• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 186
تعداد نظرات : 162
زمان آخرین مطلب : 4831روز قبل
دانستنی های علمی

عقیده ای پسیکوکینزی در مورد حركت اشیاء و چند مورد توضیح ان

موافقین پسیکوکینزی معتقدند آنچه دیده می شود حرکت اشیاء به وسیله ی یک نیروی نامرئی است .ناگهان گلدان ها و آئینه ها و میز و صندلی و کتاب ها و لباس ها از یک نقطه به نقطه ی دیگر حرکت کرده و جابه جا می شوند . حتی صدای شکستن و گاه صداهای عجیب و غریب به گوش رسیده و بوهای مخصوص به مشام می خورد و نجوا و درگوشی نیز گاهی همراه با پدیده شنیده می شود .گاه در این نوع عملیات احضار ارواح که با حرکت اشیاء همراه است یک پسر بچه به سن بلوغ عامل احضار می شود .به نظر گرین روان نوجوان در سن بلوغ ریشه پدیده های پسیکوکینزی است. گاه عامل احضار یک شخص بالغ است و لباس های خواب جابه جا میشوند . در این مورد باید گفت که عقده های سرخورده جنسی عامل احضار موجب ظهور پدیده های پسیکوکینزی است. (1)
یک محقق آمریکایی دریافت که این پدیده های وقتی اتفاق می افتد که چند دختر جوان که در دوره قاعدگی خود به سر می بردند در جلسه حضور دارند .بسیاری از مدیوم ها , به خصوص مدیوم های فیزیکی در موقع به وجود آمدن پدیده پسیکوکینزی در اوج لذت جنسی بوده و بسیاری از آنان از عقده های سرخورده جنسی رنج می برده اند.
کمتر دیده شده مدیوم های واقعی فرزند داشته باشند و حتی کمتر وجود دارند که بیش از یک فرزند داشته باشند .وقتی می بینیم که تمرکز نیروی الکتریکی و انرژی در بدن انسان در سن بلوغ و درست قبل از دوره قاعدگی است شاید مشکل نباشد که بگوییم در این موقع است که ضمیر ناخودآگاه در اوج قدرت خویش می باشند.
در بسیاری موارد به محض اینکه جوانان به سن رشد رسیده اند , پدیده پسیکوکینزی متوقف شده است .البته خود نوجوان به کلی ناآگاه از ایجاد چنین پدیده ایست و آنرا قویا" رد می کند
.
اگر ذهن انسان آنقدر قوی است که می تواند در ذهن دیگری ایجاد تصویر نماید , مسلما" می تواند اشیاء را نیز تکان داده و جابه جا نماید . به نظر عده ای از ماوراء روان شناسان پسیکوکنیزی ( حرکت اشیاء با روان ) پوشش لایه فرعی شعور است که در سطوح مختلف وجود دارد .
در آزمایشی که گرین و شش نفر از دوستانش در انگلستان انجام دادند با تمرکز فکری شیشه معمولی را شکستند , به این معنی که هر هفت نفر روش شیشه تمرکز نمودند و بعد از چهارده دقیقه و نیم شکستند. اگر چه این نمی تواند به عنوان یک پدیده پسیکوکنیزی تلقی شود , زیرا تصادف و امواج رادیویی با فرکانس بالا نمی توانند علت این پدیده ها باشند , اما هر هفت نفر بعد از آزمایش از لحاظ فکری شدیدا" خسته شدند .

در شوروی شخصی به نام آلاوینگرادوا Alavino Gradova در حضور ضهود بسیاری در حالیکه از او فیلم می گرفتند توانست یک شیئی را به وزن ده گرم تکان داده و یک لوله آلومینیومی را کاملا" خم کند .وقتی از او سوال کردند که آیا فشاری هم از لحاظ بدنی حس کرده است یا نه  گفت هنگام آزمایش هیچ فشاری حس نکرده است . فقط احساس می کرد که انرژی از ناف او خارج می شود .( و آیا باز مسئله جنسی مطرح است ؟)
به نظر وینوگرادوا هر کس با تمرین می تواند اشیاء را با فکر تکان دهد . این روس جوان همچنین اشیاء 200 گرمی را با فکر تکان می دهد . جزئیات این عملیات در روزنامه های ماورائ روان شناسی جلد 6 شماره 2 سال 1972 چاپ موسسه ماوراء روان شناسی وان تان , ویلت شایر انگلستان Wilt Shire درج شده است . (2)

مشکلی که در عقاید گرین وجود دارد این است که او ادراکات فوق حسی مانند پسیکوکینزی را ناشی از ظهور پدیده های اکتوپلاسمی می داند , در حالیکه ادراکات فوق حسی مانند تله پاتی , روشن بینی , آینده نگری و حرکت اشیاء با روان پدیده های فوق روانی هستند که ارتباطی با پدیده های اکتوپلاسمی ندارند . ممکن است بتوان آنها را به هم ربط داد اما همه اینها ناشی از پدیده های ناشناخته ایست که علم امروزی جواب کافی برای آن ندارد .
اولا" گرین در آنجا که گفته وقتی لباس خواب با فکر حرکت می کند نتیجه عقده های سرخورده جنسی است , دیگر نگفته که حرکت اشیاء تنها لباس خواب نیست . گلدان , آئینه , کتاب , میز و صندلی نیز حرکت می کنند .این اشیاء ارتباطی به عقده های جنسی و امور آن ندارد .پس حرکت آنها ناشی از چیست ؟
ثانیا", انرژی زیاد فرد بالغ در دوره قاعدگی را اگر دلیل حرکت اشیاء با روان بدانیم , همه کسانی که اشیاء را با فکر حرکت داده اند نام آنها در این زمینه شنیده شده است مثل یوری گلر و ژان پیر ژیرار و دیگران بالای بیست و پنج سال بوده و در سن بلوغ نبوده اند .اما اینکه آلاوینوگرادوا از شوروی اظهار داشته که آیا باز مسئله جنسی مطرح است یا نه در جواب باید گفت خیر , زیرا بسیاری از علمای علوم نهانی و حتی فیزیو لوژیست ها ناف را به کلی از مسئله جنسی جدا کرده اند و آنرا حد فاصل بین دنیای برون و جهان درون می دانند . اشکال دیگر نظریه گرین این است که ظهور ارواح و فردیت و استقلال آنها را با ادراکات فوق حسی اشتباه نموده اند .زیرا به نظر بسیاری از روح گرایان همین ادراکات فوق حسی است که بعد از فنای بدن باقی مانده و به حیات خود ادامه می دهند , در حالیکه گرین روح و تصاویر مدیومی را نتیجه ذهن انسان و ساخته فکر او می داند .

سه شنبه 15/11/1387 - 10:2
دانستنی های علمی

نوع دیگر شبح روح یا انسان زنده است

نوع دیگر شبح روح یا انسان زنده است و آن در موقعی است که صاحب روح همراه با تمرکز فکر روی یک نفر نسبت به او احساسات خیلی بدی مثل خشم یا نفرت نشان بدهد. مثال این مورد در کنت انگلستان دیده شده است. در یکی از مزارع کنت شخصی یکی از همسایگانش را چند بار روی بالکن خود دیده بود که نسبت به وی به شدت فحاشی می کند. داستان از این قرار بود که زارعی سالها پیش مستاجر خانه ای بوده و نسبت به موجر خود نفرت بسیاری احساس می کرد زیرا خانه را بدون اشاره به مستاجر آن خریده بود. مستاجر در حالیکه مست بوده روی بالکن رفته و شروع به فحاشی می کند .این صحنه دو سال بعد روی همان بالکن چند بار توسط موجر و زنش دیده شد. شبح طوری شفاف بود که نرده های بالکن پشت آن دیده می شد .موجرین وقتی این قضیه را با خود مستاجر در میان گذاشتند شبح دیگر ظاهر نشد .یک مورد دیگر در ساسکس SUSSEX انگلستان اتفاق افتاده است. یک نانوایی قدیمی که چندین نسل از یک خانواده آنرا اداره می کردند فروخته شد . زن مالک جدید کمی بعد از ورود به نانوایی به شوهرش گفت که حضور یک نفر را در نانوایی می تواند احساس نماید. بلافاصله بعد از این حرف درها باز و بسته شد و ماشین های پخت نان به حرکت درآمدند و حتی زن نانوا احساس کرد که کسی او را با دست به عقب می راند . شوهر و پسر او این حالت " روح زدگی " را اجساس نمودند . این پدیده دو سال طول کشید و سر انجام با تغییر دکوراسیون نانوایی متوقف شد .این یکی از پدیده هایی بود که با وجود اینکه روحی دیده نشد اما عملیات آن انجام شد. مورد دیگر درباره ی یک معلم مدرسه بود . یک خانم معلم فرانسوی به نام امیل ساژه که در مدارس انگلستان درس می داد در یک زمان در دو مکان دیده شد . ناظرین بدن او را چند متر آن طرف تر از او دیدند اما خود امیل ساژه نمی توانست آنرا ببیند.
صدها مورد از این قبیل در مجلات مطالعات روانی , فوق روانی و کتاب های روحی آورده شده که در اصالت و صحت آنها کوچکترین تردیدی نمی توان داشت.

علت ظهور این پدیده ها را به چند دسته تقسیم نموده اند .بعضی ها معتقدند که علت این پدیده ها تصویر فکری است که انسان با تمرکز فکر خود از شخص در یک نقطه به وجود می آورد .(1)
این تصویر که به وسیله ی فکر ایجاد می شود , با مغز ارتباط داشته و همانطور که در رویا ایجاد تصاویری می نماییم به طور ناخودآگاه آن را به وجود می آوریم . تصویر به وسیله ی امواج مغزی به وجود می آید که با دستگاهی موسوم به الکتروانسفالوگراف ثبت می گردد. و وقتی شخص دارد خواب می بیند می توان آنرا تشخیص داد , زیرا حرکت چشمان بیننده خواب بسیار سریع می گردد. امواج مغزی شخص در خواب به مراتب بسیار بیشتر از شخص بیدار است. نویسنده مزبور معتقد است وقتی ما با امواج مغزی در خواب می توانیم ایجاد تصویر نماییم چگونه در بیداری نباید بتوانیم این تصویر را خلق کنیم ؟
هنگام فشارهای عصبی , مانند دردهای فیزیکی یا عصبی , امواج مغزی بسیار فعال هستند و وقتی به درجه ای از اوج خود برسند تصویر تله پاتیک از مغز ساطع می گردد. اگر کسی دارای همان ارتعاش مغزی عامل تله پاتیک باشد می تواند تصویر ایجاد شده به وسیله امواج مغز او را به چشم ببیند.
تصویر محل تله پاتیک که به این نحو ایجاد شده است می تواند ماه ها و حتی سال ها در همان محل باقی بماند. بنابراین امکان دارد که عامل تصویر فوت کند اما تصویر ذهنی او همچنان بعد از او به بقای خود ادامه دهد . این نظر می تواند جوابی باشد برای ارواحی که از دیوارها و درهای بسته عبور نموده و ناگهان ناپدید می شوند . اگر روح در طبقه همکف یک ساختمان قدیمی دیده شود , مسلما" با این فرض با خراب شدن ساختمان و تبدیل به یک جای جدید از بین نخواهد رفت و تصویر تله پاتیک همچنان به رفت و آمد خود ادامه می دهد . ارائه وجود روح بستگی به زمان ایجاد تصویر فکری یا ذهنی در محل اول خود دارد . اگر تصویر در ساعت هشت بعد از ظهر ایجاد شود احتمال دیدنش بسیار کم است و از بین می رود , اما اگر برای اولین بار در ساعت ده صبح ایجاد شود , چون مردم مکررا" آن محل را می بینند روح ( تصویر فکری یا ذهنی ) باقی مانده و مردم او را می بینند
.
در شبکه چشم انسان حدود 100 میلیون سلول حساس نور وجود دارد که قادرند یک تصویر را به مغز انتقال دهند. اگرچه فقط یک میلیون بافت عصبی وجود دارد که به مغز منتهی می شوند. پس برای رسیدن یک تصویر به مغز لازم نیست که تمام سلول ها تحریک شوند .باید به خاطر داشت که حساسیت چشم در شب کمتر است زیرا فقط اعصاب میله ای شکل چشم کار می کنند که رنگ ها را ثبت می کنند .
اما هر قسمتی از چشم که مسئول ثبت رنگ هاست به یک بافت عصبی خاص ارتباط دارد , و در هر بافت دسته ای عصب میله ای شکل مورد نیاز است. بنابر این هنگامیکه عمل اعصاب میله ای شکل چشم از طریق تعدادی از بافت های محدود انجام شود , حساسیت دید کم می شود .اما درباره ی عکس این عملیات چه فکر می کنید ؟ یعنی وقتی تصاویر دید بیشتر شود ما تصویری را می توانیم ببینیم که با چشم عادی نمی توانیم ببینیم .
چشم ارتعاشات ماده را بین 380 و 760 تریلیون دفعه می تواند ببیند. پایین تر و بالاتر از آنرا نمی تواند ببیند .اگر مواد یا پدیده هایی باشند که دارای ارتعاشاتی پایین تر یا بالاتر از عدد فوق باشند چشم ما قادر به دیدن آنها نیست .(2)

آیا ارواح و اشباح نیز دارای ارتعاشاتی هستند که چشم قادر به گرفتن آنها نیست ؟ دانشمندان معتقدند که حافظه به صورت مدار بسته است و یک حرکت الکتریکی که در اطراف سلول های مغز به جنبش در می آید مداوما" به وسیله ی عمل سدیم پتاسیم به حرکت خود ادامه می دهد . یک شارژ الکتریکی کوچک که به بافت عصبی مغز ( در آنجا که عصب باصره و سامعه می گذرد ) داده شود موجب می شود که شخص تلولویی از نور را دیده و یا صدای زنگ و یا نوعی صدای کوبیدن را بشنود. حتی ممکن است انسان را وادار به فریاد کشیدن کند , اما اگرچه این شبیه فریاد کشیدن به وسیله یک علت خارجی نیست ولی شبیه یک تکان شدید داخلی است .پس می توان گفت که زیاد کردن نیروی الکتریسیته در یک نقطه مغز موجب می شود که انسان تصاویر اشباح مانند را بیند .(1)
گر چه امواج الکتریکی همواره در اتمسفر زمین در حال حرکت هستند و به بعضی از آناه به تصاویری بصری همانطور که در تلویزیون مشاهده می کنیم تبدیل می شوند اما این فرضیه که اشباح و ارواح محصول زیاد شدن نیروی الکتریسیته بعضی از نقاط یا سلول های مغز است چندان استوار نیست , زیرا اگر ارواح محصول الکتریسیته طبیعت بوده و فقط جنبه ذهنی داشتند , دیگر لزومی نداشت که برای زندگان پیامی بفرستند که حتی خود بیننده روح از ان کاملا" بی اطلاع باشد . من اگر با ذهن خود تصویری بیافرینم , این تصویر هر چه قدر هم زنده بوده و حقیقی جلوه کند هرگز نمی تواند راز مسئله ای را به من یا دیگری بگوید که خود من کوچکترین اطلاعی درباره آن ندارم و ارواحی دیده شده اند که رازهای بسیاری را فاش کرده اند .پس باید موجود و پدیده ای خارج از ذهن و " من " باشد که این راز را بداند . پس این فرضیه چندان به نظر ما صحیح نمی رسد.
صاحب فرصیه فوق یکی دیگر از علل ظهور ارواح و اشباح را کم شدن درجه حرارت می داند . امواج رادیو ییاز گرما و سایر تغیییرات در فشار های اتمسفر متاثر می شود و درست قبل یا هنگام ظهور ارواح درجه حرارت آن محیط شدیدا" پایین می آید . اما امکان دارد دو موج تله پاتیک که به یکدیگر متصل می شوند یک تغییر یدر درجه حرارت ایجاد نموده , و انرژی را به شکل حرارت استخراج نمایند که باعث به وجود آمدن تصویر شود . زیرا موقع آزمایش تله پاتیک می توان از حرارت سنج استفاده کرد و فهمید که درجه حرارت در این هنگام پایین می آید .ارواحی دیده شده اند که مدت دویست و پنجاه سال در یک محل رفت و آمد کرده اند . به نظر گرین ( روح شناس انگلیسی ) این فقط به دلیل دوباره ایجاد شدن تصویر است و هر وقت درجه حرارت پاییین بیاید تصویر دوباره زنده می شود .شبح یا تصویر ذهنی که برای یک مدت دیده می شود به وسیله حرارتی که از محیط و انسان خارج می گردد دوباره شکل می گیرد. اگر حرارت محیط و انسان شبح را دوباره به وجود نیاورد , شبح کم کم محو شده و از بین می رود .
در قرن هجدهم روح یک زن در کفش ها و دست کش های قرمز و کلاه مشکی در یکی از راهروهای یک خانه ی بزرگ قدیمی دیده شد. سال ها بعد دوباره همان روح ظاهر شد اما این بار در لباس های صورتی و کفش های صورتی و کلاه خاکستری بود. دوباره در اواسط قرن نوزدهم ظاهر شد .این بار زنی بود با دستکش سفید و موی خاکستری . باز قبل از جنگ جهانی دوم برگشت و بعد ناپدید شد . در 1971 آن محل را خراب کردند و ساختمان جدیدی ساختند , اما کارگران در هنگام کار گزارش داند که یک زن ناشناس را در کریدورهای قدیمی ساختمان دیده اند. چیزی که در این پدیده عجیب است تغییراتی است که هر بار شبح یا روح آن زن نموده است . به نظر گرین این تغییرات در ذهن افرادی است که آن شبح را با فکر ایجاد نموده اند .
یک مورد دیگر : در یک پارک عمومی در شهر SURREY انگلستان ضجه های زنانه ای هر از گاه از گوشه خاصی از یک تپه شنی به گوش می رسید . گفته می شود که در این محیط یک راهب , راهبه ای را که حاملا بوده و از او بچه دار بود زنده زنده دفن کرده است . اما راهب آنقدر از عمل خود دچار جنون می شود که بی محابا خود را در دریاچه نزدیک محل دفن راهبه غرق می کند . به همین دلیل سالهاست که روح راهب در اطراف دریاچه دیده می شود و ضجه های راهبه ی در حال دفن به گوش می رسد .(1)
پس به نظر نوسنده انرژیهای حاصله از فشارهای عاطفی در طبیعت باقی مانده و به صورت تصویر و یا صدا در می آیند و ما آنها را به طور واقعی دیده و یا می شنویم.
چند سال پیش نیز یکی از روزنامه های تهران نوشت که مردی در خیابان ظهیرالدوله بالاتر از خانقاه زن و فرزندان خود را کشت و خود نیز انتحار نمود . اما آن خانه روح زده شد و هر شب سر و صدای زیادی در آنجا به گوش می رسد و تمام شیشه ها شکسته و همسایگان مجبور به نقل از آن مکان شدند . از این نوع حوادث در دنیا شاید روزی صدها بار اتفاق بیافتد. علت آن را باید اثر فشارهای عاطفی و انرژی آزاد شده ذهن انسان که تا مدت ها باقی می ماند دانست یا عمل موجودی مستقل و فنا ناپذیری به نام " روح " ؟

(1) .Andrew Green -Ghost Hunting-Page 37.40.42
(2) میر قطب الدین محمد عنقا - از جنین تا جنان .ص 48.

سه شنبه 15/11/1387 - 10:1
دانستنی های علمی

دلایل بقای شخصیت انسان پس از مرگ

منبع : کتاب" بعد ناشناخته"        نویسنده :دکتر محسن فرشاد          سال انتشار : 1361        چاپ:اول

انگلستان کشوری است که بیش از هر جای دیگر روح در آن دیده شده و این مسئله برای مردم مطرح است. در انگلستان از هر پنج نفر یک نفر روح را دیده و با این پدیده آشنایی دارد و به قول یکی از نویسندگان این کشور مرکز تاخت و تاز ارواح است .به همین دلیل آزمایشات بسیاری در این کشور , در دانشگاه ها و مراکز روحی و روانی آن در حال انجام است. یکی از مهم ترین آزمایشات برای احضار و شناخت ارواح تله پاتی( انتقال فکر بین دو نفر از راه دور یا نهان بینی ) می باشد. از طریق تله پاتی طی آزمایشاتی که شده با ارواح تماس حاصل نموده به طوریکه امکان عقلی برای رد آن وجود ندارد . برای مثال در یک آزمایش احضار روح در لندن , پنج نفر در اتاق بودند , اما فقط چهار نفر روح را دیده و تایید نمودند در حالیکه نفر پنجم نتوانست آن را بییند. دلیل آن فقط عدم برقراری ارتباط بین روح و نفر پنجم است.
روابط عاطفی مثل ترس , عشق , نفرت و غیره از لحاض تله پاتیک قابل انتقال به یکدیگر هستند. این مسئله در ملاقات های سیاسی , میدان های ورزشی , سالن تئاتر و سینما مصداق دارد . در دیدن و رابطه برقرار کردن با ارواح نیز تله پاتی نقش عمده دارد. زیرا اگر این رابطه به علل مسائل عاطفی بین دو وجود ( یکی از لحاظ فیزیکی مرده و دیگری زنده ) نتواند برقرار شود , شخص زنده از دیدن روح عاجز خواهد ماند. گاهی نیز اشتباه در مشاهده خود انسان پدید می آید و به درستی آنچه را که دیده نمی داند چیست و یا نمی تواند آنرا توجیه کند .مثلا" در یک جمعیت اولی سخنی در گوش دومی می گوید , دومی آنرا به سومی گفته تا آخر .مطمئنا" این کلام به گوش نفر آخر رسیده به کلی با سخنی که اولی بیان داشته تفاوت فاحش خواهد داشت و این دلیل اشتباه حواس انسان است. به همین دلیل در بدن روح نیز ممکن است از خطای حواس انسان باشد.
ارواح در تمام زمان ها قابل رویت هستند و همیشه در اطراف ما پرسه می زنند ,گردش می کنند و گاه ممکن است دست خود را روی شانه ی ما بگذارند ولی ما قادر به دیدن آنها نیستیم .فقط با آزمایش های علمی پیشرفته تری شاید بتوان این پدیده را درک کرد و آنها را بهتر ثابت نمود. برای آزمایش شناخت روح از حیوانات اهلی مثل سگ و گربه نیز استفاده می کنند . زیرا سگ و گربه در دیدن ارواح حساسیت بیشتری دارند .در بعضی موارد حیوان از آنچه می بیند سخت می ترسد , چرا ؟ شاید دلیل آن باشد که روح به شکل انسان ظاهر می شود اما هیچ بوی انسان را ندارد و همین مسئله حیوان را وحشت زده می سازد. گاهی در انگلستان سگ هایی دیده شده اند که در برابر شبح ظاهر شده به حالت غیر طبیعی دست زده , زوزه ی عجیب و غریب کشیده و مثل دیوانه ها گریخته اند . اما بسیاری موارد نیز وجود شبح را به راحتی تحمل کرده و مثل صاحب خود از دیدن آن شاد شده اند .اما سوال مهمی که مطرح می شود اینست که روح چه شکلی است , از چه جنسی است , چرا ظهور می کند ,کجا زندگی می کند و سرانجام به کجا می رود ؟ابتدا ببینیم که روح چه شکلی است :
این سوال جواب کلی ندارد .ممکن است شبیه انسان , حیوان یا حتی بی شکل باشد . گاهی شبیه زنی آبی پوش یا سفید پوش بوده یا مثلا" به حیوانی مانند سگ و میمون برود . در بعضی مشاهدات ارواح درست مانند انسان با یدن فیزیکی خود بوده و در برخی فقط شبیه بخار بوده اند .گاهی مانند یک انسان تمام عیار ظاهر شده و زمانی نیز مثل ستونی از مه یا بخار یا ابر سبک که حرکت می کنند به نظر رسیده اند. اما نکته مهم این است که ارواحی دیده شده اند که در وهله اول انسان مطلقا" باور نمی کند که آنها روح هستند چون هیچ فرقی با انسان های زنده نداشته اند .فقط وقتی که از دیوار عبور کرده یا غیب شده اند فهمیده اند که آنها "روح "می باشند.
نویسندگان دیگری عنوان کرده اند که ارواح از نطر ما خاکیان شکل ندارند اما از نظر خود ارواح شکل دارند .آنها مانند یک شعله , یک درخشش نور یا یک جرقه اتری هستند. .رنگ آنها بر حسب پاکی آنها از خاکستری پررنگ هست تا یاقوتی رنگ
.
اما اینکه چرا به نظر بعضی ها روح به شکل انسان زنده و به چشم برخی تلالو یا جسم بخار مانند به نظر می آید به نظر عده ای ذهن ماست که آن را اینطور می بیند و به زعم عده ای دیگر اراده ارواح است که موجب ظهور چنین اشکالی می شود .ارواح شبیه بخار در دوران جنگ ( اول و دوم جهانی ) بیشتر از مواقع دیگر دیده شده اند.
بسیاری از افراد شبح یک دوست یا فامیل را دیده اند که در فاصله دور یا مرده یا در حال از بین رفتن بوده است. این اشباح به افرادی تعلق داشته اند که به بیننده نزدیک بوده و هم از او چندین کیلومتر فاصله داشته اند . حتی زن و فرزندی شبح پدر در حال مرگ خود را به شکل واقعی او دیده اند . خود من در فرانسه با یک مدیوم مشهور که خوشبختانه حقه بازی در کارش نبود ملاقات کردم. عکسی را از جلسه احضار ارواح گرفته بود. در جلسه کسی دیده نمی شد اما در عکس شبح یک مردی بود که مدیوم فرانسوی (ماری) می گفت که رابطه اوست با دنیای ارواح. روح در عکس شبیه مردی نورانی بود که چهره اش قابل تشخیص نبود. امال به وضوح انسان بودنش مشخص بود . اگر در اتاق احضار ارواح چیزی نبود  فیلم دوربین عکاسی طبیعتا"عکس نمی گرفت و بر روی آن اثری نمی ماند. غیر از مدیوم ها همانطوریکه گفته شد ارواح یا اشباح بر اشخاص عادی هم ظاهر می شوند .
علت ظهور شبح به احتمال قوی تمرکز فکری شخص در حال مرگ روی یکی از دوستان یا اعضاء خانواده ی خود است. زیرا شخص هنگام مرگ ممکن است با فکر یا حتی با صدای بلند شخصی را مخاطب قرار دهد یا از او کمک بخواهد. در این موارد ممکن است که شخص زنده مخاطب , شبح یا روح شخص در گذشته را به چشم می بیند.مثلا" سربازی در هنگام کشته شدن در جنگ نام مادر خود را بر زبان آورده و یا کسی در موقع تصادف داشت به زن یا فرزند خود فکر می کرده که همه اینها منشاء ظهور ارواح و اشباح شده اند. 

سه شنبه 15/11/1387 - 10:0
دانستنی های علمی

بسم الله الرحمن الرحیم
ازدواج شیطان

- راجع به ازدواج ابلیس كه چه موقع بوده ، و با چه كسى ازدواج نموده و همسر او چگونه پیدا شده و دختر چه كسى است ؟ دو قول نقل شده :
مجمع البحرین در لغت شیطان مى نویسد: وقتى خداوند متعال ، اراده كرد كه براى ابلیس همسر و نسلى قرار دهد غضب را بر وى مستولى ساخت و از غضب او تكه آتشى پیدا شد، از آن آتش براى او همسرى آفرید.
در نقل دیگرى آمده : ابلیس - كه اسم اولى او عزازیل است - از همان اوان جوانى ، در میان قوم خود مشغول عبادت و بندگى خداوند بود تا بزرگ شد و موقع ازدواج او رسید. وقتى تصمیم به ازدواج گرفت ، با دختر (روحا) به اسم (لهبا) كه آن هم از طایفه جن بود، ازدواج نمود. بعد از آن كه ایشان با هم ازدواج كردند، فرزندان زیادى از آن ملعون به وجود آمد كه از شمارش ‍ به طورى كه زمین از آنها پر شد. همه آنها مشغول عبادت شدن و مدتى طولانى ، خدا را ستایش نمودند. در میان ایشان عبادت و بندگى خود ابلیس ‍ از همه آنان بیشتر بود. از همین جهت ، بعد از آن كه خداوند اختلاف و خون ریزى را در میان طایفه جن و نسناس (طایفه اى به جاى انسان فعلى بودند) دید، هر دو طایفه را هلاك كرد، و از میان آن طایفه فقط ابلیس را نگاه داشت . بعدا فرشتگان او را به آسمان بردند. آن ملعون هم ، در آسمان اول مدتى در میان ملائكه ، خدا را عبادت كرد بعد به آسمان دوم و سوم تا آسمان هفتم پیش رفت و با ملائكه هر آسمان خدا را ستایش كرد تا وقتى كه خداوند آدم علیه السلام را خلق فرمود، و دستور سجده داد او هم سرپیچى كرد و رانده شد.
پس زن و فرزندان او هم جزء هلاك شدگان هستند. او بدون زن و فرزند به آسمان رفته و آن جا هم كه احتیاج به زن نداشت ، بعد از بیرون آمدن از بهشت هم ، زنى براى او به وجود نیامد.

چرا خداوند شیطان را آفرید؟ 

- بسیارى مى پرسند: با این كه خداوند مى دانست او سرچشمه همه وسوسه ها و گمراهى ها و فریب كارى ها مى شود و همه بدبختى هاى انسان از او خواهد بود، آن هم موجودى هوشیار، زرنگ ، كینه توز، پرفریب و مصمم . چرا او را آفرید؟ اگر خدا انسان را براى تكامل و رسیدن به سعادت ، از طریق بندگى خود آفریده ، وجود شیطان كه یك موجود ویران گر و ضد تكامل است چه دلیلى مى تواند داشته باشد؟
در پاسخ مى توان گفت : اولا، خداوند شیطان را از آغاز آفرینش انسان نیافرید، چون خلقت او از اول پاك و بى عیب بود و به همین دلیل سالیان درازى در میان صف فرشتگان مقرب خدا جاى گرفته بود. اگر چه از نظر خلقت و آفرینش جزء آنان نبود، ولى بعدا با سوء استفاده از آزادى ، بنا را بر طغیان و سركشى گذاشت و رانده درگاه خداوند و فرشتگان گردید و لقب شیطان گرفت .
ثانیا؛ اگر اندكى فكر كنیم خواهیم دانست كه وجود شیطان ، این دشمن خطرناك نیز كمكى است به پیشرفت و تكامل انسان ها و براى آن كسانى كه ایمان دارند و مى خواهند راه حق را بپیمایند وجود او مضر و زیان آور نیست ، بلكه پیشرفت و تكامل آنان است .
راه دور نرویم همیشه نیروهاى مقاوم در برابر دشمنان سرسخت ، جان مى گیرند و سیر تكاملى خود را مى پیمایند، وجود یك دشمن قوى در مقابل انسان باعث پرورش و ورزیدگى او مى گردد. هم چنین همیشه در میان تضادها بالندگى و رشد معنا پیدا مى كند، هیچ موجودى راه كمال را نمى پوید مگر این كه در مقابل دشمن نیرومندى قرار گیرد.
به عبارت دیگر، انسان تا در برابر دشمن نیرومند و با قدرت قرار نگیرد هرگز نیرو و نبوغ خود را بروز نمى دهد و به كار نمى اندازد، همین وجود دشمن مایه جنبش هر چه بیشتر انسان و ترقى او خواهد بود. مثلا فرماندهان و سربازان ورزیده و نیرومند، كسانى هستند كه در جنگ هاى بزرگ ، با دشمنان سخت در گیر بوده اند. سیاست مداران با تجربه و پر قدرت ، آنهایى هستند كه در بحران هاى سخت سیاسى با دشمنان نیرومند دست و پنجه نرم كرده اند.
قهرمانان بزرگ ، كسانى هستند كه با حریفان نام آور و سخت ، زور آزمایى كرده اند؛ بنابراین ، چه جاى تعجب كه بندگان بزرگ خدا با مبارزه مستمر و پى گیر در برابر شیطان ، روز به روز قوى تر و نیرومندتر شوند.
هم چنین است روح انسان در مبارزه با شیطان ، گر چه او در برابر اعمال خلاف و زشت خود مسئول است ، ولى وسوسه هاى او براى بندگان خدا و آنهایى كه مى خواهند در راه حق قدم بردارند ضرر و زیانى نخواهد داشت ، بلكه به طور غیر مستقیم براى آنها ثمر بخش خواهد بود.


چرا شیطان را مهلت داد؟

- سئوال دیگرى پیش مى آید و آن چنین است : بعد از این كه شیطان خلق شد و نافرمانى خدا را نمود، در مقابل عظمت ، بزرگى و شوكت او تكبر ورزید، از میان ملائكه ، بهشت و نعمت هاى آن رانده شد. چرا خداوند به او مهلت داد؟ چرا در خواست او را درباره عمر طولانى و ادامه حیات او پذیرفت ؟ چرا فورا او را نابود نكرد كه این گونه به جنایت و خیانت خود ادامه دهد و مردم را بیشتر به سوى بدبختى و شقاوت و جهنم و عذاب بكشاند؟

جواب این كه : جهان جاى آزمون است ، و مى دانیم كه آزمایش جز در برابر دشمنان سرسخت و طوفان ها و بحران هاى خطرناك ، امكان پذیر نیست . وجود نامبارك شیطان و حیات و زندگى او به عنوان یك دشمن و نقطه منفى براى تقویت پایه هاى دین باورى و نقاط مثبت دیگر، نه تنها ضرر نداشته و ندارد، بلكه مؤ ثر نیز خواهد بود.

قطع نظر از وجود شیطان ، در وجود خود ما، غریزه هاى دیگرى نیز هست كه انسان در همه زمینه ها، مى آزمایند تا در برابر نیروهاى عقلانى و روحانى قرار گیرد. به این ترتیب ، در این میان روح انسان پروش مى یابد. مهلت شیطان و ادامه حیات او نیز تقویت این تضاد است ، و تا او نباشد راه راست و مستقیم شناخته نخواهد شد و صفت خوب نیكو سیرتان و بد بدسیرتان مشخص نمى شود.

دیگر این كه ، اگر به او مهلت داده شد به خاطر آن همه ستایش و بندگى در برابر خداوند متعال بوده و عمر طولانى و مهلت او مكافات و پاداش ‍ عبادتهاى او است .

سوم این كه ، خواسته تا وى بیش تر در عذاب خدا غرق شود، زیرا هر چه عمر او طولانى تر گردد و مهلت بیشتر یابد، گناهش بیشتر خواهد شد. چنان چه خداوند مى فرماید:
(آنها كه كافر شدند (راه طغیان را پیش گرفتند) تصور نكنند اگر به آنان مهلت مى دهیم به سود آنها است . ما به آنها مهلت مى دهیم كه بر گناهان خود بیفزایند و عذاب خوار كننده اى براى آنها مى باشد)

از این مهم تر، هر چند خداوند شیطان را در انجام وسوسه هایش آزاد گذاشته ، ولى انسان را در برابر او بى دفاع نیافریده است . به او نیروى عقل و شعور، و خرد داده كه مى تواند شد محكم و نیرومندى در مقابل وسوسه هاى شیطان بسازد.
یكى دیگر از راههاى دفاعى او، انگیزه پاك و عشق به تكامل است كه به عنوان یك عامل سعادت در نهادش گذارده شده است .
هم چنین ، فرشتگان را كه الهام بخش نیكى ها هستند. به كمك انسان هایى كه مى خواهند از وسوسه هاى شیطانى بر كنار بمانند فرستاده . قرآن مى فرماید:
(فرشتگان بر آنها نازل مى شوند و براى تقویت روحیه آنان انواع بشارت ها و دل گرمى ها را به آنها الهام مى كنند و مى گویند: نترسید و غمگین نباشید، بشارت باد بر شما به آن بهشتى كه به شما وعده داده شده است .)

سه شنبه 15/11/1387 - 9:58
دانستنی های علمی

شیطان اولین كسى كه .....

شیطان : نخستین كسى بود كه بعضى كارها را مرتكب شد و پیش از او كسى آنها را انجام نداده بود. و آنها از این قراراند:

- اولین كسى كه قیاس نمود و خود را از حضرت آدم علیه السلام برتر و بالاتر دانست و گفت : من از آتشم و او از خاك در حالى كه آتش از خاك بالاتر است .
- اولین كسى كه در پیشگاه با عظمت الهى تكبر نمود و به دستور خالق خود عمل نكرد.
- اولین كسى كه كه معصیت و نافرمانى خدا را كرد و آشكارا با او مخالفت نمود.
- اولین كسى كه به دروغ گفت : خدا گفته از این درخت نخورید، چون درخت جاوید است و اگر كسى از آن بخورد تا ابد زنده مى ماند و با خدا شریك مى شود .
- اولین كسى كه كه قسم به دروغ خورد و گفت : من شما را نصیحت مى كنم .
- اولین كسى كه نماز خواند و یك ركعت آن چهار هزار سال طول كشید.
- اولین كسى كه منبر رفت و براى ملائكه سخنرانى و صحبت كرد.
- اولین كسى كه كه به خدا مشرك شد.
- اولین كسى كه كه غنا و آواز خواند، همان زمانى كه آدم علیه السلام از درخت نهى شده خورد.
- اولین كسى كه از خوشحالى سرود خواند و آن هنگامى بود كه آدم به زمین آمد.
- اولین كسى كه نوحه خواند و گریست ؛ چون او را به زمین فرستادند، به یاد بهشت و نعمتهاى آن نوحه و گریه كرد.
- اولین كسى كه دستور ساختن منجنیق را داد تا حضرت ابراهیم علیه السلام را با آن در آتش اندازند.
- اولین كسى كه دستور ساختن حمام را در زمان حضرت سیلمان علیه السلام داد تا نظافت كنند.
- اولین كسى كه ساختن نوره را در زمان حضرت سلیمان داد، براى این كه موهاى اضافى پاى بلقیس پادشاه سبا را از زمین ببرند.
- اولین كسى كه دستور ساختن شیشه را داد تا حضرت سلیمان علیه السلام آن را روى خندق گذارد و بلقیس را آزمایش كند.
- اولین كسى كه دستور ساختن صابون را داد تا مردم بدن و لباس خود را بشویند.
- اولین كسى كه دستور ساختن آسیاب را داد تا مردم گندم هاى خود را آرد كنند.
- اولین كسى كه با ابوبكر بیعت كرد تا مردم را منحرف كند و از مسیر حق برگرداند.
- اولین كسى كه خدا را در آسمان ها پرستید.
- اولین كسى كه عبادت و بندگى او، فرشتگان را به تعجب در آورد!
- اولین كسى كه به خداى خود اعتراض كرد.
- اولین كسى كه شبیه شدن به دیگران را مطرح و مردم را به آن تشویق كرد.
- اولین كسى كه كه سحر و جادو كرد و آن دو را به مردم یاد داد.
- اولین كسى كه ساز درست كرد و خود، آن را نواخت .
- اولین كسى كه براى زیبایى ، زلف گذاشت .
- اولین كسى كه براى مخالفت با پیامبران ریش خود را تراشید.
- اولین كسى كه براى مست شدن مردم ، شراب درست كرد.
- اولین كسى كه ساختن آلات لهو و لعب و موسیقى را به قابیل آموخت .
- اولین كسى كه وقتى وارد جهنم مى شود، خطبه مى خواند.
- اولین كسى كه مكر و حیله و خدعه نمود.
- اولین كسى كه نقاشى كرد و چهره كشید.
- اولین كسى كه آتش حسدش شعله ور شد.
- اولین كسى كه به ناحق مخاصمه و جدال كرد.
- اولین كسى كه خداى تعالى به او لعنت نمود و از ناراحتى فریاد كشید.
- اولین كسى كه به خدا كفر ورزید.
- اولین كسى كه گریه دروغى نمود.
- اولین كسى كه عبادت و خلقت خود را ستود.
- اولین كسى كه صورت هاى مجسمه و بت را ساخت .
- اولین كسى كه جبرئیل و میكائیل و اسرافیل او را لعنت كردند.
- اولین كسى كه از ترس ملائكه فرار كرد و خود را مخفى نمود.

معنى شیطان 

شیطان دو معنى دارد: یكى اصطلاحى ، و آن همان معنایى است كه بر سر زبان مردم است . وقتى كلمه شیطان گفته مى شود، ذهن مردم متوجه آن ملعونى مى شود كه رو در روى خدا ایستاد و نافرمانى كرد و در برابر آدم علیه السلام سجده نكرد.
دیگرى معنى لغوى آن است ، شیطان از (شطش ) و (شاطن ) گرفته شده و هر دو به معنى پلید، خبیث ، پست و موجودى سركش ، متمرد و نافرمان به كار برده مى شود. به عبارت دیگر، به هر چیز مرموز، موذى و آزار دهنده گفته مى شود. هم چنین به معنى منحرف و منحرف كنند، یاغى و طاغى ، شریر و شرارت كننده ، دور بودن و دور شدن از حق و حقیقت ، دور شدن از رحمت و مغفرت الهى ، بدخوى و سخت دل ، بدجنس و بد ذات و ناپاك ، هلاك شده و هلاك شونده آمده است . این معانى و صفات در انسان باشد یا در جن ، در چهار پایان باشد یا وحوش ، خزندگان و غیره همه این ها از معانى و مصادیق شیطان است .
و فرد شاخص آن ، همان معنا و مفهوم اصطلاحى آن است كه در میان مردم معروف و مشهور است و آن ابلیس و لشگریان و اعوان و انصار و یاوران او است . همان كسى كه باعث بدبختى خود و آدم علیه السلام ، باعث بیرون شدن خود و آدم علیه السلام از بهشت شد.
دوشنبه 14/11/1387 - 16:46
دانستنی های علمی

آفرینش عالم

باب سوم:در صفت دوزخ و اهل آن

بدان كه آنچنان كه حق تعالی بهشت را از رحمت خود خلق كرده، دوزخ را از خشم و غضب خود آفریده و آن را هفت در است، هر دری مخصوص گروهی از گمراهان است كه قسمت كرده شد و آن را هفت طبقه است:
طبقۀ اول جهنم است ((وان جهنم لموعدهم اجمعین)) (سورۀ حجر، آیۀ 43)
این آیه در باب پیروان شیطان و منافقان است و این طبقه طبقۀ اول است و جای گناهكاران از اهل توحید است.
مروی است كه رسول صلی الله علیه و اله در مسجد نماز می كرد و زن اعرابیه می گذشت، اقتدا به آن حضرت كرد. چون رسول صلی الله علیه و اله به این آیه رسید: ((لها سبعه ابواب لكل باب منهم جزء مقسوم)) (سورۀ حجر، آیۀ 45) آن زن نعره ای زد و بیهوش شد و رسول صلی الله علیه و اله بعد از نماز فرمود تا آب به روی او زدند، چون با خود آمد گفت: واویلا، هر عضوی را از من منقسم خواهند كرد از برای دری از درهای دوزخ؟
حضرت فرمودند: نه چنان است، بلكه مراد آن است كه همۀ فرقۀ مكلفان را بر هر دری از درهای دوزخ عذاب كنند.
گفت: یا مرا هفت بنده است كه به غیر از این چیز دیگر ندارم، تو را گواه گرفته و همه را آزاد كردم، هر یكی را برای خلاصی دری از درهای دوزخ.
جبرئیل علیه السلام نازل شد، گفت: یا رسول الله! بشارت باد بر این ضعیفه كه حق تعالی همۀ درهای دوزخ را بر او حرام گردانیده و درهای بهشت را برای او گشاده كرد.
طبقۀ دوم را لظی گویند. ((نزاعه للشوی)) یعنی كه آتش دوزخ را زبانه ای است خالص كه هیچ چیز با او نیست تا موجب كثرة مشقت و مرارت او شود، آن زبانه خالص در حالتی كه نزع كننده است گوشت و پوست دست و پای كافران را.
مروی است كه: هر گاه گوشت و پوست روید، فی الحال آتش آنرا بگدازد و این طبقه ثانیه جای ترسایان است و به قولی جای جهودان.
طبقۀ سوم را حطمه گویند: ((كلا لینبذن فی الحطزمة و ما ادریك ما الحطمه)) (سورۀ همزه، آیات 4و5)) این دربارۀ اخنس بن قیس بن فضل آمده، یا بر ابی خلف و اخنس، به جمع مال و غیبت رسول ذوالجلال مشغول بود و او را عقیده آن كه او را همیشه در دنیا مخلد خواهد ساخت و به شومی كثرت مال دنیا كمر عداوت با حضرت رسول بسته و به عناد و استكبار می افزود.
معنی آیۀ شریفه این است: نه چنین است آنچه پندارد او در تخلید مال او را در دنیا حقا هر آینه انداخته شود در حطمه (یعنی در آتش)
((نارالله الموقده التی تطلع علی الافئده)) (سورۀ همزه، آیات 6و7) یهنی: آتش خدایی است كه بر افروخته شده چنن كه برآید و غالب شود بر دلها. یعنی: بر همۀ اعضا و اطراف در گذرد و میان دل درآید. بدرستی كه آن آتش بر كافران فرو بسته شده است.
و این طبقۀ ثالثه جای فرعونیان است، یعنی: جمع كنندگان مال به حرام و به قولی جای جهودان.
طبقۀ چهارم را سقر خوانند كه ((ساصلیه سقر و ما ادریك ما سقر)) (سورۀ مدثر، آیات 26 و 27) این آیه در باب ولیدبن مغیره نازل شده كه درافكنند ولید را به سقر، این طبقه اربعه جای گبران است و در بعضی از تفاسیر این را طبقۀ پنجم شمرده اند.
طبقۀ پنجم را سعیر خوانند.‌ ((اما من اوتی كتابه وراء ظهره فسوف یدعو ثبورا و یصلی سعیرا)) (سورۀ انشقاق، آیات 10و11و12) یعنی: آن كه داده شود نامۀ كردار او به دست چپ او و آنچنان بود كه دست او را بر گردن او بندند و دست چپ او را از پس سر او بیرون آورند و از آن طرف نامه بر دست وی نهند و گویند بخوان، گوید: چگونه از پس پشت خود بخوانم، پس گردن او را باز پس شكنند تا نامۀ خود را بخواند تاریك و سیاه عاجز و متحیر شود از خواندن آن، پس زود باشد كه بخواند، یعنی: تمنای هلاكت خود كند و در آید به آتش افروخته و این طبقه خامسۀ جای صابیان است و ناصبیان.طبقۀ ششم را جحیم گویند: ((ثم ان مرجعهم لالی الجحیم.)) (سورۀ صافات، آیۀ 68)
یعنی: بدرستی كه بازگشت مشرگان به سوی دوزخ سوزان است كه محل مشركان است.

طبقۀ هفتم هاویه است، كه او را درك الاسفل گویند. ((فامه هاویة)) (سورۀ قارعه، آیۀ 9) و این جای كسی است كه اعمال حسنه نداشته باشد، یا سیئات او بر حسنات غالب باشد.
قوله تعالی: ((و اما من خفت موازینه فامه هاویة)) و هاویه آن است كه گرمی و سوزش او به غایت رسیده.
مروی است كه: عمق هاویه بر وجهی است كه چون اهل دوزخ را بر آن اندازند، خریف به قعر آن نرسد و بلاشك هاویه مأوای یزید بن معویه است و در روایت آمده كه حق تعالی در دوزخ، ماران آفریده هر یك به قدر شتری، كه بختی باشد كه هر كه را زخمی بزنند، هفتاد سال بماند و حق تعالی فرشتگان را موكل آن گردانید، كه اگر یكی انگشت بر آسمان و زمین زنند، پاره پاره گردد و بعضی عمودها دارند كه بر سر دوزخیان زنند.
در آی. شریفه فرموده: ((خذوه فغلوه ثم الجحیم صلوه)) (سورۀ حاقه، آیۀ 31)
در خبر است: چون حق تعالی می فرماید: بگیرید او را و در هم بندید. صد هزار زبانیه بیایند و در او بزنند و دست و پای ایشان را پاره پاره كنند و هر ذره ای در دست زبانیه ای ماند. پس حق تعالی او را بار دیگر زنده گرداند و ایشان را گوید كه به رفق و نرمی او را بگیرید و غل كنید. پس آنگاه در زنجیری از آتش كه هفتاد گز است دركشند. یعنی: محكم در جسد او پیچند تا هیچ حركت نتواند كرد.
نوق بن كمال از حضرت پیغمبر صلی الله علیه واله نقل كرده: مراد از ذراع، ذراع فرشتگان است و هر ذراع هفتاد باغ است و هر باغی به قدر مسافتی كه در میان كوفه و مكه است. از كعب الاحبار مروی است: اگر همه آهنی كه در دنیا است را جمع كنند، به وزن یك حلقۀ او نشود و اگر حلقه ای از آن حلقه ها را بر كوههای عالم نهند، چون ارزیر بگدازد.
از سویده روایت است: همه اهل دوزخ در آن سلسله باشد و در روایت آمده كه بر هر  دری از درهای دوزخ سی هزار شهر است از آتش و در هر شهری هفتاد هزار سراپرده است از آتش و در هر سراپرده هفتاد هزار گنبد و در هر گنبدی هفتاد هزار حجره و در هر حجره ای هفتاد هزار گژدم و هر كژدمی را هفتاد هزار دم و هر دمی هفتاد هزار بند است و در هر بندی هفتاد هزار سبو، پر از زهر و بر هر دری هفتاد هزار فرشته است كه آتش می افروزند.
در نجوی موسی آورده كه حق تعالی خطاب كرد: (( ای موسی! بدان كه دوزخ را هفت طبقه آفریدم، هر طبقه را هزار وادی است از آتش و در هر وادی هفتاد هزار شهر است و در هر شهری هفتاد هزار كوشك و در هر كوشكی هفتاد هزار خانه و در هر خانه هفتاد هزار تابوت است از آتش و درازی هر تابوت و پهنای آن هفت بار چندین دنیا و در هر تابوتی هفتاد هزار كژدم است و هفتاد هزار مار و هر كژدمی و ماری به بزرگی كوه طور است. ای موسی! مشركان و منافقان و غافلان و بخیلان و ریاكاران و خورندگان خمر و ربا و سخن چینان را جمع كنند و در آن درآورند و مسلط گردانند بر ایشان ماران و كژدمان را، تا بدانند كه كتابهای من و پیغمبران بر حق بودند.
از حضرت رسول صلی الله علیه واله مروی است: در دوزخ وادی است، بدان گرمی كه هر روز هفتاد هزار بار اهل دوزخ از گرمی آن به فریاد آیند و در آن وادی خانه است و در آن خانه چاهی است و در آن چاه تابوتی است و در آن ماری است از آتش، كه او هزار سر دارد و در هر سری هزار دهان و در هر دهانی هزار دندان و هر دندانی هزار گز است.
صحابه پرسیدند: آن جایگاه كدام طایفه است؟
حضرت فرمودند: جای خمر خوار.
در (تبیان) آورده: چون حرارت سموم دراكباد و اجساد دوزخیان اثر كند پناه برند به حمیم همچنان كه گرمازدگان در دنیا آن می طلبند.
روایت است: حمیم آبی است كه از آن روز كه حق تعالی دوزخ را افریده می جوشانند، بعد از آن كه دوزخیان بیاشامند، هر چه در اندرون ایشان است پاره پاره گردد و از حرارت آن بیشتر متأذی شوند، پناه برند به سایۀ آن دود ظلمانی و گویند یحموم كوهی است در میان آتش، كه دوزخیان به سایۀ آن پناه میبرند.
در بعضی از تفاسیر معتبره مروی است: حضرت رسوا صلی الله علیه واله فرمود: اگر قطره ای از زقوم دوزخ بر زمین چكد، زندگانی بر اهل دنیا تلخ شود. پس چگونه بود حال آن شخص كه مهۀ طعام او در اخرت این باشد.
در بعضی از اخبار وارد شده كه طبقات جهنم هفت است:
طبقه ی اولی جحیم است كه نگاه داشته می شود این طبقه در پرده های آتش، تا اینكه می جوشد مخ سرهای ایشان مثل غزقانچه
طبقۀ دوم لظی است و این مقام آنان است كه از حق نكول كنند و تابع هوای نفس خود شوند و جمع كند دنیا را و خزاین را و حقوق خدا را بیرون نكنند از آنها
طبقۀ سوم سقر است، چنان كه حق تعالی می فرماید: ((ساصلیه سقر))
طبقۀ چهارم حطمه است، چنانكه حق تعالی می فرماید: ((كلالزینبذن فی الحطمه و ما ادریك ما الحطمه نار الله الموقده التی تطلع علی الافئده))
طبقۀ پنجم هاویه است، چنانچه فرموده: ((و اما من خفت موازینه فامه هاویه و ما ادریك ماهیه نار حامیه)) این زاویه ای است از زاویه های جهنم و این ادنای زاویه ها است.
طبقۀ ششم سعیر است و در آن سیصد سراپرده از آتش و در آن خانه ها زنجیرها و غلها است از آتش كه مهیا شده است برای اهل این طبقه.
طبقۀ هفتم جهنم است و در آن است فلق چنان كه خدای عزوجل فرموده: ((قل اعوذ برب الفلق)) و آن چاهی است در جهنم وقتی كه در آن را بگشایند مشتعل می گردد جهنم و این طبقه اخس وادنی از سایر طبقات است و صعود كوهی است در جهنم كه واقع شده است در وسط جهنم و اثام نهری است از آتش در جهنم كه می گردد در اطراف این كوه بدرستی كه این موضع اخس و ادنای مواضع است از طبقات جهنم و نیز فرموده: بدرستی كه در سقر هر آینه وادی است كه آن را سقر می گویند كه هرگز نفس نكشیده است از آن وقت كه خلق شده و اگر نفس بكشد به قدر سوراخ سوزنی، هر اینه می سوزد هر آنچه كه بر روی زمین است.
بدرستی كه اهل جهنم پناه میبرند از حرارت این وادی، از تعفن آن و كثافت آن و در این كوه شعب و دره ها است، كه پناه میبرند به خدا از حرارت آن چاهها و كثافت آنها و در آن چاه ماری است كه اهل آن چاه پناه میبرند به خدا از این مار و در شكم این مار هفت صندوق است، در آن صندوقها جای پنج نفر از پیشینیان و دو نفر از پسینیان قابل و نمرود و فرعون و یهودا، كه یهودی ساخت یهودان را و بلوس، كه نصاری ساخت و نصارا را نصاری كرده و آن دو نفر عربی است كه ایمان نیاوردند به خدا و رسول او، كه شیبویه و سینویه باشند.
بر درهای دوزخ چنین نوشته شده:
در اول: (( لعن الله الكاذبین))
در دوم: ((من رجا بالله سعد و من خاف الله من الهلاك المغرور من رجی سوی الله و خاف غیره))
در سوم: ((من اراد ان لا یكون عریانا فی القیمه فلیلبس الجلد العاریه فی الدنیا و من اراد ان لا یكون جائعا فی القیمه فلیطعم البطون الجائعه فی الدنیا و من اراد ان لا یكون عطشانا فی القیمه فلیسق العطشان فی الدنیا.))
یعنی: هر كه خواهد برهنه نباشد در قیامت پس باید كه بپوشاند پوستهای عریان را در دنیا و هر كه خواهد گرسنه نشود در قیامت پس باید سیر گرداند شكمهای گرسنه را در دنیا و هر كه خواهد كه تشنه نباشد در قیامت پس باید سیراب كند تشنگان را در دنیا.
در چهارم: ((اذل الله من اهان الاسلام و المسلمین اذل الله من اهان عتره رسول الله اذل الله من اعان الظالمین علی ظلم المخلوقین))
یعنی: خدا ذلیل گرداند آن كس را كه اهانت رساند اسلام را و مسلمانان را و ذلیل كند خدای تعالی آن كس را كه اهانت كند ذریۀ پیغمبر را و ذلیل گرداند خدا آنكس كه اعانت و یاری كرده ظالمین را بر ظلم كردن خلایق.
در پنجم: ((لا تتبع الهوی فان الهوی یجانب الایمان و لا تنطق فیما لا ینفعك فیسقط من نظر ربك و لا تكن عونا للظالمین فان الجنه لم یخلق للظالمین))
یعنی: متابعت هوای نفس مكن، بدرستی كه هوای نفس ایمان را دور گرداند و حرف مزن در آن چیزی كه به تو نفع ندهد، پس بیفتی از نظر پروردگار خود و مباش تو معین و یاری كننده ظالمان. بدرستی كه جنت آفریده نشده برای ظالمین.
در ششم: ((انا حرام من المتهجدین و انا حرام من الصائمین و انا حرام من المتصدقین))
یعنی: من حرامم بر تهجد كنندگان یعنی نماز شب گزاران و من حرامم بر روزه داران و من حرامم بر تصدیق كنندگان و راست گویندگان.
در هفتم: ((حاسبوا قبل ان تحاسبوا و زاجروا انفسكم قبل ان تزاجروا و ادعوا الله عز و جل قبل ان تردوا علیه و لا تقدروا علی ذلك))
یعنی: محاسبۀ نفسهای خود كنید پیش از آنكه حساب كشند از شما و زجر و منع كنید نفسهای خود را از گناه و لذتهای دنیا قبل از آن كه زجر كنند شما را و بخوانید پروردگار خود را قبل از آن كه وارد شوید بر او و قادر نباشید بر خواندن او سبحانه.

باب چهارم:در صفت صور و نفخۀ آن در ادامه مطلب



باب چهارم

در صفت صور و نفخۀ آن


بدان كه صور به مثابه شاخی است كه بردارندۀ آن اسرافیل است.

در بعضی از تفاسیر معتبره مذكور است: صور مانند شاخی است كه یك سر آن در دهن اسرافیل است و سر دیگر در زیر عرش و او را چهل هزار سر است در اقطار و جوانب عرش رفته.

حضرت رسول صلی الله علیه واله فرمود: در شب معراج اسرافیل را دیدم یك پای پیش نهاده و یك پای پس و چشم در زیر عرش گماشته منتظر این كه ندا در رسد: "در دم" چون در آن صور دمد، همۀ مردمان از قبر برخیزند و به محشر حاضر شوند و در قول حق تعالی كه می فرماید: ((كذلك نخرج الموتی لعلكم تذكرون)) (سورۀ اعراف، آیۀ 57)
از ابن عباس نقل است: چون همۀ مردمان در نفخۀ اول بمیرند، حق تعالی  چهل روز باران بر ایشان بباراند، كه مانند آب مردان باشد و آن از زیر عرش ریزان شود و آن را ماءالحیوان گویند. پس ایشان در قبور روییده شوند، همچنان كه در رحم مادران، چون اجساد ایشان تمام خلقت شود، حق تعالی روح را در ایشان دمد و بعد از آن خواب بر ایشان افكند و در نفخۀ دوم ایشان را بیدار كند، گویا كه از خواب بیدار شده اند.

پس گویند: ((یا ویلنا من بعثنا من مرقدنا)) (سورۀ یس، آیۀ 52) یعنی: ای وای بر ما، كه ما را از خوابگاهمان بیدار ساخت.

علی بن ابراهیم، به سند معتبر از ثور ابن ابی فاضله روایت كرده: از علی بن الحسین علیه السلام سؤال كردند از كیفیت نفخ فرمود: اما نفخۀ اولی، پس امر میفرماید اسرافیل را كه بر زمین آید و صور را با خود دارد و صور او دو شعبه و دو طرف دارد و روی هر طرفی به طرف دیگر مثل ما بین آسمان است بر زمین. پس چون ملائكه ببینند كه اسرافیل به زمین می آید با صور می گویند فرمان الهی شده است به هلاك اهل زمین، اهل آسمان و زمین همه بمیرند .

پس فرو می آید اسرافیل در حظیزۀ بیت المقدس و رو به كعبه كند، چون اهل زمین او را ببینند، گویند: خدا رخصت فرموده است به هلاك اهل زمین. پس یك مرتبه می دمد، صدا از طرفی كه به جانب اهل زمین است بیرن می آید و هیچ صاحب روحی در زمین نیست مگر اینكه بمیرد و صدا كه به جانب اهل آسمان است بیرون میرود پس هر ذی حیاتی كه در آسمانها است می میرند پس خداوند عالم به اسرافیل می فرماید بمیر او نیز می میرد و بر این حال می ماند آنقدر كه خواهد.
پس امر می فرماید آسمانها را كه مظ=ضطرب شوند و از یك دیگر بپاشند و امر كند كوهها را كه روان شوند و ریزه ریزه شوند و بر هوا روند مانند غبار و زمین را بدل می كند بر زمین دیگر كه بر روی آن گیاه نشده باشد و گشاده باشد و كوهی و عمارتی بر روی آن نباشد، چنانكه در روز اول پهن كرده بود و عرش را بر روی آب قرار می دهد چنانكه اول كرده بود بی حایلی به قدرت خود آنرا نگاه دارد.

پس صدای ((لمن الملك)) بیاید و هیچ كس نباشد كه جواب دهد. پس خود می فرماید: ((لله الواحد القهار)) پس خداوند عالمیان به قدرت خود چنان كند كه صدا بیرون می اید از صور كه اهل آسمانها زنده می شوند و میكائیل میدمد، كه همۀ اهل زمین زنده می شوند. حاملان عرش را برمی دارند و ملائكه بهشت و دوزخ را حاضر می گردانند و خلایق را برای حساب محشور كنند این را چون آن.

حضرت فرمود: پس مشغول گریه شد و آن حق است به ظهور خواهد آمد.

 

دوشنبه 14/11/1387 - 16:37
دانستنی های علمی

 

آفرینش عالم

فصل سوم: در صفت آسمانها و زمین و عجایب آنها

بدان كه حق تعالی این هفت آسمان را از دود آن جوهر بیافرید، چنان كه مذكور شد.

آسمان اول: از زبرجد سبز است و نام وی " ایلون" است. به قولی برف یا فرشتگان این آسمان، همیشه در سجودند و تسبیح ایشان این است كه: (( سبحان الله ذی الملك و الملكوت)) و مهتر ایشان فرشته ای است كه نام او اسماعیل است. هم در این آسمان فرشته ای است كه او را رعد خوانند. غریدن آسمان از اوست. بعضی گفته اند كه رعد، صدای تازیانه ای است كه آن فرشته بر ابر میزند و برق، آتشی است كه از دهن آن تازیانه بیرون می آید.

آسمان دوم : از نقرۀ خام است و نام وی "نعونی" است.
به روایتی اقلوم و فرشتگان وی، جمله در ركوعند و تسبیح ایشان این است كه: ((سبحان ذی العز و الجبروت)) و نام مهتر ایشان كركاب است و او نشسته است، یك نیمۀ او برف است و یك نیمه از آتش.

آسمان سوم‌: از یاقوت سرخ است و به روایتی از آهن و نام وی "محقوم" است، و به قولی قیدوم. فرشتگان او همگی در قیامند.


آسمان چهارم : از در سفید است و نام وی "دیلول" و به روایتی "ماعون". و فرشتگان وی جمله سرها در پیش افكنده اند و تسبیح ایشان: (( سبحان الملك القدوس رب الملائكة و الروح)) است.

آسمان پنجم : از رز سرخ است و به روایتی از نقره است و نام وی "مائین" و به قولی "دلو". و فرشتگان او سرها برداشته، تسبیح ایشان: (( سبحان الخالق الباریء)) است.

آسمان ششم : از زمرد سبز است و به قولی از رز سرخ و نام وی "تاحیر" است و به روایتی "برماذ". تسبیح فرشتگان وی: (( سبحان الله و بحمده عدد خلقه و مداد كلماته)).

آسمان هفتم : از یاقوت سرخ است و نام وی "ایوشا" است و به قولی "زاكیه". فرشتگان آن را كروبیان گویند و عدد ایشان را كسی نداند الا خدای تعالی.
هر یك را به صورتی و هیئتی آفریده كه یكدیگر را نمی مانند و هرگز با یكدیگر حرف نمیزنند.
از ترس خدای تعالی و همیشه در گریه اند به نوعی كه اگر خلایق آواز ایشان را بشنوند، همه بیهوش و بیجان شوند. از آسمان هفتم تا عرش الهی هفتاد حجاب است، میان هر حجابی صحراها و بیابانها و مسافت آن را خدا میداند.
حضرت رسول صلی الله علیه و اله فرمود: در شب معراج صدای گریۀ ایشان را شنیدم. گفتم: ای جبرئیل! ایشان كیستند و گریۀ ایشان از برای چیست؟ گفت: ایشان كروبیانند و بر عصیان امت تو میگریند.

و بدان كه عجایب بسیار است مثل ستارگان و آفتاب و ماهتاب و بعضی كوچك و بعضی بزرگ. سیر در هر یك، بر خلاف یكدیگر است مثل اینكه ماه در هر یك ماه تمام آسمان را كه آن دوازده برج است، سیر می كند و عطارد و زهره و آفتاب در هر دوازده سال و زحل در سی و شش سال و زمین بدین فراخی، آفتاب صد و شصت برابر زمین است و چون از زمین تا فلك آفتاب، چهار هزار ساله راه است، چنین خرد مینماید و در تند روی باید تأمل كرد كه با وجود این عظمت و بزرگی، در اندك ساعتی قرص زرین او از زمین بیرون می آید.
از آنجاست قول مشهوری كه روزی جبرئیل نزد پیغمبر صلی الله علیه و آله آمد. حضرت از او پرسید كه: (( ای جبرئیل وقت زوال شده)) جبرئیل عرض كرد: (( لا، نعم)). یعنی: نه، آری. حضرت فرمود: (( این چه بود كه (لا، نعم) گفتی))؟ گفت: از آن وقتی كه گفتم لا، تا وقتی كه گفتم نعم، آفتاب پانصد سال راه رفته. دیگر از عجایب آسمان، آن كه در آسمان هفتم دریایی آفریده معلق در هوا، كه عمق آن دریا پانصد سال راه است. و فرشته ای آفریده كه چون برپا خیزد، دریایی به آن عظمتی آب، تا كعب او باشد و همیشه آن فرشته تسبیح میكند و آمرزش امت سیدالمرسلین محمد عربی صلی الله علیه واله را می طلبد از حق تعالی زهی بزرگواری محمد و آل محمد.

بدان كه زمین اول را مسكن آدمیان گردانیده و زمین دوم را جای باد.
روزی كه برای هلاك قوم عاد باد را فرمان رفت، به قدر سوراخ سوزنی باد بیرون آمد و همه را هلاك كرد.
و زمین سوم خلقی را آفریده كه روی ایشان بر روی آدمیان ماند و گوشهای ایشان به گوش گاو و پاهای ایشان چون پای گوسفند و موهای ایشان چون موی بز و هیچ یك از ایشان به خدا عاصی نشده اند و چون ما را روز باشد، ایشان را شب است و بر عكس. و زمین او سنگ كبریت است.

و در زمین چهارم مارانند، مانند مناری و گژدمان در دم ایشان آویخته، و در زمین پنجم گژدم، هر یك مانند شتران و دمهای به قدر نیزه و در دم هر یك از ایشان سیصد و شصت مله زهر آفریده كه اگر قطره ای از آن در دریای دنیا افتد همه تلخ شود و از گند آن همۀ ایشان بیجان گردند و اینها را برای عذاب منافقان آفریده. زمین ششم مسكن شیاطین است.
در زمین هفتم خلقی آفریده كه به غیر از حق تعالی كسی دیگر به احوال ایشان مطلع نیست و در عجایبات زمین تفكر باید كرد كه چگونه حق تعالی آنرا بسط داده و فرش نموده و فراخ گسترانیده، كه بندگان در آن تعیش نمایند و كوهها را اوتاد و میخها گردانیده كه ساكن شوند تا كه اهلش هلاك نشوند.
چطور آبهای لطیف و شیرین، از سنگهای سخت بیرون آورده و نقاش قضا، چه گلهای رنگارنگ از یك فنجان زمین، بذ صفخۀ خاك بیرون آورده كه ایشان را، هر ورقی دفتریست معرفت كردگار.
چه گیاهان مختلف الامزجه كه هر یك را معرفتی و فایده و حكمتی است، چنانكه یكی شیرین و یكی تلخ و یكی بیمار میكند و یكی صحیح میكند و یكی زندگانی نگاه میدارد و یكی زندگانی تباه میكند و یكی صفراء می آورد و یكی سوداء می آورد و یكی دفع صفراء می كند و یكی گرم است و یكی سرد، یكی خشك و یكی نرم. یكی خواب می آورد، یكی برطرف میكند و یكی شادی و یكی غم افزاست و بعضی قوت حیوان و بعضی قوت انسان. با وجود اینكه مبدأ نشو و نمای اینها یكی است، كه همه از یك خاك و آب است و عجایب زمین بسیار است و حكمت خدا بیشمار و از تعداد آن، سر بیرون نتوان آوردن.
و بدان كه زمین هفت طبقه است و این هفت طبقه چنان كه امام جعفر صادق علیه السلام فرموده، در پشت ماهی است و ماهی در آب است و آن در بالای سنگ است و سنگ در بالای گاو و املس است و گاو در ثری است.
بعد از آن سائل سؤال نمود كه ثری در چه چیز است؟ حضرت فرمودند: ((هیهات عند ذلك ظل علم العلماء)) یعنی در اینجا تمام شد علم علماء و كسی از آنجا خبر ندارد.
بدان كه گاو زمین با آن بزرگی و با آن قوت و توانایی كه همۀ زمین هفتم و ماهی و آب و سنگ را برداشته است، در پیش پشه ضعیف و عاجز و ناتوان است.
چنانكه مروی است: چون شیطان از درگاه كبریای خداوندی محروم و مردود شد، به زمین در آمد و چون كارش وسوسه بود، چنانكه در آسمان به آدم و هوا علیه السلام وسوسه نمود، در زمین خواست كه وسوسه نماید و كار شیطانی از او بروز نماید آمد به نزد گاو زمین و گفت: ای حیوان چونست احوالت از این بار گران؟ گاو گفت: چه كنم چه چاره سازم؟ آن ملعون از آن وسوسه و شیطنت گفت: خود را حركت ده تا اینكه از این بار گران برهی خداوند عز و جل دیگری را خلق میكند و بار تو را بر او حمل میكند پس گاو به سخن آن ملعون فریفته شد، خواست كه خود را بجنباند خداوند اعلی به قدرت كاملۀ خود پشه ای خلق فرموده و امر كرد كه تا بر پشت او نشست و نیش خود را بر آن گاو فرو برد.
گاو با آن قدرت و توانایی،از آن پشۀ ضعیف امان خواست و استغفار كرد خداوند عالم امر نمود پشه را، تا برابر آن گاو بایستد. هر وقتی كه شیطان بیاید كه وسوسۀ او نماید، پشه بر آن حمله نماید گاو از خوف او قرار گیرد و حركت نكند.

فصل چهارم:در صفت دنیا و آفرینش آن ........

در ادامه مطلب(به اضافه لینك فصل اول و دوم)



فصل چهارم:

در صفت دنیا و آفرینش آن


روایت است از رسول خدا صلی الله علیه واله كه موسی بن عمران سؤال كرد از پروردگار، جل جلاله و عم نواله و عظم شأنه، كه ای پروردگارا من، میخواهم بدانم كه ابتدای دنیا كی بود و زمان آدم و چگونگی دنیا به چه وجه گذشت؟ پس وحی كرد حق تعالی كه ای موسی! سؤال كردی از من، چیزی كه پوشیده و مخفی است و به غیر از من كسی را بر آن اطلاع نیست و نبوده. پس موسی علیه السلام مناجات كرد كه ای پروردگارا من، دوست دارم بدانم این را پس حق تعالی فرمود كه ای موسی! آفریدم دنیا را صد هزار سال و دو مرتبه خراب شده پنجاه هزار سال پس ارادۀ من تعلق گرفت به عمارت او، پس تعمیر كردم پنجاه هزار سال دیگر.
به قدرت خود آفریدم در دنیا خلقی بر هیءت و صورت گاو، پس روزیه من خوردند و عبادت غیر من كردند پس پنجاه هزار سال دیگر بمیرانیدم ایشان را در یك ساعت. پس متنفسی نماند از ایشان در روی زمین.
پس ارادۀ من و مشیت من بر خرابیه دنیا تعلق گرفت و پنجاه هزار سال دیگر خراب بود.دیگر باره ابتداء كردم در عمارت آن،  پس پنجاه هزار سال دیگر آبادان بود پس خلق كردم در دنیا دریایی را و آن دریا پنجاه هزار سال دیگر بود و هیچ چیز در دنیا نبود،كه احتیاج داشته باشد یك دم آب بیاشامد.
پس جانوری را خلق كردم و او را بدان دریا مسلط ساختم و آن جانور به قدرت من، آن دریای بی پایان عظیم را به یك نفس كشید كه قطره ای از آن نماند.
پس خلق كردم خلقی را كوچكتر از زنبور و بزرگتر از پشه.
پس ایشان را مسلط گردانیدم بر این جانور، پس خوردند آن را و نابود و فانی ساختند.
پس پنجاه هزار سال دیگر خراب بود و در این مدت، دنیا نیستان بود كه هیچ جای آن خالی نبود.
كاسۀ پشت را در آن خلق كردم و من اینها را روزی ایشان قرار دادم بخوردند و از آن نیها باقی نماند پس بعد از آن هلاك شدند در یك ساعت. پنجاه هزار سال دیگر خراب بود و عمارت نمودم، پنجاه هزار سال دیگر آبادان بود.
پس آفریدم سی نوع آدم بعد از نوع دیگر، كه در میانۀ هر یك هزار سال بود كه مجموع سی هزار سال باشد و چون دور ایشان در گذشت و همه فانی شدند و شربت ((كل نفس ذائقه الموت)) را چشیدند، بعد از آن در دنیا به قدرت كاملۀ خود پنجاه هزار شهر بنا كردم از نقره و در هر شهر، صد هزار قصر مرتب ساختم از طلای احمر.
پس پر كردم آن شهرها و قصرها را از خردل، كه شیرینتر از عسل و سفیدتر از برف پس مرغ كوری را بیافریدم و گردانیدم روزی آنرا، هزار سال یكدانه از آن خردل.
پس خورد آنها را تا آخر شد و در روایتی  واقع شده كه چون آن مرغ را آفریدم و به او خطاب كردم كه عمر تو چندان است كه این خردلها آخر شود.
آن مرغ گاه بودی كه خردلی بدو نصف كردی و زیاده گفته اند القصه چون آخر شد، آن مرغ فنا شد پس دیگر باره دنیا خراب شد.
پنجاه هزار سال بعد ز آن آبادان كرده این دنیا را، به پدرت آدم دادم و ابتدای تعمیر، این مرتبه روز جمعه بود وقت نماز ظهر باقی مخلوقات را آفریدم، به غیر از آدم كه پدر تو است هیچ چیز خلق نكردم. سبب خلق كردن آدم ظهور وجود با جود محمد صلی الله علیه واله و آل اطهار او (صلوات الله علیهم اجمعین) است.
بدان كه خداوند عالم را سه دشمن است:
یكی ابلیس لعین، دوم آنها كه ترك بندگیه خدا میكنند،سوم دنیا است و از اینجاست كه گفته اند:
((الدنیا حرام علی اهل الاخره و الاخره حرام علی اهل ادنیا و هما حرامان علی اهل الله))
در حدیث مذكور است كه اول كسی را كه به دوزخ اندازند، دنیا باشد. بصورت عجوزه ای او را برابر دوزخ آورند و سرنگون به دوزخ اندازند و بعد از آن دوستان او را.
و در شرح نحج البلاغۀ مولای متقیان حضرت علی بن ابیطالب علیه السلام مذكور است، كه حق تعالی جمع میكند آنچه در دنیا است از ذهب و فضه، یعنی زر و نقره و می گرداند او را مثل مبال، بعد از آن میفرماید كه این فتنۀ بنی آدم است و فریب دهندۀ او است، بعد از آن میراند او را به جهنم.

 

دوشنبه 14/11/1387 - 16:35
دانستنی های علمی

 

 

صفت آفرینش عالم

فصل اول:در صفت خلقت آسمانها و زمین

بدان كه حق تعالی عالم را خلق كرد در شش روز.
 چنان كه می فرمایند: (( و هو الذی خلق السماوات و الارض فی سته ایام)) (سورۀ هود، ایۀ 7 ) یعنی پروردگار تو آن است كه آفرید آسمانها و زمین را و هر چه در آنها است در شش روز. بدان كه اول چیزی كه تعالی آفرید، جوهری بود از زبرجد سبز و بزرگی آن را كس ندانست، بجز خدا. پس نظر در ان انداخت، از هیبت، حق تعالی آب شد و موج بر آورد و بجوشید و از وی بخاری برخاست ماندد دودی و در هوا بایستاد و می لرزید. حق تعالی او را هفت پاره ساخت و از هر پاره، آسمانی آفرید به قدرت خود و معلق بداشت، بی ستون و ضخامت. هر آسمانی پانصد سال راه بود و ان كفی كه از آن جوهر پیدا شده بود، هفت پاره گردانید و از هر پاره زمینی بیافرید، در زیر یكدگر بداشت. چون این هفت زمین را بیافرید، بعد از ان فرشته ای بیافرید و در زیر هفت طبقۀ زمین در آمد و در این هفت طبقه زمین را در گردن گرفت و دستی از مشرق درآورد و دستی از مغرب و نگاه میدارد نا روز قیامت و پاهای فرشته در هوا معلق ماند. پس ایزد تعالی یاقوتی آفرید، اندر فردوس. پس فرمان داد كه تا آن یاقوت را به زیر پای فرشته نهادند، تا پای فرشته بر یاقوت قرار گرفت و بزرگی آن یاقوت را كسی نداند، پس یاقوت در هوا بماند. پس حق تعالی گاوی بیافرید كه چندین هزار دست و پای داشت و مروی است كه او چهل هزار قوامی است و بزرگی آن گاو به غایتی است، كه شاخهای آن از آسمان گذشته است، پاهای وی از تحت الثری در گذشته. پس حق تعالی فرمود كه آن یاقوت را در میان شاخهای گاو نهادند. به روایتی در بالای كوهان او نهاده، یاقوت بر گاو قرار گرفت و بزرگی آن گاو را كسی نداند، بجز حق تعالی و پاهای گاو در هوا معلق بماند.
آنگاه سنگی بیافرید، به مقدار هفت آسمان و هفت زمین و قرارگاه گاو گردانید. آنگاه ماهی، به وسوسۀ ابلیس لعین می خواست كه بجنبد و آنچه كه بر پشت وی است بیندازد. خدای تعالی جانوری بیافرید تا در بینی وی رفت و در دماغ وی قرار گرفت. ماهی بنالید. فرمان رسید كه بیرون آی بیرون آمد و در برابر وی ایستاد تا كه اگر خواهد عزم جنبیدن كند، به دماغ وی رود. ماهی به سبب خوف این، ساكن شد. و باید دانست كه حق تعالی، در روز یكشنبه آسمانها و زمین را بیافرید. و در روز دوشنبه آفتاب و ماهتاب و ستارگان را آفرید. و در روز سه شنبه بهشت و دوزخ را بیافرید. و در روز چهارشنبه خلقان و جملۀ اشیاء را آفرید. و در روز پنج شنبه آبها را بیافرید و دریاها را براند و چشمه ها روان كرد و اشجار و اثمار بیافرید. و در روز جمعه فرشتگان را بیافرید. جوهر آدم علیه السلام را و فرزندان او را هم، روز جمعه خلق كرد. و هم در روز جمعه بود كه امر كرد فرشتگان هفت آسمان و زمین و روح و جملۀ اشیاء، آدم علیه السلام را سجده كردند و هم در جمعه بود كه امر كرد بر فرشتگان تا تخت آدم را برگرفتند و به بهشت آوردند، تا عجایبهای بهشت بدید و حق تعالی قادر است كه در یك طرفة العین، صد هزار چندین بیافریند.
اما نكته در این كه به صبر آفرید، آن است كه بندگان در كارها شتاب نكنند. چنان كه حضرت رسول صلی الله علیه و آله فرمودند كه: (( العجلة من الشیطان و التانی من الرحمن)) یعنی: عجله از شیطان و تأنی از رحمن است. و در قرآن است كه: (( ان الانسان كان عجولا)) (سورۀ اسرای،آیۀ 11)) یعنی: بدرستی كه انسان میباشد بسیار شتاب كننده و از ضحاك روایت شده كه چون حق تعالی زمین را بیافرید، در روی آب متحرك بود، تا كوهها را بیافرید و میخ زمین ساخت. چنان كه در آیۀ شریفه فرمود:‌ (( والجبال اوتادا)) (سورۀ نبأ، آیۀ 7)) و كوه قاف كوهی است كه دور عالم را دارد و حق تعالی به او قسم یاد نموده و آن را از زمرد سبز خلق كرده و كنارهای آسمان بر آن است  و سبزی آسمان ار آن است و پاره های زمرد كه در میان مردمان است از آن است. از وهب بن منیه منقول است كه ذوالقرنین چون به كوه قاف رسید، در پیرامون آن كوههای كوچك دید.
 
از موكلان آن كوه پرسید كه این چه كوه است؟ گفتند: كوه قاف. گفت:این كوههای خرد، در حوالی این كوه چیست؟ گفتند:رگهای زمین است و هیچ شهر و بقعه ای نیست، الا كه رگی از آن متصل است به این كوه. چون ارادۀ حق تعالی تعلق گیرد بر زلزلۀ زمین، ما را امر میفرماید تا رگ آنرا به حركت در آوریم.
ذوالقرنین گفت:مرا از عظمت خدای تعالی چیزی خبر دهید. گفتند:كمترین چیزی كه دال است بر عظمت شأن او سبحانه، آن است كه در عقب ما زمینی است كه هر یك از طول و عرض آن، پانصد سال راه است و آن زمین از برف است و اگر شدت برودت آن نمیبود، همۀ مردمان زمین از گرمی آتش دوزخ می سوختند.

فصل دوم:در صفت عرش و كرسی و لوح و قلم در ادامه مطلب



فصل دوم
 
در صفت عرش و كرسی و لوح و قلم

از ابن عباس، از مجاهد منقول است كه لوح محفوظ یكدانه در سفید است كه طول آن
از آسمان تا زمین و عرض آن از مشرق تا مغرب، و كناره های آن از یاقوت سرخ است.
به روایت مقاتل لوح در كنار فرشته ای است، پایین عرش و مروی است كه لوح و قلم،
نام دو ملك است كه حق تعالی مخفیات علوم خود را برایشان گفته و ایشان را بر
علوم غیب اطلاع داده.
در تفسیر امام حسن عسكری علیه السلام مذكور است كه لوح محفوظ دو طرف دارد،
یك طرف بر جانب راست و یكی بر جانب چپ.
هر گاه حق تعالی اراده كند وحی میكند میكائیل را، او به جبرئیل میرساند.
جبرئیل به انبیاء میرساند و مروی است كه حق تعالی هر روز سیصد و شصت بار بر آن
لوح نظر میفرماید.
برای احیا و اموات و اعزاز و اذلال و غیر آن.
مروی است كه در لوح، هفت خط نوشته، دو خط و نیم از برای احوال دنیا از ابتدا تا انتها و چهار خط و نیم از برای احوال قیامت از نشر و حشر و بعث، تا وقت رسیدن بهشتی به بهشت و دوزخی به دوزخ.
در روایات دیگر لوح محفوظ از یك دانه در سفید است، بالای وی هفتصد ساله راه است و پهنای وی سی ساله راه است.
پس حق تعالی غرمان داد كه: (( اكتب علمی فی خلقی)) یعنی بنویس علم من، در خلق من، آنچه باشد تا روز قیامت.
اول چیزی كه در لوح محفوظ نوشته شد آن بود:
(( بسم الله الرحمن الرحیم ان من اسلم بقضائی و صبر علی بلائی و شكر علی نعماتی كتبته صدیقاً و جعلته یوم القیامة مع الصدیقین، و من لم یرض بقضائی و من لم یشكر علی نعمائی، فلیطلب رباً سوای))
یعنی به تحقیق كه، هر كه راضی شد به قضای من و صبر كرد بر بلای من و شكر كرد بر نعمتهای من، پس نوشتم او را صدیق و گردانیدم من او را در قیامت، از صدیقان، و هر كه راضی نشد به قضای من و صبر نكرد بر بلای من و شكر نكرد بر نعمتهای من، پس باید طلب كند پروردگاری غیر از من، و در بعضی از تفاسیر معتبره مذكور است، از ابن عباس روایت شده كه:
حق تعالی لوح محفوظ را از یك در سفید آفریده است، درازی آن پانصد ساله راه است. هر روز حق تعالی سیصد و شصت بار در آن لوح نظر كند، آنچه خواهد محو كند و آنچه خواهد بگذارد، به حسب مصلحت اشخاص. مثل آنكه حق تعالی عجلی برای بنده نوشته باشد، چون آن بنده دعا كند یا صدقه بدهد یا طاعتی كند و مصلحت او آن است كه مدت عمر او را درازتر از آن گرداند، پس آن مدت مكتوبه را محو فرماید و به جای آن زیاده برای آن نویسد.
این است تفسیر ((یمحوا الله ما یشاء و یثبت و عنده ام الكتاب)) ( سورۀ رعد، آیۀ 38))
و منقول است كه قلم بر لوح محفوظ چهارصد سال میگردید، تا این نوشت كه:
(( لا اله الا الله، محمد رسول الله، علی ولی الله))
پس قلم بر لوح جاری شد و نوشت هر چه خواهد شد، تا روز قیامت حتی جنبیدن برگ درختان و حركت گیاهان.
چون لوح آن نوشته را بر خود دیده، بر نشاط آمد كه نیست مثل من كه علم حق تعالی بر من نوشته شده است و میدانم علم اولین و آخرین را.
حق تعالی خطاب كرد به قلم، ای قلم بنویس كه: (( یمحوا الله ما یشاء و یثبت))
یعنی، محو میكند خدای تعالی از اینها، آنچه را كه میخواهد، و ثبت میكند بر جای او هر چه را كه میخواهد.
از اهل بیت علیهم السلام روایت است كه عرش ظرف است بر جمیع مخلوقات.
یعنی عرش، محیط است بر سایر موجودات و كرسی محیط است بر عرش و هر چه بر آن محیط است.
لهذا چون علم خدای تعالی بر سایر موجودات احاطه دارد، در كلام مجید تعبیر به كرسی نمود و فرموده: (( وسع كرسیه السموات و الارض)) چنان كه از حضرت امام به حق ناطق، امام جعفر صادق علیه السلام سؤال كردند كه مراد در این كرسی چیست كه (( وسع كرسیه السموات و العرض))؟ فرمود: كه علم، یعنی علم او، محیط است بر آسمانها و زمینها.
همچنین از (( الرحمن علی العرش استوی)) سوال كردند. فرمود:
(( استوی عند علمه كل شیء فلیس شیء عنده اقرب من شیء )).
یعنی یكسان است نزد علم او همگی مخلوقات چنان كه نزد او هیچ چیز نزدیكتر از چیز دیگر نیست.
در روایات آمده كه حق تعالی عرش و كرسی را از نور خلق كرده.
در روایت دیگر آمده كه از نور حضرت امام حسن علیه السلام آفریده چنانچه به تفصیل مذكور میشود.
بزرگی كرسی چنان است، كه هفت آسمان و زمین در جنب او، چون حلقه ای است كه در بیابان افتاده باشد.
در روایت دیگر، آمده كه عرش از جوهر سبز است. ما بین قائمه ای تا قائمۀ دیگر، چندان است كه مرغ سریع السیری، به دویست سال قطع نخواهد كرد.
در روایت دیگر آمده كه عرش را هجده هزار كنگره است. از كنگره ای تا كنگره ی دیگر هجده هزار قندیل آویخته و هر قندیلی چندان بزرگ است كه هفت آسمان و زمین در آن میگنجد.
در خبر آمده كه حق تعالی عرش را آفرید و خطاب به جمیع ملائكه كرد كه آن را بردارید و بر دوش حاملان عرش نهید.
جبرئیل یك طرف بگرفت و گفت: (سبحان الله) و میكائیل گوشۀ دیگر بگرفت و گفت: ( الحمد الله ) و اسرافیل جانب دیگر گرفت و گفت: ( لا اله الا الله ) و عزرائیل طرف دیگر را گرفت و گفت: ( الله اكبر ).
عرش را برداشته و بر دوش حمله نهادند چون گرانی عرش بر دوش حمله رسید، گفتند: ( لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم ) و گرانی بر ایشان آسان شد.
پس هر بندۀ مؤمن كه یك مرتبه این كلمات را بگوید، ثواب حملۀ عرش و جملۀ ملائكه را در نامۀ اعمال او بنویسند و گرانی دنیا و عقبی بر وی سبك گردد و مستغرق نعم الهی شود.
حملۀ عرش چهارند و هر یك از ایشان چهار روی دارند، یكی از پیش و یكی از پس و یكی از راست و یكی از چپ. و اما بیان صورت ایشان، یكی به صورت آدمی و یكی به صورت شیر و یكی به صورت گاو و یكی به صورت خروس چنان كه به تفصیل، ذكر اوصاف ملائكه در " فصل پنجم " مذكور میگردد.
بعضی از جهال بودن ملائكه را به صورت حیوانات، انكار و استبعاد نموده غلط است. زیرا كه همین صورت چهار را فقها و مجتهدین در كتب اخبار در بسیار جایها ذكر نموده اند. از آن جمله مجتهد برقانی،حاجی ملا محمد تقی در كتاب خود ( مجالس المتقین )ذكر كرده و نیز در آن كتاب مذكور است كه: انس ابن مالك گفت: من از رسول خدا صلی الله علیه واله سؤال كردم از عظمت عرش، رسول خدا صلی الله فرمودند:
من از جبرئیل همین سؤال را كردم و او گفت كه من از میكائیل پرسیدم و او گفت كه من از لوح محفوط و او گفت كه من از علم الله فرمود: عرش مرا سیصد و شصت هزار صحرا و در هر صحرایی، شصت هزار عالم و در هر عالمی، شصت هزار برابر آدمیان و جنیان است كه هیچ یك از ساكنان هر عالم نمیدانند كه حق تعالی آدمی را آفریده است یا نه و در میان عرش الهی، صد هزار قندیل آویخته كه هفت طبقات آسمانها و زمینها و جهنم و هشت بهشت، در یك قندیل آنها بگنجد.
همۀ این قنادیل مملو از خلق است و هیچ كس از آنها اطلاع ندارد.
اما عرش به این عظمت، دو وقت به لرزه می آید. یكی وقت سحر كه اشرف اوقات است و اجابت دعا در آن وقت است كه مؤمن در نماز است و یا به استغفار مشغول است و خداوند ایشان را در قرآن یاد نموده و فرموده است: (( و با لاسحار هم یستغفرون )) ( سورۀ ذاریات، آیۀ 18)) و از جبرئیل پرسیدند كه اجابت دعا در چه وقت است؟ گفت اینقدر میدانم كه وقت سحر هنگامی كه مؤمن در نماز است و یا به استغفار مشغول است، عرش الهی به لرزه در می آید.
دوم: وقتی كه طفل یتیم را كسی به گریه در می آورد. زیرا كه جناب اقدس الهی امر فرموده به نیكویی و احسان در حق ایتام.
چنان كه فرموده (( و اذ اخذنا میثاق بنی اسرائیل لا تعبدون الا الله و بالوالدین احسانا و ذی القربی و الیتامی و المساكین.)) ( سورۀ ضحی، آیۀ 10)

ادامه دارد...

دوشنبه 14/11/1387 - 16:32
سينمای ایران و جهان
ست گریم جمشید هاشم پور برای بازی در نقش امام خمینی
البته این نقش سرانجام به عبدالرضا اكبری رسید.

 

فیلمبرداری پلان‌های مربوط به رحلت امام خمینی (ره) در لوكیشین بازسازی‌شده‌ی بیمارستان "جماران" به پایان رسید و گروه فیلم‌برداری "فرزند صبح" بهروز افخمی تا پایان هفته در فرودگاه نیروی هوایی مستقر خواهند شد، تا فیلمبرداری پلان‌های مربوط به تبعید امام خمینی (ره) را در 13 آبان‌ماه 1342 به تركیه مقابل دوربین ببرند.

محمدرضا شرف‌الدین تهیه‌كننده این فیلم پیش بینی كرد: سرانجام فیلمبرداری "فرزند صبح" تا 10 روز آینده به پایان برسد و ادامه داد: خوشبختانه این كار بعد از گذشت سه سال به روزهای آخرش رسیده و روز جمعه فیلم‌برداری صحنه مربوط به رحلت حضرت امام (ره) در لوكیش
ن بازسازی‌شده بیمارستان جماران به پایان رسید.

وی با ابراز رضایت از فیلم‌برداری این صحنه اظهار داشت: صحنه رحلت امام (ره) یكی از سخت‌ترین صحنه‌ها بود كه خوشبختانه به خوبی گرفته شد و بر این اساس، بازی محمدرضا شریفی‌نیا و محمدعلی كشاورز به پایان رسید.

شرف‌الدین با اشاره به آخرین صحنه‌ای كه قرار است مقابل دوربین این پروژه‌ برود، گفت: تا پایان هفته در فرودگاه نیروی هوایی مستقر خواهیم شد، تا صحنه مربوط به تبعید حضرت امام (ره) را به تركیه در 13 آبان سال 1342 كه از همین فرودگاه صورت گرفته است، فیلم‌برداری كنیم و تنها بازیگر مطرح ما در این صحنه "عبدالرضا اكبری" است.

گفتنی است: پیش از انتخاب عبدالرضا اكبری بر
ای بازی در یكی از مقاطع زندگی امام (ره)، جمشید هاشم‌پور برای این نقش تست گریم داده بود كه امروز برای نخستین‌بار عكسی از این تست گریم در اختیار سایت قرار گرفت.

کارگردان:  بهروز افخمی

بازیگران: هدیه تهرانی، آتیلا پسیانی، عبدالرضا اکبری، محمدرضا شریفی نیا، هادی حیدری و کودک خردسال آرمان ایرانپور

......................................................

دیگر عوامل و توضیحات بیشتر:

مدیر فیلمبرداری: فرخ مجیدی
تهیه کننده: محمدرضا شرف الدین
طراح صحنه و لباس: ناهید طلوع

طراح گریم: سعید ملکان

......................................................

خلاصه داستان: این فیلم به زندگی حضرت امام خمینی (ره) رهبر کبیر انقلاب اسلامی می پردازد.

......................................................

یادداشت: « فرزند صبح » پس از « گاوخونی » (1382) جدیدترین ساخته بهروز افخمی در مقام کارگردان است که نزدیک به سه سال است فیلمبرداری اش طول کشیده است.

......................................................

سال ساخت: 1385


دوشنبه 14/11/1387 - 16:25
دانستنی های علمی

شهر هرت جایی است که توی فرودگاه برادر وپدرتو می تونی ببوسی اما همسرتو نه... 
 شهر هرتجایی است که مردم سوار تاکسی می شن زود برسن سر کار تا کار کنن وپول تاکسیشونو دربیارن
 شهر هرت جایی است که رنگهای رنگین کمان مکروهند و رنگ سیاه مستحب
 شهرهرت جایی است که اول ازدواج می کنند بعد همدیگه رو می شناسن
 شهر هرت جایی است که همه بَدَن مگر اینکه خلافش ثابت بشه
 شهر هرت جایی است که دوست بعد از شنیدنحرفات بهت می گه:‌ دوباره لاف زدی؟؟
 شهر هرت جایی است که بهشتش زیر پای مادرانیاست که حقی از زندگی و فرزند و همسر ندارند
 شهر هرت جایی است که درختا علل اصلیترافیک اند و بریده می شوند تا ماشینها راحت تر برانند
 شهر هرت جایی است کهکودکان زاده می شوند تا عقده های پدرها و مادرهاشان را درمان کنند
 شهر هرت جاییاست که شوهر ها انگشتر الماس برای زنانشان می خرند اما حوصله 5 دقیقه قدم زدن را باهمسران ندارند
 شهر هرت جایی است که همه با هم مساویند و بعضی ها مساوی تر
 شهرهرت جایی است که برای مریض شدن و پیش دکتر رفتن حتماْ باید پارتی داشت
 شهر هرتجایی است که با میلیاردها پول بعد از ماهها فقط می توان برای مردم مصیبت دیده چندچادر برپا کرد
 شهر هرت جایی است که خنده عقل را زائل می کند
 شهر هرت جایی استکه زن باید گوشه خونه باشه و البته اون گوشه که آشپزخونه است و بهش می گن مرواریددر صدف
 شهر هرت جایی است که 33 بچه کشته می شن و مامورای امنیت شهر می گن: به ماچه. مادر پدرا می خواستند مواظب بچه هاشون باشند
 شهر هرت جاییه که نصف مردمش زیرخط فقرن اما سریالای تلویزیونیشو توی کاخها می سازن
  شهر هرت جایی است که گریه محترم و خنده محکومه
 شهر هرت جایی است که وطنهرگز مفهومی نداره و باعث ننگه
 شهر هرت جایی است که هرگز آنچه را بلدی نباید بهدیگری بیاموزی
 شهر هرت جایی است که همه شغلها پست و بی ارزشند مگر چند موردانگشت شمار
 شهر هرت جایی است که وقتی می ری مدرسه کیفتو می گردن مبادا آینهداشته باشی
 شهر هرت جایی است که دوست داشتن و دوست داشته شدن احمقانه، ابلهانه و ... است
 شهر هرت جایی است که وقتی از دختر می پرسن می خوای با این آقا زندگی کنیمی گه: نمی دونم هر چی بابام بگه
 شهر هرت جایی است که وقتی می خوای ازدواج کنی 500 نفر رو دعوت می کنی و شام می دی تا برن و از بدی و زشتی و نفهمی و بی کلاسی توکلی حرف بزنن
 شهر هرت جایی است که هرگز نمی شه تو پشت بومش رفت مگر اینکه از یکطرفش بیفتی..
 شهر هرت جایی است که .......
 خدایا این شهر چقدر به نظرمآشناست

 

دوشنبه 14/11/1387 - 16:11
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته