• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 28
تعداد نظرات : 6
زمان آخرین مطلب : 3874روز قبل
شعر و قطعات ادبی

ماه غم، ماه عزا، ماه محن

بر تو بادا تسلیت یاابن‌الحسن (عج)

در عزای جد مظلومت حسین

اشکهایت گشته جاری از دو عین

شال غم افکنده‌ای مولا به دوش

ناله از دل می‌کشی با صد خروش

چنین گویی تو با صد شور و عین

روز و شب گریم برایت یا حسین (ع)

گر نبودم تا تو را یاری کنم

آنقدر بهرت عزاداری کنم

اشک چشمم گر شود روزی تمام

خون کنم جاری ز چشمانم مدام

کی فراموشم شود این خاطرات

کام عطشان تو و آب فرات

کی رود از یاد من شمشیرها

نیزه‌ها و سنگها و تیرها

چهره‌های نیلی و افروخته

جامه‌ها و خیمه های سوخته

تا که یاد آید مرا از قتله‌گاه

ناله از دل برکشم با سوز وآه

زین وصیت‌ها همه جان بر لبم

داغدار عمه خود زینبم

نام شاعر:حامد کاظمی

شنبه 27/9/1389 - 6:39
شعر و قطعات ادبی

باز این چه شورش است که در خلق عالم است
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتماست


باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین
بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظماست


این صبح تیره باز دمید از کجا کزو
کار جهان و خلق جهان جمله درهماست


گویا طلوع میکند از مغرب آفتاب
کاشوب در تمامی ذرات عالم است


گرخوانمش قیامت دنیا بعید نیست
این رستخیز عام که نامش محرم است


در بارگاه قدس که جای ملال نیست
سرهای قدسیان همه بر زانویغم است


جن و ملک بر آدمیان نوحه می کنند
گویا عزای اشرف اولاد آدماست


خورشید آسمان و زمین، نور مشرقین
پرورده ی کنار رسول خدا، حسین


* * *
کشتی شکست خورده ی طوفان کربلا
در خاک و خون طپیده میدان کربلا


گر چشمروزگار به رو زار می گریست
خون می گذشت از سر ایوان کربلا


نگرفت دست دهر گلابیبه غیر اشک
زآن گل که شد شکفته به بستان کربلا
از آب هم مضایقه کردندکوفیان
خوش داشتند حرمت مهمان کربلا


بودند دیو و دد همه سیراب ومی مکند
خاتم ز قحط آب سلیمان کربلا


زان تشنگان هنوز به عیوق می رسد
فریادالعطش ز بیابان کربلا


آه از دمی که لشگر اعدا نکرد شرم
کردند رو به خیمه یسلطان کربلا


آن دم فلک بر آتش غیرت سپند شد
کز خوف خصم در حرم افغان بلندشد


* * *
کاش آن زمان سرادق گردون نگون شدی
وین خرگه بلند ستون  بیستونشدی


کاش آن زمان درآمدی از کوه تا به کوه
سیل سیه که روی زمین قیرگونشدی


کاش آن زمان ز آه جهان سوز اهل بیت
یک شعله ی برق خرمن گردون دونشدی


کاش آن زمان که این حرکت کرد آسمان
سیماب وار گوی زمین بی سکون شدی


کاشآن زمان که پیکر او شد درون خاک
جان جهانیان همه از تن برون شدی


کاش آن زمانکه کشتی آل نبی شکست
عالم تمام غرقه دریای خون شدی


آن انتقام گر نفتادی به روزحشر
با این عمل معامله ی دهر چون شدی


آل نبی چو دست تظلم  برآورند
ارکان عرشرا به تلاطم درآورند


* * *
برخوان غم چو عالمیان را صلا زدند
اول صلا بهسلسله ی انبیا زد


نوبت به اولیا چو رسید آسمان طپید
زان ضربتی که بر سر شیرخدا زدند


آن در که جبرئیل امین بود خادمش
اهل ستم به پهلوی خیرالنسازدند


بس آتشی ز اخگر الماس ریزه ها
افروختند و در حسن مجتبی زدند


وانگهسرادقی که ملک مجرمش نبود
کندند از مدینه و در کربلا زدند


وز تیشه ی ستیزه درآن دشت کوفیان
بس نخل ها ز گلشن آل عبا زدند


پس ضربتی کزان جگر مصطفیدرید
بر حلق تشنه ی خلف مرتضی زدند


اهل حرم دریده گریبان، گشوده مو
فریاد بردر ِ  حرم کبریا زدند


روح الامین نهاده به زانو سر حجاب

تاریک شد ز دیدن آن چشمآفتاب


* * *
چون خون ز حلق تشنه ی او بر زمین رسید
جوش از زمین به ذروه عرشبرین رسید


نزدیک شد که خانه ی ایمان شود خراب
از بس شکست ها که به ارکان دینرسید


نخل بلند او چو خسان بر زمین زدند
طوفان به آسمان ز غبار زمینرسید


باد آن غبار چون به مزار نبی رساند
گرد از مدینه بر فلک هفتمینرسید


یکباره جامه در خم گردون به نیل زد
چون این خبر به عیسی گردون نشینرسید


پر شد فلک ز غلغله چون نوبت خروش
از انبیا به حضرت روح الامینرسید


کرد این خیال وهم غلط کار کان غبار
تا دامن جلال جهان آفرینرسید


هست از ملال گرچه بری ذات ذوالجلال
او در دلست و هیچ دلی نیستبی ملال


* * *
ترسم جزای قاتل او چون رقم زنند
یک باره بر جریده ی رحمت قلمزنند


ترسم کزین گناه شفیعان روز حشر
دارند شرم  کز گنه خلق دم زنند


دستعتاب حق به در آید ز آستین
چون اهل بیت دست در اهل ستم زنند


آه از دمی که باکفن خون چکان ز خاک
آل علی چو شعله ی آتش علم زنند


فریاد از آن زمان که جواناناهل بیت
گلگون کفن به عرصه ی محشر قدم زنند


جمعی که زد به هم صفشان شورکربلا
در حشر صف زنان صف محشر به هم زنند


از صاحب حرم چه توقع کنند باز
آنناکسان که تیغ به صید حرم زنند


پس بر سنان کنند سری را که جبرئیل
شوید غبارگیسویش از آب سلسبیل


* * *
روزی که شد به نیزه سر آن بزرگوار
خورشید سربرهنه برآمد ز کوهسار


موجی به جنبش آمد و برخاست کوه
ابری به بارش آمد وبگریست زار زار


گفتی تمام زلزله شد خاک مطمئن
گفتی فتاد از حرکت چرخبی‌قرار


عرش آن زمان به لرزه درآمد که چرخ پیر
افتاد در گمان که قیامت شدآشکار


آن خیمه‌ای که گیسوی حورش طناب بود
شد سرنگون ز باد مخالف حبابوار


جمعی که پاس محملشان داشت جبرئیل
گشتند بی‌عماری محمل شتر سوار


با آنکه سر زد آن عمل از امت نبی
روح‌الامین ز روح نبی گشت شرمسار


وانگه ز کوفهخیل الم رو به شام کرد
نوعی که عقل گفت قیامت قیام کرد


* * *
بر حربگاهچون ره آن کاروان فتاد
شور و نشور واهمه را در گمان فتاد


هم بانگ نوحه غلغلهدر شش جهت فکند
هم گریه بر ملائک هفت آسمان فتاد


هرجا که بود آهویی از دشت پاکشید
هرجا که بود طایری از آشیان فتاد


شد وحشتی که شور قیامت به باد رفت
چونچشم اهل بیت بر آن کشتگان فتاد


هرچند بر تن شهدا چشم کار کرد
بر زخم های کاریتیغ و سنان فتاد


ناگاه چشم دختر زهرا در آن میان
بر پیکر شریف امام زمانفتاد


بی اختیار نعره ی هذا حسین زود
سر زد چنانکه آتش ازو در جهان فتاد


پسبا زبان پر گله آن بضعةالرسول
رو در مدینه کرد که یا ایهاالرسول


* * *
اینکشته ی فتاده به هامون حسین توست
وین صید دست و پا زده در خون حسین توست


ایننخل تر کز آتش جانسوز تشنگی
دود از زمین رسانده به گردون حسین توست


این ماهیفتاده به دریای خون که هست
زخم از ستاره بر تنش افزون حسین توست


این غرقهمحیط شهادت که روی دشت
از موج خون او شده گلگون حسین توست


این خشک لب فتادهدور از لب فرات
کز خون او زمین شده جیحون حسین توست


این شاه کم سپاه که باخیل اشگ و آه
خرگاه زین جهان زده بیرون حسین توست


این قالب طپان که چنینمانده بر زمین
شاه شهید ناشده مدفون حسین توست


چون روی در بقیع به زهرا خطابکرد
وحش زمین و مرغ هوا را کباب کرد


* * *
کای مونس شکسته دلان حال ماببین
ما را غریب و بیکس و بی آشنا ببین


اولاد خویش را که شفیعان محشرند
درورطه ی عقوبت اهل جفا ببین


در خلد بر حجاب دو کون آستین فشان
واندر جهان مصیبتما بر ملا ببین


نی ورا چو ابر خروشان به کربلا
طغیان سیل فتنه و موج بلاببین


تن های کشتگان همه در خاک و خون نگر
سرهای سروران همه بر نیزه هاببین


آن سر که بود بر سر دوش نبی مدام
یک نیزه اش ز دوش مخالف جدا ببین


آنتن که بود پرورشش در کنار تو
غلطان به خاک معرکه ی کربلا ببین


یا بضعةالرسول زابن زیاد داد
کو خاک اهل بیت رسالت به باد داد


* * *
خاموش محتشم که دلسنگ آب شد
بنیاد صبر و خانه ی طاقت خراب شد


خاموش محتشم که ازین حرفسوزناک
مرغ هوا و ماهی دریا کباب شد


خاموش محتشم که ازین شعر خونچکان
دردیده ی اشگ مستمعان خون ناب شد


خاموش محتشم که ازین نظم گریه خیز
روی زمین بهاشگ جگرگون کباب شد


خاموش محتشم که فلک بس که خون گریست
دریا هزار مرتبهگلگون حباب شد


خاموش محتشم که بسوز تو آفتاب
از آه سرد ماتمیان ماهتابشد


خاموش محتشم که ز ذکر غم حسین
جبریل را ز روی پیامبر حجاب شد


تا چرخسفله بود خطایی چنین نکرد
بر هیچ آفریده جفایی چنین نکرد


* * *
ای چرخغافلی که چه بیداد کرده ای
وز کین چه ها درین ستم آباد کرده ای


بر طعنت این بساست که با عترت رسول
بیداد کرده خصم و تو امداد کرده ای


ای زاده زیاد نکرده استهیچ گه
نمرود این عمل که تو شداد کرده ای


کام یزید داده ای از کشتنحسین
بنگر که را به قتل که دلشاد کرده ای


بهر خسی که بار درخت شقاوتست
درباغ دین چه با گل و شمشاد کرده ای


با دشمنان دین نتوان کرد آن چه تو
با مصطفیو حیدر و اولاد کرده ای


حلقی که سوده لعل لب خود نبی بر آن
آزرده اش به خنجربیداد کرده ای


ترسم تو را دمی که به محشر برآورند
از آتش تو دود به محشردرآورند

محتشم کاشانی

شنبه 27/9/1389 - 6:38
شعر و قطعات ادبی

ای ناله‌ غربتت به گوشم
ای بـار مصیبتت به دوشم
آغــاز محــرّمت رسیده
بــاید ز غمت سیه بپوشم
مظلوم حسین جان مظلوم حسین جان
****
ایـن رخـت سیه به پیکر مـن
ارث پـدر است و مـادر مـن
این سینه‌ی سرخ و رخت نیلی
این اشـک دو دیـده تـر مـن
مظلوم حسین جان مظلوم حسین جان
****
داغ تـو نمی‌شود فرامـوش
دل با غم تو بوَد هم آغوش

در بـاغ جنـان ز مـاتم تو
زهرا و علی بود سیه پوش
مظلوم حسین جان مظلوم حسین جان
****
ای اهـل عزا محرّم آمد
دیــدار هـلال ماتم آمد
بـاید همگی سیه بپوشید
هنگامه گریه و غم آمد
مظلوم حسین جان مظلوم حسین جان
****
این مـاه عزاست ایهاالناس
نیلی شده صورت گل یاس
خون موج زند ز فرق اکبر
افتد ز بدن دو دست عباس
مظلوم حسین جان مظلوم حسین جان


دل‌ها ز شرار غم کباب است
بر چرخ صدای «آب آب» است
در دست سکینه جـام خـالی
خجلت زده از علی رباب است
مظلوم حسین جان مظلوم حسین جان
****
پیـراهن آسمـان سیــاه است
گردون همه غرق دود آه است
زهــرا بــه کنار نعش عباس
زینب بــه کنــار قتلگاه است
مظلوم حسین جان مظلوم حسین جان

دو دریا اشک - غلامرضا سازگار

شنبه 27/9/1389 - 6:36
شعر و قطعات ادبی
مرا از بر لاله ها می برند
چو مرغی به دام بلا می برند
تو را غرق خون ستم ساختند
مرا هم به بند جفا می برند
جدایم کنند از تو این دشمنان
که سرهای از تن جدا می برند
تو خون خدایی و این مشرکین
تو را کشته نام خدا می برند
اسارت که دیگر ندارد کتک
مرا با زدن ها چرا می برند
به اینان بگو ای پدر جان مرا
چرا می زنند و کجا می برند
کشیدند اینجا چو جانم به خون
کجا دیگر از کربلا می برند
گهم بر روی خارها می کشند
گهم با سر نیزه ها می برند
به طعنی جگرهای ما خون کنند
به قهری دل ما ز جا می برند
به اطفال پاسخ ز سیلی دهند
زمانی که نام تو را می برند
"مؤید" دل ما به حال آورند
چو نامی ز کرببلا می برند
دوایی به درد دلم کن حسین
که خاک تو بهر شفا می برن
شنبه 27/9/1389 - 6:34
شعر و قطعات ادبی
ای مرا آشفته کرده حال تو
دیده و جان و دلم دنبال تو
عزم وصل حق تعالی کرده ای
ترک جان یا ترک بابا کرده ای
روح من با این شتاب از تن مرو
ای تمام عمر من بی من مرو
کم زهجر خویش قلبم چاک کن
باز گرد از دیده اشکم پاک کن
راه غم بر قلب تنگم باز شد
غربتم با رفتنت آغاز شد
ای دل صد پاره ام پیراهنت
اشک ثار الله وقف دامنت
می روی این قوم سنگت می زنند
گرگ های کوفه چنگت می زنند
صبر کن بابا تماشایت کنم
سِیر حسن و قدّ و بالایت کنم
بعدِ عمری حاصل من داغ توست
جان بابا قاتل من داغ توست
عهد من با دوست عهدی محکم است
هر چه بینم داغ در این ره کم است
عهد بستم تا که قربانت کنم
غرق خون تقدیم جانانت کنم
عهد بستم تا که درراه خدا
عضوعضوت را کنند از هم جدا
زخم تو مشکل گشایی می کند
مرگ از تو دلربایی می کند
من خلیل الله، تو اسماعیل من
داغ تو تسبیح من تهلیل من
جسم مجروحت گلستان من است
فرق خونین تو قرآن من است
خون گلاب وخاک صحرا مُشک توست
آبروی من دهان خشک توست
زخم ما را خنده بر شمشیر هاست
چشم ما چشم انتظار تیرهاست
گرچه خشک ازتشنگی لب های توست
رو که جدم مصطفی سقای توست
ما به راه دوست هستی باختیم
بعد از آن در قلب دشمن تاختیم

غلامرضاسازگار

شنبه 27/9/1389 - 6:32
اهل بیت
مختار بن ابی عبیده ثقفی از مردم طائف است. وی در سال یکم هجرت متولد شد. در زمان خلافت عمر همراه پدر خود به مدینه رفت.

پدرش در واقعه یوم الحجر در
عراق به قتل رسید. مختار بعدها از شیعیان شد، تا جایی که زمانی که مسلم بن عقیل به کوفه آمد، در منزل او اقامت گزید.
مختار زمانی که ابن زیاد مسلم را دستگیر و به قتل رساند، در کوفه نبود. وقتی به کوفه وارد شد به دست عمال عمرو بن حریث دستگیر شد.
در تمام مدتی که جریان
کربلا رخ داده ،در زندان بود تا اینکه بعدها با وساطت عبدالله بن عمر از زندان آزاد و مجبور به سفر به طائف گردید.

وی یک سال در طائف سکونت گزید. در آن زمان،
عبدالله بن زبیر حاکم مکه بود. پس از بازگشت مختار به مکه، ابن زبیر او را دعوت به همکاری کرد. او نیز با گرفتن تعهد مبنی بر اینکه در کارها او را شریک خویش قرار دهد با او بیعت کرد.
در جریان محاصره مکه توسط سپاه اموی، مختار نیز در کنار دیگران بشدت از حرم الهی دفاع کرد. پس از پایان محاصره، مختار به کوفه بازگشت. در این زمان کوفه به دست طرفداران عبدالله بن زبیر افتاده بود.

ورود او به کوفه مصادف با آمادگی توابین برای خروج از شهر بود. طبعاً مختار نمی توانست در مقابل سران توابین قد علم کند. به همین جهت صبر کرد تا عاقبت کار توابین مشخص گردد.
پس از خروج توابین از شهر،
قاتلین امام حسین «ع که از ناحیه مختار هراس زیادی داشتند، حاکم زبیری کوفه را وادار کردند تا مختار را زندانی کند. مختار دوباره زندانی شد، اما پس از مدتی با شفاعت عبدلله بن عمر نزد ابن زبیر آزاد گردید.

وی پنهانی مشغول آماده کردن قیام خود گشت و از بازماندگان توابین خواست تا آماده باشند. او آن را به کتاب خدا، سنت رسول، انتقام خون اهل بیت، دفاع از ضعفا و جهاد با کسانی که حرام اسلام را حلال کرده اند،دعوت می کرد.


مختار شیعیان را در محلهای خاصی گرد هم می آورد و خود را به عنوان نماینده
محمد بن حنفیه مطرح می ساخت. گروهی از شیعیان نزد محمد بن حنیفه در مدینه رفتند و از او در این باره پرسیدند. محمد بن حنیفه نیز به صورت سر بسته و مبهم از مختار حمایت کرد، یعنی گفت که:
من دوست دارم تا خدا به دست هر کسی که خود از بندگانش می خواهد، انتقام ما را بگیرد.
اما این سخنان به صورت حمایت رسمی محمد بن حنفیه از مختار در میان شیعیان منتشر و موجب شد تا شیعیان زیادی به وی بپیوندند. مختار در پی افراد نیرومند و پر نفوذی بود که بتواند پایگاه خود را مستحکم نماید.
از جمله آنان ابراهیم بن اشتر، فرزند مالک اشتر بود که توانست او را به سوی خود جلب کند.
بالاخره در شب چهاردهم ربیع الاول سال 66 شورشی آغاز گشت. دسته های سپاهیان او در شهر می گشتند تا هر که می خواهد به آنان ملحق شود. در جریان تسخیر شهر کوفه توسط نیرو های مختار، درگیری های متعددی رخ داد.

سرانجام کوفه بدست مختار افتاد و
عبدالله بن مطیع حاکم زبیری مخفیانه از شهر خارج شد. وی با مردم شهر به عنوان امیر آنها بیعت کرد.اما اشراف کوفه که از مختار هراس داشتند دست به قیام زدند، که قیامشان سرکوب شد.
پس از این جریان مختار ماموریت اصلی خود یعنی کشتن قاتلین امام حسین را آغاز کرد. وی اعلام کرد:
هر کس در خانه خویش را به روی خود ببندد، امنیت خواهد داشت، مگر کسی که در ریختن خون فرزندان پیامبر مشارکت داشته باشد، بسیاری از اشراف که در ماجرای کربلا دست داشتند به سمت بصره فرار کردند.

اما یاران مختار بسیاری از آنان را دستگیر کرده و نزد مختار می آوردند. او نیز دستور می داد که آنان را به قتل برسانند. حتی دست و پای بعضی را که جرمشان سنگینتر بوده قطع کرده و به قتل می رساندند.
تعداد تخمینی کسانی که به جرم شرکت در حادثه کربلا کشته شدند، حدود سه هزار نفر ذکر شده است.
از جمله این افراد شمر بن ذی الجوشن، حرمله و عمر بن سعد را می توان نام برد.

بعد از این وقایع، مختار سپاهی را به سمت مدینه فرستاد تا مدینه را از تسلط عبدالله بن زبیر، خارج ساخته و به این ترتیب زمینه را برای حاکمیت شیعی بر حجاز آماده کند. اما این سپاه از سپاه عبدالله بن زبیر، شکست خورد.
مختار حتی نامه ای هم به محمد بن حنفیه نوشت که در آن هدفش را تصرف بلاد برای حاکمیت او ذکر کرده و از او خواست تا سپاهی را به سوی مدینه گسیل کند. اما محمد بن حنفیه با تمجید از او و نیتش، آنرا نپذیرفت.

مهم ترین اقدام مختار
مهم ترین اقدام مختار را می توان مقابله با سپاه شام دانست. این جنگ در سال 67 هجری میان سپاه اعزامی مختار به فرماندهی
ابراهیم بن مالک اشتر و سپاه شام به فرماندهی عبیدالله بن زیاد، حصین بن نمیر سکونی، شرحبیل بن ذی الکلاع سپاه شام نیز شکست خورده و متفرق گردید.
حمله سپاه زبیریان به فرماندهی مصعب بن زبیر را باید پایان کار مختار به حساب آورد. آنها می خواستند مختار را سرکوب کرده و کوفه را زیر سلطه خود درآورند. در این رابطه افرادی چون محمد بن اشعث بن قیس که از قاتلین امام حسین بود، در شمار افرادی بود که به عنوان یکی از فرماندهان نیروهای زبیری به کوفه حمله برد. جریان درگیری به نفع زبیریها خاتمه یافت و مختار با گروهی از یارانش به شهادت رسیدند. (سال 67 هجری)
گرچه ممکن است انگیزه های مختار کاملاً حق نبوده باشد، امااو کسی است که با انتقام گرفتن از قاتلین اهل بیت، دل امامان شیعه را شاد کرد.

از امام باقر روایت شده که فرمود :
او را دشنام ندهید، او قاتلین کشته های ما را کشته، انتقام ما را گرفته، یتیمان ما را شوهر داده و در وقت عسرت به ما کمک مالی کرده است.

منابع:

تاریخ خلفا ص517 - 532
شنبه 27/9/1389 - 6:30
اهل بیت

خانواده امام زمان (ع)

**یكی از پرسش های مهم و البته جذاب ، برای بسیاری از افراد این است كه آیا امام زمان (عج) ازدواج كردند و فرزندانی دارند یا خیر؟
جواب این پرسش نتیجه خاصی ندارد و درد كسی را دوا نمی كند ، اما از نظر كنجكاوی های معمول دوران نوجوانی ، برای خیلی از افراد مهم است و دوست دارند بدانند آیا از نظر دینی دلیلی وجود دارد كه ثابت كند امام زمان (عج) ازدواج كردند یا خیر و اگر ازدواج كردند ، خانواده ایشان كجا زندگی می كنند و آیا آن ها هم عمری طولانی دارند؟
نمی توان به این سؤال پاسخی قطعی داد و گفت : آن حضرت ازدواج كردند و فرزندانی دارند یا ازدواج نكردند ، زیرا وضعیت آن حضرت وضعیتی خاص و استثنایی است و ممكن است این وضعیت ویژه ، زندگی خاصی را نیز بطلبد و ایشان مأمور به انجام این سنت نبوی نباشند.
از طرف دیگر ، ازدواج با وجود اهمیت و جایگاهی كه در فرهنگ اسلام دارد ، یك تكلیف واجب نیست تا بگوییم امام زمان (عج) این امر واجب را ترك نمی كنند. در طول تاریخ ، انبیایی بودند كه به دلیل ضرورت های مسئولیت شان ، هیچ گاه ازدواج نكردند. در عین حال ، بر اساس برخی نشانه ها می توان به پاسخی قابل قبول رسید:
1. ازدواج واجب نیست و امری مستحب است ، اما در عین حال ، جزو امور مستحبی است كه بركات و ثمرات بسیاری دارد تا جایی كه دوری از ازدواج ، امری ناپسند تلقی شده و در نتیجه اولیای خدا از این سنت مهم نبوی پیروی می كنند.
از طرف دیگر زندگی حضرت در خفا و دارای شرایطی خاص است ، اما در عین حال در روایات آمده كه امام زمان (عج)همانند ما زندگی در شهرها و مجالس ما رفت و آمد می كنند و به صورتی غیرعادی زندگی نمی كنند. در نتیجه بعید به نظر می رسد كه آن بزرگوار در طول این سال های طولانی غیبت به این سنت عمل نكرده باشند.
2. برخی شواهد و قرائن دینی هم به نوعی تأیید می كند كه آن حضرت برخوردار از خانواده و فرزندان است . مثلاً كنیه معروف امام زمان (عج) ، اباصالح است و گفته می شود این كنیه به معنی پدر صالح از آن جهت به حضرت گفته شده كه ایشان فرزندی به نام صالح دارند. در برخی زیارت های امام زمان (عج) هم آمده كه ما خطاب به ایشان عرض می كنیم:«السلام علیك و علی آل بیتك؛ سلام بر تو و بر خانواده تو». (مفاتیح الجنان ، زیارت امام زمان (عج) در روز جمعه) از این تعبیرات هم به دست می آید كه گویا حضرت دارای خانواده و فرزندانی هستند.
محل زندگی و وضعیت خانواده آن حضرت
بر فرض كه بپذیریم آن حضرت دارای خانواده و فرزندانی هستند. این سؤال مطرح می شود كه این خانواده در كجا و به چه شكلی زندگی می كنند و آیا آنان هم از عمری طولانی بهره مندند؟
یقیناً به این سؤال هم نمی توان پاسخی قطعی داد ، اما به نظر می رسد كه بسیار بعید است همسر و فرزندان امام زمان (عج) دارای عمر طولانی باشند ، زیرا طول عمر امام زمان (عج) معجزه و به جهت ضرورت های دینی است ، در حالی كه این ضرورت ها در مورد دیگر افراد وجود ندارد.
در خصوص مكان زندگی خانواده حضرت ، هرچند مكان های نامعلومی مانند «جزیره خضرا» و مانند آن در این باره نام برده می شود ، اما این گزارش ها قابل قبول و مستند نبوده و بهتر است بگوییم هیچ نشانه ای از وجود محلی خاص برای زندگی آن ها وجود ندارد و به احتمال زیاد خانواده و فرزندان آن حضرت همانند همه مردم در گوشه ای ازعالم ، در عین گمنامی زندگی می كنند.
منبع:نشریه انتظار نوجوان،شماره 62.

 

يکشنبه 30/8/1389 - 18:36
اهل بیت

اسم اعظم حضرت حق:نویسنده:آیت الله محمد ناصری دولت آبادی
**از هر چه بگذریم سخن دوست خوش تر است. این توسلات را مبادا فراموش کنید. به حضرت بقیة الله (ع) توسل داشته باشید. زیرا آثار عجیبی دارد. در این رابطه، این جمله را برای همه ی آقایان عرض می کنم تا اهمیّت این موضوع را بدانند. حضرت آیت الله سید محمد کشمیری، استاد ما و از اولیای الهی و اوتاد بود. علمای نجف درباره ی عظمت پدر ایشان حضرت آیت الله سید مرتضی کشمیری می گفتند، اگر ایشان ادّعای نبوت می کرد نمی توانستیم ردّ بکنیم . ایشان اهل چنین ادّعا هایی نبود و علمای نجف برای بیان عظمت معنوی ایشان چنین می گفتند. ایشان ارتباط فوق العاده ای با حضرت حقّ، داشت و معجزات و کرامات عجیب و بسیاری از ایشان نقل شده است. داستان های محیّر العقولی که بعضی از آن ها را به خاطر دارم. آیت الله سید مرتضی هم همین طور بود. معروف و مشهور بود که در نجف، فقط شب های جمعه از خانه بیرون می آمد و به حرم امیرالمؤمنین (ع) مشرف می شد و تا قبل از اذان صبح به منزل باز نمی گشت. ایشان چیزی از کسی قبول نمی کرد. مجتهدی مسلم و خیلی مورد توجه همگان، امّا کاملاً منزوی بود. از خانه بیرون نمی آمد و چیزی از بازار نمی خورد. خودش آردی در منزل تهیه می کرد و به نانوای متدیّنی می داد که برای ایشان این نان را می پخت. خطّش خیلی زیبا بود. تابلو هایی را با عبارت «یا صاحب الزمان أغثنی یا صاحب الزمان ادرکنی» می نوشت و به پسرش می داد. او هم آن تابلو ها را چاپ می کرد و می فروخت و پولش را به پدر می داد. پدر هم زندگی خود را با آن اداره می کرد. آن وقت ایشان استاد اخلاق ما بود. من به خدمت ایشان می رسیدم. خودشان مکرر به بنده می گفتند: «به یک حمد خواندن، مرده زنده می کردم». یکی از دفعاتی که به دیدار ایشان رفته بودم، از ایشان اسم اعظم را خواستم. ایشان ندادند ولی گفتند اگر اسم اعظم را می خواهی به در خانه امام زمان (ع) برو و از این اسم شریف: «یا صاحب الزمان أغثنی یا صاحب ازمان أدرکنی» نگذر. این اسم اعظم حق است، به آن توجه داشته باش. به دنبالش این ماجرا را برای بنده تعریف کردند که، سفری به خراسان رفته بودم. در مسیر برگشت از تهران به قم رفتم تا یکی از آشنایان و بستگان را ببینم و بعد به عراق بازگردم. در نیمه شبی که هوا سرد بود، اتوبوس مرا جلوی صحن حضرت معصومه (س) پیاده کرد. من هم پیاده شدم. اما من پیرمرد هشتاد و پنج ساله با چمدان و ساک کجا بروم؟ من که آدرس را بلد نیستم و کسی هم نیست که از او نشانی را بپرسم. مقداری ایستادم، دیدم خبری نشد. با خودم گفتم ما که صاحب و ملاذ و ملجأ داریم. بهتر است از ایشان استمداد کنم. می گفت ساک را به یک دست گرفتم و عصا و چمدان را هم به دست دیگر. چشمانم را بستم و در پیاده رو به طور مرتب می گفتم: «یا صاحب الزمان أغثنی یا صاحب الزمان أدرکنی» مکرر این اسم را تکرار می کردم و را ه می رفتم. یکدفعه سنگین شدم و بعد از آن نگاه کردم و دیدم بر در یک خانه ام. نگاه کردم، دیدم اسم همین اقوام ما بر در نوشته است. در زدم، آمد و دیدم خودش در را باز کرد و متحیرانه از من پرسید، چطور و با چه آمدی؟ گفتم: آمدم دیگر و به داخل خانه رفتم.
اسم حضرت بقیة الله (ع) اسم اعظم حضرت حقّ است. در گرفتاری های روحی، معنوی، جسمی، مادی توجه و توسلتان به این اسم شریف باشد. خدا شاهد است بنده مکرر گرفتاری های مختلفی داشتم مخصوصا در فشار ها و ناراحتی های خارجی با این ذکر نتیجه ی قطعی گرفته ام. ذکر «یا صاحب الزمان اغثنی یا صاحب الزمان ادرکنی» را یادداشت کنید و در مواقع گرفتاری متوسّل و متوجه به حضرت بقیه الله ـ روحی له الفدا ـ بشوید ان شاء الله نتیجه ی قطعی خواهید گرفت. این ذکر، عدد هم ندارد و ایشان به من نفرمودند که برای جواب گرفتن چند بار آن را تکرار کنم. لازم است مرتب آن را تکرار کنید و همین طور بگویید.

يکشنبه 30/8/1389 - 18:35
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته