چند رمضان را پشت سرگذاشتهاید؟ از هركدام چند خاطره دارید؟ به نظر شما هم رمضانها تغییر كردهاند، طوری كه گاهی از ذهنتان میگذرد به باصفایی گذشته برگزار نمیشوند؟
شاید كوتاهیهایی كردهایم. شاید برخی قوانین را زیر پا گذاشتهایم یا از جزئیاتی چشمپوشی كردهایم كه باعث شده است حس و حالمان مثل گذشتهها نباشد، اما ماه رمضان امسال باید برای ما و شما با دیگر رمضانهای دیگر فرق داشته باشد؛ باید خاطرهانگیزتر از همه رمضانهای پیشین باشد.
ما مهمانهایی میشویم كه با دستهایی پر، از مهمانی به خانه برمیگردیم و میدانیم كه میزبان ما، این نوع مهمانها را بیشتر میپسندد، اما اگر میخواهید از این دست مهمانها باشید، بد نیست چند نكته را با هم مرور كنیم، نكاتی كه در روزگاری نهچندان دور رعایت میشدند و حالا به نظر میرسد از یاد برخی خانوادهها رفتهاند.
اول: رمضان ماه تنپروری نیست
شما را نمیدانم اما ما افرادی را دیدهایم كه در ماه رمضان بیشتر اوقات روزشان را بیطاقت و كسل گوشهای دراز میكشند و میخوابند، كمتر حرف میزنند، كمتر كاری انجام میدهند و كمتر با دیگران ارتباط برقرار میكنند، اما ماجرا به همین جا ختم نمیشود.
بدخلقی تنها خصیصه بد این خانوادهها در ماه رمضان نیست. آنها وظایف اجتماعیشان را هم در محل كار یا تحصیل یا حتی خانه بدرستی انجام نمیدهند. برایتان پیش نیامده است در ماه رمضان به سازمانی مراجعهكنید و كارمندانش با بیحوصلگی از راهانداختن كارتان به بهانه روزهدار بودن سر باز بزنند؟
در یك مهمانی مهم چطور رفتار میكنید؟ این سگرمههای درهم و اخم تمام نشدنی به مناسب حضورتان در مهمانی خداست؟! كدام مهمانی این گونه در خانه شما حاضر شده است كه به خودتان اجازه میدهید به بهانه روزهداری، در مهمترین مهمانی زندگیتان ترشرویی كنید یا از قبول مسوولیتهایتان به عنوان عضوی از اجتماع شانه خالی كنید؟
متوجه هستید كه فرزندانتان با دقت شیوه برخوردتان را زیر نظر گرفتهاند و چگونگی رفتار شما در این ماه، بخشی از تصورات آنها را نسبت به دین در بزرگسالی شكل میدهد؟
یادمان باشد این نوع رفتارها درباره گذشتگانمان صدق نمیكرد، آن روزها كمتر كسی پیدا میشد كه گرسنگی و تشنگی روزهداری را بهانهای برای كمكاری كند.
همه میدانستند روزهدار عزیز است و حتی خوابش هم عبادت محسوب میشود، اما این دلیل نمیشود روزهداری صرفا به خواب و استراحت بگذرد.
روزهدارها، آن روزها گشادهرو و خندان و با حوصله بودند؛ یادشان بود كه مهمان خدا شدهاند و رسم مهمان شدن، خوشخلقی، رویگشاده، لبخند زدن و مهربانی در حق دیگران است.
دوم: رمضان جشن است
حالا كه حرف از خلق تنگ و بیحوصلگی در روزهداری شد و شما هم احتمالا پذیرفتید كه مهمانان خدا باید خوشروتر از آنچه اغلب مردم در ماه رمضان هستند باشند بد نیست به اشتباه رفتاری رایج دیگری هم اشاره كنیم.
كسی دقیقا نمیداند این باور از كجا آمده است، اما برخی مردم عادت دارند ماه رمضان را مانند یك سوگواری 4 هفتهای برگزار كنند و حتی اگر در ظاهر ترشرو نباشند، به هر حال بر خود واجب میدانند، لباسهای تیره بپوشند و از شاد بودن پرهیز كنند.
درست است كه چند روز از ماه رمضان به سوگواری برای حضرت علی(ع) اختصاص دارد، اما این ماجرا به كسانی كه همه روزهای این ماه را بدون دلیلی خاص در اندوه سپری میكنند ارتباطی ندارد. بسیاری از این گروه آدمها، فقط طبق یك عادت غلط بر این رفتار نادرست پافشاری میكنند و دلیل قانعكنندهای برایش ندارند!
اما بد نیست بدانید برای گذشتگان ما، رمضان، ماه جشن و شادی بوده است تا جایی كه نرسیده به آغاز این ماه، خانه تكانی میكردند و طوری لوازم برگزاری رمضان را فراهم میكردند كه به نظر میرسید خانه و زندگیشان را برای آمدن مهمانی بلندمرتبه آماده میكنند.
آن روزها یك شب پیش از آغاز رمضان، منادیها با طبل و سرنا آمدنش را به مردم نوید میدادند و بعد جشن آغاز میشد.
سوگواری برای هجرت قرآن ناطق و جشن برای مهمان شدن در پیشگاه دوست، هر كدام جای خود داشتند و قرار نبود هیچ یك، دیگری را كمرنگ كنند.
جشن گرفتن در ماه رمضان فقط مخصوص ایرانیهای زمان قدیم نبوده است، همین حالا هم خیلی از كشورهای دنیا ماه مبارك را جشن میگیرند. برای نمونه حتما میدانید كه در مالزی از هر 10 نفر، 6 نفر مسلمان هستند و باقی به ادیان دیگر گرایش دارند، اما جالب اینجاست كه با آغاز این ماه مسلمانها طوری جشن میگیرند كه حتی غیرمسلمانها هم ذوق زده در جشنشان شركت میكنند و در شادیشان سهیم میشوند.
آنها در این ماه، انواع مسابقات گروهی را كه به افزایش امیدواری و نشاط در جامعهشان منجر شود، برگزار میكنند تا خاطرهای خوش از رمضان بسازند. دستمایه این مراسم همان باوری است كه پیشینیان ما نیز به آن اعتقاد داشتند یعنی فرخنده بودن ماه رمضان و لزوم شاد بودن در آن؛ اما عجیب است كه گذشت زمان باعث شده است ما آن را فراموش كنیم و بجا آوردن این رسم را دركشورهای مسلمان با حسرت به تماشا بنشینیم.
سوم: بچهها هم حقی دارند
چه اشكالی دارد اگر فرزندانمان را هم در برخی مناسك رمضان شریك كنیم؟ روانشناسان میگویند یكی از راههای مسوولیتپذیر كردن كودكان واگذاری مسوولیت به آنها و تشویقشان در ازای درست انجام دادن آن وظایف است.
در روزگاری نهچندان دور، خانوادهها فرزندانشان را سر سفره افطار و سحر مینشاندند، به آنها یاد میدادند دعا كنند و اگر از توانایی جسمی كودكانشان مطمئن بودند، حتی در صورت نرسیدنشان به سن تكلیف به آنها اجازه روزهداری میدادند.
شریك كردن كودكان در مناسك رمضان برای مسوولیتپذیر كردنشان فقط به شركت دادن آنها در خوردن سحری و افطاری و بجا آوردن مراسم نیایش ختم نمیشد، بچهها میتوانستند در حاضر كردن غذاهای سفره افطار و سحر یا پختن و پخش كردن نذری میان همسایهها هم مشاركت داشته باشند و به این ترتیب نهتنها خود را بالغ و صاحب جایگاهی اجتماعی احساس میكردند بلكه روابط اجتماعی با دیگران را نیز میآموختند.
از همه مهمتر این بود كه خانوادهها در آن دوران، حتی اگر احساس میكردند فرزندانشان توانایی روزهداری را ندارند، احترام به ماه رمضان را به آنها میآموختند و بر این اساس كودكان كم سن و سال هم میدانستند كه اگر نمیتوانند روزه بگیرند اجازه خوردن و آشامیدن در حضور بزرگترهای روزهدار را نیز ندارند و باید پنهانی بخورند و بیاشامند.
كودكان آن روزگار، بر اساس همین تعالیم یاد گرفته بودند به قوانین اجتماعی و دینی احترام بگذارند، در فعالیت اجتماعی شریك شوند و به وظایفشان حتی اگر دشوار باشد عمل كنند.
كودكان بر مبنای این آموزهها، صبر كردن در برابر سختی و كنترل كردن خواستههایشان را آموزش میدیدند تا بفهمند در زندگی آینده شاید، زمانهایی ناچار باشند طعم گرسنه و تشنه ماندن و دم بر نیاوردن را هم بچشند و قرار نیست تا ابد، همه چیز در دسترسشان باشد. رمضان دارا و ندار را در شرایطی تقریبا یكسان قرار میداد و از بركت این درس، كودكان اندكی معنای فقر را بهتر درك میكردند تا دلرحمی و مهربانی نسبت به نیازمندان، رهتوشه بزرگسالیشان شود و بفهمند كسانی هم وجود دارند كه روزههایشان را پایانی نبود و گرسنگیشان از سفره سحری آغاز نشده بود و به سفره افطاری رنگین نمیرسید.
پدر و مادرها هم سعی میكردند ماه رمضان برای بچهها حالت كسلكنندهای نداشته باشد؛ مهمانیها، دورهم جمعشدنها، دعاهای دستهجمعی و دهها فعالیت اجتماعی تازه كه در دیگر ماههای سال شبیه آنها اتفاق نمیافتاد ماه رمضان را برای كودكان به ماهی دوست داشتنی تبدیل كرده بود.
نكته مهمی كه در آشنا كردن كودكان با رمضان باید از گذشتگان یاد گرفت این است كه آنها در این ماه به فرزندانشان میآموختند رمضان فقط تحمل گرسنگی و تشنگی جسم نیست، بلكه فرصتی برای سیراب كردن روح و تزكیه نفس نیز به حساب میآید.
سخت نیست اگر امروز هم سعی كنیم در رفتارمان به فرزندانمان نشان دهیم كه روزهدارهای واقعی دروغ نمیگویند، تهمت نمیزنند، وفای به عهد دارند و امكان ندارد دلی را بشكنند یا حقی را پایمال كنند.
مطمئن باشید با این شیوه، با یك تیر دو نشان زدهاید یعنی هم درسهایی از رمضان به كودكانتان آموختهاید و هم روزهداری واقعی را تمرین كردهاید.
چهارم: مهمانیهای رمضان
برای توضیح درباره این نكته باید خاطرهای را زنده كنم. سالها پیش 2 طلبه جوان همسایهمان بودند. آنها درآمد اندكی داشتند، مستاجر بودند و همه دار و ندار زندگیشان كمتر از یك وانت بود كه چند روز پیش از ازدواجشان با ذوق به خانه دو اتاقهشان آورده بودند.
آداب زندگی این زوج، با همه زوجهای دیگری كه دیده بودم فرق داشت، از عروسی عجیبشان كه همه مهمانها مراقب بودند كمترین مزاحمتی برای همسایهها نداشته نباشند تا دعاهای 2 نفرهشان، احتیاطشان برای پرهیز از اسراف، احترام متقابلشان به یكدیگر، قدم زدنهایشان در غروبها، سعیشان برای شریك كردن دیگران در شادیهایشان و پردهپوشیشان برای پنهان كردن غمهایشان از دوستان.
یكی از رفتارهای متفاوت این خانواده 2 نفره، شیوه خاص آنها در برگزاری ماه رمضان بود. نشانه سحری خوردن شان فقط چراغی كمسو بود كه پشت یكی از شیشههای مشجرشان روشن میشد.
بعدها زن طلبه برایم تعریف كرد كه آنها ساعتها پیش از سحر مشغول عبادت هستند، سحرهایشان 2 نفره، در سكوت كنار سفرهای با غذایی اندك و كم حجم میگذشت، اما مراسم افطارهایشان همیشه شلوغ و پر جمعیت بود. گفته بودم كه دستشان تنگ بود، اما عجیب اینجاست كه آن دو بیشتر روزهای ماه مبارك را مهمان داشتند. تقریبا دو، سه ساعت مانده به اذان مهمانها هم آرامآرام میآمدند. زن طلبه میگفت: «مهمان حبیب خداست، با خودش بركت میآورد، خدا سفرهمان را خالی نمیگذارد، از جایی كه انتظار نداری میرسد...»
چشم زن و مرد به دست مهمانهایشان نبود، اما مهمانهای آنها هم دست خالی نمیآمدند. یكی شیر گرم میآورد، یكی آش نذری، یكی خرما، یكی شیرینی و...
یكبار از زن پرسیدم «نمیترسی اگر هیچكدام از مهمانها چیزی نیاورند؟» خندید «چای و خرما كه هست، ما فقط میخواهیم این شبهای عزیز را دور هم باشیم...»
سالهای درازی از آن روزها گذشته است، نمیدانم حالا آن دو كجا هستند و آیا هنوز شیوه زندگیشان همانطور است یا تغییر كرده و مانند بقیه مردم شدهاند، اما به هر حال روش آنها برای برگزاری رمضان باعث میشد این ماه، چهره شیرین و دوست داشتنیاش را به آنها بیشتر و بهتر نشان دهد؛ همان چهرهای را كه ما پشت سفرههای اشباعشده از خوردنیهای اشرافی، پنهانش كردهایم و فرصت تماشایش را نداریم.
البته نمیشود گفت كه رسم مهمانی رفتن در رمضان از یاد ما رفته است، اما مهمانیهای ما با آن روزها فرق دارند. به این سفرههای رنگارنگ و شلوغ با انواع خوردنیها و آشامیدنیها، نگاه كنید؟
این سفرههای آلوده به تجمل، آدمها را به هم نزدیك نمیكنند. این سفرههای رنگین شده كه هر جزءشان میتواند خانوادهای تنگدست را از ضعف، گرسنگی و حتی مرگ نجات بدهد و در عوض نیمخورده رها میشوند، با سفرههایی كه با خرما و چای و شیر و نان و پنیر تزیین میشدند قابل مقایسه نیستند و شرمآور اینجاست كه سفرههای افطار برخی از ما در ماه رمضان گاهی از نظر تنوع خوردنیها و آشامیدنیها، حتی از سفرههای شام مجللمان در دیگر ماههای سال هم جلو میزند!
پنجم: جمع شدن به هر بهانهای
جمع شدن خانوادهها، در ماه رمضانهای سالهای دور فقط برای برگزاری افطار نبود، شاید این روزها عجیب باشد كه یكی دو ساعت مانده به اذان صبح، زنگ خانه به صدا در بیاید و مهمانی از راه برسد، اما آن روزها این اتفاق امری طبیعی بود.
خانوادهها به هر بهانهای به خانه هم رفت و آمد میكردند و یكی از این بهانهها مراسم سحری بود، شاید به این دلیل كه قدیمیها میدانستند در راز و نیاز جمعی معجزهای نهفته است كه قلبشان را جلا میدهد و توفیق روزهداری بهتر در روزهای باقیمانده ماه نصیبشان خواهد كرد.
ماجرای بیدار شدن آنها برای سحر هم جالب بود. در هر محله كسانی بودند كه ترجیح میدادند شبهای رمضان را تا سحر بیدار باشند و عبادت كنند و گروهی هم مایل بودند فرصتی اندك برای خوابی سبك تا سحر داشته باشند. فكر میكنید آنها كه میخوابیدند چطور برای سحر بیدار میشدند؟ نگرانی از خواب ماندن نداشتند؟
همسایهها آن روزها با امروز خیلی فرق داشتند. شب بیدارها، بقیه را، سحر نیامده برای خوردن سحری بیدار میكردند كه مبادا همنشینهای دیوار به دیوارشان خواب بمانند و بدون سحری روزهداری كنند و از نیایش سحرگاه یكی از روزهای رمضان محروم شوند.
اما این روزها اگر كسی تعریف كند از همسایهاش خواسته است او را با تماس تلفنی یا زدن زنگ خانه از خواب بیدار كند احتمالا دیگران حرفهایش را داستانی تخیلی تصور میكنند!
ششم: تسلیم این تغییر شوید
در زندگی مدرن دلیل موجهی نمیخواهد كه آدمها طعمه افسردگی شوند. نهتنها امكان دارد حوادث ناخوشایند انسانها را افسرده كنند بلكه گاهی حتی اتفاقات مثبت مثل ارتقاء شغلی، اضافه شدن عضوی به اعضای خانواده، ازدواج و... هم آنها را پریشان خاطر میكند و سلامت روحیشان را به خطر میاندازد.
چندی پیش یكی از دوستان من هم دچار افسردگی شد، به ظاهر دلیل خاصی برای این غم پایانناپذیر نداشت، نه عزیزی را از دست داده بود، نه شغلش را، نه عضوی به خانوادهاش اضافه شده بود، نه مشكل مالی داشت و نه...
اصلا شاید بهتر باشد بگویم مشكلش این بود كه هیچ اتفاق مهمی در زندگیاش نمیافتاد. به قول خودش، به تقویم نگاه میكرد و میگفت چرا اسم روزها عوض میشوند، وقتی امروز با دیروز ذرهای تفاوت ندارد؟ دیروز با روز قبلش چطور؟ زندگی چرا این همه یكنواخت و بیتغییر شده است؟
بیقراریهای مداومش دست آخر كارش را كشاند به مطب روانپزشكها و روانشناسها و آنها به او توصیه كردند شیوه زندگیاش را تغییر بدهد و این كار را از ایجاد تغییراتی كوچك در عادات روزانهاش آغاز كند مثل تغییر در مسیر رفت و آمد هر روزهاش، تغییر در زمان و شیوه غذاخوردنش، تغییر در دلخوشیها و سرگرمیهایش و...
او تغییر دادن اجزای كوچك زندگیاش را پس از این توصیهها آغاز كرد و فكر میكنید چه اتفاقی افتاد؟ دوران افسردگیاش سپری شد و باز به همان انسان شاد و پر انرژی پیشین مبدل شد.
احتمالا حالا به این فكر میكنید كه ارتباط میان حكایت با ماه رمضان و روزگار گذشته چه باید باشد. شما هم حتما از پدربزرگها و مادربزرگها شنیدهاید كه در گذشتههای دور افسردگی كمتر بود یا كمتر به چشم مردم میآمد و این نوع اختلالات به زندگی مدرن تعلق دارد.
شاید یكی از دلایل این مساله همان دلخوشیها و تغییرات كوچكی باشد كه گذشتگان ما در تبعیت از عرف و شرع در زندگی روزمرهشان ایجاد میكردند و آن را از حالت یكنواخت درمیآوردند؛ تغییراتی مانند پیوستن به آیین نیایشی متفاوت و سبكی جدید برای زیستن در عزیزترین ماه خدا.
آیا تاكنون از این زاویه به ماه رمضان نگاه كردهاید كه در این فرصت 4 هفتهای میتوانید شیوه زندگیتان را به كلی عوض كنید؟
در این ماه زمان خوردن و آشامیدن، خواب و بیداری، كار و استراحت و دعا و حتی نوع برنامههایی كه از رادیو و تلویزیون دنبال میكنید، تغییر میكند، اما مشكل بیشتر ما این است كه آلودگیمان به زندگی مدرن و یكنواخت باعث شده است كه حتی در این ماه در برابر هر نوع تغییری در زندگی روزمرهمان مقاومت میكنیم، مثلا برخی حاضرند سحرها بیدار نشوند و بدون سحری خوردن روزه بگیرند یا نیایشهای ویژه این ماه را حذف كنند تا همه چیز روال عادی پیشینش را دنبال كند در حالی كه لذت زندگی به همین تغییرات كوچك است كه در كنار هم میتوانند زندگیمان را از شكل عادی و خستهكنندهاش خارج كنند.
باور نمیكنید؟ یكبار امتحان كنید. خودتان را به دست تغییرات بسپرید و اجازه بدهید رمضان، مثل موجی بزرگ و نورانی، یكنواختی زندگیتان را در هم بكوبد و آن را از نو شكل دهد و آن وقت ببینید از این تغییر و تحولات در رژیم غذایی، روابط اجتماعی و عادات و رفتارهای روزانه لذت میبرید یا نه؟
مثل این كه صدای در میآید، كسی با هلال ماه روی پیشانیاش به در میكوبد، قصد باز كردن ندارید؟
علی یوشیزاده