• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 461
تعداد نظرات : 201
زمان آخرین مطلب : 5045روز قبل
محبت و عاطفه

دوست داشتن همیشه گـــفتن نیست گاه سکوت است و گاه نگــــــاه ... غـــــریبه ! این درد مشترک من و توست که گاهی نمی توانیم در چشمهای یکد یگــرنگــــاه کنیم 

دوشنبه 10/12/1388 - 20:49
محبت و عاطفه
اگر شبی فانوس نفسهای من خاموش شد ، اگر به حجله آشنایی ، برخوردی وعده ای به تو گفتند ، کبوترت در حسرت پرکشیدن پر پر زد ! تو حرفشان راباورنکن ! تمام این سالها کنارمن بودی ! کنار دلتنگی دفاترم ! درگلدان چینی 

دوشنبه 10/12/1388 - 20:45
محبت و عاطفه

 کو چه باغی از ترانه

 من از پشت شبهای بی خاطره

من از پشت زندان غم آمدم

من از آرزوهای دورو دراز

من از خواب چشمان نم آمدم

تو تعبیر رویای نادیده ای

تو نوری که بر سایه تابیده ای

تو یک آسمان بخشش بی طلب

تو بر خاک تردید باریده ای

تو یک خانه درکوچه ی زندگی

تویک کوچه درشهر آزادگی

تویک شهردر سرزمین حضو

رتویی راز بودن به این سادگی

مرا با نگاهت به رویا ببر

مرا تا تماشای فردا ببر

دلم قطره ای بی طپش درسراب

مراتا تکاپوی دریا ببر  

يکشنبه 9/12/1388 - 20:6
محبت و عاطفه

 اگه تلخ و اگه شیرین 

اگه شاد واگه غمگین

زندگی مثل یه قصه است

 قصه ی روزهای رنگین

گاهی سبز مثل جنگل

گاهی آبی مثل دریا

گاهی مثل قایقی پیر

 میشکنه تو موج دریا

پا می ذاریم توی قصه

 بی دلیل وبی بهونه

آخر قصه چی میشه

این و هیچ کی نمی دونه

گر چه پاییز توی راهه

 ما باید بهار بمونیم

واسه خواب سبز باغچه

 شعر بارون بخونیم 

يکشنبه 9/12/1388 - 20:5
محبت و عاطفه
 خدا رو دوست دارم چون *آی دیش* همیشه روشنه خدا رو دوست دارم چون به همه *پی ام ها* جواب میده خدا رو دوست دارم چون حرفای آدم رو *سند تو آل* نمی کنه خدا رو دوست دارم چون هیچ کسی رو *ایگنور* نمی کنه خدایا به داده و نداده و گرفته ات شکر؛ که داده ات نعمت است، نداده ات حکمت و گرفته ات امتحان ان شاالله همه ی شما دلتون آنلاین باشه...............واسه ی کسانی که دوستشان دارید
يکشنبه 9/12/1388 - 20:4
محبت و عاطفه
  خیلی سخته خط قرمز دور آدما کشیدن، مخصوصا اگه اون آدما یه زمانی یه خونه ای حوالی دلت داشته باشند که دیگه الان کسی توش نیست...
يکشنبه 9/12/1388 - 20:3
محبت و عاطفه
.....
در تخیلات بی هیاهوی لحظه هایم،  
باد پرده ها را آرام تکان می دهد
.  
رقص ساعت دیواری،
گذر ثانیه ها را به تصویر می کشد
و در امتدار همه ی بودنها
دلم شور تازه ای در سر می پروراند
دلم آواز باران را زمزمه می کند  
دلم نم نم باران را میخواهد
باد ملایمی کوچه های خاکی را در می نوردد
و در خلوتی ساده،
پیام آوران بهار ،
راه خود را گم می کنند در میان علف های زرد
و دختران بهار ،
هماهنگ با نسیم کوچک نیستند
و با لرزش صدای درختان هم...
...
فصل ِ من 
شکوفه های بهار را از یاد برده است 
دختران بهار هم ،
در میان برگ ها
پژمرده خواهند شد
و دختران بهار هم ،
در میان برگ ها
خواهند مرد  
يکشنبه 9/12/1388 - 20:2
محبت و عاطفه
این روزها به لحظه ای رسیده ام که با تمام وجود ملتمسانه از اشکهایم می خواهم که یادت را از ذهن من بشوید... یادت را بشوید تا دیگر به خاطر تو با خود جدال نکنم ...

من تمام فریاد ها را بر سر خود می کشم چرا می دانستم که در این وادی ، عشق و صداقت مدتهاست که پر کشیده اند اما با این همه تمام بدبینی ها و نفرتها را به تاریک خانه دل سپردم
و در گذرگاهت سرودی دیگر گونه اغاز کردم و تو... چه بی رحمانه اولین تپش های عاشقانه قلب مرا در هم کوبیدی ...تمام غرور و محبت مرا چه ارزان به خود خواهیت فروختی ،  اولین مهمان تنهایی هایم بودی...
روزی را که قایقی ساختیم و آنرا از از ساحل سرد سکوت به دریای حوادث رهسپارکردیم دستانم از پارو زدن خسته بود ... دلم گرفته بود...
زخم دستهایم را مرهم شدی و شدی پاروزن قایق تنهایی هایم... به تو تکیه کردم...
هیچ گاه از زخمهای روحم چیزی نگفتم و چه آرام آنها را در خود مخفی کردم ...
دوست داشتم برق چشمانت را مرهمی کنی بر زخمهای دلم اما لیاقتش را نداشتم....

مدتها بود که به راه های رفته... به گذشته های دور خیره شده بودی ...من تک و تنها پارو می زدم و دستهایم از فرط رنج و درد به خون اغشته بود... تحمل کردم ... هیچ نگفتم چون زندگی به من اموخته بود صبورانه باید جنگید ...
به من اموخته بود که در سرزمینی که تنها اشک ها یخ نبسته اند باید زندگی کرد...
اما امروز دریافتم که حجمی که در قایق من نشسته بود جز مشتی هیچ چیز دیگری نبود...
و ای کاش زود تر قایقم را سبکتر کرده بودم...
با این همه... بهترینم دوستت دارم ... هرگز فراموشت نمی کنم...هیچ کس این چنین سحر امیز نمی توانست مرا ببرد آنجایی که مردمانش به هیچ دل می بندند با هیچ زندگی می کنند به هیچ اعتقاد  دارند و با هیچ می میرند!  >>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>> 
يکشنبه 9/12/1388 - 20:0
محبت و عاطفه

نمیدونم از کی شروع شد

وقتی از فکر تو گیج شدم

بعضی وقتا از این فکر سرم منفجر میشه

می ترسم قلبم گرفتارت بشه

چیزی نیست..فقط یه موضوع کوچیکه

حرفهای تو واسم ارزشی ندارن

آیا این عشقه؟اگه این فکرو می کنی٬شروع شده؟

قلبم میگه دوستت داره

کلمات رو در خودش نگه می داره

 تا از تو بشنوه

اما چرا خیلی طول می کشه؟

بالاخره همدیگرو دیدیم

٬و عشق رو پیدا کردیم

اگر می خواستم احساسم رو نشونت بدم

تنها راه برای تو این بود که جای من باشی

من نزدیک تو هستم

همونطور که تو نزدیک منی

ما دو تاامکان داره به هم عادت کنیم

آیا این عشقه؟اگه این فکرو می کنی٬شروع شده؟

قلبم میگه دوستت داره

کلمات رو در خودش نگه می داره

 تا از تو بشنوه

اما چرا خیلی طول می کشه

؟بالاخره همدیگرو دیدیم٬

و عشق رو پیدا کردیم

وقتی بهش فکر می کنم

می فهمم قلبم لرزیده

برای درک احساساتم تلاش زیادی می کنم

با تو خواهم بود٬فقط خواستار تو و خاطراتت هستم

لطفا دیگه ترکم نکن

حتی کوتاهترین زمان ها

 ناراحتم می کنه

لطفا کنارم بمو

نتو تنها عشق منی

شنبه 8/12/1388 - 14:59
محبت و عاطفه
نمیدونم از کی شروع شدوقتی از فکر تو گیج شدمبعضی وقتا از این فکر سرم منفجر میشهمی ترسم قلبم گرفتارت بشهچیزی نیست..فقط یه موضوع کوچیکهحرفهای تو واسم ارزشی ندارنآیا این عشقه؟اگه این فکرو می کنی٬شروع شده؟قلبم میگه دوستت دارهکلمات رو در خودش نگه می داره تا از تو بشنوهاما چرا خیلی طول می کشه؟بالاخره همدیگرو دیدیم٬و عشق رو پیدا کردیماگر می خواستم احساسم رو نشونت بدمتنها راه برای تو این بود که جای من باشیمن نزدیک تو هستمهمونطور که تو نزدیک منیما دو تاامکان داره به هم عادت کنیمآیا این عشقه؟اگه این فکرو می کنی٬شروع شده؟قلبم میگه دوستت دارهکلمات رو در خودش نگه می داره تا از تو بشنوهاما چرا خیلی طول می کشه؟بالاخره همدیگرو دیدیم٬و عشق رو پیدا کردیموقتی بهش فکر می کنممی فهمم قلبم لرزیدهبرای درک احساساتم تلاش زیادی می کنمبا تو خواهم بود٬فقط خواستار تو و خاطراتت هستملطفا دیگه ترکم نکنحتی کوتاهترین زمان ها ناراحتم می کنهلطفا کنارم بمونتو تنها عشق منی
شنبه 8/12/1388 - 14:58
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته