• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 868
تعداد نظرات : 316
زمان آخرین مطلب : 3866روز قبل
داستان و حکایت

روزی یک مرد ثروتمند، پسر بچه کوچکش را به یک ده برد تا به او نشان دهد مردمی که در آن جا زندگی می کنند چقدر فقیر هستند . آن ها یک روز و یک شب را در خانه محقر یک روستایی به سر بردند .
در راه بازگشت و در پایان سفر ، مرد از پسرش پرسید : نظرت در مورد مسافرت مان چه بود ؟
پسر پاسخ داد : عالی بود پدر !....
پدر پرسید : آیا به زندگی آن ها توجه کردی ؟
پسر پاسخ داد: فکر می کنم !
پدر پرسید : چه چیزی از این سفر یاد گرفتی ؟
پسر کمی اندیشید و بعد به آرامی گفت : فهمیدم که ما در خانه یک سگ داریم و آن ها چهار تا . ما در حیاط مان فانوس های تزئینی داریم و آن ها ستارگان را دارند . حیاط ما به دیوارهایش محدود می شود اما باغ آن ها بی انتهاست ! آنها هر چند،نان کمی را ولی بدون نگرانی برای بقیه مالشان میخورند! نگران دزد نیستند! راحتتر میبخشند! هدیه هرچه دارند میدهند! و ..
در پایان حرف های پسر ، زبان مرد بند آمده بود . پسر اضافه کرد : متشکرم پدر که به من نشان دادی ما واقعأ چقدر فقیر هستیم !

يکشنبه 12/10/1389 - 15:59
داستان و حکایت
لقمان حكیم پسر را گفت:امروز طعام مخور و روزه دار، و هرچه بر زبان راندى، بنویس . شبانگاه همه آنچه را كه نوشتى، بر من بخوان. آنگاه روزه‏ات را بگشا و طعام خور.

شبانگاه، پسر هر چه نوشته بود، خواند. دیروقت شد و طعام نتوانست خورد. روز دوم نیز چنین شد و پسر هیچ طعام نخورد. روز سوم باز هر چه گفته بود، نوشت و تا

نوشته را بر خواند،آفتاب روز چهارم طلوع كرد و او هیچ طعام نخورد . روز چهارم، هیچ نگفت . شب، پدر از او خواست كه كاغذها بیاورد و نوشته‏ها بخواند.

پسر گفت: امروز هیچ نگفته‏ام تا برخوانم. لقمان گفت: پس بیا و از این نان كه بر سفره است بخور و بدان كه روز قیامت، آنان كه كم گفته‏اند،

چنان حال خوشى دارند كه اكنون تو دارى.
يکشنبه 12/10/1389 - 15:49
خانواده
من عشقنی عشقته و من عشقته قتلته و .... هر که عاشق من شود من نیز عاشق او می شوم و هر که من عاشق او شوم او را خواهم کشت و هرکه من او را بکشم دیه ی او بر گردن من است و هرکسی دیه اش بر گردن من باشد پس خود من دیه ی او هستم! خودت به او دل می دهی و خودت دل از او می بری و آنگاه دلبرده را جان می ستانی و در آغوش می کشی! خودت می آوری و می بریش! هان! انسان را بگو... غرق در دنیای خود است! حال آنکه کسی چشم به راه اوست و سالها منتظر او می ماند که مگر روزی چشم خود را باز کند و او را ببیند! عشقش را درک کند... چه بگویم؟ عبد را بگو! تصور می کند که او منتظر است... او، عاشق است... او، التماس معبود می کند... از آشوب دل معبود خبر ندارد... از خون دل خالق خویش غافل است!... این است که به موسای خود می گویی : ای موسی! گاه مدتها منتظر بنده ی گنهکارم می مانم که از گناه خویش توبه کند و دوباره به آغوش من بازگردد و آنگاه که توبه کرد من تمام گناهان او را ببخشم و جای آنها برای او حسنه بنویسم! الهی من خود را "بی معرفت" لقب دادم. آنرا از من بپذیر و این نام را در لوح محفوظ خود در عرش بنویس! که مرا معرفتی و مرامی می بایست می بود که نبود!
شنبه 11/10/1389 - 21:41
داستان و حکایت
شیخ ابو علی حسن بن محمد بن حسن طوسی از پدرش از شیخ مفید از ابوطیب حسین بن علی بن محمد مقری از یعقوب بن اسحاق از عمرو بن عاصم از معمر بن سلیمان از پدرش از ابوعثمان نهدی از جندب غفاری از حضرت رسول (ص) نقل کرده که حضرت فرمود: مردی گفت: خداوند فلان شخص را نمی بخشد. خداوند به من وحی فرمود: که بگو چه کسی از جانب من می گوید من فلان شخص را نمی بخشم؟ من او را بواسطه سخن این شخص که گفت او را نمی بخشم، بخشیدم و همه گناهان گذشته اش را از نامه اعمالش محو کردم. میگویم: نبخشیدن از خصلت های خداوندی نیست که نام خود را "غفّار" نهاده است! این تنها نمونه بسیار بسیار کوچکی از آن است! وقتی درک کردی که ذات حق تعالی چقدر بر بنده های خود محبت دارد، آنوقت است که حتی چیزهایی را درک خواهی کرد که حقیر از گفتن آنها در اینجا خود را منع می کنم... و تنها آنوقت است که سیطره حب خداوند بر تمام خصلت هایش را درک خواهی کرد! حتی بر غضبش... منبع: احادیث قدسی، ص 316، ح 315
شنبه 11/10/1389 - 21:40
اخلاق
ثواب بنوبسید...در جلد چهارم کنزالفوائد از حضرت رسول (ص) نقل شده است که حضرت فرمود: خداوند به ملائکه اش امر فرموده: وقتی بنده ای قصد انجام کار نیکی را کرد، آن عمل را در نامه اعمالش بنویسید و اگر آنرا انجام داد، ده برابر حسنه برایش بنویسید و وقتی بنده ام قصد گناهی کرد، مادامی که آنرا انجام نداده چیزی ننویسید؛ اگر انجام داد فقط بک گناه برایش بنویسید و اگر منصرف شد برایش ثواب بنویسید!
شنبه 11/10/1389 - 21:39
شهدا و دفاع مقدس
من در دوره‌ای در مورد چمران کار می‌کردم. به خاطر مخالفت، بعضا بخش‌های زیادی را سانسور کردیم اما معتقدم که الان باید آن مطالب گفته شود. چمران طی سال‌هایی که در امریکا بود، عاشق دختری می‌شود که بعداً هم اسمش را عوض می‌کند و پروانه می‌گذارد. با او ازدواج می‌کند و سالهای بعد صاحب سه فرزند می‌شود. چمران همسرش را راضی می‌کند تا با او به مصر و بعد لبنان بیاید. آنها مدتی هم در لبنان باهم زندگی می‌کنند اما بعد از مدتی کاسه صبر همسرش لبریز می‌شود. خانم ربابه صدر که این سکانس را تعریف می‌کرد، می‌گفت که خیلی سکانس درامی بود. شاید تصور شود که چمران هم مثل هر مرد دیگری که در شرایط سخت مبارزاتی قرار گرفته، همسر و فرزندانش حاضر نبودند با او زندگی کنند و او ترجیح می‌دهد به مبارزات خود ادامه دهد و از زندگی شخصی‌اش بگذرد اما خانم صدر می‌گفت: «روزی که چمران خانواده‌اش را به فرودگاه می‌برد من همراهشان بودم. چمران در تمام طول مسیر گریه می‌کرد یعنی در نهایت عشقی که به همسر و فرزندانش داشت، آنها را ترک کرد. اما مسئله مبارزه آنقدر برایش مهم بود که راضی به این جدایی شد. پس از مدتی همسر چمران تلاش کرد تا وی را وادار کند تا هراز گاهی به دیدن آنها برود اما چمران گفت دیگر تمام شد. واقعاً دنیا را با تمام ویژگی‌هایش طلاق داد و دیگر هم سراغ آنها نرفت. این نرفتن حتی بعد از انقلاب هم ادامه پیدا کرد. او به همسرش گفت: «یا با من بمان و به این زندگی با همه ویژگی‌هایش ادامه بده یا برو. بعد از مدتی فرزند پسرش در سواحل امریکا غرق شد.» هم‌اکنون دو دختر و همسرش در قید حیات هستند. هرگز هیچ‌کس نخواست چمران را از این منظر ببیند. منبع: مصاحبه ای با مهدی همایونفر (از اعضای اصلی گروه جهاد تلویزیون در زمان جنگ) سوره. شماره 24.(فروردین و اردیبهشت 85)
شنبه 11/10/1389 - 21:35
اهل بیت
پس از اینکه علی از دنیا رفت، مردی به نام «ضرار» که از اصحاب آن حضرت بود با معاویه روبرو شد. معاویه گفت: می خواهم علی را که با او بودی برایم توصیف کنی! ضرار گفت: شبی علی را در محراب عبادتش دیدم؛ «یَتَمَلمَلُ تَمَلمُلِ السَّلیم وَ یَبکی بُکاءَ الحَزین» در محراب عبادت، مثل آدمی که مار او را گزیده باشد از خوف خدا به خود می پیچید و مثل یک آدم غرق در حزن و اندوه می گریست و می گفت: « آه، آه، از آتش دوزخ »... ...معاویه گریه اش گرفت و گریست. منبع: گفتارهای معنوی، ص 63 - RRW
شنبه 11/10/1389 - 21:31
دعا و زیارت
* جبرئیل به پیامبر (ص) عرضه داشت: خداوند عروجل به تو فرمان می دهد که چون وارد نماز می شوی هنگام تکبیر دستهایت را بلند کن و همچنین هنگامی که سر از رکوع و یا سجده بر می داری.. چرا که نماز ما و فرشتگان همین گونه است. هر چیزی زینتی است و زینت نماز بلندکردن دستها به هنگام هر تکبیر است. و در حدیثی از امام صادق (ع) درباره ی نحوه انجام عمل تکبیر آمده است که ایشان در حالیکه با دستان خود اشاره می کردند فرمودند: « منظور این است که دستها را در نماز اینگونه بلند کنی طوری که کف آنها رو به قبله باشد. » (1) ** مردی از امیرالمومنین علی (ع) پرسید: معنای بلند کردن دست هنگام تکبیرةالاحرام چیست؟ حضرت فرمود: یعنی خدای یگانه که چیزی مانند او نیست با حواس پنجگانه قابل احساس و درک نیست. (2) *** بعضی گویند: بلند کردن دست در تکبیرةالاحرام نماز، اشاره به این است که: پروردگارا! در دریای معصیت غرق شده ام، برای نجاتم دستم را بگیر. (3) ( می گویم استاد اخلاق ما نیز می فرمود: «با این حرکت، غیر خدا را از ذهن بیرون می کنیم و آنرا به عقب می زنیم که یعنی می خواهم با او سخن بگویم!» که باعث تمرکز و خلوص نیت بیشتر می شود.) **** از امام صادق (ع) روایت شده که فرمود: چون تکبیر گفتی، آنچه را مابین آسمان و زمین است در مقابل کبریای خدا کوچک و ناچیز شمار که اگر خداوند بر قلب بنده ،زمانی که تکبیر می گوید، بنگرد و در دل او چیزی باشد که از حقیقت معنای تکبیر بازش می دارد، به او می گوید: «ای دروغگو! آیا مرا فریب می دهی؟ به عزت و جلالم سوگند که از شیرینی یاد خود محرومت کنم و از قرب به خود و شادمانی مناجاتم محجوب می سازم.» پس به هنگام نماز دل خود را بیازما، اگر شیرینی نماز را در عمق جان خود حس کردی بدان که خداوند تکبیر تو را تصدیق نموده است ؛ وگرنه دانسته ای که فقدان لذت مناجات و محرومیت از شیرینی عبادت دلیل بر این است که خدا تو را در تکبیرت دروغگو دانسته! (4) منابع: 1- تفسیر نمونه (در ذیل تفسیر شوره کوثر)، ج 27، ص 373 2- اسرار الصلوة - ص 108 3-عرفان اسلامی - ج 5 - ص 203 4- سرالصلوة، ص 78 . 79
شنبه 11/10/1389 - 21:30
اخلاق
علی بن ابی طالب (ع)‏ شنید که مردی از خوارج نهروان شب بیدار است و نماز شب می گزارد و قرآن می خواند! پس فرمود: به یقین خفتن به که با دو دلی نماز گزاردن! منبع: نهج البلاغه، کلمات قصار، ش 97، ص 376 - EQ امام صادق (ع) فرمودند: هر کس در حال وضوء نام خداوند را بر زبان جاری کند تمام بدنش پاک می گردد و وضویش تا وضوی دیگر کفاره گناهان اوست مابین آن دو وضوء... منبع :ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، ص 40 - UER
شنبه 11/10/1389 - 21:29
اخلاق
علی (ع) به مردی که با عجله و با سرعت نمار می خواند فرمود: مثل تو نزد خداوند مانند کلاغی است که از زمین دانه بر می چیند! و اگر در این حالت بمیری، به دین غیر محمد(ص) مرده ای! آنگاه فرمود: دزدترین مردم کسی است که از نمازش بدزدد!! منبع: وسائل الشیعة، ج3، ص 24
شنبه 11/10/1389 - 21:28
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته