• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 316
تعداد نظرات : 120
زمان آخرین مطلب : 4206روز قبل
اهل بیت

۸- مالک‌ بن‌ عبدالله بن‌ سریع‌ بن‌ جابر همدانی‌ جابری‌

گریه‌ برتنهائی‌ حسین‌ علیه السلام

آن‌ دو پسر عمو و برادر مادری‌ بودند و به‌ همراه‌ غلامشان‌ شبیب‌ در روز عاشورا هنگامی‌ که‌ حسین‌ علیه السلام را در آن‌ حال‌ مشاهده‌ کردند، گریه‌ کنان‌ به‌ خدمت‌ امام‌ آمده‌ و به‌اردوی‌ او ملحق‌ شدند، امام‌ علیه السلام به‌ آن‌ها فرمود: ای‌ فرزندان‌ برادرم‌! چرا می‌گریید؟! به‌ خدا سوگند بعد از گذشت‌ ساعتی‌ چشمانتان‌ روشن‌ خواهد شد؛

گفتند: «خدا ما را فدای‌ تو گرداند، برخود نمی‌گرییم‌، بلکه‌ گریه‌ می‌کنیم‌ برای‌ اینکه ‌شما را در محاصرة‌ این‌ گروه‌ می‌بینیم‌ و قدرت‌ نداریم‌ تا به‌ چیزی‌ بیش‌ از جانمان‌ از توحمایت‌ کنیم‌.»

۹- عمرو بن‌ قرظة‌ بن‌ کعب‌ انصاری

پدر او از صحابه‌ رسول‌ خدا و از یاران‌ علی‌ علیه السلام بود او خود از سعادتمندان‌ در رکاب‌ امام‌حسین‌ علیه السلام بود ولی‌ برادرش‌ علی‌ از شقاوتمندان‌ در سپاه‌ عمر سعد بود اظهار ارادت‌ او به‌امام‌ حسین‌ علیه السلام که‌ حکایت‌ از اطلاع‌ او از جایگاه‌ الهی‌ امام‌ علیه السلام دارد در قالب‌ رجز او در روزعاشورا بیان‌ شده‌ است.

جان‌ و مالم‌ فدای‌ حسین‌ علیه السلام

در روز عاشورا از امام‌ اذن‌ گرفت‌ و به‌ می‌دان‌ رفت‌ در حالی‌ که‌ این‌ رجز را به‌ زبان‌ جاری‌می‌ساخت.

قد عَلِمت‌ کتیبة‌ الانصارأنّی‌ سأحمی‌ حوزة‌ الدمار

ضَرب‌ غلام‌ غیر نکس‌ شاری‌دون‌ حسین‌ مهجتی‌ وداری‌

۱۰- عابس‌ بن‌ ابی‌ شبیب

او از قبیله‌ بنی‌ شاکر و از رجال‌ شیعه‌ و از رؤسای‌ آن‌ها و مردی‌ شجاع‌ و خطیبی‌ توانا وعابدی‌ پر تلاش‌ و متهجّد بود و از طائفه‌ای‌ است‌ که‌ علی‌ علیه السلام در روز صفین‌ در حق‌ آنان‌فرمود: «لو تمّت‌ عدّتهم‌ ألفاً لعبد الله حق‌ عبادته‌؛ اگر تعداد آن‌ها به‌ هزار نفر می‌رسید خدابه‌ شایستگی‌ عبادت‌ می‌شد.»

وقت‌ آن‌ آمد که‌ من‌ عریان‌ شوم‌

او در روز عاشورا می‌گفت:

 «امروز روزی‌ است‌ که‌ باید تلاش‌ کنیم‌ برای‌ سعادت‌ خویش‌ با هر چه‌ در توان‌ داریم‌زیرا بعد از امروز روز حساب‌ است‌ و عمل‌ بکار نیاید.»

آن‌ گاه‌ نزد امام‌ حسین‌ علیه السلام آمد و گفت:

یا ابا عبدالله به‌ خدا سوگند روی‌ زمین‌ چه‌ در نزدیک‌ و یا دور کسی‌ عزیز‌تر و محبوب‌تر ازتو نزد من‌ نیست‌، اگر من‌ چیزی‌ عزیز‌تر از جانم‌ و خونم‌ داشتم‌ که‌ فدایت‌ کنم‌ و کشته‌شدن‌ را از تو دفع‌ کنم‌، هر آینه‌ تقدیم‌ می‌کردم‌؛

سپس‌ گفت:

السلام‌ علیک‌ یا ابا عبدالله أشهد انی‌ علی‌ هداک‌ وهدی‌ أبیک‌؛ سلام‌ بر تو ای‌ ابا عبدالله گواهی‌ می‌دهم‌ که‌ من‌ در راه‌ هدایت‌ تو وپدرت‌ مستدام‌ هستم‌.»

او کسی‌ است‌ که‌ وقتی‌ به‌ می‌دان‌ آمد کسی‌ جرئت‌ مبارزه‌ با او را نداشت‌، در نهایت‌ عمرسعد دستور داد ا ورا سنگباران‌ کردند، او وقتی‌ وضعیت‌ را چنین‌ دید، زره‌ از تن‌ به‌ درآورد وکلاه‌ خود را از سر برداشت‌ و بر سپاه‌ کوفه‌ حمله‌ کرد.

وقت‌ آن‌ آمد که‌ من‌ عریان‌ شوم‌جسم‌ بگذارم‌ سراسر جان‌ شوم‌

آزمودم‌ مرگ‌ من‌ در زندگی‌ است‌چون‌ رهم‌ زین‌ زندگی‌ پایندگی‌ است‌

آنچه‌ غیر از شورش‌ و دیوانگی‌ است‌اندرین‌ ره‌ روی‌ در بیگانگی‌ است‌

منبع:http://karbobala.com

سه شنبه 21/9/1391 - 21:27
اهل بیت

۴- زهیر بن‌ قین

توفیق‌ یاری‌

او که‌ ابتدا از طرفداران‌ عثمان‌ بود، در سال‌ قیام‌ امام‌ حسین‌ علیه السلام در حال‌ بازگشت‌ از حج ‌بود و هنگام‌ فرود آمدن‌ در منازل‌ سعی‌ می‌کرد در منزلی‌ فرود آید که‌ با حسین‌ علیه السلام هم ‌منزل‌ نباشد ولی‌ در منزل‌ «زَرْود» حسین‌ علیه السلام به‌ وسیلة‌ فرستاده‌ خود او را به‌ سوی‌ سعادت‌ابدی‌ فراخواند، او با کمک‌ همسرش‌ برای‌ یاری‌ حسین‌ علیه السلام توفیق‌ یافت‌ و توفیق‌ خود را این‌ چنین‌ بیان‌ می‌کند:

 «من‌ تصمیم‌ گرفته‌ام‌ که‌ در مصاحبت‌ حسین‌ علیه السلام باشم‌ و جانم‌ را فدای‌ او کنم‌ و باروحم‌ محافظ‌ او باشم‌»


خوشحالی‌ درک‌ محضر حسین‌ علیه السلام


زهیر بعد از وداع‌ با همسرش‌ این‌ توفیق‌ خود را در ضمن‌ یک‌ پیشگویی‌ بیان‌ می‌کند ومی‌گوید:

 «ما در بلنجر جنگ‌ می‌کردیم‌ و خداوند ما را پیروز کرد، سلمان‌ باهلی‌ (و در روایتی‌سلمان‌ فارسی‌)، گفت‌: ایام‌ این‌ فتح‌ و پیروزی‌ و گرفتن‌ غنائم‌ خوشحال‌ و مسرورید؟ گفتیم‌: آری‌! گفت‌: زمانی‌ که‌ محضر سیّد شباب‌ آل‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم را درک‌ کردید به‌ جنگ‌نمودن‌ در کنار او و یاری‌ نمودن‌ او و غنائمی‌ که‌ در این‌ مسیر نصیب‌ شما خواهد شد، بیشترشاد باشید!...»

زندگی‌ جاوید یا جنگ‌ در رکاب‌ حسین‌ علیه السلام

بعد از آنکه‌ امام‌ حسین‌ علیه السلام در منزل‌ «ذوحُسَم‌» خطبة‌ معروف‌ «فاءنی‌ لا أری‌ الموت‌ الاسعادة‌ ولا الحیاة‌ مع‌ الظالمین‌ الاّ برماً» را بیان‌ فرمود، زهیر بپاخاست‌ و روی‌ به‌ یاران‌ کرد وگفت‌: شما سخن‌ می‌گویید یا من‌ بگویم‌؟ گفتند: تو سخن‌ آغاز کن‌ و او پس‌ از حمد و ثنای‌الهی‌ به‌ ابراز احساسات‌ پرداخت‌ و گفت:

 «یابن‌ رسول‌ الله! ما فراز و بلندی‌ که‌ در گفتار شما بود، شنیدیم‌؛ ای‌ پسر رسول‌ خدا! به‌خدا سوگند که‌ اگر ما می‌توانستیم‌ برای‌ همیشه‌ در این‌ دنیا زندگی‌ کنیم‌ و تمام‌ دنیا وامکانات‌ آن‌ را در اختیار داشتیم‌، باز هم‌ شمشیر زدن‌ در رکاب‌ تو را انتخاب‌ می‌کردیم‌.»

امام‌ علیه السلام در حق‌ او دعا کرد و او را پاسخی‌ نیکو داد.


رعایت‌ حق‌ خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم


و بار دیگر در روز تاسوعا هنگامی‌ که‌ زهیر به‌ همراه‌ حبیب‌ بن‌ مظاهر به‌ نصیحت‌لشکریان‌ عمر سعد می‌پردازد عزرة‌ بن‌ قیس‌ به‌ او می‌گوید: ای‌ زهیر! تو از شیعیان‌ این‌خاندان‌ نبوده‌ بلکه‌ عثمانی‌ هستی‌، ولی‌ زهیر در پاسخ‌ او کلماتی‌ بر زبان‌ جاری‌ کرد که‌نشان‌ از اطلاع‌ او از مقام‌ حسین‌ علیه السلام نزد رسول‌ خدا است.

او گفت‌: «آیا در اینجا بودنم‌ به‌ تو نمی‌گوید که‌ من‌ پیرو این‌ خاندانم‌؟! بخدا سوگند که‌ نامه‌ای‌برای‌ او ننوشتم‌ و قاصدی‌ را نزد او نفرستادم‌ و وعدة‌ یاری‌ هم‌ به‌ او ندادم‌، بلکه‌ او را در بین‌راه‌ دیدار نمودم‌ و هنگامی‌ که‌ او را دیدم‌، رسول‌ خدا و منزلت‌ امام‌ حسین‌ علیه السلام نزد او را به‌ یادآوردم‌، و چون‌ دانستم‌ که‌ دشمن‌ بر او رحم‌ نخواهد کرد، تصمیم‌ به‌ یاری‌ او گرفتم‌ تا جان‌خود را فدای‌ او کنم‌، باشد که‌ حقوق‌ خدا و پیامبر او را که‌ شما نادیده‌ گرفته‌اید، حفظ‌ کرده‌باشم‌.»

شفاعت‌ رسول‌ خدا (صلی الله علیه و اله)

در شب‌ عاشورا نیز بعد از خطبة‌ امام‌ حسین‌ علیه السلام یکی‌ از آن‌ یاران‌ که‌ وفاداری‌ خود رانسبت‌ به‌ حسین‌ علیه السلام بیان‌ داشت‌ زهیر بن‌ قین‌ بود که‌ گفت:

 «بخدا سوگند دوست‌ دارم‌ کشته‌ شوم‌، باز زنده‌ گردم‌، و سپس‌ کشته‌ شوم‌، تا هزار مرتبه‌، تا خدا تو را و اهل‌ بیت‌ تو را از کشته‌ شدن‌ در امان‌ دارد!»

و نیز هنگامی‌ که‌ زهیر در روز عاشورا بار دیگر لشکر دشمن‌ را نصیحت‌ می‌کند ارزش‌شهادت‌ در رکاب‌ حسین‌ علیه السلام را این‌ چنین‌ بیان‌ می‌کند؛

 «بخدا سوگند در نظر من‌ شهادت‌ با حسین‌ بهتر از زندگی‌ جاودانه‌ با شماست‌...

به‌ خدا سوگند شفاعت‌ رسول‌ خدا هرگز به‌ گروهی‌ که‌ خون‌ فرزندان‌ و اهل‌ بیت‌ او رابریزند و یاران‌ او را بکشند، نخواهد رسید.»

منبع:http://karbobala.com

سه شنبه 21/9/1391 - 21:27
اهل بیت
حبیب‌ بن‌ مظاهر

حبیب‌ بن‌ مظاهر - یا مظهّر - از بزرگان‌ شیعه‌ و ریش‌ سفیدان‌ معروف‌ کوفه‌ و ازاصحاب‌ پیامبر و علی‌ علیه السلام بود که‌ از آنان‌ نقل‌ روایت‌ نموده‌ است‌.

و نیز از اصحاب‌ امام‌ حسن‌ مجتبی‌ و امام‌ حسین‌: بود و مدال‌ پر افتخار «یرحمک‌الله یا حبیب‌ لقد کنت‌ تختم‌ القرآن‌ فی‌ لیلة‌ واحدة‌ وانت‌ فاضل‌» از امام‌ حسین‌ علیه السلام نصیب‌ او شد.

او از شیعیانی‌ است‌ که‌ به‌ همراه‌ سلیمان‌ بن‌ صرد و دیگر شیعیان‌ و سران‌ کوفه‌ به‌ امام‌حسین‌ علیه السلام نامه‌ نوشت‌ و از آن‌ حضرت‌ برای‌ حکومت‌ کوفه‌ دعوت‌ به‌ عمل‌آورد.

سخنان‌ حبیب‌ نیز مانند دیگر یاران‌ حسین‌ علیه السلام در مورد آن‌ وجود مبارک‌ کاملاً ثبت‌ وضبط‌ نشده‌ است‌ ولی‌ هر آنچه‌ به‌ ما رسیده‌ حاکی‌ از ارادت‌ خالصانه‌ اوست‌ که‌ از چهرة‌معنوی‌ ابی‌ عبدالله الحسین‌ علیه السلام بیشتر پرده‌ برمی‌دارد.


حسین‌ علیه السلام را یاری‌ کنید


حبیب‌ بعد از آنکه‌ خود را به‌ هر زحمت‌ از کوفه‌ به‌ کربلا رساند و مورد استقبال‌ گرم‌ اهل‌بیت‌: قرار گرفت‌، در روز ششم‌ محرم‌ وقتی‌ بی‌وفایی‌ کوفیان‌ را مشاهده‌ کرد از امام‌ علیه السلام اجازه‌ خواست‌ که‌ طائفه‌ بنی‌ اسد را به‌ استمداد حسین‌ علیه السلام بطلبد، اوبا حضور در می‌ان‌ آن‌ طائفه‌ با سخنان‌ خود آنان‌ را بر یاری‌ حسین‌ علیه السلام تشویق‌ کرد، و در ضمن‌ سخنانش‌ علاوه‌بر دعوت‌ از مردم‌، حسین‌ علیه السلام را این‌ گونه‌ معرفی‌ می‌کند:

 «امروز از من‌ فرمان‌ برید و به‌ یاری‌ او بشتابید تا شرف‌ دنیا و آخرت‌ از آن‌ شما باشد، من‌ به‌ خدا سوگند یاد می‌کنم‌ که‌ اگر یک‌ نفر از شما در راه‌ خدا با پسر دختر پیغمبرش‌ دراینجا کشته‌ گردد و شکیبایی‌ ورزد و امید ثواب‌ از خدای‌ داشته‌ باشد رسول‌ خدا در علیین‌بهشت‌ رفیق‌ و همدم‌ او خواهد بود.»


کدام‌ نماز مقبول‌ است‌؟!


حبیب‌ از آن‌ روز که‌ به‌ یاران‌ امام‌ حسین‌ علیه السلام پیوست‌ مرتب‌ ملازم‌ امام‌ بود، و با سخنان‌حکیمانه‌اش‌ اصحاب‌ و یاران‌ امام‌ را جهت‌ دفاع‌ از اسلام‌ و امام‌ ترغیب‌ می‌کرد و در مواقع‌لزوم‌ در مقابل‌ دشمن‌ قرار می‌گرفت‌ و سخنان‌ ناصواب‌ آنان‌ را حکیمانه‌ پاسخ‌ می‌گفت‌، وقتی‌ حصین‌ بن‌ نمی‌ر در ظهر عاشورا و هنگام‌ اقامه‌ نماز به‌ امام‌ حسین‌ علیه السلام گفته‌ بود: نمازشما قبول‌ نیست‌، حبیب‌ جلو آمد و در پاسخ‌ او گفت‌: «زعمت‌ لا تقبل‌ الصلاة‌ من‌ آل‌ رسول‌ الله وتقبل‌ منک‌ یا ختّار؛ ای‌ فاسد وشرابخوارآیا پنداشتی‌ که‌ نمازاهل‌ بیت‌ رسول‌ الله صلی الله علیه و آله و سلم قبول‌ نیست‌ و نماز تو قبول‌ است‌؟!»


به‌ کجا می‌روی‌؟!


و نیز وقتی‌ عمر سعد قرة‌ بن‌ قیس‌ را برای‌ فرستادن‌ پیامی‌ به‌ محضر امام‌ حسین‌ علیه السلام فرستاد حبیب‌ بن‌ مظاهر او را شناخت‌ و بعد از رساندن‌ پیام‌ به‌ نصیحت‌ او پرداخت‌ و گفت‌:

 «وای‌ بر تو ای‌ قره‌! چه‌ کار می‌کنی‌ و کجا می‌روی‌؟ حسین‌ علیه السلام را ـ که‌ خداوند به‌ برکت‌پدرانش‌ شما را گرامی‌ داشته‌ ـ یاری‌ نمی‌کنی‌ و به‌ سوی‌ ستمکاران‌ می‌روی‌؟!»

ولی‌ قره‌ گفت‌ من‌ مأمورم‌ پاسخ‌ پیام‌ را به‌ عمر سعد برسانم‌ و بعد تصمیم‌ می‌گیرم‌.

با دشمنانتان‌ می‌جنگیم‌

شب‌ عاشورا وقتی‌ نافع‌ بن‌ هلال‌ اضطراب‌ و پریشانی‌ زینب‌ کبری‌ و اهل‌ بیت‌ امام‌ علیه السلام را می‌شنود و به‌ اطلاع‌ حبیب‌ می‌رساند، حبیب‌ می‌گوید:

 «اگر منتظر دستور امام‌ نبودم‌، همین‌ الان‌ به‌ دشمن‌ حمله‌ می‌کردم‌«؛

آنگاه‌ حبیب‌ یاران‌ را صدا کرد، همگی‌ آمدند و در کنار خیمه‌های‌ آل‌ البیت‌ فریادبرآوردند که‌:

 «ای‌ خاندان‌ رسول‌ خدا! این‌ شمشیرهای‌ ماست‌، قسم‌ خورده‌ایم‌ که‌ آن‌ها را در غلاف‌نکرده‌ و با دشمن‌ شما مبارزه‌ کنیم‌، و این‌ نیزه‌های‌ ماست‌ که‌ در سینة‌ دشمن‌ قرار خواهدگرفت‌.»

سپس‌ زنان‌ از خیمه‌ها بیرون‌ آمدند و گفتند:

 «ای‌ها الطیبون‌ حاموا عن‌ بنات‌ رسول‌ الله وحرائر امیر المؤمنین‌؛ ای‌ پاکان‌از دختران‌رسول‌ خدا و حرمهای‌ امیر المؤمنین‌ علیه السلام حمایت‌ کنید؛

فضج‌ القوم‌ بالبکاء حتی‌ کان‌ الارض‌ تمید بهم‌: آنگاه‌ صدای‌ یاران‌ چنان‌ به‌ گریه‌ بلندشد که‌ گویا زمین‌ در زیرپای‌ آنان‌ می‌لرزید.»

منبع:http://karbobala.com

سه شنبه 21/9/1391 - 21:18
اهل بیت

۱- بریر بن‌ خضیر

بریر بن‌ خضیر از اصحاب‌ امیر المؤمنین‌ علیه السلام و از شیوخ‌ قرّاء در مسجد جامع‌ کوفه‌ و ازتابعین‌ بوده‌ است‌.

در راه‌ تو قطعه‌ قطه‌ می‌شویم‌

او در شب‌ عاشورا از جمله‌ افرادی‌ بود که‌ با اظهارات‌ خود بر حقانیت‌ حسین‌ علیه السلام تأکیدداشت‌ و پس‌ از خطبة‌ آن‌ حضرت‌ گفت‌:

 «یابن‌ رسول‌ الله! خدا به‌ وسیلة‌ تو بر ما منت‌ نهاد که‌ ما در رکاب‌ تو جهاد کنیم‌ وبدن‌مادر راه‌ تو قطعه‌ قطعه‌ شود و جدّ بزرگوارت‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم در روز قیامت‌ شفیع‌ماباشد.»

۲- نافع‌ بن‌ هلال‌

او آقا و شریف‌ در می‌ان‌ قوم‌ خود، قاری‌ قرآن‌، از حاملان‌ حدیث‌ و از یاران‌ علی‌ علیه السلام بودکه‌ در هر سه‌ جنگش‌ در عراق‌ همراه‌ آن‌ حضرت‌ شمشیر زده‌ بود.

توچون‌ پیغمبر و علی‌ هستی‌!

او در شب‌ عاشورا سخنانی‌ بر زبان‌ جاری‌ کرد و با مقایسه‌ وضعیت‌ زمان‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم وعلی‌ علیه السلام با زمان‌ امام‌ حسین‌ علیه السلام بر دشمنی‌ با دشمنان‌ اهل‌ بیت‌: تاکید کرد و عرض‌کرد:

 «ای‌ پسر رسول‌ خدا! تو می‌دانی‌ که‌ جدّت‌ پیامبر خدا هم‌ نتوانست‌ محبت‌ خود را دردلهای‌ همه‌ جای‌ دهد و چنانچه‌ می‌خواست‌، همه‌ فرمان‌پذیر او نشدند، زیرا که‌ در می‌ان‌مردم‌، منافقانی‌ بودند که‌ نوید یاری‌ می‌دادند ولی‌ در دل‌، نیت‌ بی‌ وفایی‌ داشتند؛ این‌ گروه‌در پیش‌ روی‌ از عسل‌ شیرین‌تر و در پشت‌سر از حنظل‌ تلخ‌تر بودند! تا خدای‌ متعال‌ او رابه‌ جوار رحمت‌ خود برد؛ و پدرت‌ علی‌ علیه السلام نیز چنین‌ بود، گروهی‌ به‌ یاری‌ او برخواستند و اوبا ناکثین‌ و قاسطین‌ و مارقین‌ قتال‌ کرد اما مدت‌ او نیز به‌ سرآمد و به‌ جوار رحمت‌ حق‌شتافت‌؛ و تو امروز نزد ما بر همان‌ حالی‌! هر کس‌ پیمان‌ شکست‌ و بیعت‌ از گردن‌ خودبرداشت‌، زیانکار است‌ و خدا تو را از او بی‌نیاز می‌گرداند، با ما به‌ هر طرف‌ که‌ می‌خواهی‌، به‌سوی‌ مغرب‌ و یا مشرق‌، روانه‌ شو به‌ خدا سوگند که‌ ما از قضای‌ الهی‌ نمی‌هراسیم‌ و لقای‌پروردگار را ناخوش‌ نمی‌داریم‌ و ما از روی‌ نیّت‌ و بصیرت‌ هر که‌ را با تو دوستی‌ ورزد، دوست‌داریم‌، و هر که‌ با تو دشمنی‌ کند، دشمن‌ داریم.»


مادر به‌ عزایم‌ بنشیند!


و باز در شب‌ عاشورا - بعد از جلسه‌ اصحاب‌ - هنگامی‌ که‌ حسین‌ علیه السلام موقعیت‌ لشکرخود و دشمن‌ را مورد بررسی‌ قرار می‌داد، نافع‌ با آن‌ حضرت‌ برخورد کرد، آن‌ حضرت‌ فرمود:

 «در این‌ تاریکی‌ شب‌ از این‌ راه‌ برو و خود را نجات‌ بده!»

نافع‌ خود را بر قدم‌های‌ امام‌ انداخت‌ و گفت:

مادرم‌ در سوگم‌ بگرید اگر چنین‌ کنم‌، خدا بر من‌ منت‌ نهاد که‌ در جوار تو شهید شوم‌.

او در روز عاشورا نیز ضمن‌ این‌ که‌ جان‌ خود را در رکاب‌ حسین‌ علیه السلام فدا می‌کندافتخارش‌ این‌ است‌ که‌ بر دین‌ حسین‌ بن‌ علی‌ علیه السلام از دنیا می‌رود و می‌گوید:

ان‌ تنکرونی‌ فأنا ابن‌ الجَملی‌دینی‌ علی‌ دین‌ حسین‌ بن‌ علی‌

منبع:http://karbobala.com

سه شنبه 21/9/1391 - 21:16
اهل بیت

قیس‌ بن‌ مسهّر صیداوی‌

قیس‌ بن‌ مسهّر که‌ حامل‌ نامة‌ امام‌ علیه السلام در منزل‌ بطن‌ الرمه‌ به‌ سوی‌ مردم‌ کوفه‌ بود به‌خاطر دستگیری‌ مجبور به‌ پاره‌ کردن‌ نامة‌ امام‌ علیه السلام شد و پس‌ از دستگیری‌ ابن‌ زیاد او رامجبور کرد که‌ برای‌ سب‌ حسین‌ و پدر و برادرش‌ بر بالای‌ منبررود.


به‌ حسین‌ علیه السلام لبیک‌ گویید


او پیشنهاد عبیدالله را پذیرفت‌ و در مسجد اعظم‌ کوفه‌ و در جمع‌ مردم‌ کوفه‌ـ که‌ به‌دعوت‌ عبیدالله و برای‌ شنیدن‌ سخنان‌ قیس‌ گردآمده‌ بودندـ بر بالای‌ منبر رفت‌ و پس‌ ازحمد و ثنای‌ الهی‌ و درود بر رسول‌ خدا و رحمت‌ بر علی‌ و فرزندانش‌ و لعن‌ و نفرین‌ برعبیدالله و پدرش‌ و سردمدارانش‌، به‌ معرفی‌ حسین‌ بن‌ علی‌ پرداخت‌ و گفت‌:  «ای‌ مردم‌ حسین‌ بن‌ علی‌ بهترین‌ خلق‌ خدا و فرزند فاطمه‌ دختر رسول‌ خداست‌، ومن‌ فرستاده‌ او به‌ سوی‌ شما هستم‌، من‌ در یکی‌ از منازل‌ بین‌ راه‌ از او جدا شده‌ و نزد شماآمدم‌ تا پیام‌ او را برسانم‌، به‌ ندای‌ او لبیک‌ گویید»

او بعد از این‌ قضیه‌ به‌ دستور عبیدالله از بالای‌ قصر دارالاماره‌ به‌ زیر افکنده‌ شد و به‌شهادت‌ رسید و با رسیدن‌ خبر شهادت‌ او به‌ امام‌ حسین‌ علیه السلام اشک‌ از دیدگان‌ مبارکش‌جاری‌ شد و محزون‌ گردید.

منبع:http://karbobala.com

سه شنبه 21/9/1391 - 21:16
اهل بیت

۲- فرزندان‌ عقیل‌

اینان‌ فرزندان‌ و نوادگان‌ عقیل‌ بن‌ ابی‌ طالب‌ هستند که‌ عبارتند از: «عبداللهبن‌ مسلم‌بن‌ عقیل‌» و «محمد بن‌ مسلم‌ بن‌ عقیل‌» و «محمد بن‌ ابی‌ سعید بن‌ عقیل‌» و «عبدالرحمن‌ بن‌ عقیل‌» و «جعفر بن‌ عقیل‌».

آنچه‌ از سخنان‌ این‌ یاران‌ نزدیک‌ و وفادار حسین‌ علیه السلام به‌ ما رسیده‌ سخنی‌ است‌ که‌ درشب‌ عاشورا بیان‌ داشته‌اند، امام‌ علیه السلام بعد از خطبه‌ و اظهار وفاداری‌ اصحاب‌ در شب‌ عاشوراروی‌ به‌ فرزندان‌ عقیل‌ نمود و فرمود: «شما را کشته‌ شدن‌ مسلم‌ کافی‌ است‌، بروید که‌ من‌ شما را رخصت‌ دادم‌؛

آن‌ها گفتند: سبحان‌ الله مردم‌ چه‌ می‌گویند؟! می‌گویند ما بزرگ‌ و سالار خود و عمو زادگان‌ خود که‌بهترین‌ مردم‌ بودند در دست‌ دشمن‌‌‌‌ رها کردیم‌ و با آن‌ها تیری‌ به‌ طرف‌ دشمن‌‌‌‌ رها نکردیم‌و نیزه‌ و شمشیری‌ علیه‌ دشمن‌ به‌ کار نبردیم‌؟! نه‌ به‌ خدا سوگند چنین‌ نکنیم‌، بلکه‌ خود واموال‌ خود را فدای‌ توسازیم‌ و در کنار تو بجنگیم‌ و هر جا که‌ روی‌ کنی‌ با تو باشیم‌، ننگ‌ بادبر زندگی‌ پس‌ از تو.»

منبع:http://karbobala.com

سه شنبه 21/9/1391 - 21:15
اهل بیت

۱ـ ابو الفضل‌ العباس‌ علیه السلام

او اولین‌ فرزند علی‌ علیه السلام از ام‌ البنین‌ است‌، علی‌ علیه السلام در مورد علت‌ ازدواج‌ خود با مادر ابوالفضل‌ علیه السلام می‌فرماید: «فتلد لی‌ غلاماً فارساً یکون‌ عوناً لولدی‌ الحسین‌ فی‌ کربلا به‌ خاطراین‌ که‌ برایم‌ پسر شجاعی‌ به‌ دنیا آورد تا در کربلا یاور فرزندم‌ حسین‌ باشد.»

و صاحب‌ «تنقیح‌ المقال‌» در مورد آن‌ حضرت‌ می‌گوید: «وکان‌ شجاعاً فارساً وسیماًجسیماً یرکب‌ الفرس‌ المطهّم‌ ورجلاه‌ تخطان‌ الارض‌؛ آن‌ حضرت‌، شجاع‌، اسب‌ سوار، خوش‌ سیما، تنومند بود، درحالی‌ که‌ براسب‌ سوار می‌شد پاهایش‌ برزمین‌ کشیده‌می‌شد...»

متاسفانه‌ سخنان‌ این‌ راد مرد بزرگ‌ تاریخ‌ در حق‌ مولا و مقتدا و برادرش‌ حسین‌ به‌طور کامل‌ به‌ ثبت‌ نرسیده‌ است‌ مگر سخنانی‌ که‌ در لحظات‌ حساس‌ و سرنوشت‌ساز از آن‌حضرت‌ نقل‌ شده‌ است‌:

 

حسین‌ علیه السلام را تنها نمی‌گذارم

یکی‌ از آن‌ مواقع‌ حساس‌ وقتی‌ است‌ که‌ شمر از هم‌ طائفه‌گی‌ خود با ام‌ البنین‌ سوءاستفاده‌ کرد و خواست‌ با دادن‌ امان‌ نامه‌ عبیدالله به‌ فرزندان‌ ام‌ البنین‌ بر زخم‌ دل‌ عزیززهرا نمک‌ بپاشد ولی‌ این‌ جا عباس‌ غیرت‌ و مردانگی‌ خود را به‌ نمایش‌ گذاشت‌ و نه‌ تنهااز امان‌ نامه‌ او خوشحال‌ نشد، که‌ حتی‌ از او خشمگین‌ شد و فرمود:

 «تبت‌ یداک‌ ولعن‌ ماجئتنا به‌ من‌ امانک‌ یا عدو الله أتأمرنا أن‌ نترک‌ أخانا وسیّدناالحسین‌ بن‌ فاطمة‌: وندخل‌ فی‌ طاعة‌ اللعناء وأولاد اللعناء؟!؛ دستانت‌ بریده‌ باد ولعنت‌ برآن‌ امانی‌ که‌ برای‌ ما آورده‌ای‌! ای‌ دشمن‌ خدا! به‌ ما پیشنهاد می‌کنی‌ که‌ برادر و آقای‌ خود حسین‌ فرزند فاطمه‌ را‌‌‌‌ رها کنیم‌ ودر تحت‌ فرمان‌ ملعونین‌ وفرزندان‌ملعونین‌ درآئیم‌.»

ویکی‌ دیگر از حساسترین‌ لحظاتی‌ که‌ عباس‌ با سخنان‌ خود بر قوت‌ دل‌ برادرش‌حسین‌ افزود، شب‌ عاشورا بود که‌ بعد از خطبة‌ ابی‌ عبدالله علیه السلام به‌ نمایندگی‌ از اهل‌ بیت‌، امام‌ را مخاطب‌ ساخت‌ و عرض‌ کرد:

 «هرگز تو را ترک‌ نخواهیم‌ کرد. آیا پس‌ از تو زنده‌ بمانیم‌؟ خداوند هرگز چنین‌ روزی‌ رانیاورد»

 

حسین‌ علیه السلام تشنه‌ است‌ آب‌ نمی‌نوشم‌

یکی‌ دیگر از فرازهای‌ تاریخ‌ که‌ بیانگر ارادت‌ صمیمانه‌ و وفای‌ ابوالفضل‌ علیه السلام نسبت‌ به‌برادرش‌ حسین‌ علیه السلام است‌ آن‌ لحظه‌ای‌ است‌ که‌ عباس‌ تنهائی‌ برادرش‌ را مشاهده‌ کرد نزدآن‌ حضرت‌ آمد و عرض‌ کرد: آیا مرا رخصت‌ می‌دهی‌ تا به‌ می‌دان‌ بروم‌؟

امام‌ علیه السلام گریه‌ شدیدی‌ کرد و فرمود: «ای‌ برادر تو صاحب‌ پرچم‌ و علمدار من‌ هستی‌؛

عباس‌ گفت‌: ای‌ برادر! سینه‌ام‌ تنگ‌ و از زندگی‌ خسته‌ شده‌ام‌ و می‌خواهم‌ از این‌منافقان‌ خونخواهی‌ کنم‌؛

امام‌ علیه السلام فرمود: «برای‌ این‌ کودکانم‌ کمی‌ آب‌ تهیه‌ کن‌.»

عباس‌ علیه السلام وقتی‌ به‌ شریعة‌ فرات‌ رسید، یاد عطش‌ حسین‌ و اهل‌ بیتش‌ او را از نوشیدن‌آب‌ بازداشت‌ و ابیاتی‌ را سرود که‌ در آن‌ ابیات‌ زندگی‌ بعد از امام‌ حسین‌ علیه السلام را خواری‌ و ذلت‌می‌داند و می‌گوید:

یا نفس‌ من‌ بعد الحسین‌ هونی‌وبعده‌ لا کنت‌ أن‌ تکونی‌

هذا الحسین‌ شارب‌ المنون‌وتشربین‌ بارد المعین‌

 

جانم‌ فدای‌ حسین‌ علیه السلام

و در رجزهائی‌ که‌ هنگام‌ پیکار سروده‌ است‌ ضمن‌ اینکه‌ حسین‌ علیه السلام را با عناوین‌ «جان‌مصطفی‌» و «امام‌ صادق‌ یقین‌» و «نجل‌ النبی‌» ستوده‌ است‌ شهادت‌ در رکاب‌ آن‌ حضرت‌را افتخار می‌داند و دشمنان‌ خود را تهدید به‌ آتش‌ سوزان‌ جهنم‌ می‌کند و می‌فرماید:

لا أرهب‌ الموت‌ اذ الموت‌ رقی‌حتی‌ اُواری‌ فی‌ المصالیت‌ لقا

نفسی‌ لنفس‌ المصطفی‌ الطهر وقااءنی‌ أنا العباس‌ أغدو بالسقا

ولا أخاف‌ الشر یوم‌ الملتقی

و بعد از قطع‌ دست‌ راستش‌ مشک‌ را به‌ دست‌ چپ‌ گرفت‌ و فرمود:

والله ان‌ قطعتم‌ یمینی‌اءنّی‌ احامی‌ أبداً عن‌ دینی‌

وعن‌ امام‌ صادق‌ الیقین‌نجل‌ النبی‌ الطاهر الامین‌

و بعد از قطع‌ دست‌ چپ‌ پرچم‌ را به‌ سینه‌ چسباند و فرمود:

یا نفس‌ لا تخشی‌ من‌ الکفّاروأبشری‌ برحمة‌ الجبار

مع‌ النبی‌ السیّد المختارقد قطعوا ببغیهم‌ یساری‌

فأصلهم‌ یارب‌ حرّ النار

منبع:http://karbobala.com

سه شنبه 21/9/1391 - 21:15
اهل بیت

حمد خدایی را سزاست که این بیت را به برکت قدوم پدر او (اشاره به امام حسین «علیه السلام») شرافت داد.

بیتی که تا دیروز خانه خدا بود و امروز به این شرافت (امیر المومنین «علیه السلام») قبله گردیده است.

ای کافران فاجر و فاسق!

آیا راه را برای ادامه حج امام نیکان مانع می‌شوید؟

چه کسی از او به کعبه سزاوار‌تر است؟

چه کسی از او به کعبه نزدیک‌تر است؟

اگر حکمت‌های آشکار و اسرار والا و امتحانات الهی نبود؛ این بیت الهی بود که به طواف امام حرکت می‌کرد؛ قبل از اینکه امام به سوی آن حرکت نماید، مردم استلام حجر می‌کنند ولی این حجر است که او را استلام می‌نماید و اگر خواست مولای من بر پایه مشیت الهی نبود هر آینه مانند باز شکاری غضبناک که بر گنجشک‌های در حال پرواز هجوم می‌آورد به شما حمله می‌بردم و جان شما را می‌گرفتم.

ای قوم ترسو،

آیا قومی را می‌ترسانید که تفریحشان در کودکی بازی با مرگ است؟!

 پس چگونه‌اند در مردانگیشان؟

و قسم می‌خورم که به جای قربانی کردن حیوانات، عزیزانم را برایش فدا کنم.

هیهات!!

ببینید و به دقت نظاره کنید که رهرو چه کسی هستید؟

کسی که دائم الخمر است یا کسی که صاحب حوض کوثر است؟

کسی که در خانه او آواز خوان‌های مست هستند، یا کسی که خانه‌اش محل نزول وحی و قرآن است؟

کسی که در خانه‌اش جای آلات لهو و لعب و پلیدی هاست، و یا کسی که خانه‌اش محل پاکی‌ها و آیات الهی است؟

شما در گمراهی شدیدی واقع شده‌اید که قریش در آن واقع شد، زیرا آنان می‌خواستند که رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و هیچ‌گاه این امر امکان پذیر نبود تا وقتی که امیر المومنین «علیه السلام» زنده بود.

چگونه برای شما کشتن ابا عبدالله الحسین «علیه السلام» ممکن است تا مادامی که من از ذریه علی «علیه السلام» زنده‌ام؟

بیایید تا شما را به مقصودی که برای آن جمع شده‌اید راهنمایی کنم، به قتل من اقدام کنید، که این تنها راه برای رسیدن به قتل ابی عبدالله «علیه السلام» است.

گردن مرا بزنید، تا مراد شما حاصل شود.

خداوند شما را به مقصودی که دارید نرساند و عمرهای شما را کوتاه و فرزندانتان را مشتت و پراکنده نماید و شما و اجدادتان را لعنت کند.

 

منبع:

___________________________

کتاب خطیب کعبه

نوشته علی اصغر یونسیان

سایت فطرت

سه شنبه 21/9/1391 - 21:13
اهل بیت

نگاهى به واقعیت احتمالهاى سه‏گانه.

بعید نیست که این مفاهیم احتمالى سه‏گانه در مراحل مختلف تاریخى با واژۀ «کربلا» ارتباط داشته باشند، چه آنکه این منطقه در طول تاریخ توصیفهاى متعددى داشته است.

اگر «کرب - ایل» بگوییم از آن جهت خواهد بود که خانه‏اى براى عبادت خداوند و نزدیکى به او بوده است.

اگر «کر - بلات» بگوییم از آن جهت است که این مکان‌‌ همان جایى است که در آن زندگى بشریت از طوفان نجات داده شد.

و اگر «کور - بلات» گفته شود، بدان جهت است که این منطقه معبد امن است و توصیف خانه‏هاى خدا به شمار مى‏رود و چنانچه در کلام حضرت ابراهیم علیه السلام آمده‏است:

و إذ قال ابراهیم ربّ اجعل هذا بلداً آمناً و ارزق أهله من الثمرات.(۲۱)

 

کوه کشتى نوح در بابل است

قَرْدفو: آنچه مؤید تحلیل فوق‏الذکر است، اینکه اگر ما واژۀ «بلات» را در کلمه «کر - بلات» با معادل آن (Din) یا (Di) عوض کنیم واژۀ «کَردین» و «کردى» به دست خواهیم آورد.

واژۀ «کَردى»، نزدیک به واژۀ «قَردى» است که مؤلف معجم‏البلدان ذکر کرده‏است. او مى‏گوید:

 «قَرْدى» روستایى در نزدیک کوه «جودى» در منطقۀ جزیره [در بین‏ النهرین] و در نزدیکى قریۀ «ثمانین» است که در آن کشتى نوح پهلو گرفت.»(۲۲)

 گفتنى است که «آنچه حموى» در اینجا در مورد محل «قردى» اظهار داشته، به پیروى از برخى منقولات اهل کتاب است.

در تورات آرامى معروف به ترجوم «اونقیلوس»(۲۳) و همچنین تورات سریانى معروف به «بشیطا»، (۲۴) واژۀ «قَرْدفو» همچنین به عنوان معادل و مترادف نام «آرارات» ذکر شده‏است. لفظ «آرارات» در تورات عبرى به کوهى اطلاق شده که کشتى نوح بر آن مستقر شد. (۲۵)

مفسران یهودى و مسیحى پیشین و جدید تورات معتقدند که کوه آرارات یا «قَرْدفو» در شمال آشور واقع است که اکنون در جنوب ترکیه مى‏باشد.

آرارات: در مورد واژۀ «آرارات» گفته شده که اصل آن از زبان اکدى و واژۀ «اورارتو» گرفته شده امّا در مورد این واژه بیش از این تحقیق نشده است. از نظر ما این واژه از دو قسمت تشکیل شده‏است:

اول: «ناور» به معنى «شهر»؛ چنانچه در مورد «اورشلیم» گفته مى‏شود. به معنى شهر صلح و چنانچه در مورد «اربیل» گفته مى‏شود که مرکب از «ار» و «بیل» است که در اصل «اور» و «بعل» بوده‏اند و به معناى «شهر پروردگار» است.

دوم: «اَرتو» یا «آرات» یا «آراد» یا «آردو» یا «اریدو». این لفظ در کتیبه‏هاى می‌خى به معانى مختلفى آمده است. از جمله که یکى از نامهاى رود فرات است (۲۶)و نیز از اسامى قدیمى شهر بابل به شمار مى‏رود. (۲۷)

 بنابراین، معنى لغوى واژۀ اکدى «اورارتو» که ریشۀ اصلى واژۀ آرارات در تورات عبرى مى‏باشد؛ «شهر بابل» است و معنى عبارت کوههاى «آرارات» در تورات عبرى و عبارت کوههاى «قَرْدفو» در تورات آرامى و سریانى‌‌ همان «کوههاى شهر بابل» است.

طارات (کوههاى صخره‏اى): از جمله دلایل دیگر اینکه «قَرْدفو» از نامهاى شهر بابل در دورانهاى گذشته بوده است. (۲۸)

 منظور از کوههاى شهر بابل، سلسله ارتفاعات صخره‏اى پراکنده در غرب رود فرات کوفه است. در این موضوع هیچ یک از شهر‌شناسان پیشین، جغرافیدانان جدیدو همچنین اهالى نجف و کربلا که با جغرافیاى منطقه آشنایى دارند، تردیدندارند. این کوههاى صخره‏اى پراکنده که در آن تپه‏هایى با ارتفاع ۶۵ متر از سطح دریا یافت مى‏شود. از نجف شروع شده تا شمال غربى ادامه یافته و به کربلا ختم مى‏شود. این ارتفاعات به «طارات» یا «طار» معروف هستند.

یکى از گروههاى باستانشناسى ژاپنى در یکى از این «طارات» که به «طار افم جمال» مشهور است و در شمال شرقى نجف و جنوب غربى کربلا واقع شده است، عملیات حفارى انجام داد و عکسهایى را نیز از آن منتشر کرد.

واژۀ «طار» یا «طارات» قرابت بسیار زیادى با لفظ اکدى «اطیرو (eteru)»،« اطّیرو (etteru) »و «ایطیرتو» (ettertu) به معنى «نجات» دارد.

امام صادق علیه‏السلام با خبر دادن از این کوه مى‏فرمایند:

 «نجف، کوه بزرگى بود که فرزند نوح علیه‏السلام نیز با اشاره به آن مى‏گوید: به کوهى پناه خواهم برد که مرا از آب در امان بدارد، پس خداوند عزّوجلّ به آن کوه وحى کرد: اى کوه! آیا او از من به تو پناه مى‏برد؟ آنگاه این کوه در جهت شام قطعه قطعه شد...»( ۲۹)

طفّ: مؤید دیگر ما نام دیگرى است که در کتیبه‏هاى می‌خى براى شهر بابل ذکر شده و متخصصان کتیبه‏هاى باستانى آن را با صدایى معادل حرف (e) در زبان انگلیسى خوانده‏اند و در برخى پژوهش‌ها آمده که تلفظ صحیح این علامت حرف «عین» است. معادل این علامت در زبان اکدى واژه (situ) به معنى مشرق و سرزمینهاى شرقى است. اگر در این علامت می‌خى دقت کنیم متوجه مى‏شویم که از دو علامت تشکیل شده‏است:

۱- علامتى که (tap) خوانده مى‏شود و در زبان اکدى معادل «اضعفوا (esepu) »یا «اضعف (asapu) »و به معناى «فراوان و دوچندان» است و معادل آن در زبان عبرى واژۀ «کیفل» است.

۲- علامتى که (a) خوانده مى‏شود و معادل آن به زبان اکدى واژۀ (mu) به معناى آب است. این دو علامت بر روى هم «طافا (tapa) »خوانده مى‏شود که واژه‏اى است نزدیک به کلمه «طفّ»، یکى از مشهور‌ترین نامهاى شهر کربلا.

واژۀ «طافا» نزدیک به واژۀ اکدى «طیفو» (tepu) به معناى غرق شدن و فرو رفتن است. به علاوه معناى حرفى دو واژۀ یاد شده به صورت جداگانه «آب فراوان» و مضاعف است.

در زبان عربى، طوفان به معناى غرق شدن و جارى شدن است و در زبان عبرى «طوف» به معناى «طاف» است. و در زبان آرامى «طفا» به معناى «طاف» و غرق شدن معنی می‌دهد. بر این اساس مى‏توان گفت که شهر «طف» به معناى «شهر طوفان» است.

عمورا: دلیل دیگر براى نتیجه‏گیرى ما اینکه براى کربلا نام تاریخى دیگرى به نام «عمورا» ذکر کرده‏اند که شباهت بسیارى با واژۀ سومرى «امارو» یا «عمارو (A. MA. RU) »به معنى طوفان ویرانگر دارد. پس شهر عمورا به معنى شهر طوفان نیز هست و اگر آن را «تاپا(tapa) » بخوانیم، واژه‏اى بسیار نزدیک به نام کشتى‏اى خواهد بود که در تورات عبرى از آن یادشده؛ یعنى «تیبا». این واژه عبرى نیست و علامه جزینوس در کتابش «معجم الفاظ التوراة» احتمال داده که این واژه مصرى باشد که به زبان هیروگلیفى به معناى «صندوق» است.

گفتنى است که در زبان عربى «تابوت» به معناى صندوق است. همچنین در زبان عربى «الطّوف» به معناى مشکهایى است که آن‌ها را باد مى‏کنند و به یکدیگر مى‏بندند و براى حمل آذوقه و... از آن استفاده مى‏کنند. همچنین به معناى چوبهایى که به هم بسته شده و براى سوارى در دریا از آن استفاده مى‏شود نیز هست.

ابومنصور مى‏گوید:

 «طوفى که براى عبور در رودخانه‏هاى بزرگ از آن استفاده مى‏شود به این صورت ساخته مى‏شود که نى‏‌ها و چوب‌ها را بر روى هم مى‏گذارند، آن‌ها را با بند محکم به هم مى‏بندند تا از هم جدا نشوند. سپس از آن براى سوارى و عبور از رودخانه استفاده مى‏کنند.‌گاه شترى را هم به وسیله این «طوف» حمل مى‏کنند. این وسیله «عامه» نیز نامیده مى‏شود.»

شایان ذکر است که در زبان هیروگلیفى «طیف (tep) »به معناى صندوق و «طیفت (tepee) »به معناى کشتى یا مرکب بزرگ است.(۳۰)

 بر این اساس روشن مى‏شود که شهر «طفّ» به معناى شهر کشتى یا‌‌ همان «شهر کشتى نوح» است؛ زیرا در تورات، نام «تیبا» فقط براى کشتى نوح ذکر شده است.

مؤید این مطلب اینکه در معجم آشورى آمده است که (Gadu)»جادو» نام رود فرات میانى است.(۳۱)

 و گواه صدق این روایت از امام صادق علیه‏السلام مى‏باشد که فرمودند:

جودى در آیه «اسْتَوتْ عَلَى الجودى»‌‌ همان رود فرات کوفه است.(۳۲

منبع:http://karbobala.com

نویسنده :السیّد سامى البدرى

ترجمه: م. آزاد اردبیلى

ماهنامه موعود شماره۲۵

سه شنبه 21/9/1391 - 21:11
اهل بیت

احتمال دوم: ترکیبى از «کار - بلات» باشد.

لفظ «کار» (Kar) واژه‏اى است که در برابر یکى از علائم خط می‌خى گذاشته شده در زبان اکدى مترادف با واژۀ «ایطیرو» (eteru) و «اطّیرو» (۱۷) (etteru) و «ایطیرتو» (ettertu) به معنى «نجات دادن» است.

واژه «بلات» (balat) مشابه واژه اکدى «بالیتو» (balittu) است، که مؤنث کلمه «بالتو» (baltu) و «بالاتو»(balatu) و به معنى «زندگى» و «در امان بودن» مى‏باشد.

براساس این احتمال مى‏توان گفت واژۀ «کربلات» به معنى «نجات زندگى» است، و در خط می‌خى به صورت (din) و یا (ti) نوشته مى‏شود. مانند واژۀ «اورشلیم»(۱۸) که مرکب از «اور» به عنوان یک واژۀ سومرى و «شالیم» به عنوان یک واژۀ اکدى مى‏باشد.

بنابراین شهر کربلا به معنى شهر نجات زندگى است که این مفهوم با این روایت منقول از پیامبر صلّى‏اللَّه‏علیه‏وآله مطابقت کامل دارد که مى‏فرمایند:

 «کربلا سرزمینى است که خداوند در آن انسانهاى مؤمنى را که به نوح ایمان آوردند نجات داد.» (۱۹)

 

احتمال سوم: ترکیبى از «کور - بلات» باشد.

 «کور» که واژه‏اى است براى علامت می‌خى (Kur)، به معنى «معبد و پرستشگاه»، «خانۀ بزرگ عبادت»، «شهر» و یا «تپه» مى‏باشد.(۲۰)بر این اساس «کوربلات» به معنى «شهر امن» یا «معبد امن» یا «خانۀ صلح» است. این مفهوم نیز با دو روایت یادشده مطابقت دارد

منبع:http://karbobala.com

سه شنبه 21/9/1391 - 21:11
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته