آن کس که می گفت دوست دارم عاشقی نبود که به شوق من آمده باشد
رهگذری بود که روی برگهای خشک پاییزی راه می رفت
صدای خش خش برگها همان آوازی بود که من گمان می کردم می گوید:
دوستت دارم
این همه خونی که دنیا در دل ما می کند
جای ما هرکس که باشد ترک دنیا می کند
هرزمان گویم که فردا ترک دنیا می کنم
تاکه فردا می رسد امروز وفردا می کنم
کوزه گری بدیدم اندر بازار
بر پاره گلی لگد همی زد بسیار
وان گل به زبان حال با او می گفت
من همچو تو بوده ام مرا نیکو دار
عشق چیست؟
3ثانیه نگاه
3دقیقه خنده
3ساعت صفا
3روز آشنایی
3هفته وفاداری
3ماه بی قراری
3سال انتظار
30 سال پشیمانی
تا حالا کفشهات رو نگاه کردی؟
2تا عاشق*2تاهمراه*که بی هم می میرن باهم خاکی میشن بدون هم زیر بارون نمی رن.کاش آدما هم یکم از کفشاشون یاد بگیرن
بی تو نه کار دنیا لنگ میشه نه بین آسمون وزمین جنگ میشه
نه کوه آب میشه نه آب سنگ میشه اما من دلم برات تنگ میشه
اگربرای دنیا یک نفری برای من یک دنیایی!
آن دم که باتوباشم یکسال هست روزی
وآن دم که بی توباشم یک لحظه هست سالی
زندگی باید کرد درانزواپاک بودن نه سخت است نه هنرمندانه
مهم این است که دراوج کجیها راست بودودربطن مردابها صدف
سلطان کائنات که چنین کائنات ساخت
مقصود عشق بود جهان را بهانه ساخت