• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1655
تعداد نظرات : 157
زمان آخرین مطلب : 4112روز قبل
اهل بیت
نویسنده: اسماعیل نسّاجی زواره
آن چه بیش از همه حادثه کربلا را پرفروغ و سازنده جلوه می‏دهد، سیره ائمه اطهار(ع) است در زنده نگه داشتن این حماسه زیبا و احیای فرهنگ آن. امامان معصوم(ع) علی‏رغم این که در دوران امامت خویش در محدودیت‏های شدیدی به سر می‏بردند و حاکمان مستبد اموی و عباسی سایه شوم خود را بر شهرهای اسلامی گسترده بودند، ولی با اتخاذ صحیح‏ترین تصمیم‏ها و موضع‏گیری‏های مناسب و با استفاده از مؤثرترین شیوه‏ها توانستند از فرهنگ عاشورا و دستاوردهای ارزشمند آن به صورت شایسته پاسداری کنند و راه حماسه آفرینان کربلا را تداوم بخشند.
آنان این واقعه را به دید معجزه نگریسته‏اند و در سیره عملی خود به عنوان راهکارهای مؤثّر و زنده برای مبارزه علیه ظلم و ستم از آن بهره جسته‏اند که در این مقال به روش‏های عملی آنان جهت حفظ این نهضت از تحریفات و زنده نگه داشتن آن اشاراتی گذرا خواهیم داشت.

توصیه به سوگواری و عزاداری

عاشورا دهم ماه محرم الحرام است که از دیر باز مورد توجه و احترام مردم بوده است. ولی در فرهنگ شیعه به خاطر شهادت سومین پیشوای شیعیان و اصحاب او در سرزمین کربلا، این روز از جایگاه والایی برخوردار است. دهم ماه محرم با رخداد قیام سیدالشهداء (ع) در بین امامان(ع) و دوستداران اهل بیت (ع) به عظیم‏ترین روزسوگواری و ماتم تبدیل شد.(1) پیشوایان معصوم(ع) همواره جهت زنده نگه داشتن یاد و خاطره عاشورا، شیعیان را به سوگواری و عزاداری توصیه نموده و اثرات و ثمرات این شعایر را تشریح می‏نمودند. راز این که ائمه هدی(ع) بر ماتم سرایی شهدای کربلا تأکید نموده‏اند این است که: اوّلاً دشمنان و مخالفان اهل بیت (ع) این روز را به جشن و سرور سپری می‏کردند و ثانیاً این عزاداری‏ها و سوگواری‏ها اگر آگاهانه، خالصانه و سازنده باشد، دل صاحب عزا را با دل حماسه‏سازان دشت نینوا پیوند می‏دهند و این ارتباط خود باعث ازدیاد معرفت و قرب به بارگاه ملکوتی خواهد شد.
امام صادق(ع) در توصیف مصایب روز عاشورا این گونه فرمودند: «وَ اَمّا یَومَ عاشوراءَ فَیَومٌ اُصیبَ فیه الحُسین صریعاً بینَ اَصحابِهِ و اصحابُهُ حَولَهُ صَرعی عُراةٌ؛(2) امّا روز عاشورا روزی است که در آن حسین(ع) میان یارانش کشته بر زمین افتاد و یاران او نیز اطراف او بر خاک افتاده و عریان بودند».
امام رضا(ع) دراین‏باره می‏فرماید: «من ترک السّعی فی حوائجه یوم عاشوراء قضی اللّه له حوائج الدّنیا و الآخرة و من کان عاشوراء یوم مصیبته جعل اللّه عزّ و جلّ یوم القیامة یوم فرجه و سروره؛(3) هر کس تلاش در رفع نیازهایش را در عاشورا به خاطر به پاداشتن عزا ترک کند، خداوند حوایج دنیا و آخرتش را برآورده سازد و هر کس عاشورا را روز مصیبت خویش قرار دهد، خداوند تبارک و تعالی روز قیامت را روز شادی و خوشحالی او قرار می‏دهد.»
هم چنین امام صادق(ع) فرمودند: «انّ یوم الحسین اعظم مصیبةً من جمیع سائر الایّام؛(4) روز شهادت امام حسین(ع) سوزناک‏ترین روزهاست.»
در سیره اهل بیت عصمت و طهارت(ع) هرچه بیشتر تفحّص گردد، مشاهده می‏شود که آن بزرگواران برای ترویج فرهنگ عاشورا و تطبیق آن بر مصادیقش بر اساس مقتضیات هر عصر، اهتمامی وافر و تأکیدی مصرّانه داشته‏اند. امام باقر(ع) در تعقیب این هدف و توجه دادن مردم به ستمی که بر اهل بیت(ع) روا شده، وصیّت می‏کند تا ده سال در موسم حج در منی برای امام حسین(ع) و همراهانش عزاداری کنند.
آن حضرت بودجه‏ای را برای چنین امری اختصاص داد. عزاداری گروهی در ایام حج و سرزمین حسّاس منی، سؤالات معنا داری را در اذهان ترسیم می‏کند و این خود بهترین نوع مبارزه غیر مستقیم ائمه(ع) برای توجه دادن افکار عمومی بر ضد جنایات اموی بود.
ائمه هدی(ع) غیر از آن که قولاً و عملاً در سیره و رفتار خود در جهت برپایی مجالس سوگواری برای اباعبداللّه(ع) تأکید و اصرار داشته‏اند، از مردم خواسته‏اند که در این امر مهم کوتاهی نکنند و به آنان نوید داده‏اند که برای عزاداران حسینی پاداش بسیار ویژه‏ای در نظر گرفته شده است.
از منابع روایی چنین برمی‏آید هر کس بر مصایب ائمه خصوصاً امام حسین (ع) بگرید و از این بابت محزون گردد:
1ـ در روز جزاء با ائمه هدی(ع) محشور خواهد بود.
2ـ حضرت سیدالشهداء (ع) برای سوگوار خود از خداوند طلب آمرزش می‏کند.
3ـ عزادار اباعبداللّه(ع) مصداق کسی است که در شادی اهل عترت شادمان و در حزن آنان اندوهناک و محزون است.
4ـ در هنگام احتضار سوگوار اباعبداللّه(ع)، ائمه هدی(ع) حاضر می‏شوند و عزرائیل را به مراعات حال وی توصیه می‏کنند به حدی که ملک الموت از مادر نسبت به او رؤوف‏تر است.
5 ـ سوگوار حماسه ساز عاشورا، از آب گوارای کوثر جرعه‏هایی می‏نوشد و به میوه‏های جنّت متنعم می‏شود.
6ـ شفاعت رسول خدا(ص) شامل عزاداران امام حسین(ع) می‏شود.
7ـ قبر ماتم دار کربلا نورانی است و از عذاب برزخی مصون می‏باشد.
8 ـ خداوند از این که عزادار امام حسین(ع) را عذاب کند، پروا می‏کند.
9ـ سوگواران و زائران در پرتو عرش الهی در مجلس منوّر در محضر اباعبداللّه هستند.(5)

گریستن و گریاندن

گریه برای مصایب امام حسین(ع) نوعی پیوند با راه و روش و هدف آن حضرت است که باعث آمادگی برای مبارزه و جهاد در راه خدا می‏شود و نیروی ایمان و عقیده را از هر جهت بسیج می‏کند و ناامیدی و زبونی را از انسان دور می‏نماید. از آن‏جا که شهادت سالار شهیدان و یاران با وفایش از منظر عمومی، آثار ویرانگری برای حکومت بنی‏امیه و سال‏ها بعد برای بنی عباس داشت و مشروعیّت حاکمان این دو سلسله را زیر سؤال برده بود، برای این که این تراژدی غم‏بار به دست فراموشی سپرده نشود، امامان(ع) با گریه بر شهیدان نینوا و زنده نگه داشتن یاد و خاطره جانبازی‏های آنان اهداف شهیدان کربلا را دنبال می‏کردند. عظمت حادثه کربلا به قدری دلخراش بود که شاهدان آن مصیبت تا زنده بودند آن را فراموش نکردند.
امام سجّاد(ع) در مناسبت‏های گوناگون بر عزیزانش گریه می‏کرد. اشک‏های آن حضرت(ع) عواطف را بر می‏انگیخت و در اذهان مخاطبان مظلومیّت شهدای کربلا را ترسیم می‏نمود. امام سجّاد (ع) بنیانگذار فرهنگ گریه در میان مؤمنان بود و طی 35 سال امامتش به این روش ادامه داد (6) تا جایی که یکی از «بکّائین پنج گانه تاریخ»(7) نامیده شد. وقتی راز آن همه گریه را از آن حضرت می‏پرسیدند، حضرت مصایب جانگداز کربلا را بازگو می‏کرد و می‏فرمود: مرا ملامت نکنید. بدرستی یعقوب(ع) پس از آن که یک فرزند خود را از دست داد، آن قدر گریست تا از غصّه چشم‏هایش سفید شد. در حالی که یقین به مرگ فرزندش نداشت. ولی من به چشم خود در نصف روز دیدم که چهارده نفر از اهل بیت مرا سربریدند.(8)
او نه تنها خود در سوگ شهدای کربلا می‏گریست، بلکه شیعیان و مؤمنان را نیز ترغیب به گریستن بر آن شهدا می‏کرد و می‏فرمود: «هر مؤمنی که بر شهادت حسین(ع) بگرید به طوری که اشک بر گونه‏هایش جاری شود، خداوند برای او غرفه هایی در بهشت آماده می‏سازد که تا ابد در آن اقامت خواهد گزید».(9)
امام صادق(ع) فرمودند: «علی بن الحسین(ع) به یاد عاشورا بیست سال گریست و هرگز طعامی نمی‏خورد مگر این که گریه می‏کرد».(10)
همچنین امام رضا(ع) فرمودند: «فعلی مثل الحسین فلیبک الباکون فانّ البکاء علیه یحطّ الذّنوب العظام؛(11) گریه کنندگان باید بر کسی همچون حسین(ع) گریه کنند، زیرا گریستن بر او گناهان بزرگ را فرو می‏ریزد».
باز امام صادق (ع) فرمودند: «کلّ الجزع و البکاء مکروهٌ سوی الجزع و البکاء علی الحسین؛(12) هر ناله و گریه‏ای مکروه است، مگر ناله و گریه بر حسین(ع)».
این اشک‏ها و گریه‏ها در عزای مظلوم کربلا، فریاد مداوم علیه ستمگران و ابلاغ پیام خون مطهر شهدا بود. اگر گریه‏های ائمه(ع) نبود، حادثه عاشورا از خاطره‏ها محو می‏شد و شعاع این مشعل فروزان فروکش می‏کرد.

بیان گریه نظام هستی

مسأله گریه نظام هستی به ویژه گریه آسمان بر شهادت حضرت اباعبداللّه(ع) در روایات منقول از ائمه هدی(ع) منعکس شده است.راز این گریه اظهار عظمت مصیبت است به نحوی که در جزء جزء عالم هستی دارای تأثیر بوده است.
پس از بازگشت اهل بیت عصمت و طهارت از کربلا و ورود به مدینه امام سجاد(ع) ضمن خطبه‏ای چنین فرمودند: «ای مردم! پس از این مصیبت عظمی کدام یک از مردانتان تواند شاد بود یا کدامین چشم می‏تواند اشکش را حبس کند؟ همانا آسمان‏های هفت گانه بر قتل او گریستند و دریاها با امواجشان و آسمان‏ها با ارکانشان و زمین با پهنه وسیعش و درختان با شاخه‏هایشان و ماهیان اعماق دریا و ملائکه و اهل آسمان بر شهادت او گریستند».(13)
امام صادق(ع) در روایتی به صحابی بزرگوارش زراره فرمودند: «ای زراره! آسمان چهل روز بر حسین(ع) گریست و زمین چهل روز با سیاهی و خورشید چهل روز با سرخی و کسوف و کوه‏ها از هم پاشیدند و دریاها متلاطم شدند و ملائکه چهل روز بر حسین(ع) گریستند».(14)
هم چنین امام رضا(ع) در روایتی به گریه آسمان‏های هفت گانه و زمین اشاره نموده‏اند.(15)
از روایاتی که گذشت می‏توان چنین استنباط کرد که اصل مسأله گریه هستی بر شهادت امام حسین(ع) امری است قطعی که خود سند متقنی است برای زنده نگه داشتن این قیام.

ترغیب شاعران به سرودن شعر و مرثیه

برپایی مجالس نوحه خوانی و خواندن شعر و مرثیه از عباداتی است که دارای ثواب و پاداش فراوانی در نزد پروردگار است.
امام صادق(ع) می‏فرماید: «الحمد لله الّذی جعل فی النّاس من یفد الینا و یمدحنا و یرثی لنا؛(16) حمد و ستایش خداوندی را که در میان مردم کسانی را قرار داد که به سوی ما می‏آیند و ما را مدح می‏کنند و برای ما مرثیه می‏خوانند».
این نشان دهنده جایگاه «مرثیه» و «مدح» در فرهنگ شیعه و در راستای احیای فرهنگ اهل بیت(ع) است.
بیان مصایب و مراثی سرور شهیدان امام حسین (ع) به اندازه‏ای مهم و ضروری است که پیشوایان معصوم(ع) همواره بدان سفارش کرده و خواستار زنده نگه داشتن نام و یاد آن امام(ع) به این شیوه شده‏اند. آنان خود نیز بدین امر پای‏بند بوده و در بزرگداشت این واقعه جانسوز قلبی سوزان و زبانی نوحه‏گر داشته‏اند.
استاد شهید آیت اللّه مرتضی مطهری (ره) در این زمینه می‏نویسد: «ائمه دین خواستند قیام امام حسین(ع) به صورت یک مکتب و به صورت یک مشعل فروزان همیشه باقی بماند. این یک چراغی است از حق، از حقیقت دوستی و از حقیقت خواهی. این یک ندایی است از حق‏طلبی، از حرّیت و آزادی، این مکتب آزادی و این مکتب مبارزه با ظلم را خواستند برای همیشه باقی بماند. در زمان خود ائمه اطهار(ع) که این دستور صادر شد، سبب شد که جریان زنده و فعّال و انقلابی به وجود آید. نام امام حسین(ع) شعار انقلاب علیه ظلم گشت، یک عدّه شاعر انقلابی به وجود آمدند مانند: کمیت اسدی، دعبل خزایی، سیّد حمیری و...کمیت اسدی می‏دانید کیست؟ همان کسی که با اشعارش از یک سپاه بیشتر برای بنی امیّه ضرر داشت».(17)
مشهور است که چون اهل بیت عصمت و طهارت (ع) از شام به مدینه بازگشتند، در حوالی مدینه برای مدتی کوتاه اقامت نمودند. اهالی مدینه با شور و شوق خاصی به استقبال آنان رفتند. در میان استقبال کنندگان فردی بود به نام «بشیر بن جذلم» که چون امام سجاد(ع) او را دید، فرمود: ای بشیر! پدرت شاعر بود. آیا تو هم از شاعری بهره‏داری، وی جواب داد: آری! خود نیز شاعر هستم. حضرت(ع) فرمودند: ابیاتی بسرای و خبر ورود اهل بیت(ع) و مصیبت جانگداز کربلا را اعلام کن. بشیر می‏گوید بر مرکب خود سوار و با عجله وارد مدینه شدم و صدا به گریه بلند کردم و این اشعار را خواندم:
یا اهل یثرب لامقام لکم بها
قتل الحسین و ادمعی مدرار
الجسم منه بکربلا مضرّج
و الرأس منه علی القناة یدار
یعنی: ای اهل یثرب (مدینه) دیگر در شهر نمانید چون حسین(ع) کشته شد. پس اشک فراوان از گونه‏ها جاری کنید. بدنش در کربلا آغشته به خون شده و سر مطهرش را بر سر نیزه کردند.
بعد از این مرثیه، شهر مدینه شکل ماتم به خود گرفت. همه اهل شهر از منازل بیرون آمدند و به گریه و زاری پرداختند و این ماتم‏سرایی تا چندین روز ادامه داشت.
در عصر امامت ائمه(ع) شعرایی چون کمیت اسدی، سیّد حمیری، دعبل خزایی و... به سفارش آن بزرگواران برای فداکاران کربلا به مرثیه گویی پرداختند. اشعار حماسی و عمیق این یاران اهل بیت(ع) بنی امیّه و بنی عباس را در هراس افکنده بود.(18)
شاعر و مدّاح اهل بیت(ع) «دعبل خزایی» این گونه نقل کرده است: ایام محرم بود که به زیارت امام هشتم علی بن موسی الرضا(ع) رفتم. دیدم آن حضرت با حالت حزن و اندوه نشسته و اصحاب هم دور او جمع شده‏اند. چون مرا دید، فرمود: ای دعبل! دوست دارم شعری بخوانی، زیرا این روزها غم و اندوهی است که بر خاندان ما رفته است و کسی که بر مصیبت جدّم امام حسین(ع) بگرید، خداوند گناهان او را می‏آمرزد. سپس آن حضرت از جای خویش برخاست و پرده‏ای را نصب کرد و اهل خانه را در پشت آن پرده قرار داد تا در مصایب جدّشان عزاداری کنند. در این حال رو به سوی من کرد و فرمود: برای جدّم حسین(ع) مرثیه‏ای بخوان. دعبل می‏گوید: اشعاری خواندم به طوری که صدای گریه امام رضا(ع) و اهل بیت او بلند شد.(19)
زید شجام می‏گوید: «با جمعی از کوفیان نزد امام جعفر صادق(ع) بودیم که جعفر بن عفان وارد شد. امام صادق(ع) او را نزدیک خود جای داد. سپس فرمود: شنیده‏ام تو درباره عزاداری امام حسین(ع) خوب شعر می‏گویی، گفت: بلی! فرمود: بگو! پس جعفر شعری درباره امام حسین(ع) سرود به طوری که امام صادق(ع) و تمام اطرافیان گریستند. سپس امام (ع) فرمود: ای جعفر! به خدا قسم دیدم ملائکه اشعار تو را درباره حسین(ع) می‏شنوند و آن‏ها هم گریه می‏کنند.
ای جعفر! خداوند همین الآن بهشت را بر تو واجب کرد و گناهانت را بخشید».(20)

سفارش به زیارت سالار شهیدان

از شیوه هایی که امامان (ع) برای احیای نهضت عاشورا به کار گرفتند، توجه فراوان به زیارت امام حسین(ع) بود. سفارش‏های فراوانی که از خاندان عترت و طهارت در باب بزرگداشت مقام آن حضرت و زیارت آن امام مظلوم در اوقات مختلف به ما رسیده است، عمق و میزان مقام الهی سالار عشق را به وضوح بیان می‏کند.
امام سجاد(ع) در سخنان گهر بار خویش، سفارش زیادی به زیارت امام حسین(ع) داشت. ایشان بعد از بازگشت به مدینه در بیرون شهر خیمه‏ای برپا کرد و چندین سال در آن اقامت گزید تا ملاقاتی با دشمنان عترت نداشته باشد. حضرت پیوسته در طول این مدت به قصد زیارت پدر و جدّ خویش به عراق می‏آمد، ولی کسی متوجّه نمی‏شد.(21)
امام صادق(ع) فرموده‏اند: «لو یعلم النّاس ما فی زیارة قبر الحسین(ع) من الفضل لماتوا شوقاً؛(22) اگر مردم فضیلت زیارت قبر امام حسین(ع) را می‏دانستند از شوق جان می‏باختند».
سدیر صیرفی می‏گوید: امام صادق(ع) به من فرمود: ای سدیر! آیا هر روز حسین(ع) را زیارت می‏کنی، عرض کردم فدایت شوم نه، فرمود: چقدر جفاکار هستی! سپس فرمود: آیا هر جمعه او را زیارت می‏کنی؟ عرض کردم نه، فرمود: آیا هر ماه او را زیارت می‏کنی؟ عرض کردم نه. فرمود: آیا هر سال او را زیارت می‏کنی؟ عرض کردم گاهی. حضرت فرمود: شما به حسین(ع) چقدر جفا می‏کنید! آیا نمی‏دانی که خداوند عزّ و جلّ دو میلیون فرشته دارد که پریشان حال بر حسین گریه می‏کنند و او را زیارت می‏کنند و خسته نمی‏شوند؟
چه مانعی دارد که قبر حسین(ع) را در هر جمعه پنج بار و یا در هر روز یک بار زیارت کرده باشی؟ عرض کردم: فدایت شوم. میان ما و قبر حسین(ع) بسیار فاصله است. حضرت فرمود: زیارت را از راه دور انجام بده و آن بدین گونه است: برو بالای پشت بام و به راست و چپ توجه کن. آن وقت سر به طرف آسمان بلند کن سپس به طرف قبله توجه کن و بگو: «السلام علیک یا اباعبداللّه الحسین. السلام علیک و رحمة اللّه و برکاته» اگر چنین کنی برای تو یک زیارت می‏نویسند معادل یک حج و یک عمره.(23)
امام رضا (ع) فرمودند: «من زار قبر ابی عبداللّه بشطّ الفرات کان کمن زار اللّه فوق عرشه؛(24) هر کس قبر امام حسین(ع) را در کنار رود فرات زیارت کند، مانند کسی است که خداوند را در بالای عرش زیارت کرده است».
آری از سیاست‏های ثابت و تغییرناپذیر امامان معصوم(ع) بعد از شهادت سالار شهیدان احیاء این نهضت بود. تأکید آنان بر عزاداری، گریه، فضایل، زیارت و... از عاشورا مشعلی جاویدان ساخت و کربلا را به صورت بزرگ‏ترین دژ مقاومت امت اسلامی در برابر کفر و نفاق و بیداد در آورد. امروزه با استفاده از سیره ائمه هدی(ع) عاشورای حسینی سمبل ظلم ستیزی و عدالت خواهی و راه رهایی مظلومان جهان از سلطه مستکبران شناخته می‏شود. اگرچه در طول تاریخ از سوی کوردلان تلاش‏هایی برای فراموش شدن نام حسین(ع) و خاموشی این مشعل هدایت صورت گرفته است، امّا همه این تلاش‏های مذبوحانه نشان وحشت آنان از جوشش خون پاک حسینی در رگ‏های نسل جوان است و علی‏رغم همه این کوشش‏ها هر روز گرایش دل‏های صالحان و مؤمنان به سوی عاشورا و محرم افزون‏تر و گسترده‏تر می‏گردد و محبت حسینی دل‏های مظلومان جهان را شیدای فرزند فاطمه (س) می‏کند....

پی نوشت :

1. ماهنامه مبلّغان، شماره 39، ص 71.
2. اصول کافی، کلینی، ج 4، ص 147.
3. عیون اخبار الرّضا، شیخ صدوق، ج 1، ص 298.
4. همان، ص 225.
5. مجله پاسدار اسلام، شماره‏های 267 و 268(اسفند 82 و فروردین 83) ص 29 ـ 27، برگرفته از مقاله جاری با جرعه‏های عاشورا، غلامرضا گلی زواره.
6. امالی شیخ صدوق، ص 140.
7. حضرت آدم(ع)، حضرت نوح(ع)، حضرت یعقوب(ع)، حضرت فاطمه(س) و امام سجاد(ع).
8 امالی شیخ صدوق، ص 140.
9. ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، شیخ صدوق، ص 83.
10. بحارالانوار، مجلسی، ج 46، ص 108.
11. همان، ج 44، ص 283.
12. همان، ج 45، ص 313.
13. عوالم العلوم و المعارف، عبداللّه بحرانی، ج امام حسین(ع)، ص459.
14. بحارالانوار، ج 45، ص 207 ـ 206.
15. همان، ج 44، ص 286.
16. وسایل الشیعه، حرّ عاملی، ج 10، ص 469.
17. ده گفتار، شهید مطهری، ص 252 ـ 251.
18. مجله پاسدار اسلام، شماره 163، تیر 1374، ص 32.
19. بحارالانوار، ج 45، ص 275.
20. وسایل الشیعه، ج 4، ص 594.
21. الامام زین العابدین، علّامه مقدم، ص 42.
22. ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، ص 319.
23. وسایل الشیعه، ج 10، ص 386.
24. مأخذ قبل، ص 183.

منبع: ماهنامه پاسدار اسلام
جمعه 13/11/1391 - 16:46
اهل بیت
نویسنده:عبدالعلی براتی

علاقه و محبت پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم به حسین‏علیه السلام

1 . زمخشری (از علمای بزرگ اهل سنت)، صاحب تفسیر معروف «کشاف‏» ، در کتاب «ربیع الابرار» نقل می‏کند:
«فاطمه‏علیها السلام با فرزندانش حسن و حسین‏علیهما السلام خدمت رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم رسیده و عرض کرد: یا رسول الله! هدیه‏ای به این‏ها بده . حضرت فرمود: پدرت فدایت، من مالی ندارم تا هدیه کنم . سپس حسن‏علیه السلام را بغل کرده، بوسید و روی پای راست‏خود قرار داد و فرمود: به این فرزندم، اخلاق و هیبت‏خود را هدیه می‏کنم و حسین‏علیه السلام را نیز بغل کرد و بوسید و بر روی پای چپ خود نهاد و فرمود: شجاعت و جود خود را بدو بخشیدم .» (1)
2 . ابوهریره (از راویان بنام اهل سنت) می‏گوید: رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم را دیدم که حسین بن علی‏علیهما السلام را در بغل گرفته و می‏فرمود: «خدایا! او را دوست می‏دارم تو هم او را دوست‏بدار» . (2)
3 . قاضی نورالله شوشتری در کتاب «احقاق الحق‏» می‏نویسد:
ابوالمؤید موفق بن احمد (از علمای اهل سنت) در مقتل الحسین از راویان مختلف و آنها از ابوبکر نقل می‏کنند که پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم فرمود: «حسن و حسین سرور جوانان اهل بهشت هستند .» (3)
4 . حافظ ابونعیم اصفهانی (از علمای اهل سنت) در کتاب حلیة‏الاولیاء (ج 4، ص 139) نقل می‏کند که او با سلسله راویان مختلف از جمله عمربن خطاب روایت می‏کند که پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم فرمود: «حسن و حسین سرور جوانان بهشت هستند .» (4)
5 . احمد بن حنبل در مسند خود به نقل از راویان متعدد، می‏نویسد:
پیامبر، حسن و حسین را به سینه خود می‏چسباند و می‏فرمود: «خدایا! من این دو را دوست دارم، تو نیز آنها را دوست‏بدار .» (5)

پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم و شهادت حسین‏علیه السلام در کربلا

6 . از عایشه نقل شده است که گفت:
حسین در حالی که به پیامبر وحی نازل می‏شد، به محضر وی در آمده و خود را روی او انداخت و از پشت او بالا رفت . جبرئیل گفت: یا رسول الله! او را دوست می‏داری؟ فرمود: چرا پسرم را دوست نداشته باشم . جبرئیل گفت: امت تو بعد از تو، او را خواهند کشت . جبرئیل دست‏خود را دراز کرد و مقداری خاک سفید به او داده و گفت: در این سرزمین، این پسر تو کشته می‏شود و اسم این سرزمین، «طف‏» است . و چون جبرئیل از نزد پیامبر رفت، پیامبر از خانه خارج شد و در حالی که آن خاک را در دست گرفته بود و می‏گریست، فرمود: عایشه! جبرئیل به من خبر داد امتم پس از من، فریب خورده و پسرم حسین را در سرزمین طف خواهند کشت . سپس در حالی که گریه می‏کرد، به طرف اصحاب خود - که در میان آنان علی، ابوبکر، عمر، حذیفه، عمار و ابوذر بودند - رفت . آنان عرض کردند: یا رسول الله! چرا گریه می‏کنید؟ فرمود: جبرئیل به من خبر داد پسرم حسین بعد از من در سرزمین طف به شهادت می‏رسد و این خاک را به من داده و گفت: در همان جا به خاک سپرده خواهد شد . (6)

شخصیت و فضائل امام حسین‏علیه السلام

7 . ابن کثیر (از علمای معروف مذهب شافعی) در کتاب «البدایة و النهایة‏» در باره مقام امام حسین‏علیه السلام چنین می‏نویسد:
پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم حسن و حسین را گرامی می‏داشت و به آنها محبت زایدالوصفی می‏کرد . لذا حسین‏علیه السلام از صحابه پیامبر به شمار می‏رود و با آن حضرت تا دم مرگ آن بزرگوار، محشور و مصاحب بوده و حضرت رسول نیز از او رضایت کامل داشته، اگرچه حسین‏علیه السلام در سنین کودکی بود . (7)
8 . ابن کثیر همچنین می‏نویسد:
بخاری از ابونعیم نقل می‏کند که از عبدالله بن عمر شنیدم که در جواب کسی که از او در باره کشتن مگس در ماه محرم پرسیده بود، گفته است:
مردم در باره کشتن مگس سؤال می‏کنند در حالی که پسر دختر رسول‏الله را کشته‏اند! (و از او نمی‏پرسند) و حال آن که پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم در باره حسن و حسین فرموده است: «آنها گل‏های خوشبوی من در دنیا هستند .» (8)
9 . شیخ محمد بن محمد مخلوق مالکی می‏نویسد:
حسین‏علیه السلام انسان با فضل و بسیار اهل نماز و روزه بود و بیست و شش بار پیاده خانه خدا را زیارت کرده است . (9)
10 . شیخ نورالدین علی بن صباغ مالکی، معروف به «ابن صباغ‏» در باره جوانمردی آن حضرت می‏نویسد:
انس می‏گوید: خدمت‏حسین‏علیه السلام بودم که کنیزکی آمد و با خود دسته گلی آورد و به امام هدیه کرد . امام فرمود: برو، در راه خدا آزاد هستی . پس به او عرض کردم: او که کار مهمی انجام نداده و چنین پاداشی دریافت کرد؟ ! فرمود: آیا نشنیده‏ای سخن خدای تعالی را که «و اذا حییتم بتحیة فحیوا باحسن منها» (نساء/86) چون شما را احترام کردند، به درودی بهتر پاسخ دهید . (10)
11 . عباس محمود عقاد مصری، نویسنده کتاب «الحسین ابوالشهداء» می‏گوید:
«شجاعت‏حسین‏علیه السلام صفتی است که از شخصی مانند حسین‏علیه السلام تعجب آور نیست . زیرا شجاعت از او مثل ظهور طلا از معدن آن است . یعنی حسین‏علیه السلام معدن شجاعت است و این، فضیلتی است که آن را از پدران و نیاکان به ارث برده و به فرزندان خود به ارث گذاشته است . . . البته در میان فرزندان آدم کسی در شجاعت قلب و قوت روحی، شجاع‏تر از حسین‏علیه السلام در مقایسه با آنچه او در کربلا بدان اقدام کرد، پیدا نمی‏شود . . . برای او همین بس که در طول صدها سال تاریخ دنیا، او همچنان شهید، فرزند شهید و پدر شهیدان باقی مانده است .» (11)
12 . ابن روزبهان می‏گوید:
«اوست که به قدرت غیرت، هرکافر متمردی را از بیخ و بن برمی‏کند . اوست که در مقام بندگی الهی به وظیفه ذکر پاکی حق تعالی و بزرگی او، جل و علا، قیام به سزا فرمود . او به واسطه طی منازل قرب الهی به اقصی مرتبه توحید رسیده بود .» (12)

قیام امام حسین‏علیه السلام در ترازوی قضاوت

13 . ابوالحسن اشعری (متوفای 324 ق)، پیشوای مکتب اشاعره، می‏گوید:
«چون ستمگری یزید از حد گذشت، امام حسین‏علیه السلام با یاران خود علیه بیداد او قیام کرد و در کربلا به شهادت رسید.» (13)
14 . علامه آلوسی، (متوفای 1270 ق)، که مرجع و مفتی اهل سنت عراق بود، در «تفسیر روح المعانی‏» ذیل آیه شریفه «فهل عسیتم ان تولیتم . . . ان تفسدوا فی الارض و تقطعوا ارحامکم اولئک الذین لعنهم الله . . .» (محمد/26) از احمد بن حنبل - پیشوای مذهب حنابله - نقل می‏کند که:
پسرش از وی در باره لعن یزید سؤال کرده، او جواب گفت: «کیف لایلعن من لعنه الله فی کتابه; چگونه لعن نشود کسی که خدا او را در کتابش لعنت کرده است؟ !» عبدالله پسر احمد بن حنبل پرسید: من کتاب خدا را خواندم ولی لعن یزید را ندیدم؟ احمد بن حنبل در پاسخ، آیه شریفه «فهل عسیتم . . .» را خواند و آنگاه گفت: «ای فساد و قطیعة اشد مما فعله یزید; چه فساد و قطع رحمی از فسادی که یزید مرتکب آن شده، بالاتر است؟ !» (14)
15 . آلوسی بعد از نقل آن سخنان می‏گوید:
«در لعن یزید توقف نیست چون اهل کبائر و دارای اوصاف خبیثه بود و بر [مردم] مدینه ظلم و تعدی کرد و حسین‏علیه السلام را کشت و به اهل بیت اهانت کرد .» (15)
16 . مولوی محمد شهداد حنفی در باره قیام سیدالشهداعلیه السلام می‏نویسد:
«در راه آنچه آن را حق می‏دانست، جان خود را تسلیم جان آفرین کرد ولی تسلیم باطل نشد . با آن که یار و یاورانی به حد کافی نداشت، علیه باطل با تمام قدرت و شهامت، ایستادگی کرد تا این که به مقام شهادت عظمی نائل آمد .» (16)
17 . ابن روزبهان می‏نویسد:
«آن حضرت در میان امواج شدت و بلا، شربت‏شهادت نوشیده و در کربلا دفن شد . حادثه‏ای غم انگیزتر و مصیبت‏بارتر و دردناک‏تر از این، در تاریخ اسلام رخ نداده است! نفرین به اندازه علم خدا بر هرکسی که در جنگ علیه آن حضرت حاضر شده و در آن شریک و بدان راضی بوده است .» (17)
18 . ابن خلدون می‏گوید:
«نمی‏توان گفت: یزید هم در کشتن امام حسین‏علیه السلام اجتهاد کرد، پس بی‏تقصیر است; چون صحابه‏ای که با امام حسین‏علیه السلام در قیام شرکت نکرده بودند، هرگز اجازه قتل حضرت را نداده بودند . این یزید بود که با امام جنگید . این عمل یزید، نشانه فسق اوست و حسین‏علیه السلام در شهادتش ماجور است در حالی که یزید از عدالت‏به دور بوده و حسین‏علیه السلام علیه یک حاکم ظالم قیام کرده بود .» (18)
19 . دکتر طه حسین (متوفای 1973 م)، ادیب، نویسنده و ناقد معاصر اهل سنت، معتقد است:
«از آنجا که حسین از یک سو، مسئول حفظ دین و از سوی دیگر، آزاده و قهرمان است، هرگز در قبال بیعت‏خواهی یزید، سرتسلیم فرود نخواهد آورد . پس برای رسیدن به هدف خود، باید به هرکار مشروعی دست می‏زد . بنابراین، برای احتراز و دوری از امر بیعت، به کوفه روی آورد و شهادت را بر بیعت‏با یزید که به نوعی تایید ستم‏های او بود، ترجیح داد .» (19)
20 . شیخ عبدالله علائلی (متوفای 1996 م)، دانشمند و نویسنده اهل سنت (به گفته خود ایشان وجه تسمیه علایلی بدان جهت است که شجره خانوادگی آنان به امام علی بن ابیطالب‏علیه السلام می‏رسد)، با تحلیل اوضاع زمان یزید، سکوت را بر هیچ دیندار و آزاده‏ای جایز نمی‏داند . اما در این میان، کسی که از همه بیشتر مسئولیت داشت و در اعتراض به وضع ناهنجار آن عصر از شایستگی بیشتری برخوردار بود، امام حسین‏علیه السلام بود .
قیام حسین‏علیه السلام خواست همه مسلمانان بوده است; این قیام انعکاس و طنین گسترده‏ای به جای گذاشت و تا آنجا پیش رفت که تخت‏سلطنت امویان را به لرزه درآورد و سرانجام به نابودی کشاند . (20)
21 . شیخ عبدالله علائلی همچنین می‏گوید:
«هرکس در زندگی، دو روز دارد: روز زنده شدن و روز مرگ; ولی تو ای حسین! تنها یک روز داشتی . روز زنده شدن و حیات; زیرا تو هرگز نمردی، تو جان شیرین خود را بر سرعقیده پاک و هدف بزرگ و آرمان مقدس خویش نهادی، به همین دلیل تا حق و حقیقت و اسلام در جهان زنده است، تو هم زنده‏ای .» (21)

امام حسین‏علیه السلام اسوه مسلمانان و آزادگان

22 . محمدعلی جناح، رهبر بزرگ پاکستان، می‏گوید:
«به عقیده من تمام مسلمین باید از سرمشق این شهیدی که خود را در سرزمین عراق قربانی کرد، پیروی نمایند .» (22)
23 . شیخ محمد عبده، از دانشمندان اهل سنت و از مصلحان بزرگ، می‏نویسد:
«هنگامی که در دنیا حکومت عادلی وجود دارد و هدفش اقامه شرع و حدود الهی و در برابر آن، حکومتی ستمگر است که می‏خواهد حکومت عدل را تعطیل کند، بر هر مسلمانی یاری و مساعدت «حکومت عدل‏» واجب است و در همین باب، انقلاب امام حسین‏علیه السلام است که در برابر حکومت‏یزید، که خدا او را خوارکناد، ایستاد .» (23)

اشعار اهل سنت در سوگ امام‏علیه السلام

24 . شافعی - پیشوای یکی از مذاهب اربعه اهل سنت که علاقه و ارادت بسیاری به اهل بیت‏علیهم السلام دارد - در باره واقعه عاشورا، اشعار زیبایی سروده است که ترجمه برخی ابیات آن را می‏آوریم:
«این حادثه از حوادثی است که خواب مرا ربوده و موی مرا سپید کرده است .
دل و دیده مرا به خود مشغول ساخته و مرا اندوهگین کرده است و اشک چشم، جاری و خواب از آن پریده است .
دنیا از این حادثه خاندان پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم متزلزل شده و قامت کوه‏ها از آن خواب ذوب شده است .
آیا کسی هست که از من به حسین پیامی برساند، اگرچه دل ها آن را ناخوش دارند؟ !
حسین کشته‏ای است‏بدون جرم و گناه که پیراهن او به خونش رنگین شده،
عجب از ما مردم آن است که از یک طرف، به آل پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم درود می‏فرستیم و از سوی دیگر، فرزندان او را به قتل می‏رسانیم و اذیت می‏کنیم!
اگر گناه من دوستی اهل بیت پیامبر است، از این گناه هرگز توبه نخواهم کرد .
اهل بیت پیامبر در روز محشر، شفیعان من هستند و اگر نسبت‏به آنان بغضی داشته باشم، گناه نابخشودنی کرده‏ام .» (24)
25 . علامه اقبال لاهوری (از اندیشمندان اهل سنت) در وصف امام حسین‏علیه السلام و فلسفه قیام عاشورا، تحت عنوان «رمز قرآن از حسین‏علیه السلام آموختیم‏» سروده‏ای بس زیبا دارد:
آن امام عاشقان، پور بتول
سرو آزادی ز بستان رسول
الله الله بای بسم الله، پدر
معنی ذبح عظیم، آمد پسر
چون خلافت رشته از قرآن گسیخت
حریت را زهر اندرکام ریخت
خون آن سر، جلوه خیرالامم
چون سحاب قبله باران در قدم
بر زمین کربلا بارید و رفت
لاله در ویرانه‏ها کارید و رفت
تا قیامت قطع استبداد کرد
موج خون او چمن ایجاد کرد
بهر حق در خاک و خون گردیده است
پس بنای «لا اله‏» گردیده است
مدعایش سلطنت‏بودی اگر
خود نکردی با چنین سامان سفر
دشمنان چون ریگ صحرا، لا تعد
دوستان او به یزدان هم عدد
سر ابراهیم و اسماعیل بود
یعنی آن اجمال را تفصیل بود
عزم او چون کوهساران استوار
پایدار و تند سیر و کامکار
تیغ بهر عزت دین است و بس
مقصد او حفظ آیین است و بس
خون او تفسیر این اسرار کرد
ملت‏خوابیده را بیدار کرد
تیغ «لا» چون از میان برون کشید
از رگ ارباب باطل، خون کشید
نقش «الا الله‏» بر صحرا نوشت
سطر عنوان نجات ما نوشت
رمز قرآن از حسین آموختیم
ز آتش او شعله‏ها افروختیم
شوکت نام و فر بغداد رفت
سطوت غرناطه هم از یاد رفت
تار ما از زخمه‏اش لرزان هنوز
تازه از تکبیر او ایمان هنوز
ای صبا! ای پیک دور افتادگان!
اشک ما بر خاک پاک او رسان (25)
26 . عطار نیشابوری (متوفای 618 ق)، در مصیبت نامه خود در باره امام حسین‏علیه السلام نیز چنین سروده است:
کیست‏حق را و پیغمبر را ولی
آن حسن سیرت، حسین بن علی
آفتاب آسمان را معرفت
آن محمد صورت و حیدر صفت
نه فلک را تا ابد مخدوم بود
ز آن که او سلطان ده معصوم بود
قرة العین امام مجتبی‏علیه السلام
شاهد زهرا، شهید کربلا
تشنه او را دشنه آغشته به خون
نیم کشته گشته سرگشته به خون
آن چنان سر، خود که برد بی دریغ؟
کافتاب او در آن شد زیر میغ
گیسوی او تا به خون آلوده شد
خون گردون از شفق پالوده شد
کی کنند این کافران با این همه
کو محمد؟ کو علی؟ کو فاطمه؟
صد هزاران جان پاک انبیا
صف زده بینم به خاک کربلا
در تموز کربلا تشنه جگر
سر بریدندش، چه باشد زین بتر؟
با جگر گوشه پیغمبر این کنند
وانگهی دعوی داد و دین کنند
کفر آید، هرکه این را دین شمرد
قطع باد از بن زبانی کاین شمرد
هر که در رویی چنین آورد تیغ
لعنتم از حق بدو آید دریغ
کاشکی، ای من سگ هندوی او
کم‏ترین سگ بودمی در کوی او (26)
27 . شیخ رضا طالبانی کرکوکی (متوفای 1327 ق)، از شاعران مشهور پارسی گوی کرد عراق، در تمجید از امام حسین‏علیه السلام چنین می‏سراید:
لافت‏از عشق حسین‏است‏و سرت برگردن است
عشق بازی، سر به میدان وفا افکندن است
گر هواخواه حسینی، ترک سرکن چون حسین
شرط این‏میدان‏به خون‏خویش بازی کرده است
از حریم کعبه کمتر نیست دشت کربلا
صد شرف دارد بر آن وادی، که گویند ایمن است
ای من و ای من فدای خاک پاکی کاندرو
نور چشم مصطفی و مرتضی را مسکن است
زهره زهرا نگین و خاتم خیرالوری
زور زهر مرتضی و حیدر خیبر کن است
سنیم، سنی ولیکن حب آل مصطفی
دین و آیین من و آباء و اجداد من است
شیعه و سنی ندانم، دوستم با هرکه او
دوست‏باشد، دشمنم‏آن‏را که‏با او دشمن است (27)
28 . جلال الدین مولوی نیز در «دیوان شمس‏» اشارات متعددی به واقعه کربلا دارد; غزلی از سروده‏های وی را که اغلب با آن آشنا هستیم، در زیر می‏آوریم:
کجائید ای شهیدان خدائی
بلاجویان دشت کربلائی
کجائید ای سبک روحان عاشق
پرنده‏تر ز مرغان هوائی
کجائید ای شهان آسمانی
بدانسته فلک را در کشائی
کجائید ای زجان و جان رهیده
کسی مر عقل را گوید: کجائی؟
کجائید ای در مخزن گشاده
کجائید ای نوای بی نوائی
در آن بحرید کین عالم کف اوست
زمانی پیش دارید آشنائی
کف دریاست صورت‏های عالم
ز کف بگذر اگر اهل صفائی (28)

پی نوشت :

1 . ربیع الابرار، ص 513، به نقل از «احقاق الحق‏» ، قاضی نورالله شوشتری .
2 . مستدرک الصحیحین، ج 3، ص 177 .
3 . احقاق الحق، ج 10، ص 708 .
4 . همان، ص 564 .
5 . مسند احمد بن حنبل، ج 5، ص 369 .
6 . مجمع الزوائد، ج 9، ص 187، به نقل از «امامان اهل بیت (ع) در گفتار اهل سنت‏» ، داود الهامی .
7 . البدایة و النهایة، ج 4، جزء 8، ص 142 .
8 . همان، ص 193 .
9 . طبقات مالکیه، ج 2، ص 89، به نقل از «احقاق الحق‏» ، ج 11، ص 420 .
10 . فصول المهمه، به نقل از «احقاق الحق‏» ، ج 11، ص 444 .
11 . الحسین ابوالشهداء، ص 280 - 195 .
12 . وسیلة الخادم الی المخدوم، ص 161 .
13 . مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلحین، ص 45 .
14 . مجله بصائر، ش 28، به نقل از «مقتل الحسین‏» ، ص 30 .
15 . زندگی امام حسین (ع)، سیدهاشم رسولی محلاتی، ص 152 .
16 . سرور شهیدان امام حسین (ع)، ص 44 .
17 . وسیلة الخادم الی المخدوم، ص 161 .
18 . مقدمه ابن خلدون، ص 415، (ترجمه گنابادی).
19 . علی و فرزندانش، ترجمه محمدعلی شیرازی، ص 456 .
20 . برترین هدف در برترین نهاد، ترجمه دکتر محمد مهدی جعفری، ص 88 .
21 . به نقل از ترجمه «زیارت عاشورا» ، علی کاظمی .
22 . به نقل از کتاب «درسی که حسین به انسانها آموخت‏» ، شهید هاشمی‏نژاد، ص 447 .
23 . تفسیر المنار، ج 1، ص 367 و ج 2، ص 183 .
24 . نامه دانشوران ناصری، ج 9، ص 298 .
25 . کلیات اشعار فارسی اقبال لاهوری، به تصحیح احمد سروش، ص 74 و 75 .
26 . اشک خون، ص 28، به نقل از «امامان اهل بیت (ع) در گفتار اهل سنت‏» .
27 . دیوان شیخ رضا طالبانی، ص 112 .
28 . کلیات دیوان شمس، ص 1017 .

منبع:ماهنامه کوثر
جمعه 13/11/1391 - 16:45
اهل بیت
پاسخ:
بر اساس متون مقدس دینی و روایات ائمه علیهم السلام همه ائمه علیهم السلام نور واحد هستند[1]. یعنی در فضائل ذاتی برابر هستند اما شرائط زندگی و موقعیت سیاسی و اجتماعی که در آن زندگی می کردند مساوی نبوده است و چه بسا همین موقعیت خاص اجتماعی موجب یک نوع برتری برای آن امام (ع) شده است. حال این برتری یا از این نظر است که خداوند به آن امام (ع) عنایت ویژه ای نموده است.
چنانکه امام باقر (ع) و امام صادق (ع) فرمودند: به درستیکه خدای تبارک و تعالی در قبال شهادت امام حسین (ع)، امامت را در فرزندان و ذریه او قرار داد، و شفا را در تربتش و استجابت دعا را در نزد قبرش و زائر قبر حسین علیه السلام مدتی را که به زیارت می رود تا بر می گردد جز عمر او بحساب نمی آید.[2]
و یا از این نظر است که بیان برتری امام خاصی در متون دینی عاملی در ایجاد پیوند بین مکتب و عواطف و احساسات و عشق مردم خواهد گشت و همین موجب زنده بودن همیشگی مکتب خواهد شد.
چنانکه امام صادق (ع) فرمود: "اگر نزد کسی از حسین علیه السلام یادی به میان آید و اشک از چشمان او باندازه بال مگسی جاری شود ثوابش بر خدای عز و جل است که کمترین آن دخول در بهشت است."[3]
و ما معتقدیم که روایات زیادی که فضیلت گریه و عزاداری را برای امام حسین علیه السلام بیان می کنند در همین راستا قرار دارند.
البته بحث مفصل ویژگیهای وجود امام حسین علیه السلام و تاثیر قیام خونین عاشورای آن حضرت قابل درج در جواب ایمیل نخواهد بود و ما فقط می توانیم به بعضی از نکات اشاره کنیم، و بقیه را به منابع این بحث ارجاع دهیم.
اما نکاتی که می توان اشاره نمود (علاوه بر آن دو نکته مهم گذشته):
1- آشکار نمودن و نشان دادن روح حماسی و شجاعت و قهرمانی امام (امامت) در یک صحنه و میدانی که در جلو چشم هزاران افراد بوده و چندین تاریخ نگار و مورخ، با چشم خود دیده و با گوش خود شنیده اند و آنرا ثبت نموده اند. و همین موجب زنده شدن روح حماسی و غیرت و شجاعت در میان مسلمین شده است.
پیامدهای آن قیامهای متعددی بود که پس از عاشورا رخ داده است. و در واقع کمتر انقلاب مردمی بعد از امام حسین علیه السلام در ممالک اسلامی رخ داده که رهبران آن نهضت، از امام حسین علیه السلام الگو نگرفته باشند. و به تعبیر شهید مطهری: "کلید شخصیت حسین حماسه است، شور است، عظمت است، صلابت است، شدت است، ایستادگی است، حق پرستی است."[4]
2- امام حسین علیه السلام شخصیت اسلامی مسلمین را زنده کرد.[5]
3- واقعا کربلا، پیامی است که با خون نوشته شد. و تاریخ نشان می دهد که سخنانی که با خون نوشته شده هرگز پاک نمی شود. زیرا از کمال صداقت و خلوص و عمق تصمیم و اندیشه حکایت می کند.[6]
و لذا هیچ کس به اندازه شهدا به بشریت خدمت نکرده است چون آنها هستند که راه را برای دیگران باز می کنند و برای بشر آزادی را به هدیه می آورند آنها هستند که برای بشر محیط عدالت بوجود می آورند که دانشمندان به کار دانش خود مشغول باشند؛ مخترع با خیال راحت به کار اختراع خودش مشغول باشد، تاجر تجارت کند، محصل درس بخواند، و هر کس کار خودش را انجام دهد. اوست که محیط مناسب را برای دیگران به وجود می آورد مثل آنها مثل چراغ و مثل برق است. اگر چراغ یا برق نباشد، ما و شما چکار می توانیم انجام دهیم؟[7]
برای اطلاع بیشتر به کتابهای زیر مراجعه فرمائید:
مجموعه آثار شهید مطهری ج 17.
قیام امام حسین- سید جعفر شهیدی.
بررسی تاریخ عاشورا- تالیف آیتی.
حسین نفس مطمئنه- آیت الله عالمی.
پیامدهای عاشورا.
زندگانی امام حسین- رسولی محلاتی.
امام حسین شهید فرهنگ- علامه محمد تقی جعفری.

پی نوشت :

[1]بحار الانوار ج 26 ص 222 و 280 و 310.
[2] بحار الانوار ج 44 ص 221، تفسیر برهان ج 4/242، به نقل از کتاب "حسین نفس مطمئنه" عالمی، ص 39.
[3] بحار الانوار ج 44، ص 289 و 291.
[4] مجموعه آثار مطهری، ج 17، ص 45.
[5] همان، ص 50 تا 62.
[6] همان، ص 656 و 657.
[7] همان، ص 42.

منبع: پایگاه حوزه
جمعه 13/11/1391 - 16:44
اهل بیت
چرا ما فقط برای امام حسین(علیه السلام) این همه عزاداری می‌کنیم و برای بقیه ائمه(علیهم السلام) اینگونه عزاداری نمی‌کنیم ؟

پاسخ:

اگر چه همه ائمه علیهم السلام در راه دین نهایت تلاش و فداکاری را نمودند و جان خود را فدا کردند اما در این میان فداکاری امام حسین علیه السلام و تلاشهای او و رنجها و مصیبتهایی که دید از مصائب سائر ائمه علیهم السلام بیشتر بوده است. و بُعد مظلومیت ایشان جلوه ی ویژه‌ای دارد. زیرا آن حضرت علاوه بر اینکه خود در راه خدا شهید شد، یاران و فرزندانشان نیز مظلومانه به شهادت رسیدند و حتی طفل شیر خواره را نیز فدا کردند، آنهم با لب تشنه و بعد از کشته شدن هم بدن آن حضرت مورد تهاجم سم اسبان قرار می‌گیرد و عیالات و خانواده‌اش اسیر می‌شوند و اموال و خیام آن حضرت آتش زده می‌شود و فرزندانش مورد آزار اذیت و اهانت قرار می‌گیرند. پس عمق فاجعه بسیار زیاد است و به همین خاطراست که عزاداری برای آن حضرت هم بسیار مفصل‌تر است، و خدای متعال هم محبت خاصی را در دلهای دوستداران آن حضرت افکنده است علاوه بر این، تمامی ائمه ما نسبت به عزاداری امام حسین (ع) عنایت خاصی داشتند و در هر جای مناسبی، ذکری از مصائب امام حسین (ع) می‌فرمودند.
برای اطلاع بیشتر شما را به مطالعة کتابهایی که در این زمینه تألیف شده است مانند حماسة حسینی شهید مطهری (ره)، قصة کربلا بضمیمه قصة انتقام علی نظر منفرد توصیه می‌کنیم.
منبع: پایگاه حوزه
جمعه 13/11/1391 - 16:44
اهل بیت
نویسنده:علامه محمد تقی مصباح یزدی (مدظله العالی)
چرا باید خاطره حادثه‌ای را که چند قرن پیش اتفاق افتاده است، زنده کرد و مراسمی به یاد آن خاطره برگزار کرد؟
به سادگی می‌توان به هر نوجوانی تفهیم کرد که حوادث گذشته هر جامعه می‌تواند در سرنوشت و آینده آن جامعه آثار عظیمی داشته باشد. تجدید آن خاطره‌ها در واقع نوعی بازنگری و بازسازی حادثه است، تا مردم از آن جریان استفاده کنند. اگر حادثه مفیدی بوده است و در جای خود منشأ آثار و برکاتی به شمار می‌رفته است، بازنگری و بازسازی آن نیز می‌تواند مراتبی از آن برکات را داشته باشد.
علاوه بر این، در همه جوامع انسانی مرسوم است که به نوعی، از حوادث گذشته خود یاد می‌کنند؛ آن‌ها را بزرگ شمرده و به آن‌ها احترام می‌گذارند. خواه مربوط به اشخاصی باشد که در پیشرفت جامعه خود مؤثر بوده‌اند. نظیر دانشمندان و مخترعان، و خواه مربوط به کسانی باشد که از جنبه سیاسی و اجتماعی، در رهایی ملت خود نقش مؤثری داشته‌اند و قهرمان ملی بوده‌اند. همه عقلای عالم‌برای این‌گونه شخصیت‌ها آیین‌های بزرگداشتی را منظور می‌کنند. این کار بر اساس یکی از مقدس‌ترین خواسته‌های فطری است که خدا در نهاد همه انسان‌ها قرار داده است، و از آن به «حس حق‌شناسی» تعبیر می‌کنیم. لذا این خواسته فطری همه انسان‌ها است که در برابر کسانی که به آن‌ها خدمت کرده‌اند حق شناسی و شکرگزاری کنند. افزون بر این‌که یاد آن خاطره‌ها، در صورتی که در سعادت جامعه تأثیر داشته‌ باشد، می‌تواند عامل مؤثر دیگری را در زمان بیان خاطره‌ها بیافریند. در این صورت، گویا خود آن حادثه تجدید می‌شود.
از آن‌جا که معتقدیم حادثه عاشورا حادثه عظیمی در تاریخ اسلام بوده است، و نقش تعیین‌کننده‌ای در سعادت مسلمان‌ها و روشن شدن راه هدایت مردم داشته است. این حادثه در نظر ما بسیار ارزشمند است. لذا بزرگداشت و بازسازی این حادثه و به خاطر آوردن آن، موجب می‌گردد تا بتوانیم از برکات آن در جامعه امروز نیز استفاده کنیم.
چرا برای بزرگداشت عاشورا به روش بحث و گفت‌وگو اکتفا نمی‌شود؟
زنده نگه داشتن یاد عاشورا فقط منحصر به این نیست که انسان سینه‌زنی و گریه کند، شهر را سیاه‌پوش کند، مردم تا نیمه‌های شب به عزاداری بپردازند و حتی گاهی روزها کار و زندگی خود را تعطیل کنند؛ مخصوصاً باتوجه به این‌که این امور ضررهای اقتصادی به دنبال دارد. در حالی که ممکن است این خاطره‌ها به گونه‌ای تجدید شود که ضررهای اقتصادی و اجتماعی کم‌تری داشته باشد. این‌ سؤال را براساس این فرض به این صورت مطرح می‌کنم که روحیه بسیاری از مردم با مسائل اقتصادی و مادی بیش‌تر سازگار است و مردم به این مسائل بیش‌تر توجه دارند. در این صورت آنان حوادث را بر اثر منافع یا ضررهای مادی و اقتصادی ارزیابی می‌کنند.
هنگامی که مردم تا نیمه‌شب عزاداری می‌کنند، روز بعد توان کار کردن ندارند. دو ماه جامعه باید نوعی سستی و رخوت را بپذیرد، برای این‌که یاد این حادثه زنده داشته شود. در حالی که راه‌های دیگری نیز برای بزرگداشت واقعه عاشورا وجود دارد. مثلاً جلسات بحث، میزگرد یا سمینارهایی ترتیب داده شود، و با تماشای بحث و گفت‌وگو خاطره این حادثه برای مردم تجدید شود. دیگر چرا باید دو ماه عزاداری و گریه کردن و بر سر و سینه زدن صورت پذیرد؟ حتی اگر یک مجلس کافی نیست، می‌توان مجالس متعدد، کنفرانس و کنگره برپا کرد.
جواب این سؤال تا حدودی از سؤال اول پیچیده‌تر است. جواب این است که البته بحث درباره شخصیت سیدالشهدا(ع)، تشکیل میزگردها، کنفرانس‌ها، سخنرانی‌ها، نوشتن مقالات و امثال این قبیل کارهای فرهنگی، علمی و تحقیقات، بسیار مفید و لازم است، و البته در جامعه ما نیز انجام می‌شود، اما آیا برای این‌که ما از حادثه عاشورا بهره‌برداری کامل کنیم، این اقدامات کافی است؟ جواب دادن به این سؤال متوقف بر این است که ما نظر روان‌شناسانه به انسان بیندازیم و ببینیم عواملی که در رفتار آگاهانه ما مؤثر است فقط عامل شناختی و معرفت است یا عوامل دیگری هم در شکل دادن رفتارهای اجتماعی ما مؤثر است.
هنگامی که در رفتارهای خود دقت کنیم درمی‌یابیم که در رفتارهای ما دست کم دو دسته از عوامل نقش اساسی ایفا می‌کنند. یک دسته عوامل شناختی، که موجب می‌شود انسان مطلبی را بفهمد و بپذیرد. قطعاً شناخت در رفتار ما تأثیر زیادی دارد، اما یگانه عامل مؤثر نیست. عوامل دیگری هم هستند که شاید تأثیر آن‌ها در رفتار ما بیش‌تر از شناخت باشد. این عوامل را به طور کلی انگیزه‌ها، و به تعبیرات دیگری احساسات و عواطف، تمایلات، گرایش‌ها، میل‌ها، غرائز و عواطف می‌نامند. این‌ها سلسله‌ای از عوامل درونی و روانی است که در رفتار ما مؤثر است.
ما بعد از این‌که دانستیم حرکت سیدالشهدا(ع) چه نقش مهمی در سعادت انسان‌ها داشته است، متوجه خواهیم شد این شناخت خود به خود برای ما حرکت آفرین نمی‌شود؛ بلکه باید عواطف ما تحریک شود و احساسات ما برانگیخته شود تا این که ما هم بخواهیم کاری مشابه کار او انجام دهیم. پس تحقق چنین امری نیازمند دو دسته از عوامل است. جلسات بحث و گفت‌وگو و سخنرانی‌ها می‌تواند آن بخش اول را تأمین کند، یعنی شناخت لازم را به ما بدهد.
و درباره بخش دوم می‌گوییم:
این صحنه‌ها باید به وجود بیاید که غیر از عوامل شناخت، عامل احساسی ـ عاطفی نیز در ما تقویت شود. اگر این عواطف تحریک شود، آن‌گاه می‌تواند اثر کند. نمونه چنین تأثیری را می‌توانید در زندگی فردی و نیز زندگی اجتماعی خود بیابید. به خصوص در این سی ـ چهل سال اخیر که حرکت حضرت امام(ره) علیه دستگاه طاغوت و کفر شروع شد. ملاحظه کردید که در ایام محرم و صفر نام سیدالشهدا(ع) و عزاداری سیدالشهدا(ع) مردم را به حرکت وادار می‌کرد. این شور و هیجان جز در ایام عاشورا پیدا نمی‌شود و جز با همین مراسم سنتی عزاداری یا نظایر آن حاصل نمی‌شود.
منبع:ماهنامه دیدار آشنا
جمعه 13/11/1391 - 16:42
اهل بیت
نویسنده:اشرف آشوری

حدیث عزت

حسین، امام عزت است و کربلا، تجلی‏گاه عزتمندی یاران خدا . و عاشورا، لحظه‏ای تاریخی که افتخار حفظ دین و ارزش‏ها و فداکردن خود برای بقای آنها به حسین‏علیه السلام تعلق گرفت . حسین از آن رو افتخار بشر شد که زندگی بدون ارزش را همسنگ «مرگ زرد» ، دانست و رفتار و گفتارش آکنده از عطر سرافرازی ماند .
به قول شهید مطهری: «با اینکه از امام حسین‏علیه السلام کلام زیادی نقل نشده است، اگر به نسبت‏حساب کنیم، در میان ائمه از ایشان بیشتر از همه، در مساله کرامت و عزت نفس ماثور است . از جمله کلمات قصار ایشان است: «موت فی عز خیر من حیاة فی ذل‏» . . . راز این‏که این‏گونه کلمات از ایشان به نسبت‏بیشتر از سایر ائمه رسیده، این است که داستان کربلا زمینه‏ای بود برای اینکه روح امام حسین‏علیه السلام در این قسمت تجلی خودش را ظاهر کند .» (1)
اینک که رهبر فرزانه انقلاب سال 1381 را، که آغاز و پایانش با دهه محرم و شهادت حضرت امام حسین‏علیه السلام مصادف است، «سال عزت و افتخار حسینی‏» نامیده‏اند، تا روح ارجمندی، سرافرازی و عزت‏مداری را در ملت‏سرو قامت ایران زنده نگاه دارند، ما با یادآوری این سخن که «نه تنها امسال، که هر سال، سال عزت حسینی است و عزت جاوید را بشریت از حسین آموخته است‏» ، چهل گوهر حسینی پیرامون عزت (2) را به خوانندگان فرهنگ کوثر تقدیم می‏داریم .

زندگی در سایه عزت

1 . موت فی عز خیر من حیاة فی ذل . (3)
مرگ با عزت بهتر از زندگی در ذلت است .

مرگ در سایه ذلت

2 . لیس الموت فی سبیل العز الا حیاة خالدة و لیست الحیاة مع الذل الا الموت الذی لاحیاة معه . (4)
مرگ در راه عزت، تنها حیات جاودان است و زندگی با ذلت، چیزی جز مرگی که تهی از حیات است، نیست .

ذلت‏پذیری، هرگز!

3 . یا اخی والله لولم تکن فی الدنیا ملجا و لا ماوی لما بایعت‏یزید بن معاویة ابدا . (5)
برادرم! حتی اگر در دنیا هیچ پناه و آشیانی نداشته باشم، به خدا قسم! هرگز با یزید پسر معاویه بیعت نخواهم کرد .

مرگ عزت آفرین

4 . ما اهون الموت علی سبیل نیل العز و احیاء الحق . (6)
چه آسان است مرگ در راه رسیدن به عزت و احیای حق .

شعار عزت

5 . الموت اولی من رکوب العار
والعار اولی من دخول النار (7) مرگ، بهتر از ننگ پذیری است و ننگ، بهتر از ورود در آتش است .

عزت اهل ایمان

6 . شخصی به امام حسین‏علیه السلام گفت: تو متکبری! فرمود:
کل الکبر لله وحده ولایکون فی غیره . قال الله تعالی: «فلله العزة و لرسوله و للمؤمنین (8) » (9)
همه عظمت از آن خدای یگانه است و در دیگری نیست . خدای متعال فرمود: «عزت مخصوص خدا و رسول و اهل ایمان است‏» .

تشخیص روش عزت آفرینی

بعد از صلح امام حسن‏علیه السلام شخصی به امام حسین‏علیه السلام گفت: آیا عزت را با ذلت معامله کردید؟ امام حسین‏علیه السلام فرمود:
7 . ان قدبایعنا و لیس الی ما ذکرت سبیل (10)
ما بیعت کرده‏ایم و به آنچه تو می‏گویی، راهی نیست .

اولویت امام برای عزت آفرینی

8 . ان هؤلاء قوم لزموا طاعة الشیطان و ترکوا طاعة الرحمان و اظهروا الفساد فی‏الارض و ابطلوا الحدود و شربوا الخمور و استاثروا فی اموال الفقراء والمساکین و انا اولی من قام بنصرة دین الله و اعزاز شرعه والجهاد فی سبیله لتکون کلمة الله هی العلیاء . (11)
اینان مردمی اند که در پیروی شیطان پابرجایند و خدای رحمان را پیروی نمی‏کنند و در زمین فساد را رواج داده و حدود خداوند را باطل کرده‏اند . شراب می‏نوشند و اموال فقرا و مساکین را ویژه خود ساخته‏اند و من سزاوارترم که به یاری دین خدا برخیزم و آیین او را عزیز دارم و در راهش جهاد کنم تا کلمه «الله‏» برترین باشد .

ذلت گریزان

9 . یابی الله ذلک (الذلة) لنا و رسوله و المؤمنون و حجور طابت و طهرت و انوف حمیة و نفوس ابیة من ان تؤثر طاعة اللئام علی مصارع الکرام . (12)
خداوند و پیامبر و مؤمنان و دامن‏های پاک و سرافرازان غیور و دلاوران با رشک، آن (ذلت) را برای ما نمی‏پذیرند و پیروی فرومایگان را بر قتلگاه بزرگواران برنگزینند .

دل نبستن به دنیا

10 . هل تقدرون علی اکثر من قتلی؟ مرحبا بالقتل فی‏سبیل الله و لکنکم لاتقدرون علی هدم مجدی و محو عزی و شرفی فاذا لا ابالی بالقتل . (13)
آیا شما به بیشتر از کشتن من توان دارید؟ خوشا به مرگ در راه خدا! اما شما نمی‏توانید مجد و عزت و شرف مرا نابود کنید، پس مرا از کشته شدن چه باک .

عمل به تکلیف در هر شرایط

11 . الا انی زاحف بهذه الاسرة علی قلة العتاد و خذلة الاصحاب
فان نهزم فهزامون قدما
و ان نهزم فغیر مهز مینا
و ما ان طبنا جبن و لکن
منایانا و دولة آخرینا (14) بدانید با همین آمادگی ناچیز و یاران اندک، با شما پیکار می‏کنم .
اگر دشمن را بشکنیم، از دیرباز شکننده بوده‏ایم و اگر شکست‏بخوریم، باز مغلوب نشده‏ایم که در خوی ما ترس نیست، بلکه این، اجل‏ها و نوبت واپسین ماست .

ذلت ناپذیری

امام حسین‏علیه السلام در برابر تقاضای بیعت از سوی اشعث‏بن قیس فرمود:
12 . لاوالله لا اعطیهم بیدی اعطاء الذلیل و لا افر افرار العبید . «عباد الله انی عذت بربی و ربکم ان ترجمون‏» (15)
نه به خدا سوگند! هرگز دست مذلت در دست ایشان ننهم و مانند بردگان تسلیم نشوم و یا فرار نکنم «بندگان خدا! من به پروردگار خود و شما پناه می‏برم . از این که مرا سنگسار کنید .»

برسر دوراهی عزت

13 . الا ان الدعی بن الدعی قد رکز بین اثنتین; بین السلة والذلة و هیهات منا الذلة . (16)
آگاه باشید که زنازاده فرزند زنازاده میان دو چیز پافشرده است; کشته شدن و ذلت . هیهات که ما ذلت را بپذیریم!

سازش، هرگز!

عبدالله بن عمر از امام حسین‏علیه السلام خواست تا با یزید سازش کند، امام فرمود:
14 . اف لهذا الکلام ابدا ما دامت السماوات و الارض اسالک بالله یا عبدالله انا عندک علی خطاء من امری هذا فان کنت عندک علی خطاء فردنی فانی اخضع و اسمع و اطیع . (17)
برای همیشه و هر زمان، اف بر این سخن! عبدالله! تو را به خدا، آیا نزد شما من در تصمیم خود اشتباه می‏کنم؟ اگر در اشتباهم، بگو که من خاضعم و می‏شنوم و می‏پذیرم .

پذیرش هزینه; خواست‏خدا

15 . لا اعطی المقادة و المذلة من نفسی فقد علمت والله انه جاء من الامر ما لا قوام به و لکن قضاء الله ماض فی و هوالذی یفعل فی بیت رسوله ما یشاء و یرضی (18)
من از بیعت‏با یزید خودداری خواهم کرد و زیر بار بردگی و ذلت نخواهم رفت . به خدا سوگند! می‏دانم حادثه‏ای پیش آمده که هیچ نظام (حساب و کتاب) ندارد; ولی قضای خداوندی در حق من رخ خواهد داد و اوست که در خاندان پیامبرش آنچه را می‏خواهد و می‏پسندد، انجام می‏دهد .

نیروی بی‏پایان، دلیل عزت

16 . سبحان ربک رب العزة عما یصفون . . . سبحان ذی العزة و العظمة . . . لاحول و لا قوة الا بالله العلی العظیم . (19)
پاک و منزه است پروردگار تو که مالک عزت است از آنچه که خلق در توصیف او می‏گویند . . . پاک و منزه است صاحب عزت و عظمت . . . هیچ جنبش و نیرویی جز از خدای بلند مرتبه عظیم الشان نیست .

پیروی از امام زمان‏علیه السلام سمبل خداشناسی

17 . ایها الناس ان الله جل ذکره ما خلق العباد الا لیعرفوه فاذا عرفوه عبدوه فاذا عبدوه استغنوا بعبادته عن عبادة ما سواه (فقال له رجل: یابن رسول الله! بابی انت و امی فما معرفة الله؟) قال: معرفة اهل کل زمان امامهم الذی یجب علیهم طاعته . (20)
ای مردم، خدای بزرگ بندگان را نیافرید، مگر برای آنکه او را بشناسند، وقتی او را شناختند او را پرستش خواهند کرد و هنگامی که او را بپرستند، از بندگی غیر ادبی نیاز خواهند شد .
مردی پرسید: ای فرزند رسول خدا پدر و مادرم فدایت، شناخت‏خدا چیست؟ فرمود: شناخت مردم هر زمان امامشان را; آن امامی که اطاعتش بر آنها واجب است .

در حزب خدا بودن

18 . نحن حزب الله الغالبون و عترة رسول الله‏صلی الله علیه وآله وسلم الاقربون . . . (21)
ما حزب خدا و پیروزیم و از نزدیک‏ترین بستگان رسول خداییم . . .

بی‏نیازی

شخصی از امام پرسید: عزت آدمی در چیست؟ فرمود:
19 . استغناؤه عن الناس (22)
در بی‏نیازی‏اش از مردم .

توکل به خدا

20 . ان العز والغنی خرجا یجولان فلقیا التوکل فاستوطنا . (23)
عزت و بی‏نیازی بیرون آمدند و به گردش پرداختند، وقتی با توکل رو به رو شدند، در آن مقیم شدند .

راست گویی

21 . الصدق عز والکذب عجز (24)
راستی عزت و دروغ ناتوانی است .

هوس ستیزی

22 . اصبر عما تحب فیما یدعوک الیه الهوی . (25)
در مواردی که هوای نفس تو را فرا می‏خواند، از آنچه (ناحق است) دوست داری، خود را نگهدار .

زندگی با ظالمان

23 . الا ترون ان الحق لا یعمل به و ان الباطل لا یتناهی عنه لیرغب المؤمن فی لقاءالله محقا فانی لا اری الموت الا شهادة و لا الحیاة مع الظالمین الا برما . (26)
آیا نمی‏بینید به حق عمل نمی‏شود و از باطل بازداشته نمی‏شود؟ (در چنین شرایطی) مؤمن را بایسته‏است که خواهان دیدار خدا باشد، که من چنین مرگی را جز شهادت و زندگی با ظالمان را جز ننگ و خواری نمی‏دانم .

قتل پاکان (انبیا)

24 . زن پادشاه بنی‏اسرائیل پیرشد و خواست دخترش را به ازدواج شاه در آورد; پادشاه با یحیی مشورت کرد و یحیی او را از این کار نهی کرد . آن زن چون فهمید، دخترش را آراست و نزد شاه فرستاد . او نزد شاه به رقص و کرشمه پرداخت . پادشاه گفت: چه می‏خواهی؟ گفت: سر یحیی را . . . ؟
فقتله ثم بعث الیها فی طشت من ذهب . فامرت الارض فاخذتها و سلط علیهم بخت نصر . . . فقتل علیه سبعین الفا . . . (27)
شاه یحیی را کشت و سرش را در طشت طلایی نزد دختر فرستاد . پس زمین فرمان یافت و آن را گرفت و خدا «بخت نصر» را بر بنی‏اسرائیل مسلط کرد . . . . پس هفتاد هزار نفر را کشت . . .

ترس و طمع

25 . اعتبروا ایها الناس بما وعظ الله به اولیاءه من سوء ثنائه علی الاحبار اذ یقول: «لولا ینهاهم الربانیون و الاحبار عن قولهم الاثم‏» (28)
. انما عاب الله ذلک علیهم لانهم کانوا یرون من الظلمة الذین بین اظهرهم المنکر و الفساد فلا ینهونهم عن ذلک رغبة فیما کانوا ینالون منهم و رهبة مما یحذرون والله یقول: «فلا تخشوا الناس واخشون .» (29) (30)
ای مردم! از آنچه خدا به آن، اولیای خود را پند داده، پند گیرید; مانند بدگویی او از دانشمندان یهود آنجا که می‏فرماید: «چرا دانشمندان الهی آنان را از گفتار گناهشان باز نمی‏دارند؟ . . .» بدین سان خداوند آنان را نکوهش کرد، چون آنان از ستمگران میان خود، کارهای زشت و فساد می‏دیدند و نهی‏شان نمی‏کردند به طمع آنچه از آنها به ایشان می‏رسید و از بیم آنچه از آن می‏ترسیدند، با این که خدا می‏فرماید: «از مردم نترسید و از من بترسید .»

غفلت علما از وظیفه (نهی از منکر)

26 . قد ترون عهود الله منقوضة فلا تفزعون و انتم لبعض ذمم آبائکم تفزعون و ذمة رسول الله مخفورة . . . ولا فی منزلتکم تعلمون و لا من عمل فیها و بالادهان و المصانفة عند الظلمة تامنون کل ذلک مما امرکم الله به من النهی والتناهی و انتم عنه غافلون و انتم اعظم الناس مصیبة لما غلبتم علیه من منازل العلما . (31)
شما (علما) می‏بینید که پیمان‏های خدا شکسته شده ولی نگران نمی‏شوید، با اینکه برای یک نقض پیمان پدران خود به هراس می‏افتید! می‏بینید که پیمان رسول خدا خوار و ناچیز شده . . . ولی درخور مسئولیت‏خود، کار نمی‏کنید و به کسانی هم که در آن راه تلاش می‏کنند، وقعی نمی‏نهید و خود به چاپلوسی و سازش با ظالمان آسوده‏اید . همه اینها همان نهی و بازداری است که خدا به آن امر کرده است، ولی شما از آن غافلید . و مصیبت‏بر شما از همه بزرگ‏تر است; زیرا در حفظ منزلت علما مغلوب شدید .

تفرقه عالمان

27 . . . . ذلک بان مجاری الامور و الاحکام علی ایدی العلماء بالله الامناء علی حلاله و حرامه فانتم المسلوبون تلک المنزلة و ما سلبتم ذلک الا بتفرقکم عن الحق و اختلافکم فی الالسنة (السنة) (32)
شکست‏خوردن شما برای آن است که مجرای کارها وگذرگاه احکام، به دست عالمان به خداست که بر حلال و حرام خدا امین اند و از شما این منزلت را ربودند، و آن از شما بربوده نشد مگر به واسطه دوری شما از حق و اختلافتان در زبان‏ها (یا سنت پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم).

هزینه ناپذیری

28 . لوصبرتم علی الاذی و تحملتم المؤونة فی ذات الله کانت امور الله علیکم ترد و عنکم تصدر و الیکم ترجع و لکنکم مکنتم الظلمة من منزلتکم و اسلمتم امور الله فی ایدیهم یعملون بالشبهات و یسیرون فی الشهوات . (33)
اگر بر آزارها شکیبا بودید و در راه خدا هزینه را تحمل می‏کردید، زمام امور خدا بر شما در می‏آمد و از جانب شما به جریان می‏افتاد و به شما باز می‏گشت . ولی شما ظالمان را در جای خود نشاندید و امور خدا را به آنان سپردید، تا به شبهه کار کنند و در شهوت و دلخواه خود راه روند .

فرار از مرگ

29 . سلطهم (الظلمة) علی ذلک (منزلة العلما) فرارکم من الموت و اعجابکم بالحیاة التی هی مفارقتکم فاسلمتم الضعفاء فی ایدیهم فمن بین مستعبد مقهور و بین مستضعف علی معیشته مغلوب . یتقلبون فی الملک بآرائهم و یستشعرون الخزی باهوائهم اقتداء بالاشرار و جراة علی الجبار . (34)
فرار شما از مرگ و خوش بودن شما به زندگی دنیا، که از شما جدا خواهد شد، آنان را به منزلت‏شما چیره کرد . بدین سان، ضعیفان را به دست آنان سپردید که برخی را برده و مقهور ساختند و برخی را ناتوان و مغلوب زندگی روزمره .
در امور مملکت‏به رای خود تصرف می‏کنند و با هوسرانی خویش ننگ و خواری پدید می‏آورند . . . . مردم بردگان آنهایند که هیچ دست‏برخورد کننده‏ای را از خود نراند .

یاری نکردن عزت جویان

30 . فانکم (الا) تنصرونا و تنصفونا قوی الظلمة علیکم و عملوا فی اطفاء نور نبیکم و حسبناالله و علیه توکلنا و الیه انبنا و الیه المصیر . (35)
اگر شما ما را (در این راه) یاری نرسانید و در خدمت ما نباشید، ستمگران بر شما نیرو گیرند و در خاموش کردن نور پیامبر شما بکوشند . خدا ما را بس است و بر او توکل داریم و به سوی او بر می‏گردیم و سرانجام به سوی اوست .

شکستن پیمان الهی

31 . امام حسین‏علیه السلام در باره آیه شریفه «و اذ خذناهم میثاقکم‏» فرمود:
اما انهم لوکانوا دعوا الله بمحمد و آله الطیبین بصدق فی نیاتهم و صحة اعتقادهم من قلوبهم ان یعصمهم حتی لا یعاندوه بعد مشاهدة تلک المعجزات الباهرات لفعل ذلک بجوده و کرمه و لکنهم قصروا فآثروا الهوی بنا و مضوا مع الهوی فی‏طلب لذاتهم . (36)
آگاه باشید که اگر آنان (که روبرتافتند) از روی صدق نیت و درستی عقیده قلبی خود، خدا را با سوگند به محمد و خاندان پاکیزه‏اش می‏خواندند که نگاهشان بدارد تا دیگر پس از مشاهده آن معجزات، آشکارا با خدا لجاجت نکنند; خدا حتما از راه بخشش و بزرگواری خود، این خواسته را اجابت می‏نمود . اما آنان کوتاهی کرده، ذلت و خواری را برگزیدند و با هواپرستی دنبال لذات خویش رهسپار شدند .

سرگرم شدن جوانان

32 . جعید همدان می‏گوید: امام حسین‏علیه السلام پرسید: جوانان عرب (یا عربها) چگونه‏اند؟ گفتم: اهل تیرکمان بازی و گعده هایند . پرسید: موالی چه می‏کنند؟ گفتم: خورنده ربا و حریص بر دنیایند . فرمود:
انا لله و انا الیه راجعون و الله انهما للصنفان اللذان کنا نتحدث انا الله تبارک و تعالی ینتصر بهما لدینه . (37)
انا لله و انا الیه راجعون . اینان دو گروهی بودند که ما می‏گفتیم خدای متعال با ایشان، دین خود را یاری می‏کند!

دنیا زدگی

33 . ان الناس عبید الدنیا و الدین لعق علی السنتهم یحوطونه ما درت معایشهم فاذا محصوا بالبلاء قل الدیانون . (38)
مردم، بنده دنیایند و شیرینی دین را تنها بر زبان دارند; تا زندگی هایشان پربار است، بر محور دین گرد می‏آیند و هرگاه با بلاها آزموده شدند، دینداران کم می‏شوند .

آثار ذلت
استخدام نخبگان در حکومت فاسدها

34 . فی کل بلد منهم علی منبره خطیب مصقع فالارض لهم شاغرة و ایدیهم فیها مبسوطة و الناس لهم خول لا یدفعون ید لامبین فمن بین جبار عنید و ذی سطوة علی الضعفة شدید مطاع لا یعرف المبدی و المعید . (39)
در هر شهری خطیبی سخنور بر منبر دارند که به سود آنان سخن می‏گویند و سرتاسر کشور اسلامی بی‏پناه مانده و دستشان در همه جای آن باز است و مردم بردگان آنهایند که هیچ دست‏برخورد کننده‏ای را از خود نرانند . آنها که برخی زورگو و معاندند و برخی بر ناتوانان سلطه‏گر و تند خویند; فرمانروایانی که نه خدا شناسند و نه معاد .

انحطاط، و سلطه ناصالحان

35 . امام حسین‏علیه السلام ضمن اعتراض به عمر (برای غصب خلافت)، فرمود:
یابن الخطاب! . . . اما والله لو ان للسان مقالا یطول تصدیقه و فعلا یعینه المؤمنون لما تخطات رقاب آل محمد ترقی منبرهم و صرت الحاکم علیهم بکتاب نزل فیهم و لا تعرف معجمه و لا تدری تاویله الا سماع الآذان . . . (40)
ای فرزند خطاب! . . . آگاه باش! اگر زبانی پابرجا در تصدیق و کرداری که مؤمنان یاری‏اش رسانند، بود، بر آل محمد سلطه نمی‏یافتی تا بر منبرشان برآیی و حاکم شوی; آن هم حکومت‏با کتابی که در خاندان محمدصلی الله علیه وآله وسلم فرود آمده و تو از نکات سربسته و تاویل آن جز شنیدن با گوش‏ها چیزی نمی‏شناسی!

سرانجام عزت ستیزان

36 . امام حسین‏علیه السلام پس از این فرمایش که: «بعد از قتل یحیی (پیامبر) توسط پادشاه، خداوند بخت نصر را بر آنان مسلط کرد که هفتاد هزار نفر را کشت‏» ، فرمود:
یا ولدی یا علی والله لایسکن دمی حتی یبعث الله المهدی فیقتل علی دمی من المنافقین الکفرة الفسقة سبعین الفا . (41)
فرزندم علی‏جان! به خدا سوگند! خون من از جوشش نخواهد افتاد تا خدا مهدی‏علیه السلام را برانگیزد و او انتقام خونم را از هفتاد هزار منافق کافر فاسق بستاند .

لباس ذلت

37 . ایم الله یا اباهرة لتقتلنی الفئة الباغیة و لیلبسهم الله ذلا شاملا و سیفا قاطعا و لیسلطن علیهم من یذلهم حتی یکونوا اذل من قوم سبا اذ ملکتهم امراة منهم فحکمت فی اموالهم و دمائهم . (42)
به خدا سوگند ای ابوهریره! این گروه ستمگر مرا خواهند کشت و خداوند لباس ذلت فراگیری را بر آنان خواهد پوشانید و شمشیر برنده بر آنان خواهد کشید . خدا کسی را بر آنان مسلط کند که از قوم سبا خوارترشان گرداند که زنی بر آنان حکم راند و اختیاردار اموال و خونشان بود .

ذلت عذاب

38 . اما تعلم ان بنی اسرائیل کانوا یقتلون ما بین طلوع الفجر الی طلوع الشمس سبعین نبیا، ثم یجلسون فی اسواقهم یبیعون و یشترون کان لم یصنعوا شیئا فلم یعجل الله علیهم بل امهلهم و اخذهم بعد ذلک اخذ عزیز ذی انتقام . (43)
آیا نمی‏دانی که بنی اسرائیل از سپیده فجر تا طلوع آفتاب، هفتاد پیامبر را می‏کشتند، سپس در بازارهای خود نشسته، به خرید و فروش می‏پرداختند، آن‏چنان که گویی هیچ نکرده‏اند؟ ! خدا نیز در عذاب آنان شتاب نکرد، بلکه مهلت داد و سپس با صلابت و اقتدار آنان را گرفت .

ذلت و انتقام الهی

39 . اما والله لا تقتلون بعدی عبدا من عبادالله اسخط علیکم لقتله منی و ایم الله انی لارجوا ان یکرمنی الله بهوانکم ثم ینتقم لی منکم من حیث لا تشعرون اما والله لو قد قتلتمونی لقد القی الله باسکم بینکم و سفک دمائکم ثم لا یرضی لکم حتی یضاعف لکم العذاب الالیم . (44)
بدانید به خدا سوگند! هیچ بنده‏ای از بندگان خدا را پس از من نمی‏کشید که بیشتر از کشتن من، خدا را به خشم آورد . امیدوارم خدا با خواری شما، مرا ارجمند کند و از جایی که نفهمید، انتقامم را از شما بگیرد . شما اگرچه مرا کشتید، اما خدا در میان شما درماندگی افکند و خونتان را بریزد و خشنود نشود تا عذاب دردناک‏تان را چند برابر کند .

عصر خواری صالحان

40 . وقعنا فی الخطایا و البلایا
و فی زمن انتقاض و اشتباه
تفانی الخیر والصلحاء ذلوا
و عز بذلهم اهل السفاه
و باء الآمرون بکل عرف
فما عن منکر فی الناس ناه
فصار الحر للملوک عبدا
فما للحر من قدر و جاه (45) ما در عصر خطاها و گرفتاری‏ها و شکست(پیمان‏های الهی) و اشتباه واقع شده‏ایم . خیرها نابود شدند و صالحان خوار گشتند و با خواری آنان نابخردان عزیز شدند . فرمان دهندگان به هر نیکی برگشتند . از این رو، در میان مردم هیچ باز دارنده‏ای از منکر نیست . آزادمردان برده بردگان شدند و از این رو، برای آزادگان ارج و منزلتی نمانده است .

پی نوشت ها:

1 . فلسفه اخلاق، ص 152 - 160 (با تلخیص).
2 . طبرسی می‏نویسد: اصل العزة الشدة و منه قیل للارض الصلبة الشدیدة: عزاز، العزیز: القوی المنیع بخلاف الذلیل (مجمع البیان لعلوم القرآن، ج 3، ص 193) .
یادآوری می‏شود برای اطلاع از سخنان امام حسین (ع) پیرامون «عزت‏» باید واژه‏های فراوانی از جمله موارد زیر مطالعه شود:
عزت، ذلت، غیرت، علو، قوت، اباء، عبد، غل، حریت، غنی، مجد، کرامت نفس، حرمت، استخفاف، هزیمة، تکویت، حصر، عجز، غمص، سفه، انجذاد، مناص، فظیع، وهن، هون، سداد، خذلان و . . .
3 . بلاغة الحسین، ص 141 .
4 . احقاق الحق، ج 11، ص 60 .
5 . بحارالانوار، ج 44، ص 329 .
6 . احقاق الحق، ج 11، ص 60 .
7 . بحارالانوار، ج 45، ص 50 .
8 . منافقون/8 .
9 . بحارالانوار، ج 44، ص 198 .
10 . انساب الاشراف، ج 3، ص 151 .
11 . تذکرة الخواص، ص 217 .
12 . متقل‏الحسین، خوارزمی، ج 2، ص 7 و 8 .
13 . احقاق الحق، ج 11، ص 60 .
14 . بحارالانوار، ج 45، ص 8 .
15 . همان، ص 6 .
16 . مقتل خوارزمی، ج 2، ص 7 و 8; تحف العقول، ص 171 (با اختلاف عبارت) و نمونه دیگر، مقتل خوارزمی، ج 1، ص 182 .
17 . متقل خوارزمی، ج 1، ص 19 .
18 . الفتوح، ج 5، ص 11; مقتل، خوارزمی، ج 1، ص 182 (با اختلاف).
19 . منهج الدعوات، ص 149، (دعای عشرات).
20 . کنز الفوائد، ص 151 .
21 . وسایل الشیعه، ج 18، ص 144 .
22 . بحارالانوار، ج 36، ص 384 .
23 . مستدرک الوسایل، ج 11، ص 218 .
24 . تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 246 .
25 . نزهة الناظر و تنبیه الخاطر، ص 85، ح 18 .
26 . احقاق الحق، ج 11، ص 605; «الاالسعادة‏» ، بحارالانوار، ج 44، ص 381 .
27 . بحارالانوار، ج 45، ص 299 .
28 . مائده/63 .
29 . همان/44 .
30 . تحف العقول، ص 168 .
31 . همان .
32 . همان .
33 . همان و بحارالانوار، ج 100، ص 79 .
34 . تحف العقول، ص 168 .
35 . همان .
36 . بحارالانوار، ج 26، ص 288 .
37 . موسوعة کلمات امام حسین (ع)، (ترجمه)، ص 840 .
38 . بحارالانوار، ج 44، ص 383 .
39 . همان، ج 100، ص 79 .
40 . احتجاج طبرسی، ج 1، ص 292 .
41 . بحارالانوار، ج 45، ص 299 .
42 . مقتل، خوارزمی، ج 1، ص 226 .
43 . بحارالانوار، ج 4، ص 364 .
44 . تاریخ طبری، ج 3، ص 334 .
45 . دیوان امام حسین (ع)، ص 178 .

منبع: فصلنامه کوثر
جمعه 13/11/1391 - 16:41
اهل بیت
نویسنده:احمد محیطی اردکانی
اساسی‏ترین مساله در هر مکتبی، حفظ و نگهداری آن از انحرافات و تضمین بقای آن است که این افتخار در مکتب اسلام و تشیع به نام اباعبدالله الحسین‏علیه السلام ثبت‏شده است . بدین جهت‏بارها پیامبر گرامی اسلام‏صلی الله علیه وآله وسلم فرمود:
«حسین منی و انا من حسین‏» (1) ; حسین از من است و من از حسینم . یعنی نه تنها حسین فرزند من می‏باشد، بلکه بقای دین و آیین من نیز از اوست و اسلام به واسطه فداکاری و جانبازی او و یارانش باقی می‏ماند .
در این گفتار کوتاه، بر آن شدیم تا گوشه‏ای از شخصیت والای امام حسین‏علیه السلام را از نگاه در یکتای خلقت، پیامبر خاتم‏صلی الله علیه وآله وسلم به تماشا بنشینیم .

واسطه فیض انبیا

اکثر انبیای الهی، به ویژه پیامبران اولوالعزم، هرگاه به مشکلی بزرگ برخورد نمودند، برای حل آن، خداوند متعال را به انوار طیبه پنج تن آل عباعلیهم السلام سوگند می‏دادند . (2) برخی از آنها وقتی به نام امام حسین‏علیه السلام می‏رسیدند، غمگین می‏شدند و اشک می‏ریختند . وقتی از علت آن سؤال کردند، خبر شهادت مظلومانه اباعبدالله الحسین‏علیه السلام را شنیدند و به عزاداری پرداختند .
ابن عباس می‏گوید: از پیامبرگرامی اسلام سؤال کردم: آن کلماتی که حضرت آدم‏علیه السلام از پروردگارش دریافت نمود و به واسطه آن توبه‏اش پذیرفته شد، چه بود؟
پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم فرمود: حضرت آدم از خدا خواست‏به حق محمد، علی، فاطمه، حسن و حسین‏علیهم السلام توبه‏اش پذیرفته شود . خداوند نیز توبه او را قبول کرد . (3)
در الدرالثمین، در تفسیر قول خداوند: «فتلقی آدم من ربه کلمات‏» این گونه آمده است: حضرت آدم برساق عرش، نام‏های پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم و ائمه‏علیهم السلام را مشاهده کرد و جبرئیل به او تلقین کرد که بگوید: «یا حمید بحق محمد، یا عالی بحق علی، یا فاطر بحق فاطمة، یا محسن بحق الحسن و الحسین و منک الاحسان‏»
هنگامی که حضرت آدم‏علیه السلام نام امام حسین‏علیه السلام را بر زبان جاری ساخت، گریان شد و قلبش خاشع گردید . حضرت آدم‏علیه السلام گفت: ای جبرئیل! چرا پس از گفتن نام حسین، قلبم شکست و اشکم جاری گردید؟
جبرئیل خبر شهادت امام حسین‏علیه السلام و چگونگی مصائب او را تشریح نمود و هردو چون مادر جوان مرده، عزاداری و گریه و ناله نمودند . (4)
نظیر این توسلات و خبریافتن از شهادت امام حسین‏علیه السلام برای نوح، ابراهیم و اسماعیل‏علیهم السلام زکریا، سلیمان، موسی، عیسی‏علیهم السلام، نیز ذکر شده است . (5)
این که خداوند متعال قبل از تولد امام حسین‏علیه السلام در عالم دنیا، پیامبران و اولیای خودش را با حادثه عاشورای حسینی آشنا می‏کند و چشم آن‏ها را اشک‏بار می‏سازد، از عظمت و ارزش والای حسین بن علی‏علیه السلام و قیام و شهادت وی حکایت می‏کند، گرچه دست‏یابی به فهم عمیق آن، در فکر بشر نمی‏گنجد .

عترت پیامبر

پیامبر گرامی اسلام، بارها امیرمؤمنان، فاطمه، حسن و حسین‏علیهم السلام را به عنوان عترت و اهل بیت‏خود معرفی نمود و در موقعیت‏های مختلف و حوادث گوناگونی آنها را عدل قرآن قرار داد و پذیرش ولایت و اطاعت آنها را بر همه لازم دانست .
روایات زیادی در این زمینه از شیعه و اهل سنت نقل شده است که بعضی از آنها را در این جا یادآور می‏شویم .

آیه تطهیر

ام سلمه می‏گوید: روزی پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم در خانه من بود . دخترش، فاطمه‏علیها السلام غذایی از آرد و شیر (حریره) برای رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم آورد . پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم فرمود: شوهر و دو فرزندت را نیز دعوت کن . ام سلمه می‏گوید: علی، حسن و حسین‏علیهم السلام آمدند و از آن غذا تناول کردند و در زیر کسای پیامبر قرار گرفتند و من در اتاق خودم مشغول نماز بودم . پس خداوند متعال این آیه را بر پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم نازل فرمود: «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا» (6) ; خداوند متعال اراده فرمود تا ناپاکی‏ها را از شما، اهل بیت دور سازد و شما را پاک و پاکیزه گرداند .
پیامبر اسلام‏صلی الله علیه وآله وسلم دامن کسا را گرفت و همه را پوشاند و دست‏خود را از کسا بیرون آورد و به سوی آسمان دراز کرد و گفت:
این‏ها افراد برگزیده و اهل بیت من هستند . خدایا! پلیدی و ناپاکی را از اینها دور نما . پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم این جمله را دوبار تکرار نمود .
ام سلمه می‏گوید: من نزد آنها رفتم و عرض کردم: یا رسول الله! آیا من نیز با شما هستم؟
پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم فرمود: خوب هستی، تو خوب هستی (7) (کنایه از این که از اهل بیت نیستی، گرچه تو انسان خوبی هستی) .
این روایت، در کتب روایی شیعه و بسیاری کتب اهل سنت آمده است . (8)
نظیر این روایت در مورد آیه مباهله ذکر شده است .

حدیث ثقلین

رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم بارها فرمود: «انی تارک فیکم الثقلین ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا بعدی، احدهما اعظم من الآخر، کتاب الله حبل ممدود من السماء الی الارض، و عترتی اهل بیتی، و لن یفترقا حتی یردا علی الحوض، فانظروا کیف تخلفونی بهما» ; (9)
«من (از میان شما می‏روم و) دو چیز گران‏بها را در میان شما می‏گذارم . اگر بعد از من، به آن دو تمسک نمایید گمراه نمی‏شوید . یکی از آن دو از دیگری بزرگ‏تر است و آن، کتاب خدا (قرآن کریم است که چون) ریسمانی از آسمان به زمین کشیده شده است . (یک سر آن به دست‏خدا و سر دیگر آن به دست مردم است) . و (دیگری) عترت و اهل بیت من هستند و این دو هرگز از هم جدا نمی‏شوند، تا کنار حوض کوثر بر من وارد شوند . پس دقت کنید، با عترت من چگونه رفتار خواهید کرد .»
این روایت از شیعه و اهل سنت‏به حد تواتر نقل شده است و جای هیچ شک و تردیدی باقی نمی‏گذارد . (10)
عبدالله بن یحیی می‏گوید: همراه امیرمؤمنان علی بن ابی‏طالب‏علیه السلام به سوی صفین در حرکت‏بودیم . نزدیک نینوا رسیدیم . حضرت علی‏علیه السلام فریاد زد: ای عبدالله! صبر کن!
آن حضرت فرمود: روزی نزد رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم رفتم که از چشمانش اشک می‏ریخت . عرض کردم: ای رسول خدا! پدر و مادرم به فدایت، چرا گریه می‏کنی؟ آیا کسی شما را رنجانده است؟
فرمود: نه، بلکه جبرئیل خبر شهادت حسین‏علیه السلام را در شط فرات برایم آورده است . آیا می‏خواهی از تربتش ببویی؟
عرض کردم: آری . پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم مشتی از خاک را به من داد . بی‏اختیار گریستم . فرمود: نام آن سرزمین «کربلا» ست .
وقتی حسین‏علیه السلام دوساله شد، پیامبر به سفری رفت و در بین راه، کلمه استرجاع «انا لله و انا الیه راجعون‏» را بر زبان جاری ساخت و اشک از دیدگانش فرو ریخت . از علت گریه آن حضرت سؤال شد . آن حضرت فرمود: جبرئیل از سرزمینی در کناره شط فرات به من خبرداد که نام آن کربلاست . فرزندم، حسین در آن جا کشته می‏شود . مثل این است که الآن قتلگاه و محل دفن او را می‏بینم و گویا مشاهده می‏کنم (اهل بیتش) را که چون اسیران بر محمل‏ها سوار می‏شوند و سر بریده فرزندم، حسین را برای یزید - لعنة‏الله علیه - هدیه می‏برند . به خدا سوگند! هیچ کس نیست که به سر بریده حسین‏علیه السلام نگاه کند و خوشحال شود، مگر این که (منافق است و) خداوند بین دل و زبانش جدایی قرار می‏دهد و عذاب دردناکی در انتظارش است .
سپس پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم غمگین و محزون از سفر بازگشت، بر منبر بالا رفت، حسن و حسین‏علیهما السلام را نیز با خود بر بالای منبر برد و خطبه خواند و مردم را موعظه نمود . پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم پس از این که از سخنرانی فارغ گشت، دست راست را روی سر حسن و دست چپ را روی سر حسین نهاد و فرمود:
«اللهم ان محمدا عبدک و رسولک و هذان اطائب عترتی و خیار ارومتی و افضل ذریتی . . . ; خدایا! محمد، بنده و فرستاده توست، و این دو پاکیزه‏ترین عترت من و برگزیده‏ترین خاندان من و برترین ذریه من هستند . . . جبرئیل به من خبرداد این فرزندم به وسیله سم شهید می‏گردد و آن یکی در میدان جنگ به خون می‏غلتد .
خدایا! شهادت را بر آنها مبارک گردان و آنها را از سروران شهدا قرار بده . خدایا! قاتل و کشنده وی را مبارک نگردان و او را خوار و ذلیل بساز و حرارت آتش را به او بچشان و او را در پایین‏ترین منازل جهنم جای بده .»
مردم گریه و ناله نمودند و پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم به آنها فرمود: ای مردم! شما برای حسین گریه می‏کنید و یاری‏اش نمی‏کنید! خدایا! تو ولی و یاورش باش .
سپس فرمود: ای مردم! من از میان شما می‏روم و دو چیز گران‏بها را در بین شما باقی می‏گذارم: کتاب خدا و عترت و اصل و میوه دلم و جان خودم . این دو هرگز از هم جدا نمی‏شوند تا این که در روز قیامت‏بر لب حوض کوثر بر من وارد شوند . من از شما چیزی نمی‏خواهم جز آنچه را که خداوند مرا مامور ساخته است تا از شما بخواهم و آن، دوستی اهل بیت من است .
بر حذر باشید از این که در قیامت‏بر لب حوض در حالی با من ملاقات کنید که اهل بیت من از سوی شما اذیت‏شده باشند و بر آنها ظلم کرده یا آنها را به قتل رسانده باشید .
آگاه باشید! امت در روز قیامت در سه گروه، هر کدام با پرچمی خاص نزد من می‏آیند; گروهی با پرچم سیاه وارد می‏شوند . آنها افرادی هستند که ملائکه از اعمال زشت آنها شیون می‏کنند . وقتی در مقابل من قرار می‏گیرند، از آنها سؤال می‏کنم: شما کیستید؟ آنها در حالی که نام مرا فراموش کرده‏اند، می‏گویند: ما عرب و یکتا پرست هستیم . می‏گویم: من احمد، پیامبر عرب و عجم هستم . می‏گویند: ما از امت تو هستیم . می‏گویم: با کتاب خدا و اهل بیت من، بعد از من چگونه رفتار نمودید؟ می‏گویند: کتاب خدا را ضایع نمودیم و عترت شما را با جدیت تمام خواستیم از روی زمین برداریم و نابود سازیم .
بعد از شنیدن این سخنان، از آنها رو می‏گردانم و آنها تشنه و رو سیاه برگردانده می‏شوند .
سپس گروه دیگری با برچم سیاه‏تری می‏آیند . می‏گویم: شما با ثقلین، یعنی کتاب خدا و عترت من، بعد از من چگونه رفتار نمودید؟ می‏گویند: باثقل اکبر، یعنی قرآن مخالفت کردیم و ثقل اصغر، یعنی عترت و اهل بیت‏شما را هرچه توانستیم، اذیت نمودیم . می‏گویم: از من دور شوید! آنها را با روسیاهی و عطش باز می‏گردانند .
سپس گروه سوم با پرچمی روشن و چهره‏هایی نورانی نزد من می‏آیند . می‏گویم: شما کیستید؟ می‏گویند: ما از امت محمد مصطفی‏صلی الله علیه وآله وسلم و اهل کلمه توحید و تقوا هستیم . ما از بازماندگان اهل حق و حقیقت می‏باشیم . به کتاب خدا عمل نمودیم، حلال آن را حلال و حرام آن را حرام دانستیم، ذریه پیامبر خاتم را دوست داشتیم و بدان گونه که یار و مددکار خود بودیم . آنها را یاری نمودیم و با دشمنانشان جنگیدیم .
پس به ایشان می‏گویم: بشارت باد بر شما! من پیامبر شما محمد هستم . در دنیا همان گونه که گفتید، بودید .
سپس از آب کوثر به آنها می‏نوشانم . سیراب و خوشحال از آنجا باز گردانده می‏شوند و داخل بهشت می‏گردند و برای همیشه در آنجا می‏مانند . (11)

پاره تن پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم

امام صادق‏علیه السلام می‏فرماید: به پیامبر خداصلی الله علیه وآله وسلم خبر دادند که ام ایمن شب و روز گریه می‏کند . وی را به حضور پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم آوردند . آن حضرت پرسید: چرا گریه می‏کنی؟
گفت: خوابی دردناک دیده‏ام .
فرمود: خوابت را بگو .
گفت: بر من سخت است که خواب را بر زبان آورم .
فرمود: خوابت آن گونه نیست که می‏پنداری .
گفت: یا رسول الله! شبی در خواب دیدم پاره‏ای از پیکرت جدا شد و در خانه من افتاد .
فرمود: ام ایمن! آسوده باش! فاطمه پسری به دنیا می‏آورد، تو او را پرورش می‏دهی و نگهداری‏اش می‏کنی . او پاره تن من است که در خانه تو خواهد بود .
ام‏ایمن می‏گوید: روز هفتم، نوزاد را به نزد پیامبر بردم . حضرت فرمود: آفرین بر تو و نوزادی که در بغل داری! این است تعبیر خواب تو . (12)

خبر شهادت

آنچه بیش‏تر از هرچیز در زندگی ابا عبدالله الحسین‏علیه السلام خصوصا در زمان پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم و از زبان آن حضرت به چشم می‏خورد، این است که در حوادث زیادی، خبر از شهادت آن حضرت به میان می‏آید و پیامبر گرامی اسلام‏صلی الله علیه وآله وسلم و همسران آن حضرت و اهل بیت‏علیهم السلام به یاد کربلا و حوادث دل‏خراش آن، اشک می‏ریزند .
قیام و شهادت امام حسین‏علیه السلام نقطه عطفی در تاریخ اسلام بود; در صدر اسلام دو هجرت واقع شده: هجرت پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم از مکه به مدینه، که برای پایه گذاری مکتب نجات بخش اسلام بوده و هجرت امام حسین‏علیه السلام از مدینه به مکه و سپس به طرف کربلا، که برای حفظ آن بود .
پیامبر اسلام‏صلی الله علیه وآله وسلم می‏دانست که شهادت امام حسین‏علیه السلام اسلام را تا ابد حفظ می‏کند; به همین خاطر آن حضرت بیش‏ترین کلامش را در معرفی امام حسین‏علیه السلام و راه و روش او و شهادتش به کار گرفت .
در این جا به بعضی از آن حوادث و سخنان پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم اشاره می‏کنیم:

ترتب سرخ

امام باقرعلیه السلام می‏فرماید: روزی پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم در خانه ام‏سلمه بود . سفارش کرد: کسی نزد من نیاید . طولی نکشید که حسین‏علیه السلام در حالی که کودک بود، وارد شد و سراغ پیامبر را گرفت و بلافاصله خودش را به پیامبر رساند .
ام‏سلمه می‏گوید: به دنبالش دویدم (شاید مانع شوم). وقتی به او رسیدم، دیدم حسین‏صلی الله علیه وآله وسلم روی سینه پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم نشسته است و پیغمبر گریه می‏کند و چیزی در دست دارد .
پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم فرمود: ام‏سلمه! این جبرئیل است که به من خبر می‏دهد حسینم کشته خواهد شد . این هم خاک سرزمینی است که حسین در آنجا شهید می‏شود . آن را نزد خود نگهدار . هر وقت‏به خون تبدیل شد، حسینم کشته گردیده است .
ام‏سلمه عرض کرد: یا رسول الله! از خدا بخواه از او دفع کند .
فرمود: خواستم و خدا وحی کرد: این درجه‏ای است که هیچ کس بدان نرسد (جز حسین‏علیه السلام). حسین، هر یک از پیروان خود را که شفاعت کند، پذیرفته می‏شود . حضرت مهدی‏علیه السلام فرزند او است . خوشا به حال کسی که از دوستان و پیروان حسین باشد! به خدا قسم آنها در روز قیامت رستگارند . (13)

راز بوسه‏های پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم

امام باقرعلیه السلام می‏فرماید: شیوه پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم این بود که چون حسین‏علیه السلام نزد او می‏آمد، او را به پیش خود می‏کشانید و به امیرمؤمنان‏علیه السلام می‏فرمود: حسین را نگهدار . سپس جای جای بدن او را می‏بوسید و می‏گریست . حسین سؤال می‏کرد که: پدرجان! چرا گریه می‏کنی؟ پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم می‏فرمود: پسرجانم! جای شمشیرهایت را می‏بوسم و می‏گریم . (14)

فضائل و ویژگی‏ها

اباعبدالله الحسین‏علیه السلام سومین اختر تابناک آسمان امامت و ولایت، امامی معصوم، تربیت‏یافته در خانه عصمت و طهارت، تعلیم یافته از سرچشمه وحی و رسالت و پرورش یافته در دامن خاتم پیامبران، دارای فضائل و ویژگی‏های زیادی است که بعضی از آنها را از زبان پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم متذکر می‏شویم:

نامگذاری

حضرت امام رضاعلیه السلام می‏گوید: «چون امام حسین‏علیه السلام متولد شد، پیغمبرصلی الله علیه وآله وسلم به اسماء بنت عمیس فرمود: فرزندم را بیاور . اسماء می‏گوید: حسین را در جامه سفیدی پیچیدم و به خدمت‏حضرت رسول بردم . آن حضرت او را گرفت و در دامن گذاشت . سپس در گوش راست او اذان و در گوش چپ او اقامه گفت .
جبرئیل نازل شد و گفت: خداوند به تو سلام می‏رساند و می‏فرماید: چون علی‏علیه السلام نسبت‏به تو به منزله هارون نسبت‏به موسی‏علیه السلام است، پس او را به نام پسر کوچک هارون که «شبیر» است، نامگذاری کن و چون زبان تو عربی است، او را «حسین‏» بنام .» (15)

خلیفة‏الله در زمین و سرور جوانان بهشت

ابن عباس می‏گوید: روزی رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم بین اصحاب نشسته بود، حسن‏علیه السلام وارد شد . تا نگاه پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم بر او افتاد، گریست و فرمود: نزدیک بیا . پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم او را به نزدیک خود کشید و بر زانوی راست‏خود نشاند . طولی نکشید، حسین‏علیه السلام وارد شد . پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم تا او را دید، گریه کرد و او را نزدیک خود برد و بر زانوی چپ خود نشاند . سپس فاطمه‏علیها السلام وارد شد . پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم با دیدن او گریان شد و او را طرف راست‏خود نشاند .
پس از آنها، حضرت علی‏علیه السلام وارد شد و پیامبرصلی الله‏علیه وآله وسلم با دیدنش، اشک ریخت و او را در طرف چپ خود نشاند .
اصحاب گفتند: ای پیامبر! هر کدام از آنها را مشاهده کردی، گریه نمودی! آیا در بین آنها هیچ کس نبود که با دیدنش مسرور شوی؟
پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم در گفتاری طولانی به اوصاف آنها پرداخت و خبر شهادت آنها و مکر و حیله و ظلم امتش در باره آنها را بیان فرمود .
آن حضرت در باره امام حسین‏علیه السلام چنین بیان داشت: «و اما الحسین، فانه منی و هو ابنی و ولدی و خیرالخلق بعد اخیه و هو امام المسلمین و مولی المؤمنین و خلیفة رب العالمین . . . ; حسین از من است . او فرزند من و بعد از برادرش، بهترین فرد بین مردم، است . او پیشوای مسلمانان، سرور و مولای اهل ایمان، جانشین پروردگار جهانیان، فریادرس درماندگان، پناه پناه خواهان و حجت‏خدا بر تمام جهانیان است‏» .
پیامبر گرامی اسلام‏صلی الله علیه وآله وسلم در ادامه سخنانشان فرمود:
«و هو سید شباب اهل الجنة و باب نجاة الامة، امره امری و طاعته طاعتی . . . ; او سرور جوانان بهشت و باب نجات امت است . فرمان او، فرمان من است و فرمانبرداری از او، فرمانبرداری از من است . کسی که از او پیروی کند، از من است و کسی که با او مخالفت کند، از من نیست .» (16)

زینت آسمان‏ها و زمین

امام حسین‏علیه السلام می‏فرماید: هنگامی نزد رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم رفتم که ابی بن کعب نزد آن حضرت بود . رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم به من فرمود: «مرحبا بک یا اباعبدالله یا زین السماوات والارض; خوش آمدی ای اباعبدالله! ای زینت آسمان‏ها و زمین!»
ابی گفت: ای رسول خدا! چگونه فرد دیگری غیر از شما، زیور آسمان‏ها و زمین است؟
فرمود: سوگند به خدایی که مرا بحق، به پیامبری برانگیخت! حسین بن علی در آسمان‏ها بزرگوارتر است تا در زمین . سمت راست عرش خدای عزوجل نوشته است: «مصباح هدی و سفینة نجاة . . . ; (حسین) چراغ هدایت و کشتی نجات است . امام خیر، برکت، عزت، فخر، دانش و ذخیره است .» (17)

ائمه از صلب حسین‏علیه السلام

بنابر روایات زیادی که از پیامبر و ائمه معصومین‏علیهم السلام رسیده است، 9 امام معصوم از صلب پاک و طاهر اباعبدالله الحسین‏علیه السلام می‏باشند .
امام حسین‏علیه السلام می‏گوید: «من و برادرم (در خردسالی) نزد جدمان، رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم رفتیم . آن حضرت من و برادرم را بر روی پاهای خود نشاند . سپس ما را بوسید و فرمود:
«پدرم فدای شما دو امام صالح باد! خداوند شما را از من و پدر و مادرتان برگزید . از صلب تو - ای حسین - 9 امام (دیگر) را برگزید که نهمین آنان قائم آنان - عجل الله تعالی فرجه - است . همه شما در فضیلت و منزلتی که نزد خدا دارید، برابرید .» (18)
در روایت دیگری آمده است که پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم فرمود: «روز قیامت، عرش خدا به تمام زینت‏ها آراسته می‏شود و امام حسن‏علیه السلام بالای یکی از منبرها و امام حسین‏علیه السلام بالای منبری دیگر قرار می‏گیرند . خداوند عرش را با وجود این دو بزرگوار می‏آراید، همچنان که دو گوشواره، زن را می‏آراید .» (19)

برترین انسان

پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم فرمود:
«حسن و حسین بعد از من و علی و مادرشان، بهتر از همه انسان‏های روی زمین می‏باشند و مادرشان بهترین زنان عالم است‏» . (20)
در کتاب ادریس (21) آمده است:
«حضرت ادریس‏علیه السلام روزی به یاران خود رو کرد و فرمود: روزی فرزندان آدم‏علیه السلام در باره بهترین مخلوقات خدا بحث کردند . بعضی گفتند: پدر ما آدم بهترین مخلوق خدا است; چون که خدا او را با دست قدرتش خلق کرد و روح منسوب به خود را در او دمید و به امر او، فرشتگان به عنوان احترام آدم، او را سجده کردند و آدم را «معلم فرشتگان‏» خواند و او را خلیفه زمین قرار داد و اطاعت او را بر مردم واجب نمود .
عده‏ای گفتند: نه، بلکه بهترین مخلوق خدا، فرشتگانند که نافرمانی از خدا نمی‏کنند . . .
گروه سوم گفتند: بهترین خلق خدا، جبرئیل است که در درگاه خدا امین وحی می‏باشد .
گروه دیگر، سخن دیگری گفتند و گفت و گو زیاد شد، تا این که حضرت آدم‏علیه السلام در مجلس حاضر گشت . پس از اطلاع از ماجرا به آنها فرمود:
فرزندانم! آن طور که شما فکر می‏کنید، درست نیست . وقتی خداوند مرا آفرید و روحش را در من دمید، بلند شدم و نشستم، در حالی که به عرش خدا می‏نگریستم . ناگهان پنج نور در نهایت‏شکوه و کمال درخشش را دیدم که غرق در انوار آنها شدم .
عرض کردم: خدایا! این پنج نور کیستند؟
فرمود: این پنج نور، نور «اشرف مخلوقات اند .» اینها باب‏های رحمت من و واسطه‏های بین من و مخلوقاتم هستند . اگر اینها نبودند، تو را و آسمان‏ها و زمین و بهشت و دوزخ و خورشید و ماه را نمی‏آفریدم .
عرض کردم: خدایا! نام اینها چیست؟
فرمود: به عرش بنگر . وقتی نگاه کردم، این نام‏های پاک را یافتم:
. محمد، علی، فاطمه، حسن و حسین‏علیهم السلام‏» . (22)

فراق جانگداز

همان گونه که پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم به امام حسن و امام حسین‏علیهما السلام علاقه فراوان داشت; آنها نیز به پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم محبت‏شدید داشتند .
ابن عباس می‏گوید: در لحظه آخر عمر پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم، حسن و حسین در حالی که می‏گریستند و شیون می‏نمودند، به بالین پیامبر آمدند و خود را روی پیامبر افکندند . حضرت علی‏علیه السلام خواست آنها را از پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم جدا کند، ولی پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم فرمود: علی! بگذار من آنها را ببویم و آنان مرا ببویند، من از دیدار آنها بهره‏مند گردم و آنها نیز از دیدار من بهره‏گیرند . این دو فرزند بعد از من، ستم‏ها خواهند دید و مظلومانه کشته می‏شوند .
آن گاه پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم 3 بار فرمود: خدا لعنت کند آنان را که به این دو فرزندم ظلم می‏کنند . (23)

پی نوشت ها:

1 . الحسین و السنة، سیدعبدالعزیز طباطبایی، ص 13 .
2 . بحارالانوار، علامه مجلسی، ج 16، ص 366 .
3 . تفسیر نورالثقلین، عروسی، ج 1، ص 68 .
4 . بحارالانوار، ج 44، ص 245 .
5 . همان، ص 245 - 243; نفس المهموم، محدث قمی، ترجمه کمره‏ای، ص 16 .
6 . احزاب/33 .
7 . کتاب خصائص الوحی المبین، یحیی‏بن الحسن الحلی، (ابن بطریق)، ص 69; النورالمشتعل من کتاب ما نزل من القرآن فی علی (ع)، ابن نعیم اصفهانی، ص 186 - 176 .
8 . سنن الترمذی، محمد بن عیسی بن سورة، ج 5، ص 621، حدیث 3787; صحیح مسلم، بشرح الامام النووی، ج 15، ص 194 و 195; ترجمه ریحانة رسول الله الشهید الحسین بن علی بن‏ابی‏طالب (ع)، من تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ص 78 - 76 .
9 . خلاصة عبقات الانوار فی امامة الائمة الاطهار، ج 1، ص 3; سنن الترمذی، ج 5، ص 622 .
10 . خلاصة عبقات الانوار فی امامة الائمة الاطهار، ج 1، ص 3 .(در ص 17 و 28، نام 187 راوی از اهل سنت ذکر شده است که این حدیث را نقل کرده‏اند .
11 . بحارالانوار، ج 44، ص 247 و 248 .
12 . مناقب آل ابی‏طالب، ابن شهرآشوب، ج 4، ص 70 .
13 . نفس المهموم، ص 16 .
14 . همان، ص 20 .
15 . بحارالانوار، ج 43، ص 239; جلاءالعیون، ص 281; لسان العرب، ج 4، ص 392 .
16 . امالی صدوق، ص 101 - 99 .
17 . کمال الدین، صدوق، ج 1، ص 269 - 264 .
18 . موسوعة کلمات الامام الحسین، معهد تحقیقات باقرالعلوم، ص 91 .
19 . سیره چهارده معصوم (ع)، محمدی اشتهاردی، ص 309 .
20 . امام حسین آفتاب تابان ولایت، محمدی اشتهاردی، ص 38 .
21 . همان .(کتاب ادریس در سال 1895 م . در لندن به زبان سریانی چاپ شد و روایت مذکور در ص 514 و 515 آن آمده است) .
22 . همان، ص 21 .
23 . سیمای پرفروغ محمد، ترجمه کحل البصر، محمدی اشتهاردی، ص 321 .

منبع: فصلنامه کوثر
جمعه 13/11/1391 - 16:41
اهل بیت
نویسنده:محمد جواد طبسی

دیباچه

دنیا برای بسیاری از مردم جای زینت، تفاخر، تکاثر، لهو و لعب است؛ اما گروهی از مردان خدا هرگز فریب لذت‏های زودگذر را نمی‏خورند و بر اساس گفته قرآن کریم «تجارت، آنها را از ذکر خدا غافل نمی‏کند». آنان در دنیا زندگی می‏کنند؛ اما هرگز وابسته به دنیا نیستند. آری فقط به خدا دل بسته‏اند و آنچه که در مسیر کمال است.
مونس آنان کتاب خدا و آیات الهی است؛ آن گونه که اگر تمام مردم کره زمین بمیرند، اما این کتاب همراهشان باشد، هرگز احساس تنهایی و وحشت نمی‏کنند.
امام حسین علیه‏السلام از جمله انسان‏های بی‏نظیر جهان هستی است که زندگی او با قرآن عجین شده بود. او از کودکی با قرآن همراه بود؛ عاشق و دلداده قرآن بود. چون لب به سخن می‏گشود، کلامش آیات قرآن بود و از قرآن دفاع می‏کرد؛ اگر نامه‏ای می‏نگاشت، دفاع از قرآن بود و سکوتش برای اندیشیدن در آیات آن.
با اذعان به این که در این نوشتار کوتاه نمی‏توان کاملاً به زندگی قرآنی امام حسین علیه‏السلام پرداخت، اما اجمالاً به مواردی از آن اشاره خواهد شد که از دوران کودکی حضرت تا روز شهادتش را دربرگرفته است.

1. عشق به قرآن در دوران کودکی

امام حسین علیه‏السلام از کودکی به قرآن عشق فراوانی داشت؛ زیرا آیات فراوانی از قرآن در خانه‏شان بر رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم نازل گشت و بدون تردید، امام حسین علیه‏السلام متأثّر از فضای قرآن حاکم بر خانواده بود.
ایشان از سنین کودکی به قرائت، حفظ، تفسیر و تأویل قرآن اهمیت زیادی می‏داد. به چند نمونه از آنها که در تاریخ به ثبت رسیده، دقت کنید:
الف ـ فراگیری سوره توحید
از امام حسین علیه‏السلام سؤال شد: از رسول خدا چه شنیدی؟ فرمود: شنیدم که می‏فرمود:
خداوند کارهای مهم و بزرگ را دوست می‏دارد و کارهای پست و حقیر را نمی‏پسندد... و او «قل هواللّه احد» و نمازهای پنجگانه را به من آموخت.
و شنیدم که می‏فرمود:
هرکه خدا را اطاعت کند، خدا او را بالا می‏برد و هرکه نیت خود را برای خدا خالص کند، خدا او را نیکو سازد و بیاراید و هرکه به آنچه نزد خدا است، اطمینان کند، خدا او را بی‏نیاز کند و هرکه بر خدا بزرگی کند، خدا او را خوار سازد.1
ب ـ پرسش تأویل برخی آیات از رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم
اسماعیل بن عبداللّه روایت کرده است: هنگامی که آیه «و اولوا الأرحام بعضهم اولی ببعض فی کتاب اللّه»؛ (و خویشاوندان در کتاب خدا بعضی مقدم بر بعضی دیگرند) نازل شد، امام حسین علیه‏السلام می‏فرماید: تأویل این آیه شریفه را از پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم سؤال کردم.
پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم در پاسخ فرمودند: سوگند به خدا که منظور پروردگار در این آیه جز شما نمی‏باشد. و «اولوا الأرحام» شمایید. پس اگر من از دنیا رفتم، پدرت علی از هرکس به جانشینی من شایسته‏تر است و هرگاه پدرت علی در گذشت، برادرت حسن به جانشینی او سزاوارتر است و هرگاه حسن از دنیا رفت، تو به جانشینی او لایق‏تری.
عرض کردم: ای رسول خدا! چه کسی پس از من به جانشینی من سزاوارتر است؟
فرمود: فرزندت علی، سپس فرزندش محمد، سپس فرزندش جعفر، سپس فرزندش موسی، سپس فرزندش علی، سپس فرزندش محمد، سپس فرزندش علی، سپس فرزندش حسن؛ پس هرگاه حسن از دنیا رفت، غیبت در نهمین فرزند تو رخ می‏دهد و این نه امام، از نسل تو هستند. خدا به آنان دانش و فهم مرا عطا فرموده است و سرشت آنان از سرشت من است.2
ج ـ منظور از (انّ السمع و البصر و الفؤاد)چیست؟
عبدالعظیم فرزند عبداللّه حسنی گوید: سرورم امام هادی علیه‏السلام از پدران خود، از امام حسین علیه‏السلام نقل کرده است که رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم فرمود: همانا ابوبکر نسبت به من همچون گوش، و عمر همچون چشم و عثمان همچون دل است. امام حسین علیه‏السلام می‏فرماید: فردای آن روز خدمت پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم مشرّف شدم در حالی که در محضر او امیرمؤمنان علیه‏السلام ، ابوبکر، عمر و عثمان شرفیاب بودند. از حضرت سؤال کردم: ای جدّ بزرگوار! دیروز از شما در باره این صحابه سخنی شنیدم؛ منظور چیست؟
پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم فرمود: آری. سپس به آن سه نفر اشاره کرده، فرمود: آنان همانند گوش و چشم و دل‏اند و به زودی در روز قیامت در مورد این وصیّ من ـ سپس به علی علیه‏السلام اشاره فرمود ـ از آنان سؤال می‏شود. خدای سبحان می‏فرماید: «انّ السمع و البصر و الفؤاد کلّ اولئک کان عنه مسئولاً»3 سپس فرمود: سوگند به عزّت پروردگارم که همه امت من در روز قیامت نگه داشته می‏شوند و از آنان در باره ولایت علی علیه‏السلام سؤال می‏شود و این، همان فرموده خدای سبحان است که «و نگاهشان دارید که سؤال می‏شوند».4
د ـ شفا یافتن به برکت سوره حمد
علامه مجلسی می‏نویسد: از امیرمؤمنان علیه‏السلام نقل شده که فرمود: وقتی امام حسین علیه‏السلام بیمار شد، مادرش فاطمه علیهاالسلام او را نزد پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم برد و عرض کرد: یا رسول اللّه! دعا کن خداوند به پسرت شفا عنایت فرماید. رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم فرمود: دخترم! خداوند متعال همان کسی است که او را به تو هبه کرد و او قادر است که پسرت را شفا دهد. در همان وقت جبرئیل نازل شد و عرض کرد: یا محمد! به درستی که خداوند متعال سوره‏ای را بر شما نازل نکرده، مگر این که در آن، حرف «فاء» می‏باشد. و هر فایی از آفت است؛ جز سوره حمد که در آن، حرف فاء نیامده است. پس ظرف آبی طلب کن و بر آن چهل مرتبه سوره حمد را بخوان. سپس آن آب را بر حسین بپاش که خداوند در اثر چنین کاری، به حسین شفا خواهد داد. پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم چنین کرد و امام حسین علیه‏السلام عافیت یافت.5

2. عشق به آیات قرآن

اگرچه شنیدن تمام آیات قرآن برای امام حسین علیه‏السلام لذت بخش بود، اما گاهی شنیدن برخی آیات، آن هم از زبان پدرشان، آن قدر لذت بخش بود که وصف آن را فقط خود ابی‏عبداللّه علیه‏السلام می‏دانست و بس.
امام صادق علیه‏السلام می‏فرماید: پدرم برایم نقل فرمود که علیّ‏ابن ابی‏طالب علیه‏السلام در حالی که امام حسن و امام حسین علیهماالسلام در محضر مبارک او بودند، سوره مبارکه «انّا انزلناه فی لیلة القدر»را قرائت کرد. امام حسین عرض کرد: پدرجان! گویا شنیدن این سوره از دهان مبارک تو، شیرینی ویژه‏ای دارد! امام علی علیه‏السلام در پاسخ فرمود: ای فرزند رسول خدا و ای فرزندم! من از این سوره خاطره‏ای دارم که تو از آن خبر نداری؛ چون این سوره نازل شد، جدّ تو پیامبر خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم مرا به حضور طلبید و آن را بر من قرائت کرد. سپس دست برشانه راست من زد و فرمود: ای برادر و وصیّ من و ای سرپرست امّت من پس از من، و ای ستیزگر با دشمنان من تا روزی که بر انگیخته شوند! این سوره پس از من برای توست و سپس در شأن فرزندان تو. همانا برادرم جبرئیل رویدادهای امتم را برایم بازگو کرد و او آنها را همانند حوادث نبوت برای تو بازگو می‏کند. این سوره در قلب تو و اوصیای تو تا هنگام طلوع فجر قائم آل محمد علیه‏السلام نوری درخشان دارد.6

3. عشق به تلاوت قرآن کریم

همان گونه که گفته شد، امام حسین علیه‏السلام از دوران کودکی به این کتاب آسمانی علاقه شدیدی داشت و همواره در تمام زندگی‏اش از قرآن سخن می‏گفت و لحظه‏ای از آن جدا نبود؛ حتی در آن روزهایی که برای دفاع از قرآن و اسلام آماده جنگ با دشمنان اسلام بود. امام علیه‏السلام چه در مدینه و چه در بین مکه و مدینه و در راه عزیمت از مکه به کربلا و در کربلا، در مقاطع مختلف، از قرآن سخن به میان می‏آورد و با ابراز عشق به آن، میزان علاقه خود را به حاضران و آیندگان نشان می‏داد که به چند مورد از آنها اشاره می‏کنیم:
الف ـ قرائت قرآن در بیابان سوزان
ابن عساکر از یزید الرشک، از شخصی که با امام حسین علیه‏السلام گفت وگو داشته، نقل کرده است: (در منزل ثعلبیه) چشمم به چادرهایی افتاد که در بیابان برپا شده بود. پرسیدم: این چادرها از آنِ کیست؟ گفتند: امام حسین علیه‏السلام . پس به نزد او آمدم و او را پیرمردی یافتم که مشغول تلاوت قرآن بود و اشک از چشمانش برگونه‏ها و محاسنش سرازیر بود. عرض کردم: پدر و مادرم به فدایت ای فرزند رسول خدا! برای چه به این جا آمدی، و در این بیابان که هیچ کس در آن یافت نمی‏شود، چه می‏کنی؟
فرمود: این نامه‏های اهل کوفه است که به من نوشته‏اند و نمی‏بینم مگر آن که همان‏ها قاتل من هستند. پس اگر چنین کردند، هیچ حرمتی برای خدا نبوده، مگر آن که دریده باشند و خداوند در برابر این همه بی‏حرمتی، از آنها کسی را بر آنان مسلط خواهد کرد که خوار و ذلیلشان کند...7
ب ـ مهلت خواستن امام در عصر عاشورا
تمام مورّخان اسلامی ذکر کرده‏اند که در عصر عاشورا، عمر بن سعد با دریافت پیام و دستور جدید از عبیداللّه بن زیاد، به محلّ استقرار امام حسین علیه‏السلام و یاران باوفایش نزدیک شد. چون امام از هدف او آگاه شد، به برادر بزرگوار خود، قمربنی‏هاشم فرمود: اگر می‏توانی آنها را متقاعد کن که جنگ را تا فردا به تأخیر بیندازند و امشب را مهلت دهند تا ما با خدای خود راز و نیاز کنیم و به درگاهش نماز بگزاریم. خدای متعال می‏داند که من به خاطر او نماز و تلاوت کتاب او را دوست دارم...8
و با این بیان، حضرت یک شب را مهلت گرفت و بار دیگر اوج عشق و علاقه خود را به قرآن نشان داد.
ج ـ خطبه شب عاشورا
امام زین العابدین علیه‏السلام می‏فرماید: در شب عاشورا پدرم یاران خود را جمع کرد و برای آنها خطبه خواند. من نیز خدمت ایشان رفتم تا گفتارشان را بشنوم. پدرم به یاران خود می‏فرمود: خدای را ستایش می‏کنم به بهترین ستایش هایش و او را سپاس می‏گویم در خوشی و ناخوشی. بار خدایا! تو را سپاس می‏گزارم که ما را به نبوّت گرامی داشتی و علم قرآن و فقه دین را به ما کرامت فرمودی و گوشی شنوا و چشمی بینا و دلی آگاه به ما عطا کردی؛ ما را از زمره سپاسگزاران قرار بده.9
د ـ در چادرهای حسینی چه گذشت؟
در شب عاشورا در میان خیمه‏های یاران امام، جنب و جوش فوق العاده‏ای به چشم می‏خورد. برخی سلاح خود را برای جنگ آماده می‏ساختند؛ عده‏ای مشغول عبادت و مناجات و راز و نیاز با پروردگار بودند و بعضی هم با قرآن اُنس گرفته بودند.
از ضحاک بن عبداللّه مشرقی نقل شده است که در شب عاشورا، هرچند لحظه یک بار، گروهی سوارکار از لشکریان عمربن سعد به عنوان مأموریت و نظارت به پشت خیمه‏های حسین بن علی علیه‏السلام می‏آمدند و به وضع این خیمه‏نشینان سر می‏کشیدند. یکی از آنان صدای امام را که این آیه شریفه را می‏خواند، شناخت: «ولا یحسبنّ الذین کفروا انّما نملی لهم خیرٌ لأنفسهم انّما نملی لهم لیزدادوا اثماً و لهم عذابٌ مهین ماکان اللّه لیذر المؤمنین علی ما أنتم علیه حتی یمیزالخبیث من الطیب...»10
آنان که کفر ورزیدند، گمان نبرند مهلتی که به آنان می‏دهیم، به نفع آنها است؛ بلکه به آنان مهلت می‏دهیم تا برگناهان خود بیفزایند و برای آنان عذابی است ذلت‏بار. خداوند مؤمنان را بر این وضعی که هستند، واگذار نخواهد نکرد تا بد را از نیک و ناپاک را از پاک جدا سازد.
آن مرد با شنیدن این آیه، گفت: به خدا سوگند! افراد نیک، ما هستیم که خدا ما را از شما جدا کرده است. «بُرَیْر» جلو آمد و به او پاسخ داد: ای مرد فاسق! خدا تو را در صف پاکان قرار داده است؟ به سوی ما برگرد و از این گناه بزرگ خود توبه کن؛ به خدا سوگند که ماییم افراد پاک. آن مرد از روی استهزاء گفت: «و انا ذلک من الشاهدین؛ من نیز بر این شهادت می‏دهم»، آن گاه به سوی اردوگاه لشکر ابن سعد برگشت.11
امام علیه‏السلام به خاطر علاقه شدیدی که به قرآن داشت، به معلمان قرآن بسیار ابراز علاقه می‏کرد و در موردی، یک معلم قرآن را آن قدر تشویق کرد که مورد اعتراض دیگران قرار گرفت.
ابن شهرآشوب روایت می‏کند که عبدالرحمن سلمی به یکی از فرزندان امام حسین علیه‏السلام سوره حمد را آموزش داد. وقتی فرزند امام آن را در نزد پدر خواند، امام حسین علیه‏السلام به آن آموزگار هزار دینار و لباس عطا کرد و دهان او را پر از جواهرات کرد
به حضرت اعتراض کردند که آموزش یک سوره این همه عطا و تشویق لازم نداشت!
امام در پاسخ فرمود: این عطا و بخشش چگونه می‏تواند با تعلیمی که او می‏دهد، برابری کند!؟12
زندگی امام حسین علیه‏السلام بزرگ‏ترین و بهترین نشانه تجلّی آیات قرآن کریم است؛ چرا که قرآن همراه آنها و آنان همراه با قرآن بودند و هرگز جدایی بین قرآن و عترت، قابل تصوّر نیست. این حقیقت زمانی که به نشانه‏های آن توجه کنیم، جایگاه خود را می‏یابد:
عیاشی در تفسیر خود از مسعده روایت کرده که روزی امام حسین علیه‏السلام از کنار فقرا و تهیدستان می‏گذشت. آنان که سفره خود را پهن کرده و تکه‏های نان خشک را در آن قرار داده بودند، از امام خواستند تا با آنان هم غذا شود.
حضرت به درخواست آنها پاسخ مثبت داده و در کنار آنها نشست و با آنان هم غذا شد و این آیه را تلاوت فرمود: «انّ اللّه لایحبّ المستکبرین»؛13 خداوند مستکبران را دوست نمی‏دارد.
سپس فرمود: من دعوت شما را پذیرفتم؛ حال، شما نیز به دعوت من پاسخ گویید. عرض کردند: آری، ای فرزند رسول خدا! چنین می‏کنیم. پس همراه امام حسین علیه‏السلام به سوی منزلش روانه شدند. حضرت به کنیز خود فرمود: هرچه در منزل کنار گذاشته‏ای، برای ما بیاور.14
علامه مجلسی از اربلی، از انس نقل می‏کند: نزد امام حسین علیه‏السلام بودم که یکی از کنیزان آن حضرت در حالی که شاخه گلی در دستش بود، وارد شد و آن را به امام تقدیم کرد. امام فرمود: تو در راه خدا آزاد هستی. عرض کردم: او را در برابر یک شاخه گل بی‏ارزش و کم بها آزاد می‏کنی؟! حضرت فرمود: خداوند ما را چنین تربیت کرده است که می‏فرماید: «و اذا حیّیتم بتحیّة فحیّوا بأحسن منها او ردّوها»15 و آزادگی او بهتر است از آنچه که او آورده بود.16
ج ـ گذشت به خاطر شنیدن آیه عفو
همچنین نقل شده است که روزی یکی از بردگان حضرت، جنایتی که موجب تنبیه بود، انجام داد. حضرت دستور داد تا او را تأدیب کنند. او گفت: ای آقای من! «والکاظمین الغیظ»17؛ امام فرمود: رهایش کنید. بار دیگر گفت: ای مولای من! «والعافین عن الناس»18؛ حضرت فرمود: از تو گذشتم. برای بار سوم گفت: ای مولای من! «واللّه یحبّ المحسنین»19؛ حضرت فرمود: تو در راه خدا آزاد هستی. و از این پس، حقوق تو دو برابر آنچه که پیش از این به تو می‏دادم، خواهد بود.20
د ـ اخلاق کریمانه در پرتو قرآن
عصام بن المصطلق گوید: وارد مدینه شدم؛ وقتی حسین بن علی علیه‏السلام را دیدم، هیبت و عظمت او حسد و کینه درونی‏ام را نسبت به پدرش علی علیه‏السلام شعله‏ور ساخت. بدین جهت، او را مورد خطاب قرار داده، گفتم: تو پسر ابوتراب هستی؟ گفت: آری. پس شروع کردم به دشنام دادن او و پدرش.
امام حسین علیه‏السلام نگاهی مهرجویانه به من افکند و فرمود: اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم «خذالعفو و أمر بالعرف و أعرض عن الجاهلین و اِمّا ینزغنک من الشیطان نزغ فاستعذ باللّه انه سمیع علیم. انّ الذین اتقوا اذا مسّهم طائف من الشیطان تذکّروا فاذا هم مُبصرون و اخوانهم یمدّونهم فی الغیّ ثم لا یقصرون»21
با آنها مدارا کن و عذرشان را بپذیر و به نیکی‏ها دعوت نما و از جاهلان روی بگردان (و با آنان ستیزه مکن) و هرگاه وسوسه‏ای از شیطان به تو رسد، به خدا پناه بر، که او شنونده و داناست. پرهیزگاران هنگامی که گرفتار وسوسه‏های شیطانی شوند، به یاد (خدا و پاداش و کیفر او) می‏افتند و (در پرتو یاد او، راه حق را می‏بینند و) در این هنگام بینا می‏گردند. و (ناپرهیزگاران را) برادرانشان (از شیاطین) پیوسته در گمراهی پیش می‏برند و باز نمی‏ایستند.
سپس به من فرمود: صدایت را کوتاه کن و آرام‏تر سخن گوی؛ خداوند من و تو را ببخشاید. اگر از ما چیزی طلب می‏کردی، به تو کمک می‏کردیم و اگر عطا و بخششی می‏خواستی، به تو می‏دادیم و اگر راهنمایی می‏خواستی راهنمایی‏ات می‏نمودیم.
عصام گوید: از تندروی‏هایی که کرده بودم، سخت پشیمان شدم.
امام فرمود: «لا تثریب علیکم الیوم یغفر اللّه لکم و هو أرحم الراحمین»22؛ «امروز ملامت و توبیخی بر شما نیست؛ خداوند شما را می‏بخشد و او مهربان‏ترین مهربانان است». سپس فرمود: تو از شامیان هستی؟ عرض کردم: آری. فرمود: «شنشنة أعرفها من أخزم»23 خدا ما و تو را زنده بدارد. نیازهایت را از ما بخواه که مرا در بهترین گمانت خواهی یافت.
عصام گوید: آن‏چنان شرمنده شدم که زمین با آن همه وسعتی که داشت، بر من تنگ آمده، آرزو داشتم تا مرا به کام خود فرو برد. از آن پس، هیچ کس در نزد من محبوب‏تر از او و پدرش نبود.24
همچنین به آیات دیگری برمی‏خوریم که حضرت امام حسین علیه‏السلام شأن نزول آنها را اهل بیت می‏داند و یا آنها را به اهل بیت تفسیر کرده است:
الف ـ مراد از «ناس» ما اهل بیت هستیم
سعید بن مسیب نقل می‏کند: از امام سجاد علیه‏السلام شنیدم که می‏فرمود: مردی خدمت امیرمؤمنان علیه‏السلام رسید و عرض کرد: اگر عالِم هستی، مرا از (تفسیر) «ناس» و «اشباه الناس» و «نسناس» آگاه کن. حضرت امیر علیه‏السلام خطاب به امام حسین علیه‏السلام فرمود: ای حسین! جواب این مرد را بده. امام حسین علیه‏السلام فرمود: اما این که پرسیدی «ناس» چه کسانی‏اند؛ ما همان ناس هستیم (که خدای سبحان مردم را به پیروی از ما فرمان داده است). از این رو، خدای پاک در کتاب آسمانی خویش می‏فرماید: «ثم افیضوا من حیث افاض الناس»25؛ «از همان جایی که مردم کوچ می‏کنند (عرفات)، شما هم کوچ کنید». این رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم بود که مردم را کوچانید. و اما سؤال تو که «اشباه الناس» چه کسانی هستند؛ آنان شیعیان و دوستان ما هستند و آنان از ما می‏باشند. از این رو، حضرت ابراهیم علیه‏السلام فرمود: «فمن تبعنی فانّه منّی»26؛ «هرکه از من پیروی کند، حقّا که او از من است». اما سؤال تو که «نسناس» چه کسانی هستند؛ آنان همین توده مردم‏اند. و حضرت با دست [مبارک [خود به انبوه مردم اشاره کرد و این آیه را خواند: «ان هم الاّ کالأنعام بل هم أضلّ سبیلاً»27؛ «اینان جز همانند چهارپایان نیستند؛ بلکه (نادان‏تر و) گمراه‏تر از آنهایند».28
ابن شهرآشوب در کتاب خود آورده است که حضرت موسی بن جعفر و امام حسین علیهماالسلام در تفسیر آیه شریفه «الذین ان مکنّاهم فی الأرض أقاموا الصلوة...»29؛ «آنان که چون در زمین به قدرت رسیدند، نماز را بر پای می‏دارند»، فرمودند: این آیه در باره ما اهل بیت آمده است.30
امام حسین علیه‏السلام علاوه بر تطبیق بعضی آیات شریفه بر اهل بیت عصمت علیهم‏السلام برخی دیگر از آیات را خصوصاً بر امیرمؤمنان علی علیه‏السلام تطبیق می‏کرد و می‏فرمود: این آیه در شأن مولا علی علیه‏السلام نازل شده است. در این جا چند مورد از آنها را ذکر می‏کنیم:
الف) امام علیه‏السلام در تفسیر آیه شریفه «تراهم رکّعاً سجّداً»31؛ «آنان را در حال رکوع و سجود بسیار می‏بینی»، فرمود: این آیه شریفه در شأن علی‏بن ابی‏طالب علیه‏السلام نازل شده است.32
ب) همچنین امام باقر علیه‏السلام ، از امام سجاد علیه‏السلام ، از جدّش نقل می‏کند که وقتی آیه شریفه «و کلّ شی‏ء أحصیناه فی امام مبین»33؛ «و همه چیز را در کتابی روشنگر برشمارده‏ایم، بر پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم نازل شد، ابوبکر و عمر از جای برخاستند و گفتند: ای رسول خدا! آیا امام مبین، تورات است؟ فرمود: نه. عرض کردند: انجیل است؟ فرمود: نه. سؤال کردند: قرآن است؟ فرمود: نه. در این هنگام امیرمؤمنان علیه‏السلام وارد شد. پیامبر خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم به علی علیه‏السلام اشاره نموده و فرمود: امام مبین، این است. حقّا که او همان امامی است که خدای تبارک و تعالی علم هرچیزی را در آن به شمار آورده است.34
ج) امام می‏فرماید که از پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم در باره آیه «طوبی لهم و حسن مآب»35 سؤال شد. پیامبر فرمود: این آیه در باره امیرمؤمنان علی علیه‏السلام نازل شده است و «طوبی» درختی است در خانه علی که در فردوس می‏باشد و هیچ میوه‏ای از میوه‏های بهشتی نیست، مگر آن‏که در آن خانه موجود است.36
د) حارث بن اعور به امام حسین علیه‏السلام گفت: فدایت شوم ای فرزند رسول خدا! مرا از فرمایش خدا در کتاب خویش خبرده که می‏فرماید: «و الشمس وضحها»37 منظور چیست؟ فرمود: «ویحک یا حارث ذاک محمد رسول اللّه؛ ای حارث! این محمد رسول خداست عرض کرد: فدایت شوم منظور از «والقمر اذا تلاها»چیست؟ فرمود: منظور امیرمؤمنان است که پشت سر پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم بود. عرض کردم: منظور از «والنّهار اذا جلاّها»چیست؟ فرمود: آن قائم آل محمد است که زمین را پر از عدل و داد می‏کند.38
در مواقع گوناگونی امام حسین علیه‏السلام با استناد به آیات قرآن کریم به اتهامات واهی دشمنان پاسخ گفته و آنها را سرکوب می‏کرد و در نتیجه، دشمن جز تسلیم در برابر امام چاره دیگری نداشت.
از موسی بن عقبه نقل شده که به معاویه گفته شد: اکنون چشم مردم به سوی حسین رفته است؛ چه خوب است که او را دستور دهی منبر برود و سخن بگوید تا بدین وسیله، از شأن و منزلتش در بین مردم کاسته و خجل گردد. چرا که در او لکنت و کندی زبان هست. معاویه گفت: ما همین خیال را نسبت به برادرش امام حسن داشتیم؛ اما برخلاف انتظار، او در چشم مردم بسیار بزرگ شد و ما را مفتضح ساخت.
اما آنان دست بردار نبوده و پیوسته از او می‏خواستند تا چنین دستوری بدهد. معاویه به ناچار به امام گفت: ای اباعبداللّه! چه خوب است بر منبر رفته و خطبه‏ای بخوانی. امام بر منبر رفت؛ همین که خواست شروع کند، شنید که فردی می‏گوید: چه کسی سخن می‏گوید؟ امام حسین علیه‏السلام در پاسخ فرمود: ما حزب اللّه که غالب هستیم و عترت پیامبر که به او نزدیکیم و اهل بیت طیّب او و یکی از دو ثقلی که رسول خدا ما را ثقل دوم کتاب خدا قرار داده، می‏باشیم که در اوست تفصیل هرچیز: «لایأتیه الباطل من بین یدیه و لا من خلفه»39؛ «هیچ گونه باطلی، نه از پیش رو و نه از پشت سر، به سراغ آن نمی‏آید». ماییم که تفسیر قرآن به ما واگذار شده است. پس از ما پیروی کنید که پیروی از ما بر شما واجب است؛ چرا که پیروی ما به پیروی از خدا گره خورده است.
خدای متعال در قرآن می‏فرماید: «أطیعواللّه و أطیعوالرسول و اولی الامر منکم فان تنازعتم فی شی‏ء فردوه الی اللّه و الرسول»40؛ «اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید پیامبرخدا و اولواالامر (اوصیای پیامبر) را و هرگاه در چیزی نزاع داشتید، آن را به خدا و پیامبر خدا باز گردانید (و از آن‏ها داوری بطلبید)». همچنین فرمود: «ولو ردّوه الی الرسول و الی اولی الامر منهم لعلمه الذین یستنبطونه منهم و لولا فضل اللّه علیکم و رحمته لاتبعتم الشیطان الاّ قلیلاً»41؛ «اگر آن را به پیامبر و پیشوایان ـ که قدرت تشخیص کافی دارند ـ بازگردانند، از ریشه‏های مسائل آگاه خواهند شد و اگر فضل و رحمت خدا بر شما نبود، جز عدّه کمی، همگی از شیطان پیروی می‏کردید» و به شما هشدار می‏دهم که به پیام‏های شیطان گوش نکنید که او دشمن شماست؛ پس همانند اولیای شیطان می‏شوید که به آنها گفت: «لا غالب لکم الیوم من الناس و انّی جارلکم فلما ترائت الفئتان نکص علی عقبیه و قال انّی بری‏ء منکم»42؛ «امروز هیچ کس از مردم بر شما پیروز نمی‏گردد و من همسایه شما هستم؛ اما هنگامی که دو گروه در برابر یکدیگر قرار گرفتند، به عقب برگشت و گفت: من از شما بیزارم». این جاست که فرود آمدن شمشیرها و وارد آمدن نیزه‏ها و در هم شکستن گرزها و نشانه رفتن تیرها را به سوی هدف و غرض خواهید دید؛ در وقتی که دیگر از کسی که پیشاپیش ایمان نیاورد و یا در ایمان خود خیری کسب نکرده است، عذری پذیرفته نخواهد شد.
این جا بود که معاویه فریاد بر آورد و گفت: ای اباعبداللّه! بس است که پیام خود را رساندی.43
عمروبن عاص برای این که این رسوایی را بپوشاند، چند سؤال کرد؛ از جمله این که پرسید:
به چه علّت محاسن شما از محاسن ما بیشتر است؟
امام فرمود: «والبلد الطیب یخرج نباته باذن ربّه و الذی خبث لایخرج الاّ نکداً»44؛ «سرزمین پاکیزه گیاهش به فرمان پروردگار می‏روید، اما سرزمین‏های بد طینت و (شوره زار) جز گیاه ناچیز و بی‏ارزش، از آن نمی‏روید».
معاویه به عمروبن عاص گفت: به حقّی که من برتو دارم، سخن را کوتاه کن که این، فرزند علیّ‏ابن‏ابی‏طالب است.
در این هنگام امام فرمود:
ان عادت العقرب عدنا لها
و کانت النعل لها حاضرة
قد علم العقرب و استیقنت
أن لا لها دنیا و لا آخرة
اگر بار دیگر عقرب به سراغ ما بیاید، ما نیز به سراغش رفته و کفش‏ها برای کشتن او آماده است. عقرب به علم و یقین می‏داند که نه دنیا دارد و نه آخرت.45

پی نوشت ها:

1 ـ فرهنگ جامع سخنان امام حسین(ع)، ص 31.
2 ـ کفایة‏الاثر، ص 175.
3 ـ اسراء/ 36.
4 ـ فرهنگ جامع سخنان امام حسین(ع)، ص 629.
5 ـ بحارالانوار، ج 92، ص 261.
6 ـ فرهنگ جامع سخنان امام حسین(ع)، ص 637.
7 ـ وقائع الطریق من مکه الی کربلا، ج 3، ص 226.
8 ـ قصّه کربلا، ص 243 و لهوف سیدابن طاووس، ص 38.
9 ـ ارشاد مفید، ص 214.
10 ـ آل عمران/178 و 179.
11 ـ سخنان حسین بن علی از مدینه تا کربلا، ص 209، به نقل از تاریخ طبری.
12 ـ مناقب آل ابی‏طالب، ج 4، ص 66.
13 ـ نحل/ 23.
14 ـ تفسیر عیاشی، ج 2، ص 257 و بحارالانوار، ج 44، ص 189.
15 ـ نساء/ 86.
16 ـ بحارالانوار، ج 44، ص 195.
17 تا 19 ـ آل عمران/ 134.
20 ـ بحارالانوار، ج 44، ص 195.
21 ـ اعراف/ 202 ـ 199.
22 ـ یوسف/ 92.
23 ـ مَثَلی است معروف و در جایی که اصل و سبب و ریشه ماجرا معلوم است، به کار برده می‏شود.
24 ـ الامام الحسین فی‏المدینة المنوّره، ج 1، ص 353.
25 ـ بقره/ 199.
26 ـ ابراهیم/ 36.
27 ـ فرقان/ 44.
28 ـ فرهنگ جامع سخنان امام حسین(ع)، ص 625.
29 ـ حج/ 41.
30 ـ مناقب آل ابی‏طالب، ج 4، ص 47.
31 ـ فتح/ 29.
32 ـ فرهنگ جامع سخنان امام حسین(ع)، ص 634.
33 ـ یس/ 12.
34 ـ فرهنگ جامع سخنان امام حسین(ع)، ص 633.
35 ـ رعد/ 29.
36 ـ فرهنگ جامع سخنان امام حسین(ع)، ص 628.
37 ـ والضحی/ 3 ـ 1.
38 ـ تفسیر فرات کوفی، ص 212.
39 ـ فصلت/ 42.
40 ـ نساء/ 59.
41 ـ همان/ 83.
42 ـ انفال/ 48.
43 ـ احتجاج طبرسی، ج 2، ص 22.
44 ـ اعراف/ 58.
45 ـ مناقب آل ابی‏طالب، ج 4، ص 67.

منبع: پایگاه حوزه
جمعه 13/11/1391 - 16:36
اهل بیت
یکی از مهم‏ترین اهداف بعثت پیامبران الهی، ایجاد قسط و عدل و کمک رسانی به محرومان و ضعیفان جامعه و برقراری عدالت در جامعه است . (1)
در جامعه اسلامی باید مسلمانان از لحاظ توزیع ثروت‏های عمومی، امنیت، امتیازها و بهداشت و درمان، دسترسی اطلاعات مورد نیاز و سایر خدمات، در حد مساوی قرار گیرند و موقعیت‏سیاسی، اجتماعی و دینی عده‏ای، نباید موجب از بین رفتن عدالت اجتماعی و در نتیجه تضییع حقوق ضعیفان و طبقات محروم گردد .
رهبران الهی، تلاش می‏کنند که فقرا و محرومان جامعه، علاوه بر رشد فکری و فرهنگی، از محرومیت‏های مادی نیز رها شده و یک زندگی مناسب و در شان خود داشته باشند . از این رو، سرپرستان دینی بر خود فرض می‏دانند که در حد توان با انواع فقر و محرومیت مبارزه کرده و این پدیده زشت و زیانبار را، که نتیجه بی‏عدالتی و ظلم و ستم برخی از اصحاب زر و زور می‏باشد، از جامعه ریشه کن نمایند و قسط و عدالت و مساوات را جایگزین آن سازند . همچنان که امیرمؤمنان علی‏علیه السلام در نامه خویش به مالک اشتر می‏فرماید: «الله الله فی الطبقة السفلی من الذین لا حیلة لهم، من المساکین و المحتاجین و اهل البؤسی و الزمنی، فان فی هذه الطبقة قانعا و معترا واحفظ لله ما استحفظک من حقه فیهم واجعل لهم قسما من بیت مالک، و قسما من غلات صوافی الاسلام فی کل بلد فان للاقصی منهم مثل الذی للادنی‏» . (2)
«خدا را! خدارا! در خصوص طبقات پایین و محروم جامعه، بیچارگان و نیازمندان، گرفتاران، دردمندان، که هیچ چاره‏ای ندارند . در این طبقه محروم، گروهی خویشتن‏داری کرده و گروهی دیگر، به گدایی دست نیاز باز می‏کنند، پس برای خدا حق این طبقه را پاس‏دار . بخشی از بیت المال و بخشی از غله‏های غنیمتی اسلام را در هر شهری به طبقات محروم اختصاص بده; چرا که برای دورترین مسلمانان همانند نزدیک‏ترین آنان سهمی وجود دارد .»
با توجه به این موضوع مهم، در این فرصت فرازهایی از سخنان و سیره حضرت امام حسین‏علیه السلام را در امداد به محرومان و نیازمندان انتخاب کرده و در معرض مطالعه خوانندگان گرامی قرار می‏دهیم تا بدین وسیله یکی از زیباترین صفحات زرین تاریخ انسانیت و احترام واقعی به حقوق بشر را در طول زندگی ورق بزنیم; باشد که علاقمندان حضرت، بویژه دست اندرکاران مسئول، شیوه خداپسندانه آن امام همام را مد نظر قرار داده و جامعه را به سوی خیر و صلاح و سعادت ابدی پیش ببرند و این سخن گرانقدر نبوی‏صلی الله علیه وآله وسلم را آویزه گوش خود سازند که فرمود: «لن تقدس امة لایؤخذ للضعیف فیها حقه من القوی غیر متتعتع; (3) ، جامعه‏ای که حق محرومان و ضعیفان از زورداران بدون اضطراب و واهمه باز ستانده نشود، افراد آن جامعه هیچ‏گاه روی سعادت و رستگاری نخواهند دید .»
در این نوشتار به رفتار امام‏حسین‏علیه السلام در مورد یاری به نیازمندان می‏پردازیم .

یاری به بدهکاران بی‏بضاعت

ملاقات بیماران، دلجوئی از گرفتاران و دستگیری از درماندگان، از خصلت‏های بارز و همیشگی سالار شهیدان بود . آن حضرت به ملاقات بیماران بی‏بضاعت می‏رفت و علاوه بر تفقد احوال آنان، مشکلات مادی و گرفتاری‏های اقتصادی آنان را در حد توان برطرف می‏کرد .
روزی امام حسین‏علیه السلام به ملاقات بیماری بدهکار به نام اسامة‏بن زید رفت . او در بستر بیماری آه و زاری می‏کرد و هی می‏گفت: ای وای از دست غم و اندوه! حضرت از او پرسید: چه اندوهی داری؟ اسامة بن زید گفت: بدهکارم و غم و غصه شصت هزار درهم قرض، تمام وجودم را فرا گرفته است . امام فرمود: ناراحت نباش! من تمام بدهی‏های تو را پرداخت می‏کنم . اسامه گفت: می‏ترسم قبل از پرداخت‏بدهی‏هایم، بمیرم . حضرت سیدالشهداعلیه السلام فرمود: من تمام بدهی‏های تو را قبل از مرگ تو می‏پردازم .
حضرت اباعبدالله‏علیه السلام همچنان که وعده داده، بود قبل از مرگ اسامه تمام قرض‏های وی را پرداخت . (4)

بخشش محبوب‏ترین مال

امام حسین‏علیه السلام در کمک رسانی به طبقات محروم جامعه، گاهی شکر تصدق می‏داد . از آن حضرت پرسیدند: ای فرزند رسول الله! چرا شکر در راه خدا می‏دهید؟ فرمود: من خودم شکر دوست دارم و خدای متعال در قرآن شریف فرموده است: «لن تنالوا البر حتی تنفقوا مما تحبون‏» (5) ; «هرگز به مقام حقیقی نیکوکاران نمی‏رسید، مگر این که از آنچه دوست می‏دارید در راه خدا انفاق کنید .» و انفاق دوست داشتنی‏ترین مال پیش من، از بهترین چیزهاست . (6)

توجه به آبرو و شخصیت افراد

پیشوای سوم در یاری رسانی به درماندگان و بی‏پناهان، برای آبرو و حیثیت آنان اهمیت زیادی قائل بود; آن چنان که در بخشش‏ها و امدادهای خویش این نکته را همیشه مد نظر داشت که مبادا عزت نفس و شخصیت نیازمند، خدشه دار شود!
روزی مردی بینوا که در اثر فشار زندگی از همه جا دستش کوتاه شده و با امید رسیدن به نوایی به مدینه آمده بود، از کریم‏ترین و سخی‏ترین فرد آن شهر سؤال کرد . به او گفتند: حسین بن علی‏علیهما السلام سخی‏ترین انسان در این جاست . او در جست و جوی آن حضرت به مسجد رفت و آن بزرگوار را در حال نماز یافت . آنگاه با ابیاتی چند خواسته‏اش را مطرح نمود:
لم یخب الآن من رجاک و من
حرک من دون بابک الحلقة
انت جواد و انت معتمد
ابوک قد کان قاتل الفسقة
لولا الذی کان من اوائلکم
کانت علینا الجهیم منطبقة
نا امید و مایوس نمی‏شود کسی که به تو امید بسته و درب خانه‏ات را بکوبد .
تو بخشنده‏ای و تو مورد اعتماد هستی و پدرت نابود کننده افراد فاسق و تبهکار بود .
اگر هدایت‏ها و زحمات شما خاندان رسالت نبود، عذاب جهنم همه ما را فرامی‏گرفت .
امام حسین‏علیه السلام بعد از شنیدن سخنان وی رو به قنبر کرده، فرمود: آیا از مال حجاز، چیزی به جای مانده است؟ قنبر گفت: بلی، چهار هزار دینار داریم . امام فرمود: قنبر! آنها را حاضر کن که این شخص در مصرف آنها از ما سزاوارتر و نیازمندتر است .
سپس به منزل رفته و ردای خود را که بردی (یمانی) بود، از تن در آورده و دینارها را در آن پیچیده، به خاطر شرم و حیا از اعرابی، از لای در به آن مرد نیازمند داد و اشعار او را نیز با ابیاتی زیبا و در همان وزن پاسخ گفت:
خذها فانی الیک معتذر
واعلم بانی علیک ذو شفقة
لوکان فی سیرنا الغداة عصا
امست‏سمانا علیک مندفقة
لکن ریب الزمان ذو غیر
والکف منی قلیلة النفقة
اینها را بگیر; من از تو عذر می‏خواهم و بدان که من به تو علاقمند و مهربان هستم .
اگر امروز قدرت و حکومتی دست ما بود، آسمان جود و رحمت ما بر تو ریزش می‏کرد .
ولی حوادث روزگار در حال دگرگونی است (بدین جهت تنگدست‏شده) و بخشش ما اندک شده است .
مرد عرب آن هدیه‏ها را گرفته وگریست، امام حسین‏علیه السلام فرمود: آیا عطای ما را کم شمردی؟ گفت: نه، هرگز! بلکه به این می‏اندیشم که این دستان پرمهر و با سخاوت چگونه در زیر خاک پنهان خواهد شد! (7)

یار یتیمان و بی‏پناهان

حضرت اباعبدالله‏علیه السلام همانند پدر گرامی‏اش امیرمؤمنان علی‏علیه السلام از رسیدگی به وضع یتیمان، غافل نبود; آن حضرت تلاش می‏کرد که نیاز آنان را در جامعه اسلامی، به قدر امکان بر طرف ساخته و مرهمی بر دل اندوهناک آنان بگذارد . بدین جهت‏به طور ناشناس و در دل شب به رفع حوائج‏یتیمان و مستمندان، همت می‏گماشت .
این عمل امام حسین‏علیه السلام آن چنان دور از انظار مردم بود که تا بعد از شهادت آن بزرگوار کسی متوجه این خصلت‏خدا پسندانه آن حضرت نشد .
شعیب بن عبدالرحمن خزاعی می‏گوید: بعد از واقعه عاشورا، مردان قبیله بنی‏اسد، هنگامی که خواستند جسد مطهر امام حسین‏علیه السلام را دفن کنند، در دوش آن حضرت اثر پینه و کوبیدگی زخمی یافتند که کاملا از جراحت‏های جنگی متفاوت بود; زخم کهنه‏ای بود که هیچ شباهتی به زخم‏های روز عاشورا نداشت . از امام زین العابدین‏علیه السلام در این مورد سؤال کردند و آن حضرت در پاسخ فرمود: «هذا مما ینقل الجراب علی ظهره الی منازل الارامل و الیتامی (8) ; این زخم در اثر حمل بار و کیسه‏های غذا و هیزم به خانه‏های بیوه زنان، یتیمان و مستمندان می‏باشد که پدرم بر دوش خویش آنها را حمل می‏کرد .»
شهریاری که به شب برقع پوش
می‏کشد بار گدایان بر دوش
ناشناسی که به تاریکی شب
می‏برد نان یتیمان عرب
شهریار بنده نواز
روزی امام حسین‏علیه السلام به همراه بعضی از یارانش به باغ خود رفت . در باغ آن حضرت غلامی به نام «صافی‏» باغبانی می‏کرد . همین که نزدیک باغ رسید، غلام را دید که نشسته و نان می‏خورد، امام حسین‏علیه السلام در کنار یکی از نخل‏ها و در جایی که غلام او را نمی‏دید، نشست و مشاهده کرد که غلام لقمه نانی را گرفته، نصف آن را جلوی سگ می‏افکند و نیمه دیگر را خود می‏خورد . چون از خوردن نان فارغ شد، دست‏به دعا برداشته و گفت: «الحمدلله رب العالمین اللهم اغفرلی و لسیدی و بارک له کما بارکت علی ابویه یا ارحم الراحمین; تمام حمد و سپاس مخصوص پروردگار عالمین است . خداوندا! مرا بیامرز و آقایم را بیامرز و بر او خیر و برکت‏خود را ارزانی دار، همان گونه که به پدر و مادر او خیر و برکت‏خود را ارزانی داشته‏ای، ای مهربان‏ترین مهربانان!»
این رفتار پسندیده غلام مورد رضایت و توجه امام‏علیه السلام قرار گرفت و آن حضرت با خوشحالی از جای خود بلند شده و صدا زد: ای صافی!
غلام با شنیدن صدای آن بزرگوار دستپاچه شده و عرض کرد: سرورم! ای مولای همه اهل ایمان تا روز قیامت! مرا معذوردار چون از حضور شما در باغ مطلع نبودم و شما را ندیدم . امام‏علیه السلام فرمود: ای صافی! تو مرا حلال کن که من بدون اذن به باغ تو آمدم . صافی گفت: این سخن شما نشانه بزرگواری، کرامت و آقایی شماست و گرنه، این باغ که مال شماست . امام فرمود: دیدم که نصف لقمه خود را به طرف سگ می‏انداختی و نصف دیگرش را خود می‏خوردی; چرا چنین می‏کردی؟ او پاسخ داد: در حال خوردن نان، دیدم این حیوان به من نگاه می‏کند، از او خجالت کشیدم . او سگ شماست که باغ شما را پاسداری می‏کند، من هم بنده و غلام شما هستم و هردو ریزه خوار نعمت‏شماییم .
با شنیدن این گفتار متین و مؤدبانه، چشمان امام پر از اشک شد و فرمود: حال که چنین است، تو در راه خدا آزادی و هزار دینار به تو بخشیدم . غلام عرض کرد: اما من همچنان دوست دارم بازهم در باغ شما خدمت نمایم .
شاها اگر به عرش رسانم سدیر فضل
مملوک آن جنابم و محتاج این درم
گر برکنم دل از تو و بردارم از تو مهر
این مهر بر که افکنم، این دل کجا برم؟
امام حسین‏علیه السلام فرمود: «ان الکریم ینبغی له ان یصدق قوله بالفعل; البته شایسته است‏شخص کریم، کردار خویش را با گفتارش هماهنگ نماید .» آیا به تو نگفتم: مرا حلال کن که بی‏اجازه به باغت آمدم؟ ! اکنون کردار خود را با گفتارم هماهنگ می‏کنم و این باغ را به تو می‏بخشم . پس حالا یاران مرا که اینجا آمده‏اند، مهمان حساب کن و به خاطر من از آنان پذیرایی‏نما . خداوند متعال تو را در قیامت مهمان کند و بر اخلاق و ادب تو بیش از پیش بیفزاید .
صافی عرض کرد: حال که این باغ را به من بخشیدی، من نیز آن را برای اصحاب و شیعیان تو وقف نمودم . (9)

رفع نیاز به اندازه معرفت

شخصی به حضور امام حسین‏علیه السلام آمده، عرضه داشت: من خون‏بهایی را عهده‏دار شده‏ام، اما در پرداخت آن ناتوانم . پیش خود گفتم: این مشکل را باکریم‏ترین مردم عصر در میان بگذارم و کریم‏تر از شما نیافتم .
امام‏علیه السلام به او فرمود: ای برادر! من سه سؤال از تو می‏کنم، اگر یکی را پاسخ دادی، یک سوم بدهی‏ات را می‏پردازم و اگر دو تا را جواب گفتی، دوسوم . اگر همه را صحیح پاسخ دادی، تمام بدهی‏ات را خواهم پرداخت .
مرد بی‏بضاعت‏با لحنی خاص گفت:
«یابن رسول الله امثلک یسئل عن مثلی، و انت من اهل العلم و الشرف; ای پسر رسول الله! آیا شخصی مثل شما - که از خاندان علم و شرف هستی - از همچو منی سؤال می‏کند؟ !»
امام حسین‏علیه السلام فرمود: بلی، از جدم رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم شنیدم که می‏فرمود: «المعروف بقدر المعرفة; نیکی و بخشش، به قدر معرفت گیرنده است .»
مرد گفت: هرچه می‏خواهی بپرس! و سؤال و جواب بین امام و این مرد این گونه ادامه یافت:
- کدام عمل فضیلت‏بیشتری دارد؟
- ایمان به خدا .
- راه نجات از هلاکت چیست؟
- اعتماد به خدا .
- آرایش و زیبایی یک فرد به چیست؟
- علم و دانشی که با حلم و بردباری توام باشد .
- اگر آن نبود؟
- ثروتی که با انصاف و مروت همراه باشد .
- اگر آن نبود؟
- فقر و محرومیتی که با صبر و پایداری همراه باشد .
- اگر آن هم نباشد؟
- در این صورت بهتر است‏بلایی از آسمان آمده و چنین کسی را نابود کند، که او شایسته همین است .
در اینجا امام حسین‏علیه السلام خندید و کیسه‏ای حاوی هزار دینار به وی داد و سپس انگشتر خود را هم که نگینش 200 درهم می‏ارزید، به عطای خویش اضافه کرد و فرمود:
«یا اعرابی! اعط الذهب الی غرمائک واصرف الخاتم فی نفقتک; ای مرد عرب! این سکه‏های طلا را به طلبکاران خود بده و انگشتری را هم در مصرف شخصی خود خرج کن .»
مرد بدهکار با خوشحالی تمام، هدیه امام را گرفته و در حالی که این آیه را قرائت می‏کرد: «الله اعلم حیث‏یجعل رسالته‏» (10) محضر امام را ترک کرد . (11)

در پرتو آفتاب رحمت

کمک‏های بشر دوستانه آن آفتاب رحمت‏بر همه بیچارگان - اعم از زن و مرد، آشنا و غیر آشنا، حتی مخالفان آن حضرت - شامل می‏شد . اخبار و گزارش‏هایی از زندگی آن پیشوای مهربان در لا به لای تاریخ، از این واقعیت‏حکایت دارد . حادثه زیر، یکی از این اقدامات آن حضرت می‏باشد:
هنگامی که امام در سفر کربلا به سرزمین ثعلبیه رسید، با یک خانواده سه نفره مسیحی برخورد نمود . خیمه ساده و بی‏آلایش آنان در گوشه‏ای از بیابان - که حکایت از نهایت فقر و محرومیت‏شان داشت - توجه امام را به خود جلب کرد . آن روز «قمر» (مادر خانواده) تنها بود و پسرش «وهب‏» به همراه عروسش (هانیه) به صحرا رفته بودند . امام حسین‏علیه السلام وارد خیمه شد و با مهربانی و بزرگواری تمام از «ام وهب‏» جویای حال آنان شد . قمر گفت: ما از وضع زندگی خود راضی هستیم، فقط در این منطقه از کمبود آب رنج می‏کشیم . حضرت اباعبدالله‏علیه السلام او را به کنار خیمه در نزدیک سنگی برد و با نیزه خود آن سنگ را از جاکند و به برکت آن حضرت، از زیر سنگ آب گوارایی جاری شد . پیر زن از دیدن این منظره بسیار خوشحال شد و از امام حسین‏علیه السلام تشکر نمود . هنگام خدا حافظی، حضرت اباعبدالله‏علیه السلام ماجرای سفر خود را به کربلا به او توضیح داد و اضافه نمود: ما نیاز به یار و یاور داریم; وقتی که پسرت وهب به خیمه بازگشت، بگو به ما بپیوندد و ما را در راه دفاع از حق و مبارزه با ظلم و بیداد یاری نماید .
بعد از رفتن امام، زن مسیحی در حیرت و تفکر فرو رفت . عظمت، کرامت، فقیرنوازی و مهربانی آن بزرگوار، فکر و دل و جان او را تسخیر نموده و تا شب که «هانیه‏» و «وهب‏» به پیش او باز گشتند، او همچنان به شکوه و مجد و روحانیت امام حسین‏علیه السلام می‏اندیشید . هنگامی که پسر و عروسش به خیمه آمدند و با کمال حیرت و ناباوری، چشمه‏ای گوارا و زلال را در کنار خیمه خود مشاهده کردند، از قمر ماجرا را پرسیدند . او بعد از گزارش کامل آمدن امام‏علیه السلام و کرامت آن حضرت، پیام امام حسین‏علیه السلام را نیز به پسرش ابلاغ نمود . این خانواده مسیحی بعد از این حادثه شیفته اخلاق، رفتار و منش کریمانه آن حضرت شدند و با قلبی سرشار از عشق و محبت، بار سفر بسته و به دنبال کاروان حسینی‏علیه السلام به راه افتادند . آنان به حضور امام حسین‏علیه السلام رسیده، به دست آن حضرت مسلمان شدند و با کمال اشتیاق به همراه قافله آن بزرگوار به کربلا آمدند . سرانجام در روز عاشورا «وهب‏» و «هانیه‏» در رکاب امام حسین‏علیه السلام به شهادت رسیدند و «قمر» نیز با دلاوری‏های خود از حریم امام دفاع نمود و حماسه‏ها آفرید .
هانیه، همسر وهب، تنها زنی است که در میان شهدای کربلا دیده می‏شود . (12)

توزیع بیت المال به نفع نیازمندان

حضرت سیدالشهداعلیه السلام در مواقع مقتضی، برای حمایت از نیازمندان و محرومان جامعه اسلامی به اقدامات عملی و حرکت‏های انقلابی دست می‏زد . آن حضرت از آنجایی که بعد از شهادت برادرش امام مجتبی‏علیه السلام حجت الهی و امام مت‏بود، با استفاده از نفوذ معنوی و اقتدار خویش در اموال حکومت و بیت المال مسلمانان تصرف کرده و آن را به نفع محرومان و درماندگان جامعه توزیع می‏نمود .
در سال پنجاه و چهارم هجری، یکی از کاروان‏های حامل اموال حکومتی که از یمن برای معاویه ارسال شده بود، به مدینه رسید . امام حسین‏علیه السلام دستور داد تا آن را توقیف نموده و محموله‏های آن را در میان نیازمندان بنی‏هاشم و دیگران تقسیم نمایند . آنگاه به معاویه نامه‏ای به این مضمون نوشت:
از حسین بن علی به معاویة ابی‏سفیان! اما بعد، ما با کاروانی مواجه شدیم که اموال و پوشاک و عنبر و انواع عطرهای دیگر را برای تو می‏آورد، تا آنها را در خزائن دمشق ذخیره کرده و در رفاه و آسایش خود و بستگانت مصرف نمایی . اما من به آنها نیاز داشتم و قبل از تو آن را تصرف کردم . والسلام .
این عمل انقلابی حضرت اباعبدالله‏علیه السلام اسباب نارضایتی معاویه را فراهم آورد و طی‏نامه‏ای، آن حضرت را از عواقب این کار برحذر داشت . (13)

پاسداری از منابع خیریه

آن حضرت به محافظت از منابع در آمد فقرا و نیازمندان اهتمام جدی داشت . و علاوه بر این که منابع درآمدی را بر محرومان و نیازمندان وقف کرده بود، از موقوفات دیگر نیز حمایت و پاسداری می‏کرد . روایت زیر، یکی از این نمونه را بیان می‏کند:
زمانی امام حسین‏علیه السلام بر اثر رسیدگی به فقرا و محرومان تنگ دست وبدهکار گردید; معاویه از فرصت استفاده کرده و نامه‏ای را به همراه دویست هزار دینار به آن حضرت ارسال نمود . او در نامه خود از امام خواسته بود که چشمه «نیزر» را - که امیرمؤمنان علی‏علیه السلام آن را با دستان خویش حفر کرده و درآمد آن را بر فقرای مدینه و در راه‏ماندگان وقف کرده و اختیار آن در دست امام حسین‏علیه السلام بود - با او معامله کند . حضرت اباعبدالله‏علیه السلام درخواست وی را به شدت رد کرده، فرمود: «انما تصدق بها ابی لیقی الله بها وجهه حر النار و لست‏بایعها بشی‏ء; پدرم علی‏علیه السلام این چشمه را در راه خدا وقف کرده است تا این که خداوند متعال او را از آتش جهنم نجات دهد . و من آن را به هیچ قیمتی نخواهم فروخت .» (14)

در اوج جوانمردی

امام حسین‏علیه السلام در رسیدگی به نیازمندان، موافق و مخالف نمی‏شناخت . آن حضرت بر این باور بود که رسم جوانمردی اقتضاء می‏کند که باید به درماندگان، بیچارگان و نیازمندان کمک نمود .
آری، مهربانی و مهرورزی به تمام افراد بشر، عادت مستمر مردان الهی است و دستگیری از افتادگان، شیوه همیشگی اهل‏بیت پیامبرعلیهم السلام می‏باشد .
علی بن طعان محاربی می‏گوید: هنگامی که لشکر حر قافله امام حسین‏علیه السلام را محاصره کرد، آن روز من آخرین نفری بودم که از سپاه حر به منزل «ذوحسم‏» رسیدم . امام حسین‏علیه السلام چون تشنگی من و اسبم را مشاهده کرد، به من فرمود: «انخ الراویة; این راویه را بخوابان!» و چون ما راویه به مشک می‏گفتیم، منظور امام را نفهمیدم . حضرت دوباره فرمود: «یابن اخی، انخ الجمل; برادر زاده! آن شتری را که مشک آب روی اوست‏بخوابان .» چون شتر را خواباندم فرمود: از آب آن بخور . من خواستم آب بخورم، اما دستپاچه شدم و نتوانستم . امام حسین‏علیه السلام برخاسته از آن مشک، من و اسبم را سیراب نمود . (15)
حضرت سیدالشهداعلیه السلام این همه مهر و محبت را برای کسی ابراز نمود که به جنگ او آمده بود . آن بزرگوار فردی را سیراب کرد که او جزو سپاهی بود که در روز عاشورا وی را با لب عطشان به شهادت رساندند!

یاری به محرومان فرهنگی

یکی از مهم‏ترین محرومیت‏ها، فقر عاطفی و فرهنگی است . تعداد محرومان این طیف، به مراتب بیشتر از نیازمندان مادی و اقتصادی است; چرا که اولا فقر مادی محسوس است، اما نیازهای عاطفی و فرهنگی غیر محسوس هستند . ثانیا مربی آگاه و دلسوز لازم است که این نیاز را برطرف نماید و کار هرکس نیست . فقر مادی همچون فقر معنوی، انسان را نمی‏آزارد و محرومان مادی همانند محرومان معنوی در معرض سقوط و هلاکت نیستند .
در سیره عملی امام حسین‏علیه السلام نه تنها به محرومیت‏های ظاهری و مادی توجه می‏شد بلکه کسانی که از جنبه عاطفی، فرهنگی و معنوی کمبود داشتند نیز در زیر چتر پوشش آن حضرت قرار می‏گرفتند .
ابن عساکر می‏نویسد: فردی به نام عصام شامی وارد مدینه شد . مشاهده سیمای پاکیزه و نورانی امام حسین‏علیه السلام آتش حسد و کینه دیرینه را در دل او شعله‏ور ساخت و او ناتوان از کنترل احساسات زشت‏خویش، نزد آن حضرت رفته، پرسید: آیا تویی پسر ابوتراب؟ فرمود: بلی .
عصام، هر چقدر می‏توانست‏به امام و پدر بزرگوارش فحش و ناسزا و کلمات رکیک نثار کرد . امام بعد از شنیدن سخنان ناپسند وی، با عطوفت و مهربانی به وی نگریسته و آیاتی را در فضیلت عفو و گذشت قرائت کرد، آنگاه به عصام فرمود: ای برادر! برخود سبک و آسان بگیر و برای من و خودت استغفار کن! مطمئن باش اگر از ما یاری بخواهی، یاور تو خواهیم بود و اگر عطا و بخشش بطلبی، به تو عطا می‏کنیم و اگر ارشاد و راهنمایی بجویی، تو را ارشاد خواهیم کرد (هرنیازی و گرفتاری داری به ما بگو).
او بعد از این رفتار شفقت‏آمیز امام‏علیه السلام از جسارت‏های خود پشیمان شد . حضرت اباعبدالله‏علیه السلام وقتی در چهره او نشانه ندامت را مشاهده کرد، این آیه را قرائت نمود: «لا تثریب علیکم الیوم یغفر الله لکم و هو ارحم الراحمین‏» (16) ; امروز ملامت و توبیخی بر شما نیست، خداوند شما را می‏بخشد و او «ارحم الراحمین‏» است . در این حال از عصام پرسید: آیا از اهل شام هستی؟ ! گفت: بلی . حضرت در ادامه به او فرمود: هر نیازی داری بدون اضطراب و شرم و خجالت، از ما بخواه که ان‏شاء الله برآورده می‏شود . عصام با مشاهده این همه بزرگواری، انسانیت و اخلاق، آن چنان از خود و عمل ناپسندش شرمنده شد که در آن لحظه آرزو می‏کرد که‏ای کاش به زمین فرو می‏رفت! اما بعد از این حادثه در منظر او، شخصیت امام حسین‏علیه السلام و پدر گرامی‏اش محبوب‏ترین افراد روی زمین بودند . (17)
مولوی در مورد تاثیر ابراز محبت‏به نیازمندان عاطفی و محرومان معنوی می‏گوید:
از محبت تلخ‏ها شیرین شود
از محبت مس‏ها زرین شود
از محبت دردها صافی شود
از محبت دردها شافی شود
از محبت مرده زنده می‏کنند
از محبت‏شاه بنده می‏کنند

پی نوشت ها:

1 . «لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم‏الکتاب والمیزان لیقوم الناس بالقسط‏» .(حدید/25)
2 . نهج البلاغه، نامه 53 .
3 . همان .
4 . لواعج الاشجان، ص 14; مناقب آل ابی‏طالب، ج 3، ص 221 .
5 . آل عمران/92 .
6 . تفسیرکنزالدقائق، ج 3، ص 159 .
7 . بحارالانوار، ج 44، ص 190 .
8 . المناقب، ج 4، ص 66; بحارالانوار، ج 44، ص 190 .
9 . مستدرک الوسائل، ج 7، ص 193; کلمات الامام الحسین (ع)، ص 626 .
10 . انعام/124 .
11 . بحارالانوار، ج 44، ص 196 .
12 . سوگنامه آل محمد، ص 211 و 212; ریاحین الشریعه، ج 3، ص 301 .
13 . ناسخ التواریخ، ج 1، ص 195 و 196; حیاة‏الامام الحسین (ع)، ج 2، ص 232 .
14 . مستدرک الوسائل، ج 14، ص 62; مناقب امیرمؤمنان، ج 2، ص 82 .
15 . ارشاد، مفید، ص 78; تاریخ طبری، ج 4، ص 302 .
16 . یوسف/92 .
17 . تاریخ مدینه دمشق، ج 43، ص 224; منازل الآخره، ص 81 .

منبع: پایگاه حوزه
جمعه 13/11/1391 - 16:36
اهل بیت
نویسنده:ابوالفضل طریقه‏دار
یا ذبیح الله
تو اسماعیل گزیده خدایی
و رؤیای به حقیقت پیوسته ابراهیم
کربلا، میقات توست
محرم، میعاد عشق
و تو نخستین کس
که ایام حج را
به چهل روز کشاندی
«و اتممناها بعشر» (1) ...
کاروان عشق به حرکت درآمد و از شهر رسول خدا(ص) رو به خانه توحید گذاشت. کاروانیان با بینشی عمیق از خود و هستی، سفری از خویش تا حق کرده بودند و با قلبهایی پاکیزه و مصفا می‏رفتند تا سفرهایی دیگر را بیاغازند: سفری از حق تا خلق با عشق به حق و عطوفت و مهربانی به خلق، و سفری از خلق و با خلق تا حق با عشق و درگیری و صبر.
کاروان در هاله‏ای از نور به پیش می‏رفت تا سرانجام پس از فراز و فرودهای بسیار به سرزمین عشق رسید و این در دوم محرم سال 61 هجری بود. به دستور امیر قافله عشق، عشاق فرود آمدند و خیمه‏ها را برپا ساختند. این خیمه و خرگاه کوچک در بیابان «طف‏» چونان نوری بر آسمان پرتو افشانی می‏کرد. ذکر و نیایش و دعا، رشته‏ای بود که آنان را به معشوق متصل می‏ساخت. فرشتگان فوج فوج فرود می‏آمدند و آنان را به بهشت و رحمت‏الهی، بشارت می‏دادند: «ان الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل علیهم الملائکة ان لاتخافوا و لاتحزنوا وابشروا بالجنة التی کنتم توعدون.» (2)
چشمهای آنان بر غیب باز شده بود و چالاکانه به آن سوی طبیعت، دست گشوده بودند. درخشش قلبهای صیقلی این عارفان بر چهره و عزم و اراده و شمشیرشان متجلی بود و ترکیبی زیبا از حماسه و عرفان به وجود آورده بود.
روز موعود فرا رسید و مردان حق در نبردی نابرابر در میان غریو «الله اکبر» و چکاچک شمشیرها غیرت و شرف خود را به نمایش گذاشتند و منظومه‏ای بلند از حماسه، ایثار، فداکاری و عرفان سرودند.
از پس سالها و سده‏هایی که از سرایش این منظومه شگفت گذشته است اندیشورانی سترگ درباره آن سخن گفته و از جنبه‏های مختلفی بدان نگریسته‏اند: سیاستمداران از بعد سیاسی، مجاهدان از نظر حماسی، عارفان در نکته سنجی‏های عرفانی، فقیهان از دیدگاه فقهی، متکلمان از جنبه کلامی و خلاصه هر کس از دیدگاه خویش در آن تامل کرده و به اندازه توان در رشد فرهنگ انسانی از آن سود برده است.
این تاملات و نظرگاهها اکنون در پیش دید همگان است و می‏توان داوری کرد که هر یک از آنها تا چه حد در سوق دادن جامعه به سوی فرهنگ حسینی و علوی و در یک کلام، محمدی(ص) مؤثر بوده است. انصاف باید داد که از آن میان، زبان شعر و بیان ادبی در این فرهنگ‏سازی، سهم بیشتری داشته است، روشن است که منظور اصلی ما از زبان شعر، صرفا ترکیب واژه‏های آهنگین نیست‏بلکه موجهای بلندی از عشق و ارادت سوزناک است که در هنگامه شور و وجد و حال از دریای قلب سالک برمی‏خیزد و رستاخیزی از کلمه‏ها را در ذهن و زبان او برپا می‏کند. این عشق، پای اصلی سالک در وادی طلب است و عامل اصلی موسیقایی کلام که بدان جذبه می‏بخشد.
آری، زبان شعر و بیان ادبی در زنده نگه داشتن نهضت کربلا و شورانگیزی آن، سهم عمده‏ای داشته است و شاعران و نویسندگان ادیب و چیره دست در این میدان، تواناتر بوده‏اند.
اینک بنگرید هنگامی که محرم آغاز و هر کوی و برزن، سیاه‏پوش می‏شود و مردم در خانه‏ها و تکایا به ماتم می‏نشینند و دسته‏های عزا چون موجی در شهرها و روستاها و کوچه‏ها و خیابانها سرازیر می‏گردند، هر کس به دنبال زبانی است که حالت‏خود را با آن زمزمه کند و به همراه آن سرشک خون از دیدگان، جاری سازد، آن زبان کدام است؟ استدلال و برهان؟ منطق و فلسفه؟ و... نه، هیچ یک از اینها زبان درون نیست، هیچ کدام اشک را جاری نمی‏سازد، سوز و آه از نهاد آدمی برنمی‏آورند، پس چه زبانی مناسب است؟ زبان شعر. بی‏جهت نیست که در عرفان عملی و اخلاق، عارف، یافته‏های درونی خود را به زبان شعر بیان می‏کند.
شاعران پارسی گوی نیز با عشق و ارادتی تمام به اهل بیت‏علیهم السلام با استفاده از این زبان، مردم را به برپایی مراسم عزاداری تهییج کرده‏اند. حتی برخی شاعران اهل سنت نیز تحت تاثیر این حادثه عظیم مرثیه‏های سوزناکی سروده‏اند، در این جا بعضی از این سوگ سروده‏ها را مرور می‏کنیم:
سنایی غزنوی، از سخن سرایان چیره دست و متعهد قرن پنجم هجری است، او دلباخته اهل بیت‏بود و در مدح و رثای آنان اشعار نغز و پرسوزی دارد. یکی از مرثیه‏های او در کتاب «حدیقة الحقیقة و شریعة الطریقة‏» این است:
حبذا کربلا و آن تعظیم
کز بهشت آورد به خلق نسیم
وآن تن سربریده در گل و خاک
و آن عزیزان به تیغ دلها چاک
وآن تن سر به خاک غلطیده
تن بی‏سر بسی بیفتاده
وآن گزین همه جهان کشته
در گل و خون تنش بیاغشته
وآن چنان ظالمان بدکردار
کرده بر ظلم خویشتن اصرار
حرمت دین و خاندان رسول
جمله برداشته زجهل و فضول... (3)
در سروده‏های شاعران نامدار قرن چهارم و پنجم، چون ناصر خسرو قبادیانی، قطران تبریزی نیز اشاره‏هایی به حادثه کربلا شده است، مثلا ناصر خسرو گفته است.
دفتر پیش آر و بخوان حال آنک
شهره ازو شد به جهان کربلاش (4)
یا قطران تبریزی که معاصر با ناصر خسرو است، سروده است:
رفتی ز جهان به تشنگی بیرون
مانند شهید کربلا بودی (5)
عطار نیشابوری نیز در «منطق الطیر»، اشاره به کربلا کرده است:
آنچه خود بر انبیا رفت از بلا
هیچ کس ندهد نشان در کربلا (6)
مولانا جلال الدین بلخی عارف شوریده اسلامی در دیوان شمس تبریزی خطاب به شهیدان کربلا سروده است:
کجایید ای شهیدان خدایی
بلاجویان دشت کربلایی
کجایید ای سبک روحان عاشق
پرنده‏تر زمرغان هوایی
کجایید ای زجان و جا، رهیده
کسی مرعقل را گوید: کجایی؟
کجایید ای در زندان شکسته
بداده وامداران را رهایی
کجایید ای در مخزن گشاده
کجایید ای نوای بینوایی
در آن بحرید کاین عالم کف اوست
زمانی بیش دارید آشنایی
کف دریاست صورتهای عالم
زکف بگذر، اگر اهل صفایی
برآ، ای شمس تبریزی زمشرق
که اصل اصل اصل هر ضیایی (7)
سیف فرغانی هم که از شاعران اواخر قرن هفتم و اوایل قرن هشتم هجری و معاصر با «سعدی‏» و حنفی مذهب است در زمره سخنورانی است که در رثای شهیدان کربلا، شعر سروده و مردم را به اقامه مراسم تعزیت «کشته کربلا» و «گوهر مرتضی‏» و «فرزند رسول‏» و زاری و ندبه در این عزا دعوت کرده است. این شاعر اهل سنت، گریه بر امام حسین(ع) را موجب «نزول باران رحمت‏» و «شست و شوی غبار کدورت‏» از دل دانسته است، ابیاتی از مرثیه او را مرور می‏کنیم:
ای قوم درین عزا بگریید
برکشته کربلا بگریید
با این دل مرده، خنده تا چند
امروز در این عزا بگریید
از خون جگر، سرشک سازید
بهر دل مصطفی بگریید
وز معدن دل به اشک چون در
بر «گوهر مرتضی‏» بگریید
با نعمت عافیت‏به صد چشم
بر اهل چنین بلا بگریید
دل خسته ماتم حسینید
ای خسته دلان، هلا بگریید
در ماتم او خمش مباشید
یا نعره زنید و یا بگریید
تا روح که متصل به جسم است
از تن نشود جدا بگریید
بر جور و جفای آن جماعت
یک دم ز سر صفا بگیریید
اشک از پی چیست تا بریزید
چشم از پی چیست تا بگریید
در گریه به صد زبان بنالید
در پرده به صد نوا بگریید
وزبهر نزول غیث رحمت
چون ابر ، گه دعا بگریید (8)
این مرثیه سرایی برای اهل بیت همیشه در ادب فارسی بوده است اما از قرن نهم به بعد بیشتر شده است.
بابا فغانی از شاعران اوایل قرن دهم هجری است، وی سوگ سروده‏ای دارد که آغازش چنین است:
ای رفته در قضای خدا ماجرای تو
غیر خدا که می‏رسد اندر قضای تو
ای رفته با دهان و لب تشنه تا ابد
آب حیات در قدم جانفزای تو...
برخی از شاعران بزرگ، نحوه عزاداری و شور و هیجان مردم در ماتم کشتگان کربلا را در دیوان خود منعکس کرده‏اند که از نظر تاریخی با اهمیت است; مثلا مولوی در «مثنوی‏» می‏گوید:
روز عاشورا همه اهل حلب
باب انطاکیه اندر تا به شب
گرد آید مرد و زن، جمعی عظیم
ماتم آن خاندان دارد مقیم
تا به شب نوحه کنند اندر بکا
شیعه عاشورا برای کربلا
بشمرند آن ظلمها وامتهان (9)
کز یزید و شمر، دیدآن خاندان
از غریو و نعره‏ها در سرگذشت
پر همی گردد همه صحرا و دشت... (10)
سوزناکترین مرثیه را محتشم کاشانی سرود و قدرت و مهارت خود را در این مورد نشان داد. گویندگان دوره بازگشت ادبی چون وصال، صباحی بیدگلی، ملک الشعرای بهار و شاعران دیگر، ترکیب بندهای بسیار فصیح و سوزناکی در ذکر شهادت و شرح مصیبت‏حضرت سیدالشهدا(ع) به استقبال از ترکیب بند محتشم سرودند اما ترکیب بند محتشم کاشانی رواج بیشتری یافت و زمزمه اهل حال شد. اکنون که افزون از چهار صد سال از سرایش این مرثیه می‏گذرد، سوز و آه خود را همچنان حفظ کرده و نقش تمام کتیبه‏های پارچه‏ای بر در و دیوار تکایا و عزاخانه‏هاست.
محتشم در بند اول ترکیب بند خود، تصویر گویا و زنده‏ای از شور و هیجان امواج انسانی در آغاز محرم که از هر کوی و برزن می‏جوشند، در پیش روی خواننده شعر خود می‏گذارد و فضای نوحه و ماتمی که از زمین تا عرش اعظم را پوشانده استادانه ترسیم می‏کند:
باز این چه شورش است که در خلق عالمست
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتمست
باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین
بی‏نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است
این صبح تیره باز دمید از کجا کزو
کار جهان و خلق جهان جمله درهم است
گویا طلوع می‏کند از مغرب آفتاب
کاشوب در تمامی ذرات عالم است
گرخوانمش قیامت دنیا بعید نیست
این رستخیز عام که نامش محرم است
در بارگاه قدس که جای ملال نیست
سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است
جن و ملک بر آدمیان نوحه می‏کنند
گویا عزای اشرف اولاد آدم است
خورشید آسمان و زمین نور مشرقین
پرورده کنار رسول خدا حسین
محتشم در قسمتهای دیگر این «نظم گریه خیز» و «شعر خون چکان‏» خود، خواننده را به صحنه‏های جانگداز کربلا، نزدیک می‏کند، گویی که با چشمهای خود آنها را می‏بیند; مثلا آن زمان که یزیدیان تصمیم گرفتند اهل بیت و زنان و کودکان را بر کشتگان عبور دهند، ناگاه چشم زینب(س) بر پیکر پاره پاره شده امام حسین(ع) افتاد، چه کند، چه بگوید، با که بگوید؟ محتشم در فرازی از بند هشتم شعر خود، این صحنه را این گونه به تصویر می‏کشد:
ناگاه چشم دختر زهرا در آن میان
بر پیکر شریف امام زمان فتاد
بی‏اختیار نعره هذا حسین ازو
سر زد چنان که آتش ازو در جهان فتاد
پس با زبان پر گله آن بضعة الرسول
رو بر مدینه کرد که یا ایها الرسول
این کشته فتاده به هامون حسین توست
وین صید دست‏و پا زده در خون حسین توست
این نخل تر کز آتش جان سوز تشنگی
دود از زمین رسانده به گردون حسین توست
این ماهی فتاده به دریای خون که هست
زخم از ستاره بر تنش افزون حسین توست
سپس زینب مظلوم(س) در شدت غریبی و بی‏کسی مادرش حضرت زهرا(س) را صدا می‏کند و می‏گوید:
ای مونس شکسته دلان حال ما ببین
ما را غریب و بی‏کس و بی‏آشنا ببین
اولاد خویش را که شفیعان محشرند
در ورطه عقوبت اهل جفا ببین
تن‏های کشتگان همه در خاک و خون نگر
سرهای سروران همه بر نیزه‏ها ببین... (11)
آری ما در این شعر فقط وزن و قافیه و عوامل موسیقایی کلام را نمی‏بینیم بلکه پیوند عمیق شاعر را با این حادثه مشاهده می‏کنیم گویی که با سرشک دیدگانش آن را نبشته است.
شاعر دیگر، حاجی سلیمان صباحی بیدگلی از شعرای سده دوازدهم و اوایل سده سیزدهم هجری است. تخلص او «صباحی‏» و از مردم «بیدگل‏» کاشان است و در عصر امرای زندیه می‏زیسته است. وی نیز ترکیب‏بندی در مرثیه حضرت اباعبدالله الحسین(ع) ساخته است. بنداول مرثیه‏اش با این بیت آغاز می‏شود:
افتاد شامگه به کنار افق نگون
خور چون سر بریده از این طشت واژگون...
مرثیه‏سرای دیگر، در قرن سیزدهم وصال شیرازی است. وی شاعر توانایی بوده و دوازده هزار شعر از غزل و قصیده و مثنوی ساخته است. مرثیه‏های شورانگیز وصال، که به سبک و روش محتشم کاشانی سروده شده، بر شهرت ادبی او افزوده است. مرثیه وصال در سوگ سالار شهیدان این گونه آغاز می‏شود:
این جامه سیاه فلک در عزای کیست
وین جیب چاک گشته صبح از برای کیست...
میرزا حبیب شیرازی متخلص به «قاآنی‏» (متوفای 1270 ه.ق) شاعر مشهور دیگری است که در مصیبت‏حضرت اباعبدالله الحسین(ع) شعر سروده است. بیتهای آغازین مرثیه او این گونه است:
بارد چه؟ خون، که؟ دیده، چه سان؟روزوشب، چرا؟
از غم، کدام غم؟ غم سلطان اولیا
نامش که بد؟ حسین، از نژاد که؟ از علی
مامش که بود؟ فاطمه، جدش که؟ مصطفی
چون شد؟ شهید، شد به کجا؟ دشت ماریه
کی؟ عاشر محرم، پنهان؟ نه، بر ملا
شب کشته شد؟ نه، روز، چه هنگام؟ وقت ظهر
شد از گلو بریده سرش؟ نی نی از قفا
سیراب کشته شد؟ نه، کس آبش نداد؟ داد
که؟ شمر، از چه چشمه؟ زسرچشمه فنا
مظلوم شد شهید؟ بلی، جرم داشت؟ نه
کارش چه بد؟ هدایت، یارش که بد؟ خدا (12)
ملک الشعرای بهار (میرزا محمد تقی) نیز در سوگ شهیدان عشق، این مرثیه را سروده است:
ای فلک آل علی را زوطن آواره کردی
زان سپس در کربلا شان بردی و بیچاره کردی
تاختی از وادی ایمن، غزالان حرم را
پس اسیر پنجه گرگان آدمخواره کردی
چشم پاک شیرمردان را نمودی پاره پاره
هم دل شیر خدا را زین مصیبت پاره کردی...
علامه محمد اقبال لاهوری، اندیشمند بزرگ اسلامی، در رثای امام عاشقان سروده است:
آن امام عاشقان پور بتول
سرو آزادی زبستان رسول
بر زمین کربلا بارید و رفت
لاله در ویرانه‏ها کارید و رفت
تا قیامت قطع استبداد کرد
موج خون او، چمن ایجاد کرد
از معاصران نیز سرآمد غزل سرایان، سید محمد حسین بهجت تبریزی، متخلص به «شهریار» سوزناکانه سروده است:
شیعیان دیگر هوای نینوا دارد حسین
روی دل با کاروان کربلا دارد حسین
از حریم کعبه جدش به اشکی شست دست
مروه پشت‏سر نهاد اما صفا دارد حسین... (13)
یکی از شاعران پرسوز، مرحوم حجة‏الاسلام نیر تبریزی است که اشعار زیادی در ماتم شهیدان کربلا سروده است:
ای زداغ تو روان خون دل از دیده حور
بی تو عالم همه ماتمکده تا نفخه صور
با شروع انقلاب اسلامی، فرزندان خمینی با اقتدا به حماسه حسینی، صحنه‏هایی شگفت از حماسه و شهادت و ایثار آفریدند و شاعران متعهد نیز، که برخی خود از نزدیک نقش آفرین حماسه‏ها بودند و در جبهه‏های نبرد، حضور فعال داشتند، اشعار ماندگاری در رثای مقتدای شهیدان، حضرت اباعبدالله الحسین(ع) سرودند. شرح و بسط این قسمت از مرثیه‏سرایی در ادب فارسی معاصر، فرصتی فراختر می‏طلبد که امید است در مجالی دیگر بدان پرداخته شود. یکی از آنها شعر بلندی است‏با نام «خط خون‏» از سید علی موسوی گرمارودی در قالب نو، فرازی از آن را در آغاز همین مقاله خواندیم و اینک فرازی دیگر از آن را در پایان می‏خوانیم:
نام تو، خواب را بر هم می‏زند
آب را توفان می‏کند
کلامت قانون است
خرد در مصاف تو جنون
تنها واژه تو خون است; خون
ای خدا گون
مرگ در پنجه تو
زبون تر از مگسی است
که کودکان به شیطنت در مشت می‏گیرند
و یزید، بهانه‏ای،
دستمال کثیفی
که خلط ستم را در آن تف کرده‏ای
و در زباله تاریخ افکندی
یزید کلمه نبود
دروغ بود
زالویی درشت
که اکسیژن هوا را می‏مکید
مخنثی که تهمت مردی بود
بوزینه‏ای با گناهی درشت
«سرقت نام انسان‏»
و سلام بر تو
که مظلومترینی
نه از آن جهت که عطشانت‏شهید کردند
بل از این رو که دشمنت این است.

پی نوشت ها:

1) موسوی گرمارودی، خط خون.
2) فصلت (41) آیه‏30.
3) حدیقة الحقیقة و شریعة الطریقة، سنائی غزنوی، تصحیح مدرس رضوی، چاپ اول: (تهران، انتشارات دانشگاه تهران،1359) ص‏270.
4) دیوان ناصر خسرو.
5) دیوان قطران تبریزی.
6) منطق الطیر، ص‏159.
7) گزیده غزلیات شمس تبریزی، دکتر محمد رضا شفیعی کدکنی، (چاپ ششم، تهران: شرکت‏سهامی کتابهای جیبی، 1365) ص‏523.
8) ذبیح الله صفا، تاریخ ادبیات، ج‏3، ص‏623.
9) خواری.
10) مثنوی، دفتر ششم.
11) دیوان محتشم کاشانی.
12) دیوان حکیم قاآنی شیرازی.
13) دیوان شهریار.

منبع: ماهنامه پاسدار اسلام
پنج شنبه 12/11/1391 - 17:23
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته