• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 494
تعداد نظرات : 197
زمان آخرین مطلب : 4578روز قبل
آلبوم تصاویر

شنبه 10/2/1390 - 22:56
اخبار

همسایه مان است؛ ۲ خانه آن طرف تر. کجا؟ در محله مجیدیه که بخش جنوبی اش، اقلیت نشین است. نه اینکه در «مجیدیه جنوبی» همه همسایه ها ارمنی باشند. ارمنی هم دارد. یک کوچه کم و یک کوچه زیاد… اما برویم سر وقت همسایه مان جناب آندرانیک که ۶۵ سالش است و تازگی ها با عصا راه می رود. آدم خوبی است. اهل محل تصدیق می کنند که تا به حال آزاری از خودش و خانواده اش ندیده اند. انصافا همسایه بسازی اند. آرام و سر به زیر و مردم دار.
¤ ¤ ¤
دیشب ساعت ۹ شب زنگ در خانه به صدا درآمد. یعنی کیست؟ این را خانمم پرسید. اول فکر کردم «آقای پاکی» است و آمده «ماهیانه» بگیرد، ولی «اف اف» را که برداشتم، از همان «سلام، شب به خیر» گفتنش، فهمیدم که آندرانیک است. رفتم دم در. گمانم کار واجبی داشت. هوای بیرون؟ به شدت بهاری. خیلی زود رفت سر اصل حرف و پرسید؛ از «بیت رهبری» تلفنی، چیزی داری؟ گفتم: همان شماره ۴ رقمی ای را دارم که خیلی ها دارند. گفت: می شود بگویی؟ گفتم. شماره را چند باری تکرار کرد که حفظ شود. پرسیدم؛ حالا کارت چیست؟ گفت: حالا! دوباره پرسیدم. باز هم نگفت. همین نگفتنش کنجکاوم کرد که بدانم قصه چیست. نمی دانم چرا و به کدام دلیل، قسمش دادم به «ادموند» که بگوید. حتی نمی دانم کارم درست بود یا نه، اما هرچه بود، نقشه ام گرفت و گفت: تو که غریبه نیستی، اما کسی چیزی نفهمد، بهتر است… و بعد ادامه داد: تو که وضع ما را می دانی. راستش ما به این پول هدفمندی یارانه ها احتیاجی نداریم. همان اول هم راستش نمی خواستم ثبت نام کنم. غرض اینکه دیشب وقتی سخنان رهبر را از تلویزیون شنیدم، دیدم که باید من هم برای «جهاد اقتصادی» یک قدمی بردارم. هرچه فکر کردم، عقلم به جایی قد نداد. تا اینکه خانم پیشنهاد داد این پول را بدهیم «بیت رهبری» تا هر جور که صلاح دانسته می شود، خرج امور اقتصادی کشور شود. ما که در کشور، امین تر از رهبر نداریم. گفتیم به وسع خودمان کمکی کرده باشیم به «جهاد اقتصادی».
¤ ¤ ¤
شاید برای شما در مقام خواننده باور آنچه که نوشتم؛ سخت باشد، اما برای من به عنوان همسایه چند ساله جناب آندرانیک، اصلا اتفاق عجیبی نبود. پس بگذار کمی از آندرانیک بیشتر برایتان بنویسم. آن «ادموند» که وسط مطلب، آندرانیک را به او قسم دادم، «ناهاراک» است. می دانی «ناهاراک» به زبان ارامنه یعنی چه؟!… یعنی «شهید». «ادموند» تنها پسر این خانواده ارمنی، در مرحله اول عملیات «الی بیت المقدس» به شهادت رسید. در یکی از خیابانهای فرعی مجیدیه، تا همین اواخر عکسش را زده بودند، که به دلیل تعریض خیابان و کلا حذف دیوار، تمثال هم خود به خود حذف شد. حذف اینگونه باز یک توجیهی دارد، آنچه اصلا موجه نیست، این است که به جای عکس ستاره ها، می بینی که نقاشی سبک نمی دانم «چی چیسم» گذاشته اند که بعد از ۲ ساعت تماشا هم نخواهی فهمید منظور نقاش را!… نه! هنوز خیلی چیزها از آندرانیک هست که دوست دارم برایت بگویم. یکی اینکه «آقا» آن زمان که رئیس جمهور بودند، به خانه این شهید هم -مثل خانواده خیلی از شهدای دیگر- می روند. عکسی از این دیدار یار، همیشه در جیب لباس آندرانیک هست، و گاهی برای آنکه مثلا حال من را بگیرد، عکس را نشان می دهد و پز می دهد که؛ نگاه کن! با خامنه ای عکس دارم. سایز بزرگ این عکس را هم زده روی دیوار خانه اش. یکی هم قاب کرده و گذاشته روی دیوار مغازه اش، که از آن سوپرمارکت های بسیار مرتب و منظم است… دیگر چه بگویم از آندرانیک برای شما؟!… آهان! در همان دیدار «حضرت ماه» از خانه ستاره اش -که در آزاده بودن، هم دین ماست- «آقا» از مادر شهید سؤالی می کنند، که این مادر جواب می دهد؛ ما دوست داریم بیشتر شما برای ما حرف بزنی. اما «آقا» می گویند؛ من اینجا آمده ام که بشنوم؛ برایم از شهیدتان «ادموند» بگویید. چند سالش بود؟ متاهل بود؟ عکسش چقدر قشنگ است. چقدر لباس سربازی می آمد به ایشان… خب از این شهید برایم بگویید… و مادر ادموند خواست صحبت را شروع کند که اشک مجالش نداد. هنوز هم هر وقت می خواهد چیزی از ادموند بگوید، بغض می کند و می زند زیر گریه. همین یک پسر را داشت. باید مادر باشی که بفهمی چه می کند داغ اولاد با دل آدم.
¤ ¤ ¤
آندرانیک برایم بارها و بارها خاطره آن دیدار را تعریف کرده. ظاهرا وقتی که می بیند خانمش قادر به سخن نیست، خود رشته کلام را در دست می گیرد و جایی از حرفهایش می گوید که ادموند برای حفظ خاک وطن رفت و به شهادت رسید، اما مادر ادموند ناگهان با هر زحمتی که بود، اشکش را پاک می کند و جمله ای به زبان ارمنی می گوید. «آقا» می گویند؛ خب اگر رازی نیست، فارسی بگویید ما هم متوجه شویم، که مادر ادموند همان جمله را اما این بار به زبان فارسی تکرار می کند: «اشتباه گفتی آندرانیک! ادموند به فرمان خمینی رفت جبهه. مگر یادت نیست همیشه می گفت؛ اگر خمینی نبود، از این خاک که چیزی نمی ماند.»
¤ ¤ ¤
آندرانیک همیشه می گوید؛ ما این رهبر را این جمهوری اسلامی را این خاک را درست مثل شما دوست داریم… آندرانیک شعار نمی دهد؛ برای این چیزهایی که می گوید، جان جگرگوشه اش را داده. آندرانیک همیشه می گوید، ما این اسلام را اندازه شما دوست داریم… آندرانیک شعار نمی دهد؛ یکی ۲ سال پیش باید بودی و می دیدی که وقتی قصه پر غصه «قرآن سوزی» در غرب اتفاق افتاد، چگونه کلیسای مجیدیه به تکاپو افتاد و در مجیدیه، ارامنه عزیز چه راهپیمایی باشکوهی در حمایت از «کتاب الله» انجام دادند… و باید می بودی و می دیدی که آندرانیک با همان عکسی که از «آقا» دارد، در راهپیمایی شرکت کرده بود. آندرانیک همیشه می گوید؛ ما تا پای جان برای حفاظت از جمهوری اسلامی ایستاده ایم… آندرانیک شعار نمی دهد؛ هر وقت که آمریکایی های گوانتانامو و ابوغریب، برای اقلیت ساکن در جمهوری اسلامی، دایه مهربانتر از مادر می شوند، آندرانیک برایم از قتل عام اعضای «گروه دیویدیه» توسط همین کاخ سفید سخن می گوید… و می گوید که رای ما در مجلس، همیشه به آن وکیلی داده شده است، که این جور مواقع تو دهنی به آمریکا می زند.
¤ ¤ ¤
راستی! تا یادم نرفته بگویم که آندرانیک از بر و بچه های اصلی و پای کار هیئت ارامنه تهران در میدان ۷ تیر است. هیئتی که از اول محرم تا شام غریبان، سالهاست که خیمه عزای هموطنان باغیرت و آزاده ارامنه برای «حسین شهید» است. بگذریم که «روز تاسوعا» آندرانیک خودش در خانه اش خرج می دهد و با اسم زیبای «عموجان! العطش» مراسم می گیرد و سیاه می پوشد و… همیشه می گوید؛ «اباالفضل» برای ما هم هست… این جمله را همچین با تعصب می گوید که!
¤ ¤ ¤
محرم و صفر نیست. عاشورا و تاسوعا نیست، اما دلم بد جور هوس حرم عباس کرده است؛ چه کار کرده ای ای برادر حسین، که دنیایی مجنون تو شده است؟! عشق تو، ای سقای آب و ادب، دیوانه کرده عالم را… دنیایی تشنه توست؛ آب کدام است؟!… عموجان! العطش

چهارشنبه 7/2/1390 - 19:24
سخنان ماندگار

مثل دوستی که همیشه موقع دست دادن خداحافظی، آن لحظه ی قبل از رها کردن دست، با نوک
انگشتهاش به دست هایت یک فشار کوچک می دهد....

راننده تاکسی ای که حتی اگر در ماشینش را محکم ببندی بلند می گوید: روز خوبی داشته
باشی دخترم.


آدم هایی که توی اتوبوس وقتی تصادفی چشم در چشمشان می شوی، دستپاچه رو برنمی
گردانند، لبخند می زنند و هنوز نگاهت می کنند.
آدم هایی که حواسشان به بچه های خسته ی توی مترو هست، بهشان جا می دهند، گاهی
بغلشان می کنند.


آن هایی که هر دستی جلویشان دراز شد به تراکت دادن، دست را رد نمی کنند. هر چه باشد
با لبخند می گیرند و یادشان نمی رود همیشه چند متر جلوتر سطلی هست، سطل هم نبود
کاغذ را می شود تا کرد و گذاشت توی کیف.


دوست هایی که بدون مناسبت کادو می خرند، مثلا می گویند این شال پشت ویترین انگار
مال تو بود. یا گاهی دفتر یادداشتی، نشان کتابی، پیکسلی.


آدم هایی که از سر چهارراه نرگس نوبرانه می خرند و با گل می روند خانه.


آدم های اس ام اس های آخر شب، که یادشان نمی رود گاهی قبل از خواب، به دوستانشان
یادآوری کنند که چه عزیزند، آدم های اس ام اس های پرمهر بی بهانه، حتی اگر با آنها
بدخلقی و بی حوصلگی کرده باشی.


آدم هایی که هر چند وقت یک بار ایمیل پرمحبتی می زنند که مثلاً تو را می خوانم و
بعد از هر یادداشت غمگین، خط هایی می نویسند که یعنی هستند تا در غمت شریك شوند و از
آن بكاهند، کسانی که غم هیچکس را تاب نمی آوردند.


آدم هایی که حواسشان به گربه ها هست، به پرنده ها هست.
آدم هایی که اگر توی کلاس تازه وارد باشی، زود صندلی کنارشان را به لبخند تعارف می
کنند که غریبگی نکنی.


آدم هایی که خنده را از دنیا دریغ نمی کنند...


همین آدم ها، چیزهای کوچکی هستند که دنیا را جای بهتری می کنند برای زندگی کردن...

ایكاش ما هم یكی از این آدم ها باشیم
چهارشنبه 7/2/1390 - 19:16
اخبار

.یک شرکت هلندی کفشی را عرضه کرده است که پس از استفاده می تواند در باغچه کاشته شود و جوانه بزند

این شرکت هلندی به نام
Oat نوعی کفش کتانی را عرضه کرده است که کاملا تجدیدپذیر زیستی است

.درحقیقت، ویژگی این کفش عجیب در این است که به جای دور انداخته شدن می تواند در باغچه کاشته شود و همانند یک گیاه رشد کند 

.این کفش که ظرف چند هفته آینده بر روی سایت این شرکت برای فروش عرضه می شود سبزترین و تجدیدپذیرترین کفش دنیا است

محققان این شرکت برای اختراع این کفش قابل جوانه زدن دو سال تحقیق کردند. این کفش از چوپ پنبه، شاهدانه، کتان زیستی، پلاستیک تجدیدپذیر و سفیدکننده های غیر کلرات ساخته شده است

براساس گزارش آنسا، این کفش که برنده جایزه زیستی ترین محصول "هفته مد آمستردام" شد به محض اینکه در خاک قرار بگیرد کاملا تجزیه می شود و دانه هایی که داخل زبانه بالایی آن قرار گرفته اند شروع به جوانه زدن کرده و یک گیاه واقعی را به وجود می آورند
سه شنبه 6/2/1390 - 0:32
تاریخ

 با سلام

دوستان عزیز: نوروز یادگار نیاكان ماست نگذاریم سودجویان سفره های شاد ما را به یك تراژدی غمناك تبدیل نمایند .

 تجارت ماهى هاى قرمز مدت ها است كه در یك دوره زمانى ۱۵ اسفند تا ۱۵ فروردین شكل گرفته است. تجارتى كه محصول آن هیچ ریشه اى در تاریخ باستانى عید نوروز ایرانى ندارد. ۸۰ سال پیش به همراه ورود چاى به ایران ماهى قرمز نیز كه سمبل عید چینى است به سفره هاى هفت سین مراسم عید نوروز ما وارد شد غافل از اینكه در عید چینى ماهى قرمز را رها مى كنند تا زندگى جریان یابد و ما ماهى قرمز را اسیر تنگ هاى بلورین مى كنیم تا همزمان با رشد سبزه هاى سفره هایمان و بارورى زمین هر روز او را به مرگ نزدیك و نزدیك تر كنیم.دكتر نیكنام نماینده مجلس هفتم كه زرتشتى است درباره ماهى قرمز سفره هفت سین مى گوید: در هیچ كدام از مراسم سنتى مان در مورد نوروز ماهى قرمز جایگاهى ندارد. در سفره عید انار به نشانه بارورى و عشق و یا سیب سرخ درون ظرف آب مقدس رها مى شود تا عشق و بارورى همچنان پاینده بماند. نیكنام مى گوید: اگر ایرانى ها مى دانستند كه ماهى قرمز هیچ ریشه تاریخى در سفره هفت سین ندارد به جاى پرداخت پول براى خرید و قتل ماهى هاى قرمز به بهانه عید، سیب قرمز یا انار را در آب رها مى كردند كه ریشه در تاریخ این دیار دارد.
ماهى هاى قرمز كه براى ایام عید پرورش پیدا مى كنند در حوضچه ها و استخرهاى غیراستاندارد و آب هاى آلوده رشد پیدا كرده و به علت همین آب هاى آلوده مى توانند عامل انتقال بیمارى سل جلدى باشند.ماهى هاى سرخ و كوچك در مسیر رسیدن به میدان مادر (محل توزیع ماهى هاى قرمز) به علت حمل نادرست نخستین سكته قلبى را تجربه مى كنند، دومین سكته حین پرتاب و تقسیم بندى از منبع اصلى به سطل هاى آب تجربه مى شود و سومین سكته زمانى است كه شما با ذوق و خنده نخستین تلنگر را به تنگ آب مى زنید. صدا موج برمى دارد و هجوم مى برد تا قلب كوچك ماهى براى همیشه بایستد. ماهى به پهلو مى شود، روى آب مى آید و مرگ را میان سفره مقدس هفت سین كه همه عناصرش ریشه در تولد و بارورى دارد به تصویر مى كشد.ماهى قرمز ایرانى نیست. سفره هفت سین ایران باستان از هزاران سال پیش تاكنون هرگز هیچ عنصرى را در دل خود نداشته كه بخواهد شاهد مرگ باشد.هر سال ایام عید ۵ میلیون قطعه ماهى مى میرند. ۵ میلیون قطعه ماهى قرمز به خاطر لحظه شاد بودن ما، به خاطر رنگ و لعاب سفره هفت سین، به خاطر هیچ. عجیب نیست اگر بخواهیم كه هر خانوار ایرانى تصمیم بگیرد امسال از خیر خرید ماهى قرمز بگذرد.
عجیب نیست اگر بدانیم در صورتى كه ایرانى ها از خرید ماهى قرمز منصرف شوند این تجارت سیاه روزى پایان خواهد یافت. عجیب نیست اگر باور كنیم سیب سرخ یا انار همان سرخى سفره هفت سین ایرانى است كه ریشه در تاریخ چند هزار ساله سنت ما دارد. عجیب نیست اگر تابلوى معروف هفت سین كمال الملك را در كاخ گلستان به تماشا بنشینیم و ببینیم كه او نیز ماهى قرمز را میان سفره هفت سین اش طراحى و نقاشى نكرد.
عجیب تر نیست اگر از كودكانمان بخواهیم اولین نجات دهنده ماهى هاى قرمز باشند و به جاى پرداخت پول براى دعوت ماهى ها به مرگ، تصویر آن را نقاشى كنند.سفره هفت سین ایرانى ماهى قرمز ندارد. به لحظه هایى فكر كنید كه ماهى قرمزتان به پهلو روى آب تنگ سفره هفت سین نورزى تان مى میرد. اكنون كه این سنت بدون هیچ بهانه اى وارد فرهنگ ما شده است، سنت شكنى كنیم و دوباره به فرهنگ واقعى و قدیمى سفره هفت سین برگردیم.ماهى قرمز چند؟ سه تا ۵۰۰ تومان، شاید هم سه تا ۱۰۰۰ تومان. مهم نیست. شما امسال براى قربانى كردن ماهى هاى قرمز هیچ پولى پرداخت نخواهید كرد و به جاى آن سیبى خواهید داشت كه مرگ ندارد. امتحان كنید. امتحان شما نجات ۵ میلیون قطعه ماهى قرمز است

جمعه 2/2/1390 - 0:57
طنز و سرگرمی

یک روز توی پیاده رو به طرف میدان تجریش می رفتم...

از دور دیدم یك كارت پخش كن خیلی با كلاس، كاغذهای رنگی قشنگی دستشه ولی به هر كسی نمیده!

خانم ها رو که کلا تحویل نمی گرفت و در مورد آقایون هم خیلی گزینشی رفتار می كرد و معلوم بود فقط به كسانی كاغذ رو می داد كه مشخصات خاصی از نظر خودش داشته باشند، اهل حروم كردن تبلیغات نبود ....

احساس كردم فكر می كنه هر كسی لیاقت داشتن این تبلیغات تمام رنگی گرون قیمت رو نداره ،لابد فقط به آدمهای باكلاس و شیك پوش و با شخصیت میده! از كنجكاوی قلبم داشت می اومد توی دهنم...!!!

خدایا، نظر این تبلیغاتچی خوش تیپ و با كلاس راجع به من چی خواهد بود؟! آیا منو تائید می كنه؟!!

 

كفشهامو با پشت شلوارم پاك كردم تا مختصر گرد و خاكی كه روش نشسته بود پاك بشه و كفشم برق بزنه!

شكم مبارك رو دادم تو و در عین حال سعی كردم خودم رو كاملا بی تفاوت نشون بدم!

دل تو دلم نبود. یعنی منو می پسنده؟ یعنی به من هم از این كاغذهای خوشگل میده...؟!

همین طور كه سعی می كردم با بی تفاوتی از كنارش رد بشم با لبخند نگاهی بهم كرد و یک كاغذ رنگی به طرفم گرفت و گفت: "آقای محترم! بفرمایید!"

قند تو دلم آب شد!

با لبخندی ظاهری و با حالتی که نشون بدم اصلا برام مهم نیست بهش گفتم : می گیرمش ولی الان وقت خوندنش رو ندارم! كاغذ رو گرفتم ...

چند قدم اونورتر پیچیدم توی قنادی و اونقدر هول بودم كه داشتم با سر می رفتم توی كیك . وایسادم و با ولع تمام به كاغذ نگاه كردم،

نوشته بود:

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

 

.

 

.

دیگر نگران طاسی سر خود نباشید، پیوند مو با جدیدترین متد روز اروپا و امریكا

جمعه 2/2/1390 - 0:50
آلبوم تصاویر

 

جمعه 2/2/1390 - 0:40
آلبوم تصاویر

 

 

 

 

 

پ

 

 

 

 

 

پ

 

جمعه 2/2/1390 - 0:38
آلبوم تصاویر

 

 

 

 

جمعه 2/2/1390 - 0:33
سخنان ماندگار
من در میان موجودات از گاو خیلی می‌ترسم. زیرا عقل ندارد و شاخ هم دارد!
(ابن سینا)

لشکر گوسفندان که توسط یک شیر اداره می‌شود، می‌تواند لشکر شیران را که توسط یک گوسفند اداره می‌شود، شکست دهد.
((نارسیس))

مدتها پیش آموختم که نباید با خوک کشتی گرفت، خیلی کثیف می‌‌شوی و مهم‌تر آنکه خوک از این کار لذت می‌برد.
"جورج برنارد شاو"


آدمی اگر فقط بخواهد خوشبخت باشد به زودی موفق میگردد ولی او می خواهد خوشبخت تر از دیگران باشد و این مشکل است زیرا او دیگران را خوشبخت تر از انچه هستند تصور میکند.
(مونتسکیو)

دنیا جای خطرناکی برای زندگی است. نه به خاطر مردمان شرور، بلکه به خاطرکسانی که شرارتها را می بینند و کاری درمورد آن انجام نمی دهند.*
انیشتین

بگذار عشق خاصیت تو باشد نه رابطه خاص تو با کسی......
نلسون ماندلا

یادمان باشد بعضی هایمان شانس گفتن کلماتی را داریم که برخی دیگر حسرتش را
مثل : بابا، مامان، پدربزرگ....

مرد به این امید با زن ازدواج میکند که زن هیچگاه تغییر نکند ، زن به این امید با مرد ازدواج میکند که روزی مرد تغییر کند و همواره هر دو ناامید میشوند.
"آلبرت انیشتین"

روان‌نژندها توی آسمان، قصرها می‌سازند. روان‌پریش‌ها توی آن‌ها زندگی می‌کنند. روان‌پزشک‌ها می‌روند اجاره‌ها را می‌گیرند.

جملۀ «نگران نباش، درست‌اش می‌کنیم.»، از مقدس‌ترین عباراتِ دنیاست. فکر می‌کنم کسانی که روزی این جمله را از کسی می‌شنوند، جزء آدم‌های خوش‌شانس دنیا به حساب می‌آیند. «نگران نباش، درست‌اش می‌کنیم.»

خود فریبی به این صورت بیان شده است که انگار روی وزنه‌ای ایستاده‌اید تا
خود را وزن کنید، در حالی که شکم‌تان را تو داده‌اید.
چارلز استیون هامبی

بچه‌دار شدن تصمیم خطیری‌ست. با این تصمیم می‌گذارید که قلب‌تان تا ابد جایی در بیرون و دوروبر تن‌تان به سر برد.
الیزابت استون

می‌شود از امشب قانون تازه‌ای در زندگی بنا بگذاریم؟ همواره بکوشیم قدری بیش‌تر از نیاز، مهربان‌ باشیم.
جی.‌ام. بری

شاید چشم‌های ما نیاز داشته باشند که گاهی با اشک‌های‌مان شسته شوند، تا بار دیگر زندگی را با نگاه شفاف‌تری ببینیم.
الکس تان

دانشگاه تمام استعدادهای افراد از جمله بی استعدادی آنها را آشکار می کند
انتوان چخوف

بهتر است که در این دنیا فکر کنم خدا هست و وقتی به دنیای دیگر رفتم بدانم که نیست . و این بسیار بهتر از این است که در این دنیا فکر کنم خدا نیست و در آن دنیا بفهمم که هست .
آلبر کامو

جهان سوم جایی است که هر کسی بخواهد مملکتش را آباد کند، خانه‌اش خراب می‌شود و هر کسی بخواهد خانه‌اش آباد باشد باید در تخریب مملکتش بکوشد.
پروفسور حسابی

هر شکلی از حکومت محکوم به نابودی با افراط در همان اصولی است که بر آن بنا نهاده شده است
"ویل دورانت"

هیچگاه امید کسی را ناامید نکن ، شاید امید تنها دارایی او باشد
 . ارد بزرگ
من هیچ راه مطمئنی به سوی خوشبختی نمی شناسم. اما
راهی را می شناسم که به ناکامی منجر می شود. گرایش به خشنود ساختن همگان
افلاطون

وقتی داری بالا میری مهربان باش و فروتن، چون وقتی که داری سقوط میکنی از

 کنار همین آدمها رد میشی

جمعه 2/2/1390 - 0:14
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته