• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1655
تعداد نظرات : 157
زمان آخرین مطلب : 4120روز قبل
اهل بیت

ارتباط حقیقی واقعه عاشورا با مفهوم انتظار چیست؟ این واقعه تاریخی چگونه می‌تواند زمینه ساز عصر ظهور باشد؟
پاسخ به این سؤال، در درجه اول، نیازمند تحلیل واقعه عاشورا و عصر ظهور و شناسایی حقیقت انتظار است تا چگونگی مبدئیت عاشورا برای انتظار ظهور، معلوم شود.

تحلیل‌های ما در این خصوص‌، مبتنی بر پیش‌فرض‌های ماست و این پیش فرض‌ها، ظرفیت تحلیل‌های ما را مشخص می‌کنند. در پیش‌فرض‌هایی که ما در تحلیل حوادث بزرگ، مثل عاشورا یا ظهور به کار می‌بریم، نگرش ما به حضرت حق، فعل الهی و عظمت صنع پروردگار و نیز هدفمند بود و حکیمانه بودن این صنع، یعنی تجلی عظمت و حکمت الهی در خلقت، جایگاه برجسته و تعیین کننده‌ای دارد. در واقع، نگاه به آغاز آفرینش و مراحل سیر و تکامل آن، در این زمینه، تأثیرگذار است. در همین راستا باید به جایگاه فعل معصوم در مسیر خلقت توجه کرد.
دومین نکته قابل توجه در تحلیل حوادث با عظمتی چون واقعه عاشورا، نگاه فلسفه تاریخی است که متأسفانه در طول تاریخ، مغفول واقع شده است؛ شاید به این دلیل که این دانش، به صورت یک علم مدون، دانش سابقه‌داری نیست؛ هرچند در معارف ما جلوه‌هایی از آن وجود دارد. حال با در نظرگرفتن این نگاه، نمونه‌ای ذکر می‌کنم:
اگر فلسفه تاریخ شما، فلسفه مارکسیستی ـ مبتنی بر ماتریالیسم تاریخی ـ باشد و بخواهید عاشورا را تحلیل کنید، یا باید عاشورا را در جبهه تکامل تاریخی بگنجانید یا در جبهه مقابل تکامل تاریخی. چون آنها حقانیت را به تکامل تاریخ تعریف می‌کنند. حال اگر عاشورا را در جبهه تکامل تاریخ بردید، با نگاه فلسفه تاریخ مارکسیستی، باید آن را یک جنگ طبقاتی بدانید که مقصودِ طبقه پیشرو است و در نهایت، باید آن را به روابط تولید برگردانید. این افقی است که آنها در جنگ می‌بینند؛ یعنی یک نهضت بر آمده از متن ماده و حاصل پیچیده‌تر شدن مناسبات مادی، مبتنی بر منطق دیالکتیک و در چارچوب ماتریالیسم تاریخی؛ اما اگر این واقعه را در چارچوب فلسفه تاریخی که مبتنی بر اندیشه‌های لیبرال ـ دموکراسی است قرار دهیم، باید بگوییم که یا حرکتی است استبداد گرایانه و مبتنی بر سنّت، یا حرکتی به سمت توسعه دموکراسی. کسانی که اخیراً زبان به تحریف عاشورا گشوده‌اند و می‌گویند عاشورا حرکتی در جهت توسعه دموکراسی بوده، نگاهشان مبتنی بر این فلسفه تاریخ است. این اندیشه فلسفه تاریخی، خود را در تحلیل حادثه نشان می‌دهد؛ چراکه هر حادثه را در فرآیند تاریخ و در مسیر تکامل تاریخ باید دید که یا مانع تکامل تاریخ است یا جریان پیشرویی است.
تضاد طبقاتی به سمت جامعه بی‌طبقه، اگر هم پیشرو بود، باید به سمت جامعه آرمانی باشد و اگر جامعه آرمانی، لیبرال دموکراسی است، اقدامی است به سوی توسعه دموکراسی و اگر جامعه آرمانی، کمون است، اقدامی است به سوی جامعه بی‌طبقه. حال آنکه اگر ما معتقد باشیم که اندیشه و نگاه مذکور به عالم و تاریخ، غلط است و جهان به سمت توسعه و تکامل حرکت می‌کند و تکامل هم با ظهور توحید و ولایت حقه، معنا می‌شود و نه با گسترش مناسبات اقتصادی یا بسط دموکراسی و اگر تکامل تاریخ را در مراتب ظهور ولایت حقّه در حیات انسانی ببینیم، طبیعتاً جامعه آرمانی ما جامعه‌ای است که توحید در آن به معنای تام، ظهور پیدا می‌کند و مناسبات عالم و جامعه انسانی تحول می‌یابد. در نهایت، تعریف تکامل به « ظرفیت پذیرش ظهور ولایت» بدین معناست که با ورود تجلی ولایت، مناسبات عالم تغییر می‌یابد و عالم، عالم دیگری می‌شود؛ عالمی که به سوی تعالی در عصر ظهور رجعت انبیا، عالم قیامت و عوالم پس از قیامت حرکت می‌کند؛ و این‌گونه معنای حرکت تاریخ و تکامل آن، دگرگون می‌شود. در مقابلِ ظهور تجلیات نورانی الهی که مبدأ کمال عالم است و حامل آن انبیا و اولیا، و محور این تجلیات هم نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و اهل‌بیت علیهم السلام هستند، بسط باطل و گسترش ظلمت نیز به عنوان یک جریان روبنایی و قابل حذف، همانند کف روی آب، مطرح است؛ چرا که آن تجلیات نورانی، جریان زلال و ماندگار در هستی است. این جاست که جریان درگیری حق و باطل در تاریخ شکل می‌گیرد و این درگیری به سمت غلبه ایمان بر کفر پیش می‌رود و دوران حق، به عنوان دوران تجلی توحید و ولایت حَقّه در عالم، فراروی انسان قرار می‌گیرد و همه مناسبات عالم انسانی، مناسبات بندگی و پرستش و قُرب و رضوان می‌شود. با این نگاه، طبیعتاً عاشورا عظیم ترین نقطه درگیری حق و باطل در ظاهر و باطن و در طریق گسترش حق می‌شود.
این چنین انتظاراتی که روح جامعه و باطن حیات اجتماعی را دگرگون می‌کند، زمینه‌ساز ظهور است و تحولات تکاملی در اجتماع هم مطابق با این انتظارات متعالی پیش می‌رود و در اینجا امام که یکی از نقطه‌های تکامل تاریخ است، تنها کسی است که می‌تواند انتظارات انسانی را مطابق با مقاصد الهی ارتقا بخشد و در آن راستا، عاشورا هم یکی از نقطه‌های ظهور تکامل تاریخ است که وقتی می‌خواهد این تجلّیات را در انسان ایجاد کند، باید اراده‌های انسانی، بصیرت انسانی و احساسات انسانی، تولّی و تبرّی و حبّ و بغض اجتماعی را رشد دهد و ارتقا بخشد و به سمت و سوی الهی سوق دهد و ظرفیت مطالبات و انتظارات را به سمت ِتحقّق کلمه توحید و ظهور و تجلّی کلمه تامه الهی پیش برد؛ که منظور از کلمه تامّه الهی هم در اینجا امام معصوم است. بنابراین، انتظار عصر غلبه نور است، نه دموکراسی و جامعه بی‌طبقه. انتظار، عصر عبور از «و اللیل اذا یغشی»[1] است. «و النّهار اذا تجلّی»[2] انتظارِ حقیقتی است که در آن نورانیّت نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم تجلّی می‌یابد. منتظر باید طالب تجلّیات غیب در عالم شهود باشد. اما چه کسی می‌تواند انتظارات انسانی را تغییر دهد؟ عاشورا همان بلای عظیمی است که نقطه تهذیب جامعه انسانی و ارتقای مطالبات و انتظارات اوست.
حال، ویژگی‌های انتظاری که عاشورا بوجود می‌آورد چیست‌؟ این انتظار چند رکن دارد؛ یک رکن، آن معرفت به ولی حق است. دیگری معرفت به آرمان‌ها و اهدافش است؛ نه نگاهی در این حد که امام می‌آید و نهایتاً ارزانی و رفاه می‌آورد. در دعای ندبه به این آرمان‌ها و اهداف اشاره شده است: «أین بقّیة الله التی لا تخلو من العترة الهادیة»[3] و رکن دیگر، شناخت جبهه تاریخی دشمن و تدابیر تاریخی آن است. جبهه دشمن هم به دنبال تشکیل دهکده واحد جهانی مبتنی بر ایدئولوژی خود است.
حال اگر منتظر نتواند این نقشه جامع و برنامه ریزی را بشناسد، منتظر نیست و نیز اگر به این شناخت رسید، ولی دلداده حق و جبهه حق نبود هم منتظر نیست؛ بلکه منتظرغلبه باطل است نه غلبه نور.
قدم بعدی انتظار، کسب بصیرت و به دنبال آن، شناخت اولیای نور و اولیای طاغوت و آرمان‌هایشان و در نتیجه، شکل‌گیری حبّ و بغض و تولی و تبری نسبت به این دو است، که اگر در انسانی میل و نفرتی نسبت به حق و باطل شکل نگرفت و نهایت موضع خود را مشخص نکرد، منتظر نیست. حال اگر انسان، با این بصیرت به امید رسید و دریافت که شب، رفتنی است و به دنبال این شب ِرفتنی، طلوع فجری است كه آن، عصر تجلّی ولایت حق است و آن‌گاه، حیات اصلی زمین و نورانیت زمین و آسمان و در واقع، ظهور عالم هدایت را دید و درک کرد که «انّ الباطل کان زهوقا»[4]، یعنی امیدوار شد که آنچه می‌ماند حقیقت است و آنچه زائل می شود باطل است، آنگاه نوبت به اقدام می‌رسد. او باید برپایه این بصیرت و موضع‌گیری، خود را وقف این درگیری حق و باطل کند؛ نه یك سلوك درویشی، بلکه یکپارچه حق شود و وارد صحنه قتال گردد و در این زمینه، دچار اشتباه هم نشود؛ به این ترتیب كه صحنه جنگ را تشخیص دهد و بداند كه گاهی فرهنگی، گاهی سیاسی و گاهی نظامی است. خودش را وقف كند و مستعجل هم نباشد؛ یعنی به دنبال این نباشد که حتماً ظهور در دوران عمر او واقع شود؛ چراکه ملاک، اراده او نیست. با این اوصاف، وارد میدان می‌شود و با بصیرتی که این‌گونه به دست آورده است، صحیح و متناسب با زمان عمل می‌کند و متناسب با نقشه‌ها پیش می‌رود و اسرار را هم افشا نمی‌کند؛ چون کسی که به اینجا رسید، جلوه‌هایی از برنامه تاریخی امام معصوم را به او نشان می‌دهند و او هم آنها را بروز نمی‌دهد. کسی که این‌چنین عمل کرد، می‌شود منتظر؛ انتظاری که عاشورا مبدأ آن بوده است.
عاشورایی که به عنوان یک مصیبت و بلای عظیم، تمام آسمان‌ها و زمین، جماد و نبات و... برای آن گریه کردند، تجلّی یک برائت عظیم و مبدأ یک دگرگونی در عالم است. همه این مراتب، مقدمه سیر باطنی عالم است كه وجاهت و قرب و ثبات قدم و درك مقام محمود را دربردارد؛ این مقام محمود هم همان مقام شفاعت است كه از بلای عظیم عاشورا سرچشمه می‌گیرد و نبی اكرم صلی الله علیه و آله و سلم با ابتلاء به این بلا بود كه از مقام شفاعت برخوردار شدند. حاصل درك این مقام محمود، رسیدن به «أفضل ما یعطی مصاباً بمصیبته»[5] است؛ یعنی مقام خونخواهی، جذبه‌های محبت و بهره‌مندی از صلوات و رحمت و مغفرت الهی. عاشورا با این نگاه تكوینی و تاریخی، بستر تحولات انسانی است.
منتظر، دیگر به عاشورا به صرف حادثه‌ای در سال 61 و درکنار فرات نمی‌نگرد؛ بلکه نگرش وی به آن، به منزلة یک حادثه عظیم در عالم است و این چنین، حجاب‌های عاشورا از جلوی چشمان او برداشته می‌شود و او فقط سربازی می‌کند و برای تحقق ظهور، در هر زمانی که حضرت حق اراده کند، تسلیم می‌شود و همواره در جبهه حق، سنگربانی می‌کند. فی‌الجمله، کمال تجلّیات غیب در شهود، در عصر ظهور ولایت است و تکامل تاریخ هم با تکامل تجلّی ِ غیب در شهود محقق می‌شود.
در حقیقت، عاشورا جریانی است که منجر به بسط و تعالی انتظارات تا جامعه عصر ظهور می‌شود و آن جامعه موعود، به عنوان دوره کمال عالَم و تکامل تاریخ از طریق نبوت و ولایت تحقق می‌یابد.

--------------------------------------------------------------------------------
[1] . «قسم به شب، در آن هنگام که بپوشاند»، سوره لیل/1.
[2] . «قسم به روز هنگامی که تجلی می‌کند»، همان/2
[3] . «کجاست بقیة‌الله که از خاندان هدایتگر است». دعای ندبه.
[4] . «قطعاً باطل نابود شدنی است»، سوره اسراء/81.
[5] . «با رازشترین پاداشی که به مصیبت زده در مقابل مصیبتش داده می‌شود». زیارت عاشورا.

پدیدآونده: حجت الاسلام و المسلمین میرباقری

سه شنبه 14/9/1391 - 23:22
مهدویت

مسأله‌ی عقیده به ظهور مصلحی جهانی امری عمومی و همگانی است و مختص مكاتب و اد یان مذك ور نبوده، بلكه چنین اندیشه‌ای با شكل‌های مختلف، در میان همه‌ی اقوام و ملل متمدن و غیر متمدن جهان و حتی قبایل بدوی وجود داشته و دارد.

 

در این‌جا به فهرست مختصری از بازتاب این عقیده در میان اقوام و ملل مختلف جهان اشاره می‌کنیم:[1]

1- ایرانیان باستان معتقد بودند كه: «گرزاسپه» قهرمان تاریخی آنان زنده است و در «كابل» خوابیده، و صد هزار فرشته او را پاسبانی می‌كنند تا روزی كه بیدار شود و قیام كند و جهان را اصلاح نماید.

2- گروهی دیگر از ایرانیان می‌پنداشتند كه: «كیخسرو» پس از تنظیم كشور و استوار ساختن شالوده‌ی فرمانروایی، دیهیم پادشاهی را به فرزند خود داد و به كوهستان رفت و در آن‌جا آرمیده تا روزی ظاهر شود و اهریمنان را از گیتی براند.

3- نژاد اسلاو، بر این عقیده بودند كه از مشرق زمین یك نفر برخیزد و تمام قبایل اسلاو را متحّد سازد و آنها را بر دنیا مسلّط گرداند.

4- نژاد ژرمن معتقد بودند كه یك نفر فاتح از طوایف آنان قیام نماید و «ژرمن» را بر دنیا حاكم گرداند.

5- اهالی صربستان انتظار ظهور «ماركو كرالیه‌ویچ» (Markokralyevic) را داشتند.

6- ساكنان جزایر انگلستان، از چندین قرن پیش آرزومند و منتظرند كه: «آرتُور» روزی از جزیره‌ی «آواكون» ظهور نماید و نژاد «ساكسون» را در دنیا غالب گرداند و سعادت جهان نصیب آن‌ها گردد.

7- اَسِن‌ها معتقدند كه پیشوایی در آخر الزمان ظهور كرده، دروازه‌های ملكوت آسمان را برای آدمیان خواهد گشود.

8- سلت‌ها می‌گویند: پس از بروز آشوب‌هایی در جهان، «بوریان بور و یهیم» قیام كرده، دنیا را به تصرف خود در خواهد آورد.

9- اقوام اسكاندیناوی معتقدند كه برای مردم دنیا بلاهایی می‌رسد، جنگ‌های جهانی اقوام را نابود می‌سازد، آن‌گاه «اودین» با نیروی الهی ظهور كرده و بر همه چیره می‌شود.

10- اقوام اروپای مركزی در انتظار ظهور «بوخص» می‌باشند.

11- اقوام آمریكای مركزی معتقدند كه: «كوتزلكوتل» نجات‌‌بخش جهان، پس از بروز حوادثی در جهان پیروز خواهد شد.

12- چینی‌ها معتقدند كه «كرشنا» ظهور كرده، جهان را نجات می‌دهد.

13- یونانیان می‌گویند: «كالویبرگ» نجات‌دهنده‌ی بزرگ، ظهور خواهد كرد، و جهان را نجات خواهد داد.

14- نصارا نیز به وجود حضرت مهدی (علیه السلام) معتقدند و می‌گویند كه در آخر الزمان ظهور كرده، عالم را خواهد گرفت. ولی در اوصافش اختلاف دارند.

آن‌چه در بالا بیان شد، اگرچه با مهدی موعود اسلام كاملاً تطبیق نمی‌كند و حتّی برخی از آن‌ها اصلاً شباهتی به امام عصر (علیه السلام) ندارد، لكن از یك حقیقت مسلم حكایت می‌كند و آن این است كه نوید مصلح جهانی به گوش آن‌ها رسیده و عقیده به ظهور یك رهبر مقتدر در آخر الزمان در اعماق دلشان جا گرفته است، ولی چون از فروغ حق بیشتر از این برخوردار نبوده‌اند در تطبیق آن دچار اشتباه شده‌اند.

 



[1] . سید اسد اله هاشمی شهیدی، ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) از دیدگاه اسلام، مذاهب و ملل جهان، صص 32- 58 .

 

سه شنبه 14/9/1391 - 23:21
دعا و زیارت
اَلسَّلامُ عَلى وَلِىِّ اللَّهِ وَ حَبیبِهِ؛
سلام بر ولى خدا و دوست او
  
اَلسَّلامُ عَلى خَلیلِ اللَّهِ وَ نَجیبِهِ ؛
سلام بر خلیل خدا و بنده نجیب او
     
اَلسَّلامُ عَلى صَفِىِّ اللَّهِ وَابْنِ صَفِیِّهِ
سلام بر بنده برگزیده خدا و فرزند برگزیده‌اش
    
اَلسَّلامُ عَلىَ الْحُسَیْنِ الْمَظْلُومِ الشَّهیدِ
سلام بر حسین مظلوم و شهید
  
اَلسَّلامُ على اَسیرِ الْكُرُباتِ وَ قَتیلِ الْعَبَراتِ
سلام بر آن بزرگوارى كه به گرفتاری‌ها اسیر بود و كشته اشكِ روان گردید
  
اَللّهُمَّ اِنّى اَشْهَدُ اَنَّهُ وَلِیُّكَ وَابْنُ وَلِیِّكَ وَ صَفِیُّكَ وَابْنُ صَفِیِّكَ الْفاَّئِزُ
خدایا من به راستى گواهى دهم كه آن حضرت ولىّ (و نماینده) تو و فرزند ولىّ تو بود و برگزیده‌ات و فرزند برگزیده‌ات بود كه كامیاب شد
  
بِكَرامَتِكَ اَكْرَمْتَهُ بِالشَّهادَةِ وَ حَبَوْتَهُ بِالسَّعادَةِ وَاَجْتَبَیْتَهُ بِطیبِ الْوِلادَةِ
به بزرگداشت تو، گرامیش كردى به وسیله شهادت و مخصوصش داشتى به سعادت و برگزیدى او را به پاكزادى
  
وَ جَعَلْتَهُ سَیِّداً مِنَ السّادَةِ وَ قآئِداً مِنَ الْقادَةِ وَ ذآئِداً مِنْ الْذادَةِ
و قرارش دادى یكى از آقایان (بزرگ) و از رهروان پیشرو و یكى از كسانى كه از حق دفاع كردند
  
وَاَعْطَیْتَهُ مَواریثَ الاَْنْبِیاَّءِ وَ جَعَلْتَهُ حُجَّةً عَلى خَلْقِكَ مِنَ الاَْوْصِیاَّءِ
و میراث‌هاى پیمبران را به او دادى و از اوصیائى كه حجت تو بر خلقت هستند قرارش دادى
  
فَاَعْذَرَ فىِ الدُّعآءِ وَ مَنَحَ النُّصْحَ وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فیكَ
او نیز در دعوت مردم جاى عذر و بهانه‌اى (براى كسى) نگذارد و بی‌دریغ خیرخواهى كرد و جان خود را در راه تو داد
  
لِیَسْتَنْقِذَ عِبادَكَ مِنَ الْجَهالَةِ وَ حَیْرَةِ الضَّلالَةِ وَ قَدْ تَوازَرَ عَلَیْهِ مَنْ غَرَّتْهُ الدُّنْیا وَ باعَ حَظَّهُ بِالاَْرْذَلِ الاَْدْنى؛
تا برهاند بندگانت را از (گرداب) جهالت و نادانى و سرگردانى (در وادى) گمراهى و چنان شد كه همدست شدند بر علیه آن حضرت كسانى كه دنیا فریبشان داد.
  
وَ شَرى آخِرَتَهُ بِالثَّمَنِ الاَْوْكَسِ وَ تَغَطْرَسَ وَ تَرَدّى فى هَواهُ
و فروختند بهره (كامل و سعادت خود را) به بهاى پست ناچیزى و بداد آخرتش را در مقابل بهائى اندك و بى مقدار و بزرگى كردند و خود را در چاه هوا و هوس سرنگون كردند،
  
وَاَسْخَطَكَ وَاَسْخَطَ نَبِیَّكَ
و تو و پیامبرت را به خشم آوردند
  
وَ اَطاعَ مِنْ عِبادِكَ اَهْلَ الشِّقاقِ وَالنِّفاقِ وَ حَمَلَةَ الاَْوْزارِ
و پیروى كردند از میان بندگانت آنانى را كه اهل دو دستگى و نفاق بودند و كسانى را كه بارهاى سنگین گناه به دوش مى‌كشیدند
  
الْمُسْتَوْجِبینَ النّارَ فَجاهَدَهُمْ فیكَ صابِراً مُحْتَسِباً حَتّى سُفِكَ فى طاعَتِكَ دَمُهُ وَاسْتُبیحَ حَریمُهُ
و بدین جهت مستوجب دوزخ گشته بودند آن حضرت (كه چنان دید) با شكیبائى و پاداش جوئى با آنها جهاد كرد تا خونش در راه پیروى تو ریخت و حریم مقدسش شكسته شد
  
اَللّهُمَّ فَالْعَنْهُمْ لَعْناً وَبیلاً وَ عَذِّبْهُمْ عَذاباً اَلیماً
خدایا آنان را لعنت كن به لعنتى وبال دار و عذابشان كن به عذابى دردناك
  
اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یَابْنَ رَسُولِ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یَابْنَ سَیِّدِ الاَْوْصِیاَّءِ
سلام بر تو اى فرزند رسول خدا، سلام بر تو اى فرزند آقاى اوصیاء
  
اَشْهَدُ اَنَّكَ اَمینُ اللهِ وَابْنُ اَمینِهِ عِشْتَ سَعیداً وَ مَضَیْتَ
گواهى دهم كه به راستى تو امانتدار خدا و فرزند امانت‌‌دار اویى سعادتمند زیستى و ستوده از دنیا رفتى
  
حَمیداً وَ مُتَّ فَقیداً مَظْلُوماً شَهیداً وَ اَشْهَدُ اَنَّ اللَّهَ مُنْجِزٌ ما وَعَدَكَ
و گمگشته و ستمدیده و شهید درگذشتى و نیز گواهى دهم كه خدا به راستى وفا كند بدان وعده‌اى كه به تو داده،
  
وَ مُهْلِكٌ مَنْ خَذَلَكَ وَ مُعَذِّبٌ مَنْ قَتَلَكَ وَ اَشْهَدُ اَنَّكَ وَفَیْتَ بِعَهْدِاللهِ
و به هلاكت رساند هر كه را كه دست از یاریت برداشت و عذاب كند كسى كه تو را كشت و گواهی دهم كه تو به خوبى وفا كردى به عهد خدا،
  
وَ جاهَدْتَ فى سَبیلِهِ حَتّى اَتیكَ الْیَقینُ فَلَعَنَ اللهُ مَنْ قَتَلَكَ،
و جهاد كردى در راه او تا مرگت فرا رسید خدا لعنت كند كسى كه تو را كشت
  
وَ لَعَنَ اللهُ مَنْ ظَلَمَكَ وَ لَعَنَ اللَّهُ اُمَّةً سَمِعَتْ بِذلِكَ فَرَضِیَتْ بِهِ
و خدا لعنت كند كسى كه به تو ستم كرد و خدا لعنت كند مردمى كه شنیدند جریان كشتن و ستم تو را و بدان راضى بودند،
  
اَللّهُمَّ اِنّى اُشْهِدُكَ اَنّى وَلِىُّ لِمَنْ والاهُ وَ عَدُوُّ لِمَنْ عاداهُ بِاَبى اَنْتَ وَ اُمّى یَابْنَ رَسُولِ اللَّهِ.
خدایا من تو را گواه مى‌گیرم كه من دوست دارم هر كه او را دوست دارد و دشمنم با هر كه او را دشمن دارد پدرم و مادرم به فدایت اى فرزند رسول خدا.
  
اَشْهَدُ اَنَّكَ كُنْتَ نُوراً فىِ الاَْصْلابِ الشّامِخَةِ وَالاَْرْحامِ الْمُطَهَّرَةِ،
گواهى دهم كه تو به راستى نورى بودى در پشت پدرانى بلند مرتبه و رحم‌هایى پاكیزه
  
لَمْ تُنَجِّسْكَ الْجاهِلِیَّةُ بِاَنْجاسِها وَ لَمْ تُلْبِسْكَ الْمُدْلَهِمّاتُ مِنْ ثِیابِها،
كه آلوده‌ات نكرد اوضاع زمان جاهلیت به آلودگی‌هایش و در برت نكرد از لباس‌هاى چركینش
  
وَ اَشْهَدُ اَنَّكَ مِنْ دَعاَّئِمِ الدّینِ وَ اَرْكانِ الْمُسْلِمینَ وَ مَعْقِلِ الْمُؤْمِنینَ،
و گواهى دهم كه به راستى تو از پایه‌هاى دین و ستون‌هاى محكم مسلمانان و پناهگاه مردمان با ایمان هستی
  
وَ اَشْهَدُ اَنَّكَ الاِْمامُ الْبَرُّ التَّقِىُّ الرَّضِىُّ الزَّكِىُّ الْهادِى الْمَهْدِىُّ،
و گواهى دهم كه تو به راستى پیشواى نیكوكار با تقوا و پسندیده و پاكیزه و راهنماى راه یافته‌اى
 
وَ اَشْهَدُ اَنَّ الاَْئِمَّةَ مِنْ وُلْدِكَ كَلِمَةُ التَّقْوى وَ اَعْلامُ الْهُدى
و گواهى دهم كه همانا امامان از فرزندانت روح و حقیقت تقوا و نشانه‌هاى هدایت
  
وَالْعُرْوَةُ الْوُثْقى وَالْحُجَّةُ على اَهْلِ الدُّنْیا وَ اَشْهَدُ اَنّى بِكُمْ مُؤْمِنٌ
و رشته‌هاى محكم (حق و فضیلت) و حجت‌هایى بر مردم دنیا هستند و گواهى دهم كه من به شما ایمان دارم
  
وَ بِاِیابِكُمْ مُوقِنٌ بِشَرایِعِ دینى وَ خَواتیمِ عَمَلى وَ قَلْبى لِقَلْبِكُمْ سِلْمٌ،
و به بازگشتتان یقین دارم با قوانین دینم و عواقب كردارم و دلم تسلیم دل شما است
  
وَ اَمْرى لاَِمْرِكُمْ مُتَّبِعٌ وَ نُصْرَتى لَكُمْ مُعَدَّةٌ حَتّى یَاْذَنَ اللَّهُ لَكُمْ،
و كارم پیرو كار شما است و یاریم برایتان آماده است تا آن كه خدا در ظهورتان اجازه دهد
  
فَمَعَكُمْ مَعَكُمْ لامَعَ عَدُوِّكُمْ صَلَواتُ اللهِ عَلَیْكُمْ وَ على اَرْواحِكُمْ،
پس با شمایم نه با دشمنان شما، درودهاى خدا بر شما و بر روان‌هاى شما
  
وَ اَجْسادِكُمْ وَ شاهِدِكُمْ وَ غاَّئِبِكُمْ وَ ظاهِرِكُمْ وَ باطِنِكُمْ.
و پیكرهایتان و حاضرتان و غائبتان و آشكارتان و نهانتان.
  
آمینَ رَبَّ الْعالَمینَ.
آمین اى پروردگار جهانیان.
سه شنبه 14/9/1391 - 20:27
دعا و زیارت
زیارت اربعین امام حسین(ع) یكی از نشانه های شیعه است.
   
مرحوم شیخ طوسی(ره) در این باره روایتی را از امام حسن عسكری(ع) نقل كرده اند: «علامت مؤمن (شیعه) پنج چیز است: نماز 51 ركعتی (17 ركعت واجب و 34 ركعت مستحبی و نافله)، زیارت اربعین، انگشتر در دست راست، پیشانی را در سجده بر خاك نهادن و بسم الله الرحمن الرحیم را بلند گفتن.» (تهذیب الاحكام، ج 6، ص 52؛ مصباح، كفعمی، ص 648.)
     
در روز اربعین، جابر بن عبدالله انصاری صحابه گرانقدر پیامبر اكرم(ص) به كربلا آمد و به نقل مرحوم كفعمی اولین زائر قبر مطهر امام حسین(ع) می باشند. اما این كه آیا در این روز حضرت زینب(س) و سایر بازماندگان حادثه غمبار عاشورا، به كربلا بازگشته اند و زیارت كرده اند، محل تردید و تأمل است و میان دانشمندان نظر یكسانی وجود ندارد.
    
زیارت اربعین را جناب صفوان از امام صادق(ع) نقل كرده اند و مرحوم شیخ طوسی(ره) در مصباح المتهجد (صص 788-790) و مرحوم كفعمی در المصباح (صص 648-650) و ... نقل كرده اند كه در آن معارف بلندی آمده است و در این نوشتار مختصر، به اجمال به شرح برخی از آن موارد پرداخته می شود:
  
- در بخش اول زیارت، سلام آغازین این زیارت نامه همانند سایر زیارت نامه های وارد شده، بر پیامبران برگزیده خداوند و امامان(ع) است و این خود ادب بزرگی است كه در تمامی زیارات، به آن سفیران هدایت سلام داده می شود چون تمامی پیامبران حامل خط نورانی بندگی خداوند اند و باید آن بزرگان را گرامی داشت.
    
- در بخش دوم زیارت، معرفی امام حسین(ع) و هدف و فلسفه قیام: «و بذل مهجته فیك لیستنقذ عبادك من الجهالة و حیرة الضلالة ... ؛ كسی كه نهایت تلاش را در دعوت مردمان برای هدایت به کار برد و برای آنان به هر نحو ممكن خیرخواهی كرد تا آن جا كه در نهایت خون خویش و جان عزیزش را برای بیداری مردم از نادانی و گمراهی فدا كرد.
   
- بخش سوم زیارت درباره لشكریان مقابل امام حسین(ع) عبارت بودند از مردمانی، دنیا طلب، دین به دنیا فروش، پیروان طاغوت و هوسران، اهل اختلاف و نفاق و گروهی جهنمی: «قد توازر علیه من غرته الدنیا و باع حظه بالارذل الادنی و شری آخرته بالثمن الاوكس... .»
  
- در بخش چهارم زیارت آمده است: «أشهد أنك كنت نوراً فی الاصلاب الشامخه و الارحام المطهره ... .» این فراز عمق ایمان شیعه به خداوند سبحان را ابراز می دارد و هم اوج پاكی و طهارت امامان شیعه را در حالی كه مخالفان ائمه اطهار(ع) و غاصبان خلافت علی(ع) هیچكدام، این ویژگی نورانی را ندارند و این افتخار بزرگی است.
  
اگر چه این دعا و زیارت، كوتاه است اما معانی بلندی را القاء می كند. پس در راه ترویج و فرهنگ زیارت ائمه اطهار(ع) كه چون خورشیدی فروزان بر بام قرون به هدایت و بیدارگری مردم و شكوفایی اندیشه بشریتند، باید بیشتر كوشید و چنان باید به ستایش آنان سخن گشود كه شایسته آنان است.
    
زیارت اربعین، زیارتی عمیق و مهم است كه شیعه در نشر قیام عاشورا و بازشناسی فلسفه قیام و معرفی امام مظلوم و شهیدش، آن را پاسداری می كند.
سه شنبه 14/9/1391 - 20:26
دعا و زیارت
هشتم زیارت اربعین است یعنى بیستم صفر. شیخ در تهذیب و مصباح روایت كرده از حضرت امام حسن عسكرى علیه السلام كه فرموده علامات مؤمن پنج چیز است: پنجاه و یك ركعت نماز گذاشتن كه مراد هفده ركعت فریضه و سى و چهار ركعت نافله است در هر شب و روز و زیارت اربعین كردن و انگشتر در دست راست كردن و جبین را در سجده بر خاك گذاشتن و بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمن الرَّحیمِ را بلند گفتن و كیفیّت زیارت حضرت امام حسین علیه السلام در این روز به دو نحو رسیده یكى زیارتیست كه شیخ در تهذیب و مصباح روایت كرده از صفوان جمّال كه گفت فرمود به من مولایم حضرت صادق علیه السلام در زیارت اربعین كه زیارت مى كنى در هنگامى كه روز بلند شده باشد و مى گوئى:
   
اَلسَّلامُ عَلى وَلِىِّ اللَّهِ وَحَبیبِهِ اَلسَّلامُ عَلى خَلیلِ اللَّهِ
  
سلام بر ولى خدا و دوست او سلام بر خلیل خدا
    
وَنَجیبِهِ اَلسَّلامُ عَلى صَفِىِّ اللَّهِ وَابْنِ صَفِیِّهِ اَلسَّلامُ عَلىَ الْحُسَیْنِ
     
و بنده نجیب او سلام بر بنده برگزیده خدا و فرزند برگزیده اش سلام بر حسین
    
الْمَظْلُومِ الشَّهیدِ اَلسَّلامُ على اَسیرِ الْكُرُباتِ وَقَتیلِ الْعَبَراتِ
   
مظلوم و شهید سلام بر آن بزرگوارى كه به گرفتاریها اسیر بود و كشته اشكِ روان گردید
  
اَللّهُمَّ اِنّى اَشْهَدُ اَنَّهُ وَلِیُّكَ وَابْنُ وَلِیِّكَ وَصَفِیُّكَ وَابْنُ صَفِیِّكَ الْفاَّئِزُ
 
خدایا من براستى گواهى دهم كه آن حضرت ولىّ (و نماینده ) تو و فرزند ولىّ تو بود و برگزیده ات و فرزند برگزیده ات بود كه كامیاب شد
 
بِكَرامَتِكَ اَكْرَمْتَهُ بِالشَّهادَةِ وَحَبَوْتَهُبِالسَّعادَةِ وَاَجْتَبَیْتَهُ بِطیبِ
  
به بزرگداشت تو، گرامیش كردى بوسیله شهادت و مخصوصش داشتى به سعادت و برگزیدى او را به پاكزادى
  
الْوِلادَةِ وَجَعَلْتَهُ سَیِّداً مِنَ السّادَةِ وَ قآئِداً مِنَ الْقادَةِ وَذآئِداً مِنْ
  
و قرارش دادى یكى از آقایان (بزرگ ) و از رهروان پیشرو و یكى از كسانى كه از حق دفاع كردند
  
الْذادَةِ وَاَعْطَیْتَهُ مَواریثَ الاَْنْبِیاَّءِ وَجَعَلْتَهُ حُجَّةً عَلى خَلْقِكَ مِنَ
  
و میراثهاى پیمبران را به او دادى و از اوصیائى كه حجت تو بر خلقت هستند قرارش دادى او نیز
  
الاَْوْصِیاَّءِ فَاَعْذَرَ فىِ الدُّعآءِ وَمَنَحَ النُّصْحَ وَبَذَلَ مُهْجَتَهُ فیكَ
  
در دعوت مردم جاى عذر و بهانه اى (براى كسى ) نگذارد و بیدریغ خیرخواهى كرد و جان خود را در راه تو داد
  
لِیَسْتَنْقِذَ عِبادَكَ مِنَ الْجَهالَةِ وَحَیْرَةِ الضَّلالَةِ وَقَدْ تَوازَرَ عَلَیْهِ مَنْ
  
تا برهاند بندگانت را از (گرداب ) جهالت و نادانى و سرگردانى (در وادى ) گمراهى و چنان شد كه همدست شدند بر علیه
  
غَرَّتْهُ الدُّنْیا وَباعَ حَظَّهُ بِالاَْرْذَلِ الاَْدْنى وَشَرى آخِرَتَهُ بِالثَّمَنِ
  
آن حضرت كسانى كه دنیا فریبشان داد و فروختند بهره (كامل و سعادت خود را) به بهاى پست ناچیزى و بداد آخرتش رادرمقابل بهائى
  
الاَْوْكَسِ وَتَغَطْرَسَ وَتَرَدّى فى هَواهُ وَاَسْخَطَكَ وَاَسْخَطَ نَبِیَّكَ
  
اندك و بى مقدار و بزرگى كردند و خود را در چاه هوا و هوس سرنگون كردند، و تو و پیامبرت را بخشم
  
وَاَطاعَ مِنْ عِبادِكَ اَهْلَ الشِّقاقِ وَالنِّفاقِ وَحَمَلَةَ الاَْوْزارِ
  
آوردند و پیروى كردند از میان بندگانت آنانى را كه اهل دو دستگى و نفاق بودند و كسانى را كه بارهاى سنگین
  
الْمُسْتَوْجِبینَ النّارَ فَجاهَدَهُمْ فیكَ صابِراً مُحْتَسِباً حَتّى سُفِكَ فى
  
گناه بدوش مى كشیدند و بدین جهت مستوجب دوزخ گشته بودند آن حضرت (كه چنان دید) با شكیبائى و پاداش جوئى با
  
طاعَتِكَ دَمُهُ وَاسْتُبیحَ حَریمُهُ اَللّهُمَّ فَالْعَنْهُمْ لَعْناً وَبیلاً وَعَذِّبْهُمْ
  
آنها جهاد كرد تا خونش در راه پیروى تو ریخت و حریم مقدسش شكسته شد خدایا آنان را لعنت كن به لعنتى و بال دار و
  
عَذاباً اَلیماً اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یَا بْنَ رَسُولِ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یَا بْنَ سَیِّدِ
  
عذابشان كن به عذابى دردناك سلام بر تو اى فرزند رسول خدا سلام بر تو اى فرزند آقاى
  
الاَْوْصِیاَّءِ اَشْهَدُ اَنَّكَ اَمینُ اللَّهِ وَابْنُ اَمینِهِ عِشْتَ سَعیداً وَمَضَیْتَ
  
اوصیاء گواهى دهم كه براستى تو امانتدار خدا و فرزند امانت دار اوئى سعادتمند زیستى و ستوده از دنیا
  
حَمیداً وَمُتَّ فَقیداً مَظْلُوماً شَهیداً وَاَشْهَدُ اَنَّ اللَّهَ مُنْجِزٌ ما وَعَدَكَ
 
رفتى و گمگشته و ستمدیده و شهید درگذشتى و نیز گواهى دهم كه خدا براستى وفا كند بدان وعده اى كه به تو داده
 
وَمُهْلِكٌ مَنْ خَذَلَكَ وَمُعَذِّبٌ مَنْ قَتَلَكَ وَاَشْهَدُ اَنَّكَ وَفَیْتَ بِعَهْدِ اللَّهِ
 
و به هلاكت رساند هر كه را كه دست از یاریت برداشت و عذاب كند كسى كه تو را كشت و گواهم دهم كه تو بخوبى وفا كردى
   
وَجاهَدْتَ فى سَبیلِهِ حَتّى اَتیكَ الْیَقینُ فَلَعَنَ اللَّهُ مَنْ قَتَلَكَ وَلَعَنَ اللَّهُ
  
به عهد خدا و جهاد كردى در راه او تا مرگت فرا رسید خدا لعنت كند كسى كه تو را كشت و خدا لعنت كند
  
مَنْ ظَلَمَكَ وَلَعَنَ اللَّهُ اُمَّةً سَمِعَتْ بِذلِكَ فَرَضِیَتْ بِهِ اَللّهُمَّ اِنّى
  
كسى كه به تو ستم كرد و خدا لعنت كند مردمى كه شنیدند جریان كشتن و ستم تو را و بدان راضى بودند خدایا من تو را
  
اُشْهِدُكَ اَنّى وَلِىُّ لِمَنْ والاهُ وَعَدُوُّ لِمَنْ عاداهُ بِاَبى اَنْتَ وَاُمّى یَا بْنَ
  
گواه مى گیرم كه من دوست دارم هر كه او را دوست دارد و دشمنم با هر كه او را دشمن دارد پدرم و مادرم بفدایت اى فرزند
  
رَسُولِ اللَّهِ اَشْهَدُ اَنَّكَ كُنْتَ نُوراً فىِالاَْصْلابِ الشّامِخَةِ وَالاَْرْحامِ
  
رسول خدا گواهى دهم كه تو براستى نورى بودى در پشت پدرانى بلند مرتبه و رحمهائى
  
الْمُطَهَّرَةِ لَمْ تُنَجِّسْكَ الْجاهِلِیَّةُ بِاَنْجاسِها وَلَمْ تُلْبِسْكَ الْمُدْلَهِمّاتُ
  
پاكیزه كه آلوده ات نكرد اوضاع زمان جاهلیت به آلودگیهایش و در برت نكرد از لباسهاى چركینش
  
مِنْ ثِیابِها وَاَشْهَدُ اَنَّكَ مِنْ دَعاَّئِمِ الدّینِ وَاَرْكانِ الْمُسْلِمینَ وَمَعْقِلِ
  
و گواهى دهم كه براستى تو از پایه هاى دین و ستونهاى محكم مسلمانان و پناهگاه
  
الْمُؤْمِنینَ وَاَشْهَدُ اَنَّكَ الاِْمامُ الْبَرُّ التَّقِىُّ الرَّضِىُّ الزَّكِىُّ الْهادِى
  
مردمان با ایمانى و گواهى دهم كه تو براستى پیشواى نیكوكار با تقوا و پسندیده و پاكیزه و راهنماى
  
الْمَهْدِىُّ وَاَشْهَدُ اَنَّ الاَْئِمَّةَ مِنْ وُلْدِكَ كَلِمَةُ التَّقْوى وَاَعْلامُ الْهُدى
  
راه یافته اى و گواهى دهم كه همانا امامان از فرزندانت روح و حقیقت تقوى و نشانه هاى هدایت
  
وَالْعُرْوَةُ الْوُثْقى وَالْحُجَّةُ على اَهْلِ الدُّنْیا وَاَشْهَدُ اَنّى بِكُمْ مُؤْمِنٌ
  
و رشته هاى محكم (حق و فضیلت ) و حجتهائى بر مردم دنیا هستند و گواهى دهم كه من به شما ایمان دارم
 
وَبِاِیابِكُمْ مُوقِنٌ بِشَرایِعِ دینى وَخَواتیمِ عَمَلى وَقَلْبى لِقَلْبِكُمْ سِلْمٌ
  
و به بازگشتتان یقین دارم با قوانین دینم و عواقب كردارم و دلم تسلیم دل شما است
  
وَاَمْرى لاَِمْرِكُمْ مُتَّبِعٌ وَنُصْرَتى لَكُمْ مُعَدَّةٌ حَتّى یَاْذَنَ اللَّهُ لَكُمْ
  
و كارم پیرو كار شما است و یاریم برایتان آماده است تا آنكه خدا در ظهورتان اجازه دهد
  
فَمَعَكُمْ مَعَكُمْ لامَعَ عَدُوِّكُمْ صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْكُمْ وَعلى اَرْواحِكُمْ
  
پس با شمایم نه با دشمنان شما درودهاى خدا بر شما و بر روانهاى شما
  
وَاَجْسادِكُمْ وَشاهِدِكُمْ وَغاَّئِبِكُمْ وَظاهِرِكُمْ وَباطِنِكُمْ آمینَ رَبَّ الْعالَمینَ
   
و پیكرهایتان و حاضرتان و غائبتان و آشكارتان و نهانتان آمین اى پروردگار جهانیان
   
پس دو ركعت نماز مى كنى و دعا مى كنى به آنچه مى خواهى و برمى گردى
     
و دیگر زیارتى است كه از جابر منقول است و كیفیّت آن چنان است كه از عطا روایت شده كه گفت با جابر بن عبداللّه انصارى بودم در روز بیستم ماه صفر چون به غاضریّه رسیدیم در آب فرات غسل كرد و پیراهن طاهرى كه با خود داشت پوشید پس گفت كه آیا با تو چیزى هست از بوى خوش اى عطا گفتم با من سُعد هست پس قدرى از آن گرفت و بر سر و بدن پاشید و پابرهنه روانه شد تا ایستاد نزد سر مبارك امام حسین علیه السلام و سه مرتبه اَللّهُ اَكْبَرُ گفت پس افتاد و بیهوش شد و چون به هوش آمد شنیدم كه مى گفت اَلسَّلامُ عَلَیْكُمْ یا آلَ اللّه الخ كه به عینه همان زیارت نیمه رجب است كه ما ذكر نمودیم و با آن فرقى ندارد جز چند كلمه كه شاید از اختلاف نسخ باشد چنانچه شیخ مرحوم احتمال داده پس اگر كسى خواست كه آن را نیز بخواند رجوع كند به زیارت نیمه رجب و همان را بخواند.
  
مؤ لّف گوید كه زیارت امام حسین علیه السلام در اوقات شریفه و لیالى و ایّام متبرّكه به غیر از این اوقات كه ذكر شد نیز افضل است خصوصاً اوقاتى كه به آن حضرت نسبتى داشته باشد مانند روز مباهله و روز نزول هَلْ اَتى و روز ولادت شریف آن حضرت و شبهاى جمعه و از روایتى مستفاد مى شود كه حق تعالى در هر شب جمعه نظر مكرمتى بر آن حضرت فرماید و جمیع پیمغبران و اوصیاى ایشان را به زیارت او بفرستد و ابن قولویه از حضرت صادق علیه السلام روایت كرده كه هر كه زیارت كند قبر امام حسین علیه السلام را در هر جمعه آمرزیده شود البته و از دنیا بیرون نرود با حال حسرت از دنیا و مَسْكَنَشْ در بهشت با امام حسین علیه السلام باشد و در خبر اعمش است كه همسایه او براى او گفت در خواب دیدم كه رقعه ها از آسمان فرو مى ریزد كه در آنها امان نوشته اند براى هر كه زیارت امام حسین علیه السلام كند در شب جمعه و بعد از این در اعمال كاظمین در حكایت حاجى على بغدادى اشاره به این مطلب خواهد شد و غیر این از اوقات شریفه دیگر و روایت شده از حضرت صادق علیه السلام پرسیدند كه آیا زیارت امام حسین علیه السلام را وقتى هست كه بهتر از وقت دیگر باشد فرمود كه زیارت كنید آن حضرت را در هر وقت و هر زمان زیرا كه زیارت آن حضرت خیر مُقَرَّرى است هر كه آن را بیشتر به عمل آورد خیر بیشتر خواهد یافت و هر كه كمتر كند كمتر خواهد یافت و سعى كنید در زیارت كردن آن حضرت در اوقات شریفه كه اعمال صالحه در آنها ثوابش مضاعف است و در آن اوقات شریفه ملائكه از آسمان نازل مى شوند از براى زیارت آن حضرت الخ
   
و از براى خصوص این اوقات مذكوره زیارت منقولى یافت نشده بلى در روز سیّم ماه شعبان كه روز تولّد حضرت امام حسین علیه السلام است دعائى از ناحیه شریفه بیرون آمده كه بایست آن را خواند و ما آن را در اعمال ماه شعبان ذكر كردیم و بدان نیز كه زیارت آن حضرت در غیر كربلا از شهرهاى دور فضیلت زیادى دارد و ما در اینجا به ذكر دو روایت كه در كافى و تهذیب و فقیه است قناعت مى كنیم روایت اوّل ابن ابى عمیر از هشام روایت كرده كه حضرت صادق علیه السلام فرمود كه هرگاه راه یكى از شما دور و از خانه اش تا به قبور ما مسافت بسیار باشد بالا رود به پشت بام بلندتر منزل خود و دو ركعت نماز كند و اشاره كند به سلام كردن به سوى قبرهاى ما پس بدرستى كه آن به ما مى رسد
    
روایت دویّم از حنّان بن سُدَیْر از پدرش منقولست كه حضرت صادق علیه السلام به من فرمود اى سدیر زیارت مى كنى قبر حسین علیه السلام را در هر روز عرض كردم كه فداى تو گردم نه فرمود شما چه جفاكارید در هر جمعه زیارت مى كنید او را گفتم نه فرمود در هر ماهى زیارت مى كنید گفتم نه فرمود در هر سالى او را زیارت مى كنید گفتم گاهى از سالها شده كه زیارت كرده ام فرمود اى سُدیر چه جفا كارید شما به امام حسین علیه السلام آیا ندانستید كه حق تعالى را دو هزار هزار فرشته است (و در تهذیب و فقیه هزار هزار فرشته است ) ژولیده مو گردآلوده كه مى گریند بر آن حضرت و زیارت مى كنند وسست نمى شوند و چه مى شود براى تو اى سدیر كه زیارت كنى قبر حسین علیه السلام را در هر جمعه پنج مرتبه و در هر روزى یك مرتبه گفتم فدایت شوم بین ما و بین او فرسخهاى بسیار است فرمود به من كه بالا رو به بام خانه ات پس نظر كن به جانب راست و چپ پس بلند كن سر خود را بسوى آسمان پس قصد كن جانب قبر آن حضرت را و بگو :
  
((اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا اَبا عَبْدِاللّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ وَ رَحْمَةُاللّهِ وَ بَرَكاتُهُ))
  
 نوشته مى شود براى تو زیارتى و آن زیارت حجّه و عمره است سُدیر گفت بسا شد كه بجا آوردم این را در ماه بیشتر از بیست مرتبه و در صدر زیارت اوّل از زیارات مطلقه گذشت چیزى كه مناسب این مقام بود.
  
فضیلت و فوائد و آداب تربت مقدسه امام حسین علیه السلام
  
تذییلٌ بدانكه روایات بسیار وارد شده كه در تربت آن حضرت شفاى هر درد و مرض است مگر مرگ و امان است از بلاها و باعث ایمنى از هر خوف و بیم است و اخبار در این باب متواتر است و معجزاتى كه به سبب این تربت مقدّسه ظاهر گردیده است زیاده از آنست كه ذكر شود و من در كتاب فوائد الرضویّه كه در تراجم علماء امامیّه است در احوال سیّد محدّث متبّحر آقا سیّد نعمة اللّه جزائرى ره نوشتم كه آن سید جلیل در تحصیل علم زحمت بسیار كشیده و سختى و رنج بسیار برده و در اوایل تحصیل چون قادر نبوده بر چراغ به روشنى ماه مطالعه مى نموده لاجرم از كثرت مطالعه در ماهتاب و بسیار چیز نوشتن و مطالعه كردن چشمانش ضعف پیدا كرده بود پس بجهت روشنى چشم خود به تربت مقدّسه حضرت سیدالشهداء علیه السلام و تراب مراقد شریفه ائمّه عراق علیهم السلام اكتحال مى كرد و به بركت آن تربت ها چشمش روشن مى گشت و نیز نگاشتم كه مبادا اهالى عصر ما بواسطه معاشرت با كفّار و ملاحده این مطلب را استعجاب نمایند همانا كمال الدّین دمیرى در حیوة الحیوان نقل كرده كه افعى هرگاه هزار سال عمر كرد چشمانش كور مى شود حق تعالى او را ملهم فرموده كه براى رفع كورى خود چشم خود را به رازیانج تر بمالد لاجرم با چشم كور از بیابان قصد مى كند بساتین و جاهائى را كه رازیانج در آنجا باشد و اگر چه مسافتى طویل در بین باشد پس خود را مى رساند به آن گیاه و چشم خود را بر آن مى مالد روشنى چشم او برمى گردد و این مطلب را زمخشرى و غیره نیز نقل كرده اند پس هرگاه حق تعالى در یك گیاه ترى این خاصیت قرار داده باشد كه مار كور پى به آن ببرد و بهره خود را از آن بگیرد چه عجب و استبعادى دارد كه در تربت پسر پیغمبر صلوات اللّه علیه و آله كه در راه او خودش و عترتش كشته شده شفاء از جمیع امراض و فوائد و بركاتى قرار داده باشد كه شیعیان و محبّان او از آن بهره ها برند و ما در این مقام به ذكر چند خبر قناعت مى كنیم .
  
اوّل روایت شده كه حوریان بهشت چون یكى از ملائكه را مى بینند كه از براى كارى بر زمین مى آید از او التماس مى كنند كه براى ما تسبیح و تربت قبر امام حسین علیه السلام به هدیّه بیاور .
  
دوّم به سند معتبر منقول است كه شخصى گفت حضرت امام رضا علیه السلام براى من از خراسان بسته متاعى فرستاد چون گشودم در میان آن خاكى بود از آن مرد كه آورده بود پرسیدم كه این خاك چیست گفت خاك قبر امام حسین علیه السلام است و هرگز آن حضرت از جامه و غیر جامه چیزى به جایى نمى فرستد مگر آنكه این خاك را درمیانش مى گذارد و مى فرماید این امان است از بلاها به اذن و مشیّت خدا .
   
سیّم روایت است كه عبداللّه بن ابى یعفور به خدمت حضرت صادق علیه السلام عرض كرد كه یك شخص از خاك قبر امام حسین علیه السلام برمى دارد و منتفع مى شود و دیگرى برمى دارد و منتفع نمى شود فرمود كه نه واللّه هر كه بردارد و اعتقاد داشته باشد كه به او نفع مى بخشد البته منتفع مى شود .
  
چهارم از ابوحمزه ثمالى روایتست كه عرض كردم به حضرت صادق علیه السلام كه مى بینم اصحاب ما مى گیرند خاك قبر امام حسین علیه السلام را و طلب شفا از آن مى كنند آیا شفا در آن هست فرمود كه طلب شفا مى توان كرد از خاكى كه بردارند از میان قبر تا چهار میل و همچنین است خاك قبر جدّم رسول خدا صلى الله علیه و آله و قبر امام حسن و امام زین العابدین و امام محمّد باقرعلیهم السلام پس بگیر از آن خاك كه آن شفاى هر درد است و سپرى است براى دفع هر چه از آن ترسى و هیچ چیز به آن برابرى نمى كند از چیزهائى كه از آن شفا طلب مى كنند به غیر از دعا و چیزى كه آن را فاسد مى كند آن است كه در ظرفها و جاهاى بد مى گذارند و آنها كه معالجه به آن مى كنند كم است یقین ایشان هر كه یقین داشته باشد كه این از براى او شفا است هرگاه معالجه به آن كند او را كافى خواهد بود و محتاج به دواى دیگر نخواهد شد و فاسد مى گردانند آن تربت را شیاطین و كافران از جنیّان كه خود را بر آن مى مالند و بهر چیز كه مى گذرد آن تربت آن را بو مى كنند و اما شیاطین و كافران جنّ پس حسد مى برند فرزندان آدم را بر آن و خود را بر آن مى مالند كه اكثر نیكى و بوى خوشش برطرف مى شود و هیچ تربت از حایر بیرون نمى آید مگر مهیّا مى شوند از شیاطین و كافران جنّ از براى آن تربت آن قدر كه عدد ایشان را كسى به غیر از خدا احصا نمى تواند كرد و آن تربت در دست صاحبش است و ایشان خود را بر آن مى مالند و ملائكه نمى گذارند ایشان را كه داخل حایر شوند و اگر تربت سالم از اینها بماند هر بیمار را كه به آن معالجه نمایند البّته در آن ساعت شفا مى یابد پس چون تربت را بردارى پنهان كن و نام خدا بر آن بسیار بخوان و شنیده ام كه بعضى از آنها كه تربت را برمى دارند آن را سبك مى شمارند حتّى بعضى از ایشان آن را در توبره چهارپایان مى اندازند یا در ظرف طعام یا چیزهائى كه دست بر آن بسیار مالیده شود از خورجینها و جوالها پس چگونه شفا یابد از آن كسى كه به این نوع آن را حرمت دارد ولكن دلى كه در آن یقین نیست و سبك مى شمارد چیزى را كه صلاحش در آن است عمل خود را فاسد مى كند.
   
پنجم روایت شده كه هرگاه یكى از شما خواهد كه بردارد تربت را به اطراف انگشتان بردارد و قدر آن مثل نخود است به بوسد آن را و بر هر دو دیده گذارد وبر سایر بدن بمالد و بگوید:
  
اَللّهُمَّ بِحَقِّ هذِهِ التُّرْبَةِ وَبِحَقِّ مَنْ حَلَّ بِها وَثَوى
  
خدایا به حق این تربت شریف و به حق آن بزرگوارى كه در آن فرود آمد و مسكن
  
فیها وَبِحِقِّ جَدِّهِ وَاَبیهِ وَاُمِّهِ وَاَخیهِ وَالاَْئِمَّةِ مِنْ وُلْدِهِ وَبِحَقِّ
  
گرفت و به حق جد و پدر و مادر و امامان از فرزندانش و به حق
  
الْمَلاَّئِكَةِ الْح آفّینَ بِهِ اِلاّ جَعَلْتَه ا شِف آءً مِنْ كُلِّ د آءٍ وَبُرْءا مِنْ كُلِّ
  
فرشتگانى كه او را دربرگرفته اند كه بگردانى آن را شفاى از هر درد و درمان از هر
  
مَرَضٍ وَنَجاةً مِنْ كُلِّ آفَةٍ وَحِرْزا مِمّا اَخافُ وَاَحْذَرُ
  
بیمارى و رهائى از هر آفت و پناهگاهى از هر چه از آن مى ترسم و پرهیز مى كنم
  
پس آن را استعمال نماید و روایت شده كه مهر كردن تربت امام حسین علیه السلام آنست كه بر آن سوره اِنّا اَنْزَلْناهُ فى لَیْلَةِ الْقَدْرِ بخوانى و نیز روایت شده كه هرگاه تربت را بخورى یا به كسى بخورانى بگو :
  
بِسْمِ اللَّهِ وَبِاللَّهِ اَللّهُمَّ اجْعَلْهُ رِزْقا واسِعا وَعِلْما نافِعا وَشِفآءً مِنْ كُلِّ
  
به نام خدا و به ذات خدا، خدایا بگردانش روزى فراخ و دانشى سودمند و شفاى از هر
 
دآءٍ اِنَّكَ عَلى كُلِّشَىْءٍ قَدیرٌ
  
دردى كه تو بر هر چیز توانائى
  
مؤ لف گوید كه فوائد تربت شریفه آن حضرت بسیار است از جمله آنكه مستحبّ است با میّت در قبر گذاشتن و كفن را به آن نوشتن و دیگر سجده كردن بر آنست كه روایت شده كه سجده بر آن هفت حجاب را مى درد یعنى باعث قبولى نماز مى شود كه به آسمانها بالا مى رود و دیگر تسبیح از تُربت آن حضرت ساختن و به آن تسبیح ذكر كردن و در دست داشتن است كه فضیلت عظیم دارد و از خاصیتش آنست كه در دست آدمى تسبیح مى گوید بى آنكه صاحبش ‍ تسبیح بگوید و معلوم است كه این تسبیح غیر از آن تسبیحى است كه در همه اشیاء است كما قال اللّه تعالى :
   
وَ اِنْ مِنْ شَىْءٍ اِلاّ یُسَبِّحُ
  
و چیزى نیست جز آنكه تسبیح گوید
  
بِحَمْدِهِ وَلكِنْ لاتَفْقَهُونَ تَسْبیحَهُمْ
  
به حمد او ولى شما تسبیحشان را نمى فهمید
  
و عارف رومى در معنى آن گفته :
   
گر تو را از غیب چشمى باز شد       با تو ذرّات جهان همراز شد 
  
نطق خاك ونطق آب ونطق گِل       هست محسوس حواسّ اهل دل 
  
جمله ذرّات در عالم نهان       با تو میگویند روزان و شبان 
  
ما سَمیعیم و بصیر و باهُشیم       با شما نامحرمان ما خامشیم 
 
از جمادى سوى جان جان شوید       غلغل اجزاى عالم بشنوید
   
فاش تسبیح جمادات آیدت       وسوسه تاءولیها بزدایدت 
  
بالجُمله این تسبیحى كه در این روایت است تسبیحى است كه از خصوصیّات تربت حضرت سیّد الشّهداء اَرْواحُنا لَهُ الْفِداء است .
  
ششم از حضرت امام رضا علیه السلام منقول است كه هر كه بگرداند تسبیح تربت امام حسین علیه السلام را وبگوید: ((سُبْحانَ اللّهِ وَالْحَمْدُلِلّهِ وَلا اِلهَ اِلا اللّهُ وَاللَّهُ اَكْبَرُ)) با هر دانه بنویسد حق تعالى از براى او شش هزار حسنه و محو كند از او شش هزار گناه و بلند كند از براى او شش هزار درجه و بنویسد از براى او شش هزار شفاعت و از حضرت صادق علیه السلام منقول است كه هركه بگرداند سنگهائى راكه ازتربت امام حسین علیه السلام مى سازند یعنى تسبیح پخته پس یكبار استغفار كند هفتاد استغفار از براى او نوشته مى شود و اگر تسبیحى را در دست نگاه دارد و تسبیح نگوید به عدد هر حبّه هفت مرتبه از براى او نوشته مى شود.
     
هفتم در حدیث معتبر منقول است كه چون حضرت صادق علیه السلام به عراق تشریف آوردند گروهى نزد آن حضرت آمدند و عرض كردند كه دانسته ایم تربت امام حسین علیه السلام موجب شفاى هر درد است آیا باعث ایمنى از هر خوف هست فرمود بلى هرگاه كسى خواهد كه او را از هر بیمى امان بخشد باید تسبیحى كه از تربت آن حضرت ساخته باشند در دست بگیرد و سه مرتبه این دعا را بخواند:
  
اَصْبَحْتُ اَللّهُمَّ مُعْتَصِما بِذِمامِكَ وَجِوارِكَ الْمَنیعِ
  
بامداد كردم خدایا در حالى كه چنگ زده ام به پیمان تو و جوار محكمت
  
الَّذى لا یُطاوَلُ وَلا یُحاوَلُ مِنْ شَرِّ كُلِّ غاشِمٍ وَطارِقٍ مِنْ سآئِرِ مَنْ
  
كه مورد دستبرد واقع نشود و كسى قصد آن نتواند از شر هر ستمكار و شبیخون زننده اى از تمامى
  
خَلَقْتَ وَما خَلَقْتَ مِنْ خَلْقِكَ الصّامِتِ وَالنّاطِقِ فى جُنَّةٍ مِنْ كُلِّ
  
كسانى كه آفریدى و آنچه خلق فرمودى از مخلوقات خموش و گویایت (و بنهم خود را) در زیر سپر و جوشنى از هر
  
مَخُوفٍ بِلِباسٍ سابِغَةٍ حَصینَةٍ وَهِىَ وِلاَّءُ اَهْلِ بَیْتِ نَبِیِّكَ مُحَمَّدٍ
  
موجود مخوف و ترسناكى با لباس محكم و نگهدارنده و آن (سپر و لباس ) همان دوستى خاندان پیامبر تو محمد
  
صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ مُحْتَجِزا مِنْ كُلِّ قاصِدٍ لى اِلى اَذِیَّةٍ بِجِدارٍ
  
صلى اللّه علیه و آله است و نگهدارى كنم خود را از هر كه آهنگ آزارم كند به دیوار
  
حَصینٍ الاِْخْلاصِ فِى الاِْعْتِرافِ بِحَقِّهِمْ وَالتَّمَسُّكِ بِحَبْلِهِمْ جَمیعاً
  
محكم اخلاص در اعتراف كردن به حق ایشان و چنگ زدن به رشته محكم ایشان همگى
  
مُوقِنا اَنَّ الْحَقَّ لَهُمْ وَمَعَهُمْ وَمِنْهُمْ وَفیهِمْ وَبِهِمْ اُوالى مَنْ والَوْا
  
در حالى كه یقین دارم كه حق از آنها است و با آنها است و از آنها است و در میان آنها است و بوسیله آنها است دوست دارم هر كه را
  
وَاُعادى مَنْ عادَوْا وَاُجانِبُ مَنْ جانَبُوا فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِهِ
  
آنها دوست دارند و دشمن دارم هر كه را دشمن دارند و كناره گیرم از هر كه كناره گرفتند درود فرست بر محمد و آلش
 
وَاَعِذْنِى اللّهُمَّ بِهِمْ مِنْ شَرِّ كُلِّ ما اَتَّقیهِ یا عَظیمُ حَجَزْتُ الاَْعادِىَ
 
و نگاهم دار خدایا بوسیله ایشان از شر هر چه از آن پرهیز دارم اى خداى بزرگ دور ساختم دشمنان را
  
عَنّى بِبَدیعِ السَّمواتِ وَالاَْرْضِ اِنّا جَعَلْنا مِنْ بَیْنِ اَیْدیهِمْ سَدّا
  
از خود بوسیله آفریننده آسمانها و زمین ((ما نهادیم از پیش رویشان سدى
  
وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدّا فَاَغْشَیْناهُمْ فَهُمْ لا یُبْصِرُونَ
  
و از پشت سرشان سدى و پرده بر دیده شان افكندیم كه نمى بینند))
  
پس تسبیح را ببوسد و بر هر دو چشم بمالد و بگوید:
  
اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُكَ بِحَقِّ هذِهِ التُّرْبَةِ الْمُبارَكَةِ
 
خدایا از تو خواهم به حق این تربت مبارك
  
وَبِحَقِّ صاحِبِها وَبِحَقِّ جَدِّهِ وَبِحَقِّ اَبیهِ وَبِحَقِّ اُمِّهِ وَبِحَقِّ اَخیهِ
  
و به حق صاحب آن (حضرت اباعبداللَّه ) و به حق جدّش و به حق پدرش و به حق مادرش و به حق برادرش
  
وَبِحَقِّ وُلْدِهِ الطّاهِرینَ اجْعَلْها شِفآءً مِنْ كُلِّ دآءٍ وَاَمانا مِنْ كُلِّ
  
و به حق فرزندان پاكش بگردان آن را شفاى از هر دردى و امان از هر
  
خَوْفٍ وَحِفْظا مِنْ كُلِّ سُوَّءٍ
  
ترسى و نگهدارنده از هر بدى
  
پس تسبیح را بر جبین خود بگذارد پس اگر در صبح چنین كند در امان خدا باشد تا شام و اگر در شام چنین كند در امان خدا باشد تا صبح و در روایت دیگر منقول است كه هر كه از پادشاهى یا غیر او ترسد چون از خانه بیرون آید چنین كند تا حرزى باشد او را از شرّ ایشان.
   
مؤ لّف گوید كه مشهور میان علماء آن است كه خوردن گل و خاك مطلقاً جایز نیست مگر تربت مقدسه امام حسین علیه السلام به قصد شفا بى قصد لذّت به قدر نخودى بلكه احوط آن است كه به قدر عدسى باشد و خوبست كه تربت را در دهان بگذارد و بعد از آن جرعه اى از آب بخورد و بگوید ((اَللّهُمَّ اجْعَلْهُ رِزْقا واسِعا وَعِلْما نافِعا وَشِفاءً مِنْ كُلِّ دآءٍ وَسُقْمٍ)) علامه مجلسى ره فرموده احوط آن است كه مهر و تسبیح و تربت آن حضرت را نخرند و نفروشند بلكه به هدیّه و بخشش بدهند و در برابر آنها اگر تراضى كنند بى آنكه اوّل شرط كرده باشند شاید بد نباشد چنانچه در حدیث معتبر از حضرت صادق علیه السلام منقول است كه هر كه خاك قبر امام حسین علیه السلام را بفروشد چنان است كه گوشت آن حضرت را فروخته و خریده باشد.
     
مؤ لّف گوید كه شیخ ما محدّث متبحّر ثقة الاسلام نورى ره در دارالسلام نقل فرموده كه روزى یكى از برادران من به خدمت مرحومه والده ام رسید مادرم دید كه تربت امام حسین علیه السلام را در جیب پایین قباى خود گذاشته مادرم او را زجر كرد كه این بى ادبى است به تربت مقدسه چه آنكه بسا شود در زیر ران واقع شود و شكسته گردد برادرم گفت چنین است كه فرمودى و تا به حال دو مهر شكسته ام ولكن عهد كرد كه من بعد در جیب پایین نگذارد پس چند روزى از این قضیّه گذشت علامه والدم در خواب دید بدون اینكه از این مطلب اطلاع داشته باشد كه مولاى ما حضرت ابوعبداللّه الحسین علیه السلام به زیارت او تشریف آورد و در اطاق كتابخانه نشست و ملاطفت و مهربانى بسیار كرد و فرمود بخوان پسران خود را بیایند تا آنها را اكرام كنم پس والد پسرها را طلبید و با من پنج نفر بودند پس ایستادند در نزد در مقابل آن حضرت و در نزد آن حضرت از جامه و چیزهاى دیگر بود پس یك یك را مى خواند و چیزى از آنها به او مى داد پس نوبت به برادر مزبور سلمه اللّه رسید حضرت نظرى بر او افكند مانند كسى كه در غضب باشد و التفات فرمود بسوى والد مرحوم و فرمود این پسر تو دو تربت از تربتهاى قبر من در زیر ران خود شكسته است پس مثل برادران دیگر او را نخواند بلكه افكند بسوى او چیزى و الان در ذهنم است كه گویا قاب شانه ترمه به او داد پس علامه والد بیدار شد و خواب خود را براى مرحومه والده نقل كرد و والده حكایت را براى ایشان بیان كرد والد تعجّب كرد از صدق این خواب ((انتهى )).
   
منبع: مفاتیح الجنان.
سه شنبه 14/9/1391 - 20:25
اهل بیت
یکی از مباحث مهم تاریخ عاشورا که در این فصل درباره آن بحث و بررسی صورت گرفته، حضور اهل‌بیت علیهم‌السلام در کربلا در اولین اربعین شهادت امام حسین علیه‌السلام بر سر مزار آن حضرت و دیگر شهدای کربلاست.
   
در میان شیعه، مشهور است که اربعین روزی است که جابر بن عبدالله انصاری، صحابی بزرگ رسول خدا صلی‌الله علیه و آله و سلم به زیارت قبر امام حسین علیه‌السلام نائل شد و در همان جا بود که اهل‌بیت علیهم‌السلام هنگام بازگشت از شام نیز به زیارت مزار امام علیه‌السلام آمده و جابر را ملاقات کردند. هم‌چنین در این روز سر امام حسین‌ علیه‌السلام به بدن ملحق شده و دفن شد. اما در مقابل این شهرت، برخی اندیشمندان متقدم و معاصر شیعه، ورود اهل‌بیت‌ علیهم‌السلام را در روز اربعین سال ۶۱ ق انکار کرده‌اند که دیدگاه‌ها و دلایل انکار آنان و نیز ادله و قراینی که برخی محققان معاصر برای رد دلایل منکران اقامه کرده‌اند، بررسی و مطالعه خواهد شد. سپس در ادامه، قراین و شواهد تاریخی و روایی این موضوع را به منظور اثبات چنین شهرتی بیان خواهیم کرد.
   
«اربعین» در متون و نصوص دینی
   
واژه اربعین از اصطلاحاتی است که در متون دینی، حدیثی و تاریخی کاربرد زیادی دارد و بسیاری از امور، با این عدد و واژه، تعریف و تحدید شده‌اند. مثلا کمال عقل در چهل سالگی، آثار چهل روز اخلاص، آثار حفظ چهل حدیث، دعای چهل نفر، دعای برای چهل مومن، قرائت دعای عهد در چهل صبح، عدم پذیرش نماز شراب خوار تا چهل روز، گریه چهل روز زمین، آسمان و فرشتگان بر امام حسین علیه‌السلام، استحباب زیارت اربعین و … از جمله مواردی است که جایگاه و ارزش والای این واژه و عدد را در معارف اسلامی بیان می‌‌دارد. (۱)
    
با این همه، در احادیث، تنها استحباب زیارت اربعین در باره امام حسین علیه‌السلام وارد شده است و چنین سفارشی درباره هیچ یک از معصومان علیهم‌السلام پیش و پس از سیدالشهدا علیه‌السلام وجود ندارد. بنابراین از نظر تاریخی و حدیثی، هیچ پیشینه‌ای را نمی‌توان برای اربعین و اعمال مربوط به این روز تا پیش از حادثه عاشورا تصور کرد و این ویژگی‌ و امتیاز، تنها برای امام حسین علیه‌السلام است.
   
استحباب زیارت اربعین در روایات و گزارش‌های تاریخی
    
مهم‌ترین دلیل بزرگداشت اربعین سیدالشهدا علیه‌السلام روایت مرسله‌ای از امام عسکری علیه‌السلام است که فرموده است: نشانه‌های مومن، پنج چیز است که یکی از آنها زیارت اربعین است. (۲)
   
افزون بر این، امام صادق علیه‌السلام زیارت اربعین را به صفوان بن مهران جمال تعلیم داده است که در آن به بزرگداشت اربعین تصریح شده است. (۳)
     
اما درباره منشا اهمیت اربعین در منابع کهن شیعه، باید گفت که به این روز از دو جهت توجه شده است. یکی از جهت بازگشت اسراء از شام به مدینه و دیگری به سبب زیارت قبر سیدالشهدا علیه‌السلام توسط جابر بن عبدالله انصاری، یکی از اصحاب برجسته رسول خدا صلی‌الله علیه و آله و سلم و امیرالمومنین علیه‌السلام.
   
شیخ مفید، شیخ طوسی و علامه حلی در این باره می‌نویسند:
     
روز بیستم صفر روزی است که اهل‎بیت امام حسین علیه‌السلام از شام به سوی مدینه بازگشتند. هم‌چنین در این روز، جابر بن عبدالله انصاری، صحابی رسول خدا صلی‌الله علیه و آله و سلم برای زیارت امام حسین علیه‌السلام از مدینه به کربلا آمد و او اولین کسی بود که قبر امام حسین علیه‌السلام را زیارت کرد. (۴)
   
پی‌نوشت‌ها:
    
۱- برای آگاهی بیشتر در این باره، ر.ک: رضا تقوی دامغانی، اربعین در فرهنگ اسلامی، و نیز عبدالکریم پاک نیا، «اربعین در فرهنگ اهل‌بیت علهیم‌السلام»، نشریه مبلغان، ش ۵۲، ۱۳۸۳/ ش ۲۱، ص ۳۳٫
  
۲- شیخ مفید، المزار، ص ۵۳؛ محمد بن حسن طوسی، مصباح المتهجد، ص ۷۸۷ – ۷۸۸؛ محمد بن فتال نیشابوری، روضة الواعظین، ص ۲۱۵؛ سید ابن طاووس، الاقبال بالاعمال الحسنة فیما بعمل مرة فی السنة، ج ۳، ص ۱۰۰٫ (از این پس به اختصار، «الاقبال» نوشته می‌شود.) متن روایت چنین است: و علامة المومن خمس: صلاة الاحدی و الخمسین، و زیارة الاربعین، و التختم بالیمین، و تعفیر الجبین و الجهر ببسم‌الله الرحمن الرحیم؛ نشانه مومن، پنج چیز است: (خواندن) پنجاه و یک رکعت نماز(هفده رکعت واجب و سی و چهار رکعت مستحبی)، زیارت اربعین، انگشتر به دست راست کردن، پیشانی به خاک مالیدن و بلند خواندن بسم‌الله الرحمن الرحیم.» درباره انگشتر به دست راست کردن باید گفت که این مسئله، سفارش ائمه معصومین علهیم‌السلام است که در واقع، نوعی مبارزه با سیره خلفای بنی‌امیه است. چرا که به گفته زمخشری نخستین کسی که انگشتر به دست چپ کردن را شعار خود قرار داد و بر خلاف سنت عمل کرد، معاویه بود. (علامه عبدالحسین امینی، الغدیر، ج ۱۰، ص ۲۱۰). هم‌چنین شیعه، بلند گفتن بسم‌الله الرحمن الرحیم را در نمازهایی که واجب است حمد و سوره آن بلند خوانده شود (صبح، مغرب و عشا)، واجب و در نماز‌هایی که واجب است حمد و سوره آن اخفاتی خوانده شود (ظهر و عصر)، مستحب می‌‌دانند و این امر نیز به دستور و سفارش ائمه علهیم‌السلام بوده است، زیرا چنان ‌که فخر رازی گفته سات اخفات در بسم‌الله را بنی امیه رواج دادند تا آثار علی علیه‌السلام را نابود کنند. (جهت آگاهی بیشتر در باره تفسیر این روایت، ر. ک: سید محمد علی قاضی طباطبائی، تحقیق درباره اول اربعین حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام، ص ۳۹۰ به بعد).
  
۳- شیخ طوسی، مصباح المتهجد، ص ۷۸۸- ۷۸۹؛ همو، تهذیب الاحکام، ج ۶، ص ۱۱۳- ۱۱۴؛ سید ابن طاووس، همان، ج ۳، ص ۱۰۱- ۱۰۳؛ مجلسی، بحارالانوار، ج ۹۸، ص ۳۳۱- ۳۳۲٫
  
۴- شیخ مفید، مساژ الشیعة (چاپ شده در جلد ۷ مولفات شیخ مفید)، ص ۴۶؛ شیخ طوسی، مصباح المتهجد، ص ۷۸۷؛ رضی‌الدین علی بن یوسف مطهر حلی، العدد القویه، ص ۲۱۹٫
  
منبع: مجله تاریخ در آینه پژوهش، ش ۵، ۱۳۸۴، محسن رنجبر.
سه شنبه 14/9/1391 - 20:24
اهل بیت
در غروب عطش آلود، وقتی برق شقاوت خنجری آبگون بر حنجره آخرین شهید نشست. وقتی صدای شکستن استخوان در گوش سم ها پیچید و آنگاه که خیمه ها در رقص شعله ها گم شدند، جلادان همه چیز را تمام شده انگاشتند. هشتاد و چهار کودک و زن، در ازدحام نیزه و شمشیر، از ساحل گودالی که همه هستی شان را در آغوش گرفته بود گذشتند. تازیانه در پی تازیانه، تحقیر و توهین و قاه قاهی که با آه آه کودکان گره می خورد، گستره میدان شعله ور را می پوشاند.
      
دشمن به جشن و سرور ایستاده است و نوازندگان، دست افشان و پایکوبان، در کوچه های آراسته، به انتظار کاروانی هستند که با هفتاد و دو داغ، با هفتاد و دو پرچم، با شکسته ترین دل و تاول زده ترین پا، به ضیافت تمسخر و طعنه و خاکستر و خنده آمده است.
      
زنان با تمامی زیورآلاتشان به تماشا آمده اند. همه را اندیشه این است که با فرو نشستن سرها بر نیزه، همه سرها فرو شکسته است.
     
اما خروش رعدگونه زینب علیها السلام، آذرخش خشم سجاد علیه السلام و زمزمه حسین علیه السلام بر نیزه، همه چیز را شکست. شهر یکپارچه ضجه و اشک و ناله شد و باران کلام زینب جان ها را شست و آفتاب را از پس غبارها و پرده ها به میهمانی چشم های بسته آورد.
   
چهل روز گذشت. حقیقت، عریان تر و زلال تر از همیشه از افق خون سر برآورد. کربلا به بلوغ خویش رسید و جوشش خون شهید، خاشاک ستم را به بازی گرفت. خونی که آن روز در غریبانه ترین غروب، در گمنام ترین زمین، در عطشناک ترین لحظه بر خاک چکه کرد، در آوندهای زمین جاری شد و رگ های خاک را به جنبش و جوشش و رویش خواند. چهل روز آسمان در سوگ قربانیان کربلا گریست و هستی، داغدار مظلومیت حسین علیه السلام شد. چهل روز، ضرورت همیشه بلوغ است، مرز رسیدن به تکامل است و مگر ما سرما و گرما را به «چله » نمی شناسیم و مگر میعادگاه موسی در خلوت طور، با چهل روز به کمال نرسید.
      
اینک، چهل روز است که هر سبزه می روید، هر گل می شکفد، هر چشمه می جوشد و حتی خورشید در طلوع و غروب، سوگوار مظلوم قربانگاه عشق است. چهل روز است که انقلاب از زیر خاکستر قلب ها شراره می زند. آنان که رنج پیمان شکنی بر جانشان پنجه می کشید و همه آنان که شاهد مظلومیت کاروان تازیانه و اشک و اندوه بودند و همه آنان که وقتی به کربلا رسیدند که تنها غبار صحنه جنگ و بوی خون تازه و دود خیمه های نیم سوخته را دیدند، اینک برآشفته اند، بر خویش شوریده اند. شلاق اعتراض بر قلب خویش می کوبند و اسب جهاد زین می کنند. چهل روز است که یزید جز رسوایی ندیده و جز پتک استخوان کوب، فریادی نشنیده، چهل روز است استبداد بر خود می پیچد و حق در سیمای کودکانی داغدار و دیدگانی اشکبار و زنانی سوگوار رخ نموده است. اینک، هنگامه بلوغ ایثار است. هنگامه برداشتن بذری است که در تفتیده ترین روز در صحرای طف در خاک حاصلخیز قتلگاه افشانده شد.
   
اربعین است. کاروان به مقصد رسیده است. تیر عشق کارگر افتاده و قلب سیاهی چاک خورده است. آفتاب از پس ابر شایعه و دروغ و فریب سر برآورده و پشت پلک های بسته را می کوبد و دروازه دیدگان را به گشودن می خواند. اربعین است. هنگامه کمال خون، باروری عشق و ایثار، فصل درویدن، چیدن و دوباره روییدن. هنگامه میثاق است و دوباره پیمان بستن. و کدامین دست محبت آمیز است تا دستی را که چهل روز از گودال، به امید فشردن دستی همراه، برآمده، بفشارد؟ کدامین سر سودای همراهی این سر بریده را دارد و کدامین همت، ذوالجناح بی سوار را زین خواهد کرد؟
     
اربعین است. عشق با تمام قامت بر قله «گودال » ایستاده است! دو دستی که در ساحل علقمه کاشته شد، بلند و استوار چونان نخل های بارور، سربرآورده و حنجره ای کوچک که به وسعت تمامی مظلومیت فریاد می کشید، آسمان در آسمان به جست وجوی همصدا و همنوا سیر می کند. راستی، کدامین یاوری به «همنوایی » و همراهی برمی خیزد؟
   
مگر هر روز عاشورا و همه خاک، کربلا نیست؟ بیایید همواره همراه کربلاییان گام برداریم تا حسینی بمانیم.
     
منبع: پایگاه حوزه. به نقل از دیدار آشنا، اردیبهشت 1381، شماره 23. پدیدآورنده: دکتر محمدرضا سنگری.
سه شنبه 14/9/1391 - 20:23
اهل بیت
چهل، چهلم. در فرهنگ اسلامی و در معارف عرفانی، عدد چهل(اربعین)جایگاه خاصی دارد. چله نشینی برای رفع حاجت یا رسیدن به مقامات سلوک و عرفان معروف است.
  
حفظ کردن چهل حدیث، اخلاص چهل صباح، کمال عقل در چهل سالگی، دعا برای چهل مؤمن، چهل شب چهارشنبه و... بسیاری از این نمونه ها و موارد.
   
در فرهنگ عاشورا، اربعین به چهلمین روز شهادت حسین بن علی «ع »گفته می شود که مصادف با روز بیستم ماه صفر است. از سنتهای مردمی، گرامیداشت چهلم مردگان است که، به یاد عزیز فوت شده خویش، خیرات و صدقات می دهند و مجلس یاد بود بپا می کنند.
  
در روز بیستم صفر نیز، شیعیان، عظیمترین مراسم سوگواری را در کشورها و شهرهای مختلف به یاد عاشورای حسینی بر پا می کنند و همراه با دسته های سینه زنی و عزاداری به تعظیم شعائر دینی می پردازند. در شهر کربلا، اربعین حسینی عظمت و شکوه خاصی دارد و دسته های عزادار، مراسمی پرشور بر پا می کنند.
     
در نخستین اربعین شهادت امام حسین «ع »، جابر بن عبد الله انصاری و عطیه عوفی موفق به زیارت تربت و قبر سید الشهدا شدند. بنا به برخی نقلها، در همان اربعین، کاروان اسرای اهل بیت «ع »در باز گشت از شام و سر راه مدینه، از کربلا گذشتند و با جابر دیدارکردند. البته برخی از مورخان هم آن را نفی کرده و نپذیرفته اند. از جمله مرحوم محدث قمی در«منتهی الآمال »دلایلی ذکر می کند که دیدار اهل بیت از کربلا در اربعین اول نبوده است.
    
بعضی از علما نیز در این باره تحقیق مبسوط و مستقلی انجام داده اند که منتشرشده است. به هر حال، تکریم این روز و احیای خاطره غمبار عاشورا، رمز تداوم شورعاشورایی در زمانهای بعد بوده است.
  
در تاریخ انقلاب اسلامی ایران نیز، سنت احیای اربعین تاثیر مهمی در شورگستری در شهرها داشت و در چهلم شهدای حادثه قم(در تاریخ 19 دی 1356 ش)مردم مسلمان تبریز قیام کردند و شهید دادند. در اربعین شهدای تبریز، شهرهای دیگر مجلس یادبود گرفته، تظاهرات کردند و همین گونه اربعینها به هم وصل شد و سراسر ایران به نهضت پیوست، تا آنکه انقلاب اسلامی در 22 بهمن سال 1357 ش به پیروزی رسید. این به برکت الهام گیری از فرهنگ شهادت و ایثار خون بود که ملت قهرمان ایران، از عاشورا گرفته بود. «اربعین »، تداوم «عاشورا» بود و «ذکر»، رسالت بازماندگان پس از«خون » و «شهادت ».
   
به یاد کربلا دلها غمین است
   
دلا خون گریه کن چون اربعین است
    
پیام خون، خطاب آتشین است
    
 بقاء دین، رهین اربعین است
    
 که تاریخ پر از خون و شهادت
  
 سراسر اربعین در اربعین است
  
 بسوز ای دل که امروز اربعین است
      
 عزای پور ختم المرسلین است
   
مرام شیعه در خون ریشه دارد
  
نگهبانی ز خط خون چنین است
  
منبع: پایگاه حوزه. به نقل از فرهنگ عاشورا.
سه شنبه 14/9/1391 - 20:22
شعر و قطعات ادبی
امام ایستاد و خطبه ای کربلایی خواند: «اما بعد . . . می بینید که کار دنیا به کجا کشیده است! جهان تغییر یافته، منکر روی کرده است و معروف چهره پوشانده و از آن جز ته مانده ظرفی، خرده نانی و یا چراگاهی کم مایه باقی نمانده است .»
   
«زنهار! آیا نمی بینید حق را که بدان عمل نمی شود و باطل را که از آن نهی نمی گردد تا مؤمن به لقای خدا مشتاق شود؟ پس اگر اینچنین است، من در مرگ جز سعادت نمی بینم و در زندگی با ظالمان جز ملالت . مردم بندگان حلقه به گوش دنیا هستند و دین جز بر زبانشان نیست; آن را تا آنجا پاس می دارند که معایش ایشان از قبل آن می رسد، اگر نه، چون به بلا امتحان شوند، چه کم هستند دینداران .»
  
راوی
  
آه از رنجی که در این گفته نهفته است! و اما سرالاسرار این خطبه در این عبارت است که «لیرغب المؤمن فی لقاء ربه - تا مؤمن به لقای خدا مشتاق شود .» یعنی دهر بر مراد سفلگان می چرخد تا تو در کشاکش بلا امتحان شوی و این ابتلائات نیز پیوسته می رسد تا رغبت تو در لقای خدا افزون شود . . . پس ای دل، شتاب کن تا خود را به کربلا برسانیم!
  
می گویی: مگر سر امام عشق را بر نیزه دیده ای و مگر بوی خون را نمی شنوی؟ کار از کار گذشته است . قرن هاست که کار از کار گذشته است . . . اما ای دل، نیک بنگر که زبان رمز، چه رازی را با تو باز می گوید: کل ارض کربلا و کل یوم عاشورا . یعنی اگرچه قبله در کعبه است، اما فاینما تولوا فثم وجه الله . یعنی هرجا که پیکر صد پاره تو بر زمین افتد، آنجا کربلاست; نه به اعتبار لفظ و استعاره، که در حقیقت . و هرگاه که علم قیام تو بلند شود عاشوراست; باز هم نه به اعتبار لفظ و استعاره . و اگر آن قافله را قافله عشق خواندیم در سفر تاریخ، یعنی همین .
  
لیرغب المؤمن فی لقاء ربه . . . عجب رازی در این رمز نهفته است! کربلا آمیزه کرب است و بلا . . . و بلا افق طلعت شمس اشتیاق است . و آن تشنگی که کربلاییان کشیده اند، تشنگی راز است . و اگر کربلاییان تا اوج آن تشنگی - که می دانی - نرسند، چگونه جانشان سرچشمه رحیق مختوم بهشت شود؟ آن شراب طهور که شنیده ای بهشتیان را می خورانند، میکده اش کربلاست و خراباتیانش این مستانند که ایچنین بی سرو دست و پا افتاده اند . آن شراب طهور را که شنیده ای، تنها تشنگان راز را می نوشانند و ساقی اش حسین است; حسین از دست یار می نوشد و ما از دست حسین .
   
الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها
 
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها
  
(فتح خون)
   
منبع: سید شهیدان اهل قلم سید مرتضی آوینی.
سه شنبه 14/9/1391 - 20:12
شعر و قطعات ادبی
چون تشنگی بر حسین و یارانِ او سخت گشت، کودکان به امام علیه السلام شِکوِه آوردند و از فَرط عطش بنالیدند. امام، عباس علیه السلام را بخواند و بفرمود تا با تنی چند بر نشینَد و به فرات رود و از برای تشنگان شربتی آب آرَد. عباس با ده سوار بر نشست و مَشک ها برداشت و چون به مدخل آبِ فرات رسید، یارانِ ابن زیاد بر کنار فرات نشسته و شریعه را بر حرمِ رسولِ خدا فرو بسته. چون عباس را بدیدند، بر او حمله آوردند و جمله صدها تن بودند و عباس و یاران با آن جمع درانداختند و کوششی سخت رفت.
   
عباس از آن پس رَجَزی برخواند و بر ایشان دستبردی مردانه کرد و ایشان را از چپ و راست بپراکند و بسی مردم شجاع و سواران دلیر از ایشان بکشت.
  
دیگر باره بر آن جمع در انداخت و ایشان را از شریعتِ فرات براند و مشک پر آب کرد و جرعه ای آب به کف برداشت و تشنگیِ امام به خاطر آورد و آب را فرو ریخت و گفت: هرگز آب ننوشم و آقای من، حسین، تشنه باشد. آن گاه از شریعت فرات بیرون شد و مَشک بر دوش افکند و بر نشست. چون آن قوم، حالِ او بدین صفت دیدند، بی درنگ تیر افشاندن گرفتند و از هر طرف، باران تیر او را فرو گرفت و از بسیاریِ تیر، گویی بال و پر آورده و به خارپشت، مانند شده.
   
در این حال کسی بر او حمله کرد و دست راست او بینداخت و او شمشیر با دست چپ گرفت. عباس ندا داد: به خدا سوگند اگر دست راستم را قطع کنید، همانا جهادکنان از دینم حمایت می کنم.
     
و همی رفت و همی کُشت ولی بیشتر توجه، خاطرِ حَرم داشت تا مگر بدان تشنگان آبی رساند. در این حال کسی دیگر حمله برد و دستِ چپ او بینداخت و او به روی فتاد و شمشیر به دهان مبارک خود برداشت.
   
عمر سعد چون آن حال را بدید، ندا در داد که مشکِ او را نشانه ی تیر و تیغ کنند. از هر طرف، بدان مشک تیرافشانی کردند و مشک را بدریدند. چون این حالت روی داد، عباس را پای رفتن نماند، چه از رفتن به خیمه بدان حالت شرم می داشت. در همین زمان، گمراهی، عمودی از آهن بر فرقِ همایون او فرود آورد چنان که فرق مبارکش بشکافت و بیفتاد و در خاک و خون همی غلطید و فریاد برآورد: یا اباعبداللّه ! از من بر تو سلام باد.
   
چون آوازِ او به سمعِ همایون برادر رسید، بی درنگ بر نشست و روی بر آن جمع نهاد و ایشان را بپراکند و چون بر بالین عباس رسید، هنوز از او رمقی باقی بود. سرِ او بر دامن گرفت و به دست مبارک، خون از سر و رویِ او پاک می کرد و بر او دعای خیر می گفت. و گفته اند که چون خواست او را با حرم آرَد، از بسیاریِ زخم که بر بدن شریف او رسیده بود و همه ی عضوها گسیخته، نتوانست. لاجَرَم او را بر جای بگذاشت و بانگ برآورد و همی فرمود: اکنون کمر من بشکست و مرا حیلتی نماند. (امیدم ناامید شد.)
  
منبع: پایگاه حوزه.
سه شنبه 14/9/1391 - 20:11
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته