• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 4549
تعداد نظرات : 278
زمان آخرین مطلب : 3218روز قبل
آموزش و تحقيقات
ویژگی خاص عدم مذاکره با آمریکا

 

نویسنده: مجتبی رحمتی




 
انقلاب اسلامی به‌عنوان مهم‌ترین رخداد سیاسی قرن بیستم، تحولی ماهوی در سیاست‌گذاری‌های کشور و نحوه‌ی زندگی فردی و سیاسی مردم ایجاد کرده‌است. شاه در آغاز دهه‌ی1340 هجری شمسی، جهت‌گیری سیاست خارجی ایران را سیاست «مستقل ملی» نامید، ولی این شعاری بیش نبود؛ زیرا به‌طور هم‌زمان کاپیتولاسیون را پذیرفت و به سفارش آمریکا، به تنش‌زدایی و رابطه‌ی کنترل‌شده با شوروی پرداخت. لکن مردم انقلابی و به تبع آن، جمهوری اسلامی، از همان ابتدا با اتخاذ سیاست «نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی» و «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی»، تکلیف خود را با قدرت‌های موجود مشخص کردند. از سوی دیگر در استراتژی فرهنگی امام، بیدارسازی مردم با جهت‌گیری سلطه ستیزانه، محور اصلی بود.
این روند و معیار در سال‌های بعد نیز ادامه یافت و معیاری برای سیاست خارجی و ارتباط با کشورهای مختلف گردید. لغو پیمان سنتو (به‌عنوان نقطه‌ی اتصال حلقه‌های امنیت آمریکا) و تسخیر لانه‌ی جاسوسی آمریکا از یک سو و اخراج 18 تن از اعضای سفارت شوروی در تهران به اتهام دخالت در امور داخلی کشور و انحلال حزب توده از سوی دیگر، مصادیقی از چنین رویکردی است.
به‌طور ‌کلی و با یک نگاه جامع‌تر به سیاست خارجی انقلاب باید گفت که «آرمان‌های بزرگی که امام (ره) بیان می‌کردند، عبارت بود از: مبارزه با استکبار جهانى، حفظ اعتدال قاطع در خط «نه شرقى و نه غربى»، اصرار فراوان بر استقلال حقیقى و همه‌جانبه‌ى ملت - خودکفایى به معناى کامل- پافشارى فراوان و تمام‌نشدنى بر حفظ اصول دینى و شرع و فقه اسلامى، ایجاد وحدت و همبستگى، توجه به ملت‌هاى مسلمان و مظلوم دنیا، عزت‌بخشیدن به اسلام و ملت‌هاى اسلامى و مرعوب‌نشدن در مقابل قدرت‌هاى جهانى، ایجاد قسط و عدل در جامعه‌ى اسلامى، حمایت بى‌دریغ و همیشگى از مستضعفان و محرومان و قشرهاى پایین جامعه و لزوم پرداختن به آن‌ها. همه‌ى ما شاهد بودیم که امام در این خطوط، مصرانه و بدون تعلل، حرکتش را ادامه ‌داد. ما باید طریقه، اعمال صالح و حرکت مداوم او را دنبال کنیم».

(مقام معظم رهبری،16 /03/68، بیانات در مراسم بیعت نخست‌وزیر و هیئت وزیران)

از سوی دیگر نگاهی به مبانی دهگانه‌ی سیاست خارجی دولت اسلامی و مقایسه‌ی آن با آرمان‌های بزرگ حضرت امام(ره)، نشان می‌دهد که میان این دو کاملا هماهنگی و تجانس برقرار است: «نفی سبیل، کسب و تدارک قدرت، اخوت اسلامی و اصلاح ذات البین، تالیف قلوب، دعوت، یکپارچگی دارالاسلام، جهاد تدافعی، وحدت بر مبنای توحید و هم‌زیستی مسالمت‌آمیز با اهل کتاب، استکبارزدایی و حمایت از مستضعفین جهان در برابر مستکبرین، گزارش عدالت و ترویج ظلم‌ستیزی و در نهایت تشکیل جامعه‌ی آرمانی حکومت عدل واحد جهانی».
این آرمان‌ها در قانون اساسی که ملاک و مبنایی برای سیاستگذاری و تبیین قوانین و مقرّرات کشور است، نیز بروز یافت. در فصل دهم از قانون اساسی با عنوان سیاست خارجی آمده است:

اصل 152:
«سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران براساس نفی هرگونه سلطه‌جویی و سلطه‌پذیری، حفظ استقلال همه‌جانبه و تمامیت ارضی کشور، دفاع از حقوق همه‌ی مسلمانان و عدم تعهد در برابر قدرت‌های سلطه‌گر و روابط صلح‌آمیز متقابل با دول غیرمحارب استوار است».

اصل 153:
«هرگونه قرار داد که موجب سلطه‌ی بیگانه بر منابع طبیعی و اقتصادی، فرهنگ، ارتش و دیگر شؤون کشور گردد ممنوع است».

اصل 154:
«جمهوری اسلامی ایران، سعادت انسان را در کل جامعه‌ی بشری آرمان خود می داند و استقلال، آزادی، حکومت حق و عدل را حق همه مردم می شناسد، بنابراین در عین خودداری کامل از هرگونه دخالت در امور داخلی ملّت‌های دیگر، از مبارزه حق‌طلبانه‌ی مستضعفین در برابر مستکبرین در هر نقطه از جهان حمایت می‌کند».

علی اکبر ولایتی در تعریف سیاست خارجی آورده‌است: «سیاست خارجی در تئوری عبارتست از استراتژیِ از پیش تعیین‌شده تصمیم‌گیرندگان یک دولت ملی در خصوص نحوه‌ی رفتار با سایر بازیگران صحنه‌ی بین‌المللی که با هدف افزایش منافع ملی دنبال می‌گردد.» (مجله‌ی سیاست خارجی 1366 شماره 2) همچنین، سید علی‌اصغر کاظمی نیز در این ‌باره نوشته است: «سیاست خارجی بازتاب اهداف و سیاست‌های یک دولت در صحنه‌ی روابط بین‌المللی و در ارتباط با سایر دولت‌ها، جوامع و سازمان‌های بین‌المللی است».

(مجله‌ی سیاست خارجی، 1376، شماره‌ی 4‌‌)

«محققاً اولین اقدام مقامات مسئول حکومت هر دولتی در سیاست‌گذاری خارجی؛ از نوع خارجی آن، تعیین منافع ملی آن واحد سیاسی است که می‌باید هدف تحصیل حداکثر آن را از طریق جهت‌گیری و تعیین مواضع ویژه در سیاست خارجی مدنظر قرار دهند».

(ولایتی، علی اکبر، مجله‌ی سیاست خارجی، 1366، شماره 2)

تعریف و تعیین حدود و ثغور منافع ملی بر عهده‌ی ایدئولوژی مسلط یک واحد سیاسی مستقل است و ضرورتا به معنای اقتصادی آن محدود نمی‌شود. نکته‌ی قابل تامل که هم از مبانی اسلامی، سخنان امام(ره) و قانون اساسی قابل احصاست، آن است که برخلاف ملی‌گرایی و لیبرال‌مآبی که منافع و اهداف ملی ایران را در منافع مادی دفاعی و اقتصادی محدود می‌کند، جمهوری اسلامی منافع و اهداف ایدئولوژیک اسلامی را نیز به این دو اضافه می‌نماید. در این نگاه از یک سو منافع و مصالح امت اسلامی بر منافع ملی ارجح است و از سوی دیگر به‌دلیل توجه به نقش مردم در جامعه و شکل‌گیری حکومت، طبیعتا (و به‌صورت خود‌جوش در میان جامعه مبدا) خود را صادر و در سایر نقاط جهان تکثیر می‌کند. چنین نگاهی طبعا موجب تقابل ذاتی با سایر ایدئولوژی‌های موجود در جهان (در ابتدای انقلاب، کمونیسم و امپریالیسم) می‌شد و می‌شود.
البته این نگاه (اسلامی و انقلابی) به موضوع و تقابل طبیعی، به معنای نفی عقلانیت و حکمت در سیاست خارجی نیست. اما آنچه که در این میان حائز اهمیت است، نوع نگاه به مقوله‌ی عقلانیت است. همین نوع نگاه است که سیاست فعالانه (در معنای مورد نظر نگارنده‌، مقاومت) و منفعلانه (به معنای سازش) را در عرصه‌ی سیاست خارجی ایجاد می‌کند. از یک جنبه، اصلی‌ترین ملاک و عنصر تعیین‌کننده در عقلانیت و خردورزی، تناسب و همبستگی بین اهداف و روش‌هاست. نگاه انقلابی و اسلامی با اصولی که در بالا به آن‌ها اشاره شد، عزت در سیاست خارجی را می‌طلبد. و از جنبه‌ی دیگر، رویکرد تمامی تصمیمات و سیاست‌گذاری‌ها از یک سو معطوف به حل مسئله‌ی موجود است و از سوی دیگر در پی ایجاد فرصت‌های جدید می‌باشد و البته هر دوی این‌ها، در راستای رسیدن به اهداف ملی (با مورد توجه قرارگرفتن اهداف ایدئولوژیک در ورای آن) است. چنین رویکرد دو جانبه‌ای، تنها با سیاست فعالانه‌ی خارجی محقق می‌شود؛ چرا که اتخاذ سیاست منفعلانه، تنها موجب از دست‌رفتن فرصت‌ها، کاهش قدرت خودی و افزایش قدرت دشمن می‌گردد.
به هر حال نگاهی از این زاویه به سیاست خارجی ج.ا.ا سبب می‌شود که دلایل نوع ارتباطات بین‌المللی کشورمان با کشورها، سازمان‌ها و گروه‌های مختلف نمایان شود.
حضرت امام خمینی(ره) در پاسخ به اعلام قطع روابط آمریکا با ایران از سوی این کشور می‌فرمایند: «رابطه بین یک ملت به‌پاخاسته برای رهایی از چنگال چپاولگران بین‌المللی، با یک چپاولگر عالم‌خوار، همیشه به ضرر ملت مظلوم و به نفع چپاولگر است. ما این قطع رابطه (آمریکا با ایران) را به فال نیک می‌گیریم»

(صحیفه‌ی نور، ج 12، ص 20، 19/1/1359).

از سوی دیگر، ایشان در دیدار با «ولادیمیر وینوگرادف» سفیر شوروی در تهران، اعلام فرمودند: «ما از همه‌ی قدرت‌ها می‌خواهیم که در کشور ما، در امور داخلی کشور ما، دخالت به‌هیچ وجه نکنند. در صورتی که دخالت نکنند ما با همه روابط حسنه خواهیم داشت». در عین حال ایشان در همین دیدار به نکته‌ی مهمی اشاره می‌کنند: «ما برای حیات زیر سلطه‌ی غیر، ارزشی قائل نیستیم. ما ارزش حیات را به استقلال و آزادی می دانیم ... . با تمام قدرت‌هایی که بخواهند تجاوز کنند با مملکت ما مبارزه خواهیم کرد»

(صحیفه‌ی نور، ج6، صص219-221).

پیش‌تر اشاره شد که محوری‌ترین شعار جمهوری اسلامی، نه شرقی و نه غربی است و در اینجا ذکر این نکته ضروری است که نه شرقی، نه غربی؛ نه‌تنها یک مفهوم ایدئولوژیک و فرهنگی است (و نه فقط یک شعار) بلکه براساس آن، اعتقاد بر آن است که راه رسیدن به اهداف از نفی سلطه‌طلبی می‌گذرد. حسن رحیم‌پور: «معنای اول شعارˈ نه شرقی نه غربیˈ، نفی سلطه بر مسلمانان است»

(ایرنا، 29/09/1391).

مراد از سیاست نه شرقی نه غربی، محتوای آن است نه ظاهر آن؛ یعنی زیر سلطه‌ی بیگانه نرفتن. در واقع جمهوری اسلامی با حفظ احترام متقابل، با دیگران رابطه برقرار می‌کند، ولی سلطه‌ی هیچ‌بیگانه‌ای را نمی‌پذیرد؛ سلطه‌ای که در مقاطع مختلف تاریخی به صورت‌های مختلفی نمایان می‌گردد. لذا اگر از این زاویه به این سیاست نگریسته شود، این شعار تاریخ مصرف نداشته و همواره در سیاست‌گذاری‌های خارجی به‌عنوان قطب‌نما مطرح است.
اتخاذ چنین سیاستی، سبب گشت که جمهوری اسلامی در تعاملات خود، شوروی سابق و فدراسیون روسیه را از یکدیگر تفکیک نماید. با فروپاشی شوروی و پایان جنگ سرد فصل جدیدی از روابط بین‌المللی ایجاد شد. با تجزیه‌ی شوروی، روسیه‌ای با نگاهی جدید و سیاست‌ها، اهداف و منافع متفاوت ایجاد گردید.
پس از فروپاشی شوروی، قرارداد «گور- چرنومردین» میان آمریکا و روسیه که نشانه‌ای از تداوم سیاست‌های شوروی (با ظاهری جدید و با نزدیکی به آمریکا) بود، منعقد شد. لذا به‌نظر می‌رسید روابط دو کشور (ایران و روسیه) برای همیشه قطع شده‌است. اما پس از مدتی با اجرای «دکترین پریماکوف» که نشانه‌ای عملی از تغییر سیاست‌های خارجی روسیه بود، روابط دو کشور اوج گرفت؛ به‌طوریکه در سال 1375 وزیر خارجه‌ی وقت ایران اعلام کرد بهترین روابط تهران و مسکو در تاریخ معاصر است. همچنین در جریان سفر چند سال بعد وزیر دفاع روسیه به تهران، وی قرارداد گور- چرنومدرین را فاقد اعتبار اعلام کرد

(کرمی، جهانگیر، مجله سیاست دفاعی، 1381).

«روابط ما با روسیه هم روابط خوبى است. روس‌ها به‌خوبى مى‌دانند که اگر در ایران یک دولت طرفدار امریکا بر سر کار بود، چه به روز آن‌ها مى‌آمد. ما منافع مشترکى با آنها داریم؛ در آسیاى میانه، در خاورمیانه و در خود این منطقه منافع مشترکى با آن‌ها داریم. ما با دنیا مشکلى نداریم. ما هیچ تهدیدى براى دنیا نیستیم و این را همه‌ى دنیا مى‌دانند. امریکایى‌ها با کولى‌بازىِ تبلیغاتىِ خودشان مى‌خواهند مطلب را بر افکار عمومى دنیا مشتبه کنند. البته نتوانسته‌اند، باز هم نخواهند توانست» (مقام معظم رهبری- بیانات در مراسم هفدهمین سالگرد ارتحال حضرت امام خمینى(ره)14/03/1385).
همچنین در دیدار پوتین با مقام معظم رهبری، ایشان می فرمایند: «همانگونه که وجود «ایران مستقل» به نفع روسیه است، وجود «روسیه مقتدر» هم به نفع ایران است». در همین دیدار پوتین هم در یک موضع‌گیری که نشان‌دهنده‌ی وجود منطق و حسن‌نیت در روابط طرفین است، می‌گوید: «منافع ملت روسیه در وجود یک ایران قوی و مؤثر در عرصه‌ی بین‌المللی نهفته است و مسکو درخصوص همکاری‌های خود با تهران هیچ محدودیتی قائل نیست و در حال و آینده بدون هیچ تردیدی در این مسیر حرکت خواهد کرد».
همچنان که گفته‌شد، هر چند روسیه از بدو شکل‌گیری به هر حال با شوروی متفاوت بود، اما تنها تغییر عملی (ونه لفظی و ظاهری) در سیاست‌های روسیه موجب گسترش روابط ایران با آن شد. نکته‌ی مهمی که مقام معظم رهبری نیز در فرمایشات اخیر خود و در مورد مذاکره با آمریکا به آن اشاره فرمودند.
در عرصه‌ی مناسبات بین‌المللی، نمود عینی دیپلماسی در مذاکره تجلی می‌یابد. مذاکره یعنی ابراز علاقه و اظهار تمایل در عمل برای حل‌و‌فصل اختلاف‌ها و دست‌یابی به توافق از طریقی صلح‌آمیز که با گفت‌وگوهای مشترک توام با چانه‌زنی شکل می‌گیرد و به پیش می‌رود. بنابراین مادامی که انگیزه‌ی حل اختلافات و تمایلات عملی برای دست‌یابی به توافق در یکی از طرفین مذاکره وجود نداشته‌باشد، مذاکره معنا و مفهوم عینی نخواهدداشت و طبعاً نتیجه‌بخش نیز نخواهدبود

(نائینی، علیمحمد، مبانی و اصول جنگ نرم، ساقی، دوم، 1391، 310).

در همین راستا مقام معظم رهبری، ضمن منطقی خواندن مردم ایران، راه‌های تعامل آمریکایی‌ها با ملت ایران را برشمردند که در جدول زیر قابل مشاهده‌است

(سایت دفتر حفظ و نشر آثار مقام معظم رهبری):

 راه تعامل آمریکایی‌ها با ملت ایران

1- نمایش منطق در حرف و عمل

2- احترام به حقوق ملت ایران

3- آتش‌افروزی نکردن در منطقه

4- دخالت نکردن در مسایل داخلی ایران

5- اثبات حسن نیت

6- نمایش این که زورگو نیستند.

بررسی تاریخ و نگاهی به پیشینه‌ی روابط آمریکا با ایران نشان‌دهنده‌ی آن است که مقامات این کشور، در موارد متعدد به نقض تعهدات خود دست زده‌اند. در ادامه نگاهی کوتاه به سه مقطع تاریخ ایران خواهیم‌داشت. وجه تشابه این سه مقطع، عدم پایبندی آمریکا به تعهدات خود، نقض حقوق ملت ایران، غیرمنطقی بودن در حرف و عمل و زورگو بودن این کشور است و لذا به‌نظر می‌رسد بر همین اساس، مذاکره با آمریکا بی‌فایده بوده و مشکلی را حل نمی‌کند.
«مذاکره مشکلى را حل نمی‌کند؛ مذاکره‌ى با آمریکا مشکلى را حل نمی‌کند؛ کجا این‌ها به وعده‌هاى خودشان عمل کردند؟ شصت سال است که از 28 مرداد 32 تا امروز در هر موردى که با آمریکایى‌ها مسئولین این کشور اعتماد کردند، ضربه خوردند. یک روزى مصدق به آمریکایى‌ها اعتماد کرد، به آنها تکیه کرد، آنها را دوست خود فرض کرد، ماجراى 28 مرداد پیش آمد که محل کودتا در اختیار آمریکایى‌ها قرار گرفت و عامل کودتا با چمدان پُر پول آمد تهران و پول قسمت کرد بین اراذل و اوباش که کودتا را راه بیندازد؛ آمریکایى بود. تدبیر کار را خودشان هم اعتراف کردند، اقرار کردند. بعد هم حکومت ظالمانه‌ى پهلوى را سال‌هاى متمادى بر این کشور مسلط کردند، ساواک تشکیل دادند، مبارزان را به زنجیر کشیدند، شکنجه کردند؛ این مال آن دوره است. بعد از انقلاب هم در برهه‌اى مسئولین کشور روى خوش‌بینى‌هاى خود به این‌ها اعتماد کردند، از آن طرف، سیاست دولت آمریکا، ایران را در محور شرارت قرار داد»

(مقام معظم رهبری، کارکنان‌ نیروى هوائى ارتش جمهورى اسلامى ایران 19/11/1391).

1- کودتای 28 مرداد و اعتماد مصدق به آمریکا:

آمریکا در سال1327ش، اولین برنامه‌ی توسعه‌ی ایران را تدوین کرد. هم‌چنین هیئتی آمریکایی، از مسئله‌ی ملی‌کردن نفت که در این دوره در ایران شیوع یافته و به‌صورت غیرعلنی بود، حمایت کرد. همین مسئله یکی از دلایل خوش‌بینی دکتر مصدق به آمریکا شد. او معتقد بود که آمریکا از ابتدا از ملی‌شدن نفت حمایت کرده‌است و بنابراین دلیل ندارد که از او حمایت نکنیم؛ در حالی‌که آیت الله کاشانی معتقد بود که آمریکا در پی کسب منافع خویش است. در واقع، آمریکا با استفاده از طرح ملی شدن صنعت نفت، درصدد بود که خود مستقیما با ایران وارد معامله شود. هم‌چنین از این طریق می‌توانست به انگلستان نیز فشار آورد تا در صورت توافق طرفین بر سر ملی نشدن نفت، آن کشور سهمی نیز برای آمریکا در نظر بگیرد.
در تاریخ 29 اسفند 1329 ش، قانون ملی‌شدن نفت ایران به تصویب رسید. این مسئله به خروج انگلستان از ایران و قطع روابط سیاسی دو کشور منجر شد، اما آمریکا قدرتمندانه در ایران حضور داشت. در صحنه‌ی سیاست آمریکا نیز تغییری صورت گرفت و «ترومن» جای خود را به «آیزنهاور» داد و او به معامله با انگلستان پرداخت. براساس توافق آمریکا و انگلیس قرار شد که اگر این دو کشور به‌طور مساوی از نفت ایران بهره‌مند شوند، آمریکا به نفع انگلستان وارد صحنه می‌گردد. به دنبال آن، کودتای 28 مرداد1332ش، علیه دولت مصدق به وقوع پیوست.
«کرمیت روزولت» که از مقامات برجسته‌ی سازمان سیا بود، با نام مستعار «جیمز اف. لاچریج» در ژوئیه‌ی 1953 میلادی (1332 هـ.ش) از مرز عراق گذشت و وارد ایران شد. وی در مدتی که در تهران به‌صورت مخفی زندگی می‌کرد، انجام کودتایی را هماهنگ کرد که در 28 مرداد 1332 هـ.ش مصدق را از صحنه‌ی قدرت سیاسی ایران حذف نمود. وی که مجری کودتای سازمان سیا در ایران بود، گفت: «کودتای ایران، نخستین عملیات مخفی علیه یک دولت خارجی بود که به وسیله‌ی سیا در ماه‌های آخر حکومت ترومن تنظیم شده بود

(سلیمی نبی، صادق، ارمغان دموکراسی، معارف، سوم،85،177).

پس از برکناری مصدق و روی کار آمدن زاهدی، قرارداد جدید نفت در1333 ش، به امضا رسید که به موجب آن، نفت ایران بین شرکت‌های آمریکایی، انگلیسی، هلندی و فرانسوی تقسیم می‌شد. مطابق این قرارداد که به قرارداد«پچ-امینی» معروف شد، کنسرسیوم نفتی با حضور پنج شرکت آمریکایی تشکیل می‌گردید که به هر کدام از آن‌ها هشت درصد و جمعاً چهل درصد از سهم نفت ایران اختصاص می‌یافت. هم‌چنین شرکت نفت انگلستان چهل درصد و شرکت‌های خارجی دیگر، بیست درصد سهم نفت را به‌دست آوردند. انگلستان به مرور جای خود را به آمریکا داد و از این مقطع (کودتای آمریکایی- انگلیسی 28 مرداد1332ش) به بعد دولت ایران دست‌نشانده‌ی آمریکا شد.

2- گروگان های آمریکایی و قرارداد الجزایر:

در پی تسخیر لانه‌ی جاسوسی و شکست عملیات نجات گروگان‌ها در صحرای طبس، «سایروس ونس»؛ وزیر امورخارجه آمریکا از سمت خود کناره‌گیری کرد. «ادموند ماسکی»؛ وزیر امور خارجه‌ی جدید آمریکا هم در نامه‌ای به ایران، خواستار مذاکره‌ی مستقیم برای حل مسئله‌ی گروگان‌ها شد. در پی این نامه، مجلس شورای اسلامی با تعیین شروط چهارگانه‌ای، به دولت وقت ماموریت داد تا مذاکره‌های لازم را انجام دهد. لذا بهزاد نبوی (مشاور اجرایی در امور نخست‌وزیر) مسئول مذاکره با آمریکا با واسطه‌ی الجزایر (به عنوان میانجی) گردید.
به هر روی، پس از مذاکرات لازم، بیانیه‌ای (موسوم به بیانیه‌ی الجزایر) صادر می‌شود. بر اساس این بیانیه دولت آمریکا، در ازای آزادی گروگان‌ها متعهد می‌شود که: سیاست خود را در ایران بر پایه‌ی عدم دخالت مستقیم یا غیرمستقیم در حوزه‌ی سیاسی و یا نظامی قرار دهد.... دارایی‌های موجود در قلمروی قضایی ایالات متحده را مسترد سازد. کلیه‌ی تحریم‌های بازرگانی علیه ایران را لغو کند. حال آن که چه میزان از این تعهدات به نقطه عمل رسید، سوالی است که پاسخ آن چندان دشوار نیست.

3- دوران اصلاحات و محور شرارت

با روی کار آمدن دولت اصلاحات، دولت خاتمی با شعار گفت‌و‌گوی تمدن‌ها در عرصه‌ی بین المللی حاضر شد. شعاری که در سال 2001 بنا به پیشنهاد ایران و با تصویب مجمع عمومی به عنوان شعار سال انتخاب گردید. دولت وقت، این اقدام را به‌عنوان پیروزی و ابتکار در سیاست خارجی معرفی می‌کرد. این رویکرد به‌حدی نمایان شد که حتی دولت خاتمی در سفر سالیانه به سازمان ملل، گفت که مسأله‌ی «رشدی» را بایستی خاتمه یافته دانست. به هر حال این شعار که در واقع در معنای اصلی خود، به معنای تعامل و گفت‌و‌گو با آمریکا بود، به‌زودی با پاسخ آمریکا مواجه شد. بوش رئیس جمهور وقت آمریکا، در 29 ژانویه2002، ایران، کره شمالی و دیکتاتور عراق را محور شرارت معرفی کرد.
پر واضح است که شرط اصلی و زیربنایی برای برقراری روابط سیاسی- اقتصادی و فرهنگی، احترام به حق حاکمیت ملت‌ها برای تعیین سرنوشتشان از سوی دولت‌هاست. کشورهایی که خواهان برقراری روابط دیپلماتیک هستند، نمی‌توانند این اصل مهم و حیاتی را رسماً و علناً نادیده بگیرند. رهبران کاخ سفید از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی و حتی قبل از آن با اجرای کودتای 28 مرداد1332، همواره خواهان سلب این حق مسلم از ملت ایران بوده‌اند. از سوی دیگر بدیهی است که روابط کشورهای مختلف، نوعی اشتراک‌گذاری و تبادل توانمندی‌های ملی، برای افزایش این توانایی‌ها و در نهایت رسیدن به اهداف ملی هر دو طرف است. این در حالیست که مقامات طراز اول آمریکا بارها بر ضرورت تضعیف توانمندی‌های ملی ایران با اعمال تحریم‌های آمریکایی برای جلوگیری از پیشرفت ایران، تاکید کرده‌اند، به‌طوری که تعداد این تحریم‌ها از سال1990 تا 2002 بالغ بر585 مورد بوده است (همان، 306). نمود رفتاری و عملی دستگاه سیاست خارجی امریکا در برابر جمهوری اسلامی ایران، در قالب متنوع‌ترین و پیچیده‌ترین حربه‌ها و تاکتیک‌های اجرایی نظیر مهره‌سازی، جاسوسی، عملیات تروریستی، خرابکاری، عملیات مداخله‌جویانه نظامی، محاصره‌ی اقتصادی، اقدام به براندازی و کودتا، دیپلماسی فشار، جنگ تبلیغاتی و... جلوه‌گر شده است

(سلیمی نبی، صادق، ارمغان دموکراسی، معارف، سوم، 85، 2).

نگاهی به روابط آمریکا با سایر کشورها، نیز نشان می‌دهد که عدم پایبندی آمریکا به تعهدات خود، تنها منحصر به ایران نیست. سه کشور لیبی، الجزایر و کره‌ی شمالی نمونه‌هایی از این دست هستند. وجه اشتراک این سه کشور با ایران مخالفت آن‌ها با ایالات متحده است. در عین حال و با وجود این تشابه، تفاوت‌های بنیادینی هم در دلایل مخالفت با آمریکا، نحوه‌ی برخورد با موضوع و عواقب آن وجود دارد. در مورد لیبی و کره شمالی، توضیحات اجمالی داده شده است، اما در مورد الجزایر به نظر نگارنده، سخن مقام معظم رهبری، کامل و جامع است و نیاز به توضیح بیشتر ندارد.

1- لیبی

قذافی بعد از کنارزدن شاه ادریس متحد غرب در شمال آفریقا، به اردوگاه شرق امید بست. حمایت از فلسطین و جنبش‌های انقلابی، طرح شعارهای سوسیالیستی و مخالفت با امپریالیسم آمریکا، چارچوب اصلی فعالیت‌های قذافی را تشکیل می‌دادند. قذافی موفقیت خود را در گروی دو موضوع جست‌وجو می‌کرد؛ اول مقبولیت شعارهای ناسیونالیستی، سوسیالیستی و شبه‌انقلابی در خاورمیانه که برای وی نوعی مشروعیت منطقه‌ای و داخلی به وجود می‌آورد و دوم نزدیک‌شدن به بلوک شرق در استفاده‌ی ابزاری از رقابت‌های دو ابرقدرت که امکان بقای وی را فراهم می‌ساخت.
در سال 1980م. در پی مواضع تند قذافی علیه آمریکا، روابط دو کشور به طور رسمی قطع شد و چهار سال بعد نیز انگلیس و لیبی روابط خود را قطع کردند. اما سقوط شوروی و همچنین شکل‌گیری جریان‌‌های اصیل انقلابی در خاورمیانه که تبلور آن در انقلاب اسلامی ایران در سال1979 و همچنین انتفاضه فلسطین در سال هشتاد میلادی قابل مشاهده‌است، قذافی را در خلا کاملی قرار داد، به‌گونه‌ای که قذافی از اوایل دهه‌ی هشتاد میلادی (سال1986) تلاش‌های محسوسی را برای تغییر شعارها و روابط با غرب آغاز کرد که درنهایت پس از 16 سال تلاش پنهانی به تغییر کامل هویت سیاست‌ها و برنامه‌های قذافی منجر شد؛ به‌گونه‌ای که بوش، بارها از قذافی به دلیل تغییر سیاست‌هایش تقدیر کرد.
در نوزدهم دسامبر سال 2003، دولت لیبی در یک بیانیه‌ی مهم، اقدام به لغو تمامی برنامه‌های هسته‌ای خود کرد. اسپنسر ابراهام، وزیر انرژی آمریکا، می‌گوید: آمریکا چهار هزار دستگاه سانترفیوژ را از این کشور خارج کرده‌است. اقدامی که با استقبال دو کشور آمریکا و انگلیس که در گذشته روابط تیره‌ای با قذافی داشتند، روبرو شد. این به معنای چرخش کامل لیبی از شعارهای شبه‌انقلابی و سوسیالیستی به شعارهای غرب‌گرایانه بود

(یونسیان، مجید، لیبی-آمریکا معامله‌ای سودآور معادله‌ای پیچیده، گزیده تحولات جهان، 1383).

اگر چه مقامات لیبی پس از مدتی از تصمیم خود پشیمان شدند، اما دیگر پشیمانی آنها ثمری نداشت و تأسیسات هسته‌ای از این کشور برچیده شده بود. در نهایت و با وجود تعهد دولت انگلیس برای حمایت از لیبی در صورت حمله به این کشور (سال2006)، ناتو در سال2011 با هدف دستیابی به منابع نفتی، به لیبی حمله نمود...

- الجزایر

در این زمینه به کلام نورانی مقام معظم رهبری بسنده می‌کنیم:
«قطع ارتباط ایران با آمریکا صددرصد به نفع ملت ایران است و تجربه‌هاى موجود در نقاط مختلف دنیا نیز این واقعیت را ثابت کرده‌است. در کشور الجزایر، وانمود کردند که رابطه با آمریکا مى‌تواند گره مشکلات اقتصادى را باز کند و نتیجه‌ی این ارتباط در پیش چشم ملت ایران قرار دارد، دولت‌هاى منقطع از مردم، دولت نظامى ستمگر، سرکوب شدید حرکت مردمى و اسلام و تسلط باندهاى جنایتکار در الجزایر، نتیجه‌ی همین ارتباط است و از سوى دیگر روسیه و بسیارى از کشورهاى دیگر جهان در سایه‌ی ارتباط با آمریکا داراى اقتصاد زیر صفر هستند و پول ملی‌شان بسیار بى‌ارزش است. این همه براى ملت ایران تجربه است و دشمن با تبلیغات خود نمى‌تواند او را فریب دهد»

(مقام معظم رهبری- دیدار هزاران تن از دانشجویان و دانش‌آموزان -12/08/1377).

3- کره‌ی شمالی

کره‌ی شمالی کشوری وابسته به بلوک شرق و متکی بر ایدئولوژی «جوچه» است. جوچه تلفیقی از مارکسیسم، ناسیونالیسم و اومانیسم است که هدف آن ایجاد جامعه‌ی اشتراکی منضبط، خودکفا و متکی بر خود است. هدف رسیدن به جامعه‌ی اشتراکی منضبط، موجب تبدیل این کشور به پادگانی شده که در آن مردم هیچ اراده‌ای در این که خود تصمیم بگیرند، ندارند. به هر حال کره‌ی شمالی با چنین ویژگی‌هایی، همواره با آمریکا و امپریالیسم دچار چالش بوده‌است.
کره‌ی شمالی تاکنون چند دور پای میز مذاکره با آمریکا نشسته است که در اکثر موارد بدون نتیجه (در مذاکرات و یا در صحنه‌ی اجرای توافقات) پایان یافته است. برای نمونه در 12 ژوئیه 2008 در پایان آخرین جلسه‌ی مذاکرات شش جانبه، کره شمالی متعهد شد ضمن تخریب کلیه‌ی فعالیت های هسته‌ای خود تا پایان اکتبر2008، برنامه‌ی سلاح هسته‌ای خود را غیرفعال سازد. در مقابل ایالات متحده و کشورهای عضو مذاکرات شش‌جانبه متعهد شدند هر چه سریعتر کمک‌های اقتصادی معوقه را به این کشور ارسال نمایند و بدین‌ترتیب پرونده‌ی برنامه‌ی پر از جنجال هسته‌ای کره‌ی شمالی علی‌الظاهر با تسلیم آن کشور در برابر آمریکا و حامیانش در ازای امتیازاتی در راستای حل مشکلات اقتصادی آن کشور به سوی بسته‌شدن می‌رفت، اما در ماه‌های پایانی سال 2008 سخن از تجدید نظر کره‌ی شمالی نسبت به برنامه‌ی هسته‌ای آن کشور به‌دلیل عدم پایبندی آمریکا به میان آمد.
(دفتر مطالعات سیاسی و بین الملل، کره‌ی شمالی، وزارت امورخارجه، اول، 103، 1387)
با وجود تفاوت‌های بنیادین و ایدئولوژیک میان جمهوری اسلامی و کشورهای ذکر شده و همچنین تفاوت روش برخورد با مسئله، آن چه که مسلم است آن است که در هر حال، هر کس و در هر مقطعی به آمریکا اعتماد کرده ضربه خورده است.
مذاکره برای آمریکایی‌ها، ابزاری است برای تحمیل خواسته‌های خودشان به طرف مذاکره. «الآن هیچ نقطه‌ای بین ما و امریکایی‌ها در هیچ یک از مسائل دنیا به طور عملی وجود ندارد. ما هیچ بده بستانی با امریکایی‌ها نداریم... در مقابل قدرتی که شما قرار گرفتید، مثل قدرت امریکا، هر چه که شما امتیاز بدهید، یک امتیاز بعدی هم وجود دارد که باید بدهید... پشت میز مذاکره، او وسیله‌ای پیدا می‌کند که حرف خودش را از همان موضع ابرقدرتی به شما بگوید که امروز نمی‌تواند بگوید. ... تنش‌زدایی یکی از سیاست‌های اعلام‌شده‌ی جمهوریِ اسلامیِ ایران است، اما نه با رژیم صهیونیستی که اساس وجود آن را قبول نداریم... مسئله با امریکا، مسئله‌ی تنش‌زدایی نیست... [چون] سیاست استکباریِ امریکا متکی بر ایجاد مزاحمت برای جمهوریِ اسلامیِ ایران و مخالفت از پیشرفت اقتصادیِ کشور ماست»

(رهبر معظم انقلاب اسلامی دیدار با وزیر امور خارجه و رؤسای نمایندگی‌های جمهوری اسلامی ایران، 25 مردادماه 1379) .

منبع مقاله :
اندیشکده راهبردی تبیین



 
شنبه 9/9/1392 - 19:19
آموزش و تحقيقات
رابطه با آمریکا، واگذاری بازی

 

نویسنده: میلاد رمضانپور




 

بررسی رابطه و مذاکره با آمریکا از دیدگاه امام راحل و مقام معظم رهبری

ارزیابی علل عدم مذاکره‌ی نظام جمهوری اسلامی ایران و آمریکا را می‌توان از دو منظر تاریخی و نوع گفتمان مورد کنکاش قرار داد؛ به عبارتی، در ابتدا بررسیِ محتواییِ گفتمان برآمده از انقلاب اسلامی ایران در برابر گفتمان لیبرال سردمداران آمریکایی و در وهله‌ی دیگر بررسی اتفاقات تاریخی پیش‌آمده که منجر به قطع رابطه سیاسی-اقتصادی آمریکا و ایران گشته‌است را می‌توان به‌شکل این دو مولفه دانست. بنابراین در پی این دو ملاک، علل عدم مذاکره‌ی نظام جمهوری اسلامی ایران با دولت آمریکا را از منظر بیانات رهبران انقلاب اسلامی ایران بررسی می‌کنیم. از سوی دیگر لازم می‌نماید تا اولا بررسی شود که، آیا عدم مذاکره با آمریکا در وهله‌ی اول توسط جمهوری اسلامی ایران مطرح گشته‌است و یا اینکه دولتمردان آمریکایی به‌عنوان طرف دیگر مذاکره، شرایطی را پدید آورده‌اند که جمهوری اسلامی ایران را به گزینه‌ی عدم مذاکره رسانیده‌است و ثانیا عواملی که باعث تداوم این سیاست در عدم برقراری رابطه با آمریکا از سوی ایران-پس از سلسله وقایع هشت سال جنگ تحمیلی، رحلت حضرت امام خمینی(ره) و آغاز دوران رهبری حضرت آیت‌الله خامنه ای (مدظله) تا به امروز- شده‌است مورد بحث قرار می‌گیرد.

اولین مانع روند مذاکرات

برای روشن‌شدن این موارد ابتدا باید به پیش از محقق‌شدن پیروزی تاریخی انقلاب اسلامی ایران بازگردیم و دورنمایی را که حضرت امام خمینی(ره) برای آینده‌ی گفتمان انقلاب اسلامی در باب رابطه با آمریکا ترسیم نمودند، مورد بررسی قرار دهیم. حضرت امام خمینی(ره) در مصاحبه با خبرنگار شبکه‌ی ای‌‌بی‌سی آمریکا به تاریخ 22 دی ماه 57 فرمودند: «احتمال می‌دهیم اگر آمریکا با ایران روابط حسنه داشته باشد، ایران هم با او روابط حسنه خواهد داشت» و یا در جای دیگری در همین مصاحبه بیان نمودند: «در صورتی که آمریکا دست از کارهایش بردارد و ایران را به حال خودش بگذارد و به‌هیچ‌ وجه دخالت در سرنوشت مملکت ایران نداشته باشد، آمریکا هم یکی از مشتری‌هایی است که نفت به او داده می‌شود»(1). لذا بحث عدم ارتباط با آمریکا و نداشتن تعامل با این کشور از زمان شکل‌گیری نظام جمهوری اسلامی ایران تا به امروز را نباید به گفتمان انقلاب اسلامی ایران در برقراری ارتباط با سایر کشورها نسبت داد؛ بلکه باید به دیدگاه تعاملی جمهوری اسلامی ایران در پیش‌شرط‌هایی که حضرت امام خمینی(ره) برای ارتباط با دولت آمریکا مشخص‌نمودند توجه شود و روند عدم ارتباط را می‌بایست در عدم رعایت پیش‌شرط‌ها از سوی دولتمردان آمریکایی جست‌وجو نمود. به هر روی در‌صورت اقدام عملی مثبت از سوی سران آمریکا در رعایت شروط مطرح شده، از سخنان حضرت امام خمینی(ره) جز حسن نیت دیده نمی شود، لیکن حمایت‌های همه‌جانبه‌ی نظام حاکمه‌ی آمریکا توسط رئیس‌جمهور وقت -جیمی کارتر- از شاه ایران و پشتیبانی آنان از وی جهت سرکوب حرکت انقلابی مردم، تحویل‌ندادن شاه به ایران پس از به ثمر رسیدن حرکت انقلابی مردم، باز‌پس‌ندادن اموال به تاراج رفته‌ی سرزمین ایران، بلوکه‌شدن سرمایه‌های مالی ایران و... تمامی این‌ها نشانه‌هایی بود که باعث شد آمریکا به‌عنوان حامی سرسخت رژیم شاهنشاهی در ایران و مخالف حرکت انقلاب اسلامی ایران شناخته شود. حضرت امام خمینی(ره) در ملاقات با «ریچارد کاتم»، پژوهشگر مسائل ایران و استاد علوم سیاسی آمریکایی به تاریخ 5 دی ماه 57 خطاب به وی می‌فرمایند: «باید در مطالعاتی که می‏کنید یادداشت‌هایی بکنید از وضع رئیس جمهور امریکا، و پشتیبانی از یک نفر که هیچ حقوق بشر [را] ملاحظه نمی‏کند و بر ضد حقوق بشر رفتار می‏کند، و هیچ یک از ملت ما او را نمی‏خواهد. اعلام می‏کنند؛ هم روحانیون، بازاری، همۀ اقشار مردم؛ احدی او را نمی‏خواهند. کارتر او را پشتیبانی می‏کند؛ این برای ملت امریکا ضرر دارد. کارتر می‏رود؛ اما میزان، ملت امریکاست. ما می‏خواهیم تمام بشر، زندگی در صلح کند و ما با ملت حسن ظن داشته باشیم. کارهای کارتر ملت ما را به بدبینی به ملت امریکا می‏کشد. شما باید چاره‏ای بیندیشید؛ تنبهی به دولت بدهید. کسی که هیچ پایه‏ای ندارد، ایران را چاپیده است؛ در همان خود امریکا، در وزارت خارجه امریکا اسناد آن هست؛ اینگونه پشتیبانی می‏کنند» (2).
از سخنان حضرت امام خمینی(ره) این نکته استنباط می‌شود که حمایت‌های کارتر، رئیس جمهور وقت آمریکا و سیستم حاکمه‌ی آمریکا از شاه ایران و همچنین سنگ‌اندازی در مسیر حرکت انقلاب اسلامی ایران باعث بدبینی هرچه بیشتر مردم نسبت به سیاست‌های آمریکا گردید و نتیجتاً در عدم برقراری رابطه با آمریکا تأثیر شگرفی گذاشت و نگرش منفی ملت انقلابی ایران را نسبت به سیاست‌های سران حاکم نظام آمریکایی به سبب سیاست‌های استعماریش در عصر پهلوی، دو چندان ساخت و در عمل راه را برای هرگونه تعامل و مذاکره ای از پیش روی برداشت.

تسخیر سفارت؛ افزایش شدت اختلافات

تسخیر سفارت آمریکا و شناخته‌شدن آن به‌عنوان لانه‌ی جاسوسی و کانون فتنه در سال آغازین به‌ثمر رسیدن انقلاب اسلامی ایران و فتح آن توسط دانشجویان پیرو خط امام و مباحثی که از پس آن مطرح شد، از جمله موارد اصلی بود که مانع تعامل جمهوری اسلامی ایران با ایالات متحده گردید؛ چرا که اسناد به‌دست‌آمده از داخل سفارت آمریکا پیرامون جنایت‌ها و خیانت‌های آن دولت علیه ملت ایران ، باز هم نشان‌داد که قوه‌ی حاکمه‌ی آمریکا نه‌تنها هیچ‌گونه حسن‌نیتی نسبت به انقلاب اسلامی ایران ندارد، بلکه از هرگونه تلاشی برای بی‌ثمرماندن انقلاب اسلامی ایران فروگذار نمی‌کند. آمریکایی‌ها علاوه بر آنکه ابداً حسن‌نیتی نسبت به جریان مردمی انقلاب از خود نشان ندادند، بلکه به فتنه‌گری و سنگ‌اندازی در راه انقلاب مردم نیز دست زدند و هیچ راه برگشتی را برای خود باقی نگذاشتند. به‌دست‌آمدن اسنادی از جاسوسی آمریکایی‌ها در لانه‌ی جاسوسی و عدم پذیرش تحویل شاه به مردم در ازای تحویل اسرای دستگیر شده در سفارت، مزید بر علت شد تا بدگمانی نسبت به آمریکا در ذهن بسیاری از مردم باقی بماند. پس از آن نیز آمریکایی‌ها دست از دشمنی با جمهوری اسلامی برنداشتند و ابتدا اقدام به حمله‌ی نظامی نمودند که در طبس با نصرت الهی عقیم ماند و پس از آن در طول 8 سال جنگ تحمیلی از هیچ‌گونه کوششی برای شکست حرکت انقلاب اسلامی فروگذاری نکردند و نتیجه آن شد که دیگر جای هیچ‌گونه رابطه‌ای با ایران باقی نماند.
«نمونه‌ى واضحش، خود کشور انقلابى ماست. خواستند حمله‌ى نظامى کنند، ولى نتوانستند. قضیه‌ى طبس یادتان است؟ پس آمدند، اما نتوانستند. اگر مى‌توانستند، ده بار دیگر هم مى‌آمدند؛ نتوانستند که نیامدند، قدرتش را نداشتند، مى‌دانستند که شکست مى‌خورند. آن وقتى که خیال مى‌کردند مى‌توانند، ملاحظه نکردند که این، خلاف حقوق ملت ایران و برخلاف قراردادها و عرف بین‌المللى است که انسان از آن طرف دنیا، به این طرف بیاید و هلیکوپتر و هواپیما وارد مرزهاى کشورى بکند. آن نادان اسبق، خیال مى‌کرد که مى‌تواند؛ به همین‌ خاطر آمد، بعد دید نمى‌تواند و شکست خورد. اگر مى‌توانست، باز هم مى‌آمد؛ ولى نتوانست. شکى نیست که در این یازده سال، امریکا اگر مى‌توانست نظام جمهورى اسلامى را از بین ببرد، مى‌برد؛ ولى نتوانست. این، معناى آن حرفى است که امام فرمودند و با همان تعبیرِ امام درست است که: امریکا، هیچ غلطى نمى‌تواند بکند» (3).

دورنمای مذاکره

تمام موارد بالا نشان‌گر آن است که عدم مذاکره‌ی ایران با ایالات متحده، ریشه در عدم حسن‌نیت آمریکایی‌ها دارد، لذا طبیعی است وقتی کشوری بساط جنگ با کشور دیگر را مهیا و برپا می‌سازد و در راستای خصومت خود با آن کشور به هر اقدامی دست می‌زند؛ طرح بحث مذاکره از جانب کشور مظلوم چیزی جز ذلت آن کشور و وادادگی کامل به کشور مهاجم را در پی ندارد. ذکر این نکته ضروری است که در بحبوحه‌ی انقلاب اسلامی و هم‌چنین پس از آن در دوران جنگ تحمیلی که با روند ضعف روز افزون و از هم‌پاشیدگی جماهیر متحد شوروی به‌عنوان ابرقدرت بلوک شرق هم زمان بود، آمریکایی‌ها به‌عنوان یگانه ابرقدرت باقی‌مانده درسطح بین الملل، توانستند خود را رهبر نظام سرمایه‌داری دنیا معرفی کنند و در پی آن بود که آمریکایی‌ها تلاش کردند تا ایدئولوژی لیبرالیستی خود را به‌عنوان نسخه‌ای شفابخش، به همه‌ی کشورها با استفاده از تهدید، تطمیع، زور سر نیزه و... بسط دهند و کرنش در مقابل آن قطعاً به معنای قبول شکست تلقی می‌شد؛ به‌نحوی که پذیرش چنین امری، جریان اصیل انقلاب اسلامی را که بر پایه‌ی مبارزه با مکاتب مادیِ غیرالهی و قدرتمندان زورگو استوار بود، به مخاطره می‌انداخت و اساسا ماهیت گفتمانی انقلاب اسلامی را نیز زیر سوال می‌برد. بنابراین تا آنجایی که این مبارزه ایدئولوژیک و مکتبی ادامه داشته ‌باشد این خصومت‌ها نیز ادامه خواهدیافت؛ اما آن‌جایی که حقوق ملت‌ها، محور مباحثات قرار گیرد و بر مبنای رعایت حقوق متقابل و در راستای حفظ منافع ملت‌ها با آن‌ها تعامل شود، منعی در مذاکره وجود نخواهد داشت.
«آمریکائى‌ها نشان‌بدهند که زور نمی‌گویند، نشان‌بدهند که شرارت نمی‌کنند، نشان‌بدهند که در حرف و عملشان غیرمنطقى حرف نمی‌زنند و عمل نمی‌کنند، نشان‌بدهند که به حقوق ملت ایران احترام می‌گذارند، نشان‌بدهند که در منطقه آتش‌افروزى نمی‌کنند، نشان‌بدهند که در مسائل ملت ایران دخالت نمی‌کنند؛... آمریکائى‌ها باید حسن‌نیت خودشان را اثبات کنند؛ نشان‌بدهند که درصدد زورگوئى نیستند. اگر چنانچه این را نشان‌دادند، آن وقت خواهند‌ دید که ملت ایران پاسخ خواهد داد. شرارت نباشد، دخالت نباشد، زورگوئى نباشد، شناختن حقوق ملت ایران باشد، آن وقت جواب مناسب از طرف ایران داده خواهد شد.»(4). لیکن این مهم در دوران حیات پربرکت حضرت امام خمینی(ره) به هیچ‌وجه توسط دولت آمریکا اجرا نشد و آنها حتی در شرایط جنگ به وضع تحریم‌‌هایی علیه ایران دست‌زدند و کشور را در فشار اقتصادی در کنار فشار جنگ قرار دادند تا که بتوانند استحکام پولادین مردم را در برابر مشکلات بشکنند. حضرت امام خمینی(ره) این بحث را به بهترین وجه ممکن نمایش داده‌اند: «جنگ امروز ما جنگ با اسرائیل نیست. جنگ ما جنگ با عربستان و شیوخ خلیج فارس نیست. جنگ ما جنگ با ابر‌قدرت‌های شرق و غرب نیست. جنگ ما جنگ مکتب ماست علیه تمامی ظلم و جور. جنگ ما جنگ اسلام است علیه تمام نابرابری‌های دنیای سرمایه‌داری و کمونیزم. جنگ ما جنگ پا‌برهنگی علیه خوش‌گذرانی‌های مرفهین و حاکمان بی‌درد کشورهای اسلامی است. این جنگ سلاح نمی‌شناسد. این جنگ محصور در مرز و بوم نیست. این جنگ خانه و کاشانه و شکست و تلخیِ کمبود و فقر و گرسنگی نمی‌داند. این جنگ جنگ اعتقاد است. جنگ ارزش‌های اعتقادی-انقلابی علیه دنیای کثیف زر و پول و خوشگذرانی است. جنگ ما جنگ قداست، عزت و شرف و استقامت علیه نامردمی‌هاست» (5).
بنابراین هدف دولتمردان آمریکایی از سلطه بر جمهوری اسلامی ایران، در جهت جلوگیری از گسترش طرز تفکر اسلامی در سراسر دنیا انجام می‌گردد. ناتوانی آمریکا از حیث رویارویی ایدئولوژیک در برابر جمهوری اسلامی ایران، باعث شد که این کشور با مشکلات بزرگتری مواجه شود؛ به‌طوری که موضوع بیداری اسلامی در کشورهای شمال آفریقا و حاشیه‌ی خلیج فارس که نشأت گرفته از جمهوری اسلامی است؛ حاصل استقامت ملت ایران و انقلاب اسلامی را که مادر تمام انقلاب‌های اسلامی دنیا بوده و هست نشان می‌دهد و بیان می‌دارد که از نتایج چنین استقامتی، صدور عملیاتی انقلاب اسلامی ایران می‌باشد. لذا تا زمانی که مردم ایران زمین از اعتقادات مکتبی خویش منحرف نشوند و در مسیر گفتمان اصیل انقلاب اسلامی حرکت کنند و آمریکا نیز از سلطه‌گری خود کوتاه نیاید و حقوق ملت‌ها را مبنای مذاکراتش قرار ندهد، شرایط جدیدی به‌وجود نخواهدآمدکه بخواهد اوضاع را به سمت‌و‌سوی شکل‌گیری روند مذاکره تغییر دهد.

شرایط پس از جنگ برای مذاکره

پس از گذار از هشت سال جنگ تحمیلی و ارتحال حضرت امام خمینی(ره) نیز شرایط برای مذاکره با آمریکا به هیچ‌وجه عوض نشد، بلکه از آنجا که کشور ما به سبب جنگ تحمیلی علی‌رغم تمام برکاتش علی‌الخصوص به لحاظ محتوایی و ارزشی، دچار نقصان‌های فراوانی در زمینه‌های اقتصادی، عمرانی، نیروی انسانی و... شده‌بود، در مقابل حس سلطه‌طلبی آمریکا نسبت به جمهوری اسلامی ایران بیشتر گردید و با یک ژست اصلاح‌طلبانه، ادعای مذاکره با ایران را مطرح نمود؛ در حالی‌که اهدافی از جنس قدرت‌طلبی و برتری‌جویی نسبت به جمهوری اسلامی را در ذهن می پروراند. در اینجا بحث بر سر کمک آمریکا به ایران برای پیشرفت انقلاب اسلامی در همه‌ی ابعاد نیست، بلکه بحث بر سر آن است که سیاست آمریکا بر این است که قدرت خود را بر کشورها چیره‌سازد و از آن‌ها امتیاز بگیرد که بدون اجازه‌ی او در کشورشان دست به هیچ کاری نزنند. همان‌طور که می‌بینیم هم اکنون نیز، رفتار آمریکا با بسیاری از کشورهای جهان حتی کشورهایی که داعیه‌ی ابرقدرتی دارند خلاف این نیست و در مجامع بین‌المللی حق ندارند تصمیمی خلاف جهت آمریکا بگیرند. «الآن امریکا طورى با ملت‌هاى جهان سوم -حتّى این اواخر، با ملت‌هاى ثروتمند و قوى- حرف‌مى‌زند که انگار اگر او نخواهد، این‌ها نمى‌توانند نفس بکشند! اصلاً امروز امریکا، با شوروى و اروپا هم این‌گونه حرف مى‌زند؛ با کشورهاى جهان سوم در آفریقا و آسیا که به‌جاى خود. سردمداران این کشورها هم متأسفانه باور مى‌کنند؛ در حالى که اگر ده کشور از کشورهاى فقیر دنیا -نمى‌گویم همه‌ى کشورها، یا کشورهاى پولدار- بیایند با هم متحد بشوند و تصمیم بگیرند که از امریکا نترسند، با او کارى نداشته باشند، به امریکا باج هم ندهند، اجازه ندهند که او از آنها استفاده‌ى سوق‌الجیشى و نظامى و اقتصادى بکند؛ نه فقط امریکا، بلکه جناح مستکبر دنیا را مى‌توانند وادار به عقب‌نشینى کنند» (6).
تا زمانی که سلطه‌طلبیِ آمریکا مبنای مذاکرات این کشور قرار گیرد، مذاکره با آن، نفعی برای ملت ایران در پی نخواهدداشت، چرا که اصل مذاکره و تعامل دو کشور بر مبنای حقوق متقابلی است که هر یک برای دیگری قائل می‌شوند. پس اگر این حقوق، به‌طور یک‌طرفه از جانب آمریکا علیه ایران نادیده گرفته‌شود، مذاکرات به کلی در جهتی پیش خواهدرفت که هیچ نفعی برای جمهوری اسلامی ایران در پی نخواهد داشت. پس با این پیش‌فرض‌ها مذاکره با کشوری که فقط باید به‌صورت کاملاً یک‌طرفه به وی امتیاز داد و در عوض هیچ امتیازی از وی نگرفت؛ در طولانی مدت سرانجامی جز استحاله‌ی انقلاب اسلامی از تمام هویت و گفتمان خویش نخواهدداشت و این امر بالتبع به آشفتگی و پریشانیِ اوضاع فرهنگی، اجتماعی و سیاسیِ جامعه‌ی ایرانی منجر خواهد شد.

اهداف آمریکا از مذاکره

آمریکا در پس مذاکرات اهدافی را مد نظر دارد که راه رسیدن به آن‌ها را در مذاکره جست‌وجو می‌کند. به‌عبارتی مذاکره تنها راه رسیدن دولتمردان آمریکایی به اهدافشان است. رهبر معظم انقلاب در خطبه‌های نماز جمعه 12دی ماه 76، این اهداف را تبیین نموده‌اند:

1- ایجاد اختلاف: دشمنان اصرار دارد وانمود کنند که در نظام جمهورى اسلامى ایران، اختلاف است. «یک وقت مى‌گویند: اختلاف بین دست‌اندرکاران نظام. در دایره‌اى وسیع‌تر، یک وقت مى‌گویند: اختلاف بین مردم و مسؤولین. یک وقت مى‌گویند: اختلاف بین مردم! سعى مى‌کنند این طور وانمود کنند که اختلاف هست». آمریکا از آن‌جا که در چشم ملت ایران به سبب خیانت‌هایش به مردم، چه در دوران محمدرضاشاه و چه پس از انقلاب اسلامی ایران به‌عنوان محور شرارت شناخته‌می‌شود، لذا به جهت آن که دشمن واحد جبهه انقلاب اسلامی ایران است، همواره می‌تواند محور وحدتی برای مردم باشد. حال اگر فرض کنیم که عده‌ای با سابقه‌ی روشن و انقلابی در کشور، سخن از رابطه با این آمریکا برآورند و روند آینده‌نگر پیشرفت انقلاب اسلامی را منوط به رابطه بدانند، مسلماً باعث بروز انشقاق و اختلافات درجبهه‌ی انقلاب اسلامی خواهدشد که به صلاح مملکت نخواهد بود، زیرا که این امر وحدت رویه در سیاست‌های کلی نظام را دچار خلل خواهدکرد.
2- «مسأله‌ی دوم، گرایش به غرب یا گرایش به امریکاست». ریختن قبح مذاکره با آمریکا مشابه اتفاقی است که برای اعراب با اسرائیل افتاد. مذاکره با آمریکا و حداقل طرح موضوعِ آن از آن‌جا که در چشم مردم ایران آمریکا محور شرارت است، در دراز مدت قبح این سبک سخنان را در بین مردم خواهد‌ریخت، تا آن‌جا که در آینده عده‌ای با فراهم‌شدن این بستر می‌توانند آمریکا را مورد ستایش قرار دهند و از این‌رو به اجرای اهدافشان بپردازند، کما این‌که طی سالیان اخیر دیدیم که عده‌ای آمریکا را مورد تمجید قرار دادند و از آن حمایت کردند و کار به آن‌جا رسید که توانستند انحراف‌های فرهنگیِ زیادی را در جامعه ایجاد کنند و به‌زدنِ ریشه‌ی اعتقادی مردم بپردازند.
«مرتّب سعى مى‌کنند این را هم القا کنند که بله، در ایران یک جناح -گاهى مى‌گویند یک جناح، گاهى مى‌گویند کسى، گاهى مى‌گویند مجموعه‌اى، گاهى مى‌گویند مردم، گاهى مى‌گویند دولتی‌ها- دلشان مى‌خواهد که به غرب، گرایش پیدا کنند؛ طرف غرب -طرف امریکا- بروند و آشتى کنند!
دلشان خوش است به این که این را تبلیغ کنند؛ چون اگر مى‌توانستند چنین کارى را انجام دهند، البته مى‌کردند؛ حالا که نتوانستند و مى‌بینند که نظام جمهورى اسلامى، جهت‌گیرى منطقى و عقلایى و مستدلّ خود را به‌طور مستحکمى حفظ کرده‌است، به مصلحت خودشان مى‌دانند که این‌ها را تبلیغ کنند. مى‌گویند: فلان کس به امریکا گرایش دارد، فلان کس به غرب گرایش دارد، فلان کس حرکت چنین مى‌کند و با دیگران مخالف است! براى این که شاید بتوانند در داخل، دل‌هایى را متزلزل کنند، شاید بتوانند در بین مردم، اختلاف بیندازند»
.
3- نقطه‌ی سوم هم بى‌اعتقادى مردم به اسلام و نظام و ایمان اسلامى است. اصل مذاکره با ایران برای آمریکا به‌عنوان یک ابرقدرت بسیار مهم است. این که آمریکا، در اوج قدرت تفکرات لیبرالیستی در جهان، بتواند جمهوری اسلامی ایران را که بر مبنای یک ایدئولوژی اسلامی شکل گرفته‌است و پس ازشکل‌گیری نظام اسلامی متحمل مشکلات و تحریم‌های بسیار زیادی شده‌است را حاضر به کوتاه‌آمدن از آرمان‌هایش در تقابل با خود کند و پای میز مذاکره بکشاند بسیار حائز اهمیت است؛ چه آن‌که آمریکا از آن پس می‌‌تواند این نهضت اسلامی را به‌عنوان حرکتی شکست‌خورده در جهان تبلیغ کند که علی‌رغم سر و صدای فراوان در نهایت حاضر به پذیرش اوامر آمریکا شد و عملاً اگر این امر اتفاق افتد دیگر گفتمان انقلاب اسلامی ایران نمی‌تواند به‌عنوان الگویی نجات‌بخش برای جهان و به‌خصوص دنیای اسلام باشد که سایر مردم کشورهای مستضعف بتوانند با الگو قراردادن چنین گفتمانی، جهت‌گیری خویش را بر اساس آن تنظیم کنند. «نظام اسلامى آن‌چنان جوانانی را تربیت کرده و آن‌چنان حکومتى آورده‌است که وقتى همه‌ی دنیا از فسادهاى اخلاقى رنج مى‌برند، این‌ها در امانند. در کشور بزرگ امریکا، بسیارى از مصلحین و متفکّران و مردان روحانى، فریادشان از فسادى که در آن‌جا حاکم است، بلند است، همه مى‌نالند و راه علاجى پیدا نمى‌کنند؛ اما نظام جمهورى اسلامى در چنین شرایطى توانسته‌است محیطى امن و امان براى نسل جوان به وجود آورد».

دعوت به مذاکره؛ ژست بشردوستانه

دولتمردان آمریکایی از سویی، هر از چند گاهی، با گرفتن ژست مذاکره به خود و ادعای آن که آماده‌ی مذاکره‌اند و در مقابل با اعمال انواع تحریم‌ها، سعی در شکست انقلاب اسلامی دارند و گمان می‌کنند که با وضع تحریم‌های به تعبیر خودشان کمرشکن، جمهوری اسلامی ایران را می‌توانند پای میز مذاکره بکشانند. این حرکات ادامه‌دار تا آن جاست ‌که اوبامای دموکرات با رسیدن به مقام ریاست‌جمهوری آمریکا با ژستی بشردوستانه ایران را دعوت به مذاکره نمود. این حرکت به‌نحوی بود که عده‌ای در داخل فریب این ژست سیاسی را خوردند و به اظهار نظر پیرامون صدق گفتار اوباما پرداختند. رهبر معظم انقلاب در 1 فروردین 88 عنوان کردند: «می‌گویند ما به سمت ایران دست‌دراز کردیم. خوب، این چه جور دستى است؟ اگر دستى دراز شده‌باشد که یک دستکش مخمل رویش باشد، اما زیرش یک دست چدنى باشد، این هیچ معناى خوبى ندارد. عید را به ملت ایران تبریک می‌گویند، اما در همان تبریک، ملت ایران را به طرفدارى از تروریسم، دنبال سلاح هسته‌اى رفتن و از این قبیل چیزها متهم می‌کنند» (7).
البته اوباما بعدها کذب گفتار خود را در رفتارش نشان داد و با واکنش جدی مقام معظم رهبری نیز مواجه‌شد: «همین رئیس جمهور جدید آمریکا، حرف‌هاى قشنگى زد؛ به ما هم مکرراً پیغام داد؛ شفاهى، کتبى، که بیائید صفحه را عوض کنیم، بیائید وضع تازه‌اى درست کنیم، بیائید در حل مشکلات عالم با همدیگر همکارى کنیم؛ تا این حد! ما هم گفتیم پیش‌داورى نکنیم؛ ما به عمل نگاه می‌کنیم. گفتند، می‌خواهیم تغییر ایجاد کنیم. گفتیم خوب، ببینیم تغییر را. از روز اول فروردین که من در مشهد سخنرانى کردم -گفتم اگر دستکش مخملى روى پنجه‌ى چدنى کشیده‌‌باشید و دستتان را دراز کنید، ما دستمان را دراز نمی‌کنیم؛ این هشدار را من آنجا دادم -الان هشت ماه می‌گذرد. در طول این هشت ماه، آنچه ما دیدیم برخلاف آن چیزى بود که اینها به زبان به‌ظاهر ابراز می‌کنند. صورت قضیه این است که بیائید مذاکره کنیم؛ اما در کنار مذاکره، تهدید؛ که اگر مذاکره به این نتیجه‌ى مطلوب نرسد، پس چنین و چنان! این شد مذاکره؟! این همان رابطه‌ى گرگ و میش است که امام گفت: رابطه‌ى گرگ و میش را ما نمی‌خواهیم. بیائید بنشینید با ما سر میز، مذاکره کنید بر سر فلان موضوع؛ مثلاً بر سر موضوع هسته‌اى، لیکن شرطش این است که این مذاکره، به فلان نتیجه‌ى معین برسد! مثلاً دست برداشتنِ کشور از فعالیت هسته‌اى، اگر به این نتیجه نرسد، پس چنین و چنان؛ تهدید»(8).
آمریکا از سویی دعوت به مذاکره می‌کند و از سوی دیگر شدیدترین تحریم‌ها را علیه جمهوری اسلامی ایران اعمال می‌نماید، تا جایی که «جان کری» وزیر امور خارجه جدید آمریکا در نشست کمیته‌ی روابط خارجی مجلس سنای امریکا اذعان داشت: «دولت ما با همکاری کنگره در چارچوب ائتلاف بی‌سابقه‌ی بین‌المللی، تحریم‌های فلج‌کننده‌ای را علیه ایران وضع کرده‌است. اوباما بارها تاکید کرده‌ و من هم تاکید می‌کنم که او و من ترجیح می‌دهیم این چالش از طریق دیپلماتیک حل شود و من تلاش خواهم‌کرد تا هر کاری برای موفقیت دیپلماسی لازم باشد انجام دهیم، اما هیچ کسی نباید در عزم ما برای کاستن از تهدیدات اتمی شک کند.
قطعا من تحریم‌ها را ادامه می‌دهم. این را به‌صورت خلاصه توضیح دهم که ارزش ریال کاهشی ۸۰ درصدی داشت و دیگر کشورها در کاهش وابستگی خود به نفت ایران بسیار همکاری کرده‌اند و این به روشنی نشان‌می‌دهد که تحریم‌ها علیه این کشور در حال تاثیر‌گذاری است. به نظر من تلاش کنگره‌ی آمریکا نیز برای همکاری با دولت آمریکا در تصویب تحریم‌های اعمال‌شده علیه ایران که بزرگترین ائتلاف تاریخ به شمار می‌آید، بسیار جای تقدیر دارد»
(9).
موضوع تحریم‌ها نشان‌گر آن است که آمریکا اهداف شومی را در ذهن می‌پروراند. اگر بحث بر سر مذاکره است، رهبر معظم انقلاب اسلامی ایران، بارها اعلام کرده‌اند که اگر آمریکا دست از سلطه‌طلبی بردارد و با حسن‌نیت پا به میز مذاکره بگذارد ما هم از این پیشنهادشان استقبال خواهیم نمود. حتی رهبری در جایی فرمودند: «حالا می‌نشینند آقایان وراجى‌کردن و حرف‌زدن و استدلال‌کردن که نبود رابطه‌ى با آمریکا براى ما مضر است. نه آقا! نبود رابطه‌ى با آمریکا براى ما مفید است. آن روزى که رابطه‌ى با آمریکا مفید باشد، اول کسى که بگوید رابطه را ایجاد بکنند، خود بنده هستم» (10). لذا آمریکا با اعمال شدیدترین تحریم‌‌ها علیه ایران از سویی و هم‌چنین طرح دعوت به مذاکره، قطعاً در پی آن است که با استفاده از طرح انجام مذاکرات، گفتمان خویش را غالب و حاکم نمایش دهد. در حالی‌ که شرایط کنونی نظام جمهوری اسلامی ایران نسبت به سال‌های آغازین شکل‌گیری حکومت جمهوری اسلامی و حتی دوران پس از جنگ تحمیلی، بسیار متفاوت است. هم‌اکنون ایران به کشوری قدرتمند و تأثیرگذار در سطح منطقه و جهان تبدیل شده‌است و در عراق، افغانستان، سوریه، لبنان و .... حوزه نفوذ و عمل دارد. این در حالی است که آمریکا دوران افول خود را طی می‌کند و از اعتبار جهانی آن به‌شدت کاسته شده‌است. برای نمونه می‌توان به قضیه‌ی نخست‌وزیری «ایاد علاوی»در عراق اشاره کرد که ایران طی یک فرآیند اثربخش دیپلماتیک توانست از این حرکت جلوگیری به عمل آورد و برای بار دیگر تاثیر مثبت سیاست‌های خویش را در رسیدن «نوری مالکی» به نخست وزیری نشان دهد. این در حالی است ‌که آمریکا در پی نخست‌وزیری علاوی بود. موارد دیگری نیز از این دست موجود است که از بیان آن‌ها خودداری می‌کنیم. در حوزه‌های مختلف علمی نیز در طول این 34 سال ملت ایران بدون تکیه بر ابرقدرت‌ها و تنها با تکیه بر نیروی علمی جوان خویش توانسته‌است مدارج علمی را طی کند که همه‌ی این موارد نشان‌گر آن است که عدم رابطه با آمریکا مانع پیشرفت ملت ایران نشده و با نگاه به این قضیه از زاویه‌ای دیگر سبب خودباوری جوانان این مرز و بوم گردیده است.

نتایج مذاکره در این زمان

موضوعی که اکنون بیشتر محل مناقشه است بحث القای ذهنی و عملیات روانی است که براساس آن مشکلات معیشتی مردم در صورت مذاکره با آمریکا برطرف خواهدشد. عده‌ای در کشور قائل به این نظریه هستند که رابطه با آمریکا سبب لغو کلیه‌ی تحریم‌های اعمالی علیه ملت ایران می‌شود و اوضاع اقتصادی مردم بهبود خواهدیافت. اما باید به این نکته توجه کرد که اساس این تحریم‌ها بر چه پایه‌ای استوار است؟ مگر نه آن‌که بهانه‌ی این تحریم‌ها پیگیری ساخت سلاح هسته‌ای توسط ایران است و مگر نه این‌که جمهوری اسلامی ایران حسن‌نیت خود را حتی بیش از حد قانونی به آژانس بین‌المللی انرژی اتمی نشان داده‌است و اجازه‌ی بازدید قانونی از تاسیسات هسته‌ای کشور را به آژانس داده و در ادامه نیز جمهوری اسلامی ایران اعلام امادگی نموده که حاضر است این روند را پیش گیرد؟ لذا آمریکا با یک پیش‌فرض دروغ و غلط به وضع این تحریم‌ها دست زده‌است؛ به‌عبارتی این تحریم‌ها بهانه‌ای می‌باشد برای فشار آوردن به ایران برای کوتاه‌آمدن از موضع خود. لذا پذیرش طرح مذاکره از سوی رهبران ایران نیز گِرهی از این مشکل باز نخواهد کرد؛ چرا که در حقیقت جریان حاکم بین‌المللی در پی تغییر هویت‌دادن ماهیت انقلاب اسلامی ایران است و هم‌چنین این امر گستاخ‌تر شدن دشمن را در پی دارد. «در تبلیغات وانمود می‌کنند که اگر ایران با آمریکا سر میز مذاکره بنشیند، تحریم‌ها برداشته می‌شود. این هم دروغ است.... مذاکره یعنى شما بیائید حرف‌هاى ما را قبول کنید، تسلیم شوید، تا ما تحریم‌ها را برداریم. خب، اگر ملت ایران می‌خواستند تسلیم شوند، چرا انقلاب کردند؟..... اشکال بعد این است که تحریم‌ها با مذاکره برداشته نخواهد شد؛ این را من به شما عرض بکنم. هدف تحریم‌ها چیز دیگرى است. هدف تحریم‌ها خسته‌کردن ملت ایران است، جدا کردن ملت ایران از نظام اسلامى است»(11). درحقیقت بحث بر سر سلاح هسته‌ای نیست. سلاحی که رهبر معظم انقلاب ساخته‌نشدن آن توسط جمهوری اسلامی را نه به خاطر ترس از ابرقدرت‌ها می‌دانند، بلکه به‌خاطر حرام و غیرشرعی بودن آن، ساخت و استفاده آن را مجاز نمی‌شمارند. «ما نمی‌خواهیم سلاح هسته‌اى درست کنیم؛ نه به خاطر اینکه آمریکا از این ناراحت می‌شود؛ عقیده‌ى خود ما این است. ما اعتقاد داریم که سلاح هسته‌اى جنایت بر بشریت است و نباید تولید شود؛ آنچه هم که در دنیا هست، باید محو شود و از بین برود؛ این عقیده‌ى ماست»(12).
بحث بر سر ایدئولوژیِ مطرح‌شده توسط جمهوری اسلامی است و کشیده‌شدن ایران پای میز مذاکره با قبول پیش‌شرط‌های آمریکا برای مذاکره تنها به این کشور و بنگاه‌های تبلیغاتی دروغ‌پراکنی آن کمک می‌کند تا بتوانند با عملیات روانی گسترده شکست ایدئولوژی اسلامی را اعلام دارند.
بر این اساس تنها راه مقابله با جریان حاکم لیبرال، توجه هر چه بیشتر به مولفه‌های هویتی خویش در جهت نهادینه‌ساختن هرچه بیشتر هویت انقلابی-اسلامی برای خویش و نسل‌های آتی و هم‌چنین تمرکز بر توان داخلیِ نیروهای متعهد و متخصص به جهت بهره‌وری بیشتر از آن‌چه که در این مرز و بوم گسترده شده‌است می‌باشد؛ نه این که چشم به سوی غرب داشته‌باشیم و یا آن‌که در پی غفلت و ترس در برابر دشمن و تمدن رو به زوال غرب، با پذیرش طرح مذاکره در شرایط نابرابر بر دستاوردهای خود چوب حراج بزنیم.

پی‌نوشت‌ها:

1- صحیفه‌ی امام، جلد5، ص431.
2- صحیفه‌ی امام، جلد5، ص286.
3- بیانات رهبر معظم انقلاب به مناسبت روز معلم و روز جهانی کارگر 12/02/69.
4- بیانات در دیدار مردم آذربایجان‌ در آستانه‌ی سالروز قیام 29 بهمن 1356 مردم تبریز 28/11/91.
5- صحیفه‌ی امام، جلد 21، ص69.
6- بیانات رهبر معظم انقلاب به مناسبت روز معلم و روز جهانی کارگر 12/02/ 69.
7- بیانات رهبر معظم انقلاب در جمع زائران و مجاوران حضرت امام رضا (ع)01/01/88.
8- بیانات‌ رهبر معظم انقلاب در دیدار با دانش‌آموزان در آستانه‌ی 13 آبان‌ 12/8/88.
9- سایت تحلیلی ایران هسته‌ای
10- بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با دانشجویان استان یزد 13/10/86.
11- بیانات در دیدار مردم آذربایجان‌ در آستانه‌ی سالروز قیام 29 بهمن 1356 مردم تبریز 28/11/91.
12- همان.

منبع مقاله :
اندیشکده راهبردی تبیین

شنبه 9/9/1392 - 19:19
آموزش و تحقيقات
آمریکا و حمایت از گروهک های ضد انقلاب
 
 
 
«هر گروه میانه رو و متمایل به غربی که به مبارزه علیه ملّاها برخیزد، در مورد او به عنوان یک گروه مترقی با علاقه تمام تبلیغ خواهیم کرد.

[بخشی از اظهارات ”سولیوان“ سفیر آمریکا در ایران در سال1979]

دولت آمریکا در زمان ریگان، همچون دوره ی زمامداری کارتر، ارتباط خود را با گروهک های ضدانقلابی را حفظ و همچنان به حمایت و پشتیبانی از آنان ادامه داد. آمریکا از این گروهک ها یا به عنوان جاسوسی و کسب اخبار و اطلاعات محرمانه نظامی- سیاسی و اقتصادی و یا برای ترور مقامات کشوری و اشخاص مؤثر نظام؛ و یا برای شرکت در طرح های گوناگون کودتای و براندازی نظام جمهوری اسلامی ایران. آمریکا جهت مقابله با نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران از به کارگیری هیچ ابزاری فروگذار نکرده و گروهک های ضدانقلاب، از تمامی طیف ها، در همین راستا مورد توجه دستگاه های سیاسی و اطلاعاتی آمریکا قرار داشته اند.
در این بخش، به بررسی ارتباط آمریکا با گروهک های مختلف ضدانقلابی می پردازیم.

الف- گروهک منافقین

منافقین از همان سال های اول پس از پیروزی انقلاب در خدمت منافع غرب و به خصوص آمریکا قرار گرفتند و به عنوان بخشی از مزدوران داخلی آمریکا از سال1360 به طور مسلحانه شروع به مبارزه علیه نظام جمهوری اسلامی ایران کردند. این مزدوران علاوه بر بمب گذاری در شهرها و ترور مسؤولین نظام و مردم عادی کوچه و بازار، در طی سالهای جنگ تحمیلی به منزله ی ستون پنجم دشمن، انواع اطلاعات نظامی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی را از داخل کشور جمع آوری کرده و در اختیار آمریکا و عراق قرار می دادند و در عوض از سازمان ”سیا“ پول و امکانات دریافت می کردند. در این جا به بررسی گوشه هایی از روابط منافقین با آمریکا می پردازیم.
در سال1366 خبرگزاری فرانسه از واشنگتن گزارش داد که دولت آمریکا با سازمان مجاهدین دارای تماس هایی است...
” ریچارد مورفی “ معاون وزارت امور خارجه آمریکا در امور خاورمیانه نیز در پاسخ به سؤال یکی از نمایندگان مجلس آمریکا، وجود این تماس را تأیید کرد.
”بی.بی.سی“ نیز طی گزارشی گفت: وزارت خارجه آمریکا تأیید کرد که با سازمان مجاهدین خلق ارتباط و تماس داشته است. ”چارلز ردمن“ سخنگوی وزارت خارجه آمریکا، هدف از این ملاقات ها را کسب اطلاع از اوضاع ایران اعلام کرد.
چند ماه پیش از آن نیز ”ریچارد مورفی“ اظهار داشته بود: تماس ما با مجاهدین به منظور آگاهی از رویدادهای داخل ایران است.
روزنامه ”واشنگتن پست“ در تاریخ 24آوریل 1984 (4/2/1363) طی گزارشی نوشت: ریچارد مورفی وزارت امور خارجه آمریکا، مجاهدین را یک نیروی صاحب نقش در ایران امروز توصیف کرد و اعلام نموده است که وزارت خارجه آمریکا با مجاهدین خلق ایران، در واشنگتن به گفتگوی سیاسی پرداخته است.
”رجوی” رهبر سازمان منافقین، طی یک مصاحبه مطبوعاتی در پاسخ به خبرنگاری که پرسید از ابرقدرت ها چه انتظاری دارید؟ پاسخ داد که انتظاری به غیر از حمایت از مقاومت نداریم.
روزنامه ”القبس“ نیز در تاریخ 12/2/1366 در خصوص ارتباط منافقین با آمریکا نوشت: «برای اولین بار چندین ملاقات میان مسؤولان آمریکایی و نمایندگان سازمان مجاهدین طی سه ماه گذشته در واشنگتن صورت گرفته که هنوز ادامه دارد و مسؤولان آگاه به مسایل ایران در وزارت خارجه آمریکا و شورای امنیت ملی این کشور و دیگر دستگاه های آمریکا در این دیدارها حضور دارند. در بعضی از این دیدارها ”مورفی“ نیز شرکت داشته است.» این دیدارها تحول اساسی موضع دولت ریگان نسبت به سازمان منافقین را نشان می دهد. ”این تحول در پی رسوایی ایران گیت و تغییراتی که در داخل دولت ریگان به وجود آمد، مبنی بر اینکه هیچ گونه عقب نشینی در قبال رژیم ایران صورت نگیرد، انجام شد.“
البته بعضی از کشورهای غربی دولت ریگان را در این رابطه تشویق نموده اند. القبس در پایان به نقل از منافع آگاه آمریکایی می نویسد: « دولت ریگان یک هدف اصلی را در نزدیک شدن به سازمان مجاهدین دنبال می کند و آن ادامه فشار بر رژیم ایران جهت عقب نشینی از مواضع سرسختانه خود است.»
حال ببینیم که مأموریت واقعی منافقین چیست و آنها به غیر از جاسوسی برای آمریکا و دادن اخبار محرمانه از ایران به کاخ سفید چه وظیفه ی دیگری بر عهده داشته اند؟
روزنامه ی ”وال استریت ژورنال“ در یکی از شماره های خود طی مقاله ای می نویسد: اگر قرار باشد رژیم سرنگون گردد، از راه یک قیام عمومی و اتحاد ناراضیان داخلی با نیروهای کنار زده شده از ارتش، و اتحاد این دو منبع قدرت با چریک های وابسته به مجاهدین است.»
یعنی که منافقین نیز مأموریت داشته اند همراه با سایر ضدانقلابیون ، در جهت سرنگون ساختن نظام جمهوری اسلامی ایران فعالیت کنند. در این راستا، ”داریوش گلبرگ“ یکی از فرماندهان منافقین که در طی عملیات مرصاد در سال 1367 دستگیر شده بود ، در مورد علت اقدام مشترک سازمان منافقین با رژیم عراق برای حمله به جمهوری اسلامی ایران پس از پذیرفتن قطعنامه598 از سوی ایران، چنین می گوید:
«سازمان این عملیات را خیلی پیشتر با همکاری عراق طراحی کرده بود. اگر به یاد داشته باشید، صدام چند ماه قبل در یک سخنرانی، از عملیات و آمدن نیروهای سازمان به تهران صحبت کرد. حتی پس از عملیات مهران، در تظاهراتی که از سوی سازمان در واشنگتن بر پا شده بود، مسأله حمله و رفتن تا تهران را یک نماینده کنگره از حزب دموکرات و یک نماینده از حزب جمهوری خواه مطرح کرده بودند. بنابراین کاملاً روشن است که این عملیات از قبل طراحی شده بود و پذیرش قطعنامه از سوی ایران آن را به جلو انداخت. پس از مسأله پذیرش قطعنامه، سازمان برای فرار از بن بست می بایست دست به عملی می زد.»
«روز دوشنبه ششم تیرماه1367 (27ژوئن)، ”مروین دایملی“ نماینده کنگره از ایالت اوهایو، در تظاهرات منافقین در واشنگتن شرکت کرده بود. وی طی سخنانی که بخش هایی از آن در یکی از کانال های تلویزیونی آمریکا پخش ، با اطمینان خطاب به منافقین شرکت کننده در تظاهرات گفته بود: نباید دست از تلاش کشید ، مطمئن باشید که با کمی صبر و تلاش بیشتر، به زودی از مهران به تهران رژه خواهید رفت.
اظهارات دایملی که به صورت نوار ویدیویی برای کلیه اعضاء و هواداران سازمان پخش شده بود، در حالی ایراد شد که چند روز قبل از آن یعنی در تاریخ سی ام خرداد1367، تعداد 138نفر از نمایندگان کنگره و چهارده تن از سناتورهای آمریکایی طی نامه ای خطاب به جرج شولتز، وزیر خارجه این کشور از وی خواسته بودند که: ”به رشد جنبش های مقاومت داخلی در ایران توجه کند“ و در این راستا اعلام کرده بودند: استفاده از سازمان مجاهدین که مقر آن در عراق است، اکیداً توصیه می شود.
بنابر اعترافات یکی دیگر از اعضای رده بالای منافقین که در جریان عملیات مرصاد توسط رزمندگان اسلام دستگیر شده بود، چند روز قبل از تهاجم منافقین به شهرهای کرند و اسلام آباد، ”محسن رضایی“ عضو مرکزیت سازمان، پس از نشستی با حضور ”مسعود رجوی“ و دو نفر از افسران ارشد دایره استخبارات (دستگاه امنیتی) ارتش عراق، از بغداد به واشنگتن رفت و بعد از شرکت در جلسه ی خصوصی یکی از کمیسیون های کنگره آمریکا به عراق بازگشت و سه روز بعد عملیات منافقین آغاز شد.
یکی دیگر از اعضای سازمان منافقین نیز به نام ”علی سنجریان“ که به ایران پناهنده شده بود، در یک مصاحبه مطبوعاتی گفت: « فرودگاه واشنگتن قبل از عملیات مرصاد ، به مدت سه روز برای انتقال نیرو به عراق، در اختیار منافقین قرار گرفت.»
از مطالب فوق الذکر به خوبی مشخص است که سازمان منافقین با هماهنگی و پشتیبانی دولت آمریکا و مزدور منطقه ای آن یعنی رژیم بعثی عراق، برای سرنگونی نظام جمهوری اسلامی ایران، حمله نظامی خودش را آغاز کرد.البته از چندین سال پیش از آن نیز سازمان منافقین با کمک های مالی سازمان سیا که از طریق حکومت بغداد به آنها پرداخت می شد به حیات ننگین خود ادامه می داد. هفته نامه فرانسوی ”لوپوئن“ به نقل از ”پرویز یعقوبی“ که در اعتراض به مشی رجوی، از مرکزیت سازمان کناره گیری کرد، نوشت: حکومت بغداد هر ساله مبلغ پانصد میلیون فرانک به سازمان مجاهدین و رجوی کمک مالی می کند و 86 میلیون فرانک از این مبلغ به هزار نفر عضو سازمان که مقیم فرانسه هستند، اختصاص دارد. هر یک از آنها ماهیانه شش هزار فرانک دریافت می دارند.
با توجه به مطالب گفته شده، برای آنکه ماهیت وابسته ی این گروهک سرسپرده به صهیونیسم و امپریالیسم بهتر مشخص شود، در این جا بخشی از مطالب مندرج در نشریه ”مجاهد“ مورخ دهم آبان1359 را می آوریم:
«با نگاهی به حامیان مرتجع و وابسته در این تجاوز نظیر اردن و عربستان سعودی ، به سادگی می توان قضاوت نمود که رژیم بعثی عراق در این جنگ در خط امپریالیسم
آمریکا قرار گرفته و در خدمت منافع امپریالیست ها و صهیونیست ها درآمده است ».
منافقین در بخش دیگری از همین نشریه اعلام داشته بودند که :
« هیچ دلیلی برای پذیرش دعاوی رژیم عراق مبنی بر مترقی و مردمی و ضد امپریالیست و ضد صهیونیست بودن وجود ندارد اگر عراق پای بند روش های مترقی بود، دیگر به هیچ وجه نمی بایست مأمن و پناهگاه ضدانقلابیون و سلطنت طلبان خائنی چون پالیزبان و امثال وی گردد.»
ملاحظه کنید منافقین که زمانی داعیه ی مبارزه با امپریالیسم جهانی و صهیونیسم را داشتند و خود را سازمانی مترقی و انقلابی وانمود می کردند، به استناد آنچه که در نشریه رسمی شان ذکر کرده بودند، تغییر جهت داده و به دامن آمریکا و دولت های دست نشانده ی آن در می غلطند و رژیمی که به تعبیر خود آنها ”در خدمت منافع امپریالیست ها و صهیونیست ها“ و مأمن و پناهگاه ”ضد انقلابیون و سلطنت طلبان“ بوده، به یک باره تبدیل به بهترین دوست و هم پیمان این مزدوران منافق و مأمن و پناهگاه آنان می گردد.

ب- جبهه نجات ایران:

یکی از گروه های سلطنت طلب که چندین سال در خارج از کشور با حمایت های مالی و تبلیغاتی سازمان ”سیا“ به موجودیت خود ادامه داد، ” جبهه نجات ایران “ بود که ”علی امینی“ مهره ی سرسپرده ی آمریکا آن را برای احیای سلطنت پهلوی و بر تخت نشاندن رضاشاه دوم!! راه اندازی کرده بود.
”تیمسار فردوست“ در کتاب خود در مورد امینی چنین می گوید:
«خانواده ی امینی معروف و خانواده ی گسترده ای هستند که از زمان قاجار با انگلیسی ها زدوبند داشتند. بعدها برخی از اعضای این خانواده از گود سیاست برکنار شدند اما علی امینی باقی ماند که پیشرفت کرد. در اینکه علی امینی توسط انگلیسی ها به آمریکایی ها وصل شد تردیدی نیست. علی امینی در کابینه سپهبد فضل الله زاهدی [بعد از کودتای 28مرداد1332] وزیر دارایی شد و قرارداد معروف ” امینی – پیج “ را با کنسرسیوم چند ملیتی بست و به شرکت نفت انگلیس هم غرامت کامل پرداخت. بدین ترتیب طرحی که آمریکایی ها برای حل معضل نفت ایران و سهیم شدن در آن داشتند به نتیجه مطلوب آنان رسید و انگلیسی ها نیز از نتیجه تحولات دوازده ساله ایران (1332-1320) راضی و قانع شدند؛ هم جلوی نفوذ کمونیسم در ایران گرفته شد و هم با رضایت طرفین، نفت ایران بین آنها تقسیم شد. ” امینی “ مهره مجری توافق این دو سیاست بود.
آن گونه که بعدها (پس از مرگ علی امینی) برادر وی افشاء کرد، ”علی امینی“ برای این خیانت خود مبلغ دو میلیون دلار رشوه دریافت کرده بود.
جریانات سیاسی ایران با توجه به نقش علی امینی در این دوره و ارتباط وی با شخص ”کندی“ و پیروزی داموکرات ها و شکست نیکسون، منجر به ایجاد جوّی به زیان شاه و به سود علی امینی گردید.
«مقامات آمریکایی برای شاه روشن ساخته بودند که امینی را بهترین نامزد برای نخست وزیری می دانند، هر چند ظاهراً به طور صریح وی را برای انتصاب امینی تحت فشار قرار نمی دادند. حتی شایع بود پرداخت مبلغ25میلیون دلار کمک بلاعوض آمریکا را مشروط بر انتصاب امینی کرده اند. در نتیجه با توصیه ی آنان، امینی در سال1340 به نخست وزیری منصوب شد... امینی در دوران انقلاب نیز همیشه نزد محمدرضا بود و تقریباً مشاور او شده بود اما شغلی را نپذیرفت.»
پس از پیروزی انقلاب اسلامی و فرار گروهی از سلطنت طلبان به خارج، ”جبهه نجات ملی“ در آبان ماه1358 اعلام موجودیت کرد و دکتر علی امینی با دریافت چراغ سبز از آمریکا، به عنوان رییس تشکیلات شروع به کار نمود.
نویسنده کتاب ”سرگذشت خاندان پهلوی در دوران آوارگی“، درباره ی جبهه نجات می نویسد:
جبهه ی نجات به رهبری دکتر امینی، بودجه مشخص و مستقلی از جانب سازمان ”سیا“ داشت. جبهه نجات که در ابتدا می خواست در برگیرنده ی کلیه ی نیروها باشد، کم کم با عدم استقبال نیروهای دیگر و فعالیت شهریار آهی، بیشتر به سوی سلطنت طلبان روی آورد. به هر حال، برعکس تیمسار اویسی که به طرح های نظامی می اندیشید، بخش اصلی فعالین جبهه نجات را کار سیاسی تشکیل می داد. روزنامه ” ایران و جهان“ را منتشرمی کردند و رادیو ”جبهه نجات“ را در اختیار داشتند و چون فعالیت های شاپور بختیار که مدعی مشروطه سلطنتی بود هم خوانی داشت، لذا بختیار هم بیشترین مراوده را با این مجموعه داشت...
قرار بود که ”فرح“ از پنج میلیون دلاری که از ”اشرف“ گرفته بود، بیشترین هزینه رادیو نجات را تأمین کند که به دلایلی که نمی دانم چنین نکرد. بعد قرار شد ”رضا“ ماهی صدهزار دلار را از طریق کامبیز آتابای که مسؤولیت آن را داشت به رادیو بدهد... (این رادیو که از کشور مصر روزانه چهار ساعت برنامه علیه ایران پخش می کرد، فعالیت خود را حداقل از مهرماه 1361 شروع کرده بود).
چند ماهی از جانب رضا به این رادیو پول می دادم تا آنکه از فعالیت رادیو و نحوه ی خرج پول نزد رضا شکایت شد و پس از مدتی کمک شاهزاده به آن قطع شد. اما این رادیو بودجه ای مستقل از این کمک هم داشت، و ظاهراً سازمان ”سیا“ خرج آن را تأمین می کرد. از جمله دکتر امینی از بودجه ماهیانه یک صد و هشتاد هزار دلاری که سازمان ”سیا“ برای فعالیت های جبهه نجات در اختیارش گذاشته بود، ماهیانه بیست هزار دلار به این رادیو می پرداخت.
ولی پس از مدتی دکتر محمودی سرپرست رادیو، که سابقاً در ایران هم معاون سازمان رادیو و تلویزیون بود، بر آن شد که سهم رادیو را مستقیماً از ” سیا “ بگیرد و خود را از حیطه ی امر و نهی امینی بیرون بکشد، که موفق هم شد...
”انصاری“ در بخش دیگری از کتاب خود می نویسد:
در جبهه نجات، امینی کارها را به دست ” اسلام کاظمیه “ و ” شاهین فاطمی “ سپرده بود و این دو نفر سخت با یکدیگر در ستیز بودند. رادیو نجات در قاهره نیز از مدتها قبل کوس استقلال زده بود و از فراز سر امینی مستقیماً با سازمان ”سیا“ رابطه برقرار کرده بود. از همه مهمتر آنکه تمام حسابی که آمریکایی ها روی امینی کرده بودند، غلط از آب درآمده بود. وی مدعی شده بود که با بخشی از روحانیون و دست اندرکاران جمهوری اسلامی در رابطه است و از طریق آنان اطلاعات دست اولی را که سازمان ”سیا“ رأساً نمی تواند به دست بیاورد، تهیه خواهد کرد... .
ولی با گذشت زمان و آزمودن اطلاعات داده شده از سوی جبهه نجات، آمریکایی ها متوجه شدند که امینی و یارانش بیرون از گود هستند و اطلاعاتشان غلط، دست دوم و بی ارزش است و ادعاهایشان عموماً گزافه ای بیش نیست و ماهی یکصد و هشتاد هزار دلار پولی که سازمان ”سیا“ به آنها می دهد حیف و میل می شود. لذا درصدد اصلاح کار برآمدند و به جستجوی فرد مناسبی که جانشین امینی باشد در میان سلطنت طلبان برخاستند، تا آنکه دکتر گنجی را که از دیرباز با آنان سر و سری داشت برگزیدند.
روزنامه ی ”نیویورک تایمز“ نیز طی گزارشی فاش ساخته بود که سازمان ” سیا “ برای فعالیت جبهه نجات ایران، پنج میلیون دلار در اختیار دکتر امینی قرار داده بود.
عمده دلایل عدم موفقیت این گروه، به خاطر وجود اختلافات درونی ناشی از جوانی و کم تجربگی رضا پهلوی، و هم چنین اختلافات سیاسی عوامل جبهه نجات با دیگر گروه های سلطنت طلب بود. گر چه امینی در روزهای اولیه اعلام موجودیت جبهه نجات، محورهای ائتلاف را بر مبنای قانون اساسی مشروطه و اعاده ی سلطنت تعیین کرده بود، ولی عمدتاً در ائتلاف با دیگر گروه ها شکست خورد و تشکیلات نتوانست به آرزوی بازگشت سلطنت به ایران دست یابد. کهولت سن امینی نیز باعث شد فعالیت تشکیلات رو به کاهش بگذارد.
سرانجام این گروه توسط ”منوچهر گنجی“ که مسؤول اجرایی نجات بود منحل شد و سازمان درفش کاویانی به جای آن اعلام موجودیت کرد.

ج- گروهک درفش کاویانی

یکی از گروهکهایی که با خط دهی و حمایت سازمان ”سیا“ در جهت مبارزه با نظام جمهوری اسلامی ایران به وجود آمد، گروهک درفش کاویانی بود. رییس پایگاه ”سیا“ در تهران طی 1977 الی 1981، در طی یک مصاحبه تلویزیونی با شبکه ”بی.بی.سی“ اظهار داشت:
«سازمان سیا که در داخل ایران ضربه خورده بود، سیاست خود را به پشتیبانی از نیروهای مخالف دولت ایر ان تغییر داد.»
وی در ادامه اظهاراتش می گوید:
«مهمترین گروه ایرانی که توسط سیا حمایت می شود گروه درفش کاویانی است.»
سازمان درفش کاویانی در اوایل نیمه دوم سال 1365 پس از به بن بست رسیدن ”جبهه نجات ایران“، اعلام موجودیت نمود. بافت تشکیل دهنده سازمان درفش به جهت سوابق، مهره های سیاسی- فرهنگی رژیم سابق می باشند که پس از وقوع انقلاب اسلامی ایران خارج و مدتها در مرکز یا حاشیه سلطنت طلبان با محور قرار دادن رضا پهلوی، فعالیت داشته اند. این عده تا قبل از تأسیس گروه درفش با تشکیلات علی امینی یا شوارهای مشروطه طلبان فعالیت می کردند لیکن پس از اضمحلال جبهه نجات برای خود فضای مناسبی جهت تشدید فعالیت مهیا دیده و وارد فاز جدیدی از مبارزه بر علیه نظام جمهوری اسلامی شدند. عموماً افراد مؤثر گروه وزراء کابینه های قبل از انقلاب، رؤسا و اساتید دانشگاه، مدیران و مسؤولان نشریات وابسته به رژیم منفور پهلوی در مصدر کار بوده اند. به عنوان مثال دبیر کل گروه، دکتر منوچهر گنجی، تحصیل کرده آمریکا و یکی از چهره های فراماسونر در رژیم منفور پهلوی در مصدر کار بوده اند. به عنوان مثال دبیر کل گروه، دکتر منوچهر گنجی، تحصیل کرده آمریکا و یکی از چهره های فراماسونر در رژیم طاغوت بوده که مدتی وزیر آموزش و پرورش و مدتی هم سرپرست وزارت علوم در زمان تصدی نخست وزیری جمشید آموزگار بوده است. وی اوایل سال 1358 از ایران گریخته ، به ترکیه و سپس به آمریکا می رود. در بهمن ماه 1364 ” جبهه نجات ایران “ طی اعلامیه ای وی را به عنوان مسؤول اجرایی جبهه معرفی می کند. گنجی پس از اختلاف با امینی، از جبهه نجات خارج می گردد و به همراه برخی از دوستانش در سال 1365 با دستور سازمان ”سیا“، سازمان درفش کاویانی را به وجود می آورد.
در نیمه اول سال1367 ، گنجی اعلام می کند که با حمایت دولت آمریکا قرار است یک حکومت موقت تشکیل دهند. اعضای کابینه وی متشکل از ”شجاع الدین شفا“ (شخصی که گفته می شود اکثر مکتوبات محمدرضا پهلوی به وسیله ی وی نگاشته می شده است)، ” هلاکو رامبد “ (مسؤول دفتر سیاسی رضا پهلوی)،”سید حسین نصر“، ”شاهپوریان“، ”هوشنگ نهاوندی“ (وزیر فرهنگ و آموزش عالی در رژیم شاه)، ”اردشیر زاهدی“ (سفیر شاه در آمریکا)، ”اصلان افشار“، ”رضا قطبی“ (رییس سازمان رادیو و تلویزیون در زمان شاه)بوده اند.
”منوچهر گنجی“ با مبنا قرار دادن قانون اساسی مشروطه، و قبول نظام سلطنتی بر ایران، و با پادشاه خواندن رضا پهلوی، اقدام به سازماندهی نیروهایش کرده بود.
مسؤول نظامی تشکیلات وی، سرهنگ ”بای احمدی“ بود که در رژیم سابق در ضد اطلاعات ارتش کار می کرد. وی پس از پیروزی انقلاب از ایران فرار نمود و یکی از عوامل مؤثر در کودتای نوژه بود. وی با رضا پهلوی همکاری نزدیک داشت.
از دیگر گردانندگان این تشکیلات، ”پرویز ثابتی“ (مدیر کل امنیت داخلی ساواک) بود که در زمان شاه باعث دستگیری، شکنجه و اعدام هزاران نفر از مبارزین این سرزمین شده بود. وی در سازمان درفش کاویانی به امور اطلاعاتی و نحوه ی ارتباط گیری ها می پرداخته است.
”احمد انصاری“ نویسنده کتاب ”سرگذشت خانواده پهلوی در دوران آوراگی“ نیز به وابستگی گنجی به سازمان ” سیا “ و حقوق بگیر بودن وی اشاره کرده است وی همچنین می گوید که گنجی، سازمان درفش کاویانی را با دستور سازمان ” سیا “ تشکیل داده است . در یک برنامه یک ساعته که از تلویزیون سازمان "سیا " پخش شد ، از ارتباط سازمان "سیا " با مخالفین سیاسی جمهوری اسلامی و نحوه کمک به گروه های مختلف به طور مفصل گفتگو شد. ”انصاری“ (مشاور سیاسی رضا پهلوی) از دیدار ”ویلیام کیسی“ رییس سابق ”سیا“ با فرزند شاه مخلوع سخن گفت و افزود:
«وی با پذیرایی گرمی از رضا پهلوی، او را با پیشنهاد پرداخت پانصد هزار دلار در ماه بسیار خوشحال کرده بود.» انصاری ادعا کرد که وی رضا پهلوی را از دریافت این مبلغ برحذر داشته و سرنوشت پدرش را در اثر اطمینان به آمریکایی به او یادآوری کرده بود.
ولی سکوت وی درباره ی نتیجه نهایی این توافق حاکی از آن است که همکاری مالی ”سیا“ و رضا پهلوی همچنان ادامه یافته و کمک های بیشتر آن سازمان را تا پایان حکومت ریگان به دار و دسته وی موجب شده است.
گنجی خود نیز در طی مصاحبه با رادیو بی.بی.سی ضمن اعتراف به دریافت کمک های وسیع مالی از ”سیا“ اعلام کرد گروه وی آماده است انواع کمک های مختلف را از کشورهای گوناگون بپذیرد. وی در این مصاحبه ادعا کرد ما از کشورها و سازمان ها و مجامع مختلف برای برقراری یک سیستم دموکراتیک و رعایت حقوق بشر در ایران کمک می گیریم. وی افزود ما به عنوان یک ایرانی آزادیخواه (!) نمی توانیم دست روی دست بگذاریم و از ”سیا“ و یا کشورهای دگیر کمک نگیریم.
در سال 1994 (1373) روزنامه ”وال استریت ژورنال“، در طی مقاله ای نوشت: ”سازمان سیا حمایت مالی از یک دستگاه رادیویی مخالفین ایران در قاهره را اخیراً قطع کرد. این ایستگاه رادیویی توسط وزیر آموزش و پرورش سابق ایران یعنی منوچهر گنجی اداره می گشت. در اوایل دهه ی 1980 این ایستگاه رادیویی توسط مجاهدین افغانستان که تحت حمایت مالی ”سیا“ بودند، مورد استفاده قرار می گرفت. اما چندی بعد ”سیا“ تصمیم گرفت آن را در اختیار تبعیدیان ایرانی طرفدار شاه سابق ایران قرار دهد.

د- گروه احمد مدنی

همان گونه که در فصل پیشین نیز اشاره شد، دریادار ”احمد مدنی“ که با گرفتن یک کمک مالی پانصد هزار دلاری از سازمان ”سیا“ خود را کاندیدای انتخابات ریاست جمهوری در سال 1358 کرده بود، پس از افشا شدن برخی از اسناد وابستگی وی، سرانجام او نیز به خیل فراریان از کشور پیوست و فعالیت ضد انقلابی خود را در خارج از کشور آغاز کرد.
وی در مصاحبه ای با فصلنامه ”ره آورد “ ، که در آمریکا منتشر می شود ، شرح فرار خود از ایران را این گونه بیان می کند :
« در بیست و هشتم شهریور 1359،پنهانی از مرز کشور بیرون رفتم و وارد ترکیه شدم. در این جا بود که نمایندگان شادروان دکتر شاپور بختیار به دستور و سفارش وی به یاریم شتافتند، از جمله گذرنامه ای برایم تهیه کردند و امکانات سفر به استانبول
را فراهم آوردند و همه ی هزینه های آن را پرداختند و سپس در مدت اقامت در استانبول نیز هزینه هتل و دیگر هزینه ها را تأمین کردند . سرانجام نیز امکانات سفر به آلمان را که خواستار بودم برایم فراهم آوردند.»
وی در بخش دیگری از سخنانش در مورد چگونگی روابطش با شاپور بختیار می گوید:
«در پاریس با شادروان دکتر بختیار در یک جبهه نبودم ولی راهمان کم و بیش، یکی بود و صمیمیت ها و دیدارهایی به منظور برقراری هماهنگی در مشارکتها، همواره برقرار بود و همیشه از نظریاتش بهره مند می شدم.»
مدنی در مورد ارتباط گروهش با سازمان ”سیا“ و دریافت کمک های مالی از آنان اعتراف می کند که در ماه های پایانی سال1981 (1360)، پس از گذشت پانزده ماه که از کمک های مالی سازمان ”سیا“ به گروه وی می گذشت، این کمک ها قطع شد. با این حساب، زمان آغاز کمک های مالی ”سیا“ به گروه وی مصادف است با فرار وی از ایران و وارد شدنش به ترکیه. یعنی که وی از همان ابتدای فرار از ایران ، زیر چتر حمایتی ”سیا“ قرار داشته است. البته این ادعای خود تیمسار مدنی است، ولیکن واقعیت آن است که وی از سال 1358 و در جریان انتخابات ریاست جمهوری ، از حمایت مالی سازمان ”سیا“ برخوردار بوده است.
یکی از نویسندگان آمریکایی نیز در مورد ارتباط گروه مدنی با سازمان ”سیا“ می گوید:
«شش یا هفت محفل در تبعید وجود داشت، و سازمان ”سیا“ تماس های خود را با کلیه ی آنان توسعه داد. گروه دریادار احمد مدنی که پایگاه آنان در آلمان مستقر بود ، بنابر قولی، چندین میلیون دلار دریافت کرد.»
خبرگزاری آسوشیتدپرس نیز در یکی از خبرهای خود می گوید: «در سال 1986 (1365) فاش شد که سازمان سیا حمایت از یک گروه ضد ایرانی به رهبری احمد مدنی را برعهده گرفت و از طریق این گروه چندین میلیون دلار به احمد مدنی پرداخت شد.»
مدنی بعد از فاش شدن دریافت پول از ”سیا“ تأیید کرد مبلغ یک میلیون دلار از ”سیا“ کمک مالی دریافت کرده است. وی گفت:
«کمک مالی که به دفتر من شد شاید حدود یک میلیون دلار بود». این کمک مالی را که نخستین بار روزنامه ی ”نیویورک تایمز“ فاش کرد و نوشت هدف دولت آمریکا از این کمک ها، ایجاد ائتلافی میان گروه های فراری ضد ایران است.
”نیویورک تایمز“ همچنین نوشت: اقدامات محرمانه سازمان ”سیا“ شامل تأمین هزینه دو گروه شبه نظامی از ایرانیان فراری در ترکیه و میلیون ها دلار برای مخالفان نظام است.
احمد مدنی در یک مصاحبه، در پاسخ خبرنگاری که می پرسد: چه فرقی هست وقتی رجوی از عراق پول می گیرد با شما که از ”سیا“ گرفته اید؟ چطور اولی را محکوم می کنید اما دومی را توجیه؟ پاسخ می دهد: من هیچ کدام را محکوم نمی کنم. من حتی اگر کسی از ”مافیا“ پول بگیرد به شرطی که استقلال عملش را حفظ بکند (!) محکوم نمی کنم. از هر کدام از اینها پولی بگیریم، حق خودمان را گرفته ایم (!)
وی در جای دیگری در رابطه با دریافت یک میلیون دلار از ”سیا“ و افشای آن توسط روزنامه ”واشنگتن پست“ می گوید:
«من نمی دانم این جگر سوزی شما برای یک میلیون دلار که مثلاً به هزار نفر کمک شده برای چیست که خیلی جگرتان را می سوزاند ولی به واسطه ی عمل گردن کلفت های مقاطعه کار که هزار برابر آن را می خورند هیچ جگرتان نمی سوزد!»
”ایران تایمز“ نیز در یکی از شماره های خود می نویسد: «در فهرستی که سازمان ”سیا“ از اسامی شخصیت های ایرانی و پول های داده شده به آنان منتشر ساخت، اسم آقای مدنی هم بود و اعتراف خود ایشان هم موضوع را تأیید کرد.»
”باب ووداورد“ نیز در کتاب خود به این مطلب اشاره کرده و می نویسد: گروه های مخالف حکومت ایران که در خارج به سر می بردند می دانستند که از سازمان ”سیا“ پول می گیرند. آنها خود این مطلب را در طی مصاحبه با خبرنگاران در پاریس اظهار می کردند.
البته اقدامات حمایتی دولت آمریکا از گروهک های ضدانقلابی بسیار فراتر از آن چیزی است که در این بخش به آن اشاره شد و در این جا فقط چند نمونه را به عنوان شاهدی بر ادعای خود آوردیم.
شنبه 9/9/1392 - 19:18
آموزش و تحقيقات

نیم قرن شرارت (نگاهى به اقدامات خصمانه امریکا علیه ایران)
 
 
نویسنده: محمد کرامتی
 
 
 
 

چکیده:

چالش در روابط ایران و آمریکا به رغم گذشت دو دهه، یکى از مناقشه‏انگیزترین مباحثى است که محافل سیاسى جهان بویژه غرب همچنان با اشتیاق آن را دنبال مى‏کنند . اقدامات خصمانه دولت آمریکا علیه ایران با توجه به خوى استکبارى و خصلت استیلاطلبى ایالات متحده و نیز با عنایت‏به پیشینه بسیار خسارت‏بار ارتباط با این کشور، مانع از آن است که دولت و ملت‏بزرگ و مستقل ایران بخواهند درهاى رابطه را بر روى دولت امریکا بگشایند .
جستار حاضر نگاهى است گذرا به مهمترین اقدامات خصومت‏آمیز آمریکا که در طى پنجاه سال علیه ملت‏بزرگ و متمدن ایران روا داشته است .

مقدمه

بر اساس اسناد و مدارک موجود، روابط سیاسى ایران و امریکا رسما از سال 1262 ش . /1883م . شکل گرفت و سیاست اعلام شده امریکا مبنى بر عدم مداخله در امور داخلى کشورها تا مدتى پى‏گیرى مى‏شد . امریکایى‏ها درست زمانى که ایران منطقه قابت‏شدید دولتهاى روس و انگلیس بود، سعى کردند با اعمال این سیاست، اعتماد دولت و ملت ایران را به خود جلب کنند . این اعتمادسازى به طور چشمگیرى در جریان جنگ جهانى دوم بروز داشت .
در ماجراى اشغال ایران به دست ارتش روس، امریکایى‏ها تلاشى جدى در عرصه‏هاى بین‏المللى در حمایت از ایران و اخراج سربازان روسى از این کشور به عمل آوردند و این سیاستها و حمایتها به جلب اعتماد ملت و دولت ایران بیش از پیش کمک کرد . البته حمایت و جانبدارى امریکا از ایران نه از سر خیرخواهى و مهرورزى، بلکه به لحاظ اهمیتى بود که امریکایى‏ها براى این منطقه حساس، که منبع و ذخیره عظیم انرژى است، قائل بودند . (2)
دولت امریکا پس از جلب اعتماد، بتدریج‏سیاست‏خود را - حدودا از سال 1320 به بعد - تغییر داد و در پوشش روابط دوستانه با دولت ایران، به دخالت مستقیم در تمامى امور داخلى کشور ما روى آورد و به شکل یک مستعمره با آن برخورد کرد و ستمهاى بى‏شمارى در حق ملت ایران مرتکب شد . شرح همه شرارتها و اقدامات نفرت‏انگیز دولت امریکا طولانى است و در این مجال محدود نمى‏گنجد; از این رو، فقط به شرح مختصر برخى از مهمترین آنها مى‏پردازیم و جویندگان محترم را به کتابهایى که به طور مستقل در این زمینه نگاشته شده است، ارجاع مى‏دهیم (3) :

پاره‏اى از اقدامات آمریکا علیه ایران

1 - کودتاى 28 مرداد 1332

دکتر مصدق در اردیبهشت ماه 1330 (مه 1951 م). با پشتیبانى و حمایت قاطع آیت الله کاشانى به نخست‏وزیرى رسید . او پس از احراز نخست وزیرى، سیاست «ملى کردن صنعت نفت‏» را با جدیت تمام دنبال کرد و سرانجام، در 29 اسفند 1330 موفق به تحقق آن شد . در جریان ملى شدن صنعت نفت، دست انگلیسى‏ها به طور خاص که از مدتها مشغول غارت منابع نفتى ایران بودند، کوتاه شد . آنان که ادامه این روند را براى منافع خود بسیار زیانبار مى‏دانستند، به فکر توطئه‏اى براى ساقط کردن دولت دکتر مصدق مى‏افتند .
بنابر اعتراف امریکایى‏ها، که در اسناد منتشر شده توسط سازمان سیا (CIA) و وزارت خارجه امریکا در سال 1379 منعکس شده است، نمایندگان دستگاه امنیتى انگلیس، موضوع براندازى دولت مصدق و جایگزین کردن یک حکومت کاملا وابسته را به نمایندگان سیا پیشنهاد کردند که با پاسخ مثبت امریکایى‏ها در فروردین 1332/مارس 1952 مواجه شدند .
تحلیل‏گران مسائل سیاسى دو عامل عمده را علت این رویکرد و تغییر سیاست امریکا در حمایت از جبهه ملى مى‏دانند: خست‏یاس دولت امریکا از فریفتن یا به سازش رسیدن با آیة‏الله کاشانى; رهبرى اصیل اسلامى و مردمى نهضت و دیگرى توافق با انگلیس در یک کنسرسیوم که به موجب آن، قرار شد چهل درصد از منابع نفتى و سایر سرمایه‏هاى ملى ایران به امریکا و چهل درصد آن نیز به انگلیس تخصیص یابد . (4)
طرح کودتاى 28 مرداد پس از مطالعات فراوان و بازنگریهاى مکرر توسط طراحان انگلیسى و امریکایى، در قالب طرح تى‏پى آژاکس ( (T.P Ajaax در تاریخ 21 تیر ماه توسط رئیس سازمان سیا، وزیر خارجه امریکا و رئیس جمهور امریکا (آیزنهاور) به امضاى نهایى رسید و با اختصاص بودجه‏اى هنگفت، سرانجام پس از فراهم شدن مقدمات امر، در 28 مرداد 1332 کودتا با موفقیت انجام پذیرفت . (5)
در نتیجه این کودتا، دکتر مصدق از نخست‏وزیرى برکنار شد و حکومت مردمى وى سقوط کرد . شاه، که از بیم اعتراضات و شورشهاى مردمى، از قبل به ایتالیا گریخته بود، پس از کودتا مجددا به ایران بازگشت و به این صورت، سلطه همه جانبه امریکا بر این کشور آغاز شد . امریکایى‏ها تا این اواخر، دخالت مستقیم خود در کودتاى 28 مرداد 1332 را کتمان مى‏کردند (هر چند بر اساس اسناد و مدارک فراوان، دخالت آنها براى ملت ما محرز بود)، تا این که مادلین آلبرایت، وزیر خارجه دولت‏بیل کلینتون، براى نخستین بار در یکى از سخنرانیهاى رسمى خود، در 27 اسفند 1378 بدون هیچ گونه عذرخواهى از ملت ایران، از نقش مستقیم و محورى ایالات متحده امریکا در کودتاى 28 مرداد به صراحت پرده برداشت و گفت:
«در سال 1332 ایالات متحده امریکا نقش مهمى در هماهنگى براى سرنگون کردن رژیم مردمى نخست وزیر محمد مصدق ایفا کرد و دولت آیزنهاور بر این باور بود که این عمل به خاطر دلایلى استراتژیک، قابل توجیه است .»
پس از این اعتراف مهم، دولت امریکا در خرداد 1379 اسنادى را که در آن از نقش مهم دولت امریکا در کودتاى 28 مرداد سخن به میان آمده است، منتشر ساخت .

2 - حمایت و تحکیم پایه‏هاى حکومت استبدادى شاه

حمایت دولت امریکا از شاه پس از 28 مراد 1332 وارد مرحله جدیدى شد و امریکایى‏ها با تمام توان، از شاه حمایت کردند . حمایت مالى امریکا پس از کودتا به طرز شگفت‏انگیزى افزایش یافت . دقیقا 12 روز پس از کودتاى 28 مرداد، شاه از امریکا درخواست وام کرد و امریکا نیز با پرداخت‏یک وام 45 میلیون دلارى به ایران موافقت نمود .
در سال 1330 کمک مالى امریکا به ایران بالغ بر 3/1 میلیون دلار بود، اما این رقم در سال پس از کودتا به 70 میلیون دلار یعنى 60 برابر رقم قبلى رسید و سه سال بعد به 250 میلیون دلار افزایش یافت . (6)
رژیم شاه هر چه پیش مى‏رفت، وابسته‏تر مى‏شد و نفوذ امریکا روزبه‏روز در دستگاه حاکمیت ایران افزونتر مى‏گشت . امریکایى‏ها، که ایران را «جزیره ثبات‏» خود مى‏دانستند، تا آخرین روزهاى حیات سیاسى شاه، دست از حمایت وى برنداشتند . آنها حتى پس از اوج‏گیرى انقلاب اسلامى ایران به رهبرى امام خمینى‏قدس سره، در حالى که ملت ایران از جنایات بى حد و حصر رژیم شاه به تنگ آمده بود و یکپارچه و یکصدا نابودى شاه را فریاد مى‏کرد، تلاش کردند به هر شکل ممکن، رژیم شاه را پابرجا دارند .
کارتر، یک سال قبل از پیروزى انقلاب اسلامى (دى ماه 1356) با نادیده گرفتن واقعیتهاى جامعه ایرانى، در جریان یک سفر به ایران، این کشور را «جزیره ثبات‏» در یکى از آشوبزده‏ترین نقاط جهان توصیف کرد و علاقه خود را نسبت‏به رژیم دیکتاتورى شاه چنین بیان نمود:
«هیچ کشور دیگرى در جهان براى برنامه‏ریزى مشترک، از ایران به امریکا و ما نزدیک نیست . هیچ کشور دیگرى براى بررسى مشکلات منطقه‏اى، که مورد علاقه هر دو طرف ما نیز هست، ارتباط نزدیکترى از ایران با ما ندارد و هیچ رهبر دیگرى نزد من احترامى عمیقتر و رابطه‏اى دوستانه‏تر از شاه ندارد .» (7)
کارتر، که همواره در سخنرانیهاى خود، بر رعایت‏حقوق بشر و فضاى باز سیاسى تاکید داشت، در برابر جنایات شاه سکوت اختیار مى‏کرد . در جریان حادثه 17 شهریور 1357 که هزاران زن و مرد مسلمان به دست مزدوران شاه به شهادت رسیدند، دولت امریکا نه تنها سکوت پیشه کرد، بلکه کارتر یک شب پس از فاجعه خونین 17 شهریور، طى تماس تلفنى با شاه، در حالى که از عواقب رفتار خشونت‏بارش در این روز و اوجگیرى مخالفتها بشدت نگران و مضطرب بود، حمایت کامل خود را از حکومت وى اعلام کرد و در تماسى دیگر، ضمن توصیه به خویشتندارى بیشتر، به شاه قول داد که طى اعلامیه‏اى به طور جدى از او حمایت‏خواهد کرد . (8)

3 - تحمیل قانون کاپیتولاسیون و تحقیر ملت‏بزرگ ایران

یکى از اقدامات تحقیرآمیز دولت ایالات متحده امریکا علیه ملت ایران، فشار بر حکومت وابسته شاه براى تصویب لایحه اعطاى مصونیت قضایى به اتباع امریکایى، در مجلس شوراى ملى ایران بود .
به موجب این لایحه، که «کاپیتولاسیون‏» نام داشت، دستگاه قضایى ایران حق نداشت هیچ‏یک از مستشاران، نظامیان، کارمندان و کارکنان امریکایى و نیز خانواده‏ها و وابستگانشان را (که در زمان تصویب قانون بالغ بر چهل هزار نفر مى‏شدند)، تحت پیگرد قانونى قرار دهد . این لایحه در ایران زمانى به تصویب رسید که حتى کشورهاى عقب‏مانده افریقایى و کشورهاى نیمه مستعمره به آن تن نمى‏دادند . (9)
لایحه مذکور ابتدا با فشار دولت امریکا در دوران کابینه اسدالله علم و سپس در مجلس شوراى ملى در 13 مهر ماه 1342 به تصویب رسید و مجلس سنا نیز بر آن صحه گذاشت . در زمان نخست‏وزیرى حسن‏على منصور، در بیست و یکم مهرماه 1343 مجددا این لایحه به مجلس شوراى ملى برده شد و به تصویب نمایندگان مجلس شوراى ملى رسید . (10)
زشتى کاپیتولاسیون به حدى بود که در سالهاى 1342 و 1343 دولت امریکا و ایران اصرار داشتند که این قانون علنى نشود و تا پیش از سخنرانى امام خمینى رحمه الله در چهارم آبان 1343 نیز کسى از آن اطلاع نداشت .
امام خمینى‏قدس سره پس از اطلاع از اصل مصوبه و مفاد آن، چندى بعد در تاریخ چهارم آبان 1343 طى یک سخنرانى مهم و تاریخى به افشاى آن پرداخت و شاه را به دلیل تن دادن به این قانون ذلت‏بار سخت مورد سرزنش و نکوهش قرار داد .
حضرت امام‏قدس سره در آن سخنرانى که منجر به دستگیرى و سپس تبعید آن حضرت به کشور ترکیه شد، تحمیل کاپیتولاسیون بر ملت مظلوم ایران را بزرگترین جنایت امریکا در حق ملت ایران برشمرد و در بخشى از این سخنرانى افشاگرانه، خطاب به ملت ایران فرمود:
«[مجلس] با کمال وقاحت این طرح را از تصویب گذراند . دولت‏با کمال وقاحت از این امر ننگین طرفدارى کرد . ملت ایران را از سگهاى امریکایى پست‏تر کردند! اگر کسى یک سگ امریکایى را با اتومبیل زیر بگیرد، او را بازخواست مى‏کنند، ولى چنانچه یک آشپز امریکایى شاه ایران را زیر بگیرد، بزرگترین مقام را زیر بگیرد، کسى حق تعرض ندارد . چرا؟ براى این که مى‏خواستند وام بگیرند، امریکا خواست این کار انجام شود . بعد از چند روز، یک وام دویست میلیون دلارى از امریکا تقاضا کردند; در ظرف 5 سال، به منظور هزینه‏هاى نظامى به دولت ایران وام بدهند و در ظرف ده سال سیصد میلیون دلار پس بگیرند . مع ذلک، ایران براى این دلارها خودش را فروخت، استقلال را فروخت، ما را جزو دول مستعمره حساب کرد، ملت مسلمان ایران را در دنیا از وحشیها عقب مانده‏تر معرفى نمود .» (11)

4 - حمله نظامى به طبس

پس از ماجراى تسخیر لانه جاسوسى در تهران توسط دانشجویان و در پى آن به اسارت درآمدن تعدادى از کارکنان و کارمندان سفارت، که حیثیت جهانى امریکا را به شدت خدشه‏دار و ابهت این ابرقدرت را در هم شکست، امریکایى‏ها براى حل بحران گروگانگیرى از طریق سیاسى، از هر درى که وارد شدند، ناکام بازگشتند . پیش شرط امام خمینى‏قدس سره براى مذاکره، تحویل شاه معدوم به ایران بود و امریکایى‏ها به جاى تمکین در برابر خواست ملت‏بزرگ ایران، در فاز نظامى قدم نهادند .
برژینسکى در کتاب توطئه در ایران مى‏نویسد:
«طرح عملیات نجات را من ابتدا به عنوان آخرین چاره یا یک اقدام اضطرارى در صورت به خطر افتادن جان گروگانها تعقیب مى‏کردم و به مؤثر بودن عملیات نظامى، نظیر محاصره دریایى ایران، تصرف جزیره خارک و حملات هوایى به هدفهایى در داخل خاک ایران، بیشتر اعتقاد داشتم .» (12)
امریکایى‏ها پس از بررسیهاى فراوان و با اتکا به عناصر ضد انقلاب و وابسته به رژیم منحوس محمدرضا شاه، که همچنان در داخل کشور به توطئه اشتغال داشتند، در حمله نظامى به ایران مصمم شدند و سرانجام، پس از حصول اطمینان از موفقیت در عملیات نظامى، در پنجم اردیبهشت ماه 1359 شبانه تعدادى از نیروهاى آموزش دیده و ویژه خود را توسط پنج فروند بالگرد و هواپیماى پیشرفته امریکایى در یکى از فرودگاه‏هاى دور افتاده و متروکه، واقع در صحراى طبس پیاده کردند تا از آنجا بر اساس برنامه‏ریزى قبلى و یک زمان‏بندى دقیق، عملیات نظامى خود را شروع کنند اما در نهایت اعجاب و ناباورى، به امر خداوند، هواپیماها و بالگردهاى پیشرفته امریکایى در دام طوفانى سهمگین از شنهاى طبس گرفتار شدند و بشدت به هم برخورد کردند و ناگهان با انفجارهاى مهیب، طبس به جهنمى هولناک و گورستانى وحشت‏انگیز براى امریکایى‏ها تبدیل شد و عملیات نظامى امریکا به طور مفتضحانه‏اى به شکست انجامید .

5 - کودتاى نوژه

از جمله اقدامات براندازانه امریکا پس از شکست‏حمله نظامى به طبس، طرح‏ریزى کودتاى «نوژه‏» در هجدهم تیرماه 1359 بود که قبل از هر اقدامى با شکست مواجه شد . دولت امریکا براى طرح‏ریزى و اجراى این کودتا، هزینه‏هاى سنگینى در نظر گرفته بود . کودتاى نوژه توسط یک ستاد از پاریس به رهبرى شاهپور بختیار هدایت مى‏شد . این ستاد داراى شاخه‏هاى متعدد سیاسى، نظامى و مالى - لجستیکى بود .
شاخه سیاسى ستاد تحت نظارت رضا مرزبان و ابوالقاسم خادم با هدف جذب یکى از علماى وقت و برخى از طرفداران وى فعالیت مى‏کرد . شاخه نظامى آن نیز زیر نظر احسان بنى عامرى (با هدف نفوذ در ارتش، نیروى هوایى، جذب عناصر نظامى و نیروهاى سازمان اطلاعاتى ساواک) و شاخه مالى - لجستیکى با مسؤولیت منوچهر قربانى‏فر (و با هدف تامین مخارج مالى کودتا، تهیه و ارسال کمکهاى تسلیحاتى و تدارکاتى از طریق عراق و قاچاقچیان به عوامل کودتا در داخل کشور) انجام وظیفه مى‏کردند . (13)
امریکایى‏ها براى اجراى موفقیت‏آمیز این طرح، ده‏ها میلیون دلار و صدها میلیون تومان هزینه کردند . کارشناسان، این کودتا را از لحاظ تجهیزات نظامى، که قرار بود از داخل و خارج آن به کار گرفته شود، در تاریخ کودتاهاى جهان بى‏سابقه و کودتاى 28 مرداد 1332 را در مقایسه با آن یک بازى کودکانه مى‏دانند . از این رو، آژانس جاسوسى بین‏المللى امریکا به موفقیت این کودتا بى‏اندازه مطمئن بود . آنها حتى پیامى را که پس از کودتا در روز 21 تیر 1359 از طریق رسانه‏ها مى‏بایست‏خوانده شود، تهیه کرده بودند! در این پیام آمده بود:
«همقطاران عزیز، ساعت موعود فرا رسید ... کلیه واحدهاى ارتش، ژاندارمرى، شهربانى اعلام همبستگى نمودند . هرگونه قاومت‏به شدت سرکوب خواهد شد . آماده اخذ دستورات بعدى باشید . (شوراى نظامى کشور)»
کودتاگران همچنین خانه‏اى را براى استقرار کاظم شریعتمدارى در تهران در نظر گرفته بودند تا وى به عنوان یک رهبر مذهبى، در آنجا مستقر شود و کودتا را تایید کند .
اما به لطف خداوند، قبل از این که کودتا وارد فاز اجرایى خود شود، طى یک عملیات بسیار دقیق و موفقیت‏آمیز، کشف شد و تمامى عوامل آن در داخل کشور دستگیر شدند . (14)

6 - حصر اقتصادى و اقدامات تحریمى علیه نظام جمهورى اسلامى

دولت امریکا از اوائل سال 1359 اقدام به محاصره اقتصادى ایران کرد و تا کنون ادامه یافت و هر سال با جعل قوانین تحریمى بیشتر، حلقه محاصره را تنگتر نمود . امریکایى‏ها یک ماه پس از شروع حصر اقتصادى، به دستور کارتر، تمام اموال و داراییهاى ایران را، که در مؤسسات مالى و بانکهاى امریکایى نگهدارى مى‏شدند، مصادره کردند و حسابهاى بانکى ایران را به طور کامل مسدود نمودند . در تداوم این سیاست، دولت ایالات متحده امریکا با هدف تضعیف قدرت اقتصادى و مالى ایران و به زانو درآوردن نظام نوپاى اسلامى، سیاست «مهار» را در پیش گرفت . در دوران ریاست جمهورى ریگان، مجازاتهاى سنگینى براى مؤسسات و شرکتهاى امریکایى، که قصد سرمایه‏گذارى در بخشهاى نفت و گاز ایران را داشتند، در نظر گرفته شد . دولت امریکا همچنین از تصویب و پرداخت وامها توسط مؤسسات مالى جهانى به ایران جلوگیرى کرد و انتقال فناوریهاى دو منظوره پیشرفته به ایران را در سطح جهانى ممنوع ساخت .
با تصویب و اجراى طرح «داماتو» در زمان ریاست جمهورى کلینتون، تحریم اقتصادى ایران وارد مرحله نوینى شد; زیرا نه تنها شرکتها و مؤسسات امریکایى از هر گونه فعالیت مالى و اقتصادى همچون خرید نفت، انتقال اعتبارات و مبادله ارز، ورود کالا و خدمات ایرانى به امریکا و سرمایه‏گذارى در توسعه و بازسازى صنایع نفتى ایران محروم شدند، بلکه به موجب آن، شرکتهاى غیرامریکایى که بیش از چهل میلیون دلار در سال در صنایع نفتى ایران سرمایه‏گذارى کنند، مشمول تحریمهاى سنگین امریکا قرار مى‏گرفتند .
وارن کریستوفر، وزیر امور خارجه امریکا، در تاریخ 20 اردیبهشت 1373 در اجلاس ویژه امریکاییان - یهودیان که در واشنگتن برگزار شد، اعلام کرد:
«ایران به اعتقاد من، کشورى متمرد است و از این رو، باید این کشور را تحریم و در سطح جهانى منزوى کرد ... واشنگتن تلاش خواهد کرد تا متحدان اروپایى و آسیایى روابط خود با ایران را به شدت تقلیل دهند و امتیازى براى ایران قائل نشوند و از پیوستن این کشور به جامعه ملل استقبال نکنند . ایالات متحده سخت مى‏کوشد تا بر مبناى احساس ضرورتى که به انزواى ایران مى‏کند، این کشور را منزوى نماید و از نظر اقتصادى و مالى تحت فشار قرار دهد .» (15)
این بار نیز به لطف خداوند و تدبیر و درایت رهبر معظم انقلاب و تلاش متخصصان داخلى در تمامى عرصه‏هاى اقتصادى، على‏رغم تلاش وسیع امریکا، این تحریمها نتیجه عکس داد و امریکاییان را که در صدد به زانو درآوردن ایران اسلامى بودند، ناکام گذاشت . برژینسکى، معاون امنیتى رئیس جمهور وقت امریکا در یکى از سخنرانیهاى خود صریحا اعلام کرد:
«تحریمهاى امریکا علیه ایران به دستاوردهاى مهمى نرسیده است و باعث اختلاف بین امریکا و متحدان او شده است . شاید این سیاست را دیگر نتوان ادامه داد و بهتر است‏به منافع دراز مدت امریکا توجه کرد .» (16)

7 - تحریک عراق به جنگ علیه ایران

امریکایى‏ها پس از شکست‏سنگین در کودتاى «نوژه‏» ، تحرکات شدیدى را براى ترغیب صدام به جنگ با ایران آغاز کردند . برژینسکى، مشاور امنیت ملى امریکا، براى آماده سازى عراق براى شروع جنگ و اطلاع‏رسانى به این کشور، سفرهاى محرمانه متعددى به بغداد کرد که مجله ژورنال استریت، مورخ 8 فوریه 1980 یکى از این سفرهاى محرمانه را فاش ساخت . علاوه بر این، مطبوعات اروپایى نیز در همان زمان، از ملاقاتهاى متعدد برژینسکى با صدام حسین خبر دادند . (17)
صدام حسین که پس از سقوط شاه، علاقه وافرى به ژاندارمى امریکا در منطقه از خود نشان مى‏داد، براى تحقق این رؤیاى شیرین، در پى تحریکات و تحرکات سیاسى امریکایى‏ها در نهایت در سى و یکم شهریور 1359 حملات وسیع و گسترده‏اى را به ایران آغاز نمود و هشت‏سال تمام، نظام نوپاى جمهورى اسلامى را درگیر خطرناکترین و طولانى‏ترین نبرد پس از جنگ جهانى دوم کرد . هر چند امریکایى‏ها تاکنون کوشیده‏اند که نقش خود را در تحریک صدام براى حمله به ایران کتمان کنند، اما تجهیز صدام به انواع سلاحهاى جدید جنگى و کشتار جمعى و نیز حمایتهاى رسانه‏اى، سیاسى و بین‏المللى از سوى امریکا و هم‏پیمانان وى، چیزى نیست که بتوان آن را کتمان یا انکار کرد . از این رو، امریکایى‏ها خود ناچار به اعتراف آن شدند .
آلبرایت در سخنرانى مهم خود در کنفرانس شوراى همکارى امریکاییان - ایرانیان، به صراحت اعتراف کرد:
«اکنون به نظر مى‏رسد که جنبه‏هایى از سیاست امریکا در رابطه با عراق، در جریان درگیرى عراق با ایران، به طور قابل تاسفى، بویژه با در نظر گرفتن تجربیات ما با صدام حسین، کوته بینانه‏تر بوده است .»
سایروس ونس، مشاور سابق امنیت ملى کاخ سفید هم رسما اعلام کرد:
«ما در جنگ طولانى و پر خسارت ایران و عراق، علیه ایران بودیم .» (18)
هیچ بعید نیست که در آینده‏اى نزدیک، امریکایى‏ها تحت‏شرایطى، در اعترافاتى مشابه اعترافات گذشته، ناگزیر شوند به نقش مهم خود در راه‏اندازى جنگ علیه ایران اسلامى تصریح کنند; جنگى که حاصل آن تحمیل خسارتهاى سنگین جانى، مالى و معنوى بر نظام نوپاى اسلامى بود .

8 - درگیریهاى نظامى مستقیم در حمایت از رژیم صدام

دولت امریکا در شرایطى که ایران به یک برترى نظامى نسبت‏به عراق دست‏یافته بود، حتى مداخله مستقیم نظامى را نیز از نظر دور نداشت . حمایت امریکا از عراق در جنگ، علاوه بر تجهیز تسلیحاتى عراق، به حضور نظامى در خلیج فارس و سپس درگیرى نظامى منجر شد . در تاریخ 30 شهریور 1366 هنگامى که مقام معظم رهبرى، حضرت آیة‏الله خامنه‏اى، به عنوان رئیس جمهور وقت‏براى شرکت در چهل و دومین اجلاس مجمع عمومى سازمان ملل متحد و براى ایراد یک سخنرانى عازم نیویورک بود، امریکایى‏ها براى تحت الشعاع قرار دادن تلاش‏هاى سیاسى جمهورى اسلامى ایران در عرصه بین‏المللى و در آستانه ایراد سخنرانى ایشان، کشتى تدارکاتى هشتصد تنى «ایران اجر» را توسط دو فروند بالگرد نظامى، که از عرشه کشتى «فریگت جارت‏» پرواز کرده بودند، مورد حمله قرار دادند . در جریان این حمله، از مجموع 31 سرنشین کشتى، 3 تن شهید، 2 تن مفقود و 26 تن دیگر که تعدادى از آنها زخمى بودند به اسارت نیروهاى امریکایى درآمدند و کشتى نیز پس از مدتى در آبهاى خلیج فارس غرق شد . (19)
دو هفته بعد (16 مهر 1366) نیز بالگردهاى امریکایى در تهاجمى دیگر، قایقهاى گشتى سپاه پاسداران را که در آبهاى خلیج‏فارس مشغول گشت‏زنى بودند، مورد حمله قرار دادند . (20) همچنین تهاجم وحشیانه ناوهاى امریکایى به ناوچه «سهند» و حمله نظامى امریکا به سکوهاى نفتى ایران از دیگر اقدامات مستقیم نظامى امریکا در طول جنگ تحمیلى بود . (21)

9 - انهدام هواپیماى مسافربرى جمهورى اسلامى ایران

یکى از اقدامات وحشیانه امریکا در اواخر جنگ تحمیلى، که از عمق خصومت امریکایى‏ها نسبت‏به نظام جمهورى اسلامى حکایت مى‏کند، حمله ناو امریکایى به هواپیماى مسافربرى جمهورى اسلامى ایران در تاریخ 12 تیر ماه 1367/3 ژوئیه 1988 است . این هواپیماى مسافربرى، که از نوع ایرباس و متعلق به شرکت هواپیمایى جمهورى اسلامى ایران (ایران ایر) بود، در یک پرواز معمولى از بندر عباس به مقصد دبى در حالى که هنوز سقف ارتفاع پرواز مورد نظر را به دست نیاورده بود، در حرکت‏بود که ناگهان بر فراز آبهاى ایران و در حوالى جزیره «هنگام‏» ، هدف دو فروند موشک قرار گرفت و منهدم شد . در جریان این حمله غیر انسانى، تمامى 290 نفر مسافر و خدمه هواپیما، که 118 نفر از آنها را فقط زن و کودک تشکیل مى‏دادند، به شهادت رسیدند . این موشکها از یک ناو امریکایى مستقر در خلیج فارس، موسوم به «وینسنس‏» که خود نیز به آبهاى سرزمین ایران تجاوز کرده بود، شلیک شدند . (22)
سران کاخ سفید نه تنها بابت این جنایت از ملت ایران عذرخواهى نکردند، بلکه در اقدامى بهت‏انگیز به فرمانده ناو «وینسنس‏» به خاطر ارتکاب این جنایت، مدال افتخار دادند .

10 - سازماندهى، هدایت و پشتیبانى نیروهاى ضد انقلاب

پس از پیروزى انقلاب اسلامى، دولت امریکا براى سلطه مجدد بر ایران، کوشید در کادر مدیریت کلان نظام نفوذ کند . این امر با توجه به ترکیب خاص دولت موقت، که عمدتا از طرفداران ارتباط دوستانه و نزدیک با امریکا بودند، کار دشوارى نبود . ایالات متحده از سوى دیگر، تلاش کرد تا جنبشهایى تحت عنوان «جنبشهاى تجزیه طلبانه‏» در غرب، جنوب و شمال کشور سازماندهى و علیه نظام تحریک کند . به همین دلیل، نظام جمهورى اسلامى در بخشهایى از کشور همچون کردستان، خوزستان، ترکمن صحرا، آذربایجان، سیستان و بلوچستان تا مدتها با چنین جریانهایى درگیر بود .
علاوه بر این، منافقین نیز از هنگام ورود به فاز شورشهاى مسلحانه و عملیاتهاى تروریستى بسیار وسیع از سال 1360 به بعد، حت‏حمایت‏خاص دولت امریکا قرار گرفتند و امریکا در طول 25 سال پس از پیروزى انقلاب، با تقویت و پشتیبانى مادى و معنوى گروه‏هاى تروریستى، که به ایجاد رعب و وحشت، گسترش دامنه ناامنى در کشور و حذف شخصیتهاى برجسته نظام روى آورده‏اند، سعى کرده است جمهورى اسلامى را با یک بحران امنیتى و مدیریتى مواجه سازد .
پس از ناکامى منافقین نیز امریکایى‏ها با اعطاى پناهندگى سیاسى و در اختیار نهادن امکانات رفاهى، تبلیغى و رسانه‏اى، همواره مزاحمتهایى براى نظام ایجاد کردند . کنگره امریکا رسما براى حمایت از منافقین و براندازان نظام، 20 میلیون دلار تصویب کرد و دو فرستنده پر قدرت به نام «رادیو آزادى‏» و «رادیو فردا» را تاسیس نمود و در اختیار آنها قرار داد . دروغگویى امریکا در مبارزه با تروریسم زمانى آشکارتر شد که امریکایى‏ها به این بهانه، عراق را مورد تاخت و تاز خود قرار دادند، اما در مقابل دیدگان جهانیان، پس از تسلط بر عراق، با منافقین مستقر در عراق معاهداتى علیه نظام جمهورى اسلامى برقرار کردند که یک بار دیگر، عدم صداقت آنها را در مبارزه با تروریسم در معرض قضاوت جهانیان قرار داد .

11 - فضاسازى سیاسى و تبلیغاتى علیه نظام جمهورى اسلامى

دولت امریکا، که از حمایت هشت‏ساله‏اش در طول تهاجم عراق و درگیریهاى مستقیم با نیروهاى ایران و دیگر اقدامات تخریبى طرفى نبسته بود، پس از قبول قطع‏نامه، به جنگ روانى علیه ایران روى آورد و به فضاسازى سیاسى و بمباران تبلیغاتى شدید علیه ایران پرداخت .
از آن سال به بعد دولت امریکا با طرح مستمر ادعاهایى بى‏اساس و واهى، همچون «نقض حقوق بشر» در ایران، «حمایت ایران از تروریسم و گروه‏هاى تروریستى در جهان‏» ، «تلاش ایران براى دستیابى به سلاحهاى کشتار جمعى‏» (سلاحهاى هسته‏اى، شیمیایى و میکروبى) و «اختلال در روند صلح خاورمیانه‏» ، کوشید تا هم نظام مقدس جمهورى اسلامى را از لحاظ سیاسى منزوى سازد و هم مانع پیشرفت ایران در زمینه تکنولوژى هسته‏اى و فناوریهاى نوین در زمینه‏هاى فضایى، موشکى و دفاعى شود . از این رو، با قرارداد تکمیل نیروگاه اتمى بوشهر توسط روسیه شدیدا مخالفت کرد و تحریم فناوریهاى هسته‏اى و موشکى ایران را در کنگره امریکا در خرداد 1377 به تصویب رساند و با تحمیل راى خود در اجلاس سران هفت کشور صنعتى اروپا، ایران را از برخوردارى فناورى دو منظوره (23) محروم ساخت، هر چند در خلال این مدت، دانشمندان و مغزهاى مبتکر و خلاق ایرانى در سایه توکل به خدا، اعتماد به نفس و تلاش نستوهانه خود، به تکنولوژى حساس و ارزشمند هسته‏اى دست‏یافتند .
موفقیت ایران در دستیابى به فناورى هسته‏اى موجب شد تا امریکایى‏ها بار دیگر یک جنجال بى‏سابقه و جنگ روانى شدید علیه ایران را در آستانه سفر هیات تحقیق آژانس بین‏المللى اتمى به ایران به راه بیندازند که البته بى‏ارتباط با رسوایى و ناکامى امریکا و انگلیس از کشف سلاحهاى کشتار جمعى در عراق نبود . این موضوع، که مهمترین دستاویز و بهانه امریکا و انگلیس در تهاجم به عراق بود، اکنون به یک عامل بحران‏زا و اهرم فشار براى دولت امریکا و انگلیس تبدیل شده است و امریکا براى برون‏رفت از این بحران بزرگ، تلاش مى‏کند تا با تشدید جنگ روانى علیه ایران، توجه افکار عمومى جهان و مردم امریکا را از داخل به سوى ایران معطوف سازد . آخرین شرارت امریکاییان در این راستا فشار بر شوراى حکام آژانس انرژى اتمى براى صدور قطعنامه علیه ایران بود که در پى این فشارها امریکایى‏ها موفق شدند على‏رغم اعلان رضایت «البرادعى‏» دبیر کل آژانس انرژى اتمى در جریان دیدار اخیرش از تاسیسات هسته‏اى ایران، در اقدامى کاملا سیاسى و غیرمتعارف بدون اخذ راى، قطعنامه شدیداللحنى را علیه ایران به تصویب برسانند .
ادعاهاى بى‏اساس دیگر، مانند دخالت ایران در انفجارهاى «ظهران‏» عربستان در آبان 1374، طراحى انفجار مرکز تجارت جهانى در نیویورک، انفجار هواپیما بر فراز «لاکربى‏» ، پناه دادن به اعضاى شبکه تروریستى القاعده، کارشکنى در امور افغانستان و در نهایت، نفوذ نگران کننده و تهدیدآمیز ایران در عراق از دیگر محورهاى جنگ تبلیغاتى امریکا علیه ایران هستند که على‏رغم طرح مکرر آنها، تاکنون هیچ مدرک و سند متقن و قابل قبولى براى اثبات دعاوى خود اقامه نکرده است .

مواردى دیگر از شرارتها و اقدامات خصمانه امریکا

12 - توقیف اموال، دارایى‏ها و تجهیزات پیشرفته نظامى که قبل از انقلاب خریدارى شده و در زمان جنگ به شدت مورد نیاز جمهورى اسلامى ایران بودند;
13 - مخالفت و ممانعت از عبور خطوط لوله نفت و گاز آسیاى میانه از خاک ایران;
14 - اعمال فشار بر ترکیه براى لغو قرارداد 20 میلیارد دلارى خرید گاز از ایران;
15 - تحریک همسایگان، بخصوص امارات متحده عربى، براى طرح ادعاهاى ارضى در خصوص جزایر سه گانه ایرانى در خلیج فارس;
16 - بازسازى طرح فروپاشى شوروى براى فروپاشى نظام جمهورى اسلامى;
17 - مسلط کردن طالبان بر افغانستان براى مخدوش جلوه دادن چهره اسلام و ایجاد مزاحمت‏براى ایران;
18 - تحریک آشوبگران و حمایت علنى و رسمى از شورشهاى خیابانى 18 تیر 1378 و خرداد 1382 .

پى نوشت ها:

1) مدرس حوزه، کارشناس ارشد فلسفه، محقق و نویسنده .
2) در سایت اینترنتى سازمان جاسوسى امریکا (CIA) ، به صراحت از ایران به عنوان یک منطقه استراتژیک نام برده شده است:
[strategic location on the persian Gulf and strait of Hormuz, which are vital maritime pathways for crude oil transport.]
منطقه استراتژیک خلیج فارس و تنگه هرمز که گذر راه حیاتى دریایى براى حمل نفت‏خام است .
3) ر . ک .: کامران غضنفرى، امریکا و براندازى جمهورى اسلامى ایران; حسن واعظى، ایران و امریکا (بررسى سیاستهاى امریکا در ایران) .
4) شهریار زرشناس، اشاراتى درباره لیبرالیسم در ایران .
5) براى آگاهى بیشتر از مشروح ماجراى کودتا بر اساس اسناد سازمان سیا و وزارت خارجه امریکا ر . ک .: حسن واعظى، پیشین، ص 57; اسرار کودتاى 28 مرداد شرح عملیات آژاکس پى . ام . وود هاوس، ترجمه نظام دربندى; حسین فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوى .
6) حسن واعظى، پیشین، صص 65 - 64 .
7) همان، ص 77 .
8) مایکل لدین و ویلیان لوئیس، کارتر و سقوط شاه، ترجمه ناصر ایرانى، ص 39 .
9) سید جلال الدین مدنى، تاریخ سیاسى معاصر ایران، دفتر انتشارات اسلامى، ج 2، ص 95 .
10) عباسعلى عمید زنجانى، انقلاب اسلامى و ریشه‏هاى آن، نشر کتاب سیاسى، ص 466 .
11) صحیفه امام، مؤسسه تنظیم ونشر آثار امام خمینى رحمه الله، 1371، ج 1، ص 415 .
12) توطئه در ایران، ترجمه محمود مشرقى، انتشارات هفته، 1362، ص 188 .
13) موسسه مطالعات و پژوهشهاى سیاسى، کودتاى نوژه، چاپ دوم، 1368، بخش دوم (تدارک کودتا - برنامه و سازمان کودتا) از ص 101 به بعد .
14) همان، صص 39 - 32 .
15) حسن واعظى، پیشین، ص 185 .
16) رابطه؟! (بررسى موضوع رابطه ایران و امریکا از منظر تحولات بعد از دوم خرداد)، ناشر روزنامه سلام، ص 153 .
17) تایمز لندن، 17 ژوئن 1980 به نقل از حسن واعظى، پیشین، ص 100 .
18) رابطه؟! (بررسى موضوع رابطه ایران و امریکا از منظر تحولات بعد از دوم خرداد)، ناشر روزنامه سلام، ص 151 .
19) مرکز مطالعات وتحقیقات جنگ، روز شمار جنگ ایران و عراق، اسکورت نفتکش‏ها (دخالت مستقیم امریکا در جنگ)، ج 50، صص 715 - 714 .
20) همان، (مقدمه) ص 10 .
21) عباس هدایت‏خمینى، شوراى امنیت و جنگ تحمیلى، دفتر مطالعات سیاسى و بین‏المللى، 1370، ص 22 .
22) همان، ص 223 .
23) فناورى دو منظوره‏» به فناوریهایى اطلاق مى‏شود که هم مى‏توان از آنها استفاده صلح‏آمیز کرد و هم مى‏توان آنها را در جهت اقدامات تخریبى و جنگ‏طلبانه به کار گرفت; مانند فناورى هسته‏اى و فناوریهاى مربوط به علم شیمى یا هوا - فضا .

منبع: درگاه پاسخگویی به مسایل دینی
شنبه 9/9/1392 - 19:18
آموزش و تحقيقات
آیا امام قائل به قطع رابطه با آمریکا بود؟

 





 
سعید احمدی؛ پیروزی انقلاب اسلامی ایران در 22 بهمن 1357، پیش از آنکه برای ملت ایران پیام پیروزی را به همراه داشته باشد، از بازخوانی شریعتی خبر داد که تقابل آن با اندیشه‌ی مارکسیسم و لیبرالیسم کاملاً مشهود بود. اگرچه نخستین انقلاب قرن بیستم با دین‌ستیزی کامل در شوروی به پیروزی رسید، اما چشمان نظاره‌گر جهانی آخرین انقلاب بزرگ قرن بیستم را «انقلابی به نام خدا» یافت.
موقعیت جغرافیایی و ژئوپلیتیک ایران از یک سو و جهان‌بینی نوین حاصل از انقلاب اسلامی، از سوی دیگر، موجب گردید که انقلاب ایران و رابطه با آن از ابتدا مورد توجه قدرت‌های بزرگ آن زمان قرار گیرد و به سرعت نسبت به آن واکنش نشان دهند؛ اما در این میان، مسئله‌ای که از روزهای نخستین پیروزی انقلاب اسلامی مورد توجه جهانیان قرار گرفت، رابطه‌ی میان جمهوری اسلامی و ایالات متحده بود.
بررسی اندیشه‌ی امام خمینی (رحمت الله علیه) در خصوص رابطه با آمریکا نیز از این منظر اهمیت می‌یابد که این تخاصم تا چه زمانی ادامه خواهد داشت و همچنین مذاکره با آمریکا، در شرایط فعلی و با توجه اظهارت مقامات سیاسی، تابع چه متغیرهایی است.
به همین منظور، نگاه امام خمینی (رحمت الله علیه) به رابطه با آمریکا در سه مقطع زمانی مورد بررسی قرار می‌گیرد که عبارت‌اند از:
1. پیش از پیروزی انقلاب اسلامی
2. از پیروزی انقلاب اسلامی تا 13 آبان 1358
3. از تسخیر لانه‌ی جاسوسی تا رحلت امام خمینی (رحمت الله علیه)
نگاه امام خمینی (رحمت الله علیه) به رابطه با آمریکا پیش از پیروزی انقلاب اسلامی
در این دوره از مبارزات سیاسی امام خمینی (رحمت الله علیه)، عمده‌ی توجهات و راهبردهای ایشان در مسیر سرنگونی رژیم پهلوی معطوف گردید و بحث رابطه با آمریکا در کلام ایشان صریحاً یافت نمی‌شد، اما ایشان در طول دوران مبارزه‌ی خود و تا قبل از سال 57 دیدگاه منفی خود را نسبت به ایالات متحده بارها و بارها ابراز کردند و همواره از این کشور ‌ـ‌در کنار سایر کشورهای استعمارگر‌ـ به عنوان عامل اصلی تیره‌بختی مردم ایران یاد کردند.
ایشان در 4 آبان 1343، در شهر قم، طی سخنانی اعلام می‌کنند: «رئیس‌جمهور آمریکا بداند ‌ـ‌بداند این معنا را‌ـ که منفورترین افراد دنیاست پیش ملت ما. امروز منفورترین افراد بشر است پیش ملت ما. یک همچو ظلمى به دولت اسلامى کرده است، امروز قرآن با او خصم است، ملت ایران با او خصم است. دولت آمریکا بداند این مطلب را ضایعش کردند در ایران، خراب کردند او را در ایران.»[1]
همچنان که به روزهای پیروزی انقلاب اسلامی نزدیک‌تر می‌شویم، این دیدگاه امام همچنان ادامه دارد و ایشان در جمع دانشجویان و ایرانیان مقیم خارج (در 3 آذر 1357‏) می‌گویند: «...او [آمریکا] خارج نشسته مى‏گوید که ما دخالت نمى‏کنیم در مملکت! دخالت نکردن به این معنا که مستقیماً شما بفرستید یک نظامى را بدون اینکه [بهانه‏اى‏] باشد و با توپ و تفنگ بفرستید ایران را بگیرند، خوب این حالا نیست؛ اما مستشارها را به عنوان اینکه این‌ها خدمتگزار به ملت هستند، این‌ها مى‏خواهند تربیت کنند مثلاً ارتش را، مى‏خواهند چه بکنند فرستادید، از آن طرف هم در تمام شئون این مملکت شما دخالت دارید و تصرف دارید.»
بنا بر این اظهارات، دیدگاه ایشان طی مقطع تاریخی مورد بحث، کاملاً منفی بوده است و ایشان طی این دوره سعی داشتند تا در مورد نقش آمریکا در امور داخلی ایران افشاگری نمایند.

22 بهمن 57؛ آغاز رویارویی ایران و آمریکا

اگر تا پیش از این تاریخ حضرت امام (رحمت الله علیه) در نقش یک اصلاح‌گر اجتماعی و سیاسی خطاب به ابرقدرت‌های وقت سخن می‌گفتند، اما از هنگامه‌ی پیروزی انقلاب اسلامی بدین سو، بحث کیفیت رابطه‌ی میان حکومت جدید در ایران با کشورهای بیگانه و به خصوص آمریکا و شوروی در محافل داخلی و خارجی به شدت مورد توجه قرار گرفت.
به دیگر بیان، حکومتی در ایران در حال ایجاد پایه‌های سیاسی و اجتماعی خود بود که از یک سو مهم‌ترین ایدئولوژی‌های زمان خود ‌ـ‌لیبرالیسم و مارکسیسم‌ـ را مردود اعلام کرده بود و از سوی دیگر، رهبر این انقلاب پیش از پیروزی کامل، بارها و بارها نسبت به ابرقدرت‌های غرب و شرق اعلام برائت کرده و از نقش مخرب آن‌ها در تاریخ معاصر ایران سخن به میان آورده بود.

رابطه‌ی مسالمت‌آمیز و انسانی بر اساس حکمت و مصلحت؛ خط قرمز حکومت جدید

در تاریخ 5 اسفند 1357 آقاى ولادیمیر وینوگرادُف، سفیر کبیر اتحاد جماهیر شوروى سابق، به دیدار حضرت امام (رحمت الله علیه) می‌روند و ایشان نیز خطاب به نماینده‌ی شوروی می‌گویند:
«ما در طول پنجاه و چند سال سلطنت غیرقانونى سلسله‌ی پهلوى مصیبت‌هاى زیاد دیدیم... کشور ما از استقلال صحیح محروم بود. ملت ما از این مظالم به جان آمد و قیام کرد... و با دست خالى با رژیمى که به واسطه‌ی پشتیبانى اجانب مجهز شده بود به جِهازات مدرن، مقابله کرد و با ایمان و مشت غلبه کرد بر ابرقدرت‌ها و ما مصمم هستیم که تا آخر با کسانى که بخواهند در کشور ما مداخله‏اى بکنند مبارزه کنیم.
این دولتْ دولتِ اسلامى و تحت رهبرى رهبران اسلام است و هرگز ظلم به غیر، ولو هر چه ضعیف باشد، روا نمى‏دارد و ظلم از غیر، هر چه قوى باشد، تحمل نمى‏کند.»[2]
علاوه بر این مورد، حضرت امام در پیام 14 ماده‌ای خویش در هنگام ترک تهران به قم (در تاریخ 9 اسفند 1357)، در خصوص معیارهای نظام سیاسی جدید در ایجاد رابطه با سایر کشورها متذکر می‌شوند:
«ملت شجاع باید توجه داشته باشد که گرچه استبداد داخلى فروریخت و مردم آزادى را لمس کرده‏اند، ولى هنوز ریشه‏هاى استعمار آمریکا، شوروى، انگلستان و صهیونیسم و سایر دوَل چپاولگر از این مرز و بوم کاملاً قطع نشده است. باید همه بدون کوچک‌ترین توقف و رکودى در از بین بردن نفوذ کشورهاى اجنبى با هم متحد شویم. باید توجه داشت که شاه، این مملکت را چنان در دست اجانب قرار داده است که باید سالیان دراز با عوارضش مبارزه کرد و ما اگر بخواهیم استقلال حقیقى به دست آوریم، باید سعى کنیم تمامى اشکال نفوذ آمریکا، چه اقتصادى و چه نظامى، چه سیاسى و فرهنگى، را از بین ببریم و من امیدوارم که ملت ایران به این مهم هر چه زودتر برسد.»
بر اساس این موارد، معیار رابطه با سایر کشورها (اعم از استعمارگر و غیراستعمارگر) در نظام سیاسی جدید، رابطه بر اساس حکمت و مصلحت و قطع هر گونه رابطه‌ی استعماری و یک‌طرفه است که در این صورت، امکان چشم‌پوشی از خیانت‌های پیشین (به سبب حکومتی که در ایران مستقر بود) وجود دارد.

تسخیر لانه‌ی جاسوسی؛ فوران خشم انقلابی

بدین ترتیب در حالی که خصومت آمریکا علیه انقلاب مردم ایران ادامه داشت و در کنار انواع اقدامات علیه امنیت ملی جمهوری اسلامی، این کشور در یک دهن‌کجی آشکار، در تاریخ 30 مهرماه 1358، شاه مخلوع را به بهانه‌ی درمان به کشور خود پذیرفت و این مسئله موجب گردید که خشم جامعه‌ی ایرانی فوران کند.
اگرچه حضرت امام (رحمت الله علیه) سیاست‌های نظام اسلامی را بارها و بارها به کشورهای دیگر یادآوری نمودند، اما ایالات متحده با توجه به ویژگی‌های خاص انقلاب اسلامی از هنگامه‌ی پیروزی آن، از طرق مختلف (خرابکاری‌های امنیتی و تحریک گروه‌های سیاسی مخالف نظام اسلامی) در پی سرنگونی نظام نوپای سیاسی بودند و این مسئله موجب گردید که مردم انقلابی ایران نسبت به این کشور و سفارت آن بدبین و خشمگین شوند و واکنش نشان دهند.
در تاریخ 13 آبان 1358، حدود 400 تن از دانشجویان پیرو خط امام (بدون هماهنگی قبلی با حضرت امام) در مقابل سفارت آمریکا تجمع نمودند و پس از ساعاتی، آن را تسخیر کردند. امام‌ (رحمت الله علیه) تسخیر لانه‌ی‌ جاسوسی‌ را واکنش‌ طبیعی‌ دانشجویان‌ در مقابل‌ جنایت‌ها و توطئه‌های‌ آمریکا در ایران‌ و حمایت‌ از شاه‌، پس‌ از فرار از کشور، می‌دانستند و در نخستین اظهارات رسمی خود، در این باره فرمودند:
«توقع‌ این‌ است‌ که‌ جانی‌ دست‌ اول‌ ما را ببرند آنجا نگه‌ دارند و حمایت‌ از او بکنند و اینجا هم‌ مرکز توطئه‌ درست‌ کنند و مرکز پخش‌ چیزهایی‌ که‌ توطئه‌گری‌ است‌ درست‌ بکنند و ملت‌ ما و جوان‌های‌ ما و جوان‌های‌ دانشگاهی‌ ما و جوان‌های‌ روحانی‌ ما بنشینند تماشا کنند تا خون‌ این‌ 100 هزار نفر، تقریباً، هدر برود... اگر این‌ خرابکاری‌ها نبود، اگر آن‌ کار فاسد نبود، همه‌ی‌ ‌مردم‌ آزادند در اینجا موجود باشند، اما وقتی‌ توطئه‌ در کار است‌، وقتی‌ که ‌آن ‌طور کارهای‌ فاسد انجام‌ می‌گیرد، ناراحت‌ می‌کند جوان‌های‌ ما را. جوان‌ها توقع‌ دارند در این‌ دنیا مملکتشان‌، که‌ آن ‌قدر برایش‌ زحمت‌ کشیدند، دستشان‌ باشد. وقتی‌ می‌بینند توطئه‌ است‌ که‌ می‌خواهند که‌ دوباره‌ به‌ حال‌ سابق‌ برگردد و دوباره‌ همه‌ چیزشان‌ به‌ باد برود، نمی‌توانند بنشینند.»
بدین ترتیب موضع حضرت امام (رحمت الله علیه) در خصوص رابطه با آمریکا همچنان منفی ماند و تغییری نکرد.
مذاکرات بازرگان با برژنسکی؛ نخستین واکنش منفی حضرت امام (رحمت الله علیه)
هم‌زمان با تسخیر لانه‌ی جاسوسی، مذاکراتی بین مهدی بازرگان و برژنسکی در الجزایر (بدون اطلاع قبلی حضرت امام) صورت می‌پذیرد که امام خمینی (رحمت الله علیه) بلافاصله پس از اطلاع از این موضوع، در پیامی رسمی، هر گونه مذاکره با آمریکا و نمایندگان آن را رد می‌کنند. ایشان در 16 آبان 1358، در پیامی خطاب به شورای انقلاب، ابلاغ می‌کنند:
«از قرار اطلاع نمایندگان ویژه کارتر در راه ایران هستند و تصمیم دارند به قم آمده و با اینجانب ملاقات نمایند. لهذا لازم مى‏دانم متذکر شوم دولت آمریکا که با نگه‌دارى شاه، اعلام مخالفت آشکار با ایران نموده است و از طرفى دیگر، آن طور که گفته شده است، سفارت آمریکا در ایران محل جاسوسى دشمنان ما علیه نهضت مقدس اسلامى است، لذا ملاقات با من به هیچ وجه براى نمایندگان ویژه ممکن نیست و علاوه بر این:
1. اعضاى شوراى انقلاب اسلامى به هیچ وجه نباید با آنان ملاقات نمایند.
2. هیچ یک از مقامات مسئول حق ملاقات با آنان را ندارند.
3. اگر چنانچه آمریکا، شاه مخلوع ‌ـ‌این دشمن شماره یک ملت عزیز ما‌ـ‌ را به ایران تحویل دهد و دست از جاسوسى بر ضد نهضت ما بردارد، راه مذاکره در موضوع بعضى از روابطى که به نفع ملت است باز مى‏باشد.»[3]

پاسخ امنیتی آمریکا و پیمان الجزایر

ایالات متحده به جای پاسخ به شروط ایران از در دیگری وارد شد و طی 444 روز تسخیر با عملیات‌های ناموفقی چون کودتای نوژه و طبس و اعمال تحریم‌های اقتصادی و بلوکه کردن اموال ایران در آمریکا سعی در بازگرداندن نیروهای خود داشت.
همان طور که حضرت امام (رحمت الله علیه) در بند سوم پیام خود اعلام نمودند، در صورت بازگرداندن شاه مخلوع، راه مذاکره با آمریکا باز خواهد شد و بر همین اساس بود که در آبان 1359 بحث مذاکره با آمریکا با میانجی‌گری الجزایر عملی شد.
در پیمان الجزایر، در آبان سال 59، آمریکا مطابق ماده‌ی یک بیانیه‌ی عمومی تعهد کرد که به صورت مستقیم یا غیرمستقیم، سیاسی یا نظامی، در امور داخلی ایران مداخله نکند. این تعهد به منزله‌ی پذیرش اولین شرط از شروط چهارگانه‌ی مجلس شورای اسلامی بود.
همچنین مطابق مواد 2، 3 و 4، آمریکا متعهد شد که کلیه‌ی تحریم‌های تجاری ایران را لغو کند، اموال محمدرضا پهلوی را به ایران بازگرداند و دارایی‌های ایران را، که پس از بحران گروگان‌گیری توقیف شده بود، آزاد کند. به علاوه طبق بند «ب» بیانیه‌ی عمومی، آمریکا ملزم شد که تمام دعاوی مطرح در دادگاه‌های آمریکا را مختومه و آن‌ها را از طریق داوری بین‌المللی حل‌وفصل کند. این دعاوی ناظر به دادخواست‌های اتباع و مؤسسات آمریکایی علیه دولت ایران بود که پس از انقلاب اسلامی و به علت عدم اجرای قراردادها یا پس از بحران گروگان‌گیری، اقامه شده بود و خواهان‌های آمریکایی غرامت می‌خواستند. این تعهدات آمریکا به معنای پذیرش سایر شروط مذکور در تصمیم مجلس بود.اما ایالات متحده بدون توجه به تعهدات خود هیچ کدام را عملی نکرد و این مسئله موجب گردید که روابط فی‌مابین در حالت مقطوع باقی بماند.

نتیجه‌گیری

رابطه با آمریکا در سپهر اندیشه و عمل حضرت امام (رحمت الله علیه) در مقاطع زمانی مختلف دارای چارچوب ثابتی بوده است، یعنی ایشان همواره خواستار قطع رابطه‌ی استعماری و سلطه‌طلبانه‌ی این کشور بودند.
مهم‌تر از همه‌ی این موارد این است که حضرت امام (رحمت الله علیه) در پیام پذیرش قطعنامه‌ی 598 سازمان ملل متحد، در تبیین اصول سیاست خارجی جمهوری اسلامی، تصریح کردند: «نکته مهمی که همه باید به آن توجه کنیم و آن را اصل و اساس سیاست خود با بیگانگان قرار دهیم این است که دشمنان ما و جهان‌خواران تا کی و تا کجا ما را تحمل می‌کنند و تا چه مرزی استقلال و آزادی ما را قبول دارند. به یقین آنان مرزی جز عدول از همه‌ی هویت‌ها و ارزش‌های معنوی و الهی نمی‌شناسند. به گفته‌ی قرآن کریم، هرگز دست از مقاتله و ستیز با شما برنمی‌دارند، مگر اینکه شما را از دینتان برگردانند...»(*)

پی‌نوشت‌ها:

1. صحیفه‌ی امام، ج ‏1، ص 420.
2. همان، ج ‏6، ص 219.
3. همان، ج ‏10، ص 503.

منبع:برهان*سعید احمدی؛ پژوهشگر تاریخ معاصر/انتهای متن/



 

 

شنبه 9/9/1392 - 19:17
آموزش و تحقيقات

 

رؤیای مذاکره با آمریکا
رؤیای مذاکره با آمریکا

 






 
مقام معظم رهبری(مدظله العالی) می فرمایند:
الان ورد و ذكر عده ای مذاكره با آمریكا شده است؟! مى گویند باآمریكا مذاكره كنید تا موذیگری نكند؛ فشار وارد نیاورد؛ تهدید نكند و منافع ملى را رعایت كند. مگر كشورهایى كه امروز مورد تهدید آمریكا هستند غیر از جمهوری اسلامى با آمریكا مذاكره نمی كنند؟ مگر آنها با آمریكا رابطه ندارند؟ مذاكره و رابطه، مانع فشار آوردن و تهدید كردن و بدجنسى کردن و افزون طلبى نیست؛ مذاكره مشكلى را حل نمی كند.
دولت آمریكا صریحا با نظام اسلامى، هویت اسلامى و ایمان اسلامى مردم ما اعلام مخالفت كرده است. علتش این است كه اسلام موجب شده تا این ملت در مواضع خود مستقر و ثابت باشد و پا برجا بایستد و تسلیم آنها نشود. هدف آمریكا این است كه سیطره ی خود را كه در درون رژیم منحوس پهلوی به خصوص در سى سال آخر آن رژیم بر همه جای كشور گسترده بود، دوباره برقرار كند.
معلوم است كه ملت ایران بعد از این انقلاب عظیم، بعد از این همه فداكاری و قهرمانى و بعد از این همه شهادتها، تسلیم چنین زورگویىنخواهد شد. نخیر، مذاکره هیچ مشكلى را حل نمی كند.
مذاكره با آمریكا، البته برای دولت آمریكا مفید است. با مذاكره، او جای پایى پیدا می كند تا بتواند خواسته های خود را بیشتر تحمیل كند و توقعات خود را انبوه تر بر سر این ملت و دولت بریزد. مذاكره موجب مى شود كه دولت آمریكا بتواند همین تهدیدهایى را كه آلان از دور می كند، همین توقعات بیجا و قلدرانه ای را كه در مصاحبه ها و سخنرانیهامى گوید، پشت میز مذاكره، با حجم بیشتر و با قدرت چانه زنى بیشتر، برسر مسؤولان كشور ما بریزد. معنای مذاكره این نیست که آمریكا حاضرباشد هویت این ملت را، نظام جمهوری اسلامى را، ایمان این مردم و مواضع آنها را به رسمیت بشناسد. آنها با این اساس مخالفند؛ آنها با حضور این مردم مؤمن مخالفند؛ آنها دنبال این هستند كه همان روشهایى را كه در دوران حكومت پهلوی اعمال مى شد همان فساد، همان تسلط و همان قاهریت را دوباره در این مملكت ایجاد كنند؛ این كه با مذاكره حل نمى شود. مگر این ملت اجازه خواهد داد كه مسئوولى در این كشور از رهبری گرفته تا همه مسؤولان از مواضع اسلامى و منافع اساسى سرنوشت ساز او یك قدم عقب بنشیند؟
دشمن، سیاسى و سیاستمدار است؛ مغز طراح سیاسى دارد، فكرمی كنند كه چه كار باید بكنند. یكى از طراحیها این است كه حرف آخر را اول نزنند؛ آرام آرام و به تدریج طلبكاری ایجاد كنند و طرف مقابل را وادار به عقب نشینى كنند. بمجردی كه عقب نشینى كردید، طلبكاری دیگر شروع خواهد شد. حالا بعضیها مى گویند چیزی بدهیم، یك چیزی
بگیریم! بدهیمش درست است، بگیریمش درست نیست؛ هیچى نخواهند داد. شعارهایى را درست می كنند؛ ایران را محور شرارت گذاشته اند. فلان كارها را بكنیم تا ما را از محور شرارت بردارند! این شد حرف؟! غلط كردند، گذاشتند كه حالا بخواهند بردارند. دوباره و هر وقت لازم شد، ما را در محور شرارت مى گذارند، اگر قرار است قدرتى این امكان و توان را پیدا كند كه اخمهایش را درهم كند و بگوید من قوی هستم و مى زنم و مى برم و مى بندم؛ حواستان جمع باشد، (اگر) انسان جا بخورد، این جا خوردن، حد یقف ندارد؛ شما این سنگر را عقب مى نشینید، بعد یك مطالبه دیگری را مطرح می كنند؛ فلان دولت غیرقانونى را به رسمیت بشناسید! باز همان فشارها و تهدیدها. بمجردی كه او را (به رسمیت) شناختید، باز یك درخواست دیگر مطرح مى شود: اسم اسلام را از قانون اساسى تان بردارید! شما باید ذره ذره عقب بنشینید؛ این حد یقفى ندارد. من این موضوع را بارها به بعضى از مسؤولانى كه دچار وسوسه و واهمه هایى بودند، گفته ام كه حد یقف فشار آمریكا کجاست؟ آن را مشخص كنید، كه اگر به آن جا رسیدیم، دیگر بعد از آن هیچ فشار علیه ما نخواهد بود. من عرض بكنم حد یقف كجاست؟ آن جایى است كه شما - كه چنین حقى را نه شما دارید، نه من. از طرف ملت ایران اعلام كنید كه ما اسلام، جمهوری اسلامى و حكومت مردمى را نمى خواهیم؛ و هر كسى كه شما مصلحت مى دانید، بیاید در این مملكت حكومت کند؛ این حد یقف است؛ اول اسارت مملكت. مگر مى توانیم؟ من و شما مگر مى توانیم مملكت را به دست دشمن بدهیم؟ مگر ما چنین حقى داریم؟ این ملت ما را برای این سركار نیاوردند.1

پی نوشت ها :
 

1. بیانات مقام معظم رهبری در سفر به استان اصفهان، سال 1382
 

منبع:www.khamenei.ir

شنبه 9/9/1392 - 19:17
آموزش و تحقيقات
روز نیروی دریایی (جملات ادبی)
روز نیروی دریایی (جملات ادبی)

نویسنده:محمد کامرانی اقدام
سلام برشما که قلب‏هایتان دریای شجاعت‏ومردانگی و جان‏هایتان، کمینگاه شکار شرک است و شرارت.
سلام بر شما! که همسفران آفتابید و همراهان ماهتاب! شب‏هایتان پر از شکوه است و روزهایتان لبریز از حماسه. چشم‏هایتان دریایی خاموش است و گام‏هایتان توفانی پر خروش.
سلام بر شما! که دریا تبارید و دریانورد. ایستاده‏اید بر افق ماه مالامال از روشنی و چشم دوخته‏اید به فردای پر فروغ.
سلام بر شما! که بُرد نگاهتان، دورترین نقطه پایانِ دریاست و عمق تماشایتان بلندتر از بی‏قراری بیدهای مجنون و سروهای سر به زیر.
سلام بر شما! که کوله‏بارتان جرأت است و جسارت.
ایستاده‏اید تا مین‏های مکر را که چون غبار بر چشم دریا خلیده‏اند، بزدایید و پیش برانید. ایستاده‏اید تا غیرت، پشتِ واژه ترس پنهان نشود و ایثار در پشت چهره تملّق، رنگ نبازد.
سلام بر شما دریا دلان که در هیچ کجای حادثه، جایتان خالی نیست؛ نه از مین‏های شناور می‏هراسید و نه از آشوب توفان‏هایی که رام نگاه شمایند.
پهنه نگاه نیل‏گون خلیج فارس و گستره نامتناهی خزر، مأنوس با نگاه آبی شما است.
سلام بر شما! شمایی که خوب می‏دانم، هیچ‏گاه چشم‏هایتان شور غزل‏های بارانی را در خویش پنهان نمی‏کند. وقتی که دل به دریا می‏زنید و سوار بر تلاطم آب و خروش موج می‏شوید، وقتی که حتی یک ذره و یک قطره هم از افق دید شما جا نمی‏ماند، چگونه حماسه، مدح شما را نگوید و دلیری، زبان به ستایش شما نگشاید؟!
سلام بر شما که خونِ در جریان خویش را به دست تلاطم می‏سپارید، تا نگاه مسافران امید، سرشار از سوسوی رسیدن و لبریز از زمزمه زلال زندگی گردد. درود بر شما! که گره به گره موج را طی می‏کنید تا گرهِ پنجرهای امید را باز کنید و روشنایی را تقدیم صبح آفتابی ایران زمین کنید.
درود بر شما! که به ستارگان، مدار محبت را می‏پیمایید و آفتاب و ماه مأنوس عقربه نگاه شمایند، ودریا، این همیشه آبی، خوب می‏داند که تنها نگاهِ شما می‏توان سکونِ ستاره‏های قطبی را ذوب کند.
وقتی دست‏های بدرقه خود را تکان می‏دهید و باد، اشک‏های شما را به دورترین نقاطِ خداحافظی می‏برد، وقتی آن‏قدر خیره می‏شوید که جز سطح آب هیچ چیز جزیره چشمانتان را نمی‏پوشاند، وقتی در لحظه‏های تنگ و تاریک تنهایی، تصویر عزیزان خود را میهمانِ خلوت خویش می‏کنید؛ تنها واژه همیشه در کنار شما و تنها توجیه تنهایی شما عشق است و عشق. خوشا به حال شما که دریا همیشه عرشه نگاه‏هتان را شست‏وشو می‏دهد.
خوشا به حال شما! که دریادلانِ ساحل گریزید و شیردلان بیشه پهناور عشق و شجاعت و شهامت. خوشا به حال شما! که در چشم‏های فیروزگونتان محبت و ارادت موج می‏زند.
و سلام بر شما که معطّل هیچ تردیدی نیستید، می‏روید چونان شمشیری آبدیده و دریا را می‏شکافید و به هیچ نمی‏اندیشید، جز عقیده و ایمان.
سلام بر شما که هر صبح، پیکر مجروح سپیده را تا آسمان بدرقه می‏کنید و زمزمه‏های آسمانی را از لبانتان جاری می‏سازید و زمزمه‏هایی که آغشته به عشق است و پیراسته به محبت. نه پیش‏رویتان جاده‏ای است و نه پشت سرتان، پناهگاهی، آن‏چه پیش رو دارید دریایی‏است و آن‏چه پشت سر دارید، زندگی و چشم‏های نگران.
با این همه، احساس خویش را در می‏نوردید و پیش می‏روید؛ نه سرمای زمستان سدّ راهتان می‏شود و نه گرمای تابستان. می‏روید به تکرار توفان، تا دریا بداند که از تبار تندرید و از نژاد گردباد.

موج‏سواران

سیدعلی پورطباطبایی
آبی، رنگ آرامش است؛ رنگ آسمان و رنگ دریا.
کنار ساحل که بایستی و به افق‏های دور دریا که نگاه کنی، میان آسمان و دریا فرقی نمی‏بینی.
آبی آسمان، داخل دریا می‏شود و با آب‏های آبی‏تر دریا یکی می‏شود؛ آرام و بی‏دغدغه.
کنار خلیج فارس ایستاده‏ام و همراه بچه‏های آبادان و خرمشهر ـ که هرروزشان با دریا شروع می‏شود ـ قامت استوار مردانی را می‏نگرم که آرامش همیشگی دریا و آسمان، مدیون حضور قدرت‏مندانه ایشان است؛ مردانی که حتی امواج سرکش دریا، از شهامت آنان، آن‏گاه که سینه امواج را می‏شکافند و برای مقابله با دشمن به پیش می‏تازند، افسانه‏ها ساخته‏اند.
از این سوی «تنگه هرمز» تا «دریای عمان»، از «جزیره هنگام»، تا «تنب کوچک و تنب بزرگ» و تا هرکجا که آب‏های بی‏کران الهی، مرزهای ایران اسلامی را ساخته‏اند، شیرمردان نیروی دریایی، سوار بر دعای ملت ایران، دیوارهای آهنینی ساخته‏اند که متجاوز، به هیچ روی از آن گذر نخوهد کرد.
اکنون، تا زمانی که آب در دریای عمان و خلیج فارس جریان دارد و خورشید بر اعماق آن می‏تابد، یاد و خاطره حماسه‏های دلیرمردان نیروی دریایی زنده خواهد بود و جهانیان، دلاوری‏های اینان را از یاد نخواهد برد!
چهارشنبه 6/9/1392 - 15:58
آموزش و تحقيقات

انتقام پُردردسر
انتقام پُردردسر

نویسنده: داوود امیریان
چهل، پنجاه نفر بودیم در یک سالن بزرگ با تخت‏هاى دو طبقه. پادگان آموزشى بود و هزار مصیبت و بى‏خوابى و بدو و بخیز و گرفتارى‏هاى دیگر. صبح تا غروب مى‏دویدیم و نرمش مى‏کردیم و در کلاس‏هاى آموزش نظامى شرکت مى‏کردیم و شب که مى‏خواستیم کپه مرگمان را زمین بگذاریم، فرمانده ویرش مى‏گرفت و از خواب با شلیک و بگیر و ببند بلندمان مى‏کرد و دوباره مى‏دویدیم و سینه‏خیز مى‏رفتیم و روز از نو روزى از نو!
از چند شب قبل، سر پُست‏هاى نگهبانى ماجراهاى عجیب و غریبى اتفاق مى‏افتاد. چند نفر از بچه‏ها موقع نگهبانى توسط مسئولین گروهان‏هاى دیگر غافلگیر شده، خلع سلاح مى‏شدند و کتک مفصلى نوش‏جان مى‏کردند! از همه بیشتر اسم «شیخ موسى» به میان آمد. ما هم که دل خونى از او داشتیم، جملگى تصمیم گرفتیم حق‏اش را کف دستش بگذاریم. از همه بیشتر سعید بود که با آن قد دراز و بى‏نورش کاسه داغ‏تر از آش شده بود و اُلدُرم بُلدُرم مى‏کرد و خط و نشان مى‏کشید. ما هم گوش به فرمان او شدیم. قرار شد آن شب سعید از پُست اول تا آخر بیدار بماند و فرماندهى عملیات کماندویى! را به عهده بگیرد. از بخت بد، آن شب من پُست دوم بودم. به همراه حسن، اما هیچى نشده نقى شروع کرد به ور زدن و دل ما را خالى کردن:
- بدبخت مى‏شوید! مثل روز واسم روشنه که درست و حسابى کتک مى‏خورید و سکه یک پول مى‏شوید. خلاصه بگویم که بدبخت مى‏شوید!
سعید با صداى تو دماغى‏اش گفت: هر کس مى‏ترسد نیاید جلو. این دعوا مرد مى‏خواهد، نه نامرد!
ما هم حسابى شیر شدیم و نقى بور شد و دماغ سوخته.
قرارمان این شد که با آمدن شیخ موسى، سعید با او درگیر شود و نفر دوم داد و هوار کند تا بچه‏هاى دیگر رسیده و بر سر آن بنده خدا هوار شوند و مشت و مالش بدهند همه حاضر به یراق، پوتین به پا و مصمم چپیدیم زیر پتوها.
ساعت یک نصفه شب بود که براى نگهبانى بیدارم کردند. با حسن رفتیم بیرون تا دست و صورت بشوییم و سرحال بشویم. حسن همیشة خدا زیر لباس نظامى، شلوار و بلوز گرمکن مى‏پوشید. هواى فصل بهار که در آن بودیم حالى به حالى بود. روز گرم و شب سرد، اما حسن گرمش نمى‏شد و ما مى‏پختیم و او احساس ناراحتى نمى‏کرد. اگر پا مى‏داد، ما همین یکتا بلوز و شلورامان را هم از گرما مى‏کندیم، امّا حسن مثل اسکیموها خودش را مى‏پوشاند!
دست و صورت شستیم و برگشتیم. سعید مثل افسران ارتش آلمانى نازى که در فیلم‏ها دیده بودم، دستانش را پشت کمر گره زده و با لنگ‏هاى درازش قدم‏رو مى‏کرد و غرق در فکر بود! خیلى باابهت شده بود. مى‏خواستم سر به سرش بگذارم، اما فکرى شدم که یکهو جنى مى‏شود و بلا ملایى سرم مى‏آورد!
من و سعید بیرون آسایشگاه ایستادیم و حسن در آسایشگاه به قدم زدن پرداخت. مى‏خواستیم براى گذشتن وقت با سعید گپ بزنم، اما سعید مثل برج زهرمار ترش کرد و انگشت سبابه بر دماغ درازش هیس کشید و نطقم را کور کرد. حالم گرفته شد و رو برگرداندم و باد به دماغ و چین به پیشانى انداختم و تو فکر و خیال رفتم. نمى‏دانم چقدر گذشته بود که صداى قدم‏هایى که نزدیک مى‏شد، بلند شد. سعید مثل گربه گارد گرفت و من ترسیدم و به دیوار تکیه دادم. از دل تاریکى بیرون، شیخ موسى هویدا شد. سعید جلو رفت و صدایش در سالن پیچید: ایست!
شیخ موسى بى‏توجه به او جلو آمد. سعید فریاد زد: گفتم ایست، اسم شب!
اما شیخ موسى به او محل نگذاشت و جلوتر آمد. ناگهان سعید صیحه کشید و مثل بختک شیرجه زد روى شیخ موسى نگون بخت! من هم مثل تندر پریدم و در را باز کردم و فریاد زدم: بچه‏ها بیایید که دعوا شروع شد!
از همه زودتر رحیم و مجید آمدند. شیخ موسى، سعید را زمین زده بود و مى‏خواست فرار کند، اما سعید مثل زالو به پایش چسبیده و ول‏کن معامله نبود. رحیم و مجید جیغ‏زنان به شیخ موسى حمله کردند. شیخ موسى که پُرزورتر و قوى‏تر از آن دو بود، با چند سیلى و مشت آن دو را تاراند. نامردى نکردم و از عقب دویدم و پریدم و جفت پا کوبیدم به کمر شیخ موسى و افتادم روى سعید که هنوز روى زمین کشیده مى‏شد. شیخ موسى افتاد و بعد ما حمله کردیم و حسابى مالاندیمش. بچه‏هاى دیگر هم رسیدند. انگار نذرى پخش مى‏کردند. هر کس مى‏رسید، قربة الى‏اللّه مشت و لگدى به شیخ موسى حواله مى‏کرد. شیخ موسى هم ایستاده بود و مثل بوکسورهایى که گوشه رینگ گیر افتاده باشند، از خودش دفاع مى‏کرد.
صداى شلیک چند گلوله بلند شد و هوار فرمانده‏مان ما را تاراند. همه دویدیم و پریدیم سر جاى‏مان یادم افتاد که نگهبان‏ام و باید سر پُست‏ام باشم! از تخت پریدم پایین و رفتم بیرون. دیدم که شیخ موسى با سر و کله باد کرده و چشمان سرخ و کبود به دیوار تکیه داده و نفس نفس مى‏زد و فرمانده سعى مى‏کرد او را به طرف روشویى ببرد تا دست و صورت را بشوید. شیخ موسى نگاه چپ چپى به من کرد و همراه فرمانده رفت به آسایشگاه. برگشتم. سعید مثل جنازه روى تخت‏اش ولو شده بود. سر و صورتش باد کرده و لب زیرین‏اش کمى شکافته بود و خون مى‏آمد. بچه‏ها شروع کردند به بحث و وصف شجاعت از خود. حالا همه شده بودند رستم گردن کلفت که دخل شیخ موسى را در آورده است.
نقى سرش را از زیر ملافه بیرون آورد و گفت: فاتحه همه‏تان خوانده‏اس، بیچاره شدید!
صبح روز بعد همه چیز با آشتى‏کنان شیخ موسى و سعید پایان پذیرفت. همه حق را به ما دادند. چون شیخ موسى مأمور بود که به ما شبیخون بزند و آمادگى ما را بسنجد، اما متأسفانه با یک کتک مفصل و گونه‏هاى کبود و باد کرده از این امتحان بیرون آمد.
تا چند روز بچه‏هاى گروهان شیخ موسى دعا به جان ما مى‏کردند که انتقام‏شان را گرفته‏ایم!
چهارشنبه 6/9/1392 - 15:58
آموزش و تحقيقات
حماسه جاوید جوشن
حماسه جاوید جوشن

ناخدایكم جانباز عباس ملك
فرمانده ناوچه همیشه‌جاوید جوشن
پس از اتمام عملیات حفاظت از نفتكش‌ها، عازم پایگاه خود در منطقه یكم دریایی بندرعباس بودیم. حدود ساعت هفت صبح از طریق پایگاه به ما خبر دادند كه در نزدیكی‌های جزیره كیش، ناوهای آمریكایی به سكوهای نفتی نصر و سلمان كه در جنوب غربی جزیره سیری قرار دارند، حمله كرده‌اند.
مدت زیادی نگذشت كه پنج یا شش فروند هواپیما و بالگرد در اطراف ناوچه ظاهر شدند؛ البته هواپیماها در سطح بالا پرواز می‌كردند. در آن زمان حدود 20 مایل از جزیره سیری دور شده بودیم و تقریباً 30 تا 35 مایل با سكوهای «نصر» و «سلمان» فاصله داشتیم. در همین موقع یكی از بالگردها سعی كرد به ما نزدیك شود. ما در این شرایط سامانه‌ای به نام «گارد» داشتیم كه از طریق آن می‌توانستیم با خلبان بالگرد تماس بگیریم، از همین طریق به او یادآور شدیم كه طبق قوانین بین‌المللی و با توجه به شرایط جنگی منطقه و ناشناس بودن بالگرد، نمی‌تواند بیش از 5 مایل به ما نزدیك شود.
خلبان هم در پاسخ گفت: «من ناشناس نیستم، من بالگرد نیروی دریایی آمریكا هستم و به شما اخطار می‌دهم كه ناوچه را متوقف و تمام افراد را به روی قایق‌های نجات منتقل كنید!»
بعد از شنیدن پیام، بلافاصله آژیر جنگ را به صدا درآوردم. در همین زمان متوجه شدم كه كسی برروی مدار مخابراتی، مرا با زبان انگلیسی خطاب كرده و می‌گوید: «من فرمانده ناوگان نیروی دریایی آمریكا هستم و به شما اخطار می‌كنم كه متوقف شوید و كشتی را از نیروها تخلیه كنید!»
من هم در پاسخ وی با لحنی جدّی گفتم: «اینجا خلیج فارس است؛ من از شما دستور نمی‌گیرم و طبق مأموریتی كه دارم، باید برای نجات افرادی كه بر روی سكو قرار گرفته‌اند، به سوی سكوهای نفتی بروم. شما حق هیچ‌گونه دخالت در امور كشور ما را ندارید و باید منطقه را ترك كنید!»
در همین اوضاع و احوال، با سایر كاركنان مشورت كردم و با اینكه همه می‌دانستند تنها هستیم و امكان ارتباط با رده فرماندهی هم نداشتیم و از هر طرف مورد محاصره آمریكایی‌ها قرارگرفته‌ایم، با كمال شجاعت گفتند: حاضرند تا پای جان در مقابل آمریكایی‌ها ایستادگی و از كشتی حفاظت كنند.
در همین زمان یك نفر با بی‌سیم و به زبان فارسی گفت: «به شما دستور داده می‌شود، شما اجرا كنید. اگر شما تسلیم شوید، آن دسته از افرادی كه مایل باشند، می‌توانند با ما به آمریكا بیایند و ما در آنجا هر گونه امكاناتی كه خواسته باشند، به آنان خواهیم داد و آن دسته از افراد هم كه مایل به این كار نیستند، می‌توانند به ایران باز گردند!» به طور صریح به آنان گفتم: «ما به مأموریت خود ادامه خواهیم داد.» در این شرایط، آمریكایی‌ها از متوقّف كردن ناوچه جوشن ناامید شدند و اوّلین موشك، بلافاصله بعد از آخرین مكالمه ـ حدود ساعت 30/12ـ به طرف ما شلیك شد و ما با سامانه‌های ضدموشكی كه داشتیم، موفق شدیم موشك دشمن را حدود 200 یارد از ناوچه منحرف كنیم. با نزدیك شدن اوّلین بالگرد به ناوچه، دستور آتش دادم كه به لطف خداوند مورد اصابت قرار گرفت و سقوط كرد. با مشاهده این صحنه، سایر بالگردها از ناوچه فاصله گرفتند و هواپیماهایی كه در اطراف‌مان بودند، فاصله خود را با ما بیشتر كردند.
اندكی بعد آنها دوّمین موشك خود را به سوی ما پرتاب كردند. با مشاهده موشك، دستور شلیك به سوی موشك را دادم، ولی به خاطر سرعت بالایی كه موشك آنان داشت، عملا دفاع بی‌نتیجه ماند و موشك دشمن به بدنه ناوچه اصابت كرد. از بین چهار لانچر پرتاب موشك گذشت و در موتورخانه منفجر شد. در آن انفجار 25 تركش به بدن من اصابت كرد.
بی‌درنگ به پل فرماندهی رفتم تا اوضاع ناوچه را بررسی كنم. می‌خواستم با اتاق مخابرات تماس بگیرم كه دیدم تماس قطع است. اتاق عملیات را امتحان كردم، تمام خطوط ارتباطی قطع شده بود. با بررسی اوضاع فهمیدم كه موتورخانه هم از كار افتاده است.
سوّمین موشك كه از نوع استاندارد بود، به سوی ما شلیك شد. رزمندگان ناوچه جوشن با اجرای آتش سعی در انهدام آن داشتند، ولی موفق نشدند و موشك به پل فرماندهی اصابت كرد و من و چند نفر از نیروها به داخل آب پرتاب شدیم.
بلافاصله موشك‌های چهارم و پنجم هم به ناوچه اصابت كرد و دود و آتش آن را فرا گرفت. به رزمندگانی كه روی ناوچه باقی‌مانده بودند، گفتم تا خود را داخل آب بیندازند. تعدادی از نیروها كه هنوز رمقی در تن داشتند به همرزمان خود كمك می‌كردند تا به داخل آب بپرند، امّا آنهایی كه شهید شده بودند با ناوچه جوشن در آغوش آب‌های خلیج همیشه فارس آرام گرفتند تا همچون ستاره‌ای درخشان چون ناوچه جوشن برای همیشه بر تارك تاریخ این مرز و بوم بدرخشند.
بعد از 6 یا 7 ساعت شناور بودن بر روی آب، سرانجام نزدیك غروب آفتاب، یكی از بالگردهای نیروی دریایی محل‌مان را پیدا كرد و به همراه یك فروند هاوركرافت برای نجاتمان اقدام كرد.
آن لحظات برایم غیرقابل تكرار بود و از آن زمان تاكنون با خود عهد بسته‌ام تا نگذارم یاد و خاطره شهدای ناوچه جوشن و حماسه جاودان رزمندگان متعهد و غیور این ناوچه از اذهان ملت زدوده و یا به فراموشی سپرده شود.
چهارشنبه 6/9/1392 - 15:57
آموزش و تحقيقات
روز نیروی دریایی جمهوری اسلامی
روز نیروی دریایی جمهوری اسلامی

باسمه تعالی
روز هفتم آذر مصادف با روز نیروی دریایی جمهوری اسلامی ایران می باشد. این روز که به یمن ایثار وجانفشانی پرسنل دریادل نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران در مصاف با دشمن بعثی عراق به نام روز نیروی دریایی به ثبت رسید. در تاریخ حماسه ساز انقلاب اسلامی ایران روزی غرور آفرین و خاطر انگیز است.
روزی که پرسنل شجاع نیروی دریایی ارتش با کمترین امکانات و با ایثار جان بهترین عزیزان و همرزمان خود، بزرگترین ضربه را بر پیکر نیروی دریایی ارتش بعث عراق وارد ساختند و شجاعانه از حقانیت و تمامیت ارضی ایران اسلامی دفاع کردند. آنان با اهدا خون خود در دل آبهای مواج و خروشان خلیج فارس به ندای هل من ناصر حسین زمان لبیک گفتند و با افتخار شربت شهادت نوشیدند. به طوریکه چگونه زیستن را به آنان که می خواهند حسین وار زندگی کنند و پیرو مکتب اسلام تشیع سرخ علوی باشند، آموختند. یکی از ثمرات ارزشمند این رشادتها و پایمردیها حضور همه جانبه و هماهنگ برادران ارتشی و سپاهی و در کنارآنان نیروهای بسیجی و مردمی در سراسر مرزهای آبی میهن اسلامیمان است و بر خود می بالند که تحت امرفرماندهی کل قوا حضرت آیت الله خامنه ای ولی امر مسلمین در حراست از مرزهای آبی کشور اسلامیمان انجام وظیفه می کنند. اگر در اوایل پیروزی انقلاب نیروی دریایی احساس تنهایی می کرد، امروز بر خود می بالد که در کنار نیروهای مردمی و سپاهی با اقتدار تمام در مقابل دشمنان اسلام ایستاده است. از سوی دیگر مردم نیز این افتخار را استحقاق خود می دانند که حافظان و دریادلانی دارند که سرافرازانه به پیروی از ولی امر مسلمین از سرحدات اسلام پاسداری می کنند و با آرامش خیال به زندگی شرافتمندانه خود ادامه می دهند. چه چیزی با ارزشترین و والاتر از این می توان یافت که ارتش نیرومند در کنار ملتی سلحشور و در زیر سایه الهی، تحت امر ولایت فقیه با صفا و صمیمیت زندگی می کنند و از ارزشهای اسلامی دفاع می کنند؟ تحقق همه این ارزشها خبر به ایثار و از خودگذشتگی و ثمره خون های عزیزانی که در طول هشت سال دفاع مقدس در میادین نبرد حق علیه باطل و در پهنه آبهای نیلگون خلیج فارس ایستادند و استقامت کردند چیز دیگر نمی تواند باشد. عزیزان و شهیدانی که از جان و مال خود گذشتند و چراغ روشنی برای پویندگان راه حق و حقیقت شدند.

نیروی دریایی و رویارویی مستقیم با امریکا:

در تاریخ 29 فروردین 1367، همزمان با روز ارتش، برگ زرین دیگری بر افتخارات نیروی دریایی ارتش اضافه شد. در این روز که بعداً به روز نیروی دریایی موسوم شد، پرسنل شجاع ناوشکن های "سهند" و "سبلان" و ناوچه "جوشن" در مصافی نابرابر در مقابل نیروهای متجاوز امریکایی ایستادند. رشادت ها و جانفشانی های دلیرمردان ناوشکن سهند آنچنان باعث حیرت دشمن گردید که ناچار لب به تعریف و تمجید گشود. ناوشکن سهند در حالی که مورد اصابت چندین فروند موشک امریکایی قرار گرفته بود و قسمتهای زیادی از آن در شعله های آتش می سوخت و آرام آرام در آب های گرم خلیج فارس فرو می رفت، خدمه های فداکارش آن را ترک نکردند و تا واپسین لحظات و با شلیک آخرین گلوله های خود خشم و انزجار خویش را نثار دشمن کردند.

مأموریت اصلی نیروی دریایی:

نیروی دریایی وظیفه خطیر حفاظت از سواحلی به طول بیش از 3000 کیلومتر در شمال و جنوب و همچنین دفاع از آب های ساحلی و منابع حیاتی و استراتژیک کشور را بر عهده دارد و همواره به عنوان وزنه ای تعیین کننده در منطقه خلیج فارس و دریای عمان، به حساب می آید. این نیرو بایگان های شناور دریایی، تفنگداران و تکاوران، اسکادرانهای هوانا و هوادریا، واحدهای پروازی نیرو و غواصان زبده و یگانهای زیر سطحی کیلو کلاس بر حوزه های تحت حفاظت و حراست خود در خلیج فارس و دریای عمان و دریای خزر تسلط کامل دارد و هرنوع فعالیتی را از سوی دشمن و در محدوده قانونی خود، خنثی می کند. ناوهای جنگی کشورمان با توجه به حرکت های قدرت های جهانی مبنی بر حضور دریایی در اقیانوس هند و دریای عمان، در طول جنگ تحمیلی و پس از آن، دست به تدابیر امنیتی زدند و با نظارت کامل بر حضور این کشتی های جنگی بیگانه، آمادگی خود را برای مقابله با تهدیدات احتمالی آنان حفظ کرده اند. اجرای مانورهای متعدد و به نمایش گذاشتن توان رزمی ـ عملیاتی در منطقه استراتژیک خلیج فارس، در مقاطع حساس دوران دفاع مقدس و پس از آن، نشان دهنده حضور قدرتمندانه جمهوری اسلامی ایران در منطقه و حاکمیت آن بر آب های خلیج فارس است.

بازرسی و کنترل کشتی های خارجی:

نیروی دریایی در طول جنگ تحمیلی در اجرای سیاست جمهوری اسلامی مبنی بر توقیف کشتی هایی که دارای کالاهای مشکوک به مقصد عراق بودند، وظیفه مهمی بر عهده داشت، به گونه ای که این نیرو ضمن نظارت بر تردد کشتی های وارد شده به خلیج فارس و دریای عمان از طریق تنگه هرمز، به بازرسی و بازپرسی کشتی های مشکوک می پرداخت که در این خصوص صدها کشتی خارجی کنترل و بازرسی شد.

نیروهای دریایی و جنگ زمینی:

حضور نیروی دریایی در صحنه های نبرد زمینی و حماسه هایی که تفنگداران و تکاوران این نیرو در حفظ آبادان و شکستن محاصره دریایی آن، در اوایل جنگ تحمیلی آفریدند، به ویژه در مقاومت چهل و چند روزه رزمندگان اسلام در خرمشهر قهرمان نیز شایان تقدیر است. همچنین درگیری واحدهای شناور این نیرو با دشمن در قبل از حمله سراسری 31 شهریور 1359، که منجر به نابودی تعدادی از واحدهای شناور عراق در اروندرود شد، نشان دهنده این است که نیروی دریایی ارتش پیشتاز و سدی در برابر هجوم و تجاوز نابکار دشمن بوده است.

بازسازی و حرکت به سوی خودکفایی:

فرایند خودکفایی در این نیرو آنچنان است که در مراکز فعال جهاد خودکفایی، بیش از 20 پروژه گوناگون به مرحله اجرا رسیده است. متخصصان متعهد این نیرو در دوران دفاع مقدس، در زمینه خودکفایی صنعتی و تعمیر و بازسازی ناوچه ها و ناوها، دستاوردهای مهمی داشته اند که از جمله آن باید از تعمیر و راه اندازی ناوشکن سبلان که در سال 1369، به دستور فرماندهی کل قوا به آب انداخته شد، نام برد. در زمینه آموزشی، این نیرو با پذیرش هرسال 1300 دانشجو و دانش آموز در رشته های گوناگون در مراکز آموزشی شمال کشور یعنی انزلی، رشت و نوشهر ـ به تربیت نیروی انسانی برای خود و دیگر نهادها و حتی داوطلبان آزاد می پردازد. این رشته ها عبارت اند از: علوم و فنون توپخانه دریایی، ملوانی، مین جمع کنی دریایی، راه و عملیات، جنگهای الکترونیک، مراقبت های پروازی، آموزش کار با زیر دریایی ها، غواصی، جوشکاری زیر دریا، مدیریت و کمیسر عالی دریایی، آموزش هوا دریا، تعمیر موتورهای هوایی، فنون اشتغال با هلیکوپتر و هوانا و تخصصهای دیگر فنی از جمله برق و الکترونیک و معماری کشتی علاوه بر اینها، مسئولان این نیرو آماده اند تا هرسال 1500 تن از پرسنل دریایی کشورهای دوست و همسایه را در رشته های مورد نیاز آموزش دهند. این نیروتاکنون به تجهیزات و امکانات نوینی دست یافته که می تواند کلیه اطلاعات موجود و لازم را در صحنه دریا، زمین و هوا به طور دقیق و سریع کسب کند. کلیه قطعات مورد نیاز شناورهای سطحی و زیرسطحی، بجز قطعاتی که صرفه اقتصادی ندارند، در داخل کشور طراحی و تولید می شود و در صورت بروز مشکل، با همکاری سایر مراکز علمی، صنعتی بویژه دانشگاهها، امکان تولید تمامی پانصد هزار قطعه موردنیاز در داخل وجود دارد. کارخانجات این نیرو تنها مجموعه منحصر به فرد صنعت دریایی کشور است که درارای حوض های خشک برای تعمیرات زیرآبی و اساسی و نیمه اساسی شناورهاست و آماده عرضه خدمات به تمامی سازمانهای دریایی کشور است که با فعالیت های بسیار خوب و چشمگیر خود موجب جلوگیری از خروج میلیون ها دلار ارز به خارج از کشور شده است.
چهارشنبه 6/9/1392 - 15:57
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته