• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1616
تعداد نظرات : 49
زمان آخرین مطلب : 4178روز قبل
اهل بیت

روایت شهید مطهری از شعارهای اصیل عاشورایی/مقتل نامه شهید شیرخوار کربلا/حضرت موسی(ع) هنگام عبور از دشت کربلا چه گفت؟

 

صداى زنان، به گریه و ناله، بلند شد . حسین علیه السلام ، به جلوى درِ خیمه آمد و گفت: «على، كودك خردسال را ، به من بدهید تا با او خداحافظى كنم» .كودك را به او دادند . امام علیه السلام او را مى بوسید و مى گفت : «واى بر این مردم كه طرفِ دعوایشان، جدّ توست !» . همان هنگام كه كودك در دامان حسین علیه السلام بود، حَرمَلة بن كاهِل اسدى، تیرى به سوى او پرتاب كرد و او را در دامان ایشان ذبح كرد. حسین علیه السلام، خون او را گرفت تا آن كه كفِ دستش پُر شد. سپس، آن را به سوى آسمان پاشید.
حسینیه «فردا»: یا حسین محرمت آمد و هنوز برخی دو دل‌اند برای بیعت ... وای بر امثال سلیمان بن صرد خزاعی و رفاعه بن شداد ... شیعه یعنی عشق و عقل ... آی عاقلانِ عاشق محرم را دریابید ... غریو «یالثارات الحسین» سر دهید که دوباره خیمه نهضت عشق و عقل برپاشد. هر روز با شماییم تا روایت تلازم عشق و عقل در نهضت حسین را بازگو کنیم و از خوان معارف حسینی توشه‌ای برای شیعه بودن برگیریم.



روایت شهید مطهری از شعارهای اصیل عاشورایی

کلمه«شعار» عبارت بوده است از شعرها یا نثرهایی که در جنگ ها می خواندند. افراد که در میان جنگ وارد می شدند. در میدان جنگ کمتر شناخت می شدند. گاهی افراد یک سپاه از افراد سپاه مخالف نیز تشخیص داده نمی شدند. این بود که هر قومی و هر لشکری یک شعار مخصوص به خود داشت و جمله ای را انتخاب می کردند. این کار لااقل فایده ای که داشت افراد لشکرها اشتباه نمی شدند و کسی همرزم خودش را نمی کشت. گاهی شعارها از این هم فراتر می رفت و مرد مبارز علاوه بر شعار عمومی، خودش را هم بعضا با شعر شخصا معرفی می کرد.
ابا عبدالله در روز عاشورا شعارهای زیادی داده است که در آن ها روح نهضت خودش را معرفی کرده که من برای چه می جنگم، چرا تسلیم نمی شوم، چرا آمده ام که تا آخرین قطره خون خودم را بریزیم؟ و متاسفانه این شعارها در میان ما شیعیان فراموش شده و ما شعارهای دیگری به جای آن گذاشته ایم که این شعارها نمی تواند روح نهضت اباعبدالله را منعکس کند.
ائمه ما یکی پس از دیگری آمدند و دستور دادند که عاشورا را باید زنده نگه داشت، مصیبت امام حسین نباید فراموش شود، این مکتب باید زنده بماند. هرسال که محرم و عاشورا پیدا می شود، شیعه باید بتواند جواب بدهد وقتی در مقابل یک سنی و بالاتر در مقابل یک مسیحی یا یک یهودی یا یک لامذهب قرار گرفت و او گفت: شما در این روز عاشورا و تاسوعا که تمام کارهایتان را تعطیل می کنید و می آئید در مساجد جمع می شوید، دسته راه می اندازید، سینه می زنید، زنجیر می زنید، داد می کشید، فریاد می کشید چه می خواهید بگویید؟ حرفتان چیست؟ باید بتوانید بگویید ما حرفمان چیست.
اباعبدالله نیامد فقط بجنگد تا کشته شود و حرفش را نزند؛ حرف خودش را زده است، هدف و مقصد خودش را مشخص کرده است.
انواع شعار در عاشوا
ما در عاشورا دو نوع شعار می بینیم. یک نوع شعارهایی است که فقط معرف شخص است و بیش از این چیز دیگری نیست. ولی شعارهای دیگری است که علاوه بر معرفی شخص، معرف فکر هم هست، معرف احساس است، معرف نظر و ایده است؛ و این ها را ما در روز عاشورا زیاد می بینیم.
اباعبدالله در مقام افتخار، خیلی تکیه می کرد روی علیّ مرتضی. البته به اعتبار جدش هم افتخار می کرد. با اینکه آن ها که در آنجا بودند دشمنان علی بودند ولی مدعی بودند که ما امت پیغمبر هستیم. امام حسین کوشش داشت که افتخارش را به علیّ مرتضی رسما بیان کرده باشد.
یکی از اشعاری که اباعبدالله در روز عاشورا می خواند و آن را شعار خودش قرار داده بود، این شعر است(مخصوصا یک مصراع آن):الموت اولی من رکوب العار/ والعار اولی من دخول النار
نزد من مرگ از ننگ ذلت و پستی بهتر و عزیزت و محبوبتر است. اسم این شعار را باید گذاشت شعار آزادی، شعار عزت، شعار شرافت. یعنی برای یک مسلمان واقعی، مرگ، همیشه سزاوارتر است از زیر بار ننگ ذلت رفتن. مردم دنیا! بدانید اگر حسین حاضر است که تا آخرین قطره خون خود و جوانانش ریخته شود برای چیست؟حسین در دامن پیغمبر و علی و زهرا بزرگ شده است.
خطبه ای از امام حسین در روز عاشورا
خطبه ای دارد امام حسین(ع) در روز عاشورا، آن وقتی که از نظر ظاهر همه امیدها قطع شده است و هرکسی باشد، خودش را می بازد. ولی این خطبه آنچنان شور و احساسات دارد که گویی آتش است که از دهان حسین بیرون می آید، این قدر داغ است. پسر زیاد از شمشیشرش خون می چکید. پدر سفاکش بیست سال قبل آن چنان از مردم کوفه زهرچشم گرفته بود که تا مردم کوفه شنیدند پسر زیاد مامور کوفه شده است، خودبخود از ترس خزیدند به خانه های خودشان، چون او و پدرش را می شناختند که چه خونخوارهایی هستند.
همین که پسر زیاد آمد به کوفه و امیر شد، به خاطر رعبی که پدرش در دل مردم کوفه ایجاد کرده بود، مردم از دور مسلم پراکنده شدند. امام حسین خطاب به مردم کوفه می فرماید:
آن زنازاده پسر زنازاده، آن امیر و فرمانده شما، می دانید به من چه پیشنهاد می کند؟ می گوید حسین! یا باید خوار و ذلیل من شوی و یا شمشیر. به امیرتان بگویید که حسین می گوید: حسین تن به خواری بدهد؟ آیا او خیال کرده که من مثل او هستم؟
خدا می خواهد حسین چنین باشد. شما مگر نمی دانید، آن زنازاده مگر نمی داند که من در چه دامنی بزرگ شده ام؟ من روی دامن علیّ مرتضی بزرگ شده ام. من شیر زهرا را خورده ام. آیا کسی که شیر زهرا را خورده باشد، تن به ذلت و اسارت مثل پسر زیاد می دهد؟! هیهات منّا الذّله ما کجا و تن به خواری دادن کجا؟!
شعارهایتان در سینه زنی ها، شعارهای حسینی باشد
شعار حسین در روز عاشورا از این تیپ است. آقایان سردسته ها که برای دسته های خودتان شعار می سازید، ببینید شعارهایتان با شعارهای حسین می خواند یا نمی خواند؟!
عظمت اباعبدالله چیز دیگری است. او چیزی است و ما چیز دیگری. شعارهایی که در سینه زنی ها و نوحه سرائی ها می دهید، شعارهای حسینی باشد. نوحه بسیار بسیار خوب است. ائمه اطهار دستور می دادند افرادی که شاعر بودند، نوحه خوان بودند، نوحه سرا بودند بیایند برای آن ها ذکر مصیبت کنند. آن ها شعر می خواندند و ائمه اطهار گریه می کردند. نوحه سرایی و سینه زنی و زنجیرزنی، من با همه این ها موافقم ولی به شرط این که شعارها، شعارهای حسینی باشد، نه شعارهای من درآوردی: «نوجوان اکبر من» شعار حسینی نیست.
شعارهای حسینی شعارهایی است که از این تیپ باشد: فریاد می کند نمی بینید که به حق عمل نمی شود و کسی از باطل روگردان نیست؟ در چنین شرایطی مومن باید لقا پروردگارش را بر چنین زندگی ترجیح دهد. و یا: من مرگ را جز خوشبختی نمی بینم، من زندگی با ستمکاران را جز ملالت و خستگی نمی بینم.
مرا عار آید از این زندگی/ که سالار باشم کنم بندگی
شعارهای حسین شعارهای محیی است. ابا عبدالله یک مصلح است. ائمه اطهار از این جهت گفتند عاشورا زنده بماند که این مکتب زنده بماند. برای این که اگر چه شخص حسین بن علی نیست ولی حسین بن علی باید به قول امروز یک سمبل باشد، به صورت یک نیرو زنده باشد.
هدفمان از عزاداری در عاشوار چیست؟
پس اگر از ما بپرسند شما در روز عاشورا که هی حسین حسین می کنید و به سر خودتان می زنید، چه می خواهید بگوئید؟ باید بگوییم: ما می خواهیم حرف آقایمان را بگوییم. ما هرسال می خواهیم تجدید حیات کنیم. باید بگوییم عاشورا روز تجدید حیات ماست. در این روز می خواهیم در کوثر حسینی شستشو کنیم بکنیم، تجدید حیات کنیم، روح خودمان را شستشو دهیم، خودمان را زنده کنیم، از نو مبادی و مبانی اسلام را بیاموزیم، روح اسلام را از نو به خودمان تزریق کنیم. ما نمی خواهیم حس امر به معروف و نهی از منکر، احساس شهادت، احساس جهاد، احساس فداکاری در راه حق در ما فراموش شود؛ نمی خواهیم روح فداکاری در راه حق بمیرد.
این، فلسفه عاشورا است، نه گناه کردن و بعد به نام حسین بن علی بخشیده شدن! گناه بکنیم بعد در مجلسی شرکت کنیم و بگوییم خوب دیگر گناهانمان بخشیده شد. گناه آن وقت بخشیده می شود که روح ما پیونده بخورد با روح حسین بن علی. اگر پیوند خورد، گناهان ما قطعا بخشیده می شود، ولی علامت بخشیده شدنش این است که دیگر دنبال گناه نمی رویم. اما این که گناه بکنیم، از مجلس حسین بن علی بیرون برویم و دو مرتبه دنبال آن گناه برویم، نشانه این است که روح ما با روح حسین بن علی پیوند نخورده است.
شعارهای اباعبدالله ، شعار احیای اسلام است. این است که چرا بیت المال مسلمین را یک عده به خودشان اختصاص داده اند؟ چرا حلال خدا را حرام و حرام خدا را حلال می کنند؟ چرا مردم را دو دسته کرده اند، مردمی که فقیر فقیر و دردمندند و مردمی که از پرخوری نمی توانند از جایشان بلند شوند؟
پس این است مکتب عاشورا و شعارهای عاشورا. شعارهای ما در مجالس، در تکیه ها و در دسته ها باید محیی باشد نه مخدّر؛ باید زنده کننده باشد نه بی حس کننده.اگر بی حس کننده باشد نه تنها اجر و پاداشی نخواهیم داشت بلکه ما را از حسین(ع) دور می کند.


مقتل نامه شهید شیرخوار کربلا، حضرت علی اصغر علیه السلام

شیخ مفید(ره) در کتاب الارشاد خود، هنگام نام بردن فرزندان امام حسین علیه السلام از امام سجاد علیه السلام با تعبیر علی اکبر و از حضرت علی اکبر با تعبیر علی اصغر یاد می کند و می نویسد:

كانَ لِلحُسَینِ علیه السلام سِتَّةُ أولادٍ : عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ الأَكبَرُ ، كُنیَتُهُ أبو مُحَمَّدٍ و اُمُّهُ شاه زَنانُ بِنتُ كِسرى یَزدَجَردَ و عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ الأَصغَرُ ، قُتِلَ مَعَ أبیهِ بِالطَّفِّ ... و اُمُّهُ لَیلى بِنتُ أبی مُرَّةَ بنِ عُروَةَ بنِ مَسعودٍ الثَّقَفِیَّةُ.

امام حسین علیه السلام، شش فرزند داشت: على اكبر كه كنیه اش ابو محمّد و مادرش شاه زنان، دختر یزدگرد، شاه ایران بود. على اصغر كه با پدرش در كربلا كشته شد و مادرش لیلا، دختر ابو مُرّة بن عروة بن مسعود ثقفى بود.

در ادامه می نویسد:و عَبدُاللّه ِ بنُ الحُسَینِ ، قُتِلَ مَعَ أبیهِ صَغیرا ؛ جاءَهُ سَهمٌ وهُوَ فی حِجرِ أبیهِ فَذَبَحَهُ(1)عبداللّه بن حسین كه در كودكى با پدرش كشته شد. تیرى آمد و او را در دامان پدرش ذبح كرد.
مطالب السؤول از آن کودک شیرخوار با همین تعبیر علی اصغر یاد کرده و می نویسد:فَأَمّا عَلِیٌّ الأَكبَرُ ، قاتَلَ بَینَ یَدَی أبیهِ حَتّى قُتِلَ شَهیدا . وأمّا عَلِیٌّ الأَصغَرُ جاءَهُ سَهمٌ و هُوَ طِفلٌ فَقَتَلَهُ(2)

على اكبر، كه پیشِ روى پدرش جنگید تا به شهادت رسید. على اصغر كه در حالى كه كودكى بیش نبود، تیرى به او رسید و كشته شد.

در «زیارت ناحیه مقدّسه» آمده است :

السَّلامُ عَلى عَبدِ اللّهِ بنِ الحُسَینِ الطِّفلِ الرَّضیعِ، المَرمِیِّ الصَّریعِ ، المُتَشَحِّطِ دَما ، المُصَعَّدِ دَمُهُ فِی السَّماءِ ، المَذبوحِ بِالسَّهمِ فی حِجرِ أبیهِ ، لَعَنَ اللّه ُ رامِیَهُ حَرمَلَةَ بنَ كاهِلٍ الأَسَدِیَّ وذَویهِ .

سلام بر عبداللّه بن الحسین، كودك شیرخواره تیر خورده ضربت خورده به خون تیپده كه خونش به آسمان، پرتاب شد و در دامان پدرش، با تیر، سر بُریده شد! خدا لعنت كند حَرمَلَه بن كاهِل اسدى و همراهانش را كه به او تیر زدند.

تا اینجا ثابت شد که حضرت علی اصغر نامش عبدالله است و نیز هنگام شهادت کودک شیرخواری بیش نبوده است؛ اما در مورد اینکه آیا شش ماهه بوده است (آنگونه که مشهور شده است) یا نه؛ دانش نامه امام حسین علیه السلام می نویسد:

باید توجّه داشت آنچه مكرّر شنیده مى شود كه آن كودك ، شش ماهه بوده ، سند معتبرى ندارد. منشأ این سخن ، احتمالاً نسخه منتشر شده مقتل ضعیف منسوب به ابو مِخنَف باشد كه در آن آمده : «از عمر او (على اصغر) شش ماه گذشته بود» . گفتنى است كه این سخن ، نه تنها در هیچ منبع معتبرى نیامده است ؛ بلكه در نسخه خطى اى از همین كتاب نیز ـ كه در كتاب خانه تخصّصى حدیث (قم / دار الحدیث) ، موجود است ـ این جمله نیامده است البته گزارشى از «یك ساله بودن» وى ، در تاریخ بلعمى آمده است .(3)

چگونگی شهادت علی اصغر علیه السلام

سید بن طاووس (ره) در کتاب الملهوف خود می نویسد:

هنگامى كه حسین علیه السلام، شهادت جوانان و محبوبانش را دید، تصمیم گرفت كه خود به میدان برود و ندا داد: «آیا مدافعى هست كه از حرم پیامبر خدا صلى الله علیه و آله، دفاع كند؟ آیا یكتاپرستى هست كه در باره ما از خدا بترسد؟ آیا دادرسى هست كه به خاطر خدا، به داد ما برسد؟ آیا یارى دهنده اى هست كه به خاطر خدا، ما را یارى دهد؟»

پس صداى زنان، به ناله برخاست. امام علیه السلام، به جلوى درِ خیمه آمد و به زینب علیهاالسلام فرمود: «كودك خُردسالم را به من بده تا با او، خداحافظى كنم» .

او را گرفت و مى خواست او را ببوسد كه حَرمَلة بن كاهِل ، تیرى به سوى او انداخت كه در گلویش نشست و او را ذبح كرد .

امام علیه السلام به زینب علیهاالسلام فرمود: «او را بگیر !» سپس، كف دستانش را زیر خون [ گلوى او ]گرفت تا پُر شدند. خون را به سوى آسمان پاشید و فرمود: «آنچه بر من وارد مى شود، برایم آسان است؛ چون بر خدا پوشیده نیست و در پیش دید اوست» .

امام باقر علیه السلام [در باره آن خون] فرموده است: «از آن خون، یك قطره هم به زمین، باز نگشت.»(4)

شیخ مفید (ره) می نویسد:

حسین علیه السلام جلوى خیمه نشست . فرزندش عبداللّه بن حسین را كه خُردسال بود، برایش آوردند . امام علیه السلام ، او را در دامانش نشانْد . مردى از بنى اسد ، او را با تیرى زد و ذبحش كرد . حسین علیه السلام ، خون او را گرفت و هنگامى كه كفِ دستش پُر شد ، آن را بر زمین ریخت . سپس گفت : «پروردگارا ! اگر یارىِ آسمانى ات را از ما دریغ داشتى ، آن را براى جاى بهترى قرار بده و انتقام ما را از این مردم ستمكار ، بگیر» سپس ، آن كودك را آورد و كنار كشتگان خاندانش قرار داد.(5)

تذكرة الخواصّ به نقل از هشام بن محمّد می نویسد :وقتى حسین علیه السلام دید كه آنها بر كُشتن او پافشارى مى كنند، قرآنى را گرفت و آن را باز كرد و بر سرش نهاد و ندا داد : «كتاب خدا و نیز جدّم محمّد ، فرستاده خدا ، میان من و شما [ ، داورى كند ] . اى مردم ! براى چه خونم را حلال مى شمرید ؟!»

همچنین حسین علیه السلام به سوى یكى از كودكانش كه از تشنگى مى گریست ، رفت . او را بر سرِ دست گرفت و گفت :

یا قَومِ ، إن لَم تَرحَمونی فَارحَموا هذَا الطِّفلَ

«اى قوم ! اگر بر من رحم نمى كنید ، بر این كودك ، رحم كنید» .

در این حال، مردى از آنان، تیرى به سوى او انداخت و ذبحش كرد. حسین علیه السلام مى گریست و مى‌گفت: «خدایا ! میان ما و گروهى كه ما را دعوت كردند تا ما را یارى دهند، امّا ما را كُشتند، داورى كن» .

در این هنگام، از آسمان، ندایى رسید: «او را وا گذار ـ اى حسین ـ ، كه او را در بهشت، شیر مى دهند».(6)



خوارزمى در مقتل الحسین علیه السلام می نویسد :حسین علیه السلام هنگامى كه با فاجعه[ ى از دست دادن] خاندان و فرزندانش رو به رو شد و جز او و زنان و كودكان و فرزند بیمارش كسى نمانْد، ندا داد: «آیا مدافعى هست كه از حرم پیامبر خدا صلى الله علیه و آله دفاع كند؟ آیا یكتاپرستى هست كه در حقّ ما، از خدا بهراسد؟ آیا فریادرسى هست كه به امید خدا، به داد ما برسد؟ آیا یاورى هست كه به خاطر پاداش خدا، به ما كمك كند ؟»

صداى زنان، به گریه و ناله، بلند شد . حسین علیه السلام ، به جلوى درِ خیمه آمد و گفت: «على، كودك خردسال را ، به من بدهید تا با او خداحافظى كنم» .

كودك را به او دادند . امام علیه السلام او را مى بوسید و مى گفت : «واى بر این مردم كه طرفِ دعوایشان، جدّ توست !» .

همان هنگام كه كودك در دامان حسین علیه السلام بود، حَرمَلة بن كاهِل اسدى، تیرى به سوى او پرتاب كرد و او را در دامان ایشان ذبح كرد. حسین علیه السلام، خون او را گرفت تا آن كه كفِ دستش پُر شد. سپس، آن را به سوى آسمان پاشید. سپس، حسین علیه السلام از اسبش فرود آمد و با دسته شمشیرش، چاله اى براى او كَنْد و او را به خونش آمیخته كرد [و به خاك سپرد] و بر او درود فرستاد.(7)


پی نوشت ها:

1. الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، ج‏2، ص: 135
2. مطالب السؤول : ص 73
3. دانش نامه امام حسین علیه السلام ج7 ص33 (متن و پاورقی)
4. الملهوف: ص 168
5. الإرشاد: ج 2 ص 1ظ 8
6. تذكرة الخواصّ: ص 252
7. مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی: ج 2 ص 32


حضرت موسی(ع) هنگام عبور از دشت کربلا چه گفت؟

روایت شده موقعی كه حضرت موسی(ع) با یوشع بن نون به زمین كربلا عبور كردند بند نعل حضرت موسی (ع) پاره شد و خاری به پای آن بزرگوار خلید و خون جاری شد.

گفت: پروردگارا، مگر چه گناهی از من صادر شده كه بدین كیفر گرفتار شدم؟

فاوحی الیه ان هنا یقتل الحسین(ع) و هنا یسفك دمه فسال دمك موافقه لدمه.

خطاب رسید: خون حسین(ع) در این موضع ریخته خواهد شد.

خون تو نیز برای این كه با خون آن حضرت موافقت كند جاری گردید.

موسی(ع) گفت: حسین كیست؟

خطاب رسید: حسین سبط محمد مصطفی و فرزند علی مرتضی است.

موسی گفت: كشنده آن حضرت كیست؟

وحی شد: كشنده او كسی است كه ماهیان دریا و وحوش صحرا و پرندگان هوا او را لعنت خواهند كرد.

موسی (ع) هم بر یزید لعنت كرد .


منبع : بحارالانوار ، ج44 ،ص


شعری در وصف حضرت علی اصغر


گلویت را شبى ترسیم كردم

و جاى تیر را ترمیم كردم


كشیدم لحظه خندیدنت را

محبت را به خود تفهیم كردم



زمان خفتن و بیدارى‏ام را

به وقت چشم تو تنظیم كردم



گرفته جرعه‏اى از چشم مستت

میان تشنگان تقسیم كردم



نشستم پاى درس حنجر تو

سپس بر اهل دل تعلیم كردم



همه آنچه ندارم را در آن شب

به پیش پاى تو تقدیم كردم

شاعر : رضا جعفری

شنبه 23/10/1391 - 17:21
آلبوم تصاویر

شنبه 23/10/1391 - 17:13
سخنان ماندگار

 الإمامُ الحسینُ علیه ‏السلام : إنَّ مِن هَوانِ الدنیا على اللّه‏ تعالى أنَّ رَأسَ یحیى بنِ زكریّا اُهدِیَ إلى بَغِیٍّ مِن بَغایا بنی إسرائیلَ . حدیث

امام حسین علیه ‏السلام : از بى‏ارزشى و خوارى دنیا نزد خداى متعال است كه سر یحیى بن زكریّا به فاحشه‏اى بنى اسرائیلى هدیه شد .

 الإمامُ الحسینُ علیه ‏السلام : كانَ رَسولُ اللّه‏ِ صلى‏ الله‏ علیه‏ و‏ آله یَرفَعُ یَدَیهِ إذا ابتَهَلَ ودَعا كَما یَستَطعِمُ المِسكینُ . حدیث

امام حسین علیه ‏السلام : رسول خدا صلى‏ الله‏ علیه‏ و‏ آله در هنگام ابتهال و دعا مانند بینوایى كه غذا مى‏طلبد ، دستانش را بالا مى‏بُرد .

 الإمامُ الحسینُ علیه ‏السلام : لَیست العِفَّةُ بِمانِعَةٍ رِزْقا ، ولا الحِرصُ بجالِبٍ فَضْلاً ، وإنَّ الرِّزقَ مَقْسومٌ والأجَلَ مَحتومٌ ، ؤاسْتِعمالُ الحِرصِ طَالبُ المَأْثَمِ . حدیث

امام حسین علیه ‏السلام : نه عفّت و مناعت مانع روزى مى‏شود و نه حرص زدن روزى بیشتر مى‏آورد ؛ زیرا روزى تقسیم شده و اجل حتمى است و حرص زدن ، طلب گناه است .

 الإمامُ الحسینُ علیه ‏السلام : ألا إنَّ الحَربَ شَرُّهاذَریعٌ ، وطَعْمُها فَظیعٌ ، فمَن أخَذَ لَها اُهْبَتَها ، واسْتَعدَّلَها عُدَّتَها ، ولَم یألَمْ كُلومَها قَبلَ حُلولِها ، فذاكَ صاحِبُها ، ومَن عاجَلَها قَبلَ أوانِ فُرْصَتِها ، واسْتِبْصارِ سَعیهِ فیها ،فذاكَ قَمِنٌ ألّا یَنْفَعَ قَومَهُ ، وأنْ یُهْلِكَ نَفْسَهُ . حدیث

امام حسین علیه ‏السلام : بدانید كه جنگ، شرّش شتابنده است وطعمش زشت و نفرت انگیز؛ پس، هر كس كه خود را براى آن آماده كند و ساز و برگش را فراهم آورد و پیش از فرا رسیدن هنگامه جنگ، پیكر خود را از زخمهاى آن دردمند نكند جنگ را برده است ؛ اما آن كه پیش از رسیدن فرصت و زمان جنگ وآگاه شدن از توانایى جنگى خود به آن مبادرت ورزد مستحق آن است كه سپاهیان خود را سودى نرساند و خویشتن را نیز به نابودى اندازد .

 الإمامُ الحسینُ علیه ‏السلام ـ فی الدعاء المنسوب إلیه ـ : أنتَ الّذیأزَلْتَ الأغْیارَ عن قُلوبِ أحِبّائكَ حتّى لَم یُحِبّوا سِواكَ... ماذا وَجَدَ مَن فَقَدَكَ؟! وما الّذی فَقَد مَن وَجَدكَ؟! لَقد خابَ مَن‏رَضِیَ دُونَكَ بَدَلاً . حدیث

امام حسین علیه ‏السلام ـ در دعاى منسوب به ایشان ـ : تویى كه‏اغیار را از دل دوستانت بیرون كردى تا جز تو را دوست ندارند ... آن كه تو را ندارد چه دارد؟ و آن كه تو را دارد چه ندارد؟! آن كه دیگرى را به جاى تو گرفت زیان كرد و باخت.

 الإمامُ الحسینُ علیه ‏السلام : مَن جادَ سادَ . حدیث

امام حسین علیه ‏السلام : هر كه بخشنده باشد ، آقایى‏كند.

 الإمامُ الحسینُ علیه ‏السلام : إنّ أجْوَدَ النّاسِ مَن أعطى مَن‏لا یَرجو . حدیث

امام حسین علیه ‏السلام : همانا بخشنده‏ترین مردم ،كسى است كه به آن كه به او چشم امید نبسته بخشش كند.

شنبه 23/10/1391 - 17:10
آلبوم تصاویر

شنبه 23/10/1391 - 17:7
اهل بیت

تحلیل آیت‌الله خامنه‌ای درباره ماندگاری عاشورا/ یازدهم محرم در کربلا چه گذشت؟/ روایت علامه جوادی آملی از آثار گریه بر حسین(ع)

پس از آن اسیران را به کوفه و از کوفه به شام بردند تا بدین صورت ، قدرت نمایی کرده و پیروزی خود را به مردم بنمایانند، لیکن غافل از این که انقلاب امام حسین علیه السلام از دو بخش تشکیل یافته بود، بخشی که به وسیله امام حسین علیه السلام و یاران فداکارش تا عصر عاشورا به پایان رسید و بخشی دیگر از سوی امام زین العابدین علیه السلام ، زینب کبری علیهاالسلام و دیگر اسیران می بایست اجرا شود.
حسینیه «فردا»: یا حسین محرمت آمد و هنوز برخی دو دل‌اند برای بیعت ... وای بر امثال سلیمان بن صرد خزاعی و رفاعه بن شداد ... شیعه یعنی عشق و عقل ... آی عاقلانِ عاشق محرم را دریابید ... غریو «یالثارات الحسین» سر دهید که دوباره خیمه نهضت عشق و عقل برپاشد. هر روز با شماییم تا روایت تلازم عشق و عقل در نهضت حسین را بازگو کنیم و از خوان معارف حسینی توشه‌ای برای شیعه بودن برگیریم.



تحلیل رهبری از ماندگاری عاشورا

آیت الله خامنه‌ای: گذر زمان، حوادث را لحظه به لحظه از انسان دورتر مى‌كند. بعضى از حوادث فراموش مى‌شوند، مثل یك موج ضعیفى كه از انداختن یك سنگى در یك استخر آبى به وجود مى‌آید - موجى هست، اما هر چه مى‌گذرد، لحظه به لحظه ضعیف‌تر مى‌شود و دقیقه‌اى نمى‌گذرد كه دیگر خبرى از آن موج نیست - لكن بعضى از حوادث نقطه‌ى عكسند و گذر زمان آنها را ضعیف و كمرنگ نمى‌كند، بلكه برجسته‌تر مى‌كند. یك نمونه‌ى آن، حادثه‌ى عاشوراست.

در روز عاشورا كسى نفهمید چه اتفاق افتاد. عظمت آن حادثه، عظمت جهاد جگرگوشه‌ى پیغمبر و یاران و نزدیكانش و همچنین عظمت فاجعه‌ى كشته شدن فرزندان و نوردیدگان پیغمبر بر كسى روشن نبود. اكثر كسانى كه آن‌جا بودند هم نفهمیدند. آنهایى كه در جبهه‌ى دشمن بودند، آن‌قدر مست و آن‌قدر غافل و آن‌قدر از خود بیگانه بودند كه نفهمیدند چه اتفاقى افتاد! مستان عالَم، مستان غرور و شهوت و غضب و مستان حیوانیت، نمى‌فهمند در عالم انسانیت چه دارد اتفاق مى‌افتد؛ بله، زینب (س) خوب فهمید، سكینه خوب فهمید، آن زنها و دخترهاى مظلوم خوب فهمیدند چه اتفاقى افتاد؛ این مال روز عاشوراست. اما هر روزى كه از روز عاشورا جلوتر رفتیم - روز دوازدهم در كوفه، چند هفته بعد در شام، چند هفته بعد در مدینه و اندكى بعد در همه‌ى دنیاى اسلام - این حادثه به سرعت برق، عظمت و اهمیت خودش را نشان داد. هنوز دو سال از این حادثه نگذشته بود كه آن طغیانگرِ فرعونى كه عامل این حادثه بود، از روى زمین برافتاد و نابود شد و چند سالى بیش نگذشته بود كه آن خانواده نابود شدند. خانواده‌ى دیگرى از بنى‌امیه سر كار آمدند؛ چند ده سالى نگذشت كه آن خانواده هم مضمحل و نابود شدند. دنیاى اسلام روز به روز به مكتب اهل بیت نزدیكتر، دل‌بسته‌تر و مشتاقتر شد و این حادثه توانست پایه‌هاى عقیده‌ى اسلامى و مكتب اسلام را در طول تاریخ استوار كند. اگر حادثه‌ى كربلا نبود، ما امروز از مبانى و اصول اسلام هم چندان خبرى نمى‌داشتیم و شاید فقط نامى از اسلام به گوش ما مى‌خورد. این خون مقدس و این حادثه‌ى بزرگ، نه فقط كوچك نشد، كمرنگ نشد، ضعیف نشد، بلكه روزبه‌روز قویتر و برجسته‌تر و اثرگذارتر شد؛ این یك نمونه‌ى برجسته است.
(...)
اگر زینب‌كبرى‌(سلام‌اللَّه‌علیها) و امام سجّاد(صلوات‌اللَّه‌علیه) در طول آن روزهاى اسارت - چه در همان عصر عاشورا در كربلا و چه در روزهاى بعد در راه شام و كوفه و خود شهر شام وبعد از آن در زیارت كربلا و بعد عزیمت به مدینه و سپس در طول سالهاى متمادى كه این بزرگواران زنده ماندند - مجاهدات و تبیین و افشاگرى نكرده بودند و حقیقت فلسفه‌ى عاشورا و هدف حسین‌بن‌على و ظلم دشمن را بیان نمى‌كردند، واقعه‌ى عاشورا تا امروز، جوشان و زنده و مشتعل باقى نمى‌ماند.

چرا امام صادق(علیه‌الصّلاةوالسّلام) - طبق روایت - فرمودند كه هر كس یك بیت شعر درباره‌ى حادثه‌ى عاشورا بگوید و كسانى را با آن بیت شعر بگریاند، خداوند بهشت را بر او واجب خواهد كرد؟(1) چون تمام دستگاههاى تبلیغاتى، براى منزوى كردن و در ظلمت نگهداشتن مسأله‌ى عاشورا و كلاً مسأله‌ى اهل‌بیت، تجهیز شده بودند تا نگذارند مردم بفهمند چه شد و قضیه چه بود. تبلیغ، این‌گونه است. آن روزها هم مثل امروز، قدرتهاى ظالم و ستمگر، حداكثر استفاده را از تبلیغات دروغ و مغرضانه و شیطنت‌آمیز مى‌كردند. در چنین فضایى، مگر ممكن بود قضیه‌ى عاشورا - كه با این عظمت در بیابانى در گوشه‌یى از دنیاى اسلام اتفاق افتاده - با این تپش و نشاط باقى بماند؟ یقیناً بدون آن تلاشها، از بین مى‌رفت.

آنچه این یاد را زنده كرد، تلاش بازماندگان حسین‌بن‌على(علیه‌السّلام) بود. به همان اندازه كه مجاهدت حسین‌بن‌على(علیه‌السّلام) و یارانش به عنوان صاحبان پرچم، با موانع برخورد داشت و سخت بود، به همان اندازه نیز مجاهدت زینب (علیهاالسّلام) و مجاهدت امام سجّاد(علیه‌السّلام) و بقیه‌ى بزرگواران، دشوار بود. البته صحنه آنها، صحنه‌ى نظامى نبود؛ بلكه تبلیغى و فرهنگى بود. ما به این نكته‌ها باید توجه كنیم.

روایتی از روز یازدهم محرم

پس از شهادت اباعبدالله الحسین علیه السلام و ارسال سرهای شهیدان به کوفه ، عمر بن سعد در روز یازدهم محرم ، بر کشته های خویش نماز گزارد و آنان را دفن نمود، ولی بدن مقدس شهیدان را در بیابان کربلا رها کرد. آنگاه دستور داد زنان ، کودکان و بازماندگان واقعه عاشورا را اسیر کرده و به کوفه ببرند. هنگام خروج از سرزمین کربلا به خواسته اسیران و یا به دستور عمر بن سعد جهت تازه کردن داغ اسیران و عزیز از دست دادگان ، آنان را از کنار پیکرهای شهیدان عبور دادند .چون کجاوه های بی محمل به قتلگاه رسیدند، اسیران مظلوم اهل بیت علیه السلام از فراز کجاوه ها خود را به زمین انداختند و به سوی شهیدان غرقه به خون خویش شتافتند .هر کس بدن شهیدی را در برگرفت و بر او مویه و سوگواری کرد و سپس از او خداحافظی نمود، ولی سوگواری و گریستن سکینه بر پدرش امام حسین علیه السلام و نحوه خداحافظی اش ، سنگ خاره را آب می کرد. هم چنین عمه اش زینب کبری علیهاالسلام با اندوه و دل شکسته از شهیدان ، به ویژه بدن مقدس برادرش امام حسین علیه السلام خداحافظی کرد. این آخرین دیدار آنان با بدن عزیزانشان بود.

راوی گفت: به خدا سوگند فراموش نمی کنم زینب دختر علی علیه السلام را آن هنگام که بر برادرش مویه می کرد و با صدای غمگین و دلی داغدار، خطاب به جدش محمد مصطفی صلی الله علیه و آله می گفت : ای محمد، کروبیان بر تو درود فرستادند! این حسین توست که با اعضای پاره در خون خویش آغشته است . این دختران تواند که آنان را اسیر کرده اند. ای محمد، این حسین توست که به دست زادگان زنا کشته شده و پیکر مطهرش بر روی خاک افتاده است و باد صبا بر او خاک و غبار می افشاند. ای محمد، این حسین توست که سرش را از قفا بریده اند و عمامه و ردای او را ربوده اند و …

پس از آن اسیران را به کوفه و از کوفه به شام بردند تا بدین صورت ، قدرت نمایی کرده و پیروزی خود را به مردم بنمایانند، لیکن غافل از این که انقلاب امام حسین علیه السلام از دو بخش تشکیل یافته بود، بخشی که به وسیله امام حسین علیه السلام و یاران فداکارش تا عصر عاشورا به پایان رسید و بخشی دیگر از سوی امام زین العابدین علیه السلام ، زینب کبری علیهاالسلام و دیگر اسیران می بایست اجرا شود.

بخش دوم نیز، همانند بخش اول بسیار موفقیت آمیز بود، زیرا حقانیت و مظلومیت اهل بیت علیه السلام و جنایت بنی امیه و عوامل ستم پیشه آنان ، از طریق اسیران با اطلاع ملت خواب زده رسید و آنان را از خواب غفلت بیدار و به وظایفشان آشنا کرد، بذر حقیقت جویی را در سراسر عالم اسلامی افشاند و همگان را برای احقاق حق و زدودن باطل فرا خواند .

گریه بر امام حسین (علیه السلام) چه نفعی دارد؟

پاسخ از حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی (حفظه الله): اشک ریختن بر مصیبت امام حسین(علیه السلام)، آثار فراوانی دارد، از جمله این که محبت اهل بیت (علیهم‏السلام) در قلب شیعیان حضور پیدا می‏کند؛ آنگاه دوست امامان معصوم (علیهم‏السلام) هرگز فکر و راه و روش آنان را رها نمی‏کند؛ زیرا رهبری جوارح به دست جانحه و دل است و زمامداری قلب را محبت به عهده می‏گیرد و دلِ دوستان حسین بن‏علی (علیه‏السلام) جوارح را به صَوْب صراط مستقیم رهنمود می‏شود.
خود آن بزرگوار نیز به این اصل کلی سفارش کردند که هر حادثهٴ تلخی پیش آمد کرد، آن را بهانه کنید و برای من اشک بریزید: «أو سمعتم بغریب أو شهید فاندبونى»[۱]؛ «هرگاه داستان غریب یا شهیدی را شنیدید، برای مظلومیت من گریه کنید»؛ زیرا اگر امام حسین (علیه‏السلام) به خلافت می‏رسید، دیگر غریب یا شهیدی وجود نداشت.
بنابراین، اصل کلی این است که هر حادثهٴ تلخ و ناگواری را باید بهانه کرد و برای سالار شهیدان اشک ریخت؛ نه آن‏که افراد داغدیده برای تسکین عواطف و احساسات خود آن حضرت (علیه‏السلام) را بهانه کنند و برای التیام زخم خویش اشک بریزند و ندبه نمایند و بین این دو گونه عزا داری فرق وافر است؛ زیرا محصول یکی تعزیت برای حضرت امام حسین (علیه‏السلام) است و نتیجهٴ دیگری تسلیت برای خود؛ هر چند ممکن است بهانه قرار دادن واقعهٴ جانسوز کربلا هم بی اثر نباشد.

پی نوشت: [۱] ـ مستدرک الوسائل، ج ۱۷، ص ۲۶/
منبع: شکوفایی عقل در پرتو نهضت حسینی، ص۲۳۳


شنبه 23/10/1391 - 16:47
اهل بیت

قاتلین امام حسین چه کسانی بودند؟/فاجعه‌ای که خشکه مقدسان ضد ولایت آفریدند

خیلی از اینهایی که امام را در کربلا کشتند از شدت تقدس خشک ضد ولایتی که داشتند دست به این کار زدند و تمام دین را در نماز و روزه و مسائل ظاهری می دیدند. دقیقا اگر بخواهیم قیاسی داشته باشیم با مسائل روز مثال آن افراد مثال همین وهابی هایی است که امروز با رعایت ظواهر دین و خواندن نماز و گرفتن روزه، بر علیه شیعه هر کاری انجام می دهند و کشتن شیعیان را حلال می کنند.

حسینیه فردا - امیر قربانی - مـخـتار زمانی كه تصمیم بر نابودى قاتلان امام حسین(علیه السلام) گرفت، گفت: «دین ما به ما اجازه نمى‌دهد كه بگذاریم كسانى كه حسین(علیه السلام) را كشته‌اند در این دنیا، با امنیت و آسایش زندگى كـنـنـد، آنگـاه در حقیقت، من ناصر و خونخواه آل محمد(صلی الله علیه و آله) نیستم، بلكه كذّاب خواهم بود. براى دستیابى بر آن جانیان، از خدا كمك مى‌طلبم و خداى را سپاسگـزارم كـه مـرا شـمـشیرى بر سر آنان قرار داده و نیزه‌اى كه بر آنان وارد خواهد شد و انتقام گیرنده آنان كه حق اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه و آله) را بگیرم.» مختار بر این تصمیم خود قاطعانه ایستاد و هر یک از قاتلین امام حسین(ع) را به نحوی از بین برد تا اندکی از غم و اندوه شیعیان اهل بیت(ع) کاسته باشد. متن زیر گفتگوی «فردا» با حجت الاسلام سید مهدی حائری زاده است که به صورت گفتار تنظیم شده و درباره علل و عواملی است که باعث شد قاتلین امام(ع) که از مشاهیر دوران خود در دین و دینداری بودند، دست به این اقدام فجیع زده و پسر پیامبر خدا را در کربلا به شهادت برسانند.

در واقعه کربلا چهره هایی را در جبهه باطل می بینیم که پیشینه خیلی خوبی داشتند. مثل شمر بین ذی الجوشن که 20 سال قبل از واقعه کربلا در جنگ صفین یار حضرت علی (ع) بود و همراه ایشان بود. حتی 18 شمشیر به بازوی چپ وی اصابت کرد اما بعدها جزو خوارج شد چراکه دنیا پرستی و تکبر در وجود وی زیاد شد و ظرف 20 سال آنقدر افت اخلاقی پیدا کرده و مال و مقام دنیا کارش را به جایی رساند که دست به جنایتی بزرگ زد. در تاریخ هست که این شخص خیلی مقید به شریعت بود. یعنی نماز و دعا و روزه و ادعیه وارده اش فراموش نمی شد و خیلی مقید به نماز جماعت بود. یک نفر می گوید بعد از واقعه عاشورا شمر را در مسجد دیدم که مشغول عبادت است و می گوید: اللهم انک تعلم انی رجل شریف " خدایا تو می دانی که من مرد شریفی هستم". فاغفر لی "پس مرا بیامرز". شخصی که کنارش نشسته بود می گوید به او گفتم تو می گویی من آدم خوبی هستم در حالی که پسر پیغمبر را کشته ای؟ در پاسخ از شمر شنیدم که اولی الامر من یزید بود و چون پسر معاویه به من دستور داده بود من این کار را کردم. این امر در عین حال نشان می دهد یزید و بنی امیه آنقدر در آن زمان آنقدر تبلیغات سوء علیه خاندان عصمت انجام دادند که مردم یزید را اولی الامر می دانستند.

یا چهره های دیگری مثل عبدالله بن عمر در آن زمان بودند که امام را یاری نکردند. وی کسی بود که 86 سال عمر کرد و 60 سال در مقام فتوا نشسته بود و از صحابه پیغمبر به شمار می رفت. وجود مقدس پیامبر وقتی می خواستند به مکه بروند عبدالله بن عمر پیشانی حضرت را بوسید. امام حسین(ع) از وی درباره علت این کار سوال کرد و عبدالله پاسخ داد: خودم دیدم که پیامبر پیشانی تو را بوسید و تو در آن زمان کوچک بودی. رسول خدا در آن زمان رو به ما کرد و گفت حسین من را در کربلا می کشند و هر کس بتواند حسین (ع) را کمک کند و این کار را انجام ندهد، خداوند او را ذلیل خواهد کرد. امام حسین (ع) از عبدالله ین عمر پرسید که حالا تو چه کاره هستی؟ با ما همراه می شوی که عبدالله پاسخ داد: شرمنده ام. من اهل احتیاط هستم و خودم را وارد این مسائل نمی کنم. نوشته اند که از شدت احتیاط و دین داری بدون ولایت بود که امام را یاری نکرد.

شخصیت دیگری مثل شبث بن ربعی هم جزو قتله کربلا بود که شخصیتی چند رنگ داشت. یک روز آمد در لشکر امام حسن(ع) یک مدت به لشکر معاویه رفت و مدتی هم در لشکر امام حسین (ع) بود و دائما در حال رنگ عوض کردن بود. حتی یکی از افرادی بود که برای امام حسین (ع) نامه نوشت و وی را به کوفه دعوت کرد. اما کارش به جایی رسید که به خاطرعدم شجاعت با ابن زیاد بیعت کرد و جزو اولین کسانی بود که برای غارت و جمع کردن غنیمت به خیمه های امام حسین(ع) حمله کرد. حتی می گویند جزو کسانی که بود که به امام سیلی زد و نذر کرد که اگر خداوند توفیق دهد حسین بن علی (ع) را بکشیم مسجدی در کوفه خواهم ساخت و این کار را هم بعد از شهادت امام انجام داد.

حتی گروهی از آدم ها در لشکر کفر بودند که دعا می کردند اللهم الرزقنا توفیق قتل الحسین "خدایا توفیق قتل حسین را به ما عطا کن" یعنی جوری تبلیغات کرده بودند که متاسفانه فضای جامعه آن زمان اینگونه بر علیه امام زمانشان شده بود. اصل این تبلیغات نیز به علت رفتار خائنانه کسی چون شریح قاضی اتفاق افتاد. حکومت وقت شریح قاضی را خرید و کار به جایی رسید که این شریح حکم ارتداد امام حسین (ع) را اعلام کرد و حکومت ابن زیاد نیز تبلیغات گسترده ای انجام داد و جوری نشان دادند که حسین بن علی(ع) بی دین است.

به نظر من خیلی از اینهایی که امام را در کربلا کشتند از شدت تقدس خشک ضد ولایتی که داشتند دست به این کار زدند و تمام دین را در نماز و روزه و مسائل ظاهری می دیدند. دقیقا اگر بخواهیم قیاسی داشته باشیم با مسائل روز مثال آن افراد مثال همین وهابی هایی است که امروز با رعایت ظواهر دین و خواندن نماز و گرفتن روزه، بر علیه شیعه هر کاری انجام می دهند و کشتن شیعیان را حلال می کنند.

تاثیرات مال حرام بر قاتلین حسین (ع)
امام حسین (ع) در شب عاشورا به اصحاب عرض کرد که هر کس حق الناسی بر گردن دارد همین الان برود و حق الناس خود را پرداخت کند، من راضی نیستم کسی در بین ما باشد که حق الناس بر گردن داشته باشد. یک نفر بلند شد و گفت که آقا من 700 درهم بدهکار هستم. حضرت فرمود من بیعتم را از تو برداشتم برو و حق الناست را پرداخت کن. زینب کبری (س) وقتی دید که سنگ به پیشانی حضرت زدند فرمود: یا حسین؛ خودت را برای این قوم معرفی نکرده ای که چه کسی هستی. حضرت فرمودند چرا معرفی کرده ام اما "اولئک ملئت بطونهم من الحرام" از بس شکمهای این ها از حرام پرشده دیگر مشاعرشان پرگشته است. آنها از بس از هر راهی و به هر قیمتی کسب درآمد کرده بودند و اهل رشوه و حرام خواری بودند در آخر دست به قتل پسر پیامبر خدا زدند.
حتی در بین صحابه پیامبر نیز افرادی بودند که به حکم همین صحابه بودن از مردم رشوه می گرفتند و امتیازات ویژه می خواستند و پول های هنگفتی می گرفتند. من جمله زید بن حارث که موقع مردن از بس طلا و جواهر برای وی باقی مانده بود که وراث این طلا و جواهرها را تبدیل به شمش کرده و آنها را با تبر از هم جدا کرده و بین خودشان تقسیم می کردند. خوب یک صحابه پیامبر به حکم اینکه صحابه پیامبر است باید از مردم پول بگیرد؟
خود شریح قاضی رشوه گرفته بود و با پول آن خانه بزرگی خریده بود که دستور به ارتداد امام حسین(ع) داد. امیر المومنین 20 سال قبل از حادثه کربلا به شریح فرموده بود حالا که لقمه حرام وارد شکم تو شد من آینده خطرناکی برای تو احساس می کنم. مواظب باش که در این وادی نیفتی و در آخر دیدیم که همان شد که امیرالمومنین گفته بود.

شمر و عمر سعد نیستند اما خط آنها همچنان هست

تاریخ همیشه در حال تکرار شدن است. شمر و عمر سعد دیگر نیستند اما خط آنها همچنان وجود دارد. امام حسین(ع) نیست اما راه حضرت جاودانه است. اینکه افراد کدام راه و کدامین طریق را انتخاب کنند مهم است. باید ببینیم تفکر معایه ای و ابوسفیانی کجاست.
در فتنه های امروزی نیز شاهد آن هستیم که همان تفکرات دشمنان امام حسین (ع) بر انسان های زمان ما نیز حاکم است. اما بهترین پیامی و عبرتی که می توانیم از سرگذشت قتله کربلا بیاموزیم همان پیروی و حمایت از حریم ولایت است. اگر بتوانیم درس های عاشورا را یاد بگیریم آن زمان است که می توانیم جامعه موفق داشته باشیم.
شنبه 23/10/1391 - 16:45
اهل بیت

روایت رهبر انقلاب از غبطه امام سجاد(ع) به عبادت امیرالمؤمنین(ع)/ خطبه طوفانی امام سجاد(ع) در شام

آن حضرت، قلّه‌ى اسلام است؛ اسوه‌ى مسلمین است. در همین روایت فرمود: «و ما اشبهه من ولده و لا اهل بیته احد اقرب شبها به فى لباسه و فقهه من على بن الحسین علیهما السّلام». امام صادق مى‌گوید: در تمام اهل بیتمان - اهل بیت و اولاد پیامبر - از لحاظ این رفتارها و این زهد و عبادت، هیچ كس به اندازه‌ى على بن الحسین به امیرالمؤمنین شبیه‌تر نبود؛ امام سجّاد، از همه شبیه‌تر بود.
حسینیه «فردا»: یا حسین محرمت آمد و هنوز برخی دو دل‌اند برای بیعت ... وای بر امثال سلیمان بن صرد خزاعی و رفاعه بن شداد ... شیعه یعنی عشق و عقل ... آی عاقلانِ عاشق محرم را دریابید ... غریو «یالثارات الحسین» سر دهید که دوباره خیمه نهضت عشق و عقل برپاشد. هر روز با شماییم تا روایت تلازم عشق و عقل در نهضت حسین را بازگو کنیم و از خوان معارف حسینی توشه‌ای برای شیعه بودن برگیریم.




اظهار غبطه امام سجاد(ع) به عبادت امیرالمؤمنین(ع)

آیت الله العظمی حسینی خامنه‌ای: روایتى را انتخاب كردم كه بخوانم؛ این روایت در «ارشاد مفید» است. البته من متن حدیث را از كتاب «چهل حدیث» امام بزرگوارمان - كه كتاب بسیار خوبى است - نقل مى‌كنم؛ لیكن با «ارشاد» هم تطبیق كرده‌ام. روایت را شیخ مفید نقل مى‌كند. راوى مى‌گوید كه ما در خدمت امام صادق علیه‌الصّلاةوالسّلام بودیم، صحبت امیرالمؤمنین شد. «و مدحه بما هو اهله»؛ امام صادق زبان به ستایش امیرالمؤمنین گشود و آن‌چنان كه مناسب او بود، امیرالمؤمنین را مدح كرد. از جمله چیزهایى كه گفت - كه این راوى یادش مانده و مثلاً در همان مجلس یا در بیرون آن مجلس نوشته است - اینهاست. من نگاه كردم، دیدم هر كدام از این فقره‌هایى كه در این حدیث به آن تكیه شده است، تقریباً به یك بُعد از زندگى امیرالمؤمنین اشاره مى‌كند؛ به زهد آن بزرگوار، عبادت آن بزرگوار و خصوصیاتى كه حالا اینها را مى‌خوانیم. ببینید؛ طبق این روایت، امام صادق در مقام تعریف از امیرالمؤمنین حرف مى‌زند.
(...)
بعد راجع به عبادت حضرت صحبت مى‌كند. آن حضرت، قلّه‌ى اسلام است؛ اسوه‌ى مسلمین است. در همین روایت فرمود: «و ما اشبهه من ولده و لا اهل بیته احد اقرب شبها به فى لباسه و فقهه من على بن الحسین علیهما السّلام». امام صادق مى‌گوید: در تمام اهل بیتمان - اهل بیت و اولاد پیامبر - از لحاظ این رفتارها و این زهد و عبادت، هیچ كس به اندازه‌ى على بن الحسین به امیرالمؤمنین شبیه‌تر نبود؛ امام سجّاد، از همه شبیه‌تر بود. امام صادق فصلى در باب عبادت امام سجّاد ذكر مى‌كند؛ از جمله مى‌فرماید: «و لقد دخل ابوجعفر ابنه علیهما السّلام علیه»؛پدرم حضرت ابى جعفر باقر یك روز پیش پدرش رفت و وارد اتاق آن بزرگوار شد. «فاذا هو قد بلغ من العبادة ما لم یبلغه احد»؛ نگاه كرد، دید پدرش از عبادت حالى پیدا كرده كه هیچ كس به این حال نرسیده است. شرح مى‌دهد: رنگش از بى‌خوابى زرد شده، چشمهایش از گریه درهم شده، پاهایش ورم كرده و... امام باقر اینها را در پدر بزرگوارش مشاهده كرد و دلش سوخت: «فلم املك حین رأیته بتلك الحال البكاء»؛ مى‌گوید وقتى وارد اتاق پدرم شدم و او را به این حال دیدم، نتوانستم خوددارى كنم؛ بنا كردم زار زار گریه كردن: «فبكیت رحمة له». امام سجّاد در حال فكر بود - تفكّر هم عبادتى است - به فراست دانست كه پسرش امام باقر چرا گریه مى‌كند؛ خواست یك درس عملى به او بدهد؛ سرش را بلند كرد: «قال یا بنى اعطنى بعض تلك الصحف التى فیها عبادة على‌بن‌ابى‌طالب علیه‌السّلام»؛ در میان كاغذهاى ما بگرد و آن دفترى كه عبادت على‌بن‌ابى‌طالب را شرح داده، بیاور. ظاهراً از دوران امام على‌بن‌ابى‌طالب علیه‌السّلام نوشته‌ها و كتابهایى در باب قضاوتهاى آن حضرت، در باب زندگى آن حضرت، در باب احادیث آن حضرت، در اختیار ائمّه بود. از مجموع روایات دیگر، آدم این‌طور مى‌فهمد كه در موارد گوناگونى از آن استفاده مى‌كردند. این‌جا هم حضرت به پسرش امام باقر فرمود آن نوشته‌اى را كه مربوط به عبادت على‌بن‌ابى‌طالب است، بردار بیاور. امام باقر مى‌فرماید: «فاعطیته»؛ رفتم آوردم و به پدرم دادم. «فقرأ فیها شیئاً یسیرا ثم تركها من یده تضجرا»؛ مقدارى به این نوشته نگاه كرد - امام سجّاد، هم به امام باقر درس مى‌دهد، هم به امام صادق درس مى‌دهد، هم به من و شما درس مى‌دهد - با حال ملامت آن را بر زمین گذاشت؛ «و قال من یقوى على عبادة على على‌بن‌ابى‌طالب علیه‌السّلام»؛ فرمود چه كسى مى‌تواند مثل على‌بن‌ابى‌طالب عبادت كند؟ امام سجّادى كه آن قدر عبادت مى‌كند كه امام باقر دلش به حال او مى‌سوزد - نه مثل من و شما؛ ما كه كمتر از اینها هم به چشممان بزرگ مى‌آید - امام باقرى كه خودش هم امام است و داراى آن مقامات عالى است، از عبادت على‌بن‌الحسین دلتنگ مى‌شود و دلش مى‌سوزد و نمى‌تواند خودش را نگه دارد و بى‌اختیار زار زار گریه مى‌كند، آن وقت على‌بن‌الحسینِ با این‌طور عبادات مى‌گوید:«من یقوى على عبادت على‌بن‌ابى‌طالب»؛(1)چه كسى مى‌تواند مثل على عبادت كند؟ یعنى بین خودش و على فاصله‌اى طولانى مى‌بیند.

------------------------------------------
1) كُنْتُ عِنْدَ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع فَذَكَرَ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ ع فَأَطْرَاهُ وَ مَدَحَهُ بِمَا هُوَ أَهْلُهُ ثُمَّ قَالَ وَ اللَّهِ مَا أَكَلَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع مِنَ الدُّنْیَا حَرَاماً قَطُّ حَتَّى مَضَى لِسَبِیلِهِ وَ مَا عُرِضَ لَهُ أَمْرَانِ قَطُّ هُمَا لِلَّهِ رِضًى إِلَّا أَخَذَ بِأَشَدِّهِمَا عَلَیْهِ فِی دِینِهِ وَ مَا نَزَلَتْ بِرَسُولِ اللَّهِ ص نَازِلَةٌ قَطُّ إِلَّا دَعَاهُ فَقَدَّمَهُ ثِقَةً بِهِ وَ مَا أَطَاقَ عَمَلَ رَسُولِ اللَّهِ مِنْ‏ هَذِهِ الْأُمَّةِ غَیْرُهُ وَ إِنْ كَانَ لَیَعْمَلُ عَمَلَ رَجُلٍ كَانَ وَجْهُهُ بَیْنَ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ یَرْجُو ثَوَابَ هَذِهِ وَ یَخَافُ عِقَابَ هَذِهِ وَ لَقَدْ أَعْتَقَ مِنْ مَالِهِ أَلْفَ مَمْلُوكٍ فِی طَلَبِ وَجْهِ اللَّهِ وَ النَّجَاةِ مِنَ النَّارِ مِمَّا كَدَّ بِیَدَیْهِ وَ رَشَحَ مِنْهُ جَبِینُهُ وَ إِنْ كَانَ لَیَقُوتُ أَهْلَهُ بِالزَّیْتِ وَ الْخَلِّ وَ الْعَجْوَةِ وَ مَا كَانَ لِبَاسُهُ إِلَّا الْكَرَابِیسَ إِذَا فَضَلَ شَیْ‏ءٌ عَنْ یَدِهِ مِنْ كُمِّهِ دَعَا بِالْجَلَمِ فَقَصَّهُ وَ مَا أَشْبَهَهُ مِنْ وُلْدِهِ وَ لَا أَهْلِ بَیْتِهِ أَحَدٌ أَقْرَبُ شَبَهاً بِهِ فِی لِبَاسِهِ وَ فِقْهِهِ مِنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ع وَ لَقَدْ دَخَلَ أَبُو جَعْفَرٍ ابْنُهُ ع عَلَیْهِ فَإِذَا هُوَ قَدْ بَلَغَ مِنَ الْعِبَادَةِ مَا لَمْ یَبْلُغْهُ أَحَدٌ فَرَآهُ قَدِ اصْفَرَّ لَوْنُهُ مِنَ السَّهَرِ وَ رَمِصَتْ عَیْنَاهُ مِنَ الْبُكَاءِ وَ دَبِرَتْ جَبْهَتُهُ وَ انْخَرَمَ أَنْفُهُ مِنَ السُّجُودِ وَ وَرِمَتْ سَاقَاهُ وَ قَدَمَاهُ مِنَ الْقِیَامِ فِی الصَّلَاةِ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع فَلَمْ أَمْلِكْ حِینَ رَأَیْتُهُ بِتِلْكَ الْحَالِ الْبُكَاءَ فَبَكَیْتُ رَحْمَةً لَهُ وَ إِذَا هُوَ یُفَكِّرُ فَالْتَفَتَ إِلَیَّ بَعْدَ هُنَیْهَةٍ مِنْ دُخُولِی فَقَالَ یَا بُنَیَّ أَعْطِنِی بَعْضَ تِلْكَ الصُّحُفِ الَّتِی فِیهَا عِبَادَةُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع فَأَعْطَیْتُهُ فَقَرَأَ فِیهَا شَیْئاً یَسِیراً ثُمَّ تَرَكَهَا مِنْ یَدِهِ تَضَجُّراً وَ قَالَ مَنْ یَقْوَى عَلَى عِبَادَةِ عَلِیٍّ ع‏»
سعید بن كلثوم گوید حضور حضرت صادق (ع) شرفیاب بودم پس آن حضرت، امیر المؤمنین على علیه السّلام را یاد كرد و آن حضرت را به طورى كه شایسته آن بود ستود سپس فرمود: به خدا سوگند تا وقتى كه على ع حیات داشت هرگز از دنیا هیچ حرامى نخورد و هر گاه دو امرى كه خشنودى خدا در آنها بود به او عرضه می شد هر یك را كه دشوارتر در دینش بود همان را انتخاب می كرد و هر گاه پیش‏آمدى براى رسول خدا ص اتفاق مى‏افتاد بر اثر اطمینانى كه به على (ع) داشت آن حضرت را می خواند و هیچ كسى به اندازه آن حضرت متحمل دشواریهاى حضرت رسول اكرم نشد و هر گاه مشغول انجام كارى می شد مانند كسى بود كه میان بهشت و دوزخ است كه به ثواب بهشت آرزومند و از عذاب دوزخ هراسان باشد و هزار بنده را از دارایی و رنج بازو و حاصل عرق جبین خویش در راه رسیدن به خدا و نجات از آتش جهنم آزاد كرد در صورتی كه خوراك او و خاندانش روغن زیتون و سركه و خرمای در هم آمیخته بود و لباسش جامه ای كلفت و زبر بود و هر گاه آستین آن از دستش تجاوز می كرد خواستار قیچی می شد و ما زاد آن را میچید. و در میان فرزندان و خاندانش هیچ یك از نظر لباس و دانائى به اندازه على بن الحسین ع به او بیشترین شباهت را نداشت. و روزى فرزند بزرگوارش، امام باقر (ع) بر پدرش وارد شد كه حضرت در عبادت و بندگى به جایی رسیده است كه هیچكس بدان نرسیده است پس ملاحظه كرد كه رنگ صورت مباركش از شب زنده داری زرد شده و دیدگانش از زیادى گریه ورم نموده و به خاطر سجده كردن پیشانیش و دماغش پینه و زخم شده و پاهایش از قیام در نماز متورم شده است. امام باقر (ع) فرمود: هنگامى كه این حال را در پدر بزرگوارم مشاهده كردم نتوانستم از گریه خوددارى نمایم پس از سر دلسوزی بر او گریستم، و او در حال تفكر و اندیشیدن بود و پس از اندك زمانی از ورود من به من توجه كرد و فرمود: بخشى از صحیفه‏هائى كه عبادات على (ع) در آن نوشته شده بیاور و آنها را به او دادم پس اندكی از آن را قرائت كرد و دلتنگ شد و صحیفه را به زمین گذاشت و فرمود چه كسى توانایی عبادت على (ع) را دارد.

الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، شیخ مفید ج‏2 ص 141 ؛
المناقب ، ابن شهر آشوب، ج 4 ، ص 149 ؛
كشف‏الغمة ، محدث اربلی، ج 2 ، ص 85 ؛
مكارم‏الأخلاق ، طبرسی ، ص 317 ؛
الغارات ، ابرهیم بن محمد الثقفی ، ج 2 ، ص 325 ؛
بحارالأنوار ، علامه مجلسی ، ج 46 ، ص 74 ؛
شرح چهل حدیث ، امام خمینی، ص 441 (اعمال اهل بیت(ع)) ؛



خطبه طوفانی امام سجاد (علیه السلام) در شام

حساس ترین سخنان امام سجاد (علیه السلام ) كه در طول اقامت در شام ایراد شده است و تحولى عظیم در محیط سیاسى شام و بینش مردم نسبت به دستگاه اموى ایجاد كرد و معادلات یزید را برهم زد و خط مشى او را نسبت به اهل بیت كاملا تغییر داد، خطبه اى است كه آن حضرت در جمع مردم و رجال سیاسى و دینى شام ایراد كرد.

از كتاب هاى تاریخى چنین استفاده مى شود كه این خطبه در مسجد جامع دمشق ایراد شده و از حوادثى كه در كاخ یزید رخ داده و سخنانى كه در محفل خصوصى تر وى ردو بدل شده جداست.

این خطبه را باید اوج موفقیت امام سجاد (علیه السلام ) در رسالت تبلیغ عاشورا و تداوم خط شهیدان كربلا دانست. اگر این خطبه ایراد نشده بود، چه بسا ماهیت نهضت حسینى براى سالیان دراز و یا براى همیشه بر اهل اسلام مخفى مى ماند .امام سجاد

در شام یزید براى استفاده بیشتر از شهادت حسین بن على (علیه السلام ) و اسارت خاندان وى در جهت تحكیم پایه هاى حكومتش تصمیم گرفت تا از سخنوران دربارش در مذمت خاندان على و توجیه فجایعى كه صورت داده بود، بهره جوید. یزید از خطیب دربار خواست تا بر منبر رود و نقش خویش را در آن جمع حساس ایفا كند. خطیب در بلندى جاى گرفت و زبان به هتّاكى و بى حرمتى به اهل بیت گشود. امام سجاد از گستاخى و زشتگویى خطیب برآشفت و فرمود:

خداوند جایگاهت را آتش دوزخ قرار دهد.

وقتى سخنان خطیب دربار پایان یافت ، امویان خود را فاتح مى دیدند و مسایل راحل شده مى پنداشتند. اما على بن الحسین - تنها مرد جوان قافله اسیران - با اندامى كه آثار رنج و اسارت از آن پیدا بود از جاى برخاست و به یزید گفت : خطیب شما آن چه خواست به ما نسبت داد و با مردم گفت ، آیا اجازه مى دهى من هم با مردم سخن بگویم ؟

یزید رضایت نمى داد، اما اطرافیان و حاضران مجلس و یكى از فرزندان خلیفه اصرار ورزیدند تا یزید پیشنهاد على بن الحسین (علیه السلام) را پذیرد. زیرا در وضع و حال او نمى دیدند كه بتواند سخنى هم پاى سخنور گزیده دربار بگوید!

یزید ناگزیر اجازه داد. امام سجاد (علیه السلام) از پلكان منبر بالا رفت. در برابر چشمان مردم قرار گرفت وآنچه تا آن روز بر مردم شام پوشیده مانده بود، افشا شد.

امام زین العابدین (علیه السلام) نخست سپاس خداى گفت و خطبه را آغاز كرد.

سخنان آغازین خطبه آن چنان تحول آفرین بود كه اشك چشمان مردم را فرو ریخت و عواطف آنان را بشدت تحت تاءثیر قرار داد. در ادامه آن سخنان ، امام فرمود:

اى مردم ! شش نعمت به ما عطا گردیده و هفت فضیلت از سوى خدا به ما داده شده است .

ما از علم ، حلم ، بزرگوارى و بخشش ، فصاحت ، شجاعت و محبوبیت اجتماعى درمیان مؤ منان ، برخورداریم . فضیلت ها و شرافت هاى ما عبارتند از این كه : پیامبر خاتم محمد (صلى الله علیه و آله و سلم ) از ما خاندان است و على بن ابى طالب - صادق ترین یار پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) - جعفر طیار، حمزه - شیر شجاع خدا و رسول - و حسن و حسین - دو سبط این امت - نیز از خاندان ما هستند.

آنان كه مرا مى شناسند، از توضیح بى نیازند ولى آنان كه مرا نمى شناسند گوش فرا دهند تا خویش را به ایشان بشناسانم .

اى مردم ! من فرزند مكه و منایم ،

من فرزند زمزم و صفایم .

من فرزند آنم كه حامل ركن است .

من فرزند بهترین انسانى هستم كه بر كره خاك جامه وجود پوشیده است .

من فرزند برترین موحدى هستم كه برگرد كعبه طواف كرده و گام در مسیر صفا و مروه نهاده و حج به جا آورده و خداى را لبیك گفته است . من فرزند آن پیامبرم كه بر مركب آسمانى - براق - سوار گشت و جبرئیل او را به بلند جایگاه هستى - سدرة المنتهى - رسانید. به قرب خدا رسید؛ آنجا كه فاصله قاب قوسین و یا كمتر بود!

من فرزند آنم كه فرشتگان آسمان با او نمازگزاردند و به او اقتدا كردند.

من فرزند دریافت كننده وحی ام . فرزند محمد مصطفایم .

من فرزند على مرتضایم . آن كسى كه بر صورت مستكبران نواخت تا ایمان آوردند - در برابر شعار ((لااله الا الله )) و پیام توحید سر فرود آورند و دست از عناد بردارند .-

من فرزند آن كسى هستم كه پیشاپیش رسول خدا، با دو شمشیر و دو نیزه مى جنگید.

دو هجرت كرد، دو بار با پیامبر بیعت نمود، در بدر و حنین رزمنده بود و حتى یك لحظه - یك چشم برهم زدن - به خداوند كفر نورزید.

من فرزند صالح ترین مؤمنان ، وارث پیامبران ، نابودگر ملحدان ، پیشواى مسلمان ، نور جهانگران ، زینت عبادت كنندگان ، سرآمد گریه كنندگان - از خوف خدا اشتیاق به لقاى حق - شكیباترین شكیبایان ، برترین قیام كنندگان خاندان پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم) هستم.

من فرزند كسى هستم كه از سوى جبرئیل و میكائیل مورد تاءیید و یارى بود. - على (علیه السلام) - حمایتگر از حریم مسلمانان ، كشنده مارقین و ناكثین و قاسطین ((طاغیان صفین و نهروان و جمل))، ستیزنده با دشمنان لجوج .

- على (علیه السلام) پرافتخارترین مرد از میان تمامى قریش، اولین كسى به خدا و پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم) پاسخ مثبت گفت و ایمان آورد. پیشتاز پیشتازان راه دین، شكننده متجاوزان، نابود كننده مشركان، تیرى از تیرهاى خدا بر منافقان، زبان گویاى حكمت نیایشگران، یاور دین خدا، ولى سرپرست امر الهى - حافظ و مجرى قوانین پروردگار...

آرى او جدم ((على بن ابى طالب)) است.

سپس امام چنین ادامه داد:

من فرزند فاطمه زهرایم.

من فرزند سرور زنان عالمم.

اى یزید این ((محمد (صلى الله علیه و آله و سلم))) كه هم اكنون نامش را مؤ ذن بر زبان آورد و به پیامبرى او گواهى داد، آیا جد توست یا جد من است !

اگر بگویى پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) جد توست دروغ گفته اى و كفر ورزیده اى!

و اگر باور دارى كه پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم) جد من است پس ‍ چرا و به چه جرمى خاندان او را كشتى !

امام همچنان به معرفى خویش ادامه داد، تا آن جا كه صداى مردم به گریه بلند شد، و یزید از تاءثیر سخنان امام (علیه السلام) در قلب مردم سخت بیمناك گردید.

هراس یزید از این بود كه مردم در همان محفل علیه او بشورند! از این رو براى قطع كردن سخنان امام سجاد (علیه السلام) به مؤ ذن دستور داد اذان بگوید!مؤ ذن از جاى برخاست و با صدایى كه به همه مى رسید گفت :

الله اكبر، الله اكبر.

امام (علیه السلام) در ادامه سخنان پیشین خود و براى همنوایى با نداى اذان فرمود:

آرى هیچ چیز بزرگتر و ارجمندتر از خدا نیست .

مؤ ذن گفت : اشهد ان لا اله الا الله .

امام فرمود:

تمامى وجودم - پوست و خون و گوشتم - به یگانگى خدا شهادت مى دهند.

مؤ ذن گفت : اشهد ان محمدا رسول الله (صلى الله علیه و آله و سلم).

امام كه هنوز بر بالاى منبر قرار داشت در این هنگام چهره اش را از مردم به سوى یزید برگرداند و فرمود:

اى یزید این ((محمد (صلى الله علیه و آله و سلم ))) كه هم اكنون نامش را مؤ ذن بر زبان آورد و به پیامبرى او گواهى داد، آیا جد توست یا جد من است !

اگر بگویى پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم) جد توست دروغ گفته اى و كفر ورزیده اى !

و اگر باور دارى كه پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم) جد من است پس ‍ چرا و به چه جرمى خاندان او را كشتى !

امام سجاد (علیه السلام ) تا بدین جا رسالت خویش را به شایستگى ایفا كرد و آن مجلس با وضعى آشفته و نگران كننده براى یزید پایان یافت.

ترجمه مقتل ابى مخنف 193-196؛ مقاتل الطالبین 2/121؛ احتجاج طبرسى 2/310-311؛ مقتل خوارزمى 2/69؛ احقاق الحق 2/126-128؛ مثیر الاحزان 54؛ بحارالنوار 138-139؛ نفس ‍ امهموم 242؛ مقتل الحسین 352.
شنبه 23/10/1391 - 16:42
اهل بیت

گفتاری از حجت الاسلام جعفریان درباره ادعیه امام زین العابدین(ع)/ موضع امام سجاد(ع) نسبت به مختار ثقفی چه بود؟

هنگامى كه جامعه دچار انحراف شده، روحیه رفاه طلبى و دنیا زدگى بر آن غلبه و فساد سیاسى و اخلاقى و اجتماعى آن را در محاصره قرار داده و از نظر سیاسى هیچ روزنه‌‏اى براى تنفس وجود نداشت، امام سجاد(ع)توانست از دعا براى بیان بخشى از عقاید خود استفاده كند و بار دیگر تحركى در جامعه براى توجه به معرفت و عبادت و بندگى خداوند ایجاد كند. مردم مى‌‏توانستند از لابه‌لاى این تعبیرات با مفاهیم سیاسى مورد نظر امام سجاد(ع) آشنا شوند.
سرویس فرهنگی «فردا»: روز 25 محرم، یکی از تاریخ هایی است که احتمال شهادت امام سجاد(ع) در آن وجود دارد. در این روز امامی که یادگار اباعبدالله الحسین (ع) بوده و مدرسی عاشورا و تبیین‌گری قیام سالار شهیدان را بر عهده داشته است به شهادت می رسد و جد و پدر خویش می پیوندد. بسیاری از آنچه از اشک و آه و دعا و انابه به درگاه پروردگار داریم، از وجود مبارک و پربرکت امام زین العابدین (ع) منتشر شده و امروز در شهادت ایشان، میهمان سفره سخاوت و عنایت ایشان می شویم:

مروری بر زندگانی امام چهارم علیه السلام

امام سجاد علیه السلام در سال 38 هجری پا در عالم خاکی نهاد. در انتهای دوران امامت امام حسن علیه السلام نوجوانی دوازده ساله بود، و در واقعه عاشورا یازده سال امامت پدرش را دیده بود. ایشان در سن 23 سالگی به امامت رسید و در سن 57 سالگی با شهادت از این دنیا کوچ فرمود. مهمترین دوران زندگی امام زین العابدین علیه السلام، دوران امامت ایشان است که با شهادت جانگداز پدر گرامیش در عاشورای سال 61 هجری آغاز شده، سی و چهار سال ادامه یافت.

مقایسه اوضاع جامعه در ابتدای دوران امامت حضرت سجاد علیه السلام با انتهای آن به وضوح بیانگر وسعت فعالیت آن حضرت در طول این 34 سال است. زین العابدین علیه السلام بیانی دارد که اوضاع مردم را در زمان امامت ایشان روشن می کند: «در مکه و مدینه بیست نفر که ما را دوست داشته باشند نیست!»

این در حالی است که محضر درس فرزندش امام باقر علیه السلام، حلقه تجمع افراد بسیاری است که به شوق فراگیری معرفت، نزد حضرت جمع شده اند. روشن است که چنین تغییری یک شبه اتفاق نمیافتد. تلاش های سی و چهار ساله امام سجاد علیه السلام نقش بیسار مهمی در این تغییر داشته است. شیوه مواجهه امام با حاکمان بسیار بیرحم دوران خود، جهت گیری هدف دار در برابر عالمان دنیا زده، راهنمایی های دقیق و تشکیلات ساز ایشان به اندک شیعیان باقی مانده و برخورد آن جناب با عموم مردم، در کنار هم، مجموعه ای منسجم و کاملا برنامه ریزی شده از اقدامات را نشان می دهد که نتیجه اش را امام باقر و امام صادق علیهماالسلام برداشت کردند.

خطبه های بسیار تند امام در مجلس ابن زیاد و یزید -که لعنت خدا بر آنها باد- از سویی و موضع گیری بسیار نرم و محتاطانه در برابر مسرف بن عقبه(3) نشان از تغییر وسیع شرایط حکام زمان امام سجاد علیه السلام دارد. سخنان سید ساجدان با عالمان دوران خود - عالمانی که با بیانات و احادیث خودساخته شان، دربار ظلم را تأیید می کردند- موضعی است که قسمتی دیگر از نقشه جامع امام را تکمیل می کند.(4) توصیه های خاص و کاملا جهت دار امام به شیعیان که مانند آن را نمی توان در سخنان آن حضرت با عامه مردم و یا در سخن با عالمان درباری دید، مانند توصیه به دوری از دستگاه ظلم (5) و پرهیز از گرفتار شدن در دام هواهای نفس یا مبتلا گشتن به عافیت طلبی و از دست دادن روحیه جهاد و مقاومت، فراخواندن به تبری از حکومت ظلم و پیروی از امام حق و دعوت به تشکیلات منسجم حول محور امام از توصیه هایی است که امام آنها را به شیعیان گوشزد می فرمود.(6)

در مجموعه فعالیت های امام برای اصلاح احوال جامعه، برخورد با فرهنگ عمومی مردم و تلاش برای زنده کردن روح اسلام جایگاه پررنگی دارد. «بزرگترین نقش امام سجاد علیه السلام این است که تفکر اصیل اسلامی یعنی توحید، نبوت، مقام معنوی انسان، ارتباط انسان با خدا و بقیه چیزها را تدوین کرده است».(7) مردمی که از دینداری دور افتاده، غرق در مادیات شده اند محتاج شنیدن معارف ناب اسلامی اند.

کنترل اوضاع جامعه بعد از رحلت رسول مکرم اسلام در دست حاکمانی قرار گرفت که هرگز دغدقه دین نداشتند. به خصوص از زمان حکومت معاویه به بعد، فساد حکام به عالمان و از آنجا به مردم سرایت کرد. «از بس تعلیم دین و تعلیم ایمان و تفسیر آیات و بیان حقایق... مهجور شد مردم از لحاظ اعتقاد و مایه های ایمانی به شدت پوچ و توخالی شده بودند.»(8) مردم آنچنان سرگرم امور دنیایی بودند که معنویت و ارتباط عمیق با خداوند از ذهن ها پاک شده بود.

در بازه زمانی سال 50 تا 110 هجری بزرگترین خواننده ها، نوازنده ها و عیاشهای دنیای اسلام اهالی مکه و مدینه بودند! مطالعه احوال و وقایع نقل شده در مورد عمر بن ابی ربیعه مخزومی از شاعران عریان سازی آن دوران اطلاعات تاسف باری در مورد اوضاع جامعه اسلامی ارائه می دهد.(9) نکته قابل توجه این است که عمر بن ابی ربیعه از اشراف، محترمین و بزرگان مکه به شمار می رفت در حالی که شاعری هرزه و فردی مشهور به زنبارگی بوده است!!(10)

آنگاه که خبر مرگ این فرد فاسد به مدینه رسید، در مدینه عزای عمومی اعلام شده، مردم در این غصه گریه کردند! نقل شده کنیزی از این غصه به شدت گریان بود. به او گفتند غمگین نباش که جوانی از نسل عثمان پیدا شده که مانند عمر بن ربیعه خوش ذوق و غزل سرا و اهل شعرگفتن درباره زنان است. کنیز شاد شد و گفت: «سپاس خدایی را که حرمش را خالی نگذاشت از جوانمردی که زینت بخش آن باشد و با اهلش انس گیرد و زیبایی زنانش را بگوید!!!» (11)

امام سجاد علیه السلام برای هدایت چنین جامعه ای بسیار زیرکانه عمل کرده، از راه موعظه و دعا وارد شد تا معنویت ضعیف شده در جامعه را آرام آرام زنده کند. موعظه مردم و توجه دادنشان به جایگاه والای انسان و یادآوری آخرت در صحبت ها و کلمات آن حضرت و همچنین دعاهای فراوانی که از ایشان صادر شده است بسیار واضح دیده می شود. صحیفه سجادیه، مناجات های خمس عشر (12)، رساله حقوق (13) و موعظه های آن حضرت برخی از مواردی است که در جهت تغییر فضای دنیایی حاکم بر مردم می توان شمارد.

------------------------------
پی نوشت:

1) به عنوان مثال اگر دقت کنیم که امام حسین علیه السلام بعد از برادر خود امام حسن علیه السلام ، صلح با معاویه را به مدت ده سال و تا مرگ معاویه ادامه داد و تنها با تغییر شرایط به علت روی کار آمدن هتاکی بی سیاست چون یزید دست به قیام زد سۆال فوق از بین می رود.

2) ابراهیم بن محمد ثقفى، الغارات(چاپ جدید)/ج2/ص573.

3) مسلم بن عقبه فرمانده ی خبیث و بیرحم یزید بود که به دستور او مرتکب جنایات فراوانی شد. او به فرمان یزید به مدینه حمله نمود و در این حمله به مدت سه روز جان و مال و ناموس اهل مدینه را بر لشکریان خود حلال نمود! از شدت ظلمش در تاریخ به جای مسلم او را مسرف نامیدند.

4) عالمانی چون حسن بصری که مردم او را در زمره زاهدان روزگار می شناختند یا محمد بن شهاب زهری که کتب احادیثش آنقدر زیاد بود که برای جابجای آنها از دربار ولید، از چهارپایان استفاده می کردند و ...

5) شنأ الحیاة مع القوم الظالمین.

6) به عنوان مثال مراجعه کنید به نامه امام سجاد علیه السلام: کافی (چاپ الاسلامیة)/ج8/ص15 تا 17.

7) انسان 250 ساله، بیانات مقام معظم رهبری درباره ی زندگی سیاسی مبارزاتی ائمه ی معصومین علیهم السلام،ص 195.

8) همان، ص 181.

9) برای نمونه مراجعه کنید به: التذکرة الحمدونیة/ج6/ص203: ماجرای ملاقات عمر بن ابی ابیعه با دوست دیرینش در ایام حج(!) و حسرتی در دل دوستش باقی است از همنیشینی با زنی زیبا رو! همچنین خزانة الادب و لب لباب لسان العرب/ج8/ص389 که در آن ماجرای گروهی از شعرا را نقل می کند که عازم حج(!) شده، در راه اشعار باطل و هرزه یکدیگر و ماجراهای پشت پرده اش را به رخ هم می کشند!

10) شرح حال مفصل این فرد در انساب الاشراف ج10/ص189 تا ص 197 و الاغانی ج1/ص78 تا ص205 آمده است.

11) انساب الاشراف/ ج10/ ص 197 و الاغانی ج1/ص300.

12) تمام این 15 مناجات بسیار عالی و در عین حال کوتاه در اوایل کتاب مفاتیح الجنان شیخ عباس قمی آمده است.

13) این رساله که نوشته ای از امام سجاد علیه السلام است بیانگر حقوقی است که بر گردن انسان است مانند حقوق تک تک اعضای بدن انسان، حقوق هر یک از عبادات، حقوق زیر دستان انسان و بالا دستان او بر او، حقوق خویشان و... می توانید این رساله را در کتاب تحف العقول (نشر جامعه مدرسین)/ ص255 ببینید. البته این رساله مستقلا هم چاپ شده است.



بهره‏‌گیرى امام سجاد(علیه السلام) از دعا

حجت الاسلام رسول جعفریان: هنگامى كه جامعه دچار انحراف شده، روحیه رفاه طلبى و دنیا زدگى بر آن غلبه و فساد سیاسى و اخلاقى و اجتماعى آن را در محاصره قرار داده و از نظر سیاسى هیچ روزنه‌‏اى براى تنفس وجود نداشت، امام سجاد(ع)توانست از دعا براى بیان بخشى از عقاید خود استفاده كند و بار دیگر تحركى در جامعه براى توجه به معرفت و عبادت و بندگى خداوند ایجاد كند. گرچه ظاهرا مقصود اصلى در این دعاها، همان معرفت و عبادت بوده، اما با توجه به تعابیرى كه وجود دارد، مى‏توان گفت كه مردم مى‌‏توانستند از لابه‌لاى این تعبیرات با مفاهیم سیاسى مورد نظر امام سجاد(ع) آشنا شوند.
صحیفه سجادیه مشهور، كه اندكى بیش از پنجاه دعا را دربردارد، تنها بخشى از دعاهاى امام سجاد(ع)است كه گردآورى شده است. در مجموعه‏‌هاى دیگرى نیز به گردآورى دعاها پرداخته‏‌اند كه تعداد این مجموعه‌‏ها با صحیفه معروف، به شش عدد رسیده و برخى از آنها حاوى بیش از صد و هشتاد است. دعاهاى مزبور نه تنها در میان شیعیان، بلكه در میان اهل سنت نیز وجود داشت. و این حاكى از آن است كه دعاهاى امام سجاد(ع)در جامعه آن روز نفوذ كرده است. در میان ائمه شیعه، امام سجاد(ع)بیشتر از همه به ارائه این گونه دعاها شهرت دارد.
در میان دعاها، تعبیرى وجود دارد كه اغلب تكرار شده و كمتر دعایى است كه از این تعبیر خالى باشد. این تعبیر، «صلوات بر محمد و آل محمد»است و اساسا یكى از علائم دعاهاى درست همین است. زمانى كه حتى قرار دادن نام على بر فرزندان تقبیح مى‏شد و افراد بدین دلیل مورد تهدید قرار مى‏گیرند و كار امویان جز با دشنام دادن به على(ع)مستقیم نمى‏شود، به كار گرفتن این تعبیر ارزش خود را بخوبى نشان مى‏دهد. تعبیرهایى شبیه‏«محمد و اله الطیبین الطاهرین الاخیار الانجبین‏»، از نمونه‏هایى است كه چند بار تكرار شده است.
تكیه امام در پیوند دادن محمد و آل او، امرى است كه خداوند آن را ضمن دستور بر صلوات بر رسول آورده و اهمیت زیادى براى بیان عقاید شیعى دارد. قبل از نقل برخى از مضامین دعاهاى امام، نقل روایتى در تحكیم پیوند محمد و آل محمد از امام سجاد(ع)مناسب است. آن حضرت مى‏فرمود: خداوند صلوات بر پیامبرش را بر عالم واجب كرده، و ما را نیز به آن مقرون ساخته است. كسى كه بر رسول خدا(ص)صلوات فرستد اما بر ما صلوات نفرستد، صلواتش را بر رسول ناقص گذاشته و دستور خدا را ترك كرده است. همراهى محمد و آل محمد، مى‏تواند تاثیر مهمى در موضع مردم سبت‏به خاندان رسول خدا(ص)داشته باشد.
یكى از مضامین مهم سیاسى - دینى صحیفه، طرح مساله امامت است. مفهوم امامت‏به صورت یك مفهوم شیعى، كه علاوه بر جنبه داشتن احقیت‏براى خلافت و رهبرى، جنبه‏هاى الهى عصمت و بهره‏گیرى از علوم انبیا و مخصوصا پیامبر اكرم(ص)را در حدى والا نشان مى‏دهد. در اینجا چند نمونه را نقل مى‏كنیم. در یك مورد مى‏فرماید:
رب صل على اطائب اهل بیته الذین اخترتهم لامرك و جعلتهم خزنة علمك و حفظة دینك و خلفائك فى ارضك و حججك على عبادك و طهرتهم من الرجس و الدنس تطهیرا بارادتك و جعلتهم الوسیلة الیك و المسلك الى جنتك، پروردگارا!بر پاكان از اهل بیت محمد(ص)درود بفرست. كسانى را كه براى حكومت‏برگزیدى، و گنجینه‏هاى علوم خود و حافظان دینت گردانیدى و خلفاى خود در روى زمین و حجت‏خود بر بندگانت قرار دارى، آنان را با اراده خود از هر پلیدى و آلودگى پاك و مبرا ساختى و وسیله براى رسیدن به تو به بهشت جاودانت اختیار نمودى.
در جاى دیگرى فرموده است:
اللهم ان هذا المقام لخلفائك و اصفیائك و موضع امنائك فى الدرجة الرفیعة التى اختصصتهم بها قد ابتزوها. . . حتى عاد صفوتك و خلفائك مغلوبین، مقهورین مبتزین. . . اللهم العن اعدائهم من الاولین و الاخرین و من رضى بفعالهم و اشیاعهم و اتباعهم. خداوندا!مقام خلافت‏براى خلفاى توست، برگزیدگان از خلقت و جایگاه امانتهاى تو در درجات عالیه كه تو آن مقام را به آنها اختصاص دادى ولى دیگران از آنان گرفتند. . . تا جایى كه برگزیدگان و خلفاى تو در مقابل ستم ستمكاران، مغلوب و مقهور شده و حق‏شان بر باد رفت. پروردگارا!بر دشمنان آنها از اولین و آخرینشان، به كسانى كه بر تجاوز دشمنانشان رضا دادند و بر پیروان و تابعین آنها لعنت‏بفرست.
و در جاى دیگرى مى‏فرماید:
و صل على خیرتك اللهم من خلقك محمد و عترته الصفوة من بریتك الطاهرین و اجعلنا لهم سامعین و مطیعین كما امرت اللهم اجعلنى من اهل التوحید و الایمان بك و التصدیق برسولك و الائمة الذین حتمت طاعتهم. پروردگارا!درود فرست‏بر بهترین خلقت، محمد و عترت برگزیده او از میان بندگانت. و ما را همان گونه كه دستور داده‏اى مطیع آنان قرار ده. پروردگارا!مرا در شمار موحدان و مؤمنان و باورداران به پیامبر و امامان، كسانى كه اطاعتشان را واجب كرده‏اى قرار ده.
و در جاى دیگر مى‏فرماید:
اللهم انك ایدت دینك فى كل اوان بامام اقمته علما دعبادك و منارا فى بلادك بعد ان وصلت‏حبله بحبلك و جعلته الذریعة الى رضوانك و افترضت طاعته و حذرت معصیته و امرت بامتثال اوامره و الانتهاء الى نهیه و ان لا یتقدمه متقدم و لا یتاخر عنه متاخر فهو عصمة للائذین و كهف المؤمنین و عروة المتمسكین و بهاء العالمین. ... و اقم به كتابك و حدودك و شرائعك و سنن رسولك صلواتك الله علیه و اله و احى به ما اماته الظالمون من معالم دینك و اجل به صداء الجور عن طریقتك و ابن به الضراء من سبیلك و ازل به الناكبین عن صراطك و امحق به بغاة قصدك عوجا. . . و اجعلنا له سامعین مطیعین. پروردگارا!تو در هر زمان امامى را پرچم براى بندگانت و چراغ راهنما در روى زمینت قرار دادى، پس از آن كه رابطه مستقیم میان خودت و او برقرار فرموده و او را وسیله رسیدن به رضاى خود نمودى و فرمانبردارى از او را واجب و از نافرمانى او بر حذر داشته و بر امتثال اوامر او دستور داده و از ارتكاب به نهى او منع كردى، دینت را تایید فرمودى. امامى كه به هیچ یك از بندگانت‏حق تقدم بر او و جدا شدن از وى را ندادى، امامى كه تو محل امنى براى آنان كه روى به سوى تو مى‏آورند و ایمان محكمى براى آنان كه چنگ به ذیل عنایت و هدایت تو مى‏زنند و افتخار جهانیان و پناهگاه مؤمنین‏اش قرار دادى. . .
پروردگارا!كتاب و قوانین و شریعت‏خود و سنت پیامبرت را به وسیله او بر پاى دار و هر آنچه از معارف و اصول دین تو را ستمكاران به ورطه نابودى كشیده‏اند به وسیله او زنده فرما و آلودگیها و انحرافاتى كه به وسیله ستمكاران در راهت‏بوجود آمده به وسیله او از دامن دینت‏بزداى و خطرات راهت را به وسیله او از میان بردارد. ما را براى او مطیع گردانده و در راه جلب رضایت او كوشا ساز.
از جملات فوق بخوبى روشن است كه امام در صدد گسترش اعتقاد شیعى در مفهوم امامت، به عنوان مهمترین مفهوم شیعى، بوده است. مشابه این تمجیدات را درباره اهل بیت، در نهج البلاغه پیش از این به مناسبتى در بحث از خلافت امام على(ع)آوردیم.
همان گونه كه اشاره شد، محدوده دعاها به همین جا خاتمه نمى‏یابد، بلكه اهداف عبادى و فكرى و سیاسى دیگرى مورد نظر بوده است. اشاره به یك مورد فكرى مناسب است. به نقل اربلى، امام سجاد(ع)در مسجد رسول خدا(ص)در مدینه نشسته بود. در این لحظه متوجه شد كه گروهى در بحث اعتقادى خود، خدا را به خلق او تشبیه مى‏كنند. امام از این سخنان برآشفت، از جا برخاست و كنار قبر رسول خدا(ص)رفت و شروع به خواندن دعایى كرد كه مضمون آن نفى عقیده تشبیه بود. آن حضرت چنین به درگاه خداوند تضرع كرد: الهى بدت قدرتك و لم تبد هیئة فجهلوك و قدروك بالتقدیر على غیر ما انت‏به شبهوك و انا برى‏ء یا الهى من الذین بالتشبیه طلبوك ... یكى از اقدامات اهل بیت در دوره‏هاى مختلف آن بود تا به مردم نشان دهند كه اهل بیت رسول خدا(ص)كه تا آن اندازه در قرآن و سنت‏براى آنان حقوق و فضایل آمده چه كسانى هستند. بنى‏امیه در شام خود را اهل بیت رسول خدا(ص)معرفى مى‏كردند. در حجاز نیز برخى زنان پیامبر(ص) در این اندیشه بودند. به تدریج ازواج رسول خدا(ص)مردند و از آنجا كه فرزندى نداشتند، اهل بیت‏بودنشان منتفى شد. اكنون پس از آنها جز فرزندان فاطمه اهل بیتى باقى نمانده بود. شناساندن این امر كارى بود كه باید انجام مى‏شد بویژه كه رخدادهاى بعد از پیامبر(ص)سبب خاموشى خاندان رسول خدا(ص)در صحنه سیاست‏بود. در زمانى كه امام سجاد(ع)به شام برده شد، به معرفى اهل بیت پرداخت. این مطلب هم در خطبه امام معروف است و هم برخى اخبار تاریخى مؤید آن.
اكنون به خبرى كه در این باره نقل شده توجه مى‏كنیم.
و اتى بحرم رسول الله صلى الله علیه و اله حتى دخلوا مدینة دمشق من باب یقال له‏«تؤماء»، ثم اتى بهم حتى وقفوا على درج باب المسجد حیث‏یقام السبى‏ء و اذا الشیخ قد اقبل حتى دنا منهم و قال: الحمد الله الذى قتلكم و اهلككم و اراح الرجال من سطوتكم و امكن امیر المؤمنین منكم. فقال له على بن الحسین: یا شیخ!هل قرات القرآن؟ قال: نعم قد قراته، قال: فعرفت هذه الایة: قل لا اسئلكم اجرا الا المودة فى القربى؟قال الشیخ: نعم. فقال على بن الحسین: فنحن القربى یا شیخ، قال: هل قرات فى سورة بنى السرائیل‏«و آت ذالقربى حقه‏»قال الشیخ: قد قرات ذلك، فقال على: نحن القربى یا شیخ، و لكن قرات هذه الایة‏«و اعلموا انما غنمتم من شى‏ء فان لله خمسه و للرسول و لذى القربى، قال الشیخ: قد قرات ذلك، فقال على: فنحن ذى القربى یا شیخ. و لكن هل قرات هذه الایه: انما یرید الله لیذهب عنكم الرجس اهل البیت و یطهركم تطهیرا، قال الشیخ: قد قرات ذلك. قال على: فنحن اهل البیت الذى خصصنا بآیة الطهارة. فبقى الشیخ ساعة ساكتا نادما على ما تكلمه، ثم رفع راسه الى السماء و قال: اللهم انى تائب الیك فى ما تكلمته و من بعض هولاء القوم، اللهم انى ابرء الیك من عدو محمد و آل محمد. گریه امام سجاد(ع)در قالب این دعاها و بندگى و عبادت واقعى امام، درسى آموزنده براى جامعه فاسد آن روز بود كه بنى‏امیه اسلام را مورد تمسخر قرار داده بودند. این گریه‏ها براى واقعه دلخراش كربلا نیز بود و امام مى‏فرمود: «یعقوب براى یوسف، با اینكه نمى‏دانست‏حتما مرده است، آنقدر گریه كرد تا چشمانش سفید گردید. اما من به چشمان خود دیدم كه چگونه شانزده تن از اهل بیت(ع)به شهادت رسیدند. چگونه مى‏توانم گریه نكنم‏»؟ بدین ترتیب گریه امام نیز خود به خود موجب گردید تا در موارد زیادى مردم نسبت‏به واقعه كربلا هشیار شوند. این علاوه بر آن بود كه امام خود وقایع كربلا را در موارد متعدد نقل مى‌‏فرمود.


موضع امام سجاد (علیه السلام) نسبت به قیام مختار ثقفی

مختار، فرزند ابوعبیده ثقفى، از كسانى بود كه به دلیل قیام علیه قاتلان امام حسین(علیه السلام)شهرت تاریخى یافت. او پیش از قیام امام حسین(علیه السلام) از شیعیان معروف كوفه بود و همان كسى است كه وقتى مسلم بن عقیل، فرستاده امام حسین(علیه السلام)، به كوفه رفت، در منزل وى اقامت گزید. وقتى یزید مُرد و شرایط براى قیام مختار در كوفه فراهم گشت، مختار راهى كوفه گردید. آمدن مختار به كوفه مصادف با آمادگى توّابین براى خروج از شهر بود.

چنین نقل شده است كه مختار پس از آن كه موفق شد در كوفه شیعیانى را به سوى خود جذب كند، براى پیشرفت قیامش به امام سجّاد(علیه السلام) نامه اى نوشت و از حضرت یارى جست، ولى امام(علیه السلام) پاسخ مثبت نداد. مختار چون از همكارى امام(علیه السلام)مأیوس شد، نامه اى به محمّد بن حنفیّه نوشت و همان درخواست را كرد. محمّد پذیرفت و مختار به عنوان نماینده محمّد، مردم را به خویش دعوت مى كرد.

چنین موضعى از جانب امام(علیه السلام) در آن شرایط و اوضاع سیاسى عصر آن حضرت، كاملا منطقى و درست بود; زیرا امام(علیه السلام)نباید در آن شرایط خاص، اقدام به كارى مى كرد كه نابودى شیعه را در پى داشته باشد.

بنابراین، امام(علیه السلام) مصلحت را در رابطه مستقیم با این حركت ندید، بلكه با تأیید كلّى نهضت، رهبرى آن را به محمّد بن حنفیّه واگذارد و او را جانشین خود در این امر ساخت; چنان كه در این باره فرمود: «اى عمو، اگر برده اى زنگى هم به پشتیبانى از ما اهل بیت(علیهم السلام)خروج كند، حمایت از او بر مردم لازم است و در این مورد، به شما ولایت دادم; هر گونه صلاح مى دانى، عمل كنى.»

شاید دلیل واگذارى رهبرى نهضت به محمّد، این بود كه او از طرف دستگاه حاكم متّهم به مخالفت نبود. گذشته از این موضع گیرى درست و به جا، امام(علیه السلام)در جاهایى، قیام مختار را تأیید كردند; چنان كه وقتى سر عبیداللّه و دیگر قاتلان امام حسین(علیه السلام)را براى امام(علیه السلام) آوردند، حضرت سجده شكر به جا آوردند و براى مختار دعا كرده، طلب خیر نمودند.

امام باقر(علیه السلام)نیز در ملاقات با پسر مختار، سه بار براى وى طلب رحمت كردند و در جواب پسر مختار، كه مى گفت مردم درباره پدر من مى گویند كه او كذّاب بوده است، فرمودند: «خدا منزّه است. آیا مختار نبود كه خانه هاى ما را ساخت و قاتلان ما را كشت و خون ما را طلب كرد؟ خدا او را رحمت كند. پدرم به من خبر داد كه مختار شب ها در خانه فاطمه، دختر على بن ابى طالب(علیه السلام)، مى رفت و او برایش زیرانداز مى گذاشت و تكیه گاه مى نهاد و مختار از او حدیث مى شنید ...»
هیچ حقّى از ما نزد كسى نبود، مگر این كه آن را طلب كرد و قاتلان ما را كشت و خونخواه ما شد.
همچنین در روایتى دیگر، امام باقر(علیه السلام)مى فرمایند: «از مختار بدگویى نكنید كه قاتلان ما را كشت و انتقام خون ما را گرفت و بیوه هاى ما را شوهر داد و در زمان تنگ دستى به ما كمك كرد.»
شنبه 23/10/1391 - 16:40
اهل بیت

گفتاری از حجت الاسلام شریعت زاده درباره دخت سه ساله حسین(ع)/ استنادات تاریخی وجود حضرت رقیه چیست؟


دیدم سر مقدس با زبان فصیح فرمود: اى دختر من ، مصیبت تو و رجز و تازیانه و روى خار مغیلان دویدن تو تمام شد، و اسیریت به پایان رسید. اى نور دیده ، چند شب دیگر به نزد ما خواهى آمد آنچه بر شما وارد شده صبر كن كه جز او مزد او شفاعت را در بردارد. حارث مى گوید: من خانه ام نزدیك خرابه شام بود، از اینكه حضرت به او فرموده بود نزد ما خواهى آمد منتظر بودم كى از دنیا مى رود، تا یك شبى شنیدم صداى ناله و فریاد از میان خرابه بلند است ، پرسیدم چه خبر است ؟ گفتند: حضرت رقیه علیها السلام از دنیا رفته است .
حسینیه«فردا»: آن هنگام که خورشید وجودت در گودی قتلگاه به خون نشست و لحظاتی بعد در افق کربلا طلوع کرد، آسمان تیره و تار شد.صدای برادرم علی بن الحسین(علیه السلام) را می‌شنیدم که به عمّه‌ام زینب کبری(سلام‌الله‌علیها) فرمود : این همان لحظه‌ای است که همه ارکان هستی، از زمان هبوط آدم(علیه السلام) تا قیامت کبری بر آن گریسته‌اند.زمین و زمان ناله می‌کرد و کودکان می‌دویدند. نبودی ببینی که دامنهایشان آتش گرفته بود و از گوشهایشان خون می‌چکید و من در آن میان مأمن و مأوایی جز دامن عمّه‌ام نداشتم. زمان به سختی می‌گذشت.قرار بر رفتن نداشتم. دوست داشتم که بیشتر نزدت می‌ماندم. اماّ مگر داغ تازیانه ها‌ بر جان کوچکم امان داده بود؟ کربلا جهنّم دشمنان تو شده بود و بهشت تو و یارانت. نمی‌توانستم چشم از چشمان به خون نشسته‌ات بردارم. مرا به زور می‌کشیدند. چقدر سخت بود جدا شدن از پاره‌پاره‌های وحی.





نباید ارادت مردم به حضرت رقیه(س) را تضعیف کرد

ثمره سال ها مسئولیت بعثه مقام معظم رهبری در حرم حضرت رقیه (س) دیدن کراماتی است که نقل هرکدام فرصتی طولانی می طلبد.حجت الاسلام شیخ محمود شریعت زاده خراسانی اما این روزها از برخی شبهه پراکنی ها درباره دخت سه ساله اباعبدالله (ع) گله مند است و این ها را از عوامل تضعیف تشیع می داند. در ایام شهادت حضرت رقیه (س) پای سخنان مسئول سابق بعثه رهبر معظم انقلاب در حرم حضرت رقیه نشستیم.

حجت الاسلام شریعت زاده ضمن اشاره به برخی مسائلی که درباره عدم وجود حضرت رقیه(س) مطرح می شود گفت: درباره اهل بیت(ع) عصمت و طهارت به هیچ وجه بدون اطلاع نباید سخن گفت . همه مسائل در این زمینه باید به صورت علمی و مستدل مطرح شود. اما درمورد وجود مقدس حضرت رقیه(س) روایات فروانی وجود دارد که حضرت اباعبدالله (ع) دختری داشته اند که خردسال هم بوده . حالا اینکه نامش چه بوده اقوال مختلف است .

این روحانی در بیان اسناد وجود حضرت رقیه گفت: مثلا در معالی السبطین نقل شده که حضرت دختری دارند به نام فاطمه صغیره که در ادامه گفته می شود این دختر المکنا بالرقیه . یعنی نامش فاطمه بوده و کنیه اش رقیه . در این زمینه روایات فراوان دیگری هم وجود دارد . حالا شاید برخی آقایان هم نظرات دیگری داشته باشند . اما نباید در این زمینه بزرگ نمایی شود.

حجت الاسلام شریعت زاده با بیان اینکه چند سال پیش مقبره حضرت سکینه دختر امیرالمومنین (ع) کشف شد گفت : طی عملیات عمرانی که چند سال پیش در شهر ذرعای سوریه انجام می شد بیل مکانیکی که در آنجا کار می کرد به سنگی برخورد که هرچه تلاش کردند نتوانستند جلوتر بروند . پس از بررسی متوجه سنگ قبری شدند که رویش نوشته شده بود مقبره سکینه بنت علی ابن ابیطالب(ع) .

حال اینکه غیر از سفینه البحار شیخ عباس قمی در هیچ منبعی نشانی از دختر دیگری غیر از زینب کبری و ام کلثوم برای امیرالمومنین (ع) یافت نمی شود. با این حال بنده اطلاع دارم وقتی خدمت مقام معظم رهبری موضوع اطلاع داده شد ایشان فرمودند آن مکان حفظ شود . و همچنین فرموده بودند چنین مکان هایی چون محل حضور مومنین و کسب معارف الهی است از پایگاه های شیعه است و ایشان کمک فروانی هم برای احداث حرم در آنجا کردند.

حجت الاسلام شریعت زاده ادامه داد: این را به طور مثال عرض کردم که اهمیت موضوع را برسانم . حال روایاتی که در باره حضرت رقیه(ع) موجود است از حضرت سکینه دختر حضرت علی(ع) بیشتر است.

بنده به چشم خودم در سال هایی در بعثه حضور داشتم کراماتی فراوان از این بزرگوار دیده ام . حاجات بسیاری از مومنین در آنجا برآورده شده . حتی جوانان زیادی را دیده ام که واسطه این دردانه امام حسین(ع) به درگاه الهی توبه کرده اند. سوال اینجاست که چرا برخی سعی دارند چنین پایگاه هایی را تضعیف کنند.

این همه عرض ارادت مردم به ایشان و توسلات و عزاداری ها به کدام حکم مسلم اسلام خدشه وارد می کند که عده ای تلاش دارند آن را تضعیف کنند. به نظرم در این گونه مسائل باید بسیار سنجیده و با مطالعه حرف زد .

منبع:عقیق

بررسی دیدگاهها درباب وجود حضرت رقیه(س) در کربلا

تذکر: گاهی درمورد وجود حضرت رقیه (س) شبهات و تردیدهایی مطرح می شود که نام ایشان در اکثر کتب نیامده و یا نامهای مشترک و مشابهی در آنها به چشم می خورد که با توجه به آن نمی توان به طور حتم بر وجود دختری به این نام اطمینان داشت.

در پاسخ باید متذکر شد که عدم ذکر نام «رقیه» در برخی منابع تاریخی نمی تواند دلیل بر خرافه بودن این شخصیت باشد؛ چرا که وجود نامهای اشتهاری(کنیه و لقب) در کنار نام اصلی افراد از رسومات رایج عرب است و همان گونه که عده ای معتقدند، حضرت رقیه(س) همان فاطمه صغری است که نامش در بسیاری از تواریخ ذکر شده است.

علاوه بر اینکه بر نام «رقیه» در کتاب شریف لهوف سید بن طاووس و نیز سایر کتب تصریح شده است.

مرحوم شیخ علی فلسفی در کتاب « حضرت رقیه (س)» می گوید در بیش از بیست کتاب، نام ایشان را رقیه دیده است.

1 - حائری صاحب کتاب معالی السبطین


در کتاب معالی السبطین حائری آمده است : « کانت للحسین(ع) بنت صغیره ....تسمی رقیه و کان لها ثلاث سنین»(9).

تعبیر« تسمی رقیه» نشان دهنده این مطلب است که «رقیه» نام اصلی ایشان نبوده بلکه به این اسم معروف بوده است.

2 - ابن ابی مخنف
ابن ابی مخنف نیز در مقتل الحسین درباره وداع حسین بن علی(ع) می نویسد : « ثم نادی یا ام کلثوم و یا زینب و یا سکینه و یا رقیه و یا عاتکه و یا صفیه...»

3 - شیخ بهایی ره
شیخ عباس قمی در نفس المهموم و منتهی الامال، ماجرای شهادت حضرت رقیه (علیهاالسلام) را از آن کتای کامل شیخ بهایی نقل می‏کند. هم چنین بسیاری از عالمان بزرگوار مطالب این کتاب را مورد تأیید، و به آن استناد کرده‏اند.

4 - سید بن طاووس ره
وی می‏نویسد: «شب عاشورا که حضرت سیدالشهداء (علیه‏السلام) اشعاری در بی وفایی دنیا می‏خواند، حضرت زینب (علیهاالسلام) سخنان ایشان را شنید و گریست.

امام (علیه‏السلام) او را به صبر دعوت کرد و فرمود: «خواهرم، ام کلثوم و تو ای زینب! تو ای رقیه و فاطمه و رباب! سخنم را در نظر دارید [و به یاد داشته باشید] هنگامی که من کشته شدم، برای من گریبان چاک نزنید و صورت نخراشید و سخنی ناروا مگویید [و خویشتن دار باشید].» بنابر نقل ایشان، نام حضرت رقیه (علیهاالسلام) بارها بر زبان امام حسین (علیه‏السلام) جاری شده است.


5 - طریحی در کتاب منتخب
وی سن حضرت رقیه (علیهاالسلام) را سه سال بیان نموده است. پس از او، فاضل دربندی (وفات: 1286 ه.ق) که آثاری هم چون اسرار الشهادة و خزائن دارد، مطالبی را از منتخب طریحی نقل کرده است.

بعدها سید محمد علی شاه عبدالعظیمی (وفات: 1334 ه .ق) در کتاب شریف الایقاد، مطالبی را از آن کتاب بیان کرده است. البته دیدگاه اول که از علامه حایری (وفات 1384 ه .ق) نقل شد از کتاب معالی السبطین از کتاب منتخب طریحی بهره برده است.


در کتاب احقاق الحق نیز آمده است:« ثم نادی یا ام کلثوم یا سکینه یا رقیه یا عاتکه یا زینب یا اهل بیتی علیکن منی السلام...»

مؤید تاریخی بر وجود رقیه(س)

سه شاهد قوی بر اثبات وجود ایشان در تاریخ ذکر شده است.
(1) ابتدا گفتگویی که بین امام و اهل حرم در آخرین لحظات نبرد حضرت سیدالشهدا (علیه‏السلام) هنگام مواجهه با شمر، رخ می‏دهد. امام رو به خیام کرده و فرمودند: «اَلا یا زِینَب، یا سُکَینَة! یا وَلَدی! مَن ذَا یَکُونُ لَکُم بَعدِی؟ اَلا یا رُقَیَّه وَ یا اُمِّ کُلثُومِ! اَنتم وَدِیعَةُ رَبِّی، اَلیَومَ قَد قَرَبَ الوَعدُ»؛ ای زینب، ای سکینه! ای فرزندانم! چه کسی پس از من برای شما باقی می‏ماند؟ ای رقیه و ای ام‏کلثوم! شما امانت‏های خدا بودید نزد من، اکنون لحظه میعاد من فرارسیده است.

(2) هم چنین در سخنی که امام برای آرام کردن خواهر، همسر و فرزندانش به آنان می‏فرماید، آمده است: «یا اُختَاه، یا اُم کُلثُوم وَ اَنتِ یا زَینَب وَ اَنتِ یا رُقَیّه وَ اَنتِ یا فاطِمَه و اَنتِ یا رُباب! اُنظُرنَ اِذا أنَا قُتِلتُ فَلا تَشقَقنَ عَلَیَّ جَیباً وَ لا تَخمُشنَ عَلَیَّ وَجهاً وَ لا تَقُلنَ عَلیَّ هِجراً»؛ خواهرم ،ام کلثوم و تو ای زینب! تو ای رقیه و فاطمه و رباب! سخنم را در نظر دارید [و به یاد داشته باشید] هنگامی که من کشته شدم، برای من گریبان چاک نزنید و صورت نخراشید و سخنی ناروا مگویید.

(3) سیف بن عمیره از اصحاب امام صادق علیه السلام در شعری دوبار نام حضرت رقیه را آورده:
وعبیدکم سیف فتی ابن عمیرة عبد لعبد عبید حیدر قنبر
و سکینة عنها السکینة فارقت لما ابتدیت بفرقة و تغیر
و رقیة رق الحسود لضعفها و غدا لیعذرها الذی لم یعذر
و لام کلثوم یجد جدیدها لثم عقیب دموعها لم یکرر
لم انسها و سکینة و رقیة یبکینه تبحسّر و تزخّر
یدعون امهم البتولة فاطما دعوی الحزین الوالة المتحیر
یا امنا هذا الحسین مجدلا ملقی عفیرا مثل بدر مزهر
فی تربها متعفرا و مضخما جثمانة بنجیع دم احمر

این شخص و شعرش در کتب رجالی معتبر آمده اند که به چند نمونه اشاره می کنیم:
شیخ فخرالدین طریحی در المنتخب (متوفی: ۱۰۸۵ ه. ق)
علامه حلی در خلاصة الاقوال
ابن داود در رجالش
شیخ طوسی در فهرست
شیخ طوسی در رجالش
نجاشی در رجالش

ذکر مصیب حضرت رقیه

در كتاب «مبكی العیون» آمده است كه : در شب شام غریبان حضرت زینب (سلام الله علیها) در زیر خیمه نیم سوخته ، اندكی به خواب فرو رفت . ناگاه در عالم خواب حضرت زینب(سلام الله علیها) مادر خود حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) را دید. او به مادر خویش عرض كرد :« مادرجان ! آیا از حال ما خبر داری ؟!»
حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) فرمودند : «من طاقت شنیدن ندارم» . حضرت زینب(سلام الله علیها) عرضه داشت : «پس من شكوه و شكایت خویش را به چه كسی بگویم ؟»
حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) فرمودند : «آن گاه كه سر از تن فرزندم حسین (علیه السلام) جدا كردند ، من حضور داشتم و شاهد این قضیه بودم . اینك از جای برخیز و حضرت رقیه(سلام الله علیها) را پیدا كن» . حضرت زینب(سلام الله علیها) از خواب برخواست . رقیه(سلام الله علیها) را صدا می كرد ، اما پاسخی نمی شنید . سرانجام با خواهرش حضرت ام كلثوم در حالی كه گریه می كردند و ناله سر می دادند ، از خیمه بیرون آمدند و برای پیدا كردن حضرت رقیه(سلام الله علیها) به راه افتادند . ناگاه در نزدیكی قتلگاه صدای حضرت رقیه(سلام الله علیها) را شنیدند . جلوتر آمدند تا اینكه به پیكرهای آغشته به خون رسیدند . در این هنگام مشاهده كردند كه حضرت رقیه(سلام الله علیها) خود را بر روی پیكر پاك و مطهر پدر بزرگوارش حضرت امام حسین) ع) انداخته و در حالی كه دستهایش را به سینه پدر چسبانده با او درد و دل می كند . حضرت زینب(سلام الله علیها) او را نوازش كرد . در این هنگام حضرت سكینه(سلام الله علیها) آمد و آنها با هم به خیمه گاه برگشتند . در بین راه حضرت سكینه(سلام الله علیها) از حضرت رقیه(سلام الله علیها) پرسید : «چگونه پیكر پدر را در این شب تیره و تار پیدا كردی ؟!» حضرت رقیه(سلام الله علیها) پاسخ داد : «آنقدر پدر را صدا كردم و پدر پدر گفتم تا اینكه صدای پدرم را شنیدم كه فرمود : «اینجا بیا ، من اینجا هستم» . (200 داستان از فضایل و كرامات حضرت زینب ، ص 113).

در كتاب بحر الغرائب ، جلد 2، قریب به این مضامین مى نویسد: حارث كه یكى از لشگریان یزید بود گفت : یزید دستور داد سه روز اهل بیت علیه السلام را در دم دروازه شام نگاه بدارند تا چراغانى شهر شام كامل شود. حارث مى گوید: شب اول من به شكل خواب بودم ، دیدم دخترى كوچك بلند و نگاهى كرد. دید لشگر از خستگى راه خوابیده اند و كسى بیدار نیست ، اما فورا از ترسش بازنشست و باز بلند شد و چند قدم آمد به طرف سر امام حسین علیه السلام كه بر درختى كه نزدیك خرابه دم دروازه شام آویزان بود. آرى ، به طرف آن درخت و سر مقدس آمد و از ترس ‍ برگشت ، تا چند مرتبه . آخر الامر زیر درخت ایستاد و به سر مقدس امام حسین علیه السلام پایین آمد و در مقابل نازدانه قرار گرفت و رقیه سلام الله علیها گفت : السلام علیك یا ابتاه و امصیبتاه بعد فراقك و اغربتاه بعد شهادتك .
بعد دیدم سر مقدس با زبان فصیح فرمود: اى دختر من ، مصیبت تو و رجز و تازیانه و روى خار مغیلان دویدن تو تمام شد، و اسیریت به پایان رسید. اى نور دیده ، چند شب دیگر به نزد ما خواهى آمد آنچه بر شما وارد شده صبر كن كه جز او مزد او شفاعت را در بردارد. حارث مى گوید: من خانه ام نزدیك خرابه شام بود، از اینكه حضرت به او فرموده بود نزد ما خواهى آمد منتظر بودم كى از دنیا مى رود، تا یك شبى شنیدم صداى ناله و فریاد از میان خرابه بلند است ، پرسیدم چه خبر است ؟ گفتند: حضرت رقیه علیها السلام از دنیا رفته است . (نقل از كتاب حضرت رقیه ص 26)

شنبه 23/10/1391 - 16:37
اهل بیت
السلام علیک یا امام الرئوف،السطان ابالحسن...

دو روایت از شهادت امام رضا/روایت آیت‌الله بهجت از آداب زیارت امام و کرامات توسل/ جایگاه زائران رضا کجاست؟

در همین حرم حضرت رضا علیه السلام چه کراماتی مشاهده شده است. کسی در رؤیا دید که به حرم حضرت رضا علیه السلام مشرف شده و متوجه شد که گنبد حرم شکافته شد و حضرت عیسی و حضرت مریم علیهما السلام از آنجا وارد حرم شدند. تختی گذاشتند و آن دو بر آن نشستند و حضرت رضا علیه السلام را زیارت کردند.
سرویس حسینیه «فردا»: شاید حرف‌ها داشته باشد اینکه ماه صفر و کوله بار اندوه و غم‌اش با امام رضا به پایان می‌رسد. کاش این لحظه‌ها را مشهد می‌بودیم و کاش چشم‌هامان را که می‌گشودیم پنجره فولاد را می‌دیدیم. اما می‌دانیم که امام‌مان از همین‌جا نیز حالمان را نظاره می‌کند، چه اینکه او رئوف است. در آخرین شب ماه صفر، حزن خویش را در شهادت هشتمین نور الهی جاری می‌سازیم و از وجود علی بن موسی الرضا طلب برکت می کنیم.



مقام رضوان چگونه حاصل می‌شود؟

علامه جوادی آملی: هیچ موجودی از هیچ موجود دیگری راضی نمی‌شود، مگر به وساطت مقام امام هشتم؛ هیچ انسانی به هیچ توفیقی دست نمی یابد و خوشحال نمی شود، مگر به وساطت مقام رضوان رضا (سلام الله علیه)؛ و هیچ نفس مطمئنه ای به مقام راضی و مَرضی بار نمی‌یابد، مگر به وساطت مقام امام رضا! او نه چون به مقام رضا رسیده است، به این لقب ملقّب شده است! بلکه چون دیگران را به این مقام می‌رساند، ملقّب به رضا شد.

 

ممکن است در بین آحاد امّت کسانی باشند که به مقام رضوان راه پیدا کنند؛ چون پایان بخش سورة مبارکة فجر که فرمود: یا أیَّتُهَا النَّفسُ المُطمَئِنَهُ ارْجِعِی إلی رَبِّکِ راضِیَهً مَرضِیَّه (1)مخصوص ائمه (ع) نیست، شامل سائر انسانهای ملکوتی‌منش هم می‌شود. ممکن است در بین امّت کسانی باشند که دارای نفس مطمئنه و نائل به مقام راضِیَهً مَرضِیَّهً بشوند، امّا رضا نخواهند بود! آنها جزء امّت‌اند، ولی امام رضا (ع) واسطه است که چنین افرادی در بین امّت به مقام راضِیَهً مَرضِیَّهً راه پیدا می کنند.

 

اهداف جزئی هم مشمول این اصل کلّی است. اگر کسی در کارهای جزئی موفق شد و راضی شد؛ چه بداند، چه نداند به برکت امام رضا(ع) است. اگر فرزندی کوشید، رضای پدر و مادر را فراهم کرد؛ چه بداند و چه نداند، به وساطت مقام امام رضا(ع) است. و اگر عالم حوزوی یا اندیشور دانشگاهی به مقام علم و دانش بار یافت و بر کُرسی استادی تکیه زد و راضی شد؛ چه بداند، چه نداند به وساطت مقام ایشان است.

 

 

 

وجود مبارک امام هشتم (ع) وقتی وارد سرزمین مرو و خراسان شد؛ آنروز مسئلة رسمی خراسان، مسئله امامت،‌ رهبری، خلافت و مانند آن بود. عدّه ای بر این پندار باطل بودند که رهبر را باید مردم انتخاب بکنند! امامت انتخابی است و سقیفة بنی ساعده هم شاهد آنها بود. عباسیّه بر این پندار بودند،‌ بنی العباس فکرشان این بود که رهبری انتخابی است!

 

وجود مبارک امام از آنها سئوال کرد: مسئله رسمی خراسان کنونی چیست؟ عرض کردند: مسئله ولایت و رهبری است که عدّه ای باورشان این است که رهبر را مردم باید انتخاب بکنند. آنگاه وجود مبارک امام رضا (ع) طبق نقل مرحوم کُلینی (رض) فرمود: من امامت و رهبری را تشریح کنم تا معلوم بشود که امامت انتخابی نیست.

 

آنگاه مطلبی را فرمود که بخشی از آن معارف و مطالب به این مضمون در کافی ضبط شده است؛ اَلإمامُ واحِدُ دَهرِهِ لا یُدانِیهِ اَحَدْ وَ هُوَ بِحِیثتُ النَّجمْ مِنْ یَدِ المُتَناوِلینْ، إینَ العُقُولُ مِنْ هذا؟ إینَ الاِختیارُ مِنْ هذا؟ (2) فرمود: امام آن انسان کاملی است که در عصر خود، در روی زمین دوّمی ندارد. او مثل اعلای لیسَ کَمِثلِهِ شِیء است،‌ او مظهر لیسَ کَمِثلِهِ شِیء است. مگر مظهر لیسَ کَمِثلِهِ شِیء همتا دارد؟ وقتی همتا نداشت، در دسترس فکر دیگری نیست که دیگری او را بشناسد!

 

از باب تشبیه معقول به محسوس چنین فرمود: همانطوری که ستاره‌های آسمان در دسترس بشر عادی نیست، اوج مقام امامت و رهبری هم در دست بشر عادی نیست. همانطوری که با دست نمی شود ستارة آسمان را گرفت، با فکر بشر عادی هم نمی شود خلیفة الله را و امام معصوم را شناخت! إینَ العُقُولُ مِنْ هذا؟ إینَ الاِختیارُ مِنْ هذا؟ کجا عقل مردم می تواند امام را بشناسد، تا او را در سقیفه اختیار بکند، انتخاب بکند! امام را جز امام آفرین احدی نمی شناسد؛‌ او می‌شناسد، او می‌پروراند، او نصب می‌کند و مانند آن. إینَ العُقُولُ مِنْ هذا و إینَ الاِختیارُ مِنْ هذا؟

 

دو روایت از نحوه شهادت امام رضا(ع)

 

 

در گزارشهای رسیده، دو سبب برای شهادت امام رضا علیه السلام ذکر گردیده است.

 

گزارش اول: آب انار مسموم

 

عبد اللَّه بن بشیر نقل می کند: مأمون به من دستور داد تا ناخنهایم را بیش از حد معمول بلند كنم و در این مورد به کسی هم چیزی نگویم. من نیز چنان كردم.

 

روزی مرا خواست و چیزى شبیه به تمر هندى به من داد و گفت: این را با دو دست خود خوب بمال و ورز بده. من نیز چنان كردم. سپس برخاست و مرا تنها گذاشت و نزد حضرت رضا علیه السّلام رفت و گفت: حال شما چگونه است؟ فرمود: امیدوارم امروز بهتر شوم، مأمون گفت: من نیز بحمداللَّه امروز خوبم. سپس مامون پرسید: آیا امروز پرستاران و خدمتگزاران خدمت شما رسیده اند؟ حضرت فرمود: نه.

 

مأمون قیافه ای خشمناك به خود گرفت و بر سر خادمان خود فریاد زد (كه چرا رسیدگى به حال آن حضرت نكرده‏اند).

 

بعد هم گفت: همین الآن آب انار را بگیر و بخور كه براى رفع این بیمارى چاره ای جز خوردن آن نیست. عبداللَّه بن بشیر می گوید: مأمون به من گفت: براى ما انار بیاور. من هم آوردم. بعد مأمون رو کرد به من و گفت: با دست خود آن را فشار بده و آبش را بگیر. من هم این کار را کردم. مأمون آن آب انار را با دست خود به حضرت رضا علیه السلام خورانید و همان باعث شهادت حضرتش شد. ایشان پس از نوشیدن آن آب انار مسمومی که مأمون به او نوشانید دو روز بیشتر زنده نبودند. (1)

 

 

گزارش دوم: انگور آغشته به سَمّ

 

از محمد بن جَهْم‏ نقل شده که امام رضا علیه السلام به انگور علاقه مند بود. [زمانی که مأمون آهنگ قتل او را کرد] مقدارى انگور براى آن حضرت تهیه كردند و چند روز با سوزنهاى زهر آلود كه به کاری ترین زهرها آلوده شده بودند حبه های آن را آلوده به سمّ کردند. آنگاه آنها را حضور امام رضا علیه السلام آوردند. حضرت رضا علیه السلام پس از تناول انگور زهر آلود رنجور شده و بدین وسیله به شهادت رسید. (2)

 

اباصلت هروی می گوید: وقتی مأمون از محضر امام علیه السلام خارج شد من داخل شدم. همین که حضرت مرا دید به من فرمود: « یَا أَبَا الصَّلْتِ قَدْ فَعَلُوهَا » ؛ اباصلت! بالاخره کارخودشان را کردند. اباصلت می گوید: بعد از این جمله شنیدم که حضرت شروع به حمد و ستایش الهی کرد. (3)

 

 

مراسم و محل دفن آن حضرت

 

شیخ مفید (ره) می نویسد:

 

پس از شهادت امام رضا علیه السلام؛ مأمون یک شبانه روز خبر شهادت ایشان را مخفی کرد. بعد از آن سراغ محمد بن جعفر (عموی آن حضرت) و جماعتی از آل ابی طالب که در خراسان بودند فرستاد. چون حاضر شدند خبر رحلت آن حضرت را به ایشان داد و شروع به گریستن کرد. مأمون خود را بسیار بی تاب نشان داد.

 

او جنازه آن بزرگوار را صحیح و سالم نشان ایشان داد و آنگاه خطاب به آن جسد مطهر كرده گفت: اى برادر بر من دشوار است تو را در این حال ببینم. من آرزو داشتم كه پیش از تو بمیرم (و تو جانشین من باشى) ولى خدا نخواست. سپس دستور داد آن حضرت را غسل داده كفن و حنوط كنند و خود جنازه را برداشت و به همین جایى كه اكنون حضرت مدفون است آورد و به خاك سپرد.

 

همین محل در آن زمان، خانه حمید بن قحطبه بود که در دهى از شهر طوس به نام سناباد (نزدیكى نوقان) قرار داشت. قبر هارون الرشید (پدر مأمون) هم همانجا بود. قبر شریف حضرت رضا علیه السّلام رو به قبله و جلوتر از قبر هارون قرار گرفته است. (4)

 

 

پاسخ به یک سوال مهم

 

شاید این سوال به ذهن بیاید که آیا فاصله ای به این نزدیکی که میان قبر هارون (قاتل امام کاظم علیه السلام) و قبر شریف امام رضا علیه السلام وجود می تواند آثار و برکاتی را از آن حضرت برای آن ملعون به همراه داشته باشد؟

پاسخ این است که اگر عقاید فردی از جهت اصول دین و اعتقاد به امامت و ولایت حضرات معصومین درست باشد و در عمل دچار کاستی ها و معاصی شده باشد چنین همجواری ایی می تواند موثر باشد ( نمونه های فراوانی از این دست رخ داده و نقل هم شده است)

اما اگر فردی از نظر عقیده و عمل جرثومه فساد و انحراف بود و مانند هارون جنایتی به مانند قتل امام معصوم علیه السلام در پرونده اش ثبت شده بود ؛ چنین کسی به محض جدا شدن از این دنیا بلافاصله وارد جهنم برزخی می شود.

در روایت آمده است انسان که از دنیا می رود اگر اهل ایمان عمل صالح باشد قبر او (یعنی عالم برزخی که او با انتقال از این دنیا وارد آنجا می شود) باغی از باغهای بهشت خواهد بود و اگر اهل کفر و فساد بود قبرش گودالی از گودالهای جهنم.

امام صادق علیه السلام فرمود:

إِنَّ لِلْقَبْرِ كَلَاماً فِی كُلِّ یَوْمٍ یَقُولُ ... أَنَا رَوْضَةٌ مِنْ رِیَاضِ الْجَنَّةِ أَوْ حُفْرَةٌ مِنْ حُفَرِ النَّارِ. (5)

قبر، عبارتی دارد که هر روز (مرتب) تکرار می کند؛ می گوید: من باغی از باغهای بهشت یا گودالی از گودالهای جهنم هستم.

البته واضح است این دوگانگی و اختلاف به نسبت افرادی هستند که در آن وارد می شوند.

نمونه ای واقعی برای این روایت که قرآن از آن خبر می دهد.

قرآن کریم در مورد قوم کافر و فاسد حضرت نوح علیه السلام تعبیری به کار می برد که ما را در فهم این روایت و آن قانون کلی بسیار یاری می کند. قرآن می فرماید: قوم کافر و جبّار نوح علیه السلام بعد از عصیان و نافرمانی گرفتار عذاب الهی شده و در آب فراوان غرق شدند و همینکه در آب غرق شدند و مردند وارد آتش جهنم شدند.«أُغْرِقُوا فَأُدْخِلُوا ناراً» (6) غرق شدند و بلافاصله وارد آتش شدند.

یعنی با اینکه محل مرگ و دفن آنها آب بود اما آنها بلافاصله پس از هلاکت وارد جهنم برزخی خود شدند.

جریان هارون و مامون و دیگر ظالمان عالم نیز هینگونه است یعنی بلافاصله پس از مرگشان وارد جهنم برزخی خود می شوند و قرار گرفتن جسم پلیدشان در کنار حضرات معصومین علیهم السلام تاثیری در سوز و گداز آنها ندارد.

به علاوه اینکه خداوند متعال با جمله ای که به پیامبرش می فرماید کاملا روشن می کند که اگر کسی اهل ایمان و عمل صالح مبتنی بر آن ایمان نبود دعا و طلب مغفرت کسی حتی برترین مخلوقات الهی یعنی رسول خدا صلی الله علیه وآله هم در مورد او اثر نخواهد کرد.

«اسْتَغْفِرْ لَهُمْ أَوْ لا تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ إِنْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعینَ مَرَّةً فَلَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ ذلِكَ بِأَنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقینَ» (7)

چه براى آنان آمرزش بخواهى؛ چه نخواهى [یكسان است‏] اگر براى آنان هفتاد بار هم آمرزش بخواهى، خدا هرگز آنان را نخواهد آمرزید؛ زیرا آنان به خدا و پیامبرش كفر ورزیدند و خدا گروه فاسقان را هدایت نمى‏كند.

پی نوشت:

1. الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، ج‏2، ص: 270

2. همان ص270-271

3. همان ص 270

4. همان ص 271

5. الكافی، ج‏3، ص: 242

6. آیه 25 سوره نوح علیه السلام

7. آیه 79 سوره توبه



بیانات آیت‌الله بهجت درباره زیارت امام رضا (علیه السلام)

آیت الله بهجت (ره): «زیارت شما قلبی باشد. در موقع ورود اذن دخول بخواهید، اگر حال داشتید به حرم بروید. هنگامی که از حضرت رضا علیه السلام اذن دخول می طلبید و می گویید:

«أأدخل یا حجة الله: ای حجت خدا، آیا وارد شوم؟»

به قلبتان مراجعه کنید و ببینید آیا تحولی در آن به وجود آمده و تغییر یافته است یا نه؟ اگر تغییر حال در شما بود، حضرت علیه السلام به شما اجازه داده است. اذن دخول حضرت سیدالشهداء علیه السلام گریه است، اگر اشک آمد امام حسین علیه السلام اذن دخول داده اند و وارد شوید.

اگر حال داشتید، به حرم وارد شوید. اگر هیچ تغییری در دل شما بوجود نیامد و دیدید حالتان مساعد نیست، بهتر است به کار مستحبی دیگری بپردازید. 3 روز، روزه بگیرید و غسل کنید و بعد به حرم بروید و دوباره از حضرت اجازه ورود بخواهید.

زیارت امام رضا علیه السلام از زیارت امام حسین علیه السلام بالاتر است، چرا که بسیاری از مسلمانان به زیارت امام حسین علیه السلام می روند. ولی فقط شیعیان اثنی عشری به زیارت حضرت امام رضا علیه السلام می آیند.

بسیاری از حضرت رضا علیه السلام سؤال کردند و خواستند و جواب شنیدند، در نجف، در کربلا، در مشهد مقدس، کسی مادرش را به کول می گرفت و به حرم می برد. چیزهای عجیبی را می دید.

ملتفت باشید! معتقد باشید! شفا دادن الی ما شاءالله! به تحقق پیوسته. یکی از معاودین عراقی غده ای داشت و می بایستی مورد عمل جراحی قرار می گرفت. خطرناک بود، از آقا امام رضا خواست او را شفا بدهد، شب حضرت معصومه علیها السلام را در خواب دید که به وی فرمود: «غده خوب می شود. احتیاج به عمل ندارد»! ارتباط خواهر و برادر را ببینید که از برادر خواسته، خواهر جوابش را داده است.

همه زیارتنامه ها مورد تأیید هستند. زیارت جامعه کبیره را بخوانید. زیارت امین الله مهم است. قلب شما بخواند. با زبان قلب خود بخوانید. لازم نیست حوائج خود را در محضر امام علیه السلام بشمرید. حضرت علیه السلام می دانند! مبالغه در دعاها نکنید! زیارت قلبی باشد. امام رضا علیه السلام به کسی فرمودند:

«از بعضی گریه ها ناراحت هستم»!

پس از حادثه بمب گذاری در حرم مطهر حضرت رضا علیه السلام حضرت به خواب کسی آمدند، سؤال شد. «در آن زمان شما کجا بودید؟ فرمودند: «کربلا بودم»

این جمله دو معنی دارد:

معنی اول اینکه حضرت رضا علیه السلام آن روز به کربلا رفته بودند.

معنی دوم یعنی این حادثه در کربلا هم تکرار شده است. دشمنان به صحن امام حسین علیه السلام ریختند و ضریح را خراب کردند و در آن جا آتش روشن کردند!

کسی وارد حرم حضرت رضا علیه السلام شد، متوجه شد سیدی نورانی در جلوی او مشغول خواندن زیارتنامه می باشد، نزدیک او شد و متوجه شد که ایشان اسامی معصومین -سلام الله علیهم- را یک یک با سلام ذکر می فرمایند. هنگامی که به نام مبارک امام زمان -عجل الله تعالی فرجه الشریف رسیدند سکوت کردند! آن کس متوجه شد که آن سید بزرگوار خود مولایمان امام زمان-سلام الله علیه و ارواحنا له الفداء- می باشد.

در همین حرم حضرت رضا علیه السلام چه کراماتی مشاهده شده است. کسی در رؤیا دید که به حرم حضرت رضا علیه السلام مشرف شده و متوجه شد که گنبد حرم شکافته شد و حضرت عیسی و حضرت مریم علیهما السلام از آنجا وارد حرم شدند. تختی گذاشتند و آن دو بر آن نشستند و حضرت رضا علیه السلام را زیارت کردند.

روز بعد آن کس در بیداری به حرم مشرف گردید. ناگهان متوجه شد حرم کاملاً خلوت می باشد! حضرت عیسی و حضرت مریم علیهما السلام از گنبد وارد حرم شدند و بر تختی نشستند و حضرت رضا علیه السلام را زیارت کردند. زیارت نامه می خواندند. همین زیارت نامه معمولی را می خواندند! پس از خواندن زیارتنامه از همان بالای گنبد برگشتند. دوباره وضع عادی شد و قیل و قال شروع گردید حال آیا حضرت رضا علیه السلام وفات کرده است؟

حرف آخر اینکه: عمل کنیم به هر چه می دانیم. احتیاط کنیم در آنچه خوب نمی دانیم. با عصای احتیاط حرکت کنیم.»


روایت آیت‌الله تهرانی از جایگاه زائران امام هشتم



آیت الله مجتبی تهرانی (ره):
روایتی از امام هشتم علیه‎السلام نقل شده که فرمودند: «إِنَّا أَهْلُ بَیْتٍ نَرَى وَعْدَنَا عَلَیْنَا دَیْناً کَمَا صَنَعَ رَسُولُ اللَّهِ». ما اهل بیتی هستیم‎ که اگر وعده‎ای به کسی دادیم، آن را دِین خودمان می‎بینیم و به آن ملتزم هستیم؛ همان‎طور که پیغمبر اکرم نیز این‏گونه بود.

* وعده امام رضا(ع) به کسانی که به زیارت ایشان می‌روند

روایت دیگری از امام هشتم علیه‎السلام وارد شده که حضرت به کسانی که مزار او را زیارت کنند، وعده داده ‏اند که در حساس‎ترین موقعیت‎ها به داد ایشان برسند. ما دنیا و آخرتمان را مدیون امام هشتم علیه‎السلام هستیم. یکی از نعمت‎های بزرگ الهی برای ما این است که موفق شدیم مزار او را زیارت کنیم.

همه ما کم‏ و بیش مدیون امام رضا علیه‏السلام هستیم. با این حال، حضرت می‎فرماید: من مدیون شما هستم که آمدید مرا زیارت کردید! اما من جواب می‏دهم قربانت بروم! یا امام هشتم! چرا شما مدیون ما باشی؟! ما همه مدیون شما هستیم؛ هم در دنیا و هم در آخرت!


کرامتی حاصل از توسل به امام رضا (علیه السلام)

آیت الله بهجت (ره) اینگونه نقل می کنند:
كار به جایى رسیده كه در ابتلائات هم حال دعا كردن نداریم. در حدود سى چهل سال پیش جوان شكسته بندى در قم نقل كرد كه روزى زن مُحَجَّبِه اى به درِ مغازه ى من آمد و اظهار داشت كه استخوان پایم از جا در رفته و مى خواهم آن را جا بیندازى، ولى در بازار نمى شود. چون مى ترسم صدایم را افراد نامحرم بشنوند، اگر اجازه مى دهى به منزل برویم.

قبول كردم و حدود سیصد تومانى را كه در دخل داشتم با خود برداشتم و درِ مغازه را بستم و به دنبال آن زن روانه شدم، تا این كه به منزل ایشان وارد شدیم. آن زن درِ خانه را از داخل بست، متوجّه شدم كه قصد دیگرى دارد، درِ خانه را هم از داخل بسته بود، و مرا نیز تهدید مى كرد كه در صورت مخالفت، به جوان هاى بیرون منزل خبر مى دهم تا به خدمتت برسند!

به او گفتم: سیصد تومان همراه دارم، بیست تومان هم در مغازه دارم، همه را به تو مى دهم، دست بردار. فایده نداشت، پیوسته اصرار مى نمود و تهدید مى كرد. از سوى دیگر، آن زن آن قدر به من نزدیك بود كه حال دعا و توسّل هم نداشتم، به گونه اى كه گویا بین من و دعا حایل و مانعى ایجاد شده بود.

سرانجام، به حسب ظاهر به خواسته ى او تن در دادم و حاضر شدم و اظهار رضایت نمودم و او را به گونه اى از خود دور كردم و براى تهیّه ى چیزى فرستادم. در این هنگام دیدم حال دعا پیدا كرده ام. فورا به امام رضا ـ علیه السّلام ـ متوسّل شدم كه اگر عنایتى نفرمایى و مرا نجات ندهى و این بلا را رفع نكنى، دست از شغلم بر مى دارم. گویا آن جوان به قصد تقرّب و قضاى حوایج مؤمنین این را از آن حضرت تقاضا كرده بوده و آن شغل هم به نظر و توجه آن حضرت بوده است. مى گوید در همین اثنا دیدم سقف دالان شكافته شد و پیرزنى از سقف به زیر آمد! فهمیدم توسّلم مستجاب شد.

بعد از این قضیّه، از كرامت و عنایت خداوند متعال به او این بود كه آتش دنیایى به آن دستش كه آن را به پاى آن زن گذاشته بود، اثر نمى كرد به گونه اى كه حتّى مى توانست ذغال گداخته را با آن دست مانند انبر بگیرد و بردارد! چه مقامات، چه كرامات، با چه ریاضات و گرفتارى ها!

در این حین زن صاحب خانه هم آمد، به پیر زن گفت: چه مى خواهى و براى چه آمده اى؟ گفت: در این همسایگى نزدیك شما وضع حمل نموده اند، آمده ام مقدارى پارچه ببرم، گفت: از كجا آمده اى؟ گفت: از درِ خانه، با این كه من دیدم از سقف خانه وارد شد!

در هر حال، آن دو با هم به گفت و گو پرداختند و من هم فرصت را غنیمت شمرده به سمت درِ منزل پا به فرار گذاشتم. زن به دنبالم آمد و گفت: كجا مى روى؟! گفتم: مى روم درِ خانه را ببندم. گفت: من در را بسته ام. گفتم: آرى! به همین دلیل كه پیرزن از آن وارد خانه شد! به سرعت به سوى در رفتم و از خانه و از دست او نجات یافتم. وقتى مطلّع شد كه فرار مى كنم، از پشت سر یك فحش به من داد و آب دهان به رویم انداخت، كه در آن حال براى من از حلوا شیرین تر بود.

آقاى یاد شده مى گوید: بعد به خدمت مرحوم آقا سیّد محمّد تقى خوانسارى ـ رحمه اللّه ـ جریان فحش و ناسزا و آب دهان انداختن به رویم را براى ایشان نقل كردم، ایشان فرمودند: اى كاش آن فحش ها و اذیت ها را به من مى كردند، اى كاش آن آب دهان را به صورت من مى انداختند. وقتى كه آقا چنین فرمودند: حالت آرامش در من پیدا شد، ولى بعد از آن دیگر آن اذیت ها و وقایع تكرار نشد.

آقایى كه این جریان را نقل كرد اهل علم نبود، به حسب ظاهر جوانى از عوام و با ظاهری موجه بود. در هر حال این گونه از حرام فرار كرده بود، در آن زمان كه بى دینى رواج داشت و در میان جوان ها افراد متدیّن كم پیدا مى شدند!

بعد از این قضیّه، از كرامت و عنایت خداوند متعال به او این بود كه آتش دنیایى به آن دستش كه آن را به پاى آن زن گذاشته بود، اثر نمى كرد به گونه اى كه حتّى مى توانست ذغال گداخته را با آن دست مانند انبر بگیرد و بردارد! چه مقامات، چه كرامات، با چه ریاضات و گرفتارى ها!
شنبه 23/10/1391 - 16:33
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته