• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 507
تعداد نظرات : 10
زمان آخرین مطلب : 4131روز قبل
اهل بیت

وجدان بالغ اخلاقى

وجدان بالغ اخلاقـى نیز وجهه اى دیگر از ایمان است كه از جمله به گرایـش یگانه ساز زندگى كمك مى كند. وجدان اخلاقـى نابالغ تنها سرشار از ممنوعیات و محرماتى است كه به ـویژه از دوران كـودكى در شخصیت فرد بر جاى مـى مانـد و با عقاید صلب و بسته دینـى تأیید مى شوند. ویژگى وجدان نابالغ وجود "بایدها" و جنبه هاى دستـورى و تكلیفـى به جـاى "بهتـر است"هـا و "شـایسته است"هـــاست.

وجـدانهاى نابـالغ اخلاقـى هیچ گاه از سطح تنجیزى تجـربه تكالیف (بایـد ایـن گـونه رفتار كنـم) به لایه هاى عمیق تـر یعنـى تجـربه ارزشها و تجربه اختیار خلاق وارد نمى شـود. حال آن كه شخص بالغ با دیـدگاه "بهتـر است ایـن گـونه رفتـار كنـم" كه حاكـى از حـس وظیفه شناسـى نسبت به خـود، خـداوند و دیگران است، از سطح تجربه تكالیف در مى گذرد. حضرت(س)، اصـول وجدان بالغ اخلاقى را تـوضیح مى دهد مانند:

- صداقت زهرا(س)

صداقت، ادبـى دیگر از آداب بالندگـى جان با سلـوك و اقدام است.

همگان گواهى بر صداقت زهرا(س) دارند و او ایـن وجهه از بالندگى جان را نیز مىآموزد. از همیـن روست كه او را "صدیقه"(20) نیز نـام نهاده انـد. و در مـوارد مختلف از او به ایـن نـام یــــاد كرده اند.(21) عایشه مى گوید:

هیچ كـس را راستگـوتـر از زهرا نیافتـم مگر تنها پـدرش را.(22)

- خشیت زهرا(س)

در مكتب تربیتـى زهرا(س)، خشیت از خـداوند و خشـوع در برابر او از دیگر وجـوه بالندگـى روح است. او خـود در خشیت بدانجا رسیده است كه به وقت نمـاز از خـوف خـداونـد نفسهایـش به شمــاره مـى افتاد.(23) در روایتـى دیگر آمـده روزى پیامبراكـرم(ص) بـر فـاطمه وارد شـد، او را گـریـان یـافت. گفت:

ـ نـور دیـده ام، چه چیز مـایه گـریه ات شـده؟ گفت:

سخـن خداوند كه مى گـوید: و حشرناهـم فلـم نغادر منهم احدا.(24)

http://www.aviny.com/Occasion/Ahlebeit/Fatemeh/Veladat/87/olgoyeZanan/Shakhsiat.aspx#4-%20%D9%88%D8%AC%D8%AF%D8%A7%D9%86%20%D8%A8%D8%A7%D9%84%D8%BA%20%D8%A7%D8%AE%D9%84%D8%A7%D9%82%D9%80%D9%89

يکشنبه 13/12/1391 - 12:56
اهل بیت

ورع ، دیگر وصف سالك راه

ورع از اوصاف ایمانـى اهل سلـوك است، به معنـى تـرس. ایـن تـرس نگرانـى سالك است از این كه به سبب كارى ناپسند او را طرد كننـد و شایسته راه عشق نداننـد و از ایـن رو، سالك در ایـن منزل دائم در حال مراقبت از نفس است؛ بدین معنى كه پیوسته در كمیـن نفـس خود نشسته و هر دم خـود را مى نگرد تا مبادا كارى بر خلاف میل معشـوق انجام دهد.

ورع دورباش دادن و جلـوگیر بـودن همـواره خـویـش از ناپسنـدی ها و گناهان و اجتناب از محرمات الهى و بازدارى خـود از آرزوهـا و خـواهـانیهاى اغوا بـرانگیز است.

 

ورع یكى دیگر از ویژگی هاى شخصیتـى زهرا(س) است. در زیارت فاطمه زهرا(س) آمده است:

یا حلیفة الورع والزهد!(15)؛ اى هم قسم با ورع و زهد!

خلوص و اخلاص، وجهه اى دیگر از بالندگى روح است، ویژه داشتـن و خالص داشتـن دانـش و انگیزه و احساس سلوك و زندگانى خویـش براى خـداونـد است. اخلاص، پـاكیزه داشتـن قلب و شیـوه زنـدگـــــــى (دیـن)(16) است. اخلاص آن است كه دانش و نیت و خواهانی ها و قلب و عواطف و سخـن و سلوك و شیوه زندگى از غیر حق مبرا آید و روى با حق تعالـى داشته بـاشـد و قطع نظر از مـدح و ذم خلایق بـاشـد.

و بتـول(س)، همه زنـدگـانیـش، انگیزه ها و انـدیشه هـا و عواطف و سلوكـش، آموزگار اخلاص است. بانوى بزرگ در پاسخ به پدر از پرسـش جبـرائیل كه هـرچه بخـواهـى همـان مـى شـود، مـى گـوید:

مرا هیچ  نیازى و خواهشی از خـداوند مگر خـود او و جهت دارى و نظر به پیشگاه با كرامتـش نیست.(17) در روایت از حسیـن بـن روح ـ از نـواب خاص امـام زمـان(ع) ـ نقل شـده كه:

دو خصلت خـدا دادى زهـرا(س) به پاداش اخلاص در نیتـش ، مایه فضیلت او است: یكى وراثت از رسول خدا(ص) و دیگرى این كه نسل رسـول خدا از ذریه او است.(18)

حضرت صدیقه(س)، خـود در فـرازى مـى گـوید:

كسـى كه نیایش و عبادت خالصانه خـود را به سـوى خداوندگار پیـش فرستد و بالنده تر بـدارد، خداوندگار بزرگ، نیكـوترین و برتریـن مصلحت او را به سـوى ایـن بنـده فـرو مـى فـرستـد.(19)

 

 

يکشنبه 13/12/1391 - 12:56
اهل بیت

فلسفه یگانه ساز زندگى

ایـن انگیزش یگـانه سـاز را جهت داشتـن یا ایمـان نـام مـى دهیـم. ایمـان یا جهت داشتـن، همه جنبه هاى زنـدگـى شخص را به سـوى هـدف(هدف هاى برگزیده زندگى) هدایت مى كند و به او دلیلى براى زیستـن مـى دهد. ما به كشـش ثابت هدف هاى پرمعنا نیازمندیـم و بدون آنها به پـوچى و بـى معنایى زندگى به كفر و فسق، به اضطراب و دلهره و فشارها و زحمت هاى خود ساخته گرفتار مى شویم. داشتـن شخصیت سالم و بـالنـده بـدون داشتـن خـواسته هـاى نـاب(10) میسر نیست. فلسفه یگـانه سـاز زنـدگـى حـول یك وجهه ایمان است كه حضرت بـا زندگیش آموزگار ماست.

 

- استغناء، وجهه اى از بالندگى روح

زهرا و فرزندانـش چند روزى است بى قوت و خـوراك اند و سلمان براى نیازمندى از وى استمـداد مـى كنـد. خانم  پیـراهنـش را به سلمان مـى دهـد تا گرو بگذارد و خـوراكـى بـراى آن محتاج فراهـم آورد.

سلمان مقـدارى از خـوراك را براى زهرا و فرزندان مـىآورد. زهرا نمى پذیرد و مى گوید:

سلمان، اگر كارى و بخششـى داشتـم براى خداوند بـوده است و ابداً از آن چیزى بـراى خـود بـرنخـواهم داشت.(11)


- امیـدوارى صـادق، وجهه اى از بـالنـدگى روح

با قـوت روح، آدمـى به آن چنان استغناء و استحكام روح مـى رسـد و روشـن بیـن به فرجام خـویـش است كه مرگ نیز براى او انتخابى است شـوق برانگیز. بـراى زهرا(س) مـرگ نیز مژده وصال است و با تصـور مرگ، چهره به لبخند مـى نشینـد. خـدایا مرگ مـرا زود بـرسان.(12)

يکشنبه 13/12/1391 - 12:56
اهل بیت

گسترش مفهوم خود

زمانى كه "خـود" گسترش مـى یابد قلمرو پهناورترى از اشیاء و اشخاص را فرا مـى گیرد. در ابتدا، خـود تنها معطـوف به فرد است اما با گستـرش جهان بینـى و تعالـى انگیزش خـود شكـوفـایـى و نگـرش هاى ایمـانـى و نیز افزایـش تجـربه، "خـود" وسعت مـى یابـد و ارزش هاى مجـرد و آرمان ها را در بـر مـى گیرد. هستـى مطلق با همه اوصاف و اسماء ش، جهان، جامعه و تاریخ مى تـوانند در گستره فكر و روح و سلوك آدمى حضـور یابند و همپاى بلـوغ و پختگى و ظرافت وى، دنیاى درونـش بستـر جـریان اسماء و اوصاف كمال مطلق الهى شـود.

ایـن رابطه یـافتـن به شكل گیرى نقـش انسان در گستره ایـن روابط مى انجامد. نقشـى كه در هر وضعیتـى و به تناسب هر مـوضـوعى حكمى و تكلیفـى را بر آدمـى همـوار مـى سازد، چنیـن نقشـى همان "مشاركت مطمئن در قلمـروهاى متنـوع تلاش هاى انسـانـى" است. رابطه رفتـارى بـا خـــود (فعل اخلاقى)، با خداوند (فعل عبادى)، و با جامعه (حقـوق اجتماعى) و با طبیعت (حقـوق طبیعى) و در ایـن رفتار و عملى كه حكـم خداوند را با خـود دارد، "آدمـى" خـود را گستـرش مـى بخشـد. خـود در ایـن فعالیتهاى پـرمعنـا، سـرمـایه گذارى مـى شـود و ایـــن فعالیتها، دامنه هاى گسترده حـس خـود، مى شـوند. بسیارى از مردمان ادراكی از عالـم و از هستى دارند، اما دنیایشان گسترده و خودیشان خالى از حضـور آنهاست؛ دنیایى كـوچك و چه بسا با چشم هاى ذره بینى و كاشف رخـدادهـاى بزرگ كه بیـرون از دنیـاى او رخ مـى دهـد. گستره وجودى زن الگوی حضور خداوند در اسماء و صفاتـش را در خویش دارد با بانـوى بزرگ در كانـونـى ترین و بالاتـریـن و والاتـریـن شناخت ها به شناخت خدا و حاكـم و پروردگار خویـش مى رسیـم، كه او ما را آفریده و با ما مهربان است و بی نیازمان كرده و قـدرتمان داده و بر سلـوك و زندگانـى ما بیناست و در ما آگاهـى و عشق به خیر و خوبـى را گذارده و ما را به آدمیت و عبـودیت فرا خـوانده است. با ایـن شناخت آدمى با آن خودآگاهى، اینك در خود نیز راكد نمى ماند. از خود اینجایى عبور مى كند و در جریان والای خودى به شناخت خدا مى رسد و در مى یابد كه تنها در او مى تـوان آرام گرفت."گـواهـى مـى دهـم كه خداى جهان یكـى است، و جز او خدایى نیست. ترجمان این گـواهى، دوستى بـىآلایـش است و پایبندان ایـن اعتقاد، دل هاى با بینـش، و راهنماى رسیـدن به آن، چـراغ دانـش ..."(4)

"... اللهم قد ترى مكانى و تسمع كلامى و تطلع على امرى و تعلـم ما فـى نفسـى ... و انت الرب الجـواد ... و انا فقیر الى رحمتك فاسئلک بفقرى الیك و غناك عنـى و بقدرتك علـى و قلة امتناعى منك ..."(5)

 با ایـن تجربه درونـى از حضـور خـداوند، گرایـش به نبوت و امامت و قیامت در درون وجود آدمى شكل مى گیرد، و در ایـن راستا حضـور جامعه و تاریخ در وجـود خـویـش و تجـربه خودآگاهانه از آنها صورت می گیرد.

رنجها و شادیهاى مردمان نیز در دنیاى وى رخ مـى دهـد. درد خلق و شفقت بر آنان دارد. امـام صـادق(ع) از پـدران خـویـش از حسـن بـن علـى علیهماالسلام روایت مـى كنــد:

مادرم شب هاى جمعه را تا بامداد در محراب عبادت مى ایستاد و چـون دست به دعا برمى داشت، مردان و زنان با ایمان را دعا مـى كرد، اما دربـاره خـود چیزى نمـى گفت. روزى به او گفتم: ـ مادر! چـرا بـراى خـود نیز ماننـد دیگران دعاى خیر نمـى كنـى؟ گفت: فرزندم، همسایه مقدم است.(6)

 

 آنچه درون زهرا(س) مى گذرد در سلـوك و رفتـار وى( ماننـد ایثار و انفاق) نمایانگـر است. از زمـره سلوك جمعى وى با مردمان، همیـن ایثار(ترجیح دیگران بر خود) اوست.

گرسنه اى در مسجد از پیامبر(ص) طعامى خـواست. على(ع) در پاسخ به پرسـش پیامبر كه آیا كسـى مـى تـواند گرسنه اى را در مسجـد اطعام كند، به منزل فاطمه وارد مى شـود و درخـواست پیامبر را با او در میان مى گذارد، فاطمه(س) مى گوید:

آنچه نزد ما است، تنها قـوتـى به انـدازه دختـربچه ای است؛ لیكـن آن گرسنه را بـر خـود و فرزنـدمان تـرجیح مـى دهـم. او میهمان ماست طعام را به او برسان.(7)و از ایـن نمـونه ها در زنـدگانـى فـاطمه(س) و علـى(ع) بسیـار است. نمـونه اى دیگـر از سلـوك جمعى فـاطمه، انفـاق او به محـرومـان است:روزى زهرا(س) دو دستبند نقره و گـوشـواره و پرده اى كه به تازگى سهم على(ع) از غنایـم شده بـود براى رسـول خدا مى فرستد با ایـن پیام كه:

اى پیامبر خدا، دخترت تـو را سلام و ادب دارد و مى گوید ایـن سهم ما را در راه خـدا انفاق كنیـد. پیامبـر از ایـن رفتـار دختـرش آنچنان مسرور مى شـود كه سه بارمـى گـوید: "فداها ابـوها"؛ پدرش فاطمه فداى او باد.(8)
 

http://www.aviny.com/Occasion/Ahlebeit/Fatemeh/Veladat/87/olgoyeZanan/Shakhsiat.aspx#%DA%AF%D8%B3%D8%AA%D8%B1%D8%B4%20%D9%85%D9%81%D9%87%D9%88%D9%85%20%D8%AE%D9%88%D8%AF

يکشنبه 13/12/1391 - 12:55
اهل بیت

حجاب نزد فاطمه زهرا (س)

چند روایت درباره اهمیت حجاب در نظر فاطمه زهرا علیهاسلام:

حضرت موسی بن جعفر علیه السلام از پدران گرامیش از حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام نقل فرمود که:
روزی شخص نابینایی اجازه ورود خواست. فاطمه علیهاسلام برخاست و چادر به سر کرد.
رسول خدا فرمود:« چرا از او رو می‌گیری، او که تو را نمی‌بیند؟»
فاطمه عرض کرد:« او مرا نمی‌بیند، اما من که او را می بینم. و او اگر چه مرا نمی‌بیند ولی بوی مرا که حس می‌کند.»
رسول خدا فرمود:« شهادت می دهم که تو پاره تن منی.»

روزی رسول خدا از اصحاب خود پرسید:« نزدیکترین حالات زن به پروردگارش کدام است؟» اصحاب نتوانستند جواب بدهند. این سؤال به گوش فاطمه علیهاسلام رسید. فاطمه فرمود:« نزدیکترین حالات زن به پروردگارش وقتی است که در خانه اش بنشیند (و خود را در کوچه و بازار، جلو چشم نا محرمان قرار ندهد.)»
وقتی رسول خدا این سخن را شنید، فرمود:« فاطمه پاره تن من است.»

امیرالمؤمنین علیه السلام می‌فرماید: روزی رسول خدا از ما پرسید:« بهترین کار برای زنان چیست؟»
فاطمه علیهاسلام پاسخ داد:« بهترین کار برای زنان این است که مردان را نبینند و مردان نیز آنها را نبینند »
رسول خدا فرمود:« فاطمه پاره تن من است »

رسول خدا بعد از ازدواج فاطمه علیهاسلام کارها را بین او و علی علیه السلام تقسیم کرد و فرمود کارهای منزل با فاطمه و کارهای خارج از منزل با علی.
فاطمه علیها سلام می‌فرماید:« هیچ کس نمی‌‌داند من چقدر خوشحال شدم که رسول خدا مرا از ظاهر شدن در پیش چشم مردان معاف کرد.»

روزی فاطمه زهرا سلام الله علیها به اسماء فرمود:« چه بد است این تخته‌هایی که بدن مرده را برای تشییع جنازه روی آن می‌گذارند! زیرا وقتی زنی را روی آن قرار می دهند و پارچه ای بر بدنش می کشند، حجم بدن او معلوم است.»

اسماء گفت:« من که در حبشه بودم، می‌دیدم مردم آنجا تابوتی از چوب درست می‌کردند و مرده را داخل آن می‌گذاشتند.»
سپس اسماء با چوب خرما تابوتی لبه‌دار درست کرد و به فاطمه علیهاسلام نشان داد. حضرت فاطمه بسیار خوشحال شد و فرمود:« این خیلی خوب است. وقتی مرده را داخل آن قرار دهند و پارچه‌ای روی آن بکشند، دیگر معلوم نمی‌شود مرده مرد است یا زن.» و فرمود:« پس از مرگم، مرا در همین تابوت بگذارید.»

 

منابع:


 - بحارالانوار، ج 43، صفحات 91 و 93 و 54 و 81 و 189.
 - بحار/92/43 اول صفحه
 - بحار/189/43
 - بحار1/81/43
 - بحار/54/43

http://www.aviny.com/Occasion/Ahlebeit/Fatemeh/Veladat/87/olgoyeZanan/Hejab_fateme.aspx

يکشنبه 13/12/1391 - 12:51
اهل بیت
کابوس یک رویا

کابوس یک رویا، در سرخی گرداب این شب ها

تصویر یک کوچه

تا انتهای غربت دنیا

در امتداد تنگِ آن کوچه

تصویر دست کودکی در دست مادر بود

تنها تر از تنها

وقتی هوا تاریک و روشن بود

چشمان کودک سایه ای را دید

در سینه قلب کوچکش لرزید

وقتی که آن سایه

با چشمهایی بی حیا، نزدیک مادر شد

از آسمان چیزی شبیه یاس می بارید

ناگاه از اعماق دوزخ صیحه ای آمد

دستی شبیه داس بالا رفت

از رعد و برق بی نهیبی

تار می شد تار می شد، چشمان اشک آلود مادر

تنهای تنها

وقتی که آن کودک

با مادرش روی زمین افتاد

از لا به لای درزهای سنگی دیوار

اشکی به رنگ لاله می بارید

رویای خاک آلوده ی خو را

با آسمانی درد تا خانه

در سینه نهان می کرد

تنهای تنها

يکشنبه 13/12/1391 - 12:50
اهل بیت
اول شهید داده و اول شهیده ام


خون است بهر سرخی رنگ پریده ام
 

ماهم ولی چو صحنه شب گشته نیلگون

سروم ولی به سان نهالی خمیده ام




سنگینی اش بهم شکند چرخ پیر را


بار غمی که من به جوانی کشیده ام




حتی اجل نکرد عیادت ز حال من


با آنکه دل ز عمر ، ز دنیا بریده ام




از دود و آه من شده گردون سیه ولی


با اشک خود ستاره به کهسار چیده ام




تشییع من دی شب و قبرم نهان ز خلق


از این طریق پردهدشمن دریده ام




نشنیده ماند ناله و فریاد و شکوه ام


من کز رسول ام ابیها شنیده ام




رنجی که از تحمل آن عاجز است کوه


بر جان و تن به حفظ امامم خریده ام




شش ماه ام شهید شدو پهلویم شکست


ز آن صدمه ای که از در و دیوار دیده ام




تاریخ شاهد است که من در ره علی


اول شهید داده و اول شهیده ام




بی دست و پای ((میثمم)) ای خاندان وحی


کر ابتدا ثنای شما بوده ، ایده ام

يکشنبه 13/12/1391 - 12:50
اهل بیت
راستی فاطمیه نزدیک است...

زیر باران دوشنبه بعد از ظهر 
اتفاقی مقابلم رخ داد

وسط کوچه ناگهان دیدم
زن همسایه بر زمین افتاد...

سیب ها روی خاک غلطیدند
چادرش در میان گرد و غبار

قبلا این صحنه را...نمی دانم
در من انگار می شود تکرار

آه سردی کشید، حس کردم
کوچه آتش گرفت زین آه...

و سراسیمه گریه در گریه
پسر کوچکش رسید از راه

گفت: آرام باش! چیزی نیست
به گمانم فقط کمی کمرم...

دست من را بگیر، گریه نکن
مرد گریه نمی کند پسرم...

چادرش را تکاند، با سختی
یا علی(ع) گفت و از زمین پا شد

پیش چشمان بی تفاوت ما
ناله هایش فقط تماشا شد

****

صبح فردا به مادرم گفتم
گوش کن! این صدای روضه ی کیست

طرف کوچه رفتم و دیدم
در و دیوار خانه ای مشکی است

*****

با خودم فکر می کنم حالا
کوچه ی ما چقدر تاریک است

گریه، مادر، دوشنبه، در، کوچه
راستی! فاطمیه نزدیک است...

منبع : وبلاگ شیفتگان حسینی

يکشنبه 13/12/1391 - 12:49
اهل بیت
فاطمه سوخت

اى به طوفان بلا، یار على
همدم آه شرر بار على

مهر و قهرت، سبب ردّ و قبول

فاطمه! روح على! جان رسول


اى ز سیلى شده نیلى رویت

كشت آزردگى پهلویت


تا على را سوى مسجد بردند تا

نازنینْ قلب ترا، آزردند


رابط فیض خدا را كشتند

مادر زهد و ریا را، كشتند


آنكه نان و نمكش را خوردند

به تلافى، فدكش را بردند!


تا كه بیت الشرف فاطمه سوخت

عرش را ز آتش غم، قائمه سوخت


هستى شیر خدا رفت ز دست

تا كه زهراى وى از پاى نشست

تقی براتی

يکشنبه 13/12/1391 - 12:49
اهل بیت
ایام گل یاس

دیدی زده بالای دری پرچم زهرا

بی اذن مشو وارد بزم غم زهرا



ایام، تعلق به گل یاس گرفته


افراشته بنگر همه جا پرچم زهرا



بر سینه ی زخمی و شکسته پی تسکین


جز اشک محبان نبود مرهم زهرا



پیدا نکند لولو و مرجان بهشتی


هرکس نشود غرق مگر در یم زهرا



خواهی عرق شرم نریزی به قیامت


درنوکری اینجا مگذاری کم زهرا



کافی است به سنی و مسیحی چو یهودی


از چادر خاکی بخورد یک دم زهرا



ای رشته ای از چادر بی بی مددی کن


گردیم چو سلمان شما محرم زهرا



بردار زبانم ببرید و بنویسید


تو میثم تماری و من میثم زهرا

محسن افشار
يکشنبه 13/12/1391 - 12:49
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته