• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 60
تعداد نظرات : 163
زمان آخرین مطلب : 4689روز قبل
خانواده

آقاجان...

موکول می کنم گله هجر را به بعد...امروز حال مادرتان روبه راه نیست!

شنبه 17/2/1390 - 1:32
اخبار

دوستان تبیانی من سلام

شعار امسال تبیان..

        هر تبیانی یک کارت اهدای عضو

امیدوارم تا پایان سال نود همه تبیانی ها کارت اهدای عضو داشته باشند.برای دریافت کارت به آدرس زیر مراجعه فرمایید

    www.ehda.ir

پنج شنبه 15/2/1390 - 12:44
سخنان ماندگار
شانس نام مستعار خداست آنجا که نمی خواهد امضایش پای داده هایش باشد
پنج شنبه 15/2/1390 - 12:34
انتقادات و پيشنهادات

ما تو منطقه کوهستانی زندگی میکنیم تو ماه گذشته به خاطر سرما مصرف گازمون زیاد بود تعجب نکنید 290000تومان باید پول گازبدهیم پول برق جدا دیوار بازداشتگاه نم کشیده....ما که هرچی یارانه می دن یه چیزی باید بذاریم روش بدیم پول گاز وبرق واینادیگه....بعد اونوقت آقای پرزیدنت جلو هفتاد میلیون آدم می گن اگه طرح هدف مند کردن یارانه ها اجرا بشه فقیری تو ایران نمیمونه!!!!!!!!!!!آقای رییس جمهور

از طلا گشتن پشیمان گشته ایم               مرحمت فرموده مارا مس کنید

پنج شنبه 15/2/1390 - 3:48
شعر و قطعات ادبی

در میکده دوش عارفی دیدم مست     تسبیح به گردن وصراحی در دست

گفتم ز چه در میکده جاکردی گفت    از میکده هم به سوی حق راهی هست!

پنج شنبه 15/2/1390 - 3:37
شعر و قطعات ادبی

پوپكم !
    پوپك شیرین سخنم !
              این همه فارغ از این شاخه به آن شاخه مپر،
     این همه قصه شوم از كس و ناكس مشنو ،
                          غافل از دام هوس... 
            این همه در بر هر ناكس و هر كس منشین . 
پوپكم پوپك شیرین سخنم !
       تویی آن شبنم لغزنده گلبرگ امید...     من از آن دارم بیم...

        كاین لجن زار تو را پوپكم آلوده كند...
                                      اندرین دشت مخوف...
                 كه تو آزادی اش ای پوپك من می خوانی 
     زیر هر بوته ی گل...
            لب هر جویه ی آب...
                   پشت آن كهنه فسونگر دیوار...
                               كه كمین كرده تو را زیر درختان كهن...
پوپكم! دامی هست...
            گرگ خونخواره ی بدكاره ی بدنامی هست.
سال ها پیش دل من كه به عشق ایمان داشت...
                           تا كه آن نغمه جان بخش تو از دور شنید...
         اندر این مزرع آفت زده شوم حیات...
                                شاخ امیدی كاشت.
چشم بر راه تو بودم كه تو كی می آیی.
               بر سر شاخه ی سر سبز امید دل من...
                                  كه تو كی می خوانی.
پوپكم یادت هست ؟
         در دل آن شب افسانه ی مهتابی...
                                  كه بر آن شاخه پریدی...
                      لحظه ای چند نشستی...
                              نغمه ای چند سرودی...
گفتم این دشت سیه خوابگه غولان است...
                             همه رنگ است و ریا...
                 همه افسون و فریب .
صید هم چون تویی ای پوپك خوش پروازم...
                         مرغ خوشخوان و خوش آوازم... 
                                        به خدا آسان است.
این همه برق كه روشنگر این صحرا است...
                                  پرتو مهری نیست...
                          نور امیدی نیست...
                     آتشین برق نگاهی ز كمینگاهی هست...
همه گرگ و همه دیو...
                در كمین تو و زیبایی تو...
                     پاكی و سادگی و خوبی و رعنایی تو .
مرو ای مرغك زیبا كه به هر رهگذری...
                    همه دیو اند كمین كرده نبینند تو را...
                              دور از دست وفا ،پنهان از دیده ی عشق...
                       نفریب اند تو را .

                                                                                                                            دکتر علی شریعتی
پنج شنبه 15/2/1390 - 3:19
معرفی کتاب و بازی های آموزشی
همه حیوانات باهم برابرند، لیکن برخی ازآنها نسبت به دیگران برابرترند

رمان قلعه حیوانات     جورج اورول

این رمان دربارهٔ گروهی از حیوانات است که انسان‌ها را از مزرعه‌ای که در آن زندگی می‌کنند بیرون می‌کنند و خود ادارهٔ مزرعه را به دست می‌گیرند، ولی پس از مدتی این حکومت جدید به حکومتی خودکامه مشابه به قبلی تبدیل می‌شود.این رمان نمایهٔ برضد استبداد است. مزرعه حیوانات داستان انقلاب حیوانات علیه مالکین خوداست پس ازپیروزی قوانینی تهیه می‌گرددکه شامل بندهای زیر است؛

هرآنکس روی دوپا راه می‌رود دشمن است.

هرآنکس چهارپای دارد ویا بال، دوست است.

حیوانات لباس نمی‌پوشند.

حیوانات درتخت نمیخوابند

حیوانات الکل نمی‌خورند

حیوانات همدیگر را نمی‌کشند.

همه حیوانات خلقتی یکسان دارند.

ولی بعد از پیروزی و مرگ رهبر بزرگ در بین خود حیوانات یک سری توطئه و کودتا انجام می‌گیرد؛ «خوک جوان دانا» که طرحی برای بهبود وضعیت و تنظیم مناسب جیرهٔ غذایی تهیه می‌کند ولی در هنگام ارایهٔ آن توسط «خوک جوان مستبد» خائن معرفی می‌گردد؛ از مزرعه فراری داده می‌شود و توسط سگ‌های طرفدار «خوک مستبد» و کودتاگر که قبلاً به صورت مخفیانه تعلیم دیده‌اند، کشته می‌شود. و خوک‌ها تمامی قوانین حیوانات را زیر پا می‌گزارند و خود را از سایرین برتر می‌دانند. سایر حیوانات فقط اجبار به کار با غذای روزانه کم می‌شوند، و در حالیکه خوک‌ها فقط فرمانروا بوده غذای زیادی حتی عسل می‌خورند. و حتی این خوک یاد می‌گیرند که چطوری روی دوپا راه بروند و شراب نیز می‌خورند و با انسان‌ها معامله می‌کنند. این جمله «همه حیوانات با هم برابرند» بوسیله گروه مستبد حاکم تبدیل می‌شود به «همه حیوانات باهم برابرند، لیکن برخی ازآنها نسبت به دیگران برابرترند». در پایان کتاب هیچ اشاره ای به سقوط خوک ها نمی شود ولی در فیلم سینمایی قدیمی تر حکومت خوک ها توسط قیام مجدد حیوانات سلطه خوک‌های ظالم به زیر کشیده می‌شود. ولی در فیلم جدید درسال ۱۹۹۹ تهیه گردیده حکومت مستبدین خودبه‌خود فرو می‌پاشد.

دریافت " قلعه حیوانات

پنج شنبه 15/2/1390 - 3:14
داستان و حکایت
درس مردانگی در داستان کورش و پانته آ
  تابلویی که می بینید، اثر «وینسنت لوپز» نقاش اسپانیایی قرن 18 روایت کننده ی یکی از داستان های تاریخ ایران باستان است

در لغت نامه ی دهخدا زیر عنوان «پانته آ» بر اساس روایت «گزنفون» آمده است که هنگامی که مادها پیروزمندانه از جنگ شوش برگشتند، غنائمی با خود آورده بودند که بعضی از آنها را برای پیشکش به کورش بزرگ عرضه می کردند.
در میان غنائم زنی بود بسیار زیبا و به قولی زیباترین زن شوش به نام پانته آ که همسرش به نام « آبراداتاس» برای مأموریتی از جانب شاه خویش رفته بود. چون وصف زیبایی پانته آ را به کورش گفتند، کورش درست ندانست که زنی شوهردار را از همسرش بازستاند و حتی هنگامی که توصیف زیبایی زن از حد گذشت و به کورش پیشنهاد کردند که حداقل فقط یک بار زن را ببیند، از ترس اینکه به او دل ببازد، نپذیرفت. پس او را تا باز آمدن همسرش به یکی از نگاهبان به نام «آراسپ» سپرد. اما اراسپ خود عاشق پانته آ گشت و خواست از او کام بگیرد، بناچار پانته آ از کورش کمک خواست.
کوروش آراسپ را سرزنش کرد و چون آراسپ مرد نجیبی بود و به شدت شرمنده شد و در ازا از طرف کوروش به دنبال آبراداتاس رفت تا او را به سوی ایران فرا بخواند. هنگامی که آبرداتاس به ایران آمد و از موضوع با خبر شد، به پاس جوانمردی کوروش برخود لازم دید که در لشکر او خدمت کند.
می گویند هنگامی که آبراداتاس به سمت میدان جنگ روان بود پانته آ دستان او را گرفت و در حالی که اشک از چشمانش سرازیر بود گفت: «سوگند به عشقی که میان من و توست، کوروش به واسطه جوانمردی که حق ما کرد اکنون حق دارد که ما را حق شناس ببیند. زمانی که اسیر او و از آن او شدم او نخواست که مرا برده خود بداند و نیز نخواست که مرا با شرایط شرم آوری آزاد کند بلکه مرا برای تو که ندیده بود حفظ کرد. مثل اینکه من زن برادر او باشم.»
آبراداتاس در جنگ مورد اشاره کشته شد و پانته آ بر سر جنازه ی او رفت و شیون آغاز کرد. کوروش به ندیمان پانته آ سفارش کرد تا مراقب باشند که خود را نکشد، اما پانته آ در یک لحظه از غفلت ندیمان استفاده کرد و با خنجری که به همراه داشت، سینه ی خود را درید و در کنار جسد همسر به خاک افتاد و ندیمه نیز از ترس کورش و غفلتی که کرده بود، خود را کشت. هنگامی که خبر به گوش کوروش رسید، بر سر جنازه ها آمد.
از این روی اگر در تصویر دقت کنید دو جنازه ی زن می بینید و یک مرد و باقی داستان که در تابلو مشخص است.

 معلوم نیست چرا ایرانیان سعی نمیکنند داستانهای غنی خود را گسترش دهند و به جای آن به سراغ داستانهایی میروند که عربها چگونه زنان را به صیغه خود در میاوردند!!!!!!!!!!!!!

کاش بجای ساخت بعضی سریال ها از این داستان های غنی و اصیل ایرانی ساخته میشد تا فرزندان کوروش منشی و خوی اصیل ایرانی را بیاموزند.
 متاسفانه از اونهایی که وظیفشون ترویج فرهنگ اصیل ایرانیه انتظاری نمیتوان داشت چون اصولا اعتقادی به این فرهنگ اصیل ندارند و فرهنگ وارداتی و تهاجمی عرب را با فرهنگ اصیل و نجیب ایرانی ترجیح میدهند.بیایید خودمان با انتشار و گسترش این گونه مطالب  به یکدیگر کمک کنیم تا مردانگی اجدادمان را در برابر تهاجم نامردی دیگران به خود و فرزندانمان بشناسانیم
پنج شنبه 15/2/1390 - 3:10
شعر و قطعات ادبی

از عشق برای تو غزل می سازم               صد لیلی و مجنون دغل می سازم

سخت است ولی عاقبت عشق جزاین نیست       از خویشتن خویش برای تو غزل می سازم      

 

پنج شنبه 15/2/1390 - 2:58
خاطرات و روز نوشت
کاشکی تمام آدمای دین دار دنیا خوب بودن وتمام آدمای بی دین دنیا بد بودن اونوقت می شد از روی آدما به قضاوت درستی در مورد دین رسید ولی افسوس که این گونه نیست....
پنج شنبه 15/2/1390 - 2:43
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته