• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 42209
تعداد نظرات : 4513
زمان آخرین مطلب : 4200روز قبل
اخلاق
صدای پای عید می آید. عید قربان عید پاک ترین عیدها است عید سر سپردگی و بندگی است. عید بر آمدن انسانی نو از خاکسترهای خویشتن خویش است. عید قربان عید نزدیک شدن دلهایی است که به قرب الهی رسیده اند. عید قربان عید بر آمدن روزی نو و انسانی نو است.
و اکنون در منایی، ابراهیمی، و اسماعیلت را به قربانگاه آورده ای اسماعیل تو کیست؟ چیست؟ مقامت؟ آبرویت؟ موقعیتت، شغلت؟ پولت؟ خانه ات؟ املاكت؟ ... ؟
این را تو خود می دانی، تو خود آن را، او را هر چه هست و هر که هست باید به منا آوری و برای قربانی، انتخاب کنی، من فقط می توانم " نشانیها " یش را به تو بدهم:
آنچه تو را، در راه ایمان ضعیف می کند، آنچه تو را در "رفتن"، به "ماندن" می خواند، آنچه تو را، در راه "مسئولیت" به تردید می افکند، آنچه تو را به خود بسته است و نگه داشته است، آنچه دلبستگی اش نمی گذارد تا " پیام" را بشنوی، تا حقیقت را اعتراف کنی، آنچه ترا به "فرار" می خواند آنچه ترا به توجیه و تاویل های مصلحت جویانه می کشاند، و عشق به او، کور و کرت می کند ابراهیمی و "ضعف اسماعیلی" ات، ترا بازیچه ابلیس می سازد. در قله بلند شرفی و سراپا فخر و فضیلت، در زندگی ات تنها یک چیز هست که برای بدست آوردنش، از بلندی فرود می آیی، برای از دست ندادنش، همه دستاوردهای ابراهیم وارت را از دست می دهی، او اسماعیل توست، اسماعیل تو ممکن است یک شخص باشد، یا یک شیء، یا یک حالت، یک وضع، و حتی، یک " نقطه ضعف"!
اما اسماعیل ابراهیم ، پسرش بود!
سالخورده مردی در پایان عمر، پس از یک قرن زندگی پر کشاکش و پر از حرکت، همه آوارگی و جنگ و جهاد و تلاش و درگیری با جهل قوم و جور نمرود و تعصب متولیان بت پرستی و خرافه های ستاره پرستی و شکنجه زندگی. جوانی آزاده و روشن و عصیانی در خانه پدری متعصب و بت پرست و بت تراش! و در خانه اش زنی نازا، متعصب، اشرافی: ساره.
و اکنون، در زیر بار سنگین رسالت توحید، در نظام جور و جهل شرک، و تحمل یک قرن شکنجه "مسئولیت روشنگری و آزادی"، در "عصر ظلمت و با قوم خوکرده با ظلم"، پیر شده است و تنها، و در اوج قله بلند نبوت، باز یک " بشر" مانده است و در پایان رسالت عظیم خدایی اش، یک " بنده خدا" ، دوست دارد پسری داشته باشد، اما زنش نازا است و خودش، پیری از صد گذشته، آرزومندی که دیگر امیدوار نیست، حسرت و یأس جانش را می خورد، خدا، بر پیری و ناامیدی و تنهایی و رنج این رسول امین و بنده وفادارش – که عمر را همه در کار او به پایان آورده است، رحمت می آورد و از کنیز ساره – زنی سیاه پوست – به او یک فرزند می بخشد، آن هم یک پسر! اسماعیل، اسماعیل، برای ابراهیم، تنها یک پسر، برای پدر، نبود، پایان یک عمر انتظار بود، پاداش یک قرن رنج، ثمره یک زندگی پرماجرا، تنها پسر جوان یک پدر پیر، و نویدی عزیز، پس از نومیدی تلخ.
و اکنون، در برابر چشمان پدر – چشمانی که در زیر ابروان سپیدی که بر آن افتاده، از شادی، برق می زند – می رود و در زیر باران نوازش و آفتاب عشق پدری که جانش به تن او بسته است، می بالد و پدر، چون باغبانی که در کویر پهناور و سوخته ی حیاتش، چشم به تنها نو نهال خرّم و جوانش دوخته است، گویی روئیدن او را، می بیند و نوازش عشق را و گرمای امید را در عمق جانش حس می کند.
در عمر دراز ابراهیم، که همه در سختی و خطر گذشته، این روزها، روزهای پایان زندگی با لذت " داشتن اسماعیل" می گذرد، پسری که پدر، آمدنش را صد سال انتظار کشیده است، و هنگامی آمده است که پدر، انتظارش نداشته است!
اسماعیل، اکنون نهالی برومند شده است، جوانی جان ابراهیم، تنها ثمر زندگی ابراهیم، تمامی عشق و امید و لذت پیوند ابراهیم!
در این ایام ، ناگهان صدایی می شنود :
"ابراهیم! به دو دست خویش، کارد بر حلقوم اسماعیل بنه و بکُش"!
مگر می توان با کلمات، وحشت این پدر را در ضربه آن پیام وصف کرد؟
ابراهیم، بنده ی خاضع خدا، برای نخستین بار در عمر طولانی اش، از وحشت می لرزد، قهرمان پولادین رسالت ذوب می شود، و بت شکن عظیم تاریخ، درهم می شکند، از تصور پیام، وحشت می کند اما، فرمان فرمان خداوند است. جنگ! بزرگترین جنگ، جنگِ در خویش، جهاد اکبر! فاتح عظیم ترین نبرد تاریخ، اکنون آشفته و بیچاره! جنگ، جنگ میان خدا و اسماعیل، در ابراهیم.

دشواری انتخاب!

کدامین را انتخاب می کنی ابراهیم؟! خدا را یا خود را ؟ سود را یا ارزش را؟ پیوند را یا رهایی را؟ لذت را یا مسئولیت را؟ پدری را یا پیامبری را؟ بالاخره، "اسماعیلت" را یا " خدایت" را؟
انتخاب کن! ابراهیم.
در پایان یک قرن رسالت خدایی در میان خلق، یک عمر نبوتِ توحید و امامتِ مردم و جهاد علیه شرک و بنای توحید و شکستن بت و نابودی جهل و کوبیدن غرور و مرگِ جور، و از همه جبهه ها پیروز برآمدن و از همه مسئولیت ها موفق بیرون آمدن و هیچ جا، به خاطر خود درنگ نکردن و از راه، گامی، در پی خویش، کج نشدن و از هر انسانی، خدایی تر شدن و امت توحید را پی ریختن و امامتِ انسان را پیش بردن و همه جا و همیشه، خوب امتحان دادن ...
ای ابراهیم! قهرمان پیروز پرشکوه ترین نبرد تاریخ! ای روئین تن، پولادین روح، ای رسولِ اُلوالعَزْم، مپندار که در پایان یک قرن رسالت خدایی، به پایان رسیده ای! میان انسان و خدا فاصله ای نیست، "خدا به آدمی از شاهرگ گردنش نزدیک تر است"، اما، راه انسان تا خدا، به فاصله ابدیت است، لایتناهی است! چه پنداشته ای؟
اکنون ابراهیم است که در پایان راهِ دراز رسالت، بر سر یک "دو راهی" رسیده است: سراپای وجودش فریاد می کشد: اسماعیل! و حق فرمان می دهد: ذبح! باید انتخاب کند!
"این پیام را من در خواب شنیدم، از کجا معلوم که ..."! ابلیسی در دلش "مهر فرزند" را بر می افروزد و در عقلش، " دلیل منطقی" می دهد.
این بار اول، "جمره اولی"، رمی کن! از انجام فرمان خود داری می کند و اسماعیلش را نگاه می دارد،
"ابراهیم، اسماعیلت را ذبح کن"!
این بار، پیام صریح تر، قاطع تر! جنگ در درون ابراهیم غوغا می کند. قهرمان بزرگ تاریخ بیچاره ای است دستخوش پریشانی، تردید، ترس، ضعف،پرچمدار رسالت عظیم توحید، در کشاش میان خدا و ابلیس، خرد شده است و درد، آتش در استخوانش افکنده است.
روز دوم است، سنگینی "مسئولیت"، بر جاذبه ی "میل" ، بیشتر از روز پیش می چربد. اسماعیل در خطر افتاده است و نگهداریش دشوارتر.
ابلیس، هوشیاری و منطق و مهارت بیشتری در فریب ابراهیم باید بکار زند. از آن "میوه ی ممنوع" که به خورد "آدم" داد!
ابلیس در دلش "مهر فرزند" را بر می افروزد و در عقلش "دلیل منطقی" می دهد.
"اما ... من این پیام را در خواب شنیدم، از کجا معلوم که ..."؟
این بار دوم، "جمره وسطی"، رمی کن!
از انجام فرمان خودداری می کند و اسماعیل را نگه می دارد.
"ابراهیم! اسماعیلت را ذبح کن"! صریح تر و قاطع تر.
ابراهیم چنان در تنگنا افتاده است که احساس می کند تردید در پیام، دیگر توجیه نیست، خیانت است، مرز "رشد" و "غی" چنان قاطعانه و صریح، در برابرش نمایان شده است که از قدرت و نبوغ ابلیس نیز در مغلطه کاری، دیگر کاری ساخته نیست. ابراهیم مسئول است، آری، این را دیگر خوب می داند، اما این مسئولیت تلخ تر و دشوارتر از آنست که به تصور پدری آید. آن هم سالخورده پدری، تنها، چون ابراهیم!
و آن هم ذبح تنها پسری، چون اسماعیل!
کاشکی ذبح ابراهیم می بود، به دست اسماعیل، چه آسان! چه لذت بخش! اما نه، اسماعیلِ جوان باید بمیرد و ابراهیمِ پیر باید بماند.، تنها، غمگین و داغدار...
ابراهیم، هر گاه که به پیام می اندیشد، جز به تسلیم نمی اندیشد، و دیگر اندکی تردید ندارد، پیام پیام خداوند است و ابراهیم، در برابر او، تسلیمِ محض!
اکنون، ابراهیم دل از داشتن اسماعیل برکنده است، پیام پیام حق است. اما در دل او، جای لذت" داشتن اسماعیل" را، درد "از دست دادنش" پر کرده است. ابراهیم تصمیم گرفت، انتخاب کرد، پیداست که "انتخابِ" ابراهیم، کدام است؟ "آزادی مطلقِ بندگی خداوند"!
ذبح اسماعیل! آخرین بندی که او را به بندگی خود می خواند!
ابتدا تصمیم گرفت که داستانش را با پسر در میان گذارد، پسر را صدا زد، پسر پیش آمد، و پدر، در قامت والای این "قربانی خویش" می نگریست!
اسماعیل، این ذبیح عظیم! اکنون در منا، در خلوتگاهِ سنگی آن گوشه، گفتگوی پدری و پسری!
پدری برف پیری بر سر و رویش نشسته، سالیان دراز بیش از یک قرن، بر تن رنجورش گذشته، و پسری، نوشکفته و نازک!
آسمانِ شبه جزیره، چه می گویم؟ آسمانِ جهان ، تاب دیدن این منظره را ندارد. تاریخ، قادر نیست بشنود. هرگز، بر روی زمین چنین گفتگویی میان دو تن، پدری و پسری، در خیال نیز نگذشته است. گفتگویی این چنین صمیمانه و این چنین هولناک!
-"اسماعیل، من در خواب دیدم که تو را ذبح می کنم..."!
این کلمات را چنان شتابزده از دهان بیرون می افکند که خود نشنود، نفهمد. زود پایان گیرد. و پایان گرفت و خاموش ماند، با چهره ای هولناک و نگاههای هراسانی که از دیدار اسماعیل وحشت داشتند!
اسماعیل دریافت، بر چهره ی رقت بار پدر دلش بسوخت، تسلیتش داد:
-"پدر! در انجامِ فرمانِ حق تردید مکن، تسلیم باش، مرا نیز در این کار تسلیم خواهی یافت و خواهی دید که – اِنْ شاءَالله – از – صابران خواهم بود"!
ابراهیم اکنون، قدرتی شگفت انگیز یافته بود. با اراده ای که دیگر جز به نیروی حق پرستی نمی جنبید و جز آزادی مطلق نبود، با تصمیمی قاطع، به قامت برخاست، آنچنان تافته و چالاک که ابلیس را یکسره نومید کرد، و اسماعیل – جوانمردِ توحید – که جز آزادی مطلق نبود، و با اراده ای که دیگر جز به نیروی حق پرستی نمی جنبید، در تسلیم حق، چنان نرم و رام شده بود که گوی، یک " قربانی آرام و صبور" است!
پدر کارد را بر گرفت، به قدرت و خشمی وصف ناپذیر، بر سنگ می کشید تا تیزش کند!
مهر پدری را، درباره عزیزترین دلبندش در زندگی، این چنین نشان می داد، و این تنها محبتی بود که به فرزندش می توانست کرد. با قدرتی که عشق به روح می بخشد، ابتدا، خود را در درون کُشت، و رگ جانش را در خود گسست و خالی از خویش شد، و پر از عشقِ به خداوند.
زنده ای که تنها به خدا نفس می کشد!
آنگاه، به نیروی خدا برخاست، قربانی جوان خویش را – که آرام و خاموش، ایستاده بود، به قربانگاه برد، بر روی خاک خواباند، زیر دست و پای چالاکش را گرفت، گونه اش را بر سنگ نهاد، بر سرش چنگ زد، - دسته ای از مویش را به مشت گرفت، اندکی به قفا خم کرد، شاهرگش بیرون زد، خود را به خدا سپرد، کارد را بر حلقوم قربانیش نهاد، فشرد، با فشاری غیظ آمیز، شتابی هول آور، پیرمرد تمام تلاشش این است که هنوز بخود نیامده، چشم نگشوده، ندیده، در یک لحظه "همه او" تمام شود، رها شود، اما...
این کارد!
این کارد... نمی برد!
آزار می دهد،
این چه شکنجه ی بی رحمی است!
کارد را به خشم بر سنگ می کوبد!
همچون شیر مجروحی می غرد، به درد و خشم، برخود می پیچد، می ترسد، از پدر بودنِ خویش بیمناک می شود، برق آسا بر می جهد و کارد را چنگ می زند و بر سر قربانی اش، که همچنان رام و خاموش، نمی جنبد دوباره هجوم می آورد،
که ناگهان،
گوسفندی!
و پیامی که:
" ای ابراهیم! خداوند از ذبح اسماعیل درگذشته است، این گوسفند را فرستاده است تا بجای او ذبح کنی، تو فرمان را انجام دادی"!

الله اکبر!

یعنی که قربانی انسان برای خدا – که در گذشته، یک سنت رایج دینی بود و یک عبادت – ممنوع! در "ملت ابراهیم" ، قربانی گوسفند، بجای قربانی انسان! و از این معنی دارتر، یعنی که خدای ابراهیم، همچون خدایان دیگر، تشنه خون نیست. این بندگان خدای اند که گرسنه اند، گرسنه گوشت! و از این معنی دارتر، خدا، از آغاز، نمی خواست که اسماعیل ذبح شود، می خواست که ابراهیم ذبح کننده اسماعیل شود، و شد، چه دلیر! دیگر، قتل اسماعیل بیهوده است، و خدا، از آغاز می خواست که اسماعیل، ذبیح خدا شود، و شد، چه صبور! دیگر، قتل اسماعیل، بیهوده است! در اینجا، سخن از " نیازِ خدا" نیست، همه جا سخن از " نیازِ انسان" است، و این چنین است " حکمتِ" خداوند حکیم و مهربان، "دوستدارِ انسان"، که ابراهیم را، تا قله بلند "قربانی کردن اسماعلیش" بالا می برد، بی آنکه اسماعیل را قربانی کند! و اسماعیل را به مقام بلند "ذبیح عظیم خداوند" ارتقاء می دهد، بی آنکه بر وی گزندی رسد!
که داستان این دین، داستان شکنجه و خود آزاری انسان و خون و عطش خدایان نیست داستان "کمال انسان" است، آزادی از بند غریزه است، رهایی از حصار تنگ خودخواهی است، و صعود روح و معراج عشق و اقتدار معجزه آسای اراده بشریست و نجات از هر بندی و پیوندی که تو را بنام یک «انسان مسئول در برابر حقیقت"، اسیر می کند و عاجز، و بالأخره، نیل به قله رفیع "شهادت"، اسماعیل وار، و بالاتر از "شهادت" - آنچه در قاموس بشر، هنوز نامی ندارد – ابراهیم وار! و پایان این داستان؟ ذبح گوسفندی، و آنچه در این عظیم ترین تراژدی انسانی، خدا برای خود می طلبید؟ کشتن گوسفندی برای چند گرسنه ای!
موسم عید است. روز شادى مسلمانان. روز قبولى در جشن بندگى خداوند. اى مسلمان حج گزار و اى كسى كه در شكوهمندترین آیین دینى از زخارف دنیا دور شدى و به او نزدیكتر. ایام حج را نشانه اى از پاكیزگى ، رهایى، آزادگى، آگاهى و معنویت بدان. بدان كه زمین سراسر حجى است كه تو در آنى و باید با سادگى، وقوف در جهان درون و بیرون و قربانى كردن همه آرزوهاى پوچ دنیوى، خود را براى سفر بزرگ آماده كنى. انسان مسافر چند روزه كاروان زندگى است. سلام بر ابراهیم، سلام بر محمد و سلام بر همه بندگان صالح خداوند.
منبع: www2.irib.ir
جمعه 13/8/1390 - 0:6
اخلاق
نویسنده: عصمت نرگسی
«والقربان ما یقصد به القرب من رحمه الله من اعمال البر»
قربان هر کار نیکی است که انسان به وسیله آن بخواهد به رحمت خدا نزدیک گردد.
حج یکی از مترقی ترین ابعاد اعتقادی، عملی اسلام پس از توحید و جهاد است حج در لغت آهنگ «مقصدی کردن» است که طبیعا حاج به مفهوم قصد کننده خواهد بود. در فرهنگ اسلامی از آداب و اعمالی که در حج انجام می گیرد تحت عنوان «مناسک حج» یاد می شود این مناسک همچون منشور بی نهایت زندگی است که هر فردی به اقتضای سطح درک خویش به مشاهده پرتوهایی از آن موفق می گردد.
مناسک حج در یک نگاه کلی سیر وجودی انسان به سوی خدا است. نمایشی از فلسفه خلقت بنیآدم است. فلسفه ای که در مرکز آن خدا قرار دارد و امت در گرداگرد آن به ذکر مشغولند.
در این حرکت که از حضرت آدم شروع می شود و شخصیت های اصلی آن ابراهیم و هاجر و اسماعیل و مواقف آن حرم، مشعرالحرام، مسعی و عرفات و منی است برای انسان این فلسفه خلقت را تجسمی واقعی و عینی می بخشد.
انسانی که از همه جا رسته و تنها در سیل خروشان انسان ها مثل ذره ای در یک دریای بیکران آدمی که جز یاد و نام خدا را در ذهن ندارند رها می گردد حتی از نزدیک ترین افراد و بستگان خود فاصله ای بسیار زیاد دارد هرچند شانه به شانه و پهلو به پهلوی آن ها حرکت کند انسان در این معرکه عبادت و عقیده خود به اختیار گام برنمی دارد حج و آهنگ اجتماعی وی را به پیش می برد.
حج بزرگ ترین کنگره عبادی، سیاسی و اجتماعی مسلمین است بالاترین هدف و باارزش ترین مفهومی که از حج برداشت می شود جنبه های عبادی، سیاسی و اجتماعی این فریضه الهی است در حج هزاران هزار مسلمان گرد هم میآیند تا ضمن انجام یک فریضه الهی یک نیایش دسته جمعی جهانی و یک حرکت توفنده اعتقادی را علیه کلیه عقاید شرک و کفر نشان داده و وحدت و انسجام جهانی خود را علیه مظاهر حاکمیت های غیرتوحیدی فراهم و استضعاف و بی عدالتی را به نمایش بگذارند. هیچ عملی در حج بی مفهوم نیست و هریک از اعمال اشاره ای به گوشه ای از تاریخ و حقیقتی در اسلام دارند.
اگرچه حج یک مساله تعبدی است ولی دانستن برخی رموز مناسک حج می تواند در بهتر انجام گرفتن و درک بیشتر معنویت موجود در آنها موثر افتد. تک تک اعمالی که در حج انجام می گیرد نه هدف که صرفا وسیله ای در جهت دستیابی به هدف هستند.
یکی از جنبه های مهم حج جنبه سیاسی آن است بعد سیاسی حج به هیچ عنوان از حج تفکیک پذیر نیست چرا که قرآن هدف از وجودخانه کعبه را محلی برای قیام مردم می داند از جمله وظایف واجبه در منی برای کسی که حج تمتع به جا میآورد در روز عید کشتن حیوانی است شتر یا گاو یا گوسفند که فربه و بی عیب باشد و این عمل را از آن نظر که عبادت است و وسیله تقرب به خداست قربان می گویند و از آن جهت که این عبادت در ساعت ضحی که به معنای ارتفاع روز و انبساط نور آفتاب است (چاشتگاه) واقع می شود روز عید قربان را عید اضحی نیز می نامند.
قربانی رمز فداکاری و ازخودگذشتگی و دادن جان در راه محبوب و حد نهایی تسلیم در برابر معبود است یعنی همچنان که خون این قربانی را در راه تو ای خالق یکتا بی دریغ می ریزم حاضرم بدون هرگونه تعقل در راه دفاع از حریم دین و اجرای فرامین آسمانی تو از جان خود نیز بگذرم و خون خود را تقدیم پیشگاه اقدست نمایم.
زمانی که حیوانی در روز عید قربان در وادی منی به دست حجاج مسلمان ذبح می شود و نغمه روحانی «بسم الله وجهت وجهی للذی فطر السموات والارض» طنین در فضای قربانگاه می افکند خاطره اعجاب انگیز و الهام بخش دو عبد موحد و دو بنده با اخلاص خدا ابراهیم و اسماعیل را در دل ها زنده می سازد.
پدری پیر و کهنسال با چهره ای نورانی و ملکوتی که آثار عظمت و جلالت روحی از سیمای متین و آرام او نمایان است بر بالین فرزند جوان و خوش سیمای خود ایستاده آستین بالا می زند و تیغ برنده ای را در پی حکم غیبی الهی بر گلوی فرزند می نهد.
فرزند نیز بدون ترس و وحشت و با حالت تسلیم می گوید پدر به آنچه مامور گشته ای عمل کن که من هم به خواست خدا از صبرکنندگان خواهم بود و سرانجام ابراهیم با موفقیت کامل از این امتحان بزرگ الهی سربلند بیرون آمده و به درجه ای از اخلاص و فداکاری در راه خدا می رسد که خداوند می فرماید: ذبح عظیمی فدایش کردیم.
لذا خداوند برای بزرگداشت این خاطره توحیدی و اخلاص الهی مقرر فرموده هر سال در موسم حج در وادی منی توسط زوار بیت الله الحرام گوسفند، گاو و یا شتری ذبح گردد تا آن صحنه فوق العاده درخشان چون نوری برای همیشه در تاریخ انسانیت بدرخشد و خاطره ازخودگذشتگی آن دو بنده مخلص (ابراهیم و اسماعیل) سندی برای نمایش شرف و فضیلت آدمیت باشد.
لذا مسلمین در روز عید قربان موظفند با تشکیل مجامع عمومی و برگزاری نماز عید و انشای خطبه شرکت عظیم و آسمانی خود را در این عید مبارک به گوش جهانیان برسانند و رعب و ترس از اتحاد و همبستگی خود را در قلب دنیای استکبار و کفر و نفاق بیفکنند.
منبع: انجمن گفتگوی خبرنگاران ایران
جمعه 13/8/1390 - 0:6
اخلاق
نویسنده: سید صمد موسوی
كنگره حج اجتماع عظیم جهانی و عظیم ترین گردهمایی مسلمانان سراسر جهان است. این گردهمایی یكی از شعائر بزرگ اسلامی است كه درخشش ویژه ای در تاریخ اسلام داشته و نقش محوری در وحدت و انسجام دنیای اسلام دارد .

توحید و انسجام دو بال كمال

مراسم حج بیش از هرچیز ناظر بر ایجاد و تقویت روحیه برادری دینی و ایمان به عقیده توحید است. ارتباط تنگاتنگ این دو مقوله با هم سبب شده تا مسلمین در پرتو این دو مشخصه تربیت یافته، ضمن تنظیم روابط برادری با یكدیگر به مقابله با مظاهر شرك وكفر به پاخیزند و از تمام عناصر تفرقه رهایی یابند و این خود عامل نیرومندی در همبستگی و انسجام مسلمانان جهان می باشد.
احكام حج خط مشی زندگی فردی و اجتماعی هر مسلمان را تعیین نموده، وی را به كمال معنویت رهنمود می كند به گونه ای كه در پیروان مكتب، روحیه خداپرستی و شرك ستیزی ایجاد می نماید و ایمان معنوی را با روح تازه ای به كالبد جامعه اسلامی می دمد و فكر و اندیشه مسلمانان را تعالی می بخشد. بر این اساس فریضه حج قادر است تغییر حالتی در مسلمانان پدید آورد كه شیوه زندگی آنان دگرگون شود و به همبستگی و همدلی نائل آیند.
این همبستگی و همدلی از آن جهت كه به هیچ یك از نهادها و سیستم های سیاسی وابسته نیست و مطلقاً از ایمان فرد مسلمان نشأت می گیرد، حلقه پیوستگی و قدر مشترك همه مسلمانان محسوب شده، كمتر عاملی توان مقابله با آن را دارد. امتیاز چشمگیر اسلام اصل توحید است و برگزاری همه ساله مناسك حج بیانگر هویت توحیدی مسلمانان .
از این رو حج، هجرت از هر گونه طبقه بندی ها و مرزبندی هایی است كه حیات بشر را از هم جدا می كند و فقیر و غنی، و سیاه و سفید را به هم نزدیك می كند و در كنار هم قرار داده، وجه مشترك همه انسان ها را كه همان عبودیت است، در همه زنده می كند، و بدین دلیل است كه قرآن پرستش خدای یگانه را مایه اتحاد و همبستگی در پیروان ادیان الهی می خواند(۱): «قـُل یا اهلَ الكِتبِ تَعالَوا الی كَلِمَةٍ سَواءٍ بَینَنا و بَینَكُم الّا نَعبُدَ الّا اللَّهَ و لانُشرِكَ بِهِ شیئاً و لایَتَّخِذَ بَعضُنا بَعضًا اربابًا مِن دونِ اللَّهِ.»(۲)
عید قربان بزرگ ترین روز حج محسوب می شود؛ چنان كه از امام صادق(علیه السلام) نقل است كه در جواب معاویه بن عمار كه از ایشان درباره «یَوْمَ الْحَجِّ اْلأَكبَرِ»(۳) پرسیدند، فرموند: «آن، روز عیدِ قربان است.»(۴) از آن جهت می توان گفت عید قربان تجلی توحید بوده و نمادی از تجلی انسجام اسلامی در ایام حج است.

واژه شناسی عید

واژه «عید» به معنای رجوع و برگشتن است و «قربان» به معنای قربانی یا هر آنچه با آن بر پروردگار، تقرب جویند.(۵) از این رو، می توان عید قربان را به معنای بازگشت انسان به مقام تقرّب الهی دانست. این مقام در سایه مبارزه با هواهای نفسانی و در پرتو تهذیب، خودسازی و بهره گیری از فرصتهای ناب به دست می آید. زائران خانه خدا كه پس از تحمّل سختی های بسیار و پرهیز از نمادهای دنیوی، اینك به منزلگاه آخر رسیده اند، عید قربان را جشن می گیرند. در این روز حاجیان در یك وحدت عملی كم نظیر سر بر آستان حضرت دوست می سایند و پس از آن با چهره ای گشاده از توفیق یافتن به انجام تكلیف یكدیگر را به آغوش كشیده، به هم تبریك می گویند. سید الساجدین امام سجاد(علیه السلام) نیز در دعای مخصوص عید آن را روزی مبارك و با میمنت می خوانند و می فرمایند: «أللَّهُمَّ هَذَا یَوْم مُبَارَك مَیْمُون.»(۶)
امام خمینی(ره) احیا گر اسلام ناب، درباره عید قربان چنین گفته اند: «عید قربان، عیدی است كه انسانهای آگاه را به یاد قربانگاه ابراهیمی می اندازد؛ قربانگاهی كه درس فداكاری و جهاد در راه خدای بزرگ رابه فرزندان آدم و اصفیا و اولیای خدا می دهد... این پدرِ توحید و بت شكنِ جهان، به ما و همه انسانها آموخت كه... عزیزترین ثمره حیات خود را در راه خدا بدهید و عیدی بگیرید. خود و عزیزان خود را فدا كنید و دین خدا را و عدل الهی را برپا نمایید. به همه ما ذریه آدم فهماند كه «مكه» و منی قربانگاه عاشقان است و محل نَشر توحید و نفی شرك كه دلبستگی به جان و عزیزان نیز شرك است.»(۷)
زائران بیت اللّه الحرام در روز عید قربان، چند عمل را به انجام می رسانند كه هر كدام نمادی از انسجام است كه در ادامه به آنها اشاره می شود.

رمی جمرات، تبری از عامل تفرقه

حاجیان در روز عید ابتدا با پرتاب هفت سنگ ریزه برای هفت بار به ستونهای برهم چیده شده ـ كه نماد ابلیس رجیم است ـ تنفّر خود را از همه شیطانهای درون و برون ابراز می كنند. این عمل را «رَمْیِ جَمَره» گویند. وقتی حكمت این عمل را از امام كاظم(علیه السلام) پرسیدند، امام فرمودند: «چون ابلیس در محل جمرات بر ابراهیم(ع) ظاهر گشت و آن حضرت، آن پلید را سنگسار نمود. از این رو همین سنت جاریه ای شد و باقی ماند.»(۸) این عمل، طرد شیطان و تثبیت عبودیّت و اطاعت خداوند متعال است. یكی از كارهای اصلی شیطان این است كه بین افراد انسان تفرقه بیندازد و عداوت و بغض بین آنها ایجاد نماید(۹): «إِنَّما یُرِیدُ الشَّیْطانُ أَنْ یُوقِعَ بَیْنَكُمُ الْعَداوَ ة َ وَ الْبَغْضاءَ؛(۱۰) شیطان می خواهد در میان شما به وسیله شراب و قمار دشمنی ایجاد كند.» و انسان با تفرقه و اختلاف خود را در اختیار شیطان می گذارد؛ همانگونه كه امام علی(علیه السلام) فرمودند: «ایّاكم و الفرقة فانّ الشاذ من الناس للشیطان كما انّ الشاذ ّ من الغنم للذئب؛(۱۱) از جدایی و پراكندگی بپرهیزید؛ زیرا انسانی كه از مردم جدا شود در اختیار فرمان شیطان است همچنانكه گوسفند دور از گله نصیب گرگ می شود.»
آری، حاجی با این عمل نمادین بر شیطان رجیم سنگ زده، آن را از خود رمی می كند و خود را در صف منسجم مسلمانانی می یابد كه همگی تنفر خود را از شیطان اعلام می دارند.

قربانی، نماد وارستگی و مساوات

حجاج در ادامه اعمال روز عید با كوله باری از عقیده و جهاد، رو به سنّت قربانی می آورند و آن را به پیشگاه پروردگار هدیه می كنند و به دستور الهی جامه عمل می پوشانند كه فرمود: «فـَمَنْ تَمَتَّعَ بِالعُمْرة اِلَی الحَجِّ فـََمَا اسْتَیْسَرَ مِنَ الْهَدْیِ.»(۱۲) آن كسی كه به قربانگاه می رود و گوسفندی را ذبح می كند، در حقیقت با حركتی نمادین عزم از میان بردن هوس ها و وابستگی هایش را می كند و آماده ایثار و فداكاری می شود. این عمل را از آن جهت كه عبادت و وسیله تقرّب به خداست، قربان گویند.(۱۳) چنان كه امام سجاد(علیه السلام) ضمن پرسشی از شبلی پرسیدند: «آیا به هنگام سربریدن قربانی، نیت كردی كه با تمسك به حقیقت تقوی و ورع حلقوم طمع را قطع كنی ... »(۱۴)
بخشش و قربانی و تقسیم آن در میان مردم بویژه تنگ دستان به معنای دستگیری و تعاون است. وقتی حاجی در روز عید به شكرانه انجام مناسك حج، موظف می شود تا حیوانی سالم و كامل را بكشد و گوشت آن را به نیازمندان بدهد، این عمل خود عامل نزدیك شدن به خدا می گردد و انسان را مشمول عنایت الهی می سازد و هم بر حسب مصرف، عامل ایجاد محبّت بین انسان و افراد جامعه می شود. این گونه است كه بین مسلمانان رابطه ای صمیمی به وجود می آید كه خود یكی از عوامل و زمینه های انسجام است و بدین صورت تعاون و همبستگی اجتماعی در اعمال خیر و نیكوكاری در میان مردمان افزایش می یابد. از طرف دیگر، اگر تقسیم قربانی صحیح انجام گیرد، میلیون ها گرسنه سیر می شوند و بدینوسیله بین غنی و فقیر، ارتباط برقرار می گردد. این همان انسجام و همدلی مورد توجه شارع است.
از دیگر نمادهای قربانی «مساوات » است؛ به طوری كه تقسیم گوشت قربانی به سه قسمت و استفاده شخص حاجی از آن(۱۵) شاهد گویایی بر این مساوات است. و در این صورت یكی از مصادیق تفرقه (امتیازاتی كه انسان برای خود قائل شده است) از بین می رود و همه به این قول پیامبر اعظم(صلی الله علیه واله) رجوع می كنند كه درخطبه حجةالوداع فرمود: «مردم! پروردگار همه شما یكی است و پدر همه شما یكی است؛ همه از آدم هستید و آدم از خاك است؛ عرب را بر عجم فضیلتی نیست، مگر به تقوا.»(۱۶) این عمل در حجّ، عدالت اجتماعی اسلام را منعكس می كند و خود عاملی است بر انسجام و اتحاد بین همه مسلمین جهان.

حلق، زدودن آلایش ظاهری و باطنی

سومین و آخرین عملی كه حاجیان باید در روز دهم ذی الحجه به انجام رسانند، عمل «حَلق» یا تراشیدن موهای سر برای مردان و كوتاه كردن قدری از مو و ناخن برای زنان است. قرآن می فرماید: « ثُمَّ لْیَقْضُوا تَفَثَهُم وَ لْیُوفُوا نُذُورَهُم و لیطوفوا بالبیت العتیق؛(۱۷) سپس، باید آلودگی هایشان را برطرف سازند و به نذرهای خود وفا كنند و بر گرد خانه كهن كعبه، طواف كنند » زائران خانه خدا، در روز عید قربان، شكوهمندترین و آرمانی ترین گامها را برای رام كردن نفْس خویش برمی دارند و كمال تسلیم و رضا را در تصویری زیبا از عبودیت و بندگی به نمایش می گذارند و از تمام مظاهر فخر و زیبایی دل كنده و با تراشیدن سر، همرنگ و شكل به همراه دیگران آماده حضور دوباره در مسجدالحرام و خانه دوست شده، روحشان را از پلیدی رذایل اخلاقی تطهیر می كنند و آخرین نشان و اثر هواپرستی و خود خواهی را از دامان دل دور می ریزند. امام صادق(علیه السلام) در این مورد می فرماید: «با تراشیدن موی خود، تمام عیب های ظاهری و باطنی ات را دور ریز!»(۱۸)

قربان عید همه مسلمین

عید قربان یكی از اعیاد مهم مسلمین است كه برخلاف بسیاری از اعیاد، مورد اختلاف نیست؛ چراكه همه فرق مسلمین این روز را عید محسوب می كنند؛ لذا در دعای مخصوص قنوت نماز عید می خوانیم: «اللهم انی اسألك بحق هذا الیوم الذی جعلته للمسلمین عیدا و لمحمد صلی الله علیه و آله ذخرا و شرفا و كرامة و مزیدا...؛ بارالها! به حق این روزی كه آن را برای مسلمانان عید و برای محمد(صلی الله علیه واله) ذخیره و شرافت و كرامت و فضیلت قراردادی...» و بدین گونه عید را فقط مخصوص مؤمنین ندانسته، همه مسلمین را در آن سهیم می دانیم و اعتقاد داریم این گردهمایی عظیم رهیافتی برای رسیدن به اعتصام به حبل الله(۱۹) است كه یكی از مهم ترین دستورات اجتماعی اسلام است.
بنا بر این با توجه به مباحث مطرح شده، مناسك حج كه در اوج عظمت آن عید قربان قرار دارد، علاوه بر رسیدن به توحید عاملی است مؤثر برای نیل به انسجام و همبستگی هر چه بیشتر مسلمانان. لذا بزرگان دینی ما به این مسأله بارها تأكید كرده اند كه بهترین عمل در این روز برائت از مشركین و شیاطین حقیقی عالم است و این مهم میسر نمی شود مگر با انسجام و همدلی تمامی مسلمین با هر فكر و عقیده و مسلكی كه باشند.

پی نوشت:

۱- فرهنگ قرآن، ج،۹ ص: ۱۷۰
۲- بگو: ای اهل كتاب! به سوی سخنی بیایید كه میان ما و شما مشترك است. جز آن كه خداوند را نپرستیم و چیزی را شریك او قرار ندهیم و بعضی از ما بعضی دیگر را به جای خدا ارباب نگیرد.» آل عمران‎/ ۶۴
۳- توبه : ۳
۴- كافی، ج،۴ ص۲۹۰
۵- لسان العرب ماده «قرب»؛ المعجم السبئی ماده «ق رب».
۶- دعای۴۸ صحیفه سجادیه
۷- صحیفه نور، ج ،۱۸ ص ۸۷
۸- بحارالانوار، ج،۱۲ ص۱۱۰؛ علل الشرائع، ج،۲ ص ۱۲۲
۹- أطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج،۴ ص ۴۶۱
۱۰- مائده ‎/ ۹۳
۱۱- نهج البلاغه خطبه۱۲۷
۱۲- «و حج و عمره را برای خدا به اتمام رسانید و اگر محصور شدید [و موانعی مانند ترس از دشمن یا بیماری اجازه نداد كه پس از احرام بستن، حج را كامل كنید] پس آنچه از قربانی فراهم است [ذبح كنید و از احرام خارج شوید.].» بقره‎/ ۱۹۶
۱۳- مجمع البحرین، كلمه قرب، ج،۲ ص۴۸۰
۱۴- مستدرك الوسائل ج،۱۰ ص۱۷۱.
۱۵- فَِاذا وَجَبَتْ جُنُوبُها فكلُوا مِنْها وَ اَطْعِمُوا القانِعَ وَ المُعْتَرَّ ؛ حج‎/ ۳۶
۱۶- ابن سعبه، تحف العقول، بیروت: مؤسسة الاعلمی، ۱۳۹۴ ق، ص ،۳۰ ضمن خطبه حجةالوداع
۱۷- حج‎/ ۲۹
۱۸- وَ احْلِقِ الْعُیُوبَ الظاهِرَةَ وَ الْباطِنَةَ بِحَلْقِ شَعْرك؛ مصباح الشریعة، باب ۲۲
۱۹- «واعتَصِموا بِحَبلِ اللّهِ جَمیعـًا و لاتَفَرَّقوا؛ و همگی به ریسمان خدا [قرآن و اسلام، و هر گونه وسیله وحدت]، چنگ زنید، و پراكنده نشوید!» آل عمران۱۰۳‎/

منبع: ایران
جمعه 13/8/1390 - 0:5
اخلاق
نویسنده: سیدعباس رفیعى‏پور
عید خون همان «عید اضحى»، به معنى قربانى كردن است. در سرزمین مِنا با قربانى گوسفند، «مَنْ» به «ما» تبدیل مى‏شود؛ زیرا فلسفه عمل حج‏گزار و قربانى كننده این است كه او با تمسك به حقیقت «ورع» گلوى دیوِ طمع را مى‏برد و آنچه از قربانى به خداى سبحان مى‏رسد، گوشت و خون نیست، بلكه روح كردار و جان عمل (تقوا) است و حاجى وارث ابراهیم خلیل الرحمن علیه‏السلام است كه اسماعیل نفسش را به قربانگاه مى‏برد و آن را ذبح مى‏كند و به لقاء‎الله مى‏رسد. این سخن رهبر فقیدمان است كه فرموده است:
«عید سعید قربان، عیدى است كه انسان‎هاى آگاه را به یاد قربانگاه ابراهیمى مى‏اندازد. قربانگاهى كه درس فداكارى و جهاد در راه خداى بزرگ را به فرزندانِ آدم و اصفیاء و اولیاء مى‏دهد.»(1)
قربانى در مِنا مقدمه رسیدن به غدیر است؛ چرا كه اگر هواى نفس در مِنا قربانى نشود، در غدیرخم تسلیم حق شدن مشكل است و حضرت ابراهیم علیه‏السلام با ذبح اسماعیل مسلمانان را بیمه كرد كه به جاى فرزندانشان، گوسفند قربانى كنند و حضرت محمد صلى‏ الله ‏علیه ‏و ‏آله بشریت را بیمه كرد كه به جاى پیروى از ناحق از حق؛ كه همان على است،(2) تبعیت كنند. و این چنین از پیوند قربان با غدیر، دین كامل شد.
عید سعید قربان، عیدى است كه انسان‎هاى آگاه را به یاد قربانگاه ابراهیمى مى‏اندازد. قربانگاهى كه درس فداكارى و جهاد در راه خداى بزرگ را به فرزندانِ آدم و اصفیاء و اولیاء مى‏دهد.
و در فضیلت این ایام همین بس كه امام هشتم حضرت على بن موسى الرضا علیه‏السلام فرموده است:
«إِذَا كَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ زُفَّتْ أَرْبَعَةُ أَیَّامٍ إِلَى اللهِ كَمَا تُزَفُّ الْعَرُوسُ إِلَى خِدْرِهَا قیلَ ما هذِهِ الاْیّامُ قالَ: یَوْمُ الاَْضْحَى وَ یَوْمُ الْفِطْرِ وَ یَوْمُ الْجُمُعَةِ وَ یَوْمُ الْغَدِیرِ وَ إِنَّ یَوْمَ الْغَدِیرِ بَیْنَ‏الاَْضْحى وَ الْفِطْرِ وَ الْجُمُعَةِ كَالْقَمَرِ بَیْنَ الْكَوَاكِبِ وَ هُوَ الْیَوْمُ الَّذِى نَجَافِیهِ اِبْرَاهِیمُ الْخَلِیلُ مِنَ النَّارِ فَصَامَهُ شُكْرا للهِ وَ هُوَ الْیَومُ الَّذِى اَكْمَلَ اللهُ بِهِ الدِّینَ فِى اِقَامَةِ النَّبِىِّ صلى‏ الله ‏علیه ‏و ‏آله عَلِیّا اَمِیرَالْمُؤْمِنِینَ عَلَما وَ اَبَانَ فَضِیلَتَهُ وَ وَصَاءَتَهُ فَصَامَ ذَلِكَ الْیَوْمَ وَ اِنَّهُ لَیَوْمُ الْكَمَالِ وَ یَوْمُ مَرغَمَةِ الشَّیْطَانِ وَ یَوْمُ تَقَبُّلِ اَعْمَالِ الشِّیعَةِ وَ مُحِبِّى آلِ مُحَمَّدٍ.(3)
در هنگام قیامت، چهار روز را آرایش كرده نزد خداى سبحان مى‏آورند؛ چنان كه عروس را به حجله مى‏برند. از حضرت پرسیده شد: این ایام كدام‏اند؟ فرمود: روز قربان، روز فطر، روز جمعه و روز غدیر است. و روز «غدیر» بین روزِ فطر و روز جمعه مثل ماه است در میان ستارگان. آن روزى است كه حضرت ابراهیم خلیل علیه السلام از آتش نجات پیدا كرد و روزه گرفت و از خدا تشكر كرد. روز غدیر روزى است كه خداوند به وسیله آن دین را كامل كرد و پیامبر اكرم صلى‏ الله ‏علیه ‏و ‏آله على علیه السلام را به عنوان امیرالمؤمنین معرفى كرد و فضائل وى را برشمرد و جانشین بودن وى را [از طرف خداى سبحان به همگان] اعلام كرد و به میمنت این روز، روزه گرفت؛ چرا كه روز كمال است و روز ناامیدى شیطان و روز قبولى اعمال شیعیان و دوستداران آل محمد صلى‏ الله ‏علیه ‏و ‏آله است.»

پی نوشت:

1- صحیفه نور، ج 18، ص 87.
2- رسول اكرم صلى‏ الله ‏علیه ‏و ‏آله: «عَلِىٌّ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَ عَلِىٍّ؛ على با حق است و حق با على.»
3- مسند الامام الرضا علیه‏السلام، ج 2، صص 17 ـ 1.

منبع: مجله ‏مبلغان
جمعه 13/8/1390 - 0:5
اخلاق
نویسنده:سهیلا راد
به نام آن ذات بی‌مانندی که مهر را در گلشن حقایق پرورش می‌دهد.
ایام، ایام حج است و موسم، موسم ذبح اسماعیل
ای حاج! اسماعیل تو کیست؟ چیست؟
نیازی نیست؟ کسی بداند، باید خود بدانی و خدایت
، اسماعیل تو ممکن است فرزندت نباشد، تنها پسرت نباشد، زنت، شویت، شغلت، شهرتت، شهوتت، قدرتت، موقعیتت، مقامت.....
من نمی‌دانم، هر چه در چشم تو، جای اسماعیل را در چشم ابراهیم دارد،
و اکنون که "آهنگ خدا" کرده‌ای در "منی" ذبح کن.
گوسفند را هم از آغاز تو خود انتخاب مکن، بگذار خدا انتخاب نماید، و
آن را، بجای اسماعیلت، به تو ارزانی کند.
اینچنین است ذبح گوسفند را، به عنوان قربانی، از تو می‌پذیرد،
چرا که ذبح گوسفند بجای اسماعیل، "قربانی" و ذبح گوسفند به عنوان گوسفند، " قصابی" است!
در این ایام مبارک و نوروز، بسیار مناسب دانستم تا گذری بر کتاب "حج" مرحوم دکتر شریعتی، داشته باشم. بجاست همگی برای این عزیز دعای خیری داشته باشیم و نیز همسفر او در این زیارت روحانی گردیم.
حج: یعنی آهنگ، مقصد یعنی حرکت نیز هم. و همه چیز با کندن از خودت، از زندگیت و ازهمه علقه‌هایت آغاز می‌شود، مگر نه که در شهرت ساکنی؟ سکونت، سکون، حج نفی سکون.چیزی که هدفش خودش است یعنی مرگ. حج: جاری شو!
هجرت از " از خانه خویش " به " خانه خدا"،"خانه مُردم"!
ای برلب‌های دیگران ترانه‌ساز، آهنگ نیستان خویش کن!
موسم: و اکنون هنگام در رسیده است، لحظه دیدار است، ذی حجه است، ماه حج، ماه حرمت. جنگیدن، کینه ورزیدن و ترس. زمین را، مهلت صلح، پرستش و امنیت داده‌اند، خلق با خدا وعده دیدار دارند، صدای ابراهیم را بر پشت زمین نمی‌شنوی؟ و او در خانه‌اش ترا به فریاد می‌خواند، دعوتش را لبیک گوی! پس اکنون که در "دار عمل" هستی خود را برای رحلت به " دار حساب " آماده کن، مردن را تمرین کن، پیش از آنکه بمیری، بمیر.
حج کن!
به میقات رو، و با آنکه ترا آفرید وعده دیدار داری.
احرام در میقات: میقات لحظه شروع نمایش، و پشت صحنه نمایش است و تو که آهنگ خدا کرده‌ای و اکنون به میقات آمده‌ای، باید لباس عوض کنی. لباس! کفن پوش.
رنگ‌ها را همه بشوی!
سپید بپوش، سپید کن، به رنگ همه شو، همه شو، همچون ماری که پوست بیندازد، از"من بودن" خویش بدرآی، مردم شو. ذره‌ای شو، در آمیز با ذره‌ها، قطره‌ای گم در دریا،
" نه کسی باش که به میعاد آمده‌ای"،
خیس شو که به میقات آمده‌ای "
" بمیر پیش از آنکه بمیری "
جامه زندگیت را بدرآور،
جامه مرگ بر تن کن.
اینجا میقات است.
نیت: نیت کن! همچون خرمایی که دانه می‌بندد، ای پوسته، بذر آن"خود آگاهی"را در ضمیرت بکار و خداآگاه شو،
خلق آگاه شو، خودآگاه شو.
و اکنون انتخاب کن،
راه تازه را،
سوی تازه را،
کار تازه را،
و خود تازه را.
نماز در میقات: ای رحمن! که دوست را می‌نوازی! ای رحیم که آفتاب رحمتت، جز تو دیگر کسی را نخواهم ستود که حمد ویژه توست. نماز میقات! هر قیامش و هر قعودش، پیامی ‌است و پیمانی که از این پس، ای خدای توحید هیچ قیامی‌و هیچ قعودی، جز برای تو و جز به روی تو نخواهد بود.
محرمات: هر چه تو را به یاد می‌آورد، هرچه دیگران را از تو جدا می‌کند، وهرچه نشان می‌دهد تو در زندگی که‌ای؟ چکاره‌ای؟ هر چه یادگار دنیاست، هرچه روزمرگیها را برای تو تداعی می‌کند،
هرچه بویی از زندگی پیش از میقات دارد، و هر چه تو را به گذشته مدفونت باز می‌گرداند، مدفون کن.
و خدا ترا دعوت کرده است، ندا داده است، که بیا، و اینک تو آمده‌ای، اینک پاسخش را می‌دهی: لبیک!
لبیک اللهم لبیک، ان الحمد والنعمة لک والملک لا شریک
لک لبیک!
کعبه: در آستانه مسجدالحرامی، اینک، کعبه در برابرت! یک صحن وسیع و در وسط یک مکعب خالی، ناگهان بر خود می‌لرزی! حیرت، شگفتی، کعبه در زمین، رمزی از خدا در جهان
مصالح بنایش؟ زمینش؟زیورش؟
قطعه‌های سنگ سیاهی که از کوه "عجون" کنار مکه، بریده‌اند و
ساده، بی‌هیچ هنری، تکنیکی، تزئینی، برهم نهاده‌اند و همین!
و کعبه روبه همه، رو به هیچ، همه جا، و هیچ جا،
"همه‌سوئی"یا"بی‌سوئی"خدا!
رمز آن: کعبه!
امّا....
شگفتا! کعبه در قسمت غرب، ضمیمه‌ای دارد که شکل آن را
تغییرداده‌اند، بدان "جهت" داده است،
این چیست؟
دیواره کوتاهی، هلالی شکل، رو به کعبه.
نامش؟
حجر اسماعیل!
حجر! یعنی چه؟
یعنی دامن!
راستی به شکل یک "دامن" است، دامن پیراهن، پیراهن یک زن!
آری،
یک زن حبس،
یک کنیز!
کنیزی سیاه‌پوست،
کنیز یک زن،
این دامان پیراهن‌ هاجر است، دامانی که اسماعیل را پرورده است،
اینجا " خانه ‌هاجر " است
و اینجا، خانه خدا، دیوار به دیوار خانه یک کنیز؟ و تمامی‌حج به خاطره‌ی ‌هاجر پیوسته است،
و هجرت، بزرگترین عمل، بزرگترین حکم، از نام‌ هاجر مشتق است،
پس هجرت؟
کاری‌ هاجروار!
و ای مهاجر که آهنگ خدا کرده‌ای، کعبه‌ی خدا است و
دامان‌ هاجر!
طواف: آفتابی در میانه و برگردش، هر یک، ستاره‌ای، در فلک خویش،
دایره‌وار، برگرد آفتاب
به رود بپیوند تا جاودان شوی، تا جریان یابی تا به دریا رسی،
چرا ایستاده‌ای؟ ای شبنم؟ در کنار این گرداب مواج خویش آهنگ،
که با نظم خویش، نظم خلقت را حکایت می‌کند، به گرداب بپیوند!
قدم پیش نه!
حجرالاسود، بیعت: از"رکن حجرالاسود" باید داخل مطاف شوی، از اینجاست که وارد منظومه جهان می‌شوی،
حرکت خویش را آغاز می‌کنی،"در مدار" قرار می‌گیری، در مدار خداوند، اما در مسیر خلق!
در آغاز باید، حجرالاسود را"مس" کنی. با دست راستت، آن را لمس کنی
و بید رنگ خود را به گرداب بسپاری.
این"سنگ" رمزی از"دست" است، دست راست، دست کی؟
دست راست خدا.
طواف می‌کنی، دیگر خود را بیاد نمی‌آوری، به جای نمی‌آوری، تنها عشق است،
جاذبه عشق و تو یک "مجذوب"!
از طواف خارج می‌شوی، در پایان هفتمین دور؟
هفت؟ آری!
اینجا هفت، شش به علاوه یک نیست، یعنی که طواف من برگرد خدا،
و هفت؛ یاد آور"خلقت جهان" است.
و اکنون دو رکعت نماز، در مقام ابراهیم.
اینجا کجاست؟ مقام ابراهیم، قطعه سنگی با دو رد پا،
ردپای ابراهیم، ابراهیم بر روی این سنگ ایستاده و
حجرالاسود-سنگ بنای کعبه- را نهاده است.
و اکنون
جاری شو، سیل شو،
بکوب و بروب و بشوی و......
...... بر آی!
حج کن!
و اکنون ابراهیمی ‌شده‌ای!
مقام ابراهیم: اکنون به آن من راستینت رسیده‌ای.....
در مقام ابراهیم می‌ایستی، پا جای پای ابراهیم می‌نهی؟
رویاروی خدا قرار می‌گیری، او را نماز می‌بری.
ابراهیم‌وار زندگی کن، معمارکعبه‌ی ایمان باش
سرزمین خویش را منطقه حرم کن،
که در منطقه حرمی‌!
سعی: نماز طواف را، در مقام ابراهیم پایان می‌دهی
و آهنگ"سعی"می‌کنی، میان دو کوه صفا و مروه، به فاصله سیصد و اند متر.
سعی، تلاش است، حرکتی جستجوگر، دارای هدف، شتافتن، دویدن
در طوف، در نقش ‌هاجربودن،
و در مقام، در نقش ابراهیم و اسماعیل، هر دو.
و اکنون سعی را آغاز می‌کنی،
و باز به نقش‌ هاجر برمی‌گردی.
هاجر تنها،
دوان بر سرکوههای بلند بی‌فریاد!
در جستجوی آب!
آری آب، آب خوردن!
نه آنچه ازعرش می‌بارد، آنچه از زمین می‌جوشد!
مادی مادی! همین ماده‌ی سیالی که بر زمین جاری است و زندگی مادی
تشنه‌ی آن است، بدن نیازمند آن است، که در تن تو
خون می‌شود، که در پستان مادر شیر می‌شود، و در دهان
طفل آب است!
طواف، روح و دگر هیچ!
و سعی، جسم و دگر هیچ!
و ناگهان، یکباره معجزه‌آسا!
- به قدرت نیاز و رحمت مهر-
زمزمه‌ای!
"صدای پای آب"،
زمزم!
و تقصیر، پایان عمره: و درپایان هفتمین سعی، بر بلندای مروه،
از احرام برون آی، اصلاح کن، جامه‌ی زندگی بپوش،
آزاد شو، از مروه، سعی را ترک کن، تنها و تشنه با دستهای
خالی، به سراغ اسماعیلت،
تنهایی تو به سر آمده است،
زمزم، در پای اسماعیل تو می‌جوشد،
خلق در پیرامون تو حلقه زده‌اند،
و چه می‌بینی؟
ای خسته از"سعی"
بر عشق تکیه کن!
ای انسان مسئول!
بکوش!
که اسماعیل تو تشنه است،
و ای"انسان عاشق"
بخواه!
که عشق معجزه می‌کند.
گوشت را، بر دیواره قلبت بنه، به نرمی ‌بفشر، زمزمه‌اش را می‌شنوی،
از سنگستان مروه، به سراغ زمزم رو،
از آن بیاشام، در آن شستشو کن.
امید آنکه این طواف و این شستوی روحانی نصیب همگی ما گردد
"آمین"
جمعه 13/8/1390 - 0:4
اخلاق
عید قربان عید رهایی از تعلقات دنیوی و هر آنچه غیرخدایی است محسوب می شود. در این روز حج گزار، اسماعیل وجود را قربانی می کند تا سبکبال شود و با ره توشه ای عظیم به سفر آخرت عزیمت کند. عید قربان مصادف با روز دهم ذیحجه از اعیاد بزرگ مسلمانان به شمار می رود و از جمله تعطیلات رسمی مسلمانان است که از یک تا چهار روز جشن گرفته می شود. حاجیان در این روز پس از به پایان رساندن مناسک حج، حیوانی را ذبح می کنند و پس از قربانی آنچه بر آنان در حال احرام، حرام شده بود، مانند نگاه کردن در آینه، گرفتن ناخن و شانه زدن مو، حلال می شود. مراسم قربانی تنها برای کسانی که زائران خانه خدا در موسم حج بوده اند، واجب و ضروری است. بنابراین روزی را که پس از انجام وظایف سنگین حج، به عنوان جایزه الهی و اتمام احرام پیش می آید عید تلقی می کنند. عید قربان ریشه در دوران ما قبل تاریخ بشر دارد، انسان اولیه که از فهم طبیعت عاجز بود، برای به دست آوردن ترحم خدایان دست به قربانی کردن حیوانات و انسانها می زد. این رسم نزد همه ملل و ادیان به اسامی مختلف موجود بوده و این سنت طولانی بشری در اسلام نیز پذیرفته شده است.همچنین در این روز مستحب است که نماز دو رکعتی عید قربان در فاصله زمانی طلوع آفتاب روز عید تا ظهر اقامه شود.صحرای عرفه، جایی که "سعی" مسافران "صفا" را در صعود به خویشتن به خاطر سپرده است و جغرافیای آن محدود به یک نقطه از خاک نیست همه جا حریم یار است و هرکه با یار باشد بر بال عرفه به ارتفاع معرفت صعود می کند. تمامی کسانی که در حج شرکت کرده اند، می بایست از ظهر روز عرفه تا غروب آفتاب، در صحرای عرفات بمانند. در برخی از روایات حج عبارت از "عرفه " دانسته شده و این نهایت اهمیت این وقوف را در این صحرا می رساند.
به گزارش مهر، فضای عرفات که خارج از حدود حرم است، هیجده کیلومتر مربع می باشد و از این جهت قابل قیاس با منا نیست که فضای آن تا یک چهارم فضای عرفات است. بنابراین، اسکان حجاج در عرفات و حتی استقرار ماشین های آنها نیز ممکن است. این صحرا به صورت محدوده ای داخل یک رشته کوه است که به صورت نعل اسب، عرفات را محاصره کرده و سمت مکه آن کوهی وجود ندارد. تعداد زیادی از زائران، بر کوه رحمت "جبل الرحمه" بالا می روند و به خصوص طرف عصر، این کوه چندان از حجاج سفید پوش پر می شود که از فاصله دور مانند یک کوه برفی خودنمایی می کند. با این حال، در متون مذهبی، اشاره به صعود روی کوه رحمت نشده و ثوابی هم برای آن ننوشته اند. همرنگی شگفتی که میان زائران وجود دارد و مرزها و نژادها و تفاوت ها را در می نوردد، یکی از زیباترین و با شکوه ترین جلوه های حضور در عرفات است. مناجات بسیاری از زائران، به ویژه آنانکه تک تک در این گوشه و آن گوشه با خدای خویش راز و نیاز می کنند، از دیگر مظاهر این ساعات نورانی و سفید و رحمت در عرفات است.روز نهم ذیحجه روز عرفه است، روزی که زائران سپیده دم صبح راهی عرفات شدند تا در جوی مملو از ایمان، خشوع و خضوع استغفار کرده و ارکان اصلی حج را به جا آورند. زائران در روز نهم ذیحجه، روز عرفه، آداب و رسوم و مناسک دینی خود را به جا می آوردند. صحرای عرفات در 21 کیلومتری شمال مکه واقع شده و تپه کوچکی است که حدود 250 متر از سطح دریا بالاتر و کوهها آن را احاطه کرده اند. در این روز حجاج بیت الله الحرام استغفار می کنند و پاک و عاری از هر گناه می شوند، همچون کودکی که تازه زاده شده است. در این روز صدای دعا و انابه بنده به درگاه احدیت قطع نمی شود و استغاثه بنده از پروردگارش تا عرش می رود. زائران پس از ادای نماز ظهر و عصر در عرفات مانند سنت پیامبر اکرم (ص) رو به قبله ایستاده، تا زمان غروب خورشید این حالت را حفظ، به دعا خوانی خود ادامه می دهند و به تفکر و تامل در اعمال خود پرداخته و توبه و انابه سر می دهند.
آنها پس از وقوف در عرفات از طلوع خورشید تا غروب، به سوی مزدلفه برای شب زنده داری رفته و در آنجا بیتوته می کنند و به عبادت و راز و نیاز می پردازند. آنها نماز مغرب و عشا را در مزدلفه به جا می آورند و تا صبح عید قربان شب زنده داری کرده و به دعا و مناجات می پردازند. زائران خانه خدا 10 ذیحجه بار دیگر به منی باز می گردند تا قربانی کنند، رمی جمرات و مراسم عید قربان را برگزار کنند تا حج آنها کامل شده و نام حاجی را بر خود نهند. رمی جمرات را طی سه روز متوالی ( ایام تشریق) انجام می دهند. در نیمه های شب ضعیفان، زنان، پیران و بیماران آنگونه که پیامبر اکرم(ص) به این گروه اجازه داده بود، رمی جمرات را به جا می آورند و بقیه تا صبح فردا صبر کرده و دعا می خوانند و به عبادت می پردازند. سپس مناسک حج به پایان می رسد و به منظور طواف افاضه و خارج شدن از احرام به مکه می روند.
منبع: روزنامه ابتکار
جمعه 13/8/1390 - 0:4
اخلاق

به مناسبت دهم ذیحجه عید قربان

عید قربان عید پیروزی وظیفه و شکوفایی روح ایثار است.
یکشنبه 10 ذیحجه ، عید قربان است، عیدی که همواره از آن به عنوان عید پیروزی وظیفه بر غریزه و اوج تجلی شکوفایی روح ایثار یاد می شود .
هرگاه انسان بر سر دو راهی غریزه و وظیفه قرار گرفت و غریزه را انتخاب کرد، به سوی حیوانات گرویده بلکه از حیوانات هم پست تر شده است، چون از عقل و فکر و رهنمودهای انبیا استفاده نکرده است . اما همین که انسان در این دو راهی خطرناک وظیفه را انتخاب کرد و در خط ملائکه و پاکان قرار گرفت آنرا عید می گیرد، به عنوان غریزه گرسنگی و تشنگی انسان را به استفاده از آب و نان می کشاند، ولی وظیفه دستور می دهد که در ماه رمضان خودداری کن، کسانی که سی روز وظیفه را انتخاب کرده اند، روز عید فطر را باید عید بگیرند، زیرا وظیفه را بر غریزه ترجیح داده اند.
غریزه فرزند دوستی به ابراهیم (ع) می گوید: اسماعیل(ع) را ذبح نکن، اما وظیفه می گوید: او را ذبح نما. حضرت ابراهیم(ع) در این دو راهی، رضای خداوند و وظیفه را بر تمایلات شخصی خود و غریزه پیروز کرد، لذا باید آنرا عید بگیرد، اگر در حدیث می خوانیم: هر روز که در آن معصیت خدا نشود، عید است، به همین معنا است که در برابر جاذبه های هوای نفس در خط خدا قرار گرفته، هر گاه انسان بر خواسته همه شیطان های درونی و بیرونی پا می نهد آن روز را باید عید بگیرد.

قربانی چیست؟

قربان عبارت از کارهای نیکی است که انسان بوسیله آن بخواهد خود را به رحمت خداوند نزدیک کند، بنابراین عمل نیکی که انسان انجام دهد تا بدان وسیله خویشتن را به رحمت حق تعالی نزدیک سازد آن کار را قربان گویند؛ مانند فرمایش رسول اکرم(ص) که فرمود: نماز موجب تقرب و نزدیکی هر پرهیزکار به رحمت پروردگار است.
بدیهی است که مراد از تقرب به خدای تعالی، قرابت زمانی و مکانی نیست چرا که بین خالق و مخلوق هیچگونه خویشاوندی وجود ندارد بلکه منظور آن است که از راه طاعت و انجام کارهای شایسته می تواند مشمول الطاف الهی قرار گرفته و به رحمت او نزدیک شود.
از جمله اعمالی که حجاج در روز دهم ذیحجه در سرزمین منی انجام می دهند کشتن شتر، گاو و یا گوسفند و انفاق آن به مستحقین است تا به وسیله این عمل نیک به رحمت پروردگار نزدیک شوند که آنرا قربانی گویند.

اسرار و حکمت قربانی

فدا کردن مال و انفاق آن در راه خدا از جمله اسراسر و حکمتهای قربانی است.
کشتن حیوان در مراسم قربانی اشاره به کشتن نفس اماره است و مرد خداشناس با شمشیر برنده عقل و ایمان، حیوان نفس را که به طور دائم وی را به کارهای زشت وا می دارد مقتول سازد و خانه دل را از لوث نفس لئیم پاک گردانده، آنرا در راه حق و پیشگاه محبوب قربانی کند و حج اکبر نماید که اگر نفس اماره و خواهش های او کشته نشوند و آرام نگیرند هرگاه تمام نعمتها و ثروتهای دنیوی در اختیارش باشد و زمین و آسمان را ببلعد باز هم سیر نمی شود و ندای هل من مزید دارد.
در روایات می خوانیم اولین قطره خون قربانی که ریخت، خداوند گناهان صاحبش را می بخشد، اوقاتی که به خاطر تولد نوزاد یا ورود مسافر یا دفع بلا، گوسفند ذبح می شود، در روح و روان و حرکت اهل خانه شور و نشاطی پدید می آید.
به هرحال، ذبح صدها هزار گوسفند و نحر هزاران شتر، یک نوع جلوه و زیبایی بوده، مظهر روحیه ایثار دسته جمعی است که خود از شعائر الهی است.
سیر کردن گرسنه ها: یکی از اسرار قربانی سیر کردن گرسنه ها است قرآن در این باره می‌فرماید: «فکلوا منها واطعمواالقانع والمعتر» از گوشت‌هایی که قربانی می کنید هم خودتان میل نمائید، هم به قانع و معتر بدهید. قانع، فقیری است که به آنچه می گیرد، قانع است. معتر، فقیری است که علاوه بر تقاضای کمک اعتراض هم می کند.این نشان دهنده بینش وسیع اسلام است که سفارش به خود را فراموش کنید نه دیگران را و در تقسیم گوشت و اطعام، پای بند تملق یا دعا و تواضع فقیر نباشید؛ او را سیر کنید، گرچه با شنیدن زخم زبان باشد.

تقوا

هدف اصلی در مسأله قربانی، رسیدن به مقام عالی تقوا است. قرآن در این زمینه می فرماید: این قربانیان که زائران خانه خدا به هنگام توقف در منی ذبح می کنند، گوشت یا خون آنها به خدا نمی رسد، بلکه هدف از قربانی، شکوفا شدن روح ایثار و نشان دادن میزان عشق و قرب به خدا و تقوا است.
منبع: آموزش نیوز

جمعه 13/8/1390 - 0:3
اخلاق
عید قربان كه پس از وقوف در عرفات (مرحله شناخت) و مشعر (محل آگاهی و شعور) و منا (سرزمین آرزوها، رسیدن به عشق) فرا مى رسد، عید رهایى از تعلقات است. رهایى از هر آنچه غیرخدایى است. در این روز حج گزار، اسماعیل وجودش را، یعنى هر آنچه بدان دلبستگى دنیوى پیدا كرده قربانى مى كند تا سبكبال شود.
اکنون در منایی، ابراهیمی، و اسماعیلت را به قربانگاه آورده ای اسماعیل تو کیست؟ چیست؟ مقامت؟ آبرویت؟ موقعیتت، شغلت؟ پولت؟ خانه ات؟ املاكت؟ ... ؟
این را تو خود می دانی، تو خود آن را، او را – هر چه هست و هر که هست – باید به منا آوری و برای قربانی، انتخاب کنی، من فقط می توانم نشانیهایش را به تو بدهم:
آنچه تو را، در راه ایمان ضعیف می کند، آنچه تو را در "رفتن"، به "ماندن" می خواند، آنچه تو را، در راه "مسئولیت" به تردید می افکند، آنچه تو را به خود بسته است و نگه داشته است، آنچه دلبستگی اش نمی گذارد تا " پیام" را بشنوی، تا حقیقت را اعتراف کنی، آنچه ترا به "فرار" می خواند آنچه ترا به توجیه و تاویل های مصلحت جویانه می کشاند، و عشق به او، کور و کرت می کند ابراهیمی و "ضعف اسماعیلی" ات، ترا بازیچه ابلیس می سازد. در قله بلند شرفی و سراپا فخر و فضیلت، در زندگی ات تنها یک چیز هست که برای بدست آوردنش، از بلندی فرود می آیی، برای از دست ندادنش، همه دستاوردهای ابراهیم وارت را از دست می دهی، او اسماعیل توست، اسماعیل تو ممکن است یک شخص باشد، یا یک شیء، یا یک حالت، یک وضع، و حتی، یک " نقطه ضعف"!

اما اسماعیل ابراهیم، پسرش بود!

سالخورده مردی در پایان عمر، پس از یک قرن زندگی پر کشاکش و پر از حرکت، همه آوارگی و جنگ و جهاد و تلاش و درگیری با جهل قوم و جور نمرود و تعصب متولیان بت پرستی و خرافه های ستاره پرستی و شکنجه زندگی. جوانی آزاده و روشن و عصیانی در خانه پدری متعصب و بت پرست و بت تراش! و در خانه اش زنی نازا، متعصب، اشرافی: سارا.
و اکنون، در زیر بار سنگین رسالت توحید، در نظام جور و جهل شرک، و تحمل یک قرن شکنجه "مسئولیت روشنگری و آزادی"، در "عصر ظلمت و با قوم خوکرده با ظلم"، پیر شده است و تنها، و در اوج قله بلند نبوت، باز یک " بشر" مانده است و در پایان رسالت عظیم خدایی اش، یک " بنده خدا" ، دوست دارد پسری داشته باشد، اما زنش نازا است و خودش، پیری از صد گذشته، آرزومندی که دیگر امیدوار نیست، حسرت و یأس جانش را می خورد، خدا، بر پیری و ناامیدی و تنهایی و رنج این رسول امین و بنده وفادارش – که عمر را همه در کار او به پایان آورده است، رحمت می آورد و از کنیز سارا – زنی سیاه پوست – به او یک فرزند می بخشد، آن هم یک پسر! اسماعیل، اسماعیل، برای ابراهیم، تنها یک پسر، برای پدر، نبود، پایان یک عمر انتظار بود، پاداش یک قرن رنج، ثمره یک زندگی پرماجرا.
و اکنون، در برابر چشمان پدر چشمانی که در زیر ابروان سپیدی که بر آن افتاده، از شادی، برق می زند می رود و در زیر باران نوازش و آفتاب عشق پدری که جانش به تن او بسته است، می بالد و پدر، چون باغبانی که در کویر پهناور و سوخته ی حیاتش، چشم به تنها نو نهال خرّم و جوانش دوخته است، گویی روئیدن او را، می بیند و نوازش عشق را و گرمای امید را در عمق جانش حس می کند.
در عمر دراز ابراهیم، که همه در سختی و خطر گذشته، این روزها، روزهای پایان زندگی با لذت " داشتن اسماعیل" می گذرد، پسری که پدر، آمدنش را صد سال انتظار کشیده است، و هنگامی آمده است که پدر، انتظارش نداشته است!
اسماعیل اكنون نهالی برومند شده است، در این ایام ، ناگهان صدایی می شنود :
"ابراهیم! به دو دست خویش، کارد بر حلقوم اسماعیل بنه و بکُش"!
مگر می توان با کلمات، وحشت این پدر را در ضربه آن پیام وصف کرد؟
ابراهیم، بنده ی خاضع خدا، برای نخستین بار در عمر طولانی اش، از وحشت می لرزد، قهرمان پولادین رسالت ذوب می شود، و بت شکن عظیم تاریخ، درهم می شکند، از تصور پیام، وحشت می کند اما، فرمان فرمان خداوند است. جنگ! بزرگترین جنگ، جنگِ در خویش، جهاد اکبر! فاتح عظیم ترین نبرد تاریخ، اکنون آشفته و بیچاره! جنگ، جنگ میان خدا و اسماعیل، در ابراهیم.

دشواری "انتخاب"!

کدامین را انتخاب می کنی ابراهیم؟! خدا را یا خود را ؟ سود را یا ارزش را؟ پیوند را یا رهایی را؟ لذت را یا مسئولیت را؟ پدری را یا پیامبری را؟ بالاخره، "اسماعیلت" را یا " خدایت" را؟
انتخاب کن! ابراهیم.
در پایان یک قرن رسالت خدایی در میان خلق، یک عمر نبوتِ توحید و امامتِ مردم و جهاد علیه شرک و بنای توحید و شکستن بت و نابودی جهل و کوبیدن غرور و مرگِ جور، و از همه جبهه ها پیروز برآمدن و از همه مسئولیت ها موفق بیرون آمدن ...
ای ابراهیم! قهرمان پیروز پرشکوه ترین نبرد تاریخ! ای روئین تن، پولادین روح، ای رسولِ اُلوالعَزْم، مپندار که در پایان یک قرن رسالت خدایی، به پایان رسیده ای! میان انسان و خدا فاصله ای نیست، "خدا به آدمی از شاهرگ گردنش نزدیک تر است"، اما، راه انسان تا خدا، به فاصله ابدیت است، لایتناهی است! چه پنداشته ای؟
اکنون ابراهیم است که در پایان راهِ دراز رسالت، بر سر یک "دو راهی" رسیده است: سراپای وجودش فریاد می کشد: اسماعیل! و حق فرمان می دهد: ذبح! باید انتخاب کند!
اکنون، ابراهیم دل از داشتن اسماعیل برکنده است، پیام پیام حق است. اما در دل او، جای لذت" داشتن اسماعیل" را، درد "از دست دادنش" پر کرده است. ابراهیم تصمیم گرفت، انتخاب کرد، پیداست که "انتخابِ" ابراهیم، کدام است؟ "آزادی مطلقِ بندگی خداوند"!
ذبح اسماعیل! آخرین بندی که او را به بندگی خود می خواند!

زنده ای که تنها به خدا نفس می کشد!

آنگاه، به نیروی خدا برخاست، قربانی جوان خویش را – که آرام و خاموش، ایستاده بود، به قربانگاه برد... و پیامی که:
" ای ابراهیم! خداوند از ذبح اسماعیل درگذشته است، این گوسفند را فرستاده است تا بجای او ذبح کنی، تو فرمان را انجام دادی"!
جمعه 13/8/1390 - 0:3
اخلاق
نویسنده: یاسر هدایتی
دین پژوهان معاصری كه به پژوهش و كاوش در ادیان ابتدایی مشغول هستند چندین ویژگی مشترك را میان ادیان ابتدایی برمی شمارند كه یكی از این ویژگی ها قربانی كردن است. شاید بتوان گفت انجام و اهدای قربانی یكی از اساسی ترین پایه های پیدایش دیگر اركان مذهبی باشد. انسان اولیه دیندار برای احساس نزدیكی به وجودی كه او را مقدس می انگاشت و برایش برتری قائل بود دست به الحاح و زاری می زد و اظهار عجز می نمود و گاه نیز برای كامل كردن نیاز خود به درگاه آن موجود بی نیاز، به قربانی كردن روی می آورد. قربانی ها خواه حیوان و خواه انسان، همه به منظور احساس نزدیكی با آن موجود مقدس بوده است . البته تقدیم هدایا و قربانی ها بدون سخن گفتن و استفاده كردن از كلمات مناسب میسر نمی شده است و همین نقطه را می توان به عنوان اولین بذرهای نیایش تلقی كرد .
البته این بدان معنا نیست كه به وجود آمدن نیایش ، ادعیه و اوراد دینی ابتدایی، صرفاً از همین خاستگاه بوده است. مسئله دیگر این است كه انجام و اعمال مراسم قربانی ( كه البته به مرور از صورتی ساده به گونه ای پیچیده تغییر شكل داده بود ) نیاز به مكان و جایگاه خاصی داشت و به همین منظور محل هایی به وجود آمد كه كم كم به معابد و مقابر مقدس تبدیل شد.
قربانی كردن یكی از اجزاء مهم بسیاری از دین های الهی در زمان انسان متمدن است ، چرا كه نفس قربانی كردن به درگاه خداوند، دلیل بر توبه ، اعتراف ، تقدیس، كفاره و شكر می باشد.
از طرفی دیگر این انجام مراسم و مناسك با تشریفاتی همراه شد كه به تدریج از حالت انضمامی شان كاسته و تبدیل به شرایطی شدند كه امكان پذیرفته شدن قربانی بدون آن میسر نبود و از همین رو افرادی به عنوان طبقه ای از كاهنان و روحانیون دینی به وجود آمدند كه وظیفه شان هدایت این مراسم برای انجام درست تشریفاتشان بود.
جدای از این تبیین رفتار شناختی كه حاصل مطالعه برون دینی دین پژوهی معاصر است، قربانی كردن یكی از اجزاء مهم بسیاری از دین های الهی در زمان انسان متمدن است، چرا كه نفـس ِقربانی كردن به درگاه خداوند دلیل بر توبه، اعتراف، تقدیس، كفاره و شـُكر می باشد .
در ادیان، به خصوص در شریعت موسوی، قربانی بر دوگونه تلقی می شده است. یكی قربانی خونی و دیگر قربانی غیرخونی . قربانی خونی، ذبح حیوانات اهلی پاك مانند گاو و گوسفند و كبوتر بود و قربانی غیرخونی عبارت از میوه های نوبر فصل های مختلف سال، شراب، روغن و آرد بوده است. مراسم این قربانی ها باید در حضور كاهنان انجام می شد. چنانكه در «سِـفر لویان 1:6» آمده است: « و قوچ بی عیبی از گله ها به حساب تو، از راه قربانی تقصیری به كاهن بیاورد و كاهن از برایش به خصوص گناهی كه سهواً به نادانی كرده است كفاره نماید كه از برایش عفو كرده خواهد شد.»
معمولاً پس از سلاخی قربانی ها، پوست حیوان را می كندند و گوشت آن را قطعه قطعه كرده و باز طبق نص عهد عتیق، آنچه را كه مأمور به سوزانیدن آن بودند بر قربانگاه می سوزاندند و گاهی هم آن قطعه ها را در حضور خداوند بر سر دست بلند می كردند و با ادعیه ای به او تقدیم می شد.
قربانی های دین یهود انواع مختلفی داشته است: سوزاندنی ها، پیش بردنی ها، پیش كشی ها، جنباندنی ها، افراشتنی ها، قربانی های سلامتی، قربانی های خطا، و قربانی های گناه كه سوزاندنی ها بودند و می بایست نرینه بی عیب گاو یا گوسفند می بودند (سـِفر لویان ،4 1:2) . در دین یهود دو قربانی خطا و گناه برای كفاره گناهان محسوب می شود ، اما درباره وجه اختلاف اینها گفته شده است: كفاره خطا برای گناهان عام و كفاره گناه برای گناهان خاص بوده است. برای آشنایی بیشتر با ظرایف و دقایق آداب و رسوم قربانی كردن در شریعت موسوی شاید مطالعه كتاب سوم موسی «سـِفر لویان» منبعی معتبر و كارآمد باشد.
چنانكه در سطور بعد راجع به اهمیت قربانی كردن در دین اسلام نیز به طور مفصل صحبت خواهیم كرد، باید به نیای مشترك قوم یهود و مسلمان یعنی پدر مؤمنین حضرت ابراهیم اشاره كنیم ، چرا كه سنت قربانی كردن در دین اسلام و تا حدود بسیاری در دین یهود، از حركت این بزرگ پیامبر تاریخ بشریت اخذ شده است . با این تفاوت كه در اسلام آن قربانی اسماعیل معرفی شده و در عهد عتیق اسحاق كه از بطن ساره همسر اول ابراهیم بوده معرفی شده است، با توجه به اینكه اسحاق از پیامبران الهی و پدر حضرت یعقوب و نیای بزرگ قوم بنی اسرائیل است. هرچند كه چه در قرآن و چه در عهد عتیق، نخستین قربانی، قربانی هابیل و قابیل بوده است. چنانكه گفته اند قربانی قابیل از نوبرانه محصولات كشاورزی اش بود كه طبق روایات و داستان پیامبران چیز چشمگیری نیز نبوده است و قربانی هابیل گوسفندی درشت و عالی از گله اش.
عید در لغت از ماده عود می آید و در اصطلاح عرفا تجلیاتی است كه به وسیله اعاده اعمال بر قلب و دل سالك فرو می ریزد . ذبح نیز اگرچه در لغت به معنای كشتن است، اما به قول سلمی در طبقات، ذبح نفس شرط رستگاری است كه تا نفس اماره را ذبح نكند رستگار نشود .
دومین قربانی ذكر شده در تاریخ دینی انسان، بعد از طوفان نوح بوده است . چنانكه در «سفر تكوین 8:21» آمده است؛ «و [پس از فرونشستن طوفان] نوح قربانگاهی را از برای خداوند برپا كرد و از هر بهیمه ای طاهر و از هر مرغ پاك گرفته، قربانی های سوختنی بر آن مذبح تقریب نمود.»
به هر حال حضرت ابراهیم (علیه السلام) كه از پیامبران اولی العزم الهی است و خانه كعبه را هم كه قبله گاه تمام مسلمانان جهان محسوب می شود و در روایات بنای آن به حضرت آدم منسوب است را به همراهی پسر خود اسماعیل حیاتی دوباره بخشید و مرمتی تازه و اساسی كرد ، و مراسم حج را به گونه فعلی اش پایه گذاری كرد و از آن تاریخ به بعد تمامی حنفا و بعد از ظهور حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) تمامی مسلمانان جهان (آنهایی كه توانایی دارند) مكلف به طواف و انجام مراسم حج هستند كه اتفاقاً یكی از این مراسم، قربانی به جای آوردن در پیشگاه خداوند متعال است.
اما داستان قربانی كردن حضرت ابراهیم در قرآن و عهد عتیق با اختلافاتی بیان شده است و امروزه مسلمانان دقیقاً با پیروی از رفتار حضرت در ذبح اسماعیل، در روز دهم ذی الحجه آنهایی كه در سرزمین «منا» هستند موظف به قربانی كردن شده اند.
همان گونه كه ذكر شد قربانی كردن در دین اسلام نیز بسیار پراهمیت تلقی شده است. تا جایی كه یكی از اعیاد بزرگ مسلمانان نیز به این نام خوانده می شود. این عید و مراسم كه به تفصیل درباره آن سخن خواهیم گفت از زوایای گوناگون دینی، عرفانی، فلسفی و اجتماعی قابل بررسی و تبیین است.
در قرآن آمده است كه: «ان اول بیت وضع للناس للذی ببكه مباركاً» همانا نخستین خانه ای كه برای مردم بنا نهاده شد، خانه پربركتی است كه در مكه قرار دارد و این خانه الهی كه كعبه نام دارد ، زیارتگاه اهل دلی است كه به حكم خداوند تبارك در سوره آل عمران بر هركسی كه توانایی رفتن بدان را داشته باشد، واجب است . حج بعد از نماز، روزه و زكات چهارمین ركن دین محسوب می شود و همان گونه كه درباره قربانی كه خود یكی از اعمال حج است گفته شد، خود حج نیز از منظرهای گوناگونی قابل شناخت است.
اما پنجمین عمل حج تمتع و دومین عمل منا برای كسی كه در حج تمتع است، قربانی كردن است. قربانی كردن كه باز طبق نص صریح آیه 37 سوره «حج» نشانه تقوی و فداكاری در راه بینوایان و فقراست.
این روز كه روز دهم ذی الحجه است و در تقویم عینی و ذهنی مسلمانان عید خوانده می شود به نوعی یادآور همان سربلندی ابراهیم(علیه السلام) در آزمایش الهی است. سربلندی در فراخواندگی الهی به ذبح عزیزترین فرد زندگی مادی یعنی فرزندش، نشانه ای از پیروزی فرمان الهی و اطاعت معشوق بر امور اخلاقی و سنت هایی جز خواست اوست ، كه البته این نیز خود امری پیچیده است كه كسانی چون غزالی، ویلیام اكامی و كی یركگور در آن با نگاه به اخلاق مبتنی بر امر الهی نظر دارند.
برای شناخت بیشتر این رسم و سنت الهی كه میان مسلمانان مرسوم است شاید بهتر باشد از جزئیات خود مراسم ، آمادگی لازم قبل و بعد آن ، مختصر آگاهی به دست دهیم.
گفته شده ابراهیم (علیه السلام) در شب هشتم ذی الحجه خواب دید كه فرشته ای بر فراز سرش ایستاده و می گوید ای ابراهیم ! پروردگار تو می فرماید اسماعیل ، فرزند خود را برای من قربانی كن. آن حضرت وحشت زده از خواب بیدار شد و در حیرت بود كه این خوابی شیطانی یا از تلقینات الهی بوده است. بر همین اساس نیز روز هشتم ذی الحجه را یوم التردید می خوانند. چون دو مرتبه دیگر نیز ابراهیم(علیه السلام) این رؤیای صادقه را دید. در روز نهم ذی الحجه كه مسلمانان آن را روز عرفه می خوانند ، برایش مسجل شد كه این خواب از الهامات رحمانی است و از همین رو در روز دهم اسماعیل را آراسته كرد و به منا برد . منا دره ای است به عرض تقریباً هفتصد متر و طول دو كیلومتر كه امروزه حج گزاران باید از سر زدن خورشید روز دهم تا ظهر روز دوازدهم در این دره بمانند.
در باب وجه تسمیه كلمه منا در كتاب «اخبار مكه» ازرقی می نویسد: منا را «منا» گویند چون هنگامی كه جبرئیل خواست از آدم جدا شود ، او را گفت آرزو كن! آدم گفت بهشت را آرزو می كنم و به این سبب منا نامیده شد چون آرزوی آدم است.
همچنین باز از ازرقی نقل است كه آن را منا گویند ، چون خون در آنجا ریخته می شود . به هر حال ابراهیم(علیه السلام) فرزند را به قربانگاه برد و طبق روایات و داستان های تاریخی پس از اعلام قصد خود به او و استقبال اسماعیل(علیه السلام) از این مسئله تیغ برگردن فرزند گذارد، اما تیغ نبرید و از طرف خداوند قوچی فرستاده شد كه قربانی كنند و این گونه ابراهیم (علیه السلام) از آزمایش الهی سربلند بیرون آمد و از پس همین ماجرا بود كه حضرت به همراه اسماعیل(علیه السلام) به بازسازی خانه كعبه همت گمارد.
اما حج گزاران مسلمان پس از آن كه در روز هشتم ذیحجه بار دیگر لباس احرام می پوشند، با نیت و قصد قربت لبیك گویان رهسپار صحرای عرفات می شوند كه در فاصله 21 كیلومتری شمال مكه بر سر راه طائف است. عرفات از معنای عرفه و شناخت می آید . حج گزاران از ظهر تا غروب روز نهم ذی حجه در این صحرا گرد هم می آیند و به تفكر در اعمال، توبه و عبادت مشغول می شوند. در فلسفه این عمل باید گفت آن چنان كه گاه ظاهر هر چیزی می تواند شخص را از توجه به بطن آن دور كند، در حج نیز شخص از مجاورت و طواف خانه كعبه فاصله می گیرد و به صحرای عرفات می رود تا از «دیدار خانه» به «زیارت صاحب خانه» برسد.
گو اینكه طبیعت صحرا، به نوعی بدیل طبیعتی است كه صحنه راز و نیاز شناخت آمیز همه پیامبران الهی نیز بوده است. در این روز مستحب است كه حج گزار ضمن دوری از آنچه موجب تفرق حواس او می شود، ذهن و عین خود را متوجه حضرت حق نماید و اعمال و اذكاری را انجام دهد و در آن تدبر كند. از جمله آن اذكار تلاوت آیات خاصی از قرآن است كه مطمئناً با مراجعه به آنها می توان به عمق معانی لازم برای رسیدن به شناختی حقیقی كه بدان توصیه شده است رسید . آیات سوره توحید، فلق، ناس، ده آیه اول سوره بقره، آیات 55 تا 58 سوره اعراف و...
در اول مغرب شب نهم همه حج گزاران باید از صحرای عرفات به سوی صحرای مشعر كوچ كنند و در آنجا تا اول طلوع آفتاب روز دهم توقف داشته باشند ، كه در همانجا هم باید اقدام به جمع كردن هفتاد سنگریزه برای عمل نمادین رمی جمرات داشته باشند. در روز دهم است كه به محض طلوع آفتاب، حج گزاران به سوی منا سرازیر می شوند و با پرتاب كردن هفت سنگ به جمره عقبه، گویی تمامی شیطان های درون و بیرون خود را از خود می رانند.
تازه در این مرحله است كه حاجی برای خارج شدن از اِحرام باید قربانی كند. قربانی باید از شتر 6 سال به بالا، گاو و بز سه سال به بالا و میش یكسال به بالا كه صحیح و سالم باشد و ناقص الخلقه نیز نباشد، انتخاب شود و كسی كه قادر به خرید قربانی نیست باید سه روز حج و هفت روز پس از مراجعت روزه بگیرد و در این صورت است كه شخص می تواند پس از انجام مراسم قربانی، از احرام خارج شوند.
گفتیم كه عید قربان از منظرگاه های خاصی قابل تماشا است. اما زیباترین و نزدیك ترین منظر را نسبت به جان آدمی و عید قربان، عرفان برقرار كرده است . چرا كه به قول (تهانوی در كشاف) «عید از تجلی جمال به هر روش كه باشد خواه جلالی و خواه جمالی، بر قلب سالك عاید شود» و عید قربان كه در تعبیری دیگر همان كشتن نفس اماره معرفی شده، تجلی جمال الهی است. حج گزار كه در تماشای این سیر الهی است، می خواهد از احرام خارج شود و بار دیگر چون میهمانی از راه بعید، به طبیعت مادی ما پا بگذارد .
برخیز و به میدان رو در حلقه رندان رو
رو جانب مهمان رو كز راه بعید آمد
جمعه 13/8/1390 - 0:2
عقاید و احکام
یک سوال :
سود قربانی روز عید قربان در سرزمین منی چیست با این که بسیاری از قربانیها به مصرف نمیرسد و در دل خاک مدفون میگردد؟
پاسخ:
یکی از اعمال حج، برای حاجیان در روز دهم ذی حجه الحرام این است که حیوانی را در منی قربانی کنند و این فریضه‏ای مهم و دستوری صریح است و یکی از اسرار آن، یادآوری خاطره فداکاری بزرگ قهرمان توحید، حضرت ابراهیم خلیل«علیه السلام» است.
ماجرای فداکاری حضرت ابراهیم خلیل«علیه السلام» چنین است که خداوند برای آزمودن او و رسانیدنش به بالاترین مراتب کمال دستور داد که فرزند بسیار عزیزش را در سرزمین منی قربانی کند. البته، این فرمان، گونه‏ای آزمون و برای اثبات شایستگی آن مرد الهی بود و از این رو، هنگامی که حضرت ابراهیم«علیه السلام» آماده شد تا دستور خداوند را به انجام رساند، فرمان رسید که به جای فرزند خویش گوسفندی را ذبح کند. آمادگی وی برای فرمانبرداری، ثابت کرد که میتواند در پرتو ایمان بر هر چیز حتی بر عواطف و احساسات ریشه دار پدرانه پیروز آید و برای هدفی والا و معنوی از فرزند خویش بگذرد.
زئران خانه خدا با کشتن حیوانی در سرزمین منی، خاطره اخلاص و استواری ایمان و فداکاری حضرت ابراهیم«علیه السلام» را در دلها زنده میسازند و از این رهگذر به یکدیگر درس فداکاری و جانبازی میدهند و گویا چنین میگویند که مرد خدا کسی است که در راه او از همه چیز بگذرد؛ چنان که آن مرد بزرگ درگذشت. این گوشه‏ای از اسرار قربانی روز منی است.
اکنون باید دید نظر اسلام درباره چگونگی مصرف گوشتهای قربانی چیست و آیا مسلمانان در این باره وظیفه‏ای دارند. برای پاسخ به این پرسش شایسته است به کتاب آسمانی قرآن مجید بنگریم. که خداوند در سوره حج به کسانی که روز عید قربان در منی قربانی میکنند چنین دستور میدهد«واطعموا البائس الفقیر؛ از گوشت قربانی درماندگان را اطعام کنید».(4)
در رساله مناسک حج فقیهان نیز آمده است که زائران خانه خدا گوشت قربانی را سه بخش کنند بخشی از آن را خود بخورند و بخشی را به مؤمنان و بخشی دیگر را به نیازمندان دهند. این دستورها، حاکی از این است که قربانی، افزون بر سودهای معنوی، دارای سود مادّی نیز هست.
اکنون وظیفه حجّاج مسلمان و دولتهای اسلامی است که از این قربانیها به گونه درست بهره برداری کنند و وظیفه اسلامی آنهاست که مثلاً به وسیله سردخانه نگذارند که گوشتها در دل خاک دفن شوند. در زمانهای گذشته که شمار حجاج چنین بسیار نبود از گوشت قربانی در همان روز به گونه درتس بهره میبردند، ولی امروز حجاج فزونی یافته است. پس اگر در این جا کاستی و اشکالی هست، از آن مسلمانان و دولت حاکم بر عربستان است، نه فریضه انسان ساز و ارزشمند حج.
منبع: درگاه پاسخگوئی
جمعه 13/8/1390 - 0:2
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته