تبیان، دستیار زندگی

***

ساده گی ها تو دوست دارم
خستگی ها تو دوست دارم
چادر نماز و زیر لب
خدا خدا تو دوست دارم

***

کاشکی رو طاقچه دلت
آینه و شمعدون می شدم
تو دشت ابری چشات
یه قطره بارون می شدم

***

کاشکی می شد یه دشت گل
برات لالایی بخونم
یه آسمون نرگس و یاس
تو باغ دستات بشونم

***

بیا که می خوام تو چشات
ستاره هام رو بشمرم
پیشم بمون که تا ابد
دنیا رو با تو دوست دارم

***

دنیا اگه خوب اگه بد
با تو برام دیدنیه
باغ گل های اطلسی
با تو برام چیدنیه

***

کاشکی می شد بهت بگم
چقدر صدات رو دوست دارم
لالایی هات رو دوست دارم
حرف و نگا تو دوست دارم

***

مادر.......................مادر

سالروز ولادت برترین بانوی دو عالم
"کوثر رسول الله" مبارک

روز زن بر بانوان محترم بخش ثبت مطالب هم مبارک !!

ما آقایون هم بریم پی کار خودمون ،امروز کسی به ما تبریک نمیگه !!

*******************************************************
دوستان عزیز و مهربان اگر از متن لذت بردید ، با دعای خیری یادم کنید
جاده دوستی پایانی ندارد، اگر بیایی و همسفرم باشی
jade2oosti@gmail.com

سلام سلام سلام به همه شما عزیزان
همانطور که مستحضرید لطف تبیان بازگشت از آن من !! و حکم جانشینی انجمن طنز و سرگرمی را به من عطا کردند.
از آنجایی که در مراسم معارفه ، فرد تازه کار می بایست برنامه کاری خود را در آینده روشن سازد ،لذا بدین وسیله خدمت شما سرورانِ جان ، که از راه های دور و نزدیک قدم بر چشم ما نهاده ایید و بدون هیچ گونه چشم داشتی ، هدایای نقدی خود را به اینجانب و مدیر انجمن ها (عجب ایثاری نشون دادم من !! ) تقدیم خواهید فرمود ، عرض میکنم که برنامه من و البته با همکاری دوستان عزیز اینگونه پیش خواهد رفت :

ما شما را نیـــک خندان می کنیم
خنده هاتان را دو چندان می کنیم
***
هر که غم دارد خیالش تخت باد
زندگی را ما چو قندان می کنیم
***
خود شیرینی ها کنیم ما پشــت هم
هر چه گویــــد این مدیر آن می کنیم
***
پشت هم گر وی دهد پندی نکو
پند او گوشــــواره جان می کنیم
***
بر کهنسالان دهیــــم دندان نو
یا که دندان تو را پر می کنیم!!
***
کودکان و خردســـــــالان نیز هم
ما به سرعت پیر و برنا می کنیم
***
گر که از شانس بدت اکنون نداری همسری
یک فرشته ، لااقل تقدیــــم جانان می کنیم
***
هر کجا از روح و ذهنت هم غُر است
ما به ســـــرعت صافکاری می کنیم
***
قلبتان هم گـــــــر که دودی گشته است
بی درنگ ما قلبتان را رنگکاری می کنیم
***
خنده ها را پشت هم محکم زنیم بر چهره ات
گویی آن لبخند ها را کنــــده کاری می کنیم
***
گاه گاهی هم که نیشت باز شد
قبض گازت را نمایان می کنیم !!
***
خسته گشتم ، گفتنی را گفته ام
پس شما را ما سخنران می کنیم
***
چون ندارد حرف ، فاکتـــــور ، جان تو
هر چه هم ناگفته اییم ، آن می کنیم
***
حرف آخر حرف حق و منطقیست
در دلت ما خنده مهمان می کنیم

شعر : کاربر همچنان معاصر « جاده دوستی »

پاورقی :

1) اگر بار گران بودیم رفتیم ؟؟؟؟؟ !!!!!

اگر نامهربان بودیم رفتیم ؟؟؟؟؟ !!!!!

خیال کردین !! ، من به این زودی ها دست از سر شما برنمی دارم. همیشه کمبود وقت داشتم ، و باز هم کارهام بیشتر شد . ولی خیالی نیست !! کاری که نتیجه اش لبخند دیگران باشد ، به هر کمبود وقتی می ارزد .

2) مدیر جان ثبت مطالبم ، امیدوارم شما هم فکر نکنی از دست شوخی های من راحت شدی !!!

من حالا حالاها آرزومند لبخند شما و دوستان ثبت مطالب هستم. حتی اگر حکم روابط عمومی ثبت مطالب مرا مهر نفرمایید !!!

3) اگه از من بپرسید که چی شد جانشین شدم ، عرض میکنم که :
ما دیدیم توی زندگیمون هیچی نشدیم ، گفتیم لا اقل جانشین بشیم !!

4) چشم به راه شما در انجمن طنز و سرگرمی هستیم . لطفا" چشممان را ضایع نفرمایید !!

*******************************************************
دوستان عزیز و مهربان اگر از متن لذت بردید ، با دعای خیری یادم کنید
جاده دوستی پایانی ندارد، اگر بیایی و همسفرم باشی
jade2oosti@gmail.com

سلام سلام سلام خدمت سوتی جویان گرامی !!!
توی انجمن ها بهم گفتن از سوتی های این اردو بگو ، من هم در جوابشون این مطلب رو نوشتم ، اگر مایل هستید مطالعه کنید :

آقا ، خانم ، دوست و رفیق گرامی ، باور کنید که من اهل سوتی دادن نیستم ،پس لطفا" جوسازی نفرمایید !! 
:-)
از این جهت که این اردو ، در یک محیط کاملا" جدی برگزار شده بود ، خیلی جای کشف سوژه و خنده نداشت ، مگر معدود اتفاقات ریزی که باعث تبسم میشد. التبه این اتفاقات هم صرفا" در همان محیط خنده ساز بودند. خودم که گمان میکنم بیان کردنشون خیلی نمیتونه لبهای زیبای شما رو به خنده وادار کنه . یکی از همین اتفاقات ریز به شرح زیر عرض میگردد :

سوژه ها و خنده ها کمیاب شد
اتفاقات عجیــــــــــــب نایاب شد
***
از برای سوژه های بیست و سی !!
در همایش ، هم اتاقیـــم خواب شد
***
خروپوف ها کــــــرد او بی واهمه
مثل قایق با موتور ، در آب شد !!
***
هر چه کـــــــردم مخفی از دوربین شود
هم نشد ، هم چهره اش در قاب شد !!
***
عاقبت وقتی همایش شــــــــــد تمام
چشم خود را باز کرد ، بدخواب شد !!

شعر : جاده دوستی

*******************************************************
دوستان عزیز و مهربان اگر از متن لذت بردید ، با دعای خیری یادم کنید
جاده دوستی پایانی ندارد، اگر بیایی و همسفرم باشی
jade2oosti@gmail.com

سلام سلام سلام
حال و هوای دوستان نازنین و خوش مرام ما چطوره ؟
از تمام آن عده قلیلی که در مدت غیبتم ، من رو مورد لطف خودشون قرار دادند به شدت سپاسگزارم.
بسیاری از شما عزیزان مطلع هستید که هفته گذشته اردوی وبلاگ نویسان کشور با موضوع عفاف و حجاب در تهران برگزار شد. و از اونجایی که هر اتفاقی توی این شهر میخواد بیافته ، یک جورایی به جاده دوستی ربط پیدا میکنه !! ، من هم به نمایندگی از دوستان والبته بدون هیچ دلیلی !! به این اردو نفوذ کردم ( به دلیل مسایل امنیتی از افشای جزئیات این عملیات خودداری میکنم !! ).
جدای از شوخی ، یکی از محاسن این اردو، آشنایی با جمع کثیری !! از کاربران تبیان بود .
دوستان گرامی mohbet ، یاس خاکی و salam zahra  که تشریف داشتند و مفتخر به زیارتشون شدم .

ارمیای نبی هم که گویا جز ضایع کردن اینجانب هیچ حسن ظن دیگری نداشت ، هی میگفت : توی راهم ، الان بیام ؟ ، فردا بیام ؟ ، تنها بیام ؟ ، آخرش هم مشکل وقت و کار گریبان گیرش شد و قسمت نشد که ببینیمش . ولی اگه بود ، خیلی خوشحال میشدم .
خلاصه کلام اینکه ، جای دوستان خیلی خالی بود خصوصا" شما ...

اگر مایل هستید میتوانید مکالمه تلفنی جاده دوستی را با مدیر گرامی انجمن ها شنود نمایید !! :

روزگاری بین این شهـــــــر بزرگ
گل مدیری زنگ زد ، او هم بزرگ
***
تند گفتا : جاده ی دوستی بیا
طالب گشت و دَدَر هستی بیا
***
گفتمش : ای مهربان در سایت من
لطف تبیان بازگشــــت از آن ِ من ؟
***
باز هـم طرحی و حرفی تازه است ؟
یا که این بار لطف بی اندازه است ؟
***
با لبی هــــــــم پر ز لبخند گفت وی
طرح نیکیست ، دعوتش باشد ز وی
***
یک دو روزی ترک این منزل نما
رو به اردو ، گردشی کامل نما
***
می بریمت در کنار بهتـــــران
بهترانی نیک ، از این کاربران
***
می بریمت روی آن برج بلنــــــــــــــد
گر که نیشت باز شد ، اکنون ببند !!
***
می بریمت تا بدانــــــی از حجاب
تا که درکت پر شود از این خطاب
***
می بریمت یک زمان در موزه ایی
یادگـــــــــار ناب و پاک جبهه ایی
***
تا ببینی کشـــورت این بوده است
بذل جان از بهر او این گونه است
***
کل اینها را که دیدی ، بعد از آن
سوی منزل بازگرد ای جاده جان
***
شکر حق این بار هم ما رفته اییم
وز تــــــــــــمام کارها در رفته اییم
***
کل گردش بد نبود جز نکته ایی
می نویســـم تا نماند نکته ایی
***
جدا" و چه بسیار تلخ باشد
اردو باشی و مدیر نباشد !!
***

دستگاه شنود !! : جاده دوستی

2) یک نظری برای من ثبت شده است بسیار خوش رایحه (به صورت شاخه گل !! ) .

جالب بودن موضوع از این بابت هست که ، مدیر ثبت مطالب این مطلب رو به صورت ناشناس ثبت فرمودند !! (یعنی اینطور به نظر میاد) ، حالا من موندم که کدوم رو باور کنم !!
ناشناس بودنش رو ، یا مدیر ثبت مطالبش رو !!!
مدیر جان لطفا" شفاف سازی بفرمایید

*******************************************************
دوستان عزیز و مهربان اگر از متن لذت بردید ، با دعای خیری یادم کنید
جاده دوستی پایانی ندارد، اگر بیایی و همسفرم باشی
jade2oosti@gmail.com

سلام سلام سلام
حال و هوای دوستان عزیز ما چطوره ؟
خوب هستین ؟
خوب خدا رو شکر که همگی خوب و عالی هستین .دلم برای اکثر شما تنگ شده بود ، خصوصا" برای اون عده قلیل !! .یک هفته هست که میخوام مطلب بنویسم ولی به دلیلی (شاید هم دلایلی) از این کار صرف نظر میکردم .
کمبود وقت دلیل اولست و همیشگی ، و دلیل پنجم کمبود انگیزه ! و البته این هفته دلیل مهم تری هم اضافه شد !! نمیدونم چه کسی چه هیزم تری به چه کسی فروخته ، که حالا بعضی ها میان به جاش حال دیگران رو میگیرن !! ...

عزیز نه چندان عزیزی به بهترین شکل ممکن من رو به ثبت مطلب تشویق کرد ، به طوری که از اثر حرف ها و کنایه های ایشون یک هفته حوصله نوشتن در این بخش رو نداشتم . ( از این به بعدش هم معلوم نیست ! )
گمان میکنم اگر ایشون رو به وزارت بهداشت و درمان معرفی کنم ، دانشمندان به سرعت بتونن ژن و عامل یأس رو کشف کنن !
در جواب این کاربر نمای نامحترم تنها یک جمله عرض میکنم :

یکی از دوستان بخش ثبت مطالب دچار شکستگی پا شده بود. دکتر جاده دوستی هم گاهی به جهت دوری از درد ، مسکن خنده ایی رو برای ایشون تجویز میکرد ! چون به قول معروف : « خنده بر هر درد بی درمان دواست »
گفتم که شاید این مسکن بتونه لبخندی رو هم برای شما به ارمغان بیاره ...

خواهم که دگر به گچ نباشی
فارغ تو ز خنده هـــم نباشی !

***
آن دم که ببینم خوب هستی
نذری بدهـــــم که بد نباشی !

شعر : کاربر همچنان معاصر تبیانی « جاده دوستی »

پاورقی :

1) دوستان عزیزی که تقاضای اینچنین شعرهایی رو دارند ( البته دور از جان شریفتان !! ) ابتدا باید دست ، پا ، کله و یک جایشون بشکنه ، بعد یک نسخه عکس رادیولوژی از محل شکستگی در اختیار من بزارن ، تا شاید اون موقع و البته بر حسب میزان شکستگیشون استعداد نداشته ما آشکار بشه !!!

2) آرزوی جاده دوستی همنشینی شادی و سلامتی با زندگی شماست ( تبصره بالا را جدی نگیرید ! )

3) دوستی هم در مورد کاربر گرامی « صلوات بر ظهورش » گلایه کرده بودند !! ... خدمت این بزرگوار هم عرض میکنم که گویا شما خیلی هم از دوستان صمیمی ایشون نیستید !! ... تا جایی که من خبر دارم ایشون در آستانه شروع مرحله جدیدی از زندگی هستند . برای این دوست گرامی آرزوی شادکامی داریم .

یک کلوم ختم کلوم بنده فداتم، تبیانم !

تقدیر از مدیر ارشد انجمن ها

« تبلاگ »

«جام حذفی »

« جراحی زیبایی »

عاقبت این مهر آخر را همین هفته زدند

می تکانم خانه را

*******************************************************
دوستان عزیز و مهربان اگر از متن لذت بردید ، با دعای خیری یادم کنید
جاده دوستی پایانی ندارد، اگر بیایی و همسفرم باشی
jade2oosti@gmail.com

سلام سلام سلام
هفته گذشته دوست مهربان والبته ناشناسی ، برام نظر داده بود که :

 « یه سوال؟ شما از mamiran خبری دارین؟
یکی میگه مرده یکی میگه تو کماس !!!!!!!!
بالاخره ما نفهمیدیم مرده یا تو کماست!
چون جاده ی دوستی هستین می پرسما
قاعدتا شما باید ازش خبر داشته باشین دیگه نه؟
وگرنه اسمتون جاده دوستی نمی شد که........ »

من همون روز میخواستم مطلبی دراین مورد ثبت کنم و از دوستانی که اطلاعی از این کاربر عزیز دارند خواهش کنم، خبری به دوستانشون ارائه کنند . اما متأسفانه کمبود وقت و البته سستی من باعث شد که این مطلب رو فراموش کنم .
امروز که دوست گرامی simin-bala برای من نظری در همین ارتباط ثبت کردن ، خیلی شرمنده شدم .و البته خیلی هم خوشحال شدم که دوستانی در این بخش هستند ، که تا این حد نگران سایر کاربران میشن .
ایشون فرمودن که :

« شما که روابط عمومی ثبت مطالب کار می کنی از mamiran خبری داری؟
خیلی نگرانم. میشه ازش یه پیغامی بگیری ؟ به همه خبر بده. »

قصه رو کوتاه میکنم . هر کدام از شما دوستان عزیزی که از mamiran خبر موثقی دارند در قسمت نظرات ثبت کنند و برخی از دوستان بسیار مهربان را از نگرانی رها کنند.
از مدیر محترم ثبت مطالب هم خواهش میکنم که اگر فرصت دارند در مورد این دوست عزیز پرس و جویی کنند و به ما خبر بدن .
(مدیر جان این رو خصوصی میگم که کسی نشنوه !! ،لااقل این بار من رو به عنوان روابط عمومی ثبت مطالب حساب کن !!

)
من که شخصا" امیدوارم mamiran در صحت و سلامت باشند و دلیل غیبتشون در این بخش فقط نداشتن فرصت باشه.

به خبری که هم اینک به دستم رسید توجه فرمایید :

مدیر ثبت مطالب فرمودند که :

« ما هم جویای احوال این دوست عزیز و فعال تبیانی شدیم. خدا رو شکر در حال حاضر سالم و سلامت و سرحال هستند. البته دوستانی بودند که جویای احوال ایشان بودند اما ای کاش در مطالب این دوست عزیز جویای احوال می شدند. به هر حال امیدواریم که این دوست عزیز هر چه زودتر به جمع ما برگردد و دوباره شاهد فعالیت های چشمگیر و خوب این عزیز تبیانی باشیم. »

پاورقی :

دوست عزیز ،مهربان و البته ناشناسی که این موضوع رو یادآوری کردی ، خیلی از شما ممنونم . ولی خودمونیما به دو دلیل نیازی به ثبت ناشناس نظر نداشت :

1) جاده دوستی از آشنایی با مهربانانی همچون شما خوشحال میشه 

2) جاده دوستی از تذکر به جا و به حق شما ناراحت نشده ، به قول معروف :

حرف حساب شما ، جواب نداشت !! 

*******************************************************
دوستان عزیز و مهربان اگر خبری دارید ، اعلام کنید
جاده دوستی پایانی ندارد، اگر بیایی و همسفرم باشی
jade2oosti@gmail.com

سلام سلام سلام
حال دوستان تبیانی چطوره ؟
امیدوارم همگی خوب و دلشاد باشید.
گفتم تبیان یاد یه موضوعی افتادم :
امروز یه بنده خدایی (که متأسفانه خیلی هم بندگی خدا رو نکرده !! ) رفته بود تبیان برای امر خیر !! . حالا میگم امر خیر شما ذهنتون سمت خواستگاری و ازدواج نره (جنبه داشته باشین !! ) ... برای اینکه خیالتون رو راحت کنم میگم که ایشون رفته بودن تبیان برای تحویل گرفتن سکه زردشون .از همین سکه های زرد 167 هزار تومانی !!!
نمیدونم چه جریانی بود که موقع برگشت صندوق های صدقات خیلی سر راه این بنده خدا قرار میگرفت ،اصلا" امروز خیلی بیشتر به چشم می اومدن . هر چی راهش رو کج میکرد ، باز هم سر تقاطع بعدی یه صندوق صدقات خوشرنگ بهش چشمک میزد که : بیا !!!
خداجون قربون کرمت ... دستت درد نکنه که سکه دادی ولی حالا چرا امروز صندوق صدقات رو فقط توی چشم ما فرو میکنی ؟؟؟ !!!
اگه نیاز هست که اعتراف کنیم ما مثل تو بخشنده نیستیم ، صاف و پوست کنده بگو و خیال ما رو راحت کن !!!
تازه امروز متوجه میشم که شهرداری با کمیته امداد چه همکاری مسالمت آمیزی دارن !!!!
خدایا ... بزار اعتراف کنم ، من کم آوردم ، یه سکه بخشیدی ، ما هم همون سکه رو میبخشیم ، خوبه ؟؟؟؟؟؟؟

...
رفتم سمت یکی از همین فراخوان های پاکی (میشه همون صندوق صدقات خودمون!! ) و سکه زرد رو با جلدش تقدیم صندوق کردم . حالا مگه تحویل میگرفت ، از ما اصرار بود و از این صندوق انکار !!!!
طفلکی تقصیری هم نداشت ، کمیته امداد فکر اینجاش رو نکرده بود که دهان مبارک این صندوق اگه باز باشه بیشتر گیرش میاد!

خداجون به هر حال این هدیه رو خواستیم تقدیم کنیم ، این صندوقه تحویل نگرفت . به قول معروف ،انگاری خدا به نیت ما کار داشت نه به سکه ما !!! 
شکر خدا ما که به هر زوری بود نیتمون خالصانه شد ... ان شاء الله

 پاورقی ها :

* از سرکار خانم پایدار گرامی ، مدیر سیستم انجمنها بابت اینکه دقایقی از وقت گرانقدرشون رو در اختیار من گذاشتند ، سپاسگزاری میکنم.

* برخی از نظرات شوخی دوستان ، بوی حرف جدی میداد . ولی از اونجایی که من هر نیش و کنایه ایی رو با عینک شوخ طبعی نگاه میکنم ،همین جا و در جواب این دوستان عزیز و ارجمند عرض میکنم که :

***** 

بارالها گویند ز سکه ات ریا کردم

خود بگو که با صندوق چه ها کردم

تقصیر ها همه بر گردن صندوق

شاهدی که سکه را رها کردم !!!

یاس خاکی گرامی ، این هم شعر درخواستی شما !!

*******************************************************
دوستان عزیز و مهربان اگر از متن لذت بردید ، با دعای خیری یادم کنید
جاده دوستی پایانی ندارد، اگر بیایی و همسفرم باشی
jade2oosti@gmail.com

سلام
ایام سوگواری برترین بانوی عالم ، دلیل سوره کوثر ، حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) بر شما دوستان گرامی تسلیت باد.
امیدوارم همه ما از رفتار نیکوی ایشان درس زندگی بگیریم.
و ای کاش اینقدر رنجشان نمیدادند و نمیدادیم که اینچنین ، هم روز شهادت را از ما پنهان کنند و هم تربت بی نشان را ...

خیلی خجالت کشیدم. هم از خدا ، هم از دوستم ، هم از خودم.
چرا باید طوری رفتار می کردم که نبودم.
چرا جلوی بقیه مراقب اعمالم بودم و زمان دیگه ، نه ...
چقدر شرمندگی بده ،
چه احساس ناراحت کننده ایه ،
نه میشه مخفی کرد ، نه ابراز کرد ...
نه میشه اعتراف کرد ، نه انکار کرد ...
هیچی  ...
فقط باید نشست و دید نتیجه لطف خدا رو .
دیدن اینکه کسی خدا رو فراموش کنه و خدا اون رو فراموش نکنه ،
جز شرمندگی چی به دنبال داره...

سلام سلام سلام
حال و هوای دوستان چطوره ؟
چطورید یا بهترید ؟
این پاورقی اختصاصا" به منظور پاسخ گویی به کاربری با نام کاربری ستاره ، درج شده .اما از اونجایی که حدس زدم تا چند سال بعد عزیز دیگری همین سوال براش پیش بیاد ، به حساب جمع مینویسم که بیشتر ثواب جمع کنم !!
این دوست عزیز و البته به ناچار ناشناس ( آخه نمیتونسته وارد سایت بشه و شناس بشه ) پرسیده بودن که :
من رمزم رو گم کردم و نمیتونم وارد سایت بشم .
شما دوست گرامی میتونید از لینک دریافت دوباره رمز عبور درخواست ارسال رمز رو به سایت اعلام کنید ، در این صورت رمز به صندوق پست الکترونیک شما ارسال میشه . البته امیدوارم رمز پست الکترونیکتون رو فراموش نکرده باشین !!!

زندگیتان همچون ستاره درخشان باد

*******************************************************
دوستان عزیز و مهربان اگر از متن لذت بردید ، با دعای خیری یادم کنید
جاده دوستی پایانی ندارد، اگر بیایی و همسفرم باشی
jade2oosti@gmail.com