کامپیوتر و اینترنت
تفاوت یک کاربر حرفهای رایانه با کاربران معمولی، دانستن جزئیات و
ترفندهایی است که میتواند او را در انجام کارهایش جلو بیندازد. در واقع
علوم مرتبط با رایانه به قدری وسعت دارد که هیچکس در تمامی رشتهها سر
رشته ندارد اما کافی است در یک زمینه و تنها همان زمینه به مهارت کافی دست
یابید تا به یک کاربر حرفهای تبدیل شوید.
خوب است بدانید بسیاری از
ابزارهای معمولی و دم دستی تواناییهایی دارند که میتوانند بسیار کار
راهانداز باشند اما از آنجا که گمان نمیکنیم راهحلها در ابزارهای ساده
گنجانده شده باشند، هیچگاه از آنها استفاده نمیکنیم.
به خاطر
دارم در هنگام نوشتن پروژه پایاننامهام، مجبور بودم اطلاعاتی را در یک
فایل متنی ذخیر کنم، در حالی که درج دقیق زمان از اهمیت خاصی برخوردار بود.
در آن زمان مجبور شدم با افزودن کلاسهای مختلف به برنامه، شرایط
درج زمان را در برنامه ایجاد کنم، در حالی که اگر آن زمان میدانستم که خود
فایل متنی ساده .txt این قابلیت را دارد، کار بسیار سادهتر انجام میشد.
اگر
قصد دارید یک سیستم ثبت وقایع یا حتی یک دفترچه یادداشت روزانه با ذکر
زمان داشته باشید، Notepad میتواند بسیار کارآمد باشد، به شرطی که از برخی
از رازهای آن با خبر باشید.
به عنوان نمونه در سیستمهای ثبت وقایع،
Notepad میتواند زمان درج هر رشته متنی را در پس متن وارد شده، ذخیره
کند؛ بیآنکه شما نقشی در آن داشته باشید. برای این کار کافی است عبارت
.log را در اولین خط از فایل متنی خود ذخیره کنید. حال برنامه Notepad را
ببندید و دوباره فایل را باز کنید. عبارتی در انتهای متن اضافه کنید و
برنامه را ببندید.
با باز کردن مجدد فایل درمییابید که زمان ذخیره
متن قبلی در انتهای رشتهای که آخرین بار به فایل اضافه کردهاید، در
انتهای فایل افزوده شده است.
این قابلیت ساده میتواند کارآییهای بسیاری در برنامهنویسیها و سیستم ثبت وقایع برنامهها داشته باشد.
البته
این تنها رازی نیست که در Notepad پنهان شده است. با کمی تحقیق درباره
برنامههای دم دستی و کوچک، میتوانید نمونههای زیادی از این نوع ترفندها
را یافته و به یک کاربر حرفهای تبدیل شوید.
چهارشنبه 11/8/1390 - 19:58
آموزش و تحقيقات
امروزه در بازار تلویزیونها، پس از موج تصاویر سهبعدی، موج دیگری به نام تلویزیونهای هوشمند (Smart TV) ایجاد شده که بیانکننده دسترسی به اینترنت، محتوای دیجیتال و پخش فیلم و صدا از روی شبکه است. هر چیز جدیدی ابتدا گران است و تلویزیونهای هوشمند نیز از همین قاعده پیروی میکنند. حال باید دید، هوشمندی این تلویزیونها به چه معناست و قرار است چه چیز جدیدی جایگزین تلویزیونهای بیعقل فعلی ما در اتاق نشیمن شوند.
ما چه میخواهیم؟
تا قبل از این، همه سازندگان در پی این بودند که تلویزیون خود را بیشتر از قبل شبیه کامپیوتر کرده و انواع امکانات، قابلیتها و انتخابها را در اختیار کاربر قرار دهند. اما در نهایت معلوم شد، مردم این چیزها را نمیخواهند! ما به یک وسیله ساده نیاز داریم، نه چیزی که چند ثانیه و شاید چند دقیقه طول بکشد تا بوت شود، سپس پروفایل مناسب انتخاب شده و پس از نمایش انواع پیغامها، به سراغ منوهای مختلف برویم تا برنامه موردنظر خود را بیابیم. یکی از دلایل استقبال کم از سیستمهای سینمای خانگی پیچیده نیز همین است.
بیشتر مردم میخواهند تلویزیون را روشن کرده و کانالها را تغییر بدهند تا برنامه مورد علاقه خود را پیدا کنند. یک مسئله دیگر نیز در اینجا وجود دارد و آن، عدم امکان یافتن برنامه مورد علاقه است. اگر کسی نتواند برنامه مورد علاقه خود را بیابد، کمتر از تلویزیون استفاده خواهدکرد و به احتمال آن را در اینترنت خواهدیافت. پس کمکم تلویزیون را کنار گذاشته و نوتبوک خود را جایگزین آن میکند (اگر هم خیلی حوصله داشتهباشد، نوتبوک را به تلویزیون وصل کرده و برنامه مورد علاقه خود را میبیند).
فلسفه هوشمندی
تمام فلسفه هوشمندی در این است که شما را بیشتر پای تلویزیون بنشاند. در حقیقت، تلویزیونهای هوشمند سعی میکنند دو دنیای برنامههای تلویزیونی و اینترنت را به یکدیگر پیوند دهند. از آنجا که مدت زمان زیادی است این اتفاق رخ نداده، سازندگان مختلف، راهحلها و سختافزارهای مختلفی را برای برآورده کردن این نیاز معرفی کردهاند که در قالب یک دستگاه متصل به تلویزیون، نمایان شدهاست. شرکتهای سازنده وسایل ذخیرهسازی مانند Western Digital و Seagate و... اولین کسانی بودند که وارد این ماجرا شده و دستگاههایی برای پخش انواع فایلهای چندرسانهای و با قابلیت وصل شدن به اینترنت عرضه کردند.
تلویزیون هوشمند چیست؟
سازندگان به این نتیجه رسیدهاند، کاربران دیگر نمیخواهند به صورت یکطرفه برنامههای تلویزیونی را تماشا کنند. علاوه بر تماشای برنامههای تلویزیون، فیلمها و فایلهای صوتی را که از دوستان یا اینترنت گرفتهایم روی یک حافظه فلش ریخته و به تلویزیون یا دستگاه متصل به تلویزیون میزنیم و تماشا میکنیم.
چیزهای دیگری هم هستند که ما را از جلوی تلویزیون دور میکنند. یک جستوجوی ساده در اینترنت یا صحبت با دوستان در اینترنت باعث میشود، از جلوی تلویزیون کنار برفته و به سراغ کامپیوتر، تلفنهمراه یا تبلت بروید.
حالا در تلویزیونهای هوشمند سعی شده، تمامی این موارد گردآوری و در قالب مجموعهای هوشمند به کاربر ارائه شود. این مسئله یک چیز ساده و پیشپا افتاده نیست زیرا غولهای بزرگی همچون اینتل و گوگل با جدیت هرچه تمامتر به دنبال آن هستند و میخواهند بخشی از این بازار بکر را از آن خود کنند.
تلویزیون هوشمند این قابلیت را به شما میدهد تا دیگر به اتصال انواع و اقسام دستگاههای پخشکننده به تلویزیون نیاز نداشتهباشید و بتوانید تمامی فایلهای چندرسانهای خود را حتی به صورت بیسیم مشاهده کنید. همچنین از طریق تلویزیون هوشمند میتوانید به اینترنت وصل شوید، ایمیلها را چک کنید، با دوستانتان صحبت کنید، به سایتهای شبکههای اجتماعی بروید و فایلهای چندرسانهای را از روی اینترنت ببینید. قضیه آنقدر جدی است که سازندگان بزرگ تلویزیون از جمله پاناسونیک، سامسونگ و LG محصولاتی از این قبیل را تولید کردهاند.
در مجموع، سرویسهایی که میتوان در یک تلویزیون هوشمند یافت کرد، عبارتند از: دریافت کانالهای تلویزیونی از طریق آنتن یا شبکههای کابلی،
Video on Demand ،EPG، تبلیغات تعاملی، شخصیسازی قابلیتها و امکانات، رأی دادن به برنامهها، بازی، شبکههای اجتماعی و نرمافزارهای چندرسانهای مختلف که میتوانند به اینترنت متصل باشند یا خود به تنهایی فعالیت کنند.
البته برای استفاده از این امکانات به خرید تلویزیون مخصوص آن نیاز ندارید. برخی از دستگاههای پخش چندرسانهای مانند Boxee Box هستند که بسیاری از این امکانات را در یک دستگاه جمعوجور در اختیار شما قرار میدهند و میتوان با اتصال آن به تلویزیون، تمامی امکانات ذکرشده را به دست آورد .
بازیگران مهم
همانگونه که دیدیم، تلویزیون هوشمند مجموعهای از سختافزار و نرمافزار است که باید در کنار هم کار کنند تا نتیجه نهایی حاصل شود. در بخش نرمافزاری، بهطور معمول از سیستمعاملهایی بر پایه Unix (مانند نسخههای مختلف Linux یا اندروید) یا دیگر سیستمعاملهای اپنسورس استفاده میشود. فهرست زیر بخشی از نرمافزارها و رابطهای کاربری تولیدشده توسط سازندگان مختلف را نشان میدهد:
Blobbox: نرمافزار تولیدشده توسط Telesustem که بیشتر برای Set top boxها تولید میشود.
Google TV: پلتفرم ساختهشده توسط گوگل بر پایه اندروید و نسخه لینوکسی مرورگر Chrome که توسط اینتل، سونی و لاجیتک پشتیبانی میشود.
Samsung Smart TV: همانطور که از نامش پیداست، در تلویزیونهای سامسونگ بهکار میرود.
MeeGo: نسخهای از سیستمعامل اپنسورس MeeGo که برای تلویزیونهای هوشمند بهینه شدهاست.
Mediaroom: محصول مایکروسافت
LG Smart TV: محصول LG برای تلویزیونهای هوشمند همین شركت
Viera Cast: رابط بهکار رفته در تلویزیونهای پاناسونیک
Vudu: محصول شرکت Wal-Mart
XBMC Media Center: یک رابط اپنسورس که توسط مؤسسهای به همین نام پشتیبانی میشود.
Yahoo! Connected TV: محصول Yahoo! که قبلاً با نام Yahoo! GoTV شناخته شدهبود.
همه جا اینتل
تلویزیونهای هوشمند مجهز به Google TV دارای پردازندههای ساخت اینتل هستند. این پردازندهها در حقیقت، یک نوع SoC هستند که بر پایه پردازندههای Atom ساخته شده و جدیدترین مدل آن CE4100 نام دارد .
معماری ساخت این SoC از نوع 45 نانومتری بوده و دارای بخشهایی برای ارتباط با اینترنت و پخش کانالهای تلویزیونی است و قدرت پردازشی آن نیز برای فایلهای چندرسانهای و تصاویر سهبعدی کفایت میکند. فرکانس کاری این پردازنده 1/2 گیگاهرتز است و از رابطهایی مانند USB 2.0 و SATA II پشتیبانی میکند.
LG Smart TV
LG از نام NetCast Plus برای قابلیتهای متنوع تلویزیونهای هوشمند خود استفاده میکند که علاوه بر تلویزیون هوشمند، روی یک دستگاه کوچک نیز ارائه میشود که با اتصال آن به هر صفحهنمایشی، آن را به یک تلویزیون هوشمند تبدیل خواهدکرد. LG پنج قابلیت اصلی را برای تلویزیونهای هوشمند خود نام میبرد:
- ابزارهای مختلفی به صورت پیشفرض روی تلویزیونها نصب شدهاست که شامل Netflix ،Vudu ،Facebook و... میشود.
- My Apps: ابزارهایی هستند که میتوانید آنها را از فروشگاه نرمافزاری ال جی (lgtvapp.com) دانلود کرده و روی تلویزیون نصب کنید.
- مرورگر وب: به کمک این مرورگر میتوانید در سایتهای مختلف گشتوگذار کنید.
- Smart Share: به کمک این قابلیت میتوانید انواع فایلهای چندرسانهای را از یک حافظه فلش که به سرور DLNA نصب شده، پخش كنید.
- Media Link: بخشی از یک مدیاپلیر پیشرفته است که به سرور Plex Media وصل شده و امکان نصب نرمافزارهای اضافی و پخش فایلهای چندرسانهای را فراهم میکند.
یکی از جدیدترین مدلهای معرفیشده توسط LG، مدل 47LW6500 است که توانایی پخش تصاویر سهبعدی را با استفاده از عینک های پلاریزه دارد. فركانس بهروزرسانی تصاویر در این مدل 240 هرتز است. این تلویزیون میتواند تصاویر دوبعدی را نیز به سهبعدی تبدیل کند.
ویژگی مثبت دیگر این تلویزیون، کنترل از راه دور ساده آن است که تعداد دکمههای بسیار کمی داشته و سیستم تشخیص حرکت آن کمک میکند تا با حرکت این کنترل از راه دور بتوان گزینههای مختلف را روی تلویزیون انتخاب کرد .
همچنین این مدل دارای یک dongle كارتشبكه بیسیم با قابلیت پشتیبانی از استاندارد 802.11n است که به تلویزیون متصل میشود. در این تلویزیون مانند رقبا از نور پس زمینه LED استفاده شده كه این موضوع باعث كاهش ضخامت و توان مصرفی در آن شدهاست. این محصول به دو پورت USB مجهز است كه امكان اتصال وسایل جانبی را به تلویزیون فراهم میكند.
Samsung Smart TV
سامسونگ از نام Smart Hub برای رابط کاربری تلویزیونهای هوشمند خود استفاده میکند. این رابط موارد مختلفی را دربر میگیرد که این موارد عبارتند از:
- مرورگر وب: مرورگر وب این تلویزیون امکان دسترسی به سایتهای اینترنتی، ویدئوهای آنلاین، جستوجو و خواندن خبرها را فراهم میکند.
Search All -: این سیستم جستوجو در انواع محتوا چه روی تلویزیون و چه در وب را فراهم میکند.
Your Video -: این بخش، فیلمها و ویدئوهای مطابق با سلیقه شما را معرفی میکند. اینکار براساس ویدئوهایی که قبلاً تماشا کردهاید و امتیازهایی که به آنها دادهاید، صورت میگیرد.
Samsung Apps: این بخش همانطور که از نامش پیداست، شامل ابزارها و نرمافزارهایی برای نصب روی تلویزیون است. این ابزارها شامل مواردی همچون Netflix ،Hulu Plus ،YouTube ،Pandora،Facebook و Twitter میشود.
Movies Apps و Music apps: این بخش برای Stream کردن صدا و تصویر از روی سایتهای مختلفی که فیلم و موسیقی ارائه میکنند، بهکار میرود.
Samsung Gaming، شبکههای اجتماعی و News Apps: این بخشها برای دسترسی به شبکههای اجتماعی مختلف، انواع بازیهای ساده و ابزارهایی برای خواندن خبر روی تلویزیون کاربرد دارند.
پیشرفتهترین تلویزیون هوشمندی که سامسونگ معرفی کرده، UN55D8000 است که به سری D8000 معروف است. این تلویزیون توانایی پخش تصاویر سهبعدی را با استفاده از عینکهای جدید Active Shutter دارد. همچنین میتواند تصاویر دوبعدی را به سهبعدی تبدیل كند. نرخ بهروزرسانی تصاویر در این تلویزیون 240 هرتز بوده و فناوری نور پسزمینه نیز از نوع LED است.
برای اتصال به صورت بیسیم به وسایل مختلف و اینترنت، نیاز به وسیله جانبی نبوده و كارتشبكه بیسیم به صورت داخلی درون تلویزیون تعبیه شدهاست. همچنین این تلویزیون از فناوری DLNA نیز پشتیبانی میکند که به کمک آن میتوان دستگاههای چندرسانهای مختلف را به صورت بیسیم به تلویزیون متصل كرد.
برخلاف تلویزیون هوشمند LG، کنترل از راه دور این دستگاه در حقیقت، یک صفحهکلید QWERTY کوچک است .
یک سمت از این کنترل از راه دور مانند دیگر تلویزیونها بوده و در سمت دیگر کلیدهای صفحهکلید قرار گرفتهاند. این مدل به سه پورت USB 2 برای نصب وسایل جانبی مجهز است.
منبع:مجله سخت افزار چهارشنبه 11/8/1390 - 19:54
کامپیوتر و اینترنت
عمر باتری و نگهداری شارژ آن یکی از موارد مهم در دسته بندی لپتاپها است
.یک لپتاپ نسبتا خوب باید حداقل ۵ ساعت شارژ باتری نگه دارد و یک مدل
عالی در تمام طول روز شما را با وب گردی ٬ چک کردن ایمیل ٬ آپدیت سوشیال
نتورکها و یک سری کارهای دیگر همراهی خواهد کرد .
در زیر گروهی از نتبوکها و نوتبوکهای پرتابل که بیش از ۷ ساعت شارژ نگه
میدارند معرفی میشوند .تمام این مدلها قادرند با ۴۰٪ brightness زمان
تخمین شدهی خود را بهطور مداوم درحال وبگردی کار کنند .در لیست زیر همه
نوع لپتاپ با مشخصات گوناگون برای کسانی که یک نتبوک ۲۹۰ دلاری یا یک
لپتاپ فوق پرتابل با باتری ۹ سلولی قوی برای بیزنس یا بازی میخواهند یافت
میشود .
Samsung NC110
سامسونگ نتبوک ۱۰ اینچی خود را برای رقابت با تاچپد ارتقا داده شده و
دیگر لپتاپهای دارای عمر ۷ ساعت آپدیت کرده است .مدل NC110 سامسونگ یکی
از برترین نتبوکها است که از نظر قیمت و مشخصات رقیب سختی برای دیگر
مدلهای شرکتهای مختلف میباشد .سیاست شرکت سامسونگ در ارائه محصولات با
امکانات بالا و قیمت ارزان باعث بوجود آمدن بازار رقابتی در خیلی محصولات
شده است .این نتبوک درحال حاظر $۴۶۹٫۰۰ قیمت دارد .
Panasonic Toughbook S9
Toughbook S9پاناسونیک لپتاپی با بدنهی ضد ضربه ٬ وزن کمتر از ۱٫۳
کیلوگرم و طراحی متفاوت یکی از بهترین لپتاپهای نگه دارندهی شارژ باتری
میباشد .این لپتاپ ۱۲ اینچی قدرتمند تقریبا ۱۰ ساعت باتری نگه میدارد و
البته قیمت آن نیز $۲,۶۴۹٫۰۰ میباشد .
Lenovo ThinkPad X220
پردازنده سریع Core i5 ٬ صفحه کلید با طراحی خوب و باتری ۹ سلولی که بیش از
۲۰ ساعت شارژ نگه میدارد Lenovo ThinkPad X220 را در صدر بهترین
لپتاپها از نظر باتری قرار داده است .قیمت این لپتاپ ۱۲٫۵ اینچی قوی
$۱,۲۹۹٫۰۰ است .
MSI X370
شرکت MSI این لپتاپ فوق پرتابل را با یک طراحی و گرافیک خوب و همچنین ۸
ساعت عمر باتری و یک قیمت متعادل عرضه میکند.این نتبوک سبک و نسبتا قوی
قیمتی زیر ۶۰۰$ دارد .
Apple MacBook Pro (15 inch)
خوب نوبت به اپل رسید . آخرین مدل مکبوک پرو یکی از قویترین و بهترین
نوتبوکهای ۱۵ اینچی هست که شما میتوانید بخرید .این لپتاپ با قیمت
تقریبا ۲۰۰۰$ ٬ مشخصات قوی و عمر باتری بیش از ۸ ساعت در لیست بهترینهای
دنیا قرار دارد .
Toshiba Mini NB505
با صرف هزینه ۲۹۹$ میتوانید این نتبوک را با ۷ ساعت و ۳۲ دقیقه عمر باتری
در کنار کیبرد مستحکم و رنگبندی متنوع تهیه کنید . در حال حاظر که بازار
تبلتها بسیار داغ میباشد این نتبوکهای ارزان قیمت ٬ کارا و پرتابل هنوز
هم طرفدارانی دارند.کمتر کسی است که از تجربه ویندوز ۷ روی یک دیوایس
ارزان قیمت و قابل حمل و نقل مثل Toshiba Mini NB505 بدش بیاید .
HP Mini 1103
این نتبوک HP با صدای با کیفیت ٬ کیبرد راحت و ۸٫۵ ساعت عمر باتری یک
گزینه مناسب برای دانش آموزان و دانشجویان است .قیمت این مدل هم درحال حاظر
۲۹۹$ است .
Apple MacBook Pro (13-inch)
مکبوک پروی ۱۳ اینچی با قیمت ۱٫۲۰۰$ ٬ سرعت زیاد و پردازندهی قوی هم توانایی نگه داری شارژ بالای ۷ ساعت را دارد .
Dell Latitude E6420
خوب ٬آخرین مورد هم از شرکت Dell است .نوتبوک ۱۴ اینچی تجاری دل با ظاهر
آلومینیومی و بدنه نرم میتوانید در کافیشاپ یا تخت خواب به خوبی مورد
استفاده قرار گیرد .مورد بهتر اینکه Latitude E6420 تقریبا نزدیک به ۹ ساعت
عمر باتری خواهد داشت .
منبع:http://vizviz.net چهارشنبه 11/8/1390 - 19:52
تاریخ
نویسنده: احمدرضا شاه علی
بیشك نقش كلیدی و محوری حضرت امام (ره) در
جریان تسخیر لانه جاسوسی آمریكا در تهران، اولین مسالهای است كه
باید در جریان بررسی وضعیت و مواضع نیروهای موجود در جریان تسخیر،
مورد بررسی قرار گیرد. حضرت امام (ره) از آغاز نهضت اسلامی، بهطور
علنی از سال 1341 ه.ش كه با مخالفت با لایحه انجمنهای ایالتی و
ولایتی جلوهای دیگر یافت، همیشه شاه سابق را به عنوان نوكر و دست
نشانده آمریكا و عامل اجرای خواستههای آنها در كشور، مورد حمله
قرار میداد. اوج این مساله را در جریان تصویب قانون كاپیتولاسیون
شاهد بودیم.
بر اساس این قانون، كلیه افراد ارتش آمریكا و
وابستگان آنان كه در ایران اقامتداشتند، در برابر قوانین ایران از
مصونیت كامل دیپلماتیك برخوردار بوده و در صورتارتكاب جرم، از شمول
قوانین ایران معاف بودند و دادگاههای ایران حق بازخواست آنان را
نداشتند.
این قانون، واكنش فوری حضرت امام (ره) را در پی داشت، ایشان در سخنانیفرمودند:
«عظمت
ایران از بین رفت، استقلال از دست رفت، عزت ما پایكوب شد. مگر
مامستعمره هستیم؟ مگر ایران در اشغال آمریكاست؟... میدانید مجلس
بهپیشنهاد دولت سند بردگی ملت ایران را امضا كرد؟ اقرار به مستعمره
بودن ایراننمود».
روند مبارزه امام با رژیم شاهنشاهی در سالهای
بعد و تا پیروزی انقلاب اسلامی،در بهمن 1357 ه.ش، نیز مانند گذشته
از این خط مشی پیروی میكرد. به گونهای كهایشان در كنار مخالفت
با شاه و سیاستهای عقب افتاده وی، با دولت آمریكا، به
عنوانبزرگترین عامل خارجی حمایت از شاه و محرك وی، نیز به شدت
مبارزه میكردند.بنابراین، تأیید حركت مردمی ـ دانشجویی تسخیر لانهی
جاسوسی در تهران از سوی امام راحل، قابل پیش بینی بوده است.
زیرا چنین حركتی موجب شد تا علاوه بر استبداد(شاه و رژیم او)،
ریشهی استعمار (آمریكا) نیز از كشور كنده شود. با توجه به همین
مساله، میتوان دریافت كه چرا امام تسخیر لانه جاسوسی را انقلابی
بزرگتر از انقلاباول دانستهاند.
امام به دنبال پیروزی انقلاب
اسلامی و در ماههای منتهی به تصرف سفارت، همچنانمواضع ضد
آمریكایی خود را حفظ كرده و به تشریح علل مخالفت خود با
آمریكامیپرداختند. حجةالاسلام محتشمی پور در این باره میگوید:
«حضرت
امام در اردیبهشت 58 در مصاحبه با روزنامهی «لوموند»
فرمودند:امپریالیسم آمریكا بزرگترین خطر است. عمال آمریكا در جریان
این روزها، خود را پشت سر سازمان مذهبی دروغین پنهان كردهاند...وزیر
خارجه آمریكا ازصدور حكم اعدام برای شاه سابق و برخی دست
اندركاران رژیم سلطنتی شاه،اظهار تاسف كرد. از طرف دیگر، سنای
آمریكا به اتفاق آرا اعدامهایی را كه درایران انجام شده بود، محكوم
كرد. این وقایع در اردیبهشت سال 58 رخ داد، یعنیهنگامی كه هنوز
بیش از سه ماه از حكومت جمهوری اسلامی در ایران نگذشتهبود. امام،
بلافاصله، با آمریكا شدیداً مخالفت كردند و اظهار فرمودند، آمریكا اگراز
اعدام هویداها اظهار تاسف نكند، از نوكرهایش پشتیبانی نكرده است. ما
توقع نداریم ابرقدرتها كه دستشان از ایران كوتاه شده، از ما تشكر
كنند.»
موضعگیریهای امام در مقابل آمریكا صریح و قاطع بود و در
تقابل با دیدگاههای دولت موقت قرار میگرفت. مقامات این دولت
طرفدار مماشات و روابط دیپلماتیكحسنه با این كشور بودند. از سوی
دیگر، دانشجویان پیرو خط امام، كه از مماشات و عدم موضعگیری
انقلابی دولت موقت نگران بودند، تلاش میكردند تا با پیروی
ازدیدگاههای حضرت امام (ره)، در تحولات جامعهی آن روز ایران نقش
كلیدی و اساسیرا ایفا كنند. این مسائل در دنبالهی این فصل و
هنگام بررسی مواضع دانشجویان پیروخط امام و دولت موقت بررسی خواهد
شد. در این میان، آنچه كه دانشجویان پیرو خطامام را در مورد اشغال
یا عدم اشغال لانهی جاسوسی مردد كرده بود، ناآگاهی از موضعحضرت
امام بود.
این مشكل نیز با استفاده از نظرات حجةالاسلام
والمسلمین موسوی خوئینیها حلشد. موسوی خوئینیها به دانشجویان
اطمینان داد كه امام از این كار پشتیبانی میكند.
وی در این
باره میگوید: «دانشجویان پرسیدند كه به نظر شما حضرت امام با
چنیناقدامی موافق خواهند بود یا نه؟ بنده در ضمن تحلیل كوتاهی،
چنین نتیجه گرفتم كهایشان قطعاً موافق خواهند بود.»
میردامادی،
از دانشجویان پیرو خط امام، در این مورد میگوید: «آقای خوئینیها
میگفتند، ما از مجموعهی نظرات امام اینطور درك میكنیم كه امام
مخالفتی ـ قاعدتاًـنباید داشته باشند، اما اگر از ایشان سؤال شود،
احتمالاً به دلیل محظوراتی، نتوانند اعلامموافقت كنند و احتیاج به
سؤال نیست.»
اما یك حركت هوشمندانه دیگر از جانب امام، باعث
شد تا آنان برای انجام این كار مطمئن شوند. حجةالاسلام محتشمی پور
در این باره میگوید:
«حضرت امام در تاریخ 10 آبان 1358،
پیامی به ملت ایران دادند كه سرآغازحركتی نوین برای دانشجویان
مسلمان شد، و این آگاهان جامعه پیام را دریافت كردند و به آن
جامهی عمل پوشانیدند. امام در بخشی از آن پیام فرمودند:
بردانشآموزان، دانشگاهیان و محصلین علوم دینیه است كه با قدرت
تمام،حملات خود را علیه آمریكا و اسرائیل گسترش داده و آمریكا را
وادار به استرداداین شاه مخلوع جنایتكار نمایند و این توطئهی بزرگ
را بار دیگر، شدیداً محكومكنند.»
پیام امام كه با انتشار خبر
ملاقات بازرگان ـ رئیس دولت موقت ـ با برژینسكی ـ مشاورامنیت ملی
كارتر ـ همزمان شده بود، از جانب نیروهای انقلابی به مانند پیامی
آشكاربرای انجام كاری انقلابی و قاطع تلقی شد. محسن میردامادی در
این مورد میگوید:
«فكر میكنم دو سه روز قبل از 13 آبان، امام
پیامی دادند كه ـ در آن پیام ـ چنین جملهای گفتند كه بر دانشجویان و
دانشآموزان و طلاب علوم دینی است كه حملات خود را علیه آمریكا
گسترش دهند و خواهان استرداد شاه مخلوع شوند.ما ابتدا تصورمان این
بود كه موضوع به امام گفته شده و امام اینطور نظرشان رابیان
كردهاند، ولی بعداً كه تحقیق كردیم، مشخص شد كه اینطور نبوده است
وامام از مساله مطلع نبودهاند. به هر حال، این پیام ما را
مطمئنتر كرد كه اگر اینكاررا بكنیم، در تعارض با دیدگاهها و
خواستههای امام نیست و وقتی هم كه اقدام شد حضرت امام حمایت
كردند.
در نهایت، همانطور كه انتظار میرفت، حضرت امام (ره) اصل
حركت را تاییدكرده و با واسطه شدن مرحوم حاج احمدآقا خمینی به
دانشجویان میگویند كه«خوب جایی را گرفتهاید، محكم نگهدارید.»
حجةالاسلام
محتشمی پور در این باره میگوید: «امام مهر تایید بر عملكرد دانشجویان
پیرو خط امام زدند و خوشحال شدند كه پیامی را كه سه روز قبل
داده بودند، دانشجویان و روحانیون آگاه دریافت كردهاند و به مرحله
عمل گذاشتهاند.»
مرحوم حاج احمدآقا نیز در مورد عملكرد حضرت امام
میگویند: «امام خمینی (ره)،به عنوان رهبر انقلاب، نخستین كسی بود
كه از اقدام شجاعانه دانشجویان حمایت كردو عمل آنان را واكنش
طبیعی ملت در مقابل جنایات بیشمار آمریكا دانست.»
در این میان،
تضاد دیدگاه سازشكار دولت موقت و مواضع انقلابی و ضداستكباری حضرت
امام به اوج رسید. امام كه تا آن زمان دیدگاههای میانهرو و
لیبرال دولت موقت را تحمل كرده بودند، در جریان اشغال لانه
جاسوسی، به شدت در برابر دولت موقت موضعگیری كردند. این مسایل در
بخش بعدی كه به بررسی عملكرد دولت موقت اختصاص دارد، بررسی میشود
تا روشن شود كه این تضاد از كجا ریشه میگرفت. اما بررسی مواضع
امام در برابر دولت موقت خواندنی و عبرتآموز است.
مرحوم حاجاحمد آقا خمینی در این باره میگوید:
«آقای
مهندس بازرگان، فردای آن روز (تسخیر سفارت) از نخست وزیری دولت
موقت استعفا داد و استعفای ایشان، علیرغم وساطت عدهای سریعاً از
سویامام، مورد قبول قرار گرفت و مسؤولیت اداره كشور به شورای
انقلاب محولشد....ما همه شاهد بودیم كه، چگونه جمعی به دست و پا
افتاده بودند تا امام رامتقاعد كنند كه استعفا را نپذیرد و نتیجتاً،
دولت موقت با تایید مجدد و قوتبیشتری وارد صحنه شود و كنترل اوضاع
را به نفع جریانی كه مدتها برای آن سرمایه گذاری كرده بودند،
دوباره به دست گیرند. اما امام هوشیارتر از آن بودندكه اینگونه
حركتها در ایشان تاثیر كند.»
حجةالاسلام موسوی خوئینیها نیز
بیگانگی دولت موقت با آرمانهای انقلاب را ـكه در جریان تسخیر
لانه جاسوسی و استعفای دولت بازرگان، به اوج خود رسیده بود ـاز
قول امام این گونه تشریح میكند:
«مطالب دیگری پیش آمد، كه در
آن رابطه نیز از حضرت امام (ره) كسب تكلیفكردیم. البته اینبار،
حضوری و با چند تن از برادران دانشجو. قضیه این بود كهپس از تسخیر
لانه، دولت موقت به عنوان اعتراض به این اقدام استعفا نمود و گویا
با این تصور كه امام (ره) استعفا را نمیپذیرند و دانشجویان را وادار
بهخروج از لانه میكنند. و درپی انتقادهای وسیع كه چرا دو تن از
اعضای دولتموقت در الجزیره با برژینسكی، مشاور امنیت ملی دولت
«كارتر» ملاقاتكردهاند، توضیحاتی از طرف رئیس دولت موقت ارائه شد
كه در مجموع برایچگونگی موضعگیری دانشجویان در برابر استعفا و آن
توضیحات، بنده با چند نفر از برادران از جمله آقایان میردامادی و
اصغرزاده و گویا سیفاللهی، خدمتحضرت امام (ره) در قم رسیدیم كه
پس از گفتوگو و سؤالهایی كه برای ما مطرح بود و شنیدن پاسخهای
ایشان، ضمن اینكه حضرت امام (ره) پس ازمصاحبهی رئیس دولت موقت و
توضیحاتی كه در توجیه ملاقات خود با برژینسكی داده بود، ناراحت به
نظر میرسیدند، دستور فرمودند كه دانشجویان موضعگیری كنند و نكاتی را
نیز متذكر شدند كه در بیانیهی دانشجویان ذكر شود.گفتنی است كه بنده
تا آن روز هیچگاه چهره مبارك امام (ره) را بر اثر ناراحتی،تا آن
حد برافروخته ندیده بودم.»
حجةالاسلام محتشمی پور نیز به نقش
محوری و حساس امام در جریان اشغال لانهیجاسوسی اشارهای روشن
دارد و همانگونه كه اشاره میكند، بدون تایید حضرت امام،بسط و
گسترش چنین حركتی محال بود:
«به جرات میتوان گفت كه تا پیش
از مشخص شدن نظر حضرت امام و حمایت علنی و رسمی ایشان، حتی یك
نفر هم، جریان تسخیر لانه جاسوسی را ـ با تمام اهمیت و قداستش ـ
تایید نمیكرد. این عدم تایید و در برخی از مواردمخالفت شدید، بعضاً
به دلیل ترس از شیطان بزرگ بود و بعضاً به جهاتدیگری همچون،
غربزدگی و وابستگی برخی افراد یا گروهها و یا احترامی كهبرای ابر
قدرتها به عنوان سردمداران دهكدهی جهانی قائل بودند و یا به جهت
رعایت مقررات و كنوانسیونهای بینالملل...
تلاش پیگیر دولت
موقت و شخص مهندس بازرگان و نیز وزیر امور خارجهاش،ابراهیم یزدی، و
پس از استعفای دولت موقت و تشكیل دولت شورای انقلاب نیز تلاش
وزرای خارجه شورای انقلاب ـ از جمله: بنیصدر و قطبزاده ـ برای
آزادسازی گروگانهای جاسوس آمریكا، همگی دال بر این مطلب بود كه
تنهاحضرت امام پشتیبان و حامی قدرتمند، متین و مستحكم اقدام
دانشجویان وتسخیر لانهی جاسوسی بودند. اگر امام بیتفاوت میماندند و
یا حمایتشان آنگونه كه باید و شاید، قوی و همه جانبه نبود، دولت
موقت در همان روز وساعات اولیه، به سفارت آمریكا و دانشجویان فاتح
آن حمله میبرد وجاسوسان آمریكایی را با سلام و صلوات آزاد میكرد.»
حجةالاسلام
محتشمی پور در بخش دیگری از سخنان خود به تیزهوشی امام و
نحوهیدخالت و نظارت مستقیم ایشان، بر جریان تسخیر لانه میپردازد و
میگوید:
«با توجه به حساسیت موضوع و سوابق جنایات آمریكا و
تحریكات آن پس ازپیروزی انقلاب در ایران و نیز ژرفنگری حضرت
امام، ایشان از همان روزنخست، اولویت اول را به مسالهی لانهی
جاسوسی و گروگانهای جاسوس آمریكا و دانشجویان پیرو خط امام داده
بودند و مسایل حول و حوش روابط بین جمهوری اسلامی و دولت انقلابی
ایران با آمریكا را لحظه به لحظه پیگیریو شخصاً در این مورد دخالت
میكردند، تا از كنترل خارج نشود. امام در هرلحظه، اخباری را كه با
تلفن و یا حضور مستقیم برادران دانشجو به بیت ایشانمیرسید، با دقت
بررسی میكردند. از همان روز نخست، حضرت امام بهدانشجویان توصیه
كردند كه مردم را در جریان كامل و دقیق اوضاع و احواللانه جاسوسی
و كشفیات خود از اسرار آن جاسوسخانه بگذارند... حضرتامام
(بیانیههای دانشجویان) را ـ قبل از انتشار ـ با دقت مطالعه میكردند
ونظراتشان را در آنها اعمال و آنها را اصلاح میكردند.
امام به
برادران عضو دفتر دستور دادند تا از كلیهی رسانهها و به خصوص
قسمتاطلاعات و اخبار رادیو و تلویزیون خواسته شود، كه كلیه اخبار و
اطلاعاتمربوط به قضایای لانه جاسوسی را در اولویت قرار دهند. ما
نیز از همان روزنخست، از برخی دوستان خواستیم كه به این دستور
توجه كنند و آنان نیز حقاًكمك كردند.»
حجةالاسلام محتشمی پور در
پایان به تشریح نحوهی رهبری انقلاب اسلامی از سویامام پرداخته و
نحوهی عملكرد حضرت امام، در جریان تسخیر لانه را نمونهی
ملیهدایت جریان انقلاب از سوی ایشان دانسته و اظهار میدارد:
«حضرت
امام از ابتدا هیچ تمایلی به دخالت در مسایل اجرایی كشور، پس از
پیروزی انقلاب، نداشتند و سعی میكردند كارها به دست دولت موقت
وشورای انقلاب به انجام برسد. ایشان بیشتر اندیشهی جهانشمول خود
راپیگیری میكردند و راجع به سرنوشت ملتهای جهان میاندیشیدند،
ولیگاهی... در مسایل داخلی فرمان و دستور صادر میكردند.
علت
اینكه حضرت امام در مسایل اجرایی دخالت مستقیم نمیكردند و حتی
قبل از پیروزی انقلاب هم اعلام كرده بودند كه هیچ پست رسمی و
اجرایی را،بعد از پیروزی انقلاب، نخواهند پذیرفت، این بود كه بتوانند
فارغ از مقرراتدست و پاگیر بینالمللی ـ كه باعث میشود دولتها
نتوانند به وظایف انقلابیخود عمل كنند ـ انقلاب جهانشمول اسلامی را
پیش ببرند. از جمله مواردی كهبه ابتكار امام عملی شد، حمایت از
انقلاب دوم و برخورد با راس استكبارجهانی و شیطان بزرگ و شكستن بت
آمریكا به عنوان دشمن اصلی اسلام ومسلمین و بشریت بود كه
دانشجویان مسلمان پیرو خط امام آن را باشكوهمندی پایهریزی كردند.
این حركت، سرلوحهی مقابلهی جهانی توحید وكفر به شمار میرود و در
این حادثه، كفر جهانی در قالب چهرهی كریه آمریكا بهاسارت نیروی
جوان و نو پای مسلمان درآمد.»
معصومه ابتكار از دانشجویان پیرو خط امام (ره) به جنبهی دیگری از تفكرات اماماشاره كرده و میگوید:
«امام
خمینی عقیده داشت، شاه دست نشاندهای است كه آمریكا برای حفظ
منافع خود در منطقه، او را به قدرت رسانده و از او حمایت میكند.
پس از خلعشاه، طبیعتاً انقلاب اگر میخواست به راه اصلی خود ادامه
دهد، باید باامپریالیسم رو در رو شود. به این ترتیب در مییابیم كه
وقتی امام اشغال سفارترا «انقلابی بزرگتر از انقلاب اول» نامیدند،
چه منظوری داشتند. انقلاب نخست بانظام خود كامه مبارزه كرد و آن را
سرنگون ساخت و انقلاب دوم ریشهی همهیرنجها، یعنی خود نظام
امپریالیستی را هدف گرفته بود.»
خانم ابتكار در جای دیگر، به
برداشتهای معنوی و ظریفی كه از رفتار و عملكردامام در جریان تسخیر
لانهی جاسوسی مشهود بود، اشاره میكند:
«ایشان قصد داشتند
جنبههای معنوی طبیعت انسان را، كه مدتها فراموش شدهو نیز نیرویی
كه او را به سوی اهداف متعالی رهنمون میسازد، احیا كنند. امابیش از
هر چیز معلم اخلاق بودند. ایشان بارها در كلاسهایشان این مساله
رامطرح كردند: «همه انسانها به دنبال كمال هستند. آنها به دنبال
بهترین هستند،ولی راه خود را گم كرده و گمراه شدهاند.» به نظر
امام، همه انسانها به دنبالصفات الهی هستند ما دانشجویان این
پیام را به گوش جان شنیدیم. پیامها دراین دوران، افق جدیدی برای
شناخت خدا، دین و تعریف خویشتن به عنوانانسان، به روی ما
میگشود. امام خمینی از هیچ قدرت یا نیرویی در دنیانمیهراسیدند.
ایشان كاملاً بر این عقیده بودند كه، هیچ قدرتی بالاتر از خدانیست و
ایمان داشتند هیچ مسلمان یا مسیحی و به طریق اولی هیچ
انسانی،نباید از سلطهی نظامی، سیاسی یا اقتصادی آمریكا و متحدانش،
شوروی سابقیا هر نیرو و قدرت زمینی دیگری بهراسد یا در برابر آن
تسلیم شود. در عمل،پذیرش این نظریه برای مردم دشوار بود. زیرا این
امر به اخلاص، فداكاری، از خود گذشتكی و ایمانی تزلزل ناپذیر نیاز
داشت. ما تا آنجا كه درك و تواناییمحدود اجازه میداد، راه امام را
برگزیده بودیم و به درستی آن اعتقاد داشتیم.»
بهطور كلی 14 محور
از مجموعه صحبتهای امام، در مورد تسخیر لانهی جاسوسیآمریكا در
تهران، قابل استفاده و استخراج است. این 14 محور به شرح زیر است:
1ـ تسخیر لانهی جاسوسی، عامل كوتاه شدن دست شیطان بزرگ از ذخایرایران
امام (ره) علت هیاهوی آمریكا را كوتاه شدن دست كاخ سفید از منابع مادی و معنویكشور دانسته و فرمودند:
«در
این هیاهویی كه شیطان بزرگ فریاد میزند و شیاطین را دور خودش
جمعمیكند، برای این است كه دستش كوتاه شده است. دستش از ذخایر
ما، از منافعیكه در اینجا داشت كوتاه شده و ترس این را دارد كه،
دیگر تا آخر این كوتاهی ادامه داشته باشد، از این جهت توطئه میكند و
آن مركزی هم كه جوانهای مارفتند گرفتند، آنطور كه اطلاع دادند،
مركز جاسوسی و مركز توطئه بودهاست كهشاه را ببرد آنجا مشغول توطئه
كند، پایگاهی هم اینجا توطئه كند و جوانهای ماهم بنشینند و تماشا
كنند؟»
2ـ اشغال لانهی جاسوسی واكنشی طبیعی در برابر حمایت آمریكا از شاه
امام
(ره) تسخیر لانهی جاسوسی را واكنش طبیعی دانشجویان در مقابل
جنایتها وتوطئههای آمریكا در ایران و حمایت از شاه، پس از فرار از
كشور، میدانستند:
«توقع این است كه جانی دست اول ما را ببرند
آنجا نگهدارند و حمایت از او بكنند و اینجا هم مركز توطئه درست كنند و
مركز پخش چیزهایی كه توطئهگریاست درست بكنند و ملت ما و جوانهای
ما و جوانهای دانشگاهی ما وجوانهای روحانی ما بنشینند تماشا كنند، تا
خون این صد هزار نفر، تقریباً، هدربرود. برای اینكه احترامی قائل
شوند به آقای كارتر و امثال اینها، توطئهها نبایدباشد، البته توطئه
نبود، اگر این خرابكاریها نبود، اگر آن كار فاسد نبود همه مردم
آزادند در اینجا موجود باشند، اما وقتی توطئه در كار است، وقتی
كهآنطور كارهای فاسد انجام میگیرد، ناراحت میكند جوانهای ما را.
جوانهاتوقع دارند در این دنیا مملكتشان كه آنقدر برایش زحمت
كشیدند، دستشانباشد. وقتی میبینند توطئه است كه میخواهند كه
دوباره به حال سابق برگردد ودوباره همه چیزشان به باد برود،
نمیتوانند بنشینند.»
3ـ سفارت آمریكا؛ مركز توطئه بر ضد ملت
امام
راحل (ره) ـ به صراحت ـ سفارت آمریكا را مركز توطئه و جاسوسی
دانسته و بههمین علت پشتیبانی ملت را از چنین حركتی، كاملاً طبیعی
میدانند:
«اگر اینها یك مسالهی سفارتی بوده است، احتیاج به
این كار نبود. اگر یكمسائلی بود كه مربوط به توطئههایی كه بر ضد
ماست نبود، این محتاج به اینعمل نبود، حالا كه این توطئهها به
ملت ما ثابت شدهاست و این عملی كه این جوانهای ما انجام
دادهاند، تمام ملت ما، الا بعضی منحرفین در اینجا و سایرممالك دیگر،
از آن پشتیبانی كردند و این خواست تمام ملت ما بودهاست، نهیك
خواست از روی هوای نفسانی. این حق از برای ملت ما هست،
سفارتخانههاحق قانونی ندارند كه جاسوسی بكنند یا توطئه.»
4ـ عملكرد سفارت آمریكا در ایران نمونهی نقض قوانین بینالمللی و تجاوزبه حقوق ملتها
حضرت
امام (ره) معتقد بودند، به علت رفتارهای خلاف عرف بینالمللی
كارمندانسفارت آمریكا، این مركز از حقوق سیاسی متداول در عرف
بینالمللی برخوردار نیست.بنابراین میفرماید:
«مركز توطئه و
جاسوسی به اسم سفارت آمریكا و اشخاصی كه در آن بر ضدنهضت اسلامی
ما توطئه نمودهاند، از احترام سیاسی بینالمللی برخوردار نیستند،
تهدیدات و تبلیغات دامنهدار دولت آمریكا به قدر پشیزی نزد ملت
ماارزش ندارد. نه تهدید نظامی او عاقلانه است و نه تهدید اقتصادی او
واجداهمیت.»
5ـ گروگانگیری در سفارت آمریكا، مقابلهی عادلانه با پناه دادن آمریكا به شاه
امام
(ره) معتقد بودند كه شاه به خاطر چپاول ثروت ملت ایران باید
بازگردانده شود و تا آن زمان، گروگانها در اختیار ایران باقی خواهند
ماند:
«چرا ملت میخواهد كه شاه بیاید و تا نیاید دست از این
گروگانها برداشته نخواهد شد و چرا كارتر اینقدر اصرار دارد كه شاه را
نگه دارد. علت اینكه ملت ایران میخواهد شاه برگردد این است كه
داراییهای ایران در دست اوست.»
6ـ اشغال لانهی جاسوسی، برهم زنندهی امنیت دولتهای ستمگر و نهستمدیده
یك
خبرنگار از امام (ره) پرسید: «مسالهی سفارت آمریكا كشورهای بسیاری
رانگران كرده است. فكر میكنند كه گروگانها یك سابقهی خطرناكی
خواهند شد؟»
پاسخ (امام):
«كشورها هم معلوم میشود كه در نظر
شما هم همان است كه در نظر كارتر است.وقتی كه مطالعه بكنند در حال
همه كشورهای دنیا، میبینند كه اكثریت قاطع با مظلومهاست. ظالمها
یك عده قلیلی هستند. اگر مراد شما از ناراحتی،ناراحتی ظالمهاست
مطلب صحیحی است. برای اینكه ظالمها با امثال خودشان رفیق هستند و
هركسی به آن جنسی كه دارد متمایل است.»
7ـ تسخیر لانهی جاسوسی، تبلور ظلمستیزی و آزادگی و روحیه توحیدی ـمعنوی ملت ایران
امام (ره) اعتقاد داشتند كه ملت ایران علاقهای به مظاهر مادی ندارد و برای احقاقحقوق خود حاضر به هرگونه فداكاری است:
«اگر
چنانچه شاه را تحویل ندهند، هرچه میخواهد پیش آید. ما پافشاری
میكنیم و از هیچ چیز نمیترسیم. ما نمیترسیم از اسلحهای كه دست
بیعقلاست، ما نمیترسیم، برای اینكه نمیخواهیم به این عالم
خیلی عشق داشته باشیم. برای اینكه این عالم، چیزی ندارد. اینجا جز
گرسنگی خودمان، ظلمكشیدن، توسری خوردن از قدرتهای بزرگ، چیزی
برای ملت ما نماندهاست كهبترسیم یا ملت ما بترسد. ما تا همه جا
حاضریم برای این امر.»
8ـ به دستگیری دوبارهی قدرت؛ انگیزهی اصلی تبلیغات گستردهی دولتآمریكا در مسالهی گروگانگیری
امام
خمینی با تیزهوشی خاص خود به این نیت رسیده بودند كه، كارتر
نگران جانگروگانها نیست و تنها علت پیگیری مسأله از سوی او، تأثیر
آزادی احتمالی گروگانها برانتخاب مجدد وی، به عنوان رئیسجمهور
آمریكا بود:
«شما خیال میكنید كه برای این پنجاه و چند نفر
جاسوسی كه در اینجا هستند،اینها دلشان سوخته، شما مطمئن باشید كه
مساله این نیست، اینها فوج فوج سربازهای خودشان را میفرستند به
جبههها كه بریزند و در جبههها بكشند وكشته بشوند. هزاران افراد را از
خود ملتشان به كشتن میدهند، برای اینكه صدایی در خود آمریكا پیدا
نشود، كه این رئیس جمهور ما چه آدم كذایی است.نه برای خاطر این
پنجاه و چند نفرشان دست و پا میزنند. همهی تلاشش این است كه،
كارتر دوباره رئیس جمهور بشود.»
9ـ دیپلماتهای آمریكایی، مأموران سیاسی نبودهاند
نكتهی
جالبی كه در كلام امام (ره) مشاهده میشود این است كه ایشان
معتقد بودند،مأموران سفارت آمریكا در سفارتخانه، اقدام دیپلماتیك
انجام نمیدادهاند و به همینعلت، از فعالیتشان جلوگیری شده است:
«اصلاً
آقایان میگویند كه سفارتخانهها را باید تحویل آمریكا داد،
نه،سفارتخانهای ندارد تا ما تحویل بدهیم، آمریكا، ماموران سیاسی
ندارد اینجا، به اینكه میگویند باید مامورین سیاسی را تحویل بدهید،
مامورین سیاسی كیهستند، پیدا كنند تا ما تحویل دهیم.»
10ـ تسخیر لانهی جاسوسی، شكستن هیبت پوشالی آمریكا
امام (ره) یكی از بزرگترین و مهمترین پیآمدهای اشغال لانه جاسوسی را،شكستن هیبت آمریكا میدانستند:
«اولین
قدم هر مبارزهای، ارزیابی این است كه این مبارزه میشود یا
نمیشود وشما ثابت كردید كه نه، میشود با آمریكا هم طرف شد، میشود
كه لانه جاسوسی آمریكا را هم تصرف كرد و میشود جاسوسهای آمریكایی
را هم گرفت و نگهداشت و حفظ كرد. شما این را به دنیا ثابت كردید.
آن عظمتی كه ازآنها به واسطهی تبلیغات زیادی كه داشتند و در دنیا
سایه افكنده بود، كه ابرقدرت است و كسی حق حرف زدن ندارد، آن
شكست.»
11ـ تسخیر لانهی جاسوسی؛ بازتاب ارادهی ملت ایران و نمونهی بارزدخالت مردم در امور سیاسی
اعتقاد
به نقش مردم، در تمامی مراحل انقلاب، از مهمترین ویژگیهای امام
راحل بود. ایشان به همین علت، حل این مشكل را تنها از اختیارات
مجلس شورای اسلامیمیدانستند، كه عصارهی ملت تلقی میشد:
«راه
حل لانهی جاسوسی را از من (خواستن)، كه یك نفر هستم از ملت
بزرگ ایران، به بیراهه رفتن است. حل این مساله به دست هیچ
(كس) جز ملت شریف ایران و مجلس شورای اسلامی كه منبعث از آرای
ملت میباشد، نیست و(آمریكا) باید بداند كه حمایت از شاه مخلوع، بعد
از آن همه جنایات و خیانتهای بزرگ و آن چپاولگریها، مجالی برای
حل ـ به اصطلاح ـشرافتمندانه، نگذاشته است.»
12ـ اقدام نظامی آمریكا (برای آزادی جاسوسهای خود)؛ نقض آشكارحقوق بینالمللی
بهدنبال
واقعهی طبس، امام (ره) به این نكتهی ظریف اشاره كردند كه
آمریكا به قوانین بینالمللی كه خود و همپیمانان غربیاش مبدع آن
بودند، نیز احترام نمیگذارد:
«این آقایی كه هی فریاد میزند كه
شما نقض قراردادهای بینالمللی و اجتماعی را كردید، خودش همین نقض
قرارداد بینالمللی را كرده است كه نظامی وارد كرده است، این یكی
از چیزهایی است كه نقض حقوق بینالمللی و قراردادهای بینالمللی
است.»
13ـ تسخیر لانه جاسوسی؛ نمایش قدرت ملی، انسانی و اسلامی ملتایران
تسخیر
لانه جاسوسی موجب شد تا اثرات منفی تبلیغات آمریكا در موردشكست
ناپذیری خود، از اذهان مردم زدوده شود. امام در این باره
میفرمایند:
«این معنا كه یكی برود در سفارت آمریكا و یك تعرضی
بكند به سفارت آمریكا،در سابق و در زمان رژیم سابق، جزء تخیلات و
شعرها به نظر میآمد. چطورامكان دارد كه ملتی كه هیچ ندارد،
جوانهایی كه دستشان چیزی نیست، بروند و به سفارت آمریكا تعرضی
بیندازند، اگر یك همچون چیزی بشود، اصلاً ملتایران به باد خواهند
رفت. اینها چیزهایی بود كه با شیطنت و تبلیغات، تو مغز مردم كرده
بودند و مردم را از قدرت ملی و انسانی و اسلامی غافل كرده بودند.»
14ـ دستگیری جاسوسها و حبس آنها، نمایانگر امكان مقابله با آمریكا
امام
(ره) تأكید داشتند كه تسخیر سفارت، نشان داد كه آمریكا، علیرغم
تهدیدهایهمهجانبه، در عمل امكان مقابله با ایران را ندارد، و به
قول معروف، هیچ غلطینمیتواند بكند:
«گمان میكردند كه اگر
چنانچه به زودی و فوراً این جاسوسها را به آمریكاتقدیم نكنیم و یك
عذرخواهی هم نكنیم، چهها و چهها خواهد شد. ارزش اینعمل این است
كه، این اشتباهات را رفع كرد. شما الآن یك سال است كه
اینجاسوسها را، این مجرمها را در آنجا حبس كردید و خبری هم نشد، نه
بازارمانخوابید و نه اقتصادمان به هم خورد.»
اما محوریت امام در
قضیه اشغال لانهی جاسوسی، به ابتدای جریان تسخیر و تاییداین
حركت ختم نشد. ایشان علاوه بر اینكه از طریق حاج احمد آقا و
حجةالاسلامخوئینیها، در جریان عملكرد دانشجویان پیرو خط امام قرار
میگرفتند، از روشهای دیگری نیز، برای آگاهی از وضعیت داخلی
دانشجویان، استفاده میكردند. خانم فروز رجاییفر در این باره
میگوید:
«امام در لانه جاسوسی نماینده ثابتی نداشتند، اما گاهی
مرحوم حاج سیداحمد آقا، از طرف امام، به لانه سر میزدند و با
دانشجویان دیدار میكردند. دریكی از موارد هم فرد غریبهای مدتها در
میان ما حضور داشتند، كه بعدهامتوجه شدیم یك روحانی است و از طرف
امام، ماموریت داشتند تا با لباسمبدل، روابط داخلی بچهها را به
اطلاع امام برسانند.»
علاوه بر این، امام با چشمانی باز و نگاهی
تحلیلگر، عملكرد كلیهی جریانهایسیاسی را در این 444 روز در نظر
داشتند. امام در برابر تلاشهای افراد سازشكاریمانند: بنیصدر، رئیس
جمهور مخلوع و فراری، و قطبزاده، وزیر خارجهای كه به علت تلاش
برای كودتا بر ضد نظام اعدام شد، اقدامات مناسب را انجام میدادند.
امام مانع از آن میشدند كه چنین افرادی كه در هیات حاكمه آن
زمان حضور داشتند، بتوانند گروگانها را از دست دانشجویان خارج كرده و
در راستای سازش با آمریكا، آنها راتحویل دولت كارتر دهند. در
ادامه، نگاهی خواهیم داشت به عملكرد دوراندیشانه و تحسین برانگیز
امام، كه با توكل بر خدا و حمایت مردم، دانشجویان پیروخط امام و
بخشی از نیروهای انقلابی و ارزشی مستقر در حاكمیت، كلیه تلاشهایی
راكه به منظور انحراف جریان گروگانگیری از مسیر اصلی خود انجام شد،
خنثی نمودند.حضرت امام پس از ایستادگی در برابر همه تلاشهایی كه
برای آزادی گروگانها بدوناخذ كوچكترین امتیازی انجام میشد، ابتدا
از كسب امتیازهای لازم و تحقیر هیمنه پوشالی استكبار آمریكا مطمئن
شدند و پس از تشكیل اولین دورهی مجلس شورایاسلامی، كه اكثریت در
آن با نیروهای طرفدار خط امام بود، كار را به نمایندگان مردمسپردند و
هوشمندانه جریان تسخیر لانه را هدایت و كنترل نمودند.
اندك مدتی
پس از تسخیر لانه جاسوسی، دولت آمریكا با بسیج تمامی نیروها و
امكانات خود، از شورای امنیت سازمان ملل تقاضای تشكیل جلسهی
فوقالعاده كرد. اواز ایران نیز خواست تا وزیر خارجه یا نمایندهای را
برای پاسخگویی و تشریح مواضع، بهاین جلسه بفرستند. اما امام چنین
كاری را نپذیرفتند.
در حالیكه بخشی از اعضای شورای انقلاب، كه
به جناح لیبرال تعلق داشتند و برخیدیگر، از ارسال نماینده به
شورای امنیت دفاع میكردند، اما امام با یك استدلال ساده،كه بعداً
درستی آن ثابت شد، با این حركت مخالفت كردند. زیرا معتقد بودند:
«رای علیهشما خواهند داد.»
بنیصدر در آن زمان گستاخانه با نظر
امام مخالفت میكند و اولین برخورد شدید امام با او صورت میگیرد. او
كه برای شركت در جلسه شورای امنیت آماده شده بود، با
اینموضعگیری تند حضرت امام مواجه میشود كه «اگر بنیصدر برود،
اعلام میكنم كهسمتی ندارد.»
اندكی پیش از این، آمریكا در اولین
قدم تلاش كرده بود تا رمزی كلارك ـ وزیردادگستری سابق این كشور ـ
را كه به موضعگیری بر ضد هیات حاكمهی آمریكا ومخالفت با شاه شهرت
داشت، به ایران بفرستد. كارتر امیدوار بود تا با این ترفند وفرستادن
فردی میانهرو امام را به مذاكره و دست برداشتن از مواضع خود راضی
كند. اماامام با این امر مخالفت كرد و مذاكره با كلارك را رد كرد،
این كار وی را مجبور كرد تا ازتركیه به آمریكا برگردد. كلارك قصد
داشت تا نامهای را نیز از جانب كارتر برای امامبیاورد.
در پیام امام در این زمینه ـ كه تا مدتها نصبالعین نیروهای طرفدار انقلاب محسوبمیشد ـ چنین آمده بود:
«دولت
آمریكا با نگهداری شاه، اعلام مخالفت آشكار با ایران نموده است و
ازطرفی دیگر، آنطور كه گفته شده است، سفارت آمریكا در ایران محل
جاسوسیدشمنان ما علیه نهضت مقدس اسلامی است. لذا ملاقات با من،
به هیچ وجه،برای نمایندگان ویژه ممكن نیست و علاوه بر این:
1ـ اعضای شورای انقلاب، به هیچ وجه نباید با آنها ملاقات كنند.
2ـ هیچ یك از مقامات مسؤول حق ملاقات با آنان را ندارند.
3ـ
اگر چنانچه آمریكا، شاه مخلوع، این دشمن شمارهی یك ملت عزیز ما
را بهایران تحویل دهد و دست از جاسوسی بر ضد نهضت ما بردارد، راه
مذاكره درمورد برخی روابطی كه به نفع ملت است، باز میباشد.»
در
ادامهی گروگانگیری نیز دهها شخصیت و هیات نمایندگی، با عناوین
مختلف و بابهانههای گوناگون، سعی كردند تا با امام دیدار كنند، اما
هیچ یك نتوانستند در برابرسرسختی و ایمان امام به هدف خود، یعنی
به زانو درآوردن امپریالیسم مستكبر آمریكا ودفاع از حقوق ملت مظلوم
ایران، كاری از پیش ببرند.
به دنبال استعفای دولت موقت، شورای
انقلاب، به فرمان امام، مسؤولیت ادارهیامور اجرایی كشور را ـ تا
زمان تشكیل مجلس شورای اسلامی ـ بر عهده گرفته بودبنابراین، طی
این دوره، شاهد كشمكشهای فراوان اعضای لیبرال شورای انقلاب و
بهخصوص بنیصدر و قطبزاده با دانشجویان پیرو خط امام هستیم، كه
تلاش میكردندضمن انحراف این حركت اصیل، با طرح این ادعا كه
گروگانگیری سودی عاید كشورنمیكند و موجب سرافكندگی! كشور در سطح
جهان شده، پس باید آنها را آزاد كرده وتحویل آمریكا دهند. در مقابل،
اعضای اصولگرای شورای انقلاب مانند: حجةالاسلاموالمسلمین هاشمی
رفسنجانی و حضرت آیتالله خامنهای ـ رهبر معظم انقلاب ـ دركنار
امام ایستاده بودند و تلاش میكردند تا از حقوق ملت ایران دفاع كرده
و دولت كارتررا نیز سر جای خود بنشانند.
در همین ایام، یعنی آذر
1358 ه.ش، جلسهی شورای امنیت تشكیل میشود وهمانطور كه امام
پیشبینی كرده بود، ایران در جریان این جلسه محكوم میشود.
آقایهاشمی رفسنجانی، نظر نیروهای اصولگرا را، به تبعیت از امام،
اینگونه منعكسمیكند:
«اگر برای سازمان ملل ارزشی قائل بودیم،
در آن شركت میكردیم. ما از هماناول میدانستیم كه چه خواهد شد.
بنابراین، برای قطعنامهی شورای امنیت،ارزشی قائل نیستیم.»
با
توجه به افزایش فشارهای آمریكا ـ كه در قالب تلاش برای تحریم
اقتصادی ایران ومحكومیت كشورمان در دادگاه بینالمللی لاهه تجلی
یافته بود ـ امام خمینی تصمیمگرفتند تا سرعت بیشتری به مسایل
بدهند.
«لذا مقدمات تهیهی سه پروندهی جداگانه علیه آمریكا،
برای تسلیم به دادگاهفراهم میشود. پروندهی اول به هاشمی
رفسنجانی، وزیر كشور وقت، ارجاعمیشود كه مربوط به اتهاماتی بود كه
در مورد اختناق و زجر و شكنجههایی كهتوسط شاه و نقشی كه ساواك در
این مورد بر عهده داشت، تهیه و تدوین میشد.بنیصدر مامور رسیدگی به
مورد دوم، یعنی تجاوزاتی كه از طرف آمریكا بهامور اقتصادی ایران
وارد شده، گردید. بالاخره پروندهی سوم كه به قطبزادهمربوط میشد
عبارت بود از: رسیدگی به سیاست خارجی شاه و رشوهها وپیشكشهایی كه
شایع بود به رؤسای دولتها و روزنامهنگاران خارجی دادهمیشد و
همچنین روابط شاه با سرویسهای اطلاعاتی كشورهای بیگانه.
سهپروندهی مذكور باید تا آخر ژانویه 1980 (دیماه 1358) از هر جهت
آمادهمیشدند.»
در همین ایام والدهایم ـ دبیر كل وقت سازمان ملل
ـ نیز برای بررسی مساله واردتهران شد. وی كه میدانست كلید اصلی
حل مسایل در دست امام است، خواستارملاقات و مذاكرهی با ایشان شد،
اما امام چنین ملاقاتی را نپذیرفتند و یكی از اعضایشورای انقلاب
اعلام كرد كه امام قطعاً والدهایم را به حضور نمیپذیرد و این
مسالهمسلم است.
سپس آمریكاییها ـ به خیال خود ـ دست به اقدام
نهایی برای تعدیل موضع امامزدند، به تصور خود، حداكثر انعطاف ممكن
را به خرج دادند. سازمان ملل، در اواسطاسفندماه 1358 ه.ش بنا بر نظر
مساعد آمریكا، اعلام كرد كه یك كمیسیون تحقیقدربارهی جنایات شاه
را به ایران میفرستد. آنان پس از ورود به ایران، قبل از هر
چیزخواستار ملاقات با گروگانها شدند و ظاهراً فراموش كردند كه ماموریت
اصلیشانچیست. در این زمان بنیصدر و قطبزاده، مبارزهی سختی را
برای به دست آوردنكنترل گروگانها آغاز كردند، كه به كشمكش سختی
بین آنها و دانشجویان پیرو خط اماممنجر شد، كه در جای خود مورد
بررسی قرار خواهد گرفت. اما سرانجام دانشجویانموفق شدند گروگانها را
در اختیار خود نگهدارند.
امام نیز كه به علت ناراحتی قلبی
دربیمارستان مستقر بودند، پس از بهبودی و مرخصی از بیمارستان،
موضعگیری بسیارجالبی درباره كمیسیون تحقیق نمودند كه آب پاكی را
روی دست آنان ریختند. ایشاندر پیام خود به این شرط اجازهی
ملاقات اعضای كمیسیون با گروگانها را دادند كه آنهااولاً با
گروگانهایی ملاقات كنند كه «در پروندهی جنایات آمریكا و شاه
دخالتدارند.» دوم اینكه، این ملاقات برای «بازجویی» از گروگانها
باشد، سوم اینكه،«اگر هیات بررسی نظر خودش را در تهران درباره
جنایات شاه مخلوع و دخالتهای آمریكای متجاوز ابراز داشتند، ملاقات
با تمامی گروگانها بلامانع است.» شرط آخر،حقوقدانها را كه گفته
میشد، ممكن است جاسوسهای سیا نیز برای تبادل اطلاعات با گروگانها،
در میانشان باشند، رسوا كرد. چون بدون ملاقات برگشتند.
كیهان در
سرمقالهای در همین مورد با عنوان «پیام امام حقوقدانها را رسوا كرد»
بهزیبایی به نكات ظریف موجود در پیام امام اشاره میكند:
«نخستین
اصلی كه در این پیام، به صراحت میبینیم اصل استمرار و تداوم
مبارزه ضد امپریالیستی است. این نكته در پیام امام كاملاً مشهود
است كه،مبارزه علیه مستكبرین و مترفین جهانخوار در مقطع خاصی
تمام نمیشود...نكته دیگر این است كه، مبارزه برای آن است كه
الف) دست آمریكا از «تمامیمنطقه» كوتاه شود. ب) به تمام مبارزان
راه آزادی كمك كنیم تا قدرتهای استعماری و متجاوز را شكست دهند.
ج) و سرانجام برای آن است كه «استقلالهمه جانبهی خود را با تمام
قوا» به دست آوریم... سومین ویژگی این پیام «آزادیاز قید هر
قدرت» و بیزاری از هر نوع بردگی است... این است كه میبینیم، امام
نمایندگان آمریكا را هرگز نمیپذیرند و حتی پیامشان را جز با فرمان
جنگ پاسخنمیدهد، ولی پیام دیگران را بی پاسخ و بدون احترام
متقابل باقینمیگذارد...»
به دنبال اقدامات فریبندهی كمیسیون
تحقیق، كه به شكست انجامید آمریكا دست بهآخرین و به خیال خود
تاثیرگذارترین اقدام مسالمتآمیز ممكن میزند. كارتر در 26مارس 1980
(فروردین 1359 ه.ش) نامهای محرمانه خطاب به امام مینویسد و
ادعامیكند:
«ما آمادهی پذیرش حقایق جدی، كه مولود انقلاب
ایران است، میباشیم. اینامر، همچنان هدف و آرزوی ماست. زیرا من
تصور میكنم كه ما هدف واحدی ـرا كه صلح جهانی و برقراری عدالت
برای همهی ملل است ـ تعقیب میكنیم.»
امام بعد از ملاحظهی
نامه، دستور انتشار علنی آن را صادر كرد. افشای محتواینامه مذكور،
كه در حكم آبروریزی و یك افتضاح سیاسی برای دولتمردان كاخ
سفیدبود، همچنین نشانگر عمق بیگانگی كارتر و تیم همكار او با مفاهیم و
واقعیتهای انقلابو جامعهی ایران بود. عجیب است كه كارتر پس از
مشاهدهی سرسختیها وسازشناپذیری امام در برابر كلیهی فشارهای
اقتصادی و سیاسی، ردّ هیاتهای گوناگون در پوششهای مختلف و خلاصه
آگاهی از پافشاری امام بر موضع خود، باز هم از دركحقایق ناتوان
بوده و تصور میكند كه با ارسال یك نامهی فریبنده، میتواند فرد
قاطع واستواری، همچون امام، را نرم نماید. انتشار محتوای نامهی
مذكور موجب شد تا آمریكا برخورد نظامی را پیش بكشد. هنری كیسینجر ـ
وزیر خارجهی اسبق آمریكا ـ در همان زمان در واكنشی میگوید: «آمریكا
باید به مقامات ایرانی بگوید كه میهمانی تمامشد.»
به دنبال
پایان میهمانی! آمریكاییها تلاشهایی را برای حملهی نظامی به
ایران وآزادسازی گروگانهای خود آغاز میكنند كه، به لطف الهی، با
شكست مواجه میشوند.امام در تاریخ 5/2/1359 در این باره پیامی صادر
میكنند و میفرمایند:
«اشتباه كارتر در آن است كه گمان میكند،
با دست زدن به این مانورهای احمقانه،میتواند ملت ایران را كه
برای آزادی و استقلال خویش و برای اسلام عزیز ازهیچ فداكاری
رویگردان نیست، از راه خودش كه راه خدا و انسانیت است،منحرف كند.
كارتر باز احساس نكرد با چه ملتی روبهروست و با چه ملتی
بازیمیكند. ملت ما ملت خون و مكتب جهاد است. حمله به ایران
حملهی بهتمام بلاد مسلمین است.»
ایشان همچنین در تاریخ 14/3/59 در جمع اعضای شركت كننده در كنفرانسبینالمللی بررسی مداخلات آمریكا در ایران فرمودند:
«نباید
بیدار شوند آنهایی كه توجه به معنویات ندارند و به این غیب
ایماننیاوردند؟! كی این هلیكوپترهای آقای كارتر را كه میخواستند
به ایران بیایند ساقط كرد؟ ما ساقط كردیم؟ دشتها ساقط كردند. شنها
مامور خدا بودند. بادمامور خداست. قوم عاد را باد از بین برد. این باد
مامور خداست. این شنها مامورند، تجربه كنند باز!»
به دنبال این
حملهی ناموفق، مرگ شاه در یك بیمارستان نظامی در قاهرهـ كه شرط
استرداداو را به ایران را در عمل منتفی كرد ـ و تشكیل مجلس شورای
اسلامی كه نیروهای انقلابی اصولگرا و پیرو خط امام در آن اكثریت
داشتند، امام در مرداد سال 1359، حل مسالهیگروگانها را به
نمایندگان اولین دوره مجلس شورای اسلامی واگذار كردند. امام
همچنین در پیامی به مناسبت حج در 11 شهریور 1359 به تحلیل و بیان
مواضع خود در مورد مسألهی گروگانگیری میپردازند، كه آخرین و
جامعترین موضعگیری ایشان در این زمینه محسوب میشود و همین مواضع
نصبالعین نمایندگان مجلس شورای اسلامی قرارگرفته و در ادامه به
صدور بیانیه الجزایر و آزادی گروگانها در بهمن 1359 انجامید.
امام در این پیام، شرایط زیر را برای آزادی گروگانها اعلام كردند:
«بازپسدادن
اموال، لغو تمام ادعاهای آمریكا علیه ایران، ضمانت به عدم دخالت
سیاسی و نظامی آمریكا در ایران و آزاد گذاشتن تمامی سرمایههای
كشور.»
روزنامه كیهان در سرمقاله خود در تحلیل پیام تاریخی امام
چنین میگوید: «پیام امام نخست به تحلیل این جریان عظیم انقلابی
پرداخته است:
«بارها گفتهام كه گروگانگیری عكسالعمل صدماتی
است كه ملت ما از آمریكا خورده است.» این تحلیل یعنی: اولاً
گروگانگیری جاسوسان آمریكایی«عكسالعمل» است، نه «عمل». ابتدا به
ساكن، عكسالعمل «تدافعی» است نه عمل «تهاجمی». آغازگر تهاجم
«آمریكا»ست نه ما. ثانیاً تحلیل مزبور،گروگانگیری جاسوسان آمریكا را
عكسالعمل «ملت» میداند نه كار جدای ازملت توسط یك گروه محدود.
ملت هنوز در حال مبارزه است و مبارزهاش با ایادی شاه و «تنهی»
رژیم شاهنشاهی ادامه دارد... و اشغال لانه جاسوسی نیزیكی از
شیوههای جنگی و تاكتیكهایی است كه ملت محروم، مستضعف ومبارز
ایران در «نبرد نابرابر» خویش با نیرومندترین دشمن جهانی به كار
گرفتهاست. پیام امام بر آن است تا تبلیغات غرب و غربزدهها را
پاسخ دهد. تبلیغاتی كه بر اساس آن میخواهند چنین وانمود كنند كه،
جاسوسهای آمریكا را دولت،مقامات مسؤول یا به هر حال گروهی اندك
بازداشت كردهاند و عمل مزبور اقدامی تهاجمی است، كه از سوی ایران
آغاز شده است.»
كوتاه سخن آنكه امام راحل در طول 444 روز بحران
گروگانگیری، علیرغم تمامیمخالفتها و ابراز ضعفها و ناتوانیهای
داخلی و خارجی و نیز تهدیدات مكرر آمریكاو همپیمانانش، در برابر
تمامی فشارها ایستادگی كردند و با حمایت و ارائه راهنماییهای لازم
به دانشجویان پیرو خط امام، جریان گروگانگیری را در مسیر مناسب
هدایت نموده و سرانجام نیز شرایط مورد نظر خود را تا آنجا كه شرایط
داخلی وبینالمللی اجازه میداد، به آمریكاییان، كه به زورگویی در
جهان عادت كرده بودند،تحمیل نموده و به كشورهای مسلمان جهان سومی
و مستضعف، نشان دادند كه با تكیهبر نیروی ایمان، معنویت و حمایت
مردمی میتوان آمریكا را به زانو درآورد.
منبع: مرکز اسناد انقلاب اسلامی چهارشنبه 11/8/1390 - 19:51
تاریخ
تسخیر لانه جاسوسى
سفارتخانهها حق ندارند كه جاسوسى كنند، توطئه بكنند و اینها
جاسوسى مىكردند. ملتى كه براى خدا قیام كرده و شهادت طلب مىكند از هیچ
نمىترسد.
ما مدعى هستیم كه اینجا سفارتخانه نیست، اصلش قضیه سفارت در
كار نبوده و ما مدعى هستیم كه این آدمهایى كه در اینجا بودند، اینها اجزاء
سفارتخانه نبودند، به اسم سفارتخانه شما یك چیزى درست كردید كه لانه جاسوسى
است و بیایند ببینند كه آیا این چیزهایى كه در این سفارتخانه هست، اینها
اسباب دست جاسوسهاستیا وسایلى است كه سفارتخانه لازم دارد؟
ما كه مركز
جاسوسى را گرفتیم نه سفارتخانه را اینها اگر هم یك وقتبى عقلى كنند و فرض
كنید بریزند به ایران، این جوانهاى ما آنها را با چنگ و دندان از بین
مىبرند، نمىگذارند اینها یكیشان هم بروند. اگر هم این كارى كه كرده بود
رسیده بود به آنجایى كه بیایند در تهران و بیایند در این لانه جاسوسى آن
وقت مىفهمیدند كه با چه اشخاصى طرف هستند. در هر صورت من از شماها تشكر
مىكنم كه خودتان بدون اینكه غیر از خدا یك كسى وادارتان بكند (این چیزى
است كه از مبدا الهى جوشش پیدا كرده) خودتان وارد این میدان شدید.
این
دفعه دومى است كه آقاى پاپ براى من كاغذ مىدهند و اشخاص را مىفرستند.
دفعه اول براى آن لانه جاسوسى بود كه جوانهاى عزیز ما اطلاع پیدا كردند كه
این مركزى كه در ایران به اسم سفارت امریكا هستسفارتخانه نیست و اشخاصى كه
در آنجا هستند اشخاص دیپلمات نیستند بلكه جاسوسانى هستند كه در مركز
جاسوسى متمركز هستند و براى ضرر ملت ما، و كشور ما در آنجا مجتمع هستند و
آقاى پاپ شاید ندانسته توصیه كردند براى آنها و من در آن وقت مفصل تنبهاتى
به ایشان دادم.
ما باید هر چه فریاد داریم به سر اینها بزنیم و امروز
كه سالروز لانه جاسوسى است، من به ملتمان تبریك عرض مىكنم و این عملى كه
دوستان اسلام، مجاهدین اسلام انجام دادند، اگر این لانه جاسوسى در اینجا
بود، شاید ایران را به تباهى مىكشید.
دانشجویان مسلمان و مبارزى كه
لانه جاسوسى را اشغال كردهاند با عمل انقلابى خودشان ضربهاى بزرگ بر پیكر
امریكاى جهانخوار وارد نمودند و ملت را سرافراز كردند.
پیام امام خمینى به مناسبتسیزده آبان (روز دانشآموزان)
بسم الله الرحن الرحیم
روز سیزده آبان، روز هجوم وحشیانه رژیم منحوس به دانشگاه و كشتار دسته جمعى دانشجویان عزیز ماست.
رژیم
مخالف با تمام مظاهر تمدن و پیشرفت كشور، یك روز به مدرسه فیضیه و مدارس
علوم اسلامى در سراسر ایران حمله ور مىشد و یك روز به دانشگاه تهران و
مدارس و دانشگاههاى سراسر ایران، این مراكز دانش و دانشمندان. اكنون كه
سالروز حمله به دانشگاه است، براى پیوستگى بیشتر لازم است روحانیون عزیز قم
و تهران و سایر شهرستانهاى نزدیك به تهران در مراسمى كه در دانشگاه تهران
است، شركت نمایند و همچنین روحانیون تمام شهرهاى ایران در دانشگاه هر نقطه
از ایران كه بدین مناسبت مجلس بزرگداشتى برقرار كردهاند، شركت نمایند و با
حضور در دانشگاههاى سراسر ایران و پیوستن به دانش آموزان و دانشجویان و
استادان عزیز، توطئه هاى جدایى افكنانه بین این دو نیروى مترقى را خنثى
كنند.
دشمنان ما در هر فرصتخصوصا در این روز از هیچ توطئهاى
دستبردار نیستند و با هر وسیله ممكن مىخواهند آرامش را از ملت عزیز سلب
كنند.
بر دانش آموزان دانشگاهیان و محصلین علوم دینیه است كه با قدرت
تمام حملات خود را علیه امریكا و اسرائیل گسترش داده و امریكا را وادار به
استرداد این شاه مخلوع جنایتكار نمایند و این توطئه بزرگ را بار دیگر شدیدا
محكوم كنند. بر دانش آموزان، دانشگاهیان و محصلین علوم دینیه است كه با
تمام نیرو وحدت خویش را حفظ و از انقلاب اسلامى خود طرفدارى نمایند و بر
ملت است كه از این دو جناح عزیز با تمام قدرت پشتیبانى كنند. دستخدا به
همراه همگى باد.
والسلام علیكم و رحمة الله و بركاته
روح الله الموسوى الخمینى
10/8/58
بر
دانش آموزان و دانشجویان عزیز و اساتید و معلمان متعهد است كه با تمام
توان و قدرت در شناسایى عوامل فساد كوشش كنند و محیط آموزش و پرورش را از
لوث وجود آنان پاك نمایند.
از خداوند متعال بیدارى و هشیارى هر چه بیشتر نسل جوان را خواستار و رشد و تعالى علمى و اخلاقى آنان را خواهانم.
دانش
آموزان عزیز با كمال دقت و بیطرفى اعمال و كردار دبیران و معلمین را زیر
نظر بگیرند كه اگر خداى نكرده در یكى از آنان انحرافى ببینند بلافاصله به
مقامات مسئول گزارش نمایند و خود دبیران و معلمین با هشیارى مواظب همكاران
خود باشند تا اگر بعضى از آنان خواستند افكار انحرافى خود را در خلال تدریس
به فرزندان میهن اسلامیمان القا كنند، از آنان جلوگیرى نمایند و در صورتى
كه فایدهاى نبخشید، با قاطعیت مطلب را با مسئولان در میان بگذارند.
باید
توجه داشته باشید كه نفوذ منافقین و دیگر خرابكاران و افراد منحرف در
دبیرستانها و دیگر مراكز تعلیم و تربیت موجب تباهى اسلام است و مسئول آن،
همه دستاندركاران امور تربیتى مخصوصا دبیران و معلمان و دانشآموزان حزب
اللهى مىباشند.
دانش آموزان باید سعى كنند تاریخ انقلاب اسلامیمان را و
نقش وحدت بین خودشان و دانشگاهیان را با روحانیون بیاموزند، زیرا اگر
روحانیون شما را و شما روحانیون را بشناسید و با هم تفاهم كنید، مطمئن
باشید كه جناحهاى غربزده و شرقزده از منافقان و چپگرایان و دیگر خرابكاران و
منحرفان بر شما و كشور اسلامیتان طمع نخواهند كرد، و اگر هم طمع كنند، با
شكست قطعى مواجه خواهند شد.
دانشجو
اى
قشرهاى روشنفكر و اى قشرهاى نویسنده، قلمها و گفتار خودتان را در راه این
مستضعفین صرف كنید، اى دانشمندان ما، اى دانشجویان ما، اى فرهنگیان ما، اى
دانشگاهیان ما، اجتماعات خودتان را براى راه این مستضعفین تقویت كنید، شما
بودید كه اینهمه خدمت كردید و اینهمه خون دادید و اینهمه حبس رفتید و
اینهمه زجر كشیدید براى خلاصى از یوغ دشمنان، خلاصه از چپاولگرى چپاولگران،
نگذارید زحمات خودتان هدر برود، قلمها را در راه خدمتبه این خلق به كار
بیندازید، گفتار را در راه خدمتبه مستضعفین و اعمال را در خدمتبه
مستضعفین.
دانشجویان عزیز كه پیشروان انقلاب وانشاء الله كسانى هستند
كه مقدرات كشور ما بعد ازاین در دست آنهاست دانشجویان عزیزى كه در این
انقلاب همدوش همه برادران در راه اسلام قدم برداشتهاند خوش آمدند. عزیزان
من پیش من رهبرى مطرح نیست، برادرى مطرح است، خداى تبارك و تعالى در قرآن
كریم ما را برادر خوانده است. " انما المومنون اخوه" در اسلام رهبرى مطرح
نیست، اصلا بزرگان اسلام ما هم در عین حالىكه رهبرهاى معنوى بودند مع ذالك
پیششان مطرح نبوده است این معانى، من خدمتگزار شما باشم بهتر است تا اسم
رهبرى،
شما دانشجوهاى عزیز، خودتان درصدد این باشید كه از غربزدگى
بیرون بیایید. این گمشده خودتان را پیدا كنید، گمشده شما خودتان هستید، شرق
خودش را گم كرده و شرق باید خودش را پیدا بكند. آنها در صددند كه به هر
ترتیب شده استخودشان را به ما تحمیل كنند و شما باید مقاومت كنید.
مقام
معلم و مقام دانشجو كه باید مغز متفكر یك ملت را تشكیل بدهد، از امورى است
كه باید به آن توجه زیاد بشود و وظیفه معلم و دانشجو مشخص باشد تا انشا
الله بر آن طریقى كه اسلام مىخواهد و مقام انسانیت اقتضا مىكند، از همان
طریق راه بروند و طى مقامات را بكنند و به آنجایى برسند كه انسان شوند.
دانشجویان
ما باید خودشان اول توجه بكنند كه رفتار خودشان، كردار خودشان، گفتار
خودشان همه اینها منطبق با موازین اسلامى و اخلاقى باشد تا اینكه اگر مردم
را دعوت كردید. به اسلام و باید هم دعوت بكنید، حرف شما مخالف با عمل شما
نباشد. خودتان یك وضعى نداشته باشید كه وقتى بگویید، مسخره كنند كه آقا
خودش فلان است و ما را دعوت به چه مىكند.
از شما دانشجوهاى عزیز كه
امید آینده كشور اسلامى هستید تشكر مىكنم كه تشریف آوردید در این روز سرد و
با شما ملاقات مىكنم. شما مىدانید كه هر چه از خوبیها و بدیها براى یك
ملتى تحقق پیدا مىكند، وابستگى یا استقلال، در قید و بند بودن و اختناق یا
آزادى، تابع تربیتهاى دانشگاهى است. آنچه كه دانشگاه در یك كشورى نقش دارد
از امور مهمهاى است و نقش بزرگى دارد كه این نقش بزرگ را اگر ایفا كند و
به طور صحیح ایفا كند، كشور را به مقصد اعلاى خودش مىرساند.
این كارى
كه شما دانشجوهاى عزیز دارید و آن كار توجه به مسائل اسلامى دانشگاه، از
امور بسیار با اهمیت و ارزشمند است و از آن طرف بسیار با مسئولیت.
جوانان
متعهد در طول تاریخ به خصوص دانشجویان مسلمان در نسل حاضر و در نسلهاى
آینده سرمایههاى امیدبخش اسلام و كشورهاى اسلامى هستند. ایناناند كه با
تعهد و سلاح و استقامت و پایدارى مىتواند كشتى نجات امت اسلامى و كشورهاى
خود باشند و این عزیزاناند كه استقلال و آزادى و ترقى و تعالى ملتها مرهون
زحمات آنان است و ایناناند كه هدف اصلى استعمار و استثمارگران جهاناند و
هر قطبى درصدد صید آنان است و با صید آنان است كه ملتها و كشورها به تباهى
و استضعاف كشیده مىشوند.
و اكنون اى جوانان عزیز! و اى دانشجویان و
دانشمندان! و اى امید امروز و فرداهاى امت و اسلام! امانتبزرگ استقلال و
آزادى كه از دام دو قطب شرق و غرب با مجاهدت و فداكارى ملت عظیمالشان
ایران به دست آمده است، به شما عزیزان سپرده شده و مسئولیتبزرگى به عهده
همه گذاشته است، همه ملتبه خصوص دانشجویان مسلمان كه رهبران آینده هستند،
مسئول نگهبانى از این امانتبزرگ الهى مىباشند.
دانشگاه
دانشگاه
باید عالم درست كند، دانشگاه باید اشخاصى را درست كند كه مملكتخودش را
اداره كند از حیث علمیت، اداره كند از حیث فرهنگ، نه اینكه غایت آمال این
باشد، یك چیزى دستش بیاید برود تو یك ادارهاى بنشیند مهمل.
باید
شماهایى كه اهل دانشگاه و تربیت و اهل تعلیم هستید، جوانها را تربیت كنید و
تعلیم، همراه تعلیم، تربیتباشد. خداوند انشاءالله همهتان را حفظ كند،
همه موفق باشید موید باشید. من تا آنقدر كه هستم خدمت مىكنم به شما، آنقدر
كه مىتوانم، البته من كه نمىتوانم خدمت صحیح بكنم آنقدر كه مىتوانم
مىكنم.
باید دانشگاه اسلامى بشود تا علومى كه در دانشگاه تحصیل مىشود در راه ملت و در راه تقویت ملت و با احتیاج ملت همراه باشد.
معنى اسلامى شدن دانشگاه این است كه استقلال پیدا كند و خودش را از غرب جدا كند.
عزیزان
من! ما از حصر اقتصادى نمىترسیم، ما از دخالت نظامى نمىترسیم، آن چیزیى
كه ما را مىترساند وابستگى فرهنگى است (تكثیر حصار) ، ما از دانشگاه
استعمارى مىترسیم.
از خداوند تعالى سعادت ملت اسلام را و سعادت جوانها
را خواستارم و امیدوارم كه همانطورى كه پیشنهاد شده است. دانشگاهها را از
همه عناصر تخلیه كنند و از همه وابستگیها تخلیه كنند تا اینكه انشاءالله
یك دانشگاه صحیح، اخلاقى اسلامى، فرهنگ اسلامى تحقق پیدا بكند.
ما
انقلاب دانشگاه را از محصولش باید بفهمیم، اگر انشاءالله بعد از چند سالى
دیگر محصول، محصولى شد انسانى، محصولى شد اسلامى، محصولى شد كه براى كشور
خودشان زحمت مىكشند و كار مىكنند، مىفهمیم تحول پیدا شده.
دنیا را دانشگاه به فساد كشانده است و دنیا را دانشگاه مىتواند به صلاح بكشد.
منشا همه سعادتها، مادى و معنوى، از دانشگاه است.
همه چیز ما در دانشگاه است. همت كنید با هم دانشگاه را اصلاح كنید.
باید
همه اشخاصى كه علاقه دارند به این كشور، علاقه دارند به اسلام، علاقه
دارند به این ملت توانشان را روى هم بگذارند براى اصلاح دانشگاه، خطر
دانشگاه از خطر بمب خوشهاى بالاتر است.
دانشگاه دو راه دارد: راه جهنم و راه سعادت، راه ذلت و مسكنت و نو كرمابى و امثال اینها و راه عظمت و عزت و بزرگ منشى.
شما باید كوشش كنید و دانشگاه را اصلاح كنید و احساس كنید كه اسلام است كه مىتواند دانشگاه را اصلاح كند.
اگر دانشگاه اصلاح شد، كشور اصلاح مىشود.
دانشگاه را ببرید طرف اسلام، الهىاش كنید.
دانشگاه
را باید شما رو به خدا ببرید، رو به معنویتببرید و همه درسها هم خوانده
بشود، همه درسها هم براى خدا خوانده بشود. اگر این را توانستید كه شما براى
این كار بروید و این كار را بكنید در كارتان موفقید، چه برسید به مقصدتان،
چه نرسید به مقصدتان.
پیام امام خمینى در مورد گروگانها و تصرف لانه جاسوسى امریكا
ملت ایران در مقابل این خاندان كثیف و امریكا و عمال آنان دست از مبارزات بر حق خویش برنمىدارد و نخواهد برداشت.
دولت
ایران و جناب آقاى رئیس جمهور تمام كوشش و سعیشان را در استرداد شاه خائن و
اخذ اموال ملت ایران از او بنمایند كه ملت دلیر دست ازاین خواستبر حقشان
برنمىدارند و قدمى به عقب نمىگذارند.
یكى از آثار این خواست تصرف
لانه جاسوسى بود كه مورد تایید ملت قرار گرفت و چیزى جز عكسالعمل جنایات
دولت امریكا نمىتواند باشد اكنون كه كمیسیون بررسى و تحقیق در مداخلات
گذشته امریكا در امور داخلى ایران از طریق رژیم شاه سفاك، توسط جناب آقاى
رئیس جمهورى و شوراى انقلاب اسلامى ایران تحقق مىپذیرد. جنایات آنان به
اثبات خواهد رسید.
لازم است در آن روز ، معلولین عزیز و قهرمانان
انقلاب ما در این مجمع حضور یابند و خانواده شهدا، طومارهاى جنایات شاه و
امریكا را به محكمه بفرستند.
همانطور كه بارها گفتهام ما خواستار
استرداد شاه و اموال ملت از او مىباشیم. دانشجویان مسلمان و مبارزى كه
لانه جاسوسى را اشغال كردهاند با عمل انقلابى خودشان ضربهاى بزرگ بر پیكر
امریكاى جهانخوار وارد نمودند و ملت را سرافراز كردند ولى از آنجا كه
درآینده نزدیك نمایندگان مردم در مجلس شوراى اسلام اجتماع مىنمایند. با
نمایندگان مردم است تا نسبتبه آزادى گروگانها و امتیازاتى كه در قبال آن
باید بگیرند تصمیم گیرند زیرا این مردماند كه باید در جریانات سیاسى دخالت
داشته باشند; البته تا تشكیل مجلس شوراى اسلامى، شوراى انقلاب و جناب رئیس
جمهور كوشش خودشان را درباره برگرداندن شاه و اموال ملت و جریانات سیاسى
كه زمینه اینگونه خواستها را فراهم مىكند، مبذول دارند از خداوند متعال
نصرت اسلام و شكست دشمنان اسلام را خواستارم.
( چهارم اسفند 1358)
سخنرانى
مهم حضرت امام درباره اشغال لانه جاسوسى آمریكا در جمع دانشجویان دانشكده
اقتصاد دانشگاه اصفهان و گروه فنى اعزامى به پاكستان
شما
مىبینید كه الان مركز فساد امریكا را جوانها رفتهاند گرفتهاند و
امریكاییهایى هم كه در آنجا بودند گرفتند و آن لانه فساد را به دست آوردند و
امریكا هم هیچ غلطى نمىتواند بكند و جوانها مطمئن باشند كه آمریكا هیچ
غلطى نمىتواند بكند، بیخود صحبت اینكه اگر دخالت نظامى، مگر امریكا
مىتواند دخالت نظامى در این مملكتبكند؟ امكان برایش ندارد، تمام دنیا
توجهشان الان به اینجاست. مگر امریكا مىتواند مقابل همه دنیا بایستد و
دخالت نظامى بكند؟ غلط مىكند دخالت نظامى بكند. نترسید، نترسانید. همین
تعبیرى كه جوانهاى ما از روى باز احساسات جوانى كردند كه اگر چنانچه امریكا
بخواهد دخالت نظامى بكند ما چه خواهیم كرد. اصلا این اگرش را هم نباید
بگویند. امریكا عاجز از این است كه دخالت نظامى در اینجا بكند، اینها یك
مسائلى در پیششان است، یك مطالبى در پیششان است كه روى آن مطالب
گرفتاریهایى دارند، نمىتوانند این كارها را بكنند. اگر آنها مىتوانستند
دخالت نظامى بكنند، شاه را نگه مىداشتند. با تمام قدرتشان، قدرتهاى تبلیغى
چیز كردند كه نگش دارند و ملت ما اعتنا نكرد به آن و نه تنها او، همه
قدرتها پشتسر هم ایستاده بودند كه نگه دارند شاه را و نتوانستند نگه دارند
براى اینكه ملت ما یك چیزى را كه خواست نمىشود مقابل ملتبایستد كسى و چه
بكند. هیچ ابدا. این مطلب را اصلا جوانهاى ما پیش نیاورند این مطلب را كه
دخالت نظامى، آنها همیشه دخالتهایشان دخالتهاى شیطنتى است، توطئه است. آنها
اگر بخواهند یك كارى هم بكنند، وادار مىكنند جوانهاى ما را كه آنها تظاهر
بكنند و در تظاهر اعمال آنها بیایند درگیرى بكنند یا اینها و یك غائله راه
بیندازند كه ما نتوانیم یك محیط آزاد پیدا بكنیم، یك محیط آرام پیدا كنیم و
مسائلى را كه مىخواهیم طرح بكنیم و مىخواهیم ایجاد بكنیم، بتوانیم. آنها
از این راه شیطنتها پیش مىآیند. آنها شیطانهایشان را پیش همین جوانهاى
صافدل عزیز مىفرستند تبلیغات مىكنند. مىنویسند به دیوار چه مىكنند،
عده. عده. یك وقت مىبینید كه یك عده جوان را راه انداختند توى خیابانها به
یك تظاهراتى. تظاهرات بحق لكن آنها از همین تظاهرات بحق مىخواهند استفاده
ناحق بكنند.
همین قضیهاى كه الان قضیه روز است در دنیا. قضیه قضیه
سفارت امریكا یعنى نه سفارت، محل توطئه آمریكا جوانها كشف كردند خیلى از
چیزهایش را در همین قضیه دیشب به ما اطلاع دادند كه زمزمه است در تبریز و
در تهران و در بعضى جاهاى دیگر كه یك تظاهراتى بكنند براى پشتیبانى از آقاى
مهندس بازرگان. خوب همین قضیه را آنها خواستند (حالا نمىدانم موفق بشوند
یا نه) خواستند كه یك همچو چیزى درستبكنند بعد كم كم این را بكشانند به یك
جایى كه مثلا سفارت عراق هستبریزند بشكنند، سفارت - فرض كنید كه -
افغانستان هستبریزند بشكنند كه مملكت ایران را موجه كنند با همه ممالك. آن
شیاطین یك همچو نقشههایى دارند. جوانهاى ما باید بیدار بشوند كه تحت
تاثیر اینها واقع نشوند، اینها كه مىگویند تظاهر بكنید. مگر آقاى بازرگان
با شوراى انقلاب مخالفتى دارند؟ اینها همه و همه یك باب است منتها آقاى
بازرگان یك قدرى خسته شده بودند، یك قدرى - عرض كنم - عذرهایى داشتند و
گفتند كه حالا من كنار باشم، لكن نه این است كه حالا ایشان كه كنار هست
دیگر آقاى بازرگان دخالتى در امور ندارد، ایشان یكى از آن اشخاصى است كه
مورد احترام همه است. خیال نكنند كه یك بىاحترامى به ایشان شده است، نخیر
مورد احترام است و براى خاطر یك امرى كه ملت هم قبول دارند، نیفتند توى
خیابانها راه بیندازند یك چیزى كه آنها كه مىخواهند یك بازى درست كنند، یك
وقتى یكى را بزنند بكشند. یك دو تا شعار از (شما اگر یادتان باشد من نبودم
در اینجا لكن براى من نقل مىكردند. این دستهجاتى كه در قم آن وقتبر ضد
رژیم سابق شعار مىدادند، اینها شعار آرام مىدادند، یكدفعه مىدیدند كه از
اینجا یك كسى یك چیزى انداختیك شیشهاى را شكست، یك بانكى را شكست، یك
جایى را خراب كرد، گاهى یكى آدمى راكشت، مىریختند به جان هم، یك كشتار
پیدا مىشد زیاد. آنها روى حساب، همیشه روى نقشه حساب مىكنند و اینطور
كارها را مىكنند، قضیه دخالت نظامى ابدا مطرح نیست، دخالتهاى توطئهگرى
اینطورى یعنى از قواى خود ما استفاده مىكنند، قوه خودشان را از آن استفاده
نمىكنند، در این ممالك از قواى خود ما استفاده مىكنند. خوب شما كردستان
را ببینید كه اینها از چه استفاده مىكنند، یك نفر سرباز امریكایى نمىآید
آنجا یك كارى بكند، آنها با شیطنت استفاده مىكنند از خود این افرادى كه یا
وابسته هستند به آنها یا اعوجاج دارند، آن وقت این دست دومىها كه اعوجاج
دارند، از سادهدلى بعضى از كردها استفاده مىكنند، با آنها یك - چیز -
صحبت مىكنند منتشر مىكنند كه بنا دارند كه تمام كردستان را بكوبند. این
ارتش ایران كه رفته آنجا براى اینكه جلوگیرى كند از اینكه آنها دارند
مىكشند و سر مىبرند و اذیت مىكنند، فورا آنها دنبالش برمىدارند
مىنویسند كه ما مىخواهیم; یعنى دولت ایران مىخواهد كه كردها را بكوبد.
آن رفته كه كردها را حفظ بكند اینها مىگویند رفته كردها را بكوبد.
این
اشخاصى كه هى فدایى خلق خودشان را معرفى مىكنند، من كه در این چیزهائى كه
براى پشتیبانى از این جوانها بود كه آنجا را گرفتند، به گوش من نخورد كه
اینها پشتیبانى كرده باشند. اگر اینها امریكایى نیستند، چطور پشتیبانى
نكردند از اینها؟ اگر اینها مال شوروى هستند خودشان یا خیر ملى هستند. آدمى
كه ملى است، با امریكا خوب دشمن است همانطورى كه همه ملت ما دشمن شماره
اول خودش را امروز امریكا مىداند. براى اینكه دشمن شماره اول ما را برده
است امریكا نگه داشته است. آن وقت هم كه آن بود، دشمن شماره یك ما آنها
بودند اینها اذناب آنها بودند، اینها كسانى بودند كه ماموریت داشتند براى
وطنشان، یعنى ماموریت داشتند كه این وطن را نگذارند كه یك قدم جلو برود.
مایى كه و شمایى كه و ملت ما كه دشمن شماره یكش را امریكا مىداند و حالا
هم كه جوانها رفتند آنها را گرفتند دیدند كه مركز توطئه بوده آنجا، به گوش
من نخورد كه از این فداییان خلق یك پشتیبانى از اینها شده باشد.
(تاریخ سخنرانى 16 آبان 1358)
دلایل تبعید از كلام امام
سئوال: آیا دلایل تبعید خودتان را مىتوانید تشریح كنید؟
جواب:
پانزده سال قبل كه شاه قصد داشتبه دستور امریكا لایحه مصونیت مستشاران
امریكایى را به تصویب مجلسین برساند، من این خیانتشاه را نسبتبه ملت
ایران، در طى یك سخنرانى و صدور یك اعلامیه محكوم نمودم و ملت ایران را از
این سیاست استعمارى امریكا مطلع ساختم كه پس از چند روز مرا از ایران پس از
آنكه شبانه به منزلم در قم حمله كردند، دستگیر و سپس به تركیه تبعید
نمودند و در آنجا هم دولت تركیه تحت فشار افكار عمومى از دولت ایران خواست
كه محل تبعید مرا كشورى غیر از تركیه قرار دهد كه سر انجام به عراق تبعید
شدم و در آنجا پس از حدود پانزده سال، دولت عراق تحت فشار شاه مخالفتخود
را با فعالیتهاى اسلامى من علیه رژیم سلطنتى و شاهنشاهى ابراز كرد و از این
جهت تصمیم گرفتم كه به كویت كه یك كشور اسلامى استبروم تا در آنجا در
مورد محل اقامتم تصمیم بگیرم و با داشتن ویزاى آن كشور، دولت كویت از ورود
من به آن كشور جلوگیرى نمود و به ناچار به فرانسه آمدم، اقامت من در اینجا
نیز موقتى است.
(تاریخ مصاحبه: 14 آذر 1357)
مصاحبه خبرنگار روزنامه فرانسوى لوموند (اریك رولو) با امام خمینى (س)
سئوال: شما موضع دانشجویان ایرانى را تایید كردید، آیا نگهدارى گروگانها با قوانین اسلامى مطابقت دارد، حتى در موقع جنگ؟
جواب:
آنجا من به شما گفتم مثل اینكه اشتباه به شما رسید و شاید باز این اشتباه
را دستگاههاى تبلیغات صهیونیستى كرده باشند. آنچه من گفتم این بود كه ما
نمىتوانیم ملتى را كه اینقدر از امریكا ضربه دیده، اگر چنانچه امریكا شاه
را نگه دارد و این امر طولانى شود یا بخواهد مملكت ما را بمباران كند، ما
نمىتوانیم جوانان را كنترل كنیم. مردم ما پنجاه سال است كه از امریكا ضربه
خوردهاند. ممكن است كه جوانهاى ما اینجاها را خودشان به هم بزنند. من
اینطور گفتم، نه اینكه ما ابتدائا این كار را مىكنیم. الان هم آنها در
كمال خوشى و آسایش هستند و تبلیغات آقاى كارتر بر خلاف این است لكن واقع
این است. من فرستادم تحقیق كردم، به گروگانها هیچ صدمهاى نرسیده است و
اسلام با همه مردم دنیا مىخواهد با خوبى رفتار كند. بله، اسلام با كسانى
كه توطئه گر هستند و بخواهند برخلاف مصالح مسلمین و مصالح بشر عملى بكنند
با آنها هم سختگرى مىكند.
( تاریخ مصاحبه: 9 آذر 1358)
مصاحبه با خبر نگاران در 27 آبان ماه 1358
سئوال: آیا حضرتعالى هنوز مىفرمایید كه اگر شاه به ایران بازنگردد گروگانهاى امریكایى آزاد نخواهند شد؟
جواب:
بسم الله الرحمن الرحیم. این مسئله مربوط به ملت است. سى و پنج میلیون ملت
ما خواستشان این است و باید ما بررسى كنیم راجع به اینكه چرا ملت ما
مىخواهد كه شاه بیاید و تا نیاید دست از این گروگانها برداشته نخواهد شد و
چرا كارتر اینقدر اصرار دارد، قضیه این نیست كه شاه بیاید ایران، ملت ما
شاه را كه دشمن خودش مىداند مىخواهد چه بكند. یك تحفهاى نیستبراى ملت
ما كه بخواهد او را در موزه نگه دارد، بلكه مطلب این است كه دو جهت هست كه
ملت ما مىخواهند شاه بیاید و ما اصرار داریم، كه این دو جهتیكیش اهمیتش
بیشتر از دیگرى است. یك جهت راجع به اینكه ما ملتى هستیم كه الان اقتصادمان
خیلى قوى نیست و داراییهاى ایران، بسیار در دستشاه مخلوع و بستگان اوست و
این در بانكهاى امریكا و سایر كشورها متمركز است. و اینها همه مال ملت است
و اینكه ما اصرار داریم شاه را بیاوریم براى این است كه معلوم بشود كه این
اموال فقرا كه در دست اینها و عمال اینها هست در كجاها هست و باید برگردد
به ملت و مطلبى كه اهمیتش بیشتر از این است. این است كه ما مىخواهیم او
بیاید و ما ریشه این جنایاتى كه این شخص در طول سىو هفتسال تقریبا به
ایران كرده است و این خیانتهایى كه به ایران كرده است و این آدمكشیهاى
دستجمعى كه كرده است ما به دستبیاوریم كه این با امر كى بوده. یك انسان،
یك آدم كه مىخواهد در یك مملكتى حكومت كند بىجهت اینقدر جنایت نمىكند.
این عامل اشخاصى بوده است. خود ایشان هم مىگوید من مامور بودم براى وطنم.
ما مىخواهیم آن امر را پیدا بكنیم كه آنكه امر كرده است كه ایشان در وطنش
اینهمه جنایتبكند كیست و چه اشخاصى هستند؟ از این جهت ملت ما اصرار دارد
به اینكه این آدم بیاید و این دو مطلب ثابتبشود در محاكمه. محكمه هر جور
حكم كرد عمل بشود. و اما اینكه كارتر اصرار دارد به اینكه ایشان نیاید،
باید ما ببینیم كه این از باب این است كه آقاى كارتر بشر دوست است و حس
انساندوستى این آقا، این آقاى كارتر او را وادار كرده است كه اینقدر اصرار
بكند و در مقابل ملتهاى اسلامى بایستد و ارعاب بكند و آنهمه مطالب پیش
بیاید و منطقه را به خطر بیندازد، این براى این است كه یك آدمى است
انساندوست و براى انساندوستى - كه - این نحو مىكند؟ ما در آقاى كارتر این
انساندوستى را سراغ نداریم براى اینكه از اعمال ایشان معلوم است كه ایشان
این حس را ندارند. كسى كه یك جانى را در حفظ خودش و حمایتخودش به عنوان
انساندوستى نگه مىدارد نباید در ممالك بسیار، اینقدر جنایتها را و اینقدر
آدمكشیها را علتباشد. این آدم انساندوست نیست و حس انساندوستى این چیز را
نكرده است. اگر در ایشان حس انساندوستى بود. سى و پنج میلیون انسانهایى كه
در ایران بودند كه یكیشان هم محمدرضا بود و همه از یك ملت و از یك كشور
هستند، چه شد كه در ظرف سىو هفتسال آنهمه جنایات بر ما شد و اخیرا با دست
این شخص آنهمه كشتار مىشد و در حكومت آقاى كارتر بود و ایشان ابدا حس
انساندوستىشان اسباب این نشد كه یك تقاضایى لااقل از این شخص بكند كه نكن
این كار را، بلكه آنطور كه ما مىدانیم ایشان علاوه بر اینكه تقاضا
نكردهاند تهییج هم كردهاند. ، و اما اینكه اصرار دارند و از جهت
انساندوستى معلوم شد نیست، معلوم مىشود براى این است كه اسرار او فاش
نشود، اسرار روساى امریكا فاش نشود. ما با بودن شاه در اینجا اسرار شخص
كارتر و اسرار اسلاف او را فاش خواهیم كرد و به ملت امریكا ارائه خواهیم
كرد و ملت امریكا مىفهمد كه گرفتار چه روساى جمهورى هستند كه ملتشان را به
تباهى كشیده است و آبروى ملتشان را در بین مسلمین از بین برده است. ما
براى این مىخواهیم كه بیاید و ایشان براى این جهت مىخواهد كه نیاید. این
اصرار او به نیامدن براى اینكه خوف این را دارد كه اسرار فاش بشود و ایشان
دیگر نتوانند در مملكتخودشان یك زندگى صحیح داشته باشند و دیگر ریاست
جمهورى ایشان هم فاتحهاش خوانده بشود و مملكت امریكا هم اگر مطلع بشود از
مسائل و مطلع بشود از مصایب ما و مطلع بشود و رسانههاى گروهى به آنها
بفهمانند كه در این مملكت چه گذشته است و اینها از دست روساى جمهور امریكا و
دیگر روساى ابرقدرت، بر ما گذشته است اگر یك همچو احساسى را بكنند این
طرفدارى از كارتر را نمىكنند و من هم احتمال این را مىدهم كه طرفدارى از
كارتر یك قشر از اشخاصى است كه تحت نظر خود آنها هستند نظیر آن طرفداریهایى
كه در اینجا از شاه مىشد. از شاه مخلوع مىشد كه وقتى كه مثلا رئیس جمهور
امریكا مىآمد به ایران عده كثیرى را مىبردند به استقبال به اسم ملت. در
صورتى كه ملت هرگز از این امور اطلاع صحیح نداشت و هرگز حاضر نبود كه
استقبال بكند از شاه یا از مهمانهاى شاه لكن آنها عده زیادى داشتند كه این
كارها را انجام مىدادند. من احتمال مىدهم كه آقاى كارتر هم عده زیادى از
قبیل سازمان امنیت و اشخاصى كه مربوط به خودش است داشته باشد و آنها به
دانشجوهاى ما در خارج این اهانتها را مىكنند و این سختىها را مىگیرند و
خود آقاى كارتر هم كه آقاى انساندوستى است دانشجوهاى ما كه براى تحصیل علم
آنجا رفتند، در آنجا آنطور با آنها رفتار مىكند و وادار مىكند كه آنها را
اذیت كنند، وادار مىكند كه سگ به جان آنها بیندازند و آنطور جنایات را
بكنند. این آقاى انساندوست وضعش این است و ما كه یك ملت مظلومى هستیم ما
مىخواهیم كه آن كسى كه به ما خیانت كرده استخودش و اساس كارهایش معلوم
بشود.
سئوال: ولى این جواب این نیست كه آیا به اصطلاح اسرا آزاد خواهند شد یا نه؟ و ایشان آن جواب را مىخواهند.
جواب:
جواب شد. براى اینكه - اسرا یعنى - ملت نمىگذارد. ملت ما مىخواهد و
نمىشود غیر از این، ما بر خلاف ملت نمىتوانیم عمل بكنیم.
سئوال: آیا این اسرا بنابراین همین جا خواهند ماند براى همیشه ؟
جواب:
خواهند بود تا شاه بیاید. اختیار این اسرا در دست كارتر است. این اسرا را
مىتواند كارتر اینجا آزاد كند مادامى كه بفرستد مجرم ما را به ما تحویل
بدهد و ما هم اسرا را.
سئوال: و تنها در آن صورت است كه شاه برگردانده بشود. در غیر این صورت و لاغیر؟
جواب:
نه خیر اینقدر بخواهد سئوال كند بیشتر از یك سئوال را جواب نمىدهم. نه
خیر بگویید من وقت ندارم. ما باید، بیشتر از این وقت ندارم سئوال كنید
جوابتان را بدهم.
مصاحبه خبرنگار سى. بى. اس (S .B .C) امریكا با امام خمینى (س)
سئوال:
حضرت آیتالله، آقاى كارتر دولت ایران را متهم به عملیات تروریستى مىكند و
مصرا مىگوید كه اگر خداى ناخواسته چنانچه صدمهاى در ایران به اسرا وارد
بشود رژیم شما مسئول این مسئله خواهد بود.
جواب: ملتسىو پنج
میلیونى تروریست هستند؟ ! از آقاى كارتر باید پرسید كه تشخیص شما در مسائل
سیاسى هم همین طور است كه یك ملتسىو پنج میلیونى كه همه پشتیبانى از
اینها كردند باز شما مىگویید تروریست هستند! من دیدم كلامى كه از اییشان
صادر شده است، معالاسف كلام عاقلانهاى نبود كه: اینها دانشجو نیستند
اینها لات هستند. اینها تروریستاند.
- دانشجوها، با لات در منطق شما
یكى هستند؟ ! لاتها و اراذل با دانشجوها را شما در منطقتان یكى مىدانید؟ !
توهین به دانشجوها در سراسر كشورهاى عالم نیست این مطلب؟ ملت ما را شما
تروریست مىدانید؟ تشخیص شما در مسائل سیاسى هم همین طور است كه ملت ما را
تروریستبدانید؟ ! شما مطمئن باشید كه ملت ما مسلم است و مسلم تروریست نیست
و با اینها با كمال رافت عمل مىكند. بهتر است از معامله شما با دانشجوهاى
ما در خارج كشور كه آنطور شما دارید عمل مىكنید آیا عمل شما تروریستى است
كه دانشجوهاى ما را آنطور اذیت مىكنند و سگها را به جان آنها مىریزند.
یا نگهدارى اینها در یك محفظهاى كه محل خودشان بوده است و همه جور آسایش
برایشان فراهم است و آمدند دیدند و ما اجازه دادیم كه هر روز بروند آنها را
ببینند؟ این عمل تروریستى استیا این عمل انسانى است؟ و اعمالى كه امثال
شماها انجام مىدهید یك اعمالى است كه شبیه به اعمال تروریستى است.
سئوال:
حضرت امام اجازه مىفرمایید كه ایشان بروند به سفارت سابق امریكا و با
گروگانها صحبتبكنند و از سلامتیشان به اصطلاح و رفتار خوبى كه با آنها
مىشود به دنیا بگویند.
جواب: مانعى ندارد خوب بروند آنجا جوانها
آنجا هستند و آنها هم مانعى پیششان نیست كه كسى برود ببیند - آنها - ببینند
آنها سالماند و حالشان خوب است و در رفاه هستند. ابدا چیزى كه موجب
گرفتارى آنها باشد نیست. فقط در یك محلى هستند كه حفاظت مىشوند و ابدا
آسیبى به آنها نخواهد وارد شد، اصلا، اصلش با این امور با اسیر اسلام بسیار
رفتار انسانى مىكند و او را از همه جهات حفظ مىكند و ما هم تابع اسلام
هستیم و جوانهاى ما هم دانشجوهاى اسلامى هستند و با آنها حتما بدانید كه
رفتار خوب مىكنند - حتى من پسرم را گفتم كه باید آن جهت را شما گوشزد كنید
و خودتان مشاهده كنید و ایشان گفتند كه نه آنها حالشان خوب است و من
امیدوارم كه تا آخر هم حال اینها خوب باشد و ابدا آسیبى به آنها وارد نشود و
آنها از امریكا بخواند و از كارتر بخواهند كه وسایل آزادى آنها را او
فراهم كند. ملت ما یك امر مشروعى دارد. یك حرف مشروعى دارد این حرف را قبول
كنند. اینها هم آزاد خواهند شد.
سئوال: اجازه مىفرمایید بگویم فقط خودشان بروند. مىفرمایید كه خودشان تنها بروند.
سئوال: حضرت آیت الله، در ازاء آزادى اسراى زن و سیاهانى كه دستور فرمودید، شما چه انتظارى از دولت امریكا دارید؟
جواب:
ما آزادى زنها را و آزادى سیاهها را براى این قایل شدیم كه زنها در اسلام
یك احترام ویژه دارند و سیاهپوستان هم تحت فشار امریكا بودند و ظلم بر آنها
شده است و آنها را ما آنطور مقصر نمىدانیم بلكه آنها شاید تحت فشار بودند
كه اینجا آمدند و لهذا ما براى امتثال امر اسلام و خدا این عمل را كردیم و
انتظارى از آقاى كارتر نداریم و پاداشى نمىخواهیم. تمام مطلب ما این است
كه كارتر، این خیانتكار را به ما پس بدهد و شخص مجرمى كه در یك مملكتى به
یك ملتى جرم كرده است، در تمام قوانین دنیا این است كه باید پس داده بشود
به خود آن مملكت و ایشان - بر تمام - بر خلاف تمام موازین عقلى و عقلایى
عمل مىكند.
خبرنگار: حضرت آیت الله، به نظر ما یك مرد بسیار بسیار
مهربان مىآیید. یك مرد مقدسى، چهره مقدسى دارید. خیلى قیافه حضرت آیت الله
مردمى هست و من هم به عنوان یك انسان فقط آرزو مىكنم، دعا مىكنم كه خداى
ناخواسته هیچگونه آسیبى به اصطلاح وارد نشود به روابط بین دو تا مملكت،
چیز خارقالعادهاى پیش نیاید.
منبع: سایت حوزه چهارشنبه 11/8/1390 - 19:51
تاریخ
مترجم: فریبا ابتهاج شیرازی
پنجم اردیبهشت ماه، سالروز شکست مفتضحانه آمریکا در طبس
در سال 58 است. شکستی که انقلاب الهی ایران، سلیمانوار باد را به خدمت
گرفت تا ریگهای روان را در کویر طبس و در میانه شب به سراغ جنود شیطان
بفرستد و آن سرافکندگی و درماندگی تاریخی را برای فیلسواران ابرهه به بار
آورد. تسخیر لانه جاسوسی آمریکا توسط خواهران و برادران دانشجوی مسلمان که
به تعبیر امام خمینی انقلاب دوم بود، نقطه عطفی در تاریخ انقلاب اسلامی و
مبارزات ضد آمریکایی به شمار میرود و شکست حمله آمریکا به ایران در طبس
نقطه عطفی در 444 روز ماجرای لانه جاسوسی میباشد.
خانم دکتر معصومه
ابتکار که آن روز، خود از دانشجویان مسلمان پیرو خط امام و از تسخیرکنندگان
لانه جاسوسی بود و اینک معاون رییس جمهور و رییس سازمان محیط زیست کشور
میباشد، خاطرات تحلیلی خود از این واقعه مهم را با تلاش آقای «فرد ای رید»
و همکاری حجتالاسلام والمسلمین سیدمحمد موسوی خوئینیها که از نخستین
روزهای این جریان همراه دانشجویان بود، نوشته است. متن اصلی کتاب که به
زبان انگلیسی و به نام «تسخیر در تهران»، میباشد نخست سال گذشته میلادی در
کانادا منتشر شد و اخیرا توسط خانم فریبا ابتهاج شیرازی از همکاران محترم
پیام زن به فارسی برگردانده و ویراستاری شده است. این کتاب که توسط
انتشارات روزنامه اطلاعات و با شمارگان 5250 نسخه منتشر شده در حجم 350
صفحه و با قیمت 950 تومان در اختیار علاقهمندان قرار گرفته است. کتاب
تسخیر که با مقدمه آقای خوئینیها و سپس مقدمه مبسوط آقای «فرد ای رید»
آغاز میشود، در ده فصل سامان یافته است. فصل نهم کتاب با عنوان «شکست
نیروهای دلتا» به شرح و تحلیل واقعه طبس و شکست توطئه آمریکا برای نجات
جاسوسان اختصاص یافته است. اینک در بیست و یکمین سال شکست مفتضحانه آمریکا
که چیزی جز لطف و عنایت الهی نبود، شرح ماجرا را از روایت خانم ابتکار
میشنویم و به روح شهدای انقلاب اسلامی به ویژه شهدای دانشجوی پیرو خط امام
که اسامی 32 نفر از آن عزیزان در پایان کتاب آمده است درود میفرستیم و از
سرکار خانم ابتکار و نیز خانم ابتهاج که با انتشار این بخش کتاب موافقت
کردند، سپاسگزاریم.
شکست نیروهای دلتا
ابرهه در
شبی ظلمانی پیشاپیش سپاه خویش سوار بر فیل به جلو میتاخت. او همه
نیروهایش، فیلها و سواران را گرد آورده تا حمله به کعبه را که از دیرباز
منتظرش بود آغاز کند. هنگامی که این مردان مغرور در بیابان به پیش
میرفتند، هیچ کس به جز مرد روشنبینی از تبار پیامبر که تنها به نماز شب
ایستاده بود از آن آگاه نبود. او میگفت: «خدایا، ای حافظ کعبه، تو با
نعماتت بر این زمین منت نهادهای تا در هر گوشه دور افتاده تو را عبادت و
ستایش کنند...
پس این سرزمین را خود حافظ باش، که این خانه از آن توست[...]»
و
بدین سان خداوند پرندگان ابابیل را فرستاد تا ریگهایی را که در منقار
داشتند بر سر متجاوزین بریزند و آنان همچون برگهای خزان بر زمین ریختند... و
اراده خدا بر این قرار گرفت که کعبه آسیبی نبیند تا منبع الهام و الگوی
نوع بشر باشد.
برخی حوادث در تاریخ ناگهان پرتوی از نور بر اتفاقات
گذشته و آینده میافکنند. آنها همچون شهابی نورانی قلب تیرهترین شبها را
شکافته و اثر درخشانی از خود برجای میگذارند. واقعه طبس یکی از این
رویدادها بود. رویدادی که اشغال سفارت آمریکا و گروگانگیری را در مرکز
توجه افکار جهانی قرار داد.
نظم جهان دو قطبی که در دهه 1980 بر دنیا
حاکم بود، کشورهای تحت ستم را بر سر دو راهی انتخاب شرق یا غرب قرار
میداد. اما ناگهان، انقلاب اسلامی راه حل دیگری ارائه نمود و موازنه
قدرتهای حاکم را بر هم زد و همه باورهای پیشین را تغییر داد.
کمتر از یک
سال پس از سقوط شاه، به نظر میرسید ماجرای گروگانگیری به جهان ثابت کرده
که ایده «رهبری آمریکا» ظاهری است و نمیتواند در برابر ایمان و عزم
تودههای میلیونی مقاومت کند.
ناگهان، ناتوانی و ابزار به ظاهر قدرتمند
امپریالیسم آشکار شد. در طبس، قرار بود ماشین جنگی مهیب غرب که از دیر باز
منبع وحشت و انقیاد بود، برای نمایش قدرت به کار گرفته شود. ولی در عوض،
شکست کامل این ماشین، از ضعف قدرت نظامی آمریکا پرده برداشت.
روز
دوشنبه، دوم اردیبهشت 1359، گروهی از سازمان بینالمللی صلیب سرخ از
گروگانها بازدید کرد. چنانچه بعدا مشخص شد، مأموریت واقعی آنها تأیید محل
نگهداری بیشتر گروگانها در داخل مجتمع سفارت بود. در دفترچه خاطراتم از
پنجشنبه، پنجم اردیبهشت به عنوان روزی پرکار یاد نموده و افزوده بودم که
برخی احساسات، آن شب را، برایم به شبی عجیب و به یاد ماندنی تبدیل کرده
است.
طبق معمول در نماز مغرب و عشا شرکت کردم، ولی احساس دلشوره
بیسابقهای داشتم. انگار قرار بود اتفاقی بیفتد. برخی دیگر هم احساسی
مشابه ولی قویتر داشتند.
میپرسیدند: «احساس نمیکنید داره خبرهایی میشه؟» شاید حس ششم بود. بوی خطر میآمد. حس میکردیم آمریکاییها نزدیک میشوند.
پنجشنبه
شبها معمولاً دعای کمیل برگزار میکردیم. این دعا اظهار بندگی نسبت به خدا
به عنوان حامی مطلق است. دعای کمیل را امام علی(ع) به فردی به نام کمیل
آموخت. اکنون در آن شب، ما نیز دعا میکردیم، گویی باید مهیای نبردی که حس
میکردیم در راه است، شویم.
اگر چه آن را نمیدیدیم و نمیشنیدیم. دعا
تا پاسی از نیمه شب ادامه داشت. بخش پایانی دعا را با صدای بلند با یکدیگر
خواندیم: «خدایا! هر کس بر روی ما تیغ کشد بر او تیغ کش، و هر کسی علیه ما
توطئه کند، علیه او توطئه کن. تو چون نور راهنمای کسانی هستی که در ظلمت
هراسناک گم شدهاند.»
بعدا معلوم شد بسیاری از دانشجویان آن شب حس عجیبی
داشتند ولی هیچ کس نترسیده بود. به یاد دارم که همان شب وقتی از طبقه
بالای ساختمان مرکزی بیرون را نگاه کردم، دو یا سه نگهبان زن را دیدم که در
تاریکی زیر درختان «جنگل» نگهبانی میدادند. با خود فکر کردم اگر اشغال
سفارت شجاعانه نیست، پس چه کاری شجاعانه است؟
صبح روز بعد قرار بود با
گروهی از دوستان دانشجو به کوهنوردی برویم. پس از چندین ماه این نخستین
تفریح من بود. تهران به خاطر قلههای پوشیده از برفی که در شمال آن قرار
دارند، معروف است. این کوهها از گردشگاههای مورد علاقه هزاران تهرانی است.
به ویژه جمعهها به این مکان مراجعه میکنند تا از صخرههای سلسله جبال
البرز بالا روند. برای ما نیز همچون بسیاری از همشهریها، کوهنوردی چیزی بیش
از یک تفریح ساده بود. این نه تنها تلاشی جسمانی، بلکه مبارزهای روحی و
معنوی نیز به شمار میرفت.
این نوع حرکت مناسب جوانان نسل ما بود،
تجربهای مشابه مبارزه طولانی برای سرنگونی شاه. زمانی مبارزه با او مانند
صعود از کوههای سر به فلک کشیده بود، صعودی لذتبخش. ما قدم به قدم قله را
فتح کردیم و حالا دیگر شاه خائن حضور نداشت. کوهنوردی برای ما دارای چنین
معنایی بود. ماهها اسارت داوطلبانه در سفارت ما را از این فعالیت هفتگی
محبوب، به عنوان تنها تفریح واقعی که داشتیم محروم کرده بود. اگر چه هر گاه
اراده میکردیم میتوانستیم سفارت را ترک کنیم و برخی از دانشجویان نیز
این کار را میکردند، اما اکثرا مصمم بودند ماجرا را تا آخر دنبال کنند.
همانطور که گفتم با گروگانها خوشرفتاری میشد: ضروریات آنها تأمین شده و از
غذای عالی و ورزش روزانه برخوردار بودند. البته آنها زندانی بودند ولی ما
عقیده داشتیم ناراحتی گروه کوچکی از آمریکاییها در برابر رنجهایی که
ایرانیان در طول دهها سال حمایت آمریکا از شاه کشیدهاند بسیار ناچیز است.
جمعه
ششم اردیبهشت، پیش از سپیده دم بیدار شدم. از مراسم روحبخش دعای شب پیش
احساس نشاط میکردم. ساعت پنج صبح از سفارت خارج شده تا در ساعت شش به گروه
ملحق شوم. در ساعت هشت از برنامه جلوتر بودیم و از دامنههای شیبدار و
سنگلاخ رشته کوه البرز بالا میرفتیم.
ظهر برای صرف ناهار که عبارت از
آب و خرما و برای کسب انرژی بسیار مفید بود، توقف کردیم. چند ساعت بعد به
مقصد رسیدیم: تهران زیر پای ما و آن سوتر، تپهها و بیابان دور دست قرار
داشت. وقتی به سوی شهر بازگشتیم دیگر غروب شده بود. تاریکی به تدریج از
دامنه کوه بالا میآمد و ما نمیتوانستیم راه را بیابیم. پس از دقایقی
متوجه شدیم راه خود را گم کردهایم. فقط یک چراغ قوه داشتیم و راهنمای گروه
هم نمیتوانست راه را پیدا کند. شب، خسته و کوفته، به کمک اسبی به دهکده
درکه و نقطه شروع حرکتمان رسیدیم. تلفنی از یکی از اقوام خواستم که به
دنبالم بیاید. ساعت 11 شب بود. وقتی او رسید، در حالی که هیجان زده بود،
گفت: «خبر را شنیدی؟ آمریکاییها حمله کردهاند.»
«شوخی میکنی.»
«جدی
میگم. آنها در یک بیابان فرود آمدهاند. بعد توفان شن برپا شده، یکی از
هواپیماهای 130 ـ C آنها آتش گرفته و دو هلیکوپتر سقوط کرده است».(1)
کم کم متوجه میشدم چه اتفاقی افتاده است. از او میخواستم فورا مرا به سفارت برساند.
در
مجتمع، فضا با روز قبل تفاوت بسیاری داشت. همه با آمیزهای از هیجان و دل
شوره در باره این واقعه صحبت میکردند. میگفتند حادثه دقیقا در ساعاتی
اتفاق افتاده که مشغول دعای کمیل بودهایم و چون پنج شنبه شب بود، بسیاری
از مردم نیز مشغول نیایش بودهاند.
محسن از برادران واحد روابط عمومی به
خاطر آورد یک نفر به او تلفنی اطلاع داده بود که عملیات نجات آمریکاییها
ناکام مانده است. او که در آن شب سرنوشت ساز دیر به خواب رفته بود، در حالت
خواب و بیداری گوشی را برداشته و گفته بود: «ما این خبرهای کذب را قویا
تکذیب میکنیم». اما پس از این که دوباره به خواب رفت مجددا همان شخص تلفن
زد: «خبر رسیده است که آمریکاییها به ایران حمله کردهاند». برادر محسن
خواب آلوده و دلخور از سماجت طرف، مجددا گزارش را تکذیب کرد، اما فرد
ناشناس گفته بود: «حضرت آقا! رادیو همین الان این خبر را اعلام کرد. شاید
خواب بودهای!» همان موقع برادر محسن فهمیده بود قضیه جدی است.
شورای
مرکزی جلسه فوقالعاده تشکیل داد و تصمیم گرفت گروگانها را به گروههای چهار
نفره تقسیم و آنها را در شهرهای مختلف پراکنده کند. برخی از دانشجوها با
این ایده مخالف بوده و استدلال میکردند آمریکایی در ایران دارای مأمورانی
هستند و شاید طرح نجات دیگری داشته باشند. آنها ممکن است تحولات اطراف
سفارت را زیر نظر بگیرند و امنیت دانشجویان و گروگانها را به خطر بیندازد.
در
مقابل برخی دیگر استدلال میکردند چون عملیات آنها با شکست مواجه شده، همه
عناصر طرفدار آمریکا در ایران دچار آشفتگی شده و ارتباطات سازمانی آنها
قطع شده است. آنها در وضعیتی نیستند که بتوانند بلافاصله طرح دیگری را اجرا
یا طرح جدیدی تنظیم کنند. این تحلیلی بود که در نهایت اکثریت آرا را به
دست آورد و همان طور که حوادث نشان داد، تحلیل درستی بود.
با وجود این،
وقتی هر تیم و گروگانهایش به شهرهای مورد نظر فرستاده شد، هیچ کس
نمیتوانست احتمال حمله به ماشینها را در صورت شناسایی سرنشینها منتفی
بداند. به همین دلیل بیشتر مسافرتها در شب انجام میشد.
به سرعت اقدام
کردیم. تا صبح روز شنبه 46 گروگان به محل دیگری انتقال یافته بودند. ولی
اجرای این طرح دشوار و خطرناک بود. نمیتوانستیم اجازه دهیم کسی از تغییر
مکان و جابهجایی گروگانها مطلع شود. امنیت دانشجویان و گروگانها مهمترین
مسأله بود.
با وجود احتمال حوادث مختلف، هرگز تصور چنین اجرای دقیقی را
نمیکردیم. برنامه ریزی برای اسکان، تغذیه و امنیت میهمانان ناخواسته یک
کابوس تدارکاتی بود. گروههای دانشجویان مسؤولیت گروگانها را در هر شهر بر
عهده داشتند. آنها فورا با دوستان خود تماس گرفتند تا به آنها اطلاع دهند
که دست کم برای چند روز مسکن مناسبی را تهیه کنند. برخی از آمریکاییها به
خانههای امن در شمال تهران و دیگر نقاط پایتخت منتقل شدند. برخی دیگر به
قم، اصفهان، تبریز، مشهد، جهرم، یزد، محلات، شیراز و خرم آباد انتقال
یافتند.
با درخواست از شبکه دوستان، همکلاسیها و حامیانمان در تهران به
سرعت ماشینهایی برای انتقال گروگانها دست و پا کردیم. تنها پس از خارج
کردن گروگانها در نیمه شب جمعه فرصت یافتیم بنشینیم و آنچه را روی داده،
تحلیل کنیم.
برخی تصور میکردیم ممکن است حزب جمهوریخواه با استفاده از
نفوذ خود در ارتش آمریکا هواپیماها و هلیکوپترها را دستکاری کرده تا
برنامه به شکست بیانجامد. مسلما این فاجعه که کارتر مسؤولیت کامل آن را بر
عهده گرفت، دولت دمکرات را تنها چند ماه به انتخابات در موقعیت نامناسبی
قرار میداد.(2)
ولی وقتی یک بار دیگر به دقت مسأله را مورد تحلیل قرار
دادیم، به این نتیجه رسیدیم که هر دو حزب در اصول و اهداف بنیادین مشترک
هستند. بعید بود یکی از این گروهها دست به اقدامی برای امتیازات سیاسی
کوتاه مدت زند و حیثیت رو به زوال آمریکا را از بین ببرد. انقلاب اسلامی
نخستین ضربه را بر این حیثیت وارد کرده بود. پس از آن، گروگانگیری 13 آبان
دومین ضربه و در کمتر از یک سال، آمریکا با واقعه طبس برای سومین بار
تحقیر میشد. انگار آمریکا هیچ جایی برای پنهان شدن نداشت.
به این نتیجه
رسیدیم که در واقع، نه جمهوریخواهان و نه هیچ عامل انسانی دیگری به
تنهایی سیر حوادث را تغییر نداده است. رسوایی طبس نتیجه عوامل چندگانهای
بود که به تنهایی معنی چندانی نداشتند، ولی به همراه یکدیگر به یکی از
تحقیرآمیزترین شکستهایی که دولت آمریکا تا آن زمان متحمل شده بود، انجامید.
هیچ شکی نداشتیم که امداد غیبی ایران را نجات داد و ابرقدرت متجاوز را در
هم شکست.
امام خمینی بعدها این مسأله را به زیبایی بیان کردند: «آن
دانههای شن مأموریتی الهی داشتند. آنها مأمور بودند تا هواپیماهای
متجاوزان را نابود کنند.» جمله امام اشارهای روشن به داستان قرآنی حمله
ابرهه، پادشاه یمن در عامالفیل (سال تولد حضرت محمد(ص)، 570 میلادی) به
خانه خدا داشت.
ابرهه که میدید مکه به عنوان رقیب سیاسی و تجاری او رشد
میکند، به امید اینکه جایگاه قدرت را به یمن انتقال دهد قصد ویرانی کعبه
را کرد. زیرا این مکان جاذبه اصلی مکه به شمار میرفت. او لشکری از فیلهای
جنگی را که سربازان با تجربه آنها را هدایت میکردند گرد آورد. ولی وقتی
دستهای از پرندگان با سنگریزههایی که در منقار داشتند به فیلها و
فیلبانان حمله کردند، تمامی سپاه متجاوز نابود شد. شباهت بین این دو رخداد
که چهارده قرن با یکدیگر فاصله داشتند، پیام روشنی را برای ما در بر داشت.
شرح
امام از منظر عقیدتی، از این نیز فراتر میرفت. این حادثه بیپایگی «بت
پرستی آمریکایی»، «نظریه غرب شکستناپذیر و برخوردار از علم و فناوری» و
«اتکای محض بر ارزشهای انسان محور که در نهایت خدا و مذهب را یادگاران
گذشته میداند» اثبات کرد. طبس یک نشانه بود. محلی که نیروهای ماوراء
طبیعی، احتمالات و آنچه آنها بدشانسی و ما امداد الهی مینامیدیم، با
یکدیگر تلاقی کردند. تذکری مهم به انسان قرن بیستم: تسلط بر علم و فناوری
که به صورت نیروی نظامی جلوهگر شده، قدرت مطلق نیست. این مسأله در باره
آنچه در غرب نیروهای بیپایان طبیعت مینامند و به نظر ما کار خداوند است،
کاملاً صدق میکند.
برای عملیات طبس برنامهریزی بلند مدت انجام گرفته
بود. طراحان این عملیات تجربه موفق سایر تیمهای نجات گروگانها را پشت سر
داشتند. آنها عملیات دلتا فورس را کاملاً شبیهسازی کرده و تحلیلهای مفصلی
در زمینه اطلاعات هواشناسی، جغرافیایی، سیاسی و نظامی به دست آورده و از
بودجه نامحدود برخوردار بودند. با این همه عملیات طبس شکست خورد.
امام
در پیامی به همین مناسبت شبکه پیچیده برنامههای آمریکا را در منطقه آشکار
ساختند. شورشهای قبیلهای در کردستان که ملغمه عجیبی از گروههای چپگرای
طرفدار آمریکا به آن دامن میزدند و ناآرامی در دانشگاهها که به شدت از
گروههای چپگرا تأثیر میپذیرفت از این جمله بود. به ویژه نقش گروههای
چپگرایی که به موجب اسناد لانه جاسوسی به آمریکا وابسته بودند. همچنین
تحرکات نظامی عراق در مرزهای ایران در برنامههای آمریکا قرار داشت. روشن
شد این آشوبها برای منحرف کردن توجه مردم و دولت از گروگانها و ایجاد زمینه
حمله برای نجات آنها بوده است.
در عملیات طبس، افسران نظامی ایرانی
وفادار به شاه از قبیل سرهنگ باقری، مخلصانه به آمریکاییها خدمت کردند. سه
روز قبل از حمله، این شخص به بهانه کمبود تجهیزات و فرستادن موشک به مرزهای
غربی دستور برچیده شدن همه موشکهای ضدهوایی از پایگاههای هوایی تهران،
مشهد و بابلسر را صادر کرد. اگرچه او خوب میدانست نیروی هوایی در انبارهای
خود از این تجهیزات به اندازه کافی دارد و حضور آنها در محلهای کلیدی از
جمله تهران و مشهد ضروری است.
دو روز بعد دو جعبه اسناد از محل حادثه و
لاشه هلیکوپتر برای بازرسی به سفارت آورده شد. تا آن موقع در زمینه کشف
رمز و بازسازی آسیب دیدهترین مدارک، شهرتی ملی پیدا کرده بودیم. این اسناد
برنامههای پرواز که برخی از آنها نیم سوخته بود، گزارشها، نقشههای مفصل
تهران و حومه با علامتگذاری در محل سفارت و چندین کلیسا و نیز شرح مفصل
عملیات را شامل میشد. همچنین به اطلاعات حساسی در باره برنامههای پرواز،
منابع آمریکا در ایران و اهداف نهایی عملیات دست یافتیم.
در هلیکوپتری
که سالم باقی مانده بود بطور یقین اطلاعات حیاتی و مهم دیگری نیز وجود
داشت. احتمالاً از این هلیکوپتر به عنوان ستاد فرماندهی استفاده میشد.
تصادفی نبود که موشک هوا ـ به ـ زمین ایران 48 ساعت بعد و به ظاهر
«اشتباها» آن را نابود کرد. برای این کار باید از سرهنگ باقری تشکر
میکردیم! این هلیکوپتر راهنما احتمالاً فهرست کامل منابع و طرفهای تماس
ایرانی (3) و خارجی را در خود داشت. منابعی که باید با عملیات دلتافورس
مرتبط شده و برای متجاوزان امکانات لجستیکی فراهم میکردند.
دولت کارتر
از افتضاحی که پس از افشای اسناد مربوط به این عملیات به راه افتاد، ترسیده
بود. پس از واقعه طبس دولت آمریکا با حس سرخوردگی و بیهودگی عمیقی دست به
گریبان شد و هرگز نتوانست از آن رهایی یابد. دمکراتها محبوبیت خود را ـ که
مدیون حمایت از حقوق بشر و برنامههای رفاه اجتماعی بودند ـ اکنون در
دادگاه افکار عمومی جهان به معرض قضاوت میگذاشتند. بی شک این محبوبیت به
شدت به خطر افتاده بود. استعفای وزیر امور خارجه، سایروس ونس و انتقادهای
خصمانه، اوضاع را برای طراحان این عملیات به ویژه شخص رئیس جمهور و
برژینسکی مشاور امنیت ملی او و از طرفداران اصلی این برنامه، بدتر میکرد.
نامه
عجیبی به خاطرمان آمد. چطور میتوانستیم آن نامه را فراموش کنیم؟ دو هفته
قبل از این واقعه، در اواخر فروردین نامهای از شخصی دریافت کردیم که ادعا
میکرد از طرفداران انقلاب ایران است و پیدا بود دارای اطلاعات خوبی است.
در دوران اشغال سفارت چنین پیامهایی غیر عادی بود. پیامهای تلفنی، تلگرام و
نامههای زیادی دریافت میکردیم که در باره توطئه، کودتا و خطرات
قریبالوقوع به ما هشدار میدادند. اکثر این پیامها را به عنوان شایعه کنار
گذاشته و معتقد بودیم از گروگانها به خوبی محافظت و تدابیر امنیتی شدیدی
اجرا میشود. البته این نامه را آنقدر جدی گرفته بودیم که آن را به شورای
انقلاب ارجاع دهیم. اما بعد کاملاً موضوع را فراموش کردیم.
پس از واقعه
طبس به یاد آن نامه افتادیم و نسخه اصلی را در پروندهها یافتیم. متن کامل
این نامه چند روز بعد در تعدادی از روزنامههای تهران به چاپ رسید.
نویسنده
آن چند سال در تهران زندگی کرده، با رنجهای مردم ایران آشنا شده و از رژیم
شاه نفرت پیدا کرده بود. او تصمیم گرفته بود تا طی نامهای ما را از
تحولات پشت پرده آگاه کند. در این نامه با اشاره به اینکه اطلاعات خود را
از یکی افسران امنیتی اسرائیلی به دست آورده، آمده بود:
«(1) شورای
امنیت ملی در حال طراحی عملیات نظامی برای نجات گروگانها در تهران است. به
موجب این طرح که در داخل و خارج از ایران اجرا خواهد شد، با همکاری موساد
نیروی ویژهای تشکیل میشود. در 22 اکتبر 1979 طی جلسه دوجانبهای،
عزروایزمن (وزیر دفاع اسرائیل)، سفیر آمریکا در تلآویو و وابسته نظامی آن
کشور جرئیات کمک اسرائیل را در این طرح بررسی کردند. تصمیم گرفته شد از
افسران و طراحان عملیات فرودگاه عنتبه نیز استفاده شود. اعضای این گروه
شامل افراد زبده لشکر 82 هوایی ارتش آمریکا که در فورت براگ مستقر بودند،
نیز میشد. آنها از طریق آلمان به قبرس (آکرولمینی) و سپس به اسرائیل
فرستاده میشدند.»
(2) طرح دیگری نیز به دستور مستقیم کارتر برای
سرنگونی دولت آیتاللّه خمینی تدارک دیده شده است. سرویسهای اطلاعاتی
منطقه و خاورمیانه دستور دارند طرح عملیاتی را که ممکن است به تضعیف حکومت
ایران بینجامد تهیه کنند. (این کودتا دوماه بعد اجرا شد و شکست خورد.)(4)
«ویلیام
میلر با سفرای ترکیه، عراق، عربستان سعودی، و اسرائیل و همچنین افسران
سازمان سیا ملاقات و آنها را از حمله غریبالوقوع آمریکا در خلیج فارس آگاه
کرده است.»
«گروههایی از ایرانیان ناراضی که از مأموران ساواک و افسران
ارتش هستند، توسط سازمان سیا برای این اهداف سازماندهی و هدایت شده و حتی
آموزش دیدهاند. مقامات سازمان سیا و پنتاگون مخفیانه به ایران سفر
کردهاند تا با گروههای ضد انقلاب از قبیل فرقان و گروههای طرفدار غرب در
ارتش تماس بگیرند. آنها همچنین تمهیدات لازم را به منظور قاچاق اسلحه برای
گروهکهای شورشی در نقاط مختلف ایران فراهم کردهاند. اسرائیل، مصر و ترکیه
موافقت کردهاند در این زمینه با آمریکا همکاری کنند. ترکیه برای سرویسهای
اطلاعاتی آمریکا در مرزهای ایران تجهیزاتی استثنایی فراهم کرده است. سری و
محرمانه بودن همکاری ترکیه برای امنیت آنها حیاتی است. زیرا آنها از واکنش
منفی حزب اسلامی اربکان(5)بیم دارند.»
«چون میترسم این نامه مفقود شود،
چند نسخه از آن را برای شما میفرستم. به دلایلی آشکار، نمیتوانم نام یا
عنوان خویش را ذکر نمایم، ولی خود را یکی از طرفداران شما میدانم.»
اگرچه
هرگز نتوانستیم هویت نویسنده نامه را کشف کنیم، اما اطلاعات دقیق و مفصلی
که در آن نامه آمده بود با توجه به حوادثی که رخ داد، قانع کننده به نظر
میرسید. میدانستیم طرفدار ناشناس ما چیزی بیش از اطلاعات ارائه کرده است.
او تحلیل مفصل و قابل قبولی از رخدادها ارائه داد که بعدها به تحقق پیوست.
به ویژه بخشی از نامه که به همکاری ترکیه ـ اسرائیل ـ آمریکا اشاره
میکند، بسیار قابل توجه است. این همکاری در آن زمان مخفیانه بود. ولی در
اواخر دهه 1990 به اتحاد رسمی استراتژیکی بدل شد که بسیاری از ایرانیان آن
را اتحادی علیه ایران میدانند.
از نخستین ساعات روز بعد، واکنشهای
بینالمللی، محلی و تحلیلهای این رخداد را دنبال میکردم. استنباط کلی من
این بود که آمریکاییها ترسی مبهم از آنچه ممکن بود اتفاق بیفتد داشتند، با
وجود این، عملیات را اجرا کردند. این حس آن روزها بر هر چه میگفتند و
انجام میدادند، مسلط بود. آنها دریافتند اقداماتشان اوضاع را، به ویژه
برای گروگانها که به شهرهای دیگر منتقل شدند، بدتر کرده است. ولی در ایران،
دانشجویان و دولت احساس آرامش و اطمینان بیشتری پیدا کردند. نتیجه عملیات
طبس ما را مطمئن ساخت که آمریکا با وجود قدرت نظامی محکوم به شکست است.
اجساد ذغال شده هشت آمریکایی فورا به آمریکا فرستاده شد. این در حالی بود
که ایران به عنوان کشور مورد تهاجم قرار گرفته، حق داشت به گونه دیگری عمل
کند. ولی احساس میکردیم آمریکاییها درسی گرفتهاند، اگرچه بعدها مشخص شد
این درس مدت زیادی در ذهن آنها نمانده است.(6) به هر حال انتظارات ما
جوانان، دست کم به طور مقطعی برآورده شده بود. من نتوانستم در کنفرانس
مطبوعاتی که به مناسبت این واقعه برگزار شد، شرکت کنم. گروه کوچکی از ما در
مرکز اسناد سخت مشغول کار بودیم تا بتوانیم کلماتی را که در کتابچه ثبت
وقایع هلیکوپتر نوشته شده بود رمزگشایی کنیم. مرگ هشت سرباز آمریکایی که
بطور حتم صادقانه میپنداشتند به کشور خود خدمت میکنند، ما را ناراحت و
آزرده ساخت. به ویژه به خاطر اینکه زندگی آنان فدای بیتدبیری کارتر در کاخ
سفید شده بود. همواره دعا میکردیم گروگانگیری بدون خونریزی به نفع ایران
تمام شود. حتی یک گروگان طی 444 روز اسارت آسیب ندید. تنها حادثه مرگبار،
حادثه طبس بود که به دست خود عموسام انجام گرفت.
حجتالاسلام موسوی خوئینیها ماجرا را چنین خلاصه کرد:
«واقعه
طبس نقطه عطفی در تاریخ بشر است. این واقعه، تجلی امداد غیبی برای هدفی
خیر بود. این علامتی الهی برای بیدار کردن آمریکاییهاست تا شاید از رفتار
متکبرانه و سرکوب گرانه خود دست برداشته و دریابند که بر دیگران هیچ گونه
برتری ندارند، به ویژه بر مؤمنانی که قلب خود را به خدا سپردهاند. این
واقعه درسی نیز برای ما در بر دارد: نیرو و قدرت به خودی خود هیچ چیز را
توجیه نکرده و نیز ضامن چیزی نیست. چنین غروری صاحب خود را ـ هرکس که باشد ـ
به انحراف میکشاند. ما نباید از این پیروزی مغرور شویم، بلکه باید خدا را
به پاس نعماتی که به ما ارزانی داشته سپاس گوییم.»
نمیدانم کتابهای
تاریخ در باره آنچه در طبس اتفاق افتاد چه قضاوتی خواهند کرد؟ ولی
امیدواریم آن قدر بیطرفانه باشد که به خواننده یا دانشجویان اجازه دهد خود
بر مبنای آنچه رخ داده، به قضاوت بنشینند.
طبس درسهای زیادی به ما داد و درسهای دیگری نیز هست که میتوان از این رخداد شگفتانگیز آموخت.
پینوشتها:
1
ـ گروهی متشکل از 90 داوطلب تعلیم دیده از واحد ضد تروریستی بلو لایت
پنتاگون و 90 سرباز نیروی هوایی با هشت هلیکوپتر سی استالیون آر. اچ. 530 و
شش هواپیمای سی 130 به خاک ایران تجاوز کردند. به این گروه نیروهای دلتا
گفته میشد. در نیمه راه بیابان، دو هلیکوپتر در توفان شن دچار نقص فنی
شدند. یکی از هلیکوپترها مجبور به فرود شد ولی هلیکوپتر دیگر توانست به
ناو آمریکایی نیمیتس در خلیج فارس باز گردد. سایر هواپیماها در نزدیکی طبس ـ
واحهای در بیابان مرکزی ایران ـ فرود آمدند. یکی دیگر از هلیکوپترها
خراب و بدین ترتیب مأموریت متوقف شد. وقتی آمریکاییها فرار را آغاز کردند.
یکی از هلیکوپترها با یک هواپیمای سی 130 تصادف کرد و هر دو منفجر شدند.
در این حادثه 8 آمریکایی کشته شدند.
قرار بود پس از سوختگیری در طبس،
هلیکوپترها به مخفیگاهی کوهستانی در شرق تهران بروند. این مخفیگاه را که
علی اسلامی و گروهی از سلطنتطلبان برای ورود آنها آماده کرده بودند، به
خودرو و سایر تجهیزات مجهز شده بود. قرار بود هواپیماهای سی 130 ایران را
ترک کنند و بعدا خود را به محل فرودی که در خارج از پایتخت برای آنها در
نظر گرفته شده بود، برسانند. سربازها مخفیانه به تهران آمده، به سفارت حمله
کرده و گروگانها را آزاد میکردند. قرار بود هلیکوپترها در مجتمع سفارت
یا استادیومی در نزدیکی آن فرود آیند. سپس آمریکاییها را به باند فرودی که
در آن نزدیکیها قرار داشت ببرند تا سوار هواپیماهای سی 130 شوند و ایران را
ترک کنند.
اگر نیروی کماندویی آمریکا به تهران رسیده بود، مسلما
نیروهای آمریکایی و ایرانی تلفات زیادی میدادند. جیمزبیل به نقل از رهبر
تیم حمله، چارلی بکوید میگوید: «قرار بود وقتی وارد سفارت شدیم، همه
نگهبانان ایرانی ـ گروگانگیرها ـ را بکشیم. قرار نبود آنها را اسیر کنیم.»
(جیمزبیل، ص301).
جزئیات این عملیات تا امروز در آمریکا پنهان مانده است.
2
ـ تاریخ نگاران آینده باید در این باره قضاوت کنند که انگیزههای کارتر در
تأیید این حمله تا چه حد ناشی از نگرانی بشر دوستانه وی برای امنیت
گروگانها... و تا چه حد ناشی از نیاز او به «دست یازیدن به هر کاری» در سال
انتخابات بوده است.
3 ـ یکی از خائنان ایرانی یک تاجر به نام علی
اسلامی بود که مخفیگاه و خودروهایی را در گرمسار تدارک دیده بود. او کمی
پیش از عملیات به آمریکا گریخت. اسناد نشان میدهد که او پیش از تسخیر
سفارت با سیا همکاری داشته بود.
4 ـ گری سیک میگوید که نیروهای امنیتی
ایران دو کودتا را با شکست مواجه ساختند: یکی در ماه ژوئن، و دیگری در 10
جولای 1980 (سورپریز اکتبر: گروگانهای آمریکایی در ایران و انتخاب رونالد
ریگان. نیویورک، تایمزبوکز، 1991)
5 ـ حزب رفاه که دکتر نجمالدین
اربکان آن را تأسیس کرد، طرفدار رابطه دوستانه با همسایه شرقی ترکیه بود.
دکتر اربکان در سال 1375 در مقام نخستوزیر دولت ائتلافی ترکیه ـ که بعدا
به دست ارتش آن کشور سرنگون شد ـ از ایران دیدن کرد.
6 ـ جکاندرس،
مقاله نویس آمریکایی در 18 آگوست 1980 فاش کرد دولت کارتر تصمیم داشت «با
نیروی نظامی قدرتمندی به ایران حمله کند.» گری سیک میگوید این اتهامات را
واهی میداند. این طرح در واقع دومین برنامه نجات بود. (سورپریز اکتبر،
ص25).
منبع: http://www.sajed.ir
/خ
چهارشنبه 11/8/1390 - 19:51
تاریخ
نویسنده: مسعود رضائی
روز 13 آبان 1358 چند تن از دانشجویان مسلمان
انقلاب از دیوارهای سفارت امریکا در ایران بالا رفتند و آن را به اشغال خود
درآوردند طبعاً چنین کاری در عرف دیپلماتیک جهان نمیگنجید اما از سوی
دیگر دانشجویان نیز مقام رسمی و دیپلمات نبودند. آنها عدهای جوان
تحصیلکرده بودند که در آن زمان در قالب تشکل دانشجویی اسلامی تحت عنوان
دفتر تحکیم وحدت گرد آمده و برای حراست از انقلاب اسلامی تلاش و کوشش
میکردند. در بحثها و بررسیهایی که در این جمع صورت گرفته بود جای شک و
شبههای نبود که مرکز هدایت و پشتیبانی بسیاری از توطئهها و تحرکاتی که
علیه نظام جمهوری اسلامی صورت گرفته و میگیرد جایی است تحت عنوان «سفارت
ایالات متحده امریکا». در واقع آنجا چیزی جز یک مرکز جاسوسی و توطئهگری
نبود به همین دلیل نیز دانشجویان نام و عنوانی لایق این محل را برای آن در
نظر گرفته بودند: «لانه جاسوسی امریکا». این چیزی بود که در وجدان آگاه
مردم ایران نیز دقیقاً وجود داشت و از تذکرات و هشدارهای مستمر حضرت امام
(ره) درباره توطئهگریهای امریکا به منظور براندازی نظام جمهوری اسلامی
ریشه میگرفت.
از سوی دیگر در حافظه تاریخی مردم ایران هنوز خاطره
کودتای 28 مرداد 1332 که منجر به تحکیم سلطه امریکا بر ایران به مدت 25
سال شد ، تازگی داشت.
در این میان جنبش دانشجویی اسلامی با بهرهگیری از
رهنمودهای امام و نیز با عنایت به سوابق تاریک امریکا در ایران، هوشیارانه
اوضاع و احوال کشور را تحت نظر داشت و با تیزبینی خاص خود دست مرکز جاسوسی
و توطئهگری امریکا در ایران را در پشت پرده اغتشاشات، شورشها و تحرکات
ضدانقلابی در مناطق مختلف کشور مشاهده میکرد. این مسائل از همان روزهای
ابتدایی انقلاب و بلکه پیش از آن آغاز شده بود و فشار سنگینی را بر انقلاب و
انقلابیون وارد میکرد. شاید به جرات بتوان گفت حجم و سرعت تحرکات مزبور
به حدی بود که در کمتر مقطعی از تاریخ کشورمان میتوانیم نمونهای از آن را
بیابیم.
در چنین شرایطی انتظار بود که دولت موقت به عنوان مسوول امور
اجرایی کشور، موضعی قاطع در برابر امریکا اتخاذ کرده و ضمن ارائه تذكرات و
هشدارهای لازم به آن دولت مبنی بر قطع مداخلات فتنه انگیزانه خود در امور
داخلی ایران، اقدامات مقتضی را در صورت عدم توجه كاخ سفید به این هشدارها،
به كار بندد. این اقدام در حادترین شکل خود میتوانست به اخراج دیپلماتیک
بخوانید جاسوسی و توطئهگری امریکا از ایران، تعطیل شدن سفارت و قطع روابط
دیپلماتیک میان دو کشور بینجامد. اما نه تنها اساسا چنین طرحی در نظر دولت
موقت وجود نداشت بلکه حرکتی معکوس قابل مشاهده بود.
در نخستین روزهای پس
از پیروزی انقلاب اعضای برخی گروههای چپ با حمله به سفارت امریکا برای
ساعاتی آن را به اشغال خود درآوردند. طبعا آنچه در آن مقطع توسط چنین
نیروهایی صورت گرفت، به هیچ روی مورد تایید رهبری نظام و نیز مردم مسلمان
قرار نداشت و لذا با واکنش منفی دولت موقت و نیروهای انقلاب مواجه گردید و
سفارت امریکا از دست این نیروها خارج شد. مرحوم مهندس بازرگان، نخست وزیر
دولت موقت پس از این واقعه در مصاحبهای با خبرنگار مجله نیوزویک اظهار
داشت: «من خیلی متأسفم، بسیار متأسفم از آنچه اتفاق افتاد. ما امیدواریم
بتوانیم همه چیز را تحت کنترل دربیاوریم تا اینگونه حملات بار دیگر رخ
ندهد. در این مورد اقدام فوری به عمل آمد و ویلیام سولیوان سفیر امریکا در
ایران شخصاً به خاطر اقدام سریعی که در این مورد صورت گرفت، از ما تشکر
کرد.» تا اینجای اظهارات مرحوم مهندس بازرگان به عنوان نخست وزیر، کاملا
قابل فهم و پذیرش است اما پاسخ ایشان به سوال بعدی خبرنگاران مجله مبنی بر
این که: «آیا شما قصد دارید کوششهایی در راه بهبود روابط ایران و ایالات
متحده صورت دهید؟» قابل تامل است: «ما روابط دوستانهای با ایالات متحده
داشتهایم و میل داریم روابط دوستانه را با ایالات متحده و تمامی کشورهای
جهان حفظ نمائیم». (روزنامه کیهان 3 اسفند 1357)
حتی اگر بتوان اظهار
امیدواری برای پی ریزی روابط دوستانه با امریکا را نیز در قالب اظهارات
دیپلماتیک پذیرفت اما پذیرش این که «ما روابط دوستانهای با ایالات متحده
داشتهایم» از زبان نخست وزیر انقلاب پذیرفتنی نبود. در حقیقت این مساله در
زمانی مطرح میشد که رژیم پهلوی به عنوان یک حکومت وابسته به امریکا با
خشم انقلابی مردم ایران سرنگون شده بود و اساساً همین رابطه «وابستگی و دست
نشاندگی» اصلیترین عامل سرنگونی آن رژیم به شمار میرفت بنابراین کسانی
که موفق به سرنگونی چنان رژیمی بودند قاعدتاً نمیبایست بر آن نوع روابط
عنوان «روابط دوستانه» که حامل بار مثبت است، بگذارند. شاید بهتر این بود
که نخستوزیر انقلاب ضمن محکوم کردن عمل گروههای چپ، دست کم سخنی از خشم
ملت ایران نسبت به نوع عملکردها و سیاستهای امریکا در قبال ایران و مردم
این سرزمین به میان میآورد و به آنها هشدار میداد تا برای جلوگیری از
بروز وقایع مشابه و فوران خشم ایرانیان، تغییر و تحولی اساسی را در نوع
«روابط» خود با ایران به عمل آورند و گامهایی به سوی استقرار «روابط متقابل
احترام آمیز و عاری از دخالتهای سلطه جویانه» بردارند.
هرچند كه به
ضرس قاطع می توان گفت در صورت ارائه چنین تذكری نیز آمریكاییها به لحاظ ذات
و ماهیت نظام سیاسی خود و نیز به دلیل اهمیت استراتژیكی كه ایران برای
آنها داشت، هرگز دست از فتنهگریها و مداخلات براندازانه خود برنمیداشتند
اما در عین حال دو پیامد مثبت میتوانست بر این تذكر دیپلماتیك مترتب باشد:
نخست آن كه قاطبه مردم و بویژه جنبش دانشجویی اسلامی و انقلابی بدین امر
دلگرم میشد كه دولت موقت، نسبت به تحركات آمریكا هوشیاری لازم را دارد و
همراه و همگام با خط انقلاب و رهبری، نسبت به اینگونه تحركات به اتخاذ
موضع پرداخته است. بدین ترتیب حساسیتها و دلواپسیها نسبت به سیاستها و
عملكردهای دولتی كاهش پیدا میكرد. اما پیامد دوم این بود كه آمریكا نیز با
دریافت تذكر دولت و اطلاع از این كه حساسیت لازم نسبت به تحركات آن در
بدنه اجرایی كشور وجود دارد، دستكم حزم و احتیاط بیشتری را در پیش میگرفت
تا مبادا بیش از پیش بر این حساسیتها افزوده شود. اما هنگامی كه به جای
تذكر به سیاستمداران آمریكایی زمینه مناسبی را برای تشدید فعالیتهای خود
مهیا میدیدند.
چندی از این واقعه و اظهارنظر نگذشته بود و در حالی كه
توطئههای آمریكایی هر روز ابعاد گستردهتری مییافت و به ویژه منطقه
كردستان و تركمن را مشاهده میكرد و هشدار میداد، نخست وزیر دولت موقت طی
پیامی به مناسبت برگزاری رفراندوم تعیین نظام در دوازدهم فروردین سال 58،
چنین اظهار داشت: «همان طور كه در روزنامهها خواندید و میبینید، هر روز
یا هر هفته از یك گوشه مملكت نغمههای بسیار دلخراش و ناراحت كننده بلند
میشود. یك روز كردستان است، یك روز گنبد كاووس است، خدا میداند فردا
خوزستان باشد یا جای دیگر تحت بهانههای پوچ... در حقیقت و در عمل طبق
نقشهای از پیش ساخته شده و خیلی منظم و برنامههای همان دستجات و نوع
دستجات، حالا طرفدار تروتسكی باشد یا مائویی باشد یا ماركسیست باشد، از
شهرهای مختلف به آنها می رسد... البته این دستهها و افراد تنها نیستند،
اینها اتحادی دارند و اتحاد عمل دارند با افراد زیادی، همان باقیمانده
ساواك و سه سپردهها و كسانی كه در دستگاه گذشته پاسداران رژیم طاغوتی
بودند، حالا یا این طرف مرز یا آن طرف مرز ستاد عملیاتی دارند... (روزنامه
كیهان، 16/1/1358)»
به این ترتیب مرحوم بازرگان اگر چه بر این باور بود
که فتنهها و آشوبها در مناطق مختلف، از سوی قدرتهای خارجی برنامهریزی
شده است و از سوی همانها نیز حمایت و پشتیبانی سیاسی و نظامی میشود (که
این مساله به وضوح پیام ایشان پس از برگزاری رفراندوم تعیین نظام کاملاً
مشهود بود) اما در تشخیص مصداق به گونهای نشانهها را متذکر میگردید که
نگاهها را متوجه همسایه شمالی یعنی شوروی میساخت این در حالی بود که مفهوم
«چپ امریکایی» آن زمان توسط امام بیان شده بود. متاسفانه گذشت زمان و
اوجگیری فتنهها نیز نتوانست به اصلاح رویکردهای سیاسی و بینالمللی دولت
موقت بینجامد، به تدریج گروههای مسلح ضدانقلاب در کردستان به گونهای مورد
حمایت سیاسی و نظامی امریکا و عوامل آن قرار گرفتند که اشغال شهرها و جدایی
بخشی از خاک ایران از مام میهن به صورت جدی در دستور کار آنها قرار گرفت.
حمله به پاوه و محاصره دکتر چمران در این شهر از جمله وقایع بسیار مهم در
این برهه از زمان است و کوتاه سخن این که اگر امام رسما به عنوان فرمانده
کل قوا در این ماجرا از خود قاطعیت به خرج نمیداد. بیتردید امروز نقشه
جغرافیایی ایران به گونهای دیگر رسم میشد. این واقعه نگاه خشمآلود امام و
مردم را کاملاً متوجه امریکا و عوامل آن ساخت اما مجددا نخستوزیر وقت از
توجه به این مساله اساسی خودداری کرد. مرحوم بازرگان در سخنرانی خود در
مشهد پس از ماجرای پاوه خاطرنشان ساخت: «یک زمانی بود که دو دشمن داشتیم،
یکی استبداد داخلی و استیلای خارجی ولی هر دو عقب نشینی کردند اولی سرنگون
شد و دومی راه بهتری را در پیش گرفت ولی پس از پیروزی انقلاب یک دشمن سومی
هم پیدا شد و آن دشمن سوم کسانیاند که از همسایگان و غیر همسایگان که از
این پیروزی انقلاب احساس ناراحتی میکنند و آن هم درصدد کارشکنیاند.»
(روزنامه کیهان 14 مهر 1358)
به طور کلی از این گونه اظهارات به خوبی
پیدا بود که دولت موقت مهمترین دشمن انقلاب را نه امریکا بلکه اتحاد جماهیر
شوروی به حساب میآورد و حتی نسبت به امریکا دچار خوش بینیهایی نیز بود
کما این که اعتقاد داشت پس از انقلاب «راه بهتری را در پیش گرفته است»! در
چنین شرایطی امریکا، شاه را به بهانه درمان بیماری او وارد خاک خود کرد،
بدیهی است این مساله حساسیت فوق العادهای را میان نیروهای انقلاب برانگیخت
و خاطرات گذشته در برنامهریزیهای عوامل سیا برای براندازی دولت دکتر
مصدق و بازگرداندن شاه به تخت سلطنت را در ذهن آنها زنده کرد. در این میان
انتظار آن بود که مهندس بازرگان به عنوان یکی از یاران نزدیک دکتر مصدق و
کسی از نزدیک شاهد کودتای 28 مرداد بود، بیش از همه نسبت به این ماجرا از
خود واکنش نشان داده و دستکم در این مقطع با اعتراض به این عملکرد امریکا،
نسبت به قطع روابط دیپلماتیک و خروج دیپلماتهای امریکا از کشور اقدامی هر
چند سمبلیک انجام دهد اما نه تنها چنین نشد بلکه هنگامی که ایشان به منظور
شرکت در جشنهای بیست و پنجمین سالگرد انقلاب الجزایر راهی این کشور شد در
کمال تعجب با برژینسکی، مشاور امنیت ملی کارتر که نقش جدی در سرکوب تظاهرات
انقلابی مردم ایران و به شهادت رساندن جمع کثیری از آنها و همچنین طرح
ریزی توطئههای بعدی داشت، ملاقات کرد. جالب این که ملاقات مزبور به هیچ
روی اتفاقی و تصادفی نبود بلکه طبق اظهارات ایشان در گفتگو با خبرگزاری
پارس دو روز قبل از مسافرت، کاردار سفارت امریکا در ایران هماهنگی لازم را
صورت داده بود.
به این ترتیب جنبش دانشجویی اسلامی خود را در مقابل یک
دو راهی بزرگ و سرنوشت ساز یافت: یا باید شاهد مماشات دولت موقت در قبال
امریکا و توطئهگریهای آن باشد تا زمانی كه یك «کرمیت روزولت» دیگر با
چمدانهای پول وارد کشور شده و با استقرار در مرکز جاسوسی امریکا و ایجاد
هماهنگی بین عوامل سیا، ضربه نهایی را به انقلاب وارد آورد کما این که در
روزهای پیش از کودتای 28 مرداد، در حالی که دکتر مصدق به مذاکرات خود با
لویی هندرسون، سفیر امریکا در تهران با خوشبینی کامل نسبت به ایالات متحده
ادامه میداد، عوامل سیا و اینتلیجنس سرویس در حال آمادهسازی مراحل نهایی
اجرای کودتا بودند و یا این که راسا وارد کار میشد و از تکرار یک تجربه
تلخ تاریخی جلوگیری به عمل میآورد.
بدینسان جنبش دانشجویی از آنجا که
به وضوح مشاهده میکرد هیچگونه انتظاری از مقامات رسمی مسوول برای برخورد
با توطئهگریهای امریکا نمیتواند داشته باشد به عنوان وجدان آگاه یک ملت
مسلمان و انقلابی با تشخیص صحیح مرکز توطئهگری درصدد خاموش ساختن شعلههای
فتنه برآمد و با تصرف لانهجاسوسی به یک خواست و اراده ملی تحقق بخشید.
آنچه در این مرکز جاسوسی کشف شد به خوبی نشان میدهد برنامههای گستردهای
وجود داشت که برای استقرار مجدد سلطه امریکا بر ایران و سرکوب یک ملت
استقلال طلب و آزادی خواه تدارکی جدی دیده شده و در دست اجرا بود. اسناد
لانه جاسوسی یک واقعیت بزرگ دیگر را نمایان ساخت و آن تیزبینی، هوشیاری و
دشمن شناسی دقیق حضرت امام خمینی (ره) بود که توانست خط و راه صحیح را به
یک ملت انقلابی بنمایاند و با زمینه سازی برای وقوع انقلاب دوم ، استمرار
انقلاب بزرگ اسلامی را تضمین کند.
چهارشنبه 11/8/1390 - 19:49
تاریخ
نویسنده: هادی سجادیپور
13 آبان در كشور ما محمل پیدایش حوادث مختلفى بوده
است كه در شكل دهى تاریخ كشور و انقلاب اسلامى نقشى بزرگ و سرنوشت ساز
داشتهاند: 13 آبان 42 تبعید حضرت امام خمینى (ره) در پى قیام مردمى 15
خرداد و اعلام مخالفت ایشان با قانون استعمارى - آمریكایى كاپیتالاسیون، 13
آبان 57 شهادت جمع زیادى از دانشآموزان و دانشجویان در مقابل دانشگاه
تهران در زمان اوجگیرى انقلاب و بالاخره 13 آبان 58 تسخیر لانه جاسوسى
ایالات متحده توسط دانشجویان پیرو خط امام.
در این میان، واقعه
اخیر با توجه به ابعاد و پیامدها و همچنین گستره ملى - بین المللى آن از
اهمیت و جایگاه ویژهاى در تاریخ انقلاب اسلامى برخوردار شده است به طورى
كه با گذشت بیش از ربع قرن از آفرینش آن، پیامدها و آثارش همچنان در صحنه
سیاست داخلى و خارجى كشور، اثرگذار و بحثانگیز است.
این اقدام متهورانه
یكى از منحصر به فردترین حركتها در تاریخ انقلابهاى اصیل و مردمى جهان
بود كه از یك طرف شوكت و افسون قدرت امپریالیسم آمریكا را در هم شكست و اوج
خفت و زبونى این اهریمن جنایتكار را به رخ جهانیان كشانید و از سوى دیگر
فریاد مظلومیت و آزادگى مسلمانان ایران را در پهنه گیتى طنین انداز كرد. با
توجه به ابعاد گسترده این حادثه عظیم، باید آن را در جغرافیاى زمانى و
مكانى خودش كاملا مورد بررسى قرار داده و به واكاوى علل و پیامدهاى آن
پرداخت.
پیروزى انقلاب اسلامى جداى از تاثیراتى كه در زمینه اندیشه
سیاسى و پارادایم حاكم بر مقولات دولت ملت و ساختار حكومت داشت، تاثیرات
عمیقى نیز بر استراتژىهاى امنیتى منطقه و توازن قدرت بین غرب و شرق داشت
به طوری که كشور ایران را كه به عنوان خط مقدم جبهه غرب در مقابله با نفوذ
كمونیسم از جایگاه ویژهاى نزد دولت مردان ایالات متحده برخوردار بود به
یكباره تبدیل به یك هژمون منطقهاى با شعار وحدت جهان اسلام و درهم نوردیدن
مرزهاى جغرافیایى كشورهاى مسلمان كرد، كه براى هر دو ابرقدرت شرق و غرب
خطرناك جلوه مىكرد. انقلاب اسلامى استراتژى «دو ستونى» آمریكا در منطقه را
كه از مدتها پیش بر پایههاى قدرت اقتصادى عربستان سعودى و قدرت نظامى
ایران براى حفظ منافع منطقهاى آمریكا و مقابله با نفوذ شوروى بنا شده بود
با چالش جدى مواجه كرد به طورى كه «سایروس ونس» وزیر امور خارجه دولت كارتر
در این باره مىگوید: «رفتن ایران از صف كشورهاى متحد آمریكا و افتادن این
كشور به دست رژیمى كه دوست ما نیست، ضربهاى اساسى به منافع سیاسى -
امنیتى ما در آسیاى جنوب غربى و خاورمیانه به شمار مىرود.»
آمریكا كه
تمام تلاش خود را در حمایت از رژیم شاه و جلوگیرى از پیروزى انقلاب به كار
بسته بود، با پیروزى انقلاب اسلامى سفارت خود را به عنوان پایگاهى براى
طراحى و اجراى توطئه علیه انقلاب تبدیل نمود، تا بتواند آن بخش از اقداماتش
را كه مىتوانست در پوشش دیپلماتیك براى شكست یا به انحراف كشاندن نظام نو
پاى اسلامى انجام دهد، با مرکزیت سفارت به اجرا درآورد.
پس از پیروزى
انقلاب در بهمن ماه 1357 و اخراج مستشاران نظامى و غیر نظامى آمریكا كه در
واقع نقش آنتنهاى اطلاعاتى را براى سازمان سیا بازى مىكردند، ایالات
متحده فعالیتهاى جاسوسیش را كه از درون سفارت رهبرى و هدایت مىشدند به
شدت افزایش داد تا خلاء ناشى از خروج مستشاران را جبران كند.
افسران
سازمان سیا (CIA) با استفاده از شرایط نابسامان بعد از انقلاب و درهم
ریختگى و نامشخص بودن حوزه مسئولیتها كه نتیجه طبیعى هر انقلابى است، سعى
كردند تا با نفوذ در مناطق كلیدى و حساس انقلاب اسلامى از تعمیق و گسترش هر
چه بیشتر آن جلوگیرى نمایند. لانه جاسوسى آمریكا با ایجاد شبكههاى جاسوسى
و اطلاعاتى در پى آن بود تا با بحران آفرینی، تضعیف نیروهاى اصیل انقلاب و
جایگاه و شخصیت حضرت امام و همچنین ایجاد گسست و شكاف میان رهبرى و نسل
جوان، فعالترین و انقلابىترین نیروى اجتماع را از رهبرى دور كند تا
بتواند با تاثیر بر آنها و نفوذ در ارتش، حرکت انقلابی مردم ایران را
آسیبپذیر نماید. از طرفی سفارت آمریكا مسئول انحراف افكار عمومى از خطرات
شیطان بزرگ در ایران نیز بود. به همین دلایل مسئولین سفارت آمریكا در پى آن
بودند تا با برقرارى ارتباط با مسئولین دولت موقت راه رسیدن به اهدافشان
را تسهیل كنند.
با پیروزى انقلاب، حضرت امام خمینى، مهندس بازرگان را
بدون در نظر گرفتن علایق حزبى و گروهى به عنوان نخست وزیر دولت موقت منصوب
كردند. بازرگان در اقدامى تامل برانگیز اكثر اعضاى دولت موقت را از جناح
لیبرال انتخاب كرد و درهای دولت موقت را تقریبا بر روی دیگر نیروهای انقلاب
بست. لیبرالها تضاد اصلى و عامل مهم مبارزه و انقلاب را استبداد داخلى و
نه استعمار خارجى مىدانستند و علاوه بر آن اعتقاد به تغییر بنیادین در
ساختار سیاسى، اجتماعى و فرهنگى كشور نداشتند و تنها اكتفا به برخى اصلاحات
سطحى را كافى مىدانستند. بر همین اساس دولت موقت تنها به تعویض مهرههاى
كلیدى و بالاى رژیم اكتفا نمود و از تغییرات بنیادین و خصوصا از تجدید نظر
در رابطه امپریالیستى و نابرابر ایران با آمریكا، پرهیز و اجتناب مىكرد.
به
این موضوع در كتاب خاطرات كارتر اشاراتى شده است: «مهدى بازرگان... و
اعضاى كابینهاش كه بیشتر آنها تحصیل كرده غرب بودند با ما همكارى داشتند.
آنها از سفارت ما حفاظت مىكردند و از ژنرال فیلیپ گاست... مراقبت به عمل
مىآوردند تا بدون خطر رفت و آمد كند و براى ما پیامهاى دوستانه
مىفرستادند. بازرگان به طور علنى اعلام كرد كه مایل است با آمریكا روابط
حسنهاى داشته باشد، اما افراطیون طرفدار آیت اله خمینى براى او به صورت
مشكلى درآمده بودند.»
(امیررضا ستوده و حمید كاویانى، بحران 444 روزه تهران، ص 20)
«اسناد
لانه جاسوسى نیز نشان مىدهد كه ایالات متحده چگونه براى خارج كردن امام
از صحنه سیاسى كشور در صدد جذب افراد موثر و مهم دولت موقت از جمله بنى صدر
و امیر انتظام برآمده بود و مثلا در مورد جذب بنى صدر، در ظاهر به عنوان
مشاور اقتصادى یك شركت آمریكایى با حقوق ماهانه 1000 دلار به دعوت همكارى
مىشد، اما در واقع رابط سازمان سیا تلاش مىكرد تا وى را به استخدام این
سازمان درآورد.»
(دكتر بهرام نوازنى، الگوهاى رفتارى ایالات متحده
آمریكا در رویارویى با جمهورى اسلامى ایران (1357 - 1380) مركز اسناد
انقلاب اسلامى، ص 98)
«دولت آمریكا در پى آن بود تا با ایجاد ائتلافى از
لیبرالهاى سیاسى، چهرههاى دینى میانهرو، سكولارها، ملى گرایان و سران
ارتشى متمایل به غرب تحت لواى دولت موقت موجبات حذف تدریجى نیروهاى وفادار
به امام را از صحنه سیاسى كشور ایجاد نماید.
آمریكا میخواست تا با
شناسایى مهدى بازرگان به عنوان شخص اول مملکت، اینگونه نشان دهد كه آیت
الله خمینی خود مایل است كه دین و روحانیت از سیاست جدا گردند و آنها
ناگزیر از نزدیكى به دولت موقت شدهاند و بدین ترتیب كم كم برنامه حذف امام
و جایگزینى ایشان توسط افرادى مثل شریعتمدارى و بنى صدر را اجرا كند.
به
همین دلیل وزارت خارجه آمریكا ماموریت اصلى سفارت خود در ایران را تلاش
براى هماهنگى فعالیتهاى نیروهاى لیبرال و میانه روهاى مذهبى و پیوند دادن
آنها با عناصر ملى گرا و سلطنت طلبان و طرفداران رژیم سابق بر علیه
انقلابیون مذهبى قرار داده بود.
«اقدامات آمریكا بر علیه جمهورى اسلامى
ایران فقط به اقدامات سفارت این كشور در تهران محدود نشد. در پى اعدامهاى
انقلابى سران رژیم گذشته در روزهاى اولیه پیروزى انقلاب، 2 تن از اعضاى
سناى آمریكا به نامهاى جاكوب جاوتیس و هنرى جكسون كه از طرفداران پروپاقرص
رژیم پهلوى بودند در 27 اردیبهشت 58 (17 مه 79) قطع نامهاى را از تصویب
سنا گذراندند كه ایران را به خاطر این اعدامهاى انقلابى با لحن شدیدى
محكوم مىكرد.» (پیشین ص103)
بعد از تصویب قطعنامه ضد ایرانى در سناى
آمریكا، روابط دو كشور وارد مرحله تازهاى شد. با این كه، قطعنامه هیچگونه
ضمانت اجرایى نداشت ولى ایران آن را نشانه موضع خصمانه ایالات متحده و كارى
در جهت انزواى ایران دانست.
به عقیده كارل كلمنت، كه از كارشناسان با
سابقه وزارت خارجه آمریكاست، ایالات متحده اشتباهى استراتژیك را در مورد
ایران انجام داده است و آن دل بستن به دولت موقت و عدم مذاكره و دیدار
مستقیم با حضرت امام بود كارى كه رقباى ایالات متحده یعنى فرانسه و شوروى
در آغازین روزهاى پیروزى انقلاب انجام داده بودند.
بعد از تصویب این
قطعنامه و ایجاد مسایل اختلاف برانگیز بین دو کشور، آمریكا در پى آن بود تا
فرستادهاى ویژه را با هدف جذب ایران و جلوگیرى از نفوذ شوروى در این کشور
، به سوى ایران بفرستد ولى حضرت امام در واكنش به تصویب این قطع نامه از
پذیرش فرستاده مذكور كه چارلز نام داشت و از دیپلماتهاى كار كشته وزارت
خارجه ایالات متحده بود خوددارى كرد و علاوه بر آن پذیرش والتر كاتلر در
سمت سفیر كه آماده مىشد به ایران سفر كند، از سوی دولت رد گردید هر چند كه
جمهورى اسلامى پیش از آن موافقت خود را با اعزام او به ایران به عنوان
سفیر اعلام كرده بود.
«پس از این فعل و انفعالات دولت آمریكا به بهانه
حفظ امنیت منطقه و با این ادعا كه احتمال داده مىشود كه یك نفت كش در خلیج
فارس ربوده شود، ناوگان خود را در تنگه هرمز به حال آماده باش درآورد.»
(پیشین ص 106)
امام خمینى در 7 آبان 58 به قراردادهاى استعمارى بین
ایران و آمریكا شدیدا اعتراض كردند. اما در مقابل دولت موقت هیچ توجهى به
این اعتراضها نشان نمىداد و در پى بهبود روابط با ایالات متحده بود و در
موضعگیریهاى رسمى و غیر رسمى بیشترین واهمه خود را از شوروى ابراز
مىداشت.
حركتهاى سازش كارانه دولت موقت تا به آنجا پیشرفت كه بدون
اطلاع امام در روز 11 آبان 58 در جشن انقلاب الجزایر، مهدى بازرگان با
برژینسكى، مشاور امنیت ملى كاخ سفید دیدار كرد و به مدت یك ساعت و نیم با
او به مذاكره نشست.
برژینسكى مشاور امنیت ملى دولت كارتر برخلاف سایروس
ونس، وزیر خارجه كه در برخورد با جمهورى اسلامى قائل به راهبردهاى
دیپلماتیك و گفتگو و مذاكره سیاسى بود، از طرفداران جدى سركوب و مداخله
نظامى انقلاب و یكى از طراحان اصلى كودتاى 21 بهمن 57 براى پیشگیرى از
انقلاب بود.
او براى پذیرش شاه در آمریكا تلاش فراوانى به عمل آورد، اما
اعضاى دولت موقت دوستانه به پیشواز برژینسكى رفتند و با او به گپ زدن
مشغول شدند جالب این كه این ملاقات به گفته برژینسكى نه به تقاضاى او بلكه
به درخواست بازرگان، نخست وزیر ایران صورت گرفت.
محمدرضا پهلوى كه پس از
فرار از ایران در كشورهاى مختلفى آواره شده بود، و ملت ایران خواستار
بازگشت و محاكمه وى بودند با مساعدت مقامات آمریكایى به یكباره سر از آن
كشور درآورد. در حقیقت دولت آمریكا و مسئولین آن به خاطر بذل و بخششهاى
شاه خود را مدیون او مىدانستند. هزینههاى زیادى از سوى شاه به برخى
جناحهاى سیاسى آمریكا براى مبارزات انتخاباتى پرداخت مىشد و بعضى از
مسئولین دولتى آمریكا پورسانتهاى گزافى از محل قراردادهاى تسلیحاتى ایران
با شركتهاى آمریكایى دریافت مىكردند. از سوى دیگر رژیم آمریكا از آن بیم
داشت كه عدم پذیرش شاه موجب هراس و نگرانى حكام وابستهاش در منطقه شود به
همین دلیل شاه به بهانه معالجه در آمریكا رحل اقامت افكند. پذیرش شاه از
سوى آمریكا خشم ملت و امام را صد چندان كرد. امام كه از دولت موقت قطع امید
كرده بود، در 9 آبان 58 طى سخنانى فرمودند: «اى جوانهایى كه در مقابل توپ
و تانك رفتید از خواهرهایى كه جوانان خود را از دست دادهاید... حفظ كنید
خودتان را، نهضت خودتان را حفظ كنید ننشینید دیگران براى شما كار كنند،
اینها براى شما كاری نمىكنند.»
همچنین حضرت امام طى پیامى در 12 آبان
58 در اعتراض به پذیرش شاه از سوى رژیم آمریكا اعلام كردند: «دانشگاهیان،
دانشآموزان و طلاب علوم دینى با قدرت تمام مبارزه خود را علیه آمریكا
گسترش دهند.»
بدنبال اعلام این مواضع از سوى حضرت امام نمایندگان
دانشجویان مسلمان پیرو خط امام چهار دانشگاه امیركبیر، تهران، شهید بهشتى و
صنعتى شریف با تشكیل جلسهاى به برنامه ریزى براى تصرف سفارت آمریكا
پرداختند.
یكشنبه 13 آبان 58 (4 نوامبر 1979) در تاریخ انقلاب، روزى
بزرگ و فراموش نشدنى است. روزنامه اطلاعات مورخ 14 ابان 58 در صفحه دوم
خود، شرح وقایع آن روز را اینگونه گزارش مىكند:
«ساعت ۱۰و ۳۰دقیقه صبح
گروهى (حدود 400 نفر) از دانشجویان (كه از یك چهار راه قبل از سفارت
آمریكا شروع به حركت كرده بودند) كه در حال شعاردادن در خیابان آیت اله
طالقانى به سوى دانشگاه (تهران) در حركت بودند هنگامى كه جلوى در اصلى
سفارت آمریكا رسیدند، مسیر خود را تغییر دادند و پس از گشودن زنجیرهاى این
در به داخل سفارت رفتند. در همان زمان گروهى از دانشجویان نیز از دیوار خود
را به داخل سفارت رساندند و پیشروى به سوى ساختمانهاى داخلى سفارت را
آغاز كردند. از همان لحظههاى اول تصرف سفارت آمریكا، گروههاى مختلف مردم
در مقابل در سفارت اجتماع كردند و به دادن شعارهاى ضد آمریكایى مىپرداختند
دانشجویان در سه بیانیهاى كه تا ساعت 18 (همان روز) از طریق بلندگو پخش
كردند، اعلام كردند كه ساختمان اصلى سفارت تا ساعت 15 به تصرف كامل
درآمد... دانشجویان اعلام كردند كه هر چند تصرف ساختمان با مقاومت سه ساعته
و همراه با پرتاب گاز اشك آور از جانب تفنگداران آمریكایى بود، هیچ گونه
آسیبى به طرفین وارد نیامد.
از ساعت 16 (همان روز) آزاد كردن گروهى از
ایرانیانى كه به عنوان ارباب رجوع یا كارمند در داخل سفارت بودند آغاز شد و
آمریكاییان را با چشم بسته به محل دیگرى منتقل شدند.»
پیش از آنكه
دانشجویان اصلى سفارت برسند، دیپلماتهاى آمریكایى، مقدارى از اسناد را در
دستگاههاى مخصوص خرد كن ریختند و ازبین بردند و مقدار زیادى از اسناد را
نیز سوزاندند و به خصوص نوارهاى میكروفیلم و حافظههاى كامپیوترى را نابود
كردند. در جریان اشغال سفارت آمریكا، ۷۲ آمریكایى به عنوان گروگان بدست
دانشجویان افتادند. سه تن از دیپلماتهاى آمریكایى آن روز براى مذاكره با
وزیر خارجه به وزارت امور خارجه رفته بودند. پس از اشغال سفارت تا شب به
امید حل شدن موضوع همان جا ماندند ولى بعد از آن در وزارت خارجه به صورت
تحت نظر در اختیار دانشجویان قرار گرفتند.
«این اولین بار نبود كه سفارت
آمریكا در تهران به اشغال درمى آمد، پیش از این در 25 بهمن 57 (14 فوریه
1974)، یعنى سه روز پس از پیروزى انقلاب اسلامى، 75 نفر از چریكهاى فدایى
خلق پس از درگیرى مسلحانه كوتاهى كه به مجروح شدن یكى از تفنگداران
آمریكایى انجامید، سفارت را به اشغال خود درآوردند. چند دقیقه بعد چریكها
با وساطت نمایندگان كمیته انقلاب، بدون هر گونه تخریب و آتش سوزى، پراكنده
شدند. عدهاى علت این اقدام را شایعه رادیو باكو مبنى بر انتقال پروندههاى
ساواك به این سفارتخانه مىدانند (در این بین باید به رابطه بین چریكهاى
فدایى خلق و سفارت شوروى كه طبیعتا عطش زیادى براى داشتن آن پروندهها
داشته است، توجه داشت)، عدهاى دیگر علت این اقدام را زمزمه كودتاى قریب
الوقوعى می دانند كه در خیابانهاى تهران شایع شده بود و عدهاى دیگر هم آن
را توطئه پس ماندههاى ساواك و رژیم شاه براى تحت تاثیر قرار گذاشتن روابط
ایران و آمریكا قلمداد میکنند.» (پیشین ص 107)
اما علت هرچه بود در
این زمینه نه با امام و نه با دولت موقت و نه با هیچ یك از نیروهاى موجه
نظام هماهنگى نشده بود و در نیت اشغال گران و اهداف آنان و نقش سفارت شوروى
در این اقدام ابهامهاى تردید برانگیز جدى وجود داشت. به همین خاطر با
حضور نیروهاى كمیته و همچنین ابراهیم یزدی معاون نخست وزیر و نماینده دولت
موقت، از سفیر آمریكا عذرخواهى شد و سفارت در اختیار وى قرار گرفت.
اما
13 آبان 58 شرایط تفاوت داشت. پس از تسخیر سفارت، دانشجویان كه خود را
دانشجویان مسلمان پیرو خط امام مىنامیدند، با صدرو بیانیههایى به تشریح
علل، انگیزهها و چگونگى انجام این اقدام انقلابى پرداختند. در یكى از
اولین بیانیهها آمده است:
«ما دانشجویان مسلمان پیرو خط امام از موضع
قاطعانه امام در مقابل آمریكاى جنایتكار به منظور اعتراض به دسیسههاى
امپریالیستى و صهیونیستى، سفارت جاسوسى آمریكا در تهران را به تصرف
درآوردیم تا اعتراض خود را به گوش جهانیان برسانیم.»
عنوان دانشجویان
مسلمان پیروخط امام، از یك سو بیانگر تبلور خشم انقلابى امام و ملت مسلمان
ایران از آمریكا بود و از سوى دیگر هر گونه شائبه وابستگى دانشجویان به
گروهها و دستجات سیاسى متعدد را منتفى مىساخت و امكان بهره بردارى از آن
را به نفع جریانهاى مختلف، محدود مىساخت.
براى این اقدام انگیزههاى
متفاوتى ذكر مىگردد: اعتراض نسبت به پذیرش شاه از سوى دولت آمریكا، اعتراض
به عملكرد دولت موقت، كه كم كم به سمتى گرایش پیدا مىكرد كه دوباره دست
آمریكا را در ایران باز كند، شناسایى جاسوسان آمریكایى و عوامل داخلى
آنها، پایان دادن به توطئه گرى و سلطه جویىهاى آمریكاییان در ایران، نشان
دادن ضربه شستى به ایالات متحده به تلافى طراحى و اجراى كودتاى 28 مرداد
32، اعتراض به آمریكا به علت ایجاد فشار تبلیغاتى موسوم و انحصارى و كمك و
حمایت از افراد ضد انقلاب و فرارى علیه انقلاب اسلامى.
از طرف دیگر
اشغال سفارت آمریكا در واقع تیرخلاص دولت موقت نیز بود. در نتیجه این اقدام
انقلابى، قدرت متزلزل دولت موقت رو به افول گذاشت و همگام با آن، اساس
همكاریهاى استراتژیك ایران و ایالات متحده فرو پاشید. بازرگان دو روز پس
از این حادثه از سمت نخست وزیرى استعفا كرد كه بلافاصله توسط امام پذیرفته
شد و وظایف دولت موقت به شوراى انقلاب، منتقل شد و به این ترتیب 268 روز پس
از سقوط رژیم پهلوى، عمر دولت موقت هم به سر رسید و پس از مدتى با ایجاد
تغییراتى در شوراى انقلاب، چهرههاى جدید، اداره وزارتخانههاى مختلف را به
عهده گرفتند و به این ترتیب به عمر نیروهاى لیبرال در اداره جمهورى اسلامى
به طور رسمى پایان داده شد.
گرچه خواستههاى دانشجویان از ابتدا
تازمانى كه این موضوع به حل و فصل انجامید، تغییرات زیادى را نشان مىدهد؛
اما اصلىترین خواسته آنها كه رسما و با صراحت تمام همواره ثابت ماند،
عبارت بود از «عدم دخالت ایالات متحده در امور داخلى ایران» . درخواستهاى
دیگر از قبیل تحویل شاه مخلوع و همسرش فرح براى محاكمه در ایران، تحویل
اموال خاندان سلطنتى و دیگر فراریان از ایران به دولت ایران، رفع تحریمهاى
اقتصادى و مالى و آزاد كردن اموال و دارایىهاى ایران در آمریكا و شعب
بانكهاى آمریكایى از جمله خواسته هایى بودند كه بعدها با به درازا كشیدن
موضوع و اتفاق دیگر كه در واكنشهاى متعدد و متفاوت آمریكاییان خلاصه
مىشود، اضافه شدند.
این حادثه پیامدها و بازتابهاى بسیارى بر جاى
گذاشت. حركت انقلابى دانشجویان مسلمان قبل از هر چیز دیگر، هیئت حاكمه
آمریكا را به شدت گیج كرد. آمریكا كه به لطف لیبرالهاى حاكم در دولت موقت
توانسته بود موقعیت از دست رفته خود در ایران را به تدریج باز یابد، با این
ضربه سهمگین به شدت برآشفته گردید.
كارتر در كتاب خاطرات خود مىگوید:
«4 نوامبر 1979 (13 آبان 58) تاریخى است كه من آن را هرگز فراموش نخواهم
كرد... ما شدیدا نگران بودیم» وى مىافزاید: «در روزهاى نخست تصور مىكردم
گروگانها به زودى آزاد خواهند شد، اما پس از آنكه بازرگان، نخست وزیر دولت
موقت در كوششهاى اولیه خود براى آزادى گروگانها با شكست مواجه شد،
نگرانى ها افزایش یافت.»
در بین حاكمان دولت آمریكا نیز در مورد راه
برخورد با ایران اختلافاتى پیش آمده بود. گروهى به نمایندگى سایروس ونس
وزیر خارجه، راههاى دیپلماتیك و گفتگو و در نهایت تحریمهاى اقتصادى و
پروازى را پیشنهاد مىكردند و گروهى دیگر به رهبرى زیبیگینو برژینسكى مشاور
امنیت ملى، دخالت نظامى را براى حل مساله گروگانگیرى لازم مىدانستند.
این اختلاف تا به آنجا پیش رفت كه سایروس ونس پس از حمله نظامى آمریكا در
صحرای طبس كه منجر به شكست آمریكا شد، استعفا كرد.
آمریكا در اولین
واكنش، اقدام به تحریم اقتصادى ایران و بلوكه كردن اموال و دارایىهاى
ایران در بانكهاى آمریكایى و بانكهاى خارجى مستقر در آمریكا كرد و از سوى
دیگر اقدام به آزار واذیت ایرانیان مقیم آمریكا نمود و در جهان نیز
تضییقاتى را براى ایران ایجاد كرد. در هر حال تسخیر لانه جاسوسى هرچند از
سوى دول استعمارى وابسته به شرق و غرب محكوم گردید، اما از سوى ملل محروم و
تحت ستم جهان و نهضتهاى آزادى بخش جهان به شدت مورد استقبال قرار گرفت و
باعث نضج گرفتن حركتهاى ضد استعمارى گستردهاى در سطح جهان و خصوصا خاور
میانه شد.
این حادثه بزرگ پیامدهاى گوناگونى را در پى داشت كه از آن
جمله مىتوان به این موارد اشاره كرد: پایان یافتن رابطه استعمارى ایران و
آمریكا، روشن شدن ماهیت ننگین ایالات متحده که پشت صورتک حقوق بشر و آزادی
مخفی شده بود، جلوگیری از ایجاد بحران و آشوب با تسخیر مرکز بحران آفرینی
آمریکا، از بین رفتن گروههای مارکسیستی، گروههایی که تا پیش از آن خود را
تنها سردمدار مبارزه با امپریالیسم آمریکا میدانستند، بازگشت مردم به
صحنه که با توطئههای دولت موقت خانهنشین شده بودند، شکست هیمنه و اسطوره
جهانی آمریکا و بالاخره شکست کارتر در انتخابات ریاست جمهوری امریکا در
سال 1980.
کارتر که با ژستهای حقوق بشری و همچنین حل مشکلات بین آمریکا
و چین و امضای موافقت نامه کمپ دیوید بین مصر و اسراییل وجهه ای صلح طلب
برای خود کسب کرده بود، با تسخیر لانه جاسوسی تمامی وجهه و نفوذ خود را از
دست داد به طوری که حتی نتوانست در مقابل حمله نظامی شوروی به افغانستان
موضع مناسبی اتخاذ کند و کم کم موجبات افول حکومت خود و حزبش را فراهم کرد.
همیلتون
جردن رییس ستاد انتخاباتی کارتر در انتخابات سال 80 میگوید: «برای من
روشن بود که کلید انتخابات در دست کسان دیگر در آن سوی دنیا است که تصمیم و
عملشان تا آخرین لحظه قابل پیش بینی نیست، کارتر در هواپیما به من گفت:
عجیب است که سرنوشت انتخابات ریاست جمهوری کشور بزرگ ما نه در شیکاگو یا
نیویورک بلکه در تهران تعیین میشود.» چهارشنبه 11/8/1390 - 19:48
تاریخ
نویسنده: دكتر غلامرضا خواجه سروی
پیروزی یا شكست؟ (نگاهی به اشغال لانه جاسوسی آمریکا)
روز ۱۳ آبان ۱۳۵۸ جمعی از دانشجویان دانشگاه های تهران كه بعداً
خود را دانشجویان پیرو خط امام نامیدند سفارت آمریكا در تهران را به اشغال
خود درآوردند. بهانه عمده دانشجویان تصرف كننده سفارت، استقبال دولت آمریكا
از شاه فراری ایران برای ورود به آمریكا بود و دولت آمریكا به این جهت
مورد حمله قرار می گرفت كه به جای تلاش در استرداد شاه ایران برای محاكمه
در داخل كشور، از هیچ كوششی به منظور حمایت از شاه فروگذار نكرده بود و این
در افكار عمومی ایران دلیل موجهی برای اثبات كینه توزی و رویه خصمانه دولت
آمریكا به حساب می آمد و البته خدشه ای به آن وارد نبود.
گرچه تصرف
سفارت آمریكا در روزهای نخست، پدیده ای لحظه ای و موقتی به حساب می آمد و
تصور می رفت كه حداكثر چند روزی به طول انجامد و به سان پدیده های مشابه
یعنی اشغال سفارت كشورهای خارجی در دیگر نقاط جهان دیری نپاید اما علی رغم
این خوشبینی اولیه ۴۴۴ روز به طول انجامید، به بحرانی منطقه ای و بین
المللی تبدیل شد، بازتاب های آن روابط و مواضع كشورها را در قبال جمهوری
اسلامی ایران و آمریكا به شدت تحت تأثیر قرار داد و بعد از سال ۱۳۵۸ تحولات
مهمی را در منطقه باعث گردید.
همچنین این پدیده واكنش های مختلفی را در
داخل كشور برانگیخت. به طور طبیعی افكار عمومی ملت ایران از اقدام
دانشجویان پیرو خط امام حمایت می كرد. چون تصرف سفارت ماهیتی ضد
امپریالیستی داشت و اراده دفاعی ملت ایران را به ابرقدرت غرب كه از سال
۱۳۳۲ تا ۱۳۵۸ حتی لحظه ای از دخالت پیدا و پنهان در امور داخلی ایران
فروگذار نكرده بود، به خوبی نشان می داد.
این حركت، همچنین گروه های
هوادار ابرقدرت شرق را ذوق زده كرد و آنان گمان كردند كه انقلابیون مسلمان
آماده در غلتیدن به دامن بلوك شرق اند. دانشجویان با اقدام خود بزرگترین
ضربه را به حیثیت جهانی امپریالیسم غرب وارد كرده بودند و این موفقیتی بزرگ
برای انقلابیون مسلمان بود زیرا شوروی و اقمارش تصوری از این نداشتند كه
روزی ابرقدرت رقیب آنها بهت زده در مقابل تعدادی دانشجو از هرگونه اقدامی
درمانده گردد و فریاد عجز و لابه اش به گوش جهانیان برسد.
اما تحولات
بعدی ایران كه این بار ماهیتی ضد سوسیالیستی و ضد ماركسیستی داشت و در قضیه
اشغال افغانستان توسط نیروهای ارتش سرخ شوروی سابق و انحلال و دستگیری
اعضای حزب توده كه در طراحی كودتا علیه نظام جمهوری اسلامی شركت داشتند به
اوج خود رسید، نشان داد كه زعم و گمان طرفداران بلوك شرق نیز قریب به صحت
نبوده است.
علاوه بر این جریان های سیاسی اعم از لیبرال ها و التقاطی
های راستگرا به دلیل تعلقی كه به غرب داشتند و از آن رو كه هرگونه اقدام
علیه غرب را گناه نابخشودنی می پنداشتند، نمی توانستند چنین اقدامی را
برتابند. در نتیجه با «پیرو خط شیطان» نامیدن دانشجویان تصرف كننده سفارت و
محكوم كردن اقدام آنان نارضایتی خود را از این عمل نشان دادند.
در عین
حال بخشی از طیف تندرو و اصطلاحاً متمایل به چپ نیروهای مذهبی كه این
اقدام را انجام داد و در آن زمان حامی جدی آن بود، به گونه ای عمل نمود كه
جامعه چنین برداشت كرد كه این اقدام با هماهنگی قبلی رهبر فقید انقلاب
اسلامی صورت گرفته است.
همین عده از متصرفان سفارت در سال های بعد تلاش
كردند كل قضیه سفارت را منحصراً به خود اختصاص دهند به گونه ای كه امروزه
مشكل می توان پذیرفت یا قبولاند كه در میان تصرف كنندگان سفارت دانشجویانی
از دیگر خطوط سیاسی نیز حضور داشته اند.
اكنون ۲۵ سال از این واقعه می
گذرد اما این حادثه همچنان تأثیرات خود را خصوصاً بر روابط ایران و آمریكا و
اقدامات آمریكا در قبال ایران داراست و تصویر آن هم چنان در بایگانی ذهن
افكار عمومی غرب باقی مانده است.
طی سال های اخیر و خصوصاً از سال ،۱۳۷۷
تا حال حاضر طیف چپ گرای تصرف كنندگان سفارت كه اتفاقاً از ایدئولوگ های
دولت و مجلس دوم خردادی نیز بودند تصرف سفارت را اشتباه خوانده و ندامت خود
را از این اقدام به زبان های مختلف اعلام كردند و تلاش نمودند با نزدیكی
هرچه بیشتر فكری و عملی به غرب و پذیرش و وارد كردن ارزش های غربی به داخل
جامعه ایرانی، از اقدامات قبلی خود فاصله بگیرند. در این مسیر توجیه
«مطلوبیت تغییر بر مبنای زمان و مكان» به تدریج عمومیت یافت و جالب این كه
موضع ثانوی این طیف كه پس از دو دهه اعلام می شد، به طور خودآگاه یا
ناخودآگاه یادآور موضع قدیمی و همیشگی لیبرال ها بود كه در سال ۱۳۵۸ و بعد
از آن اقدام دانشجویان را تقبیح كرده بودند.
در این میان واقع بینانه
ترین گام را رهبر فقید انقلاب اسلامی برداشتند. ایشان پس از تأملی در
موضوع، اقدام دانشجویان را انقلابی بزرگتر از انقلاب اول و انقلاب دوم
نامیدند و بر حمایت خود از تسخیر سفارت اصرار ورزیدند. در ادامه نیز این
بحران را تا پایان اداره كرده و در موقع مقتضی توسط مجلس تازه تأسیس شورای
اسلامی بدان پایان دادند.
برخی سیاسیون قدیمی و وابسته به طیف های
لیبرال یا لیبرال مذهبی با ختم بحران اصرار كردند كه این بحران اگر چه در
ابتدا آمریكا را بهت زده كرد و آن كشور را در موضع ضعف قرار داد اما در
نهایت به زیان كشور ما پایان یافت و تقریباً می توان گفت كه در سال های
اخیر چنان بر این موضع اصرار شده كه به تدریج به باوری عام تبدیل گردیده
است.
این در حالی است كه واقعیت به صورتی دیگر بود. انقلاب اسلامی ایران
اهدافی داشت كه می بایست به آنها دست یابد. یكی از اهداف مهم انقلاب
اسلامی ایران استكبار ستیزی بود و مبارزه با ابرقدرتی زورگو و عصیان گر
مانند آمریكا و تلاش برای تحقیر و تخریب هیبت چنین قدرت هایی در سطح منطقه و
جهان، از مصادیق این استكبار ستیزی بود و گروگان گیری این فرصت طلایی را
در اختیار جمهوری اسلامی قرار داد تا یكی از برنامه های خود را عملی سازد
هر چند به طور طبیعی هر اقدامی هزینه ای هم دارد.
حضرت امام (ره) توانست
با مدیریت بحران گروگان گیری، آمریكا را در سطح منطقه ای و بین المللی
تحقیر نماید، هیبت ترسناك این كشور را بشكند و به ملت ها و دولت ها جرأت
دهد كه احساس شخصیت كرده و در سال های بعد بتوانند علیه آمریكا اقدام
نمایند. این دستاورد كوچك و اندكی نیست و شاید نتوان ارزش مادی برای آن در
نظر گرفت یا هماوردی مادی برای آن جست.
طرفه این كه تمامی مقامات صاحب
نظر آمریكایی درگیر در بحران هم به این نكته اعتراف كرده و معتقد شده اند
كه گرچه توانسته اند از رهگذر اقدامات بعدی برخی خسارات مالی و جانی را بر
ایران وارد كنند اما پرستیژ بین المللی خود را به تدریج و در پی این واقعه
در مخاطره دیده اند و این در حالی است كه آمریكا با استراتژی «ایجاد ترس
توسط هیبت بین المللی خود» سال ها بر جهان حكومت كرده بود و شكستن این هیبت
به عنوان نتیجه تسخیر سفارت آمریكا به دست دانشجویان، دستاورد بزرگی برای
انقلاب اسلامی ایران بود.
چهارشنبه 11/8/1390 - 19:48
تاریخ
پیامدهای داخلی:
لازمه توضیح پیامدهای داخلی اشغال لانه جاسوسی امریکا و درک اهمیت
آن پیامدها، ارائه تصویر مجملی به فراخور این نوشتار، از اوضاع داخلی ایران
از نظر سیاسی است.
در ماههای نخست انقلاب، جناحهای گوناگونی در صحنه سیاست ایران وجود داشتند.
1-
جناح روحانیون که بصورتی غیر متشکل یا نیمه متشکل در قالب نظامی سنتی فعال
بودند و در محلهها و مساجد و حوزهها نفوذ داشتند و به دلیل ترکیب خاص
روحانیت و سوابق بسیاری از آنان پیش از انقلاب، در اغلب محلات و مساجد،
اختلافاتی میان آنان و جوانان فعال مساجد وجود داشت. در سطوح بالای روحانیت
عناصر میانهرو مانند آقای شریعتمداری و یا مراجعی مانند آیتالله قمی در
مشهد وجود داشتند که مواضع ناهمگونی با جریان انقلاب اتخاذ میکردند.
2-
جناح ملیگرایان که خود شامل دو گروه بودند. یکی گروه جبهه ملی که از جبهه
ملی سوم به بعد کمتر دارای صبغه مذهبی بود و یک گروه ملی - سیاسی شناخته
میشد و دوم گروه نهضت آزادی بود که از عقاید و ریشههای مذهبی برخوردار
بوده و یک گروه ملی - مذهبی شناخته میشد. عناصر و چهرههای منفردی مانند
قطبزاده و بنیصدر نیز در این جناح قرار میگرفتند.
3- جناح چپ
مارکسیستی که خود شامل سازمانهای سیاسی با گرایشهای بسیار متفاوت و متضاد
بود. حزب توده با گرایشهای روسی، چریکهای فدایی خلق با گرایش نسبتا مستقل
(که البته با وقوع انشعاب در این سازمان، اکثریت آن متمایل به حزب توده شد)
، حزب توفان و سازمان پیکار با گرایشهای آلبانیستی، حزب رنجبران و چند
گروه دیگر با تفکر مائوئیستی و گرایش چینی.
4- مجاهدین خلق و گروههای مشابهی مانند آرمان مستضعفین، فرقان و. . .
چنانکه
امریکاییها هم در اسناد لانه جاسوسی (سفارت امریکا) پیشبینی کرده بودند،
واقعیت این است که گروههای چپ، بعد از شاه، بر قدرت خود افزودند. آنها با
توجه به سلاحهای مصادره شده و به دست آمده در جریان انقلاب و تصرف
پادگانها، سازماندهی نیروهای مسلح و چریکی برای مبارزه با رژیم حاکم و
درگیریهای خشونتبار پس از انقلاب، خطر حادی بودند که انقلاب را از درون
تهدید میکردند. هر کدام از این جریانهای سیاسی - ایدئولوژیک که در قالب
گروهها و سازمانهای کوچک و بزرگ اعلام موجودیت کرده و دارای نشریهها و
ارگانهای انتشاراتی ویژه خود بودند، پیروانی داشتند و جمعیتی حول محور
آنها وجود داشت که گاه تعداد آنها از عددهای یک رقمی یا دو رقمی تجاوز
نمیکرد. وقتی برخی از گروههای اصلی و بزرگتر آنها میتینگی بر پا
میکردند، بدان میپیوستند تا جمعیت قابل توجهی را نمایش دهند. بجز این
جناحها، نیروی عمده و مردمی و غیر متشکلی وجود داشت که نیروهای مذهبی پیرو
امام خمینی بودند و به همین دلیل، عامل تعیین کننده در روندهای سیاسی،
امام خمینی بود و بسیاری از گروهها و سازمانهای سیاسی ضمن اظهار همسویی با
رهبری انقلاب امام خمینی، با روشی مستقل و نوعی استقلالطلبی از رهبری امام
خمینی عمل میکردند که در یک وضعیت انقلابی طمع بیگانگان را برمیانگیخت و
همین شرایط برای امریکاییها این تحلیل را بوجود آورده بود که "چون
آیتالله خمینی فاقد قدرت مطلق و بیچون و چراست، از گروگانها برای جلب
پشتیبانی گروههای مختلف و اعمال کنترل بیشتر بر مسیر انقلاب استفاده
میکند" (1) بویژه این تصور وقتی تقویت میشد که هم در شورای انقلاب که
مرکب از نیروهای ملی، مذهبی و روحانی بود بر سر گروگانها اختلافهایی بوجود
آمده بود و عناصر ملی ضمن اینکه مرعوب و تسلیم قدرت معنوی و اجتماعی امام
خمینی و مدعی اطاعت او بودند، در محافل خصوصی یا محدود، به ادامه
گروگانگیری انتقاد میکردند و یا روشها و سیاستهایی را برای به دست گرفتن
سر رشته ماجرای گروگانگیری و خارج کردن آن از دست دانشجویان پیرو خط امام
اتخاذ میکردند.
این یک واقعیت است که نفوذ و اقتدار امام خمینی در
بستر انقلاب و همراه با مواضعی که اتخاذ میکرد نهادی و ریشهدارتر
میگردید و هر روز بر قدرت او میافزود تا اینکه سرانجام او را به قدرت
مطلقهای تبدیل کرد که امریکاییها فقط به مواضع او چشم میدوختند.
در
اوایل انقلاب اسلامی، امام خمینی محبوبیت و مقبولیت عام یافته بود و حرف
آخر را میزد ولی پروسهای که از پیروزی انقلاب و اشغال لانه جاسوسی،
ماجرای گروههای سیاسی و فاجعه هفتم تیر و ترورهای سیاسی و جنگ و. . . تشکیل
میشد از عوامل تعمیق و ریشهدارتر کردن و نهادی ساختن نفوذ و اقتدار و
فرهمندی او بود.
در سال 1358 و 1359 فضای داخلی ایران پس از انقلاب،
فضایی پر تنش بود و دهها گروه و سازمان سیاسی ریز و درشت در سراسر کشور
بوجود آمده بودند و قریب به دویست نشریه سیاسی و عمدتا مخالف دولت منتشر
میکردند و در مقابل آنان، نیروهای مذهبی پیرو خط امام علیرغم اکثریت
داشتن، بیش از یک یا دو نشریه در اختیار نداشتند. سازمان مجاهدین خلق که
یکی از گروههای عمده مخالف هیئتحاکمه در پوشش دفاع و ستایش نسبتبه امام
خمینی بود از نخستین شماره نشریه "مجاهد" تحریکات خود را آغاز کرده بود.
قدرتنمایی، زیر سؤال بردن مجلس خبرگان قانون اساسی، شرکت نکردن در
رفراندوم جمهوری اسلامی و. . . از جمله نخستین موضعگیریهای آنان بود در
حالی که آنها خود به خوبی میدانستند که جامعه ایران آمادگی اتخاذ چنین
مواضعی را ندارد.
ساعت 8 بعدازظهر روز پنجشنبه چهارم اردیبهشت 1359،
نیروهای امریکایی از مصیره در خاک عمان حرکت کرده و در ساعتحدود 11 شب
بدون اینکه رادارهای ایران متوجه شوند، 1500 کیلومتر در عمق خاک ایران وارد
شده و در کویر طبس بر زمین مینشینند و این در شرایطی است که کردستان
ایران در آتش جنگ میسوزد، ستیزههای سیاسی و فیزیکی با گروههای سیاسی هر
روز تعدادی کشته و مجروح در شهرهای ایران و تهران بر جای میگذارد و این
ستیزهها رو به رشد است و با پیش آمدن هر موضوع جدید مانند انتخابات، این
کشمکشها شدیدتر میشود.
در اواخر فروردین 1359 سنگربندی مسلحانه
گروههای سیاسی در دانشگاه تهران و متقابلا درگیری مردم و نیروهای مذهبی با
آنها شروع شده بود که در 29 فروردین 59 منجر به تعطیل رسمی دانشگاهها جهت
انقلاب فرهنگی شد و نزاعهای مربوط به آن هنوز فروکش نکرده بود.
جو،
انگهای سیاسی داغ بود. سازمان مجاهدین و سایر گروههای چپ به مخالفین خود
انگ ارتجاعی میزدند و متقابلا برچسب منافق و ملحد و. . . را دریافت
میداشتند و این فضا، راه هرگونه گفتگو یا مذاکره را مسدود کرده و خصومتها
را تشدید میکرد. سراپای نشریات مجاهدین خلق و فدائیان خلق (جناح اقلیت)
پر بود از القاب و تعابیر تحریکآمیزی مانند فالانژ، عروسکهای کوکی
ارتجاعی، چماقدار و. . . علیه نیروهای مذهبی و حکومت. سازمانهای سیاسی، پس
از اشغال سفارت امریکا به سختی گیج، منفعل و عصبانی بوده و موقعیتباصطلاح
پیشتازی را از دست رفته میدیدند و با براه انداختن جنجالها و ستیزههایی
بر سر انتخابات مجلس و ریاست جمهوری و کاندیداهای سازمان مجاهدین خلق
میکوشید تا مسئله اشغال لانه جاسوسی امریکا را تحت الشعاع قرار داده و به
لوث کردن چهره کل حاکمیتبپردازند.
فعالیتهای انتخاباتی مرحله اول
انتخابات مجلس در دهه اول اسفند 1358 و مرحله دوم انتخابات جمعه 26
اردیبهشت 1359 بهترین فرصت تبلیغاتی برای جبران موقعیت از دست رفته و رسیدن
به اهداف تبلیغاتی آنها بود، اما موضوع درگیری حکومت ایران و امریکا
همچنان حربهای نیرومندتر برای دور نگه داشتن خطر گروههای سیاسی بود.
مجاهدین خلق با تشکیل میلیشیا و رژههای خیابانی جنگ روانی به راه
میانداختند و به بهانه بزرگداشتسالگرد اشغال لانه جاسوسی امریکا در سال
1359 رژهای در مقابل ساختمان سفارت امریکا سازمان دادند تا نشان دهند با
وجود این سازماندهیها تهدیدات امپریالیسم بیاثر خواهد بود اما در واقع،
این اقدام بیشتر به منظور مصرف داخلی و نمایش قدرت و عملیات روانی در برابر
حکومت انقلابی تعبیر میشد و نیروهای وفادار به انقلاب و امام خمینی را
تحریک میکرد. رئیس سازمان مجاهدین خلق بعدها به این اهداف خود اقرار کرد.
با ارائه تصویر فوق از اوضاع سیاسی ایران، برخی از پیامدهای داخلی اشغال سفارت امریکا را میتوان چنین برشمرد:
1- دور نگهداشتن جامعه از ستیزههای فزاینده داخلی و دفع خطر گروههای سیاسی که بعضا بیهویتیا مجهولالهویه بودند.
2- ایجاد فرصتبرای تثبیت دولت.
3- رسوا شدن گروههای سیاسی مدعی مبارزه با امپریالیسم و خلع سلاح آنان از شعارهای چپ.
4- توجه به خطر اصلی و توطئههای امپریالیسم جهانی.
5- ایجاد وحدت عمل در نیروهای وفادار به انقلاب و نیز انسجام اجتماعی.
6- کنارهگیری دولت موقت و یکدستشدن نیروهای انقلابی و وفادار به امام.
7- تاثیرات حرکتبر ساختار سیاسی و فرهنگی جامعه:
با
توجه به اینکه انقلاب اجتماعی روندی طولانی، دشوار و عمیق دارد و پیش از
پیروزی انقلاب و در بحبوحه مبارزه آغاز شده و با تصرف قدرت سیاسی (انقلاب
سیاسی) موانع آن رفع شده و اوج میگیرد و پس از پیروزی بر رژیم سیاسی،
انقلاب اجتماعی تدوام مییابد تا به بلوغ رسیده و منجر به تحول در تمامی
جنبهها و شئون حیات اجتماعی گردد (انقلاب اجتماعی) ، با اشغال لانه
جاسوسی، فضای مناسبی برای تداوم انقلاب اجتماعی و ایجاد دگرگونیهای
عمیقتر در ارزشهای سیاسی و فرهنگی بوجود آمد.
8- اوجگیری مبارزه ضد امپریالیستی
(که
تابع خط مشی مبارزه با استبداد و استعمار و پس از سقوط رژیم شاه بعنوان
پایگاه امپریالیسم اجتناب ناپذیر بود) فرصتشایستهای بود برای مقابله با
پایگاههای داخلی امپریالیسم یعنی اقتصاد وابسته، فرهنگ مصرفی، خصلتهای
استبدادی، کبر و. . . متقابلا ایجاد همگرایی و تولید ملی; این مبارزه همپای
اقدامات داخلی، میتوانست دارای برکتهای پایدارتری باشد. البته شرط
بهرهوری و تحقق بسیاری از این نتایج و پیامدها انتخاب زمان مناسب برای
پایان دادن به بحران گروگانگیری نیز بود.
9- فرصت آبدیدگی، پالایش و جبران آفات پیروزی سریع:
انقلاب
اسلامی ایران گرچه پیشینهای چند دهساله داشت که مسبوق به زمینهها و
عوامل فکری و اجتماعی دیرینهای بود و در سال 1357 به نقطهای از تکامل خود
رسیده بود (که البته پس ازپیروزی سیاسی باید به تکامل خود تا نهادی کردن
ارزشها و اهداف وصول شده ادامه میداد و بدینوسیله مانع رجعتبه ارزشهای
منحط پیشین میشد) اما در همین مقطع با کمترین موانع به پیروزی رسید. این
امر معلول دلایل و عوامل چندی بود.
1 - 9 - وسعت کمنظیر حضور مردم در انقلاب.
2
- 9 - فروپاشی سریع انسجام سیاسی و نظامی شاه که ناشی از ساختار سیاسی
حکومت و قائم به فرد بودن آن و بیاعتمادی وسیع عناصر رژیم به شخص شاه بود.
3 - 9 - تناقضات سیاستهای هیئتحاکمه امریکا و سرگردانیهای شاه که خود معلول عامل نخستبود.
4
- 9 - امریکا به تازگی از گرداب جنگ ویتنام فارغ شده و به هیچ وجه آمادگی
روانی - اجتماعی و سیاسی لازم را برای درگیر شدن در ماجرایی که احتمال
تبدیل دوباره آن به مخمصهای شبیه جنگ ویتنام بود، نداشت.
5 - 9 - شکست امریکا از ویتنام، ملتهای دیگر را تشجیع کرده بود.
6 - 9 - مجاورت ایران با شوروی، خطر تبدیل شدن درگیری با ایران را به یک بحران بینالمللی و جنگ هستهای بوجود میآورد و. . .
7
- 9 - تاکتیکهای ویژه رهبری انقلاب در بهکارگیری عناصر میانهرو و نیز
تاکتیک دور نگه داشتن ارتش شاه از درگیری وسیع با مردم (2) اما همین پیروزی
سریع، آفاتی را برای انقلاب بوجود آورد. هرگاه در مورد هر دستاوردی، احساس
شود که ارزان به دست آمده است، ارزان هم از دستخواهد رفتبویژه که نسل
انقلاب از مبارزات چند دهساله گذشته بخوبی آگاه نیست و از سوی دیگر چون
انقلاب اسلامی مانند سایر انقلابهای کبیر از کوران مبارزات سخت پارتیزانی
بیرون نیامده بود، افراد سست عنصر، سازشکار و غیر سازشکار و. . . از هم
تمیز داده نمیشدند و هر که شعارهای داغتر سر میداد، انقلابیتر بود و
چهرههای انگشتشماری از زندانها و شکنجههای طاقتفرسای رژیم شاه سرافراز
بیرون آمده بودند و تعداد محدودی در شرایط پلیسی و خفقان رژیم شاه امتحان
پس داده بودند اما کشش و ظرفیت پایداری و مبارزه خیل عناصری که به صف
انقلاب پیوسته بودند آزموده نشده بود. محاصره اقتصادی، تنگناهای ایجاد شده و
تهدیدهای امریکا بخشی از این آزمایش بود که در آن شرایط، رهبری انقلاب و
تودههای مردم، بیش از همه، پتانسیل و ظرفیت ایستادگی در شرایط دشوار را از
خود نشان دادند. اما چون به مرحله آزمایش سخت و عمومی نرسید برخی از
چهرهها و نیروهایی که بیشتر در اندیشه بهرهبرداری سیاسی و میوهچینی از
چنین رویدادهای مهمی بودند شناخته نشدند. جنگ تحمیلی عراق نیز به فرصتی
برای آبدیدگی و جبران آفات پیروزی سریع انقلاب تبدیل شد.
پیامدهای خارجی
1
- مواضع شوروی در قبال گروگانگیری دولت اتحاد جماهیر شوروی در اوایل جریان
تسخیر سفارت امریکا به قطعنامه 457 شورای امنیتسازمان ملل علیه ایران در
چهارم دسامبر 1981 رای مثبت داد و به امریکاییها نیز اطمینان داد که
امکانات خویش را برای وادار کردن ایران به اجرای قطعنامه 457 و رها کردن
گروگانها بکار خواهد گرفت. آنها از یکسو فرصت مناسب برای بهرهبرداری سیاسی
و کوشش برای ایفای نقش میانجی و گسترش اعتبار و نفوذ منطقهای و
بینالمللی خود داشتند از سوی دیگر مبارزه جدی ایران با امریکا گوی ضدیتبا
امپریالیسم را از چنگ شوروی ربوده بود و وجهه ضد امپریالیستیاش را مخدوش
میکرد زیرا شوروی قبله اردوگاه سوسیالیسم بود و به میمنت پز ضد
امپریالیستی خود بعنوان یک ابرقدرت، آن کشور را به پایگاه و مرکزیت اردوگاه
سوسیالیستی مبدل ساخته بود. با مبارزه مستقل ایران، وجهه شوروی در افکار
عمومی کاذب جلوه میکرد. آنها از یکسو از اقدام دانشجویان ناخشنود بودند
واز سوی دیگر چون مخالفتبا این اقدام حیثیتسیاسی آنها را زیر سؤال میبرد
و ایادی داخلی آنان در ایران مانند حزب توده را محکوم کرده و از بین
میبرد لذا در مواضع رسانهای خود به سود ایران موضعگیری میکردند. مضاف بر
آن، فرصت طلایی برای شوروی در رقابت جهانیاش با امریکا به دست آمده بود.
اتحاد
شوروی، پس از پیروزی انقلاب اسلامی در بهمن 1357 که ژاندارم امریکا در
منطقه سقوط کرده بود و مدتها طول میکشید تا نظام سیاسی جدید در ایران
استقرار یابد، موقع را مغتنم شمرده و دستبه کودتا در افغانستان زد و حزب
کمونیست وابسته به شوروی قدرت را در افغانستان به دست گرفت. این حزب چون
وابسته بود و فقط در اقلیتی از جمعیتشهرنشین پایگاه داشتبا قیام عمومی و
مسلحانه مردم افغانستان مواجه گردید و روسها نیز آشکارا از آنان
حمایتسیاسی و نظامی میکردند.
در اواخر دسامبر در حالیکه امریکاییها
برای جلب موافقت اعضای شورای امنیت در جهت قطعنامه اعمال مجازاتهای
اقتصادی علیه ایران تلاش میکردند، برژنف رهبر شوروی به درخواست آنان پاسخ
منفی داد تا مواضع ایران را نسبتبه خود مهار کند و زمینه اقدامات بعدی خود
را مساعد سازد.
در تاریخ 6 دی 1358 ارتش شوروی افغانستان را اشغال
نظامی کرد (3) تا حکومت دست نشانده و در حال سقوط کمونیستی در افغانستان
بتواند موقعیتخود را تثبیت کند و همچنین از نفوذ روزافزون انقلاب اسلامی
ایران در افغانستان و به تبع آن در جمهوریهای مسلماننشین شوروی جلوگیری
کند.
گرچه این اقدام، افغانستان را به ویتنام شوروی مبدل کرد و
فاجعهای که برای امریکاییها در ویتنام رخ داده بود برای شوروی در
افغانستان تکرار شد.
یک هفته پس از تهاجم ارتش شوروی به افغانستان،
قطعنامه 461 شورای امنیت در مورد مجازاتهای اقتصادی علیه ایران تصویب شد.
قطعنامه با یازده رای موافق و بدون رای مخالف به تصویب رسید. چهار کشور از
جمله شوروی به آن رای ممتنع دادند و فوریت در اجرای قطعنامه نیز به تصویب
نرسید که این مورد حاکی از اختلاف نظرهای اعضای شورای امنیت در مورد روش
برخورد با ایران بود. بموجب قطعنامه 461 تا هفتم ژانویه به ایران مهلت داده
میشد که مفاد قطعنامه 457 صادره در چهارم دسامبر را اجرا کند در غیر
اینصورت شورای امنیتبرای مذاکره درباره اعمال مجازاتهای اقتصادی علیه
ایران تشکیل جلسه خواهد داد. البته امریکا ایران را رسما تحریم اقتصادی
کرده بود و هدف از این تلاشها جلب موافقتبینالمللی برای تحریم اقتصادی
ایران بود.
در داخل ایران، جناحهای ملیگرا و ضد کمونیست و افرادی چون
بنیصدر و قطبزاده از مسئله تهاجم شوروی برای بزرگ کردن خطر این کشور که
در همسایگی ایران قرار اشتبهرهبرداری میکردند با این هدف که نزدیکی به
غرب و مصالحه با امریکا در مورد گروگانها را القاء کنند اما رهبر انقلاب از
عمق مسئله غافل نشد. او امریکا را شیطان بزرگ معرفی کرد. متقابلا چندی بعد
مهندس بازرگان که یکی از چهرههای عمیق مذهبی وضد کمونیستی بود در یک
سخنرانی در زنجان گفت اگر امریکا شیطان کبیر استشوروی شیطان اکبر است.
امام خمینی حتی پس از تهاجم شوروی به افغانستان امریکا را بعنوان دشمن اصلی
معرفی کرد.
در خارج از ایران نیز در ابتدا تهاجم شوروی به افغانستان
موجب شد که امریکا و دولتهای متحد غربی آن نسبتبه اقدامات بعدی خویش
درباره ایران با احتیاط بیشتری عمل کنند و از تهدیدات نظامی که
میتوانستبهانهای به دست روسها بدهد و یا اینکه ایران را متمایل به روسها
سازد اجتناب کنند و از اقداماتی که موجب تجزیه در جهان اسلام گردد
بپرهیزند. هر چند مقامات امریکایی در کتابهای خویش وانمود کردهاند که تا
قبل از تهاجم شوروی به افغانستان، سیاستهای امریکا در جهت دست زدن به
اقدامات نظامی علیه ایران پیش میرفت و پس از تهاجم روسها متوقف شده و
بیشتر بر خویشتنداری و فشار اقتصادی و سیاسی و مذاکرات مستقیم و غیر
مستقیم متمرکز شد، اما وقتی که آنها با واکنش شدید ایران انقلابی در قبال
اشغال افغانستان و حمایتهای آشکار ایران از مجاهدین این کشور اشغال شده
مواجه شدند و نیز با توجه به معتقدات الهی و ضد کمونیستی امام خمینی و نفرت
دیرینه ایرانیها از روسها و تجاوزات آنان در تاریخ گذشته ایران، امریکا و
غرب مطمئن شدند که هیچگونه گرایشی نسبتبه شوروی حتی در شرایطی که با
امریکا در ستیز هستند وجود ندارد لذا دیگر دلیلی نداشت که خط مشی تهدید
نظامی علیه ایران را کنار بگذارند. علت تغییر خط مشی امریکا، برخلاف آنچه
مقامات کاخ سفید در کتابهای خود ادعا کردهاند، حمله شوروی به افغانستان
نبود زیرا شوروی در 6 دی 1358 به افغانستان یورش برد و چند ماه بعد در
اردیبهشت 1359 امریکاییها عملیات نظامی خویش را در طبس اجراء کردند.
تهاجم
شوروی به افغانستان فقط تاکیدی بود بر اجرای مرحله دوم سناریوی امریکایی
(عملیات نظامی) که از ادامه سؤ استفادههای داخلی و خارجی از ضعفهای
امریکا جلوگیری کرده و نشان دهد که امریکاییها در برابر هر تهدیدی نسبتبه
منافع سیاسی و اقتصادی خود قاطعانه واکنش نشان میدهند.
بنظر میآید
که یک نوع معامله پنهان نیز میان امریکا و شوروی شکل گرفته باشد که عبارت
است از عدم مقابله امریکا با آنان در افغانستان در ازای عدم مقابله شوروی
با اقدام امریکا علیه ایران. بنابراین اشغال افغانستان که میتوانستبار
خاطری برای امریکائیان باشد به یار شاطری مبدل گردید.
امریکا علاوه بر
آن دستبه یک بهرهبرداری وسیع منطقهای زد و به بهانه حضور شوروی در
افغانستان، ناوگانهای دریایی خویش را به دریای عمان و خلیج فارس فرستاد و
حضور خود را در کشورهای منطقه تقویت کرد. در برابر استفاده شوروی از فرصت
در زمانی که امریکا سخت در گرداب بحران گروگانگیری غوطهور بود و موضع
جهانیاش ضعیف و عاجزانه شده بود و احساسات ضد امریکایی در منطقه تهییج
گردیده بود، امریکا ترجیح میداد بجای عکسالعمل نشان دادن آنهم در مورد
اشغال کشوری که موقعیت استراتژیکی برای آنان نداشت، دستبه معامله بزند و
روسها هم موفق شده بودند امریکا را وادار به معامله کنند به نحوی که سود دو
طرف تضمین شده باشد. این معامله عبارت بود از بیطرفی روسها در طرح عملیات
نجات گروگانها و حمله به ایران در ازای بیطرفی امریکا در مورد اشغال
افغانستان. البته دو طرف حق شعار دادن و تبلیغات علیه یکدیگر را برای خود
محفوظ میداشتند زیرا فاکتوری به اسم افکار عمومی داخلی و خارجی و. . . نیز
مطرح بود. از اینرو میتوان گفت دست کم توافقی غیر رسمی بیمذاکره و اعلام
نشده میان این دو قدرت وجود داشته است. بنابراین آنچه علت تغییر خط مشی
امریکا بود شکست طبس بود نه چیز دیگر.
2- تحقیر امریکا: واژه تحقیر
واژهای است که مقامات کاخ سفید در کتابهایی که پیرامون گروگانگیری
نوشتهاند، بارها بکار بستهاند. هامیلتون جردن در خاطرات خود مینویسد: که
مردم امریکایی که در مقابل سفارت ایران در امریکا به شدت علیه ایران شعار
میدادند میگفتند: "ما نمیتوانیم این تحقیر را تحمل کنیم" آنها همچنین به
کرات از آشفتگیها و مناقشات و درگیریهای اعضای کابینه امریکا و عجز و
ناتوانی امریکا و فقدان امکانات برخورد با مسئله گروگانگیری و عصبانیتها و
دنبالهروی از ایران و. . . سخن گفتهاند.
3- علیرغم کوشش برای انزوای
ایران، ایران و انقلاب اسلامی در مرکز توجهات بینالمللی قرار گرفت.
انقلاب ایران شعارها و خواستههای خویش و اخبار جنایات شاه و امریکا در
ایران را "سوار بر امواج خبری مربوط به گروگانگیری به اقصی نقاط عالم
فرستاد" (4) و سیل اخبار و گزارشات روزانه را در جهان به خدمتخود گرفت.
در
خاطرات مقامات کاخ سفید میخوانیم که چگونه در طول 444 روز، هر صبح با
آخرین گزارشات رسیده از تهران و یا زنگ تلفن در مورد خبری از ایران از خواب
برمیخاستند و شبها مایوس از کسب نتیجه به خواب میرفتند.
4- جنگ
عراق علیه ایران: گرچه سقوط مقتدرترین رژیم منطقه خاورمیانه، و ژاندارم
خلیج فارس علیرغم وابستگیهای عمیق آن به امریکا و انگلیس رعبی در دل
حکومتهای وابسته منطقه ایجاد کرده و به جنبش اسلامی در خاورمیانه نیز
نیروی عظیمی بخشیده بود، شعارهای صدور انقلاب در ایران هم بهانه مناسبی به
دولتهای استعماری برای تبدیل کشور آنها به پایگاه نظامی امریکا داده بود
تا با خطرات ناشی از انقلاب ایران مقابله کنند، اما رژیم جاهطلب عراق که
دومین قدرت منطقه بود و میخواست جایگزین رژیم شاه شده و خلاء موجود در
منطقه را پر کند و انتقام شکستخود در جنگ سال 1348 از رژیم شاه را بگیرد،
موقعیت را مغتنم شمرد و با توجه به استقبال امریکا از وارد کردن هرگونه
ضربه سنگین نظامی به ایران، با چراغ سبز امریکا و انگلیس در شهریورماه 1359
یورش گستردهای را به ایران آغاز کرد، جنگ خونین و ویرانگری که هشتسال
بطول انجامید.
طولانی شدن ماجرای اشغال لانه جاسوسی به رژیم جاهطلب
عراق فرصت داد تا توافقهای لازم برای تحمیل جنگ علیه ایران را بعمل آورد.
هر چند بخاطر وضعیت ایران در سال 59 و فقدان نیروهای مسلح، تصور دشمن، ختم
جنگ در طی چند هفته با دستاورد تجزیه جنوب ایران و سقوط حکومت ایران یا
تسلیم آن بود و دفاع قهرمانانه مردم ایران این تصورات را نقش بر آب کرد. در
هر صورت میتوان جنگ ایران و عراق را یکی از پیامدهای اشغال لانه جاسوسی
برشمرد که امریکاییها از آن بعنوان اهرم فشاری علیه ایران استفاده
میکردند. برژنسکی در کتاب خود "قدرت و اصول اخلاقی" مینویسد: در حالی که
کریستوفر و کاتلر به تلاش خود برای رسیدن به نوعی توافق ادامه میدادند،
توصیه من برای تسریع در حل مسئله این بود که به ایرانیها هشدار دهیم که
اگر حاضر به مصالحه نشوند ما عراق را در جنگ با آنها تقویتخواهیم کرد.
براون نظر مرا در یکی از جلساتی که در ماه دسامبر داشتیم تائید کرد.
5-
توافقنامه الجزایر: ماجرای گروگانگیری سرانجام پس از 444 روز پایان یافت و
منجر به توافقنامه الجزایر شد که تا مدتها به موضوع جدال سیاسی در ایران
مبدل شده بود.
دانشجویان پیرو خط امام خمینی 5 شرط را برای آزاد کردن
گروگانها اعلام کرده بودند. با درگذشتشاه در یک بیمارستان نظامی در قاهره
بتاریخ 5 مرداد 1359 / 25 ژوئیه 81، شرط استرداد شاه به ایران خودبخود
منتفی شد و شرایط دیگر باقی ماند. نخستین مجلس شورای اسلامی در 7 خرداد
1359 افتتاح شد و امام خمینی در پیامی بمناسبتحج در تاریخ 11 آبان 1359،
حل مسئله گروگانها را به مجلس واگذار کرد. مسئله گروگانها به کانون یکی از
داغترین بحثها و مذاکرات مجلس تبدیل شد.
دولت الجزایر بعنوان میانجی
دولتین ایران و امریکا از سوی دو کشور پذیرفته شد و متعاقبا مذاکرات پر
فراز و نشیب و فشردهای در الجزایر به جریان افتاد و بیانیهای به توافق دو
کشور ایران و امریکا رسید و انتشار یافت، قرار شد همزمان با اجرای قرارداد
گروگانها آزاد شوند. در این مذاکرات، شرایط چهارگانه مصوب مجلس شورای
اسلامی مبنای گفتگو قرار گرفت و تصویب شد. این شرایط عبارت بودند ا ز:
1- آزاد گذاشتن تمامی سرمایههای ایران
2- لغو تمام ادعاهای امریکا علیه ایران
3- تضمین عدم دخالتسیاسی و نظامی امریکا در ایران
4- باز پس دادن اموال شاه برخی از اصول کلی بیانیه الجزایر به شرح زیر است:
1-
تعهد حتیالمقدور ایالات متحده به بازگرداندن وضعیت داراییهای ایران به
دوره قبل از 14 نوامبر 79 (23 آبان 58 که تاریخ صدور دستور انسداد
سرمایههای ایران از طرف رئیس جمهور وقت امریکا بود)
2- لغو کلیه تحریمهای تجاری علیه ایران
3- استرداد داراییهای ایران در امریکا
4- استرداد داراییهای شاه ایران
5- تعهد به عدم مداخله در امور داخلی ایران
6- پس گرفتن کلیه دعاوی مطروحه امریکا در دادگاههای بینالمللی علیه ایران (5)
بدنبال
صدور بیانیه الجزایر و امضای دستور العمل اجرایی آن توسط جیمی کارتر در
آخرین روز ریاست جمهوریاش در 19 ژانویه 1981/29 دی 59 و انتقال 8 میلیارد
دلار از داراییهای ایران از بانک فدرال رزرو نیویورک و شعب خارجی بانکهای
امریکایی به یک حساب امانی نزد بانک انگلیس، یک روز بعد در تاریخ 20
ژانویه 1981/30 دی 1359 تعداد 52 گروگان امریکایی، چند دقیقه پس از انجام
مراسم سوگند رونالد ریگان رئیس جمهور جدید امریکا، آزاد و از طریق الجزایر
روانه امریکا شدند و متعاقب آن اجرای بندهای قرارداد و مذاکرات مربوط به آن
آغاز شد.
جیمی کارتر بسیار کوشش کرد پیش از انتخابات ریاست جمهوری
مسئله گروگانها حل شود و حتی نامه خصوصی نوشت و هیئت مذاکره فرستاد تا با
حل مسئله گروگانها بتواند آراء را جلب کند اما طرف ایرانی تعمدا مسئله را
تا پس از انتخابات ادامه داد و موجب شکست کارتر در انتخابات شد. با اینحال
کارتر حتی تا آخرین ساعات ریاست جمهوریاش میکوشید مسئله گروگانها به
دستخودش فیصله پیدا کند.
پس از انتشار بیانیه، در ایران هیچکس حاضر به
قبول مسئولیت اجرای آن نبود. زیرا همانطور که در طول مذاکرات بعدی هم دیده
شد "وضع اداری کشور درهم ریخته بود و دسترسی به اطلاعات لازم و نیروی
کارشناسی قوی میسر نبود. وزارتخارجه و دارایی که میبایستبزرگترین نقش را
در مذاکرات ایفا کنند به دلیل مخالفتبنیصدر رئیس جمهور وقتبا وزیران
پیشنهادی شهید رجایی نخستوزیر، فاقد وزیر بودند گرچه مسئولان و کارشناسان
هر دو وزارتخانه در حد توان خود کمکهای شایانی در این زمینه کردند ولی
بدون شک هماهنگیهای کامل و لازم وجود نداشت. بانک مرکزی که یکی از طرفهای
اصلی درگیر در مذاکرات باید باشد تحتسرپرستی علیرضا نوبری مهره بنیصدر
بود و از کنترل دولت رجایی خارج بود و صرفا همکاری فردی بعضی از اعضای
کاردان بانک مرکزی بود که امکان ادامه مذاکرات را فراهم آورد. از نظر وجود
کارشناسان حقوق بینالملل نیز تیم کارشناسی ایران فاقد امکانات بود و به
رغم همکاری توام با فداکاری حقوقدانان جوان، به دلیل وجود، بعضی از مسائل
مانند " تابعیت مضاعف" کمتر مورد توجه قرار گرفت که بعدها منشاء مشکلاتی
برای تیم مذاکره و انتقادات و خردهگیریهایی به آنان شد. بطور کلی تیم
کارشناسی که در نخستوزیری مستقر بوده و مذاکرات را پشتیبانی میکرد از
شمار انگشتان یک دست تجاوز نمیکرد در حالی که طرف مقابل فقط دهها کارشناس
به همراه وارن کریستوفر معاون وزارت خارجه امریکا در طول مذاکرات در
الجزایر مستقر کرده بود" (6)
"هیچگونه تعادلی در توان طرفین در خصوص
مواجهه با دعاوی حقوقی از هیچ حیث موجود نبود. در حالی که بعد از آزادی
گروگانها در ایران، فعالیتی در زمینه بیانیه الجزایر نمیشد در امریکا 900
مؤسسه حقوقی تلاش میکردند و هر هفته در این زمینه یک مجله منتشر میکردند"
(7)
ضعف شدید اطلاعات و آمار و فقدان اسناد و مدارک لازم در مورد
ادعاهای ایران که ناشی از درهم ریختگی اداری پس از انقلاب بود نیز وجود
داشت.
در چنین وضعیتی، فضای اتهام و تهمت در کشور نیز به شدت رواج
داشت. نشریات عدیدهای از سوی مخالفین منتشر میشد که اگر ائتلافی علیه یک
نفر صورت میگرفت میتوانستند او را از اعتبار اجتماعی و سیاسی خویش ساقط
کنند. هیچ زمینهای برای مذاکره با امریکا وجود نداشت و رادیکالیسم سیاسی،
تفکر حاکم و مسلط بود و نوعی مسابقه در حمله به امریکا در میان گروهها وجود
داشت و برخی گروهها هم سبقتگیری در دشمنی با امریکا را به وسیلهای برای
مبارزه با رقبای سیاسی خود و بایکوت کردن آنها تبدیل کرده بودند. در این
موقعیت اگر کسی مسئولیت مذاکرات مربوط به بیانیه الجزایر را بعهده میگرفت
در زیر ذرهبین دهها سازمان سیاسی عیبجو، بهانهگیر و مغرض قرار میگرفت که
برای تسویه حسابهای سیاسی خود به هر وسیلهای تمسک میجستند و در نهایت،
گناه تمام نابسامانیها و نارساییهایی که ربطی به او نداشتبه نام او تمام
میشد. جوسازی و فشار مخالفین آنقدر نیرومند بود که بنیصدر رئیس جمهور
وقت که صاحب امتیاز یکی از پر تیراژترین روزنامههای کشور بنام "روزنامه
انقلاب اسلامی" بود نیز در صف مخالفین و علیه دولتشهید رجایی و مسئولان
اجرای بیانیه موضعگیری میکرد. و میکوشید وجود نوعی زد و بند با
امریکاییها را القاء کند.
"پس از امضای بیانیه الجزایر، برخلاف ماههای
مذاکره و حتی لحظهها قبل از امضای بیانیه که همه جناحها سکوت اختیار
کرده بودند (و اگر هم مطلبی مطرح کرده بودند اتفاقا در جهت متهم کردن
دولتبه کارشکنی در حل و فصل سریع و فوری مسئله گروگانها و طولانی کردن آن
بود) با هوچیگری فراوان زبان به انتقاد از بیانیه گشوده و حتی
تهمتخیانتبه دولت زدند که در راس این عده بنیصدر بود. او علاوه بر طرح
مسئله در مصاحبهها و مقالات متعدد بویژه در روزنامه متعلق به خود، رسما
اعلام جرمی را علیه رجایی نخستوزیر و بهزاد نبوی وزیر مشاور و مسئول
یئتحل و فصل مسئله گروگانها تسلیم قوه قضائیه کرد. روزنامه انقلاب اسلامی
ارگان بنیصدر و روزنامه میزان ارگان نهضت آزادی طی دهها شماره به نقد غیر
منصفانه بیانیه پرداختند و آنرا خیانتی جبرانناپذیر جلوه میدادند" بسیاری
از گروههای سیاسی هم با استفاده از همین شرایط به تشدید تضادها و حمله به
دولت میپرداختند. دولت رجایی از آنجا که یکطرف ماجرا رئیس جمهور قانونی
کشور بود ناچار بود سکوت کند. شهید رجایی و بهزاد نبوی به دیدار امام خمینی
رفته و درخواست کردند که به دولت اجازه پاسخگویی به رئیس جمهور داده شود
اما توجه به خطر تعمیق شکافهای داخلی در شرایطی که ضد انقلاب داخلی و دشمن
خارجی در کمین بود موجب شد که امام خمینی، مصالح نظام و ضرورت عدم درگیری
دولت و رئیس جمهور را به آن دو یادآور شده و اجازه مقابله ندهد. لذا تا
زمان سقوط بنیصدر امکان پاسخگویی وجود نداشت و تبلیغات منفی و بدون پاسخ
مخالفین مؤثر میافتاد و تنها وقتی که جوسازیها به مرز خطرناکی رسیده بود،
مهندس بهزاد نبوی که خود یکی از اهداف این تهاجمات بود در جلسه رسمی و غیر
علنی مجلس شورا به ارائه یک گزارش چهار ساعته و مفصل درباره بیانیه
الجزایر و پاسخ به تهمتها پرداخت. یکی از اهداف بنیصدر تضعیف موقعیت امام
خمینی بود. او که بخاطر ریاست جمهوریاش مورد اعتماد مردم بود و
جوسازیهایش با پشتیبانی سایر گروههای مخالف و فرصت طلب مؤثر افتاده بود"
تلاش میکرد حال که توانسته است تا حدودی افکار عمومی را در جهت اهداف خویش
آماده کند دخالتحضرت امام در مسئله آزادی گروگانها را که او خیانت
مینامید کشف نماید و امام را نیز مورد سؤال قرار دهد. شاهد این مدعا
مکالمات بین بنیصدر و شهید بهشتی و رجایی در جنب یکی از جلسات شورای عالی
دفاع است. در این جلسه دکتر بهشتی به بنیصدر یادآور میشود که امام در
جریان حل و فصل مسئله گروگانها بوده و آنرا تایید میکند. بنیصدر بلافاصله
اعلام میکند: پس چرا این را به مردم اعلام نمیکنید. وقتی این مکالمات
توسط شهید رجایی بازگو میشود، بهزاد نبوی میگوید در این رابطه نباید احدی
و خصوصا امام خمینی را خرج کرد و بنده پاسخگویی به تمام اتهامات را بر
عهده میگیرم" (8)
مسئله بیانیه الجزایر در چنین شرایطی مطرح بود و
هیچکس حاضر به پذیرش ریسک مسئولیت پر مخاطره آن نبود. از طرفی حل فوریتر
مسئله گروگانها مسئلهای حیاتی بود و اتفاقا همه مخالفین تا پیش از بیانیه
الجزایر دولت را بخاطر اینکه به حل سریع مسئله نمیپردازد مورد حمله قرار
میدهند. طولانیتر شدن ماجرا احتمال یک توافق بینالمللی برای حمله نظامی
به ایران و نابودی کامل استقلال کشور را تقویت میکرد و هیچ تاخیر و تعللی
در کار روا نبود. علیرغم همه این موانع و مسائل دولتشهید رجایی نخست وزیر
وقتباید آن را حل میکرد و لذا مهندس بهزاد نبوی را که وزیر مشاور در امور
اجرایی و سرپرستسازمان برنامه و بودجه کشور بود بعنوان مسئول اجرای
بیانیه انتخاب کرد. گرچه شهید رجایی و بهزاد نبوی چنانکه خود میگوید معتقد
بودند که گروگانها باید ابتدا محاکمه و سپس آزاد شوند (البته نه محاکمه
واقعی برای دریافت مابه ازاء بلکه محاکمه سیاسی و حیثیتی امریکا) اما
علیرغم نظر خود این مسئولیت دشوار را با شهامت تمام پذیرفتند و در اجرای
نظریات مجلس شورا از هیچ کوششی فروگذار نکردند.
بدون شک نارساییها و
کاستیهایی به دلیل اوضاع خاص ایران و نابرابری کامل میان امکانات حقوقی و
اطلاعاتی هیئت امریکایی و ایرانی وجود داشت که اگر هر گروه دیگری حتی
مخالفین نیز مسئولیت این کار را پذیرفته بودند تا حد زیادی بروز این
نارساییها و خطاها اجتنابناپذیر بود.
1- یکی از انتقادها این بود که
دولت از اجرای مصوبه تخلف کرده است. بهزاد نبوی در این رابطه میگوید: آیا
مصوبه مجلس شورای اسلامی در مورد حل و فصل مسئله گروگانها "قانون" بود که
نتوان از آن تخلف کرد؟ سپس با ارائه مدارک و دلایلی توضیح میدهد که این
مصوبه مراحل مندرج در قانون اساسی را پشتسر نگذاشته است. طبق قانون اساسی
مراحل لازم برای قانونی شدن یک مصوبه این است که ابتدا بصورت طرح یا لایحه
توسط نمایندگان یا دولتبه مجلس تقدیم شده سپس به تایید شورای نگهبان رسیده
و پس از امضای رئیس مجلس به نهاد ریاست جمهوری ابلاغ میشود تا اجرا گردد
اما مصوبه مذکور صرفا یک اعلام نظر و رهنمود مجلس به دولتبر مبنای
رهنمودهای امام خمینی رهبر انقلاب بوده است و دولت میبایست در چارچوب آن
به تشخیص خود، نسبتبه انتخاب روشهای اجرایی مناسب اقدام کند. (9)
2-
دولت امریکا برخلاف انتظار مردم ایران و مصوبه مجلس، هیچ تعهدی در مورد عدم
مداخله در امور داخلی ایران نداد و اعتراضی بطور ضمنی به اینکه درگذشته در
امور داخلی ایران مداخله کرده ننموده است. این انتقاد بعضا مستند به
اظهارات مقامات امریکایی است. در یکی از مقالهها با تکرار این انتقاد آمده
است: "به زعم امریکاییها، بیانیههای الجزایر یک دستاورد دیپلماتیک قابل
ملاحظه برای آنهاست. این بیانیهها، ابهامات و نقاط گنگی را در خود جای
دادهاند و حاوی مصالحهای هستند که پارهای از آنها مطلوب خواهانهای
امریکایی در دعاویشان علیه خواندههای ایرانی است و بعضی دیگر بالقوه مضر
به حال آنها (خواندهها) میباشد. وارن کریستوفر در مقابل کمیته روابط
خارجی سنای امریکا گفت که ایالات متحده بدون آنکه به باجخواهی ایران تن در
دهد و یا رسما معذرت خواهی کند و یا ثروت شاه را فوری مسترد دارد موفق به
آزادی گروگانها شد" (10)
بدون شک امریکاییها توانسته بودند با استفاده
از حقوقدانان متبحر خود نقاط ابهامی را در بیانیه بوجود آورند که بعدها
طرف ایرانی را گرفتار مشکلات فراوانی میکرد اما نباید غافل بود که مقامات
امریکایی نیز بخاطر قبول امضای بیانیه الجزایر با انتقادها و اعتراضها و
فشارهای زیادی از طرف افکار عمومی و جناحهای داخلی حکومتخود مواجه بودند و
استناد به این اظهارات و تایید کامل آنها که بیشتر با هدف مصرف داخلی در
امریکا ایراد شده بود، محققانه نیست زیرا در ماده 1 بیانیه آمده است:
"ایالات متحده امریکا تعهد میکند که سیاست ایالات متحده این است و از این
پس این خواهد بود که بصورت مستقیم یا غیر مستقیم، سیاسی یا نظامی در امور
داخلی ایران مداخله ننماید. " در یکی از مقالههایی که در انتقاد از بیانیه
الجزایر نوشته شده، انتقادی را که مخالفین در همان سال (59) مطرح
کردهاند، سالها بعد اینچنین تکرار میکند: همانطور که از انشای این ماده
برمیآید، ایالات متحده نه تنها هیچ تعهدی در عدم مداخله در امور داخلی
ایران نداده استبلکه هیچ اعترافی حتی بطور ضمنی و تلویحی هم به اینکه در
گذشته این کار را مینموده نکرده است. به نظر ما برخلاف جنجالهایی که بعد
از صدور بیانیهها به راه انداخته شد مبنی بر اینکه امریکا به دخالت در
امور داخلی ایران اعتراف کرده است و متعهد به ترک این فعل از این به بعد
شده است نه آن فعل مورد اعتراف واقع شده و نه این ترک فعل تعهد گردیده
است". (11)
مهندس بهزاد نبوی در پاسخ میگوید: "جمله مزبور (ماده1)
قطعنامه در هر مرجعی تعهد به عدم مداخله در آینده است ولی در مورد اعتراف
به مداخله در گذشته همانطور که شهید رجایی در گزارش رسمی خود به مجلس شورا
در جلسه علنی مورخ 6/11/1359 و بنده در جلسه رسمی و غیر علنی مجلس که پس از
صدور بیانیه الجزایر تشکیل شده بود صریحا اظهار داشتهایم گرفتن چنین
اعترافی از یک کشور و آنهم یک ابرقدرت، بصورت رسمی و در چارچوب یک سند
بینالمللی امکانپذیر نبوده و نیست. (مگر قدرتهای پیروز جنگ جهانی دوم از
آلمان هیتلری یا متحدین جنگ خلیج فارس از عراق شکستخورده) و اصولا هدف
مجلس شورای اسلامی نیز گرفتن تعهد مبنی بر عدم مداخله در آینده بوده نه
گرفتن اعتراف به گناه. آنانکه حتی از دور دستی بر آتش نداشتهاند طبیعی است
که ندانند که انشای همین جمله مذکور در ماده یک بدنبال چه مذاکرات طولانی و
چقدر مباحثه و مجادله امکانپذیر شده است. والا اولین عبارت پیشنهادی
امریکا بسیار کمرنگ و در حد تعهد بر عدم مداخله در آینده همچون گذشته بود. .
. بطوری که ملاحظه میشود اگر دولتشهید رجایی "جنجالی" هم کرده است در
جهت عکس ادعای فوق بوده که در گزارش او به مجلس مشاهده شد. "
"بر اساس
مصوبه مجلس شورای اسلامی، در این ماده امریکا میبایست تعهد میکرد که " از
این پس" در امور داخلی ایران دخالت نکند. عبارت "از این پس" مفهوم پذیرش
مداخله قبلی را داشت و امریکا در مقابل این عبارت، عبارت "سیاست امریکا بر
این بوده و خواهد بود که در امور داخلی. . . " را پیشنهاد کرد که با مخالفت
طرف ایرانی روبهرو شد و بالاخره پس از مذاکرات سخت و طولانی طرفین بر روی
جمله فوقالذکر توافق کردند که اولا عدم مداخله در گذشته را تصریح نکرده و
ناظر به زمان حال باشد و ثانیا عبارت "از این پس" هم در آن وجود دارد".
(12)
شهید رجایی در گزارش خود به مجلس میگوید: "در هیچ شرایطی تعهداتی
بیش از آنچه که این دولت از امریکا گرفته قابل وصول نبوده و نخواهد بود. .
. آنچه به دست آمده بالاترین تعهداتی است که میتوان از امریکا با توجه به
قوانین آن کشور گرفت. . . ذکر این نکته نیز ضروری است که حتی اگر
جاسوسخانه اشغال نمیشد ما هرگز موفق به گرفتن این مقدار از حقوق و
داراییها و تعهد مابقی آن از امریکا نمیشدیم"
3- انتقاد دیگری به
قبول اصل حکمیتیا داوری است زیرا ساختار ترسیم شده برای اداره امور دیوان
داوری لاهه در هلند همان قوانین و مقررات سازمان ملل است و اصولی که بر
نظام حقوقی بینالملل حاکم استبطور کلی زاییده جهانبینی غرب است و هدف آن
حمایت از نظام سرمایهداری و در چارچوب ارزشی آن میباشد چگونه ممکن است
نظام حقوقی که نگرشی منفی به انقلاب و آثار و تبعات آن دارد که قطعا اموری
چون مصادره و ملی کردن و اخراج از جمله آنان است و از طرف دیگر گروگانگیری
تجاوز به حریم آن محسوب میشود را حاکم بر داوری قرار داد؟ . . . بدیهی است
که این کانون میتواند اطلاعات ذیقیمتی را از طرف ایرانی در اختیار
همپیمان امریکایی خود قرار دهد.
انتقاد تن دادن به داوری لاهه در
صورتی موجه است که، آلترناتیو (طرح پیشنهادی جایگزین) را ارائه دهد و لذا
آلترناتیو ارائه شده این است که ارجاع دادن به داوری که خود مستلزم مذاکره
با امریکاییها بود میتوانست جای خود را به حل و فصل کلی و یکجا از طریق
مذاکره مستقیم با امریکا بدهد. مهندس نبوی در این رابطه میگوید:
"در پاسخ تذکر موارد زیر مفید خواهد بود:
اولا
توضیح این نکته ضروری است که با توجه به مواضع جنایتکارانه و تجاوزات
متعدد امپریالیسم آمریکا علیه منافع و حقوق ملت ایران، خصوصا از 28 مرداد
1332 تا گروگانگیری، سیاست دولتشهید رجایی که مورد تایید عموم مسئولان و
مجلس نیز بود، بر قطع کلیه روابط سیاسی و اقتصادی با امریکا قرار داشت. حال
باید دید که این قطع روابط از چه طریق به شکل بهتر امکانپذیر بود و چگونه
میبایستحرکت کرد که منافع و مصالح ملت ایران در نهایت محفوظ بماند. با
توجه به مقدمه فوق، به فرض پذیرش پیشنهاد مبهم در مورد "حل و فصل کلی و
یکجا"ی مسائل فیمابین با آمریکا، آیا بدون مذاکرات مستقیم و با مذاکره از
طریق واسطه و همچنین بدون حفظ روابط با آمریکا، چنین کاری میسر بود؟
ثانیا،
چه کسی در آن زمان (و حتی امروز) ، حاضر به چنین مصالحهای (که به هیچ وجه
حتی مبانی آن معلوم و مشخص نبود) بوده و هست؟ چه مرجعی مجوز چنین مصالحه
عظیم را صادر کرده بود و یا میکرد؟
آیا در حالی که طرف ایرانی میزان
دقیق اموال و داراییهای خود را در آمریکا، میزان ادعاهای بجای شاکیان
آمریکایی را حتی با اختلافات، صد در صد نمیدانست؟ آیا در شرایطی که حتی یک
ادعای طرف ایرانی برای طرح در مذاکرات با طرف آمریکایی آماده نبود؟ آیا در
شرایطی که حتی مبلغ دقیق موجودی نقدی خود را در بانکهای آمریکایی
نمیدانستیم؟ و در شرایطی که آمریکا با پیشرفتهترین سیستم حقوقی، مالی،
بانکی و اطلاعاتی، کلیه اطلاعات را مطمئنا در اختیار داشت، حل و فصل کلی و
یکجای دعاوی با آمریکا غیر ممکن و غیر عاقلانه نبود؟ آیا اگر چنین اقدامی
در آن زمان صورت میگرفت، نویسنده مقاله و دیگران، امروز اقدام کنندگان را
حداقل به "سازش و تسلیم "و "دخل و تصرف غیر قانونی در اموال عمومی" متهم
نمیکردند؟ !
بالاخره، آیا اگر "حل و فصل کلی و یکجا" صورت میگرفت و
بعدها، پی به اشتباه در محاسبات خود میبردیم و یا دعاوی جدیدی از طرف ما
کشف میشد (نظیر 300 میلیون دلار پرداخت اضافی به "فدرال رزرو" آمریکا و یا
ادعای 12 میلیارد دلاری وزارت دفاع علیه دولت آمریکا که هیچ یک در زمان
تصویب و امضای بیانیه وضع روشنی نداشتند) (13) به کدام مرجع باید مراجعه
میکردیم؟
به نظر بنده، داوری مرضی الطرفین موجود، به رغم داشتن
کاستیهایی که با توجه به قوانین بینالمللی و قدرت حقوقی آمریکا اجتناب
ناپذیرند (حداقل بسیاری از آنها) ، بهترین مرجع برای ایران جهت دفاع در
مقابل هزاران دعوای مطروحه و استیفای بخش کوچکی از حقوق تضییع شده خود از
یک ابرقدرت زورگو ومزور است و اگر چنین داوریای وجود نداشت، امکان دفاع در
قبال این ادعاها و نیز به دست آوردن همین حداقلها هم نبود. به طور کلی،
صرف نظر از قانونی بودن اقدام دولتشهید رجایی در مورد ارجاع اختلافات مالی
و حقوقی با آمریکا به داوری مرضیالطرفین، اقدام مزبور با توجه به موارد
فوقالذکر، اصلیترین و مناسبترین روش حل و فصل اختلافات مالی و حقوقی
ایران و آمریکا در چارچوب مصوبه مجلس شورای اسلامی، بدون توسل به راهحلهای
سازشکارانه بود.
حتی سالها بعد، پیشنهاد حل و فصل کلی و یکجای
اختلافات موجود در بیانیه و داوری که چارچوب آنها دقیقا مشخص بود، به دلیل
نیاز به مذاکره مستقیم (در سطوح پایینتر از وزیر و در چارچوب ارتباطی که
با آمریکا در داوری لاهه وجود دارد) ، مورد تایید مسئولان عالی رتبه کشور
قرار نگرفت.
لازم به تذکر است که برای حل و فصل یک دعوای بسیار کوچک که
تمام ابعاد آن مشخص بوده و بین یک شرکت ایرانی و رومانیایی مطرح بود
(تراکتور سازی) ، خوانندگان خود شاهد سؤالات متعدد از دو وزیر در مجلس
شورای اسلامی و اعلام جرم عدهای از نمایندگان علیه این جانب، (وزیر مشاور و
سرپرستسازمان برنامه و بودجه وقت) ، و تعدادی از همکاران بنده در سازمان
گسترش و نوسازی صنایع ایران و شرکت تراکتورسازی ایران بودهاند که پس از
سالها بازپرسی و رفت و آمد به دادسرای عمومی تهران، بالاخره حکم برائت، به
دلیل عدم وقوع بزه برای پرونده مزبور صادر شد. (14)
جریان مذاکرات تا
سالها بعد نیز ادامه یافت. مهندس بهزاد نبوی در سال 1370 ه. ش که هنوز
مذاکرات بیانیه الجزایر ادامه داشت در مورد برخی از انتقادات مطروحه و پاسخ
آنها، طی مقالهای مینویسد:
5 - "بیش از 10 میلیارد دلار وجه نقد و
طلا داشتیم که از آن مقدار پس از امضای بیانیه، تنها فقط 87/2 میلیارد دلار
به ایران بازگشت داده شد". این رقم به عمد یا به سهو فقط به وجوه باز پس
داده شده در روز آزادی گروگانها اشاره میکند. حال آنکه بر اساس اطلاعات
غیر مستند بنده (به دلیل نداشتن مسئولیتی در این زمینه پس از برکناری از
مسئولیت) ، امروز تقریبا تمام وجوه فوقالذکر، غیر از اقساط بدهیهای ایران
به بانکهای امریکایی (که به هر حال یکجا یا تدریجی میبایست تا امروز
پرداخت میشد) ، مسترد شده و یا به حساب شماره 2 (حساب دولت الجزایر که زیر
کنترل داوری مرضیالطرفین میباشد) ، واریز شده است و به هیچ وجه سپرده
بانکی و طلایی در اختیار امریکا نیست. مبلغ واریز شده به حساب شماره 2 نیز
در سال 1359، یک میلیارد دلار بوده و مبالغی نیز که در مصالحه با برخی از
شرکتهای امریکایی به دست آمده و بهره یک میلیارد دلار مزبور، به حساب فوق
واریز شده است (مبلغ واریزی از طریق مصالحهها، شاید حدود 200 میلیون دلار
باشد) .
6 - "اموال و داراییهای توقیف شده ایران در آمریکا، به ایران
مسترد نشده است. " باز، بنابر اطلاعات غیر موثق بنده، قسمت اعظم اموال و
داراییهای غیر نظامی شناخته شده ما به غیر از چند تا تابلوی نقاشی، فسیل
و. . . (که باز پس گیری آنها نیز مشکل اساسی ندارد) ، طبق بیانیه به ایران
باز پس داده شده و قسمت کمی که باقی مانده ربطی به بیانیه نداشته و ناشی از
تخلف آمریکاست. آمریکا در بازپس دادن اموال باقی مانده و نیز اموال نظامی
ما از بیانیه تخلف کرده و دلیل آن را نیز موضع خصمانه دو کشور نسبتبه
یکدیگر عنوان نموده است و به قرار اطلاع، داوری نیز استدلال مزبور را
نپذیرفته و به آمریکا تکلیف کرده که وجوه یا اموال نظامی توقیف شده را به
ایران بپردازد که ظاهرا امریکا هم اصل باز پرداخت وجوه مربوطه را پذیرفته
است، ولی در مورد میزان آن هنوز اختلاف نظر وجود دارد. داوری و گفتگوهای
جنبی در این مورد ادامه دارد. در اینجا، لازم به ذکر است که گرچه بیانیه،
باز پس دادن کلیه اموال و داراییهای ایران را تصریح کرده، ولی در جریان
مذاکره در مورد بیانیه، بنده در جواب شایعات وسیعی که ایران را متهم به
ساخت و پاختبا آمریکاییها و برقراری پل هوایی جهت تحویل اسلحه به ایران
در قبال آزادی گروگانها میکرد، ضمن تکذیب شایعه مزبور، اعلام میکنم که ما
به هیچ وجه نیاز به سلاح آمریکایی نداشته و از چنان کشوری سلاح نخواهیم
گرفت (نقل به مضمون) - که البته، این نظر دولتشهید رجایی بود که از زبان
بنده بیان میشد. این توضیح از آن جهت است که دانسته شود دولت ایران حتی در
زمان تصویب و امضای بیانیه الجزایر کیسهای برای سلاح آمریکایی ندوخته بود
و میدانست تا انقلاب اسلامی برپاست، آمریکا به ایران سلاح نخواهد داد.
لذا در این زمینه، آنچه اتفاق افتاده کاملا قابل پیشبینی بوده و اگر غیر
از این میبود، میبایست نسبتبه ماهیت انقلاب اسلامی تردید کرده یا
میکردیم. البته، این بدان معنا نیست که دولت ایران تمام تلاش خود را در
جهت دریافت اموال مزبور به کار نبرد. برای روشن شدن اذهان خوانندگان، خصوصا
صاحبنظران و محققان، به استحضار میرساند که دولت لیبی پیش از روی کار
آمدن سرهنگ قذافی، 6 هواپیمای هرکولس باری (سی - 130) از آمریکا خریداری
کرده و کلیه وجوه آن را پرداخته بود (در همان زمان) و تا آنجا که بنده
اطلاع دارد، هنوز که بیش از 21 سال از این خرید میگذرد، آن دولتحتی موفق
به دریافتیک هواپیما هم نشده است.
7- میگویند: "از اموال و دارایی
شاه و بستگانش هیچ چیز به دولت ایران تحویل نشد. " بنده ضمن تایید این
مطلب، اعلام میکند که در این مورد بیانیه نقصی ندارد، بلکه مشکل این است
که بر اساس اطلاعات این جانب تا این لحظه هیچ اطلاعی در مورد اموال مزبور
وجود نداشته است تا بتوان از طرف مقابل درخواستحکم توقیف کرد. دولت آمریکا
هم که متعهد به جمعآوری اطلاعات و ارائه آنها در زمینه اموال مذکور بوده،
با لطائف الحیل طفره رفته است. البته، اگر هر کس دیگری بتواند در این
زمینه اطلاعات دقیق و موثق در اختیار مسئولان ذیربط قرار دهد، هیچگونه
مانع قانونی جهت مبادرت به اقدامات اجرایی وجود نخواهد داشت. (15)
8-
انتقاد شده که "پذیرش حساب تضمینی شماره 2، جهت تضمین احکام دیوان داوری
لاهه، سبب خواهد شد که ایران میلیاردها دلار وجوه خود را به حساب مزبور
ریخته، از آن طریق به جیب سرمایهداران آمریکایی بریزد. "
حال، ملاحظه
کنید در عمل چه اتفاقی افتاده است. از بهمن 1359 تاکنون (1370) (حدود یازده
سال) کل پرداخت ایران بابت، دعاوی شرکتهای آمریکایی 789558/1 میلیارد دلار
بوده است (آمار چند ماه قبل) . این در حالی است که کلیه دعاوی مهم
خواهانهای آمریکایی حل و فصل شده و مهمترین دعاوی ایران در مورد
پروندههایی نظیر پرونده وزارت دفاع در دستور کار داوری است و به گفته
آگاهان مبالغ معتنابهی قطعا به نفع ایران حکم داده خواهد شد.
9- یکی
دیگر از انتقادات وارده به بیانیه، "پرداخت صدها میلیون دلار به ایرانیان
فراری به عنوان داشتن تابعیت مضاعف بابت دعاوی آنها" بوده است. در این مورد
باید اذعان کرد که به دلیل مشکلات کارشناسی در هنگام مذاکرات، تصور
نمیرفت که آمریکا امکان سؤ برداشت از تعریف کلمه تبعه داشته باشد. به هر
حال، باید دید در عمل و اجرا، به رغم جنجالهای صورت گرفته، کار به کجا
کشیده است. اولا دیوان داوری مسئله "تابعیت غالب و مؤثر" را در قبال
"تابعیت مضاعف" مطرح و تصویب کرده است و به این ترتیب، تقریبا همه ایرانیان
فراری در جریان انقلاب اسلامی از طرح دعوی علیه ایران محروم شدهاند (مگر
خانوادههایی که از سالها قبل از انقلاب تبعه آمریکا بودهاند و رئیس
خانواده در جریان انقلاب فرار کرده است) . ثانیا، تعداد دعاوی مطرح شده در
این زمینه 122 مورد بوده که تا چند ماه قبل، 31 مورد آن با 152 میلیون دلار
ادعا فقط با پرداخت کمتر از یک میلیون دلار مختومه شده است. بقیه
پروندهها نیز در دست رسیدگی است و استرداد دعاوی مطروحه از طرف چنین
خواهانهایی همچنان ادامه دارد.
به طوری که ملاحظه میشود، با پایان کار
داوری، ایران نه تنها تمام وجوه، اموال و داراییهای خود را از آمریکا
خارج و مطالبات و وجوه کالاهای ممنوعالصدور از آمریکا را نیز دریافتخواهد
کرد، بلکه مبلغ دریافتی بابت دعاوی علیه آمریکا احتمالا بیش از میزان
پرداخت ما بابت ادعاهای خواهانهای آمریکایی خواهد بود (ان شاء الله و با
کوشش دولت و دفتر خدمات حقوقی بینالمللی) . حق درخواستحکم توقیف برای
اموال شناخته شده شاه و بستگانش در حوزه قضایی آمریکا، به طور دائمی برای
ایران باقی خواهد ماند. تعهد آمریکا مبنی بر عدم مداخله در امور داخلی
ایران (ولو بر روی کاغذ) نیز به قوت خود باقی خواهد ماند - که مجموعه
دستاوردهای فوق را میتوان پیروزی بزرگی برای یک کشور جهان سوم و افتخاری
برای دولتشهید رجایی دانست - گذشته از نتایج فوق، اقدام دولتشهید رجایی
در حل و فصل این معضل بزرگ بسیار شجاعانه و فداکارانه بود. (16)
علاوه
بر این انتقادات، سعایتهای دیگری هم مطرح بود. بعدها که رجایی (نخست وزیر)
به شهادت رسید، این انتقادات توسط برخی از نیروهای درون حاکمیتبه
دستاویزی علیه مسئول اجرای بیانیه تبدیل شد ولی همانطور که مهندس نبوی گفته
است، کلیه مراجع عالیه مملکتی از جمله دفتر امام، سران سه قوه، هیئت رئیسه
و کمیسیونهای ذیربط مجلس شورای اسلامی و هیئت وزیران، علاوه بر اینکه
بصورت مکتوب در جریان جزئیات مذاکرات و مواضع اتخاذ شده هیئت ایرانی و
نتایجحاصله قرار میگرفتند، طی چند ملاقات با امام خمینی و نیز شرکت در
جلسه سران سه قوه (که در آن زمان بدون حضور بنیصدر رئیس جمهور وقت و با
شرکت دکتر بهشتی رئیس قوه قضائیه، رجایی نخست وزیر و هاشمی رفسنجانی رئیس
مجلس وقت) بطور منظم و هفتگی تشکیل میشد حضور یافته و گزارش پیشرفت
مذاکرات و مشکلات احتمالی ارائه شده و دریافت چارههای لازم بعمل میآمد.
(17)
سخن پایانی و جمعبندی:
شرایط
ماههای نخست انقلاب که در ابتدا مورد بحث قرار گرفت و نیز آشوبهای
عدیدهای که در نقاط مختلف کشور جریان داشت و توجه به تجربه نهضت ملی این
احساس را بوجود آورده بود که سرنخ بسیاری از حوادث در سفارت امریکاست و. . .
حمله به سفارت امریکا را یک ضرورت ساخته بود. از طرف دیگر در بادی امر هدف
فقط اشغال چند ساعته سفارت امریکا بعنوان اعتراض بود و نه دانشجویان
مسلمان پیرو خط امام، نه دولت ایران و نه دولت امریکا انتظار طولانیتر شدن
آنرا نداشتند و بناچار در روندی از پیشامدهای بعضا ناخواسته فرو افتادند.
تا
هنگامی که شاه زنده بود، امریکاییها از نظر رهایی گروگانها دچار ضعف و
عجز بودند بویژه که پس از شکست عملیات نجات موسوم به پنجه عقاب، دانشجویان
مسلمان بلافاصله گروگانها را در نقاط نامعلومی در کشور پراکندند تا در صورت
تهاجم مجدد، امکان دستیابی به آنها وجود نداشته باشد، از اینرو
امریکاییها دیگر امیدی به اجرای طرحهای نظامی نداشتند و باید از طرق
سیاسی مسئله را حل میکردند. آنها در مورد استرداد شاه نیز که خواسته اصلی
ایران بود تحت فشار بودند و افکار عمومی جهان منتظر تصمیم امریکا بود.
متحدین خاورمیانهای امریکا نیز منتظر بودند تا بدانند تا کجا میتوانند به
امریکا تکیه کرده و دلگرم باشند. در این زمان امکان معامله با امریکائیان
از موضع قدرت وجود داشت. آنها حاضر بودند در صورت صرفنظر کردن ایران از
تقاضای استرداد شاه به هر امتیاز دیگری تن دهند از جمله آنکه کلیه اموال و
داراییهای ایران را بازگردانند. ایرانیان نیز با علم به اینکه شاه دارای
بیماری سرطان است و زیاد زنده نخواهد ماند و در صورت مرگ او فرصت طلایی
احقاق حق از موضع قدرت از دست میرفت تمایل به تسریع در حل مسئله داشتند
اما در این رابطه موانعی هم وجود داشت. برخی از مردان سیاسی امریکا هم
احتمالا در ورای ادعاهای رسمی خویش مایل بودند که گروگانگیری تا مرگ شاه
ادامه یابد.
گرچه طول کشیدن اشغال سفارت امریکا و گروگانگیری و
نتایجحاصله تا حدودی شبیه طول کشیدن جنگ تحمیلی و از دست دادن فرصتهای
مناسبتر برای ختم آن بود و با مرگ شاه، ایران دیگر دلیل محکمی از نظر
بینالمللی بر ادامه گروگانگیری نداشت و برای افکار عمومی جهان بدون پاسخ
بود اما واقعیت این است که ایران از طرفی نمیتوانست گروگانها را تا ابد
نگاه دارد و از طرف دیگر نمیتوانست آنها را بدون قیدو شرط رها کند. رها
کردن بدون قید و شرط گروگانها با واکنشهای غیر قابل کنترل داخلی مواجه
میشد و افکار عمومی داخل کشور و رهبری در تحقیر کردن امریکا اجازه آنرا
نمیداد. همچنین آزادی بدون قیدو شرط گروگانها به معنای قبول تخلف از حقوق
بینالملل، اشغال بیدلیل سفارت و تجاوز به حریم یک کشور قدرتمند بود و از
نظر حقوقی محکومیت جهانی و انفعال ایران را بدنبال داشت و این امر برای
انقلابی که شعاع فراملی یافته بود میتوانست مهلک باشد.
آزادی گروگانها
در چارچوب شرایطی که حقوق حقه مردم ایران را تامین کند نیز فقط در چارچوب
یک داوری بین المللی میتوانست اعتبار حقوقی لازم الاجرا داشته باشد و
امریکا را ملزم به اجرای آن کند و به دلایلی که در فصل آخر این کتاب
(توافقنامه الجزایر) آمده است، چارهای جز تن دادن به داوری نبود ولی این
کار هم منجر به طولانیتر شدن حل و فصل مسئله گروگانها و آزادی آنها میشد.
مخمصه ایجاد شده بود و روند حوادث پس از مرگ شاه میرفت که گروگانهای
امریکایی این بار ایران راتبدیل به گروگان امریکا کنند. ایران میخواست هر
چه سریعتر از شر آنها خلاصی یابد و تنها میدان چانه زنی مربوط بود به
داراییهای بلوکه شده ایران، زیرا دیگر شاهی وجود نداشت. تا هنگامی که شاه
زنده بود ابتکار عمل کاملا در دست ایران بود و ایران سیاستهای خود را به
امریکا دیکته میکرد اما با مرگ شاه، بخشی از ابتکار عمل به دست آنها افتاد
و ایران تا حدی دنباله رو شد برژنسکی در کتاب خود به این موضوع چنین اشاره
میکند که با مرگ شاه اولین نشانههای انعطاف در روش ایرانیها از اوایل
سپتامبر نمودار شد. در چنین شرایط بغرنج و پیچیدهای ایران با امریکا وارد
مذاکره شد و از موضع ضعیف تری وارد میدان چانه زنی گردید. اما هنوز فرصت
هایی وجود داشت که نباید از دست میرفت. کارتر برای انتخابات ریاست جمهوری
تلاش کرده بود که به توافقهایی برای آزادی گروگانها دستیابد و حتی در این
رابطه نامه خصوصی و غیر رسمی (که میتوانستبه سندی در حقوق بین الملل
تبدیل شود) به امام خمینی نوشت و به اشتباهات امریکا در گذشته اعتراف کرد
که امام خمینی این نامه را فاش کرد و امریکائیان ناچار از تکذیب آن شدند.
اما دانشجویان پیرو خط امام و حامیان آنها در دولتبا هدف شکست دادن کارتر
در انتخابات هیچ چراغ سبزی نشان ندادند و شرایط پنجگانهای را برای آزادی
گروگانها اعلام کردند. با اینحال کارتر حتی پس از شکست در انتخابات به
تلاشهای خود ادامه داد که بتواند تا آخرین لحظات حکومتخود هم که شده
گروگانها را آزاد کند تا جناح دمکراتها بیش از آن از اعتبار سیاسی خود
ساقط نشوند، ایران نیز تمایل داشت هر چه زودتر از مخمصه و نگهداری گروگانها
و عوارض و گرفتاریهای ناشی از آن و فشارهای داخلی و خارجی رهایی یابد.
بویژه آنکه از یکسو از ارزش نگهداری گروگانها به تدریج کاسته شده بود و
امریکاییها هزینهای را که نمیخواستند بپردازند پرداخته بودند و از سوی
دیگر تحریک افکار عمومی جهان و به انزوا کشیدن ایران و آمادگیهای افکار
عمومی مردم امریکا برای اقدامات خصمانه علیه ایران و شکست قطعی کارتر و روی
کار آمدن قریب الوقوع ریگان به نمایندگی از جناح خشونت طلب جمهوریخواهان،
فوریت در حل مسئله را ایجاب میکرد. ریگان پیش از به قدرت رسیدن خود ایران
را باجگیر وحشی خوانده بود و گروگانها میتوانستند بهانهای برای اقدام
علیه ایران باشند و به ظن قوی دولت او حاضر به امضای بیانیهای مشابه
بیانیه الجزایر نبود.
گرچه در مورد توافقنامه الجزایر انتقاداتی مطرح
میشود که برخی وارد و برخی ناوارد و غیر منصفانه است. امریکاییها ابتدا 8
میلیارد دلار را به حساب بانک ثالثی مطابق با قرار داد ریختند و پس از آن
از طریق طرح دعاوی اتباع امریکایی و ایرانیان فراری و ادعای خسارت از سوی
آنها، عمده این مبالغ دوباره به امریکا بازگشت. اگر تمام دارایی ایران نیز
از بانکهای امریکایی خارج میشد هیچ خللی در اقتصاد آن کشور بوجود
نمیآورد ولی امریکاییها در جهت تضعیف ایران در جنگ نمیخواستند این مبلغ
به اقتصاد جنگ زده ایران تزریق شود و از طرفی این مبالغ گرچه برای اقتصاد
امریکا ناچیز بود اما از نظر سیاسی به یک مسئله سمبلیک تبدیل شده بود و
آنها همین که توانسته بودند طبق بیانیه الجزایر عمل کرده و فقط 3 میلیارد
دلار از 13 میلیارد دلار ایران را بازپس دهند آنرا نوعی پیروزی برای خود
میدانستند. با اینحال، این موفقیت امریکا، در برابر 444 روز تحقیر مداوم
این ابرقدرت در جهان (که مهمترین بحثهای هر روز کابینه امریکا و سازمان
سیا را تشکیل میداد و در صدر اخبار امریکا قرار داشت) کم ارزش میشود.
برد
اقتصادی امریکا در مذاکرات بیانیه الجزایر نباید موجب غفلت از این مهم شود
که نفس وادار کردن امپریالیسم مغرور امریکا به نشستن پای میز مذاکره با
ایران و امضای تعهداتی که هزینه آن موفقیتی برای ایران بود، تن دادن به
مذاکره با ایران آنهم پس از تجربه کردن عجز خود از بکارگیری حربههای
نظامی، سیاسی، حقوقی و اقتصادی و در حالی که ایران هنوز رسما به امریکا
میتاخت و آنرا تحقیر میکرد، برای ایران یک پیروزی بود، پیروزی که
نمیتوان با صرف میلیاردها دلار به دست آورد. آنچه اهمیت دارد این است که
بدانیم مهمتر از هر پیروزی این است که آنرا تا کجا حفظ کردهایم. همچنین
باید به این اصل توجه کرد که در هر مبارزهای، برنده یا بازنده مطلق وجود
ندارد و تفاضل حاصل جمع امتیازات است که نشانگر موفقیتیکی بر دیگر است چون
هر مبارزهای برای طرفین مبارزه هزینههایی در بر دارد.
پی نوشت :
1. خاطرات ونس از کتاب "توطئه در ایران" ترجمه محمود مشرقی. ص 82
2. در مورد روشها و تاکتیکهای امام ن. ک. بررسی انقلاب ایران. ع. باقی. نشر تفکر. 1370 ص479-486.
3.
از سال 1344 ه. ش حزب دموکراتیک خلق افغانستان تشکیل شد. دولت استبدادی و
خشن محمد ظاهر شاه که هر گروه مخالفی را سرکوب میکرد به این حزب (که خط
مشی آن شبیه حزب توده ایران بود) بخاطر قبول سلطنت ظاهر شاه و قانون اساسی
آن و ادعای فعالیت قانونی و مسالمت آمیز اجازه فعالیت داد. چندی بعد حزب
تجزیه شد و جناح پرچم به رهبری ببرک کارمل و جناح خلق به رهبری نور محمد
ترهکی از یکدیگر جدا شدند و باز به تاییدهای مزورانه از ظاهر شاه ادامه
دادند بگونهای که حزب مونیستسلطنتی شناخته میشدند و کارمل 8 سال نماینده
مجلس شورای ملی ظاهر شاه شد. در 26 تیرماه 1352 سردار محمد داوودخان طی
کودتایی ظاهرشاه را سرنگون کرد و بلافاصله توسط شوروی به رسمیتشناخته شد
با آغاز گرایشات داوود خان به غرب در 7 اردیبهشت 57 حزب نور محمد ترهکی
علیه او کودتا کرد و تا 30 آذر 58 مستشاران نظامی شوروی به بالغ بر 5000 و
سربازان آن به 1500 نفر در افغانستان میرسید. ترهکی که با اقدامات ضد
مذهبی و خشن خود نتوانست اوضاع را آرام کند با کودتای حفیظ الله امین بر
کنار شد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی و اوجگیری نفوذ آن در منطقه در روز 6
دی 58 ببرک کارمل با حمایت ارتش شوروی وارد کابل شد و قدرت را به دست گرفت و
به فاصله چند روز 95 هزار سرباز شوروی برای حمایت از او و بهانه دفاع در
برابر تهدیدات خارجی وارد خاک افغانستان شدند. از 26 تیر 1352 تا 6 دی 1358
این چهارمین کودتا بود. اما امید و روحیه والایی که پیروزی انقلاب ایران
در مسلمانان جهان از جمله مردم افغانستان پدید آورده بود تاثیرات شگرفی در
برانگیختن آنان علیه اشغالگران داشت و شاید اگر چشم اندازهای ناشی از
انقلاب ایران نبود بخشی از مردم فریب شعارهای کمونیستها را میخوردند و
بخشی هم از مبارزه طولانی با دولتهای وابسته خسته و مایوس میشدند و
انقلاب افغانستان با دشواریهایی روبرو میشد.
مواضع سازمانهای
مارکسیستی هوادار شوروی در ایران خود به لطیفهای سیاسی تبدیل شده بود.
آنها همگام با رسانههای شوروی هر بار که کودتا میشد، فرد جدید را قهرمان و
انقلابی بزرگ و. . . و فرد قبلی را مزدور سیا یا همدست فئودالها و. . .
قلمداد میکردند ودر کودتای بعدی همان انقلابی بزرگ دوباره متهم میشد و. .
. این موضعگیری حاکی از عدم استقلال و سرسپردگی بود که مشخصا در نشریات
حزب توده میتوان این مواضع را مشاهده کرد. سازمان چریکهای فدایی خلق ایران
نیز که با حزب توده همسو شده بود در نشریه کار ارگان سازمان خود به تاریخ
12 دی 58 حمایت مستقیم شوروی از دولت افغانستان را بیانگر شکستحزب پرچم
افغانستان در جلب اعتماد تودهها خواند و افزود سیاست جمهوری اسلامی را که
فرصتی یافته تا با استفاده از رادیو و تلویزیون و مطبوعات توجه مردم را از
دسیسهها و جنایات امپریالیسم امریکا و سرمایهداری وابسته به آن منحرف کند
و انرژی انقلابی تودهها را متوجه نیروهای انقلابی و ترقیخواه ایران و
جهان سازد، محکوم مینماید. در حالی که همین سازمان حضور ارتش و پاسداران
انقلاب و حتی نیروهای بومی وفادار به انقلاب اسلامی را در کردستان ایران،
اشغال نظامی کردستان تعبیر میکرد، تهاجم ارتش بیگانه شوروی به افغانستان
را حمایت از خلقهای ناآگاه افغانستان توصیف مینمود.
4. عبارت داخل
گیومه به نقل از مصاحبه با مهندس اصغرزاده سخنگوی دانشجویان پیرو خط امام
آمده است: ن. ک. مجله حضور شماره 2 آبان 1370
5. برای مطالعه متن کامل تعهدات امریکا به گزارش شهید رجایی نخست وزیر وقتبه مجلس که پیوست پایان کتاب است نگاه کنید.
6. م. ک. مجله سیاستخارجی. ش3. سال پنجم پائیز 1370. مقاله: پاسخهایی به نقد بیانیه عمومی الجزایر. بهزاد نبوی. ص677
7. مجله سیاستخارجی ش4. سال چهارم. زمستان 1369. مقاله: دیوان داوری ایران - ایالات متحده. غلامرضا نظربلند. ص605.
8. ن. ک. مجله سیاستخارجی ش3. سال پنجم پائیز 1370. مقاله بهزاد نبوی. ص678 و697
9. همان. ص681 - 679
10. مجله سیاستخارجی. ش 4. سال چهارم. زمستان 1369 مقاله: غلامرضا بلند نظر. ص608
11. همان. ص598
12. مجله سیاستخارجی. ش3. مقاله بهزاد نبوی. ص687-686 و پاورقی 698
13.
در مورد مسئله 300 میلیون دلار به توضیحات زیر که برگرفته از مقاله "دیوان
داوری ایران - ایالات متحده" در مجله سیاستخارجی شماره 4 زمستان 1369 است
توجه کنید. داراییهای ایران در امریکا به شرح زیر بود:
اقلام 1و2
(داراییهایی نزد فدرال رزرو و سپردهها و اوراق بهادار نزد شعب خارجی
بانکهای اروپایی در مجموع به مبلغ 7955 میلیون دلار) روز قبل از آزادی
گروگانها به حساب بانک مرکزی الجزایر نزد بانک انگلیس واریز شد. نکته جالب
اینکه برخلاف اقلام 3و4، در آن هنگام طرفین در خصوص میزان این دو قلم
دارایی متفقالقول بودند، اما بعدها معلوم شد که طلب سندیکاهای وام دهنده
آمریکایی (3667میلیون دلار) که از محل همین مبلغ استردادی بازپرداختشده
بود، 300 میلیون دلار کمتر از مبلغ مذکور است. اینکه این امر را تصادفی و
یا ناشی از عدم اطلاع طرف آمریکایی بدانیم، شاید سادهلوحی باشد; چرا که
حسابهای بانکی دقیقترین حسابهای مالی است و برای دستگاه عریض و طویل مالی
آمریکا که بسیار هم سیستماتیک عمل میکند، بسیار بعید است که مرتکب چنین
اشتباه فاحش محاسبهای شود. بعلاوه، چطور برای طرف ایرانی که در آن موقع
مواجه با از هم پاشیدگی بسیاری از حساب و کتابها بود، بزودی مبلغ واقعی
معلوم شد، اما برای طرف آمریکایی که مواجه با هیچ کدام از این نارساییها
که ما به خاطر وقوع انقلاب با آن روبرو بودیم، نبود، این میزان روشن نبود؟
اما
در خصوص میزان اقلام 3و4 (سپردههای اوراق بهادار نزد بانکهای آمریکایی در
آمریکا و سایر داراییها) طرفین اختلاف رقمی بالغ بر 2/2 میلیارد دلار
داشتند.
در این مورد توجه خوانندگان را به نکتهای از مصاحبه وزیر وقت مشاور در امور اجرایی مسئول امور گروگانها جلب میکند:
".
. . میدانید که بعد از انقلاب همه اسناد و مدارک در تمام وزارتخانهها به
هم ریخت و هیچ سند و مدرکی در این رابطه نبود و روزی که گروگانها حاضر
شدند، ما حتی حسابهای بانکیمان دقیق نبود، یعنی بانک مرکزی آماری داده بود
که تطبیق نمیکرد و ما جرات نمیکردیم آمار خودمان را بدهیم. میگذاشتیم
آمریکاییها بدهند که اگر از آمار ما بیشتر است آن را قبول کنیم و اگر کمتر
استبگوییم اسناد ما این قدر است. بعدها معلوم شد که همانطور که در
سؤالات قبلی عرض کردم که چیزهایی را ما اشتباه کرده بودیم، یعنی عددهایی را
ما نداشتیم و از جمله 300 میلیون دلار اضافه پرداختیم که بابتبازپرداخت
وامها بود و بعدها بانکها در مورد این پول خبر دادند که اضافی است و آن 300
میلیون دلار الان در حساب فدرال رزرو آمریکاست و مال ماست و. . . " نگاه
کنید به : " نکات تازه و منتشر نشده از چگونگی اجرای بیانیه الجزایر"
(مصاحبه با بهزاد نبوی پیرامون اشغال جاسوسخانه و پیامدهای آن) ، مجله
سروش، شماره 215، (آبان 1362) ، ص15.
گفتنی است که با روشن شدن قضیه،
جمهوری اسلامی خواستار بازگرداندن این مبلغ، به اضافه بهره متعلقه شد. اما
به علت عدم اجابت این درخواست توسط طرف آمریکایی، ایران علیه آن کشور در
دیوان داوری اقامه دعوی کرد (دادخواست تخلفات آمریکا از بیانیههای الجزایر
مشهور به دعوای تخلفات: دادخواست الف - 15) . دعوی مزبور بعد از طی فراز و
نشیبهای بسیار مسموع واقع شد و سرانجام در 14/2/66 به موجب حکم دیوان
مبلغی حدود 454 میلیون دلار از این گذر به ایران بازگردانده شد. نگاه کنید
به:
دفتر خدمات حقوقی بینالمللی جمهوری اسلامی ایران "گزارشی از آرای دیوان دعاوی و. . . "، مجله حقوقی، شماره هشتم، (1366) .
14. همان. ص691-690 و پاورقی ص698
15.
در این مورد برای اطلاع بیشتر ن. ک. گزارش شهید رجایی به مجلس شورای
اسلامی (پیوست همین کتاب) و نیز مجله سروش. شماره 215 (14 آبان 1362) ص16.
مصاحبه بهزاد نبوی
16. مجله سیاستخارجی. ش3. سال پنجم. مقاله: بهزاد نبوی. ص695-692
17. همان. ص 683
منبع: سایت حوزه
چهارشنبه 11/8/1390 - 19:47