• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1549
تعداد نظرات : 132
زمان آخرین مطلب : 5422روز قبل
دانستنی های علمی
یكى از علماء نقل مى كرد: در زمانهاى قبل ، جمعى از علماى نجف اشرف تصمیم گرفتند تا براى زیارت مرقد شرى ف حضرت رضا(ع ) به مشهد بیایند، ولى راه سفر، ناامن بود، بخصوص با وسائل آن زمان و طولانى بودن راه ، خطر جدّى آنها را تهدید مى كرد.
تا این كه این گروه به كاظمین آمده و پس از زیارت مرقد شریف امام كاظم (ع ) متوسل به آنحضرت شده و از وى خواستند كه آنها را در این تصمیم كمك كند.
یكى از آنها در عالم خواب ، آنحضرت را دید كه فرمود: شما در این سفر ((حسن جیب بر)) را به همراه خود ببرید و محفوظ خواهید شد.
گروه علماء جویاى ((حسن جیب بر)) شدند، و او را پیدا كرده و با او به گفتگو پرداختند و حاضر شدند كه سه هزار تومان به او بدهند تا او نیز همراه آنها به سوى مشهد حركت كند.
این گروه با تشكیل كاروانى منزل به منزل به سوى مشهد راه مى پیمودند، تا در یكى از راهها، دزدان گردنه به سوى كاروان آمده و آنچه داشتند دزدیدند و رفتند.
گروه علماء سخت در تنگنا قرار گرفتند چرا كه آذوقه راه تمام شده بود، خطر گرسنگى آنها را تهدید مى كرد و خود را در بن بست سختى دیدند، سرانجام ((حسن جیب بر)) به آنها گفت : هیچ ناراحت نباشید، و پولهاى همه آنها را كه دزدى شده بود به آنها داد.
آنها خوشحال شده و پرسیدند؛ این پولها از كجا آوردى ؟ در پاسخ گفت : آنچه را كه دزدان از شما دزدیدند، من با بكار بردن فنّ جیب برى ، همه آن پولها (یا معادل آن را) از جیب آنها زدم ، و این پول مال شما است .
به این ترتیب ((حسن جیب بر)) با جیب برى در اینجا، آنها را از خطر جدّى نجات داد و با هم به مشهد رفتند و پس از زیارت مرقد شریف حضرت رضا(ع ) و ماندن مدتى در جوار آنحضرت ، به نجف اشرف بازگشتند، مناسب است در اینجا این شعر گفته شود:
خمیر مایه استاد شیشه گر سنگ است
عدو شود سبب خیر گر خدا خواهد
دوشنبه 15/4/1388 - 23:22
دانستنی های علمی

فرعون طاغوت زمان موسى (ع ) به قدرى مغرور بود، كه در برابر دعوت حضرت موسى (ع ) صریحا گفت :
لئن اتخذت الها غیر لا جعلنّك من المسجونین
:((اگر معبودى غیر از من بر مى گزینى تو را از زندانیان قرار خواهم داد)). (سوره شعراء آیه ).
و در مورد دیگر مى خوانیم : و قال فرعون یا ایها الملاء ما علمت لكم من اله غیرى : ((فرعون گفت : اى جمعیت (درباریان ) من معبودى جز خودم براى شما، سراغ ندارم )) (قصص - 38)
و سرانجام پا را فراتر گذاشت ، غرورش به نهایت رسید: فقال انا ربكم الاعلى : ((من پروردگار بزرگتر شما هستم )) (نازعات - 24)
در روایات آمده ، روزى فرعون در حمام بود، ابلیس به صورت انسان بر او وارد شد، او خشمگین شد (كه چرا انسانى بى اجازه وارد حمام شده ) نسبت به او اعتراض شدید كرد.
ابلیس به او گفت : ((آیا مرا مى شناسى ؟))
فرعون گفت : تو كیستى ؟
ابلیس گفت : ((تو چگونه مرا نمى شناسى ، با این كه تو مرا آفریده اى ؟!)).
همین القاء ابلیس ، مثل بادى كه به مشك كنند، او را آنچنان مغرور ساخت كه علنا اعلام كرد: انا ربكم الاعلى : ((من پروردگار برتر شماهستم )).
سرانجام خداوند با شدیدترین مجازاتى او را گرفت و غرق در دریا نمود و سپس به سوى عذابهاى دوزخ فرستاد و عاقبت شوم او، موجب عبرت وپند دیگران گردید.
چنانكه در آیه 25 و 26 سوره نازعات مى خوانیم :
فاخذه اللّه نكال الاخرة و الاولى - انّ فى ذالك لعبرة لمن یخشى ((پس ‍ خداوند او را به مجازات آخرت و دنیا (یا مجازات گفتار آغاز و انجامش ) گرفت ، بى گمان دراین مجازات ، عبرت وپندى است براى آنكه (از مكافات عمل زشت خود) هراسناكند)).

دوشنبه 15/4/1388 - 23:21
دانستنی های علمی

یونس بن یعقوب مى گوید: در مدینه بودم ، در یكى از كوچه هاى مدینه با امام صادق (ع ) ملاقات نمودم ، به من فرمود:(( اى یونس بشتاب به طرف خانه ، كه در كنار خانه مردى از ما اهل بیت منتظر است )).
آمدم به در خانه ، دیدم عیسى بن عبداللّه قمى ، كنار در خانه نشسته است ، گفتم : تو كیستى ؟ گفت : ((من از اهالى قم هستم )).
طولى نگذشت دیدم امام صادق (ع ) آمد و وارد خانه شد و به من و عیسى فرمود: وارد خانه شوید، وارد خانه شدیم .
امام به من رو كرد: و فرمود: ((اى یونس گوئى تصور مى كنى كه سخن من كه عیسى از ما اهل بیت است )) درست نیست ؟!
گفتم : آرى سوگند به خدا، جانم فدایت ، زیرا عیسى ، قمى است ، بنابراین چگونه از افراد خاندان شما مى باشد؟ (كه در مدینه هستید).
فرمود: ((اى یونس ! عیسى بن عبداللّه خواه زنده باشد و خواه از دنیا برود، مردى از خاندان ما است )).
امام با عیسى (ع ) درمورد نماز و... گفتگو كرد و هنگام وداع ، بین دو چشم عیسى را بوسید.
و مطابق روایت دیگر فو مطابق روایت دیگر فرمود: ((اى عیسى ، از ما نیست كسى كه در شهرى زندگى كند و در آن شهر صد هزار نفر انسان یا زیادتر باشند كه یكى از آنها پرهیزكارتر از او باشد)).
به این ترتیب راز و رمز تقرّب عیسى به امام (ع ) را باید در علم و عمل عیسى جستجو كرد نه این كه تنها قمى بودن باعث آنهمه ارزش باشد.

دوشنبه 15/4/1388 - 23:21
دانستنی های علمی

دعبل خزاعى شاعر متعهد و آگاه ، وقتى قصیده شورانگیز خود را در حضور امام رضا(ع ) خواند، و سپس تقاضاى لباسى از آنحضرت (براى تبرك ) نمود، امام رضا(ع ) یكى از لباسهاى خود را به او داد.
وقتى دعبل از خراسان به وطن (شوش ) برگشت ، كنیزى داشت كه بسیار به او علاقمند، دید زخم جانكاهى در چشمهاى او پدید آمده پزشكان آن زمان آمدند و پس از معاینه چنین نظر دادند: ((در مورد چشم راست او، ما قادر به معالجه نیستیم و راهى براى بهبود آن نمى یابیم ، اما در مورد چشم چپ او، به درمان ومعالجه مى پردازیم امیدواریم كه سلامتى خود را بازیابد)).
دعبل ، از این پیش آمد، سخت ناراحت وغمگین شد به طورى كه بسیار گریه كرد، سپس به یاد باقى مانده لباس حضرت رضا(ع ) افتاد كه در دستش ‍ بود (و قسمت دیگر را مردم قم از او گرفته بودند).
آن لباس را به چشم كنیز كشید، و چشم او را با قسمتى از آن باقى مانده لباس ‍ در اول شب بست . وقتى كه صبح شد، و دستمال را باز كرد، دید چشمش ‍ خوب شده به طورى كه به بركت حضرت رضا(ع ) بهتر از قبل از بیمارى گشته است .

دوشنبه 15/4/1388 - 23:21
دانستنی های علمی

دعبل خزائى از شاعران متعهّد و حماسه سرایان معروف از اصحاب حضرت رضا(ع ) است ، او اشعار پرمحتوا و شور آفرینى در مدح و هدف و مراثى ائمه اهل بیت (ع ) مى سرود، و در مجامع مى خواند، با این كه سخت در خطر مرگ ، از طرف خلفاى بنى عباس بود.
جالب این كه : پس از درگذشت او، پسرش على بن دعبل ، او را در عالم خواب دید كه لباس سفید پوشیده و كلاه سفید بر سر دارد، احوال پدر را پرسید.
دعبل گفت ((من پس از مرگ بخاطر بعضى از اعمال بد گذشته ام در گرفتارى دشوارى بسر مى برم ، تا این كه سعادت آن را یافتم كه با رسول خدا (ص ) ملاقات كردم در حالى كه آنحضرت كلاه و لباس سفیدى در بر داشت ، به من فرمود: تو دعبل هستى ؟ گفتم : ((آرى )) فرمود: سخن (و سروده ) خود را كه در مورد فرزندان من است برایم بخوان ، آنگاه ((پدرم گفت )) این اشعار را خواندم :

لا اضحك اللّه سن الدهران ضیحكت
و آل احمد مظلومون قد قهروا
مشّردون نهوا عن عقردارهم
كانهم قد جنوا مالیس مفتقر
یعنى :(( خداوند دندان روزگار را- هنگام خنده - نخنداند، با این كه آل محمد (ص ) مظلوم و مورد ستم دشمنان واقع شدند، آنها را كه از وطن و محل سكونت خود، تبعید و دور نمودند، گوئى كه آنها جنایت غیر قابل بخشش كرده بودند)).
رسول اكرم (ص ) فرمود: ((آفرین بر تو)) سپس لباس و كلاه سفید خود را به من داد و آن را پوشیدم و مرا شفاعت كرد.

دوشنبه 15/4/1388 - 23:20
دانستنی های علمی

سال یازده هجرت بود، ماه صفر فرا رسیده بود، پیامبر (ص ) در بستر رحلت خوابیده بود، بود، و هر لحظه به سوى آخرت ، وداع از دنیا، نزدیك مى شد، در این موقعیت ، اسمامة بن زید را كه در حدود بیست سال داشت فرمانده لشگر نمود و فرمان داد كه مهاجر و انصار از او اطاعت كنند و مدینه را بسوى سرزمین فلسطین و شام براى جلوگیرى از دشمن متجاوز ترك گویند. لشكر تا ((جرف )) (یكفرسخى مدینه ) حركت كرد، با این كه حضرت اصرار داشت كه سپاه از حركت باز نایستد، منافقان سستى مى كردند و مى گفتند: در این حال ، پیامبر (ص ) را بگذاریم و به كجا برویم .
اسامه به محضر رسول خدا (ص ) آمد و عرض كرد: ((آیا اجازه مى دهى ، چند روزى به سوى جبهه حركت نكنیم تا شما شفا یابید، زیرا من در این حالتى كه شما بسر مى برید اگر از مدینه بیرون روم قلبم نگران و مجروح است )) پیامبر (ص ) فرمود:
انفذ یا اسامة فانّ القعود عن الجهاد لا یسقط فى حال من الاحوال .
:((اى اسامه ، به راه خود ادامه بده زیرا نشستن از جهاد در هیچ حالى از احوال ، ساقط نمى گردد)).
سپس پیامبر (ص ) شنید: بعضى از منافقان از تحت فرماندهى اسامه خارج شده اند فرمود: ((اسامه از محبوبترین انسانها در نزد من است ، شما را در مورد او، توصیه به خیر و نیكى مى كنم ، اگر در مورد امارت و فرماندهى او سخن دارید، در مورد پدرش ((زید)) نیز ایراد داشتید، پدرش سزاوار و شایسته امارت بود سوگند به خدا اسامه نیز سزاوار وشایسته فرماندهى است )).

دوشنبه 15/4/1388 - 23:20
دانستنی های علمی
محمد بن نعمان معروف به شیخ مفید، از علماى برجسته و فقهاء ومتكلمین بزرگ و از زهّاد و وارستگان كم نظیر شیعه مى باشد كه سنى و شیعه او را به علم و كمال قبول داشتند، وى بسال 336ه -.ق یازدهم ذى قعده متولد شد و در سال 413 در سن 76 سالگى از دنیا رفت ، جنازه او را هشتاد هزار نفر تشیع كردند و در حرم كاظمین به خاك سپردند. وى از نوابغ تاریخ است كه بیش از دویست كتاب ، تاءلیف نمود، و اهل تسنن او را بزرگترین عالم از علماى شیعه مى دانستند.
از حكایات مربوط به این نابغه بزرگ این كه : روزى قاضى عبدالجبّار در بغداد در مجلس حضور داشتند، در این هنگام شیخ مفید وارد مجلس شد، و در پائین مجلس نشست ، و پس از مدتى ، به قاضى رو كرد و گفت :((من از تو در حضور این علماء سؤالى دارم )).
قاضى گفت : بپرس .
شیخ مفید گفت : ((شما در مورد این حدیث چه مى گوئید كه پیامبر (ص ) در غدیر فرمود: من كنت مولاه فعلى مولاه (( كسى كه من رهبر او هستم ، پس ‍ على (ع ) رهبر او است )) آیا این حدیث ، مسلّم و صحیح است كه پیامبر (ص ) در روز غدیر فرموده است ؟
قاضى گفت : آرى ، حدیث صحیح مى باشد.
شیخ مفید گفت : منظور از كلمه ((مولى )) چیست ؟
قاضى گفت : ((مولى )) به معنى اولى (بهتر) است .
شیخ مفید گفت : پس این اختلاف و خصومت بین شیعه و سنى چیست ؟ ((با این كه پیامبر (ص ) على (ع ) را بهتر از دیگران معرفى نموده است )).
قاضى گفت : این حدیث ، روایت است ، ولى خلافت ابوبكر، درایت ((و از روى اجتهاد و درك )) مى باشد، و انسان عادل روایت را همتاى درایت قرار نمى دهد ((یعنى درایت مقدّم است )).
شیخ مفید گفت : شما درباه این گفتار پیامبر (ص ) چه مى گویید كه به على (ع ) فرمود:
حربك حربى و سلمك سلمى :(( جنگ تو، جنگ من است ، وصلح تو صلح من است )).
قاضى گفت : این گفتار بر اساس حدیث صحیح است .
شیخ مفید گفت : نظر شما درباره اصحاب جمل ((كه به جنگ على (ع ) آمدند مانند طلحه و زبیرو...)) چیست ؟
قاضى گفت : ((اى برادر، آنها توبه كردند)).
شیخ مفید گفت : ((اى قاضى ! جنگ آنها((درایت )) (و حتمى ) بوده است ولى توبه كردن آنها روایت شده است ، و تو در مورد حدیث غدیر گفتى ، روایت معادل درایت نیست (و درایت مقدم مى باشد).
قاضى از پاسخ به شیخ مفید، عاجز و درمانده شد، سر درگریبان فرو برد و سپس گفت : تو كیستى ؟
شیخ مفید جواب داد: من خدمتگزار تو محمدبن محمد بن نعمان حارثى هستم .
قاضى از مسند قضاوت برخاست ، و دست شیخ مفید را گرفت و بر آن مسند نشاند و گفت : انت المفید حقا((براستى كه تو انسان مفید (سود بخشى ) هستى )).
چهره هاى علماى بزرگ مجلس در هم كشیده شد، وقتى قاضى ، ناراحتى آنها را در یافت به آنها رو كرد و گفت : ((اى علماء! این مرد ((شیخ مفید)) مرا مجاب كرد و در پاسخ او عاجز شدم ، اگر كسى از شما قادر به جواب او است ، اعلام كند تا او را بر مسند بنشانم و شیخ مفید به جاى خود بنشیند، هیچ كس جواب نداد و این موضوع شایع گردید، و علت نام گذارى او به ((مفید)) از همین جا سرچشمه گرفت
دوشنبه 15/4/1388 - 23:20
دانستنی های علمی
یكى از مفاخر بزرگ جهان تشیع و اسلام ، فقیه وفیلسوف برجسته ، مرحوم علامه شیخ محمد حسین اصفهانى (معروف به علامه كمپانى ) قدس سره است .
وى مرجع تقلید بسیارى از مردم زمان خود بود.
علاّمه اصفهانى ، دوم محرم سال 1296 هجرى قمرى متولد شد و پنجم ذى حجه سال 1361 هجرى در سن 65 سالگى دار دنیا را وداع گفت ، مرقد شریفش در نجف اشرف در كنار مرقد شریف امیرمؤمنان على (ع ) است .
وى علاوه بر این كه داراى تاءلیفات بسیار در رشته هاى مختلف اسلامى است ، در ادبیات وشعر نیز، ید طولانى داشت ، كه دیوان عربى دیوان فارسى او حكایت از آن مى كند، دیوان فارسى او شامل مدایح و مراثى ، وغزلیات است و تخلص شعر فارسى او ((مفتقر)) (بر وزن مجتهد) است (یعنى محتاج به خدا).
اشعار این بزرگمرد، بسیار ژرف و عمیق و دلربا است یكى از علماء نقل مى كرد مرحوم علامه طباطبایى صاحب كتاب تفسیر المیزان كه فیلسوف و عارف بزرگ قرن معاصر بود (و در 24 آبان سال 1360 شمسى از دنیا رفت ) و قتى كه اشعار مرحوم علامه كمپانى را مى خواند مى فرمود: این تك شعر كه در آخر قصیده اى در مدح حضرت زهراى اطهر(س ) آمده ، مرا در تعجب فرو برده كه بسیار عالى و پرمضمون است ، و آن تك شعر این است :
مفتقرا متاب روى از در او به هیچ
زانكه مس وجود را فضّه او طلا كند
شایسته است در اینجا چند شعر دیدیگر همین قصیده را بیاوریم :
دامن كبریاى او دسترس خیال نى
پایه قدر او بسى پایه به زیر پا كند
در جبروت ، حكمران ، در ملكوت قهرمان
نشآت كن فكن ، حكم به ما تشاء كند
قبله خلق ، روى او، كعبه عشق كوى او
چشم امید سوى او، تابه كه اعتنا كند
بهر كنیزیش بود، زهره كمینه مشترى
چشمه خور شود اگر چشم سوى ((سها))كند
دوشنبه 15/4/1388 - 23:19
دانستنی های علمی

روزى ابوذر در راهى عبور مى كرد، رسول خدا (ص ) را دید كه همراه دحیه كلبى است (جبرئیل به صورت دحیه كلبى در محضر پیامبر (ص ) بود) ابوذر از آنجا رد شد (و حالت و توجه عرفانى رسول خدا (ص ) مانع از آن شد كه سلام كند)
جبرئیل به رسول خدا (ص ) عرض كرد: این مرد كیست ؟ رسول خدا (ص ) فرمود: ((ابوذر است )).
جبرئیل گفت : اگر او سلام مى كرد جواب سلامش را مى دادیم .
رسول خدا (ص ) به جبرئیل فرمود: ((آیا ابوذر را مى شناسى ؟))
جبرئیل عرض كرد: ((سوگند به خداوندى كه تو را به حق به پیامبرى فرستاد، ابوذر در ملكوت آسمانهاى هفتگانه از زمین مشهورتر است )).
رسول اكرم (ص ) فرمود: چرا او به این مقام رسیده است ؟!)) جبرئیل عرض ‍ كرد: بزهده فى هذه الحطام الفانیة : ((بخاطر زهد و وارستگیش نسبت به امور ناچیز و فانى دنیا)).

دوشنبه 15/4/1388 - 23:19
دانستنی های علمی

امام جواد نهمین امام بر حقّ(ع ) به عیادت یكى از اصحابش كه بیمار شده بود رفت و در بالین او نشست ودید او گریه مى كند و در مورد مرگ ، بى تابى مى نماید.
فرمود: ((اى بنده خدا! از مرگ مى ترسى ؟ از اینجهت كه نمى دانى ، مرگ چیست ؟ آیا اگر چرك و كثافت ، تو را فرا گیرد و موجب ناراحتى تو گردد، و جراحات و زخمهاى پوستى در بدن تو پدید آید و بدانى كه غسل كردن و شستشو در حمام ، همه این چركها وزخمها را از بین مى برد، آیا نمى خواهى كه وارد حمّام شوى و بدنت را شستشو نمائى و از زخمها و آلودگى ها پاك گردى ؟ و یا میل ندارى به حمّام بروى و با همان آلودگى و زخم ها باشى ! بیمار عرض كرد: البته دوست دارم در این صورت به حمّام بروم و بدنم با بشویم .
امام جواد(ع ) فرمود:((مرگ (براى مؤمن ) همان حمام است ، و آن آخرین پاكسازى آلودگى گناه ، شستشوى ناپاكى هاست بنابراین وقتى كه به سوى مرگ رفتى و از این مرحله گذشتى ، در حقیقت از همه اندوه و امور رنج آور رهیده اى و به سوى خوشحالى و شادى روى آورده اى )).
بیمار از فرموده هاى امام جواد(ع ) قلبى آرام پیدا كرد و خاطرش آسوده شد، وعافیت و نشاط پیدا كرد و با آرامشى استوار، دلهره و نگرانیش از بین رفت .
آرى وقتى كه انسان از نظر روانى و روحیه ، و ایمان و عمل خود را آماده سفر آخرت كند ترس را به خود راه نمى دهد و در مى یابد كه در حقیقت با این سفر، به سوى نجات ورهائى از رنجها، و روى آوردن به شادى ها دست زده است .

دوشنبه 15/4/1388 - 23:18
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته