• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 244
تعداد نظرات : 27
زمان آخرین مطلب : 3973روز قبل
شعر و قطعات ادبی

بدور عمر که در رفتنش شتابی بود

گذشته خوابی و آینده چون سرابی بود

ز عمر کوتهم ای بی خبر چه میپرسی ؟

بروی موج فنا خنده حبابی بود

من از فسانه هستی جز این نمی دانم

که حیرتی و فربی و خورد و خوابی بود

نرفت تیرگی از راز سر به مهر جهان

اگر چه در دل هر ذره آفتابی بود

ز راز این شب تاریک کی شوی آگاه ؟

ترا که عمر گریزنده چون شهابی بود

خجل ز گردش دیوانه وار خود بودند

اگر به کار زمین و زمان حسابی بود

نبود هیچ ، به جز پرده سیاه وجود

میان ما و سعادت اگر حجابی بود

نداشت تلخی او ذوق مستی از دنبال

اگر به جام تو ای زندگی شرابی بود !

چهارشنبه 9/6/1390 - 20:42
شعر و قطعات ادبی

روز و شب با درد او یا سوختم یا ساختم

 

آنقدر آگه ز احوالم نشد تا سوختم

 

در گلستانی که برق عشق آتش بر فروخت

 

من نهالی خشک بودم گر سراپا سوختم

 

شعله ای بودم که یک دم بود نور افشانیم

 

در شب تاریک هستی برق آسا سوختم

 

من ز جمع عاشقان چون شمع نام آور شدم

 

گرچه در خلوتسرای خویش تنها سوختم

 

شعله ور ای آتش حسرت از آن  گشتی که من

 

خرمن صد آرزو را در تو یکجا سوختم

 

پاتش عشق من و خورشید از من شعله ایست

 

چون نسوزم عالمی را منکه خود را سوختم

 

نیست بی دردان محفل را خبر از سوز من

 

چهارشنبه 9/6/1390 - 20:5
لطیفه و پیامک

رمضان میرود و می برد از کف دل ما

آنکه سی روز صفا یافت از او محفل ما

رمضان عقده گشا بود گنهکاران را

وای اگر او رود و حل نشود مشکل ما

عید بر شما مبارک باد


روزهای آخر چقدر عرفانیست

چشم هایم عجب بارانیست

عطر بهشت تمام شد، افسوس

آخرین لحظه های مهمانی است

عید سعید فطر بر شما مبارک باد


من و خداوند هر روز صبح فراموش می کنیم

"او"خطاهای مرا و "من"لطف او را

با آرزوی بهترین عیدی از دستان مهربان او ، عیدتان مبارک

چهارشنبه 9/6/1390 - 0:43
شعر و قطعات ادبی

گرچه عمریست که آمیخته با جان منی

بیخبر از حال من و از حال پریشان منی

پاتش عشقی و افروخته در جان و دلم

چشمه اشکی و در دیده گریان منی

برد شوریگی من ز دل آرام تو را

تویی آن بحر که آشفته ز طوفان منی

نازها داری و دانی که خریدار توام

دردها دارم و دانم که تو درمان منی

امشب از بوی تو کاشانه من غرق گل است

چون ندانند حریفان که تو مهمان منی

از بن هر مژه باران گهر میبارم

تا تو چون گنج نهان در دل ویران منی

تا رمیدی ز من ای روشنی چشم امید

نگه گمشده از دیده حیران منی

دوشنبه 7/6/1390 - 23:28
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته