• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 397
تعداد نظرات : 2597
زمان آخرین مطلب : 4577روز قبل
دانستنی های علمی

سلام

دستتون درد نکنه ملت ایران

دیروز گل کاشتید

چند تا عکس از این مراسم گرفتم که براتون میزارم شما هم ببینید

 
وبلاگ من : من بی تو هیچم تو باورم نکن وبلاگ elmira91 : فانوس خیس
mohsen_yahoo : میراث انتظار وبلاگ برزخ : قطره هایی از دریا...
وبلاگ aghile_68 : عقیق وبلاگ  mohammad_majed : کلبه تنهایی
وبلاگ shilda : گوناگون وبلاگ اوت : داستان های واقعی و عبرت انگیز
وبلاگ یاس کوچک : Ya3koOchaK
وبلاگ عروس : بهاربیست-BAHAR-20 وبلاگ شادمهر : سرنوشت
وبلاگ pat_mat1 : دودا و گیسا  
وبلاگ Akhund : دانستنی های عمومی ، یادداشتهای مفید در زندگی ، وب سایت حسینی
از دوستای خوبم خواهش میکنم که اسم و آدرس وبلاگهاشون رو بفرستن تا لیست وبلاگ های بالا رو آروم آروم کامل کنم
پنج شنبه 10/10/1388 - 11:27
دانستنی های علمی

جاذبه خاک به ماندن می خواند ،

و آن عهد باطنی ، به رفتن ... .

            عقل ، به ماندن می خواند ،

           و عشق ، به رفتن ...

و این هردو را خداوند آفریده است تا وجود انسان ، در آوارگی و حیرتِ میان عقل و عشق معنا شود.

سید مرتض آوینی

 


وبلاگ من : من بی تو هیچم تو باورم نکن

وبلاگ elmira91 : فانوس خیس

وبلاگ mohsenmusic : میراث انتظار

وبلاگ برزخ : قطره هایی از دریا...

وبلاگ aghile_68 : عقیق

وبلاگ  mohammad_majed : کلبه تنهایی

وبلاگ shilda : گوناگون

وبلاگ اوت : داستان های واقعی و عبرت انگیز

وبلاگ یاس کوچک : Ya3koOchaK

وبلاگ عروس : بهاربیست-BAHAR-20

وبلاگ شادمهر : سرنوشت

از دوستای خوبم خواهش میکنم که اسم و آدرس وبلاگهاشون رو بفرستن تا لیست وبلاگ های بالا رو آروم آروم کامل کنم

سه شنبه 8/10/1388 - 1:19
شعر و قطعات ادبی

چه کرده ام که دلم از فراق خون کردی

چه اوفتاد که درد دلم فزون کردی

چرا ز غم دل پر حسرتم بی­آزردی

چه شد که جان حزینم ز غصه خون کردی

لوای عشق بر افروختی چنان دردل

که در زمان علم صبر سرنگون کردی

ز اشتیاق تو جانم به لب رسید بیا ...

نظر به حال دلم کن ببین که چون کردی

همه حدیث وفا و وصال میگفتی

چو عاشق تو شدم قصه واژگون کردی

هزار بار بگفتی نکو کنم کارت

نکو نکردی و از بد بدتر کنون کردی

کجا به درگه وصل تو ره توانم یافت

چو تو مرا به در هجر رهنمون کردی

وبلاگ من : من بی تو هیچم تو باورم نکن

وبلاگ elmira91 : فانوس خیس

وبلاگ mohsenmusic : میراث انتظار

وبلاگ برزخ : قطره هایی از دریا...

وبلاگ aghile_68 : عقیق

وبلاگ  mohammad_majed : کلبه تنهایی

وبلاگ shilda : گوناگون

وبلاگ اوت : داستان های واقعی و عبرت انگیز


از دوستای خوبم خواهش میکنم که اسم و آدرس وبلاگهاشون رو بفرستن تا لیست وبلاگ های بالا رو آروم آروم کامل کنم
پنج شنبه 3/10/1388 - 9:24
شعر و قطعات ادبی

زاهدا... ! زاهدا....

من که خراباتی و مستم

به توچه؟!

ساغر و باده بود بر سر دستم

به توچه؟!

تو اگر گوشه محراب نشستی سَنَنی هست مرا؟؟!!

من اگر گوشه مِی خانه نشستم به توچه؟!

آتش دوزخ اگر قصد تو و ما بکند

تو که خشکی چه به من؟!من که تر هستم به توچه؟!


وبلاگ من : من بی تو هیچم تو باورم نکن

وبلاگ elmira91 : فانوس خیس 

 وبلاگ mohsenmusic : میراث انتظار 

 وبلاگ برزخ : قطره هایی از دریا..

.وبلاگ aghile_68 : عقیق

وبلاگ  mohammad_majed : کلبه تنهایی

وبلاگ shilda : گوناگون


از دوستای خوبم خواهش میکنم که اسم و آدرس وبلاگهاشون رو بفرستن تا لیست وبلاگ های بالا رو آروم آروم کامل کنم

شنبه 28/9/1388 - 19:39
شعر و قطعات ادبی
نه!

 

کاری به کار عشق ندارم!

من هیچ چیز و هیچ کسی را

دیگر

در این زمانه دوست ندارم

انگار

این روزگار چشم ندارد من و تو را

یک روز

خوشحال و بی ملال ببیند

زیرا

هر چیز و هر کسی را

که دوستر بداری

حتی اگر که یک نخ سیگار

یا زهر مار باشد

از تو دریغ می کند

پس

من با همه وجودم

خود را زدم به مردن

تا روزگار دیگر

کاری به من نداشته باشد

این شعر تازه را هم

ناگفته می گذارم

تا روزگار بو نبرد

گفتم که

کاری به کار عشق ندارم!

قیصر امین پور

شادی روحش صلوات...

وبلاگ من : من بی تو هیچم تو باورم نکن

 وبلاگ elmira91 : فانوس خیس

 وبلاگ mohsenmusic : میراث انتظار

 وبلاگ برزخ : قطره هایی از دریا...

وبلاگaghile_68  : عقیق

از دوستای خوبم خواهش میکنم که اسم و آدرس وبلاگهاشون رو برام بزارن تا لیست وبلاگ های بالا رو آروم آروم کامل کنم

دوشنبه 23/9/1388 - 21:33
شعر و قطعات ادبی

وقتی جهان

از ریشه جهنم

و آدم

از عدم

و سعی

از ریشه­های یاس می­آید

وقتی که یک تفاوت ساده

 در حرف

کفتار را

به کفتر

تبدیل می­کند

باید به بی­تفاوتی واژه­ها

و واژه­های بی­طرف

مثل نان

دل­بست

نان را

از هر طرف بخوانی

نان است!

مرحوم قیصر امین پور

شادی روحش صلوات...


وبلاگ من : من بی تو هیچم تو باورم نکن

وبلاگ elmira91 : فانوس خیس

وبلاگ mohsenmusic : میراث انتظار

 


از دوستای خوبم خواهش میکنم که اسم و آدرس وبلاگهاشون رو برام بزارن تا لیست وبلاگ های بالا رو آروم آروم کامل کنم

شنبه 21/9/1388 - 23:40
شهدا و دفاع مقدس

10009شب قبل/ خانه احمد در محله سیداسماعیل تهران
نیمه شب كسی محكم در می زند. احمد سریع خود را به حیاط می رساند. گویا با چند نفر مشغول صحبت است. چند دقیقه بعد برمی گردد، در حالی كه اشك می ریزد. خبر رسیده بود چند نفر از بچه ها را نیروهای وابسته به اسرائیل در لبنان ربوده اند.
احمد از آشفتگی اوضاع مضطرب است. می گوید: «من بروم لبنان دیگر برنمی گردم. من می دانم دیگر برنمی گردم.» رفقا می گویند شوخی نكن حاجی!
و احمد اینگونه حكایت كرد. در عملیات فتح المبین قرار بود كلی امكانات بدهند اما ندادند و من به شدت نگران سرنوشت عملیات بودم. شب، در این افكار از ساختمان فرماندهی بیرون زدم تا وضو بگیرم. برادری سپاهی دست روی شانه ام گذاشت و گفت: برادر احمد! شما خداوند و ائمه را فراموش كرده ای و به فكر امكانات مادی هستید. به خدا توكل كن. به حق قسم در این عملیات پیروزید و عملیات بیت المقدس را در پیش دارید كه در آن هم نصرت با شماست. پس از آن برای جنگ با اسرائیل به لبنان می روید.
پایان كار شما آنجاست و آن سفر برگشتی ندارد!
رفقا بازهم جدی نگرفتند و سحرگاه هواپیما تهران را به مقصد سوریه ترك كرد. احمد همان روز جلسه ای با احزاب لبنانی گذاشت و گفت اگر به سرعت آنهایی را كه ربوده شده اند را آزاد نكنید، دست به اقدام نظامی می زنیم! سه ایرانی آزاد شدند.
10001 شب قبل/ سوریه، حرم حضرت زینب
رفت یك گوشه ای نشست و تا اذان صبح به نماز و دعا و اشك سپری شد. صدای اذان كه در حرم پیچید حاج احمد رفت سمت رفقا و حیرت زده پرسید: شما هم او را دیدید؟
- چه كسی را؟
- همان سپاهی!
- كدام سپاهی؟! شما چرا امشب اینقدر منقلب و آشفته اید؟
- از اول شب دلم خیلی گرفته بود. چهره بچه هایی كه رفته اند دائم در ذهنم بود. به جده سادات متوسل شدم بلكه عنایتی كند. اذان را گفتند ناغافل دیدم همان سپاهی آمد و كنارم ایستاد و گفت: برادر احمد!
فردا همان روز موعود است، بی تابی مكن!
10000 ظهرقبل/حاجز برباره
صبح بنز سفید رنگ سفارت ایران از پادگان زبدانی در سوریه به سمت بیروت به راه افتاد. احمد متوسلیان، سیدمحسن موسوی، كاظم اخوان و تقی رستگارمقدم. حاج همت و دیگران هر چه به احمد اصرار كردند بگذار ما به جایت برویم، زیر بار نرفت. در ایست و بازرسی منطقه حاجز برباره اشباح خودرو را متوقف كرده و چهار مرد را پایین آوردند. همه چیز در چشم برهم زدنی اتفاق می افتد و سفر آغاز می شود...
10000شب بعد/ ناكجا آباد
كسی چه می داند امشب چه خواهی كرد، ده هزارمین خط را بر دیوار سلول می كشی یا از آن بالا به ریش ما می خندی؟ ما چه می كنیم؟ راستش را بخواهی ملالی نیست. بالاخره 10هزار روز و شب گذشته است. برای بعضی ها كه از اول هم ملالی نبود، خودت كه بهتر می دانی!
اگر می بینی مجامع بین المللی و حقوق بشری برای نجات گربه ها و روباه ها بیانیه می دهند و دنیا را روی سرشان می گذارند یك وقت تعجب نكنی! ما هم مدت هاست دیگر عادت كرده ایم و گاهی هم برای اثبات انساندوستی خود زیر چندتایی از آنها را امضاء می كنیم. دور، دور جهانی سازی است و ما نباید از غافله عقب بمانیم.
راستی برادر احمد! شما كجای دهكده جهانی هستید كه 10هزار روز است كسی از شما خبر ندارد. مگر شما در عصر انفجار اطلاعات گم نشدید؟
گفتند گفتگوی تمدن ها، خدا را شكر كردیم و گفتیم در این روزگار چند صدایی حتماً حرفی هم از شما به میان خواهد آمد، اما نیامد. گویا خاك لباس شما برای محیط زیست گردن كلفت ها مضر است. اصلاً چرا باید نامردها، نگران انقراض نسل مردها باشند؟
البته ما چندان هم بیكار نیستیم. هر سال اگر حالی باشد همایشی می گیریم و بیانیه ای می دهیم كه صدایش به گوش رهگذران همان خیابان هم نمی رسد. راستی یك پل هم در جنوب پایتخت به نام توست. همانی كه تقریباً هر روز از زیر آن می گذرم و اگر خواب نباشم به چشمهایت نگاه می كنم. برای پل های نیمه كاره روز شمار می گذارند تا مردم بدانند كی به بهره برداری می رسد. نمی شد برای تو هم یكی می گذاشتند تا یادمان نرود چند روز است بی هیچ خبری رفته ای؟
فردا ده هزار و یكمین شب است. اگر پیدایت كنند می خواهند با كت و شلوار برت گردانند. ده هزار شب دیگر هم بگذرد مردی با لباس خاكی از آنسوی پل به شهر نخواهد آمد. نكند به قول سیدمرتضی، زمان ما را با خود برده است؟
 

وبلاگ من : من بی تو هیچم تو باورم نکن

وبلاگ elmira91 : فانوس خیس

وبلاگ mohsenmusic : میراث انتظار

 


از دوستای خوبم خواهش میکنم که اسم و آدرس وبلاگهاشون رو برام بزارن تا لیست وبلاگ های بالا رو آروم آروم کامل کنم

چهارشنبه 11/9/1388 - 21:58
دانستنی های علمی

چه قدر تناقض داریم در بیان مفاهیم دموکراسی ؟!
چرا ساکتیم مگر جان انسان ها متفاوت است ؟!
آیا طرفداری از مظلوم شرایط دارد ؟!

صعده به عربی (محافظة صعدة) نام استانی در کشور یمن در شبه جزیره عربستان است. استان صعده استانی است کوهستانی و در فاصلهٔ ۲۴۳ کیلومتری شمال پایتخت یمن صنعا واقع می‌باشد، و ارتفاعش از سطح دریا ۲۲۶۱ متر می‌باشد . در دوران قدیم نام این شهر «جُماع» بوده ‌است و در هزار سال گذشته به نام «صعده» خوانده‌ است.

این استان در حدود یمن به عربستان سعودی قرار دارد و جمعیت استان صعده در حدود ۷۱۳۱۰ نفر می‌باشد. مؤرخ و تاریخ نویس و شاعر «الهمدانی» می‌گوید که در صعده قصر مشیدی وجود داشته بود که از زیباترین بناهای آن دوران بود، اطاقهای زیبا وبا نقش ونگاری مخصوص وتزیین جباسی و الواح عاج وشیشه‌های رنگارنگ ودر ودریچه‌های اطاق‌ها تزیین خاصی نموده بودند، آثار این کاخ هنوز در ضلع جنوبی شهر صعده کنونی به چشم می‌خورد.
بماند...

 

video

 

 

 

 

شاید برایتان جالب باشد که دیشب مجری العربیه با صدای بلند پس از گزارش نیم ساعته اش از فاجعه صعده گفت : با این تجربه و با توجه به شرایط سیاسی فعلی ایران ، بعدی حتما جزایر خلیج فارس خواهد بود .(البته مجری از واژه عجیبی برای خلیج فارس استفاده کرد)

دوستانم، اینها دارند جنایت می کنند آن هم در عصر ارتباطات، چرا ساکتید؟!

مدیران سایتها ، چرا شما ساکتید ؟ چرا این مسئله داغ نمی شود ؟ چرا این مسئله به صفحه اول نمی رود مگر وابسته اید به جایی؟ (نکند ...)

راستی شیرین عبادی، این جنایت نیست، تاریخ خواهد نوشت که ساکت بودی.

راستی بسیجی ها چرا ساکتید ؟! بخدا قسم گویا یادتان رفته، گویا فراموش کار شده اید; آن شب زنده داری هایتان در فرودگاه مهرآباد برای اعزام به غزه; فتح سفارت انگلیس برای چند ساعت و ...

دوستان سبزم شما چرا ساکتید ؟! دوستان سبز بیاید دیوار سفارت عربستان را با شعارهای ضد جنگ و صلح طلبانه سبز کنید تا آنها بدانند در برابر دشمنی که خاک کشورمان (و یا هر مظلومی در جهان ) را تهدید کند "ما همه با هم هستیم "

حال بیاید هر کاری که می توانیم انجام دهیم تا این نسل کشی در صعده را برای آنها پر هزینه کنیم.


وبلاگ من : من بی تو هیچم تو باورم نکن

وبلاگ elmira91 : فانوس خیس

وبلاگ mohsenmusic : میراث انتظار

 


از دوستای خوبم خواهش میکنم که اسم و آدرس وبلاگهاشون رو برام بزارن تا لیست وبلاگ های بالا رو آروم آروم کامل کنم

پنج شنبه 5/9/1388 - 12:11
خاطرات و روز نوشت

 

یازده سال بهش فکر میکردم

تا حالا اینجوری بودی که یازده سال برای یه آرزوی شخصی خودت به انتظار بشینی؟

نمیدونم حدس زدی دارم از چی میگم یا نه؟

اره از 7/7/77 تا الان به امید 8/8/88 بودم

همه از عدد 7 خوششون میاد و من فقط و فقط از 8

دلیلش شخصیه

 از 4 سال پیش میدونستم که تولد امام رضا(ع)  بین 5 تا 12 آبان ماهه88 ه

ولی با پیامکی که عزیزترین کسم برام زد و بهم گفت که 8/8/88 دقیقا روز تولد امام رضا (ع) ه دیگه مردم 

خیلی کارها و برنامه ها برا این روز داشتم

میخواستم تو این روز حتما با همسرم بریم پابوس امام رضا (ع)

میخواستم تو این روز مراسم ازدواجم باشه

خیلی خیلی آرزو های دیگه هم داشتم که صرف این روز بود

ولی حیف که جور نشد 

الان که داری این متن رو میخونی نمیدونم چه روزی و چه ساعتیه ولی من تو حرم ثامن الائمه به یادتم و دارم برا موفقیتت دعا میکنم

 یه ذره اجازه هست با خودم حرف بزنم؟

اهای  هانی هنیّه وقتی برگشتی باید یه آدم دیگه باشیا ...چون تازه متولد شدی ...فقط به قولی که به عزیزترین کست دادی فکر کن و دیگه نامید نباش

خدا همین نزدیکی هاس 

یه ذره هم با عزیزترین کسم بحرفم؟

خیلی دوست داشتم که با تو میرفتم، ولی خودت میدونی که چه مشکلی درست شد که مجبورم تنها برم

چون تو نیستی ترجیح میدم تنها برم

دلم همش بیادته و مطمئنا برا موفقیتمون و حل مشکلمون دعا میکنم

دلم برا 8 ماهه دیگه تنگه. راستی 15 ماهگی رو بهت تبریک میگم

زیاد نمونده تا ...

بقیه حرفام رو تو دلم نگه داشتم 

تورو خدا دعام کنید. به خاطر اون یازده سال دعام کنید  

میلاد السلطان ابالحسن علی بن موسی الرضا مبارک 

 

حرفای بالا رو فرستادم برا عزیزترین کسم تا جای من، ثبتشون کنه

آخه ساعت 19 چهارشنبه 6/8/88 بلیط مشهد رو خریده بودم

تویه اتوبوس که نشستم یه جوری شدم

حالم داغون شد همه آرزوهایی که برا این روز داشتم و بهشون نرسیده بودم اومد جلوی چشمم

با اینکه مریض بودم اصرار زیادی داشتم که برم مشهد

ولی نمیدونم تو اون اتوبوس چه بر سر من اومد که از جام بلند شدم و بلیطم رو پس دادم

عزیزترین کسم ، بدون تو نمیتونم برم 

حالم اصلا خوش نیست.........

 

 من بی تو هیچم تو باورم نکن

پنج شنبه 7/8/1388 - 17:23
شعر و قطعات ادبی

سلام

دوست عزیزم nataly ازم خواسته بود که اگه شعر دیگه ای از آقای مرتضی امیر اسفندقه دارم براتون بنویسم

بدیده منت/فقط یه کم طولانیه

این شعر رو ایشون درباره حوادث پس از انتخابات و شب قبل از نماز جمعه تاریخی مقام معظم رهبری (29/3/88) سروده اند

 ایشون در شب نیمه رمضان در دیدار مقام معظم رهبری با شاعران این شعر روقرائت کرد

این قصیده كه با شور و حرارت خاصی خوانده می‌شد بارها مورد تحسین مدعوین و رهبر انقلاب قرار گرفت: «چه قصیده‌ خوب و قوی و خوش مضمونی. خیلی خوب بود

 

 

ایران من بلات مهل بر سر آورند
مگذار در تو اجنبیان سر برآورند

در تو مباد میهن مستان و راستان
تزویر را به تخت به زورِ زر آورند

چیزی نمانده است كه فرزندهای تو
از بس شلوغ حوصله‌ات را سرآورند

یك هفته است زخمی رعب رقابتی
در تو مباد حمله به یكدیگر آورند

همسنگران به جان هم افتاده‌اند و سخت
در تو مباد حمله به همسنگر آورند

با دست دوستی نكند راویان فتح
از آستین خویش برون خنجر آورند

فرزانگان شیفته خدمتت مباد
تشنه مقام بازی قدرت در آورند

افتاده‌اند سخت به جان هم و تو را
چیزی نمانده است به بام و درآورند

چیزی نمانده است قیامت به پا كنند
خسته شكسته‌ات به صف محشر آورند

تا حل كنند مشكل آسان خویش را
چیزی نمانده اجنبی داور آورند

وجدان بس است داور ایرانی نجیب
شاهد نیاز نیست كه در محضر آورند

در تو برای هم وطن مرد من مخواه
یاران روزهای خطر لشگر آورند

بردار و در كلیله و دمنه نگاه كن
در تو مباد فتنه سر مادر آورند

در تو مباد مكر شغال و صدای گاو
همسر شوند و حمله به شیر نر آورند

نه نه مباد هیچ اگر بوده پیش از این
در تو به جای شیر شغال گر آورند

نه نه مباد باز امیر كبیر من
«بهر گشودن رگ تو نشتر آورند»

نادر حكایتی است مبادا كه بر سرت
یاران بلای حمله‌ اسكندر آورند

ساكت نشسته‌ای وطن من سخن بگو
چیزی نمانده حرف برایت در آورند

در تو مباد جای بدن‌های نازنین
از آتش مناظره خاكستر آورند

نه نه مباد مغز جوانان خوراك جنگ
فرمان بده كه كاوه‌ اهنگر آورند

پای پیاده در سفر رزم اشكبوس
فرمان بده كه رستم نام‌آور آورند

سیمرغ را خبر كن و با موبدان بگو
تا چاره‌ای به دست بیاید پر آورند

با این یكی بگو كه خودت را نشان بده
خوارت مباد در نظر و منظر آورند

با آن دگر بگو سر جای خودت نشین
كاری مكن كه حمله بر این كشور آورند

همسنگران به جان هم افتاده‌اند و گرم
تا نان برای مردم ناباور آورند

مردم كه آمدند به اعجاز رای خویش
از لجه‌های رنگ، جهان گوهر آورند

مردم در این میانه گناهی نكرده‌اند
مردم نیامدند تب بر برآورند

ایران من بلند بگو ها بگو بگو
مردم نیامدند كه چشم تر آورند

مردم نیامدند كه بر روی دست‌ها
از حجم سبز، دسته گل پرپر آوردند

مردم نیامدند كه از انفجار سرخ
از خون عاشقان وطن ساغر آوردند

مردم نیامدند خدا را عوض كنند
مردم نیامدند كه پیغمبر آوردند

مردم نیامدند بلا شك تلف شوند
مردم نیامدند یقین تسخر آورند

مردم نیامدند كه بازی خورند و باز
آه از نهاد طبع پشیمان برآورند

مردم نیامدند دو دسته شوند و باز
حمله بهم به دمدمه، سر تا سر آورند

مردم نیامدند سر پی تن ای دریغ
مردم نیامدند تن بی سر آورند

مردم كه هر همیشه فرو دست بوده‌اند
تا بر فراز دست یكی سرور آورند

مردم نخواستند كه از فتح سومنات
با خود ولو حلال زن و زیور آورند

مردم نخواستند به بزم مفاخره
همیان نقره خلطه سیم و زر آورند

مردم نخواستند بساطی به هم زنند
مردم نخواستند كه نامی برآورند

مردم كه پاسدار شكست و درستی‌اند
ناظر به هر چه خیر به هر چه شر آورند

مردم كه داوران كهنسال و كاهنند
نه مهره‌های پوچ كه در ششدر آورند

مردم كه فوتشان سخن و فنشان غم است
مردم كه آمدند سخن گستر آورند

مردم كه هیچشان هنری غیر عشق نیست
مردم كه آمدند هنر پرور آورند

كوزه‌گران كوزه شكسته كه قادرند
با یك كرشمه كوزه و كوزه‌گر آورند

مردم كه آمدند چراغ امید را
در ظلمت شبانه به هر معبر آورند

مردم كه آمدند كتاب و كلاس را
از پایتخت جانب ابیدر آورند

مردم كه آمدند سر سفره همه
فصل بهار شبچره نوبر آورند

مردم كه آمدند كه ایران پاك را
بار دگر به نطق سر منبر آورند

همسنگران به جان هم افتاده‌اند و مات - گیج
تا از كدام سنگر گم سر در آورند

ایران من بلند به این مؤمنان بگو
غافل مباد جای شما كافر آورند

از راز پاك تو كه همان اسم اعظم است
غافل مباد اهرمنان سر درآورند

از دست تو مباد برون بی‌ملاحظه
یاران موج تفرقه انگشتر آورند

چاقو نگفت دسته خود را نمی‌برد
كاری بكن فرو به رفاقت سر آورند

كاری بكن كه دست رفاقت دهند و پاك
نام تو را دوباره فرا خاطر آورند

در باختر به یاد تو محفل به پا كنند
نام تو را به زمزمه در خاور آورند

هنگام نطق، بعد سرآغاز نام‌ها
نام تو را در اول و در آخر آورند

ایران من به عرصه دید و شنید قرن
كورت مباد هرگز و هیچت كر آورند

در تو مباد تهمت نكبت به آن پسر
در تو مباد حمله بر این دختر آورند

در تو مباد خیل صراحی‌كشان شب
هنگام روز محض ریا دفتر آورند

در تو مباد روضه خون خدا غریب
در تو مباد حمله به دانشور آورند

ایران من قصیده برایت سروده‌ام
با شاعران بگوی از این بهتر آورند

تكرار شد اگر به دو سه بیت قافیه
فرمان بده قصیدگكی دیگر آورند

تكرار قافیه به تنوع خلاف نیست
خاصه كه در حمایت شعر تر آورند

از شاعران بپرس كه در شعر می‌شود
جر را به حكم قافیه یا جر جر آورند

یا زنگ قافیه همه هر آب رفته را
در شعر می‌شود كه به جوی و جر آورند

در شعر می‌شود سر و افسر كنار هم
باشند و گاه افسر و گاهی سر آورند

گاهی سر آورند و نیارند افسری
گاهی نیاورند سر و افسر آورند

یعنی یكی دو بیت به این شیوه می‌شود
سر را به لطف قافیه پشت سر آورند

افسار نیز قافیه افسر است گاه
در شعر گاه قافیه دیگرتر آورند

موسیقی كناری افسار افسر است
از شاعران بپرس كه نیكش درآورند

ایران من قصیده برایت سروده‌ام
مدح تو را قصیده مهل ابتر آورند

بستم به بال باد و سپردم به ابرها
از تو خبر برای من مضطر آورند

یزدان پاك یار تو باد و فرشتگان
از ایزدت به مهر فروغ و فر آورند

این خانه باغ هر چه درخت رشید و شاد
نقش غمت مباد كه بر سر در آورند

از نفیره‌های سنگ به جای گل و گیاه
پرچین ترا مباد كه بر سر در آورند

آیینه تمام قد عشق پیش تو
یاران چگونه سر زخجالت برآورند

این شاخه‌های سر به در ریشه در خزان
در محضر بهار چه برگ و بر آورند

من عاشقانه صوفیم و شاعر وطن
بیرون مرا سخره كه از چنبر آورند

اسفندم و به پای تو بیتاب سوختن
چشم بد از تو دور بگو مجمر آوردند

من رآی داده‌ام به تو و می‌دهم هنوز
از كاسه چشم‌های مرا گر در آورند

 

 

وبلاگ من: من بی تو هیچم تو باورم نکن

 

چهارشنبه 8/7/1388 - 20:6
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته