• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 437
تعداد نظرات : 717
زمان آخرین مطلب : 4487روز قبل
محبت و عاطفه
 دو چشمانم را با تمام عشق می بخشم تا فقط برای یک لحظه هم که شده از دیدارت بی نصیب نباشم.

آخر اینقدر مهربانی تا به کی؟! تا به که می خواهی همیشه محبت کنی اما زخم بر دل مهربانت بزنند. تا

کی می خواهی نگاه کنی اما یک لحظه هم دیده نشوی.

آه که چقدر عاشقانه است این دوستداری تو.

همیشه دوست داشتم، کسی را دوست بدارم و در عین دوست داشتن، او هم مرا عاشقانه دوست بدارد.

آن روز که من نا آگاهانه در پی یافتن پاسخی برای پرسش هایم و به دنبال کسی برای دوست داشتن

بودم،ناخواسته کسی بر در خانه قلبم کوفت و بدون آنکه بدانم او کیست در را برویش باز کردم.

نمی دانم چطور و از کجا آمده بود اما یک شب که دیدگانم را پر اشک کرده بودم و از این که کسی

نیست تا مرا دوست بدارد پیش خدا شکایت می کردم ، صدایم کرد؛ جا خورده بودم. آنجا فقط من بودم

اما نمی دانم کی آمد و در کنارم نشست و با من دست دوستی داد که تا آمدم و به خودم بیایم فهمیدم

جایش در کنارم خالی است تازه داشتم به وجودش عادت می کردم، تازه فهمیده بودم در تمام روزهایی

که خودم را گم کرده بودم و یاری نداشتم باوفاترین دوست ناشناسم همراه او بود.حاظر بودم دو چشمانم

را ببخشم تا یک لحظه او را دیدار کنم غافل از اینکه هر روز او را می دیدم و او هم در ازای دیدارش

هر روز نوری تازه به چشمانم می بخشید تا بهتر ببینم و حالا اینگونه در حسرت همراه شدن با او

هستم حاضرم دو پاهایم را بدهم برای اینکه یک بار بتوانم پا به پایش قدم نهم ولی بعید نیست که او مرا

همراه کند اما در ازای آن توانی مضاعف به پاهای ضعیفم ببخشد.

                                     حالا می فهمیدم که چطور باید کسی را دوست بدارم
شنبه 22/4/1387 - 8:39
محبت و عاطفه
 

کوچکترین انسان ها کسانی هستند که برای به دست آوردن دل دیگران، خود را هم عقیده و هم فکر با

آن ها نشان می دهند.
پنج شنبه 20/4/1387 - 9:22
محبت و عاطفه
 

میشه مثل یه قطره اشک، بعضی ها از چشمات بندازی، ولی هیچ وقت نمی تونی جلو اشکی رو

بگیری که با رفتن بعضی ها، از چشمات جاری میشه...
پنج شنبه 20/4/1387 - 9:21
محبت و عاطفه

اشکاتو پاک کن همسفر!

گاهی باید زندگی رو باخت، اما اینو یادت نره که میشه زندگی رو از نو ساخت.
پنج شنبه 20/4/1387 - 9:20
محبت و عاطفه
 هنگامی که دری از خوشبختی به روی ما بسته می شود، در دیگری باز می شود؛

ولی ما  اغلب؛ چنان به در بسته چشم می دوزیم که درهای باز را نمی بینیم.

پنج شنبه 20/4/1387 - 9:19
محبت و عاطفه

وقتی خاطره های  آدم  زیاد میشه، دیوار اتاقش پر از عکس میشه؛ اما همیشه دلت واسه اونی تنگ 

میشه که نمی تونی عکسش رو به دیوار بزنی!...

پنج شنبه 20/4/1387 - 9:18
محبت و عاطفه

 

آنکه چشمان تو را این همه زیبا می کرد کاش از روز ازل فکر دل ما می کرد یا نمی داد به تو این

همه زیبایی را یا مرا در غم عشق تو شکیبا می کرد.
چهارشنبه 19/4/1387 - 14:55
محبت و عاطفه

زندگی هنر نقاشی کردن است، بدون  استفاده از پاک کن!

سعی کن طوری زندگی کنی که وقتی به گذشته برمی گردی ، نیاز به پاک کن نداشته باشی......
چهارشنبه 19/4/1387 - 8:42
محبت و عاطفه

قلبت رو خالی نگه دار!

اگر روزی خواستی کسی رو در قلبت جای دهی، سعی کن که فقط یک نفر باشد. به او بگو که تو رو

بیشتر از خودم و کمتر از خدا دوست دارم؛

چرا که به خدا "اعتقاد" دارم و به تو "نیاز" ......
چهارشنبه 19/4/1387 - 8:41
خاطرات و روز نوشت
هنر من و بزرگترین هنر من: فن زیستن در خویش. همین بود که مرا تا حال زنده داشت. همین بود که مرا از این همه دیگرها و دیگران بیهوده مصون می داشت.

 هر گاه با دیگران بودم خود را تنها می دیدم. تنها با خودم، تنها نبودم اما، اما اکنون نمی دانم این "خودم" کیست؟ کدام است؟

هر گاه تنها می شوم گروهی خود را در من می آویزند که منم و من با وحشت و پریشانی و بیگانگی در چهره هر یک خیره می شوم و خود را نمی شناسم! نمی دانم کدامم؟

می بینی که چه پریشانی ها در بکاربردن این این ضمیر اول شخص دارم، متکلم! نمی دانم بگویم از اینها من کدامم یا از اینها من کدام است؟ پس آنکه تردید می کند و در میان این "من" ها سراسیمه می گردد و می جوید کیست؟ من همان نیستم؟ اگر آری پس آنکه این من را نیز هم اکنون نشانم

می دهد کیست؟

اوه که خسته شدم! باید رها کنم. رها میکنم اما چگونه می توانم تحمل کنم؟

تا کنون همه رنج تحمل دیگران را داشتم و اکنون تحمل خودم رنج آورتر شده است.

می بینی که چگونه از تنهایی نیز محروم شدم؟!
چهارشنبه 19/4/1387 - 8:39
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته