• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1994
تعداد نظرات : 294
زمان آخرین مطلب : 4600روز قبل
دانستنی های علمی
خودت که میدانی عاشقت هستم وگرنه به عطر محبوبه دل نمی بستم .
دوشنبه 9/7/1386 - 8:10
شعر و قطعات ادبی

پشت پرچین خیال انگار شعری مانده بود  
در پس این کوچه های نم گرفته خاطراتی از تو بود
ای طنین شعر من ... ای بی صداتر از سکوت
بی تو با قلبم تمام واژه ها بیگانه بود
مثل یک گل گم شدی در عطر و بود صد بهار
در پی تو این دل عاشق پر از سودای هر پروانه بود
بر در میخانه ی عشثت دلم بی تاب بود
مثل شمعی روشن اندر خلوتی از یاد بود
میروی منزل به منزل قلب من از سوی تو
کی کجا ؟ خواهم رسید از این بیابان سوی تو
بر سر سوگند عشثم تا ابد خواهم نشست
من همان بانوی عشقم کز پی دلد
ار بود

دوشنبه 9/7/1386 - 8:8
دانستنی های علمی

خاطرات جبهه

همت حميد

يك هفته از شروع عمليات با شكوه والفجر هشت مي گذشت، روزي نبود كه منطقه توسط هجوم هواپيماهاي دشمن بعثي بمباران نشود. رزمنده‌هاي ما هم به خوبي از خجالت آن‌ها در مي‌آمدند و هرروز چند هواپيماي مهاجم را ساقط مي‌كردند.
بيست و هشتم ديماه شصت و چهار بود كه به فرماندهي سردار شهيد حميدرضا نوبخت با بچه‌هاي گردان مالك اشتر به محدوده‌ي كارخانه‌ي نمك راهي شديم. مجموع نيروهاي ما با آن فرمانده‌ي دلير، سي و دو نفر نفر بيش‌تر نمي‌شديم. هفت و نيم صبح نيروهاي بعثي با آتش تهيه‌ي سنگين و استقرار بيست و يك تانك و نفربر تا پشت خاكريز نفوذ كرده و اقدام به پياده كردن نيروهاي پياده كردند. جنگ تن به تن آغاز شد و در حين درگيري يكي از فرماندهان عراقي به خيال خودش زرنگي كرد و يك نارنجك به طرف سردار نوبخت پرتاب كرد، دقيقاً همان طور كه انتظار مي رفت، اين اسطوره‌ي رزم و جهاد، بدون درنگ، نارنجك را به سوي صاحب بعثي‌اش برگرداند و افسر عراقي ر ا به هلاكت رساند. تلاش آن‌ها براي تصرف خط و شكست نيروهاي اسلام به اوج خود رسيده بود. انبوهي از تجهيزات و نيروهاي متجاوز در مقابل بيست و يك تن از رزمندگان اسلام كه غم هجران يازده نفر مجروح و شهيد را متحمل شده بودند، بي‌وقفه ادامه داشت. تذكرات و رهنمودهاي سازنده و روحيه بخش حميدرضا، عجيب به نيروها قوت قلب و توان مضاعف مي‌بخشيد. موشك‌هاي آرپي‌جي هم‌چون شهاب ثاقب بر پيكر غول‌هاي آهنين نزديك خاكريز، فرود مي‌آمد. بالاخره با انهدام نوزده تانك و نفربر و به غنيمت گرفته شدن يك نفربَر سالم و به اسارت در آمدن بيست و يك نفر عراقي‌ها عقب نشيني كردند. خدا مي داند اگر نبود رشادت و فرماندهي چريك مخلص و باصفاي گردان، حميدرضا نوبخت، چه بسا مشيت الهي به گونه‌اي ديگر رقم مي‌خورد و اصلاً كي باور مي‌كرد كه يك خاكريز مهم در تهاجم بيست و يك دستگاه زرهي تنها توسط سي و دو نفر آن هم نهايتا با يازده شهيد و مجروح حفظ شود و از صدمات و تلفات گسترده‌ جلوگيري به عمل آيد. آن‌چه كه فراموش ناشدني است چهره‌ي خسته و سراسر غمگين فرماندمان بود كه در عين صلابت و افتخار، فراق شهدا و رنج مجروحين، او را شكسته تر از پيش نشان مي داد.

راوي: سيد حسين غفاري از لشكر 25 كربلا

 

يادمان نرود

 

 

دوشنبه 9/7/1386 - 8:8
دانستنی های علمی
ياد سردار شهيد «سيدمرتضي مؤمن»
امام تنها مؤذن گلدسته اسلام غريب است

 

سردار شهيد سيدمرتضي مؤمن در يك صبح جمعه سال 1330 در روستاي خمارآباد جنوب شهر خون و قيام ورامين به دنيا آمد. در سال 42 شاهد كفن پوشيدن پدر و قيام او بر عليه رژيم شاه و مصدوميتش در پل باقرآباد ورامين بود. دوران تحصيل را همراه با كمك به پدر در زمين كشاورزي گذراند. در سال 1353 عليرغم ميل باطني وارد مخابرات شد و بخاطر استعداد، تقوا، شهامت، شجاعت و مديريت مدبرانه و كسب اعتماد در سال 1366 به مديريت شبكه هوايي جنوب شرق تهران منصوب شد.
او مبارزه را از پدر و تقوا را از مادر و شب زنده داري را از اجدادش به ارث برده بود. از سال 1354 با مبارزين و مخالفين رژيم هماهنگ بود و در حادثه سال هاي 56 و 57 عملا فرماندهي بسياري از تظاهرات و مديريت بسياري از جلسات را به عهده داشت. در زمان جنگ هم فرمانده محور سقز، بانه بود.
در وصيت نامه اش مي گويد: «امام و ياران امام را تنها نگذاريد چرا كه امام تنها مؤذن گلدسته اسلام غريب است.»
سردار شهيد سيدمرتضي مؤمن پس از ماهها حضور در جبهه آخرين بار در جوار مقام معظم رهبري براي سركوبي منافقين وارد عمليات مرصاد شد و پس از آن به جنگ احزاب ملحد كومله و دمكرات شتافت و در يك جنگ نابرابر در محور سقز، بانه بدست پليدان سربريده شد و در تاريخ 17/5/67 به شهادت رسيد. اكبر سليماني

دوشنبه 9/7/1386 - 8:7
دانستنی های علمی

مقدمه
الحمد لله رب العالمين و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين .

خوش تر آن باشد كه سر دلبران

 

گفته آيد در زبان ديگران

مولوى
نشان دادن الگوها و شخصيتهاى بزرگ مذهبى و فرمايشات آنان ، خود نيز انسان ساز است .
رفتار و گفتار آن فرزانگان ابتداء با نفس خود كه مقابله با شيطان درونى است و انقلاب را كه همان تزكيه نفس است از خود شروع كردند و حقيقتا هم پيروز گشتند و فاتح تمام و كمال گرديدند. اگر كلمه اى گفتند اثر خود را بر جان انسان گذاشت و مى گذارد
!
امت مسلمان ، براى تربيت اسلامى نيازمند به نشان دادن الگوى تربيتى و ارائه قهرمان و نمونه است
.
بر ما است كه خاطره و شرح حال مردان بزرگ و عالمان دين را كه راهيان كوى طريقت هستند پاس بداريم كه به قول قرآن كريم : لقد كان فى قصصهم عبرة لاءولى الاءلباب .(1)

در سرگذشت و قصه هاى آنان عبرت و تجربه اى براى خردمندان است .
افرادى در يك موقعيت ويژه زمانى ، قدم در راهى مى گذارند و خود را در صف مشخصى جاى مى دهند و به نفع مكتبى قدم بر مى دارند، و تبليغ مى كنند و ثابت قدم و استوار حتى تا پاى شهادت حاضر مى شوند كه همه هستى خود را فدا مى كنند. آنها مصداق فرمايش امام على عليه السلام در دعاى كميل هستند.
به درگاه خداوند عرضه مى دارد
:
خدايا تو را به قداست و پاكيت و به بزرگترين نام ها و صفت هايت مى خوانم و مسئلت دارم كه لحظه هاى مرا در شب و روز به ياد خويش آباد سازى و به خدمت خودت پيوسته گردانى و عملهايم را پذيرا باش تا آن كه تمامى علمها و ذكرهايم يك ذكر شود و حال من همواره در خدمت تو باشد.

در اين بخش دو هدف دنبال مى شود: 1. آشنايى با بزرگان علم و دين 2. زندگى ساز بودن فرمايشات آنان .
به فرموده امام خمينى رحمه الله : آنان (روحانيت ) در هر عصرى از اعصار براى دفاع از مقدسات دينى و ميهنى خود مرارت ها و تلخى هايى متحمل شده اند و همراه با تحمل اسارت ها و تبعيدها، زندان ها و اذيت و آزارها و زخم زبان ها، شهداى گرانقدرى را به پيشگاه مقدس حق تقديم نموده اند.(2)

بارالها عنايت خود را از ما دريغ مدار و ناموس دهر و ولى عصر ارواحنا، فداه را از ما راضى فرما و ما را از نور هدايت خود هميشه بهره مند نما انك مجيب قريب .(3)
 

بلال بن رياح (وفات 20 ق ) 
بعد از رحلت حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله 9 يا 10 سال بيشتر در قيد حيات نبود. او مؤ ذن رسول اكرم صلى الله عليه و آله و از سابقين در اسلام است
.
وقتى ابوبكر با مردم نماز مى گذارد، انتظار داشت كه بلال كما فى السابق اذان بگويد، ولى اين آرزوى او هرگز برآورده نشد. وقتى ابوبكر، بلال را ملاقات كرد گفت : اى بلال ، تو علاوه بر آنكه ترك ما كرده اى اذان گفتن را نيز ترك گفته هنگام نماز در مسجد ما را از بانك اذان خود بى بهره ساخته اى
.
اى مؤ ذن رسول خدا صلى الله عليه و آله آيا اين كناره گيرى تو دليلى داشته و علت و سببى را در بردارد؟

بلال گفت : اى ابوبكر هيچكارى بدون دليل و هيچ عملى بى برهان نيست . تو خود جواب سؤ الت را بهتر مى دانى .
سپس بلال با يك قيافه جدى ادامه داد. آيا من براى امامت نماز تو اى ابوبكر چگونه مى توانم اذان بگويم در حاليكه اين كار تو نيست و لباس اين امر برازنده اندام تو نمى باشد
.
ابوبكر گفت : اى بلال از اين مقوله سخن مگو و در اين مورد وارد بحث نشو ولى مى خواستم از تو خواهش كنم كه به مؤ ذنى خود ادامه دهى
.
بلال در پاسخ اظهار داشت : اى ابوبكر من خيلى صريح و روشن مطلب را گفتم
.
كه چشمان بلال نمى تواند كس ديگرى را جز آنكه خود تعيين فرمود. بر منبر پيامبر اسلام و در محراب رسول خدا ملاحظه نمايد
.
ابوبكر كه تصميم داشت به هر طريقى است بلال را راضى نموده و به نفع خود باز بلال را مخاطب ساخته گفته : اى بلال من فكر مى كنم كه اگر در همين شهر باقى بمانى و مانند گذشته به فعاليت خود ادامه دهى براى تو بهتر و نيكوتر است و زندگانيت صورت مطلوب ترى به خود خواهد گرفت
.
بلال اظهار داشت كه : اى ابوبكر تو از مطلوبيت زندگانى بحث مى كنى و آن را رخ من مى كشى . آخر بعد از محمد صلى الله عليه و آله زندگانى به چه درد من مى خورد و پس از رحلت آن وجود آن عزيز زندگى چه ثمرى در بر دارد كه مطلوب باشد
.
 

پي نوشت:
1ـ يوسف : 111
.
 صحيفه امام خمينى رحمه الله ، جلد 21، ص 275
.
3ـ امام خمينى رحمه الله 22 بهمن /1361
.

دوشنبه 9/7/1386 - 8:4
فلسفه و عرفان

دوزخی کیست ؟

 جعفر بن يونس، مشهور به ((شبلى )) ( 335- 247) از عارفان نامى و پر آوازه قرن سوم و چهارم هجرى است . وى در عرفان و تصوف شاگرد جنيد بغدادى، و استاد بسيارى از عارفان پس از خود بود.
در شهرى كه شبلى مى‏زيست، موافقان و مخالفان بسيارى داشت . برخى او را سخت دوست مى‏داشتند و كسانى نيز بودند كه قصد اخراج او را از شهر داشتند. در ميان خيل دوستداران او، نانوايى بود كه شبلى را هرگز نديده و فقط نامى و حكايت‏هايى از او شنيده بود. روزى شبلى از كنار دكان او مى‏گذشت. گرسنگى، چنان، او را ناتوان كرده بود كه چاره‏اى جز تقاضاى نان نديد. از مرد نانوا خواست كه به او، گرده‏اى نان، وام دهد . نانوا برآشفت و او را ناسزا گفت. شبلى رفت.
در دكان نانوايى، مردى ديگر نشسته بود كه شبلى را مى‏شناخت . رو به نانوا كرد و گفت:
(( اگر شبلى را ببينى، چه خواهى كرد؟ )) نانوا گفت: (( او را بسيار اكرام خواهم كرد و هر چه خواهد، بدو خواهم داد.)) دوست نانوا به او گفت: (( آن مرد كه الآن از خود راندى و لقمه‏اى نان را از او دريغ كردى، شبلى بود . )) نانوا، سخت منفعل و شرمنده شد و چنان حسرت خورد كه گويى آتشى در جانش برافروخته‏اند . پريشان و شتابان، در پى شبلى افتاد و عاقبت او را در بيابان يافت . بى‏درنگ، خود را به دست و پاى شبلى انداخت و از او خواست كه بازگردد تا وى طعامى براى او فراهم آورد . شبلى، پاسخى نگفت . نانوا، اصرار كرد و افزود: (( منت بر من بگذار و شبى را در سراى من بگذران تا به شكرانه اين توفيق و افتخار كه نصيب من مى‏گردانى، مردم بسيارى را اطعام كنم . ))
شبلى پذيرفت.
شب فرا رسيد . ميهمانى عظيمى برپا شد . صدها نفر از مردم بر سر سفره او نشستند . مرد نانوا صد دينار در آن ضيافت هزينه كرد و همگان را از حضور شبلى در خانه خود خبر داد .
بر سر سفره، اهل دلى روى به شبلى كرد و گفت:
(( يا شيخ!نشان دوزخى و بهشتى چيست؟ )) شبلى گفت: ((دوزخى آن است كه يك گرده نان را در راه خدا نمى‏دهد؛ اما براى شبلى كه بنده ناتوان و بيچاره او است، صد دينار خرج مى‏كند!بهشتى، اين گونه نباشد . ))

- برگرفته از: عطار نيشابورى، الهى نامه (مثنوى )، تصحيح فؤاد روحانى، ص 72 71 .

دوشنبه 9/7/1386 - 8:1
دعا و زیارت

برگرفته از کتاب «داستان راستان» اثر استاد شهید مرتضی مطهری
داستان بيست و هشتم:

 

تازه مسلمان

 دو همسايه ، كه يكی مسلمان و ديگری نصرانی بود ، گاهی با هم راجع به‏ اسلام سخن می‏گفتند . مسلمان كه مرد عابد و متدينی بود آن قدر از اسلام‏ توصيف و تعريف كرد كه همسايه نصرانيش به اسلام متمايل شد ، و قبول اسلام‏ كرد .
شب فرا رسيد ، هنگام سحر بود كه نصرانی تازه مسلمان ديد در خانه‏اش را می‏كوبند ، متحير و نگران پرسيد : - " كيستی ؟
"
از پشت در صدا بلند شد : " من فلان شخصم و خودش را معرفی كرد ، همان‏ همسايه مسلمانش بود كه به دست او به اسلام تشرف حاصل كرده بود " . " در اين وقت شب چه كار داری ؟
"
- "
زود وضو بگير و جامه‏ات را بپوش كه برويم مسجد برای نماز
" .
تازه مسلمان برای اولين بار در عمر خويش وضو گرفت ، و به دنبال رفيق‏ مسلمانش روانه مسجد شد . هنوز تا طلوع صبح خيلی باقی بود . موقع نافله‏ شب بود ، آن قدر نماز خواندند تا سپيده دميد و موقع نماز صبح رسيد . نماز صبح را خواندند و مشغول دعا و تعقيب بودند كه هوا كاملا روشن شد
.
تازه مسلمان حركت كرد كه برود به منزلش ، رفيقش گفت : - " كجا می‏روی ؟
"
- "
می‏خواهم برگردم به خانه‏ام ، فريضه صبح را كه خوانديم ديگر كاری‏ نداريم
" .
- "
مدت كمی صبر كن و تعقيب نماز را بخوان تا خورشيد طلوع كند
" .
- "
بسيار خوب " .

تازه مسلمان نشست و آن قدر ذكر خدا كرد تا خورشيد دميد . برخاست كه‏ برود ، رفيق مسلمانش قرآنی به او داد و گفت : " فعلا مشغول تلاوت قرآن باش تا خورشيد بالا بيايد ، و من توصيه می‏كنم كه امروز نيت‏ روزه كن ، نمی‏دانی روزه چقدر ثواب و فضيلت دارد ؟ "
كم كم نزديك ظهر شد . گفت : " صبر كن چيزی به ظهر نمانده ، نماز ظهر را در مسجد بخوان " . نماز ظهر خوانده شد . به او گفت : " صبر كن طولی‏ نمی‏كشد كه وقت فضيلت نماز عصر می‏رسد ، آن را هم در وقت فضيلتش‏ بخوانيم " . بعد از خواندن نماز عصر گفت : " چيزی از روز نمانده " او را نگاه داشت تا وقت نماز مغرب رسيد . تازه مسلمان بعد از نماز مغرب‏ حركت كرد كه برود افطار كند . رفيق مسلمانش گفت : " يك نماز بيشتر باقی نمانده و آن نماز عشاء است " صبر كن تا در حدود يك ساعت از شب‏ گذشته ، وقت نماز عشاء ( وقت فضيلت ) رسيد ، و نماز عشاء هم خوانده شد . تازه مسلمان حركت كرد و رفت
.
شب دوم هنگام سحر بود كه باز صدای در را شنيد كه می‏كوبند ، پرسيد : " كيست ؟
"
- "
من فلان شخص همسايه‏ات هستم ، زود وضو بگير و جامه‏ات را بپوش كه به اتفاق هم به مسجد برويم
" .
- "
من همان ديشب كه از مسجد برگشتم ، از اين دين استعفا كردم . برو يك آدم بيكارتری از من پيدا كن كه كاری نداشته باشد ، و وقت خود را بتواند در مسجد بگذراند . من آدمی فقير و عيالمندم ، بايد دنبال كار و كسب روزی بروم
" .
امام صادق بعد از اينكه اين حكايت را برای اصحاب و ياران خود نقل كرد ، فرمود : به اين ترتيب ، آن مرد عابد سختگير ، بيچاره‏ای را كه وارد اسلام كرده بود خودش از اسلام بيرون كرد . بنابراين شما هميشه متوجه اين‏ حقيقت باشيد كه بر مردم تنگ نگيريد ، اندازه و طاقت و توانايی مردم را در نظر بگيريد ، تا می‏توانيد كاری كنيد كه مردم متمايل به دين شوند و فراری نشوند ، آيا نمی‏دانيد كه روش سياست اموی برسختگيری و عنف و شدت‏ است ، ولی راه و روش ما بر نرمی و مدارا و حسن معاشرت و به دست آوردن دلهاست " ( 1 )

.

پاورقی :
وسائل ، جلد 2 ، صفحه 494 ، باب " استحباب الرفق علی المؤمنين‏ " ، حديث 3 و حديث . 9

دوشنبه 9/7/1386 - 7:59
دانستنی های علمی

چرا امروزه به نگرش هاي عرفاني اين قدر ضعيف پرداخته شده است؟
گروه هاي زيادي در اين امر دخيل هستند كه به برخي از آنها اشاره مي شود.
1- گروهي مسبّب بدعت هايي مي شوند و آنها را نشانه هاي عشق مي پندارند و يا اصولي را وضع مي كنند و ريشه هاي آن را  به  دين نسبت مي دهند؛  اين گونه - مسايل مشكلاتي را  بين مردم  ايجاد مي سازد. افراد در پيروي از اين گونه سليقه هاي تعليماتي كه خارج از حيطه ي دين است، به نتيجه ي خوبي نمي رسند و در موارد زيادي نتيجه معكوس مي شود. چنين روندهاي نادرست باعث نگراني افراد جامعه مي شود و تأثيرات چنين حركت هاي جاهلانه نيز، ضربه ي شديد به پيكر دين و جامعه مي زند.
2- گروهي از ترس تحليل هاي نادرستي كه دسته هاي جاهل از دين داشته اند و از ترس آميخته شدن شيوه ي درست با نادرست، جنبه ي احتياط را در نظر مي گيرند و وارد مباحث عرفاني نمي شوند و يا مطرح نمي كنند كه اين راه حل اساسي نيست و باعث لطمه زدن به پيكر دين و محروميت جامعه از دين راستين مي شود.
3- گروهي مسير عرفان را قبول ندارند و اينان با قرآن بيگانه هستند.
4- گروهي ديگر حاضر نمي شوند مسير عرفان را پي گيري كنند گرچه عمري را در كسب تقوا سپري  كرده اند، اما  واقعاً نتوانسته اند در كسب تقوا  نيز  موفقيتي را  به دست آورند؛  اين گروه  يا خود سازي لازم را نداشته و يا راهنمايان مناسبي را در مسير نيافته اند.
5- گروهي ديگر كه به نام عرفان اسلامي افراد را وارد بيراهه ها و بدعت ها ساخته و آنها را با دين واقعي بيگانه نموده اند و چون مسير آغشته به بدعت بوده و راهبران اين مسير، گرفتار خودخواهي ها و سليقه هاي خود شده اند، اين گروه و پيروانشان عمر گرامي خويش را تباه ساخته اند.
6- گروهي هم هستند كه به عرفان عشق ورزيده اند و به درستي در آن حركت مي كنند.
بهترين راه تقويت عرفان و شناخت آن از طريق عبادت عملي و تعمّق در آيات قرآني است.


البته اين مسئله در هر جامعه اي ممكن است با جامعه ي ديگر فرق كند. گاهي فقر اطلاعات باعث ضعف يك جامعه مي شود؛ در چنين جامعه اي راهكار جامع و توانمند حاكم نيست و اين سبب فقر اجتماعي در پرورش هاي روحي مي شود و گاهي ضعف اطلاع رساني و يا فقر در تعليم و تربيت، سبب اين مسئله مي شود.
فقر در تعليم و تربيت بنا به دلايل زير مي باشد:
1- روش جامع و دامنه دار كافي در اصول تعليماتي وجود ندارد.
2- ارايه ي تعليم و تربيت در كنار روش و اصول خوب چندان به چشم نخورد.
3- هيچ كس نخواهد عملاً مسئوليت واقعي تعليم و تربيت را به طور ريشه اي به دست بگيرد.
تمام مسايل اين چنيني باعث فقر در تعليمات زندگي و پرورش هاي ديني مي شود. هرگاه فردي چنين فقري را در خود احساس كرد، ضروري است كه در تقويت خود، بدون كوچك ترين درنگي اقدام نمايد، زيرا كه جوينده، يابنده است و اگر هر يابنده نيز در وظيفه ي انساني جوينده اي را ياري كند، آن جامعه از فقر نجات مي يابد.
دوشنبه 9/7/1386 - 7:55
دعا و زیارت

 

امام صادق (ع):

هـر كس يـك نياز از برادر مــؤمن خود را روا سازد، خـداوند بـزرگ در روز رسـتاخيز صـد هزار نيـاز او را بـرآورد. ميزان الحكمه

دوشنبه 9/7/1386 - 7:55
دانستنی های علمی

حسد ایمان را می سوزاند

 ریشه ی بد بختی های امروز ؛ فساد اخلاق عمومی است و سرچشمه ی اغلب مفاسد اخلاقی ؛ حسداست. حسد ؛مادر بیماری های روحی وزاینده ی رذایل اخلاقی است ورشک ؛ ریشه ی فضیلت را باداس بی رحمی قطع می کند .
سخن چینی ؛بد گویی ؛ تملق وچاپلوسی؛ تند خویی ؛ حس انتقام؛ خوشحالی در مصیبت وگرفتاری دیگران وناراحتی در موفقیت وخوشی آنان؛ همه از آثار شوم حسادت است وریشه در عجب وخودپرستی وکبر وغرور آدمی دارد.در کتاب وسائل الشیعه؛ ازامام باقر وامام صادق (ع) روایت میکندکه :»حسدایمان را می خورد آنچنان که آتش هیزم رامی خورد
«
زیراکوچکترین مرتبه ی اظهار حسد بدگویی وغیبت است:غیبت یعنی آشکار ساختن نقاط سیاه وضعف دیگران واسلام آن را از گناهان بزرگ شمرده است. اگر حسود به وسیله ی غیبت ونشر نقاط ضعف؛ نتوانست به مقصد رسد ؛پا را فراترنهاده ؛ تهمت میزندوافترا می بندد وبه نشراکاذیب وخبرهای دروغین می پردازد. اگر در این مرحله هم موفقیتی به  دست نیاورد به سوی جنایت وغارت می رود واگراز اوساخته نباشدویااقدام شخص خود رامصلحت نداند دیگران راین کارها تحریک می کندکه به مال یا ناموس محسوددست درازی کننداگر در این مرحله هم به مقصد نرسید ؛در مقام نابودی او بر می آیدوبه هر وسیله ای که در دسترس او باشددر این کار پافشاری می کند؛ شاید بتواند به مقصد پلید خود برسد.اگر در این راه هم شکست خورد؛ جز سوختن وساختن وخود خوری چارهای ندارد.همیشه باید از سوزش این نیش درونی بر خود بپیچد وباهمه بستیزد تا هنگامی که مرگ گریبانش را بگیرد . پس حسوددر تمام مراتب جنایت پیشه وگناه کار است و گذشتن روزگار؛ حسدش را می افزاید و گنا هانش بیشتر می شود وایمانش کمتر می گردد .آری حسد ایمان را می سوزاند همان طورکه آ تش هیزم را می سوزاند . گاهی حسد به قدری شدید می شود که حسود را به خودکشی وادار می کند وآ ن را دارویی سرد وگوارا برای زخم درونی اش می پندارد شاید شدت حسد؛ او را طوری کروکور بگرداند که خودکشی خودراوسیله ای برای نابودی محسود گمان برد. در روایات آ مده است : »مومن غبطه می خورد ؛ ولی رشک نمی برد و منافق رشک می بردولی غبطه نمی خورد «

از اثار ایمان به خدا؛ پاک بودن از حسد است . انسان با ایمان اگر ببیند که خدا نعمتی را به کسی ارزانی داشته است از خدا می خواهد که آن نعمت بدو ارزانی شود واین غبطه خوردن مومن است که عین آنکه خواستار همین نعمت است بدخواه ودشمن دارنده ی آن نیست . ولی منافق بد خواه دارنده ی نعمت است  وآرزومند است  که آن نعمت از دست او برود هر چند به دست خودش نیاید ودر حقیقت دشمنی او با خود نعمت است.

برگرفته از کتاب حسد / نوشته ی آیت الله سید رضا صدر

دوشنبه 9/7/1386 - 7:37
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته