دانستنی های علمی
.:: ریشه های تنبلی های ناگزیر در افراد مختلف ! ::. |
ساكن بودن و فعالیت نكردن همیشه جزو دردسرهای ما بوده است. دردسری كه روانشناسان میگویند برایش راهحلهایی هم وجود دارد.
"افسرده نیستم ولی اول صبح که از خواب پا میشم، حس انجام دادن هیچ کاری نیست."، "میدونم خیلی کار دارم ولی تنبلیم مییاد که حتی یکیشون رو انجام بدم."، "وای! نمیدونی چقدر بده! درسامو میذارم لحظه آخر بخونم، بعدش اون لحظه هم یه دفعه انگار همه تنبلیهای دنیا رو ریختن رو سرم."، "دوست دارم کارام جلو بیفتهها ولی از اون طرف هم اگه حسش نباشه، دلم میخواد تمام روز رو توی رختخواب بمونم."
شما هم مطمئنا لااقل یک دوره در زندگیتان از این تنبلیهای ناگزیر نالیدهاید. احتمالا همه ما در ذهنمان، راههایی مختص خودمان برای غلبه بر تنبلی داریم، اما شاید بد نباشد نظر روانشناسها را هم در مورد علتهای این پدیده ی فراگیر بدانیم و پیشنهادهایشان را بشنویم. تنبلی، موضوع مورد علاقه ی نویسندگان کتابهای موفقیت است. بهعنوان مثال، گذشته از آنکه برایان تریسی و راهکارهایش را قبول داشته باشیم یا نه، کتاب پرفروش "قورباغهات را قورت بده!" فقط حول یک موضوع میچرخد؛ تنبلی. حتی نویسندگان هم دست از سر این موضوع برنداشتهاند. داستان روسی "ابلوموف" حدیث تنبلی بینهایت یک شخصیت به همین نام است.
در این داستان تنها عاشق شدن ابلوموف است که میتواند او را از زندگی همیشگی در رختخواب نجات دهد. اما تنبلیهای آدمهای دور و بر ما معمولا به شدت ابلوموف نیست. ما از تنبلیهایی جزئیتر شکایت داریم که به خاطر اینکه حسشان در موقعیتهای خاصی به سرمان میزند، زندگیمان را موقتا فلج میکنند. در واقع استعارهای که تنبلی را کنار رختخواب میگذارد، چندان هم با واقعیت جور نیست. شما ممکن است در محل کارتان، در دانشگاه، در آشپزخانه، در اتاق پذیرایی، در میانه ی راه کوه رفتن، در کتابخانه وقتی که روزهای پشت کنکور را میگذرانید، یکباره احساس تنبلی کنید، پشتش توجیه بیاورید که خستهاید و کارهایتان را انجام ندهید.
راههای زیادی وجود دارد که آدم بر این تنبلی غلبه کند اما چون امتحان کردن هر کدام از این راهها خودش نیاز به کنار گذاشتن تنبلی دارد، ممکن است شما در یک دور باطل تنبلی پشت تنبلی بیفتید. پس اولین پیشنهاد این است که لااقل برای امتحان کردن این پیشنهادها باید یک بار خودتان تنبلی را کنار بگذارید! بطور كلی تنبلی از کجا میآید ؟
اگر کتابهای روانشناسی و حتی زیستشناسی را زیرورو کنیم، میتوانیم دلیلهای عمیق و درازمدتی را برای تنبلی پیدا کنیم. روانشناسان تکاملی معتقدند که تنبلی ریشهایتر از این حرفهاست. آنها میگویند تمام پدیدههای ذهنی بشر که نشانهای از "بیفعالیتی"، "ساکن بودن" و "انفعال" دارد میتواند به یک دلیل واحد رخ دهد. به نظر آنها علت همه این پدیدهها میتواند سبک زندگی بدوی اجداد ما باشد. این روانشناسان که ارادت خاصی به جناب داروین دارند، بیفعالیت بودن اجداد ما در زمانهای خاصی از سال و ذخیرهکردن انرژی برای زمانهای دیگر را دلیل تنبلی، خستگی روانی و افسردگی بشر مدرن میدانند.
آنها میگویند در زمان مدرن ممکن است دیگر از زمانهای متناوب فعالیت، بیفعالیتی برای ذخیره انرژی خبری نباشد اما ژنهای ما به این تنبلی نیاز دارند. اگر بخواهیم طبق نظر روانشناسان تکاملی عمل کنیم، باید بگذاریم ژنهایمان در چند صد سال، زندگی مدرن را تجربه کنند تا نتیجهها و نبیرههایمان دست از تنبلی بردارند. اما گروه دیگری از روانشناسها هم هستند که نظر متفاوتی دارند. روانکاوها بیشتر در مورد نوع خاصی از تنبلی که آدم را به عقب انداختن کارها و انجام دادنشان در لحظه آخر وامیدارد، حرف دارند. به نظر آنها در این نوع از تنبلی، رگههایی از خودآزاری روانی وجود دارد. در واقع ما به خاطر این کار خودمان را زجر میدهیم اما ناخودآگاه از این رنج لذت میبریم. روانکاوها برای حل این مشکل راه حلهای طولانی مدتی دارند.
به نظر آنها شمایی که این نوع خاص از تنبلی را دارید، باید آنالیز روانی شوید تا معلوم شود که کی و کجا این خودآزاری روانی را در خود پرورش دادهاید. از آنجا که این کار فقط در مطب روانکاوها انجام میشود و در این مقاله نمیشود با توضیح کامل تئوری روانکاوی راه به جایی برد، مجبوریم از خیر این گروه از روانشناسها هم بگذریم. در مورد علتهای تنبلی چند نظر همهپسند و بهدردبخور و در عین حال علمی هم در روانشناسی وجود دارد. روانشناسها معتقدند ما به علتهایی که در مقاله ی بعد با عنوان "خوابالوها" به ذکر و توضیح آن می پردازیم، ممکن است "اهمال کار" شویم. در مورد علتهای تنبلی چند نظر همهپسند و بهدردبخور و در عین حال علمی هم در روانشناسی وجود دارد. روانشناسها معتقدند ما به علتهایی که در زیر می آید ممکن است "اهمال کار" شویم... 1- حتما باید حسش بیاید تا کاری را انجام دهیم
یکی از شایعترین دلیلها یا بهتر بگوییم توجیههای ما برای تنبلیمان همین است. ما میگوییم فعلا حال و حوصله این کار را نداریم و بهتر است بگذاریم کارمان را با انگیزه انجام دهیم. اما ممکن است با عقب انداختن کارها، این انگیزه هیچوقت در ما بیدار نشود. در واقع ما یک افسانه نه چندان درست در مورد انجام کارهایمان داریم؛ "اول انگیزه، بعد عمل" در صورتی که تجربه نشان داده است که شروع کارها ( فارغ از اینکه قبل از شروع آن کار را دوست داشته باشیم یا نه ) خودش میتواند انگیزه بوجود بیاورد. اگر خیلی کلی بخواهیم بگوییم، همیشه علاقه نیست که ما را به کاری وا میدارد، گاهی آشنایی بیشتر با یک فعالیت و کشف تواناییهای فردیمان در انجام آن کار، ما را به فعالیتی علاقهمند میکند. 2- فکر میکنیم، آنها که موفقند همیشه بر کارهایشان مسلطند
روانشناسها اسم این خطای ذهنی را گذاشتهاند "الگوی تسلط". بعضی از ما تنبلیمان را با مقایسه با انسانهای موفق و کارآمد توجیه میکنیم. ما فکر میکنیم که آنها همیشه با اطمینان و اعتماد بهنفس کامل و بدون تحمل فشارهای روانی به سوی هدف میتازند. این تصورات احتمالا به این خاطر شکل گرفته است که ما فقط یک برش از زندگی و حرفهای آدمهای موفق را در مصاحبههای تلویزیونی و مطبوعاتی میبینیم و میخوانیم.
اگر پیش بیاید و ما یک زندگی صمیمانه و نزدیک با آدمهای کارآمد داشته باشیم، میبینیم که نه، از این خبرها هم نیست. آنها هم مثل همه ما پر هستند از ناکامیهای روانی و تجربههای دردناک، منتها میدانند که چطور از پس این بحرانها برآیند. پس موفقها آدمهای خاصی نیستند، ما تنبلها آدمهای خاصی هستیم ! 3- کمالگرا هستیم
آدمهایی که شخصیتی کمالگرا دارند، میخواهند کارشان را به بهترین و کاملترین نحو انجام دهند. برای آنها همه چیز یا خوب خوب است یا بد. همین باور باعث میشود که اگر فکر کنند کارشان، کسر و کمبودی خواهد داشت، آن را به تعویق میاندازند تا زمانی که بتوانند به بهترین نحو انجامش دهند. خیلی جالب است؛ تنبلی میکنیم چون میخواهیم کارهایمان عالی باشند! 4- از شکست میترسیم
تعارف نداریم که! عدهای از ما میترسیم که به کارمان گند بزنیم و در بین عالم و آدم انگشتنما شویم. اما ترس ما بیشتر از آنکه به قضاوت دیگران برگردد، به قضاوت خودمان در مورد ارزش وجودمان برمیگردد. اگر ما ارزش خودمان را با تعداد موفقیتها منهای تعداد شکستها بسنجیم، همیشه از شکست خوردن و بنابر این بیارزش شدن میترسیم. این باور بنیادی میتواند باعث خیلی از تنبلیهای ما مخصوصا در انجام کارهای بزرگی مثل ادامه تحصیل، تغییر سبکزندگی و حتی ازدواج شود. 5- به خودمان جایزه نمیدهیم
بالاخره ما هم آدمیم دیگر. همه ما از هدیه خوشمان میآید؛ مخصوصا وقتی که بعد از یک موفقیت نصیبمان شود. اما خیلی از ما از این دریغ میکنیم که این هدیه دادن و هدیه گرفتن را خودمان انجام دهیم؛ یعنی اینکه خودمان به خودمان هدیه بدهیم. اگر ما بعد از هر موفقیت کوچک و بزرگ، خودمان را به پاداشی کوچک مثل خوردن یک آب پرتقال مهمان کنیم، زندگیمان از رکود و بینمکی بیرون میآید. اگر این هدیه، درونی باشد که دیگر بهتر. یعنی اینکه ما بعد از تمام کردن هر کاری به خودمان احسنت بگوییم و خودمان، خودمان را تحویل بگیریم. 6- زندگیمان سرشار از بایدهاست
روانشناسان با آنچه در کتابهای عامهپسند موفقیت تبلیغ میشود، موافق نیستند. کتابهای موفقیت میگویند، به خودتان بگویید: "من باید این کار را انجام دهم" تا آن کار انجام بگیرد. اما روانشناسان میگویند استفاده از کلماتی مثل باید باعث میشود که ما به خاطر انجام ندادن کار بیشتر احساس گناه کنیم؛ یعنی ما با کلمهای مثل باید، انجام یک کار ساده را تا حد رعایت یک ایدئولوژی یا عملی اخلاقی بالا میبریم. بالا بردن ارزش یک کار همان و سختتر شدن انجامش همان و تنبلی بیشتر به خاطر کار سختتر همان! 7- با تنبلیمان پرخاشگری میکنیم
بله! درست خواندید. بعضی وقتها ما کمکاری و تنبلی میکنیم، به این خاطر که میخواهیم حرص صاحبکارمان درآید. در واقع ما داریم پرخاشگریمان را به صورت غیرمستقیم، سر طرف خالی میکنیم؛ پرخاشگری تنبلانه یا به قول روانشناسها پرخاشگری منفعل. شکستن شاخ غول خوابالو
همانطور که در مقدمه هم گفتیم، انجام هر کدام از پیشنهادهای زیر مستلزم این است که برای یک بار هم که شده تنبلیتان را کنار بگذارید؛ پس قدم اول با شما و این هم گامهای بعدی : 1- لقمهها را کوچک کنید
برایان تریسی در "قورباغهات را قورت بده" میگوید که اول کار گندهای را که حالش را نداری، انجام بده اما روانشناسها معتقدند که این راه مناسب نیست. به نظر آنها باید همه کارهای وقتگیر را تبدیل به کارهای کوچکتری کرد که در مدت زمان کمتری قابل انجام باشند. اینطوری هم کارها راحتتر به نظر میرسند و هم شروع به انجام آنها نیاز به زمان معین و مشخصی ندارد. هر روز یک جزء را انجام میدهید و اصراری ندارید که همه را همین الان تمام کنید. 2- باحس و بیحس استارت بزنید
اینکه بنشینید منتظر که حس یک کاری خودش با پای خودش بیاید در وجودتان، معمولا باعث میشود کارها در آخرین زمان و به بدترین نحو انجام شوند. استارت بزنید، ما قول میدهیم حسش بیاید! 3- محیط خودتان را عوض کنید
بعضی وقتها آدم بعضی از جاها را میبیند و خودبهخود تنبلیاش میآید. اگر دست خودتان است، سعی کنید طراحی محیطی که در آن زندگی میکنید، شبیه اتاق خواب نباشد. استفاده از رنگها و طرحهای مهیجتر میتواند به این کار کمک کند. کلا محیطی بسازید که برای زندگی و فعالیت باشد، نه برای مردن آرام. 4- با خودتان عهد ببندید
این پیشنهاد به درد کسانی میخورد که لااقل با خودشان روراست هستند. میتوانید به خودتان قول بدهید که کارهایتان را بدون تنبلی انجام دهید. برای اینکه یک کنترل بیرونی هم داشته باشید، میتوانید با کسی که همکار یا همهدف شماست همراه شوید، تا نه او بگذارد شما اهمال کاری کنید و نه شما بگذارید او تنبلی كند. کلا بد نیست که تنوعی به دوستانتان بدهید. نمیگویم دوستان معمولا تنبل را کنار بگذارید، فقط اگر چند تا دوست با انرژی هم بگذارید كنارشان، بد نیست. 5- خودتان را تنبیه و تشویق کنید
تشویقها خیلی وابسته به شخصیت و علایق فرد هستند. انجام کاری که برایمان با بیشترین لذت همراه است، میتواند بهترین تشویق باشد. این کار برای یکی ممکن است رفتن به سینما و برای دیگری خوردن بستنی سنتی باشد. به قول یکی از روانشناسان کشورمان ما اگر تا وقتی که در خانه تنها بودهایم، از خودمان پذیرایی نکردهایم، ارزشی برای خودمان قائل نیستیم.
غیر از این، ما میتوانیم خودمان را تنبیه کنیم. بهترین نوع تنبیه که یکجورهایی شیره مالیدن به سر خودمان است، انجام دادن کارهایی است که لازم است انجام شوند ولی ما از آنها بدمان میآید. اینجوری هم کارمان انجام شده و هم تنبیه شدهایم. راههای بیرحمانهتری هم وجود دارد؛ مثلا انجام ندادن اجباری کاری که دوستش داشتهایم. چند باری که خودتان را تنبیه و تشویق کنید، این ذهن تنبلتان شرطی میشود تا دست از بیخیالی بردارد. منبع : همشهری جوان |
پنج شنبه 15/12/1387 - 10:8
دانستنی های علمی
پنج شنبه 15/12/1387 - 10:6
دانستنی های علمی
وقتی که خودم را از بالای ساختمان پرت کردم....
در طبقه دهم زن و شوهر به ظاهر مهربانی را دیدم که با خشونت مشغول دعوا بودند!
در طبقه نهم پیتر قوی جثه و پر زور را دیدم که گریه می کرد!
در طبقه هشتم جولی گریه می کرد،چون نامزدش ترکش کرده بود.
در طبقه هفتم دنی را دیدم که داروی ضد افسردگی هر روزه اش را می خورد!
در طبقه ششم هنگ بیکار را دیدم که هنوز هم روزی هفت روزنامه می خرد تابلکه کاری پیدا کند!
درطبقه پنجم آقای وانگ به ظاهر ثروتمند را دیدم که در خلوت حساب بدهکاری هایش را می رسید.
در طبقه چهارم رز را دیدم که باز هم با نامزدش کتک کاری می کرد!
در طبقه سوم پیرمردی را دیدم که چشم به راه است تا شاید کسی به دیدنش بیاید!
در طبقه دوم لی لی را دیدم که به عکس شوهرش که از شش ماه قبل مفقود شده بود... زل زده است!
قبل از پریدن فکر می کردم از همه بیچاره ترم.
اما حالا می دانم که هرکس گرفتاری ها و نگرانی های خودش را دارد.
بعد از دیدن همه فهمیدم که وضعم آن قدرها هم بد نبود!
حالا کسانی که همین الان دیدم دارند به من نگاه می کنند.
فکر می کنم آنها بعد از دیدن من با خودشان فکر می کنند که وضع شان آن قدرها هم بد نیست!!!!
پنج شنبه 15/12/1387 - 10:3
دانستنی های علمی
چیزهایی که من آموخته ام
سخنان جالب و آموزنده از گابریل گارسیا ماکز، نویسنده معروف کلمبیایی و برنده جایزه نوبل در ادبیات
در 15 سالگی آموختم كه مادران از همه بهتر می دانند ، و گاهی اوقات پدران هم
در 20 سالگی یاد گرفتم كه كار خلاف فایده ای ندارد ، حتی اگر با مهارت انجام شود
در 25 سالگی دانستم كه یك نوزاد ، مادر را از داشتن یك روز هشت ساعته و پدر را از داشتن یك شب هشت ساعته ، محروم می كند
در 30 سالگی پی بردم كه قدرت ، جاذبه مرد است و جاذبه ، قدرت زن
در 35 سالگی متوجه شدم كه آینده چیزی نیست كه انسان به ارث ببرد ؛ بلكه چیزی است كه خود آن را می سازد
در 40 سالگی آموختم كه رمز خوشبخت زیستن ، در آن نیست كه كاری را كه دوست داریم انجام دهیم ؛ بلكه در این است كه كاری را كه انجام می دهیم دوست داشته باشیم
در 45 سالگی یاد گرفتم كه 10 درصد از زندگی چیزهایی است كه برای انسان اتفاق می افتد و 90 درصد آن است كه چگونه نسبت به آن واكنش نشان می دهند
در 50 سالگی پی بردم كه كتاب بهترین دوست انسان و پیروی كوركورانه بدترین دشمن وی است
در 55 سالگی پی بردم كه تصمیمات كوچك را باید با مغز گرفت و تصمیمات بزرگ را با قلب
در 60 سالگی متوجه شدم كه بدون عشق می توان ایثار كرد اما بدون ایثار هرگز نمی توان عشق ورزید
در 65 سالگی آموختم كه انسان برای لذت بردن از عمری دراز ، باید بعد از خوردن آنچه لازم است ، آنچه را كه میل دارد نیز بخورد
در 70 سالگی یاد گرفتم كه زندگی مساله در اختیار داشتن كارتهای خوب نیست ؛ بلكه خوب بازی كردن با كارتهای بد است
در 75 سالگی دانستم كه انسان تا وقتی فكر می كند نارس است ، به رشد و كمال خود ادامه می دهد و به محض آنكه گمان كرد رسیده شده است ، دچار آفت می شود
در 80 سالگی پی بردم كه دوست داشتن و مورد محبت قرار گرفتن بزرگترین لذت دنیا است
در 85 سالگی دریافتم كه همانا زندگی زیباست
گارسیا ماکز (نویسنده معروف کلمبیایی و برنده جایزه نوبل در ادبیات)
سه شنبه 13/12/1387 - 12:16
دانستنی های علمی
ویلوننوازی در مترو
در یک سحرگاه سرد ماه ژانویه، مردی وارد ایستگاه متروی واشینگتن دی سی شد و شروع به نواختن ویلون کرد. این مرد در عرض ۴۵ دقیقه، شش قطعه از بهترین قطعات باخ را نواخت. از آنجا که شلوغ ترین ساعات صبح بود، هزاران نفر برای رفتن به سر کارهایشان به سمت مترو هجوم آورده بودند. سه دقیقه گذشته بود که مرد میانسالی متوجه نوازنده شد. از سرعت قدمهایش کاست و چند ثانیهای توقف کرد، بعد با عجله به سمت مقصد خود براه افتاد. یک دقیقه بعد، ویلونزن اولین انعام خود را دریافت کرد. خانمی بیآنکه توقف کند یک اسکناس یک دلاری به درون کاسهاش انداخت و با عجله براه خود ادامه داد.
چند دقیقه بعد، مردی در حالیکه گوش به موسیقی سپرده بود، به دیوار پشت سر تکیه داد، ولی ناگهان نگاهی به ساعت خود انداخت و با عجله از صحنه دور شد، کسی که بیش از همه به ویلونزن توجه نشان داد، کودک سه سالهای بود که مادرش با عجله و کشان کشان او را بهمراه می برد. کودک یک لحظه ایستاد و به تماشای ویلونزن پرداخت، مادر محکم تر کشید و کودک در حالیکه همچنان نگاهش به ویلونزن بود، بهمراه مادر براه افتاد، این صحنه، توسط چندین کودک دیگر نیز به همان ترتیب تکرار شد، و والدینشان بلا استثنا برای بردنشان به زور متوسل شدند.
در طول مدت ۴۵ دقیقهای که ویلونزن می نواخت، تنها شش نفر، اندکی توقف کردند. بیست نفر انعام دادند، بیآنکه مکثی کرده باشند، و سی و دو دلار عاید ویلونزن شد. وقتیکه ویلونزن از نواختن دست کشید و سکوت بر همه جا حاکم شد، نه کسی متوجه شد. نه کسی تشویق کرد، و نه کسی او را شناخت.
هیچکس نمیدانست که این ویلونزن همان (Joshua Bell) یکی از بهترین موسیقیدانان جهان است، و نوازندهی یکی از پیچیدهترین فطعات نوشته شده برای ویلون به ارزش سه ونیم میلیون دلار، میباشد.
جاشوا بل، دو روز قبل از نواختن در سالن مترو، در یکی از تاتر های شهر بوستون، برنامهای اجرا کرده بود که تمام بلیط هایش پیشفروش شده بود، و قیمت متوسط هر بلیط یکصد دلار بود.
این یک داستان حقیقی است، نواختن جاشوا بل در ایستگاه مترو توسط واشینگتن پست ترتیب داده شده بود، و بخشی از تحقیقات اجتماعی برای سنجش توان شناسایی، سلیقه و اولویت های مردم بود.
نتیجه : آیا ما در شرایط معمولی و ساعات نامناسب، قادر به مشاهده و درک زیبایی هستیم؟ لحظهای برای قدردانی از آن توقف میکنیم؟ آیا نبوغ و شگرد ها را در یک شرایط غیر منتظره میتوانیم شناسایی کنیم؟
یکی از نتایج ممکن در این آزمایش میتواند این باشد :
اگر ما لحظهای فارغ نیستیم که توقف کنیم و به آثار یکی از بهترین موسیقیدانان جهان که در حال نواختن یکی از بهترین قطعات نوشته شده برای ویلون است، گوش فرا دهیم، چه چیزهای دیگری را داریم از دست میدهیم؟
سه شنبه 13/12/1387 - 12:13
دانستنی های علمی
آیا میدانستید ؟ !
آیا میدانستید که قلب میگو در سر آن واقع است ؟
آیا میدانستید که اغلب مارها 6 ردیف دندان دارند ؟
آیا میدانستید که فاصله بین مچ دست تا آرنج برابر با طول کف پا است ؟
آیا میدانستید که قلب شما روزی ۱۰۱۰۰۰ بار می تپد ؟
آیا میدانستید که از دست دادن تنها ۱٪ از آب بدن موجب تشنگی میشود ؟
آیا میدانستید که مردان روزی ۴۰ و زنان روزی ۷۰ تار مو از دست میدهند ؟
آیا میدانستید که زنان دو برابر مردان چشمک میزنند ؟
آیا میدانستید که ناخن های دست ۴ برابر سریعتر از ناخن های پا رشد میکنند ؟
آیا میدانستید که انسان سالانه بیش از ۱۰ میلیون مرتبه پلک می زند ؟
آیا میدانستید که خورشید ۳۳۰۳۳۰ مرتبه بزرگتر از زمین است ؟
آیا میدانستید که قلب وال در هر دقیقه فقط 9 بار می زند ؟
آیا میدانستید که دلفینها هم مانند گرگها هنگام خواب یك چشمشان را باز میگذارند ؟
آیا میدانستید که قدیمیترین آدامسی كه جویده شده، متعلق به ۹۰۰۰ سال پیش بوده است ؟
آیا میدانستید که اسكیموها هم از یخچال استفاده میكنند، منتها برای محافظت غذا در مقابل یخ زدن ؟
آیا میدانستید که سرعت آب دهانی كه هنگام عطسه از دهان شما خارج میشود، حدود ۱۲۰ كیلومتر بر ساعت است ؟
آیا میدانستید که ۸ دقیقه و ۱۷ ثانیه طول میكشد تا نور خورشید به زمین برسد!
آیا میدانستید که در تایوان بشقابهای گندمی درست میشود و افراد بعد از خوردن غذا، بشقابشان را هم میخورند ؟
آیا میدانستید که یك چهارم استخوانهای بدن، در پای او قرار دارد!
آیا میدانستید که اسم تمام قارهها با همان حرفی كه آغاز شده است پایان مییابد ؟
آیا میدانستید که مقاومترین ماهیچه در بدن، زبان است ؟
آیا میدانستید که كلمه "ماشینتحریر" (TYPEWRITER) طولانیترین كلمهای است كه میتوان با استفاده از حروف تنها یك ردیف كیبورد ساخت ؟
آیا میدانستید که خوكها به لحاظ فیزیك بدنی، قادر به دیدن آسمان نیستند ؟
آیا میدانستید که وقتی كه به شدت عطسه میكنید، ممكن است یك دنده شما بشكند و اگر عطسه خود را حبس كنید، ممكن است یك رگ خونی در سر و یا گردن شما پاره شود و بمیرید ؟
آیا میدانستید که جلیقه ضد گلوله، ضد آتش، برفپاككنهای شیشه جلوی اتومبیل و چاپگرهای لیزری توسط زنان اختراع شدند ؟
آیا میدانستید که تنها غذایی كه فاسد نمیشود، عسل است ؟
آیا میدانستید که كروكودیل نمیتواند زبانش را به بیرون دراز كند ؟
آیا میدانستید که تمامی خرسهای قطبی چپدست هستند ؟
آیا میدانستید که در 4000 سال قبل، هیچ حیوانی اهلی نبود ؟
آیا میدانستید که مورچه همیشه بر روی سمت راست بدن خود، سقوط میكند ؟
آیا میدانستید که قلب انسان فشار كافی ایجاد میكند تا بفاصله 30 فوتی (تقریباً 8 متر) خون را بخارج از بدن پمپاژ كند؟
آیا میدانستید که نخستین منشور حقوق بشر از آثار بر جای مانده از امپراتوری کوروش بزرگ است ؟
منشور کوروش بزرگ The Cyrus cylinder
استوانه کوروش بزرگ، یک استوانه سفالین پخته شده، به تاریخ ۱۸۷۸ میلادی در پی کاوش در محوطه باستانی بابل کشف شد. در آن کوروش بزرگ رفتار خود با اهالی بابل را پس از پیروزی بر ایشان توسط ایرانیان شرح داده است. این سند به عنوان "نخستین منشور حقوق بشر" شناخته شده، و به سال ۱۹۷۱ میلادی، سازمان ملل آنرا به تمامی زبانهای رسمی سازمان منتشر کرد. نمونه بدلی این استوانه در مقر اصلی سازمان ملل در شهر نیویورک نگهداری میشود. کوروش بزرگ (۵۷۶-۵۲۹ پیش از میلاد)، همچنین معروف به کوروش دوم نخستین شاه و بنیانگذار دودمان شاهنشاهی هخامنشی است. شاه پارسی، بخاطر بخشندگی، بنیان گذاشتن حقوق بشر، پایهگذاری نخستین امپراتوری چند ملیتی و بزرگ جهان، آزاد کردن بردهها و بندیان، احترام به دینها و کیشهای گوناگون، گسترش تمدن و غیره شناخته شده است.
سه شنبه 13/12/1387 - 12:8
دانستنی های علمی
امروز، همان فردای دیروز توست
پس، فردای امروزت را دریاب
آینده جایی است که اتفاقها خواهند افتاد. میشنوم که گریه میکنی، آینده جایی است که تو ممکن است موفق، شاد، پولدار، زیبا، مشهور، مشغول به کار، و غرق در بهترینها شوی. اینها نقشه یا رویا یا چیزهای دیگر هستند، اما دوباره باید بگویم که زمان حال جایی است که تو واقعاً در آن هستی و رویایی هم در كار نیست !
این لحظه، همان زمانی است که از ابتدای زندگی تا به حال منتظر آن بوده ای
این لحظه، همان زمانی است که بدون در نظر گرفتن هیچ چیزی باید قدر آن را بدانی. مشتاق بودن واقعاً شیرینترین چیزهاست. داشتن رویا مانند برلیان میدرخشد. قدر این لحظات را بدان و به هیچکس هم درباره آن حرفی نزن و اجازه نده که دیگران دربارهاش برایت اظهار عقیده کنند.
از زنده بودن خود لذت ببر و از اینکه قدرت و توانایی آرزو داشتن را داری، استفاده کن. نباید پا روی پا بیاندازی و نفسهای عمیق بکشی، خوب است که هراز گاهی به خودت سری بزنی و بیاندیشی. شاکر باشی که زنده هستی و به زندگیات نگاهی بیاندازی. نمیتوانیم همه شادیهای آینده را در آینده به دنبالش بگردیم.
از آرزو داشتن و مشتاق بودن، لذت ببر
یعنی که فکر کنی اگر پولدارتر بودم، جوانتر، سالمتر، عاشقتر، وابستگی کمتر، کار بهتر، فرزندان بهتر، ماشین بهتر، لاغرتر، بلندتر، موی بیشتر، دندانهای بهتر، لباسهای بهتر داشتم ... این لیست پایان ناپذیر است. اگر فقط این یا آن عوض میشد همه چیز کامل میشد. اینطور نیست؟ در جواب باید بگویم که متاسفانه اینطور نیست.
اینجوری جوابی نمیگیری. وقتی که این و آن هم عوض شوند، چیز دیگری پیش میآید. برای مثال، وقتی ناگهان خود را بهتر و بهتر ببینی، تازه آن موقع به دنبال مثلا پول بیشتر خواهی بود. آن موقع است که دوباره به دنبال چیزهای جدید دیگر برای خوشحال شدن خواهی بود. در این لحظه زندگی کردن به این معنا نیست که مسئولیتها و وظایف خود را کنار بگذاری، نه، اینطور نیست.
لاغرتر، بهتر، پولدارتر و بزرگتر شدن را فراموش کنید. قدردان آنچه که هم اكنون دارید و همین الان از آن بهره مند هستید باشید. کلید خوشبختی در اینجاست. به اینکه فقط به آنچه که هستید راضی باشید، همیشه کافی نیست. اما اینها به جای خود با آنچه واقعاً هستید شاد باشید، زیرا که حقیقت محض همان است.
من واقعی تو، همان من امروز توست
من آینده هنوز به دنیا نیامده و ممکن است به دنیا هم نیاید. پس جوهر امروز من واقعی، قابل لمس و استوار است. رویاها عالی هستند، اما واقعیت هم در نوع خود فوقالعاده است چون تحت هر شرایطی ملموس تر از رویاست.
سعی كنید به شكلی امروزتون رو ترسیم كنید، كه ادامه ی گامهای دیروزی باشه كه با آرزوها و خواست های آینده تون رنگ گرفته، رنگی كه هرگز نشانی از یكنواختی و سكون رو در خودش نخواهد داشت و از بین تمام رنگ های هستی، همواره خوشبختی و سعادت رو واضح تر و دلپذیرتر نمایان خواهد ساخت ...
سه شنبه 13/12/1387 - 12:2
محبت و عاطفه
نمی دانم، تو می دانی که انسان بودن و ماندن چه دشوار است
چه زجری می کشد آن کس که انسان است و از احساس سرشار است
در طول زندگی
با خدا بودن
بهتر از ناخدا بودن است
دوشنبه 5/12/1387 - 17:15
دانستنی های علمی
فاصله دخترک تا پیرمرد یک نفر بود، روی نیمکتی چوبی، روبروی یک آبنمای سنگی.
پیرمرد از دختر پرسید:
- غمگینی؟
- نه.
- مطمئنی؟
- نه.
- چرا گریه می کنی؟
- دوستام منو دوست ندارن.
- چرا؟
- چون قشنگ نیستم
- قبلا اینو به تو گفتن؟
- نه.
- ولی تو قشنگ ترین دختری هستی که من تا حالا دیدم.
- راست می گی؟
- از ته قلبم آره
دخترک بلند شد و به طرف دوستاش دوید، شاد شاد.
چند دقیقه بعد پیرمرد اشک هاشو پاک کرد، کیفش رو باز کرد، عصای سفیدش رو بیرون آورد و رفت... دوشنبه 5/12/1387 - 17:3
دانستنی های علمی
*-*-*-*-*-*- *-*-*-*-* -*-*-*-*- *-*-*-*-*
تاریخچه تقلب و روش های آن
گویند: «تقلب مفهومیاست بس اساسی» به طوری که شاعر میگوید:
تقلب توانگر کند مرد را / تو خر کن دبیر خردمند را
تاریخچهی تقلب از جایی شروع میشود که حسن کچل برای نخستین بار تن لش را تکان داد و به مکتب رفت. از بد ماجرا همان روز امتحان ماهیانهی کودکان فلک بخت مکتب بود. لیک حسن چشمان چپش را بر روی ورقهی همزاد انداخت تا نکتی بس ارزشمند از ورقهی فوق الذکر، دشت کند. این بود که اولین تقلب تاریخ بشری زده شد. البته این تقلب با روشهای فوق العاده ابتدایی (البته در مقابل ترفندهای کنونی) صورت گرفت. بدین ترتیب که حسن با کلی زور زدن تن را تکان داد و خود را به بالای ورقهی همزاد رسانید و خیلی راحت مطالب را دو در فرمود.
زان پس تقلب دوران طلایی خود را آغاز کرد. بدین ترتیب که گسترش یافت و مصادیقی متفاوت پیدا کرد. از جمله تقلبهای رایج تقلبات سر امتحان، دو در کردن غذا از سلف، تقلب در اتو زدن، تقلب در شماره دادن، تقلب در مخ زنی، تقلب در بازی (که از آن به جر زنی تعبیر میشود) را میشود نام برد.
حال روش هایی از تقلب در امتحانات را به نظرتان میرسانیم:
روش های نوشتاری:
1- نوشتن روی کف پا، پس کله، پشت گوش و...
2- نوشتن روی میز، پشت نیمکت، زیر نیمکت، پشت مانتوی جلویی و...
3- نوشتن روی دستمال ، پاکت نامه و...
4- نوشتن و لوله کردن تقلب و جاسازی آن
روش های با کلاسی:
1- استفاده از ماشین حسابهای مهندسی
2- استفاده از آیینه، موچین، فیلم، عکس
روش های جوادی:
1- استفاده از یک فقره بچه خرخون
2- خم کردن سر به روی ورقهی طرف به صورت تابلو.
توجه:
اگر در این امر تبهر کافی ندارید اصلا سمت این کار نروید که عواقبی جز ضایع شدن، اخراج شدن و تابلو شدن ندارد
دوشنبه 5/12/1387 - 16:56