• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 199
تعداد نظرات : 85
زمان آخرین مطلب : 3420روز قبل
ادبی هنری

خانمی با لباس کتان راه راه وشوهرش با کت وشلوار دست دوز و کهنه در شهر بوستن از قطار پایین آمدند و بدون هیچ قرار قبلی راهی دفتر رییس دانشگاه هاروارد شدند.
منشی فوراً متوجه شد این زوج روستایی هیچ کاری در هاروارد ندارند و احتمالاً اشتباهی وارد دانشگاه شده اند.
مرد به آرامی گفت: «مایل هستیم رییس را ببینیم.»
منشی با بی حوصلگی گفت: «ایشان امروز گرفتارند.»
خانم جواب داد: « ما منتظر خواهیم شد.»
منشی ساعتها آنها را نادیده گرفت و به این امید بود که بالاخره دلسرد شوند و پی کارشان بروند، اما این طور نشد.
منشی که دید زوج روستایی پی کارشان نمی روند سرانجام تصمیم گرفت برای ملاقات با رییس از او اجازه بگیرد و رییس نیز بالاجبار پذیرفت.
رییس با اوقات تلخی آهی کشید و از دل رضایت نداشت که با آنها ملاقات کند.
به علاوه از اینکه اشخاصی با لباس کتان و راه راه وکت وشلواری دست دوز و کهنه وارد دفترش شده، خوشش نمی آمد.
خانم به او گفت: «ما پسری داشتیم که یک سال در هاروارد درس خواند. وی اینجا راضی بود. اما حدود یک سال پیش در حادثه ای کشته شد. شوهرم و من دوست داریم بنایی به یادبود او در دانشگاه بنا کنیم.»
رییس با غیظ گفت :« خانم محترم ما نمی توانیم برای هرکسی که به هاروارد می آید و می میرد، بنایی برپا کنیم. اگر این کار را بکنیم، اینجا مثل قبرستان می شود.»
خانم به سرعت توضیح داد: «آه... نه... نمی خواهیم مجسمه بسازیم. فکر کردیم بهتر باشد ساختمانی به هاروارد بدهیم.»
رییس لباس کتان راه راه و کت و شلوار دست دوز و کهنه آن دو را برانداز کرد و گفت: «یک ساختمان! می دانید هزینه ی یک ساختمان چقدر است؟ ارزش ساختمان های موجود در هاروارد هفت و نیم میلیون دلار است.»

خانم یک لحظه سکوت کرد.
رییس خشنود بود.
شاید حالا می توانست از شرشان خلاص شود.
زن رو به شوهرش کرد و آرام گفت: «آیا هزینه راه اندازی دانشگاه همین قدر است؟ پس چرا خودمان دانشگاه راه نیندازیم؟»
شوهرش سر تکان داد.
رییس سردرگم بود. آقا و خانمِ "لیلاند استنفورد" بلند شدند و راهی کالیفرنیا شدند، یعنی جایی که دانشگاهی ساختند که تا ابد نام آنها را برخود دارد:

دانشگاه استنفورد از بزرگترین دانشگاههای جهان، یادبود پسری که هاروارد به او اهمیت نداد
تن آدمی شریف است به جان آدمیت / نه همین لباس زیباست نشان آدمیت

يکشنبه 4/11/1388 - 12:0
ادبی هنری

در اولین جلسه دانشگاه استاد ما خودش را معرفی نمود و از ما خواست كه كسی را بیابیم كه تا به حال با او آشنا نشده ایم، برای نگاه كردن به اطراف ایستادم، در آن هنگام دستی به آرامی شانه‌ام را لمس نمود، برگشتم و خانم مسن كوچكی را دیدم كه با خوشرویی و لبخندی كه وجود بی‌عیب او را نمایش می‌داد، به من نگاه می‌كرد.

او گفت: "سلام عزیزم، نام من رز است، هشتاد و هفت سال دارم، آیا می‌توانم تو را در آغوش بگیرم؟"

پاسخ دادم: "البته كه می‌توانید"، و او مرا در آغوش خود فشرد.

پرسیدم: "چطور شما در چنین سن جوانی به دانشگاه آمده اید؟"

به شوخی پاسخ داد: "من اینجا هستم تا یك شوهر پولدار پیدا كنم، ازدواج كرده یك جفت بچه بیاورم، سپس بازنشسته شده و مسافرت نمایم."

پرسیدم: "نه، جداً چه چیزی باعث شده؟" كنجكاو بودم كه بفهمم چه انگیزه‌ای باعث شده او این مبارزه را انتخاب نماید.

به من گفت: "همیشه رویای داشتن تحصیلات دانشگاهی را داشتم و حالا، یكی دارم."

پس از كلاس به اتفاق تا ساختمان اتحادیه دانشجویی قدم زدیم و در یك كافه گلاسه سهیم شدیم،‌ ما به طور اتفاقی دوست شده بودیم، ‌برای سه ماه ما هر روز با هم كلاس را ترك می‌كردیم، او در طول یكسال شهره كالج شد و به راحتی هر كجا كه می‌رفت، دوست پیدا می‌كرد، او عاشق این بود كه به این لباس درآید و از توجهاتی كه سایر دانشجویان به او می‌نمودند، لذت می‌برد، او اینگونه زندگی می‌كرد، در پایان آن ترم ما از رز دعوت كردیم تا در میهمانی ما سخنرانی نماید، من هرگز چیزی را كه او به ما گفت، فراموش نخواهم كرد.

وقتی او را معرفی كردند، در حالی كه داشت خود را برای سخنرانی از پیش مهیا شده‌اش، آماده می‌كرد، به سوی جایگاه رفت، تعدادی از برگه‌های متون سخنرانی‌اش بروی زمین افتادند، آزرده و كمی دست پاچه به سوی میكروفون برگشته و به سادگی گفت: "عذر می‌خواهم، من بسیار وحشتزده شده‌ام بنابراین سخنرانی خود را ایراد نخواهم كرد، اما به من اجازه دهید كه تنها چیزی را كه می‌دانم، به شما بگویم

"او گلویش را صاف نموده و‌ آغاز كرد: "ما بازی را متوقف نمی‌كنیم چون كه پیر شده‌ایم، ما پیر می‌شویم زیرا كه از بازی دست می‌كشیم، تنها یك راه برای جوان ماندن، شاد بودن و دست یابی به موفقیت وجود دارد، شما باید بخندید و هر روز رضایت پیدا كنید."

"ما عادت كردیم كه رویایی داشته باشیم، وقتی رویاهایمان را از دست می‌دهیم، می‌میریم، انسانهای زیادی در اطرافمان پرسه می‌زنند كه مرده اند و حتی خود نمی‌دانند، تفاوت بسیار بزرگی بین پیر شدن و رشد كردن وجود دارد، اگر من كه هشتاد و هفت ساله هستم برای مدت یكسال در تخت خواب و بدون هیچ كار ثمربخشی بمانم، هشتاد و هشت ساله خواهم شد، هركسی می‌تواند پیر شود، آن نیاز به هیچ استعداد خدادادی یا توانایی ندارد، رشد كردن همیشه با یافتن فرصت ها برای تغییر همراه است."

"متأسف نباشید، یك فرد سالخورده معمولاً برای كارهایی كه انجام داده تأسف نمی‌خورد، كه برای كارهایی كه انجام نداده است"، او به سخنرانی اش با ایراد �سرود شجاعان�پایان بخشید و از فرد فرد ما دعوت كرد كه سرودها را خوانده و آنها را در زندگی خود پیاده نماییم.

در انتهای سال، رز دانشگاهی را كه سالها قبل آغاز كرده بود، به اتمام رساند، یك هفته پس از فارغ التحصیلی رز با آرامش در خواب فوت كرد، بیش از دو هزار دانشجو در مراسم خاكسپاری او شركت كردند، به احترام خانمی شگفت‌انگیز كه با عمل خود برای دیگران سرمشقی شد كه هیچ وقت برای تحقق همه آن چیزهایی كه می‌توانید باشید، دیر نیست

يکشنبه 4/11/1388 - 11:59
دعا و زیارت
ادیسون در سنین پیری پس از كشف لامپ، یكی از ثروتمندان آمریكا به شمار میرفت و درآمد سرشارش را تمام و كمال در آزمایشگاه مجهزش كه ساختمان بزرگی بود هزینه می كرد...

این آزمایشگاه، بزرگترین عشق پیرمرد بود. هر روز اختراعی جدید در آن شكل می گرفت تا آماده بهینه سازی و ورود به بازار شود.

در همین روزها بود كه نیمه های شب از اداره آتش نشانی به پسر ادیسون اطلاع دادند، آزمایشگاه پدرش در آتش می سوزد و حقیقتا كاری از دست كسی بر نمی آید و تمام تلاش ماموان فقط برای جلوگیری از گسترش آتش به سایر ساختمانها است!

آنها تقاضا داشتند كه موضوع به نحو قابل قبولی به اطلاع پیرمرد رسانده شود...

پسر با خود اندیشید كه احتمالا پیرمرد با شنیدن این خبر سكته می كند و لذا از بیدار كردن او منصرف شد و خودش را به محل حادثه رساند و با کمال تعجب دید كه پیرمرد در مقابل ساختمان آزمایشگاه روی یك صندلی نشسته است و سوختن حاصل تمام عمرش را نظاره می كند!!!

پسر تصمیم گرفت جلو نرود و پدر را آزار ندهد. او می اندیشید كه پدر در بدترین شرایط عمرش بسر می برد.

ناگهان پدر سرش را برگرداند و پسر را دید و با صدای بلند و سر شار از شادی گفت: پسر تو اینجایی؟ می بینی چقدر زیباست؟!!  رنگ آمیزی شعله ها را می بینی؟!! حیرت آور است!!!

من فكر می كنم كه آن شعله های بنفش به علت سوختن گوگرد در كنار فسفر به وجود آمده است! وای! خدای من، خیلی زیباست! كاش مادرت هم اینجا بود و این منظره زیبا را می دید. كمتر كسی در طول عمرش امكان دیدن چنین منظره زیبایی را خواهد داشت! نظر تو چیست پسرم؟!!

پسر حیران و گیج جواب داد: پدر تمام زندگیت در آتش می سوزد و تو از زیبایی رنگ شعله ها صحبت می كنی؟!!!!!!

چطور میتوانی؟! من تمام بدنم می لرزد و تو خونسرد نشسته ای؟!

پدر گفت: پسرم از دست من و تو كه كاری بر نمی آید. مامورین هم كه تمام تلاششان را می كنند. در این لحظه بهترین كار لذت بردن از منظره ایست كه دیگر تكرار نخواهد شد...!

در مورد آزمایشگاه و باز سازی یا نو سازی آن فردا فكر می كنیم! الآن موقع این كار نیست! به شعله های زیبا نگاه كن كه دیگر چنین امكانی را نخواهی داشت!!!

توماس آلوا ادیسون سال بعد مجددا در آزمایشگاه جدیدش مشغول كار بود و همان سال یكی از بزرگترین اختراع بشریت یعنی ضبط صدا را تقدیم جهانیان نمود. آری او گرامافون را درست یك سال پس از آن واقعه اختراع کرد
يکشنبه 4/11/1388 - 11:58
شهدا و دفاع مقدس

هم رزم شهید علی موسوی می گوید: «تنها جایی که می شد سراغش را گرفت، نمازخانه بود. آن قدر مقید بود که نیم ساعت قبل از نماز، به طرف نمازخانه می رفت. هم خودش مقید به نماز اول وقت بود و هم با اخلاصِ خاصی، بقیه را به نماز اول وقت دعوت می کرد. یک بار که من در جلسه ای حضور داشتم و اتفاقاً تا ظهر طول کشید، ناگهان در باز شد و موسوی با چهره نورانی اش وارد شد و بعد از سلام، از ما پرسید: برادرا! می بخشید، خواستم بپرسم ظهر شده؟ بعد ما متوجه وقت نماز شدیم و چند لحظه بعد صدای اذان بلند شد. نحوه تذکر دادن او در آن لحظه خیلی برایم جالب بود».

شنبه 3/11/1388 - 11:31
شهدا و دفاع مقدس

1- وضوی فوری (شهید حسین اكبری)

از ده سالگی نماز می‌خواند. بعضی وقت‌ها كه بیدار می‌شدم، می‌دیدم مشغول نماز شب است. یكی از دوستانش تعریف می‌كند رفته بودم میاندوآب برای دیدن برادرم كه معلم بود و همچنین "شهید حسین اكبری"، وقتی رسیدم، هنگام روبوسی حسین به من گفت:‌ فوراً وضو بگیر كه نماز جماعت از دستت نرود!

2- ستون مسجد (شهید محسن تاجیك)

ماه رمضان را خیلی دوست داشت و همیشه منتظر آمدن این ماه بود. نماز شب را مثل نمازهای پنج‌گانه برای خود واجب می‌دانست و همیشه این فریضه را ادا می‌نمود. جای "شهید محسن تاجیك" در مسجد جامع شهریار كنار یك ستون بود، طوری كه به تدریج او را از همان ستون می‌شناختند. آیت ا... ثمری می‌گفت:‌ "آقا محسن ستون این مسجد بود." آن عاشق دلباخته‌ی پروردگار منان همیشه آیات الهی را بر زبان داشت و دیگران را به عمل صالح و انس با قرآن دعوت می‌كرد.

3- تشویق به فریضه الهی (شهید ابوالفضل تال)

ایشان وقتی كه در قم بودند، حتی اگر هم كار واجبی داشتند، كارشان را رها می‌كردند و می‌رفتند عبادتگاه و میعادگاه عاشق حق. یاد ندارم جمعه‌ای باشد و او غسل جمعه و نماز جمعه را فراموش كرده باشد. تازه "ابوالفضل تال" ما و بقیه‌ی خانواده و دوستان را هم به انجام این فریضه‌ی الهی تشویق می‌كرد.

4- نمازخانه (شهید محمود ریاحی)

اهمیت به نماز به خصوص نماز جماعت از خصوصیات بارز "شهید محمود ریاحی" بود. او مؤذن بود و صبح‌ها با ندای دلنشین اذان او ازخواب بیدار می‌شدیم.
موقعی كه جهت بعضی تمرینات در ساحل كارون مستقر بودیم. "شهید ریاحی" شب‌ها به دوراز چشم بقیه با بیل و كلنگ نمازخانه‌ای خوب و مرتب آماده كرد تا بچه‌ها نماز را به جماعت بگزارند.

5- تب و نماز جماعت (شهید علی حیدری)

در سال شصت و سه در پادگان ابوذر بودیم. "شهید علی حیدری" از بچه‌هایی بود كه كارهای خطاطی پادگان را انجام می‌داد. در مراسم دعای توسل، ایشان امام حسین (علیه السّلام) را دیده بود كه وارد مجلس شده بودند. ایشان از امام حسین (علیه السّلام) قول شهادت، تاریخ، روز و حتی عملیاتی را كه در آن به شهادت می‌رسند، را می‌گیرند. ایشان می‌دانستند كه در عملیات بدر و در چه روزی به درجه شهادت نایل می‌شوند. این برادر كه چنین سعادت بزرگی داشت، به نماز جماعت خیلی اهمیت می‌داد. در جزیره مجنون كه بودیم، یك روز دیدیم مریض شده است. بعد از شهادت ایشان بود كه فهمیدیم، مسئولش به گفته بود، یك پلاكارد ضروری و فوری هست كه باید نوشته شود و آن روز نتوانسته بود در نماز جماعت شركت كند.

6- نماز جماعت در خانه (شهید مهدی شاه آبادی)

"شهید حجه السلام حاج شیخ مهدی شاه آبادی" علاقه شدیدی به برگزاری نماز جماعت حتی در منزل خود داشتند و لذا همه را بر این اساس هدایت می‌نمودند كه حد الامكان نمازهای خود را به صورت جماعت بخوانند. گاه دیده می‌شد كه وقتی می‌دیدند یكی از فرزندانشان نماز می‌خواند، به او اقتدا می‌كردند و این كار ایشان هم از جهت شخصیت دادن به فرزندشان و هم از جهت تشویق به برگزاری نماز جماعت بسیار مؤثر بود.
"شهید شاه آبادی" در مواقعی كه در منزل بودند، نسبت به برگزاری نماز جماعت در منزل سخت پایبند بودند و طوری هم عمل می‌كردند كه اقتدای اعضاء خانواده به ایشان تحمیلی نباشد، بلكه مثلاً جانمازها را پهن می‌كردند و اذان و اقامه می‌گفتند و در ركعت اول نمازشان یكی از سوره‌های بزرگ قرآن را می‌خواندند تا همگی وضو بگیرند و برای نماز حاضر شوند، هیچگاه رسماً افراد را دعوت نمی‌كردند كه پشت سرشان نماز بخوانند.

7- یاد معاد (شهید اسماعیل قاسمی)

اسماعیل از سیزده سالگی روزه می‌گرفت. به مسجد می‌رفت و نماز اول وقت را به جماعت می‌خواند و دعای كمیل را شب‌های جمعه فراموش نمی‌كرد. مادربزرگش می‌گوید:‌ داشتم نماز می‌خواندم كه صدای دلنشین كسی را شنیدم كه با اخلاص با خدا سخن می‌گفت. طاقت نیاوردم و پرده را كنار زدم. دیدم فرزند عزیزم "شهید اسماعیل قاسمی" است . پیش رفتم و پرسیدم: چرا این قدر در سجاده گریه می‌كنی؟
گفت:‌ مادرجان، ناگهان به یاد جهنم افتادم و بی‌اختیار گریه‌ام گرفت.
اهل روستای "دشتبان" دماوند بود. به پیرزنی از فامیل گفت:‌ ننه. چرا به نماز جمعه نمی‌روی؟ پاسخ داد: چون پیر شده‌ام و پایم درد می‌كند. با صلابت و لبخندی مهربانانه گفت: با عصایت به نماز برو كه قامت خمیده‌ی تو مشت محكمی است بر دهان ضد انقلاب داخلی و خارجی!
چون روستایشان مصلی نداشت، به مادرش می‌گفت: خانم‌ها را جمع كن و به نماز جمعه شهر ببر! پاسخ شنید كه ماشین نیست! او هم هر ماه از حوقش پولی را كنار می‌گذاشت تا ماشین كرایه كند و زنان بتوانند سر موقع به نماز جمعه برسند.

8- خمپاره‌ی مشقی (شهید حسن عباسپور)

همه داشتیم نماز می‌خواندیم. نماز جماعت بود و نیاز به درگاه بی‌نیاز. ناگهان خمپاره‌ای كنار ما به زمین اصابت كرد. دود آن همه جا را فرا گرفت. اما كسی نمازش را قطع نكرد. نماز كه تمام شد، همه سالم بودیم "شهید حسن عباسپور" لبخند می‌زد و می‌گفت:‌ انگار این خمپاره مشقی بود!

9- آرامش الهی(شهید مجتبی كریمی)

مجتبی وقتی كه هنوز جبهه نرفته بود، در محل كارش تا صدای اذان ظهر را می‌شنید، دست از كار می‌كشید و به كارفرما می‌گفت:‌ من رفتم نماز، نماز اول وقت را به جماعت می‌خواند و بعد هم چند آیه‌ای از قرآن كریم تلاوت می‌كرد و دوباره سركار بر‌ می‌گشت.
در تبلیغ و ترویج قرآن همت عجیبی داشت. یادم نمی‌رود كه "شهید مجتبی كریمی" جلسه‌ی هیئت قرآن گذاشته بود و هركس كه بلد نبود خوب قرآن بخواند، با صبر و حوصله‌ی عجیب و ستودنی و آرامش الهی به وی می‌آموخت.

شنبه 3/11/1388 - 11:29
شهدا و دفاع مقدس

1- سرما و نماز شب ( شهید غلامرضا ابراهیمی)

نیمه‌های شب از سردی هوا، از خواب بیدار شدم هنوز تكان نخورده بودم كه متوجه شدم «شهید غلامرضا ابراهیمی» نیز بیدار است. او آرام از جا برخاست و هر سه پتوی خود را، روی بچه‌ها كه از شدت سرما مچاله شده و به خواب رفته بودند، انداخت. من نیز بی‌نصیب نماندم. یك پتو هم روی من انداخت. فكر كردم صبح شده كه حاجی از خواب برخاسته و دیگر قصد خواب ندارد ولی او وضو ساخت و به نماز ایستاد. او آن شب مثل همه شب‌ها تا اذان صبح به تهجد و راز و نیاز مشغول بود.

2- عروج شبانه (شهید ابوالحسن حسنی)

بارها متوجه می‌شدم كه همسرم (شهید ابوالحسن حسنی) نیمه شب از خانه خارج شده بعد از نماز صبح به منزل باز می‌گردد. ابتدا خود را به خواب زده، فكر می‌كردم به دنبال مأموریت‌های سپاه شب‌ها از خانه بیرون می‌رود. یك شب طاقتم تمام شد و خیلی آرام مؤدبانه گفتم. "دلم می‌خواهد بدانم شب‌ها كجا می‌روی؟" وقتی متوجه شد كه من نیز می‌دانم از شب‌ها از خانه خارج می‌شود با خونسردی تمام گفت: امشب با هم می‌رویم. نیمه شب پتویی برداشته به اتفاق از خانه خارج شدیم. یك راست به گلستان شهدا رفت. كنار قبر "شهید اسدالله باغبان" پتو را پهن كرد و مشغول خواندن نماز شد. در نماز او را نظاره‌گر بودم. اصلاً مثل این كه با تكبیر الاحرام از آسمان نیز بالاتر می‌رفت و با سلام نماز دوباره به زمین باز می‌گشت.

3- خلوت انس ( شهید علی‌محمد اربابی)

نیمه شب صدای آشنایی با لحنی شیرین و كامی شیوا مرا از خواب بیدار كرد. خوب دقت كردم كلمه‌هایی كه در خواب و بیداری به وضوح به گوش می‌خورد: ‌معبودا، محبوبا، خدایا... مطمئن شدم یك نفر به تهجد مشغول است. كنجكاوی بیش از حد وادارم ساخت از رختخواب بیرون آمده و خود را به صاحب صدا نزدیك كنم گویا "علی محمد اربابی" بود، رئیس ستاد لشگر ولی مطمئن نبودم، در تاریك جلوتر رفتم تا چهره‌اش را بهتر تشخیص بدهم. ناگهان او متوجه من شد و تبسم كرد. تبسم همیشه بر لبانش بود ولی من خجالت كشیدم و شرمنده شدم. چون عارف را از خدا، سالكی را از مراد، زاهدی را از معبود و مؤمنی را از محبوب جدا كرده بودم. در حالی كه وجودم را "خسی در میقات" می‌دیدم در جای خود برگشتم و با خود عهد كردم دیگر مزاحمتی برای گوشه‌نشینان خلوت انس ایجاد نكنم.

4- نماز نشسته (شهید علی كاظم امكانی یگانه )

نیمه شب صدایی را می‌شنیدم. می‌فهمیدم وعده ملاقات دارد. بستر خواب را رها می‌كردم و آهسته بیرون می‌رفت و وضو می‌ساخت و با حالتی عجیب به نماز می‌ایستاد و برای اینكه دیگران نفهمند نشسته نماز می‌خواند و در تاریك كه كسی او را نمی‌بیند. وقتی "شهید علی كاظم امكانی یگانه" راز و نیاز را تمام می‌كرد، به بالین من می‌آمد و من را صدا می‌كرد و می‌گفت‌: برادر عزیز بلند شو و نمازی بخوان من كه حال ندارم، برای منهم دعا و طلب مغفرت نما!

5- وعده‌ی ملاقات (شهید ابوالفضل امین راد)

ساعت یازده شب بود كه (شهید ابوالفضل امین راد) وضو گرفت. خواهرم نگاه معنی داری به او كرد و گفت: "یك فرد مسلمان رزمنده نمازش تا این وقت شب نمی‌ماند". برادرم پاسخ داد: ‌من نمازم را خوانده‌ام، چه اشكال دارد آدم با وضو و پاك و مطهر باشد؟ خواهرم قانع شد و رفت كه بخوابد. ولی من می‌دانستم كه او با خدا وعده ملاقات دارد. "نماز شب".

6- از خواب تا عبادت (شهید مالك اوزوم چلویی)

"شهید مالك اوزوم چلویی" در شبانه روز بیش از چند ساعتی نمی‌خوابید او در انجام مستحبات به خصوص نماز شب تأكید بسیار داشت و خودش نیز در انجام آن سخت می‌كوشید. حتی به خانواده می‌گفت:‌ شما چقدر می‌خوابید؟ قدری از خوابتان را كم كنید و به عبادت بپردازید. به خدا قسم آنقدر در قبر خواهید خوابید كه حد و حصر ندارد.

7- چشمان دریایی (شهید اكبر باقری)

شب‌ها وقتی همه در خواب بودیم، ناگهان با صدای قرآن بیدار می‌شدیم. خوب كه دقت می‌كردیم اكبر باقری رو به قبله ایستاده و با دلی آسمانی و با چشمانی دریایی نماز شب می‌خواند و با خدای خویش راز و نیاز می‌كرد.

8- سجده بر آب (شهید غلامرضا تنها)

در عملیات كربلا سه، وقتی دچار مد و امواج متلاطم آب شده بودیم، نگران و متحیر، ستون در حال حركت در آب را كنترل می‌كردم. وقتی دیدم كه یكی از بچه‌ها سرش را بدون حركت در آب قرار داده است، بیشتر نگران شدم. شانه‌ ایشان را گرفتم و تكان دادم، سرش را بلند كرد و با نگرانی و تعجب پرسیدم:‌ چی شده؟ چرا تكان نمی‌خوری؟
خیلی خونسرد و بدون نگرانی گفت:‌ مشغول نماز شب بودم و ضمناً با طناب متصل به ستون، بقیه را همراهی می‌كردم. اطمینان و آرامش خاطر بسیجی «شهید غلامرضا(اكبر) تنها» زبانم را بند آورده بود گفتم: «اشكالی نداره، ادامه بده! التماس دعا» صبح روز بعد، روی سكوی الامیه اولین شهیدی بود كه به دیدار معشوق نایل آمد.

9- كهكشان اشك (شهید حیدر حسین)

نیمه شب‌ها و در اوج سرما از سنگر بیرون می‌زد و وضو می‌گرفت و در یك گوشه دنج و تاریك روی خاك می‌نشست و با معبود و معشوقش راز و نیاز می‌كرد. "حسین حیدر" بود و یك كهكشان اشك. او بود نماز شفع و وتر. او بود و یك دنیا تمنا و نیاز به درگاه بی‌نیاز.

10- نماز شب همگانی (شهید سیدقاسم ذبیحی فر)

"شهید سیدقاسم ذبیحی فر" هنگام عبادتش همیشه تنها بود. هنگام غروب معمولاً بالای خاك ریز یا تپه می‌نشست و پایین رفتنِ خورشید را نگاه می‌كرد. شاید ما اصلاً نمی‌توانیم او را درك كنیم. هرگاه به مسجد می‌رفت، ساعت‌ها به همان صورت و آن قدر گریه می‌كرد كه چشمانش متورم می‌شد. در نیمه‌های شب بعد از لختی دعا و خواندن نماز، همه ما را بیدار می‌كرد بعد می‌گفت: ‌بیدار شوید، نمازتان دیر شده ولی دیگر نمی‌گفت چه نمازی. ما همگی بر می‌خاستیم و بعد از گرفتن وضو، به چادر بر می‌گشتیم. هنگام بستن قامت برای نماز، او می‌گفت:‌ حال نیت نماز شب كنید.

11- فضای نماز شب (شهید مهدی سامع)

شب قبل ازعملیات محرم "مهدی سامع" تا بعد از نیمه شب به شناسایی رفته بود و دیر وقت خسته و كوفته برگشت و به خواب رفت. بچه‌ها كه برای نماز شب بیدار شده بودند او را بیدار نكردند چون او خسته بود و شب بعد هم باید در عملیات شركت می‌كرد. صبح برای نماز بیدار شد با ناراحتی گفت:‌ مگر سفارش نكرده بودم مرا برای نماز بیدار كنید؟ وقتی دلیلش را گفتند. آه سردی كشیده و گفت:‌ افسوس، شب آخر عمرم نماز شبم قضا شد!

12- پرواز در شب ( شهید عباسعلی شكوهی)

نزدیك سنگر جایی را كه به عنوان قبر و محراب كنده بود و در آنجا به عبادت و راز و نیاز مشغول می‌شد. شب عملیات و الفجر هشت مهتابی بود و ما داشتیم با برادران و عزیزان خود وداع می‌كردیم "شهید عباسعلی شكوری" ما را رها كرده بود و در آن جایگاه همیشگی‌اش به سجده نشسته و داشت مناجات می‌خواند. چهره‌اش آفتابی بود و دلش آسمانی و چشمش دریایی. قلبش التهاب یك سفر را داشت و دستانش دو بال پرواز.

13- نجوای قرآن (شهید عباس صالحی)

یك روز دیدم دارد جایی را حفر می‌كند گفتم: چه می‌كنی؟ گفت: دارم قبر می‌كنم. من رفتم كمكش. حفره‌ای شد به عمق دو متر، طوری كه دو نفر راحت بتوانند در آن بنشینند. شب‌ها "شهید عباس صالح" با چراغ قوه می‌رفت آنجا و با خدای خویش خلوت می‌كرد چه زیبا بود ترنم عشق از لبهای او كه نجوا می‌كرد قرآن را و مناجات علی (علیه السّلام) را و دیدنی بود نماز شب و سوز نیمه شبش!

14- پیك حق (شهید حسین صنعتكار)

شهید حسین صنعتكار بسیار مقیّد به خواندن نماز شب بود. و این روحیه را در عمل به سایرین منتقل می‌كرد هر كس دو روز با حسین بود نماز شب خوان می‌شد. یكبار از او پرسیدم: شبی شده است كه از خواب بیدار نشوی؟
با تبسمی ملیح گفت:‌ یك شب از شدت ضعف و بی‌خوابی، خواب ماندم. با نیش پشه‌ای از خواب بیدار شدم. ساعت سه بامداد است. به قدری خوشحال شدم كه نهایت نداشت چرا كه یك پیك حق در قالب پشه مرا از خواب بیدار كرده بود تا نمازم فوت نشود.

15- رزم شبانه (شهید رامین عبقری)

یكی از همرزمان پسرم "رامین عبقبری" تعریف می‌كرد كه رامین شب‌هایی را كه پست نگهبانی نداشت، به كسی كه نوبتش بود می‌گفت: مرا برای رزم شبانه (نماز شب) بیدار كن! چون در سنگر جا برای ایستادن نبود، "شهید رامین عبقری" نماز شب را به طور نشسته می‌خواند. در آن ‌سوز سرما جای گرم را رها می‌كرد و با آب منبع وضو می‌ساخت و نماز را با حضور قلب و خلوص نیت به جا می‌آورد.

16- ایثار در نیمه شب ( شهید كلیم الله فلاح نژاد)

شب بود و همه رزمنده‌ها خواب بودند. شهید كلیم اللله فلاح نژاد برای ادای نماز شب برخاست ناگهان شیء آتش زایی را می‌بیند كه گوشه مهمات افتاده و آتش گرفته است. دلش نمی‌آید بچه‌ها را از خواب بیدار كند. پتو بر می‌دارد و با دست و پا، تند تند آتش را خاموش می‌كند. تمام دست و پا و كفش ایشان دچار سوختگی می‌شود اگر او بیدار نمی‌شد و این از خود گذشتگی را انجام نمی‌داد همه مهمات‌ها از بین می‌رفت و هم جان عزیزان رزمنده به خطر می‌افتاد.

17 – شهادت در حین نماز شب (شهید گمنام)

صبح روز بعد والفجر (1) كه برای انتقال شهدا و بقیه مجروحان به منطقه رفتیم با یك صحنه عجیب رو به رو شدم. در بین شهدا، برادری بود كه دیشب مجروح شده بود. این برادر روی سجاده‌ای نشسته بود. قرآن و مهرش روی سجاده و هر دو دستش شدیداً مجروح بود. او با همین حالت شهید شده بود. از خودم پرسیدم: اینها با این وضع، نماز شبشان را ترك نكردند، ما كجای راه هستیم؟
شنبه 3/11/1388 - 11:28
شهدا و دفاع مقدس

            نماز در وصیت نامه شهیدان

1- شهید آخوند رجبی علی:

- و بدانید، نماز خوب انسان را از فحشاء و منكر دور می‌كند، نماز را با حضور قلب اقامه كنید...

2- شهید احمدی، علی:

شما را در بر پاداشتن نماز و احكام الهی و روزه سفارش می‌كنم زیرا آنچه ما را موفق و پیروز می‌دارد، اسلام است و خدا.

3- شهید اعلایی، رضا:

مردم شریف ایران! برای شناختن حق و باطل ایمان لازم است و لازمه ایمان تقوی می‌باشد به نظر من یكی از راه‌های به دست آوردن تقوی نماز و قران است.

4 – شهید امامیان، سید محمد جواد:‌

ما هنوز جزو هدایت نیافتگانیم به این دلیل كه تعبد ما نسبت به شیطان خیلی بیشتر است. در نمازهایمان سست، در انجام فرائض سست، اصلاً در اصل بندگی ضعیف هستیم. اگر بنده واقعی او باشیم لذتی بالاتر از آن نیست. به شما سفارش می‌كنم كه عبد خدا باشید نه غیر.

5- شهید بنی سعید، سید محمدحسن:

هرگاه در نماز حضور قلب نداشتید بعد از آن یك صفحه قرآن بخوانید.

6- شهید پورسعید، حمید:

نماز برّنده ترین سلاح برای نابودی دشمنان خدا و كمال انسانیت و كوبنده‌ترین سلاح برای دشمنان است.

7- شهید تقدسی، مجید:

سعید كنید با تقوا باشید از هر نظر: از نظر اخلاقی، اجتماعی، مذهبی و دینی و با اخلاق اسلامی با مردم و برادران دینی خود برخورد كنید. نمازهای یومیه را سروقت بخوانید و فروع دین و احكام را یكی یكی اجرا كنید.

8- شهید ثابتی، علی:

نگذارید نماز یومیه قضا شود، چرا نماز انسان را از تمام كارهای زشت باز می‌دارد.

9- شهید حسینعلی، فرهاد:

نماز، مؤمن را عوض می‌كند و به انسان سیر می‌دهد، از معقول به سوی مشهود. نماز برای سلب عادت است پس باید مواظب بود كه خودش یك عادت نشود.

10- شهید حسینی خادم، محمد:

با مناجات و دعا و نماز دلت را آرام كن و بدان كه هرگاه خدا را بخوانی صدایت را می‌شنود.

11- شهید خطیبی نیا، علیرضا:

در موقع نماز كسب و كار را كنار بگذارید و با خدا به معامله بپردازید كه خداوند بهترین تجارت كنندگان است.

12- شهیدا رجب بیگی، مهدی:

برسجاده‌ای به وسعت زمین، با تربتی بر خون شهیدان رنگین، بر قبله‌ای به عمق هستی، در صفوفی به شكوه اقیانوس، با ایمانی راسخ‌تر از كوه‌ها، با آیاتی به زیبایی حقیقت، به امامت نور خورشید نماز می‌گزاریم.

13- شهید سیرجانی، رجب:

و آن دسته از برادرهای جوان كه نماز را سبك می‌شمارند توجه داشته باشند كه حضرت علی (علیه السّلام) به خاطر نماز جنگید و حتی در جبهه جنگ، وقت نماز را فراموش نمی‌كرد.

14- شهید شفقی، صمد:

هرگز نماز را ترك نكید و برای نماز بهانه نیاورید.

15- شهید شمشیری، حسین:

نماز را اول وقت و به جماعت بخوانید كه منشاء‌ همه سعادت‌ها نماز است.

16- شهید طالشی، ابراهیم:

تو باید سرنوشت خویش را دست گیری و با اراده خویش آسمان زندگیت را نورانی گردانی و این امر ممكن نیست مگر اینكه عاشقانه و خالصانه نماز را اقامه كنی.

17- شهید عبدالله زاده، یعقوب:

درود من به پدر و مادرم كه مرا با كلمات روح پرور نماز آشنا ساختند.

18- شهید عناصریان، علی:‌

ببینیم كه وقتی به نماز می‌ایستیم تا چه اندازه از خود هجرت می‌كنیم و به سوی خدا پرواز می‌نمائیم. این هجرت از خود و پرواز و طیران به سوی او، انعكاس ایمان و غور و تحقیق و بررسی فكری و قلبی ما درباره خداست. به عبارتی باورمان نسبت به سیطره خداوند باری تعالی نسبت به خود ماست.

19- شهید غنی، سید عباس:‌

نماز ستون دین اسلام است و اسلام ستون انسانیّت.

20 –شهید فرجی، هیبت الله:

"نماز عشق دو ركعت" است كه وضوی آن جز با خون صحیح نیست. نمازی است كه هرجا نمی‌شود بجا آورد مگر در قتلگاه، پس با فضیلت‌ترین آن در حرم كربلاست.
"نماز عشق دو ركعت است" مقدمات فراوان می‌خواهد، اول عاشق باید دل را به اشك شستشو دهد؛ بعد، از عشق لقاء بسوزد. تا آنكه این سوختن در خانه تنش افتد و با خون، وضویش را آماده سازد.
"نماز عشق دو ركعت است" بعد از نماز، ملائك را در اطراف می‌بینی كه آماده‌اند تا تو را به معراج و دیدار خدا برند. معمولاً در جبهه بجا آورده می‌شود. بر تمامی آنها كه به جبهه مشرف شده‌اند واجب می‌شود؛ چون شهادت را انتخاب كرده‌اند. این دو ركعت نشانه‌ی پیروزی است. چون شهادت نیز خود پیروزی است.
"نماز عشق دو ركعت است" اما نمی‌شود؛ نوشت چرا كه نوشتن برای این نشاید.
"نماز عشق دو ركعت است" ركعت اول‌: خونین شدن "تن" ركعت دوم:‌ آزاده شدن" روح"
كسی نیست و نخواهد آمد كه لذت و مناجات این نماز را بداند، چرا كه بجا آورندگان آن شهیدانند و كسی ندانست كه عاشق با این نماز تا كدامین منزل دوست را پیمود اما غنچه‌های باز شده خونین در بدنش گواهی می‌دهند كه به سرمنزل لقاء رسیده است.

21- قاسم پور، احسان:

چون كام جانم تشنه لقای حضرت حق است كه با شراب وصل سیراب می‌شود پس می‌روم تا نماز خون بخوانم در دریای عشق شنا كنم.

22- شهید قره گزلو، توكل:

تهذیب به معنای پاك كردن خود از خوی‌ها و عادات حیوانی است. هرگاه صفات رذیله را از وجود خود بیرون نمودیم آنگاه خود را می‌شناسیم و هرگاه خود را شناخیتم خدای خود را بهتر می‌شناسیم. یكی از بهترین راه‌های شناختن نفس و تهذیب خود، به جای آوردن نمازهای واقعی است كه در آن فقط و فقط خداوند مد نظر باشد.

23- شهید كارور، محمدرضا:

با قلبی پاك نماز به جای آورید و با انجام فرامین مقدس اسلام، خود را به خدا نزدیكتر كنید.

24- شهید كاشانی، سعید:‌

معنی نماز را حتماً‌ یاد بگیر، در موقع برخورد با مشكلات كوچك و بزرگ است كه فواید بی‌شمار نماز را متوجه می‌شوی و درك می‌كنی كه نماز روح انسان را تغییر می‌دهد. البته مقدار تأثیر آن بر آدم بستگی به ایمان و توجه او دارد.

25-شهید كلهر، ابوالفضل:

به گفته قران نماز- این شیوه الهی- را به پا دارید كه بدانید نماز كارخانه انسان سازی است. این نماز و قرآن است كه عشق به خدا و شهادت را نزدیكتر می كند.

26 –شهید ماجدی، مصطفی:

صلابت، ابهت، همت، عظمت، وحدت، رفعت، جلالت و حشمتمان در یك چیز است و آن نماز است.
صلابت غیرتمان، ابهت همتمان، عظمت وحدتمان، هیبت قوتمان، رفعت عبادتمان، حلالت كثرتمان، حشمت اخوتمان یكی است نماز.
برادرم و خواهرم، همه را به تقوای خداوند تبارك و تعالی، كه تنها معیار فضیلت است و نماز و امر به معروف و نهی از منكر و دعا كه سلاح مؤمن است و قرآن مجید كه حق عظیم به گردن ما دارد سفارش می‌كنم.

27 – شهید محمودی، سیدحسن:

بچه‌های كوچك را از همین حالا به نماز خواندن عادت دهید و فطرت پاك آن‌ها را به سوی پروردگارشان جلب كنید.

28-شهید مشهدی عبدالله، محمدرضا:

پدران و مادران عزیز مسلمان و مؤمن، از همان اوان كودكی فرزندانتان را به خواندن قرآن و برپاداشتن نماز آشنا كنید.

29- شهید معتمد، محمدمهدی:

برادران عزیز نماز را با تفكر و آرامش قلبی و روحی و جسمی بخوانیدكه مایه لطف خداوند تبارك و تعالی خواهد شد.

30- شهید منزوی ، حسن:

فكر نمی‌كنم كه نیم ساعت نماز لطمه‌ای به درس و زندگانی شما بزند. بلكه همواره شما را در راهی قرار می‌دهد كه رو به پیشرفت باشید.

31- شهید نوروز پور، محرم:

از نماز و قرآن جدا نشوید، زیرا رستگاری مؤمن در این دو مورد است.

32- شهید معینی، ابوالقاسم:

ناگهان دیدم جوانی به طرف ما آمد و گفت:‌ "لا اله ال الله، محمد رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سّلم)" اول جا خوردیم و روی زمین دراز كشیدیم جلوتر كه آمد دیدم از بسیجی‌های مخلص است. گفتم: ‌برادر چه شده است؟ به كجا می‌روی؟
گفت:‌ تركش خورده‌ام، كمك می‌خواهم.
درآن تاریكی شب دستش را دراز كرد و گفت: ‌مثل اینكه این دست من در اثر تركش قطع شده است و به یك پوست بند است. آنرا بگیر و بكش، اگر كنده شود، خودم می‌توانم به عقب بروم.
به شهید ابوالقاسم معینی گفتم: تو این كار را بكن.
گفت:‌ من طاقتش را ندارم، اگر می‌توانی كمكش كن.
دشتش را كشیدم و جدا كردم حتی یك تكان هم نخورد. بعد دست قطع شده را از من گرفت و همان طور كه از محل قطع شدن خون بیرون می‌جست، آن را روی خاك گذاشت. با یك دست دیگر سر به سجده نهاد سپس نماز شكر گزارد و گفت:‌ خدایا قبول كن، من این دست را در راه امام حسین (علیه السّلام) دادم.

33- شهیدگمنام

داشتیم آماده می‌شدیم برای عملیات بیت المقدس (4) كه قرار بود در شاخ شمیران انجام بشود. قرار بود برویم شناسایی. اذان صبح كه گفت شد، سریع آمدیم توی چادر، تا نماز بخوانیم و حركت كنیم.
هفت، هشت نفری توی چادر بودند. بعضی مشغول نماز بودند، بعضی هم تازه می‌خواسنند نمازشان را شروع كنند كه صدای غرش هواپیما پیچید توی گوشم. فهمیدم منطقه ما شناسایی شده. بمباران شروع شد. راكت‌ها و بمب‌های خوشه‌ای انگار زمین را شخم می‌زد. دو سه تا راكت افتاد كنار چادر ما كه چادر ستاد لشگر محسوب می‌شد.
من تازه قامت بسته بودم كه مجروح شدم. برادری كه در حال تشهد بود، یكهو به سجده رفت و همان طور ماند. خوب دقت كردم، دیدم از كنار پیشانی‌اش رگه خونی بیرون زد. ناخودآگاه یاد ضربت خوردن حضرت علی (علیه السّلام) در محرا ب مسجد كوفه افتادم. این بچه‌ها به آقای خودشان اقتدا كرده بودند. حتی شهادتشان هم علی گونه بود.

فصل دوم: نماز جمعه و جماعت در وصیت نامه شهیدان

1- شهید محمدضا احمدی:

دست از قرآن، نماز جماعت و جمعه بر ندارید چون خوشبختی و آینده شما در آن نهفته است.

2- شهید محمدرضا ادهم:

راه‌های اعلام همبستگی ما با اسلام و انقلاب این است كه در نماز جماعت و در مساجد شركت كنیم و نماز جمعه را هر چه با شكوه‌تر برپا كنیم.

3- شهیدعلی اصغر پرورده:

برادران مسلمان و خواهرانم، نماز معیار قبولی طاعت‌هاست، پس نماز جماعت را ترك نكیند. شما فكر می‌كنیدكه شهدا از چه طریق به این سعادت رسیده‌اند. مطمئن باشید كه از طریق همین نماز جماعت‌هاست.

4- شهید علی اصغر پناه‌زاده:

نمازهای جمعه را كه عامل وحدت مسلیمن است هر چه با شكوه‌تر برگزار كنید و از شركت در آن غافل نباشید.

5- شهید محمدنبی تقوایی:

نماز جمعه و جماعت را كه مظهر وحدت و روشنگری است؛، بدون عذر شرعی رها نكیند.

6- شهید مهدی تقوایی:

مردم قهرمان، سعی كنید كه اتحاد خود را با شركت در نماز جمعه و اجتماعاتی از این قبیل اعلام كنید.

7- شهید غلامحسین جعفری مرزام:

سنگری به استقامت سنگر مسجد هرگز ندیده‌ام و كسی نخواهد دید. این بزرگ سنگر را حفظ كنید. در نماز جماعت كه پشت دشمن خارجی و داخلی را می‌شكند، حاضر شوید.

8- شهید ابوالقاسم حجتی:

رمز پیروزی انقلاب اسلامی توحید بود و نماز جمعه و جماعات تجلی توحید است. سعی كنید مساجد خالی نگردد.

9- شهید حسن شریفی:

نماز جمعه و دعاهای كمیل را خالی نگذارید چون همین دعاها و نمازهاست كه ارتباط ما را با خدا بیشتر می‌كند و قلب‌ها نسبت به هم نزدیكتر می‌شوند.

10- شهید محمدرضا شكوری:

نماز جماعت و نماز جمعه را به خوبی و با شكوه انجام دهید. زیرا كه قلب‌ها متصل شده و كینه‌ها را از میان برود و در نتیجه دشمن نمی‌تواند این قلب‌های بهم فشرده و استوار را از هم جدا كند و این اتحاد شما باعث می‌شود كه وحشتی عظیم در دل آنان بیفتد.

11- شهید حسن شهرابی:

همیشه رضای خدا را در نظر بگیرید و نماز جمعه و جماعات را فراموش نكنید.

12- شهید علی اكبر علیئی:

سنگر انقلاب، نماز جمعه است. این مكان مقدس و شریف خار چشم تمام دشمنان است.

13- شهید محمدغریب بلوك:

پبیام من به امت حزب الله این است كه نماز جماعت را بپا دارند كه ما برای نماز می‌جنگیم.

14- شهید علی رضا فتحیانی:

وصیت من به ملت مسلمان، غیور و عزیز این است كه به یاد خدا و با نام خدا و در راه خدا باشید و بری خدا زندگی كنید و نماز جماعتتان را به پا دارید و فراموش نكیند كه دنیا به آخر می‌رسد.

15- شهید تقی قنبری:

سفارشی دارم و آن اینكه برادران و خواهران در نماز جمعه و جماعت شركت داشته باشید و با هم مهربان و در حق یكدیگر گذشت داشته باشید.

16- شهید مجید كمالپور:

به خوهران و برادرانم توصیه می‌كنم كه به خدا بیشتر توسل جوئید. دعای كمیل، نماز جمعه، دعای توسل را از یاد نبرید و به نماز جماعت بیشتر اهمیت دهید.

17- شهید علی اكبر گیوه‌چی:

در نماز جماعت و دعای كمیل شركت كنید كه خار پشمی برای دشمنان اسلام باشید.

18- شهید علی اكبر مؤذنی:

ملت مسلمان ما آنهایی هستد كه در سیل خروشان مشتاقان الله، در نماز جمعه شركت می‌كنند.

19- شهید حجت الاسلام و المسلین عبدالله میثمی:

دشمنان ما تمام كوششان این است كه ما را از صحنه كنار بزنند و بهترین تشكّل ما برای نمایش حضور مردم در صحنه نماز جمعه‌های ماست و اینها درصدد آن هستند كه این اجتماعات خدایی- سیاسی را از ما بگیرند.

20- شهید رضا نصرتی گورتانی:

هر كس نماز جمعه را عمداً ترك كند و نرود مسئول خون شهداست.

21- شهید علیرضا یزدی:

نماز جمعه، دعای كمیل و مناجات با خدا و طلب یاری از خدا را فراموش نكنید زیرا تمام پیروزی‌ها و موفقیت‌های ما بواسطه امدادهای غیبی است.

شنبه 3/11/1388 - 11:25
شهدا و دفاع مقدس

وقت نماز ، اگر در میان صد نفر بود چنان می خواند که انگار پشت دری قفل زده می خواند . این طور نبود ولی کمکم شده بود . تمرین شدن می کرد .خسته می کرد آن قنوت های عریض وطویلش .هرچه می خواندیم باز پیش او کم می آوردیم .گاهی با خنده اعتراض می کردیم که برادر! تو گر طولانی ترین سوره قرآن را در قنوتت می خوانی ؟ تو از پا نمی افتی ؟ عده ای پشت سرش نماز نمی خواندند چرا که خسته می شدند .عده ای غم می گرفتند که باز مهدی سر صف نماز جماعت ایستاد .


      نام کتاب : قله ی شمالی   صحفه :55   نام شهید : مهدی خوش سیرت

شنبه 3/11/1388 - 11:23
دعا و زیارت

  شهید ابوالفضل محلاتی

خدا را زیاد یاد کنید و نماز بخوانید که نماز همانا شعار جنگ با طاغوت‌هاست و نماز شما را از زیورهای فریبنده دنیا، رها می‌کند.

شنبه 3/11/1388 - 11:18
دعا و زیارت

شهید سید مرتضی آوینی 

نماز بلندترین فریادهاست و قامت ما به بلندای نماز است، یعنی قدرت ما را باید در نمازمان جست.

شنبه 3/11/1388 - 11:17
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته