• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 257
تعداد نظرات : 411
زمان آخرین مطلب : 4821روز قبل
آموزش و تحقيقات

هر کدام از ما دارای یک طرح اولیه ای از پول و موفقیت هستیم که تاکنون در ضمیر ناخوداگاه ما نفوذ کرده است و این طرح اولیه بیشتر از هر مورد دیگری, سرنوشت دارایی ما را رقم می زند.برای مقایسه , اجازه بدهید آن را به طرح اولیه ساخت یک خانه که طرح اولیه یا نقشه اولیه با آن کارخانه خاص است, تشبیه کنم. پس طرح اولیه پول شما به طورساده عبارت است از: برنامه ای از پیش تعین شده , در ارتباط با پول که در ذهن شما موجود است. می خواهم به شما فرمولی بی نهایت مهم را معرفی کنم که نشان می دهد چگونه واقعیت دارایی های خود را بسازید. که به اصطلاح به آن فرآیند تجلی ساختن گفته می شود و چنین است:

فکر------> احساس------>عمل = نتیجه

طرح اولیه پول که در ذهن خود دارید, ترکیبی از افکار, احساسات و اعمال شما در زمینه پول و ثروت است . خوب, این طرح اولیه پول, در ذهن ما چگونه شکل می گیرد؟ پاسخ آن ساده است.طرح اولیه پول اصولا شامل اطلاعات و یا برنامه هایی می باشد که در گذشته و به ویژه موقعی که نوجوان بودید, دریافت کرده اید. منابع اولیه شکل گیری این طرح در ذهن شما چه کسانی بوده اند؟ برای اغلب مردم این افراد عبارتند از: پدر, مادر, خواهر, برادر دوستان , الگوهای شخصیتی, معلمان, رهبران مذهبی, وسایل ارتباط جمعی و فرهنگ که کمتر از آن نام برده می شود. اجازه بدهید فرهنگ را در نظر بگیریم. آیا این مطلب که هر فرهنگ شیوه نگرش خاصی در فکر کردن و سروکار داشتن با پول دارد وبا برداشت فر هنگ های دیگر در این زمینه متفاوت است, غلط است؟ آیا فکر می کنید نوزادی که به دنیا می آید, با نگرشی که به پول دارد به دنیا می آید؟ و یا با نحوه سروکار داشتن با پول و ثروت را بعدا یاد می گیرد؟

درست است.

هر کودکی برای اینکه چطور نسبت به پول فکر و یا عمل کند, آموزش می بیند.این مطلب در مورد شما, من وهمه نیز صدق می کند. شما یاد گرفته اید که چطور وقتی به پول می رسید فکر و عمل نمایید. این آموزش ها شما را طوری شرطی کرده است که برای بقیه زندگی خود به طور خودکار پاسخ لازم را بدهید. مگر اینکه مورد ارزیابی قرار گرفته و پرونده های ذهن خود را در مورد پول, مورد تجدید نظر قرار دهید.در تمام عرصه های زندگی خود و از جمله زمینه مربوط به پول و ثروت به سه صورت تربیت می شویم:

1- کلامی و لفظی : یعنی اینکه وقتی جوان تر بودید چه مواردی را شنیده اید؟

2- الگوگیری : یعنی اینکه وقتی جوان تر بودید چه مواردی را دیده اید؟

3- رویدادهای خاص : یعنی اینکه وقتی جوان تر بودید چه تجربه ای را آموخته اید؟

دوشنبه 9/12/1389 - 14:7
داستان و حکایت

یک شب، حدود ساعت ٥/١١ بعدازظهر، یک زن مسن سیاه پوست آمریکایى در کنار یک بزرگراه و در زیر باران شدیدى که می‌بارید ایستاده بود. ماشینش خراب شده بود و نیازمند استفاده از وسیله نقلیه دیگرى بود. او که کاملاً خیس شده بود دستش را جلوى ماشینى که از روبرو می‌آمد بلند کرد. راننده آن ماشین که یک جوان سفیدپوست بود براى کمک به او توقف کرد. البته باید توجه داشت که این ماجرا در دهه ١٩٦٠ و اوج تنش‌هاى میان سفیدپوستان و سیاه‌پوستان در آمریکا بود. مرد جوان آن زن سیاه‌پوست را به داخل ماشینش برد تا از زیر باران نجات یابد و بعد مسیرش را عوض کرد و به ایستگاه قطار رفت و از آن جا یک تاکسى براى زن گرفت و او را کمک کرد تا سوار تاکسى شود. 

زن که ظاهراً خیلى عجله داشت از مرد جوان تشکر کرد و آدرس منزلش را پرسید. چند روز بعد، مرد جوان در خانه بود که صداى زنگ در برخاست.. با کمال تعجب دید که یک تلویزیون رنگى بزرگ برایش آورده‌اند. یادداشتى هم همراهش بود با این مضمون:

«از شما به خاطر کمکى که آن شب به من در بزرگراه کردید بسیار متشکرم. باران نه تنها لباس‌هایم که روح و جانم را هم خیس کرده بود. تا آن که شما مثل فرشته نجات سر رسیدید... به دلیل محبت شما، من توانستم در آخرین لحظه‌هاى زندگى همسرم و درست قبل از این که چشم از این جهان فرو بندد در کنارش باشم.. به درگاه خداوند براى شما به خاطر کمک بی‌شائبه به دیگران دعا می‌کنم.»

       ارادتمند       

خانم نات کینگ ‌کول

دوشنبه 9/12/1389 - 13:59
داستان و حکایت
روزی بازرگان موفقی از مسافرت بازگشت و متوجه شد خانه و مغازه اش در غیاب او آتش گرفته و کالا های گرانبهایش همه سوخته و خاکستر شده اند و خسارت هنگفتی به او وارد آمده است .فکر می کنید آن مرد چه کرد؟!خدا را مقصر شمرد و ملامت کرد؟ و یا اشک ریخت ؟او با لبخندی بر لبان و نوری بر دیدگان سر به سوی آسمان بلند کرد و گفت : "خدایا ! می خواهی که اکنون چه کنم؟مرد تاجر پس از نابودی کسب پر رونق خود ، تابلویی بر ویرانه های خانه و مغازه اش آویخت که روی آن نوشته بود :مغازه ام سوخت ! اما ایمانم نسوخته است ! فردا شروع به کار خواهم کرد
دوشنبه 9/12/1389 - 13:56
داستان و حکایت

زیبایی

دخترک طبق معمول هر روز جلوی کفش فروشی ایستاد و به کفش های قرمز رنگ با حسرت نگاه کرد بعد به بسته های چسب زخمی که در دست داشت خیره شد و یاد حرف پدرش افتاد : اگر تا پایان ماه هر روز بتونی تمام چسب زخم هایت را بفروشی آخر ماه کفش های قرمز رو برات می خرم " دخترک به کفش ها نگاه کرد و با خود گفت : یعنی من باید دعا کنم که هر روز دست و پا یا صورت 100 نفر زخم بشه تا... و بعد شانه هایش را بالا انداخت و راه افتاد و گفت : نه... خدا نکنه...اصلآ کفش نمی خوام

 

دوشنبه 9/12/1389 - 13:52
موفقیت و مدیریت

درختی را در نظر بگیرید.فرض کنیم این درخت نمایانگر زندگی است. بر روی این درخت میوه های متعددی وجود دارد. در زندگی ما ، میوه ها همان نتایجی هستند که از اعمال خود می گیریم. پس ما به میوه ها(یا همان نتایج اعمال خود) نگاه می کنیم و از دیدن آن ها شادمان می شویم. تعدادشان کافی نیست، خیلی کوچکند ، طعم خوبی ندارند ، پس از ما چه کاری ساخته است؟ بیشتر ما توجه خود را معطوف به میوه ها یا نتایج کار خود می کنیم ، اما حقیقتاً چه عاملی آن میوه ها ی خاص را به وجود می آورد؟ آری این بذرها و ریشه ها هستند که میوه ها را می سازند.

آن بذری که در زیر زمین است محصول روی زمین را ایجاد می کند. این نادیدنی ها هستند که دیدنی ها را می سازند. یعنی چه ؟ یعنی این که اگر ما خواهان تغییر دادن میوه ها هستیم ، اول باید ریشه ها را تغییردهیم . اگر مایلید مواردی که در زندگی قابل دیدن هستند را تغییر دهید ، باید آن چه که قابل دیدن نیستند را تغییر دهید. البته ممکن است برخی از مردم  فقط آنچه را می بینند باور داشته باشند. من یک سوال از این افراد دارم این که : چرا شما زحمت پرداختن قبض برق ماهیانه را به خود می دهید؟ در صورتی که برق را نمی بینید ، اما آن را تشخیص داده و از آن استفاده می کنید. اگر شکی به وجود آن دارید می توانید انگشت خود را در پریز برق فرو کنید . و تضمین می کنم که به سرعت شک شما بر طرف خواهد شد.

در هر جنگل ، مزرعه و یا باغی که در این دنیا وجود دارد این قانون صادق است که آن چه در زیر زمین است آنچه را که بر روی آن قرار دارد به وجود می آورد. به همین خاطر است که توجه نمودن به میوه ها یی که تا کنون به وجود آورده اید بیهوده و بدون ثمر است. شما نمی توانید میوه هایی را که قرار است در آینده به وجود بیایند را تغییر دهید،  ولی برای این منظور باید زمین را بکنید و ریشه ها را تقویت کنید.

يکشنبه 8/12/1389 - 12:30
موفقیت و مدیریت

ما در دنیایی از دوئیت زندگی می کنیم :بالا و پایین ، تاریک و روشن ، گرم و سرد ، درون وبیرون ، آهسته و تند ، چپ و راست.این ها تنها نمونه های کمی از هزاران قطب متضاد است که برای وجود داشتن یک قطب ، قطب دیگر نیز حتما بایستی وجود داشته باشد. آیا ممکن است چپ و راست وجود نداشته باشد؟ امکان ندارد.

در نتیجه همان طور که قانون هایی در بیرون از ما برای دستیابی به پول وجود دارد، باید قانون هایی نیزدر درون ما برای آن وجود داشته باشد.قوانین بیرون از ما مواردی مثل :اطلاعات تجاری ، نحوه ی اداره کردن پول و روش های سرمایه گذاری که این ها همه ضروری و لازم هستند. ولی بازی درونی ما نیزخیلی مهم است. می توان این را به یک نجار و ابزار کار او تشبیه کرد.

داشتن ابزار مدرن و خوب برای نجار ضروری است ، ولیکن مهارت نجار که آن ابزار ها رابتواند با مهارت به کار ببرد ، مهم تر می باشد.من دیدگاهی معروف دارم که می گویم: تنها قرار داشتن در زمان صحیح و در مکان صحیح کافی نیست ، بلکه شما آدم درستی نیز هستیید که در زمان و مکان صحیح قراردارید.پس مهم است که شما چگونه هستید؟ چطور فکر می کنید؟ اعتقادات شما کدامند؟ ویژگی و عادات شما چیست؟ واقعاً در مورد خودتان چه احساسی دارید؟ تا چه حد به خودتان اطمینان دارید؟ تا چه حد با دیگران خوب ارتباط برقرارمیکنید؟ چقدر به دیگران اعتماد دارید؟ آیا واقعا احساس می کنید که استحقاق ثروتمند شدن را دارید؟ توانایی شما برای عمل کردن با وجود ترس ، نگرانی ،عدم اطمینان و ناراحتی تا چه اندازه است؟ آیا وقتی سرحال نیستند می توانید دست به اقدامی بزنید؟ حقیقت این است که شخصیت شما، نحوه ی فکر و اعتقادات شما ، نقش اصلی را در میزان موفقیت شما بازی می کند.

یکی از نویسندگان مورد علاقه من استوارد وایلد است او این گونه می گوید: کلید موفقیت؛ بیدار کردن انرژی نهفته در خودتان است. وقتی این کار را انجام دهید مردم به طور طبیعی جذب شما خواهند شد و هر وقت نزد شما حاضر شدند آن ها را پذیرا شوید!

اصلی برای ثروتمند شدن: درآمد شما تنها به میزان عملکردتان افزایش می یابد

يکشنبه 8/12/1389 - 12:24
موفقیت و مدیریت

با سلام خدمت شما

در این سری مباحث به دنبال اسرار ذهنهای ثروتنمد هستم که امیدوارم با پیگیری مطالب ارائه شده راه کارهای مفید جهت کسب درآمد سالم را به شما آموزش دهم.

شکی نیست که شما کتابهای دیگری هم خوانده اید وبه نوارها و سی دی های متعددی گوش داده اید یا به کلاس های مختلفی رفته اید و در مورد راه های ثروتمند شدن از طریق:خرید و فروش املاک ، بورس و یا تجارت موارد زیادی هم یاد گرفته اید . خوب چی شد ؟ برای اکثر افراد,هیچی! آن ها انرژی مختصری را به دست آورده , ولی بعد به همان وضع قبلی برگشته اند.

بالاخره در اینجا جوابی وجود دارد.این جواب ساده است,یک قانون که نمی شود از آن گریخت و آن اینکه : اگر یک طرح پولی اولیه در ضمیر ناخوداگاه برای موفقیت خود تنظیم نکرده باشید, نه درسی در این رابطه یاد می گیرید , نه چیزی می فهمید و نه آنچه را که انجام می دهید  ، منجر به تغییری زیاد در زندگی شما خواهد شد.در مطالب بعدی برای شما روشن خواهم کرد که چرا تقدیر شده بعضی افراد پولدار شده وبعضی هم با سختی زندگی کنند.علت های اساسی موفق بودن, معمولی بودن و موفق نبودن آدم ها را از نظر مالی خواهید فهمید و نسبت به تغییر دادن و ضع مالی آینده خودتان به سمت بهتر شدن اقدام خواهید نمود.

خواهید یافت که چگونه تاثیرات دوران کودکی درشکل گیری طرح اولیه پولی شما دخالت داشته و چطور می شود که این تاثیرات ما را به سمت افکار و عادت های خودباختگی هدایت کنند.هم چنین به منظور افزایش دادن درآمد فعلی خود و جمع آوری ثروت و دارایی, روش هایی عملی و مرحله به مرحله خواهید آموخت

 

 

يکشنبه 8/12/1389 - 12:16
داستان و حکایت

 من دانشجوى سال دوم بودم. یک روز سر جلسه امتحان وقتى چشمم به سوال آخر افتاد، خنده‌ام گرفت. فکر کردم استاد حتماً قصد شوخى کردن داشته است. سوال این بود: «نام کوچک مردی که محوطه دانشکده را نظافت می‌کند چیست؟»

من آن مرد نظافتچى را بارها دیده بودم. مردی بلند قد، با موهاى جو گندمى و حدوداً شصت ساله بود... امّا نام کوچکش را از کجا باید می‌دانستم؟

من برگه امتحانى را تحویل دادم و سوال آخر را بی‌جواب گذاشتم. درست قبل از آن که از کلاس خارج شوم دانشجویى از استاد سوال کرد آیا سوال آخر هم در بارم‌بندى نمرات محسوب می‌شود؟

استاد گفت: حتماً و ادامه داد: شما در حرفه خود با آدم‌هاى بسیارى ملاقات خواهید کرد. همه آن‌ها مهم هستند و شایسته توجه و ملاحظه شما می‌باشند، حتى اگر تنها کارى که می‌کنید لبخند زدن و سلام کردن به آن‌ها باشد.

من این درس را هیچگاه فراموش نکرده‌ام.
يکشنبه 8/12/1389 - 10:17
اخلاق

عشق

 امیری به شاهزاده گفت : من عاشق توام . شاهزاده گفت : زیباتر از من خواهرم است که در پشت سر تو ایستاده است . امیر برگشت و دید هیچکس نیست . شاهزاده گفت :عاشق نیستی عاشق به غیر نظر نمی کند.

 

يکشنبه 8/12/1389 - 9:20
داستان و حکایت

امید

شخصی را به جهنم می بردند.در راه بر می‌گشت و به عقب خیره می‌شد. ناگهان خدا فرمود: او را به بهشت ببرید. فرشتگان پرسیدند چرا؟پروردگار فرمود: او چند بار به عقب نگاه کرد... او امید به بخشش داشت.

شنبه 7/12/1389 - 15:1
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته