• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 2939
تعداد نظرات : 639
زمان آخرین مطلب : 3562روز قبل
ریزه کاری های خانه داری
‌فوت ‌و فن
• اگر هنگام تهیه غذا، آب مرغ یا آب گوشت زیادتر از حد نیاز بود، مقدار اضافی آن را دور نریزید. می‌توانید آب مرغ و گوشت را در قالب یخ بریزید و هنگامی كه نیاز دارید یك یا چند تكه آن را درون غذای خود بیندازید.

•‌ هنگام تهیه سوپ، جعفری را در مرحله آخر پخت به آن اضافه كنید. با این كار عطر و رنگ جعفری بهتر می‌ماند.

•‌ اگر مرغی كه برای پخت غذا خریده‌اید دیرپز است، به مدت 2 ساعت درون سركه قرار دهید. بعد آن را بپزید. به این صورت مرغ هم زودتر می‌پزد و هم خوشمزه‌تر می‌شود.

•‌ اگر سوپ شما رقیق شده است می‌توانید با توجه به مقدار سوپ یك یا چند عدد سیب زمینی را درون سوپ رنده كنید. به این شیوه سوپ شما غلیظ خواهد شد.

•‌ برای این كه كلم قرمز موقع پخت تغییر رنگ ندهد، مقداری سركه به آن اضافه كنید.

•‌ اگر می‌خواهید متوجه شوید ماكارونی چه زمانی پخته است، یك دانه ماكارونی را روی در قابلمه بگذارید. اگر به در چسبید، مشخص می‌شود كه پخته است.

•‌ اگر می‌خواهید سبزی پاك و سالم باشد، ابتدا آن را در آب ساده بشویید و سپس در آب ولرم خیس دهید تا گل آن پاك شود.

در مرحله آخر سبزی را در محلول آب و مقدار كمی مایع ظرفشویی خیس بدهید تا تخم انگل از آن جدا شود و در نهایت نیز با آب ساده آبكشی كنید.

شنبه 22/5/1390 - 14:3
خانواده
دوست دارم شیك باشم
من یك پسر 16 ساله هستم. دعوای همیشگی من با پدر و مادرم بر سر نحوه لباس پوشیدن و مدل مویی كه انتخاب می‌كنم، دیگر به مساله‌ تكراری و عذاب‌آوری تبدیل شده است. آخرین بار همین دیروز بحث كردیم. من می‌خواستم به یك مهمانی دوستانه بروم، از نظر خودم بهترین لباس‌هایم را پوشیده بودم و فكر می‌كردم كه كم و بیش شیك هستم، اما پدرم گفت این چه سر و وضع مسخره‌ای است كه برای خودم درست كرده‌ام.

پدرم می‌گوید مرد باید سنگین و متین لباس بپوشد، اما نمی‌داند اگر من همان‌طور كه او می‌خواهد لباس بپوشم و مدل موهایم را همان‌طور كه او می‌خواهد درست كنم، دوستانم كه هیچ وقت از مد روز عقب نمی‌مانند، مسخره‌ام خواهند كرد.

دلم می‌خواهد شیك باشم و وقتی با رفقایم در خیابان قدم می‌زنم، احساس نكنم خیلی از آنها بی‌ریخت‌ترم. دلم نمی‌خواهد سنگینی نگاه‌هایشان را وقتی مثل آنها لباس نپوشیده‌ام، تحمل كنم.

راستش خودم هم از این شكل و قیافه‌های عجیب و غریب كه بعضی از جوان‌ها برای خودشان درست می‌كنند، خوشم نمی‌آید. دوست ندارم خودم را به شكل آنها در بیاورم، شلوار پاره بپوشم یا موهایم را كج و كوله اصلاح كنم، اما دوست دارم شیك باشم.

دوست دارم پدر و مادرم مرا درك كنند، زمانه من با دوران آنها فرق دارد. من نمی‌توانم آن طوری كه پدرم در جوانی لباس می‌پوشیده است،‌ لباس بپوشم. در عوض من هم حواسم هست كه به خاطر مد روز بودن همه چیز را قربانی نكنم، جوری لباس نپوشم و سر و وضعم را درست نكنم كه شخصیت من و خانواده‌ام زیر سوال برود.

اما دوست دارم پدر و مادرم مرا در انتخاب لباس‌ و نوع ظاهرم آزاد بگذارند. اجازه بدهند لباسی را كه خودم دوست دارم بخرم،‌ نه این‌كه مجبورم كنند چیزی را كه خودشان می‌پسندند، بخرم و بپوشم. دوست دارم به من اعتماد كنند و بدانند مایه‌ سرافكندگی‌شان نخواهم بود.

شنبه 22/5/1390 - 14:2
شعر و قطعات ادبی
دنیای وارونه
(من از طریق دوستانم با خانة بروبچ آشنا شدم. فکر کردم شعرهام رو واسه تون بفرستم شاید مورد قبول واقع بشه. هر چند می‌دونم کمی بلنده:)

 

در یکی از صبحهای زندگی/ ناگهان دیدم جهان وارونه است!/ [...]من بدیدم مردمی شیرین‌زبان/ نیشها از پشتِ آن بیرون زده‌ست/ [...]هر که دارد بیشتر پول و زمین/ آن مقامش نزد مردم برتر است/ هر که باشد هوشمند در این زمان/ همچو بهلول آن نفر دیوانه است!/ هر که رسم عاشقی ورزد کنون/ در میان مردمان ساکت‌تر است/ جای نیکی در دل این مردمان/ بوی نفرت یا که تیر کینه است/ هر [که] دارد یک سبد شادی به دست/ مُهر سرخوش روی آن پیشانی است/ گر تو بخشائی گناه دیگران/ شک نکن گویند: این ضعف از تو است/ هر که باشد ساده‌دل در این زمان/ بین گرگان او به سانِ بره است/ هر که اطمینان کند بر دیگران/ دیگران دانند که او یک احمق است!/ بعدِ این پُرگوئی و این یاوه‌ها/ بنده فهمیدم که عینک چپه است!/ ورنه این دنیای پُر لطف و صفا/ بنده می‌دانم؛ پر از زیبائی است.

نسیم صبح

ردیف‌، ردیییییف! به قول خودت: مورد قبول! ولی قافیه‌هاااات... مشکل دارن‌هاااا...! (اینم سهمت از قانون پنجم). به خونة خودت خوش اومدی جوون.

هوس پخته

 

(تو قسمت موضوع نوشتم «هوس» چون واقعاً هوس کردم برات یه شعر جالب ولی قدیمی بفرستم تا یکی دیگه از همعصرای حافظ و سعدی و بقیة اساتید رو بشناسی! قدمت رو داشته باش!)

صورتت مرتسم، تو قلب من/ مرال قلب منی، هوسِ پختة من!/ وَرد نشاف دلمی، ندیم مروح من/ لغت نغز منی، فسحت انفاس من/ طرایف راح منی، غرامت عذار من/ سورچی سودای منی، شبات سودایی من.

(اولین شعرمه. بابا طاهر خودش بهم گفته: در شگفته چرا زودتر به دنیا نیومدم! [ولی] خیلی خوشحالم [که] دوباره دارم برات می‌نویسم... خییییلیییی).بهار نارنج

قل به حافظ ، وابوالطاهر عریان‌: «دانم !‌/ مرغ باهوش از سرشان پر زده لابد ، جانم‌» !/ من به پارتی و بازی بنمودم publish /dont worry if كه قوافی قَبَضَ الدودمانم!

برگ دیگری از تاریخ

 

از تو در ذهنم، تنها نامی [مانده] است به بلندای تاریخ. ای کاش باور این نام می‌توانست بیدار کنندة حقیقت ناباور وجودت باشد.

تمام تقویم زندگی‌ام پر است از روزهای خوشِ با تو بودن: روز تولدت، روز آمدنت، روز دلبستگی‌ات،... ای کاش رفتنی نداشت. کاش می‌ماندی. کاش می‌دانستی که من هر روز بیشتر از پیش محو رؤیای توام. نمی‌توانم فراموشت کنم، چرا که فراموش‌شدنی نیست. نمی‌خواهم فکر کنم همچون هزاران رؤیای دیگر، رؤیای تو نیز تمام شد. [...]باور کن تمام زندگی‌ام، تمام وجودم و تمام آنچه اکنون در من زنده است و نفس می‌کشد، تنها به بهانة توست؛ با یاد توست.

[...]من راهیِ دیار تو می‌گردم تا قصة شیرینِ به هم رسیدنمان تا ابد در کتابهای تاریخ نقش بندد. پس این‌بار بیا ما سرنوشت خویش را به دست گیریم و ورق‌زنندة تاریخ باشیم، نه [آن‌که] مثل لیلی و مجنون، و شیرین و فرهاد، پایانی تلخ از نرسیدنها بر چهرة زمانه باشیم.

آیدا در آیینه

عوارض!

 

استاد پاتولوژیمون می‌گفت: این مسوولان، الآن متوجه نیستن چه بلایی داره سر مردم می‌آد؛ چند سال دیگه که آمار سرطان ریه در خوزستان بالا رفت متوجه می‌شن! حالا هر وقت که آسمون آبی، جاش رو به گرد و غبار می‌ده، به این فکر می‌کنم که شاید یکی از این قربانی‌ها من باشم!

مرضیه، 20 ساله از اهواز

همچی می‌گه سرطان، انگار چیه! برو کُلاتَم بنداز هوا که چن سال دیگه وقت داری، تازه اون‌وختم شااااید یکی از اونا باشی. اگه جای ما بودی که می‌گن از هر سه نفر، 2 نفرمون مشکل روانی داریم چی؟! خوب بوووود؟ من که هر وقت به خودم تو آیینه نگا می‌کنم، به این فکر می‌کنم که شاید همین الآااان اون آدم سالمه خودمم و بس! بیییللللیییی لیل‌لییییی... یوهوووو سقرااااط! چیکو جیکو... وووو...! پِخ! ترسیدی؟! اِوا قابلمه‌م کو؟ بده می‌خوام توش شناااا کنم! کووووک‌کو! من شِوِدَم، تا کی بِدُوم دنبال دمم! لنگراااا رو بکشیییین! بیب بییییب! پیتیکو پیتیکو پیتیکو! آخ جون من اون آدم سالمه‌ام! دال‌لیییی موشه! حالا تو گرگی!

اون آچار فرانسه رو‌ بِد بیییینم!

 

خیلی چیزا تو دنیا قانون طبیعته. دل تنگ رو دیدی؟ بعدش چشمِ تر رو؟ دل سنگ رو دیدی؟ بعد...

می‌خوام بگم: کاش دنیا واقعاً واقعیت داشت. کاش می‌تونستی به نَفَست اعتماد کنی، ولی نمی‌شه: دیدی یهویی نفَست باهات راه نیومد و زندگیت تموم شد.

می‌دونی چیه؟ زندگی خیلی تکراریه. هیچی واقعیت نداره... دست آدما، چشم آدما، حرف آدما، حتی نگاهشون واقعی نیس. آسمون دنیا دیگه ستاره نداره، خورشیدشم دیگه نورش به ما نمی‌رسه. اصلا هوا آلوده‌ست، نباید توی هوای این روزها نفس بکشی. این یه قانونه! ذرات هوا پر از دروووووووغه، رنگش دیگه آبی نیس. می‌ترسم واسه فردام برنامه بچینم برم بیرون، بازم هوا بارونی شه!

شنیدی می‌گن ماشینها می‌تونن تو یه روز، کُلی آلودگی هوا رو افزایش بدن؟ ولی من می‌گم وجود بعضی آدما می‌تونه تو یه ثانیه، تو دنیا، میلیاردها آدم رو بکشه. این، دیگه قانون طبیعت شده.

پریسا، روانشناس جوان از سقز

اسااااساااا... به اون روانشناسی که با دانش حقوق، به قانون طبیعت تبصره می‌زنه، با معارف فلسفی، واقعیت دنیا رو بر‌ملا می‌کنه، با بررسیهای هواشناسی، از آلودگی هوا خبر می‌ده، با شمّ پلیسی و کارآگاهی، مظنون یا مظنوین، قاتل یا قاتلان رو شناسائی می‌کنه... فقط بااااس گفت: خوش‌انصااااف! عیبی داشت یه گوشه جام واس یكی دیگه در نظر می‌گرفتی، به جای قاضی، اون متهم رو به جایگاه احضار کُنه؟! از چن جا حقوق می‌خوای بگیری ننه؟! هوووومممم؟!

پنجره‌ای رو به صفا

دریا یعنی صدای پای آب! آبی که قدِ یه دنیا تنهاست! آرامشش می‌شه هوای دلِ ما آدما. وقتی هم که عصبانیه، می‌شه تنهای تنها. واژة «عادت»، همراه با «ساحل» واسه‌ش پر از خاطره‌ست. خاطره که نه؛ خاطره‌های ساحلی که ملاقاتش می‌شه ردِّ واژة دلتنگی؛ یه آغوش سنگی که دم‌به‌دم بیقرارتر از دریاست.

دریا، ساحل، بیقراری، این یعنی عشق. این یعنی شتاب پنجره‌ها برای باز شدن و دیدن یه واژة طلایی که دم‌به‌دم پابرجاست.

مهسا امیری از تنکابن


شنبه 22/5/1390 - 14:2
ایرانگردی
وركانه، درخشش كهربایی در آغوش سنگی كوه
روستا كهربایی می‌شود و می‌درخشد، بخصوص اگر غروب باشد، بخصوص اگر آسمان ابری نباشد و نور سرخ آفتاب روی قلوه سنگ‌های صیقلی بیفتد كه دیوار همه خانه‌های روستا با آنها ساخته شده‌اند. همان دیوارهای سنگی، دالان‌های باریكی شده‌اند كه كوچه پس‌كوچه‌های روستا را می‌سازند و همان سنگ‌ها، سنگچین دور باغچه‌ها شده‌اند و سنگفرش كف كوچه‌ها.

وركانه معماری سنتی دارد با خانه‌هایی كه دیوارهایشان قد كشیده‌اند و هر جا كه سنگ‌های رنگی اجازه داده‌اند، پنجره‌هایی مشبك از چوب، حفره‌هایشان را پر كرده‌اند. در وركانه، خانه‌ها و كوچه‌ها همه از سنگ هستند، هرچند مردمش دل‌هایی به نازكی شیشه دارند. روستای پیشنهادی این هفته ما مثل طفلی است كه روی دامن سنگی مادرش الوند خفته باشد. طفلی كه برای زیستن از وجود مادرش تغذیه كرده و طبیعی است كه همجنس او باشد.

پیشنهاد این هفته ما یكی از توابع بخش مركزی استان همدان است كه در 24 كیلومتری جنوب شرق آن قرار دارد. آغاز سكونت در وركانه مربوط به دوره صفوی است و احتمالا دلیل آن چشمه‌ای بوده كه حوالی روستا سر از دل زمین بیرون آورده است. «ور» در زبان كردی به معنای كنار و «كانه» به معنای چشمه است.

آب كه بهانه وركانه‌ای‌ها برای سكونت‌شان در دامنه الوند شده، به زندگی‌شان بركت بخشیده است، جان درختان‌شان شده است تا سر به فلك كشیده و بلند شوند و سرشاخه‌هایشان از گردو‌ها و سیب‌ها و زردآلو‌ها سنگین شود. قوت تاك‌هایشان شده است تا چترهای پر از جواهرهای سبز و سرخ‌شان را بر سر اهالی روستا بگسترند و زمین را از آن خوشه‌های یاقوت‌گونشان فرش كنند.

آب حتی سنگ‌ها را هم تراش داده و صیقل زده كرده است تا نور خورشید را بهتر و بیشتر منعكس كنند و روستا در هر طلوع و غروب در نور طلایی خورشید بدرخشد. آب همان بهانه‌ای كه دلیل سكونت اجداد وركانه‌ای‌ها در دامنه الوند شده است، روستایشان را چشم‌نواز و سبز و بهشت وار كرده است و آن وقت، آیا ممكن است كسی در برابر پیشنهاد تماشای این همه زیبایی بگوید نه؟ بگوید حوصله سفر ندارم؟ بگوید بگذار برای بعد، حالا موقعش نیست؟ شما را نمی‌دانم اما ما اهلش نیستیم!

شنبه 22/5/1390 - 14:1
آشپزی و شیرینی پزی

پلوی خراسانی

مواد لازم: برنج: 3 پیمانه، گوشت چرخ كرده: 200 گرم، هویج: 400 گرم، پیاز متوسط: یك عدد، كشمش پلویی: یك پیمانه، زعفران آب كرده: نصف پیمانه و روغن و نمك: به میزان لازم.

طرز تهیه: برنج را كه قبلا خیس كرده‌اید، آبكش كنید و كنار بگذارید. پیاز را نیز رنده كنید و با گوشت چرخ كرده و نمك مخلوط كنید. حالا مواد را به صورت كوفته‌های ریز درآورید و سرخ كنید. كوفته‌های سرخ شده را هم كنار بگذارید. سپس هویج‌ها را به صورت خلالی در آورید و تفت دهید. كشمش‌ها را هم بعد از شستن تفت دهید.

تمام مواد را با هم مخلوط كنید. در این مرحله نیمی از زعفران آب كرده را نیز به مواد اضافه كنید. در قابلمه‌ای آب و روغن ریخته و مقداری از برنج سفید و مقداری هم از مواد غذا را روی آن بریزید. این كار را باید ادامه دهید تا برنج و مواد تمام شود. سپس بقیه زعفران را روی برنج بریزید و بگذارید برنج دم بكشد. بعد از نیم ساعت غذا آماده است.


شنبه 22/5/1390 - 14:0
کاردستی و خیاطی
دوخت ژیپون
دامن‌های پف‌دار و پیراهن‌های عروسكی دختر كوچولو‌ها معمولا با استفاده از ژیپون فرم خود را حفظ می‌كند. بعضی‌ها این دامن‌های زیری را به لباس می‌دوزند و بعضی‌ها هم یك ژیپون آماده می‌كنند و زیر لباس‌های مورد استفاده كه می‌خواهند پف‌دار باشد استفاده می‌كنند. اگر می‌خواهید در پارچه صرفه‌جویی كنید ما روش دوم را توصیه می‌كنیم.

برای درست كردن یك ژیپون بسته به نوع پفی كه مورد نظر شماست عمل می‌كنید. ژیپون‌هایی كه فنردار هستند بیشتر مناسب لباس‌های عروس دختر كوچولو‌هاست. برای دوخت آنها پارچه توری مخصوص آهاری كه برای ژیپون استفاده می‌شود تهیه كنید. اگر می‌خواهید لباس مدور باشد از فنر مخصوص لباس استفاده كنید. پایین دامن باید با گشادی مورد نظرتان در حالت باز و مدور یك اندازه باشد و بالای ژیپون می‌تواند به اندازه دلخواه چین داشته باشد. این دامن 2 طبقه دوخته می‌شود و در تكه بالایی درزها را دوبل بدوزید تا از بین آن فنر رد شود. قبل از این كار قطعه طبقه دوم را به دامن وصل می‌كنید. در این بخش توری كه دوخته می‌شود باید 3 برابر عرض پای دامن گرفته شود كه چین زیبایی از زیر آن دیده شود.

بعد از دوخت این قسمت كمر دامن را هم لیفه كرده، كش می‌كشید و اگر نمی‌خواهید دور كمر پف داشته باشد آن را فون در نظر گرفته با یك قزن دو طرف كمر دامن را به هم می‌آورید.

برای دامن‌هایی كه می‌خواهید چین طبیعی داشته باشد از فنر استفاده نمی‌كنید در عوض 3 تا 4 برابر دور باسن گشادی دامن را در نظر گرفته بالای آن را چین می‌دهید تا دامن یك سره پف‌دار باشد.

اگر می‌خواهید دامن از كمی چین نداشته باشد باید چین‌ها را به همان عرضی كه گفته شد به قطعه‌ای با الگوی فون كه تا زیر باسن بزرگ بیشتر نباید باشد، چین بدهید.

اگر می‌خواهید پایین دامن فرفری باشد باید آن را با قرار دادن یك نخ ماهیگیری ضخیم زیگزاگ بزنید. حاصل كار بسیار فرفری و زیبا خواهد شد.


شنبه 22/5/1390 - 14:0
ازدواج و همسرداری
قلب مردتان را تصاحب كنید
آه خدای من راضی كردن این خانم خانه چقدر سخت است! آقای خانه این را می‌گوید و كنترل تلویزیون را بر می‌دارد و دنبال یك كانال می‌گردد كه فوتبال، خبر، مرور تاریخچه جنگ جهانی یا چیزی شبیه به آنها پخش كند... خانم خانه هم با ابروی در هم كشیده می‌گوید: آه! این مردها چقدر غیر قابل پیش‌بینی هستند! و به سمت تلفن می‌رود تا خواهری، دوستی، آشنایی را پیدا كند تا كمی بار غصه‌هایش را سبك و فكرش را از دلخوری كه دارد منحرف كند.

درست چند لحظه قبل آنها مثل دو قمری عاشق كنار هم نشسته بودند و داشتند در مورد خودشان حرف می‌زدند.

آقای خانه گفته بود: یادت می‌آید آن روزها آنقدر خجالت می‌كشیدم دست خالی سراغت بیایم كه یك روز وقتی گلفروشی‌ها تعطیل بود از باغچه وسط میدان برایت گل چیدم و آوردم؟

بعد خانم خانه كه هوس كرده بود مچ‌گیری كند و كمی هم شیطنت و شوخی‌اش گل كرده بود، گفته بود:‌ آن موقع به رویت نیاوردم، ولی بیشتر از این‌كه عاشق به نظر بیایی خسیس جلوه كرده بودی!

بعد آقای خانه گفته بود:‌ اگر من خسیس بودم نصف خانه را به نام تو می‌كردم؟

و خانم خانه گفته بود: اگر دست و دلباز بودی چرا نصفش را به نام من كردی؟! همه‌اش را به نام من می‌كردی كه اگر دلم بخواهد بتوانم عوضش كنم، نه این‌كه همیشه یك شریك كه زورش می‌چربد بالای سرم باشد!

بعد آقای خانه گفته بود: اگر می‌دانستم قصد فروش نصفه خودت را داری هرگز به نامت نمی‌كردم.

و خانم خانه گفته بود: دیدی گفتم خسیس هستی. به نامم كردی كه ادای سخاوتمندان را در بیاوری وگرنه واقعا قصد بخشیدن چیزی را نداری.

و بعد یكدفعه هر دو فهمیدند كه این یك مشاجره است نه یك خاطره عاشقانه و قبل از این‌كه كار بالا بگیرد هر كدام سراغ تفریح ملال‌آور همیشگی خود رفتند.

حالا خانم خانه دارد فكر می‌كند چطور می‌شود یك بحث عاشقانه بدون حاشیه و تر و تمیز داشت و آقای خانه فكر می‌كند خدا می‌داند چرا بحث به اینجا كشید. من حرف زدن بلد نیستم یا او گوش كردن بلد نیست؟

اگر شما هم مثل خانم و آقای خانه دچار مشاجرات كمی تا قسمتی عاشقانه ـ خصمانه می‌شوید باید توصیه‌های كارشناسان را جدی بگیرید تا كارتان به جاهای باریك نكشد و بتوانید قلب همسرتان را تصاحب كنید.

كارت قرمز نشان ندهید

وقتی زن و مردی وارد گفت‌وگو می‌شوند، اغلب مردها می‌خواهند مشكل را حل كنند و اغلب زن‌ها می‌خواهند داوری كنند. اگر شما خانم خانه هستید بهتر است سوت و كارت قرمز داور را كنار بگذارید. شاید بهتر باشد نقش تماشاچی را بازی كنید تا از این بازی عاشقانه لذت ببرید.

همسر شما ممكن است خود را زیر ذره‌بین نقد شما ببیند و از مچ‌گیری و داوری شما در هراس بیفتد و ترجیح دهد هیچ حرفی نزند. او مشتاق خشنودی شماست نه خرده‌گیری و قضاوت.

در مكالمه ابتدای مطلب دیدید كه كم مانده بود خانم به آقا بگوید:‌ شما حق دارید سكوت كنید در غیر این صورت هر حرفی بزنید ممكن است در دادگاه‌علیه شما استفاده شود و تنها یك حرف دیگر برای آقا در این شرایط باقی می‌ماند: «من فقط در حضور وكیلم حرف می‌زنم.»

حسین می‌گوید: من برایت یك هدیه كوچك گرفته‌ام؛ یك گردنبند زمرد كه به رنگ چشم‌هایت هم می‌آید.

هر آنچه هستی باز آی

نرگس آهی می‌كشد و می‌گوید: باز تو رفتی برای من اعمال سلیقه كردی؟ واقعا دلم نمی‌خواهد هدیه‌ای كه برای من می‌خری را بفروشم یا عوض كنم. نمی‌بینی سبز با سبز چقدر بی‌روح و كسل‌كننده می‌شود. یك نگین الماس یا یاقوت، هم زیبایی خودش را بهتر نشان می‌داد و هم زیبایی چشمان مرا جلوه می‌داد. یك كمی روی حس كنتراست و ‌هارمونی‌ات كار كن. كاش كلاس نقاشی می‌رفتی‌!

این كار، حسین را تا اطلاع ثانوی گم و گور می‌كند. بعد هم به او یاد می‌دهد كه به جای خرید هدیه یك بسته پول به خانم بدهد و بگوید: ‌این را ببر و هرچی دلت می‌خواهد با كنتراست و‌ هارمونی دلخواهت بخر و از طرف من به خودت هدیه كن. چون من این چیزها سرم نمی‌شود و نرگس هم توی دلش خواهد گفت: چه شوهر خشك و پولكی‌ای! این از آن مردهاست كه فكر می‌كند همه چیز زندگی پول است.

اگر می‌خواهید مرد زندگیتان برای شما مایه بگذارد به سلیقه و ابتكاراتش احترام بگذارید. اگر دائم بخواهید طبق سلیقه شما رفتار كند كلا او را فراری می‌دهید!

تصحیح حرف‌های همسرتان نیز همین خاصیت را دارد.صبور باشید و به همسرتان اجازه دهید سلایق خود را ارتقا دهد. به جای این‌كه هنگام هدیه خریدن توی ذوق او بزنید وقتی به بازار می‌روید از چیزهایی كه خوشتان می‌آید حرف بزنید. او یك روز با خرید یكی از آنها شما را ذوق‌زده خواهد كرد.

به او اجازه دهید جنبه‌های مختلف خود را به شما نشان دهد. اگر بتوانید از انتظارات خود صرفنظر كرده و حقیقتا سعی در شناخت هویت و ماهیت او نمایید، وی فورا این موضوع را حس كرده، احساس راحتی زیادی نموده و از صحبت كردن با شما لذت خواهد برد.

با همسرتان روراست باشید

اگر می‌خواهید همسرتان با شما مثل آینه باشد شما هم باید همینطور باشید و رازهایی را كه به زندگی‌تان لطمه نمی‌زند بیهوده پنهان نكنید. مثلا لازم نیست كه از خواستگاران قابل توجهی كه داشته‌اید صحبت كنید، ولی می‌توانید در مورد چیزهایی كه باعث ایجاد سوءظن و تیرگی روابط زناشویی‌تان نمی‌شود حرف بزنید. البته وقتی همسرتان با شما حرف‌های خودمانی زد و احساسات درونی خود و اسرار خاصی را برایتان فاش كرد.

به او اجازه دهید بداند كه شما طرفدار او هستید و با تجربیاتش تنها نخواهد ماند.

در حالی كه عملا نشان می‌دهید، مطمئن شوید كه از او طرفداری می‌كنید. بسیاری از زن‌ها فقط به این دلیل به داستان‌های شوهرشان گوش می‌دهند كه به او بگویند‌ چقدر در مورد آن در اشتباه بوده است یا این‌كه به فراست دریافته‌اند داستانش غلوآمیز یا ساختگی است. به جای این كار برای خود فرصتی جهت دوستی بیشتر فراهم كنید.

مرد حرف نمی‌زند

افسانه‌هایی كه در مورد گفت‌وگو با زنان در ذهن همسران ما وجود دارد ریشه‌دارتر از آن است كه به آسانی پاك شود. از مشورت نكردن و رو ندادن به زن گرفته تا محكم بودن مرد و بروز ندادن احساسات و مكنونات قلبی چیزی است كه قرن‌هاست مردان آموخته‌اند. پس عجیب نیست كه آنان در میان خانواده هم احساس تنهایی كنند.

آنان صحبت كردن از احساسات را دور از شأن و منزلت مردان می‌دانند و عكس‌العمل‌های مثبت شما در مقابل صحبت كردن از احساسات توسط او می‌تواند كمك كند كه این عادات از بین برود.

اگر بـه این نحو رفتار كنید، شوهر شما احساس خواهد كرد كسی وجود دارد كه او را درك كند و آنگاه حتی بیشتر و بیشتر از ذهنیاتش برایتان خواهد گفت.

گذشته را رها كن

بگومگوهای بسیاری در خانواده به دلیل نارضایتی‌های گذشته صورت می‌گیرد. شما گاهی كاری می‌كنید كه همسرتان مكررا احساس گناه كند. مردان از درگیر شدن در این نوع بحث‌ها فرار می‌كنند. آنها دوست ندارند مدیون و وامدار كسی باشند.

عشق مسوولانه

به سهم خود در شرایطی كه پیش آمده مسوولیتی را به عهده بگیرید و ببینید كه به چه نحو در مورد اتفاقی كه روی داده ممكن است دخیل بوده باشید. اگر همسرتان به قصد عذرخواهی پیش می‌آید به او نگویید چه فایده، بزودی دوباره این اشتباه را تكرار می‌كنی. در عوض شما نیز در مورد سهمی كه در این مشكل داشته‌اید فكر كنید و بابت آن ابراز تاسف كنید و بار احساس گناه را كاهش دهید.

زهره زیارتی


شنبه 22/5/1390 - 14:0
خاطرات و روز نوشت
جدایی با عشق
حسین توی سالن روی صندلی‌های انتظار سبز رنگی نشسته و یك دستمال خیس روی دهانش گذاشته است، خیلی سخت و سنگین نفس می‌كشد. تلفن همراهش را از جیبش در می‌آورد، ساعتش را نگاه می‌كند و دوباره داخل جیبش می‌گذارد. سرفه خشكی می‌كند و به زن و شوهری نگاه می‌كند كه داخل سالن دعوا می‌كنند. صورت زن پر از كبودی و زخم است اما سعی می‌كند با چادری كه به دندان گرفته بود آنها را بپوشاند.

 

 مرد موهای كوتاه كثیف وسیبل و ته‌ریش سیاهی دارد. زن سر شوهرش داد می‌زند و شوهرش هم مدام دستش را به علامت تهدید بالا می‌آورد و بد و بیراه می‌كوبد. تقریبا همه آدمای داخل سالن نگاهشان به این زن وشوهر است. ناگهان مرد دستش را كه بالا بود محكم توی صورت زن می كوبد و زن می‌خورد زمین. حسین از جایش بلند می‌شود و در حالی كه تلو تلو می‌خورد سر مرد فریاد می‌كشد: «هی مرد حسابی آدم باش.»

مرد كه مثل یك گاو خشمگین شده، به سمت حسین می‌آید. حسین باز هم سرفه می‌كند اما خودش را صاف نگه می‌دارد. مرد به حسین می‌رسد، آرام روی تختِ سینه حسین می‌زند و می‌گوید: « به تو هیچ ربطی نداره. زنمه، می‌زنمش. تو هم كتك می‌خوای انگار؟!»

حسین وسط حرف مرد سرفه خشك دیگری می‌كند و نگاهی به دست مرد كه به سینه‌اش می‌زند می‌اندازد. مرد یك كف دست دیگه به سینه حسین می‌زند. حسین دست مرد را می‌گیرد و می‌پیچاند. مرد از درد روی زمین زانو می‌زند و چهره‌اش را درهم می‌كشد و رنگش قرمز می‌شود.

درد در صدای مرد موج می‌زند و می‌گوید: «آقا ول كن جون مادرت دیگه نمی‌زنم. غلط كردم، دیگه نمی‌زنم.»

نگهبان حسین را از مرد جدا می كند. حسین كمی‌ احساس درد می‌كند. دستمال خیسش را روی صورت می‌گذارد. از چهره‌اش معلوم است كه از بیماری‌ای رنج می‌برد. مرد كه دوباره شیر شده است سمت حسین می‌آید و یك مشت حواله اش می‌كند. حسین مشت مرد را با كف دست راستش می‌گیرد و با دست چپش صورت مرد را نوازش می‌كند و آهسته می‌گوید: «زنت را نزن مرد.» نگهبان از كار حسین تعجب كرده است. كل سالن از اتفاقی كه افتاده شوكه شده‌اند. یك نفر از داخل اتاقی بیرون آمد و می‌گوید: «آقای حسین عارف»

حسین دستش را بالا می‌آورد. مرد وارد اتاق می‌شود و حسین هم پشت سر او می‌رود. انگار نه انگار كه اتفاقی افتاده باشد.

داخل اتاق 3 میز هست كه پشت هر یكی دو نفر نشسته اند. یكی از آنهایی كه پشت میز اول نشسته رو به حسین می‌گوید: «آقای عارف»

حسین با یك صدای ضعیف و خسته می‌گوید:‌ «بله»

حسین به سمت میز می‌رود و روی صندلی درب و داغونی می‌نشیند كه به او تعارف شده است. مرد پشت میز می‌گوید: «امرتون چیه قربان؟!»

حسین شناسنامه‌اش را به مرد پشت میز می‌دهد و می‌گوید: «می‌خوام زنمو طلاق بدم».

مرد پشت میز لبخند می‌زند و می‌گوید: «متاسفم قربان باید همسرتون همراهتون باشند.»

حسین سرش را به علامت این‌كه متوجه است او چه می‌گوید تكان می‌دهد و از روی صندلی بلند می‌شود و می‌گوید: «ممنون»

مرد: «خواهش می‌كنم»

حسین از در بیرون می‌رود و مرد همچنان روی زمین است و یك نگهبان سعی دارددلداری اش بدهد. حسین بدون توجه از راه پله‌ها پایین می‌رود و از ساختمان دادگاه خانواده خارج می‌شود.

***

تاكسی داخل یك كوچه سرسبز و زیبا جلوی خانه‌ای بزرگ نگه می‌دارد. حسین پول تاكسی را می‌دهد. تاكسی می‌رود، حسین كلید می‌اندازد و وارد خانه‌ می‌شود. حسین در حالی كه پایش را روی زمین می‌كشد در حیاط راه می‌رود و بعد روی یك تخت كنار حوض آب می‌نشیند. پایش را دراز می‌كند و سرش را روی یك بالش می‌گذارد و دستمال را از روی صورتش برمی‌دارد و یك نفس عمیق می‌كشد.

سارا از داخل خانه با 2 لیوان آب پرتقال وارد حیاط می‌شود و روی تخت كنار حسین می‌نشیند و می‌گوید: «دوباره من خواب بودم پا شدی رفتی تهران. مگه نمی‌دونی برات بده؟!»

حسین همان جوری كه دراز كشیده است می‌گوید: «كار داشتم.»

حسین پایش را جمع می‌كند و بعد روبه‌روی سارا می‌نشیند و مستقیما به چشمان او نگاه می‌كند و ادامه می‌دهد: «ببین سارا من خیلی دوست دارم. عاشقتم. حتی بیشتر از خودم و همه كسانی كه توی دنیا هستن دوستت دارم. من دیوونتم.»

از چشمانش چند قطره اشك پایین می‌ریزد و سارا آنها را با پشت دستش پاك می‌كند. حسین با بغض ادامه می‌دهد: «من خیلی دوستت دارم سارا. تو خوبی، خانمی‌، باهوشی، تو لیاقتت خیلی بیشتر از این حرفاست. می‌دونی... من با این مریضی لعنتیم نمی‌تونم شوهر مناسبی برای تو باشم، من لایقت نیستم... می‌خوام طلاق بگیریم.»

حسین سرش را پایین می‌اندازد، دستانش را روی صورتش می‌گذارد و می‌زند زیر گریه. سارا هم اشك می‌ریزد. سارا كاغذی را از جیب شلوارش در می‌آورد و به حسین می‌دهد.

حسین با بغض می‌پرسد: «این چیه؟!»

سارا كه گریه‌اش بیشتر شده است داخل خانه می‌رود. حسین كاغذ را باز می‌كند.

سارا تقاضای مهریه و طلاق كرده است.

زهره زمانی

شنبه 22/5/1390 - 13:59
آشپزی و شیرینی پزی
 

جوجه چینی

مواد لازم: سینه مرغ: یك عدد، آرد: یك پیمانه، شیر: نصف پیمانه، تخم‌مرغ: 3 عدد، پیاز متوسط: یك عدد ‌، بكینگ‌پودر: یك قاشق غذاخوری، روغن: 3 قاشق غذاخوری و نمك و زعفران: به میزان لازم.

مواد لازم برای سس ماست: 2 قاشق، سس مایونز: 2 قاشق، خیارشور متوسط: 2 عدد، پیاز: یك عدد كوچك، فلفل دلمه‌ای سبز: نصف فلفل و فلفل سیاه و سس گوجه‌فرنگی: یك قاشق غذاخوری.

طرز تهیه: مرغ را به شكل قطعات باریك و بلند برش دهید. سپس آرد، شیر، تخم‌مرغ و روغن را همراه با نمك و زعفران در ظرفی بریزید و هم بزنید تا آرد باز شده و گلوله نشود. وقتی این مواد كاملا مخلوط شد، بكینگ‌پودر را هم به آن اضافه كنید. البته دقت داشته باشید بكینگ‌پودر نباید زیاد هم بخورد. سپس مرغ‌های خرد شده را همراه پیازهایی كه حلقه‌حلقه كرده‌ و حلقه‌ها را از هم باز كرده‌اید، به مواد اضافه كنید. حالا در قابلمه‌ای روغن بریزید و بگذارید داغ شود. سپس مرغ‌ها را یكی یكی درون روغن بریزید و بگذارید پف كند و سرخ شود. بعد با یك كفگیر سوراخ‌دار آنها را از روغن خارج كنید تا روغن اضافه آن خارج شود. بعد از این‌كه مرغ‌ها آماده شد، پیازها را یكی یكی درون روغن بریزید و سرخ كنید.

برای این‌كه این غذا لذیذتر شود، بهتر است سس مخصوص آن را آماده كنید و همراه آن میل كنید.

طرز تهیه سس: سس مایونز و ماست را مخلوط كنید. خیارشور، فلفل دلمه‌ای و پیاز را هم با رنده ریز یا با غذاساز خرد و با هم مخلوط كنید. سپس سس گوجه‌فرنگی و فلفل سیاه را هم به مواد دیگر اضافه كنید و هم بزنید تا سس آماده شود.

شنبه 22/5/1390 - 13:59
بهداشت روانی
برای شاداب بودن آماده شوید
ـ اگر قرار است روزی تصمیم بگیرید شاد و خوشحال باشید، چرا آن روز همین امروز نباشد؟ بنابراین با خنده به استقبال روز جدید بروید.

 

ـ خنده را فراموش نكنید.

ـ شوخ‌طبع باشید.

ـ به زندگی خود شادی ببخشید.

ـ خود را شاداب و خندان نگه دارید.

ـ تبسم كردن را تمرین كنید‌تا برای شما عادت شود.

ـ هر روز خندیدن از ته دل را بیاموزید.

ـ چنانچه خواهان شادی هستید، باید آن را در خود بوجود آورید.

ـ كلمات خوب و شادی بخش بر زبان آورید.

ـ از دیگران با تبسم و بیان جمله‌ای دلنشین استقبال كنید.

ـ با خنده پیش از اخم كردن، از شر نگرانی خلاص شوید.

ـ روزهای بد خود را از طریق خندیدن، به روزهای خوب و شاد تغییر دهید.

ـ در مورد چیزهایی كه باعث خوشی و شادی شما می‌شوند، فكر كنید، سپس تا آنجا‌ كه ممكن است به سوی این شادی‌ها بروید.

ـ به زندگی با دیدی مثبت و همراه با شوخ طبعی و نشاط نگاه كنید.

ـ كوشش كنید‌ كارهایی انجام دهید كه به زندگی شما شادی ببخشد.

ـ زندگی را چنانچه هست، با تمام مشكلاتش قبول كنید.

ـ برای تندرست زیستن، خنده، بهترین اكسیر است.

ـ ناامیدی را از خود دور كنید.

ـ مثبت‌اندیش باشید.

ـ به موسیقی آرام گوش دهید.

ـ خانه خود را به یك مكان شاد تبدیل كنید.

ـ بردبار و شكیبا باشید.

ـ اضطراب را كنار بگذارید.

ـ فشارهای روحی را از خود دور كنید.

ـ از پیله خود بیرون بیایید.

ـ با ورزش شاداب و با نشاط شوید.

ـ اعتماد به نفس خود را تقویت كنید. به آنچه می‌دانید، اعتماد داشته باشید.

ـ قدر زندگی‌تان را بدانید.

ـ كار خود را بخوبی انجام دهید و یقین داشته باشید كه احساس نشاط، موفقیت و افتخار خواهید كرد.

ـ به خود ایمان داشته باشید.

ـ با دست كشیدن از یك عادت بد، عزت نفس خود را بالا ببرید.

ـ خود را با اندیشه‌های شاد و آرام بخش سرشار كنید.

ـ زود از كوره در نروید.

ـ نگذارید چیزهای كوچك، شما را خشمگین كند.

ـ كوشش كنید در برخوردها آرام باشید

شنبه 22/5/1390 - 13:58
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته