی آنچه را که خداوند حلال فرمود؟ نکاح که دیگر حلال است!»
گفت:« من آن را حرام نمی‌دانم، بلکه می‌گویم یک بافنده هم‌شأن ما نیست؛ با شئون اجتماعی ما تناسب ندارد.»
امام فرمود:« مگر بافنده چه اشکالی دارد؟ کسی را که خداوند از عملش راضی است و حوریان بهشتی را به همسری او در می‌آورد، تو حاضر نمی‌شوی او را بپذیری؟»
(یعنی ای مسکین! آنچه خداوند راضی است خوب است و صحیح، نه آنچه تو می‌پنداری!)
عبدالله خندید و گفت:« راست گفتید. باید گفت سینه‌های شما محل پرورش درختان علم است. شما از میوه‌های آنها استفاده می‌کنید و مردم از برگ‌هایشان.»

مناظره امام باقر علیه السلام با حسن بصری

حسن بصری نزد امام باقر علیه السلام رفت و عرض کرد:« آمده‌ام سؤالاتی از شما بپرسم.»
امام فرمود:« مگر تو فقیه اهالی بصره نیستی؟»
گفت:« چنین می‌گویند.»
امام فرمود:« امر بزرگی را به عهده گرفته‌ای. شنیده‌ام که می‌گویی خداوند مردم را به خودشان واگذار کرده است!»
حسن بصری ساکت شد. امام فرمود:« اگر خداوند به کسی وعده‌ی امن و امان دهد، آیا او دیگر باید از چیزی بترسد؟»
گفت:« نه»
امام فرمود:« من آیه‌ای می‌خوانم که تو آن را به اشتباه تفسیر کرده‌ای.»
پرسید:« کدام آیه؟»
فرمود:«و جعلنا بینهم و بین القری التی بارکنا فیها قریً ظاهرةً وقدرنافیها الّّسیر سیروا فیها لیالی و ایّاماً آمنین. » (سوره سبا آیه 18)
شنیده‌ام که جای امن را به مکّه تفسیر کرده‌ای؟ وای بر تو! این چه امنیتی است که اموال اهالی آنجا به سرقت می‌رود و همواره عده‌ای کشته می‌شوند؟!»
سپس امام باقر علیه السلام به سینه مبارک خود اشاره کرد و فرمود:« آن قریه‌های مبارک ماییم.»
حسن بصری گفت:« فدایت شوم! آیا در قرآن آیه‌ای هست که به انسان‌ها بگوید قریه؟»
امام فرمود:«بله، آیه 8 سوره طلاق:« و کاین من قریه عتت عن امر ربها ورسله فحاسبناها حسابا شدیدا و عذبناهاعذابا نُّکرا" (و چه بسیار قریه‌هایی که از امر پروردگاروپیامبرانش سرپیچی کردند ،وماحسابسختی از آنان کشیدیم و به عذاب بدی مجازاتشان کردیم.)
بعد فرمود:«آیا سرپیچی‌کننده در و دیوار است یا انسان‌ها؟»
حسن بصری گفت:«بله؛ منظور همان انسان‌هاست.»
امام فرمود:« در آیه‌ی « واسأل القریه التی کنافیها»» _سوره یوسف،آیه 82_ (از قریه ای که ما بودیم بپرس.) از قریه و دهستان سؤال می‌شود یا از اشخاص؟!»
سپس فرمود:« قری یعنی علمای شیعیان ما و مقصود از سیر، علم است. یعنی هر کس به سوی ما آمد و حلال و حرام را از ما آموخت، دیگر از شک و گمراهی در امان است؛ زیرا احکام را از آنجا که باید بیاموزد، آموخته است؛ چون اهل بیت وارثان علم و فرزندان برگزیده‌اند و آن فرزندان ما هستیم، نه تو و امثال تو. و مبادا بگویی خداوند بندگان را به خودشان واگذاشته زیرا خداوند عزوجل، دچار سستی و ضعف نیست تا کاری را به مردم واگذار کند. آنها را هم به چیزی مجبور نمی‌کند که در این صورت به آنها ظلم می‌شود؛ خدا با بندگانش نه با جبر رفتار می‌کند نه با تفویض؛ بلکه با امری بین آن دو رفتار می‌کند.»

مناظره امام باقر علیه السلام با سالم

سالم به حضور امام باقر علیه السلام رسید و گفت:«آمده‌ام درباره علی بن ابیطالب سؤال کنم. درباره‌ی کارهایی که کرده است: جنگ با اصحاب نهروان و صفین و. . .»
امام فرمود:«به روایاتی که در نظر تو کاملاً صحیح است، توجه کن. آیا این حدیث را شنیده‌ای؟ رسول خدا در جنگ خیبر ، پرچم انصار را به دست سعدبن عباده داد، و او رفت ولی شکست خورد و برگشت. سپس رسول خدا پرچم مهاجرین و انصار را به عمربن خطاب داد؛ او هم پس از مدتی هراسان برگشت. رسول خدا سه بار فرمود:« آیا مهاجر و انصار باید این چنین باشند؟» بعد فرمود:« فردا پرچم را به دست مردی می‌دهم که همواره حمد خدا را می‌گوید، هرگز فرار نمی‌کند، خدا و رسولش او را دوست دارند و او نیز خدا و رسولش را دوست دارد.» مگر آن مرد امیرالمومنین علی بن ابیطالب نبود؟»
سالم گفت:«بله؛ همه می‌گویند.»
حضرت باقر علیه السلام فرمود:« ای سالم! اگر بگویی خداوند علی علیه السلام را دوست داشته، ولی نمی‌دانسته در آینده چه اعمالی از او صادر می‌شود که در این صورت کافر هستی؛ چون نسبت دادن جهل به خداوند کفر است؛و اگر بگویی او را دوست داشته و می‌دانسته چه می کند، پس از کدام کار او می‌توانی اشکال بگیری، در حالی که خداوند او را با همان عملش دوشت داشته؟»
سالم گفت:« دوباره استدلال خود را تکرار کنید.»
حضرت باقر دو مرتبه آن را بیان کرد.
سالم گفت:«هفتاد سال است که خدا را با گمراهی عبادت کرده‌ام.»

پى‏نوشت‏ها:

1 - نساء / 35: . . . از طرف كسان مرد و كسان زن داورى برگزینید كه اگر خواستار اصلاح باشند خدا ایشان را بر آن موفقیت‏بخشد.
2 - بقره / 187: حتى یتبین لكم الخیط الابیض من الخیط الاسود من الفجر.
3- تفصیل جریان سفر حضرت باقر علیه السلام به شام را «محمد بن جریر بن رستم الطبرى‏» در كتاب «دلائل الامامة‏» (ص 105-107) بیان نموده است و سپس مرحوم سید بن طاووس در كتاب «امان الاخطار» (ص 62) و علامه مجلسى در بحار الانوار (ج 46، ص 307-313) و تالیفات دیگر خود از ابن جریر نقل كرده‏اند، ولى در جزئیات قضیه اندكى اختلاف به چشم مى‏خورد.

منبع :
كتاب: سیره معصومان، ج 5، ص 19 نویسنده: سید محسن امین ترجمه: على حجتى كرمانى
كتاب: سیره پیشوایان ، ص. 341 مهدی پیشوایی
بحارالانوار، ج 46 ، دانشنامه رشد
احتجاج طبرسی، ج 2
چهارشنبه 11/8/1390 - 19:33
اهل بیت
نویسنده:احمد ترابى
پس از رسول خدا، ظاهرا قرآن، به عنوان منبع اصلى شناخت مسایل عقیدتى وعبادى و سیاسى، در جامعه اسلامى باقى ماند، اما از آن جا كه این منبع ژرف نیاز به مفسرانى آشنا با پیام وحى داشت و دستهاى سیاست، این مفسران واقعى (اهل بیت علیهم السلام) را در جامعه منزوى ساخته بود، با گذشت زمان، نیازهاى اعتقادى و پرسشهاى عبادى و مسایل مستحدث یكى پس از دیگرى رخ نمود و كسانى كه در جامعه به عنوان عالم و محدث شناخته مى‏شدند، ناگزیر باید جوابى را براى هر پرسش و مسأله تدارك مى‏دیدند!
عدم احاطه كامل آنان بر مجموعه معارف قرآنى از یك سو، و عدم آشنایى آنان با فرهنگ ویژه وحى از سوى دیگر، سبب گردید تا با قیاس و توجیه گرى و استحسان و تكیه بر آراى شخصى و گاه احادیث بى‏ریشه و اقوال بى‏اساس، عقیده‏اى را ابراز كرده و یا فتوایى دهند.
بنابر این، یكى از راههاى اساسى مبارزه با این مشكل، بازگرداندن مردم به قرآن و هشدار دادن آنان نسبت به آراى ساختگى و غیر مستند به وحى بود.
امام باقر (ع) در این راستا مى‏فرمود:
هر گاه من حدیث و سخنى براى شما گفتم، ریشه و مستند قرآنى آن را از من جویا شوید.سپس آن حضرت در برخى سخنانش فرمود: پیامبر (ص) از قیل و قال (بگو مگو و مشاجره) و هدر دادن و تباه ساختن اموال و پرس و جوى زیاد، نهى كرده است.
به آن حضرت گفته شد: این مطالب در كجاى قرآن آمده است؟
امام باقر (ع) فرمود: در قرآن آمده است : لا خیر فى كثیر من نجواهم الا من امر بصدقة أو معروف أو اصلاح بین الناس (1)
(این آیه دلالت مى‏كند كه بیشتر سخنان نجوایى و به درازا كشیده فاقد ارزش است، مگر سخنى كه در آن امر به انفاق یا كار نیك و یا اصلاح میان مردم باشد) .
و لا تؤتوا السفهاء اموالكم التى جعل الله لكم قیاما (2)
(از این آیه استفاده مى‏شود كه اموال را نباید در معرض نابودى و تباهى قرارداد).
لا تسئلوا عن اشیاء ان تبد لكم تسؤكم (3)
(و این آیه مى‏نمایاند كه هر سؤالى شایسته و مفید و مثبت نیست، و چه بسا پرسشهایى كه به ناراحتى و نگرانى خود انسان بینجامد) . (4)
امام باقر (ع) با این شیوه، در صدد بود تا روحیه قرآن گرایى را در میان اهل دانش و جامعه اسلامى تقویت نماید، و از این طریق انحراف بینشهاى سطحى و عالم نمایان خود محور را به مردم یادآور شود، چه، در برخى مباحثه‏ها، با صراحتى فزونتر به این نكته پرداخته است :
حسن بصرى نزد امام باقر (ع) آمد و گفت: آمده‏ام تا مطالبى درباره قرآن از شما بپرسم .
امام فرمود: آیا تو فقیه اهل بصره نیستى؟
پاسخ داد: این چنین گفته مى‏شود.
امام فرمود: آیا در بصره شخصى هست كه تو مسایل و احكام را از او دریافت كنى؟
پاسخ داد: خیر.
امام فرمود: بنابر این، همه مردم بصره، مسایل دینشان را از تو مى‏گیرند؟
گفت: آرى.
امام باقر (ع) فرمود: سبحان الله! مسؤولیت بزرگى را به گردن گرفته‏اى.از جانب تو سخنى برایم نقل كرده‏اند كه نمى‏دانم واقعا تو آن را گفته‏اى یا بر تو دروغ بسته‏اند.
حسن بصرى گفت: آن سخن چیست؟
امام فرمود: مردم گمان كرده‏اند كه تو معتقدى خداوند امور بندگان را به خود آنان تفویض كرده است!
حسن بصرى سكوت اختیار كرده و هیچ نمى‏گفت!
امام باقر (ع) براى این كه وى را به ریشه اشتباهش متوجه سازد و بنمایاند كه‏عامل اصلى كج فهمى او، ناتوانى در فهم معارف قرآن است، برایش نمونه‏اى روشن آورد و گفت:
اگر خداوند در قرآنش به كسى ایمنى داده باشد، آیا براستى پس از این ایمنى تضمین شده از سوى خدا، بر او ترسى هست؟
حسن بصرى گفت: خیر، ترسى بر او نخواهد بود.
امام باقر (ع) فرمود: اكنون آیه‏اى را برایت مى‏خوانم و سخنى با تو دارم، من گمان نمى‏كنم كه آن آیه را به گونه صحیح تفسیر كرده باشى، و اگر غلط تفسیر كرده‏اى، هم خودت را هلاك كرده‏اى و هم پیروانت را.
آن آیه این است:
و جعلنا بینهم و بین القرى التى باركنا فیها قرى ظاهرة و قدرنا فیها السیر سیروا فیها لیالى و ایاما آمنین (5)
شنیده‏ام كه گفته‏اى مراد از سرزمین مبارك و امن، سرزمین مكه است؟ آیا كسانى كه براى حج به مكه سفر مى‏كنند مورد هجوم راهزنان قرار نمى‏گیرند و در مسیر آن هیچ ترسى ندارند و اموالشان را از دست نمى‏دهند؟
حسن بصرى گفت: چرا.
امام فرمود: پس چگونه ایمن هستند و امنیت دارند؟ ! این آیه مثالى است كه خداوند درباره ما اهل بیت رسالت، بیان داشته است.ما سرزمین مباركیم و سرزمینهاى آشكار (قرى ظاهرة) نمایندگان و فقهاى پیرو ما هستند كه میان ما و شیعیانمان قرار دارند و مطالب ما را به آنان مى‏رساندند.
قدرنا فیها السیر
مثالى است از حركت و كاوش علمى.
سیروا فیها لیالى و ایاما
مثالى است از تهییج مردم براى كسب هماره دانش در زمینه حلال و حرام و واجبات و احكام از اهل بیت (ع) .
هر گاه مردم از این طریق معارف دین را دریافت كنند، ایمن از شك و گمراهى‏اند...
اى حسن بصرى! اگر به تو بگویم جاهل اهل بصره‏اى! سخنى به گزاف نگفته‏ام، از اعتقاد به تفویض، اجتناب كن، زیرا خداوند به دلیل ضعف و سستى، تمام كارخلق را به ایشان وا ننهاده و از سوى دیگر ایشان را بناروا بر گناهان مجبور نساخته است. (6)
نظیر چنین مباحثه‏اى از امام باقر (ع) با قتادة بن دعامة نیز نقل شده است:
قتادة بن دعامة از محدثان و مفسران مشهور اهل سنت است و از فقهاى بصره به شمار مى‏آید .
امام به او فرمود: آیا تو فقیه اهل بصره‏اى؟
قتاده گفت: چنین گمان مى‏كنند.
امام باقر (ع) فرمود: آیا قرآن را بر اساس شناخت و علم تفسیر مى‏كنى یا از روى ناآگاهى؟
قتادة گفت: بر اساس علم و مبانى علمى، قرآن را تفسیر مى‏كنم.
امام فرمود: اگر براستى بر اساس علم تفسیر مى‏كنى، از تو سؤال مى‏كنم كه مراد از آیه قدرنا فیها السیر سیروا فیها لیالى و ایاما آمنین چیست؟
قتادة نظریه‏اى همانند سخنان حسن بصرى ابراز داشت، و امام همان پاسخ را به او یاد آور شد. (7)

رویارویى با بدعت و بدعتگذاران

بدعت در نظام عقیدتى و دستورى دین، یكى از نمودهاى بارز انحراف از مسیر وحى مى‏باشد، كه عوامل و انگیزه‏هاى مختلفى در پیدایش و شكلگیرى آن مؤثر است، از آن جمله:
الف ـ غرض ورزى و تدابیر حیله گرانه عناصر ضد دین كسانى كه در باطن و اعماق ضمیر خویش با پیام وحى بیگانه‏اند، و با شریعت تضاد دارند، زمانى كه قادر به مبارزه صریح و علنى با آن نباشند، مى‏كوشند تا با نفوذ دادن ایده‏هاى غیر دینى و برنامه‏هاى غیر الهى در مجموعه باورها و دستورهاى‏مكتبى، به گونه‏اى خزنده، ماهیت و خاصیت اصلى دین را تضعیف كرده، آن را به انحراف بكشانند.
این حركت، حركتى منافقانه است كه نسبت به ادیان قبل از اسلام نیز از سوى عناصر مغرض و نا سالم اعمال مى‏شده است، تا راه ایمان را بر رهروان دین مخدوش سازند.
خداوند در افشاى چهره این گروه و نیز تهدید آنان فرموده است:
فویل للذین یكتبون الكتاب بایدیهم ثم یقولون هذا من عند الله لیشتروا به ثمنا قلیلا فویل لهم مما كتبت ایدیهم و ویل لهم مما یكسبون (8)
واى بر آنان كه با دست خویش مطالبى را نوشته و به دروغ مى‏گویند: این از نزد خداست.هدفشان از این كار دستیابى به پولى اندك است.واى بر آنان از آنچه نوشتند و واى بر آنان از آنچه به دست آوردند!
ب ـ جهل و نارسایى علمى نسبت به مبانى و معارف اصیل دین
پیرایه‏ها و باورهاى خرافى كه گاه در محیطهاى مذهبى رخ مى‏نماید و به عنوان دین و باور دینى تلقى مى‏شود، معمولا ناشى از بى‏اطلاعى توده‏ها از مبانى اصیل مكتبى است.
زمانى كه نا آگاهان در مصدر قانونگذارى و یا اجرا قرار گیرند، چون از یك سو ناگزیرند كارها را سامان داده، پاسخى براى حل مشكلات و رخدادها بیابند، و از سوى دیگر آشنایى عمیق با روح دین ندارند، با صلاحدید و تشخیص بشرى خویش یا بر اساس منافع مورد نظر خود، به وضع قوانین و ترویج اندیشه‏هاى غیر دینى پرداخته، آنها را به نام دین قلمداد مى‏كنند .
این گونه بدعتها به هر دو انگیزه، پس از رحلت رسول خدا (ص) در اسلام رخ نمود، و یكى از رسالتهاى عمده اهل بیت (ع) پیراستن پیرایه‏ها از دامان معرفت اسلامى و مبارزه با بدعتهایى بود كه با انگیزه‏هاى مختلف صورت مى‏گرفت.
على (ع) به وجود این بدعتها هشدار مى‏داد و مردم را از پیروى آنها نهى مى‏كردو مى‏فرمود :
ما احدثت بدعة الا ترك بها سنة، فاتقوا البدع و الزموا المهیع (9)
هیچ بدعتى گذاشته نشده، مگر آن كه به وسیله آن سنت و روشى از پیامبر (ص) به فراموشى گراییده است، از بدعتها بپرهیزید و به راه روشن و نداى رساى ارزشهاى اصیل دین پایبند باشید.
امام باقر (ع) در ارائه این مسؤولیت الهى به تبیین مبانى اصیل و سنتهاى محمدى (ص) پرداخته، نفى و طرد بدعتها را در محدوده رسالت علمى و عملى خود قرار داده بود.
براى دور داشتن مردم و عالمان و قضات از بدعت در دین، گاه خود به استدلال مى‏پرداخت و زمانى به روایات معصومان قبل از خود استشهاد مى‏كرد و این خطبه را از على بن ابى طالب (ع) یادآور مى‏شد:
ایها الناس إنما بدء وقوع الفتن اهواء تتبع، و احكام تبتدع، یخالف فیها كتاب الله، یقلد فیها رجال رجالا... (10)
هان اى مردم، سرآغاز شكلگیرى فتنه‏ها و انحرافها، هواها و هوسهایى است كه مورد پیروى قرار مى‏گیرد و احكامى است كه در شریعت بدعت گذارده مى‏شود.در این هوا پرستیها و بدعتگذاریها، با كتاب خدا مخالفت مى‏شود و مردم (به جاى تبعیت از وحى) از یكدیگر پیروى مى‏كنند!
امام باقر (ع) مى‏فرمود: كسى كه به فرمان انسان گنهكار گردن نهد دین ندارد.
كسى كه به بدعت و سخنان باطلى كه به دروغ بر خدا بسته شده گردن نهد و پایبند باشد، دین ندارد.
كسى كه چیزى از آیات الهى را انكار نماید، بى‏بهره از دین است. (11)
در حقیقت این هر سه عنوان بر كسى كه بدعتى را بپذیرد، منطبق شده و صدق‏مى‏كند، زیرا بدعتگذار، معصیتكار و افترا زننده به خداست و كسى كه سخنان او را بپذیرد بى‏شك با حكم واقعى الهى كه در قرآن و سنت یاد شده، مخالفت كرده است.
امام باقر (ع) در تفسیر آیه: هل ننبئكم بالاخسرین اعمالا...
مى‏فرمود: این گروه كه زیانكارترین مردمند و سعى و تلاش خویش را در زندگى دنیا به هدر داده و گم كرده‏اند و جاهلانه مى‏پندارند كه راه درستى را در پیش گرفته‏اند، نصارا، كشیشان، رهبانان و نیز آن دسته از مسلمانانند كه در شبهات و هواهاى نفسانى فرو رفته‏اند و گروههایى چون خوارج و اهل بدعت، در زمره ایشان جاى دارند. (12)
امام باقر (ع) در بیانى دیگر فرموده است:
كسى كه با گناه و ارتكاب كبائر، به مبارزه با خدا برخاسته و از خود جرأت نشان دهد، كافر است.كسى كه روش و دینى غیر از دین خدا پى نهد، مشرك است. (13)
گرایش مردم به بدعتها، داراى عوامل و انگیزه‏هاى متفاوتى است.گاه بدعتها به منظور تحریف دین صورت مى‏گیرد، و گاه ناشى از جهل به مبانى و معارف مكتب است، و زمانى هم معلول تعصبها و رسوم غلط اجتماعى و یا محاسبه‏هاى شخصى است.
یكى از مسایلى كه در عصر پیامبر اسلام (ص) مشروع بوده، ولى در عصر عمر بن خطاب ممنوع و حرام اعلام گردید، متعه (ازدواج موقت) است.
عمر بن خطاب بر اساس باورها و صلاح اندیشى شخصى خود، اعلام كرد:
متعتان كانا على عهد رسول الله (ص) آنهى عنهما و اعاقب علیهما: متعة النساء و متعة الحج . (14)
دو تمتع در روزگار رسول خدا (ص) وجود داشت و جایز بود، ولى من آن دو را ممنوع كرده، كسانى را كه مرتكب آن شوند مجازات مى‏كنم.آن دو عبارتند از: متعه زنان و متعه حج.
بى‏شك، عمر در صدور این حكم، از نظر خود دلایلى داشته است، ولى آیا دلایل او و قدرت فهم و تشخیص او مى‏توانسته با حكم الهى و سنت پیامبر (ص) همسطح قرار گیرد، و آیا او چنین حقى را داشته یا خیر؟ موضوعى است كه در كتب فقهى بتفصیل مورد بررسى قرار گرفته است.
از نظر شیعه، این دستور مخالف قرآن و سنت پیامبر (ص) است، و بر فرض كه شرایط خاص جامعه در مقطعى از زمان، سبب صدور چنین حكمى شده باشد، با تغییر شرایط، باز حكم اولى الهى جارى است.شیعه كه خود را بر اساس منابع متقن دینى، موظف به تبعیت از على (ع) و ائمه معصومین (ع) پس از رسول خدا (ص) مى‏داند به پیروى از معصومین (ع) این حكم را مخالف مصالح جامعه اسلامى مى‏شمارد.
در همان منبع حدیثى كه سخن فوق از عمر بن خطاب نقل شده، این روایت نیز آمده است كه على (ع) فرمود: «لو لا ما سبق من رأى عمر بن الخطاب لامرت بالمتعة، ثم ما زنى الا شقى» (15)
اگر نبود كه عمر بن خطاب ازدواج موقت را ممنوع ساخته است، من فرمان مى‏دادم كه ازدواج موقت صورت گیرد و جایز باشد، زیرا با تجویز ازدواج موقت، گرایش به زنا و فحشاء كاهش مى‏یافت و جز انسانهاى شقى و دونمایه به زنا روى نمى‏آورند. (16)
در این روایت، فلسفه جواز ازدواج موقت مطرح شده، با بیان آن، اندیشه و باور عمر و نیز حكم او به ممنوعیت ازدواج موقت، از اساس زیر سؤال رفته است، و چون عمر به عنوان خلیفه و حاكم مسلمانان چنین دستورى را داده است و مخالفت رسمى على (ع) در چنین مسأله‏اى، مشكلات بزرگترى را در آن عصربحرانى براى جامعه اسلامى پدید مى‏آورده، آن حضرت سخن خود را با بیانى كه نقل شده به توده‏ها رسانده است.
این گونه احكام كه توسط شخص عمر بنیان نهاده شد، در نسلهاى بعد به عنوان سنت قطعى و احكام تلقى شد و استمرار یافت.چنان كه در زمان امام باقر (ع) برخى از رهروان راه خلفا بر امام (ع) خرده مى‏گرفتند كه چرا فرمان عمر را قبول ندارد و مشروع نمى‏داند.
عبد الله معمر لیثى از جمله كسانى است كه در این زمینه، با امام باقر (ع) به بحث نشسته است.
او به امام باقر (ع) عرض كرد: شنیده‏ام شما در مورد ازدواج موقت (متعه) فتوا به جواز داده‏اید!
امام فرمود: بلى، خداوند آن را جایز شمرده و سنت رسول خدا بر آن بوده و اصحاب پیامبر (ص) به آن عمل كرده‏اند.
عبد الله معمر گفت: ولى عمر بن خطاب آن را ممنوع ساخته است!
امام فرمود: بنابر این تو بر سخن رفیقت پایدار باش و من هم بر سخن و رأى رسول خدا استوار خواهم بود!
(عبد الله كه خود را در میدان بحث به بن بست رسیده یافت، سعى كرد تا با فلسفه بافى و استحسانهاى شخصى و تمسك به ذهنیتها و تعصبهاى قومى راهى بجوید، از این رو) عبد الله گفت: آیا شما خشنود مى‏شوى كه ببینى شخصى با زنى از بستگان و خانواده شما چنین عملى را انجام دهد!
امام فرمود: اى بى‏خرد! چرا سخن از زنان به میان مى‏آورى (ما درباره حكم خدا سخن مى‏گوییم) آن خدایى كه ازدواج موقت را حلال ساخته از تو و از همه كسانى كه به تكلف و اجبار متعه را حرام شمرده‏اند، غیرتمندتر است.
آن گاه امام (ع) براى این كه به او بفهماند، شیوه شناخت حلال و حرام الهى، اتكا به ذوق و سلیقه و تعصبهاى شخصى نیست، فرمود:
آیا تو دوست دارى كه زنى از خانواده تو به همسرى مردى درآید كه جولا و تهیدست است، و در جامعه جایگاهى بس پایین دارد.
عبد الله معمر گفت: خیر.امام فرمود: چرا تو حلال خدا را حرام مى‏شمارى! (خداوند ازدواج با تهیدستان را ممنوع نكرده است) .
عبد الله گفت: من حلال خدا را حرام نمى‏دانم، بلكه معتقدم مرد جولا و بافنده تهیدست كفو و هم سطح ما نیست، از این رو خویشاوندى او را دوست ندارم.
امام فرمود: ولى برنامه خدا جز این است، زیرا خداوند، اعمال نیك همین مرد جولاى تهیدست را مى‏پذیرد، و حوران بهشتى را به ازدواج او در مى‏آورد، اما تو از روى كبر و نخوت، از خویشاوندى با مؤمنى كه شایسته همسرى حوران بهشتى است ناخشنود و ناراحتى.
عبد الله از سر تسلیم خندید و گفت: براستى كه سینه‏هاى شما رویشگاه درختان تناور دانش است، میوه‏هاى درخت دانش از آن شماست و برگهاى آن در اختیار مردم. (17)
با این بیان، امام باقر (ع) به عبد الله معمر تفهیم كرد كه: درستى و نادرستى احكام دین و حلال بودن و حرام بودن امور، با ذوق و سلیقه شخصى مردم و یا آداب و رسوم و تعصبهاى قومى قابل سنجش و محاسبه نیست.

مبارزه با قیاس در میدان اجتهاد

رمز بقاى دین در واقع‏بینى و سازگارى آن با نیازها و شرایط گوناگونى است كه در طول زندگى نسلها، یكى پس از دیگرى رخ مى‏نماید.
شریعت و مكتب، آن گاه مى‏تواند در بستر تاریخ تداوم یابد، كه قادر به حل معضلات اجتماعى و پاسخگو به پرسشهاى عقیدتى و عملى مردم باشد.
مبانى عقیدتى، همواره ثابت و غیر متغیرند و نیازمند دقت و تلاش براى فهم هر چه عمیقتر آن، اما برنامه‏هاى عملى و قوانین دستورى دین، با این كه متكى بر ملاكهاى واقعى است، ولى از آن جا كه موضوعات خارجى و مسایل مستحدث در زندگى جوامع، همواره متحول و متغیر است.شناخت حكم هر حادثه نیازمند اجتهاد و استنباط مى‏باشد.استنباط احكام و نسبت دادن آنها به خدا و شریعت، كارى است سنگین و خطر آفرین، زیرا همان‏گونه كه حیات دین در صحنه زندگى انسانها، مبتنى بر اجتهاد مى‏باشد، از سوى دیگر، اجتهاد نادرست و نسبت دادن احكام منحط و غیر واقعى به شریعت، خود مایه زوال و نابودى دین خواهد بود.
نقش اجتهاد و مجتهدان در جامعه دینى، همانند نقش طبابت و پزشكان در جامعه بشرى است.اگر طبیبان راه درستى را در مداواى بیماریها در پیش گیرند، عمل آنان شفا بخش و سازنده است، ولى اگر راه نادرست و داروهاى نامناسبى را تجویز نمایند، نه تنها بیماران بهبود نیافته كه چه بسا بیمارى آنان شدت مى‏یابد.
فقیهان و مجتهدان نیز در صدد پاسخگویى به مسایل جدید و مورد ابتلاى جامعه خویشند، و چنانچه در این كار از ملاكها و شیوه‏هاى غلط پیروى كنند، چهره دین را مخدوش و نظام عملى آن را معیوب ساخته‏اند.
پس از رحلت رسول خدا (ص)، یكى از نیازهاى مبرم جامعه اسلامى، اجتهاد و شناخت احكام بر اساس قرآن و سنت رسول الله (ص) بود.
ما در مطالب قبل یاد آور شدیم كه پیامبر اسلام (ص) با پیش بینى این امر و معرفى على (ع) به عنوان مبین احكام و مفسر قرآن، در جهت رفع نیازهاى آینده جهان اسلام، گام اساسى را برداشت، ولى آنان كه على (ع) را نخست از میدان سیاست و به دنبال آن از مرجعیت دینى و فكرى منزوى ساختند، در میدان عمل با بن بستها مواجه شده و دست به كار اجتهاد شدند، اما اجتهادى كه با روح دین سازگار نبود و شرایط لازم را در بر نداشت.
به كارگیرى قیاس و استحسان و فهم شخصى در استنباط احكام، از جمله مشكلاتى بود كه در امر اجتهاد رخ نمود، و ائمه معصومین (ع) را به عنوان عالمان واقعى دین و وارثان علم پیامبر (ص)، واداشت تا جامعه علمى را به رهیافتن انحراف در فهم احكام هشدار دهند.
بر این اساس، یكى از محورهاى عمده تعلیمات ائمه (ع)، بویژه امام باقر (ع) و امام صادق (ع)، زدایش قیاس و استحسان از محیط فقاهت و اجتهاد بود.
امام باقر (ع) در این زمینه مى‏فرمود: «إن السنة لا تقاس، و كیف تقاس السنة و الحائض تقضى الصیام و لا تقضى الصلوة» . (18)
سنت و احكام شرعى از طریق قیاس قابل شناخت نیست، چگونه مى‏توان قیاس را ملاك قرار داد، با این كه زن حایض پس از دوران حیض مى‏بایست روزه را قضا كند، ولى قضاى نماز بر او واجب نیست.
در سخنى دیگر به زراره سفارش فرموده است:
«یا زرارة ایاك و اصحاب القیاس فى الدین، فانهم تركوا علم ما وكلوا به و تكلفوا ما قد كفوه، یتأولون الأخبار و یكذبون على الله عز و جل..» . (19)
اى زراره! از كسانى كه در كار دین به قیاس پرداخته‏اند، دورى گزین، زیرا آنان از قلمرو تكلیف خود تجاوز كرده‏اند، آن چه را مى‏بایست فراگیرند، كنار نهاده و به چیزى پرداخته‏اند كه به آنها وانهاده نشده است، روایات را به ذوق خود تجزیه و تحلیل كرده و تأویل مى‏كنند و بر خدا دروغ مى‏بندند.
و نیز امام باقر (ع) مى‏فرمود:
«ادنى الشرك ان یبتدع الرجل رأیا فیحب علیه و یبغض علیه» . (20)
كمترین مرتبه شرك این است كه شخص نظریه‏اى را از پیش خود (و بدون حجت شرعى) بنیان نهد و همان نظر را ملاك حب و بغض و داوریها قرار دهد.
محمد بن طیار از اصحاب امام باقر (ع) گوید:
قال لى ابو جعفر (ع) : تخاصم الناس؟ قلت: نعم.قال: و لا یسألونك عن شى‏ء، الا قلت فیه شیئا؟ قلت: نعم، قال: فأین باب الرد إذا؟ (21)
امام باقر (ع) به من فرمود: آیا تو با مردم به بحث مى‏پردازى؟ گفتم: بلى.امام (ع) فرمود : آیا هر چه از تو مى‏پرسند، تو به هر حال پاسخى در قبال آن ارائه مى‏كنى؟ گفتم: بلى .
امام (ع) فرمود: پس در چه زمینه سكوت كرده و علم و دانش واقعى آن را به‏اهلش (اهل بیت علیهم السلام) ارجاع مى‏دهى!
در این بیان، امام (ع) به محمد بن طیار یادآور شده است كه هیچ فردى جز معصومین (ع) نباید خود را در مرحله‏اى فرض كند كه مى‏تواند به اتكاى رأى و اندیشه خود همه پرسشها را پاسخ دهد، و آن جا كه نتوانست به تمثیل و تشبیه و قیاس متكى گردد! بلكه همواره در مسایل مورد ابتلا، زمینه‏هاى پیچیده و مبهمى وجود دارد كه علم آن صرفا در اختیار مفسران واقعى قرآن و اهل بیت رسالت است و باید به آنان رجوع كرد.

تعلیم فقه و شیوه صحیح اجتهاد

تعلیم مسایل فقهى و پاسخگویى به پرسشها در زمینه احكام شرعى، یكى از زمینه‏هاى مهم زندگى ائمه (ع) بویژه امام باقر (ع) و امام صادق (ع) بوده است.
عصر امام باقر (ع)، آغاز پیدایش فرصتى بود تا حاملان واقعى علوم قرآن، بتوانند به تعلیم شاگردان و ترویج احكام و تحكیم مبانى فقهى بپردازند.البته این زمینه‏ها در عصر امام صادق (ع) هموارتر گشت و از آن پس دوره سختگیرى فزونتر حاكمان نسبت به ائمه ادامه یافت و این زجر و شكنجه تداوم داشت تا عصر امامت به غیبت انجامید.
امام باقر (ع) در تصحیح اندیشه‏ها و زدایش انحرافها، تنها به مبارزه و رویارویى اكتفا نكرد، بلكه با بیان احكام و گاه تبیین شیوه استنباط احكام از قرآن و سنت پیامبر، پایه‏هاى فقاهت و اجتهاد صحیح را استحكام بخشید.
روایات فقهى نقل شده از امام باقر (ع)، بیش از آن است كه بتوان در این مجموعه گرد آورد، زیرا كمتر بابى از ابواب فقهى را مى‏توان یافت كه در فروع مختلف آن، سخنى از امام باقر (ع) وارد نشده باشد.مجموعه‏هاى روایى ـ فقهى خود گواه این سخن است.
محمد ابو زهره از پژوهشگران اهل سنت در كتاب تفصیلى خویش الامام الصادق در تبیین جایگاه علمى و معنوى امام باقر (ع) مى‏گوید:
امام محمد باقر (ع) وارث پدر خویش در پیشوایى علمى و مقام شریف هدایتگرى بود.از این جهت عالمان از شهرها و سرزمینهاى اسلامى به جانب وى‏رهسپار مى‏شدند، هیچ فردى ـ از عالمان ـ به مدینه وارد نمى‏شد، مگر این كه براى كسب معرفت و دانش به خانه امام محمد باقر (ع) مراجعه مى‏كرد.
در میان كسانى كه به خدمت وى مى‏رسیدند، هم چهره‏هاى شیعى و هم سنى دیده مى‏شوند و گاه منحرفان افراطگر نیز خود را به وى نزدیك مى‏كردند ولى امام در برابر آنان موضعى قاطع گرفته و ایشان را طرد مى‏كرد.
بسیارى از پیشوایان فقه و حدیث به حضور وى رسیده‏اند، از آن جمله:
سفیان ثورى، سفیان بن عیینه ـ محدث مكه ـ و ابو حنیفه ـ فقیه اهل عراق.
مرام امام باقر (ع) چنین بود كه هر گاه فردى به حضورش مى‏رسید، حقایق ناب را براى او تبیین مى‏كرد. (22)
ابو زهره سپس به نقل گفتگویى كه میان امام باقر (ع) و ابو حنیفه در زمینه رد قیاس و نقش آن در تحریف دین صورت گرفته، پرداخته است و در پى آن مى‏گوید:
از این گفتگو ـ كه امام باقر در موضع ارشاد و بازجویى از روش ابو حنیفه قرار گرفته ـ استفاده مى‏شود كه امام باقر (ع) براى علماى عصر خود، عنوان پیشوایى داشته است، زیرا عالمان به حضور وى مى‏رسیده‏اند و او بر اساس گزارشها و اطلاعاتى كه از آنان در اختیار داشته به نقد و محاسبه ایشان مى‏پرداخته است.چونان رئیسى كه بر نیروهاى تحت سرپرستى خود حكم مى‏كند تا بر راه حق گام نهند و آنان نیز با كمال میل و رغبت این ریاست و پیشوایى را پذیرفته باشند. (23)
دلایل و قراینى كه صحت نظریه ابو زهره را در این زمینه تأیید مى‏كند، فراوان است.از آن جمله روایتى را مى‏توان نام برد كه ابو حمزه ثمالى نقل كرده است:
ابو حمزه ثمالى مى‏گوید: در مسجد الرسول (ص) نشسته بودم كه مردى پیش آمد، سلام كرد و گفت: تو كیستى؟ گفتم: از مردم كوفه‏ام.
به او گفتم: در جستجوى چه هستى؟
مرد گفت: آیا ابو جعفر محمد بن على (ع) را مى‏شناسى؟
گفتم: آرى مى‏شناسم، به ایشان چه كار دارى؟ مرد گفت: چهل مسأله آماده كرده‏ام تا از او سؤال كنم.آن چه پاسخ داد، حقش را بگیرم و باطلش را وا نهم.
ابو حمزه گوید: به او گفتم: آیا فرق حق و باطل را مى‏دانى و ملاك تشخیص آن را مى‏شناسى !
مرد گفت: آرى مى‏شناسم.
گفتم: اگر حق و باطل را مى‏شناسى و ملاك آن را در دست دارى، پس چه نیازى به امام باقر (ع) خواهى داشت؟ !
مرد گفت: شما كوفیان كم ظرفیت و ناشكیبایید!
در این میان، امام باقر (ع) وارد مسجد شد، در حالى كه جمعى از مردم خراسان و افراد دیگر اطراف او را گرفته، درباره مسایل حج از آن حضرت سؤال مى‏كردند.مدتى گذشت تا امام باقر (ع) در جایگاه خود نشست و آن مرد هم نزدیك امام، جایى براى خود جستجو كرد.
ابو حمزه مى‏گوید: من سعى كردم جایى بنشینم كه گفتگوى امام با انبوه اطرافیانش را بشنوم، مردم یكى پس از دیگرى مطالب خود را سؤال كردند و پاسخ گرفتند و رفتند، آن گاه امام (ع) رو به جانب آن مرد كرده، پرسیدند، تو كیستى؟
مرد گفت: من قتادة بن دعامه بصرى هستم.
امام فرمود: تو فقیه اهل بصره هستى؟
مرد گفت: آرى.
امام فرمود: واى بر تو، اى قتادة! خداوند بندگان شایسته‏اى را آفریده است تا حجت بر دیگران باشند، آنان «اوتاد» زمین و بر پا دارنده امر الهى و نخبگان علم خدایند و خداوند آنان را قبل از آفرینش دیگر بندگان برگزیده است.
قتادة پس از سكوتى طولانى گفت: به خدا سوگند، من تا كنون، در برابر فقیهان بسیار و نیز پیش روى ابن عباس نشسته‏ام، ولى آن گونه كه اكنون در برابر شما مضطرب شده‏ام، در مقابل هیچ كدامشان احساس نگرانى و اضطراب نداشته‏ام.
امام باقر (ع) فرمود: تو مى‏دانى كجا نشسته‏اى؟ تو در مقابل خاندانى هستى كه خداوند درباره آن فرموده است:
فى بیوت اذن الله ان ترفع و یذكر فیها اسمه، یسبح‏له فیها بالغدو و الآصال (24) و نیز فرموده است:
رجال لا تلهیهم تجارة و لا بیع عن ذكر الله، و اقام الصلاة و ایتاء الزكاة» (25)
پس جایگاه تو آن جاست ـ كه خود مى‏دانى ـ و ما آن خاندانیم كه خدا توصیف كرده است.در این هنگام قتاده گفت: به خدا سوگند، راست گفتى، فدایت شوم، آن خانه‏ها كه خدا اجازه داده است نام و یاد و تسبیح او در آنها برده شود، نه خانه‏هاى ساخته شده از سنگ و خاك است، كه شما خاندانید.
قتاده گفت: پس اكنون بفرمایید كه پنیر چه حكمى دارد؟ !
امام باقر (ع) لبخندى زد و فرمود: آیا آن همه پرسش تو به همین سؤال خلاصه شده است!
قتاده گفت: همه را اكنون فراموش كرده و بیاد نمى‏آورم!
امام فرمود: اشكالى ندارد. (26)
سپس قتاده به پرسش ادامه داد، و امام (ع) پاسخهایى مستدل در جواب وى ارائه داد.

پى‏نوشت‏ها:

1 ـ نساء/ .114
2 ـ نساء/ .5
3 ـ مائده/ .101
4 ـ اختصاص مفید .322
5 ـ سبأ/ .18
6 ـ الاحتجاج/ .327
7 ـ بحار 46/ .349
8 ـ بقره/ .79
9 ـ نهج البلاغه، خطبه .145
10 ـ بحار 2/ .315
11 ـ بحار 2/ .310
12 ـ همان 2/ .298
13 ـ محاسن 209، بحار 72/ .222
14 ـ كنز العمال 16/519، حدیث .45715
15 ـ همان 16/522، حدیث .45728
16 ـ این بیان به معناى پذیرش رأى عمر از سوى على (ع) نیست، بلكه دقیقا ذیل روایت مى‏رساند كه على (ع) فرمان عمر را باعث فساد جامعه و جواز متعه را مایه مصونیت جامعه از ابتلا به فحشا مى‏دانسته است، ولى آن حضرت چون قدرت اجرایى براى لغو فرمان عمر نداشته، مطلب را با این بیان یاد كرده است، و ظاهرا این سخن در دوران حكومت عثمان صادر شده است.
17 ـ كشف الغمة 2/362، بحار 46/356، اعیان الشیعة 1/ .653
18 ـ المحاسن، باب المقائیس و الرأى 214، بحار 2/ .308
19 ـ بحار 2/ .309
20 ـ همان 2/ .304
21 ـ همان 2/ .304
22 ـ الامام الصادق، حیاته و عصره ـ آراؤه و فقهه .22
23 ـ همان، .24
24 ـ نور/ .36
25 ـ همان/ .37
26 ـ اصول كافى 6/256، بحار 46/358، الانوار البهیة 118، اعیان الشیعة 1/ .652

منبع:كتاب زندگى سیاسى امام باقر (ع)
چهارشنبه 11/8/1390 - 19:32
اهل بیت
نویسنده: احمد ترابى
كمال الدین دمیرى در كتاب حیاة الحیوان و مقریزى در كتاب شذرات العقود از كسائى نقل كرده‏اند كه روزى در مجلس هارون الرشید سخن از اولین نفوذ اسلامى به میان آمد، در آن مجلس تاریخچه نخستین سكه‏هایى كه بر آنها شعارهاى اسلامى نقش بسته چنین مطرح شد:
در آغاز، كاغذ از جانب رومیان به مملكت اسلامى وارد مى‏شد، در آن روزگار بیشتر مردم مصر نصرانى بودند و همكیش پادشاه روم به حساب مى‏آمدند.از این رو، بر حاشیه كاغذهایشان با خط رومى این كلمات: (پدر، پسر و روح القدس) نقش بسته بود.
این نوع كاغذها در جامعه اسلامى از آغاز تا عصر عبد الملك مروان رواج داشت تا این كه عبد الملك از كسى كه زبان رومى مى‏دانست، خواست تا آن كلمات را براى او ترجمه كند.پس از ترجمه كلمات، عبد الملك برآشفت و گفت: این شایسته نیست كه در سرزمین اسلام، شعار نصرانیت به وسیله این اوراق در حد وسیعى منتشر شود.
از این‏رو، به عبد العزیز مروان كه برادر او و نماینده و كارگزار وى در مصر بود، دستور داد تا این حاشیه‏ها را از بین ببرد و دستور دهد تا سازندگان كاغذ بر حاشیه كاغذها آیاتى از قرآن بنویسند.
دستور از میان بردن حاشیه‏هاى رومى به سایر كارگزاران حكومت در سایر شهرها نیز ابلاغ گردید.
كاغذها با حاشیه‏هاى جدید با گذشت زمان رواج یافت و به سرزمین روم نیز رسید.پادشاه روم از این برنامه ناخشنود شد و به عبد الملك نامه نوشت و از او خواست تا حاشیه‏هاى رومى را دوباره به كارگیرد و رواج دهد.
نامه را همراه با هدایا به سوى عبد الملك گسیل داشت، اما عبد الملك نامه و هدایا را پس فرستاد، این كار دو مرتبه دیگر با هدایاى بیشتر صورت گرفت.در مرتبه آخر، پادشاه روم تهدید كرد كه اگر حاشیه‏ها به صورت نخست باز نگردد، بر روى سكه‏ها، دشنام به پیامبر اسلام را نقش خواهد زد.
در این عصر، سكه‏هاى رایج میان مسلمانان، سكه‏هاى رومى بود.و اگر پادشاه روم تهدید خود را عملى مى‏ساخت، ضربه‏اى سیاسى بر حكومت اسلامى وارد مى‏شد و مقدسات مردم مورد اهانت قرار مى‏گرفت.
عبد الملك خود را مواجه با مشكلى بزرگ یافت، براى مشورت و یافتن راه حل به شخصى به نام روح بن زنباع روى آورد.ولى او در پاسخ گفت:
اى عبد الملك! تو خودت خوب مى‏دانى كه چه كسى راه حل مشكل تو را مى‏داند، اما بعمد آن را مطرح نمى‏كنى.
عبد الملك: او چه كسى است؟ !
روح بن زنباع: او جز باقر العلوم (ع) ـ از خاندان پیامبر اكرم (ص) ـ فرد دیگرى نمى‏تواند باشد و تو ناگزیر هستى كه از او كمك بگیرى.
عبد الملك: آرى تو درست مى‏گویى.ولى...
عبد الملك به والى خود در مدینه دستور داد تا نزد امام باقر رفته و امكانات سفر را در اختیار وى قرار دهد و آن حضرت را براى سفر به سوى شام تجهیز كند.
والى مدینه، چنین كرد و امام رهسپار شام گردید.
عبد الملك به استقبال آن حضرت رفت، خیر مقدم گفت و مشكل سیاسى خود را مطرح ساخت و كمك طلبید.
امام باقر (ع) فرمود: كار را دشوار نگیر.نظر من این است كه هم اكنون از اهل فن بخواهى تا برایت درهم و دینارهاى فراوانى را بسازند كه بر یك طرف آن شعار توحید و بر طرف دیگر محمد رسول الله نقش زنند و در مدار آن نام شهرى كه سكه در آن زده شده و تاریخ ساخت آن نوشته شود.سپس در زمینه برخى خصوصیات دیگر سكه‏ها، رهنمودهایى داد تا تقلب و دخل و تصرف در آنها به آسانى میسرنباشد.و به عبد الملك فرمود: از مردم بخواه تا از این پس با این سكه‏ها معاملات خود را انجام دهند و مبادلات اقتصادى را با سكه‏هاى رومى ممنوع و داراى مجازات اعلام كن.در ظرف چند ماه، رهنمودهاى امام باقر (ع) بخوبى عملى گردید و سكه‏هاى اسلام در روابط اقتصادى به كار گرفته شد.آن گاه عبد الملك به پادشاه روم نوشت، اگر مى‏خواهى تهدیدهایت را عملى كن!
پادشاه روم كه از رواج سكه‏هاى اسلامى مطلع شده بود، عملى ساختن تهدیدهاى خود را بى‏ثمر یافت و از آن صرف نظر كرد. (1)

پى‏نوشت‏ها:

1 ـ ر ك: سیرة الائمة الاثنى عشر 2/223 ـ 221، ائمتنا 1/ .386
در مورد نخستین سكه‏هاى اسلامى آراى دیگرى نیز موجود است، برخى نخستین سكه‏ها را سكه‏هاى معروف به «بغلى» مى‏دانند كه در عصر حكومت...عمر بن خطاب به وسیله رأس البغل ساخته شده است، ولى صحت این نظریه منافاتى با روایت فوق ندارد، چه این كه ممكن است با وجود سكه‏هاى بغلى، سكه‏هاى رومى هم تا عصر عبد الملك رواج داشته و از این عصر به بعد سكه‏هاى رومى از دور معاملات در بلاد اسلامى كنار رفته است.و نیز در مورد همزمانى امام باقر (ع) با حكومت عبد الملك كه در سال 86 ه به پایان رسیده پرسشهایى مطرح است، زیرا امامت باقر العلوم (ع) در سال 95 ه بوده است، ولى این ابهام هم قابل رفع است، چون لازم نیست مشاوره یاد شده در زمان امامت باقر العلوم (ع) و در سنین بالا صورت گرفته باشد.علم و شایستگیهاى ائمه قبل از امامت و در طول عمر براى آنان ثابت بوده است.

منبع: كتاب زندگى سیاسى امام باقر (ع)، ص 151
چهارشنبه 11/8/1390 - 19:32
اهل بیت
نویسنده:ابوالفضل هادى منش‏

نگاهى به اوضاع فرهنگى - اجتماعى جامعه‏

امام باقر (ع) در دوره‏اى امامت خویش را آغاز كرد كه جامعه اسلامى در وضع فرهنگى نابه‏سامانى به سر مى‏برد و عرصه فرهنگى جامعه گرفتار چالش‏هاى عمیق عقیدتى و درگیرى‏هاى مختلف فقهى میان فرق اسلامى شده بود. فروكش كردن تنش‏هاى سیاسى پس از واقعه عاشوراى سال 61 هجرى، همچنین شكست برخى احزاب سیاسى مانند «عبداللَّه بن زبیر» سبب یكپارچگى حاكمیت بنى امیه شده بود و ناگزیر، بسیارى از دانشمندان از صحنه سیاسى دور شده بودند و حركت گسترده‏اى در زمینه‏هاى مختلف علمى با بحث و بررسى درباره مسایل گوناگون آغاز شده بود. این رویكرد گسترده به مسایل فقهى و بحث تبادل نظرهاى علمى در این برهه و پیدایش مكتب‏ها و سبك‏هاى مختلف علمى پس از مدت‏ها ركود، رونق فراوانى به بازار علم بخشید و به واقع نقش درخشان امام در این دوره در روشن سازى افكار عمومى دانشمندان اسلامى و به ویژه خردورزان شیعه بسیار داراى اهمیت و برترى است. با ظهور امام باقر(ع)، گام مهم و به سزایى در راستاى تبیین آراء شیعه برداشته شد و جنبش تحسین برانگیزى در میان دانشمندان شیعى پدید آمد.
از سوى دیگر، خطر افكار آلوده یهود و سیطره نظریات فرقه مرجئه، جبریه، قدریه، غلات و... حیات فكرى شیعه را با خطر روبه‏رو كرده بود كه به راستى مرجعیت علمى شایسته‏اى چون امام باقر(ع)، تفكرات خطرناك این فرقه‏ها را تا حد قابل توجهى منزوى ساخت كه آراء و نظرات آنها و نیز موضع‏گیرى امام در برابر هر یك، به گونه‏اى گسترده‏تر بررسى خواهد شد.

ترسیمى از چهره علمى امام‏

امام به سان خورشیدى گیتى فروز، بر سپهر دانش پرتو افكن بود و در بیان برترى و بزرگى این جایگاه، همین بس كه بیشترین حدیث در بین جوامع حدیثى شیعه، از آن امام همام و فرزند برومند و خردمندش امام صادق(ع) است و این خود بزرگ‏ترین گواه در برجستگى شخصیت علمى ایشان به شمار مى‏رود.
بسیارى از دانشمندان بزرگ اسلامى درباره جایگاه علمى امام، جمله‏هاى بسیار زیبایى بر زبان رانده و یا نگاشته‏اند كه همچنان تاریخ، آن را در خاطر خود نگاهدارى مى‏كند. دانشمندان بسیارى چون «ابن مبارك»، «زهرى»، «اوزاعى»، «مالك»، «شافعى»، «زیاد بن منذر نهدى» و... درباره برجستگى علمى او سخن رانده‏اند.(1) دامنه گسترده روایات امام در زمینه‏هاى گوناگون علمى، اندیشوران اهل سنت و محدثین آنان را بر آن داشت تا از ایشان روایت كنند و سخنان وى را درج و نقل نمایند كه از جمله آنها «ابوحنیفه» را مى‏توان نام برد.

پایه‏گذارى نهضت بزرگ و پویاى علمى‏

امام باقر(ع) در دوران امامت خویش، با وجود شرایط نامساعدى كه بر عرصه فرهنگ اسلامى سایه افكنده بود، با تلاشى جدّى و گسترده نهضتى بزرگ را در زمینه علم و پیشرفت‏هاى آن طراحى كرد. تا جایى كه این جنبش دامنه‏دار به بنیان گذارى و تأسیس یك دانشگاه بزرگ و برجسته اسلامى انجامید كه پویایى و عظمت آن در دوران امام صادق(ع)، به اوج خود رسید.
امام با برقرارى حوزه درس، با كج‏اندیشى‏ها، زدودن چالش‏هاى علمى، تحكیم مبانى معارف و اصول ناب اسلامى با تكیه بر آیات رهنمون‏گر قرآن مبارزه كرد و تمام ابواب فقهى و اعتقادى را از دیدگاه قرآن بررسى كرد و به پرورش دانشمندان و فرهیختگان عصر خود و جنبش بزرگ علمى كمر بست؛ به گونه‏اى كه دانشمندى چون «جابر بن یزید جعفى» هر گاه مى‏خواست سخنى در باب علم به میان آورد - با آن توشه‏اى كه از دانش داشت - مى‏گفت: «جانشین خدا و میراث‏دار دانش پیامبران محمد بن على(ع) برایم این‏گونه گفت»(2) و به دلیل ناچیز دیدن موقعیت علمى خود در برابر جایگاه امام، از خود نظرى به میان نمى‏آورد.
«ابو اسحاق سبیعى» از دیگر فرهیختگان این دوره، آن قدر نظرات علمى امام را درست مى‏پندارد كه وقتى از او در مورد مسئله‏اى مى‏پرسند، پاسخ را از زبان امام مى‏گوید و مى‏افزاید: «او دانشمندى است كه هرگز كسى به سان او [ در علم ] ندیده‏ام».(3)
«ابو زُرعة» نیز در این باره اقرار مى‏كند: «او بزرگ‏ترینِ دانشمندان است».(4)

تحكیم بنیادهاى تفكر شیعى‏

در آن روزگار، بسیارى از شیعیان به مراتب عالى تشیع دست نیافته بودند و دسته‏اى از آنان در كنار استفاده از احادیث اهل سنت، علاقه زیادى به فراگیرى و بهره‏مندى از دانش امام نیز نشان مى‏دادند. آن گونه كه از كتاب‏هاى رجالى فهمیده مى‏شود، نام بسیارى از اشخاصى كه رابطه تنگاتنگى با امام داشته‏اند، جزو اصحاب او نیست. همین موضوع مى‏توانست تا اندازه‏اى اندیشه شیعه را سست كند؛ چه بسا امكان اختلاط آموزه‏هاى دیگرى با آن قسمت از معارفى كه آنان از امام مى‏آموختند وجود داشت. امام باقر(ع) نیز مانند دیگر امامان شیعه، براى تحكیم پایه‏هاى اندیشه شیعه بسیار كوشید و امامت شیعه را به خوبى براى همگان معرفى كرد. او مى‏فرمود: «فرزندان رسول خدا(ص) درهاى دانش خداوندى و راه رسیدن به خشنودى او هستند. آنان دعوت كنندگان مردم به سوى بهشت و راهنمایان به سوى آنند».(5)
امام با تكیه بر قرآن، رهبرى شیعه و تقویت مبانى پیروى از آن را معرفى مى‏كرد و مى‏كوشید تا امامت را نیز مانند نبوت، امرى الهى و مبتنى بر قرآن تبیین كند. بازتاب دیدگاه امام در مورد رهبرى شیعه بر احادیث نبوى كه بر شباهت و قرابت میان پیامبر(ص) و امیرالمؤمنین (ع) تأكید مى‏كرده در بحث‏هاى كلامى ایشان انعكاس فراوانى دارد. او با بیان اینكه امام، داراى صفاتى ذاتى - مانند عصمت و علم - است، در نظر داشت رویكرد جدّى‏ترى به موضوع امامت داشته باشد. دیدگاه‏هاى ایشان درباره این موضوع، تأثیر ویژه‏اى بر مردم گذاشت و بسیارى از تهدیدها و خطرات را از تفكر شیعى دور كرد و سبب شد با وجود عقاید گوناگونى كه در آن زمان درباره مرجعیت وجود داشت، تعداد گرایندگان به این مكتب رو به فزونى گذارد.
در احادیث شیعى نیز توجه گسترده‏اى به این موضوع در سخنان امام باقر(ع) شده است.(6)

پرورش فرهیختگان و دانشوران بسیار

امام باقر(ع)، دانشمندان برجسته‏اى را در رشته‏هاى گوناگون معارف چون فقه، حدیث، تفسیر و دیگر شاخه‏هاى علوم اسلامى تربیت كرد كه هر یك وزنه‏اى در دانش به شمار مى‏رفتند. امام با درایت و هوشیارى تمام توانست شكافى را كه در گذر سال‏هاى متمادى بین قرآن و عترت در باورهاى دینى بخش عظیمى از مردم پدید آمده بود، از میان بردارد. پیش از دوران امامت امام باقر(ع)، خفقان سیاسى به اندازه‏اى بود كه در برخى از ادوار انتقال آموزه‏هاى ناب اسلامى فقط از طریق دعا و نیایش و یا در قالب آموزش‏هاى دینى به چند پیشكار و خدمتگزار كه با امام حشر و نشر داشتند، صورت مى‏گرفت.
در این میان، عصر امام باقر(ع) به دلیل وجود شرایط سیاسى خاص اوضاع حاكم، تا اندازه‏اى به امام اجازه برقرارى مجامع علمى داد تا ایشان بتواند استعدادهاى نهفته‏اى را كه در جامعه اسلامى وجود داشت تربیت كند؛ با این همه، نباید تصور كرد كه امام هیچ‏گونه محدودیتى در این راستا نداشته؛ بلكه با رعایت تقیه و پنهان‏كارى و عدم برانگیختن حساسیّت دستگاه، این معنا را عملى كرده و با وجود تنگناهاى خاص سیاسى و فرهنگى توانست افراد زیادى - بالغ بر 462 نفر - را با آموزش‏ها و تعالیم ناب خویش پرورش دهد كه نام یكایك آنها در دست است.(7) برجسته‏ترین آنها عبارت بودند از:

1. زرارة بن اعین‏

او از بزرگ‏ترین راویان احادیث اهل بیت علیهم السلام و از ثقات آنهاست كه بسیار مورد اطمینان اهل بیت علیهم السلام بوده و بارها از زبان آنان ستایش شده است. او پس از امام باقر(ع)، محضر فرزندان آن امام همام را نیز درك كرد و در زمان امامت آنان نیز از بهترین‏ها به شمار مى‏آمد.
حتى نقل است كه امام صادق(ع) روزى به او فرمود: «اى زراره، نامت در ردیف نام‏هاى بهشتیان است».(8) و نیز مى‏فرمود: «خداى رحمت كناد زراة بن اعین را كه اگر او و تلاش‏هاى او نبود، احادیث و سخنان پدرم از بین مى‏رفت».(9) و نیز: «گروهى هستند كه ایمان را به زینهار گرفته و برگردن مى‏افكنند (از آن پاسدارى مى‏كنند) كه در روز قیامت آنان را پاسداران [ایمان‏] نامند. بدانید كه زرارة بن اعین از آن گروه است».(10)
و احادیث بسیار دیگرى كه در ثنا و ستایش ایمان زراره از امامان وارد شده است.

2. محمد بن مسلم ثقفى‏

او از بزرگان و راویان احادیث ائمه علیهم السلام بود و احادیث بسیارى از امام باقر(ع) روایت كرده است كه در كتاب‏هاى معتبر حدیثى یافت مى‏شود.(11) در مورد او نیز ستایش‏هاى گوناگونى از امام باقر(ع) و امام صادق(ع) وجود دارد.
«عبداللَّه بن ابى یعفور» مى‏گوید:
«نزد امام صادق(ع) رفتم و گفتم: ما نمى‏توانیم هر ساعت شما را ملاقات نماییم و امكان دسترسى به شما [ براى پاسخ به پرسش‏هایى كه داریم ] برایمان وجود ندارد و گاه برخى از من پرسش‏هایى مى‏كنند كه پاسخ همه آنها را نمى‏دانم [ تكلیف ما چیست؟] امام فرمود: چرا سراغ محمد بن مسلم ثقفى نمى‏روید؟ همانا او [ احادیث ] بسیارى از پدرم شنیده و نزد او فردى قابل اطمینان و احترام بوده است».(12)
امام باقر(ع) درباره‏اش مى‏فرمود: «در شیعیان ما كسى فقیه‏تر از محمد بن مسلم نیست».(13)
او مدت چهار سال در مدینه سكنا گزید و همه روزه در محضر نورانى امام باقر(ع) حاضر مى‏شد و پاسخ پرسش‏هاى خویش را مى‏شنید و درس مى‏آموخت.(14) وى در مدت عمر خویش، سى هزار حدیث از امام باقر(ع) و شانزده هزار حدیث از امام صادق(ع) شنید و آنها را روایت كرد(15) كه قسمتى از آنها به دست ما رسیده است. هم چنین او در بین مردم به عبادت بسیار، مشهور بود و از پرستش‏گران راستین زمان خود به شمار مى‏آمد.(16) او به سال 150 هجرى قمرى در كوفه بدرود حیات گفت.(17)

3. ابوبصیر؛ لیث بن البَختَرىّ مرادى‏

او نیز از نزدیكان و شاگردان امام باقر(ع) و امام صادق(ع) بود و سخنان بسیارى را نیز از آن دو بزرگوار نقل كرد. او كتابى نگاشت كه بسیارى از دانشمندان آن را تأیید و از آن روایت كردند.(18) «شعیب عقرقونى» مى‏گوید:
«از امام صادق(ع) پرسیدم: اگر احتیاج به پرسش در مورد مسئله‏اى پیدا كردیم از چه كسى سؤال كنیم؟ امام پاسخ فرمود: از ابابصیر».(19)

4. بُرید بن معاویه عجلى‏

او از بزرگان روزگار خویش و فقیهى ماهر بود و نزد امام باقر(ع) جایگاهى ویژه داشت و نیز داراى كتابى بود كه برخى از دانشمندان بعد از او، از آن روایت كرده‏اند.(20)
«ابو عُبیدة حِذاء» مى‏گوید:
«از امام صادق شنیدم كه فرمود: زراره، ابو بصیر، محمد بن مسلم و بُرید از كسانى هستند كه خداى بزرگ در مورد آنان مى‏فرماید: (وَالسّابِقونَ السابِقونَ اُولئِكَ المُقَربُونَ)(21) (واقعه: 10و11)».
امام صادق(ع) در روایتى دیگر مى‏فرماید:
«هیچ كس به اندازه زراره، ابوبصیر، محمد بن مسلم و برید بن معاویه یاد ما را زنده نگاه نداشت و احادیث پدرم را احیا نكرد. اگر اینها نبودند كسى تعالیم دین و مكتب پیامبر(ص) را گسترش نمى‏داد. اینان پاسداران دین و امینان پدرم بودند كه بر پاسدارى از حلال خدا و حرام او كمربستند. آنان هم در دنیا به ما نزدیك بودند و هم در آخرت با مایند».(22)
او در دوران امامت امام صادق(ع) زندگى را فرو گذاشت و در خاك آرمید.(23)
در این میان، بزرگان دیگرى چون؛ «جابر بن یزید جعفى»، «حمران بن اعین»، «هشام بن سالم»، «فضیل بن یسار»، «ابان بن تغلب»، و بسیارى دیگر از بزرگان و فرهیختگان(24) این عصر را نیز مى‏توان نام برد.

پى‏ریزى تدوین حدیث‏

در پى انحرافات عمیقى كه پس از رحلت رسول اكرم(ص) به وجود آمد، رخداد تأسف برانگیزى دامن‏گیر جهان اسلام شد و آن جلوگیرى از تدوین احادیث اهل بیت علیهم السلام بود كه آثار زیان‏بار آن سالیان دراز بر پیشانى فرهنگ دینى مردم باقى ماند. نزدیك به یك قرن از نگاشتن و محفوظ داشتن احادیث نبوى(ص) و سخنان تابناك اهل بیت: جلوگیرى شدید به عمل آمد و به جاى آن سیل عظیمى از تحریفات در زمینه احادیث نبوى(ص) و جعل آنها به فرهنگ و اعتقاد مردم روى آورد كه به «اسرائیلیات» شهرت یافت؛ تا سال 100 هجرى كه «عمر بن عبدالعزیز» فرمان تدوین احادیث را به «ابوبكر بن محمد انصارى» صادر كرد. او كه از رجال و بزرگان تابعین به شمار مى‏رفت و از اصحاب على(ع) شمرده مى‏شد، به بازگرداندن فدك به اهل بیت علیهم السلام و تدوین حدیث كمربست.(25) امام باقر(ع) از این فرصت استثنایى كمال بهره را برد و بیان احادیث را آغاز كرد و راویان مختلف از ایشان ده‏ها هزار حدیث نقل كردند. در واقع، امام باقر(ع) نماینده مكتب اهل بیت علیهم‏السلام و نخستین سر و سامان دهنده احادیث تابناك معصومین علیهم السلام بود.
از این رو، بسیارى از محدثین وقت با دیدن تلاش‏هاى بى‏دریغ امام، كمر به نگاشتن و نگاهدارى سخنان امام بستند و بدین سبب، بیشتر احادیث اهل بیت علیهم السلام، از امام باقر(ع) و امام صادق(ع) است.

بنیان‏گذارى اجتهاد

یكى از شاخه‏هاى بزرگ علوم اسلام «علم اصول» است كه با بهره‏گیرى از آن احكام شرعى را از ادله شرعیه استخراج مى‏كنند. از این رو، اجتهاد متوقف بر آن است و مجتهد براى استنباط احكام شرعى به آن نیاز مبرم دارد و ملكه اجتهاد براى او حاصل نمى‏شود، مگر اینكه به تمامى بحث‏هاى آن آشنایى كامل داشته باشد.
تمامى دانشمندان شیعى بر این باورند كه امام باقر(ع)، نخستین كسى بود كه این علم را تأسیس كرد و قواعد آن را به وجود آورد و بدین وسیله دروازه اجتهاد را به روى دانشمندان اسلامى گشود.(26)
قواعدى را كه امام تأسیس كرد به این نام‏ها در بین اصولیین شهرت یافت.
استصحاب، قاعده تجاوز، قاعده فراغ، قاعده نفى ضرر، علاج تعارض بین اخبار و...
تمامى این قواعد به همراه اخبارى كه از امام در مورد آنها وارد شده است، در كتاب‏هاى اصولى موجود است. به گونه‏اى كه هر یك از این روایات، درون مایه تأسیس قاعده‏اى بزرگ در اصول فقه قرار گرفت(27) و آن را مبناى قواعد اصولى قرار دادند.(28)

مبارزه با شیوه‏هاى نادرست اجتهاد

امام باقر(ع) وقتى باب اجتهاد را به روى دانشمندان گشود، عده‏اى با اتخاذ برخى شیوه‏هاى نادرست در اجتهاد، مانند «قیاس» و «استحسان» استنباط احكام شرعى را با خطرى جدى روبه‏رو كردند. آنان با قوانینى این گونه، گاه به مخالفت با نصّ كتاب و سنّت و سیره رسول خدا(ص) برخاستند.(29)
از این دانشمندان، مى‏توان از «نعمان بن ثابت» نام برد كه به نام «ابو حنیفه» شهرت یافت. او فتاوى عجیب و قیاساتى را وارد كرد و بر پایه گمان و سلیقه خود فتواهایى داد كه این فتاوى اكنون در دست است.(30) از دیگر این افراد مى‏توان از «سفیان بن سعید بن مسروق» مشهور به «سفیان ثورى» نام برد كه برخى نیز او را از اطرافیان امام صادق(ع) ذكر كرده‏اند.(31) از او نیز روایاتى در دست است كه دلالت بر كژاندیشى او دارد. آنان گاه مورد لعن اهل بیت علیهم‏السلام نیز قرار مى‏گرفتند.(32)
آنچه اهمیت دارد این است كه این گونه برداشت‏هاى اشتباه و به كار گیرى شیوه‏هاى نادرست در استنباط احكام، همواره مورد ذمّ اهل بیت علیهم السلام بوده و بخشى از تلاش‏هاى امام باقر(ع) را نیز در زمینه مبارزات فرهنگى به خود اختصاص مى‏داده است. امام براى زدودن این شیوه و به كارگیرى كاركردهاى صحیح اجتهاد به اصحاب وارسته خود مى‏فرمود:
«سنت رسول خدا قیاس بردار نیست. چگونه مى‏توان قیاس را ملاك [استنباط حكم ]قرار داد، در حالى كه بر زن در دوران قاعدگى‏اش قضاى روزه واجب است، ولى قضاى نماز واجب نیست؟».(33)

توسعه فرهنگ انتظار

تلاش‏هاى گسترده و عمیق امام باقر(ع) در نشر معارف اسلام ناب، سوق دادن امت به سوى فرهنگ انتظار امام آخرین (عج) بود. او در تبیین این فرهنگ بر آن بود تا با روشن كردن زوایاى پنهان فرج آل محمد(ص) و پاسخ دادن به پرسش‏هاى گوناگون، غیبت و ظهور او را امرى خدادادى و خارج از اختیار معرفى و نیز منتظران را به انتظار ظهور او ترغیب كند.
«ام هانى ثقفیة» مى‏گوید:
«بامداد، خدمت سرورم محمد بن على الباقر(ع) رسیدم و گفتم: سرورم! آیه‏اى از كتاب خدا بر دلم خطور كرده و مرا پریشان ساخته و خواب از چشمم در ربوده است. فرمود: بپرس اى امّ هانى. گفتم: (فَلا اُقسِم بِالخُنَّسِ الجَوار الكُنّسِ) (تكویر: 15 و 16) فرمود: اى امّ هانى، خوب مسئله‏اى پرسیدى. او مولودى در آخر الزمان است. او مهدى این دودمان است و براى او غیبتى خواهد بود كه اقوامى در آن گمراه مى‏شوند و گروهى نیز هدایت مى‏یابند و خوشا بر تو اگر او را دریابى و خوشا به حال كسى كه او را دریابد».(34)

نشر فرهنگ اصیل اسلامى‏

1. بازیافت بهره‏گیرى صحیح از قرآن‏

هر چند سیاست جلوگیرى از تدوین احادیث نبوى(ص) با شعار «كافى بودن قرآن» پیش مى‏رفت، اما از عمل به قرآن خبرى نبود و فقط از آن به صورت ابزارى براى جلوگیرى از نشر معارف اهل بیت علیهم السلام و زنده شدن نام آنها استفاده مى‏شد. كتاب خدا به ابزارى براى دست‏یابى به اغراض سیاسى و سركوبى پیروان اهل بیت علیهم السلام با تأویل و تفسیر به رأى، به ابزار سركوبى مخالفین تبدیل شده و در واقع، قرآن در انزواى شدید بود.
امام باقر(ع) در جایگاه بهترین مفسّر قرآن با بازگو كردن تفسیر درست آیات، بسیارى از ابهام‏ها را زدود و مشت مخالفین و سودجویان را باز كرد. او همواره براى به اثبات رسانیدن مدّعاهاى خود از آیات قرآن بهره مى‏جست و كلام خدا را گواه بر سخن خویش مى‏گرفت و مى‏فرمود:
«هر چه را مى‏گویم از من سؤال كنید [این كه گفتى‏] در كجاى قرآن آمده تا آیه مربوط به آن را برایتان تلاوت نمایم».(35) امام به اندازه‏اى بر آیات قرآن تسلط داشت كه «مالك بن اعین جهنى» شاعر هم عصر امام درباره او سرود:
«اگر مردم در صدد جست‏وجوى علوم قرآن بر آیند، باید بدانند كه قریش بهترین داناى آن را دارد و اگر امام باقر(ع) در علوم قرآنى لب به سخن گشاید، فروع زیادى براى آن ترسیم خواهد نمود...»(36)
شایان ذكر است كه امام كتابى در تفسیر قرآن نگاشت كه «زیاد بن منذر» و بسیارى از بزرگان چون «ابو بصیر» از آن روایت كردند.(37)

2. مرجعیت فقهى و موقعیت پاسخگویى علمى‏

از دیگر تلاش‏هاى چشم‏گیر امام در راستاى نشر تعالیم اسلامى، مرجعیت عملى امام در پاسخگویى به مسایل فقهى مردم بود. «ابو حمزه ثمالى» مى‏گوید:
«نزد امام باقر(ع) در مسجد پیامبر(ص) نشسته بودم كه مردى نزد من آمد و سلام كرد و پرسید: كیستى اى بنده خدا؟ گفتم: از كوفیان هستم، چه مى‏خواهى؟ گفت: آیا ابا جعفر را مى‏شناسى؟ گفتم: بله، كارت با او چیست؟ گفت: چهل مسئله آماده كرده‏ام و در پى جواب آنم تا بدانم به كدام باید عمل كنم... در این هنگام، امام وارد شد؛ در حالى كه جماعتى از اهل خراسان و دیگر استان‏ها همراه وى بودند و در مورد مسایل حج از امام مى‏پرسیدند. آن مرد نیز نزدیك امام نشست و پرسش‏هاى خود را مطرح كرد و پاسخ گرفت».(38)
همچنین، بسیارى از دانشمندان چون «قتادة بن دعامة»، «طاووس یمانى» و «عاصم بن عمر»، هر گاه حضرت را مى‏دیدند براى پاسخ گرفتن پرسش‏هاى خود از لحظات بهره مى‏جستند و در هر حالى از امام سؤال مى‏كردند. نمونه‏هاى زیادى از این گونه گفت‏وگوها و پرسش و پاسخ‏ها در تاریخ آمده است.(39)

3. شناساندن رهیافتى جایگاه امام‏

امام باقر(ع) تلاش فراوانى براى جلب دل‏ها به سوى دوستى اهل بیت علیهم السلام مبذول مى‏داشت و در صدد بود تا با این شیوه، جایگاه امامت را به گونه‏اى روشن‏تر براى مردم ترسیم كند و وسیله نجات و رستگارى را به آنان بنمایاند. «حكم بن عتیبه» طى داستان تأثیر گذارى در این باره مى‏گوید:
«من كنار ابا جعفر(ع) در مجلس پر ازدحامى نشسته بودم كه پیرمردى عصا زنان وارد مجلس شد. بر آستانه در ایستاد و گفت: درود و رحمت خدا بر تو اى پور پیامبر. امام پاسخ سلامش گفت. سپس رو به حاضرین كرد و به آنان نیز سلام نمود. پس پیش روى امام آمد و گفت: اى پسر فرستاده خدا، مرا نزدیك خود جاى ده كه جانم فدایت باد! به خدا سوگند كه من شما [ اهل بیت‏] را دوست مى‏دارم و با هر كه شما را دوست بدارد دوستم و به خدا سوگند كه این دوستى با شما [ اهل بیت‏] و دوستداران‏تان به خاطر مطامع دنیوى نیست. من از دشمنان شما بیزارم و سوگند كه دشمنى‏ام با آنان به خاطر گمراهى و زبونى‏شان است. سوگند كه حلال شما را حلال مى‏دانم و حرامتان را حرام و دستورتان را بر چشم قرار داده‏ام. فدایت شوم، آیا بر من امیدى [ از رستگارى ]هست؟ امام به او فرمود: جلوتر بیا. و او را آنقدر به پیش خواند كه پهلوى خود نشاند و فرمود: اى پیرمرد! مردى از پدرم على بن الحسین(ع) همین را پرسید و پدرم پاسخ داد: آن گاه كه از دنیا رخت بر بستى، نزد جدم رسول خدا(ص)، حسن(ع) و حسین(ع) و فرزندانش وارد مى‏شوى. دلت سرور مى‏یابد، خاطرت آسوده مى‏گردد، چشمت [به دیدارشان‏] روشن مى‏شود و به بهترین گونه نزد پروردگارت حاضر مى‏شوى و آن گاه كه جانت به اینجا رسید [ و به گلوى پیرمرد اشاره فرمود] در بالاترین منزلگاه با ما خواهى بود و زندگانى آخرت، روشنى چشمت خواهد شد. پیرمرد از خرسندى پرسید: چگونه؟ امام باز هم برایش گفت. پیرمرد با شور و اشتیاقى بسیار گفت: اللَّه اكبر! آیا به راستى آن گاه كه بمیرم نزد پیامبر و خاندانش وارد مى‏شوم و [از دیدارشان ]دیده روشن مى‏كنم؟ و...
اشك شوق بر رخسار پیرمرد تراوید، زانوانش سست شد، گریه‏اش بالا گرفت و بر زمین نشست. حاضرین نیز با دیدن این عشق‏بازى اشك شوقشان بیرون تراوید. امام اشك از چشمان پیرمرد پاك كرد. پیرمرد گفت: اى فرزند فرستاده خدا، فدایت گردم دستت را به من بده. دست امام را گرفت بوسید و بر صورت و چشمانش كشید. آن گاه گریبان گشود و دست امام را بر روى قلب خود گذاشت و گفت: سلام خدا بر شما [اهل بیت علیهم السلام‏] باد و رفت. امام به حاضرین رو كرد و فرمود: هر كه دوست دارد مردى از اهل بهشت را ببیند به او نگاه كند. راوى مى‏گوید: هرگز مجلسى را چنین حسرت زده ندیده بودم».(40)

4. نیایش؛ كانون ترویج آموزه‏هاى دینى‏

یكى از فعالیت‏هاى بارز امامان در زمینه نشر تعالیم دینى و آموزه‏هاى بلند عرفانى، بهره‏گیرى از زبان نیایش براى اشاعه فرهنگ ارتباط با خدا در تمامى حالات زندگى است. آنان در هنگامى كه جامعه را امواج متلاطم فساد و تباهى، زورگویى و زر سالارى و خفقان و اسلام ستیزى در نوردیده بود، با خداى خویش راز و نیاز مى‏كردند و براى بیان بخشى از عقاید و فرهنگ اسلامى از دعا بهره مى‏گرفتند و در سنگر دعا، مردم را به توجه بیشتر به پروردگار و مبارزه با زورگویان فرا مى‏خواندند. هر چند مقصود اصلى آنان در این نیایش، بندگى و پرستش خداى بزرگ بود، با توجه به تعابیرى كه در نیایش آنها وجود دارد از لابه‏لاى آن، مفاهیمى چون خلافت اهل بیت علیهم السلام، عدم سكوت در برابر ظلم و... را نیز مى‏توان دریافت.
در بیشتر ادعیه، جمله صلوات بر محمد و آل محمد(ص) به چشم مى‏خورد و این در حالى است كه دشنام به اهل بیت علیهم السلام به ویژه امیرالمؤمنین(ع) سكه رایج حكمرانان وقت شده و آیات خدا به دست فراموشى سپرده شده بود. امام باقر(ع) در نیایشى براى دریافت خواسته‏هاى خود از خدا، چنین مى‏فرماید:
«... پروردگارا، تو را به تمامى نام‏هایت مى‏خوانم كه آنها را خود نامیدى و یا در كتابت فرو فرستادى و یا آنها را بر برخى از بندگانت فرا آموختى كه بر محمد(ص) و خاندان او درود فرستى و قرآن را بهار قلبم قرار دهى و آن را نور چشمم و وسیله از بین بردن غم‏هایم قرار دهى...».(41)
امام در دیگر دعاهاى خود افزون بر این مسایل، اعتقادات درست اسلامى را در زمینه یگانه‏پرستى، خدا محورى، رسالت، بازگشت به سوى خدا، وسوسه‏هاى شیطان و... نیز بیان مى‏كردند.(42)

پى‏نوشت‏ها:

1) ابو جعفر محمد بن على، ابن شهر آشوب مازندرانى، مناقب آل ابى طالب، بى‏جا، انتشارات ذوى القربى، چاپ اول، 1421 ق، ج 4، ص 211.
2) محمد بن محمد نعمان شیخ مفید، الارشاد، قم، مؤسسه آل البیت، بى‏تا ، ج 2، ص 230.
3) همان، ص 231.
4) مناقب آل ابى طالب، ج 4، ص 221؛ سید محسن امین، اعیان الشیعة، بیروت، دار التعارف للمطبوعات، بى‏تا، ج 1، ص 651.
5) محمد بن حسن، حرّ عاملى، وسائل الشیعة، قم، مؤسسه آل البیت، 1409 ق، وسایل الشیعه، ج 18، ص 9.
6) ن. ك: محمد بن یعقوب الكلینى، اصول كافى، قم، انتشارات اسوه، ج 2، كتاب الحجة.
7) ابوجعفر محمد بن حسن طوسى، رجال الطوسى، نجف، مطبعة الحیدریة، 1381 ق، چاپ اول، صص 102 - 142.
8) ابو جعفر محمد بن حسن طوسى، اختیار معرفة الرجال، قم‏مؤسسه آل البیت:، 1404 ق، ج 2، ص 345.
9) همان، ص 348.
10) همان، ص 378.
11) محمد جوهرى، المفید من معجم رجال الحدیث، قم، مكتبة المحلاتى، 1417 ق، ص 578.
12) اختیار معرفة الرجال، ج 2، ص 383.
13) همان، ص 391.
14) همان.
15) همان، ص 386، اعیان الشیعه، ج 1، ص 650.
16) محمد بن النعمان العكبرى البغدادى (شیخ مفید)، الإختصاص، قم، منشورات جماعة المدرسین فى الحوزة العلمیه، ص 51.
17) ابوالعباس احمد بن على بن نجاشى كوفى، رجال النجاشى، قم، مؤسسة النشر الاسلامى، 1407 ق، ص 324.
18) رجال النجاشى، ص 321.
19) اختیار معرفة الرجال، ج 2، ص 400.
20) رجال النجاشى، 112.
21) اختیار معرفة الرجال، ج 2، ص 348.
22) همان؛ الاختصاص، ص 66.
23) رجال النجاشى، ص 112.
24) رجال الطوسى، صص 102 - 104.
25) قاموس الرجال، ج 11، ص 232؛ ابن عماد ابوالفلاح عبدالحى بن احمد بن محمد العكرى الحنبلى، تذكرات الذهب فى اخبار من ذهب، بیروت، دار ابن كثیر، 1408 ق، چاپ اول، ج 2، ص 90.
26) باقر شریف قرشى، حیاة الامام محمد الباقر7، نجف، مطبعة النعمان، (ع)139 ق، چاپ اول، ج 1، ص 226.
27) نك: وسائل الشیعه، ج 2، ص 1006، ابا جعفر محمد بن الحسن بن على الطوسى، تهذیب الاحكام، تهران، مكتبة الصدوق، 1417 ق، چاپ اول، ج 1، ص 446؛ ابا جعفر محمد بن الحسن بن على الطوسى، الاستبصار فیما اختلف من الاخبار، بیروت، دارالاضواء، 1406 ق، چاپ سوم، ج 1، ص 183.
28) روح اللَّه خمینى، الاستصحاب، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى، 1417 ق، چاپ اول، ص 41؛ مرتضى انصارى، فرائد الاصول، قم، مؤسسه نشر اسلامى، 1416 ق، چاپ ششم، ج 2، صص 564 و 697، 737؛ محمد باقر صدر، دروس فى علم الاصول، قم، مركز الابحاث و الدراسات التخصّصیه للشهید الصدر، 1421 ق، ج 1، ص 454.
29) المفید من معجم رجال الحدیث، ص 641.
30) ن. ك، محمد تقى التسترى، قاموس الرجال، قم، مؤسسه النشر الاسلامى، چاپ دوم، 1415 ق، ج 10، صص 376 - 386.
31) المفید من معجم رجال الحدیث، ص 255.
32) محمد باقر مجلسى، بحار الانوار، بیروت، مؤسسة الرسالة، 1403 ق، ج 2، ص 306.
33) بحارالانوار، ج 2، ص 307.
34) ابو جعفر محمد بن على بن الحسین بابویه القمى الصدوق، كمال الدین و تمام النعمة، تهران، مكتبة الصدوق، 1390 ق، ج 1، ص 330.
35) ابو منصور احمد بن على بن ابى‏طالب الطبرسى، الاحتجاج، قم، دارالاسوه للطباعة و النشر، چاپ دوم، 1416 ق، ج 2، ص 169.
36) سید جمال‏الدین احمد بن على بن الحسنى معروف به ابن عنبه، عمدة الطالب فى انساب آل ابى‏طالب، نجف، منشورات المطبعة الحیدریة، 1380 ق، چاپ دوم، ص 195؛ على بن محمد، ابن احمد مالكى، الفصول المهمة فى معرفة الأئمة، قم، مؤسسه دارالحدیث الثقافیه، چاپ اول، 1422 ق، ج 2، ص 879، الارشاد، ج 2، ص 226.
37) المجمع العالمى لاهل البیت، اعلام الهدایة، قم، مركز الطباعة و النشر للمجمع العالمى لأهل البیت، چاپ اول، 1422 ق، ج 7، ص 215.
38) بحارالانوار، ج 46، ص 357.
39) ن، ك: همان، صص 349 - 354.
40) بحارالانوار، ج 46، ص 361.
41) ابوالقاسم على بن موسى بن جعفر بن طاووس، مهج الدعوات و منهج العبادات، بیروت، منشورات مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، 1414 ق، چاپ سوم، ص 213.
42) ن. ك: همان، صص 212 - 219 و 357.

منبع:پاسدار اسلام - شماره 279
چهارشنبه 11/8/1390 - 19:31
اهل بیت
تربیت اساسى‏ترین مساله انسان است كه بدون آن به سعادت دنیا وآخرت نایل نمى‏گردد. معصومین(علیهم السلام) همچنان كه در سایرابعاد زندگى، چراغ هدایت پیروان خود بوده‏اند در زمینه تربیت ‏نیز بهترین و مطمئن‏ترین الگویند. این مقاله بر آنست تا نكاتى‏از دفتر زرین دیدگاهها و سیره تربیتى یكى از آن بزرگواران‏ یعنى امام باقر(ع) به پیروان آن حضرت تقدیم نماید.

الف- آداب تربیتى پس از تولد:

از امتیازات تربیت اسلامى این است كه در آن علاوه بر زمینه‏سازى‏مناسب در قبل از تولد فرزند و بلكه پیش از ازدواج والدین،تربیت از آغازین لحظه تولد به طور عملى شروع مى‏شود و آداب و سنن‏ویژه‏اى نسبت‏به نوزادان سفارش شده است كه در اینجا به برخى ازآنها كه در كلمات گوهربار امام باقر(ع) مورد توجه واقع گردیداشاره مى‏شود.
1،2- گفتن اقامه در گوش و باز كردن كام نوزاد با آب فرات: امام باقر(ع) فرمودند: «شایسته است كام نوزاد با آب فرات بازگردد و در گوشش اقامه گفته شود.»(1)
3،4- عقیقه و نامگذارى: آنحضرت فرمودند: «هرگاه براى شما فرزندى بدنیا آمد در روزهفتم اگر پسر است گوسفند نر و اگر دختر است گوسفند ماده برایش‏عقیقه كنید و از گوشت آن به قابله بدهید و در روز هفتم او رانامگذارى كنید.(2) نكته مهم در نامگذارى انتخاب نام نیكو وپرهیز از نامهاى ناخوشایند است. زیرا نام نیكو مایه سرورفرزند و نام ناخوشایند باعث نگرانى و دغدغه خاطر او مى‏گردد،امام باقر(ع) در سخنان خود برخى از نامهاى نیكو و غیر نیكو رابیان كرده‏اند. آن حضرت در این زمینه فرمودند: «اصدق الاسماءما سمى بالعبودیه و افضلها اسماء الانبیاء»(3) صادقترین‏نامها، نامهایى است كه بندگى خداوند را تداعى نماید و بهترین‏آنها نامهاى پیامبران است. و در حدیث دیگرى فرمودند:«مبغوض‏ترین نامها نزد خداوند نامهاى «حارث، مالك و خالد»است‏»(4)

ب- تاثیر شیر مادر در تربیت

در تربیت فرزندان، والدین نخستین نقش را دارا هستند، این نقش‏و تاثیر در مقاطع گوناگون سنى یكسان و هم‏اندازه نمى‏باشدبلكه در مقاطع و مراحلى از تربیت نقش پدر برجسته‏تر و در مراحل‏دیگرى نقش مادر تعیین‏كننده‏تر است و در یك دیدگاه كلى مى‏توان‏گفت كه تا پیش از سن نوجوانى بویژه در دوران جنینى وشیرخوارگى نقش مستقیم مادر در تربیت فرزند بیشتر از پدر خواهدبود و از دوره نوجوانى به بعد بخصوص در مورد پسران نقش پدران‏مهمتر است، البته این بدان معنا نیست كه نقش پدر در دوران‏كودكى و نقش مادر در دوران نوجوانى و جوانى ناچیز و كم‏رنگ‏باشد بلكه مقصود بیان برجستگى نقش و تاثیر بیشتر هر یك در یك‏مرحله خاص است. بنابر این یكى از مقاطع مهم مقطع شیرخوارگى است‏كه در آن، مادر نقش مستقیم و اساسى را دارد. در این مقطع‏شیردادن مهمترین عامل ارتباط نوزاد با مادر است، شیر مادر علاوه‏بر نقش مهمى كه در تغذیه و بهداشت جسمانى نوزاد دارد عامل‏ایجاد و انتقال بعضى ویژگیها به فرزند نیز مى‏باشد و ما به دونمونه از آنها كه در سخنان امام باقر(ع) بیان شده، اشاره‏مى‏كنیم:
1- حماقت و كودنى: امام باقر(ع) فرمود: «لا تسترضعوا الحمقاءفان اللبن یعدى و ان الغلام ینزع الى اللبن یعنى الى الظئر فى‏الرعونه و الحمق‏» زنان كودن را دایه فرزندانتان قرار ندهیدزیرا از طریق شیر حماقت و كودنى به آنها منتقل مى‏شود.(5)
2- زیبایى و زشتى: آن حضرت فرمودند: «دایه‏هاى زیبا براى‏فرزندانتان انتخاب كنید و از دایه‏هاى زشت‏رو بپرهیزید زیرا چه‏بسا شیر انتقال‏دهنده (زشتى و زیبایى) باشد.»(6) نیز در حدیث‏دیگرى فرمود: «برشما باد به انتخاب دایه‏هاى نظیف و زیبازیرا شیر انتقال‏دهنده (زیبایى) است.»(7)

ج- كودك و نیاز به محبت:

محبت از ضرورى‏ترین نیازهاى عاطفى فرزند در دوران كودكى است وبدون توجه به آن كودك به رشد عاطفى مناسب نایل نمى‏شود، این‏نیاز، براى كودك به شكلهاى گوناگون قابل پاسخگویى است كه‏مى‏توان به بوسیدن كودك، در آغوش گرفتن، گفتن جملات زیبا و محبت‏آمیز،خریدن هدیه و اسباب بازى و... اشاره كرد. امام باقر(ع)در فرصتهاى مناسب از طریق در آغوش گرفتن و بیان جملات محبت‏آمیز،محبت‏خود را به كودك خردسالش امام صادق(ع) نشان مى‏دادندو از این طریق به نیاز عاطفى او پاسخ مى‏گفتند، محمد بن مسلم‏از اصحاب بزرگ آن حضرت نقل مى‏كند كه من در خدمت امام باقر(ع)بودم. در این هنگام فرزند(خردسال-)ش جعفر(ع) وارد شد و بر سراو ذؤابه(8) و در دستش عصایى بود كه با آن بازى مى‏كرد. امام‏باقر(ع) او را به گرمى در آغوش گرفت و به سینه خود فشرد و خطاب‏به او فرمود: «پدر و مادرم به فدایت‏باد (با این چوب) كارلهو انجام مده و بازى مكن، سپس فرمود:«اى محمد، پس از من او امام توست.از او پیروى كن و از دانش او استفاده نما، به خدا سوگند اوهمان صادقى است كه رسول خدا(ع) او را توصیف نمود كه شیعیان اودر دنیا و آخرت پیروزند و دشمنانش در زمان هر پیامبرى ملعون‏هستند. در (این هنگام) جعفر(ع) خندید و صورتش قرمز گردید، آنگاه امام باقر(ع) به من فرمود: از او سؤال كن، من از اوپرسیدم اى پسر رسول خدا، خنده از كدام عضو بدن منشا مى‏گیرد.جعفر(ع) فرمود: اى محمد، عقل از قلب، اندوه از كبد و نفس ازریه و خنده از طحال منشا مى‏گیرد. (وقتى این پاسخ را از اوشنیدم) از جایم برخاستم و او را بوسیدم.»(9)

د- ستایش از فرزند صالح:

ستایش بجا از فرزند و كارهاى نیك او باعث احساس‏موفقیت و توانایى و نیز موجب انگیزه قوى براى تكراركارهاى خوب‏و رشد بیشتر او مى‏گردد. بخصوص اگر این تمجید به موقع و درحضور كسانى باشد كه آگاهى آنها از رفتار شایسته فرزند براى اومهم باشد. على بن حكم به نقل از طاهر یكى از اصحاب امام‏باقر(ع) نقل مى‏كند. من در خدمت امام باقر(ع) نشسته بودم كه‏فرزندش جعفر(ع) وارد شد. امام باقر(ع) در باره‏اش فرمود: «اوبهترین مخلوقات خداوند است‏»(10) در این حدیث ملاحظه مى‏شود كه‏امام باقر(ع) در نزد صحابى حود فرزندش را كه صلاحیت و شایستگى‏لازم را داشته به بهترین وجه ممكن ستوده است.

ه- والدین و نصیحت فرزند:

نصیحت فرزندان و صحبت كردن با آنها علاوه بر آنكه والدین ازطریق آن مى‏توانند رهنمودهاى مهم و اساسى را ره توشه زندگى‏فرزندانشان قرار دهند مى‏تواند یك نوع زمینه ایجاد ارتباطصمیمى بین والدین و فرزندان را فراهم نماید و از این طریق‏والدین بخصوص پدر، مى‏توانند به فرزند نزدیك شوند و در یك فضاى‏صمیمى و عاطفى، ضمن آگاهى از مشكلات و خواسته‏هاى فرزندان‏رهنمودهاى لازم را به آنها ارائه دهند. امام باقر(ع) نیز درفرصتهاى مناسب با فرزندان خود صحبت مى‏كردند و گاهى به شكل‏گروهى و عمدتا به شكل فردى به نصحیت آنها مى‏پرداختند كه به‏نمونه‏هایى از آنها اشاره مى‏كنیم:
1- اسماعیل بن خالد نقل مى‏كند كه از امام باقر(ع) شنیدم كه‏فرمود: پدرم ابو جعفر(ع) ما (فرزندان) را جمع مى‏نمود و به مامى‏فرمود: اى فرزندان از تعرض نسبت‏به حقوق دیگران بپرهیزید،بر مشكلات و سختیها صبر پیشه كنید و اگر خویشان شما را به كارى‏كه ضررش براى شما بیش از نفعش باشد دعوت كردند اجابت‏نكنید.»(11)
2- از جمله سفارشهاى آن حضرت به فرزندش امام صادق(ع) این‏جملات است: «خداوند سه چیز را در سه چیز دیگر پنهان كرده است،رضایش را در اطاعت مخفى كرد پس هیچ طاعتى را كوچك نشمار، شایدكه رضایتش در همان اعت‏باشد، خشم و غضبش را در معصیت پنهان‏نمود پس هیچ نوع معصیتى را كوچك نپندار، شاید كه غضبش در همان‏باشد و اولیاء خود را در میان بندگانش پنهان كرد، پس احدى ازبندگان او را حقیر مدان كه شاید همان بنده ولى او باشد.»(12)
3- آن حضرت به فرزندش فرمود:«فرزندم از كسالت و اندوه بپرهیز كه این دو كلید هر شرى‏مى‏باشند، زیرا اگر سست و تنبل باشى به اداى حق نخواهى پرداخت‏و اگر محزون و اندوهناك باشى بر حق، صبر پیشه نخواهى‏كرد.»(13)
4- سفیان ثورى نقل مى‏كند كه امام صادق(ع) را ملاقات كردم واز او خواستم مرا نصحیت كند... آن حضرت فرمود: اى سفیان! پدرم‏مرا به سه چیز سفارش و از سه چیز برحذر داشت، از جمله آن‏سفارشات این بود كه فرزندم، هر كه با رفیق بد همراه شود سالم‏نمى‏ماند و هر كه در محلهاى اتهام برود مورد اتهام قرار مى‏گیردو هر كه بر زبان خود كنترل نداشته باشد پشیمان مى‏شود.»(14)

و- اهمیت آرامش خانواده در تربیت:

تردیدى نیست كه خانواده نقش اساسى در تربیت فرزند دارد وپرورش صحیح فرزندان بدون توجه جدى والدین به این امر مهم وایجاد فضاى مناسب و آرام براى آن میسر نیست. نا بسامانى‏خانواده، اختلاف و نزاعهاى والدین، عدم رابطه صمیمى میان اعضاى‏خانواده بویژه والدین، فقدان امنیت و آرامش لازم در جامعه كوچك‏خانواده، تربیت صحیح فرزند را به مخاطره مى‏اندازد.از این رو در مبحث‏حسن خلق در روایات، بیش از هر مورد دیگرى‏در باره خوشرفتارى پدر خانواده با اهلش تاكید شده است و این‏حاكى از آن است كه خوشرفتارى در كانون خانواده اهمیت ویژه‏دارد و آثار مثبت آن فراتر از خوشرفتارى با افراد دیگر است،زیرا در جامعه كوچك خانواده افراد كاملا با هم در ارتباط هستندو بر یكدیگر تاثیر مى‏گذارند و چتر آثار مثبت‏ خوشرفتارى وپیامدهاى سوء بدرفتارى بر سر همه اعضاى خانواده پهن مى‏گردد ودر یك كلام خوش‏رفتارى در كانون خانواده آثار تربیتى فراوان وبدرفتارى پیامدهاى سوء بى‏شمار به همراه دارد. امام باقر(ع) در زمینه اهمیت‏خوشرفتارى در كانون خانواده‏فرموده است:«... من حسن بره باهله زید فى عمره‏»(15) هر كس‏احساس و ملاطفتش را نسبت ‏به خانواده‏اش نیكو گرداند عمرش طولانى‏مى‏گردد.، در این حدیث‏شریف تعبیر لطیف و ظریف «من حسن بره‏»دلالت‏ بر آن دارد كه نه تنها احسان و ملاطفت نسبت‏ به خانواده‏پسندیده و لازم است ‏بلكه مى‏بایست‏براى تاثیر بیشتر، این احسان ‏و ملاطفت ‏به نیكویى و بهترین وجه انجام گیرد. همچنین در حدیث دیگرى آن حضرت، كامل شدن اسلام و ایمان، آمرزش‏گناهان و رضایت‏ خداوند متعال در روز قیامت را از آثار خوشرفتارى با خانواده برشمرده‏اند. «اربع من كن فیه كمل ‏اسلامه ... و حسن الخلق مع الاهل و الناس‏»(16)

ز- نقش تربیتى عمل والدین و مربیان:

مربیان موفق در جهاد مقدس تربیت ‏بیش از آن كه به گفتار دعوت ‏به نیكى كنند با عمل صالح دعوت كرده‏اند، پیش از آنكه سخن‏ بگویند عمل نمودند، پیش از آن كه به تربیت دیگران اقدام كنندبه اصلاح خویش پرداختند، بنابراین والدین كه خود اولین مربیان ‏فرزندان هستند مى‏بایست ‏با زبان عمل با فرزندانشان سخن بگویند ، فرزندان باید در عمل ببینند كه والدین به آنچه مى‏گویند پاى ‏بند هستند و خود عمل مى‏كنند و گفتارشان با عملشان مطابقت ‏دارد. به نظر مى‏رسد كه اساسى‏ترین عامل تربیتى معصومان(علیهم‏السلام) و در واقع مهمترین راز موفقیتشان در تربیت فرزندان‏ همان تربیت ‏با عمل و پاى ‏بندیشان به آنچه مى‏گفتند بوده است واین شیوه در سیره تربیتى امام باقر(ع) نیز كاملا آشكار است، فرزندان آن حضرت با دیدن اعمال پدر براى انجام اعمال صالح ورفتار درست الگو مى‏گرفته و به راز بندگى خداوند دست مى‏یافتند. در ذیل به ذكر دو نمونه از رفتارهاى آن حضرت اكتفا مى‏كنیم: 1- امام باقر(ع) و صدقه به فقراء:از فرزند بزرگوار آن حضرت نقل شده است كه روزى بر پدرم وارد شدم و مشاهده كردم كه در آن روز پدرم هشت هزار دینار به‏ تهى‏دستان مدینه صدقه داده‏اند و اهل خانه‏اى را كه تعداد آنهابه یازده نفر مى‏رسید آزاد كرده است‏»(17) 2- اسحاق بن عمار از امام صادق(ع) نقل كرده است: من پیوسته‏رختخواب پدرم را پهن مى‏كردم و منتظر مى‏ماندم تا ایشان به‏رختخواب بروند و بخوابند، سپس برمى‏خاستم و به رختخواب خودمى‏رفتم، شبى آن حضرت تاخیر كردند و من در طلب او به مسجدرفتم، در حالى كه مردم خواب بودند، او را در حال سجده دیدم وغیر او كسى در مسجد نبود. من صداى او را مى‏شنیدم كه مى‏گفت:«سبحانك اللهم انت ربى حقا حقا، سجدت لك یا رب تعبدا و رقا، اللهم ان عملى ضعیف فضاعفه لى، اللهم قنى عذابك یوم تبعث‏عبادك و تب على انك انت التواب الرحیم.»(18)

ن- تربیت معنوى فرزندان:

تربیت ابعاد مختلفى چون جسمانى، عقلانى، عاطفى، اجتماعى واخلاقى دارد. از مهمترین ابعاد تربیت، تربیت معنوى است كه به‏عقیده ما در تربیت اسلامى، پرورش این بعد غایت همه ابعاد دیگراست. این نوع تربیت كه شامل پرورش بعد معنوى انسان و فراهم‏نمودن زمینه ارتباط انسان با خداوند و در نهایت پرورش انسان‏براى رسیدن به قرب الهى است. بسیار مورد تاكید ائمه(علیهم السلام) بوده است و آن بزرگواران‏ در تمام صحنه‏هاى زندگى بیشترین اهمیت را به پرورش این بعدفرزندان مى‏دادند و براى تحقق آن از شیوه‏هاى خاص بهره مى‏گرفتندكه به نظر مى‏رسد از مهمترین شیوه‏ها، دو شیوه (ذكر و دعا) است‏و هر چند دعا نیز یك نوع ذكر تلقى مى‏شود اما از آنجا كه درتربیت معنوى عنصرى كلیدى و مهم است از آن بعنوان یك شیوه‏ جداگانه یاد مى‏كنیم. امام باقر(ع) در سیره تربیتى خود از این‏دو شیوه به شكل خاصى بهره جستند. 1 ذكر و یاد خدا:ذكر كه عبارت از توجه قلبى انسان نسبت ‏به خداوند است و گاهى‏در قالب الفاظ مخصوصى بر زبان جارى مى‏شود. نقش بسیار مهمى درتربیت ‏بعد معنوى انسان دارد. ابن قداح از امام صادق(ع) نقل‏كرده كه «پدرم (امام باقر-ع-) بسیار یاد خدا مى‏نمود، همراه ‏او راه مى‏رفتم او را در حال ذكر مى‏دیدم با او غذا مى‏خوردم اورا در حال یاد خداوند مى‏دیدم، با مردم سخن مى‏گفت و این كار اورا از یاد خدا غافل نمى‏كرد. من مشاهده مى‏كردم كه زبان او مدام‏در حال گفتن ذكر لا اله الا الله بود. پدرم ما را جمع مى‏نمود وما را به ذكر و یاد خدا امر مى‏فرمود و این كار تا طلوع خورشید ادامه داشت، هر كدام از ما كه قرائت قرآن آموخته بود به ‏خواندن قرآن و هر كدام كه قرآن نیاموخته بود به گفتن ذكر امر مى‏نمودند.»(19)این حدیث در بر دارنده دو نكته مهم است. نخست آنكه بر مطابقت ‏گفتار با عمل حضرت دلالت دارد و نشان مى‏دهد كه امام ابتدا خود عمل مى‏نمودند و از ذكر گفتن غافل نمى‏شدند و بعد فرزندانشان را به ذكر و یاد خدا امر مى‏نمودند. نكته دوم آنكه نباید فرزندان‏را به حال خودشان رها كرد بلكه مى‏بایست ضمن حفظ آزادى حساب ‏شده و منطقى و توجه به استقلال طلبى و آزادیخواهى آنها در فرصتهاى مناسب با ایجاد انگیزه و شوق بطور عملى آنها را به ‏انجام كار نیك مشغول نمود: 2- دعا: دعا و مناجات از مؤثرترین روشها در تربیت‏ بعد معنوى‏انسان است، از طریق دعا و مناجات انسان با خداوند ارتباط پیدا مى‏كند و در پرتو آن جان خود را از چشمه معرفت و محبت ‏سیراب ‏مى‏گرداند. امام صادق(ع) فرمود: «هرگاه مساله‏اى پدرم رامحزون مى‏كرد ایشان زنان و فرزندان را جمع مى‏نمود. آنگاه خود دعا مى‏كردند و آنها آمین مى‏گفتند. »(20) همچنین برید بن معاویه عجلى نقل مى‏كند:«هرگاه امام باقر(ع) قصد مسافرت داشتند خانواده خود را درمنزلى جمع مى‏نمودند و این چنین دعا مى‏كردند «اللهم انى استودعك‏نفسى و اهلى و مالى و ولدى، الشاهد منا و الغائب، اللهم ‏احفظنا و احفظ علینا، اللهم اجعلنا فى جوارك، اللهم لا تسلبنا نعمتك و لا تغیر ما بنا من عافیتك و فضلك‏». پرودگارا خود و اهلم و مالم و فرزندانم، حاضر و غایب آنها را به تو سپرده‏ام ، پروردگارا ما را حفظ كن و سلامتى ما را مستدام دار، پروردگارا ما را در جوار خودت جاى ده و نعمتت را از ما مگیر و عافیت وفضلت را نسبت‏به ما تغییر مده‏»(21) از دو حدیث‏ بیان شده ‏معلوم مى‏شود كه آن حضرت فرزندان خود را از طریق دعا به یادخداوند متوجه مى‏گردانید و غیر مستقیم به آنها تعلیم مى‏داد كه‏باید در تنهایى و هنگام مشكلات بر خداوند توكل نمود و تنها از او در خواست كمك نمود.

پی نوشت :

1- وسایل الشیعه، ج 15، ص 138، ح
2- همان، ص 151، ح 11.
3- همان، ص 124، ح 1.
4- همان، ص 130، ح 2.
5- تهذیب الاحكام، ج 8، ص 110، ح 375.
6- الكافى، ج 6، ص 44، ح 12.
7- التهذیب، ج 8، ص 110; الكافى، ج 6، ص 44، ح 13.
8- الذؤابه، طرف العمامه و السوط، و فى الحدیث، كان ابى یطول‏دوائب نعلیه‏اى اطرافها (مجمع البحرین، ج 2، ص 57) اما درفرهنگ‏هاى عربى به فارسى آن را به «زلف و گیسو» معناكرده‏اند. 9- بحار الانوار، ج 47، ص 15، ح 12; به نقل از كفایه الاثر، ص‏ 321
10- همان، ص 13، به نقل از ارشاد مفید.
11- حلیه الابرار، ج 2، ص 126.
12- كشف الغمه، ج 2، ص 360; سیره الائمه الاثنى عشر، ج 2،
13- همان، ص 344.
14- الخصال، صدوق، ص 169.
15- تحف العقول، ص 216; ائمتنا، ج 1، ص 365.
16- حیاه الامام الباقر(ع)، باقر شریف القرشى، ص 300-299;(این حدیث‏با همین مضمون و با كمى تفاوت در الخصال صدوق، ص‏ 222 از امام سجاد(ع) نیز نقل شده است.)
17- بحار الانوار، ج 46، ص 290.
18- حلیه‏الابرار، ج 2، ص 112.
19- الكافى، ج 2، ص 299; بحار الانوار، ج 46، ص 8-297; حلیه‏الابرار، ج 2، ص 111-110.
20- بحار الانوار، به نقل از الكافى، ج 2، ص 487.
21- حلیه الابرار، ج 2، ص 134.

منبع: موسسه جهانی سبطین
چهارشنبه 11/8/1390 - 19:31
اهل بیت
دوران امامت امام محمد باقر (ع) مصادف با ادامه ى فشارهاى خلفاى بنى امیه و حكام آن ها با شیعیان در عراق بود, و توصیه ى امام به شیعیانش كه :
«من بلى من شیعتنا ببلاء فصبر كتب الله له اجر الف شهید».
«كسى از شیعه ى ما به مصیبت گرفتار شود و پایدارى نماید, خداوند پاداش هزار شهید را براى او مى نویسد». حاكى از فشارهایى است كه بر شیعیان وارد مى شد, و امام مى كوشید بدین وسیله آنان را به مقاومت و خویشتن دارى هرچه بیشتر فرا بخواند, و این سخت گیرى ها به دلیل ادعاى ولایت و امامت امامان بود.
موضع گیرى ظاهراً ملائم امام باقر (ع ) علیه دستگاه خلافت اموى كه هرگونه مخالفتى را بشدت سركوب مى كردند, براى بقاى هسته ى مقاومت بود, چه آن كه تقریباً همه ى شیعیان و حتى همه ى اموى ها, به خوبى مى دانستند كه رهبران شیعه مدعى خلافت و حكومت هستند, و خلافت را حق خود و حق آباء خود مى دانستند كه قریش به زور آن را غصب كرده اند, و این از نقطه ى اتكاء امامان معلوم بود كه روى ولایت و امامت به همان معناى زعامت و تصدى امرى تكیه مى كردند, و خود را شایسته آن مقام مى دانستند. « بنى اسلام على خمس الصلاة و الزكاة و الحج و الجهاد و الولایة. و لم یناد بشىء كما نودى بالولایة فاخذ الناس باربع و تركوا الولایة».
« اسلام روى پنج ركن استوار است : نماز, زكوة, حج , جهاد و ولایت , و مردم خوانده نشده است به چیزى آن چنان كه به ولایت خوانده شده است , و مردم چهار ركن را قبول كردند و آن یكى را ترك نمودند». موضع گیرى هاى امام باقر (ع) علیه حكام غاصب و ظالم بنى امیه , تا آن جا سخت و پایدار بود كه شیعیان خود از همكارى با حكام ممانعت مى كردند, و براى آن كه فكر حكومت و مخالفت با بنى امیه را از سر بیرون كند امام باقر (ع) را با فرزندش امام صادق (ع) به شام فرا خواندند و مورد اهانت و تحقیر قرار دادند. از این رو تقیه یكى از اصولى ترین سپرهایى بود كه شیعه در پناه آن , خود را در دوران هاى سیاه استبداد اموى و عباسى نگه داشتند. و امام باقر (ع) فرمود:
« ان التقیة من دینى و دین آبایى و لادین لمن لا تقیه له ».
« تقیه از دین من و دین آباء من است , كسى كه تقیه ندارد دین ندارد».
تقیه , یعنى حفظ سر, رازدارى و امانت دارى , تا كسى سرى و رازى نداشته باشد, راز دارى در مورد او معنا ندارد, و این راز در زندگى امامان شیعه چیست ؟ این چیست كه همه ى یاران و معتقدان به امام را شایستگى یا قدرت تحمل آن نیست , فقط كسانى معدود و انگشت شمارند كه چون به لیاقت و صلاحیت آن نایل آمده اند, شرف راز دارى یافته اند؟
نمى شود راز امام را در مسایل ماوراء طبیعى خلاصه كرد و در غیب گویى منحصر نمود, چرا امام به یاران خود در فضیلت كتمان چنین چیزى , چندان توصیه و تأكید كند كه در كتب حدیث شیعه با بى بعنوان باب الكتمان پدید آید؟
این راز باید چیزى باشد كه در صورت برملا شدنش , جمع شیعه و خود امام را خطر بزرگ تهدید كند, و آن چیز غیر از امور غیبى و ماوراء طبیعى است .
آیا این راز مربوط به معارف شیعى است ؟ یعنى تفسیرى كه شیعه از اسلام مى كند,و نظر خاصى كه در فقه و احكام شرع ارائه مى دهد؟ در این كه این معارف در دوران اختناق اموى و عباسى , باید با تدبیر و كاردانى اظهار شود, با همه كس مطرح نگردد, و نااهلان را به آن راهى نباشد, حرفى نیست . ولى با این همه این را نمى توان راز امام دانست , زیرا این معارف با همه اختصاصى بودن , درصدها حوزه ى حدیث و فقه در چندین شهر بزرگ كشور];ّّ5 مسلمان آن روز, مطرح بود و به بیان دیگر این معارف اختصاصى بود ولى راز امام نبود, اختصاصى بدین معنا كه رواج و رونق آن محدود به جمع شیعه است و غیر شیعه فقط در شرایط خاص مى تواند بدان دست یابد. چرا نگوییم كه راز, مسایل و مطالبى در پیرامون اسرار تشكیلاتى امام است . یك جمع كه با هدف انقلابى و با ایدئولوژى راهنما, در میدان مبارزه ى سیاسى و فكرى گام مى نهد, داراى اسرار است یعنى تاكتیك هاى پیش بینى شده , زمان و مكان اقدام هاى بزرگ , نام و نشان و تكلیف مهره هاى مؤثر, منابع مؤثر مالى , خبرها و گزارش ها از پاره ى حوادث و وقایع مهم و... و مطالبى از این قبیل , رازهاى ناگشودنى تشكیلات است كه جز براى كارگزاران اصلى و شخص رهبر, براى كسى دیگر دانستنى نیست و این همان رازداران و یا امانتداران راز است . بازگو كردن آن به دوستان و شیعیان در حكم راهگشایى به سوى آن است , و این خطاى بزرگ و خسارت بخش است , خطاى كه عاقبت به انهدام یك جمع منتهى مى شود.
كسى كه سر امام را بر ملاكند در عمل , كار یك دشمن را كرده است , پس به آسانى مى توان معنا و وجه این سخن امام را دانست كه آن كه با ما به پیكار بر مى خیزد, برماگران بارتر نیست از آن كه راز ما را افشاء مى سازد. در ارتباط بسیار پنهانى امام با شیعه , گاه لازم است كه اسرار تشكیلاتى غیر مستقیم , بوسیله ى واسطه ها میان امام و شیعیان مبادله گردد, و این یك تدبیر كاملاً معقول است .
هنگامى كه چشم ها و گوش هاى بیگانه با حرصى هر چه بیشتر, در انتظار كشف ارتباطات شیعیان با امامند, در موسم حج , در زیارت مدینه , در رفت و آمد كاروان ها از شهرهاى دور دست و... هرگونه رابطه ى میان امام و افراد, اگر به وسیله ى جاسوسان خلیفه كشف شود, مى تواند سر نخ دنباله دارى به سوى اعماق تشكیلات شیعه باشد, در این مواقع امام (ع ) خود نیز افراد را به ملائمت و گاه به عنف از خود دور مى ساخته است . به سفیان ثورى مى گوید: « تو مورد تعقیب دستگاهى و در پیرامون ما جاسوسان خلیفه هستند, ترا طرد نمى كنم ولى از نزد ما برو». و براى كسى از شیعیانش كه در راه به او برخورد كرد, و از روى تقیه روى از او برگردانده , از خدا طلب رحمت مى كند, و كسى را كه در موقعیت مشابه , با احترام به آن حضرت سلام داده , مورد نكوهش قرار مى دهد. در چنین مواردى لازم است میان امام (ع ) و این كسان , كسى واسطه باشد و به این واسطه اصطلاحاً « باب » گفته مى شود « باب » قاعدتاً باید از زبده ترین و نزدیك ترین یاران امام باشد. و نیز از پربارترین آن ها از خبر و اطلاع 5 همانند «زنبور عسل » كه اگر حشرات موذى بدانند كه در اندرون او چیست , قطعه قطعه اش مى كنند و او را مى ربایند, و تصادفى نیست كه این باب ها غالباً مورد تعقیب و انتقام سرسختانه ى حكومت قرار گرفته اند. یحیى ابن ام طویل «باب» امام سجاد(ع) در حالى كه هنوز زنده بود, پاى او را قطع كردند و سپس وى را به شهادت رساندند, محمد ابن سنان كه « باب» امام صادق (ع ) و از خواص او است , به ظاهر از نزد امام (ع ) طرد مى شود, و این تبرى جستن و اظهار بیزارى , هیچ موجبى جز یك تاكتیك تشكیلاتى ندارد. جابر ابن یزید جعفى «باب» امام باقر (ع) با بر ملاء ساختن یك جنون تصنعى از كشته شدن كه دستور آن از طرف خلیفه چند روز قبل صادر شده بود, نجات مى یابد .
كسانى كه حافظ و مباشرجمع آورى و تقسیم اموالى كه در اختیار امام است , هستند بى گمان از اسرار زیادى باید آگاه باشند, كه كمترین و كوچكترین آن ها اطلاع از نام پرداخت كنندگاه و نام گیرندگان آن اموال است و این براى دشمنان تشكیلات امام (ع) طعمه ى كوچكى نبود, سرنوشت عبرت انگیز معلى ابن خنیس وكیل امام صادق (ع) در مدینه و اظهارات تقیه آمیز امام (ع) درباره ى مفضل ابن عمر وكیل آن حضرت در كوفه نمونه ى روشن براى این مدعا است .
سه عنوان « باب , وكیل و صاحب » كه مصداق هر یك را در چهره هاى مشخص و مبرزى از رجال شیعه مى توان یافت , طرح روشن از واقعیت شیعه و روابط آن با امام (ع ) و مجموعاً تكاپوى تشكیلاتى شیعیان بدست مى آید. شیعه در این طرح , مجموعه ى از عناصر هماهنگ و همگام و مصمم است كه گرد محور عظیم و مركزى الهام بخش و مقدس گرد آمده است و از او مى آموزد و فرمان مى گیرد, براى او خبر و گزارش مى آورد, امیدش به او و چشمش به اشاره ى او است , حتّى جوشش بیتاب كننده ى احساسات خود را نیز كه براى یك جمع مستضعف و مصمم بر مبارزه كه بر اثر فشار ناروایى ها و بى عدالتى ها یك چیز طبیعى است به توصیه ى حكیمانه ى آن حضرت مهار مى كند.
و شیوه هاى كارهاى پنهان مانند: راز دارى , كم گویى , بى نشان زیستن , تعاون درون جمعى , زهد و پارسایى انقلابى , و مانند این ها را هم به تعلیم او و بعنوان كار مقدس و خدایى مى آموزد و بكار مى بندد. به مردى كه از آن حضرت پرسیده است , چگونه صبح كرده اید اى فرزند پیامبر! چنین خطاب مى كند آیا وقت آن نرسیده است كه بفهمید ما چگونه ایم و چگونه صبح مى كنیم ؟ داستان ما درست داستان بنى اسرائیل است در جامعه ى فرعونى كه پسران شان را مى كشتند و زنانشان را زنده مى گرفتند, بدانید كه بنى امیه پسران ما را كشتند و زنان ما را زنده مى گیرند, و پس از این بیان گیرا و بر انگیزاننده , مسئله ى اصلى یعنى اولویت اهلبیت را نسبت به حكومت پیش مى كشد, و مى گوید عرب مى پنداشت كه برتر از عجم است , زیرا كه محمد (ص) عربى است و عجم بدین پندار گردن مى نهادند, اگر آنان در این ادعا, صادقند, پس ما از دیگر شاخه هاى قریش برتریم , زیرا ما فرزندان و خاندان محمدیم و كسى با ما در این نسبت شریك نیست . مرد كه گویا به هیجان آمده مى گوید: به شما خاندان مهر مى ورزم , و امام (ع ) كه او را تا مرز پیوستگى كامل فكرى و قلبى و عملى جلو آورده , آخرین سخن آگاهى بخش و هشیارگر را نیز به او مى گوید: پس خود را منتظر و آماده ى بلاكن , بخدا سوگند بلا به شیعیان ما نزدیك تر است از سیل به دامنه ى كوه و بلا نخست ما را مى گیرد و سپس شما را, همچنان كه راحت و امنیت اول به ما مى رسد و آنگاه به شما .
نمونه هایى كه از ارتباطات امام با این جمع در دسترس ما است , از یك سو نمایشگر صراحتى در زمینه ى آموزش هاى فكرى است , و از سوى دیگر نشاندهنده ى پیوستگى و تشكل محاسبه شده میان آنان و امام . فضیل ابن یسار از نزدیك ترین یاران راز دار امام (ع ) در مراسم حج با آن حضرت همراه است , امام (ع ) به حاجیانى كه پیرامون مكه مى گردند, مى نگرد و مى گوید: در جاهلیت بدین گونه مى گردیدند, ولى فرمان آنست كه به سوى ما كوچ كنند, و پیوستگى و دوستى خود را به ما بگویند و یارى خود را به ما عرضه كنند. اما از آنجا كه در عهد امام پنجم (ع ) در اثر مظالم بنى امیه , هر روز در قطرى از اقطار و بلاد اسلامى , انقلاب وجنگ هایى رخ مى داد, و در میان خود خاندان امور نیز اختلافاتى بروز مى كرد, و این گرفتارى ها دستگاه خلافت را مشغول كرده بود, و از طرفى وقوع فاجعه ى كربلا و مظلومیت اهلبیت (ع ) مسلمانان را مجذوب و علاقمند اهلبیت مى ساخت , این عوامل موجب شد كه مردم سیل آسا به سوى مدینه و به محضر امام باقر (ع ) سرازیر شوند, و امكاناتى در نشر حقایق براى آن حضرت بوجود آید و دعوت هاى شیعى كه بر اثر ستم گرى هاى خلفاء متوقف مانده بود كه جز در پوشش هاى ضخیم ارائه نمى شد, اكنون در بسیارى از اقطار اسلامى خصوصاً در عراق و حجاز و خراسان , ریشه دوانیده و قشر وسیعى را بخود متوجه ساخته , و حتى در دائره ى محدودتر بصورت یك ];ّّ5 پیوند فكرى و حزبى درآمده است .
آن روزى كه امام سجاد (ع ) مى فرمود: «در همه ى عراق دوستان ما به بیست نفر نمى رسند».
سپرى شده بود, و اكنون هنگامى كه امام باقر (ع ) به مسجد پیامبر در مدینه وارد مى شود, جماعت انبوه از خراسان و دیگر مناطق شیعه نشین مانند مدینه و كوفه , و مناطقى جدیدى بویژه بخش هاى از كشورهاى اسلامى كه از مركز حكومت بنى امیه دور است , نیز بر قلمرو طرز تفكر شیعى افزوده مى گردد, و نفوذ و تبلیغات شیعى در خراسان بیش از هر جاى دیگر بود, و روش سیاسى حضرت امام پنجم , ادامه ى منطقى همان روش امام زین العابدین (ع ) است .

پی نوشت :

1 اصول كافى : كلینى , محمد, ج 1 ص 183
2 حیات فكرى و سیاسى امامان شیعه : جعفریان , رسول , ج 1 ص 235 چاپ اول , مركز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامى , 1371
3 پیشواى صادق : خامنه اى , على , ص 106 چاپ اول , انتشارات سید جمال , ناصر خسرو, به نقل از رجال كشى : ص 380 چاپ مصطفوى .
4 رجال كشى : ص 380
5 پیشین , خامنه اى , على , ص 109به نقل از مناقب ابن شهر آشوب : ج 4 ص 248
6 همان , به نقل از اصول كافى : ج 2 ص 219
7 ر.ك : پیشین , خامنه اى , على ; و ر.ك : شذارت سیاسیة من حیاة الائمه : ص 322ـ 328
8 همان , ص 39به نقل از بحارالانوار: ج 46 ص 360
9 همان , ص 40
10 سیر كوتاه در زندگى ائمه (ع ): طباطبایى , محمد حسین .
11 بحارالانوار: ج 46 ص 143
12 بحارالانوار: ج 46 ص 357ـ 336

منبع: اندیشه حكومت دینى , ج 1 , ص 521 - 5
چهارشنبه 11/8/1390 - 19:30
اهل بیت
نویسنده: حضرت آیة الله حاج سید محمد تقى مدرسى
خداوند هیچ بنده‏اى را براى عهده‏دار شدن مقام امامت بر نمى‏گزیند و او را حجّت آشكار خویش بر آفریدگانش قرار نمى‏دهد مگر آنكه‏خصلتهاى پسندیده در وجود او به كمال رسیده باشد و در خدا ترسى ‏و اجلال او و نشان دادن اخلاص در بندگى كه در تمام گفتار و كردارش ‏براى خدا الگو و نمونه باشد. پس جز به صواب سخن نمى‏گوید و جز كارنیك انجام نمى‏دهد.
اگر ما به نقل برخى از خصلتهاى پسندیده امام باقر یا خصال یكى ازمعصومین‏علیهم السلام مى‏پردازیم، براى آن است كه شواهد روشنى بیاوریم تا مارا به وجود این صفات رهنمون شود ما بر سر آن نیستیم كه تمام زندگى‏امام را در این صفات خلاصه كنیم و یا فضیلتها و ویژگیهاى پسندیده‏ووالاى او را گرد آوریم. هرگز، ما از پیش مى‏دانیم كه زندگى آنان‏ تصویرى واقعى از قرآن كریم است وآنچه ما در باره آنان مى‏دانیم تمام‏ابعاد زندگى آنها را در بر نمى‏گیرد، زیرا معمولاً گوشه‏اى از ویژگیها و فضایل آنان توجّه مورخان را به خود جلب كرده است و آنان را واداشته ‏تا در باره این بُعد بیش از ابعاد دیگر بنویسند و از پرداختن به دیگر ابعاددر مقایسه با آن بُعد، دست نگه دارند. مثلاً آنان جنبه عبادت را درزندگى امام سجادعلیه السلام بسیار برجسته كرده از آن بسیار سخن گفته‏اند، امّا بُعد علمى آن‏حضرت را فروگذارده‏اند و بر عكس در مورد امام باقرعلیه السلام‏ بیشتر به جنبه علمى آن‏حضرت پرداخته‏اند تا به جوانب دیگر.
بنابراین ما به ذكر برخى از پرتوهایى كه از زندگى امام باقر بر ماتابیده است، بسنده مى‏كنیم و خواننده را وامى‏گذاریم تا خود با قیاس باآنچه ذكر مى‏شود به دیگر ابعاد نا گفته آن‏حضرت نیز پى‏برد.
ابن شهرآشوب در كتاب مناقب در مورد امام باقر مى‏نویسد:
او راستگوترین و گشاده روترین و بخشنده‏ترین مردمان بود. در میان‏اهل بیت كمترین ثروت و در عین حال بیشترین هزینه را داشت. هرجمعه یك دینار صدقه مى‏داد و مى‏فرمود: صدقه روز جمعه به خاطر فضیلت این روز بر دیگر روزها، دو چندان مى‏شود. چون پیشامدى غم‏انگیز به او روى مى‏نمود زنان و كودكان را جمع مى‏كرد و آنگاه خود دعامى‏كرد و آنان آمین مى‏گفتند. بسیار ذكر خدا مى‏گفت. راه مى‏رفت درحالى كه ذكر خدا مى‏كرد. غذا مى‏خورد در حالى كه ذكر خدا مى‏كرد با مردم سخن مى‏گفت، امّا این امر او را از ذكر خدا باز نمى‏داشت. فرزندانش را جمع مى‏كرد و به آنان مى‏فرمود تا سر زدن آفتاب ذكر بگویند. هر كس از آنان را كه مى‏توانست قرآن بخواند به تلاوت قرآن ‏وهر كس را كه نمى‏توانست به گفتن ذكر، امر مى‏فرمود. شیخ مفید نیز درباره آن‏حضرت مى‏گوید: مراتب بخشندگى او در خاص و عام آشكار و بزرگوارى‏اش در میان مردم مشهور و با وجود كثرت عیال و متوسّط بودن وضع زندگى‏اش به تفضیل واحسان شناخته شده بود.
از سلیمان بن دمدم نقل شده است كه گفت: آن‏حضرت از پانصد درهم‏ تا ششصد و تا هزار درهم جایزه مى‏داد و هیچ گاه از دادن صله به برادران ‏ودیداركنندگان و امیدواران و آرزومندانش به ستوه نمى‏آمد. هر گاه ‏مى‏خندید، مى‏فرمود: خداوندا بر من خشم مگیر!.
أبى در كتاب نثر الدر مى‏نویسد: هر گاه فرد دردمند و گرفتارى رامى‏دید، زیر لب استعاذه مى‏گفت و هیچ گاه از اهل خانه‏اش شنیده نشد كه ‏به فقیر بگوید: اى فقیر خدا به تو بركت دهد و یا اى فقیر این را بگیر بلكه‏آن‏حضرت همواره مى‏فرمود كه فقیران را با بهترین نامهایشان صدا بزنند.(1)
ابو نعیم اصفهانى به هنگامى كه از امام باقر در كتاب خود (حلیةالاولیاء) نام مى‏برد او را با این صفات وصف مى‏كند: حاضر، ذاكر،خاشع، صابر ابو جعفر محمّد بن على الباقر.(2)
در باره خشوع فراوان آن امام در برابر خداوند ، از افلح، آزاد كرده‏ابوجعفر بشنویم كه چه مى‏گوید: با محمّد بن على به قصد حج بیرون‏شدم. چون به مسجد در آمد به خانه خدا نگریست با بانك بلندگریست. عرض كردم: پدر و مادر فدایت مردم به شما مى‏نگرند اى كاش‏اندكى صداى خود را پایین مى‏آوردید. امام به من پاسخ داد: واى بر تو اى‏افلح! چرا نگریم؟! شاید خداى تعالى در اثر این گریه بر من به مهربانى ‏بنگرد و فردا در پیشگاهش سر فراز و رستگار شوم. افلح گوید: آنگاه امام‏ طواف كرد وسپس‏آمد تا نزد مقام ‏نماز گزارد سپس سر از سجودش برداشت ‏ودیدم كه پیشانى آن حضرت از بسیارى اشك، خیس و تر شده است.
افلح مى‏افزاید: آن‏حضرت هر گاه مى خندید، مى‏فرمود: خداوندا برمن خشم مگیر!(3)
فرزند بزرگوارش امام جعفر صادق‏علیه السلام در وصف اخلاص و عبادت ‏پدرش چنین مى‏فرماید:
پدرم بسیار ذكر خدا مى‏گفت. من با او مى‏رفتم، و او ذكر خدامى‏گفت. با او غذا مى‏خوردم و او ذكر خدا مى‏گفت. با مردم سخن‏مى‏گفت، امّا این امر او را از ذكر خدا باز نمى‏داشت. زبانش را مى‏دیدم كه ‏به كامش مى‏چسبید و با این وصف پیوسته از گفتن ذكر لا اله الا اللَّه باز نمى‏ایستاد. ما را جمع مى‏كرد و به ما مى‏فرمود كه تا سرزدن آفتاب ذكرخدا بگوییم و هر یك از ما را كه مى‏توانست بخواند به تلاوت قرآن ‏فرمان مى‏داد و هر كه نمى توانست، مى‏فرمود ذكر بگوید.(4)
امام صادق‏علیه السلام در همین باره باز مى‏فرماید:
من بستر پدرم را مى‏گستردم و انتظار مى‏كشیدم تا بیاید. چون او به ‏بسترش مى‏آمد و مى‏خوابید من نیز به سوى بستر خود مى‏رفتم. شبى او دیركرد و من به جستجویش به مسجد رفتم. مردم همه در خواب بودند. ناگهان پدرم را دیدم كه در مسجد به حال سجده است. در مسجد جز اوكس دیگر نبود. ناله‏اش را مى‏شنیدم كه مى‏گفت: پیراسته‏اى پروردگارا!تو، به حقیقت پروردگار منى. از روى تعبّد و بندگى تو را سجده مى‏كنم.معبودا! كردار من اندك است پس تو خود آن را برایم دو چندان كن. بارالها! مرا از شكنجه‏ات در روزى كه بندگانت را بر مى‏انگیزى، در امان‏نگاه دار و بر من نظر كن كه تو البته توبه پذیر ومهربانى.(5)
آن‏حضرت بسیار به قرآن عشق مى‏ورزید و بدان علاقه نشان مى‏داد وتحت تأثیر آیات آن قرار مى‏گرفت. ابان بن میمون قداح گوید: ابوجعفرعلیه السلام به من فرمود: قرآن بخوان؟ پرسیدم: از كدام سوره بخوانم؟ فرمود: از سوره نهم (توبه). ابان گوید: آمدم كه حواس خود را بر آن‏سوره متمركز كنم آن‏حضرت فرمود: از سوره یونس بخوان ابان گوید: این‏آیه را خواندم:
لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا الْحُسْنَى‏ وَزِیَادَةٌ وَلاَ یَرْهَقُ وُجُوهَهُمْ قَتَرٌ وَلاَ ذِلَّةٌ.(6)
"براى كسانى كه ایمان آوردند نیكوى و زیادت است و هرگز بر رخسارشان‏گرد خجالت و ذلّت ننشیند."
امام با شنیدن این آیه فرمود: بس است. آنگاه گفت: رسول خداصلى الله علیه وآله‏فرمود: در شگفتم كه چطور وقتى قرآن مى‏خوانم پیر نمى‏شوم.(7)
او از كتاب پروردگارش، معارف دینى را الهام مى‏گرفت تا آنجا كه‏راویان را وامى‏داشت تا از وى در باره منشأ قرآنى گفته‏هایش سؤال كنند.ابو الجارود در این باره ماجرایى نقل كرده است. وى مى‏گوید: ابوجعفر علیه السلام فرمود: چون درباره چیزى با شما سخن گفتم مرا از سرچشمه قرآنى آن بپرسید. سپس فرمود: خداوند از قیل و قال و تباه شدن‏ مال و بسیار سؤال كردن نهى فرموده است. پرسیدند: اى فرزند رسول خدااین مورد در كجاى قرآن آمده است؟
فرمود: خداوند عز و جل در كتابش مى‏فرماید:
لاَ خَیْرَ فِی كَثِیرٍ مِن نَجْوَاهُمْ...(8).
"هیچ خیرى در بسیارى از نجواهاى آنان نیست."
و مى‏فرماید: وَلاَ تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَكُمُ الَّتِی جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِیَاماً(9).
"و اموالى كه خداوند شما را به‏نگاهبانى آن گماشته به‏دست سفیهان مدهید."
و نیز مى‏فرماید: لَا تَسْأَلُوا عَنْ أَشْیَاءَ إِن تُبْدَ لَكُمْ تَسُؤْكُمْ(10).
" از چیزهایى مپرسید كه چون براى شما آشكار شود، بدتان مى‏آید و غمناك مى‏شوید."
چون از احوالش جویا مى‏شدند، فرصت را غنیمت مى‏شمرد و پاسخى‏مى‏داد كه هم تذكرى بود براى خودش و هم پند و تذكرى براى پرسش‏كننده، در این باره روایت شده است كه به محمّد بن على علیه السلام‏ عرض شد: چگونه صبح كردى؟ فرمود:
صبح كردیم در حالى كه در نعمت غوطه وریم و به گناهان گرفتار.خداوند با ارزانى داشتن نعمتها بر ما، به ما دوستى مى‏ورزد و ما با ارتكاب معاصى به او خشم مى‏گیریم در حالى كه ما بدو نیازمندیم و او ازما بى‏نیاز است.(11)
آن‏حضرت ‏علیه السلام كاملاً به فرمان خداوند تسلیم بود. یكى از اصحابش ‏روایت مى‏كند كه عدّه‏اى نزد ابو جعفر آمدند و دیدند كه پسر آن‏حضرت‏ بیمار و خود وى نیز ناراحت و اندوهگین است و آرام و قرار ندارد. دیداركنندگان گفتند: به خدا قسم اگر به وى مصیبتى رسد، مى‏ترسیم از او چیزى ببنیم كه خوش نداریم. پس دیرى نپایید كه صداى شیون و زارى برآن پسر بلند شد. در این لحظه امام باقر بارویى گشاده و حالتى متفاوت با آنچه پیش از این داشت، بر دیدار كنندگانش وارد شد.
آنان عرض كردند: فدایت شویم، ما از حالتى كه شما پیش از این‏داشتید، مى‏ترسیدیم (با مرگ این كودك) حادثه‏اى پیش آید كه موجب ‏اندوه و ناراحتّى ما شود! حضرت به آنان پاسخ داد: ما مایلیم كسانى كه به ‏آنان علاقه داریم، سالم بمانند و بهبود یابند. اما هنگامى كه فرمان خداجارى مى‏شود به آنچه كه او دوست مى‏دارد گردن مى‏نهیم.(12)
آن‏حضرت از انجام هیچ كردار صالحى فرو گذار نمى‏كرد. در این باره‏ روایت جالبى از زبان یكى از اصحاب آن‏حضرت نقل شده است.
راوى مى‏گوید: ابوجعفرعلیه السلام در تشییع جنازه یكى از مردان قریش‏حاضر شد. من نیز با آن‏حضرت بودم. مردى بنام عطاء در میان تشییع‏كنندگان بود. ناگاه زنى فریاد سرداد. عطاء گفت: اى زن اگر ساكت نشوى ‏ما باز مى‏گردیم، امّا زن خاموش نشد و در نتیجه عطاء بازگشت. راوى‏مى‏گوید: به ابو جعفر گفتم: عطاء بازگشت امام پرسید: چرا؟ گفتم:
این زن فریاد سر داد و عطاء به او گفت: یا خاموش شو یا ما باز مى‏گردیم و چون این زن دست از فریاد بر نداشت عطاء هم بازگشت.
امام‏علیه السلام فرمود: به راه خود ادامه دهیم . اگر ما باطلى را با حق ببینیم ‏و حق را به باطل واگذاریم حق مسلمان را ادا نكرده‏ایم. چون بر جنازه ‏نماز گزارده شد، صاحب عزا به ابوجعفر عرض كرد: باز گرد كه تو پاداش‏خود را گرفتى خداوند تو را بیامرزد. تو نمى‏توانى راه بروى، امّا آن‏حضرت از بازگشت امتناع ورزید. به آن‏حضرت عرض كردم: صاحب ‏عزا به تو اجازه بازگشت داد و من حاجتى دارم كه مى‏خواهم آن را از شما در خواست كنم:
آن‏حضرت پاسخ داد: من با جنازه مى‏روم. ما به اجازه او نرفتیم و به‏اجازه او هم باز نمى‏گردیم بلكه این فضل و پاداشى است كه ما آن را طلب‏كرده بودیم. انسان تا آن اندازه كه به دنبال جنازه مى‏رود، پاداش آن رادریافت مى‏كند.(13)
معاشرت آن‏حضرت با دیگران در نهایت ادب و بزرگوارى بود. به ‏عنوان مثال ابو عبیده از ادب امام باقرعلیه السلام به هنگام سفر روایتى نقل كرده ‏و گفته است: من رفیق راه ابو جعفر بودم. ابتدا من سوار مى‏شدم و سپس‏آن‏حضرت. پس چون هر دو بر پشت مَركب سوار مى‏شدیم، سلام مى‏كرد و احوال مى‏پرسید مانند كسى كه انگار تا این لحظه دوستش را ندیده بود و با من مصافحه مى‏كرد و به هنگام پایین آمدن، پیش از من فرود مى‏آمد و چون هر دو قرار مى‏یافتیم، سلام مى‏داد و احوالپرسى مى‏كرد چنان كه‏گویى تازه دوستش را دیده است. پس به او عرض كردم: اى فرزند رسول‏خدا كارى مى‏كنى كه پیشینیان ما چنین نكرده‏اند و اگر حتّى یك بار هم‏این كار را بكنند، بسیار است.
امام فرمود: "آیا نمى‏دانى در مصافحه چه چیزى (نهفته) است؟ دومؤمن كه با یكدیگر برخورد مى‏كنند و یكى از آنها با دیگرى مصافحه‏ مى‏كند گناهان آن دو فرو مى‏ریزد چونان كه برگ از درخت مى‏ریزد وخداوند تا زمانى كه آن دو از هم جدا شوند به آن دو مى‏نگرد.(14)"
در رفتار با مردم نكو كار و عفیف و پاكدامن بود. بدین سان از گناه ‏دیگران تا آنجا كه مى‏توانست چشم مى‏پوشید و همین بهترین اثر را در دل‏مردمان مى‏گذاشت.
روزى مردى مسیحى (از روى طعنه) به آن‏حضرت گفت: تو بقرى(گاوى)؟
امام فرمود: نه من باقرم. باز مرد به قصد طعنه گفت: تو فرزند آشپزى؟
امام فرمود: آشپزى حرفه مادرم بود. مرد باز گفت: تو پسر آن زن‏سیاه چرده زنگى بد اخلاقى؟
حضرت پاسخ داد: اگر تو راست مى‏گویى خداوند او را بیامرزد و اگرتو دروغ مى‏گویى خداوند تو را بیامزرد!
مرد نصرانى از اخلاق امام باقر مات و مبهوت ماند و همین امر او را واداشت تا به دست امام باقر به دین اسلام تشرّف یابد.(15)
رفتار آن‏حضرت با مستضعفان با نرمى و مهربانى متمایز بود. فرزندش ‏امام صادق مى‏فرماید:
هنگامى كه كارى را به غلامان خود مى‏سپارید و بر آنان سنگین‏ مى‏آمد، با ایشان در انجام آن همكارى كنید. همانطوریكه پدرم، امام ‏باقرعلیه السلام، وقتى به خدمتكاران خود دستورى مى‏داد، پس مى‏نگریست اگرآن كار سنگین بود مى‏گفت بسم اللَّه و با آنان همكارى مى‏كرد و اگر سبك ‏بود از آنان دور مى‏شد.(16)
چه بسا كار كردن آن‏حضرت در مزرعه‏اش به همین خاطر بوده است، زیرا ائمه بر این باور بوده‏اند كه كار و كوشش امرى محبوب در نزد خداست و آنها را به بارگاهش نزدیكتر مى‏كند.
در این باره امام صادق ‏علیه السلام روایت مى‏كند كه محمّد بن مكدرمى‏فرمود: من گمان نمى‏كردم كسى همانند على بن الحسین جانشین ‏شایسته‏اى از خود به یادگار گذارد تا آنكه فرزندش محمّد بن على را دیدم.خواستم او را پندى داده باشم، امّا او مرا اندرز گفت. یارانش به وى‏گفتند: او تو را چه پندى فرمود؟ گفت: در یكى از ساعتهاى بسیار گرم‏روز به یكى از نواحى مدینه رفته بودم. در آنجا محمّد بن على را كه مردى‏ تنومند بود، دیدم. او به دو غلام سیاه یا دو نفر از دوستانش تكیّه داده‏بود. به خودم گفتم: بزرگى از بزرگان قریش در این ساعت و با این حالت‏در طلب دنیا مى‏كوشد؟!
خدا را شاهد گرفتم كه به او اندرز دهم. پس نزدیك او شدم و بر وى‏سلام كردم. او كه بسیار عرق كرده بود، باگشاده رویى سلام مرا پاسخ داد.به او گفتم: خداوند اصلاحت كند! بزرگى از بزرگان قریش در این ساعت‏و با این حالت در طلب دنیا مى‏كوشد شاید در این حالت مرگت فرارسد؟!امام خود را از دست غلامانش رها كرد و سپس بر پاى خویش ایستادو فرمود: به خدا قسم اگر مرگ در این حالت مرا دریابد، در حالى نزد من‏آمده است كه به طاعت خداوند مشغولم و بدین وسیله خود را از توودیگران بى نیاز سازم، امّا من از این مى‏ترسم كه مرگم زمانى فرا رسد كه‏به نا فرمانى خداوند مشغول باشم. من با شنیدن این سخن عرض كردم:خدایت رحمت كند! من مى‏خواستم شما را نصیحت گویم، امّا شما مرااندرز دادید.(17)
امام مى‏توانست از خدمتگزارانش در كار سر و سامان دادن به‏كشتزارش استفاده كند، امّا او دوست مى‏داشت براى تحصیل معاش‏خانواده‏اش كوشش كند و خود را به رنج اندازد.
به عنوان خاتمه سخن، به نقل حدیثى از امام صادق‏علیه السلام در باره نحوه‏ برخورد پدرش مى‏پردازیم: ابو جعفرعلیه السلام به هنگام شهادت، غلامان بدخویش را آزاد كرد و خوبان آنها را نگاه داشت. من گفتم: اى پدر این بدان را آزاد مى‏كنى و آن خوبان را نگاه مى‏دارى؟ فرمود: اینان ازمن اندوهناك شده اند پس این در برابر آن.(18)
بدین سان امام باقر به عنوان والاترین و جاودانه ترین نمونه خصال ‏واخلاق پسندیده در آمد. این در حالى است كه مى‏توان یقین داشت كه‏راویان، بى تردید جز موارد اندكى از ابعاد زندگى نورانى و آكنده ازحكمت و هدایت حضرتش را براى ما نقل نكرده‏اند.
سلام و درود جاوید الهى همواره بر او باد!

پی نوشت :

1) فى رحاب ائمّة أهل البیت - سیرة الباقر، ص‏6.
2) حلیة الاولیاء، ص‏289.
3) حلیة الأولیاء، ص‏290.
4) همان مأخذ، ص‏298.
5) حلیة الأولیاء، ص‏301.
6) سوره یونس، آیه 26.
7) حلیة الاولیاء، ص‏303.
8) سوره نساء، آیه 114.
9) سوره نساء، آیه 5.
10) سوره مائده، آیه 101.
11) حلیة الاولیاء، ص‏304.
12) حلیة الاولیاء، ص‏301.
13) حلیة الاولیاء، ص‏301.
14) همان مأخذ، ص‏289.
15) حلیة الاولیاء، ص‏289.
16) همان مأخذ، ص‏303.
17) حلیة الاولیاء، ص‏287.
18) همان مأخذ، ص‏300.

منبع: هدایتگران راه نور - زندگانى امام محمّدباقرعلیه السلام مترجم : محمد صادق شریعت
چهارشنبه 11/8/1390 - 19:30
اهل بیت
نویسنده: عباس عزیزى

كَرَم بین و لطف خداوندگار

در كتاب شریف كافى ، زراره از امام باقر علیه السلام یا امام صادق علیه السلام نقل مى كند: خداى تبارك و تعالى براى آدم در فرزندانش ‍ چنین مقرر فرمود كه چون كسى همت به انجام كارى نیك بندد و آنرا به انجام نرساند، یك حسنه برایش نوشته شود و چون آنرا به انجام رساند، ده حسنه برایش نوشته شود، و چون كسى همت به انجام كارى زشت بندد و آنرا انجام ندهد، چیزى بر او نوشته نشود، و اگر آنرا به انجام رساند، تنها یك گناه بر او نوشته شود. (1)

چرا زاهد اندر هواى بهشت است ؟!

وقتى ، به حضور شریف علامه طباطبایى (رضوان الله تعالى علیه ) تشرف حاصل كرده بودم و عرض حاجت نمودم ، فرمود: آقا سحر حضرت باقر علوم نبین علیه السلام را فراموش نكن كه در آن ، بهاء و جمال و جلال و عظمت و نور و رحمت و علم و شرف است و حرفى از حور و غلمان نیست .
اگر بهشت شیرین است ، بهشت آفرین شیرین تر است !
چرا زاهد اندر هواى بهشت است
چرا بى خبر از بهشت آفرین است (2)

تعلیم وضو

از قیس بن ربیع روایت شده است : ابو اسحاق سبیعى را دوباره مسح از روى كفش پرسیدم ، كه آیا جایز است یا نه ؟
او پاسخ داد: من دیده بودم كه مردم از روى كفش مسح مى كنند؛ تا آن كه مردى از بنى هاشم را دیدم كه تا آن زمان كسى چون او را ندیده بودم و او محمد بن على بن الحسین علیه السلام بود، مساءله را از او پرسیدم ، ایشان مرا از این كار نهى فرمود و گفت : امیرالمؤمنین علیه السلام ، چنین مسح نمى كرد.
و فرمود: مسح بر كفش جایز نیست !
وقتى این را از ابو اسحاق شنیدم ، دیگر هیچ گاه از روى كفش ، پاى را مسح نكردم . (3)

ثبات حكمت در دل

ثقه الاسلام كلینى - رضوان الله تعالى علیه - در جامع كافى از ابى جعفر امام محمد باقر علیه السلام روایت كرده است كه : ما اخلص ‍ عبدالایمان بالله اربعین یوما او قال ما اجمل عبد ذكر الله اربعین یوما الا زهده الله فى الدنیا و بصره دائها و دوائها و اثبت الحكمه فى قلبه وانطق بها لسانه .یعنى امام علیه السلام فرمود: هیچ بنده اى ذكر خدا را در چهل روز نیكو نگردانیده است ، مگر این كه خداوند وى را از دنیا بیزارى دهد و به درد و دوایش بینایى ؛ و حكمت را در دلش ثابت گرداند و زبانش را بدان ناطق . (4)

حقایق ایمان ، وسیله رؤیت خدا

عبدالله بن سنان از پدرش نقل مى كند كه : خدمت امام ابو جعفر علیه السلام رسیدم ، مردى از خوارج بر آن حضرت گفت : اى ابو جعفر! چه چیزى را عبادت مى كنى ؟
حضرت فرمود: خدا را.
پرسید: آیا او را دیده اى ؟
فرمود: آرى ! چشمان او را با مشاهده نمى بینند، ولى قلبها با حقایق ایمان مى بینند. با قیاس شناخته نمى شود و با حواس درك نمى گردد و شبیه مردم نیست . موصوف به آیات و شناخته شده با نشانه هاست . در حكمش ستم نمى كند؛ این است خدایى كه جز او خدایى نیست .
در این هنگام مرد خارجى (برخاست ) و رفت ، در حالى كه مى گفت : خدا داناست كه رسالتش را كجا قرار دهد! (5)

اى ابا نعمان ! فریبت ندهند

ابو نعمان گوید:
شنیدم كه ابو جعفر علیه السلام فرمود: اى ابا نعمان ! مردم تو را فریب ندهند و از نفست غافل نكنند؛ هر چه به تو رسد، همراه تو خواهد بود نه همراه آنان . روزت را به بیهودگى سپرى مكن ؛ چه همراه تو كسانى هستند كه عمل تو را ثبت مى نمایند. پس نیكوكارى كن كه هیچ چیزى را به جستجو و طلب نمى بینم كه از عمل نیك ، كه گناه پیش را از میان مى برد، بهتر باشد.(6)

دعاى امام باقر (ع )

از امام باقر علیه السلام (و شكافنده ) علوم پیامبران علیه السلام در دعاى افتتاح چنین آمده است : اللهم انى اساءلك من اسماءك باكبرها و كل اسماءك كبیره ، اللهم انى اساءلك من كلماتك باتمها و كل كلماتك تامه ؛ یعنى بار خدایا! من از تو به بزرگترین اسماى تو خواهانم ، و همه اسماى تو بزرگند. خدایا! از تمام ترین كلمات تو، از تو خواهانم و همه كلمات تو تمامند.(7)

فضیلت قرآن

طعام حقیقى انسان
زید شحام ، حضرت امام باقر علیه السلام را از تفسیر این آیه كریمه : فلینظر الانسان الى طعامه (8)، سوال كرده است كه : طعام انسان چیست ؟
امام علیه السلام در جواب فرمود: بنگرد عملش را از كجا تحصیل مى كند. (9)
این آیه ، طعام را بر روى انسان برده است ، و انسان من حیث هم انسان ، غذاى او علم و عمل صالح است كه علم و عمل ، انسان پرور و انسان سازند.
باید بین غذا و مغتذى ، سنخیت بوده باشد، غذا گیرنده كه انسان شد، غذاى مسانخ و مجانس او؛ یعنى طعام او؛ علم است ، گوش انسان ، دهان جان او است . باید دقت داشت كه این دهان ، از كدامین سفره ازتزاق مى كند.
جانور فربه شور لیك از علف
آدمى فربه ز عز است و شرف
آدمى فربه شود از راه گوش
جانور فربه شود از حلق و نوش
مهم ترین و اساسى ترین كارى كه ما در امتداد زمانى خود داریم ، این است كه خودمان را درست بسازیم ، هیچ كارى براى انسان مهم تر از درست ساختن خودش نبوده و نیست ، و هیچ عمل در قدر و قیمت بدان نمى رسید، و به مبناى وصین و فتواى قویم برهان و قرآن ، علم و عمل انسان سازند.
قرآن عین برهان است ، و عقل و نقل معاضد یكدیگرند، و هر دو در این حكم محكم متفق اند، اگر انسان من حیث هو انسان ، باید خودش را بسازد، چاره اى جز تحصیل علم نافع و عمل صالح ندارد.
و چون علم و عمل ، انسان سازند، هر یك از ما باید مراقب و مواظب خود بوده باشد، كه چگونه دارد در شب و روز خود را مى سازد.
جناب برهان الموحدین و قدوه العارفین ، على امیرالمؤمنین ، در كوفه جوانى را مى بیند كه به خواندن تصنیف هاى هرزه و آلوده سرگرم و دل خوش است ، امام به او فرمود: دارى به چه چیزهایى دفتر وجودت را پر مى كنى ؟ (10)

تفسیر قل هو الله احد

مرحوم صدوق در كتاب توحید در تفسیر قل هو الله احد از امام باقر علیه السلام نقل مى كند كه فرمود: قل ، یعنى آنچه را كه با این حرف به او وحى كردیم و خبر دادیم ، ظاهر ساز! تا كسى كه در او اطاعت و شنوایى است و گواه بر توست ، با آن هدایت شود.
هو، اسم كنایه اى است ؛ كه بر غایب اشاره دارد. ها، تنبیه است بر معنایى ثابت ، و واو، اشاره به آن چیزى است كه ، غایب از حواس است . چنان كه هذا، اشاره به آن چیزى است كه نزد حواس حاضر است . كفار به بتهاى شان به هذا كه براى حاضر است اشاره مى كرده و مى گفته اند:
این ها (هذه ) خدایان محسوس و قابل درك با چشم ما هستند؛ تو نیز اى محمد! به خداى خود كه مردم را به او مى خوانى ، اشاره كن ! تا او ببینیم و درك كنیم و خدایى را جز او به خدایى نگیریم .
پس در این هنگام ، خداوند متعال سوره قل هو الله احد را نازل كرد.
لذا ها، براى تثبیت ثابت ، و واو اشاره است به كسى كه از دیدگان و حواس ‍ غایب است ؛ چه خداوند بالاتر از این است ؛ چون او مدرك ابصار و مبداء حواس است . (11)

حدود هر چیزى در قرآن

امام باقر علیه السلام فرمود: خداوند متعال ، امت را به هیچ چیز دعوت نفرمود، جز آنكه آنرا در كتابش نازل و براى رسولش صلى الله علیه وآله بیان فرمود، و براى هر چیز، حدى قرار داد و دلیلى كه بر آن دلالت كند، و براى آن كس كه از این حد تجاوز كند، حدى مقرر فرمود (12)

بسم الله در حمد

در كافى از یحیى بن ابى عمیر هذلى نقل شده كه گوید: در نامه اى به امام باقر علیه السلام نوشتم : فدایت گردم ! چه مى فرمایى در مورد شخصى كه در نمازش فقط به قصد سوره حمد بسم الله الرحمن الرحیم را در ابتدا خوانده و وقتى حمد تمام شد و سوره دیگر را شروع كرده ، بسم الله را نخوانده است و عیاشى گفته اشكالى ندارد.
حضرت به خط مبارك خود مرقوم فرمود:
براى به خاك مالین بینى او و ناپسند داشتن او - یعنى عیاشى - آن نماز را دوباره اعاده كند .(13)

فریبكارى شیطان

از امام باقر علیه السلام در بیان آیه كریمه 23، سوره نوح (ع) : و قالوا لا تذرن الهنكم و لا تذرن ودا و لا سواعا و لا یغوث و یعوق و نسرا ، روایت شده است كه فرمود: مردم خداى عز و جل را پرستش مى كردند، و بعد از مرگشان قوم آنان بر مرگشان ضجه مى نمودند، و مرگشان بر آنان دشوار آمد؛ پس ابلیس ملعون در نزدشان آمد و بدیشان گفت : من بتهایى به صورت آنان براى شما فراهم مى كنم كه به آنها بنگرید و انس بگیرید و خدا را پرستش كنید. پس بر مثال مردگانشان بتهایى برایشان تهیه كرد و آن خداى - عز و جل - را مى پرستیدند و به آن بتها نظر مى كردند؛ چون زمستان مى شد و چون آن قرن به سر آمد و فرزندانشان بزرگ شدند، گفتند كه : پدران ما این بتها را مى پرستیدند و ما هم اینها را مى پرستیم ، بدون اینكه خدا را بپرستند. (14)

توبه لطف الهی:

جایگاه توبه نادان
در كتاب شریف اصول كافى ، زراره از امام باقر علیه السلام نقل مى كند كه فرمود: چون بدین جا رسد - و اشاره به گلوى خود فرمود - عالم را توبه نباشد، و نادان را توبه هست . (15)

لطف الهى بكند كار خویش

محمد بن مسلم از ابو جعفر، امام باقر علیه السلام نقل كرده است : اى محمد بن مسلم ! گناهانى كه مؤمن از آن توبه كند، بخشوده شود. پس باید براى زمان پس از توبه ، از نو شروع به عمل كند، و به خدا سوگند، كه این توبه تنها اهل ایمان راست .
عرض كردم ، چنانچه توبه خویش را بشكند و گناه كند و سپس توبه كند چه ؟
فرمود: اى محمد بن مسلم ! آیا توانى باور كنى كه بنده اى مؤمن بر گناه خویش پشیمان شده و از خدا آمرزش خواسته و توبه كرده ، ولى خداوند توبه اش را نپذیرفته است ؟
گفتم : او بارها چنین كرده ؛ گناه كرده و سپس توبه و استغفار!
فرمود: هرگاه مؤمن به استغفار و توبه باز گردد، خداوند نیز بخشایش و آمرزش را به سویش باز گرداند، و خداوند، آمرزش و مهربان است . توبه را مى پذیرد و بدى ها را در مى گذرد. پس مبادا مؤمنان را از رحمت خدا دور نمایى ! (16)

قلب وارونه

از امام صادق علیه السلام نقل است : پدرم همواره مى فرمود: هیچ چیز چون گناه ، قلب را تباه نكند. قلب همچنان بر گناه اصرار ورزد تا این كه گناه بر آن غالب آید و آن را وارونه كند. (17)

فرمایش امام باقر (ع) در باب توبه

در كتاب شریف اصول كافى ، تاءلیف ثقه الاسلام كلینى قدس سره از ابو جعفر، امام محمد باقر علیه السلام نقل است كه فرمود:
آدم علیه السلام عرض كرد: پروردگارا! شیطان را بر من سلطه بخشیدى ، و او را چون خون (كه در بدنم جارى است ) بر من چیرگى دادى ؛ پس مرا نیز چیزى عنایت فرما!
خداوند فرمود: تو را چنین ( نعمتى ) بخشم كه چون كسى از فرزندانت ، تصمیم بر انجام گناهى گیرد (و آن را انجام ندهد)، بر او نوشته نشود، و چون آن را انجام دهد (تنها) یك گناه بر او نوشته شود، و چون عزم بر انجام عملى نیك گیرد، چنانچه به انجامش نرساند، حسنه اش برایش نوشته شود، و چون به انجامش رساند، ده حسنه برایش نوشته شود.
آدم عرض كرد: پروردگارا! مرا بیشتر عنایت فرما!
فرمود: توبه را بدانان بخشیدم . و یا فرمود: (سفره ) توبه را تا هنگامى كه نفس به گلو برسد، برایشان گسترم .
آدم علیه السلام عرض كرد: پروردگارا! مرا كافى است . (18)
بخش پنجم : سخنان گوهر بار از حضرت امام محمد باقر (ع )

توصیف درخت نیكوى نبوى

در مجمع البحرین از امام باقر علیه السلام نقل كرده كه آن حضرت فرمود: الشجره الطیبه رسول الله و فرعها على و عنصر الشجره فاطمه ، و ثمرتها اولادها و اغسانها و اوراقها شیعتها یعنى : درخت نیكو، رسول خدا و تنه آن على و عنصر درخت ، فاطمه و میوه اش ، اولاد فاطمه و شاخه ها و برگ هاى آن پیروان فاطمه اند .(19)

دل سرنگون

اگر دل كه عرش رحمان است ، به سوى آسمان حقیقت دهن باز كند و خواهان شروق نور حق شود، البته خداوند فیاض دهن باز را بى روزى نمى گذارد، بلكه روزى قلب كه آب حیات علم است ، همواره از آسمان حقیقت فرو مى ریزد و حقیقه الحقائق فیاض على الاطلاق است ، كوتاهى و قسور از این سوست نه از آن سو.
غرض اینكه ما نمى گیریم نه اینكه او نمى دهد. به تعبیر باقر علوم النبیین علیه السلام قلب معكوس است كه دل سرنگون است ، چون كاسه اى وارونه است كه دهن آن به سوى زمین و پشت آن به سوى آسمان است ، باران كه ببارد قطره اى از آن نصیب چنین كاسه نمى شود و ظرف دیگر دهن آن به سوى آسمان باز است و به اندازه گنجایش خود از آب باران بهره مى گیرد، دلها با باران رحمت رحیمیه این چنین اند. (20)

اسم اعظم خدا

امام باقر علیه السلام نقل كرده است : اسم اعظم خدا هفتاد و سه حرف است ، كه یم حرف آن نزد آصف بن برخیا، وزیر حضرت سلیمان بود؛ آن را به زبان آورد و زمین میان او و تخت بلقیس به هم رسید؛ تا این كه با دست خود تخت را برداشت و زمین به حالت اول بازگشت . این كار از یك چشم بر هم زدن هم سریع تر بود. هفتاد و دو حرف از اسم اعظم نزد ما موجود است و یك حرف آن نزد خداست كه آن را در غیبش نگاه داشته است . (21)

خداوند خالق است نه مخلوق

امام پنجم امام محمد باقر علیه السلام مى فرماید:
آیا خدا را دانا و توانا نامیده اند، جز به خاطر علمى كه به علما بخشیده و قدرتى كه به قدرتمندان داده است ؟ هر چیزى كه شما با اوهام و خیالات خود در ذهنتان به وجود آورید، هر چند بسیار دقیق باشد، باز مخلوق و ساخته شده ذهن خودتان است و همانند خود شماست ؛ نه خداوند متعال .(22)

جاودانگى معروف

امام باقر علیه السلام فرمود: خداوند عز و جل ربا را حرام فرمود تا معروف از میان نرود. (23)

آموزش اسم اعظم

از حضرت امام باقر (ع ) آمده است كه : اسم اعظم خدا، هفتاد و سه حرف است . كه هفتاد و دو حرف را به محمد (ص ) آموخته و یك حرف از آن را پنهان داشته است . (24)

وصف خدا

در توحید صدوق از جابر جعفى نقل است كه گفته است : از امام باقر (ع ) شنیدم كه فرمود: خدا نورى است كه تاریكى در آن نیست ، و علمى كه جهل در آن نیست ، و حیاتى است كه مرگ ندارد .(25)

ادخال سرور در قلب مؤمن

صافى گوید: از ابا جعفر علیه السلام شنیدم كه مى فرمود: از زمره چیزهایى كه خدا با بنده اش موسى علیه السلام نجوا كرد این كه فرمود: مرا بندگانى است كه بهشت را بر آنها مباح كرده و آنها را بر آن حاكم گردانم
عرضه داشت : پروردگارا! آنها كیانند كه بهشت خویش را بر آنها مباح گردانى و آنها را حاكم بر آن گردانى ؟
فرمود:: آن كس كه بر مومنى ادخال سرور كند.، آنگاه فرمود: مؤمنى در سرزمین ستمگرى زندگى مى كرد، ستمگر قصد او كرد، آن مؤمن به سرزمین شرك گریخت ، و بر مردى مشرك فرود آمد، پس آن مرد او را در پناه گرفت و با او مدارا نمود و مهمانش كرد. به هنگامى كه مرگ در بهشت من تو را جایى بود حتما تو را در آنجا جاى مى دادم ، ولیكن بهشت بر آن كس كه شرك به من ورزید حرام است ، ولیكن اى آتش ! این مرد مشرك را بترسان و او را میازار و صبح و شام رزق وى را مى آورند.
عرضه داشتیم : آیا از بهشت روزى اش را مى آوردند؟

اهمیت شیر مادر

باقر علوم النبیین علیه السلام فرمود: به فرزندت ، از شیر زنان نیكو و زیبا بنوشان و از نوشاندن شیر زنان زشت بپرهیز؛ زیرا شیر، گاهى ویژگیهاى شیرده را سرایت مى دهد.
و هم او فرمود: علیكم بالوضاء من الظئوره ، فان اللبن یعدى .
ترجمه : بر شما لازم است دایه هاى خوبروى براى فرزندانتان برگزینید؛ زیرا شیر سرایت مى دهد. (26)

انواع دلها

حدیث غدوه عالمیان امام باقر علیه السلام را در اقسام زینت و زیور این گرامى نامه قرار دهیم :
القلوب ثلاث قلب منكوس لایعى شیئا من الخیر و هو قلب الكافر، و قلب فیه نكته سوداء فالخید و الشر فیه یعتلجان فایهما كانت منه غلب علیه و قلب مفتوحضرت فیه مصابیح تزهر و لایطفاء نوره الى یوم القیمه و هو قلب المؤمن .(27)
ترجمه حدیث شریف به اختصار این كه :
دلها سه گونه اند: دل سرنگون كه هیچ خیرى را نگاه نمى دارد و آن دل كافر است ، و دلى كه در آن خجكى (نقطه اى ) سیاه است خیر و شر در آن در كشتى و كشمكش اند، پس هر كدام از آن دو شده است همان بر وى چیره خواهد شد؛ و دلى كه گشوده است ، در آن چراغ هایى مى درخشند و تا روز رستاخیز خاموش نمى شوند و آن دل مؤمن است . (28)

دوستى با سنگ

یزید بن معاویه عجلى گفت : به نزد ابى جعفر علیه السلام بودم ، مردى با پاى پیاده از خراسان وارد شد، پس پاهاى خود را بیرون آورد، پاهاى وى پینه زده بود و گفت : به خدا قسم ، چیزى جز دوستى شما اهل بیت مرا با اینجا نكشانده است .
ابو جعفر باقر علیه السلام فرمود: به خدا قسم ، اگر سنگى ما را دوست بدارد، خدا آن را با ما محشور مى دارد، و آیا دین جز حب چیزى است . خداى تعالى مى فرماید: بگو كه اگر خدا را دوست دارید، مرا دوست بدارید، خدا شما را دوشت مى دارد. و فرمود: كسانى را كه به سوى ایشان مهاجرت كردند، دوست مى دارند و آیا دین جز حب چیزى (29) است ؟

هراس از آتش

سخن امام ابى جعفر علیه السلام در حدیث كافى چنین بود: یا نار هیدیه و لا تاءذیه مراد از هیدیه ؛ یعنى بترسانش و او را در هراس در آور و ترساندن نوعى از عذاب است . و لو آزار رسانى نیست ، و ایذاى آتش امر دیگرى است ، چنانكه شما فرزندت را با آتش مى ترسانى ، ولى او را به آتش آزار نمى دهى ! (30)

توصیف بهشت

امام باقر علیه السلام روایت شده است كه فرمود: احسنوا الظن بالله ، واعلموا ان للجنه ثمانیه ابواب عرض كل باب منها مسیر اربعهماه سنه ؛ گمان خود را به خداى ، نیكو نمایید و بدانید كه بهشت هشت در دارد، پهناى هر درى چهارصد سال راه است .(31)

عبادت هفتاد جزء است !

امام باقر علیه السلام فرمود كه : رسول الله صلى الله علیه وآله فرمود: العباده سبعون جزءا، افضلها طلب الحلال . یعنى عبادت هفتاد جزء است ، برترین جزء آن طلب حلال است .

حكمت خداوندى

در كافى از امام باقر (شكافنده ) علوم پیامبران روایت شده است كه آن حضرت فرمود: وقتى خداوند بخواهد كه نطفه اى را كه بر آن در صلب آدم پیمان گرفته شده ، خلق كند یا آنكه را، وى در نظر دارد و آنرا در رحم قرار دهد، مرد را بر جماع تحریك كند و به رحم وحى مى كند كه درت را باز كن تا خلق و قضاء نافذ من و قدر من در تو راه یابد، آنگاه رحم درش را باز مى كند و نطفه به رحم مى رسد .

پی نوشت :

1-اصول كافى ، ج 4، كتاب الایمان و الكفر، باب من بهم بالحسنه او السیئه ، حدیث اول - و توبه ، ج 202و203.
2-ذكر و ذاكر، ص 14.
3-رساله امامت ، ص 180
4-نامه ها و برنامه ها، ص 265و266.
5-رساله حول الرؤیه ، ص 130.
6-اصول كافى ، ج 4، كتاب الایمان و الكفر، باب محاسبه العمل ، حدیث 3 - و توبه ، ص 207.
7-عیون مسائل نفس و شرح آن ، جص ، ص 71.
8-عیس /24.
9-اصول كافى ، ج 1، ص 39.
10-مجموعه مقالات ، ص 35و36.
11-لقاء الله ، ص 123و124.
12-امامت ، ص 99.
13-این حدیث را مرحوم كلینى در فروغ كافى ، 1، ص 86، آورده است - و قرآن هركز تحریف نشده ، ص 41.
14-معرفت نفس دفتر سوم ، ص 511.
15-توبه ، ص 131.
16-كافى ، ج 2، باب 191، ص 436، حدیث 6 - و توبه ، ص 173و174.
17-اصول كافى ، ج 3، كتاب الكفر و الایمان باب الذنوب ، ج 1، ص 369 - توبه ، ص 12.
18-اصول كافى ، ج 4، كتاب الایمان و الكفى ، باب فى ما اعطى الله عز و جل آدم علیه السلام وقت التوبه ، حدیث اول .
19-عیون مسائل نفس و شرح آن ، ج 2، ص 12.
20-هزار و یك كلمه ، ص 12.
21-لقاء الله ، ص 73.
22-رساله حول الرؤیه ، ص 39.
23-توبه ، ص 41.
24-لقاء الله ، ص 73.
25-لقاء الله ، ص 56.
26-در آسمان معرفت ، ص 407.
27-اصول كافى ، ج 2، ص 309 - هزار و یك كلمه ، ص 13.
28-هزار و یك كلمه ، ص 13.
29-عیون مسائل نفس و شرح آن ، ج 2، ص 535و536.
30-عیون مسائل نفس و شرح آن ، ج 2، ص 384.
31-عیون مسائل نفس و شرح آن ، ج 2، ص 58.

منبع: فضائل و سیره چهارده معصوم (ع) در آثار استاد علامه حسن زاده آملی
چهارشنبه 11/8/1390 - 19:29
اهل بیت
نویسنده: استاد عادل ادیب
ترجمه: دكتر اسد الله مبشرى
امام محمد باقر(ع) تقریبا آغاز مرحله دوم از مراحل فعالیت پیشوایان‏را تشكیل مى‏دهد.
بالجمله اگر پیشوایان مرحله نخستین وظیفه نگاهداشت اسلام را از خطرصدمه انحراف ، و مصونیت اسلام را به عنوان قانونگذار تحقق بخشیدند،كوششهاى پیشوایان مرحله دوم با فعالیت امام باقر(ع)آغاز گردید و برترى‏فعالیت آن بزرگوار این بود كه به توده شیعه شكلى تفصیلى و خاص داده و آن ‏را به حركت در آورد،البته در چهار چوب تفصیلى مختص بخود.این توده ‏شیعى، به عنوان توده مؤمن و نگاه دارنده خط حقیقى اسلام شناخته می شد و به‏عبارت دیگر همه كوشش امام این بود كه به شیعه شكلى مخصوص بدهد وخصوصیات آنرا مشخص كند و آن گروه را بعنوان گروه مؤمن و حافظ خطحقیقى اسلام بشناساند.
تفاوت میان این دو مرحله آن بود كه پیشوایان مرحله نخستین معناى‏تشیع را در نطاقى تنگ و مخصوص آشكار كردند زیرا آنان به چاره‏گرى هدف‏ مهم خود یعنى محافظت اسلام از صدمه انحراف توجه داشتند در حالیكه‏پیشوایان مرحله دوم، بخصوص امام باقر(ع) فراز آمدند تا شیعه را بشكل حقیقى‏آن در آورند و در سطح عام ، چهار چوبى تفصیلى و دربرگیرنده به گروه‏ شیعه بدهند و برنامه‏اش را تنظیم كنند. معناى این سخن آن نیست كه پیشوایان‏ مرحله نخستین براى ظاهر ساختن توده شیعه كارى نكردند، بلكه فعالیت آنان‏در این زمینه فعالیت ثانوى و ایجاد نظم مخصوص بود و این فعالیت در سطحى‏خاص توسط امام على(ع) صورت گرفته بود و امثال سلمان پارسى و ابوذرغفارى و عمار بن یاسر و مالك اشتر و دیگران از شیعیان او بودند.

نظر امت نسبت به امام باقر(ع)

آمدن امام(ع) مقدمه‏اى بود براى اقدام به وظایف دگرگون سازى ‏امت. زیرا امت،او را فردى منحصر از فرزندان كسانى مى‏شناخت كه جان‏خود را فدا كردند تا موج انحراف كه نزدیك بود معالم اسلام را از میان ببرد متوقف گردد.پس، آنان ازینرو قربانى شدند تا مسلمانان بدانند كه حكامى‏كه به نام اسلام حكومت میكنند، از تطبیق اسلام با واقعیت آن به اندازه‏اى ‏دورند كه مفاهیم كتاب خدا و سنت رسول اكرم (ص) در یك طرف قرار دارد و آن حاكمان منحرف در طرف دیگر.
وظیفه كشف سرپرست‏ حاكمان و واقعیت منحرف آنان و نشاندادن‏ دورى آنان از اسلام از وظایف پیشوایان مرحله نخستین بود و از خلال مساعى ‏و فداكارى آنان، آن وظیفه انجام گرفت و آن مهم تحقق یافت.
اینك امام باقر(ع) بر آن شد تا آن معانى و مساعى را بارور گرداند و براى‏مسلمانان آشكار سازد كه چنان امورى كه تحقق یافته است و آن قربانیها و فداكاریهاى بزرگ، مجرد اعمال دلخواه نبود كه عده‏اى براى پیروزى اسلام ‏به آن برخاسته باشند و غیرت و حمیتى كه نسبت به اسلام داشته‏اند آنان را برانگیخته باشد. بلكه آن فعالیتها، صورت منحصر فعالیتهائى است كه با آن‏مواجه شده‏اند تا بنیان توده‏اى آگاه را پى افكنند كه به اسلام، ایمان صحیح وآگاهانه داشته باشند. چنین توده‏اى را ، معالم و منطق و شرایط مخصوصى است ‏و باید داراى دیدى متمایز باشند كه آن را در شئون گوناگون حیات اسلامى‏ بكار برند.
اینجا امكان یافت كه كوششهاى امام باقر(ع) به فزونى روى گذارد تا آنچه نیاكان گذشته او(ع) آغاز كردند، بنیان گذارد و از دستاوردهایى كه‏ درین میدان به آن صورت تحقق بخشیدند ، فایده برد.
پس، خط تاریخى كه با فداكاریها و كوششهاى امامان مرحله نخستین‏تجسم یافته بود، براى امام باقر(ع) و نزد امت اسلام مكان و منزلتى والاایجاد كرد و ما این منزلت و مقام را از خلال مسلمات بسیار تاریخ مى‏شناسیم.
هشام خلیفه وقتى به امام(ع) اشارت میكند و مى‏پرسد كه این شخص‏كیست؟ به او میگویند او كسى است كه مردم كوفه شیفته و مفتون اویند. این شخص امام عراق است.
در روایت‏حبابة الوالبیه آمده است كه گفت:« در مكه مردى را دیدم‏كه بین‏«باب‏»و«حجر» بر بلندى ایستاده بود. مردم پیرامون وى انبوه شده‏بودند و در مشكلات خود ازو نظر میخواستند و باب پرسشهاى دشوار را بر او میگشودند و او را رها نكردند تا در هزار مساله را به آنان فتوى داد. آنگاه‏ برخاست و میخواست رهسپار شود كه یكى با آوائى آهسته بانك برآورد كه ‏هان،این نور درخشان...و جمعى نیز كه میگفتند این كیست؟ جواب شنیدند كه او محمد بن على باقر، امام محمد بن على بن حسین بن على بن ابى طالب‏علیهم السلام است. از ابرش روایت است كه وقتى هشام به امام باقر(ع)اشاره كرد و گفت ‏این كیست كه مردم عراق پیرامون او گرد آمده‏اند و ازو پرسش میكنند؟ گفت: این پیمبر كوفه و فرزند رسول الله و باقر العلوم است و مفسر قرآن. پس مساله‏اى‏را كه نمیدانست از او پرسید.
در موسم حج، از عراق و خراسان و دیگر شهرها هزاران مسلمان ازاو فتوى میخواستند و از هر باب از معارف اسلام از او مى‏پرسیدند و این امردلیل آن بود كه او در دل توده‏هاى مردم جاى داشت. این واقعه اندازه نفوذ وسیع او را در قلوب توده‏هاى مردم نشان میداد.
از سوى فقیهان بزرگ كه وابسته به حوزه‏هاى فكرى و علمى بودند، مسائل دشوار در محضر او مطرح و گفتگوهاى بسیار با امام (ع) بعمل آمد.
ازو پاسخ میخواستند تا ویرا در تنگنا قرار دهند و در مقابل مردم به خاموشى ‏وا دارند.كسانى بودند كه از شهرى به شهرى سفر میكردند تا ازو(ع) پرسش‏كنند و در محضرش سؤالى طرح نمایند. همه این امور به این معنى اشارت‏ میكند كه در برنامه امام(ع) دقت بسیار به كار رفته بود و مردم او را دوست ‏میداشتند و او به مردم علاقمند بود و در امت نفوذى گسترده داشت و این امردر بسیارى از شهرها واكنش پدید آورده بود. از پاره‏اى از نصوص چنین‏استنباط میشود كه رهبرى مردمى او فراتر از جهان اسلام و تقسیمات گروهى ‏و قبیله‏اى بود. نه اینكه رهبرى گروهى را بر عهده داشت و رهبرى برخى رانداشت. بلكه اگر گروههاى جدیدى به اسلام میگرویدند، آنان نیز به رهبرى ‏او معترف بودند و روحا با وى پیوند داشتند. با وجود این كه كشت و كشتار نژادى و قبیله‏اى در مدت خلافت امویان بین قبیله‏«مضر» و«حمیر»شعله‏ور بود، با اینهمه مى‏بینم ، اهل هر دو قبیله، یاران امام(ع)بودند. چندانكه شاعران‏ رسمى شیعه از هر دو سوى مانند فرزدق تمیمى مغیرى و كمیت اسدى حمیرى‏ در دوستى امام(ع) و اهل بیت اتفاق داشتند. این اندازه عاطفه توده‏اى و نفوذ وسیع، امام باقر(ع)را وارث كوششهاو فداكاریهائى كرده بود كه در اعمال پیشوایان مرحله نخستین تجسم یافته بود.
آن كوششها و فداكاریها، به پیشوایان آن مرحله فرصت داد تا به بیان ‏و ارائه چهار چوب تفصیلى و واضح تشیع پردازند.

امام(ع) نقطه گذارى را در حروف ابداع فرمود

گفتیم كه وظیفه مهم امام(ع) درین مرحله، رویاروئى با توضیح تفصیلى‏چهار چوب تشیع بود و نشان دادن صفات ممیز و برجسته آن بوسیله توسعه ونشر مفاهیم مكتب از سطح محدود و اشخاص معدود به سطحى وسیعتر،تا توده ‏مردم را از حیث چون و چند پرورش دهند و اسلام حقیقى را مجسم سازند و براى همه شئون زندگانى چاره جوئى منطقى اسلامى بیندیشند.
از دو راه امكان داشت كه امام باقر(ع) درین زمینه براى تحقق بخشیدن ‏به وظایف تاریخى خود اقدام فرماید:
اول:راه گسترده آموزش از درون حوزه خود كه آنرا به همین منظورتاسیس كرده بود. همچنین براى افزودن علما و طلاب علوم اسلامى و آموختن‏آداب آن،حوزه مزبور را بنا كرده بود.
امام باقر(ع)در عصر خود،در مورد علوم اسلامى، مرجع یگانه جهان‏اسلام بود و علماى عصر او در برابر وجود مقدسش(ع)، فروتنى مى‏نمودند (1) و این معنى اعترافى بود به مقام شامخ علمى او.
حوزه او براى صدها دانشمند و محدث كه تربیت كرده بود پایگاهى بود.
جابر جعفى گوید:«ابو جعفر هفتاد هزار حدیث براى من روایت كرد».و محمد بن مسلم گوید: «هر مسئله كه در نظرم دشوار مى‏نمود از ابو جعفر(ع) مى‏پرسیدم ‏تا جائیكه سى هزار حدیث ازو سؤال كردم.» (2)
ابن شهر آشوب از بقایاى اصحاب و تابعین برجسته و بزرگان و فقیهان ‏اسلام بود.او از كسانى كه از امام روایت كرده‏اند، عده‏اى بسیار را مى‏شمارد.
از صحابه، جابر بن عبد الله انصارى و از تابعین،جابر بن زید جعفى و كیسان‏سختیانى و از فقیهان،ابن مبارك و زهرى و اوزاعى و ابو حنیفه و مالك وشافعى و زیاد بن منذر و از مصنفان، طبرى و بلاذرى و سلامى و خطیب بغدادى‏در تاریخ نویسى.
دوم: از راه روبروئى امت با این چهار چوب.تقریبا در زندگى پیشوایان(ع)، نخستین بار بود كه مفهوم تشیع به اعتبار اینكه عقیده گروهى آگاه است، تمركز مى‏یافت و شكل روشن میگرفت و حدود آن عقیده مرزبندى میشد. تشیعى‏كه در تفسیر اسلام، طریقى خاص داشت و ناچار باید در همه راه‏هاى جامعه‏اسلامى انتشار یابد.
امام(ع)شیعیان خود را با چنین سخنانى توصیف مى‏فرماید:
«همانا كه شیعه ما،شیعه على،با دست و دل گشاده و از سرگشاده دستى‏و بى ریائى از ما طرفدارى میكنند و براى زنده نگاهداشتن دین،متحد و پشتیبان‏ما هستند.اگر خشمگین گردند، ستم نمیكنند و اگر خرسند باشند از اندازه نمى‏گذرند.براى آن كس كه همسایه آنان باشد بركت دارند و با هر كس كه با آنان‏ مخالف باشد طریق مسالمت پیش میگیرند.»
در جاى دیگر مى‏فرماید:«شیعه ما اطاعت‏خدا میكنند».
اما در بعضى اوقات، مخالفان امام(ع)كه رویاروى ایشان مى‏ایستادند، حالت مبارزه جوئى بخود میگرفتند و براى ذهنیات و افكار بیشتر مردم در این چهار چوب كه امام بخاطر آن فعالیت میكرد و مردم بدان معتقد بودند،ارزشى‏قائل نمیشدند.
ازین رو بود كه امام(ع)با كمال روشنى در سطح امت‏ شعارهاى خودرا مطرح مى‏فرماید:
در روایتى آمده است كه حضرت باقر(ع) همراه با حضرت صادق كه ‏همراه امام آمده بود، حج بیت الله به جاى آوردند.وقتى به مسجد الحرام رسیدند، هزاران كس در مسجد گرد آمدند. امام صادق(ع) با وجود حضور هشام بن‏عبد الملك،در محضر پدر بزرگوار خود ایستاد و مفهوم شیعه اهل بیت را با وضوح تمام براى حاضران به شرح باز گفت.او آشكارا و با بیانى روشن‏توضیح داد كه شیعیان كسانى هستند كه داراى این صفات و خصوصیاتند و آنان‏اصحاب روحانى و اجتماعى در جامعه مى‏باشند و وارثان حقیقى اهل بیتند.
این آشكارا گوئى و صراحت در سطح توده مردم و در حضور هشام بن‏عبد الملك، گزافه گوئى و یا ماجراجوئى نبود كه امام حساب آنرا نكرده باشد، بلكه موافق برنامه‏اى بود كه براى خواستهاى آن مرحله ضرورت داشت و درحقیقت توضیحى بود كه مردم از پیشوایان(ع) میخواستند و مسلمانان آن را ادراك میكردند و میدانستند كه اینك مساله، همان مساله امام حسین(ع) نیست‏كه با اخلاص براى حفظ اسلام جنگید و به شهادت رسید. بلكه مساله بالاتر و بزرگتر ازین تصور بسیطى است كه آنها دارند.مساله عبارت از هدف و عقیده‏و رهبرى و برنامه‏ریزى الهى بود كه در وجود امام حسین(ع) تجلى یافته بودو اینك دوباره متجلى شده است.و بسا كه در عصرهاى گوناگون و نسل‏هاى ‏مختلف همچنان برقرار باشد و بروز كند.
این مساله، مساله‏اى بود كه ناگزیر باید ملت را به آن توجه میداد و به‏شكلى واضح و تفصیلى و دربرگیرنده، به او مى‏فهماند تا او را عمیقا به حركت‏درآورد و واقعیتى را كه در آن زندگانى مى‏كنند دگرگون سازد. دلیل این مطلب چیزى ازین گویاتر نیست كه امام باقر(ع)به خلیفه اموى ‏وارد شد و خلیفه كوشید با استهزاء از امام(ع)پرسش كند و به او گفت : آیاتو فرزند ابو ترابى؟ و بعد سعى كرد او را خفیف گرداند.اما امام(ع)به این‏مسائل اهمیتى نداد بلكه در مجلس خلیفه به پاى ایستاد و خطابه‏اى ایراد فرمود تا رهبرى اهل بیت را توضیح دهد و مشروعیت آنان را در حكومت، آشكارا بیان كند.امام با دعوت خود و چنین آشكارا سخن گفتن‏ها و از گذرگاه این‏برنامه وسیع، و با رویاروئى صریح با امت در هدفهاى واضح، روزگارى ‏نوین را مجسم ساخت.
دشواریهایى كه در راه برنامه امام(ع) روى داد
در آن هنگام، زندگانى عمومى اسلامى به طور كلى نزدیك بود به هدفى‏دیگر كه مغایر عقیده امام بود منجر گردد. عصرى كه عصر امام باقر(ع)با آن‏آغاز گردید، آغازى نو بود كه انحراف سیاسى در شكل هدف فكرى در آن‏خود نمائى میكرد و آن هدف فكرى، امتداد آن انحراف سیاسى بود كه در مرحله‏ نخستین از كارهاى پیشوایان(ع)از آن سخن گفتیم.
انحراف سیاسى كه پیشوایان مرحله نخستین با آن همزمان بودند، تحول‏یافت و در خلال این مدت یعنى در مدت هشتاد سال، یك هدف فكرى و عقیدتى ‏ایجاد شده بود كه با هدف و عقیده امام اختلاف داشت و از قرار ذیل بود:
1- این هدف و عقیدت به مرجعیت صحابه كه از مهاجران و انصار وتابعین بودند واگذار شده بود و خود این مراجع میدانستند كه رسول اكرم(ص) به فرمان حق تعالى،امام على(ع)را به مرجعیت‏سیاسى و فكرى برگزید به‏این اعتبار كه عمق وجود شخص امام على(ع)در موجودیت دعوت مایه گرفته‏ و بمثابه ستون دعوت اسلامى بود و پس از امام على(ع) نیز جانشینان اوشایسته این مقام بودند. خود مردم بخوبى میدانستند كه پس از رحلت نبى اكرم(ص)،وقتى در سقیفه اجتماع كردند، این مرجعیت از امام على سلب شد.
2- اما مرجعیت فكرى به عنوان مرجعیت رسمى بى مددگار معطل مانده‏ بود و درین مورد برنامه‏اى روشن موجود نبود تا این خلاء را پر سازد و این‏امر در عهد ابوبكر و عمر و عثمان روى داد كه خلفاى سه گانه ضرورت مراجعه‏كردن به امام على(ع)و ارزش اعانت او را براى حل مشكلاتى كه كار آنان‏را دشوار مى‏نمود،احساس كردند.گرچه میكوشیدند از مراجعه به آن امام(ع) خود دارى كنند (3) .
پس از پایان عصر صحابه، عصر تابعین آغاز گردید و رفته رفته نزدیك بود تا عصر جدید یعنى تابعین تابعین نیز آغاز شود.
در آن عصر، دولت اسلامى و جامعه اسلامى با مسائلى روبرو شد كه ‏بصورتى جدید، گرفتار این خلاء فكرى و سیاسى بود.
علت این احساس عوامل زیر بود:
الف- تابعین تابعین كه از ابناى عصر بودند از مصادر اسلام محسوب‏ مى‏شدند و از كتاب و سنت دور افتاده بودند و بواسطه بعد زمان از عهد نبى‏اكرم(ص)، جدا شده بودند.آن نسل از زمان و شرایط و مناسبات كتاب وسنت نبوى دور افتاده بود و ازین روى روزى بر آمد كه در قرآن،معضلاتى مشاهده‏كردند كه معلول دورى از زمان رسول اكرم(ص) بود.
ب-آنان اعتقاد داشتند كه پیامبر خدا(ص) هیچكس را به منظور اداره‏ مكتب رسالت تربیت نفرموده و هیچكس را آماده مرجعیت فكرى و سیاسى‏نكرده است و آموزش خاص عقیدتى درباره كسى منظور نداشته است بلكه، همه آنچه رسول اكرم(ص) انجام داد- به نظر آنان- تنها این بود كه رهبرى‏دعوت را به امت واگذاشت و مهاجر و انصار را ضمیمه یكدیگر فرمود تا پس از او دعوت را رهبرى كنند.
ج- زان پس كه حیات اسلامى گسترش یافت و از راه پیروزى نظامى به‏دسته‏ها و سرزمینها و دولتها پیوست، رویدادهاى گوناگون و شرایط و گروههابوجود آمد و افكار درهم ریخته و پیچیدگیهایى كه هرگز پیش بینى نمى‏شد پیش‏آمد و براى نصوص تشریعى مفقود شده كه از رسول اكرم نقل میكردند، راه‏حلى وجود نداشت، پس ناچار این نیاز پدید آمد كه به غیر از كتاب و سنت، به دلایل و وسایل دیگر از قبیل استحسان و قیاس و غیر آن از انواع[ادله] اجتهاد كه ملكه مجتهد است رجوع كنند.این امر باعث گردید كه ذوق و اخلاقیات شخصى وارد قانونگذارى شود (4) .
این سه وسیله مسلمانان را واداشت كه با ضرورت جستجو درباره یك ‏منشاء فكرى كه با آن شرایط و اوضاع و احوال جدید هماهنگ باشد،پى ببرند، زیرا در بسیارى از مسائل نصى وجود نداشت و ناچار باید راه حلى براى‏آن مى‏جستند.شهرستانى درین مورد گوید:«ما بطور قطع میدانیم كه حوادث‏و وقایع در عبادات و رفتار و كردار چندان است كه به شمار در نمى‏آید و حدو حصرى ندارد و به طور قطع میدانیم كه در همه رویدادها نصى موجود نیست ‏وقتى نصوص محدود باشد، امر نا محدود را ضبط نمیكند، پس اجتهاد و قیاس‏لازم الاتباع و معتبر است چندان كه براى هر رویدادى اجتهادى است‏» (5) .
در چنین موقعیتهائى امكان نداشت كه بتوانند این مرجعیت فكرى را قبول‏داشته باشند و به این اعتبار كه مرجعیت فكرى به رهبرى سیاسى منتهى میشودآن را به اهل بیت مستند بدانند و اگر مرجعیت فكرى را به اهل بیت مى‏دادند، برنده‏ترین سلاح را به آنان تقدیم مى‏كردند كه به آنان امكان میداد كه به آسانى‏به مرجعیت ‏سیاسى دست‏ یابند.
ازینرو در این عصر آغاز فعالیتهایى را مى‏بینیم و توسعه و گسترش مدارسى ‏را ملاحظه میكنیم كه گاهى به‏«راى‏» تكیه میكنند و گاهى به قیاس و استحسان‏ و گاه به مصالح مرسله و عرف جریانهاى پیش آمد كه ظهور آنها با خط مرجعیت‏اهل بیت(ع) اختلاف داشت و اشكارا نشان میداد كه این پدیده در جامعه اسلامى ‏بسى اوج گرفته و ریشه دوانیده است.اهل بیت(ع) بر عهده گرفتند كه آن ادعاها را پاسخ گویند و تكذیب كنند. و به علت پاسخگوئى به این خطوط فكرى، خصوصیات مذهبشان را كه داراى مركزیت و قدرت است تاكید كنند.
ابن جمیع میگوید: به جعفر بن محمد وارد شدم ،ابن ابى لیلى و ابو حنیفه ‏نیز با من بودند. او به ابن ابى لیلى گفت:این مرد كیست؟ جواب داد:
او مردى است كه در دین بینا و با نفوذ است.امام(ع) فرمود:شاید به راى‏خود قیاس میكند؟ سپس رو به ابو حنیفه كرد و فرمود:اى نعمان، پدرم ازجدم روایت كرد كه رسول خدا(ص) فرمود: نخستین كس كه امر دین را به راى‏خود قیاس كرد، ابلیس بود كه خداى تعالى به او فرمان داد:به آدم سجده‏ بر!و او گفت: من ازو بهترم. مرا از آتش آفریدى و او را از خاك. پس‏هر كس كه دین را با راى خود قیاس كند حق تعالى روز قیامت، او را با ابلیس ‏قرین سازد.زیرا، او شیطان را بقیاس پیروى كرده است‏».
سپس امام جعفر(ع) آنگونه كه در روایت ابن شبرمه آمده است به اوگفت : آیا قتل نفس گناهى بزرگتر است ‏یا زنا؟
گفت: قتل نفس.
امام(ع) فرمود:خدایتعالى در قتل نفس دو گواه مى‏پذیرد اما در زنا چهار شاهد باید.
سپس پرسید: نماز بزرگتر است ‏یا روزه؟
گفت: نماز.
امام(ع) فرمود: چه گوئى در مورد حایض كه روزه را قضا میكند و نماز را قضا نمى‏كند. واى بر تو، چگونه قیاس میكنى؟ از خداى بترس و دین را باراى خود قیاس مكن (6) .
این نبردى كه اهل بیت(ع) وارد آن شدند،از شدت تاثیر اهل راى‏كاست. چنانكه براى پیدا شدن مكاتبى كه در راه و خط مخالف آن بود، ایجادآمادگى كرد و مدرسه حدیث بوجود آمد كه براى حفظ احادیث و سنت و آثارو فتاوى صحابه و تابعین كوشید و براى تقویت آن به تبلیغ آغازید و در عین حال‏از اهل راى بد مى‏گفتند و در مقابل دستاورد اهل راى كه در اخذ به راى و روى‏گردانیدان از احادیث تند روى داشتند،عكس العملى محسوب میگردید.
اهل بیت(ع) بر ضد اهل راى ایستادگى كردند و درین كار به شعار معروفشان ‏تمسك مى‏جستند كه میگفت:«همانا كه دین خدا با عقول سنجیده نمیشود».
چه،این مكتب اهل راى به راهى مى‏رفت كه تشریع اسلامى را تحلیل مى‏برد و نابود مى‏كرد و در مرحله بعد،خاصیت و صلابت و اصالت اسلامى تشریع راكه از ویژگیهاى قانونگذارى است از دست میداد و در اثنائى كه اهل حدیث‏ با جمود شریعت روبرو میگردید و معناى ظاهر نصوص اتخاذ مى‏شد، خاصیت‏ نرمش و قابلیت تطبیق با شرایط گوناگون اجتماعى از كف مى‏رفت (7) .

پی نوشت :

1- منظور این است كه مكتب تشیع را همگانى كرده و از جهت علمى و عملى توسعه‏بخشید چنان كه فراگیرى آن بر هر فردى سهل و پیروى از آن بر هر كس كه داراى فرهنگ‏اسلامى و عقل مذهبى باشد،پذیرفتنى بود.
2- مراة الجنان.
3- بحث در ولایت-صدر.
4- بحث در ولایت.
5- سلم الوصول ص 295.
6- اصول عمومى فقه،ص 329 نقل از حلیة الاولیاء،ج 3 ص 197.
7- اجتهاد و تقلید از مقدمه محمد مهدى اصفى ص 17-18.

منبع: کتاب بررسى پیشوایان
چهارشنبه 11/8/1390 - 19:29
اهل بیت
نویسنده: آیة الله شهید محمد باقر حکیم
امام باقر (علیه السلام) در مرحله دوم از مراحل اهل بیت (علیهم السلام) به سر می بردند. ایشان از ویژگیهایی برخوردار بود که او را از امامان دیگر متمیز کرده بود، و با توجه به این ویژگیها می توان به نقش ایشان در این مرحله از امامت پی برد.

1. امام باقر (علیه السلام) مژده ای از سوی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)

ویژگی اولی که می توانیم در امام باقر (علیه السلام) ببینیم این است که وجود مبارک و فرخنده ایشان مژده ای از سوی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بود. بنا بر آن چه در تاریخ امام باقر (علیه السلام) آمده است، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نوید امام باقر (علیه السلام) را به یکی از اصحابش جابر بن عبد الله انصاری داد. جابر از صحابه های کهنسال بود که با رسول خدا (صلی الله علیه وآله) زندگی کرد و مدت نسبتا درازی پس از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) زندگی کرد، تا این که امام باقر (علیه السلام) را نیز درک نمود، به گونه ای که بر اساس تاریخ امام باقر (علیه السلام) از او روایت شنید و او از حضور امام باقر (علیه السلام) کسب فیض نمود. من از نگاه تاریخی و حدیثی به روایتْ شنیدن امام از او اشاره خواهم نمود، چرا که این جریان، نقش بسیار مهمی در جهان اسلام و امت اسلامی ایفا نمود.

جایگاه ویژه جابر بن عبد الله انصاری

جابر بن عبد الله انصاری صحابی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بود، و با عمر طولانی و زندگی درازمدتش پس از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) از دیگر صحابه ممتاز گشته بود. همچنین وی در آن زمان از سوی همه مسلمانان مورد تقدیس و تکریم و احترام بود. به خلاف برخی دیگر از صحابه که ایشان نیز پس از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) زیستند، اما نتوانستند آن احترام را در میان مسلمانان برای خود حفظ کنند.

رفتار برخی از صحابه های منحرف

برخی از آنها به چاپلوسی حاکمان و ستمگران و طاغوتهای حاکم بر جهان اسلام پرداختند، وبرخی نیز آنقدر در این امر پیش رفتند که خود را به دنیا فروختند، تا به ازای مبلغ معینی روایات دروغینی را از زبان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل کنند، آنها دین خود را به دنیا فروختند. این امر در برخی افراد که صحابه نامیده می شوند ظاهر شده بود. البته پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از آنها و از مصاحبتشان بیزار است. اما حکومتی که پس از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) روی کار آمد آنها را مقدس جلوه داده و برایشان جایگاهی اجتماعی بنا کرد و از وجود آنها در جامعه استفاده نمود، تا آنجا که مفهومی گسترده از صحابه ارائه داد، و آن این است که هر فردی که در زمان پیامبر زندگی کرد ومدتی با پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) همراه بود، صحابی است، و دیگر فرقی نداشت که آن فرد، همدم پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) گشته و از ایشان کسب فیض کرده و به دست پیامبر تربیت شده باشد یا نه. و چه بسا این صحابی مدت زمانی هم دشمن پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و اسلام و در نبرد با آنان بوده باشد، اما بعدها همراه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) گشت، چرا که اسلام قدرتمند شده بود و برتمام اوضاع مسلط گشت.
برخی از آنها به این دلیل وارد اسلام شده بودند، که فضای کلی جامعه با اسلام همسو شده بود. و شرف نام صحابی و شناخته شدن به عنوان صحابی در میان مسلمانان، پس از نشر اسلام و گسترده شدن اسلام به آنها ارزانی شده بود، به خصوص در میان تازه مسلمانانی که از حقایق و اتفاقات تاریخی بی اطلاع بودند.
در نتیجه آنها احادیث و احکام شرعی را به رسول خدا (صلی الله علیه وآله) نسبت می دادند، و برخی از گفته ها را از آن حضرت نقل می کردند، و گاهی با این نسبت دادن و این گفته ها، به نفع حاکمان ستم پیشه تبلیغ می کردند و حکومتشان را تثبیت می کردند.

سمرة بن جندب نمونه ای از صحابه منحرف

برخی از این صحابه معروف و شناخته شده بودند. یکی از آنها سمرة بن جندب است که معاصر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بود، و ماجرای معروفی داشت که قاعده مبارکه معروف «لا ضرر و لا ضرار فی الاسلام» در داستان وی وارد شده است.
داستان از این قرار بود که سمرة بن جندب مالک باغی بود که آن را به یکی از انصار فروخت و از آن یک درخت نخل را که در میان باغ بود استثنا کرد، و گفت: این درخت برای من باقی بماند. آن انصاری نیز موافقت کرد و بدون این که بداند بعدها چه اتفاقی خواهد افتاد، باغ را خرید.
از آنجا که سمرة دل بیماری داشت، برای سرک کشیدن به حریم خصوصی انصاری، بدون اجازه و به بهانه نخلش وارد باغ آن انصاری می شد که خودش و همسر و خانواده اش در آن زندگی می کردند. مرد انصاری از او خواست که به هنگام وارد شدن به باغ اجازه بگیرد، و مثلاً یا الله بگوید یا در بزند و کاری از این قبیل بکند، اما سمرة نپذیرفت وگفت این نخل مال من است و راه هم راه من است، و دلیلی برای اجازه گرفتن وجود ندارد. انصاری هر چه از او خواهش کرد، او زیر بار نرفت، تا اینکه مرد انصاری به نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) رفت و نزد ایشان از دست سمرة شکایت کرد، و از ایشان برای این مشکل راه حلی خواست. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) سمرة را طلبید و از او خواست که در هنگام ورود به باغ اجازه بگیرد، اما او این خواسته را رد کرد و گفت: نخل، مال من است و من اختیاردار آنم، پس هر گونه که بخواهم وارد باغ می شوم.
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: این درخت را در برابر درختی در بهشت به من بفروش. او گفت: نمی فروشم. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: در برابر ده درخت. گفت: نه. و همین طور پافشاری می کرد، به گونه ای که نشان می داد غرضی از این کار دارد. در اینجا معروف است که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به انصاری چنین گفت: برو و نخل را از ریشه بکن و به صورت سمرة پرتش کن، چرا که ضرر و زیان در اسلام راه ندارد؛ «لا ضرر و لا ضرار فی الاسلام» و به سمرة گفت: تو مرد مضری هستی که می خواهی به دیگران زیان برسانی، هدفت خرما گرفتن از نخل نیست. و بدین ترتیب این قاعده از قواعد فقهی معروف شد، که به آن عمل می شود.
سمرة با این خصوصیات و این موضع بیمار گونه اش که تمام مسلمانان درباره او نقل کرده اند، یک صحابی از اصحاب پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به حساب آمد! او در زمان معاویه به عنوان یک صحابی شناخته شد، و از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) حدیث نقل می کرد، الان روایات او در کتابهای معروف و متداول روایی آمده است. او همان کسی است که مال ودرهم به او دادند تا آیه وَمِنَ النَّاسِ مَن یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاء مَرْضَاتِ اللّهِ? (1)؛ «بعضی از مردم جان خود را به خاطر خوشنودی خدا می فروشند» را در حق ابن ملجم روایت کند و او را مصداق این آیه قرار دهد، و در همان وقت آیه وَمِنَ النَّاسِ مَن یُعْجِبُكَ قَوْلُهُ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَیُشْهِدُ اللّهَ عَلَى مَا فِی قَلْبِهِ وَهُوَ أَلَدُّ الْخِصَامِ (2) «و از مردم کسانی هستند که گفتار آنان در زندگی دنیا مایه اعجاب تو می شود، و خدا را بر آنچه در دل دارند گواه می گیرند حال این که سرسختترین دشمنانند» را در حق امام علی (علیه السلام) روایت کند.
به هر حال سمرة بن جندب برای ترویج حکومت و شیوه معاویه شروع به روایت این گونه احادیث کرد، البته نمونه های دیگری از این قبیل صحابه نیز وجود دارند.

جابر بن عبد الله انصاری

اما جابر بن عبد الله انصاری با این گونه افراد تفاوت داشت. او نزد تمام مسلمانان، مورد احترام بود، چرا که او در مسیر زندگی اش به راست منشی معروف بود. به همین دلیل تمام مسلمانان با احترم به شخصیتش، از او روایت نقل می کنند و به مورد اعتماد بودن و شایستگی و تقوا و رابطه حقیقی او با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شهادت می دهند. او حقیقتا مصاحب رسول خدا (صلی الله علیه وآله) بود.

روایت تاریخی جابر در حق امام باقر (علیه السلام)

جابر در مدینه در حضور مردم می گفت: پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به من فرمود: تو یکی از فرزندان مرا درک خواهی کرد، نام او نام من، وشمائلش شمائل من است، دانش را به خوبی می شکافد، و نقش بزرگی در دانش خواهد داشت.
داستانهایی از دیدار او با امام باقر (علیه السلام) در کوچه های مدینه، آن زمان که امام، کودکی خردسال بودند نقل شده است. و در این رابطه روایاتی چند وجود دارد. البته این یکی از ویژگیهای آن حضرت در آن زمان و در آن جامعه به حساب می آید. چرا که این مطلب راجع به امامان دیگر بعد از امام حسن و امام حسین (علیهما السلام) دیده نشده است، البته رسول خدا (صلی الله علیه وآله) امام حسن و امام حسین (علیهما السلام) را مستقیما خود معرفی نمود چون در زمان آن حضرت زندگی می کردند. اما امامان دیگر به صورت کلی از سوی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شناسانده شده اند، و این دسته روایات با چند واسطه از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شده است که امامان (علیهم السلام) دوازده نفرند و نامهایشان چنین است. اما این که شخصی از پیامبر (صلی الله علیه وآله) سخنی بشنود و تا دوره امامان زنده بماند و یک امام مشخص را به مردم معرفی کند، این فقط برای امام باقر (علیه السلام) محقق شده است، و تعریفهای دیگری که درباره امامان دیگر آمده است به صورت روایتی با واسطه های متعدد از رسول خدا (صلی الله علیه وآله) رسیده است.
پس این مسئله که این صحابی در میان مسلمانان زندگی کند و از عزت واحترام و ستایش آنان برخوردار باشد، آن گاه با امام باقر (علیه السلام) همدوران شود، و سپس این مسئله را در مقابل چشم مردم و بین قشر علمی مدینه که اول مرکز علمی دنیای اسلام بود مطرح کند، و در نتیجه مردم جایگاه امام باقر (علیه السلام) را از زبان جابر بن عبد الله انصاری بشناسند در حالی که او هنوز کودکی بود که در کوچه های مدینه می زیست، این یکی از مسائل بسیار مهم در جایگاه امام باقر (علیه السلام) به شمار می آید.

2. حضور امام باقر (علیه السلام) در جریان کربلا

نکته دیگری که در موقعیت امام باقر (علیه السلام) مهم است این است که او بازمانده جریان کربلا است. چنان چه می دانیم او در حالی که کودکی خردسال بود، در جریان این حادثه به اسارت گرفته شد، او شاهد این واقعه بود، و حوادث را درک می کرد و همه آنها را به یاد داشت، ازاین رو نفس و روح و خونی کربلایی داشت، و این از مسائل بسیار مهم در شخصیت آن حضرت است، چرا که او این حادثه را درک کرد و از جزئیات و خصوصیات آن آگاه گشت و بار درد و رنج آن را به دوش کشید.
این مسأله از جایگاه ویژه ای نزد مسلمانان برخوردار است، چرا که این حادثه –چنانچه تمام مسلمانان می دانند - به یک حادثه تأثیر گذار در جامعه اسلامی مبدل گشته بود، و فرقی نمی کرد که این جامعه تن به حکومت بدهد یا ندهد. حتی خود یزید هم از مواضع خود عقب نشینی کرد و مجبور شد پشیمانی خود را نسبت به این حادثه نشان دهد و سپس با بازماندگان اهل بیت بر این اساس رفتار کرد که خطای بزرگی رخ داده است. البته این حادثه اشتباهی نبود، بلکه ظلم و ستمی بود که اتفاق افتاد. اما این واقعه به گونه ای بازتاب داشت که حتی حکومت نیز چاره ای جز این نداشت که آن را محکوم کند و از آن بیزاری بجوید. این حادثه از چنین جایگاهی در میان مسلملنان برخوردار شده بود. به همین دلیل هم هر که بازمانده این حادثه بود، نقش و اهمیت بسزایی در میان مسلمانان از جهت روحی و معنوی داشت.

3. برتری امام باقر (علیه السلام) بر فقهای زمان خود

ویژگی سومی که امام باقر (علیه السلام) داشتند، این بود که ایشان زمانی آمدند که جامعه اسلامی تازه طعم یک آزادی نسبی را می چشید. بعد از ظلم و ستمی که مردم در دوران معاویه تا دوران استقرار حکومت او کشیده بودند، اندک زمانی نگذشت که یزید بر سر کار آمد و آن فاجعه دردناک را به وجود آورد و امام حسین (علیه السلام) را به شهادت رساند. پس از آن جامعه اسلامی به دلیل قیامها و انقلابها و جنبشهای فراوان دستخوش آشوب شد، و از جهت امنیتی شرایط ناپایداری بر کل جامعه اسلامی حاکم شده بود. در این شرایط از یک سو جنبش خوارج به شکل گسترده ای رشد می کرد، و از سوی دیگر جنبش زبیریین (عبد الله بن زبیر) و جنبش توابین و انقلابیهای خونخواه امام حسین (علیه السلام) آغاز شده بود، و در ادامه آن قیام مختار و همچنین قیا های دیگر به چشم می خورند که در سراسر جهان اسلام منتشر شده بودند.
در تحولاتی که پس از یزید به وجود آمد، مروان بن حکم و پس از او عبد الله بن مروان و حجاج بن یوسف ثقفی بر روی کار آمدند و سعی کردند اوضاع را آرام کنند. اما این اوضاع پرآشوب برای مدتی همچنان باقی ماند و شرایط کلی جامعه را تحت تأثیر خود قرار داد. و طبیعی است که عدم ثبات سیاسی و امنیتی، تأثیرات منفی بزرگی بر روند پیشرفت علمی ، اقتصادی و اجتماعی خواهد داشت.
اما آغاز امامت امام باقر (علیه السلام) در زمانی بود که اوضاع جامعه عموما رو به ثبات و آرامش بود، امویان توانسته بودند به طور کلی یک نحوه سیطره بر جامعه پیدا کنند، گر چه نشانه های ضعف هم به تدریج در آنها نمایان می شد، اما هنوز قدرت و زمام امور جامعه در دست آنها بود. در نتیجه برای فتح و توسعه طلبی در دنیا منتشر شدند و به اندلس رسیدند و در مناطق گسترده ای از دنیا حکمرانی کردند. این جریانها با دوران آغاز امامت امام باقر (علیه السلام) همزمان بود.
رشد و پیشرفت علمی در حوزه فقهی مدینه نیز به دلیل این شرایط بود. در آن دوران پدیده ای به عنوان فقها، علما و حوزه های فقهی جلوه کرده بود. البته پیش از امام باقر (علیه السلام) نیز فقهایی بودند که به آنها مراجعه می شد، اما این نگرش به قدری جا نیفتاده بود که به صورت یک حوزه و یک جریان علمی و فرهنگی و فکری، شناخته شده باشد. اما در زمان امام باقر (علیه السلام) این مسئله جایگاه خود را پیدا کرد، و در این فضای علمی امام باقر (علیه السلام) به عنوان نماینده مدرسه اهل بیت (علیهم السلام) برجسته شد. از جمله نشانه های موجود در آن زمان این بود که نوشتن حدیث در زمان خلیفه دوم عمر بن خطاب منع شده بود، و این وضع همچنان مدتی ادامه داشت، تا این که عمر بن عبد العزیز روی کار آمد و اجازه نوشتن حدیث را به صورت فراگیر صادر کرد.
البته پیش از این دوره هم حدیث، نگارش و جمع آوری می شد، اما در زمان عمر بن عبد العزیز شکل رسمی و قانونی ای به خود گرفت. البته عمر بن عبد العزیز اصلاحات بسیاری انجام داده بود که یکی از آنها این اقدامش بود. وگر چه این امر نسبتاً دیر اتفاق افتاد، اما این دوره از جهت رونق گرفتن حوزه های علمی، دوره ویژه ای به شمار می رفت.
بنابراین این ویژگی دیگری از امام باقر (علیه السلام) بود، و آن این که ایشان در دوره ای آمدند که حوزه های فقهی در آن آشکار و پرجلوه بودند و هر حوزه و مذهبی نمادها و شخصیتهای خود را داشت. امام باقر (علیه السلام) نیز به عنوان شخصیت اول حوزه اهل بیت (علیهم السلام) ظهور کرد و در پی این ظهور توانست بر تمام فقهای همدورانش برتری یابد. شاید آن چه در ویژگی اول و دوم گفتم به این برتری برگردد، زیرا هنگامی که فردی مانند جابر بن عبد الله انصاری می آید و گواهی پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) را در حق امام باقر (علیه السلام) نقل می کند که ایشان دانش را به خوبی خواهد شکافت، بدون شک این مطلب، تأثیر بسزایی در برتری علمی ایشان خواهد داشت.

امام باقر (علیه السلام) مؤسس حوزه علمی

ازاین رو می بینیم که برخی از شاگردان امام باقر (علیه السلام) به جایگاهی نزد همه مسلمانان دست یافتند که تبدیل به اساتید و مدرسین رسمی جامعه علمی و اسلامی شدند. یکی از آنها ابان بن تغلب بود. اگر کسی به شرح حال او در تاریخ مراجعه کند، خواهد دید که او عالمی بود که همه علوم اسلامی اساسی و معروف در آن زمان را دریافت کرده بود؛ او هم عالم به تفسیر بود، هم فقیه بود و همچنین به ادبیات عرب نیز احاطه داشت. او در مسجد تدریس می کرد و همه مردم در زمینه های علمی مختلف به او مراجعه می کردند؛ در درس او شرکت می کردند و از او علم می آموختند. این نشان می دهد که شاگردان امام باقر (علیه السلام) در جامعه علمی آن روز این جایگاه ویژه را داشتند.
امام باقر (علیه السلام) توانست عناصر یک مدرسه علمیه، یا به اصطلاح امروز عناصر یک حوزه علمیه را به عنوان یک مدرسه، نه خط سیاسی، بنیان گذاری کند. وگرنه امام زین العابدین (علیه السلام) و امامان پیش از ایشان در این زمینه نقش داشتند، مثلا امام علی (علیه السلام) ساختار و روش مکتب کوفه را طراحی کرد. اما کسی که در برابر حوزه های فقهی دیگر بنیانهای یک مدرسه و حوزه علمی را گذاشت امام باقر (علیه السلام) بود.

نقش امام باقر (علیه السلام) در یکپارچه سازی مراسم حج

در اینجا می خواهم به نکته ای اشاره کنم که شاید با این ایام در ارتباط باشد، چون وفات امام باقر (علیه السلام) در روزهای حج بود. و آن این است که امام باقر (علیه السلام) نقش مهمی در یکپارچه سازی مراسم حج داشتند.
امروز یکی از نشانه های وحدت مسلمین و امت اسلامی، همین مراسم حج است که مسلمانان، همه ساله از گذشته تا کنون به یک شکل و روش انجام می دهند. این در حالی است که حج با نماز فرق می کند. جلوه وحدت در نماز یک امر طبیعی است، چرا که نماز همه روزه در پنج وعده انجام می گیرد؛ پیامبر روزانه در پنج وعده نماز می خواند، و همچنان این عمل هر روز تکرار می شود. بنابراین وجود این وحدت و هماهنگی در نماز با این تکرار روزانه ای که از سوی پیامبر (صلی الله علیه وآله) انجام می گرفت، امری طبیعی است. روزه نیز یک عبادت بی سر و صدایی است و جلوه ای ندارد، و تنها با امساک از مفطرات انجام می گیرد.
اما حج پیچیدگیهای فراوانی دارد؛ اول این که در طول سال فقط یک بار انجام می پذیرد. دوم این که حج اشکال گوناگونی دارد، چون شامل حج تمتع، حج افراد و هم حج قران است. سوم این که حج شامل عبادات و اعمال بسیاری است، که اوقات گوناگونی نیز دارد؛ مثلاً عمره در اوقات گوناگون انجام می گیرد و مختص به یک زمان نیست، و در تمام ماههای حج قابل انجام است، حتی یک حاجی می تواند عمره تمتع خود را هر وقت بخواهد انجام دهد. بنابراین گرچه برخی از اعمال حج مانند وقوف در عرفات و مشعر و منا در اوقات معینی انجام می گیرد، اما پس از اعمال منا، دیگر اعمال حج، مانند طواف و سعی یک زمان واحد ندارند و می شود در این روز یا روزهای بعدش انجام بگیرند.
اما با وجود این اعمال بسیار و شرایط مختلف، باز هم مسلمانان را در تمام اعمال اساسی حج متفق می یابیم. مثلاً در حال حاضر تمام مسلمانان اتفاق نظر دارند که پنج میقات وجود دارد، و در یک مکان آن را برپا می کنند، در حالی که اگر در مکان میقاتها با هم اختلاف داشتند چه هرج و مرجی که به وجود نمی آید. همچنین چگونگی طواف و سعی و محدوده عرفات و منا، وقتهای مختلف اعمال، وقوف در عرفات و مشعر و محدوده مشعر... امروزه تمامی این امور نزد مسلمانان محل اتفاق است.
بر فرض اگر برخی از مسلمانان شروع طواف را از حجرالاسود در حالی که خانه در خدا سمت چپشان باشد بدانند؛ یعنی به همان گونه که در شرع آمده است، و برخی نظرشان برعکس باشد بدین صورت که شروع طواف را از همان جا بدانند اما در حالی که خانه خدا سمت راستشان باشد، در این صورت حاجیان چه وضعی پیدا می کردند؟! و همچنین اگر در عمل سعی اختلافی میان مسلمانان بود، مشکلات فراوانی برای حاجیان پیدا می شد.
اما ما می بینیم که حج شکل و صیاغی واحد دارد، با این که مسلمانان نسبت به امور گوناگون عبادی با یکدیگر اختلاف نظر دارند، حتی در نماز و وضو نیز با هم اختلاف دارند، چنان چه می بینیم مسلمانان به دو گونه وضو می گیرند؛ مثلاً امامیه دو دست خود را از آرنج تا سر انگشتان می شویند اما اهل تسنن برعکس عمل می کنند.
اگر در حج نیز این گونه اختلافات وجود داشت، اختلاف و شکاف بزرگی در میان مسلمانان واقع می شد، چرا که نماز را می توان در خانه و به تنهایی خواند اما حج یک عمل گروهی است و اگر اختلافی در آن راه یابد، کش مکش و درگیری و جدایی و مشکلات فراوانی به وجود خواهد آمد.
این وحدت، به فضل و برکت امام باقر (علیه السلام) بود، البته به فضل خداوند متعال و برکت وجود پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است که این دین حنیف را به ارمغان آورده و آن را به مردم آموخت. اما کسی که این وحدت را حفظ کرد، امام باقر (علیه السلام) است. پیامبر (صلی الله علیه وآله) در میان مسلمانان حضور داشت و شریعت را برای آنها تبیین نمود اما باز مسلمانان در اثر شرایطی که بر آنها گذشت در جزئیات شریعت اختلاف پیدا کردند. اما انسجام و هماهنگی مراسم حج به فضل امام باقر (علیه السلام) بود. در این زمینه در صحاح اهل سنت روایتی از امام باقر نقل شده است که ایشان شیوه حج رسول خدا (صلی الله علیه وآله) را از جابر بن عبد الله انصاری نقل می کنند؛ یعنی امام (علیه السلام) درباره حج رسول خدا (صلی الله علیه وآله) روایتی نقل می کنند که سندش جابر بن عبد الله انصاری است. ایشان همین حج معروف نزد مسلمانان را روایت کرد و در نتیجه تمام مسلمانان، حج را با این جزئیاتش از امام باقر (علیه السلام) و ایشان از جابر بن عبد الله انصاری و ایشان از رسول خدا (صلی الله علیه وآله) یاد گرفتند. البته پیروان اهل بیت (علیهم السلام) این حج را بر اساس راههای مخصوصشان از امام باقر (علیه السلام) گرفته اند، چرا که ایشان امام باقر (علیه السلام) را امام معصومی می دانند که از روی هوای نفس سخن نمی گوید و دانش را از سرچشمه و منبع درستش أخذ می کند، درنتیجه پیروان اهل بیت (علیه السلام) به این حدیث استناد می کنند و در برابر آن کاملا تسلیمند، فقط به همین دلیل که از امام باقر است و امام باقر جز از منبع درست چیزی نمی گیرد.
اما دیگر مسلمانانی که چنین ایمان و اعتقادی به امام باقر ندارند، باز حج را از امام باقر (علیه السلام) نقل می کنند [اما به عنوان کسی که روایتی را با سند درستش از پیامبر نقل کرده است]* و این حجی که مسلمانان بر آن اتفاق نظر دارند بر اساس روایتی است که از امام باقر روایت می کنند و او از جابر بن عبد الله انصاری، و جابر از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و اله وسلم) روایت می کند. و معنای روایت شنیدن امام از جابر نیز همین است. البته شاید امام باقر (علیه السلام) بی نیاز از جابر است، چرا که خود جابر در حق امام شهادت می دهد که ایشان شکافنده علمند. پس نیازی به این که از جابر یا غیر او روایت کنند ندارند. اما شاید امام باقر (علیه السلام) به عمق تاریخ و شرایط مسلمانان نگاهی کردند و در نتیجه این روایت را از جابر و سپس از رسول خدا (صلی الله علی و آله و سلم) نقل کردند و آن را برای مسلمانان بیان نمودند، تا در این عبادت مهم و گروهی وحدتی ایجاد شود؛ عبادتی که از جنبه گروهی بودن منحصر به فرد است و هیچ عبادتی از این جهت همتای او نیست؛ حتی نماز جمعه یا نماز عید نیز با جماعتی محدود به شهر یا روستایی انجام می گیرد، اما این که مسلمانان از هر سو و هر سرزمینی دور هم جمع شوند و یک عبادت را بجا بیاورند، در غیر از حج یافت نمی شود.
و چنان چه گفتم اگر ـ خدایی نکرده - در این عبادت اختلافی پیش آید، چنانچه در غیر آن پیش آمده، فاجعه ای برای مسلمانان خواهد بود. اما امام باقر (علیه السلام) از راه حفظ وحدت شعائر حج نقش بسیار بزرگی در حفظ وحدت مسلمین داشتند، و این مطلب مورد اتفاق تمام مسلمانان است.

مثالهایی از برتری علمی امام باقر (علیه السلام)

بنابراین امام باقر (علیه السلام) از سویی نقش بسیار مهمی در تربیت خود شیعیان داشتند و حوزه علمیه ای را با محتوا و روشهای آن برای آنها بنیان گذاشتند، و از سوی دیگر نقش بسیار بزرگی در فرایند علمی تمام مسلمانان داشتند، چرا که ایشان به شهادت جابر بن عبد الله انصاری مرجع علم بودند و بر تمامی علما و فقهای آن دوران و پیروانشان برتری داشتند، و آنها نیز به او ایمان داشتند. حتی شخصیتی مانند محمد بن المکندر که از علمای بزرگ اهل تسنن در آن زمان بود گفته است: «هنگامی که علی بن حسین (علیه السلام) از دنیا رفت گمان نمی کردم که فردی با این دانش و معرفت پیدا شود، تا این که فرزند ایشان محمد بن علی باقر (علیه السلام) را دیدم و با دانش و فضل ایشان آشنا گشتم.» او در برابر فضل و دانش امام سر تعظیم فرود آورده بود.
همچنین قتاده که از مفسران بزرگ به شمار می رفت و همچنان او را به این عنوان می شناسند، هنگامی که نزد امام (علیه السلام) حاضر شد امام از او سؤالهایی پرسیدند و گفتند: آیا تو قرآن را تفسیر می کنی؟ گفت: بله. امام (علیه السلام) فرمود: آیا تفسیر تمام قرآن را می دانی؟ او گفت: بله، امام (علیه السلام) فرمود: آیا از تو سؤال کنم؟ گفت بله، بپرس. آنگاه امام (علیه السلام) پرسید: قرآن را از روی علم تفسیر می کنی یا جهل؟ و آیا این تفسیر از نزد خود تو است و یا از منابع حقیقی آن است؟ او گفت: نه، از نزد خودم است. امام (علیه السلام) فرمودند: با این حال چگونه این تفسیر را به واقع و حقیقت منسوب می کنی؟! سپس امام باقر (علیه السلام) سؤالاتی پرسید و قتاده در برابر سؤالهای امام (علیه السلام) ناتوان ماند. آنگاه امام (علیه السلام) او را نکوهش کرد و روش تفسیر درست را به او آموخت.
نمونه دیگر «عکرمه» است که گفته شده هنگامی که نزد امام باقر (علیه السلام) حاضر می شد، هیبت امام او را می گرفت و در برابر مقام علمی امام به لرزه می افتاد. به او می گفتند: چرا حالت عوض شد؟ می گفت: من علما و شخصیتهای بسیاری را دیده ام اما هنگامی در حضور امام باقر (علیه السلام) قرار می گیرم هیبتی مرا می گیرد که هیچ جای دیگر رخ نداده است. البته مثالهای بسیاری از برتری شخصیت امام باقر (علیه السلام) در میان جوامع علمی وجود دارد.
امام باقر (علیه السلام) نقش بزرگی در حفظ وحدت امت اسلامی داشتند، و مسئله حج فقط یک نمونه است؛ نمونه های دیگری نیز وجود دارد که زمان، اجازه ذکر آنها را نمی دهد. و ما مثال حج را به مناسبت این روزها که روزهای حج است ذکر کردیم، و از طرفی این، از آشکارترین مثالهایی است که از راه آن انسان می تواند نقش امامان (علیهم السلام) را در حفظ وحدت مسلمانان ببیند، امامان (علیهم السلام) در دوره های مختلفشان در حفظ وحدت اسلامی و هماهنگ کردن امت و نمادهای آن نقش داشته اند.
منبع: موسسه آثار شهید حکیم
چهارشنبه 11/8/1390 - 19:28
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته