• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 14221
تعداد نظرات : 3204
زمان آخرین مطلب : 3691روز قبل
بیماری ها
عوارض جراحی بینی

فارس: جراحی زیبایی بینی مشكلات و عواقب زیادی دارد. مختل شدن عملكرد بینی، فرم مطلوب نگرفتن ظاهر بینی از جمله آسیب های احتمالی است.
جراحی زیبایی بینی مشكلات و عواقب زیادی دارد. مهمترین این عواقب به شرح زیر است:

اصلاح نكردن انسدادهای مكانیكی در حین عمل جراحی:

چنانچه قبل از عمل، بزرگی شاخك های بینی یا انحراف تیغه بینی وجود داشته باشد، جراح باید تلاش كند این موانع به ظاهر مختصر را هم برطرف كند. با توجه به این كه بینی با عمل جراحی معمولا كوچك تر می شود، چنانچه مانعی از قبل وجود داشته و انسداد هم ایجاد نكرده است را برطرف نكنیم، وقتی بینی جمع تر شد این مانع به ظاهر بی اهمیت باعث انسداد مسیر تنفسی می شود.

تورم مخاط داخل بینی:

چنانچه به دلیل سینوزیت مزمن یا آلرژی شدید مخاط داخل بینی متورم باشد، ممكن است باعث انسداد تنفسی شود.
آلرژی

چسبندگی های داخل بینی:

اگر جراح داخل بینی را زیاد دستكاری كند، باعث زخمی شدن مخاط بینی می شود. اگر مخاط زخمی شده در مجاورت یكدیگر قرار گیرند هنگام ترمیم به یكدیگر می چسبند و راه داخل بینی را تنگ می كنند.

تنگ كردن بیش از حد سوراخ های بینی.

برداشتن بیش از اندازه از غضروف های نوك بینی:

این امر منجر به تنگی مدخل
بینی می شود.
اگر جراح
بینی از تجربه كافی برخوردار نباشد، علاوه بر مختل شدن عملكرد بینی، این احتمال وجود دارد كه ظاهر بینی فرم مطلوب و مورد نظر را پیدا نكند و به شكل نامطلوبی درآید. این شكل های نامطلوب و دلایل آن عبارتند از:

غیرقرینه بودن سوراخ های بینی

اگر به سوراخ های
بینی فردی كه عمل نكرده بنگریم معمولا2 سوراخ بینی دقیقا عین هم نیستند، اما فردی كه عمل می كند بعد از عمل انتظار دارد كه سوراخ ها كاملا قرینه باشند. جراح طی عمل باید تلاش كند كه میزان غیرقرینگی را برطرف كرده و تا آنجا كه ممكن است آن را اصلاح كند.

كاهش حس بویایی

پایانه های اعصاب بویایی در سقف حفره داخل
بینی قرارگرفته اند. این ناحیه طی عمل زیبایی بینی معمولا دستكاری نمی شود، بنابراین احتمال آسیب دیدن حس بویایی بعد از عمل جراحی وجود ندارد، مگر در 2حالت:

حالت اول: این كه فردی كه تحت عمل جراحی قرار گرفته است از قبل مبتلا به پولیپ وسیع و منتشر
بینی بوده است و همزمان با عمل زیبایی تحت عمل پولیپكتومی نیز قرار گرفته باشد. با توجه به این كه ممكن است پولیپ ها در قسمت نزدیك به سقف حفره بینی قرار گرفته باشند، برداشتن آنها و دستكاری آن قسمت ممكن است منجر به آسیب دیدن پایانه های بویایی شود. اگر فردی مبتلا به پولیپ وسیع بینی باشد، بهتر است ابتدا در یك عمل مجزا پولیپ ها برداشته شوند و سپس با فاصله چند ماه بعد تحت عمل زیبایی بینی قرارگیرند.

حالت دوم: اگر به دلایلی كه قبلا ذكر شد فردی در اثر عمل زیبایی
بینی به درجاتی دچار انسداد بینی شود به همان میزان نیز دچار كاهش حس بویایی می شود، زیرا برای این كه بتوانیم بویی را حس كنیم باید مولكول های فرار آن ماده بتوانند از طریق بینی خود را به پایانه های اعصاب بویایی برسانند. چنانچه بینی مسدود باشد این مولكول ها قادر نیستند وارد بینی شوند تا بتوانند اعصاب بویایی را تحریك كنند.

شنبه 24/4/1391 - 11:40
شعر و قطعات ادبی
شعری از زنده یاد محمدرضا آغاسی متخلص به کوشا

با همه ی لحن خوش آوایی ام

در به در کوچه تنهایی ام
ای دو سه تا کوچه زما دور تر
نغمه ی تو از همه پرشورتر
کاش که این فاصله را کم کنی
محنت این قافله را کم کنی
کاش که همسایه ما می شدی
مایه ی آسایه ی ما می شدی
هر که به دیدار تو نائل شود
یک شبه حلال مسائل شود
شهر پر از زمزمه ی نام توست
کوچه ی دل منتظر گام توست
دوش مرا حال خوشی دست داد
سینه ی ما را عطشی دست داد
نام تو بردم لبم آتش گرفت
شعله به دامان سیاوش گرفت
نام تو آرامه ی جان من است
نامه ی تو خط امان من است
ای نگهت خاستگه آفتاب
بر من ظلمت زده یک شب بتاب
پرده برانداز، ز چشم ترم
تا بتوانم به رخت بنگرم
ای نَفَسَت، یار و مددکار ما
کی و کجا؟ وعده دیدار ما

شنبه 24/4/1391 - 11:33
ورزش و تحرک
روشی ساده برای کاهش چربی شکمی

همه چربی های بدن یکسان نیستند. چربی ها به دو دسته تقسیم می شوند چربی های زیر جلدی که درست زیر پوست شما هستند و چربی های احشایی که در اطراف ارگان های حیاتی مثل قلب و در ناحیه شکم تجمع می یابند. مطالعات نشان داده اند که چربی های زیرجلدی به اندازه چربی احشایی خطرناک نیستند.

بر اساس یک مطالعه اخیر که در مجله چاقی به چاپ رسیده است، می توان به سادگی با تغییر شیوه زندگی و افزایش مصرف میوه و سبزیجات، حبوبات، غلات سبوس دار و در کل فیبر مصرفی و افزایش فعالیت بدنی روزانه از میزان چربی های احشایی کاست.

در این مطالعه 1114 فرد شرکت داشتند که شیوه زندگی آنها طی مدت 5 سال با کمک پرسشنامه هایی بررسی شد. میزان چربی زیر جلدی و احشایی با کمک سی تی اسکن اندازه گیری شد که این روش دقیق ترین راه برای اندازه گیری میزان چربی احشایی است.

نتایج این مطالعه حاکی از آن بودند که با افزایش فیبر مصرفی می توان چربی احشایی را کاهش داد اما در چربی زیر جلدی تغییری مشاهده نشد. در این مطالعه مشخص شده که به ازای هر 10 گرم افزایش مصرف روزانه فیبر محلول، چربی احشایی در طول پنج سال 3.7درصد کاهش می یابد. به علاوه افزایش در میزان فعالیت بدنی باعث کاهش 7.4 درصدی چربی احشایی درهمین مدت خواهد شد. می دانیم که میزان چربی احشایی بالا با بیماری هایی مثل فشار خون بالا، دیابت و کبد چرب مرتبط است.

جالب است که بدانید که 10 گرم فیبر محلول را می توان با مصرف 2 عدد سیب کوچک، یک فنجان نخودفرنگی و یک و نیم فنجان لوبیا چیتی تامین کرد و فعالیت بدنی هم به معنی ورزش شدید به مدت 30 دقیقه 2 تا 4 بار در هفته است. در قدم بعدی محققان قصد دارند به بررسی این موضوع بپردازند که آیا استفاده از مکمل های فیبر هم اثری مشابه فیبر غذایی خواهدداشت یا خیر.

نکته عملی: مطالعات نشان می دهند که با روش های ساده و اصلاح سبک زندگی مثل مصرف بیشتر فیبر روزانه و فعالیت بدنی از میزان چربی های احشایی شامل چربی شکمی کاست. منابع فیبر شامل میوه و سبزیجات و غلات سبوس دار و حبوبات می باشد.

منبع: رژیم درمانی نوین
شنبه 24/4/1391 - 11:23
خواص خوراکی ها
9 دلیل خوب برای مصرف بیشتر روغن زیتون

برای اینکه بدانید چرا باید روغن زیتون بیشتری مصرف کنید با ما همراه باشید.

1. روغن زیتون: ضددرد طبیعی

محققان آمریکایی ثابت کرده‌اند که روغن زیتون صد در صد طبیعی دارای خواص ضدالتهابی مشابه ایبوپروفن است. برای همین اگر سردرد شدید و طولانی مدت رهایتان نمی‌کند روغن زیتون بخورید. این خاصیت روغن زیتون مدیون ترکیبات ضدالتهابی آن است.

برای تسکین دردهای مزمن، روزانه به طور مرتب روغن زیتون مصرف کنید. مصرف این روغن برای تسکین سردرد، دردهای عضلانی و غیره مفید است.

2. روغن زیتون مفید برای مغز

روغن زیتون قدرت درک ذهنی افراد را بالا می‌برد. بر اساس نتایج یک پژوهش ایتالیایی، این خاصیت روغن زیتون به دلیل وجود 80 درصد اسیدهای چرب اشباع نشده ی موجود در آن است.

اگر می‌خواهید آلزایمر و مشکلات مغزی دیگر را از خود دور کنید به غذاهای روزانه‌تان روغن زیتون اضافه کنید و بازی‌های فکری انجام دهید.

3. روغن زیتون از ابتلا به پوکی استخوان پیشگیری می‌کند

پولیفنول‌های موجود در روغن زیتون مانند هورمون‌های واقعی عمل می‌کنند برای همین باعث تقویت استخوان‌ها می‌شوند. در واقع در جریان هضم غذا پولیفنول های روغن زیتون، کلسیم و ویتامین D را جذب می‌کنند و سپس آن‌ها را به استخوان‌های ما می‌رسانند. برای همین توصیه می‌کنیم زنان بالای 45 سال که بیشتر در معرض پوکی و شکستگی استخوان قرار دارند حتماً از این روغن استفاده کنند.

روی برنج و غذاهای دیگر و سالادهایتان روغن زیتون بریزید و تا جایی که می‌توانید از خواص آن بهره‌مند شوید.

4. روغن زیتون باعث دفع راحت می‌شود

اگر مشکل هضم غذا و یبوست دارید به سراغ روغن زیتون بروید. روغن زیتون همچنین از تشکیل سنگ کلیه و مثانه جلوگیری می‌کند. بر خلاف روغن پارافین که گاهی برای مقابله با یبوست تجویز می‌شود این روغن جذب ویتامین‌هایی مثل ویتامین A، E، K، D حلال در چربی را کاهش نمی‌دهد.

اگر دچار یبوست شده‌اید ناشتا یک قاشق غذاخوری روغن زیتون بخورید.
این روغن نیز مانند روغن‌های دیگر از 100 درصد مواد چرب تشکیل شده است و هر قاشق غذاخوری از آن حاوی 90 کالری است.

5. آیا روغن زیتون باعث لاغری می‌شود؟

برخی‌ها معتقدند که روغن زیتون باعث لاغری می‌شود. اما توجه داشته باشید که این روغن نیز مانند روغن‌های دیگر از 100 درصد مواد چرب تشکیل شده است و هر قاشق غذاخوری از آن حاوی 90 کالری است. روغن زیتون زمانی باعث لاغری می‌شود که رژیم غذایی شما سرشار از سبزیجات و ماهی باشد. نباید در مصرف روغن زیتون اسراف کنید و از آن برای سرخ کردن استفاده نکنید. با وجود اینکه روغن زیتون در مقایسه با روغن‌های دیگر مقاومت بیشتری در برابر گرما دارد اما با این وجود گرمای زیاد و طولانی مدت ویتامین‌های آن‌را از بین می‌برد.

6. روغن زیتون: راز جوانی

روغن زیتون پیری سلول‌ها به ویژه سلول‌های پوستی را به تعویق می‌اندازد. می‌پرسید چرا؟ به خاطر اینکه این روغن سرشار از پولیفنول‌ها است. علاوه بر این روغن زیتون حاوی امگا 9 ها نیز است که فعالیت سلول‌ها را بالا می‌برد و از پیری آن‌ها جلوگیری می‌کند.

لازم است که به همراه روغن زیتون مواد غذایی دیگری مثل روغن گردو و یا ماهی‌های چرب (ماهی آزاد، تن) که سرشار از امگا 3 ها هستند میل کنید. در این صورت خواص ضد پیری آن چند برابر می‌شود.

7. روغن زیتون ضد سرطان سینه و سرطان پروستات

روغن زیتون از ابتلا به سرطان سینه و سرطان پروستات پیشگیری می‌کند. باز هم به دلیل وجود پولیفنول‌های آن. این ترکیبات آنتی اکسیدانی از تشکیل رادیکال‌های آزاد که مسئول ابتلا به سرطان هستند جلوگیری می‌کند. روغن زیتون همچنین سرشار از اسید اولئیک است. نتایج یک پژوهش آمریکایی که در سال 2005 انجام شده است نشان می‌دهد که این اسید چرب با ژن عامل سرطان سینه مبارزه می‌کند.

8. روغن زیتون ضد کلسترول

روغن زیتون میزان کلسترول بد خون LDL را پایین می‌آورد. می‌پرسید چرا؟ به خاطر اینکه سرشار از اسید اولئیک از خانواده‌ی امگا 9 ها است. امگا 9 نقش مهمی در پیشگیری از بیماری‌های قلبی عروقی ایفا می‌کند به خاطر اینکه باعث افزایش میزان کلسترول مفید HDL و کاهش کلسترول بد خون می‌شود.

توصیه می‌کنیم روغن زیتون را به همراه روغن کلزا، روغن گردو، روغن انگور که سرشار از اسیدهای چرب امگا 3 هستند مصرف کنید. در این صورت خواص ضدکلسترولی آن بیشتر می‌شود.

9. روغن زیتون برای مقابله فشار خون بالا

از آنجایی که روغن زیتون سرشار از پولیفنول است برای همین در مقابله با فشار خون بالا موثر عمل می‌کند. این ترکیبات نمی‌گذارد که چربی‌ها رگ‌های خونی را مسدود کنند. در این صورت رگ‌ها انعطاف بیشتری دارند، خون بهتر جریان پیدا می‌کند و فشار خون تنظیم می‌شود. روغن زیتون همچنین حاوی ویتامین E است که خواص آنتی اکسیدانی‌اش خطر فشار خون بالا را محدودتر می‌کند.

اگر از فشار خون بالا رنج می‌برید روغن زیتون بیشتری مصرف کنید و همچنین مصرف ماهی‌های چرب را در الویت قرار بدهید. مصرف چربی‌های اشباع شده مثل کره، پنیر، سرخ کردنی‌ها و همچنین نمک را محدود کنید.

منبع :Hamshahrionline.ir
شنبه 24/4/1391 - 11:9
شعر و قطعات ادبی
شعری از زنده یاد محمدرضا آغاسی متخلص به کوشا

با همه ی لحن خوش آوایی ام

در به در کوچه تنهایی ام
ای دو سه تا کوچه زما دور تر
نغمه ی تو از همه پرشورتر
کاش که این فاصله را کم کنی
محنت این قافله را کم کنی
کاش که همسایه ما می شدی
مایه ی آسایه ی ما می شدی
هر که به دیدار تو نائل شود
یک شبه حلال مسائل شود
شهر پر از زمزمه ی نام توست
کوچه ی دل منتظر گام توست
دوش مرا حال خوشی دست داد
سینه ی ما را عطشی دست داد
نام تو بردم لبم آتش گرفت
شعله به دامان سیاوش گرفت
نام تو آرامه ی جان من است
نامه ی تو خط امان من است
ای نگهت خاستگه آفتاب
بر من ظلمت زده یک شب بتاب
پرده برانداز، ز چشم ترم
تا بتوانم به رخت بنگرم
ای نَفَسَت، یار و مددکار ما
کی و کجا؟ وعده دیدار ما

 

جمعه 23/4/1391 - 22:39
تغذیه و تناسب اندام
خانم‌ها بخوانند
نقدی بر علاقه افراطی به غذا و آشپزی

خبرگزاری فارس: اصلاشرم‌آور نیست که شما از غذای‌تان لذت ببرید. نکته شرم آور این است که نیمی از جهان غذا را مهم‌ترین علاقه خود در زندگی قرار داده‌اند و وقت خود را صرف نگاه‌کردن به عکس غذاها، راه افتادن آب‌دهان و به هم مالیدن لب‌های‌شان می‌کنند.

خبرگزاری فارس: نقدی بر علاقه افراطی به غذا و آشپزی

به گزارش گروه فضای مجازی خبرگزاری فارس به نقل از مشرق، "بفرمایید شام" برنامه‌ای که شبکه انگلیسی "من و تو" نخستین بار با آن به شهرت رسید؛ مأموریت اصلی این شبکه، تولید برنامه‌های سرگرمی برای مخاطب فارسی‌زبان بود. موفقیت این برنامه تا به آنجا رسید که کپی وطنی این برنامه به کارگردانی "مسعود رسام" و با عنوان "بفرمایید شام ایرانی" که دقیقاً به این برنامه اشاره داشت به بازار فیلم‌های ویدئویی آمد و بعد از آن هم بحث مسابقات آشپزی در رسانه‌ی ملی داغ شد.

"بفرمایید شام" رسام، البته مدتی در گیر و دار اما و اگرهای وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی باقی مانده بود این اما اگرها اشاره به جنس برنامه‌ای داشت که الگوی نسخه ایرانی این برنامه قرار گرفته بود.

غیر از خط قرمزهایی که جامعه اسلامی برای غذاها و نوشیدنی‌های حلال و حرام قائل است و برنامه بفرمایید شام به دلیل ماهیت سکولار و گاه ضدمذهبی‌اش از آنها عبور می کرد چیزهای دیگری نیز چاشنی برنامه بود که در کل می‌توان از آن به جاذبه‌های جنسی تعبیر کرد و البته بی‌راه نیست اگر بگوییم نظام‌های نظارتی فرهنگی ایران بیش از هر چیزی، تنها نسبت به مسائل جنسی حساس هستند.

در کنار "سرو" انواع و اقسام مشروبات الکلی و غذاهای حرامی مانند گوشت خوک؛ "اختلاط زن و مرد" دیگر دلیلی بود که بخش‌های نظارتی فرهنگی ایران نسبت به آن حساس بودند و اگر نبود این موارد، قاعدتاً نباید تنش خاصی بر سر راه تقلید از چنین برنامه‌ای ایجاد می‌شد؛ چنانکه، بعد از اینکه دستگاه‌های فرهنگی مطمئن شدند چنین مواردی در برنامه نسخه ایرانی بفرمایید شام وجود ندارد به آن مجوز انتشار دادند.

با این همه، ماجرای برنامه‌های آشپزی به این سادگی‌ها که به نظر می‌آید نبوده و نیست هر چند که برای مایی که همواره تنها مصرف‌کننده محصولات و خوراک رسانه‌ای غرب بوده‌ایم تنها ظواهر به چشم می‌آید اما محصولات فرهنگی و رسانه‌ای هرگز خالی از محتوا نبوده و به ظاهر محدود نمی‌شوند.

اندیشکده "هوور" چندی پیش مقاله ای با عنوان "آیا غذا نوعی کام‌جویی جنسی جدید است؟" منتشر کرد که در آن به مشابهت‌هایی میان کام‌جویی جنسی و لذت‌جویی از غذاها که این روزها در انواع و اقسام و اشکال مختلف عرضه می‌شود می‌پردازد و جالب‌تر اینکه در این مقاله نیز به این مسأله اشاره شده که "لذت‌جویی از غذاها" با وجود بسیاری از شباهت‌ها با لذت‌جویی جنسی حتی در آثارش، کمتر مورد مخالفت قرار می‌گیرد در حالی که "کام‌جویی جنسی" همواره و در طول تاریخ با چالش‌های جدی از طرف فرهنگ‌ها و مذاهب روبرو بوده و هست.

"ماری ابرشدات" نویسنده مقاله در همان گام اول، تکلیفش را با دو موضوعی که می‌خواهد درباره‌شان حرف بزند روشن می‌کند:

"در میان زلزله‌هایی که زندگی روزمره ما را تحت تأثیر قرار می‌دهد (حتی از فاصله طبقه اقتصادی بین ما عمیق‌تر و از تفاوت‌های آشکار سیاسی و فرهنگی نیز گسترده‌تر است) موضوع بسیار مهمی وجود دارد که کمتر به آن پرداخته شده است. تفاوت در نگرش درباره دو چیز که بدون آنها نمی‌توان زندگی کرد و بین ما و اجدادمان جدایی ایجاد کرده است یعنی غذا و روابط جنسی."

برای "ابراشدات" موضوع اصلی این مقاله آن چیزی است که این روزها بیش از هر چیزی قابل لمس است: "اگر با دقت به غذا و صنایع غذایی نگاه کنیم متوجه می‌شویم این صنعت امروزه همگام با صنعت جنسی رو به پیشرفت است."

اگر به زمان ارسطو برگردیم، ناظران نکات مشابهی را تکرار کرده‌اند که در سال 1749 میلادی در صحنه‌ای از رمان مشهور "فیلدینگ تام جونز" بر‌ آن تأکید شد که "میل به روابط جنسی و غذا، از ریشه با یکدیگر در ارتباطند."

در ادبیات اخلاقی ما نیز کم نیست اشاراتی که امیال جنسی و میل به غذا را دارای یک ریشه دانسته‌اند و از همین جهت است که شهوات را در علم اخلاق بر دو قسم دانسته‌اند: آن دسته از شهوات که میل جنسی بازمی‌گردد و آن دسته که به غذا و به عبارت بهتر "شکم‌پرستی" مربوط است.

مقاله "هوور" از بعدی دیگر این تشابه را در این دو غریزه شهوانی مورد بررسی قرار می‌دهد: این بررسی کاملاً حسی و تجربی و ملموس است؛ بر خلاف آنچه به نظر می آید تنها به دلیل زیاده روی نیست که خوردن و لذایذ جنسی در یک رده قرار می‌گیرند یکی از مواردی که همواره در این میانه احساسات مشابه فراموش می‌شوند:

"صرف نظر از نظریه متخصصان تغذیه و مسائل جنسی، افراد عادی هم می دانند که چه تشابهی میان اشتها برانگیز بودن این دو وجود دارد و با کلماتی مشابه می‌توان هر آنچه در هر دو آنها لذت‌بخش و یا نامطلوب است تشریح کرد. در حقیقت گاهی صحبت درباره غذا خوردن بدون نیاز به روابط جنسی و یا بالعکس غیرممکن است."

اما همه این تشابهات به احساسات مشابه محدود نمی‌شود؛ گاهی فراموش می‌کنیم که تنوع‌طلبی نقطه اشتراک اصلی امیال جنسی یا بهتر است بگوییم شهوات جنسی و شکم‌پرستی است. امیال جنسی انسان تا زمانی که کنترل‌شده و مشخص است کاملاً طبیعی عمل می‌کنند و در هر فرهنگ و شیوه‌ی زندگی و تمدنی در قالب پیوندهای زناشویی تعریف شده و جایگاه دارد اما مشکل زمانی ایجاد می‌شود که همه چیز از تعادل خارج شده و می‌خواهد همه هنجارها را بشکند؛ "ابراشتادت" این قضیه را در قالب تأثیرات مشترک افسارگسیختگی در این دو میل می‌آورد و البته همین افسارگسیختگی‌ها را دلیلی برای وضع قوانین در جوامع مختلف برای کنترل این امیال می‌داند؛ هر چند ماجرا درباره لذت‌جویی از غذا متفاوت است:

"بنابراین نیروی بالقوه مخرب شهوت جنسی از جمله اختلالات تجاوز جنسی، حسادت جنسی و آنچه "خانمان‌برانداز" خوانده می‌شود سبب شده تا در هر جامعه‌ای در کنوانسیون های حقوقی، اجتماعی و مذهبی مقدمتاً مجازات‌هایی برای آن تصویب شود. همان‌طور که در تمام جوامع، قواعد و آداب و رسومی برای مدیریت مواد غذایی به خصوص مواد کمیاب برای جلوگیری از ویژگی "ویران‌سازی" آزادبودن هر کاری که باعث بروز مشکل در جامعه شود وضع شده در رابطه با کام‌جویی جنسی نیز قوانینی گذاشته شده است؛ این در حالی است که قوانین حاکم بر مواد غذایی همیشه به اندازه قواعد حاکم بر مسائل جنسی دقیق نبوده و در کل هیچ کدام‌شان هم به اندازه لازم با دقت بررسی و تصویب نشده‌اند."

"تنوع‌طلبی" گرایشی که همواره بشر را با شهوات درگیر کرده و البته همه قواعد خاص اخلاقی و مذهبی به دنبال آن بوده‌اند تا این تنوع‌طلبی را محدود کنند و البته همین احساس است که نقطه تشابه گرایش به هر دو وجه شهوات را می‌سازد.

بشر مدرن در قرن بیستم و بیست و یکم به همان اندازه که به دنبال آب و رنگ‌دادن به جاذبه‌های جنسی بود تا خواسته رو به رشد تنوع‌طلبانه انسان عصر صنعت را تأمین کند، در بعد شهوت غذا و "شکم‌چرانی" نیز بیکار ننشست. این‌گونه بود که "هنر آشپزی مدرن" متولد شد تا انواع و اقسام رنگ و لعاب‌ها را به غذاهای مختلف بدهد و آنها را در چشم انسان این عصر تزئین کنند؛ نویسنده مقاله به نقل از "کلایو استیپلز لوئیس" (نویسنده مشهور ایرلندی و خالق سرگذشت نارنیا) می‌گوید: "اصلاشرم‌آور نیست که شما از غذای‌تان لذت ببرید. نکته شرم آور این است که نیمی از جهان غذا را مهم‌ترین علاقه خود در زندگی قرار داده‌اند و وقت خود را صرف نگاه‌کردن به عکس غذاها، راه افتادن آب‌دهان و به هم مالیدن لب‌های‌شان می‌کنند."

و البته همه ی این شهوت‌پرستی دنیای جدید مانند شهوت‌پرستی جنسی، عواقب خود را داشته است؛ عواقبی که اگر چه کمتر در دید بوده‌اند اما اثرات‌شان کمتر از شهوات جنسی نبوده. بیماری تمدن یا همان چاقی یکی از عارضه‌های مهم شکم‌پرستی مدرن است که یکی از عوامل آن همین رنگ و لعاب‌هایی است که می‌خواهد به هر روشی غذاهای مختلف را به مردم بخوراند و از این مسیر کسب درآمد داشته باشد.

ماجرا آن قدر جدی است که دوشادوش مجلات پورنوگرافی، مجلات "پورنو غذایی" نیز متولد می‌شوند و این رویکرد و اصطلاح حداقل سی سالی هست که به ادبیات ژورنالیستی راه پیدا کرده است؛ "ابراشتادت" در مقاله خود به مقاله‌ای که نخستین بار نزدیک به چهار دهه پیش این مبحث را به رسانه ها کشاند اشاره می‌کند:"حال اصطلاح" Gastroporn" عکس های هوس‌انگیز مواد غذایی را برای توصیف تشابه مرموز پورنوگرافی از یک سو و سبک خاص طراحی مواد غذایی از سوی دیگر بررسی می کنیم. در واقع، این عبارت جدید نیست. قدمت آن حداقل به 30 سال قبل بر می گردد که در مقاله ای که در سال 1977 در نشریه ادبی New York Review of Books به چاپ رسید بر می گردد. "اندروکاک برن" نویسنده این مقاله بیان می کند که "نمی توان از توجه به تشابه عجیبی که بین کتابچه راهنمای تکنیک های جنسی و کتابچه راهنماهای تهیه مواد غذایی وجود دارد فرار کرد."

ترجمه مقاله بنیاد "هوور": سمانه سبزیانی

چهارشنبه 21/4/1391 - 18:1
اخبار
پرونده رقت‌انگیزی که اشک قاضی را درآورد!
پوست مرغ به جای کباب سلطانی

خبرگزاری فارس: مستاجر که با شنیدن این جملات بغض کرده بود گفت: آقای قاضی! کاملا احساس صاحبخانه را درک می کنم و می دانم او در این مدت چه کشیده است اما من فکر نمی کردم که فرزندان او چنین تقاضایی را از پدرشان داشته باشند.

خبرگزاری فارس: پوست مرغ به جای کباب سلطانی

به گزارش گروه فضای مجازی خبرگزاری فارس، روزنامه خراسان نوشت:

مردی با تسلیم شکوائیه ای به قاضی شورای حل اختلاف گفت: چندی قبل خانه محقر و مخروبه ای را در چند کیلومتری حاشیه یکی از شهرک های مشهد خریدم اما چون وضعیت مالی مناسبی نداشتم اتاقی را که گوشه حیاط بود اجاره دادم. مدتی از اجاره منزل نگذشته بود که احساس می کردم فرزندان خردسالم دچار افسردگی شده اند. وقتی از سرکار به خانه می آمدم آن ها از من طلب «کباب» می کردند من که توان خرید «گوشت» را نداشتم هر بار با بهانه ای آن ها را دست به سر می کردم تا این که متوجه شدم هر چند روز یک بار از اتاقی که به اجاره واگذار کرده ام «بوی کباب» می آید و همین موضوع باعث شده تا فرزندانم از من تقاضای کباب کنند.

شاکی این پرونده ادامه داد: دیگر طاقتم طاق شده بود هرچه سعی کردم برای فرزندانم کباب تهیه کنم نشد این در حالی بود که بوی کباب های مستاجرم مرا آزار می داد به همین دلیل از محضر دادگاه می خواهم رای به تخلیه محل اجاره بدهد تا بیش از این خانواده ام در عذاب نباشند.

قاضی باتجربه شورای حل اختلاف که سال هاست به امر قضاوت اشتغال دارد، هنگامی که این ماجرا را تعریف می کرد اشک در چشمانش حلقه زد او گفت: پس از اعلام شکایت صاحبخانه، مستاجر او را احضار کردم و شکایت صاحبخانه را برایش خواندم.

مستاجر که با شنیدن این جملات بغض کرده بود گفت: آقای قاضی! کاملا احساس صاحبخانه را درک می کنم و می دانم او در این مدت چه کشیده است اما من فکر نمی کردم که فرزندان او چنین تقاضایی را از پدرشان داشته باشند.

او ادامه داد: چندی قبل وقتی به همراه خانواده ام از مقابل یک کباب فروشی عبور می کردیم فرزندانم از من تقاضای خرید کباب کردند اما چون پولی برای خرید نداشتم به آن ها قول دادم که برایشان کباب درست می کنم.

این قول باعث شد تا آن ها هر روز که از سر کار برمی گردم شادی کنان خود را در آغوشم بیفکنند به این امید که من برایشان کباب درست کنم. اما من توان خرید گوشت را نداشتم تا این که روزی فکری به ذهنم رسید یک روز که کنار مغازه مرغ فروشی ایستاده بودم مردی چند عدد مرغ خرید و از فروشنده خواست تا مرغ ها را خرد کرده و پوست آن ها را نیز جدا کند.

به همین دلیل به همان مرغ فروشی رفتم و به او گفتم اگر کسی پوست مرغ هایش را نخواست آن ها را به من بدهد. روز بعد از همان مرغ فروشی مقداری پوست مرغ پرچربی گرفتم و آن ها را به سیخ کشیدم. فرزندانم با لذت وصف ناشدنی آن ها را می خوردند و من از دیدن این صحنه لذت می بردم. من برای شاد کردن فرزندانم تصمیم گرفتم هر چند روز یک بار از این کباب ها به آن ها بدهم اما نمی دانستم که ممکن است این کار من موجب آزار صاحبخانه ام شود.

قاضی شورای حل اختلاف در حالی که بغض گلویش را می فشرد ادامه داد: وقتی مستاجر این جملات را بر زبان می راند صاحبخانه هم به آرامی اشک می ریخت تا این که ناگهان از جایش بلند شد و در حالی که مستاجرش را به آغوش می کشید گفت: دیگر نگو! شرمنده ام من از شکایتم گذشتم!


 


چهارشنبه 21/4/1391 - 17:55
شهدا و دفاع مقدس
مربی همیشه خندان گردان تخریب

خبرگزاری فارس: شهید اربابیان در عملیات بدر یاری کننده بچه های تخریب در انهدام دژهای جزیره مجنون بود. در عملیات عاشورای 3 با همکاری شهید سید امین صدر نژاد تله های انفجاری فراوانی را برای استفاده در عملیات آماده کرد که در عملیات از آن استفاده شد و از دشمن تلفات زیادی گرفت.

خبرگزاری فارس: مربی همیشه خندان گردان تخریب

به گزارش گروه «حماسه و مقاومت» خبرگزاری فارس، بعضی از فرماندهان جبهه به آموزش رزمی اهمیت زیادی می‌دادند از جمله آنها می‌توان از شهیدان محمد ابراهیم همت و شهید رستگارنام برد.

این نقل شهید همت رو برای اولین بار از زبان سردار شهید تخریب حاج ناصراربابیان شنیدم که از قول این شهید می‌گفت:"اگر 100تومان به من بدهند و بگویند خرج عملیات کن، من 90 تومان اون رو خرج آموزش می‌کنم و 10تومان خرج خود عملیات". شاید در نگاه اول این جمله ساده و پیش پا افتاده باشد اما اگر کمی دقت کنیم به درایت و دور اندیشی صاحب این کلام باید آفرین گفت.

فرماندهانی که در جنگ به امر آموزش و تربیت رزمی نیروهای تحت امرشان اهمیت دادند توانستند با حداقل تلفات ماموریت خود را انجام دهند. شهید حاج کاظم رستگار فرمانده لشگرسیدالشهدا (ع) نیز توجه فراوانی به امر آموزش داشت، بخصوص آموزش‌های تخصصی جنگ و عنایت ویژه ای به آموزش رزم بچه های تخریب داشت و بعد از عملیات خیبر و اتفاقاتی که در روند عملیات افتاد این حساسیت بیشتر شد و در دیدارهای متعددی که با فرماندهان و بچه های تخریب داشت به آنها گوش زد می‌کرد که هر چه می‌توانید درکنارتربیت معنوی، آمادگی رزمی خود را هم بالاببرید.

شهید حاج عبدالله نوریان فرمانده گردان تخریب لشگر سیدالشهداء(ع) این امر فرمانده محبوب خود را به جان خرید و یکی از نیروهای لایق و توانمند خود را براین کار گمارد.

شهید حاج ناصر اربابیان از تابستان سال 63 درکنار شهید نوریان به امر آموزش بچه های تخریب پرداخت و با بهره گیری از تجارب عملیات‌ها رزمندگانی را تربیت کرد که تا آخرین روز جنگ گردان تخریب لشگرده سیدالشهداء(ع) را یاری نموده و در ماموریت های عملیاتی لشگر10 سیدالشهداء(ع) قوت قلب فرماندهان بودند.

 

شهید ناصر اربابیان/ فرمانده گردان تخریب لشگرده سیدالشهداء(ع)

 

شهید حاج ناصر دست پرورده شهید علی کفایی فرمانده تخریب لشگر حضرت رسول(ص) بود و همیشه از حماسه دلاوری او در عملیات والفجر یک یاد می‌کرد و می‌گفت:

علی وقتی دید زمان برای بریدن سیم های خاردار در داخل کانال نیست و دشمن هوشیار شده و تاخیر در بازگشایی معبر تلفات را بالا می‌برد، اژدر بنگال (لوله ای پر از مواد منفجره که برای باز نمودن معبر و انبوه سیم خاردار از آن استفاده می‌کنند) را داخل حجم سیم های خاردار فرو برد و چاشنی نارنجک را داخل آن قرار داد و ضامن را کشید و مسیر را برای رزمندگان باز کرد و خود قطعه قطعه شد.

 

عملیات بدر/ زمستان 64/ شهیداربابیان اولین نفرسمت چپ/ شهیدنوریان نیز در تصویر دیده می‌شود

 

شهید اربابیان در عملیات بدر یاری کننده بچه های تخریب در انهدام دژهای جزیره مجنون بود. در عملیات عاشورای 3 با همکاری شهید سید امین صدر نژاد تله های انفجاری فراوانی را برای استفاده در عملیات آماده کرد که در عملیات از آن استفاده شد و از دشمن تلفات زیادی گرفت.

تجربه عملیاتی شهید ناصر در آموزش غواصان تخریب که برای عملیات والفجر8 مهیا می‌شدند به کار آمد تا بچه های تخریب بتواند به سلامت از اروند خروشان عبور کرده و از میان انبوه سیم خاردار و هشت پرهای متعدد و بشکه های فوگاز معبری امن برای عبور رزمندگان باز کنند. توانمندی شهید ناصر در برنامه ریزی برای مین گذاری مقابل دشمن در دفع پاتک های متعدد در جاده فاو -ام القصر و اطراف کارخانه نمک موثر بود به طوری که دشمن را از دست یابی به مواضع رزمندگان نا امید ساخت.

اطلاعات رزم عملیات‌های سیدالشهداء(ع)، کربلای 1، 2 و اصرار دشمن در مسلح کردن زمین عملیات، شهید ناصر را برآن داشت که در آموزش بچه های تخریب، روی عبور از موانع بیشتر دقت کند و برای عبور از سیم خاردارها که به صورت طولی دشمن در مقابل مواضعش استفاده کرده و داخل آن را با انواع مین مسلح کرده بود چاره اندیشی شود.

 

زمستان 64/ رودخانه کارون/ آزمایش موشک رعد/ شهیدان اربابیان، پوررازقی، زعفری

 

آموزش‌های آبی خاکی در آبان و آذر سال65 نوید عملیات در آبگرفتگی را میداد و اضافه شدن مواد منفجره و تمرین انفجار دژ و جاده و خاکریز حکایت از سخت بودن کار داشت. استفاده از کمربندهای انفجاری برای انفجار درختان نخل و رها کردن آنها روی آبراهه‌های جزیره ام الرصاص از ابتکارات شهید ناصر بود و او همه توان خود را خرج کرد که نیرویی تربیت کند که آمادگی این کار بزرگ را داشته باشد.

شب عملیات کربلای 5 در کنار شهید سید محمد زینال الحسینی فرمانده گردان تخریب ل10 سیدالشهداء(ع) قرار گرفت و با توجه به شناختی که از توانمندی بچه ها داشت در گزینش نیروها برای ماموریت ها موثر بود و خود نیز ماموریت انفجار دژی را پذیرفت که با انهدام آن مسیر تردد قایق ها برای حمله به دژ شلمچه در منطقه عملیاتی لشگرسیدالشهداء(ع) باز گردید.

تخریب ل10 با توجه به ماموریت های متعدد در عملیات کربلای 5، تکمیلی کربلای 5 و کربلای 8 در منطقه شلمچه همچنان توانمند و پا به کار جلوه می‌کرد. تمامی گردان های عمل کننده برای بازسازی و استراحت عقب رفتند اما تخریب همچنان در خط مقدم حضور داشت .

معمولا اتفاق می‌افتاد که در ماموریت ها، گردان های تخریب از سایر تیپ ها و لشگرها نیروی تخریب چی به کمک می‌گرفتند اما برای تخریب ل10 سیدالشهداء(ع) به جهت توانمندی کادر آموزشی و شخص شهید اربابیان در تربیت نیروهای مورد نیاز برای عملیات این نیاز احساس نشد.

 

قبل ازعملیات کربلای یک/ فرماندهان ل10/ شهیداربابیان نفراول نشسته ازسمت چپ

 

بهار سال 66 عملیات در جنوب متوقف شد و یگان‌های عملیاتی برای عملیات به غرب کشور نقل مکان کردند و لشگر10 سیدالشهداء(ع) در پادگان امام علی (ع) در شهر سنندج مستقرشد. چون عملیات در منطقه کوهستانی بود باید نیروها برای زدن معبر در کوهستان آماده می‌شدند و باز شهید اربابیان آموزش را بر اساس کار در کوهستان و مناطق شیب دار سازماندهی کرد و ظرف کمتر از یک ماه گردان به آمادگی کامل برای عملیات رسید و عملیات‌های نصر4 و بیت المقدس 2 به انجام رسید. تیرماه 66 و در عملیات نصر4 شهید سید محمد زینال الحسینی فرمانده گردان تخریب ل10سیدالشهداء(ع) به شهادت رسید.

این گمان از سوی مسوولین لشگر می‌رفت که با شهادت ایشان توان عملیاتی گردان کم شود. لاکن با تلاش‌های شهید حاج قاسم اصغری و شهید اربابیان خلا نبود شهید سید محمد برطرف شد.

 

بهار65/ موقعیت الوارثین/ شهید اربابیان در کنار شهید زینال الحسینی

 

عید سال 67 ماموریت عملیات در منطقه شاخ شمیران به لشکر سیدالشهداء(ع) محول شد و غواصان تخریب با گذشتن از دریاچه سد دربندی خان عراق توانستند معبری در پشت مواضع دشمن باز نموده و رزمندگان را برای حمله به دشمن عبور دهند. بعد از این عملیات بود که سنگر بچه های تخریب در زیر ارتفاع " تیمورژنان" و مقر آنها در شهر بیاره عراق توسط هواپیماهای بعثی بمباران شیمیایی شد که در این حمله ناجوانمردانه 13 تن از رزمندگان تخریبچی شهید و نزدیک 50 نفر نیز مجروح شدند که شهید حاج ناصر اربابیان از جمله مصدومین این حمله بود که از ناحیه چشم، پوست و ریه به شدت آسیب دید و در بیمارستان لقمان و بقیه الله تهران بستری شد. شدت صدمات به حدی بود که می بایستی ماه ها در بیمارستان بستری و تحت نظر باشد اما این عزیز با همان حالت مصدومیت در حالی‌که چشمانش به شدت به نور حساس شده بود و از سوزش تاول‌ها و سرفه های پی درپی رنج می‌برد در اردیبهشت ماه سال 67 مجددا به جبهه برگشت و در مین گذاری روی ارتفاعات مشرف به شهر ماووت شرکت کرد.

سال 67 سال سرنوشت سازی برای جبهه ها بود از یک سو دشمن با کمک استکبار جهانی با تمام توان به مواضع ما در جبهه یورش برد و از طرف دیگر جنگ شهرها قوت گرفت و رویارویی امریکا با جمهوری اسلامی در منطقه با حمله به سکوهای نفتی و زدن هواپیمای مسافربری آغاز شد. اواخرتیرماه 67 بود که دشمن بعثی از جبهه شرهانی و فکه برای هجوم به خاک کشورمان و تهدید شهرهای شوش، اندیمشک و دزفول عملیات خود را آغاز کرد و ابتدا با بمباران شدید هوایی و گلوله باران منطقه، مقاومت نیروهای ارتشی مستقر در خطوط پدافندی در این دو جبهه را شکست و از سمت فکه تا تپه های "برغازه "محل استقرار یکی از تیپ های ارتش جلو آمد و از طرفی مقر اصلی تخریب لشگرده سیدالشهداء(ع) که به موقعیت الوارثین شهرت داشت در سر راه پیشروی دشمن قرار داشت. بچه ها تخریب در مقر، با فرماندهی شهید اربابیان آماده می‌شدند تا با مین گذاری مقابل دشمن و عملیات‌های انفجاری جلوی دشمن را سد کنند و شهید اربابیان صبح روز 22 تیرماه 67به همراه یکی دیگر از رزمندگان تخریب با موتور سیکلت برای شناسایی دشمن از طریق جاده فکه اقدام می‌کنند که در محل استقرار تیپ پدافند کننده در منطقه که به دست دشمن افتاده بود با انبوهی از تانک و نفربر مواجه می‌شوند و در مسیر برگشت با سربازان دشمن روبرو شده و درحالی‌که روی جاده با موتورسیگلت در حرکت بود از ناحیه پهلو مورد اصابت گلوله قرار می‌گیرند و بعد از طی مسافت کوتاهی به علت خونریزی شدید و ضعف موتور از حرکت می ایستد.

دشمن برای دستگیری ایشان اقدام می‌کند اما همراه ایشان موفق می‌شود از چنگ دشمن فرار کنند و بعد از 4 ساعت پیاده روی، خود را به مقر الوارثین برساند.

 

خردادماه سال 67/ چندروز قبل ازسقوط جزیره مجنون

 

غروب روز 22تیرماه 67 دشمن از مواضع خود عقب نشینی کرد و بچه های تخریب با حضور درمنطقه موتور سیکلت را در وسط جاده سالم پیدا کردند که کنارش خون زیادی ریخته بود و جای چرخ‌های نفربری که حکایت از انتفال ایشان به مواضع دشمن می‌کرد. بچه ها تمام خاک های منطقه را که احتمال دفن ایشان می‌رفت وارسی کردند اما اثری از این عزیز نیافتند. هیچ کس جز زمین داغ فکه نمی‌دانست با فرمانده دلاور ما چه کردند تا اینکه درخردادماه سال1380 آن پیکر مطهر به آغوش میهن اسلامی ما بازگشت و در گلزارشهدای بهشت زهرا ء(س) قطعه سرداران(29) –ردیف 18-شماره 9 درجوار امیر سرافراز ارتش جمهوری اسلامی سپهبد شهید علی صیاد شیرازی آرام گرفت .

*راوی:جعفرطهماسبی

چهارشنبه 21/4/1391 - 17:37
شهدا و دفاع مقدس
می‌آیم جلو ولی شربت نمی‌خورم

خبرگزاری فارس: سریع به آشپزخانه‌ی پادگان رفتم تا ببینم چه‌کار باید بکنیم. وارد آشپزخانه که شدم، حاج «محمد صادقی» صدایم زد و گفت: «آشپزخانه‌ات را در فاو با خاک یک‌سان کرده‌اند.»

خبرگزاری فارس: می‌آیم جلو ولی شربت نمی‌خورم

به گزارش گروه «حماسه و مقاومت» خبرگزاری فارس، حاج «محمد قاسم‌آبادی»، اهل روستای گرجی ‌محله‌ی گرگان، سرآشپز لشکر 25 کربلا بود و حالا یار نام‌ آشنای بچه‌های جنگ؛ مردی که در خط مقدم، در محاصره و جنگ تن به تن غذای گرم به دست رزمندگان می‌رساند. دلاورمردی که امروز در هیاهوی همایش‌ها و نمایش‌های بدلی گم گشته است. قاسم‌آبادی این روزهای گم‌نامی را با تصاویری از همرزمان شهیدش، قرارگاه دل‌تنگی‌های خود قرار داده است. آنچه پیش روی شماست خاطره‌ای است از روزهای پایان جنگ در منطقه فاو:

فرمانده لشکر پیغام داد که آشپزخانه را به‌ سمت فاو حرکت بدهم. جابه‌جایی آشپزخانه یکی از پرمشقت‌ترین کارها بود. چند روز طول کشید تا کارها را سروسامان بدهم و آشپزخانه را ردیف کنم. همه‌چیز که مرتب شد، گفتم: «من می‌روم اهواز تا مایحتاج آشپزخانه را تهیه و با خودم بیاورم.»

با یک تویوتا به اهواز رفتیم. به پادگان «شهید بهشتی» که رسیدیم، گفتم: «من می‌روم سری به خانواده بزنم و برگردم.»

خانواده‌ام همراه خانواده‌های دیگر نیروهای لشکر داخل پادگان زندگی می‌کردند. نیم ساعت هم نشده بود که باهاشان خداحافظی کردم و راه افتادم. هنوز چند قدم از منزل دور نشده بودم که دیدم حاجی «گلگون» سراسیمه به‌طرفم می‌آید. گفتم: «چی شده حاجی؟! چرا پریشانی؟»

گفت: «عراق به فاو حمله کرده و تمام ارتشش را کشیده سمت فاو. اوضاع خیلی خراب است. آمریکایی‌ها و کویتی‌ها، هم هستند.»

سریع به آشپزخانه‌ی پادگان رفتم تا ببینم چه‌کار باید بکنیم. وارد آشپزخانه که شدم، حاج «محمد صادقی» صدایم زد و گفت: «آشپزخانه‌ات را در فاو با خاک یک‌سان کرده‌اند. «حاج‌مرتضی» سفارش کرده با یک اکیپ آشپز و دستیار و نیرو، همراه مایحتاج اولیه برای ده‌هزار نیرو بروی سمت فاو. خود مرتضی هم رفته جلو.»

 

حاج «محمد قاسم‌آبادی»/ سرآشپز لشکر 25 کربلا

 

سریع چهل نفر را دست‌ و پا کردم. یک مینی‌بوس، یک بنز تک و دو تا نیسان ‌پاترول آن‌جا بودند. گفتم: «راننده‌ی بنز تک کجاست؟ صدایش کنید و بگویید بیاید ماشینش را ببرد جلوی انبار.»

آقای «کاظمی» راننده‌ی بنز تک گفت: «می‌خواهید کجا بروید؟»

گفتم:«ماشین را بزن پای انبار تا ببرمت یک جای باحال و شربتی بهت بدهم که تا حالا توی عمرت نخورده باشی.»

گفت: «باشد، ولی من خط مقدم نمی‌آیم، اگر ماشین‌ام را بزنند، بی‌چاره می‌شوم.»

گفتم: «هیچ نترس! به فکر شربتی باش که قرار است بهت بدهم، ماشین را می‌خواهی چه‌کار؟»

خندید و ماشین را آورد جلوی انبار. تا خرخره ماشین‌ها را بار زدیم. دوتا بسیجی را بردم یک گوشه‌ی خلوت و گفتم: «بچه‌ها! می‌نشینید کنار این راننده و یک راست می‌روید فاو. توی راه هم اصلا نمی‌گویید که داریم به سمت فاو می‌رویم؛ فقط آدرس می‌دهید. ما هم پشت سرتان می‌آییم.»

راننده سوار شد و آن دو بسیجی هم پریدند کنار راننده و به‌ سمت فاو حرکت کردند. مدتی بعد به نزدیکی پل اروند رسیدیم. رزمنده‌ها سردرگم و بدون اسلحه و تجهیزات به این‌سو و آن‌سو می‌دویدند. انگار یک‌مرتبه افتادیم وسط اقیانوسی از آتش و دود و غبار. فضا سنگین و نفس‌گیر بود. خمپاره جای خمپاره، گلوله از پس گلوله می‌آمد. به راننده گفتم: «یک لحظه هم توقف نکن و یک‌راست از پل رد شو. آن‌طرف آتش سبک‌تر می‌شود.»

توی مسیر ترکش‌های ریز و درشت به تنه‌ی مینی‌بوس می‌خوردند. رسیدم به محل استقرار بچه‌های لشکر. چیزی از آشپزخانه نمانده بود. از کل نیروهای آشپزخانه فقط یک بسیجی مانده بود که نشسته بود و زارزار گریه می‌کرد. گفتم: «چه بلایی سرتان آمده؟»

مرا در آغوش کشید و گفت: «بچه‌های آشپزخانه همه یا شهید یا شیمیایی شدند.»

هنوز چند دقیقه نگذشته بود که «سید احمدرضا»، راننده‌ی تویوتایی که غذای خط را بین رزمنده‌ها توزیع می‌کرد، از راه رسید. بغلش کردم و گفتم: «پسر تو هم ماندی الحمدالله؟! هنوز شربت شهادت را نخورده‌ای؟»

تا اسم شربت را بردم، رنگ از روی راننده‌ی بنز تک پرید. فرستادمش توی سنگر و به بچه‌ها گفتم: «همین‌جا مستقر می‌شویم تا ببینم چه می‌شود.»

از سید خواستم تا مرا به خط مقدم ستاد ببرد. هنوز خیلی نرفته بودیم که چشمم به کارخانه‌ی نمک، و تانک‌های عراقی افتاد که همین‌طور کنار هم صف کشیده بودند و منتظر بودند. جلوتر که رفتیم، سید، تویوتا را کناری زد و گفت: «حاجی! بیا پایین تا نرفتیم هوا.»

از ماشین پریدم پایین و از بریدگی خاکریز رد شدیم. آن‌طرف خاکریز غوغایی بود. شهدا کنار هم افتاده بودند و مجروحان ناله می‌کردند. جلوتر «فکوری» را دیدم که توی یک سنگر منهدم شده نشسته است، چندتا بی‌سیم دور و برش است و دارد حرف می‌زند. گفتم: «فکوری! چه خبر؟ چه‌کار می‌کنی؟»

گفت: «برو غذا را بیاور که بچه‌ها از گرسنگی نا ندارند. برو قاسم‌آبادی! یک تیر می‌خوری و آن‌وقت واویلا می‌شودها.»

آتش دشمن سنگین بود. داشتیم حرف می‌زدیم که آقا مرتضی آمد پشت خط. صداش آن‌ قدر بلند بود که می‌شنیدم. مرتضی گفت: «چه خبر فکوری!»

فکوری پاسخ داد: «حاجی! دست ما را بگیر که رفتنی هستیم.»

- فکوری! محکم باش. ما داریم می‌رسیم. فقط و فقط مقاومت کنید که آمدیم.

- حاجی! این قاسم‌آبادی آمده این‌جا برای سرسلامتی.

- به قاسم‌آبادی بگو سریع برگردد عقب و به مهمان‌هاش برسد. برای چی آمده آن‌جا؟

گفتم: «به آقامرتضی سلام برسان و بگو، سور و ساتش به‌راه است، همین الآن می‌فرستم.»

با فکوری خداحافظی کردم و سینه‌خیز از خاکریز گذشتیم. تندی سوار تویوتا شدیم و برگشتیم. بنز نبود. به آن دو بسیجی گفتم: «پس راننده‌ی بنز کجاست؟»

گفتند: «حاجی! ترسیده و ماشین را برده آن‌طرف پل اروند.»

گفتم: «بار چی؟ خالی شد؟»

گفتند: «نه! با همان بار رفته.»

عصبانی شدم و به راننده‌ی سردخانه گفتم: «تندی با موتور برو و ماشین را بگیر و بیاور. معطل نکنی‌ها، برو زودباش.»

رفت و دیدم معطل کرد. دل توی دلم نبود. با سید راه افتادیم. نرسیده به پل، دوتا راکت زدند. نزدیک بود ماشین برود روی هوا، ولی به خیر گذشت.

راننده رفته بود توی یک سنگر و داشت می‌لرزید. گفتم: «نترس بابا! من الآن پنج سال است که توی جبهه هستم و توی این مدت حتی یک عقرب هم من را نزده، چه برسد به این‌که عراقی‌ها مرا بزنند. فقط چند باری خودی‌ها، با دسته‌ی گوشت‌کوب زده‌اند توی چشم و چالم.

خندید. دو، سه تا جوک دیگر برایش تعریف کردم و بلندش کردم. گفتم: «اگر خدا نخواهد، هیچ اتفاقی برایت نمی‌افتد. همه، این‌جا آرزوی شهادت دارند، ولی تو هنوز یک جرعه هم از شربت ما نخورده‌ای.»

خندید و گفت: «می‌آیم حاجی، ولی شربت نمی‌خورم. دیگر هم به من تعارف نکن.»

گفتم: «برادر من! هرچی خدا بخواهد، همان می‌شود. من چه کاره‌ام به تو شرب بدهم؟ من کجا لایق این حرف‌ها هستم؟ من اگر طبیب بودم، سر خود دوا نمودم.»

راننده سوار ماشین شد و راه افتادیم. خیلی زود رسیدیم. گفتم: «سید! دعا کن این بنده‌ی خدا، اتفاقی برایش نیفتد که من خودم را نمی‌بخشم. خیلی ترسیده است.»

تمام لحظه‌ها برایش دعا می‌کردم که سالم از معرکه بیرون برود. به راننده هم گفتم: تو برو توی سنگر تا اتفاقی برایت نیفتد. برای ماشینت هم غصه نخور. اگر یک ترکش کوچولو بخورد، یک ماشین دست اول برایت می‌گیرم.»

سریع بار را خالی کردیم. دستور دادم همه تند و ضربتی غذای بچه‌ها را خشک بسته‌بندی کنند. دوتا نان لواش، دوتا خیار و یک ماست، بسته‌بندی کردیم و عقب و جلوی تویوتا را پر کردیم از بسته‌های غذا. به همان دو بسیجی گفتم: «می‌نشینید عقب تویوتا و به خاکریز که رسیدید، تند غذاها را می‌اندازید تو بغل رزمنده‌ها که از گرسنگی نا ندارند.» سید حرکت کرد.

ما هم شروع کردیم به بسته‌بندی سری دوم. مدتی گذشت و سید برگشت تا سری دوم را ببرد. ما مشغول بار زدن غذاها شدیم و سید رفت تا در سایه‌ی یک سنگر کمی استراحت کند. ناگهان یک راکت آمد و صاف خورد توی شکم سید. من شوکه شدم.

زبانم بند آمده بود و توان حرف زدن نداشتم. بچه‌ها دویدند طرف سید. من هم دویدم. سید درجا شهید شده بود. یک‌مرتبه به خود آمدم و زدم زیر گریه. پیکر سید را گذاشتیم عقب تویوتای خودش و من نشستم کنارش. رفتیم سمت پل اروند. آن‌جا با سید وداع کردیم. جنازه را تحویل دادیم و برگشتیم.

هنوز چند متری مانده بود به آشپزخانه برسیم که آشپزخانه رفت روی هوا. تمام بچه‌ها جز دو، سه نفر یا شهید یا به‌شدت زخمی شدند. من ماندم و آن دو بسیجی و راننده‌ی بنز که توی سنگر بود. یکی از بسیجی‌ها را فرستادم دنبال راننده. دیگر نه غذایی مانده بود، نه جایی.

راننده ترسان و لرزان آمد. شهدا و مجروحان را عقب بنز گذاشتیم و به ‌سمت بیمارستان صحرایی «حضرت فاطمه‌الزهراء(س)» راه افتادیم. مجروحان و شهدا را جلوی بیمارستان پیاده کردیم. هنوز بیست متر دور نشده بودیم که یک هواپیما بالای سر بیمارستان پیدا شد و آن‌جا را بمب‌باران کرد.

راننده پایش را گذاشت روی پدال گاز. نزدیک بود چپ کنیم. پایم را بردم آن طرف و زدم روی ترمز. ماشین میخ‌کوب شد. گفتم: «مرد نگه دار! باید برویم کمک. همه‌ی بچه‌ها شهید شده‌اند.»

یک‌عالمه پیکر سوخته را گذاشتیم عقب ماشین و با هزار غصه و دل‌تنگی به‌سمت اهواز حرکت کردیم. توی راه به راننده گفتم: «حالا برایت ثابت شد؟»

راننده به گریه افتاد. گفت: «راستش من دیگر آدم قبل نیستم و تا شهید نشوم، از این‌جا نمی‌روم.»

شهدا را تحویل دادیم و برگشتیم پادگان شهید بهشتی. نزدیک ساعت چهار عصر بود. یک‌راست رفتم آشپزخانه، بچه‌ها را صدا زدم و گفتم: «هرچه مرغ دارید، بیاورید بیرون. فقط شکم مرغ‌ها را تمیز کنید. مرغ‌ها را درسته سرخ می‌کنیم.»

لگن‌ها را گذاشتیم روی گاز، روغن ریختیم و شروع کردیم به سرخ کردن مرغ‌ها. تا چهار صبح بدون این‌که ذره‌ای بخوابیم، تمام مرغ‌ها را سرخ کردیم. مرغ‌ها که سرخ شدند، نمازمان را خواندیم. بچه‌های بسیجی هم آمدند و دسته‌جمعی یک مرغ با شش نان لواش، گذاشتیم و بسته‌بندی کردیم. دیگر داشت هوا روشن می‌شد. تمام مرغ‌ها را بار کانکس کردیم و راه افتادیم. به اروند که رسیدیم، «حمدالله صادقی»، مسئول تدارکات لشکر 25 کربلا جولیمان را گرفت و گفت: «کجا دارید می‌روید؟»

گفتم: «می‌خواهیم برویم فاو؛ بچه‌ها گرسنه‌اند.»

آتش دشمن آن‌قدر سنگین بود که از هوا و زمین آتش می‌بارید. عراق با هرچه‌ توپ داشت، از جزیره‌ی بومیان تا خود بصره را زیر آتش گرفته بود. مرگ و زندگی قابل تفکیک نبود. زمین آب‌کش شده بود. حمدالله گفت: «همه جا را گرفته‌اند، هیچ کجا نمی‌توانید بروید. پل هم شکسته و همه‌چیز تمام شده.»

حدود ساعت ده صبح بود. گفتم: «یک کانکس مرغ سرخ کرده را چه‌کار کنم؟»

گفت: «از همین جا شروع کنید و بروید به‌سمت شلمچه. بدهید به رزمنده‌ها که خیلی گرسنه‌اند.»

نشستم عقب کانکس و شروع کردیم به تقسیم تا رسیدیم به خود شلمچه. توی ستاد، «مرتضی قربانی» خسته، ناراحت و دل‌گیر نشسته بود. مرتضی دستور داد که آشپزخانه را همان‌جا سرپا کنم. رفتیم اهواز، لوازم مورد نیاز را آوردیم و آشپزخانه را برپا کردیم.

مدتی گذاشت. من به مرخصی دو، سه‌ماهه رفتم. موقع برگشتن، از پشتیبانی جنگ گرگان یک کانکس یخچال‌دار کمپوت گیلاس بار زدم و به اهواز رفتم.

به پایگاه بهشتی که رسیدم، سراغ مرتضی را گرفتم. گفتند شلمچه است. حرکت کردم به‌سمت شلمچه. شب بود. حاجی جوشن را صدا زدم و باهم کمپوت‌ها را بین رزمنده‌ها تقسیم کردیم.

در همین بین مرتضی از سنگر بیرون آمد. سلام‌ و علیک کردم. مرتضی قربانی گفت: «حضرت امام قطعنامه را با جام زهرش پذیرفته...»

سکوت، فضای منطقه را پر کرده بود. آتش‌بس شده بود. نه صدای گلوله‌ای، نه خمپاره‌ای. جنگ به آخر خط رسیده بود و من برای همیشه از خط شلمچه به خطه‌ی سر‌سبز گلستان کوچ کردم.

 

*نویسنده: غلامعلی نسائی

چهارشنبه 21/4/1391 - 17:35
بیوگرافی و تصاویر بازیگران
در برنامه «گپ» به همراه خاطراتی از خسرو شکیبایی
«مهرانه مهین‌ترابی» از دلایل ازدواج نکردنش می‌گوید

خبرگزاری فارس: «مهرانه مهین ترابی» بازیگر سینما، تئاتر و تلویزیون پنج‌شنبه این هفته در برنامه «گپ» از دلیل ازدواج نکردنش و خاطراتش از بازی در سریال «خانه سبز» و خسرو شکیبایی می‌گوید.

خبرگزاری فارس: «مهرانه مهین‌ترابی» از دلایل ازدواج نکردنش می‌گوید

«منصور لشکری قوچانی» تهیه‌کننده برنامه در گفت‌و‌گو با خبرنگار رادیو و تلویزیون فارس گفت: لوکیشن این برنامه باشگاه انقلاب بود که در جاده تندرستی خانم مهین‌ترابی به همراه مجریان برنامه - رامبد جوان و سحر دولتشاهی - به گفت‌‌و‌گو درباره زندگی و بازیگری‌اش می‌پردازد. در این برنامه مهرانه مهین ترابی از محسنات ازدواج و تنهایی‌هایش می‌گوید و به دلایل ازدواج نکردنش اشاره می‌کند.

وی در ادامه گفت: مهین‌ترابی در بخشی از برنامه به چگونگی حضورش در عرصه بازیگری و آشنایی‌اش با فرامرز صدیقی اشاره می‌کند. در بخشی دیگر از برنامه از خاطراتش در سریال «خانه سبز» و چگونگی پذیرش رامبد جوان به عنوان بازیگری که نقش پسرش را ایفا می‌کند و همین‌طور از خاطراتش از بازی در سریال و مرحوم خسرو شکیبایی می‌گوید.

وی در ادامه توضیح داد: در بخشی از صحبت‌هایش مهین ترابی به بازی در تئاتر اشاره می‌کند و علاقه‌اش را به حضور در تئاتر و شنیدن صدای خنده‌ها واحساس نفس‌های مخاطب بیان می‌کند.

تهیه‌کننده «گپ» در ادامه گفت: در این برنامه سعی شده از زندگی خصوصی خانم مهین ترابی، چگونگی ورودش به بازیگری، تنهایی‌ها و دوستی‌ها و عشق به خداوند صحبت شود.

برنامه «گپ» هر هفته پنج‌شنبه‌ها از شبکه آی فیلم پخش می شود.

چهارشنبه 21/4/1391 - 17:22
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته