سلام
مي رود از هر طرف رقصان و با لنگر گدا
از دو سويت مي رود، اين ور گدا، آن ور گدا!
گر دهي كمتر زده تومان حسابت مي رسد
مي كند گردن كلفتي، مي كشد خنجر گدا!
با صداي دلخراشش ضجه مويه مي كند
راستي در ضجه مويه مي كند محشر گدا!
لعن و نفرين مي كند گر قلب او را بشكني
مي كند محرومت از سرچشمة كوثر گدا!
بر تو مي چسبد مثال مرد مومن بر ضريح
گر بگويي من ندارم، كي كند باور گدا؟!
هست دايم باخبر از قيمت ارز و طلا
داند از هر شخص ديگر نرخ را بهتر گدا!
گر روي در خانه اش، اطراف شمران يا ونك
دست كم دارد سه تا منشي، دو تا نوكر گدا!
در صف بنزين اگر با او بد اخلاقي كني
مي كند لاستيك ماشين ترا پنچر گدا!
گر گدايان را براي پول در يك صف كني
صف كشد از شرق ري تا غرب بابلسر گدا!
بهر خارانيدن ران چون بري دستي به جيب
با هياهو مي رسند از راه، يك لشكر گدا!
خودكفا شد از گدا اين شهر و من دارم يقين
مي شود تا سال ديگر صادر از كشور گدا!
ابوالفضل زرويي نصرآباد
سلام
از در درآمدي و من از خود به درشدم،
گويي كزين جهان به جهان دگر شدم؛
گوشم به راه تا كه خبر ميدهد ز دوست،
صاحب خبر بيامد و من بيخبر شدم؛
چون شبنم اوفتاده بدم پيش آفتاب،
مهرم به جان رسيد و به عيوق برشدم؛
گفتم ببينمش مگرم درد اشتياق،
ساكن شود بديدم و مشتاق تر شدم؛
دستم نداد قوت رفتن به پيش يار،
چندي به پاي رفتم و چندي به سر شدم؛
تا رفتنش ببينم و گفتنش بشنوم،
از پاي تا به سر همه سمع و بصر شدم ؛
من چشم از او چگونه توانم نگاه داشت،
كاول نظر به ديدن او ديده ور شدم ؛
او را خود التفات نبودش به صيد من،
من خويشتن اسير كمند نظر شدم ؛
گويند روي سرخ تو سعدي چه زرد كرد،
اكسير عشق بر مسم افتاد و زر شدم .
سلام
رسول اكرم(ص) نهج الفصاحه
مردمي از بهشتيان به سوي گروهي از جهنميان نگاه مي كنند ومي گويند:
براي چه به جهنم رفتيد ؟بخدا ما به كمك چيزهايي كه از شما آموختيم به بهشت در آمديم.جهنميان گويند:
ما مي گفتيم ولي عمل نمي كرديم
سلام
آن چنان رنجي كه دنيا بر دل ما مي كند
بر دل هر كس كند او ترك دنيا مي كند
جمله ما گوئيم فردا ترك دنيا مي كنيم
چون به فردا مي رسيم امروز وفردا مي كنيم
سلام
دوست دارم پس از اين شيشه نشكن باشم
تو اگر سنگي و بي رحم من آهن باشم
هست اگر در سرم انديشه اسطوره شدن
پيرو مكتب مجنون نه ، تهمتن باشم
خسته شد شانه ام از وزنه مردي اي كاش
مرد باشي و تو من ثانيه اي زن باشم !
باز هم گم شده ام در تو ، بيابم مپسند
كه در انباري احساس تو سوزن باشم
توبه كردم ز تو و چشم تو، يعني بايد
باز هم منتظر توبه شكستن باشم !
مهدي عابدي