• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1549
تعداد نظرات : 132
زمان آخرین مطلب : 5430روز قبل
دعا و زیارت
ابو بصیر گوید: از امام صادق (ع ) پرسیدم ماجراى وادى یابس (بیابان شنزار) كه سوره عادیات در مورد ستودن جنگاوران قهرمان اسلام نازل شده كه در این وادى ، (در سال هشتم هجرت ) جنگیدند چیست ؟
امام صادق فرمود:(( اهالى بیابان یابس كه دوازده هزار نفر سواره نظام بودند باهم ، پیوند محكمى و ناگسستنى بستند كه همه دست به دست هم نهند و تا سر حد مرگ پیش رفته و محمد (ص ) و على (ع ) را بكشند)).
جبرئیل جریان را به رسول اكرم (ص ) اطلاع داد رسول اكرم (ص ) نخست ابوبكر را و سپس عمر را با سپاهى به سوى آنها فرستاد و آنها بى نتیجه باز گشتند.
پیامبر (ص ) این بار على (ع ) را با چهار هزار نفر از مهاجر و انصار به سوى وادى یابس رهسپار نمود.
حضرت على با سپاه خود سرازیر وادى شدند، به دشمن خبر رسید كه سپاه اسلام به فرماندهى على (ع ) روانه میدان هستند.
دویست نفر از مردان مسلح دشمن ، به میدان تاختند على (ع ) با جمعى از اصحاب به سوى آنها رفتند، آنها گفتند شما كیستید و از كجا آمده اید؟ و چه تصمیم دارید؟
على (ع ) در پاسخ فرمود: (( من على بن ابیطالب پسر عموى رسول خدا (ص ) و برادر او و رسول او به سوى شما هستم ، شما را گواهى به یكتائى خدا و بندگى و رسالت محمّد (ص ) دعوت مى كنم ، اگر ایمان بیاورید، در نفع و ضرر، شریك مسلمین هستید)).
آنها گفتند: سخن تو را شنیدیم ، آماده باش و بدانكه ما تو و اصحاب تو را خواهیم كشت .
على (ع ) به آنها فرمود:((واى بر شما، مرا به بسیارى جمعیت خود و پیوند خود تهدید مى كنید ؟ بدانید ما از خدا و فرشتگان و مسلمانان بر ضد شما كمك مى جوئیم و لا حول و لا قوة الاّباللّه العلى العظیم .
دشمن به پایگاههاى خود بازگشت و مستقر شد، على (ع ) نیز همراه اصحاب به پایگاه خود رفته و مستقر شدند، وقتى كه شب شد، على (ع ) دستور داد مسلمانان حیوانات خود را آماده كنند و افسار و زین و جهاز شتران را مهیا كنند و در آماده باش كامل براى حمله صبحگاهى به سر برند.
وقتى كه سفیده سهحر دمید، على (ع ) با اصحاب خود نماز خواند، سپس ‍ به سوى دشمن شبیخون زد و آنچنان آنها را غافلگیر كرد كه آنها تا هنگام درگیرى نمى فهمیدند كه مسلمین از كجا بر آنها آنچنان سریع دست یافته اند، و آنها زیر دست و پاى سواران سلحشور اسلام در آمدند، كه هنوز دنباله سپاه اسلام نرسیده بودند، پیش تازان اسلام ، جنگاوران دشمن را به هلاكت رسانده و على (ع ) شخصا هفت نفر از دلاوران پیشتاز دشمن را از پاى در آورد، در نتیجه زنان و كودكانشان اسیر شدند و اموالشان بدست مسلمین در آمد.
جبرئیل امین پیروزى على (ع ) و سپاهیان اسلام را به پیامبر (ص ) خبر داد، آنحضرت به منبر رفت و پس از حمد و ثناى الهى ، مردم مسلمان را از فتح مسلمین با خبر كرد، و به آنها اطلاع داد كه تنها دو نفر از مسلمین به شهادت رسیده اند.
پیامبر (ص ) و همه مسلمین از مدینه بیرون آمده و به استقبال على (ع ) شتافتند و در یك فرسخى مدینه با سپاه على (ع ) روبرو شدند، حضرت على هنگامى كه پیامبر را دید از مركب پیاده شد، پیامبر (ص ) نیز از مركب پیاده شد، و بین دو چشم على (ع ) را بوسید، و مسلمنان استقبال كننده نیز مانند پیامبر (ص ) از مقام على (ع ) تجلیل كردند. و غنائم جنگى و اسیران و اموال دشمن كه بدست مسلمین رسیده بود مورد تماشاى مسلمین قرار گرفت .
جبرئیل امین نازل شد و سوره عادیات (صدمین سوره قرآن ) به میمنت این پیروزى نازل كرد: و العادیات ضبحا، فالموریات قدحا، فالمغیرات صبحا، فاءثرن به نقعا، فوسطن به جمعا.
اشك شوق از چشمان پیامبر (ص )، سرازیر شد، و در اینجا بود كه آن گفتار معروف را به على (ع ) فرمود:
یا على لولا اننّى اشفق ان تقول فیك طوائف من امّتى ما قالت النصارى فى المسیج عیسى بن مریم لقلت فیك الیوم مقالا لا تمرّ بملاء من الناس الاّ اخذوا التّراب من تحت قدمیك .
((اگر نمى ترسیدم كه گروهى از امت من مطلبى را كه مسیحیان در باره حضرت مسیح (ع ) گفته اند، در باره تو بگویند، در حق تو سخنى مى گفتم كه از هر كجا عبور كنى خاك زیر پاى تو را براى تبرك برگیرند)) در آغاز سوره عادیات كه به مناسبت این پیروزى نازل شده پنج سوگند است كه در پنج آیه آمده و ترجمه آن را در اینجا مى آوریم : ((سوگند به اسبان دونده كه به سوى میدان نفس زنان به پیش مى روند، و بر اثر برخورد سم آنها به سنگها، برق از آنها مى جهد، وصبحگاهان برق آسا بر دشمن حمله مى برند و با حركت سریع خود ذرات غبار را در فضا مى پراكنند و دشمن را در حلقه محاصره قرار مى دهند)) پس دسته جمعى به قلب دشمن حمله ور مى شوند
دوشنبه 15/4/1388 - 23:14
دانستنی های علمی

حضرت على (ع ) با اینكه القاب بسیار پر معنى داشت ، ولى دوست مى داشت كه به او ((ابوتراب )) بگویند، مطابق گفتار بعضى از علما، آنحضرت این لقب را از این جهت دوست داشت كه او متواضع بود و روى خاك مى نشست و این لقب را كه به معنى پدر خاك است ، براى خود مى پسندید چراكه بیانگر خاكى بودن او بود.
ولى دشمنان آن حضرت ، این لقب را براى آن حضرت تكرار مى كردند، و منظورشان تحقیر نمودن آنحضرت بود، با این كه این لقب از بهترین صفات انسانى او (یعنى تواضع او) حكایت مى كرد.
اما این كه این لقب چگونه و چرا به او داده شد، در تاریخ چنین آمده است :
سال دوم هجرت بود، خبر رسید كه كاروانى از مشركان به سوى شام مى روند پیامبر (ص ) همراه صد و پنجاه نفر (و به نقل دیگر همراه 200 نفر ) در حالى كه حضرت حمزه (ع ) پرچم سفیدى به اهتزاز در آورده بود، براى جلوگیرى و ضربه زدن به كاروان مشركین ، از مدینه خارج شده تا به ((عشیره )) (بر وزن غفیله ) رفتند (از این رو این حركت را غزوه عشیره مى نامند). هنگامى كه پیامبر (ص ) و سپاه اندكش در سرزمین ((عشیره )) به جستجو و برسى پرداختند، در یافتند كه كاروان قریش از آنجا رفته اند، آنحضرت با سپاه خود در حدود یك ماه در آنجا ماند و سپس به مدینه باز گشتند.
على (ع ) و عمار یاسر، جزء این سپاه بودند، عمار مى گوید: در همین سفر على (ع ) به من فرمود: ((مى خواهى برویم نزد افراد بنى ((مدلج )) كه در كنار چشمه كشاورزى مى كنند، بنگریم چگونه كشاورزى مى نمایند؟!)).
من موافقت كردم و با هم كنار آنها رفتیم ، (بر اثر خستگى ) نیاز به استراحت داشتیم ، زیر درختهاى نخل كه در آنجا بود رفتیم ، در زمین روى خاك خوابى دیم (و به نقل دیگر على علیه السلام مقدارى خاك جمع كرد و آنرا متكاى خود قرار داد و سرش را روى آن گذارد و خوابید).
تا اینكه : رسول خدا (ص ) آمد و ما را بیدار كرد و برخاستیم و لباسهاى خود را كه خاك آلود بود، تكان دادیم ، در همین موقع ، پبامبر (ص ) به على (ع ) فرمود: ((اى ابوتراب )) (زیرا لباسش خاك آلود بود) بعد فرمود: مى خواهید شما را به شقى ترین مردم خبر دهم ؟ گفتیم آرى ، فرمود: یكى آن كسى است كه ناقه حضرت صالح (ع ) را پى كرد، دوم آن كسى است كه بر فرق سر تو (اى على ) شمشیر مى زند (یعنى ابن ملجم ).

دوشنبه 15/4/1388 - 23:13
دعا و زیارت
مى دانیم كه قرآن داراى 6666 آیه و 114 سوره دارد، در این كه كدام آیه بهترین آیات و كدام آیه سخت ترین آیات است ؟ پاسخ این سؤ ال را جز معصومین نمى دانند.
وقتى كه آیه 30 شورى خوانده شد:
وما اصابكم من مصیبة فبما كسبت ایدیكم ویعفوا عن كثیر:((هر مصیبتى به شما رسد به خاطر اعمالى است كه انجام داده اید و بسیارى را نیز عفو مى كند)).
امیر مؤمنان على (ع ) از رسول خدا (ص ) نقل مى كند كه فرمود: خیر آیة فى كتاب اللّه هذه الآیة : ((بهترین آیه كه در قرآن مجید همین آیه (30 سوره شورى ) است )).
سپس فرمود: ما من خدش عود و لانكبة قدم الاّ بالذّنب ، و ما عفى اللّه عنه فى الدنیا فهو اكرم من انى عود فیه و ما عقاب علیه فى الدنیا فهو اعدل من انى ثنى على عبده .
((اى على ! هر حخراشى كه از چوبى بر تن انسان وارد مى شود، و هر لغزش ‍ قدمى بر اثر گناهى است كه از او سرزده ، و آنچه خداوند در دنیا،عفو مى كند، گرامى تر از آن است كه (درقیامت ) در آن تجدید نظر فرماید و آنچه را كه در این دنیا عقوبت فرموده ، عادلتر از آن است كه درآخرت ، بار دیگر كیفر دهد)).
و وقتى كه آیه 30 سوره نبأ نازل شد.
فذوقوا فلن نزى دكم الاّعذابا: (( پس بچشید كه جز به عذاب شما نیفزائیم )).
پیامبر گرامى اسلام فرمود: هذه الایة اشدّ ما فى القرآن على اهل النّار: ((این آیه سخت ترین آیه در میان همه آیات قرآن در مورد دوزخیان است )).
به این ترتیب مى بینیم ، بهترین آیه قرآن ، و سخت ترین آیه قرآن مربوط به كیفر اعمال است ، تا انسانها از غفلت بیرون آیند و در اندیشه فرداى قیامت باشند، و تا مهلت وفرصتى هست ، نیت وعمل خود را صالح نمایند
دوشنبه 15/4/1388 - 23:12
دعا و زیارت

نقل شده : حضرت موسى (ع ) در مجلسى نشسته بود ناگهان ابلیس به محضر آن حضرت رسید، درحالى كه كلاه رنگارنگ درازى بر سر داشت ، وقتى نزدیك شد از روى احترام ، كلاه خود را از سر برداشت و سپس به سر گذاشت وگفت : السّلام علیك .
موسى (ع ) فرمود: تو كیستى ؟، او جواب داد:((من ابلیس هستم )).
موسى - خدا تو را بكشد، براى چه به اینجا آمده اى ؟
ابلیس - آمده ام بخاطر مقام ارجمندى كه در پیش گاه خدا دارى بر تو سلام كنم .
موسى - با این كلاه رنگارنگ چه مى كنى ؟
ابلیس - با این كلاه ، دلهاى فرزندان آدم (ع ) را آلوده و منحرف مى كنم (وقتى آنها به زرق و برق دنیا كه نمودارش در این كلاه وجود دارد، دل بستند، براحتى از صراط حق ، منحرف خواهند شد).
موسى - چه كارى است كه اگر انسان انجام دهد، تو بر او چیره مى شوى ؟
ابلیس - همگامى كه انسان خود بین باشد و عملش را زیاد بشمرد، و گناهانش را فراموش كند ( بر او چیره مى گردم ) و تو را از سه خصلت بر حذر میدارم 1- با زن نامحرم خلوت نكن كه در این صورت من حاضرم تا انسان را به گناه بى عفتى وا دارم 2- با خداوند اگر پیمان بستى حتما آن را ادا كن 3- وقتى متاع یا مبلغى به عنوان صدقه ، خارج كردى ، فورا آن را به مستحق بپرداز، زیرا تا صدقه داده نشده من حاضرم كه صاحبش را پشیمان كنم . سپس ابلیس ، پشت كرد و رفت در حالى كه مى گفت : یا ویلناة علم موسى ما یحذّر به بنى آدم : ((واى بر من ، موسى (ع ) دانست امورى را كه بوسیله آن ، انسانها را از آلودگى بر حذر مى دارد)).

دوشنبه 15/4/1388 - 23:12
دعا و زیارت
سمیه كنیز ابو جهل بود، او حقانیت اسلام را در یافت ، و در همان آغاز بعثت ، قبول اسلام كرد، ابوجهل آنقدر به او تازیانه زد كه از اسلام برگردد، او همچنان استوار و راسخ در عقیده اسلام باقى ماند.
ابوجهل روزى او را بقدرى زد كه او بى هوش به زمین افتاد، پس از مدتى به هوش آمد، ولى گفت :((آئین من همان آئین محمّد (ص ) است ). وقتى كه ابوجهل با سرسخت ترین شكنجه ها نتوانست سمیه را از آئین حق باز دارد، تصمیم گرفت او را به قتل برساند.
او را كنار خانه كعبه آورد، مشركان مكه اجتماع كردند، در برابر مردم به او گفت : ((دو راه در پیش دارى 1- برگشتن از اسلام 2- كشتن ، ولى سمیه حاضر نشد از دین اسلام باز گردد.
ابوجهل در حضور مردم نیزه خود را به شدّت درسینه ((سمیه )) فرو كرد كه از پشتش بیرون آمد، و به این ترتیب به شهادت رسید و به نقل دیگر ((به دستور ابوجهل ، دو شتر آوردند و هر پاى او را به یك شتر بستند، و شترها را برخلاف هم راندند و آن بانوى شجاع دو شقّه شد و به شهادت رسید)). شوهرش یاسر قبلا به شهادت رسیده بود، فرزند او عمّار یاسر است كه در جنگ صفین شهید شد
دوشنبه 15/4/1388 - 23:12
دانستنی های علمی

روایت شده : هنگامى كه آیه 27 و 28 سوره (تكویر) نازل شده :
ان هو الاّ ذكر للعالمین - لمن شاء منكم ان یستقیم .
((نیست این قرآن ، مگر مایه پند و بیدارى براى جهانیان ، براى هركس از شما كه بخواهد، راه راست در پیش گیرد).
ابوجهل كه از سران ((مكتب تفویض )) بود، گفت : ((خوب شد، این همان مذهبى است كه من ، بر آن هستم ، كه خداوند، امور را به مخلوقاتش ‍ واگذارده است ).
در ردّ مكتب بى پایه او، آیه 29 همین سوره نازل گردید:
و ما تشائون الاّ ان یشاء اللّه رب العالمین : ((و نمى خواهید جز آنچه را خداوندى كه پروردگار جهانیان است ، بخواهد)).

دوشنبه 15/4/1388 - 23:11
دانستنی های علمی
مرحوم عارف وارسته و فیلسوف صمدانى حاج میرزا على آقا قاضى در سال 1285 هجرى قمرى دیده به جهان گشود، و در سال 1366 در سن 81 سالگى در نجف اشرف ، در گذشت .
وى استاد سیر و سلوك و اخلاق بود، و استاد علامه طباطبائى ، در این موضوع ، مدتى شاگرد او بود.
مرحوم استاد علامه طباطبائى نیز 81 سال و 18 روز عمر كرد (1321 - 1402 هجرى قمرى ) استاد علامه كه در نجف اشرف سالها نزد استاد حاج میرزا على آقا، تلّمذ كرده بود، روزى از كرامات استاد خود سخن مى گفت از جمله گفت :
((من و همسرم از خویشاوندان نزدیك مرحوم حاج میرزا على آقاى قاضى بودیم ، او در نجف براى صله رحم و احوال پرسى از حال ما به منزل ما مى آمد، ما كرارا صاحب فرزند شده بودیم ، ولى همگى در همان دوران كوچكى فوت كرده بودند، روزى مرحوم قاضى به منزل ما آمد در حالى كه همسرم حامله بود، و من از وضع او آگاه نبودم ، موقع خداحافظى به همسرم گفت : دختر عمو! این بار این فرزند تو مى ماند و او پسر است و آسیبى به او نمى رسد و نام او عبد الباقى است ))
من از سخن مرحوم قاضى خوشحال شدم و خدا به ما پسرى لطف كرد و برخلاف كودكان قبلى ، باقى ماند و آسیبى به او نرسید و نام اورا ((عبدالباقى )) گذاردیم
دوشنبه 15/4/1388 - 23:11
دانستنی های علمی
مردى كر بود و شغلش بنائى بود، در جائى اشتغال به بنائى داشت ، یك نفر به آنجا آمد و به او گفت خدا قوت بده ، او خیال كرد مى گوید: دیوار كج است ، ناراحت شد و كارش را رها كرد و با اوقات تلخ به خانه آمد و به زنش ‍ گفت : ((فلان فلان شده زود غذا را بیاور خسته ام )).
زن چون كر بود، خیال كرد راجع به لباس صحبت مى كند، گفت : هر رقم لباس مى خرى چه مخمل و چه غیر آن ، اشكال ندارد.
بعد آن زن به دخترش كه كر بود گفت : بنظر شما چه رقم پارچه بخرد ؟ دخترش به خیالش راجع به داماد صحبت مى كند، گفت : پسر عمویم باشد یا پسر عمّه ام ، هركدام باشد اشكال ندارد!!.
بعد از آن دختر نزد مادر بزرگش كه او نیز آمد و گفت : به نظر شما كدام را انتخاب كنم ، پسر عمو را یا پسر عمه ام را؟، مادر بزرگ گفت : چیزى نرم بیاور بخورم ، غذائى كه نرم نباشد نمى توانم بخورم ، به این ترتیب بنّا و همسرش و دخترش و مادرش هر كدام به دلخواه خود سخن گفتند!! ضمنا از این داستان به نعمت ناشنوایى پى مى بریم
دوشنبه 15/4/1388 - 23:10
دعا و زیارت
روزى حواریون (یاران مخصوص ) عیسى (ع ) به حضور آنحضرت آمده و عرض كردند: (( آى آموزگار ارشاد، ما را از پندهاى خود بهره مند فرما)).
عیسى (ع ) فرمود: پیامبر خدا موسى (ع ) به اصحابش فرمود ((سوگند دروغ ، نخورید، ولى من مى گویم سوگند - خواه راست باشد و خواه دروغ - نخورید)،
آنها عرض كردند:( بیشتر ما را نصیحت كن ).
فرمود: موسى (ع ) به اصحابش فرمود: زنا نكنید، من مى گویم ، حتى فكر زنا نكنید، (سپس فكر زنا كردن را با این مثال روشن كرد و فرمود )
هرگاه شخصى در یك اتاق نقاشى شده ، آتش روشن كند، همانگونه كه دود آن آتش ، اطاق نقاشى شده را سیاه و دودآلود مى كند، فكر زنا هم زیبائى معنوى انسان را به سیاهى و تیرگى مبدل مى سازد، گرچه اطاق را نسوزاند.
یعنى خود زنا كردن مانند سوزاندن و ویران نمودن اساس خانواده است ، و اندیشه زنا كردن ، همچون دودى است كه تارو پود خانواده را تیره و تار مین ماید
دوشنبه 15/4/1388 - 23:9
دعا و زیارت
انس بن مالك گوید: رسول خدا (ص ) آنقدر عبادت و شب زنده دارى كرد كه بر اثر آن ، بدنش همچون مشك خشكیده شد.
جمعى از مسلمین (دلشان به حال آن حضرت سوخت ) عرض ‍ كردند:
((چه چیز شما را این گونه به كوشش در عبادت واداشته است ؟، با اینكه خداوند گناه (ترك اولى ) قبل و بعد تو را بخشیده ، باز این همه سعى و تحمل ورنج در عبادت براى چه ؟).
آنحضرت در پاسخ آنها فرمود: افلا اكون عبدا شكورا:
((آیا من بنده سپاسگذار خدا نباشم ))
تب و تابى كه باشد جاودانه
سمند زندگى را تازیانه
به فرزندان بیاموز این تب و تاب
كتاب و مكتب ، افسون و فسانه
دوشنبه 15/4/1388 - 23:9
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته