• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1655
تعداد نظرات : 157
زمان آخرین مطلب : 4122روز قبل
اهل بیت

قیام مقدس و پرشكوه امام حسین(ع)ریشه در انحراف هاى بـنیادى و اساسى در جـامعه اسلامى داشت. این انحراف ها زائیده انحراف حكومت اسلامى از مسیر اصلى خود از سقیفه به بـعد بـود. كه پس از شهادت على(ع)كلا بـه دست سلسله سفیانى و حزب ضد اسلامى اموى افتاد. بـه گواهى اسناد تاریخى, سران این حزب هیچ اعتقادى بـه اسلام و اصول آن نداشتند(1). و ظهور اسلام و به قدرت رسیدن پیامبر اسلام(ص)را, جلوه اى از پیروزى تـیره بـنى هاشم بـر تـیره بـنى امیه, در جریان كشمكش قبیلگى در درون طایفه بـزرگ قریش مى دانستند(2).

 

و بـا یك حـركت خـزنده, بـه تـدریج در پـوشش اسـلام بـه مناصب كلیدى دسـت یافتند و سرانجـام از سال چهلم هجـرى, حكومت اسلامى و سرنوشت و مقدرات امت اسلامى به دست این حزب افتاد و پس از بیست سال حكومت معاویه, و بـه دنبـال مرگ وى, پـسرش یزید بـه قدرت رسید كه اوج انحراف بـنیادى, و جلوه اى آشكار از ظهور ((جاهلیت نو)) در پوشش ظاهرى اسلام بود(3).امام حـسـین(ع)نمى تـوانسـت در بـرابـر چـنین فاجـعه اى سكوت كند و احساس وظیفه مى كرد كه در بـرابـر این وضع, اعتـراض و مخالفت كند. سخنان, نامه ها و سایر اسنادى كه از امام حسین(ع)به دسـت ما رسـیده, بـه روشنى گویاى این مطلب اسـت. این اسناد بـیانگر آن است كه از نظر امام, پـیشوا و رهبـر مسلمانان شـرائط و ویژگى هایى دارد كه امویان فـاقـد آنها بـودند و اسـاس انحراف ها و گمراهیها این بود كه عناصر فاسد و غیر لایق, تكیه بر مسند خلافت اسلامى و جایگاه والاى پـیامبـر زده بـودند و حاكمیت و زمامدارى آنها, آثار و نتائج بـسیار تلخ و ویرانگرى بـه دنبـال آورده بود.

 

چـند نمونه از تـاكیدهاى امام در این بـاره یادآورى مى شـود:

ویژگى هاى پیشواى مسلمانان

1 - در نخستین روزهایى كه امام حسین(ع)در مدینه, بـراى بـیعت جهت یزید, در فشار بود, در پاسخ ولید كه پیشنهاد
بیعت بـا یزید را مطرح كرد, فـرمود: اینك كه مسـلمانان بـه فـرمانروایى مانند یزید گرفتار شده اند, باید فاتحه اسلام را خواند(4).
2 - امام ضمن پاسخ نامه هاى كوفیان نوشت:
... امام و پیشواى مسلمانان كسـى اسـت كه بـه كتـاب خـدا عمل نموده راه قسط و عدل را در پـیش گیرد و از حـق پـیروى كرده بـا تمام وجود خویش مطیع فرمان خدا باشد(5).
3 - امام حـسـین(ع)هنگام عزیمت بـه سـوى عراق در منزلى بـنام «بیضه» خطاب به «حر» خطبه اى ایراد كرد و طى آن انگیزه قیام خود را چنین شرح داد:
«مردم! پـیامبـر خدا(ص)فرمود: هر مسلمانى بـا حكومت ستـمگرى مواجـه گردد كه حـرام خدا را حـلال شمرده و پـیمان الهى را درهم مى شكند, بـا سنت و قانون پـیامبـر از در مخالفت درآمده در میان بـندگان خـدا راه گناه و معصـیت و تـجـاوزگرى و دشـمنى در پـیش مى گیرد, ولى او در مقابـل چنین حكومتى, بـا عمل و یا بـا گفتار اظهار مخالفت نكند, بـرخـداوند است كه آن فرد(ساكت)را بـه كیفر همان ستمگر(آتش جهنم)محكوم سازد.
مردم! آگاه باشید اینان(بنى امیه)اطاعت خدا را ترك و پیروى از شیطان را بـر خود فرض نموده اند, فساد را تـرویج و حدود الهى را تعطیل نموده فى را(كه مخصوص بـه خـاندان پـیامبـر است)بـه خـود اختصاص داده اند و من بـه هدایت و رهبـرى جامعه مسلمانان و قیام بـر ضد این همه فساد و مفسدین كه دین جدم را تغییر داده اند, از دیگران شایسته ترم ...» (6).
حاكمیت بـنى امیه كه امام در این سخنان بـه گوشه هایى از آثـار سوء آن اشاره نموده, در شوون مختـلف جامعه اسلامى اثر گذاشتـه و فساد و آلودگى و گمراهى را گستـرده و عمومى ساخـتـه بـود. امام حسین(ع)در موارد متعددى انگشت روى این عواقب سوء گذاشتـه و بـه مردم هشـدار داده اسـت كـه بـه چـند نمـونه آن اشـاره مـى شـود:

محو سنتها و رواج بدعتها

آن حـضرت پـس از ورود بـه مكه, نامه اى بـه سران قبـائل بـصره فرستاد و طى آن چنین نوشت:
«...اینك پیك خود را بـا این نامه بـه سوى شما مى فرستم, شما را به كتاب خدا و سنت پیامبـر دعوت مى كنم, زیرا در شرائطى قرار گرفته ایم كه سنت پیامبر به كلى از بین رفته و بـدعتها زنده شده است, اگر سخـن مرا بـشنوید, شما را بـه راه راسـت هدایت خـواهم كرد...» (7). دیگر به حق عمل نمى شود.
حسین بـن على(ع)در راه عراق در منزلى بـه نام «ذى حـسم» در میان یاران خود بـه پـا خـاست و خـطبـه اى بـدین شرح ایراد نمود:
«پـیشامدها همین است كه مى بـینید, جـدا اوضاع زمان دگرگون شده زشتیها آشكار و نیكیها و فضیلتها از محیط ما رخت بر بسته است و از فضیلتها جز اندكى مانند قطرات تـه مانده ظرف آب بـاقى نمانده است. مردم در زندگى پست و ذلتبارى به سر مى بـرند و صحنه زندگى, همچون چراگاهى سنگلاخ, و كم علف, به جایگاه سخت و دشوارى تبـدیل شده است.
آیا نمى بینید كه دیگر بـه حق عمل نمى شود, و از بـاطل خوددارى نمى شود؟! در چـنین وضعى جـا دارد كه شخص بـا ایمان(از جـان خود گذشتـه)مشتـاق دیدار پـروردگار بـاشد. در چنین محیط ذلتـبـار و آلوده اى, مرگ را جـز سعادت; و زندگى بـا ستـمگران را جـز رنج و آزردگى و ملال نمى دانم...» (8).

مسخ هویت دینى مردم

حاكمیت زمامداران اموى و اجراى سیاست هاى ضد اسلامى توسط آنان, هویت دینى مردم را مسخ كرده ارزشهاى معنوى را در جامعه از بـین برده بود. امام در دنباله سخنان خود در منزل ((ذى حسم)) فرمود:
((...مردم بندگان دنیایند, دین بـه صورت ظاهرى و در حد حرف و سخن در زبـانشان مطرح مى شود, تا زمانى كه معاش و زندگى مادیشان رونق دارد, در اطراف دین گـرد مىآیند, اما زمانى كـه بـا بـلا و گرفتارى آزمایش شوند, دینداران در اقلیت هستند.

پیام جاوید قیام امام حسین(ع)

پیام قیام با شكوه سیدالشهداء(ع)منحصر به آن زمان نیست, بلكه این پـیام پـیامى جاوید و ابـدى است و فراتـر از محدوده زمان و مكان است, هرجا و در هر جامعه اى كه به حق عمل نشود, و از بـاطل خوددارى نشود, بدعتها زنده, و سنتها نابـود شود, هرجا كه احكام خدا تغییر و تحریف یابد و حاكمان و زمامداران بـا زور و ستمگرى بـا مردم رفتـار كنند, در هر جـامعـه اى كه ویژگى هاى جـاهلیت را داشته باشد آن جامعه, جامعه اى یزیدى بـوده, و مبـارزه و مخالفت بـا مفاسد و آلودگى ها و آمران و عاملان آنها, كارى حـسینى خواهد بود.

 

پاورقی ها :
1 - سـیدعـلیخـان مدنى, الدرجـات الرفیعـه, ص 243, ابـن ابـى الحدید, شرح نهج البلاغه, ج8, ص 257 - مسعودى, مروج الذهب, ج3, ص 454 ضمن شرح حال ماءمون عباسى.
2 - ابن ابى الحدید, همان كتاب, ج9, ص 53(خطبه 139) و نیز ج2, ص 44 - 45 - ابن عبـدالبـر, الاستیعاب فى معرفه الاصحاب(در حاشیه الاصابه)ج4, ص 87.
3 - نگاه كنید به: امام حسین(ع) و جـاهلیت نو, جـواد سلیمانى, قم, انتشارات یمین.
4 - سید بن طاووس, اللهوف فى قتلى الطفوف, ص 11.
5 - طبرى, تاریخ الامـم والـمـلـوك, ج6, ص 196 - شـیخ مـفـید, الارشاد, ص 204.
6 - طبرى, همان كتاب, ص 229 - ابـن اثیر, الكامل فى التاریخ, ج4, ص 48.
7 - طبرى, همان كتاب, ص 200.
8 - حسن بـن على بـن شعبـه, تحف العقول, ص 245 - طبـرى, همان كتاب, ص 239.

منبع:پایگاه عاشورا

شنبه 18/9/1391 - 17:11
اهل بیت

ارزش واقعی، ارتباط با خدا

نکته دیگری که باید به آن توجه کنیم این است که از معارف دین یاد گرفته‌ایم که اساس همه ارزش‌هایی که انسان می‌تواند در دنیا کسب کند ارتباط با خداست. ارزش هر چیزی به آن اندازه‌ای است که انسان را با خدا مربوط کند. این‌که این ارتباط چه اندازه در سعادت انسان موثر است ما عقلمان نمی‌رسد، اما بدانید که حتی لحظه‌ای توجه به خدای متعال آن قدر در سعادت انسان اثر دارد که ساختن هزار ساختمان‌ عام‌‌المنفعه، و اختراع کردن برق و کامپیوتر و کشف کردن دوای سرطان آن اثر را ندارد. خدا مبدأ بی‌نهایت همه ارزش‌هاست. یک سر سوزن هم با او ارتباط بیابیم با بی‌نهایت رحمت ارتباط پیدا کرده‌ایم.

باز این جا یک قصه برایتان بگویم. گاهی قصه‌ها بیشتر در ذهن انسان‌ می‌ماند. مرحوم آقای طباطبایی رضوان‌الله‌علیه از استاد اخلاقشان مرحوم میرزا علی قاضی رضوان‌الله‌علیه نقل می‌کردند که گاهی خدا فردی را مدت‌های طولانی به مصیبت یا مرضی گرفتار می‌کند تا یک یاالله بگوید و آن یاالله آن قدر برایش ارزش دارد که برایش یک عمر مصیبت بکشد. اگر خودش بود این یاالله را نمی‌گفت خدا از سر لطف و رحمتش او را سال‌ها مبتلا می‌کند تا در آخر ناچار بشود و بگوید خدایا دیگر حالا به فریادم برس. آن خدایا گفتن به دردش می‌خورد. ما خیال می‌کنیم وقتی حجم عظیمی از کار ایجاد کنیم خیلی مهم است. ولی در مقیاس الهی چیزی مهم است که انسان را با خدا ارتباط دهد.

آسان‌ترین راه

بعد از این دو مقدمه، می‌گوییم هیچ کاری در عالم سراغ نداریم که از توجه به سیدالشهدا سلام‌الله‌علیه راحت‌تر و آسان‌تر و در عین‌حال نافع‌تر برای همه مردم باشد؛ برای همه مردم، مسلمان، شیعه، سنی، حتی کافر بت‌پرست و مسیحی و یهودی. در سفری هندوستان بودم. مسئول خانه فرهنگ ایران در آن‌جا که از فضلای بزرگ است و بیش از سی سال است در هندوستان زندگی می‌کند و کاملا با فرهنگ و ادیان و زبان‌های آن‌جا آشناست، می‌گفت: در بین برهمن‌ها3 گروهی هستند که اسم خودشان را «حسینی برهمن» گذاشته‌اند؛ برهمن‌های عاشق امام حسین. بت‌پرست است، خدایی قبول ندارد چه رسد به اسلام و پیغمبر، اما افتخارش این است که عاشق امام حسین علیه‌السلام است. چرا؟ چون فطرت انسان از ظلم بدش می‌آید و بالاترین ظلمی که در عالم انسانی سراغ داریم ظلمی است که به سیدالشهدا سلام‌الله‌علیه شد و از آن طرف آن مقاومت و بزرگواری که ایشان از خودشان نشان دادند. عواطف انسانی را هیچ چیزی بیشتر از این مسایل تحریک نمی‌کند. حال اگر امام حسین علیه‌السلام را به عنوان بنده مقرب خدا بشناسیم که به وسیله او به خدا مربوط می‌شویم، ازچه راهی بهتر از این می‌شود با خدا ارتباط برقرار کنیم؟ اگر یک یاالله از یک مصیبت‌زده آن قدر برایش نافع است، پس این شبانه‌روزی که مردم در ایام محرم زندگی نمی‌شناسند - و هستند کسانی که دیگر شادی و لذت و خوشی زندگی و معاشرت خانوادگی‌شان را هم فراموش می‌کنند- این چه‌قدر برایشان فایده دارد؟ چنین ارتباطی از چه راه دیگری پیدا می‌شود؟ آیا جا ندارد که بگوییم ثواب یک یاحسین گفتن از هزارها عبادت‌ شبانه‌‌روزی بیشتر است؟ بنابراین نباید تعجب کرد که خدا از روی لطف، به واسطه سیدالشهدا و توسل به آن حضرت راهی برای ارتباط ما به سوی خودش قرار داده است.

بداندیشی عامل فریب شیطان

البته متأسفانه گاهی گوشه و کنار بداندیشی‌هایی هم وجود دارد که خیلی خطرناک است و بعضی از جوان‌های ما هم که به مذهب خیلی اظهار علاقه نمی‌کنند برای همین تصورات غلط است. برخی خیال می‌کنند خدا آمده دینی تشریع کرده است و چیزهایی را واجب و چیزهایی را حرام نامیده است و امام حسین العیاذبالله هم آمده دکانی در مقابل خدا درست کرده است! خدا می‌گوید برو نماز بخوان، عبادت بکن، گناهان کبیره نکن. امام حسین علیه‌السلام می‌گوید هر کاری می‌خواهی بکن، یک قطره اشک بریز همه‌اش درست می‌شود؟! این تصور تصور باطل و ویران‌کننده‌ای است. این خیال، کسانی را از دین زده می‌کند و عامل فریب شیطان است. حسینی که افتخارش این بود که در راه خدا فدا شود و نماز را در جامعه احیا کند چگونه می‌گوید حالا نماز نخواندی اشکالی ندارد، یک قطره اشک بریز برایت درست می‌کنم! پارتی‌بازی می‌کنیم! این تصور غلط است. بله اگر کسی با همان روحیه بندگی و سرشکستگی، گناه کرده اما دید ایام عاشوراست به مجلس سیدالشهدا رفت و عزاداری و گریه کرد چون سیدالشهدا بنده محبوب خداست محبتش را نسبت به خدا زنده می‌کند و این حال همراه با توبه و پشیمانی از گناهان است. این حال همه گناهان را می‌پوشاند.

بله یک گریه برای امام حسین می‌تواند همه دردها را علاج کند اما نه هر گریه‌ای. ابن‌سعد هم برای سیدالشهدا گریه کرد. وقتی حضرت زینب سلام‌الله‌علیها به گودی قتلگاه آمدند و گفتند «اما فیکم مسلم؛ آیا در میان شما مسلمانی نیست؟» عمرسعد هم به گریه افتاد، و نظیر این گریه‌ها بسیار است. درباره معاویه لعنة‌الله‌علیه گفته‌اند بعد از شهادت امیرالمومنین علیه‌السلام گاهی به علاقه‌مندان ایشان می‌گفت: از صاحبتان برایم تعریف کنید. آنها هم که منتظر فرصت بودند عاشقانه مداحی علی علیه‌السلام می‌کردند. گاهی معاویه به گریه می‌افتاد و می‌گفت: راست گفتی ابوتراب همین طور بود. ولی این گریه برای معاویه فایده‌ای داشت؟! گریه برای سیدالشهدا می‌تواند اثر داشته باشد، اما بشرطها و شروطها. صرف جاری شدن اشک که اثری ندارد. بعضی‌ها هستند هر حادثه رقت‌آوری ببینند اشک‌شان جاری می‌شود؛ این‌که هنری نیست. گریه‌ای مطلوب است که از روی معرفت باشد؛ از آن جهت که امام حسین علیه‌السلام بنده خاص خداست، کسی است که می‌خواست همه انسان‌ها را از بدبختی نجات بدهد؛ انسان‌های بیچاره‌ای این‌گونه با او معامله‌ کردند؛ پا به بخت خودشان زدند و این چنین عامل سعادت‌شان را از دست دادند. چه قدر حماقت کردند.

نمونه‌ای از برکات سیدالشهدا

پاسخ این پرسش که چگونه می‌شود گریه برای سیدالشهدا این همه اثر داشته باشد یا زیارت سیدالشهدا از حج و عمره بالاتر باشد این است که اینها از آثار عشق به حسین است که این عشق جلوه‌ای از عشق به خداست. یا از ابتدا به عشق خداست و در عشق به امام حسین علیه‌السلام ظهور پیدا کرده، و یا همین عشق موجب شده که انسان با خدا ارتباط پیدا کند، اما هر گریه‌ای در هر جایی با هر رقتی باشد این اثر را ندارد. ما اصل این مطلب را باید بپذیریم سعی کنیم معرفت ‌و محبت‌ و عشق‌مان را به سیدالشهدا از آن جهت که بنده عزیز خداست تقویت کنیم. آن وقت این امر خود به خود باعث می‌شود که در سایه زیارت و علاقه به سیدالشهدا و بردن نام و گریه و عزاداری کردن برای ایشان محبت ما به خدا زیاد بشود و اصل سعادت هم همین ارتباط با خداست. همه چیزهای دیگر به این عنوان در دستگاه ارزشی الهی معنی پیدا می‌کند و عشق به سیدالشهدا چون بهترین راه برای ارتباط با خداست ارزشش از همه چیز بیشتر است.

سعی کنیم ان‌شاءالله از برکات این رحمت واسعه الهی - که در این عالم بزرگ‌راه رحمتی از این وسیع‌تر پرحجم‌تر و پرجاذبه‌تر سراغ نداریم- استفاده کنیم. یکی از برکات این رحمت الهی همین انقلابی است که در عالم بی‌نظیر است و این همه برکات به واسطه آن جاری شده، آن‌چه کشور ما را از آن ذلت نوکری آمریکا، به این عزت رسانده همه به برکت نام سیدالشهداست. اگر نام امام حسین علیه‌السلام نبود ـ به فرمایش امام اگر محرم و صفر نبود ـ هرگز این انقلاب پیروز نمی‌شد. دلیلش هم این است که این راه است که می‌تواند عواطف انسانی را در جهت خدا سوق بدهد؛ هیچ راه دیگری مثل این راه نیست. هیچ عبادتی چنین اثری ندارد که قلب انسان را به طرف خدا تحریک کند، و همه ارزش‌های ما از این‌جا سرچشمه می‌گیرد که رفتار ما، دل ما، عشق ما، علاقه ما و توجهات ما به طرف خدای متعال منعطف شود. چون این راه بهترین راه برای این ارتباط است ارزشش از همه چیز دیگر بیشتر است. یک زیارتش، گاهی اثر یک سلامش می‌تواند از سال‌ها عبادت‌، عبادت دیگرانی که امام حسین را نشناختند بیشتر باشد. کسانی هستند که سال‌ها غرق گناهان نگفتنی بودند ولی عشق امام حسین باعث نجاتشان شد و در سایه آن‌ها دیگران هم نجات پیدا کردند.

مرحوم طیب و عشق به امام حسین ‌علیه‌السلام

مرحوم طیب ـ خدا ان‌شاءالله درجاتش را عالی کند‌ـ اعمال ظاهری‌اش خیلی مقبول نبود یک داشی بود، ولی دهه محرم که می‌شد همه چیز عوض می‌شد. ورق برمی‌گشت همه گناهان تعطیل می‌‌شد فکر دنیا و دنیاداری و پول جمع کردن و این حرف‌ها فراموش می‌شد. دسته‌ای که طیب در تهران راه می‌انداخت بی‌نظیر بود. خرجی که می‌داد بی‌نظیر بود. یک پهلوان یک داش میدانی. از طرف شاه او را گرفتند و محکوم به اعدام شد. عشق امام حسین کارش را به این جا رساند که وقتی از طرف شاه به او پیشنهاد کردند که تو فقط بگو من از خمینی پول گرفتم و این کار را کردم. گفت: من اعدام را بر این خیانت ترجیح می‌دهم. من به دین و سیدالشهدا خیانت نمی‌کنم. هر کار می‌خواهید بکنید. هر چه واسطه‌ها و دیگران به او گفتند: شوخی نیست این چوبه‌دار است. گفت این کار از من نمی‌آید من اگر هر گناهی کردم به دینم و به امام حسین خیانت نمی‌کنم. اعدامش کردند. مایه نجات و سعادت او چیزی نبود جز عشق امام حسین علیه‌السلام. ببینید چه کیمیایی است. حالا این یکی دو تا نمونه‌اش است؛ صدها و هزارها از این نمونه‌ها هست.

پس ما باید اولا قدر این رحمت الهی را بدانیم. سبک نشماریم. در هر جایی هر چند دو سه نفر باشند بنشینند تا نامی از سیدالشهدا برده بشود و برای حضرت گریه‌ کنند که در آن جا عنایت آقا امام زمان عجل‌الله‌تعالی فرجه و فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها خواهد بود. تجربه‌های فراوانی شده، این‌ها را غنیمت بشماریم و این سرمایه‌های عظیم را با یک شبهه راحت از دست ندهیم. اصلا مقیاس ما برای ارزش‌یابی غلط است. آن مقیاسی که خدا برای ارزش‌یابی دارد با مقیاس‌های ما تفاوت دارد. آن خلوصی که خدا در سیدالشهدا سلام‌الله‌علیه دید اگر همه گناهکاران را به برکت او بیامرزد هیچ تعجبی ندارد. همه مهمان او بشوند. آن قدر پیش خدا مقام دارد که به خدا بگوید همه را می‌خواهم مهمانی کنم هیچ تعجب نکنید؛ البته حکمت الهی سر جای خودش هست یعنی هر کسی هر کار خیری کرده متناسب با خودش پاداش خواهد برد، اما نهایتا اگر همه دوستان امام حسین علیه‌السلام روز قیامت آمرزیده شوند تعجب نکنید. البته ممکن است شرایطشان در عالم برزخ تفاوت بکند یا مقاماتی که به آنها داده می‌شود خیلی متفاوت باشد اما اگر کسی بگوید هر که محبت حسین در دلش باشد روز قیامت آمرزیده می‌شود تعجب نکنید.

پی نوشت:

1 . زلزال، 8-7.

2 . قدر، 3.

3 . هندوها طرز فکرشان کاستی (طبقاتی) است انسان‌ها را در جامعه به چند طبقه تقسیم می‌کنند و معتقدند این طبقه‌ها ذاتی است و قابل تغییر نیست. بالاترین طبقه اجتماع برهمن‌ها هستند که سلاطین و علما و وزرا و بزرگان از آن‌هایند تا به طبقه پایین می‌رسد که نجس‌ها هستند. نجس‌ها کسانی هستند که اگر در ظرفی غذا بخورند، دیگری حق ندارد از آن ظرف غذا بخورد، معمولا اینها غذاهایشان را در برگ درخت موز می‌ریزند تا وقتی غذایشان را خوردند آن را دور بیاندازند. جمعیت عظیمی از هندوستان از نجس‌ها هستند.

گفتاری از آیت‌الله مصباح یزدی

شنبه 18/9/1391 - 17:9
اهل بیت

آیه "فمن یعمل مثقال ذرة..." چگونه با ثواب زیارت و گریه بر سیدالشهدا(ع) قابل جمع است؟

آیت‌الله مصباح یزدی در دیدار با فرماندهان نیروی دریایی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی با یادآوری این آیه شریفه كه "فمن یعمل مثقال ذرة خیرا یره و من یعمل مثقال ذرة شرا یره"، به این شبهه پاسخ دادند كه چگونه ممكن است ثواب‌های فراوان نقل شده برای زیارت و عزاداری سیدالشهدا(ع) در روایات وارده از ائمه معصومین(ع) از جمله بخشودگی گناهان و ثواب هزار حج و عمره با این آیه شریفه كه حتی بر محاسبه ذره خیر و شر در كارنامه اعمال انسان تأكید دارد، قابل جمع است.

متن كامل این گفتار خواندنی در ادامه آمده است:

مقدمه

فرارسیدن ایام عزاداری سیدالشهدا صلوات‌الله‌علیه‌و‌علی‌ابنائه‌المعصومین را به پیشگاه مقدس حضرت ولی‌عصر اروحنافداه و همه علاقه‌مندان به اهل‌بیت تسلیت و تعزیت عرض می‌کنیم و از خدای متعال می‌خواهیم که در دنیا و آخرت دست ما را از دامان ایشان کوتاه نفرماید.

شرایط زمانی در این ایام موضوع بحث را تعیین می‌کند و نمی‌شود از آن گذشت و باید هر کدام از ما به اندازه‌ لیاقتمان ـ از مبدأ صفر تا بی‌نهایت ـ از این اقیانوس بی‌کران رحمت الهی صلوات‌الله‌علیه استفاده کنیم. ما هم در این ایام می‌کوشیم اظهار ارادتی به پیشگاه مقدس ایشان داشته باشیم و از خدای متعال می‌خواهیم که به برکت ایشان چیزی را که مورد رضایت اهل‌بیت است به ما الهام فرماید و توفیق عمل آن را نیز مرحمت کند.

از پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله و ائمه اطهار سلام‌الله‌علیهم‌اجمعین مطالب عجیبی درباره محبت و توسل به سیدالشهدا و گریه و عزاداری برای ایشان نقل شده است، اما گاهی در اثر ناآگاهی و یا شبهه‌های شیطانی، برای بعضی جمع بین این معارف با دیگر معارف دینی و حتی نصوص قرآنی مشکل به نظر می‌آید. در این بحث ابتدا یک شبهه مطرح می‌کنیم و امیدواریم به برکت توسل به ائمه اطهار راه‌حل مقبول و دل‌نشینی به ما الهام شود.

محکم‌ترین آیه

یادم می‌آید امام رضوان‌الله‌علیه گاهی در درسشان موعظه می‌فرمودند ـ معمولا اواخر سال یک جلسه از درس اصولشان را به موعظه اختصاص می‌دادند و این غیر از درس اخلاقی بود که به صورت هفتگی داشتند. یکی از مطالبی که مکرر از ایشان شنیدم این است که می‌فرمودند: أحکمُ آیة‌ فی کتاب‌الله قوله عزوجل (محکم‌ترین آیه در قرآن کریم این آیه است) «فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْرًا یَرَهُ * وَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ» و  به خصوص روی کلمه «یره» خیلی تأکید می‌کردند. در مقام موعظه می‌فرمودند که مراقب باشید چیزی را سبک نشمارید. اگر انسان حتی یک گناه را کوچک بشمارد عقوبتش را خواهد دید و خود این گناه در آن عالم به شکل عذاب مجسم می‌شود. می‌فرمودند محکم‌ترین آیه قرآن که هیچ تشابهی در آن نیست و تأویلی برنمی‌دارد و مفهوم آن خیلی واضح و قطعی است این آیه است. شاید این تعبیر در روایت هم آمده باشد که محکم‌ترین آیه در قرآن این آیه است که هر کس سر سوزنی، به اندازه سنگینی یک ذره، خوبی کند آن را خواهد دید و اگر به اندازه سنگینی یک ذره بدی کند، خواهد دید. پس معنای محکم‌ترین آیه قرآن این است که اگر ـ العیاذ بالله‌ـ مبتلا به معصیتی شدیم، دیگر برگشت ندارد مگر آن‌که توبه کنیم تا بخشیده شویم.

حال این آیه با روایاتی که ثواب زیارت و گریه بر سید‌الشهدا علیه‌السلام را بیان می‌کند چگونه جمع می‌شود؟ روایاتی از این قبیل که هر کس برای سیدالشهدا علیه‌السلام گریه کند همه گناهانش بخشیده می‌شود اگرچه به اندازه ریگ بیابان‌ها و برگ‌ درختان‌ باشد. یا درباره زیارت سیدالشهدا آمده که حتی یک السلام‌ علیک یا اباعبدالله ثواب حج و عمره دارد. اگر در کربلا زیارت کند که ثواب نود حج و نود عمره را دارد. حتی برای زیارت ایشان در روز عرفه یا برخی زمان‌های دیگر تا ثواب هزار حج و عمره بیان شده است. توجه دارید که در گذشته گاهی حج یک سال طول می‌کشید؛ این‌که مقدماتش را فراهم کنند و با امکانات و شرایط آن زمان و با آن خطرها به حج مشرف شوند. حج مثل الان نبود که دو سه ساعت بروند و دو سه ساعت برگردند. حالا هزار تا چنین حج و عمره‌ای ثواب یک زیارت سیدالشهدا علیه‌السلام؟! این روایات با آن آیه چگونه جمع می‌شود؟

ما شیعیان می‌دانیم (و حق هم همین است و همین باعث نجات‌مان است) که در آن‌چه اهل‌بیت علیهم‌السلام فرمودند شک و شبهه نیست. چه بسا ما سرّ آن را نمی‌دانیم، توجیه‌ آن را نمی‌فهمیم، ولی می‌دانیم که آنها اشتباه نمی‌کنند. هزار حج و عمره! اصلا مگر کسی می‌تواند در عمرش هزار حج و عمره به جا بیاورد؟ آن هم خانه خدا با آن همه تشریفات و احرام و طواف و سعی صفا و مروه و آن خطرهایی که آن زمان‌ها داشته است. چه‌طور می‌شود یک زیارت یا حتی گریه در مجلس عزای سیدالشهدا این همه ثواب داشته باشد؟!

عکس‌العمل افراد ـ به حسب مرتبه تسلیم‌شان ـ در برابر این روایات بسیار متفاوت است. برخی که از اول خیلی گستاخانه می‌گویند اینها دروغ است، قابل قبول نیست، مخصوصا وقتی چنین آیه‌ای داریم که هر کس سر سوزنی کار بد کند حتما نتیجه‌اش را خواهد دید، پس چگونه این همه گناهان که به اندازه ریگ بیابان‌ها و به اندازه برگ درختان است با یک سلام یا یک گریه بخشیده می‌شود؟! این معنا با آن آیه چه طور می‌سازد؟ آیه را که نمی‌شود بگوییم دروغ است، پس حتما این روایات دروغ است! برخی این‌گونه برخورد می‌کنند.

برخی دیگر کمی ملایم‌ترند؛ می‌گویند این تعبیرات مبالغه‌آمیز است. وقتی می‌خواهند از چیزی تعریف کنند می‌گویند هزار برابر. برای این‌که مردم قدر زیارت امام حسین را بدانند تعبیرات مبالغه‌آمیزی کرده‌اند. به هر حال این سخن هم چیزی است شبیه سخن اول. انکار نیست یک پله نرم‌تر است، اما می‌گوید معنای حقیقی‌ این روایات، درست نیست و نمی‌شود آن را پذیرفت. کسانی هم مثل ما می‌گویند هر چه پیغمبر و ائمه گفته‌اند درست است، ما عقل‌مان نمی‌رسد. خیلی چیزها هست که حقیقت دارد و ما عقلمان نمی‌رسد.

ولی امروز بیشتر نسل جوان ما این روحیه تعبد و تسلیم را ندارند؛ یا باید بیان قانع‌کننده‌ای برایشان ارایه کرد که دل‌نشین باشد و بفهمند و بپذیرند و یا این‌که انکار می‌کنند، و این انکار هم توابعی دارد. شما فرض کنید اگر در ذهن جوانی این باشد که آن‌چه درباره زیارت و عزاداری سیدالشهدا گفته شده را آخوندها درست کرده‌اند و اصلی ندارد، آن وقت ببینید اصلا برای شیعه چه می‌ماند؟ اگر سیدالشهدا و عزاداری‌های محرم و صفر زیر سؤال برود مشکلات بسیاری ایجاد می‌شود. تنها همین نیست که مثلا بگوییم این حدیث و این مطلب درست نیست. این اشکال به خیلی از کارها تسری پیدا می‌کند. صحبت یکی دوتا آخوند و یک روضه‌خوان و یک مداح نیست. آن همه تقید و اهتمام شدید مراجع، بزرگان و اولیای خدا در طول تاریخ تشیع نسبت به زیارت سیدالشهدا علیه‌السلام و یا خواندن هر روزه زیارت عاشورا را در نظر بگیرید. حال اگر جوانی یک درصد احتمال بدهد که همه اینها اصلی ندارد یا اغراق و مبالغه است کار خیلی مشکل می‌شود و زمینه تزلزل فکری در نسل جوان ما نسبت به این معارف به وجود می‌آید.

الحمدالله خداوند در جوان‌های ما گرایشی به اسلام و معنویت قرار داده که بی‌نظیر است. خداوند ان‌شاءالله این صفا و نورانیت را ثابت بدارد و آن را وسیله نجات ملت ما قرار بدهد، ولی به هر حال این نگرانی و دغدغه فکری وجود دارد که آیا این درست است؟ چون نمی‌توان هر دو طرف را پذیرفت. کدام را بپذیریم؟ برخی می‌گویند هر چه ائمه گفته‌اند همان درست است و به ایمانشان لطمه‌ای نمی‌خورد، اما خیلی‌ها حتی این طور هم نمی‌توانند بگویند؛ می‌گویند اینها که شما می‌گویید با قرآن نمی‌سازد، با عقل نمی‌سازد پس العیاذبالله دورغ است.

مقیاس ارزش‌یابی

فکر می‌کنم برای حل این مسأله می‌بایست قاعده کلی‌تری را مورد توجه قرار دهیم. چیزی که در اذهان عمومی ما هست و ریشه این گونه شبهه‌ها می‌شود این است که ما غالبا کارهای خوب را با مقیاس‌های کمّی می‌سنجیم و به حجمش نمره می‌دهیم. مثلا اگر کسی صد تومان صدقه داد و دیگری صد میلیون، وقتی این دو کار را با هم مقایسه می‌کنیم می‌گوییم البته صد میلیون خیلی بهتر است چون یک میلیون برابر آن صد تومان است. تفاوتش مثل تفاوت یک است با میلیون. یعنی ارزش کار آن‌که صد میلیون صدقه داده است یک میلیون برابر ارزش کار کسی است که صد تومان داده است. این حساب روشنی است دو دوتا چهارتاست. وقتی هم می‌خواهیم درباره اشخاص و کارهای خوبی که در دنیا انجام می‌گیرد صحبت کنیم، با همین نظر کمّی نگاه می‌کنیم. مثلا می‌گوییم ادیسون با اختراع برق چه خدمت بزرگی کرد؛ میلیاردها انسان از آن بهره می‌برند، اما آن آخوندی که گوشه‌ای نشسته قرآن می‌خواند یا درس فقه یا فلسفه یا تفسیری می‌گوید، این چه تاثیری برای جامعه دارد؟ حتما ارزش کار ادیسون خیلی بیشتر است و اصلا قابل نسبت‌سنجی نیست، میلیاردها برابر ارزش دارد. یادم هست پنجاه شصت سال پیش وقتی که می‌‌خواستند تازه خیابان‌های قم را آسفالت کنند و غلتک‌ و ماشین‌های آسفالت‌ریزی آورده‌ بودند بعضی از این پیرزن‌ها و‌ پیرمردها می‌گفتند: این آخوندها برای ما چه کار کردند؟! ببین این خارجی‌ها چه کار می‌کنند. چه چیزهایی درست کرده‌اند. این آخوندها چه فایده‌ای برای ما دارند؟

این سخن در دل خیلی‌هاست؛ می‌گویند یک آخوند می‌نشیند درسی می‌گوید و حداکثر رساله‌ای می‌نویسد. این چه خدمتی است؟ اما مثلا پاستور چه خدمت بزرگی به انسان‌ها کرد. با کار او چه قدر مریض بهبود پیدا کردند. و از این گونه‌ سخن‌ها زیاد است. بسیاری از مردم ارزش کارها را با کمیت‌ها و حجم و منافع مادی‌اش می‌سنجند ما هم کمابیش همین‌طوریم. کمی با دیگران فرق داریم اما کمابیش همین طوریم. اما دستگاه ارزش‌یابی اسلام با ارزش‌یابی ما انسان‌ها تفاوت دارد؛ اولا اصلی‌ترین ارزش‌ها را به نیت می‌دهد. ممکن است آن‌که صد تومان صدقه داده با نیت خالصی داده است. مثلا کل سرمایه‌اش همین صد تومان بوده است. پیرزن‌هایی بودند برای جبهه تخم‌مرغ می‌دادند. گاهی کل سرمایه‌اش همین پنج ‌شش تا تخم‌مرغ بود که این را با تمام وجودش هدیه می‌داد. این که تمام دارایی‌اش را می‌دهد با کسی که یک میلیون تومان برایش چیزی نیست و چه بسا وقتی این پول را می‌دهد ده جا می‌خواهد حساب کند تا دیگران هم بفهمند که ایشان این خدمت را کرده‌ است و اسمش هم یک جایی باشد، فرق می‌کند. ما اینها را حساب نمی‌کنیم. می‌گوییم او یک میلیون‌ تومان داد این صد تومان، اما خدا بیش از هر چیز، اول نیت را می‌بیند. داستان بی‌بی شتیته را شنیده‌اید. پیرزنی بود در نیشابور نخ می‌ریسید. کرباسی که درست کرده بود برای امام هدیه فرستاد. امام هیچ کدام از هدایا و پول‌های کلانی را که قاصد آورده بود قبول نکرد، اما فرمود پارچه شتیته را بیاور. این پارچه حاصل وجود و شیره حیات او بود. اولا نیتش‌ معلوم است، ثانیا این‌که چه پولی بوده و از کجا تهیه شده، حلال بوده یا حرام، و بالاخره در چه راهی می‌خواهد آن را صرف کند و کجاها مصرف می‌شود، و بسیاری از نکته‌ها و پارامترهای دیگری را که در فهم ما نمی‌گنجد؛ خدا محاسبه می‌کند؛ از این‌رو گاهی می‌بینیم خدا برای کار کوچکی که به نظر ما چیزی به حساب نمی‌آید ارزش عظیمی قائل است.

من خیلی دوست ندارم به قصه‌ها و حکایات تکیه کنم، اما بعضی قصه‌ها آن قدر آموزنده است که فرض کنید اگر اصل قصه‌ هم دورغ باشد اما روح داستان به طور قطع درست است. می‌گویند علامه مجلسی زمانی که شیخ‌الاسلام بود و در دستگاه صفوی حکم وزیر را داشت با شاگردانش از کوچه‌ای عبور می‌کرد و سیب قشنگی در دست داشت و آن را بو می‌کرد. یک زن یهودی بچه ‌به بغل در خانه‌ای ایستاده بود. بچه نگاهش به سیب افتاد و به مادرش گفت: من این سیب را می‌خواهم. مادر هم دعوایش کرد که بچه چه می‌گویی؟! این آقای شیخ‌الاسلام است! بچه گریه افتاد. مرحوم مجلسی متوجه شد. برگشت و آن سیب را به آن بچه یهودی داد و رفت. بعد از وفات، خواب ایشان را دیدند. پرسیدند چه چیزی بیش از همه برای شما اجر و پاداش داشت؟ گفت آن سیبی که به آن کودک یهودی دادم. در آن هیچ شائبه‌ ریا و امید پاداشی نبود تا کسی جایی آن را تعریف کند یا در عوض چیزی بفرستد. یا عالم بزرگواری که مدت‌ها مجاور یکی از عتبات مقدسه بود روزی به حمام احتیاج داشت. از در صحن وارد شد تا از در دیگر خارج شود. در حال جنابت بود و خجالت می‌کشید که با این حال از داخل صحن عبور می‌کند. وقتی به روبه‌روی حرم رسید با خجالت سلام گفت و رفت. بعدها در عالم خواب به او گفتند که این سلام تو از همه زیارت‌هایت مقبول‌تر بود. چون با شرمندگی بود و ادعایی در آن نداشتی و خالص بود. وقتی زیارتی می‌خوانیم و حالی پیدا می‌کنیم می‌گوییم خب الحمدالله زیارت خوبی خواندیم اشک و آه و توسلی داشتیم، اما در حال جنابت با سرشکستگی و شرمندگی یک سلام داد، گفتند این از همه زیارت‌هایت بیشتر فایده داشت.

می‌بینید که مقیاس ‌ما در ارزش‌یابی با مقیاس خدا کمی تفاوت دارد؛ اختلاف فتوا داریم با حضرت خدا! او ارزش را به چیزهایی می‌داند که ما اهمیت نمی‌دهیم، ما هم چیزهایی را ارزش می‌دانیم که خدا به آن‌ها اهمیت نمی‌دهد. به آیه‌ای که در باره شب قدر است توجه کنید: « لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِّنْ أَلْفِ شَهْرٍ» ؛ در هر سال شبی هست که بر هزار ماه برتری دارد. معمولا هزار ماه از عمر یک انسان تجاوز می‌کند، کمتر کسی هشتاد سال، هشتاد و چند سال عمر می‌کند. در سال شبی هست که بر همه عمر انسان برتری دارد. این شبی است که اگر بندگان خودشان را برای عبادت و عمل با اخلاص در آن آماده کنند ثوابش از یک عمر عبادت بیشتر است. « لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِّنْ أَلْفِ شَهْرٍ» دیگر آیه از این روشن‌تر می‌شود؟! هیچ شکی در آن نیست. پس ما باید در ارزش‌یابی‌هایمان تجدیدنظر کنیم. بدانیم گاهی حساب‌هایی که ما می‌کنیم درست در نمی‌آید و حساب‌های دیگری هم در کار است.

ادامه دارد....

شنبه 18/9/1391 - 17:8
اهل بیت

عاشورا در راه است. سترگ حماسه دین و یقیناً بزرگترین حماسه هستی، جریانی که ممیز و مبین حق و باطل بوده و هست و پیوسته چراغ روشنی را فرا راه بشر قرار خواهد داد و تمامی توجیهات و تفاسیر مقلوب را از دست او خواهد گرفت.

رسول گرامی اسلام(ص) در بستر بیماری بودند که فاطمه زهرا(س) فرزندان خویش حسن و حسین (ع) را نزد آن بزرگوار آورد و فرمود "یارسول الله! این دو، پسران شما هستند. برایشان چیزی به ارث بگذارید." رسول خدا(ص) فرمود: "هیبت و سود خود را برای حسن می گذارم و جرات وجود خود را برای حسین."

و این چنین است که در سال شصت و یک هجری، حسین بن علی (ع) تمامی میراث خود از جد بزرگوارش را در برابر تمامی ظلم اموی به میدان حضور می آورد و جان خود و خاندان خویش را در راه دین نثار می‌کند و فصل تازه ای در تاریخ بشریت می گشاید.

متاسفانه واقعه کربلا آنگونه که شایسته و بایسته است، در هنر و اندیشه  و ادبیات داستانی ما جایگاه حقیقی خود را پیدا نکرده و جز بخش بسیار اندکی از شعار و چند نقاشی و تابلوی ارزشمند، این رویداد عظیم، فقط در فرهنگ عامیانه و بستر اجتماعی جریان یافته و به دلیل همین بضاعت اندک پژوهشی و ادبی پیوسته دچار تحریف و آسیب شده است.

مقایسه ساده ای بین توهم مصلوب شدن حضرت مسیح (ع) که از جمله انحرافات بارز دین مسیحیت می باشد و بهره برداری عظیم غرب از این رویداد که در اشعار، داستان‌ها، آثار موسیقی، نقاشی و انواع هنرها، که به کرات دیده می شود، با آثار خلق شده از واقعه عاشورا، به خوبی غفلت ما را از این رویداد عظیم نشان می‌دهد. عاشورا سند سرافرازی مسلمانان و وجه تمایز بین حق و باطل است و غفلت از پیام ها و زیبایی های آن، نمی‌تواند امری اتفاقی باشد. این واقعه با شکوه پر از رمز و رازها و پیام‌هایی است که می تواند موجد بزرگترین، فاخرترین و با شکوه ترین زمان‌ها، نمایشنامه‌ها، تابلوهای هنری و آثار عظیم موسیقایی باشد.

حسین بن علی (ع) با هیچ یک از قهرمانان دینی و حماسی دنیا قابل قیاس نیست. سید و سالار شهیدان آنچه را که خوبان دارند همه را به تمامی در وجود اقیانوس گونه اش گرد آورده و به تنهایی بار عظیم شهادت را بر دوش کشیده است.

ادبیات حماسی ایران، در پرتو عظمت اثری چون شاهنامه و خلق قهرمانان جاودانه ای چون رستم ، سهراب و سیاوش، توانایی بالقوه بیکران خود را برای بیان واقعه عاشورا به اثبات رسانده است. از این رو، این سوال آزاردهنده به ذهن متبادر می شود که چرا درباره عاشورا، اثری که حتی اندکی از این عظمت و شایستگی را در برداشته باشد، پدید نیامده است؟

آیا زمان آن فرا نرسیده است که کمبود و یا حتی فقدان آثار هنری سترگ در زمینه واقعه عاشورا را، به شکلی عالمانه و منتقدانه به بحث بنشینیم و درباره آن چاره ای بیندیشیم؟

این گونه بود که قیام، رنگ  خاکستر نشینی به خود گرفت و خروش برخاسته از ایمان دینی به رنجموره‌هایی از سر ضعف و ناتوانی تبدیل شد. اشعار و مراثی، وجه حماسی خود را از دست دادند و به اشعار پیش پا افتاده و سخیف بدل گشت. از این رو کسانی که در مجالس عزاداری سالار شهیدان شرکت می‌کنند، هنگام خروج از آن مجلس، غالباً به زیور آگاهی و ایمان و تدبیر، آراسته نمی شوند.

ملت ایران در طول تاریخ، فراز و نشیب‌ها و مصایب گوناگونی را از سر گذرانده و در پرتو سوگواری برای سالار شهیدان توانسته است روحیه شکست خورده خود را احیا و اندوه خویش را بیان کند. توسل به سالار شهیدان، پیوسته موجب تسکین آلام شیعیان و نور امیدی در دل تاریکی جهل و ظلم بوده است.

در جریان مبارزات مردم ایران علیه جور و ستم شاهان، وجه حماسی رویداد عاشورا قوت گرفت و مظلومیت ستمدیدگان به صورت خشم علیه حکومت، تجلی پیدا کرد. توجه به جوهره حقیقی حرکت سید الشهدا(ع)، یعنی قیام علیه ستم و احیای دین حق، نکته ای است که متاسفانه در اغلب مراثی مورد غفلت قرار می گیرد و هدف از عزاداری ها به طرز نگران کننده ای اشک گرفتن از مخاطب بدون تقویت بینش و قدرت ایمان اوست.

حکام جور آن زمان که نتوانستند واقعه عاشورا و عزاداری برای سید الشهدا (ع) را از متن زندگی، فرهنگ مردمان، حذف کنند دست به تحریف آن زدند و با تکیه بر پوسته ای مجعول و تهی ساختن مراسم و عزاداری‌ها از پیام حقیقی عاشورا، آن را به مراسمی بی خاصیت و حتی ضد دین و وهن آلود تبدیل کردند و راه انتقادهای نه چندان مشفقانه دشمنان ملبس به جامه دوست را گشودند. تکیه صرف بر آداب و شعائر دینی، بدون توجه به وجه معرفتی و پیام انسان ساز آنها، تدبر محیلانه ای بود که حکومت‌های ستمگر اختیار کردند و متاسفانه در این راه به موفقیت‌های بسیاری نیز دست یافتند.

قمه زدن، سینه زدن با بدن برهنه در جایی که احتمال گناه می رود، زنجیر زدن به شکلی که به بدن صدمه قابل اعتنا برسد و رفتارهایی از این دست، شایسته ملت مقاوم و مومن و اندیشمند ایران اسلامی نیست. پایین آوردن مراسم عزاداری سالار شهیدان در این سطح، کاری است که هرگز به عقل دشمنان دین و خصمان همیشگی سالار مردان عاشورا هم خطور نمی کند و ما به نام عزاداری و به هزینه خود کاری را می کنیم که دشمنان دین و عزت ما یا ده‌ها برابر هزینه هم از پس آن بر نمی آیند.

بدیهی است این جریان نامیمون، باید به صورتی عاجل مورد نقد و بررسی قرار گیرد و اصلاح شود. انجام رفتارهای مغایر با شان مسلمانان و به ویژه مکتب شیعه که سرشار از زیبایی، تناسب، وقار، تفکر و اندیشه مکتبی است باید به صورتی جدی و با صلابت هر چه تمام‌تر خاتمه پیدا کند. قمه زدن، سینه زدن با بدن برهنه در جایی که احتمال گناه می رود، زنجیر زدن به شکلی که به بدن صدمه قابل اعتنا برسد و رفتارهایی از این دست، شایسته ملت مقاوم و مومن و اندیشمند ایران اسلامی نیست. پایین آوردن مراسم عزاداری سالار شهیدان در این سطح، کاری است که هرگز به عقل دشمنان دین و خصمان همیشگی سالار مردان عاشورا هم خطور نمی کند و ما به نام عزاداری و به هزینه خود کاری را می کنیم که دشمنان دین و عزت ما با ده‌ها برابر هزینه هم از پس آن بر نمی آیند.

هنوز مداحان ما تحت آموزش صحیح قرار نگرفته اند که هر چیزی را نخوانند و به هر شکلی نخوانند.

اشعار بی محتوا، عبارات سخیف و شعارهای آزار دهنده‌ای که متاسفانه به نام عزاداری توسط مداحان خوانده و در ابعاد گسترده‌تری از رسانه ملی پخش می‌شوند، به ویژه هنگامی که با موسیقی‌های مبتذل پاپ و صادرات لس آنجلسی ترکیب می شوند، معجونی را پدید می آورند که به تنهایی می تواند تیشه به ریشه اندیشه و اعتقادات دینی نسلی  بزند که از هر سو در معرض تهاجمات فرهنگی گوناگون است و انواع و اقسام پیام های خانمان سوز را در قالب شکیل ترین و هنرمندانه ترین آثار دیداری و شنیداری دریافت  می‌کند. این نسل سرگردان جز پناه بردن به حماسه عاشورا و توسل به ائمه اطهار (ع) چه دارد؟ آن را نیز با چنین حرکات و روش های مخربی از او می گیریم؟!

بیش از ربع قرن از انقلاب اسلامی می گذرد و هنوز هیچ نهاد و سازمانی مسوولیت اداره و هدایت این جریان عظیم را به عهده نگرفته است. تعداد آثار موسیقایی ساخته شده درباره عاشورا از شمار انگشتان دست بیشتر نیست و تازه در میان آنها هم نمی توان آثار شاخص و متقن و قابل دفاع چندانی را پیدا کرد.

هنوز هم اشعار اندکی که درباره این رویداد عظیم سروده شده اند، در هیچ رسانه ای خوانده نمی شوند و اگر به مناسبتی خوانده شوند، چنان در میان هیاهوی آثار سخیف گم می شوند که راه به جایی نمی برند. سالها از خلق قصیده محتشم کاشانی می گذرد و هنوز کسی توان و جرات جایگزینی و یا دست کم همنشینی غزل و قصیده ای نه بهتر از آن که همسنگ با آن را هم ندارد.

هنوز از میان ضجه‌های مداحان، نغمه‌های ترانه های فلان خواننده قدیم و جدید به  گوش می رسد و به نام عزاداری اباعبدالله (ع)، مخاطب را به دنیایی می برد که مورد تنفر سیدالشهدا (ع) و هر انسان صاحب دردی است. هنوز در عزاداری‌ها شاهد حرکات و رفتارهایی هستیم که عزاداری اباعبدالله (ع) را تبدیل به یک کارناوال توهین آمیز می کند و در آنها نه تنها شعارهای اصلی عاشورا مورد غفلت قرار می گیرند که به شکلی تلویحی و یا حتی صراحتاً شعارهای مد روز و اینترنتی و شاد کننده دل دشمنان مطرح می شوند. پیدا کردن نمونه‌هایی از این عزاداری های سوپر مدرن، چندان دشوار نیست.

نکته مهم دیگر نصب شمایل‌های توهین آمیزی است که در محرم سال گذشته در گوشه و کنار شهر دیده می‌شد و وجود مبارک حضرت عباس و سیدالشهدا (ع) را در قالب تمثال‌هایی که بیشتر توصیف کننده پهلوان پنبه‌های سینمای هالیوود است به رخ می کشید. بدن برهنه آن دو بزرگوار با عضلات پیچیده به سبک قهرمانان پرورش اندام، نه تنها شور و حماسه را در ذهن مخاطب پدید نمی آورد که این رویداد و سردمداران بزرگوار آن را تا حد قهرمان فلان فیلم اکشن تنزل می داد.

سخافت بسیاری از اشعاری که توسط مداحان خوانده می شوند، به کارگیری موسیقی های مبتدل برای بیان این اشعار، تمثال‌های وهن آلود، درگیری بر سر دریافت غذاهای نذری و سرو صدای قابلمه و دیگ و دشنام، حرکات سخیف در هنگام سینه زنی، بزرگتر شدن علم و کتل‌ها و شاخ شانه کشیدن پهلوان پنبه ها برای نمایش تن و بدن و زور و مردانگی و انجام اعمالی از این دست، متاسفانه عزاداری اباعبدالله (ع) را به رغم ظاهری پر طمطراق و پر آب و رنگ، از محتوا تهی ساخته و نسل درمانده و بینوا را در قرنی که بیش از هر زمان دیگری به شهدای کربلا و پیام کربلا نیاز دارد، تنها و سرگردان باقی گذاشته است بیایید برای محرم کاری کنیم.

منبع:

یا لثارات الحسین علیه السلام، 5/11/84، ص 6.

تحریفات عاشورا (1)

تحریفات عاشورا (2)

تحریفات عاشورا (3)

تحریفات عاشورا (4)

تحریفات عاشورا (5)

آفات مداحی

آسیب شناسی عزاداری سالار شهیدان علیه السلام

آسیب‌شناسی محرم و عزاداری آن (1)

آسیب‌شناسی محرم و عزاداری آن (2)

امام حسین‏علیه السلام‏ از نگاه دکتر شریعتى

دل می تپد برای حسین (ع)

باز این چه شورش است که در خلق عالم است

مسئولیت مردان منبر و مدح

شنبه 18/9/1391 - 17:6
اهل بیت

شهادت مظلومانه سیدالشهدا و یارانش در كربلا، تاءثیر بیدارگر و حركت آفرین داشت و خونى تازه در رگهاى جامعه اسلامى دواند و جوّ نامطلوب را شكست و امتدادهاى آن حماسه ، در طول تاریخ ، جاودانه ماند. حتى در همان سفر اسارت اهل بیت نیز تاءثیرات سیاسى این حادثه در اندیشه هاى مردم آشكار شد. گروهى از اسرا را كه به شام مى بردند، چون به تكریت رسیدند، مسیحیان آنجا در كلیساها جمع شدند و به نشان اندوه بر كشته شدن حسین علیه السّلام ، ناقوس نواختند و نگذاشتند آن سربازان وارد آنجا شوند. به شهر (لینا) نیز رسیدند. مردم آنجا همگى گرد آمدند و بر حسین و دودمانش سلام و درود فرستادند و امویان را لعن كردند و سربازان را از آنجا بیرون كردند. چون خبر یافتند كه مردم (جُهینه ) هم جمع شدند تا با سربازان بجنگند وارد آن نشدند. به قلعه (كفر طاب ) رفتند، به آنجا نیز راهشان ندادند. به حمس كه وارد شدند، مردم تظاهرات كردند و شعار دادند:(اَكُفْرا بَعدَ ایمانٍ وَ ضَلالا بَعدَ هُدىً؟) (آیا كفر پس از ایمان و گمراهى بعد از هدایت ؟) و با آنان درگیر شدند و تعدادى را كشتند.(1) برخى از تاءثیرات حماسه عاشورا از این قرار است :


1 قطع نفوذ دینى بنى امیّه بر افكار مردم

2 احساس گناه وشرمسارى درجامعه ، بخاطریارى نكردن حق وكوتاهى در اداى تكلیف

3 فروریختن ترسها و رعبها از اقدام و قیام بر ضدّ ستم

4 رسوایى یزیدیان و حزب حاكم اموى

5 بیدارى روح مبارزه در مردم

6 تقویت و رشد انگیزه هاى مبارزاتى انقلابیّون

7 پدید آمدن مكتب جدید اخلاقى و انسانى (ارزشهاى نوین عاشورایى و حسینى )

8 پدید آمدن انقلابهاى متعدّد با الهام از حماسه كربلا

9 الهام بخشى عاشورا به همه نهضتهاى رهایى بخش و حركتهاى انقلابى تاریخ

10 تبدیل شدن (كربلا) به دانشگاه عشق و ایمان و جهاد و شهادت ، براى نسلهاى انقلابى شیعه

11 به وجود آمدن پایگاه نیرومند و عمیق و گسترده تبلیغى و سازندگى در طول تاریخ ،بر محور شخصیّت و شهادت سیدالشهدا علیه السّلا.

از نهضتهاى شیعى پس از عاشورا، مى توان (انقلاب توابین )، (انقلاب مدینه )، (قیام مختار)، (قیام زید)، و ... حركتهاى دیگر را نام برد. براى توضیح بیشتر، به مدخل خاص هر یك از این نهضتها در همین مجموعه مراجعه شود. تاءثیر حماسه عاشورا را در انقلابهاى بزرگى كه در طول تاریخ ، بر ضدّ ستم انجام گرفته ، چه در عراق و ایران و چه در كشورهاى دیگر، نباید از یاد برد. (فرهنگ شهادت ) و انگیزه جهاد و جانبازى كه در انقلاب اسلامى ایران و هشت سال دفاع مقدس در جبهه ها جلوه گر بود، گوشه اى از این تاءثیر پذیرى است . شعار (نهضت ما حسینیه ، رهبر ما خمینیه ) كه در مبارزات ملّت مسلمان ایران بر ضدّ طاغوت طنین افكن بود و نیز شور حسینى جبهه هاى رزم ایران ، گواه روشن تاءثیر گذارى كربلا در قرنها پس از آن حماسه مقدّس است . یكى از نویسندگان محقّق ، نتایج نهضت كربلا را عبارت مى داند از:

1 پیروزى مساءله اسلام و حفظ آن از نابودى

2 هزیمت امویان از عرصه فكرى مسلمین

3 شناخت اهل بیت بعنوان نمونه هاى پیشوایى امّت

4 تمركز شیعه از بُعد اعتقادى بر محور امامت

5 وحدت صفوف شیعه در جبهه مبارزه

6 ایجاد حسّ اجتماعى در مردم

7 شكوفایى موهبتهاى ادبى و پدید آمدن ادبیات عاشورایى

8 منابر وعظ و ارشاد، به عنوان وسیله آگاهانیدن مردم

9 تداوم انقلاب بصورت زمینه سازى نهضتهاى پس از عاشورا(2)


حادثه كربلا، گشاینده جبهه اعتراض علیه حكومت امویان و سپس عباسیان شد، چه به صورت فردى كه روحهاى بزرگ را به عصیان و افشاگرى واداشت ، و چه به شكل مبارزه هاى گروهى و قیامهاى عمومى در شهرى خاصّ یا منطقه اى وسیع .(3)

منبع:

برگرفته از کتاب فرهنگ عاشورا ٰ، جواد محدثی

پی نوشت:

1ـ شورا فى الا دب العاملى المعاصر ، ص 54 به نقل از منتخب طریحى و مقتل ابى مخنف .

2- براى تفصیل آن ر . ك‍ : (حیاة الا مام الحسین ) ، باقر شریف القرشى ، ج 3 ، ص 436 ، (معطیات الثورة )

3- در این زمینه ها ر . ك‍ : (الا نتفاضات الشیعیّه ) ، هاشم معروف الحسنى ؛ (امامان وجنبشهاى مكتبى )،

محمدتقى مدرّسى

شنبه 18/9/1391 - 17:4
اهل بیت

علاوه بر پاداش زیادتر و تأکید بیشتر نسبت به زیارت قبر حسین بن علی (ع)، از نظر مناسبتهای زمانی هم آن فوق العادگی، کاملا محسوس است.

همانگونه که شیعیان آن حضرت، در هر مناسبت و مجلس و محفلی - حتی مراسم شادی و جشن هم - از حسین یاد می کنند و یاد او را نمک هر مجلس می دانند، ائمه هم نسبت به زیارت او - از دور یا نزدیک - اینگونه اصرار و تأکید داشته اند.

در روایات مربوط به زیارت هم، در هر فرصت و مناسبتی، در تمام ایام و فصول سال، در همه حالات سفر و حضر، غم و شادی ، اعیاد و وفیات، شبهای قدر، مبعث، فطر،نیمه شعبان، غدیر، عاشورا، و ...دستور به زیارت حسین بن علی(ع) داده اند. و بیش از همه ائمه و حتی رسول خدا، به زیارت سیدالشهدا تاکید شده است.

اینها برای چیست؟ می توان گفت برای این است که، عاشورای حسین و حادثه کربلا، ( سمبل ) است.

همچنانکه مخالفت و دشمنی دشمنان هم، بیش او همه، با نام و یاد و مزار مظلوم کربلا بوده است چرا که کربلا در نظرشان سمبل مقاومت بوده است.

البته بایدبه تاریخ نگاه کرد، تا هم عمق تأثیر عاشورا را در سرنوشت اسلام و مسلمین دریافت، و هم میزان خصومت دشمنان را با این (مزار) و ( تربت )، شناخت. تبلور درخشان خط ائمه، در حرکت عاشورا بود و کینه توزی شدید دشمنان حق و اهل بیت هم، در مخالفت با آن حضرت، و اثرات شهادتش انجام می گرفت. حتی سالها بعد از نابودی امویان هم، بخش عظیمی از جامعه، همچنان دچار ضایعات و عوارض و آثار سوء تبلیغات و تعلیمات مسمومی بود که در آن دوره خفقان و در آن ( هزار ماه سیاه ) ایجاد شده بود.

تشویق مؤکد به زیارت کربلا، در جهت خنثی کردن و محو نمودن هر چه بیشتر آن ضایعات و سموم بود.

کربلا، از یک سو، سمبل مظلومیت آن پیشوایان عدل بود، و از سویی، مظهر دفاع بزرگ آل علی و عترت پیامبر، از اسلام و قرآن، حتی به قیمت جانهای عزیز و گرانقدر و قتل عامهای شگفت و هولناک.

توجه و روی آوردن به مزار سید الشهدا، در واقع تکرار و یادآوری همه روزه و همواره حق و مظلومیت و تکلیف و تعهد بود، تا دلها به آن جهت و آن سو، تمایل پیدا کند و امت اسلام، ( کربلایی ) شود و فکر و ذکر و نشست و برخاست و آغاز و انجام شیعه، همواره ( حسینی ) گردد.

خداوند اگر برای زیارت کربلای حسین، پاداش هزار حج و عمره می دهد، چون حج هم به برکت عاشورا باقی مانده است. حج را هم حسین زنده کرد.حیات اسلام در سایه خون پاک شهیدان کربلا بود. اگر نامی و سخنی از پیامبر و کعبه و قبله و وی و دین و قرآن مانده است، به برکت وجود حسین و خون و شهادت اوست.

اسلام، مدیون سید الشهداء است. از اینجاست که می گوییم: کربلا، همه چیز ماست، چون اساس دین را حفظ کرد.

مگر نه اینکه امویان، کمر به هدم اسلام بسته بودند؟! مگر نه اینکه برنامه های ضد اسلام رجعت طلبان، در راستای ارزشهای جاهلی، یکی پس از دیگری احیا می شد؟مگر نه اینکه آل امیه، اسلام را به بازیچه گرفته بودند و خلافت اسلام را همچون توپی میان خود دست به دست می گرداند؟! مگر نه اینکه حسین بن علی فرمود:

در شرایطی که امت اسلامی به والی و زمامدار ناپاک و نالایقی همچون ( یزید ) گرفتار شده است، ( فعلی الاسلام السلام ) باید با اسلام خداحافظی کرد و با دین، بدرود گفت؟! بنابر این، حرکت عاشورا، پیش از آنکه یک نهضت شیعی و در جهت احیای حق آل محمد باشد، یک حرکت اسلامی و برای نجات دین خدا بود، که در آستانه زوال و نیستی قرار داشت.

پس کربلا، تنها مربوط به شیعیان نیست، بلکه قبله گاه همه مسلمین است، چرا که فسق علنی یزید و بدعتها و تحریفها و ستمها و اسلام زدایی های بنی امیه،از نظر اهل سنت هم مطرود و محکوم است و ایستادن در مقابل آن رجعت فاحش یک عمل ارزشمند!... سخن خود حسین، این بود که اگر استواری و استقامت دین جدم با مرگ من است، پس: ای تیغها بیایید بر فرق من فرود آیید ... ان کان دین محمد لا یستقم الا بقتلی یا سیوف خذینی.

آن همه تأکید، برای آن است که حسین، اسلام را زنده کرد و خون او، بقاء دین را بیمه نمود. و .... پیامبر، در وجود حسین، تداوم یافت.

حدیث معروف:

( حسین منی و انا من حسین ) شاید یکی از معانی اش این باشد که همچنانکه حسین از من است، من هم از حسینم، یعنی اگر نام من و دینم و کتاب آسمانی ام، حیات وابدیت یافته است.به برکت حسین است و من نیز از حسینم.

پس، چون کربلای حسین، مظهر و سمبل و اسوه است، مزار او نیز چنین است و زیارت قبرش هم، بیش از همه مورد سفارش پیشوایان دین است.

منبع: کربلا کعبه دلها، جواد محدثی.

شنبه 18/9/1391 - 16:58
اهل بیت
علامه سید علی فضل الله هویت اسلامی عاشورا این عاشوراست که هر ساله به سراغمان می‌آید. مدرسه‌ای که از سرچشمه‌های آن می‌نوشیم، مدرسه‌ای که ایمان ما را تازه کرده و در ما انگیزه عمل ایجاد می‌نماید، عاشورا مدرسه‌ای است که همه در آن می‌آموزند، مردان، زنان، پسران و دختران جوان، کودکان و سالخوردگان. در آن درس از پی درس می‌آموزند، درس‌های کربلا بسیارند و بی‌پایان. کربلا می‌ماند و در همه زمان‌ها و مکان‌ها همراه ما می‌باشد و تو خلوص صادقانه را با آن احساس می‌کنی. این‌‌ همان راز عاشوراست که سبب می‌شود به مدرسه‌ای در طول زمان تبدیل شود. از دوردست‌های تاریخ به سراغ تو می‌آید تا بهترین راهنما و یاور و تبیین گر تعالیم اسلامی برای تو باشد. از این رو هر گونه تعلق به مدرسه عاشورا، دلبستگی به اسلام و عشق ورزی به قرآن و تعهد به اطاعت الهی به شمار می‌آید. ما عشق به عاشورا را به دور از رفتار عملی نمی‌دانیم و هویت عاشورایی خود را جدای از هویت اسلامی نمی‌دانیم. درست است که عاشورا برای خود حال و هوای خاصی دارد، مانند لباس سیاه و و عزاداری و گریه و اندوه، اما این‌ها همه هدف امام حسین(ع) نیست، این‌ها همه آن چیزهایی نیست که او را برای آن‌ها به شهادت رسید. فقط با این کار‌ها نمی‌شود با امام حسین(ع) همدردی کرد. همه این‌ها ابزاری برای درک اهداف امام حسین(ع) است. اهداف امام حسین‌‌ همان چیزهایی است که او آن‌ها را اعلام داشته است و در رأس آن‌ها امر به معروف و نهی از منکر قرار دارد. در رأس اهداف امام حسین(ع) سرخم نکردن در برابر ظالم است که تجسمش در آن زمان یزید بود با همه فسق و فجور و شراب خواری و خونریزی‌اش. اگر شما یک انقلاب برای همه از این، و ما به خوبی آگاه است که درس‌های عاشورا، بنابراین عاشورا قیام علیه همه این‌ها بود. ما هم باید به خوبی درس‌های عاشورا را فرابگیریم تا هیچ یک از آن‌ها از دستمان نرود و از فیض برکات آن محروم نشویم.  زن مکتبی در کربلا یکی از صحنه‌های عاشورا، حضور زنان در ساختن این حماسه است. شاید حضور زنان عاشورایی بهترین پاسخ عملی به کسانی باشد که می‌گویند اسلام نقش زن را محدود کرده و او را از حرکت فعال زندگی دور ساخته است یا اینکه زن در حاشیه مرد قرار دارد و وظایف حساس دینی از او خواسته نشده است. در اینجا به بیان برخی از نمونه‌هایی می‌پردازیم که صحنه عاشورا را رنگین کردند و بُعد انسانی برجسته بدان بخشیدند، به ویژه اینکه این نمونه‌ها به خاطر احساس اسلامی و احساس مسئولیت خود حرکت کردند و هیچ کس این مسؤولیت را بدان‌ها تحمیل نکرد و آن‌ها این کار را با اراده و انتخاب خود انجام دادند. زنان در کربلا بیکار ننشستند، بلکه با اراده خود به صحنه رفتند، فعال و تأثیرگذار عمل کردند و از این همه درد و رنج و فداکاری نیز بهره‌ای داشتند. در کربلا، مادر، همسر، خواهر را می‌بینیم. قبل از کربلا آن‌ها زنانی عادی و معمولی بودند که مانند زنان دیگر به زندگی خود مشغول بودند. اما در کربلا برای یاری ابی عبدالله الحسین از بهترین داشته‌های خود گذشتند. فرزندشان را قربانی کردند، از همسرشان گذشتند و حتی جان خود را فدا کردند. یک از اینان همسر عبدالله بن عمیر است. او در کنار شوهرش ایستاد و گفت: «پدر و مادرم به فدایت باد! در پیشاپیش پاکان ذریه محمد، بجنگ.» بعد از اینکه عبدالله بن عمیر به شهادت رسید، ستون خیمه را برداشت و به محل کشته شدن او شتافت تا این نبرد را کامل نماید. در اینجا یکی از سربازان عمر بن سعد با تیری او را کشت و او اولین زنی بود که در میدان جنگ به شهادت رسید. یکی دیگر از این زنان که پسر خود را به سوی نبرد فرستاد، مادر وهب بن حباب کلابی بود، او از پسرش خواست تا زمان شهادت از امام حسین(ع) دفاع کند، در حالی که وهب جوان بود و تازه ازدواج کرده بود. همسر جنادة بن حارث سلمانی نیز چنین کرد و پس از مرگ همسرش، خطاب به عمرو فرزند و جگر گوشه‌اش چنین گفت: «ای فرزندم برو و در پیشاپیش فرزند دختر رسول خدا بجنگ.» و زمانی که فرزندش به شهادت می‌رسد، این مادر سر او را در بغل می‌گیرد و می‌گوید: «آفرین! پسرم.»  زینب(س) مشعلدار قیام عاشورا به زینب می‌رسیم، حوراء، ملهمة، عالمة، متعلمة. زینب حضوری تام و کامل در عاشورا دارد. او به حق شریک لحظه به لحظه امام حسین(ع) است، حسین با او سخن می‌گوید و او نیز با حسین سخن می‌گوید، حسین با او زمزمه می‌کند و او نیز با حسین زمزمه می‌کند، حسین او را از آنچه رخ خواهد داد باخبر می‌نماید و او را آماده می‌سازد تا نقش خود را به خوبی انجام دهد: «ای خواهر جان من، تورا سوگند دادم و تو به سوگند من وفادار باش که چون کشته شدم گریبان برمن چاک مکن و چهره مخراش و در مرگ من واویلا واثبورا (عذاب بر من باد، خدایم مرگ دهد) مگو.» پس از خاتمه جنگ، زینب کوهی از صبر شد و تزلزل ناپذیر، موضعگیری عاطفی و موضعگیری مکتبی و موضعگیری قدرتمندانه و چالش طلبانه را با هم جمع کرد، دست خود را به زیر بدن برادرش امام حسین علیه السلام برد و فرمود: «خدایا این قربانی را از ما قبول بفرما.» با این سخنان و از‌‌ همان لحظه، زینب پرچمدار قیام عاشورا شد، رفت تا تلاش نماید این شکست نظامی را به یک پیروزی تبدیل نماید، آن هم در شرایطی که قلبش مالامال از غم کربلا بود و حالش چون حال مادرش زهرا که نقل شده است می‌فرمود: «چنان مصائبی بر ما وارد شده است که اگر بر روز‌ها وارد شوند، شب تاریک می‌شوند.» زینب، أمّ المصائب است، او شریک پیروزی امام حسین است،‌‌ همان گونه که امام حسین با غربت و تنهایی و تشنگی‌اش پیروز شد، زینب نیز به رغم بی‌یاوری و کم بودن یاوران و سنگینی مسئولیت پیروز شد. در سفر اسارت، زینب شعله کربلا را به همه روستا‌ها، محل‌های توقف کاروان، خیابان‌های کوفه و دمشق و قصر ظالمان برد. صحنه عجیبی است، زخم و درد، غل و زنجیر، گریه کودکان و وحشت زنان و سرانجام ناشناخته‌ای که دشمنان دشمنان سنگدل برایشان تهیه دیده بودند. کافی است که موقعیت زینب(س) و ترسی را که از جان امام زین العابدین، امانت امام حسین(ع)، باقی مانده نسل ائمه داشت، خوب درک کنیم، آن‌گاه مسئولیت بزرگی را که بر دوش او قرار گرفته بود، خوب درک خواهیم کرد. زینب چه شخصیتی داشته است که جلوی فروپاشیش را گرفت، آن گونه که از او انتظار می‌رفت، در تمام ابعاد آگاه و هوشیار باقی ماند، با تمام وجود کوشید تا سفارشی را که حسین برای کامل کردن قیامش به او کرده بود، به خوبی انجام دهد. زینب(س) از هر جای توقفی، منبری تبلیغی برای خود ساخت و صدایش از شجاعت و منطق و فصاحت و عقل و ایمان و دفاع از رسالت خود که‌‌ همان رسالت امام حسین(ع) و رسالت حق در مقابل باطل است، سرشار بود. شاید برجسته‌ترین موضعگیری زینب(س)، زمانی باشد که در مجلش یزید بالندگی و صلابت کم نظیر خود را به نمایش گذاشت که ما هنوز هم از این موضعگیری قدرتمندانه او درس می‌گیریم. ما موضعگیری ایشان را موضعگیری مسؤولیت مدارانه و مکتبی می‌دانیم که نیاز داریم آن را به تمام جهان برسانیم تا دنیا ببیند چگونه دخترزاده محمد (ص) توانست آن موضعگیری تاریخی را به ثبت برساند.‌‌ همان شعله‌ای که تا به امروز گذر زمان نتوانسته است آن را خاموش نماید. زینب(س) در برابر هیچ ستمگری انعطاف نشان نداد بلکه همه موضعگیری‌های او آمیخته با شجاعت، قوّت و ثبات است، حقایق را بیان کرد و یزید و همراهانش را چنین مورد خطاب قرار داد: «هر حیله‌ای که می‌خواهی بکار ببر و هر چه دلت می‌خواهد کوشش کن، اما نخواهی توانست نام ما را از بین ببری و نمی‌توانی وحی ما را بمیرانی.»  درسهایی از عاشورا در مجلش یزید، وضعیت دگرگون شد، زینب اسیر یزید را متزلزل کرد، تحقیرش کرد و در هم کوبیدش، یزید هم برای پاسخ دادن به گفته‌های زینب(س) استدلال نداشت، گویا زینب از قید و بند رسته بود و یزید را به بند کشیده بود. زینب(س) با خونسردی و اراده و قدرت چنین کرد. گریه تمام هم و غم زینب نبود. او برای گریه وقت داشت، اکنون زمان زمان عمل بود. ما هم که امروز بر زینب می‌گرییم، بر مصائبش گریه می‌کنیم، بر اسارتش می‌گرییم، بر همه اندوهی که در درون داشت، می‌گرییم، بر بار سنگین مسئولیتش گریه می‌کنیم، اما ما نیز می‌گوییم: اکنون زمان عمل است. با توجه به نقشی که زینب(ع) ایفا کرد، مسئولیت‌های خود را تعریف می‌کنیم. مایی که مرد و زن متعهد به روش زینب و حسین(ع) هستیم. ما در مجالس عاشورایی خود تلاش می‌کنیم که چند نکته مهم را مورد تأکید قرار دهیم که خلاصه آن پنج چیز است: نکته اول - در ساختن رویدادها، زن شریک مرد است. او نمی‌تواند خود را از صحنه زندگی کنار بکشد. زیرا‌‌ همان گونه که از عاشورا بر می‌آید، اسلام زن را از ایفای نقش برجسته خود معاف نکرده است و در ازای همه توانمندی‌ها و امکاناتش اعم از وقت و پول و علم و ثروت و موقعیت و سایر توانایی‌های دیگر، مسئولیت بزرگی را در برابر خداوند بر عهده او قرار داده است. نکته دوم – هر قدر که چالش‌ها، بزرگ بودند، باز نمی‌توان ضعف و سستی و عقب نشینی و شکست را به زینب نسبت داد. زیرا عاشورا به ما می‌آموزد که هر قدر چالش‌ها تشدید شوند، ایمان و یقین به خدا نیز فزونی می‌گیرد: «الَّذِینَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُواْ لَکُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِیمَاناً وَقَالُواْ حَسْبُنَا اللّهُ وَنِعْمَ الْوَکِیلُ * فَانقَلَبُواْ بِنِعْمَةٍ مِّنَ اللّهِ وَفَضْلٍ لَّمْ یَمْسَسْهُمْ سُوءٌ وَاتَّبَعُواْ رِضْوَانَ اللّهِ وَاللّهُ ذُو فَضْلٍ عَظِیمٍ» (آل عمران: ۱۷۳-۱۷۴).  نکته سوم - ما معتقدیم که عاطفه زن، ضعف نیست، بلکه قدرت است. عاطفه یک ضرورت است، خصوصاً در جامعه ما که ماده گرایی بر آن سیطره دارد. ما در این جامعه به کاری دینی و مکتبی نیاز داریم که درد فقرا و نیازمندان و مظلومان را احساس کند. آن‌ها در اطراف ما بسیارند، کسانی که به تلاش عملی برای رفع این محرومیت‌ها نیاز دارند. در اینجا نقش زن مطرح می‌شود، زن قلب زندگی و شفقت و مهربانی است. زنی که قلبی نازک و مهربان دارد، به شرطی که در جنبه عاطفی خود غرق نشود، نباید از نقشش کاسته شود. نکته چهارم - زن باید عقل خود را بر شنیده‌ها و خوانده‌های خود حاکم نماید. زن نباید «بله قربان گو» باشد و آنچه را دیگران می‌گویند، تکرار کند. بلکه باید به تجزیه و تحلیل و پرسش و بحث بپردازد. زن حق دارد که بداند و در امور فردی و اجتماعی فعال شود، زن باید در مسائل داخلی و محلی و در سطحی گسترده‌تر، منطقه‌ای و بین المللی مشارکت بورزد و بداند که چگونه امور را مدیریت نماید و موضعگیری کند. آری زن حق دارد. آیا از مسئولیت‌های اجتماعی زن این نیست که در انتخابات رأی بدهد؟ اگر چنین است، زن مسؤولیت دارد که بعد از این رأی نحوه عملکرد فلان سیاستمدار، خصوصاً در زمینه مبارزه با فساد و خدمت به مردم را هم پیگیری کند. زن مسؤول است و نمی‌تواند از این وظیفه دست بردارد و به دیگران وظیفه دهد که به جای او بیندیشند. نکته پنجم - در گرامی داشت عاشورا، لازم است که بر یک ارزش اخلاقی تأکید بورزیم وآن ارزش صبر است. بررسی بسیاری از مشکلات اجتماعی نشان می‌دهد که توانایی صبر مردم به طور قابل توجهی کاهش یافته است. نمی‌خواهیم به علل این پدیده بپردازیم که آیا علتش تنش‌های زمانه است یا بسیاری مشکلات و اوضاع روانی یا دلایل دیگر، اما آنچه می‌خواهیم بر آن تأکید کنیم این است که عاشورا، فرصتی است که در آن صبر بیاموزیم و از سرچشمه‌های ناب آن عزم و قدرت و اراده و صبر بگیریم. صبر و شکیبایی در همه چیز، صبر بر اولاد و دشواری تربیتشان، صبر بر همسر، اگر سهواً آزار می‌رساند، صبر بر خانواده و دوستان، صبر برای یادگیری و کار، صبر بر بلایا و صبر در اوضاع گوناگون زندگی. صبر مهم‌ترین درس اخلاقی است که از زینب(س) می‌آموزیم، صبر آگاهانه و پر ثمر. صبر به معنای چشم پوشی از عقل یا تن دادن به باطل نیست، بلکه به معنای تحمل درد و تلاش برای درمان است. خلاصه اینکه عاشورا از طریق معانی و شعار‌ها و مواضعش، فرصتی برای اصلاح جامعه ماست و آیا عاشورا جز برای اصلاح بوده است؟ دفتر علامه مرجع آیت الله العظمی سیدمحمدحسین فضل الله (ره)

بیروت؛ ۱۹ محرّم ۱۴۳۳ هـ برابر با 14/12/2011م

پنج شنبه 16/9/1391 - 17:58
اهل بیت

جنبش حسینى شكل انقلابی اسلام است

جنبش امام حسین(علیه السلام) در زنجیره برنامه هاى ائمه(علیهم السلام) درآمد دعوت به شمار مى آید. این جنبش سمبل نهضت اسلام با جنبه هاى گوناگون آن است. سخنانى كه امام حسین(علیه السلام) با اتّكا به امامت خویش بیان مى كند عین اهداف اسلام است. سخنانى كه خط سیر كلى دعوت و جنبش را مشخص مى كند.

بنابراین آن جا كه معصومین(علیهم السلام) در تبیین یك خط مشى كلى مى فرمایند: «أحیوا أمرنا رحم الله من احیا أمرنا; امر ما را احیا كنید، خدا بیامرزد كسى را كه امر ما را احیا مى كند!» از آن جا كه امر اهل بیت، امرى جز یك اسلام آینده نگر نیست این نكته را به ما یاد آور مى شوند كه مراسم و هیأت هاى عاشورایى باید دست آوردهایى اسلامى دربر داشته باشند كه مردم را حول محور امام حسین(علیه السلام)گرد آورد، تا مردم از طریق ایشان با اعتقاد، شریعت و نهضت اسلامى آشنا شوند. امّا شرایط موجود، شیوه ها و ابزارهاى بیان جدیدى مى طلبد. حقیقت یكى است، لیكن دست یافتن به آن و شیوه هاى بیان آن در گذر زمانه متفاوت و پیش رفته تر مى شود.

مجالس حسینى مجالس دعوت به خداست

به همین دلیل است كه ما معتقدیم مجالس توصیه شده توسط اهل بیت(علیهم السلام)، مجالس دعوت به اسلام است . پس باید در جاى جاى این مجالس به این نكته توجه داشته باشیم، تا مفاهیم عقیدتى و شرعى در ذهن همه نسل ها تقویت گردد، این مجالس مى توانند تحول بزرگى در برابر كفر و استكبار بوجود آورند. این مجالس مى توانند به عنوان یك حركت تبلیغى در عرصه هاى مختلف، در برابر تمامى افكار مخالف و متضادّى كه از طریق جریان هاى لائیك یا از سوى ابزارهاى استكبار جهانى رودرروى اسلام مى ایستند مقاومت كنند.

این مجالس تنها زمینه اى براى عاطفى شدن نیست، بلكه خاستگاهى قوى براى به خیزش در آمدن تعقّل و اندیشه، و پیش درآمدى براى ورود به عرصه رویارویى و مقابله است.

بكوشیم اسلام را در عصر حاضر مطرح سازیم

طبیعى است كه چنین نگرشى به مجالس، علما، خطبا و مبلغان را ملزم مى كند كه فرهنگ اسلامى را با تمام عمق و گستره آن و نیز تمام آنچه در فرهنگ و روح زمانه شان حاكمیّت دارد بشناسند و با آن زندگى نمایند. ضرورى است اسلام را در عصر و زمانه خود مطرح سازیم; و از آن جا كه تشیّع خط اصیل اسلام است، پس باید كه تشیّع را همگام با زمانه معاصر مطرح كنیم . به گونه اى كه مردم این عصر در موقعیت هاى گوناگون فرهنگى و سیاسى خود با روحیه اسلام و اهل بیت ایام را سپرى نمایند.

براى رسیدن به این هدف لازم است كه وضعیّت فرهنگى خاصّى براى خود در نظر بگیریم; كه در آن فرهنگ دینیمان را قوّت و عمق بخشیم و سره را از ناسره و پاك را از ناپاك جدا كنیم. تنها بدین صورت است كه مى توان به ژرفاى وجود تمامى نسل ها راه یافت.

 

مواجهه با زمانه از منظر رسالت

در پرتو آنچه گفتیم دریافتیم كه ما نیز امروزه همانند همه عرصه ها باتمام آنچه پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله وسلم)در جریان دعوت خویش با آنها مواجه بود مواجه هستیم. پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم)با تمامى این چالش ها رویارو مى شد. قرآن مجید درباره تمامى شبهه هایى كه به توحید یا نبوّت وارد مى شد یا مفاهیمى كه پیامبران و ادیان مطرح مى ساختند سخن گفته است. از این رو با توجه به آن چه گفته شد ما معتقدیم پیامبر دعوت خود را در موقعیّت پراز چالش زمانه خود مطرح ساخته و به وسیله پند نیكو، گفتگو و پاسخ هاى گوناگون به مواجهه با همه امور فكرى و سیاسى مطرح در آن عصر در داخل و خارج جهان اسلام، برخاسته و پاسخ آنها راداده و با دیگران به گفتوشنود پرداخته است.

با تأمل در كار ائمه(علیهم السلام) در مى یابیم كه آنان متناسب با زمانه خود گام برمى داشتند; چرا كه آنان به عنوان حجّت هاى خداوند بر بندگان به اقامه حجّت بر تمامى مردم و از جمله معاندان، گمراهان و منحرفان مى پرداختند. آنان با هر گونه شبهه یا مشكلى در امور اعتقادى، فقهى، سیاسى و اجتماعى مقابله مى كردند; به گونه اى كه هر امام یك نوع گفتار، نقد و تبیین دارد; به ویژه از دوران امام باقر(علیه السلام)تا عصر امام رضا(علیه السلام) كه میراث انبوهى از این چهار امام بر جاى مانده كه با میراث دیگر ائمه به استثناى امام على(علیه السلام)متفاوت است. علماى پیشین ما و در طلیعه آنان شیخ طوسى، شیخ مفید و سید مرتضى(رحمهم الله)نیز همین راه را رفته اند. آنان از یك ذهنیّت و فرهنگ «دائرة المعارفى» برخوردار بودند; به گونه اى كه باعث مى شود در تمامى قضایاى فكرىِ مطرح در چارچوب مذهب و اعتقاد و همچنین در زمینه هاى دیگر حضور داشته باشند.

 

چالش هایی در سطح دنیا

ما در دوران خود با این چالش ها در حجمى بیش از دوره هاى پیشین مواجه هستیم. چرا كه چالش هاى فكرى در زمان هاى گذشته هیچ گاه به این عمق، گستردگى، گوناگونى و انبوهى نبوده اند، نه در زمان پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم)، نه در زمان ائمه(علیهم السلام)و نه در دوره علماى پیشین ما. اینك ابزارهاى ارتباطى میان كشورهاى جهان متفاوت شده است و این ارتباط باعث شده هر مسأله در حجمى جهانى مطرح باشد. از این رو یك مبلّغ یا یك روحانى مسلمان باید همواره در حال بررسى، اندیشیدن، گفت و شنود و پذیرش هر پدیده جدید باشد، تا بدینوسیله بتواند حجّتى از سوى خداوند بر مردم و نه حجّتى به نفع كافران و علیه اسلام باشد. انسانى كه فاقد فرهنگ لازم براى دفاع از عقاید و آرمان هاى خود باشد، در اعتقادات و گرایش هاى خویش نیز به ضعف خواهد گرایید.

 

هر سخن جایى... دارد

علاوه بر این، عدّه اى از كسانى كه پاى منابر مبلغان و خطبا مى نشینند به ویژه منابرى كه افراد غیر هم كیش یا روشن فكران نیز پاى آن حاضر مى شوند آنچه را مى شنوند تصویر اصلى اسلام قلمداد مى كنند. بنابراین اگر آنچه كه از اسلام نقل كنیم تصویرى درخشان نباشد،آن گاه اسلامى معیوب و تحریف شده براى آنان مطرح كرده ایم. این چارچوب كلى كار است.

 

واكنش عاطفى نسبت به عاشورا خواست اهل بیت(علیهم السلام)است

در چارچوب مراسم خاص امام حسین(علیه السلام) تأكید مى كنم كه قضیه ایشان باید آمیخته با عاطفه باشد. هنگام پرداختن به این واقعه، باید فاجعه هم چنان به عنوان اساس واقعه عاشورا باقى بماند، زیرا اگر نهضت حسینى از عاطفه تهى گردد به یك ستیز صرف كه تاریخ نمونه هاى فراوانى از آن را در خود دارد تبدیل شده و همچون بسیارى از ستیزه هاى دیگر از میان مى رود. از این رو اهل بیت(علیهم السلام)چنین اراده و برنامه ریزى كردند كه قضیه امام حسین(علیه السلام)پیوند خورده با عاطفه باقى بماند.

آنان خود مجالسى را ترتیب مى دادند، یا به آثار شاعرانى كه در رثاى امام حسین شعر مى سرودند گوش مى سپردند، یا خود فضا و مقدمات گریستن را مهیا مى ساختند. بر این اساس است كه تأكید مى كنیم «عاطفه» در مسأله امام حسین عنصرى اساسى به شمار مى آید; و اجازه نداریم از آن فاصله بگیریم.

 

نهضت حسینى را با تأملى علمى بنگریم

نكته دیگرى كه وجود دارد این است كه هنگام پرداختن به سیره حسینى نباید به هر آنچه راجع به این سیره در دست ماست اعتماد كنیم; چرا كه در میان آنها سره و ناسره دارد. تناقضاتى وجود دارد. از این رو ناگزیریم كه نهضت و سیره حسینى را با نگرشى علمى و عینى بررسى كنیم و هرگونه روایتى را به شیوه سنتى موجود در بیان احكام شرعى یا دیگر امور نپذیریم. بر ماست كه این روایات را مورد تأمل و بررسى قرار داده، مضمون آنها را از لحاظ ارتباط آن با واقعیّت هاى پیرامونى ارزیابى كنیم ; تا بدینوسیله بتوانیم این روایات را بر یك بستر و تكیه گاه قوى متكى سازیم.

براى مثال باید شرایط خروج امام حسین(علیه السلام) از مدینه به مكه را درك كنیم ; ببینیم آیا این شرایط پیوندى با مسأله كربلا دارد ; یا این كه با امر بیعت در ارتباط است ؟ همچنین باید دوره اى را كه امام حسین(علیه السلام) در مكه گذراند... ونیز رخ دادهاى مسیر حركت امام از مكه به كربلا كه نكته بسیار مهمى در نهضت ایشان است و وقایع كربلا را مورد ارزیابى دقیق علمى قرار دهیم.

 

اتّكا بر منابع موثّق

راه این بررسى ها مطالعه است. البته پیش از مطالعه هرگونه كتابى باید به منابع موثّق آن توجه كنیم. به خصوص بر مقتل «ابو مخنف» كه اساسى ترین مقتل موجود در تاریخ طبرى است. امّا مقتلى كه هم اكنون موجود است مقتل ابومخنف نیست; این را در مقایسه با آنچه در تاریخ طبرى آمده است مى توان دریافت. براى مثال باید «ارشاد» شیخ مفید یا منابع نزدیك به آن دوران را خوانده، آنها را با آنچه در كتب جدید براى ما نقل مى شود مقایسه كنیم.

 

حقّ اندك ازباطل بسیار بسنده مى كند

پس از ارزیابى، باید امورى را برگزینیم كه انسان آمادگى پذیرش آنها را داشته باشد، و چیزهایى را كه اثبات نشده و تنها براى برانگیختن احساسات مطرح گردیده است نخوانیم.

در روایتى آمده است كه امام صادق(علیه السلام) از شیوه گفت و گوى یكى از اصحاب خود با دیگران چنین انتقاد مى كند: «تمزج الحق بالباطل و قلیل الحق یكفی من كثیر الباطل; حق را با باطل در هم مى آمیزى; این در حالى است كه اندكى حق از انبوهى باطل بسنده است.»([1]) از این رو ناگزیریم به گزینش امورى از نهضت حسینى بپردازیم كه علاوه بر موثّق بودن مضامین آنها و نیز پى آمدهاى مثبتى كه در واقعیّت هاى موجود مى توانند به جا بگذارند، امورى كاملاً واقع بنیانه باشند.

 

عرضه چهره واقعى امام حسین(علیه السلام)

ما خواهان عرضه چهره واقعى از امام حسین(علیه السلام) هستیم. براى مثال یك خطیب چه گونه مى تواند موضع اقتدار امام حسین(علیه السلام) یا حضرت زینب(علیها السلام) را با آنچه براى ما نقل مى شود مقایسه كند. ما امروزه نسبت به امام حسین(علیه السلام) در یك دوگانگى به سر مى بریم: از یك سو مى بینیم ایشان مى فرمایند: «لا اعطیكم بیدی اعطاء الذلیل و لااقرّ لكم اقرار العبید; خود به دست خویش خوار گونه تسلیم شما نخواهم شد و شما را بردهوار نخواهم پذیرفت.»([2]) و از سوى دیگر از حمید بن مسلم روایت مى شود كه - به فرض صحّت - امام فرموده اند: «وحق جدی انی لعطشان; به حق جدم سوگند كه تشنه لبم!» انسان چه گونه باید میان آن روحیه مقاومت و ایستادگى كه با واقعیّت ها روبه رو شده، در برابر آنچه بنام حق از او خواسته مى شود كوتاه نیاید و میان این سخنان حاكى از ناتوانى و ضعف مقایسه كند؟ در مورد مواضع دلیرانه و مقتدرانه حضرت زینب(علیها السلام) و برخى از آن چه به او نسبت داده مى شود به خصوص در نگرش عوامانه نیز همین قضیه صادق است.

 

بازخوانى شعر عاشورایى

در خصوص شعر عاشورایى نیز باید شعرى را برگزینیم كه نماد حقیقت نهضت حسینى و ارزش آن باشد. پیش از این در نوشتارى([3])نوشته ام هنگامى كه در سخن خود مى گوییم :حسین(علیه السلام)على اصغر شیرخواره رادر دست مى گیرد و به گفته برخى مى گوید: «اگر بزرگ سالان را گناهى است، گناه این كودك شیرخوار چیست؟» در همین حال در سروده یكى از شعرا از زبان حال امام(علیه السلام) مى خوانیم كه: «و حتى شیرخواران دختر و پسر بنى امیه را ریشه كن ساز!» اگر چه شاعر معناى كنایى آیه (لا تَذَرْ عَلى الأَرْضِ مِنَ الْكَافِرِینَ دَیَّاراً; هیچ كس از كافران را بر روى زمین مگذار)([4]) را مد نظر دارد، امّا شیوه بیان وى نشان گر آن است كه ما خواهان و طرف دار قتل نوزادان شیرخوار هستیم. این منطق از انسانیّت اسلام و انسانیّت در چنین موضعى به دور است.

همچنانكه در بسیارى از اشعار عاشورایى از برخورد حسین(علیه السلام) و یزید چنان سخن مى رود كه گویا اختلافى قبیله اى میان دو خاندان بنى امیه و بنى هاشم بوده است. ابوالعلاى معرى با چنین نگرشى مى گوید: «خاندان شمس آتش جنگى را براى بنى هاشم افروخته است كه نوزادان را نیز پیر مى سازد. ابن حرب با مصطفى، ابن هند با على و یزید با حسین .»

گویا كل جریان نزاعى خانوادگى میان بنى امیه و بنى هاشم بوده است!! در حالى كه امام حسین(علیه السلام) آن را مسأله استقامت و پایدارى در مسیر یا انحراف از آن، و مسأله روى آورى به اسلام یا انتخاب گمراهى مى داند. درست است كه آن زمانه حامل تعصّب هاى قبیله اى بوده، امّا اینك كه با واقعیّت هاى دیگرى روبه رو هستیم و انسان ها از تعصّب هاى خانوادگى بسیار فاصله گرفته اند باید شعرى را برگزینیم كه متناسب با حیات انسان معاصر باشد، شعرى كه قضیه را همانطور كه بوده است مطرح كند: مسأله چالش اسلام و كفر، یا چالش هدایت و گمراهى.

 

سختى هاى عرصه فرهنگ

ما ناگزیریم سختى هایى در راه فرهنگ تحمل كنیم. من به شما توصیه مى كنم كه همواره به مطالعه وگفتوگو بپردازید و پیوسته در حال ارزیابى و تأمّل باشید. هیچ اشكالى ندارد اگر نگوییم واجب است، در مواجهه باانسان هاى صاحب تفكّر و نقد تاریخى از آنان درس هایى نسبت به واقعه عاشورا، مضامین، روش ها و شیوه بیان آن را بیاموزیم; درست همانطور كه این كار را نسبت به مباحث معانى، بیان، نحو، اصول فقه و مباحث دیگر انجام مى دهیم. این مسأله در مورد خطباى حرفه اى صادق تر است. همچنانكه ضرورت دارد مراكز یا مدارسى را براى آموزش خطابه و مجالس حسینى ایجاد كنیم; تا براى خطبا آنچه را كه باید بخوانند مهیاكرده،و ذهنیّت آنها را براى آنچه باید ارائه دهند آماده كند.

 

خطابه، اصول و شرایطى دارد

نكته دیگرى نیز وجود دارد; و آن این كه تعزیه خوانى یا خطبه خوانى در آغاز دوران ماـ چنانكه سابقاً در نجف شاهد آن بودیم ـ عبارت بود از یك دوره شاگردى به گونه اى كه خطیب «مقدّمه»اى([5]) را دربرابر استاد خود مى خواند. استاد نیز معمولا از خطباى بزرگ بود. سپس این استادِ مجرّب، شاگرد خود را تربیت مى كرد تا تدریجاً به یك خطیب حرفه اى مبدّل شود.

امّا اگر كسى بخواهد خودساخته خطیب گردد، به سختى مى تواند تجربه هاى محكمى را براى خود بسازد. بله... ممكن است شخصى از نبوغ برخوردار باشد، ولى هر حرفه اى شرایط، اصول و قواعد مخصوص به خود را دارد. خطیب حرفه اى و اهل فن ممكن است چیزهاى زیادى را براى عرضه داشته باشد، امّا تجربه نیز ممكن است دست آوردها و اندیشه هایى انبوه تر از مطالعات انسان در بر داشته باشد.


 

[1]. الارشاد، ج2، ص199.

[2]. بحارالانوار، ج45، ص9.

[3]. این نوشته بخش اول كتاب حاضر را تشكیل داده است.

[4]. نوح، 26.

[5]. این مقدمه عبارت بود از قصیده اى از شعر نوشتارى، مقدارى شعر گفتارى و نیز گفتارهایى كه استاد براى خود انتخاب مى كند تا پیش از شروع مجلس اصلى بخواند كه روى هم رفته یك تمرین عملى را براى هنرآموز فن خطابه تشكیل مى داد.

پنج شنبه 16/9/1391 - 17:57
قرآن
حمید پارسانیاقرآن عنصر جنسیت را در حقیقت انسانى دخیل نمى‏داند و بسیارى از خطاب‏هاى قرآنى متوجه حقیقت انسانى‏اند. اما حتى در مواردى كه از نظر محاورات عام زبان عربى، خطاب با ضمیر مذكر بیان شده، بیان قرآن به گونه‏اى است كه ظهور كلام را متوجه حقیقت انسانى مى‏كند.چكیده موج سوم فمنیسم تحت تأثیر اندیشه‏هاى پست مدرن، علم را به ساختار زبانى و در نهایت، به عنصر جنسیت ارجاع مى‏دهد و معتقد است كه غلبه مرد، علم و همچنین زبانى مردانه به دنبال آورده است. بر اساس این دیدگاه، قرآن نیز كه به زبان عربى نازل شده است، هویتى مذكر دارد.
اما واقع آن است كه قرآن عنصر جنسیت را در حقیقت انسانى دخیل نمى‏داند و بسیارى از خطاب‏هاى قرآنى متوجه حقیقت انسانى‏اند. اما حتى در مواردى كه از نظر محاورات عام زبان عربى، خطاب با ضمیر مذكر بیان شده، بیان قرآن به گونه‏اى است كه ظهور كلام را متوجه حقیقت انسانى مى‏كند.
كلیدواژه‏ها: فمنیسم، جنسیت، خطابات قرآنى، حقیقت انسانى. پیش‏درآمد موج سوم فمنیسم به عنوان یك جریان معرفتى پست‏مدرن، پیامد تزلزلى است كه در بنیان‏هاى معرفتى نوین از دهه‏هاى پایانى قرن بیستم پیش آمد. اندیشه‏هاى پست مدرن روشنگرى را، كه از ویژگى‏هاى تفكر نوین شمرده مى‏شد، مورد تردید قرار دادند. پست مدرن‏ها حكایت و كشف از واقع را به طور كلى، منكر مى‏شوند و معرفت آدمى را به ساحت‏هاى دیگر وجود انسان تقلیل مى‏دهند.
فمنیست‏ها هم بر همین اساس، شناخت و معرفت آدمى را به عنصر «جنسیت» ارجاع مى‏دهند و معتقدند: غلبه مرد، معرفت و همچنین زبانى مردانه به دنبال آورده است. از نظر آنان، زبان‏هاى رایج و از جمله عربى و انگلیسى، خصلتى مردانه دارند. كسانى كه متأثر از دیدگاه‏هاى فمنیستى هستند قرآن را نیز، كه به زبان عربى نازل شده، از قاعده مزبور مستثنا ندانسته و زبان قرآن را زبانى مردانه خوانده‏اند. اینان خطاب‏هاى قرآن را شاهد بر مدّعاى خود ذكر كرده‏اند.
حضور تذكیر و تأنیث در ضمایر و افعال زبان‏هایى همچون عربى و انگلیسى زمینه توهّم مزبور را براى مردانه بودن این زبان‏ها به وجود آورده است و این توهّم اگر درست هم باشد، مانع از آن نمى‏شود كه در قالب یكى از این زبان‏ها، خطاب و بیانى شكل گیرد كه ناظر به اصل انسانیت بوده یا آنكه مبنا و هویّتى زنانه داشته باشد و شاهد این مدّعا آثار فمنیست‏هایى است كه با زبان انگلیسى رایج و با ادبیات انگلیسى، مفاهیم فمنیستى خود را منتقل كرده و مى‏كنند.
آنچه در این مقاله آمده بیان این حقیقت است كه قرآن عنصر «جنسیت» را در حقیقت انسانى دخیل نمى‏داند و بسیارى از خطاب‏هاى قرآن متوجه حقیقت انسانى است؛ حقیقتى كه زن بودن و یا مرد بودن مقوّم آن نیست. مقاله این حقیقت را اثبات كرده كه حتى در مواردى كه از نظر محاورات عام زبان عربى، خطاب‏ها با ضمیر مذكر بیان شده‏اند، بیان قرآن به گونه‏اى است كه ظهور كلام را متوجه حقیقت انسان مى‏گرداند و الزامات ادبى مانع از انتقال صریح مفاهیم انسانى آن نمى‏شوند.
این مقاله در حقیقت، بازنویسى مجدّد بخشى از كتاب زن در آینه جمال و جلال آیة‏اللّه عبداللّه جوادى آملى است كه اینك با عنوان خطاب‏هاى قرآن ارائه مى‏شود.
درآمد بحث

خطاب‏هاى عام قرآن را به سه دسته مى‏توان تقسیم كرد:
اول. خطاب‏هایى كه با الفاظى بیان مى‏شوند كه اختصاص به صنف خاصى ندارند؛ مانند آیاتى كه در آن‏ها از «ناس» و یا «انسان» سخن گفته مى‏شود، و یا از لفظ «مَن» به معناى «كسى كه» استفاده مى‏شود. این دسته از الفاظ شامل همه مردان و زنان مى‏شود و به صنف خاصى اختصاص ندارد.
دوم. خطاب‏هایى كه در آن‏ها از جمع مذكر سالم و مانند آن استفاده مى‏شود. در این خطاب‏ها، اغلب از اوصافى یاد مى‏شود كه در خود وصف و موصوف آن‏ها، جنسیت دخالتى ندارد و یا از معنایى خبر مى‏دهند كه اختصاصى به صنف خاصى ندارد؛ مثل «كَما اَرسَلنا فیكم رَسوُلاً مِنكم یَتلُوا علیكم آیاتِنا و یُزكّیكُم و یُعلّمُكم الكتابَ و الحكمةَ و یُعلّمكُم ما لم تَكونوا تَعلمونَ»(بقره: 151)؛ او كسى است كه در میان شما پیامبرى از خودتان فرستاد تا نشانه‏هاى ما را بر شما بخواند و شما را پاكیزه سازد و كتاب و حكمت به شما بیاموزد و آنچه را نمى‏دانستید به شما بیاموزاند. در این آیه، از كسانى سخن گفته مى‏شود كه رسالت و پیامبرى به قصد هدایت آنان است. و البته رسالت متوجه همه انسان‏هاست، ولى در آیه از ضمیر جمع مذكر سالم «كُم» استفاده شده است. استفاده از ضمیر مذكر در این موارد، مطابق عرف گفت‏وگو و محاوره است، و فرهنگ محاوره نیز از این خطاب‏ها تا هنگامى كه دلیلى خاص نباشد، معناى عام را مى‏فهمد. این‏گونه خطاب‏ها نظیر استفاده از «مردم» در فارسى است، وقتى گفته مى‏شود: مردم رأى دادند و یا مردم قیام كردند. در این صورت، مراد تنها مردان نیستند، بلكه مراد همه افراد مى‏باشند.
سوم. خطاب‏هایى كه در آن‏ها به ظهور و شمول عرفى ضمایر جمع مذكر نسبت به همه مردان و زنان اكتفا شده و علاوه بر آن، به شمول خطاب نسبت به هر دو گروه زنان و مردان با الفاظ جداگانه تصریح شده و یا آنكه هر یك از دو گروه مردان و زنان به تفصیل بیان گردیده‏اند.
در خطاب‏هاى نوع سوم، تصریح به شمول پیام نسبت به همه مردان و زنان اغلب براى دفع برخى از شبهات است، وگرنه در فرهنگ محاوره، خطاب بدون نیاز به تصریح، شامل همه افراد مى‏شود و نیازى به تصریح ندارد.
تصریحات قرآنى در خطاب‏هاى نوع سوم، اغلب براى رفع افكار جاهلى قبل از اسلام هستند؛ آنان در فرهنگ جاهلى بین مرد و زن فرق مى‏گذاردند و بسیارى از فضایل را مختص مردان مى‏دانستند و زن را با دیده تحقیر و در حكم وسیله‏اى براى ارضاى شهوت مى‏دیدند. قرآن كریم با بیان معنوى بودن فضایل و رذایل، افتخارات دنیوى و طبیعى را نفى نموده، تفاوت‏هایى را كه به جنسیت، نژاد و مانند آن بازگردند، با الفاظ صریح نفى كرده است.
در برخى از آیات با صراحت و تأكید لفظى، به نفى دخالت جنسیت مى‏پردازد؛ مانند: «اِنّى لا أُضیعُ عَملَ عاملٍ مِنكم مِن ذَكَرٍ أو اُنثى» (آل عمران: 195)؛ من كار هیچ صاحب‏كارى از شما را ضایع نمى‏كنم، اعم از اینكه انجام دهنده زن باشد یا مرد.
آیه درباره مهاجران صدر اسلام است و هنگامى نازل شده كه على بن ابى طالب علیه‏السلام همراه تعدادى از بانوان از مكّه به سوى مدینه هجرت نمود. پس شأن نزول آیه مختص مردان نیست و آیه درباره جمعى از مردان و زنان است. قسمت اول آیه لفظ «عامل» و ضمیر «كُم» مطابق عرف محاوره، مذكر است. فرهنگ گفت‏وگو به همراه شأن نزول آیه كافى است بر اینكه عموم و شمول آیه را نسبت به مردان و زنان بیان كند. با این همه، در پایان آیه با تأكید لفظى گفته شده است: زن و مرد بودن در مسئله دخالتى ندارد. این تأكید نشان مى‏دهد كه مذكر بودن عبارت‏هاى قسمت اول به هیچ وجه، در پیام آیه دخیل نیست و استفاده از آن عبارات به دلیل خصوصیات لفظ در زبان است. البته عرف گفت‏وگو خود متوجه این حقیقت هست و تأكید لفظى براى بیان همان چیزى نیست كه عرف آن را مى‏فهمد، بلكه براى دفع آن توهّم جاهلى است كه پاداش دادن الهى را مختص مردان مى‏داند. قرآن كریم براى دفع این توهّم، پس از بیان مطلب بر دخالت نداشتن عنصر جنسیت تأكید و تصریح لفظى كرده است.
نمونه دیگر آیه 79 سوره مباركه نحل است كه مى‏فرماید: «مَن عَمِلَ صالحا مِن ذَكَرٍ اَو اُنثى و هُو مؤمنٌ فَلَنُحیِیَنّهُ حیاةً طیّبةً»؛ هر كس عمل صالحى انجام دهد، اعم از آنكه مرد یا زن باشد در حالى كه مؤمن است، پس خداى تعالى او را به حیاتى پاك زنده مى‏گرداند. در این آیه نیز چهار لفظ «عمل»، «صالح»، «هو» و «مؤمن» مطابق فرهنگ گفت‏وگو با الفاظ مذكر آمده‏اند. خداوند سبحان در سخن مزبور، براى دفع توهّم مورد نظر بر دخالت نداشتن جنسیت در مسئله تصریح كرده است.
تصریحات و تأكیدات یاد شده نشان مى‏دهند كه كاربرد ضمیر مذكر در مواردى از این قبیل، پیام خاصى به دنبال ندارد، و در موارد دیگر نیز كه عبارات بدون تصریح و به تبع زبان محاوره به لفظ مذكر بیان شده، در مقام اختصاص حكم به مردان نیست؛ مثلاً، در حدیث: «طَلبُ العلمِ فریضةٌ على كُلِّ مسلمٍ»(2) به واجب بودن كسب دانش بر هر مسلمان حكم شده است و عبارت گرچه در زبان عربى به لفظ مذكر «مسلم» بیان شده، ولى به این معنا نیست كه كسب دانش بر غیر مرد مسلمان لازم نیست.
قرآن كریم با اعتماد به فرهنگ محاوره، در برخى موارد نیز ارزش‏ها و فضایل را با سیاق واحد و با الفاظ مذكر بیان كرده است؛ مانند: «اَلّذینَ یَقولُونَ رَبّنا اِنّنا آمَنّا فاَغفرلَنا ذُنُوبَنا و قِنا عَذابَ النارِ الصّابِرینَ والصّادِقینَ و القانِتینَ والمُنفقینَ و المُستغفرینَ بِالاسحارِ»(آل عمران: 16ـ17)؛ كسانى كه مى‏گویند: پروردگارا، ما ایمان آوردیم. پس گناهان ما را ببخش و ما را از عذاب آتش نگهدار؛ آن‏ها كه صابر و صادق و قانت و انفاق‏كننده هستند و در سحرها استغفار مى‏كنند. در این آیات، با آنكه الفاظ به صورت مذكر آمده‏اند، در مقام اختصاص دادن اوصاف به مردان نمى‏باشند.
شاهد این ادعا آیات دیگرى است كه همین اوصاف را با تفصیل با دو صفت الفاظ مذكر و مؤنث بیان كرده‏اند: «اِنّ المُسلمینَ والمُسلماتِ والمُؤمنینَ والمُؤمناتِ والقانتینَ والقانتاتِ والصّادقینَ والصّادقاتِ و الصّابرینَ و الصّابراتِ والخاشعینَ والخاشعاتِ والمُتصدّقینَ والمُتصدّقاتِ والصّائمینَ والصّائماتِ والحافظینَ فُروجَهم والحافظاتِ والذّاكرینَ اللّهَ كثیرا والذّاكراتِ اَعدَّاللُّه لهم مغفرةً و اجرا عظیما» (احزاب: 35)؛ به درستى كه مردان مسلمان و زنان مسلمان و مردان مؤمن و زنان مؤمن و مردان فروتن و زنان فروتن و مردان راستگو و زنان راستگو و مردان شكیبا و زنان شكیبا و مردان خاشع و زنان خاشع و مردان بخشنده و زنان بخشنده و مردان روزه‏دار و زنان روزه‏دار و مردانى كه عفّت را نگه دارند و زنان عفیف و مردانى كه بسیار یاد خدا مى‏كنند و زنانى كه بسیار یاد خدا مى‏كنند، خداوند براى آنان آمرزش و پاداشى عظیم قرار داده است.
در آیه مزبور، با آنكه بسیارى از صفات با تفصیل، به مردان و زنان نسبت داده شده است، در پایان آیه، با استفاده از ضمیر مذكر «كُم» مى‏فرماید: خداوند براى آنان آمرزش و اجر عظیم قرار داده است. با آنكه ضمیر مذكر است، مرجع آن مردان و زنان هستند، و این نشان مى‏دهد كه استفاده از ضمیر مذكر در این موارد، براى اعم از مرد و زن است و كاربرد آن مطابق زبان گفت‏وگو است. توجه نداشتن به زبان گفت‏وگو این توهّم را به دنبال مى‏آورد كه قرآن كریم در برخى فضایل، زنان را تابع مردان قرار داده است؛ مثلاً، در آیه «صَدَقت بِكَلماتِ رَبِّها و كُتُبه و كانت مِن القانتینَ» (تحریم: 12)، درباره حضرت مریم علیهاالسلام مى‏فرماید: او كلمات پروردگارش را تصدیق كرد و از عبادت پیشگان بود. كلمه «قانتین» در پایان آیه، به معناى عبادت پیشه و اهل قنوت و خشوع و خضوع در برابر خداوند است و این كلمه در آیه به لفظ مذكر به كار رفته.
مذكر بودن «قانتین» در این آیه، به این دلیل نیست كه خداى تعالى مردان قانت را به عنوان اصل در نظر گرفته و حضرت مریم علیهاالسلام را به آنان ملحق كرده، بلكه تنها به لحاظ عرف گفت‏وگو است و مراد از آن تنها مردان قانت نیست و همه را شامل مى‏شود.
در مقابل نیز هر گاه سخن از رذایل و تبه‏كارى‏ها مطرح مى‏شود، اگر از ضمیر مذكر استفاده مى‏گردد به این معنا نیست كه مردان در رذایل اصل هستند و زنان تابع آنان هستند؛ مثلاً، در سوره یوسف به زلیخا گفته مى‏شود: «واستغفرى لِذنبكِ اِنَّكِ كنتِ مِن الخاطِئینَ» (یوسف: 29)؛ از گناه خود استغفار كن. به درستى كه تو از خطاكاران بوده‏اى. «خاطئین» در این آیه، به صورت جمع مذكر به كار برده شده است. این استعمال تنها مطابق فرهنگ محاوره است و مراد از آن تنها مردان خطاكار نیست، بلكه همه خطاكاران اعم از مرد و زن مى‏باشد. رواج این فرهنگ در گفت‏وگو و محاورات عمومى موجب مى‏شود تا هر گاه كلام و عبارتى به صورت مذكر به كار برده شد تا هنگامى كه قرینه‏اى خاص نباشد، از آن كلام معنایى عام فهمیده شود.
قرآن كریم با بیانى صریح، جنسیت و نژاد را از مدار فضایل و رذایل انسانى خارج مى‏گرداند و تقواى الهى را محور اصلى براى شناخت فضایل و رذایل معرفى كرده، مى‏فرماید: «یَا اَیُّها النّاسُ اِنّا خَلقناكُم مِن ذَكَرٍ و اُنثى و جَعَلناكم شُعوبا و قَبائِلَ لِتَعارفُوا اِنّ اَكرمَكم عِندَ اللّهِ اَتقیكم» (حجرات: 13)؛ اى آدمیان، شما را از یك مرد و زن آفریدیم و شما را شعبه‏ها و قبیله‏ها گرداندیم تا همدیگر را بشناسید. گرامى‏ترین شما نزد خداوند باتقواترین شماست.
آدمیان از خاك آفریده شده‏اند و در پیدایش آنان، زن و مرد، هر دو دخیل هستند. جنسیت مربوط به نظام طبیعى و دنیوى است و امور طبیعى در حد ذات خود، موجب فخر و یا وهن نیستند. نژاد و زبان نیز امرى دنیوى است و شناسنامه طبیعى افراد را تشكیل مى‏دهند. حقیقت و جاى آدمى شرقى یا غربى نیست، كرامت و برترى افراد به قرب و نزدیكى آنان به خداوند است و میزان و معیار آن تقواست.
1 مدرس برجسته فلسفه و عرفان اسلامى در حوزه و دانشگاه.
2. محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 1، ص 171، روایت 23، باب 1.
........................................................................................................................
منبع:ماهنامه بانوان شیعه، شماره 3

پنج شنبه 16/9/1391 - 17:55
اهل بیت

نویسنده:شمس‏الله مریجی                                                                                           

پیش‏گفتار

بی‏تردید هر حركت و جنبشی كه با هدف سازمان نوین و نظام جدید و اصلاحات معنوی و یا هر هدف دیگری برپا شود، به دنبال خود تأثیر و پیامدهای مستقیم و غیرمستقیم بر افكار عمومی و اوضاع و شرایط اجتماعی می‏گذارد. در این میان، تفاوتی میان آن قیامی كه با هدف حمایت از حق و اصلاح امور و ایجاد عدالت و رسیدن به فضایل انسانی صورت می‏گیرد و آن نهضتی كه در پی رسیدن به اغراض شخصی و گروهی است، وجود ندارد. اما آن دسته از قیام‏هایی كه در راه فضایل انسانی قرار گرفته‏اند، محدود به زمان خاصی نبوده و پایدارترند و اساسا شكست در آن‏ها معنا ندارد، بلكه همواره در خاطره‏ها زنده مانده و می‏مانند، هرچند در ظاهر سركوب شده و قیام‏كنندگان از میان رفته باشند.

قیام خونین سیدالشهدا علیه‏السلام ، قیامی است كه در ظاهر، روز دهم محرم سال 61 هجری سركوب گشته و خاندانش را به اسارت بردند و حكّام آن روز جشن پیروزی برپا نموده و رقص شادی نمودند، اما طولی نكشید كه شعاع وجودی این نهضت خونین عالم را در نوردید و از فردای عاشورا، صدای عاشوراییان در كوی و برزن‏ها پیچید و عَلَم پیروزی برافراشت و كاخ بیدادگری را لرزاند. امروز راز این حقیقت را باید در ماهیت این نهضت جست‏وجو كرد و آن چیزی جز اصلاح امور و احیای فضایل انسانی و كرامت بشری و معامله با وجود رحمانی نبود. چنانكه قائد اعظم این نهضت با صدای رسا فرمود: «انما خرجت لطلب الاصلاح فی امة جدّی و شیعة ابی علی بن ابیطالب.»(1) و اصلاح جامعه از كژی‏ها و انحرافات، خواسته باطنی هر انسان آزاده‏ای است و به همین دلیل است كه از آن هنگام تا به امروز نهضت عاشورا همواره مورد توجه مشتاقان حقیقت و جویندگان طریقت بوده و هست و هر روز رازی از آن واقعه پررمز و راز برای پویندگان راه كمال و سعادت گشوده شده و چون چشمه‏سار معرفت الهی همواره می‏جوشد و تشنگان فضایل انسانی را سیراب می‏كند.

1. خودآگاهی مسلمانان

تاریخ گواهی می‏دهد كه پیامبر گرامی اسلام صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ، با هدایت الهی و حمایت علوی توانسته بود امتی تربیت كند كه به جای دل دادن به شمشیر و دیده به قبرها دوختن ـ «حتی زرتم المقابر» (تكاثر:2) ـ و لب به كاسه شراب داشتن، سر به آستان قدسی ساییده و چونان ملایك لب به ذكر تسبیح گشوده و شب را به قیام و قعود گذرانده و روز را در كنار رحمت الهی و به یاد خدا سر كنند.

اما پس از رحلت جانگداز نگین خلقت، جمعی در سقیفه گرد آمده و سكّان هدایت جامعه نبوی را به ناحق در دست گرفته و با كنار گذاشتن نگار رحمت و جان احمد، كاروان امت را از ره كرامت بازداشته و در مسیر جهالت قرارداده و ره حاكمیت اموی را هموار نمودند و سرانجام، خلافت با لباس سلطنت بر تن ناپاك زاده سفیان فرود آمد و آن زاده كینه چنان وضعیتی را در جامعه اسلامی پدید آورد كه حق‏پرستان و ره‏پویان طریقت محمدی در اقلیت مطلق قرار گرفته و انسجام و وحدت جای خود را به از هم گسیختگی و پراكندگی داد. مورّخان، مردم زمان امامت حسین بن علی علیه‏السلام ، را به چند دسته تقسیم می‏كنند:

دسته اول، كه قسمت عمده مردم را تشكیل می‏دادند، كسانی بودند كه در مقابل فساد معاویه سكوت اختیار كرده و به پستی و خواری تن داده بودند. نمونه آشكار این خواری، بیعت با یزید ـ كه به شراب خواری و سگ بازی شهره بود ـ به عنوان جانشین معاویه بود.

دسته دوم كسانی بودند كه منافع خصوصی خود را بر رسالت و امامت ترجیح می‏دادند. این دسته بر خلاف دسته اول، فارغ از ظلم و انحراف بنی‏امیه بودند و آن را احساس نمی‏كردند.

دسته سوم، ساده‏لوحانی بودند كه تحت تأثیر تبلیغات و عوام فریبی‏های معاویه، اعمال و رفتار دستگاه بنی‏امیه را قانونی دانسته، از آن پیروی می‏كردند؛ چون می‏دیدند ابن هیثم‏های شب زنده‏دار در مدح و منقبت آنان روایت می‏كنند!

دسته چهارم، كسانی بودند كه می‏پنداشتند امام حسن علیه‏السلام خلافت را به معاویه واگذار كرده و با وی، به دلیل اوضاع و احوال پیچیده زمان، سازش نموده است. هرچند مردم كوفه از نزدیك در جریان صلح تحمیلی بودند، اما مسلمانان دیگر در سایر مناطق از این موضوع بی‏خبر بودند.

دسته پنجم، یاران و پیروان واقعی اهل‏بیت رسول الله صلی‏الله‏علیه‏و‏آله و امام حسین علیه‏السلام بودند كه بسیار اندك بوده و در گوشه و كنار سرزمین‏های اسلامی می‏زیستند و هنگام نهضت و قیام اباعبدالله علیه‏السلام توان لبیك گفتن را نداشته‏اند؛ زیرا كوفه تحت كنترل شدید نظامیان عبیدالله فرماندار یزید بود.(2)

به هر حال، وضعیت جامعه اسلامی به گونه‏ای بود كه امام حسین علیه‏السلام به همراه یاران باوفایش مظلومانه در سرزمین طف به شهادت رسیدند و در این میان حتی بنی‏اسد كه در نزدیكی كربلا زندگی می‏كردند نیز از یاری فرزند زهرا علیهاالسلام دریغ نمودند.

اما این وضعیت پس از شهادت شهدای نینوا به یك‏باره دگرگون گردید و عاشورا امواجی پرتلاطم ایجاد كرد كه ابتدا بنی‏اسد و سپس كوفه را در نوردید و در شام غلغله عجیبی به پا كرد. و در این راستا، سخنان علی‏گونه زینب علیهاالسلام به هنگام ورود اسرا به دروازه كوفه و خطابه بنیان كن سیدالساجدین علیه‏السلام در مجلس یزید در شام، نقش برجسته‏ای داشت.

بشیربن خزیم اسدی، درباره خطابه عقیله بنی‏هاشم می‏گوید: «آن روز [ورود اسرا به كوفه] زینب دختر علی، توجه مرا به خود جلب كرد؛ زیرا به خدا قسم زنی باحیاتر و سخنران‏تر از او ندیده بودم. گویی زبان علی بود كه در كام او قرار داشت، همین كه با اشاره‏ای از مردم خواست ساكت شوند، نفس‏ها در سینه‏ها حبس شد و زنگ‏های كاروان از حركت باز ایستاد. سپس فرمود: "... ای مردم كوفه، ای گروه نادرست و فریبكار و پست، اشكتان خشك نشود ناله‏تان آرام نگیرد... می‏دانید چه جگری از رسول خدا شكافتید و چه پیمانی شكستید و چه حرمتی از او دریدید، مصیبتی است سخت، بزرگ، بد، كج، پیچیده، شوم كه راه چاره در آن بسته شده است. و در عظمت همچون گستره زمین و آسمان است... " راوی می‏گوید: به خدا سوگند آن روز مردم را دیدم حیران و سرگردان می‏گریستند و از حیرت انگشت به دندان می‏گزیدند. پیرمردی كه در كنارم ایستاده بود، آن‏قدر گریه می‏كرد كه ریشش تَر شده بود و می‏گفت: پدر و مادرم به فدای شما، پیران شما بهترین پیران، جوانانتان بهترین جوانان و زنانتان بهترین زنان و نسل شما بهترین نسل‏هاست، نه خوار می‏گردد و نه شكست‏پذیر است.»(3)

آری، با سخنان آتشین زینب كبری، كه گویی از حلقوم علی علیه‏السلام می‏غرید، مردم خفته كوفه، كه غرق در دنیای تاریك خود گشته و انباشت ثروت و دنیاگرایی دیدگانش را از حقیقت پوشانده بود، به یكباره خود را در مقابل سر بریده‏ای دیده‏اند كه روزی به دور او حلقه می‏زدند و در پناه او روزگار سر می‏كردند.

اوج فریادگری عاشوراییان در مجلس شام، اتفاق افتاد؛ آن‏جایی كه یزید به مناسبت فتح و پیروزی از سران و نمایندگان دولت‏های خارجی دعوت نموده بود تا در جشن شادی با او شریك باشند؛ در آن مجلس، سیدالساجدین علیه‏السلام خطبه‏ای خواند كه استوانه و پایه‏های حكومت بنی‏امیه را لرزاند. حضرت سجاد علیه‏السلام از درون كاخ ظلمت، طنین دلنواز كلام شهیدان نینوا را به جهانیان رساند. چه خوب و زیبا فرمود خدای بزرگ كه «یولج النهار فی اللیل.» (حدید: 6) در آن تاریكی شام، نور حقیقت از زبان امام زین‏العابدین تابید.

در كتاب نفس‏المهوم آمده است: یزید در آن مجلس دستور داد منبر و خطیبی آورند تا از حسین و علی نكوهش كند و كارهای آنان را به مردم گزارش دهد. خطیب بالای منبر رفت. حمد خدا كرد و بسیار از علی و حسین علیهماالسلام بد گفت و در مدح معاویه و یزید طول داد و برای آنان هر كار نیكی را برشمرد تا علی بن الحسین بر او بانگ زد: ای خطیب! وای بر تو كه رضای خلق را به سخط خالق خریدی و جایت دوزخ است. سپس رو به یزید كرد و گفت: اجازه می‏دهی من هم سخن گویم كه پسند خدا باشد و برای حاضران موجب اجر گردد؟ یزید سرباز زد، مردم گفتند: به او اذن بده بالای منبر رود، شاید ما از او چیزی بشنویم!، یزید گفت: اگر او به منبر برود، مرا و آل سفیان را رسوا كند و به زیر آید. به او گفتند: این بیمار چه تواند گفت؟ جواب داد: این مرد از خاندانی است كه علم را از كودكی با شیر مكیده‏اند. به او اصرار كردند تا اجازه داد. آن حضرت بالای منبر رفت. خدا را حمد و ستایش كرد و خطبه‏ای خواند كه دیده‏ها گریان شد و دل‏ها لرزان.

وقتی خطبه امام رسید به اینجا كه، انا ابن علی المرتضی، انا بن محمد المصطفی، انا بن فاطمة الزهرا، انا ابن سدرة المنتهی انا ابن شجرة طوبی...، فریاد مردم به گریه و ناله بلند شد و یزید ترسید آشوب شود، دستور اذان داد. امام از شهادت به رسول الله استفاده نمود فرمود آیا او جد توست یا من...(4)

این‏جا بود كه مردم از بی‏خبری مطلق درآمده و دانستند كه علی شهید محراب است و حسین، فرزند حیدر.

از این‏رو، لب به فریاد و اعتراض گشودند و یزید را شماتت كردند. خطابه امام موجب رسوایی آل سفیان گردید تا جایی كه سفیر روم نیز به یزید اعتراض كرده و وی را مورد مذمت قرار داد. در كتاب لهوف آمده است: «از علی بن الحسین علیه‏السلام روایت شده كه چون سر حسین علیه‏السلام را نزد یزید آوردند، همواره مجالس می‏گساری تشكیل می‏داد، سرمقدس آن حضرت را مقابل خود می‏گذاشت. یكی از روزها فرستاده پادشاه روم، كه از اشراف و بزرگان آن سامان بود، به مجلس یزید آمد و گفت: ای پادشاه عرب این سر از كیست؟ یزید گفت: تو را با این سر چه كار؟ گفت: من وقتی كه نزد پادشاه خود برمی‏گردم از من خواهد پرسید كه در این‏جا چه دیده‏ام، از این‏رو دوست دارم داستان این سر و صاحب آن را برای او بازگو كنم تا در شادی و سرور با تو شریك باشد.

یزید گفت: این سر حسین بن علی بن ابیطالب است. رومی پرسید: مادرش كیست؟ گفت: فاطمه دختر رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله . نصرانی گفت: اُف بر تو و دین تو! دین من بهتر از دین شماست؛ زیرا پدر من از نبیره‏های داود پیامبر بود. میان من و او پدران بسیاری فاصله هستند و نصرانی‏ها مرا بزرگ می‏شمارند و خاك پای مرا به تبرك برمی‏دارند؛ زیرا من یكی از اولاد داود هستم. ولی شما فرزند دختر پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله خود را می‏كشید در صورتی كه بین او و پیامبر شما یك مادر بیش‏تر فاصله نیست. این چه دینی است كه شما دارید؟! پس از آن به یزید گفت: آیا داستان كنیسه حافر را شنیده‏ای؟

گفت: بگو تا بشنوم. نصرانی گفت: بین عمان و چین دریایی است كه عبور از آن یك‏سال مسافت است. در آن دریا هیچ آبادی وجود ندارد به جز یك شهر كه در وسط آب قرار گرفته و هشتاد فرسنگ در هشتاد فرسنگ وسعت دارد و در روی زمین شهری بزرگ‏تر از آن نیست و از آن شهر یاقوت و كافور به سرزمین‏های دیگر حمل می‏شود و درخت‏های آن‏جا عود و عنبر است. این شهر در تصرف نصارا است و هیچ پادشاهی جز پادشاه نصرانی‏ها در آن دست ندارد. در آن‏جا كنیسه‏های بسیاری است و بزرگ‏ترین آن‏ها، كنیسه "حافر " است و در محراب آن حقه‏ای از طلا آویخته شده است. در آن حقه، سُمی است كه می‏گویند این سم مركبی است كه عیسی بر آن سوار شد. اطراف آن حقه را با پارچه‏های حریر آزین بسته‏اند و در هر سال جماعت زیادی از نصارا از راه‏های دور به زیارت آن كنیسه می‏آیند و اطراف آن حقه طواف می‏كنند و آن را می‏بوسند و حاجات خود را از خداوند می‏خواهند. آری، نصارا چنین می‏كنند و عقیده آن‏ها همین است درباره آن سم كه گمان دارند سم الاغی است كه عیسی پیامبر آنان بر او سوار شده، ولی شما پسر پیامبر خود را می‏كشید. لا بارك الله فیكم و لا فی دینكم. یزید گفت: این نصرانی را بكشید كه مرا در مملكت خود رسوا نكند. نصرانی چون احساس كشته شدن نمود، به یزید گفت: آیا مرا می‏كشی؟ گفت: آری.

گفت: پس بدان كه دیشب پیامبر شما را در خواب دیدم. به من فرمود: ای نصرانی تو از اهل بهشتی! من از این بشارت تعجب كردم. اینك می‏گویم: "اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله. "

پس از آن، سرمقدس حسین علیه‏السلام را برداشت و به سینه چسبانید و آن را می‏بوسید و می‏گریست تا كشته شد.»(5)

باری، با شهادت سالار شهیدان و یارانش، خفتگان بیدار گشته و عوام‏فریبی‏های دستگاه بنی‏امیه آشكار گردیدند. مردمی كه بر اثر تبلیغات و عوام‏فریبی معاویه روزگار می‏گذراندند، از جهالت‏وگمراهی‏رهایی‏یافته‏ومتوجه‏شدند كه از چه چشمه زلالی بی‏بهره بودند.

بنابراین، یكی از پیامدهای اجتماعی عاشورا، بیداری جامعه اسلامی و انسانی می‏باشد. شناخت و آگاهی از ارزش‏ها و واقعیت‏ها از اركان اصلی تشكّل اجتماعی است. حكّام ستمگر و زورمندان، همواره تلاش می‏كنند تا مردم را از ارزش‏ها و واقعیت‏ها دور نگه داشته و با گمراه ساختن آنان همچنان بر ظلم و بیدادگری خود ادامه دهند.

استاد مصباح در این‏باره می‏نویسد: بی‏شك یك نظام سیاسی ظالم و فاسد نمی‏تواند با شكنجه، كشتار، سركوبی، تطمیع و تهدید برای همیشه پا برجا و برقرار بماند، لذا ستمگران، تبهكاران و خودكامگان برای تضمین ثبات و دوام قدرت و حكومت خود چاره‏ای جز دخل و تصرف در باورهای مردم و تغییر جهان‏بینی‏ها و ارزش‏گذارهای آنان و ترویج و اشاعه افكار نظری و عملی‏ای كه بتواند ضامن بقای حاكمیت و اقتدارشان باشد، ندارند.»(6)

بر این اساس، معاویه در طول چهل سال سلطنت خود تا آن‏جا كه توانست علیه اهل‏بیت پیامبر اكرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله تبلیغات منفی نموده و حتی سعی داشت نام پیامبراكرم را از مأذنه‏ها پایین كشد و فرهنگ جاهلیت را حاكم كند. اما هر آنچه را كه معاویه طی حاكمیتش به دست آورد، حسین بن علی علیه‏السلام با قیامش در عاشورای 61 هجری باطل نمود و سیدالساجدین در مركز سلطنت اموی، بنی‏امیه را رسوا و مردم فریب‏خورده و گمراه شام و سایر بلاد را آگاه و بیدار نمود و عظمت و منزلت عترت رسول‏الله صلی‏الله‏علیه‏و‏آله را نمایان ساخت. از آن پس، جامعه اسلامی متوجه شد كه بنی‏امیه جز دشمنی با اسلام، نیت دیگری ندارند.

در كتاب ثورة‏الحسین آمده است: «از پس این حادثه دلخراش [عاشورا]، جامعه دریافت كه حق با اهل‏بیت پیامبر است و دولت مخالف آنان نه تنها به اصول و ارزش‏های اسلامی پای‏بند نیست، بلكه رژیمی سفّاك و مستبد است كه می‏خواهد جامعه اسلامی را به جاهلیت نخستین برگرداند.»(7)

ابن خلدون نیز می‏نویسد: «موجی از تنفر علیه دستگاه حكومتی و عاملان آن‏ها ایجاد شد و شیعیان به خود آمدند و از این كه فرزند پیامبر خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله را یاری نكرده بودند، به شدت پشیمان شدند و به تدریج موج بیداری سراسر جامعه اسلامی را فرا گرفت و زمینه نهضت توّابین، قیام حرّه و سایر قیام‏ها فراهم گشت.»(8)

شهید مطهری در این زمینه می‏نویسد: «اموی‏ها شخصیت ملت مسلمان را له كرده و كوبیده بودند و دیگر كسی از آن احساس‏های اسلامی در خودش نمی‏دید. اما همین كوفه بعد از مدت سه سال انقلاب كرد و پنج هزار توّاب از همین كوفه پیدا شد و سر قبر حسین بن علی علیه‏السلام رفتند و در آن‏جا عزاداری كردند و به درگاه الهی از تقصیری كه كرده بودند توبه كردند و گفتند: ما تا انتقام خون حسین بن علی علیه‏السلام را نگیریم از پای نمی‏نشینیم و عمل كردند و قتله كربلا را همین‏هاكشتندوشروع‏این‏نهضت‏ازهمان عصرعاشورا و ازروزدوازدهم‏محرم‏بود.»(9)



2. معرفی گروه باطل و احیای اسلام ناب

از دیگر پیامدهای اجتماعی نهضت خونین عاشورا، پرده برداشتن از چهره نفاق و اسلام دروغین و معرفی گروه باطل بود. واقعه كربلا چهره واقعی و ماهیت حقیقی حاكمیتی را كه به نام اسلام بر مردم حكم می‏راندند، برای افكار عمومی روشن كرد و تفاوت حكومت اسلامی با سلطنت موروثی را، كه بنیان‏گذارش زاده هند پر كینه بود، آشكار ساخت.

مردم از خطبه غرّای سیدالساجدین در شام دریافتند كه ریشه‏های انحراف در جامعه اسلامی از كجا سرچشمه گرفته و چگونه گروهی ناحق، حق را در خانه غربت حبس كرده و باطل را بر مركب حكومت نشاندند و حاكمیت جامعه نوپای نبوی را به نااهلان سپردند و آنان نیز علیه فرزندان و اهل‏بیت پیامبر رحمت آن كردند كه یاد آن، سینه‏ها را مجروح می‏كند.

آری، آن‏چنان جفا علیه عترت رسول‏الله نمودند كه امام حسین علیه‏السلام ، در روز عاشورا، لحظاتی پیش از شهادت بر آن شد تا خود و نسبش را به مردم معرفی كند؛ آن‏جا كه می‏فرماید: «هان ای مردم، به سخنم گوش كنید و در پیكارم تعجیل ننمایید تا حق اندرز شما كه بر من است ادا كرده، عذر آمدن خود را بیان كنم... به درستی كه ولی من خدایی است كه قرآن را نازل و صالحان را سرپرستی می‏كند... اما بعد، اینك نسب مرا بررسی كنید و ببینید من كیستم، سپس به خود آیید و خویشتن را نكوهش كنید و بنگرید آیا شما را رواست كه مرا بكشید و حرمتم را هتك كنید؟ آیا من فرزند دختر پیامبر شما و فرزند وصی و پسر عموی پیامبر شما و فرزند اول مؤمن به خدا و اول تصدیق كننده آنچه پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله از جانب خدا آورد نیستم؟ آیا حمزه سیدالشهدا عموی پدرم نیست؟ آیا جعفر طیار شهید ذوالجناحین عموی من نیست؟ آیا بارها این فرموده رسول خدا را در حق من و برادرم نشنیده‏اید كه این دو سرور جوانان بهشتند؟ اگر در آنچه كه حق است، تصدیقم می‏كنید و اگر باور ندارید از كسانی كه می‏دانید بپرسید. از جابر بن عبدالله انصاری، ابوسعید خدری، سهل بن سعد ساعدی، زید بن ارقم، انس بن مالك بپرسید.»(10)

وا اسفا كه گروه منحرف و غاصبان خلافت آن‏قدر دروغ بافته و بدگویی كرده بودند كه امام معصوم و حجّت حق باید بر حقانیت و صحت گفته‏هایش، صحابه پیامبر را به شهادت گیرد.

اما این وضعیت با شهادت مظلومانه زاده حیدر، دگرگون گشت و مردم دریافتند كه سلطنت امویان مبتنی بر اسلام نیست و ماهیت دروغین و غیردینی آنان آشكار گردید. از این رو، سایر خلفای امویان و عباسیان و عثمانیان نتوانستند كارهای نامشروع خود را به نام اسلام انجام داده و رنگ دینی بدان بخشند و افكار عمومی نیز واقعیت را شناخته و اعمال و رفتار آنان را مربوط به اسلام نمی‏دانستند.

و این از پیامدهای مهم عاشورا و هدیه به مردم و جامعه اسلامی است تا آنان اسلام راستین را بشناسند و یا دست‏كم ناهنجاری‏های امویان را به اسلام و ارزش‏های دینی نسبت ندهند؛ چه این‏كه هنجارها نشان‏دهنده ارزش‏های كنش‏گران است و اگر امویان را مسلمان بدانند طبعا رفتارشان را مطابق ارزش‏های دین اسلام خواهند دانست. اما قیام حسینی چهره پنهان گروه حاكم را به جامعه اسلامی و انسانی نمایاند تا آزادگان و تشنگان حقیقت بدانند كه اسلام ناب محمدی صلی‏الله‏علیه‏و‏آله غیر از آن دینی است كه امویان معرفی كردند و اگر امروز اسلام ناب و ظلم‏ستیز و ظالم شكن، چون خورشید عالمتاب بر تارك عالم می‏درخشد، به بركت خون سرخ حسین و قیام نینواست. هرچند حدوثا محمدی است اما بقاءً حسینی است. چنانچه مقرم در كتاب «مقتل الحسین» به این موضوع اشاره دارد و می‏نویسد: «نهضت حسین علیه‏السلام جزء اخیر از علت تامه برای استحكام مبانی دین بوده به طوری كه این نهضت بین دعوت حق و هجمه‏های باطل، جدایی انداخته، حق و باطل را از هم جدا كرده و گروه حق را از گروه باطل متمایز نموده تا جایی كه گفته‏اند: "ان الاسلام بدؤه محمدی و بقاؤه حسینی "... .»(11)

واشنگتن ایرونیك بر این باور است كه امام حسین علیه‏السلام اسلام را از چنگال بنی‏امیه رها ساخت. وی می‏گوید: «برای امام حسین علیه‏السلام ممكن بود كه زندگی خود را با تسلیم شدن به اراده یزید، نجات بخشد. اما مسؤولیت پیشوا و نهضت‏بخش اسلام اجازه نمی‏داد كه او یزید را به عنوان خلافت بشناسد. او به زودی خود را برای قبول هر ناراحتی و فشاری به منظور رها ساختن اسلام از چنگال بنی‏امیه آماده ساخت. در زیر آفتاب سوزان سرزمین خشك و در روی ریگ‏های تفتیده عربستان روح حسین فناناپذیر است. ای پهلوان! ای نمونه شجاعت و ای شهسوار من ای حسین.»(12)

چارلز دیكنز نیز می‏گوید: اگر منظور امام حسین جنگ در راه خواسته‏های دنیایی خود بود، من نمی‏فهمم چرا خواهران و زنان و اطفالش به همراه او بودند، پس عقل چنین حكم می‏كند كه او فقط به خاطر اسلام فداكاری كرد.(13)

به طور كلی، هر آزاده و منصفی شهادت می‏دهد كه نور دیده كوثر با رشادت و شهادتش در سرزمین تفتیده طف توانست اسلام نابی را كه در پرتو آن اویس قرن‏ها و سلمان‏ها و ابوذرها پرورش یافته‏اند، احیا كند و اگر نبود این جان‏ثاری زاده زهرا علیهاالسلام ، فقط نامی از اسلام باقی می‏ماند؛ چه این‏كه بنی امیه به سردمداری زاده سفیان در پی نابودی اساس دین بوده و در راه رسیدن به مقصود تلاش‏های گسترده‏ای نمودند و تا جایی پیش رفتند كه امام حسین علیه‏السلام می‏فرماید: «... آیا نمی‏بینید كه به حق عمل نمی‏شود و از باطل دوری نمی‏گردد؟»(14)

اما واقعه عاشورا خط بطلانی بر عملكرد آنان كشید و مردم و جامعه اسلامی و انسانی را به سوی كوثر زلال نبوی رهنمون ساخت و چراغ هدایتی در اختیار بشر قرار داد تا بتوانند در پرتو آن رفتار خود را تنظیم كنند. و این بسیار مهم است؛ زیرا جامعه بشری نیاز به هدایت‏گر و راهنما دارد و اسلام ناب چراغی است كه خدای مهربان به واسطه پیامبرش به جامعه انسانی هدیه داده تا بتوانند در پرتو آن ره كمال پیش گیرند. اما اصحاب سقیفه، به ویژه بنی‏امیه، این كوثر زلال و مصباح هدی را به اعمال و رفتار خود آلوده كردند. از این‏رو، حسین فاطمه علیهاالسلام باعاشورایش، اسلام ناب را از دست آنان نجات داد، به گونه‏ای كه اكنون اسلام ناب همچون خورشیدی در عالم می‏درخشد.


3. همبستگی و انسجام اجتماعی

آنچه كه تاریخ زندگی بشر بدان گواهی می‏دهد این است كه انسان همواره در سایه زندگی اجتماعی روزگار سركرده و در پرتو آن، برای رسیدن به كمال و سعادت تلاش می‏كند. این حقیقت موجب گردید كه برخی از اندیشمندان، سعادت و كمال انسان را در گرو زندگی اجتماعی بدانند.

فارابی می‏گوید: «زندگی بالاجتماع است كه می‏تواند كمال انسانی را برایش به ارمغان آورد، هرچند زندگی انفرادی ناممكن نیست، اما انسان را به سعادت محتوم و كمال مطلوب راهبر نتواند بود.»(15)

روشن است كه همبستگی و انسجام اجتماعی از امور حیاتی جامعه است و بدون آن، جامعه قدرت تداوم و استمرار نداشته و در نتیجه، زندگی اجتماعی انسان به مخاطره افتاده و طبعا سعادت او خدشه‏دار می‏شود. به طور كلی، روش‏های حفظ وحدت‏وانسجام اجتماعی عبارتند از:

الف. اعمال زور و فشار، كه همبستگی منتج از آن دوام ندارد؛

ب. وجود دشمن مشترك؛

ج. برگزاری مسابقات ورزشی و سرگرمی‏های همگانی؛

د. عامل مذهب و گسترش آن؛

ه. بالا بردن سطح آگاهی مردم برای شناساندن ارزش‏های واقعی و لزوم وحدت.(16)

انسجام اجتماعی و همبستگی گروهی امری ضروری است و بدون آن، جامعه مطلوب پدید نخواهد آمد، اگر چه افراد در چنین جامعه‏ای در كنار هم قرار گرفته و به اهداف مادی و حیوانی خود برسند.

باید انسجام و اجتماع شیعه در طول تاریخ را مرهون قیام غرورانگیز عاشورا دانست و این واقعیتی است كه دانشمندان و مورّخان بدان اشاره نموده‏اند. خربوطلی در این‏باره می‏نویسد: «شهادت امام حسین علیه‏السلام در كربلا، بزرگ‏ترین حادثه تاریخی بود كه منجر به تشكّل و تبلور شیعه گردید و سبب شد كه شیعه به عنوان یك سازمان قوی با مبادی و مكتبی سیاسی و دینی مستقل در صحنه اجتماع اسلام آن روز جلوه كند.»(17)

به طور كلی می‏توان گفت: عاشورای حسینی به دو طریق انسجام اجتماعی را به جامعه اسلامی هدیه كرد:

الف. از طریق آگاهی‏بخشی و روشنگری: ماهیت این نهضت، احیای دین محمدی و اسلام ناب بود و اسلام ناب نیز با ارزش‏های معنوی و آموزه‏های الهی خود افراد و انسان‏های كمال‏جو و سعادت‏طلب را در كنار هم قرار می‏دهد. ندای روح بخش اسلام نیز این است كه «انما المؤمنون اخوه.» برادری خود بالاترین و مستحكم‏ترین انسجام است.

ب. از طریق عزاداری و سوگواری: سنّت پاسداشت یاد و خاطره شهدای كربلا و عزاداری و سوگواری برای حسین بن علی علیه‏السلام و یارانش، در بین شیعیان، بركات و آثارفراوانی به همراه داشته كه انسجام اجتماعی و همبستگی گروهی از جمله آن‏ها است.

توضیح این‏كه: فعالیت‏ها و كنش‏های كنشگران دارای دو نوع كاركرد است:

1. كاركردهای آشكار؛ یعنی كاركردهایی كه برای شركت‏كنندگان در فعالیت [كنش‏گران] شناخته شده و مورد انتظار است.

2. كاركردهای پنهان؛ یعنی نتایج فعالیت‏هایی كه شركت‏كنندگان در آن فعالیت از آن آگاه نیستند.(18)

سوگواری و عزاداری برای امام حسین علیه‏السلام و شهدای كربلا، نیز دارای دو نوع كاركرد آشكار و پنهان است. كاركردهای آشكار این حادثه عظیم تاریخ بسیار است؛ از جمله: زنده نگاه داشتن یاد شهدا، احیای فرهنگ عاشورا، احیای فرهنگ جهاد و ایثار و... . علاوه بر كاركردهای آشكار، كاركردهای پنهان نیز وجود دارد كه برجسته‏ترین آن‏ها، اخوّت و همبستگی گروهی و انسجام شیعیان است. و این همبستگی خود منشأ حركات و بركات بسیاری بوده است كه انقلاب اسلامی ایران نمونه‏ای آشكار از این واقعیت است؛ چه این‏كه، اوج حركات مردمی و نهضت اسلامی از محرم سال 1356 بوده است. نه تنها شروع نهضت اسلامی ایران از عزاداری و عاشورا آغاز گردید كه بقای این نهضت نیز مبتنی بر همین سنت بوده است؛ چنانچه امام خمینی قدس‏سره به آن اشاره كرده و می‏فرماید: «باید بدانید كه اگر بخواهید نهضت شما محفوظ بماند، باید این سنت‏ها [عزاداری و سوگواری] را حفظ كنید.»(19)

به این ترتیب، یكی از پیامدهای اجتماعی نهضت عاشورا، انسجام اجتماعی است كه پس از شهادت امام حسین و یارانش در كربلا، به جامعه اسلامی و به خصوص جامعه شیعی هدیه داده شد. این امر از نگاه محققان پنهان نمانده است. چنان‏كه نیكلسن در این‏باره می‏گوید: «حادثه كربلا حتی مایه پشیمانی و تأسف امویان شد؛ زیرا این واقعه شیعیان را متحد كرد و برای انتقام حسین هم‏صدا شدند و صدای آنان در همه جا، به ویژه عراق و میان ایرانیان انعكاس یافت.»(20)

فیلیپ حتی نیز می‏نویسد: فاجعه كربلا سبب جان گرفتن و بالندگی شیعه و افزایش هواداران آن مكتب گردید.(21)


4. احیای ارزش‏های اسلامی و انسانی

یكی از آثار بسیار مهم و اساسی نهضت پرافتخار حسینی علیه‏السلام ، احیای ارزش‏های اسلامی و انسانی است كه از نیازهای اساسی هر جامعه می‏باشد. ارزش‏ها یكی از عناصر برجسته و تأثیرگذار فرهنگ است و فرهنگ نیز به مثابه هوایی است كه بدون آن تنفس اجتماعی ممكن نخواهد بود. در نگاه جامعه‏شناسان، فرهنگ، خشت‏های بنای اجتماعی است و ارزش‏ها، ملاط آن؛ زیرا اجزا و عناصر فرهنگ تحت تأثیر مستقیم ارزش‏ها قرار دارند. ارزش‏ها، باور داشت‏های ریشه‏داری‏اند كه اعضای جامعه یا گروه، به هنگام برخورد با پرسش‏ها درباره خوبی‏ها و بدی‏ها و امور مطلوب، آن‏ها را در نظر می‏گیرند.(22) از این‏رو، گروه‏های اجتماعی بدون آن‏ها دچار اختلال در گفتار و رفتار اجتماعی می‏گردند. ارزش‏ها چراغ هدایت هنجار (گفتاری ـ رفتاری) هستند و بدون آن‏ها، اساسا جوامع توان شكل‏گیری و انسجام ندارند. بدیهی است كه اگر ارزش‏های موجود در جوامع، دینی باشند، موجب استحكام و استمرار زندگی اجتماعی برای اعضای آن خواهد بود؛ زیرا ارزش‏های دینی با ثبات و غیرقابل تغییر و مبتنی بر وحی هستند و در ذات خدا و اراده‏اش تغییر و تبدیل راه ندارد. اما ارزش‏های اجتماعی، از ثبات و دوام كافی برخوردار نیستند؛ زیرا متكی بر مقبولیت عامه و پذیرش غالب افراد جامعه می‏باشند. روشن است كه با تغییر امیال و خواسته‏های افراد، ارزش بودن خود را از دست خواهند داد و ارزش‏های دیگر جایگزین آن‏ها می‏گردند. از این‏رو، این‏گونه ارزش‏ها، معمولاً بی‏ثبات‏اند.

البته، دینی بودن ارزش‏ها منافاتی با اجتماعی شدن آن‏ها ندارد و آن هنگامی است كه ارزش‏های دینی توسط غالب افراد جامعه پذیرفته شده و رفتار و اعمال آن‏ها بر پایه ارزش‏های دینی شكل گیرد. چنین ارزش‏هایی كه رنگ دینی دارند، از ثبات و دوام برخوردارند. در غیر این صورت، هر ارزش اجتماعی‏ای نمی‏تواند به مثابه ارزش‏های دینی كارایی داشته و افراد اجتماع را آسوده خاطر سازد؛ چرا كه در ارزش‏های اجتماعی میل و خواست اكثریت گروه ملاك است، اما در ارزش‏های دینی، ملاك انسانیت بوده و در فرهنگ دینی افراد از حقوق اجتماعی یك‏سانی برخوردارند. از این روست كه جامعه دینی پایدارتر است؛ البته جامعه‏ای كه فقط نام دین را یدك نكشد و دین و ارزش‏های دینی به خوبی و بدون تبعیض اجرا گردد.

به این ترتیب، ارزش‏های دینی برای جوامع انسانی امری حیاتی و ضروری است. بدیهی است كه احیای این ارزش‏ها، موجب بالندگی جوامع و نشاط زندگی اجتماعی افراد خواهد بود. بی‏تردید یكی از پیامدهای مهم و برجسته قیام عاشورا، احیای ارزش‏های اسلامی و انسانی است. این حادثه عظیم توانست جامعه نبوی را از آن رخوتی كه پس از عروج ملكوتی رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله پدید آمده بود، بیرون آورده و به جامعه‏ای بالنده‏تبدیل‏نماید. درذیل به‏چندموردازآن ارزش‏های‏اسلامی‏وانسانی‏اشاره می‏گردد:


الف. احیای روحیه شهادت‏طلبی

تاریخ زندگی اجتماعی بشر گواهی می‏دهد كه انسان از بدو خلقت تا به امروز به شیوه‏های متعدد تلاش كرده است تا خود را جاودانه كند و شاید سرّ مطلب این باشد كه خالق این موجود پر رمز و راز، خود وجودی لایزال و ابدی دارد و بشر كه مخلوق آن وجود ماندگار است، فطرتا تمایل دارد تا به ویژگی خالقش دست یازد و همانند او ماندگار و جاودانه شود. از این‏رو، در جامعه انسانی مشاهده می‏شود كه افراد از مرگ و فنا واهمه داشته و از آن رویگردانند و سعی دارند به نوعی زنده و جاوید بمانند؛ برخی بر حفظ جسم و جان خود پرداخته و گروهی در پی حفظ نام و نشان خود در جامعه و تاریخ‏اند.

اما خدای متعال كه از این میل باطنی بشر آگاه است، راه جاودانی را فراروی بشر نهاده و او را به سوی جاودانگی راهنمایی نموده و «شهادت» را به او هدیه داده و فرموده كه راه ماندگاری مرگ سرخ است، آن را برگزینید تا صفت «احیا» پیدا كنید، آن‏جا كه فرمود: «و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء...» (آل عمران: 169) پیامبراكرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله در تفسیر این كریمه، مفهوم شهادت را توسعه داده و فرموده است: «من قتل دون مظلمته فهو شهید...»؛... هر كه در برابر ظلمی كشته شود شهید است.(23) خواه این ظلم بر مال و عیال باشد یا همسایه و... چنانچه فرمود: «من قتل دون اهله ظلما فهو شهید، من قتل دون ماله ظلما فهو شهید من قتل دون جاره فهو شهید و من قتل فی ذات الله عزّوجل فهو شهید.»(24)

شهادت ارزشی است كه اگر جامعه به استقبال آن برود، اعضای آن با امنیت خاطر به زندگی اجتماعی خود، كه جایگاه كسب معرفت كمال و سعادت است، مشغول خواهند بود و این مطلوب هر انسان كمال‏جو و طالب زندگی ابدی است. اگر امام خمینی قدس‏سره ، شهدا را شمع محفل بشریت می‏داند و شاگردش، شهید مطهری، شهید را همچون شمعی می‏داند كه خود می‏سوزد ولی جامعه را در پرتو آن نورانی می‏كند، اشاره به همین واقعیت دارد. براین اساس، چنین ارزشی را برای جامعه حیاتی و ضروری می‏دانیم.

حسین بن علی علیه‏السلام با علم به شهادت ره كربلا را پیش گرفت و دیگران را نیز از این علم بی‏خبر نساخت. چنانچه آن هنگام كه ام‏سلمه از سفر آن حضرت اظهار ناراحتی كرد، فرمود: «من می‏دانم در چه ساعت و در چه روزی كشته خواهم شد و می‏دانم كدام شخص مرا خواهد كشت و از خاندان و یاران من كدام افراد كشته می‏شوند.»(25) و یا در پاسخ «اباهره» كه پرسید: چرا از حرم جدّت خارج شدی؟ فرمود: «ویحك یا اباهرة انّ بنی‏امیه اخذوا مالی فصبرت و شتموا عرضی فصبرت و طلبوا دمی فهربت و ایم الله لتقتلنی الفئة الباغیه و لیلبسنّهم الله ذلّا شاملا.»(26)

سرانجام، آن حضرت با شهادتش راه جاودانگی را به بشر آموخت و با خون سرخش نسخه آزادگی نگاشت و از فردای عاشورا، ارزش‏های اسلامی و انسانی احیا گشت و آنانی كه از ترس جان در مقابل عبیدالله، زاده مرجانه، تن به ذلت دادند و از یاری فرزند كوثر سرباز زدند، در مجلس عبیدالله فریاد زدند و مرگ سرخ را برگزیدند و بر بیدادگری ابن مرجانه شوریدند. افرادی چون عبدالله‏بن عفیف ازدی، علیه عداوت عبیدالله بر اهل‏بیت رسول الله صلی‏الله‏علیه‏و‏آله شوریدند و شهادت را در آغوش گرفتند و این شهادت‏طلبی، حتی سفیر روم را در جای ننشاند و او نیز فریاد كرد و سر مظلوم كربلا را در آغوش گرفت و به استقبال شهادت رفت. از آن پس تا به امروز هر آزاده‏ای ره سالار شهیدان در پیش گرفته و با اقتدا به آن امام همام، در مقابل ظلم ایستاده و مرگ سرخ را برگزیده است تا هم خود ماندگار شود و هم جامعه را از آلودگی‏ها پاك سازد و تا این روحیه در خلق و خوی بشر بوده و هست، هیچ ظلمی پایدار نمانده و هیچ ظالمی ماندگار نخواهد بود. همان‏گونه كه بنی‏امیه پس از شهادت حسین و یارانش، ریشه كن گردیدند.

اگر انقلاب شكوهمند اسلامی ایران به كاروان‏سالاری روح الله قدس‏سره و همت بلند مردم به بار نشست، به بركت احیای روحیه شهادت‏طلبی بود و اگر دشمن در جنگ هشت ساله، با همه امكانات و حمایت‏های جهانی‏اش سرانجامی جز شكست نداشت، به یُمن وجود روحیه شهادت‏خواهی بی‏نظیری بود كه پیر و جوان در عشق به آن می‏سوختند و گاه به شوق یافتن آن چلّه می‏نشستند و نذر شهادت می‏كردند و گاه به بارگاه ملكوتی ثامن‏الائمه حضرت رضا علیه‏السلام رفته و رضای شهادت می‏گرفتند و با پیشانی بند "یا شهادت یا زیارت " ره میدان رزم پیش می‏گرفتند. كیست كه نداند این چنین روحیه‏ای، پس از شهادت حسین زهرا علیه‏السلام و یاران نینوایی‏اش در كالبد جامعه دمیده شده و از آثار و پیامدهای برجسته نهضت عاشورا می‏باشد؟


ب. معرفی گروه مرجع

بی‏تردید آن هنگام كه رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله علی‏رغم تب شدید خود، به كمك علی علیه‏السلام و سلمان عزم مسجد كرده و بر فراز منبر خطاب به مردم فرمود: «انی تارك فیكم الثقلین كتاب الله و عترتی اهل بیتی...»(27) و نیز آن‏گاه كه در جمع اصحابش فرمود: «این علی با قرآن و قرآن با علی است و این دو جانشینان و یاوران من هستند و تا زمانی كه در كنار حوض بر من وارد می‏شوند از هم جدا نمی‏شوند و آن‏گاه از ایشان خواهم پرسید كه آنان را چگونه جانشین من قرار دادید؟»(28) و نیز آن زمان كه در ازای رسالت خویش اجری جز محبت و مودت اهل‏بیت عصمت و طهارت علیهم‏السلام درخواست نكرد، كسی پیام آن را دریافت نكرد و سرّ این همه اصرار را درك نكرد، مگر علی و سلمان و ابوذر و مقداد؛ راز این همه اصرار پیامبر و توجه دادن مردم به اهل‏بیت خویش را باید از قرآن و دعای ندبه شنید، آن‏جا كه می‏فرماید: «قل ما اسئلكم علیه من اجر الاّ من شاء أن یتخذ الی ربه سبیلاً» (فرقان: 57)؛ بگو اجری كه من خواستم جز این نیست كه راه خدا را پیشه كنید. «فكانوا هم السبیل الیك و المسلك الی رضوانك»؛(29) و اهل‏بیت عصمت و طهارت طریق رسیدن به خدا و رضوان اویند، پس با تكیه بر آنان و با مودت به ایشان می‏توانید راه كمال را هموار كنید.

تأكید فراوان پیامبراكرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله بر گرایش و مودت مردم به عترت، از منظر جامعه‏شناختی بسیار مهم و اساسی است؛ زیرا در نگاه جامعه‏شناختی، مردم همواره در پی الگویی مناسب و راهگشا برای رفتار فردی و گروهی خود می‏باشند. به تعبیر جامعه‏شناسان، انسان‏ها به دلایل مختلف عموما خود را در زمینه‏هایی با عده‏ای مقایسه و ارزیابی می‏كنند. در این فرایند، انسان ارزش‏ها و الگوهای عمل افراد یا گروه‏های دیگر را به عنوان یك قالب مقایسه‏ای مرجع می‏گیرد.(30) بدیهی است هر فردی در زندگی فردی و اجتماعی خود نقشی ایفا می‏كند و اسلام نیز به عنوان مكتبی سعادت‏بخش برای پیروان خود در زندگی فردی و اجتماعی‏شان نقش‏هایی را معین نموده است كه مسلمانان باید به ارزیابی ایفای نقش خود بپردازند. این‏جاست كه افراد به گروه مرجع نیازدارند تا با مراجعه به آن به ارزیابی نقش فردی و اجتماعی خود بپردازند؛ زیرا گروه مرجع، «یكی از معیارها و الگوهایی است كه هركس هنگام ارزیابی نقش خود در یك موقعیت معین از آن استفاده می‏كند. فرد با این ارزیابی می‏تواند مشخص كند آیا نقش خود را به درستی ایفا كرده است یا نه؟»(31)

در یك نظام اجتماعی پایدار، شایسته است گروهی را كه انسان به آن تعلق دارد، گروه مرجع مثبت باشد.(32) پیامبراكرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ، اهل‏بیت خود را به مثابه گروه مرجع به امت معرفی كرده تا آنان پس از رحلت آن حضرت از داشتن گروه مرجع مثبت محروم نباشند، بلكه با بهره‏گیری از این گروه راه كمال را كه همانا «ان یتخذ الی ربه سبیلاً» است در پیش گرفته و در زندگی فردی و اجتماعی دچار تحیر و سردرگمی نشوند. متأسفانه با آن همه تأكید رسول الله صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ، جامعه اسلامی پس از رحلت آن حضرت ره دیگر را پیشه كرد و از آن الگوی كامل و گروه مرجع مثبت بهره نبرد و تاوان سختی را نیز در این راه متحمل گردید.

البته، عامل اصلی بازماندن امت در بهره‏گیری از معارف نورانی اسلام، كه در قلوب عترت مكنون بود، اصحاب سقیفه بودند؛ چون می‏دانستند كه محبوبیت و نفوذ عترت رسول خدا در جامعه موجب تزلزل حاكمیت مغصوبه‏شان گردیده و آنان را از مقاصد خویش، كه همانا حكمرانی بر امت بود، باز می‏دارد. از این‏رو، تلاش فراوان نمودند تا امت را از خاندان عصمت جدا و دور نگه دارند كه متأسفانه موفقیت بسیاری نیز در این راه كسب كردند تا جایی كه مردم حتی مسائل شرعی و دینی خود را از ائمه علیهم‏السلام نمی‏پرسیدند. این تلاش‏ها در زمان سلطنت معاویه به اوج خود رسیده بود.

اما با حماسه‏ای كه نینواییان در كربلا برپا نمودند، روندی كه بنی‏امیه در جهت كاهش منزلت اهل‏بیت علیهم‏السلام پیش گرفته بودند، متوقف شد و به تدریج عداوت‏ها مبدّل به مودت گردید و هرچه از واقعه طف می‏گذشت، دوستداران و شیفتگان خاندان رسول‏الله صلی‏الله‏علیه‏و‏آله بیش‏تر می‏شدند، به طوری كه پس از مدت اندكی، پنج هزار تن از مردم كوفه به خون‏خواهی فرزند زهرا علیهاالسلام قیام كرده و قتله كربلا را از میان برداشتند.(33)

باری، پس از شهادت سبك‏بالان عاشق در دشت نینوا، دل‏ها در گرو محبت خاندان وحی قرار گرفت و عواطف و احساسات عمومی به سوی آنان معطوف گردید و این محبت تنها در سینه‏ها حبس نگشت، بلكه با شور و هیجان وصف ناشدنی هرساله در تمام عالم به صورت سوگواری و عزاداری متجلی می‏شود.

آیت‏الله صافی در این زمینه می‏نویسد: «این مراسمی كه به عنوان عزاداری آن حضرت در هند، پاكستان، عراق، ایران، سوریا، لبنان، بحرین، افغان، مصر و نقاط دیگر به عنوان زیارت قبر مطهر به خصوص در شب‏ها و روزهای مخصوصه مانند عرفه، نیمه رجب، نیمه شعبان، اربعین و عاشورا برگزار می‏شود، نشان می‏دهد كه حسین علیه‏السلام قلوب همه را مالك شده و مردم حتی بیگانگان عاشق و دلباخته او شده‏اند.»(34)

روشن است كه محبت و مودّت، اولین قدم در جهت مقتدا قرار گرفتن شهید كربلا در امور و شؤون زندگی فردی و اجتماعی محبّان خواهد بود.

به علاوه، عزاداری و سوگواری‏هایی كه در طول سال و در نقاط مختلف عالم برگزار می‏شود، خود آثار اجتماعی، سیاسی، تربیتی و اخلاقی داشته و دارد و این همه گامی مؤثر در مرجع قرارگرفتن خاندان نبوت می‏باشد و موجب شوكت و ترقی شیعه می‏شود؛ چرا كه بهترین گروه مرجع را در اختیار دارد.


ج. قیام حسینی الگو و سرمشق جنبش‏های اجتماعی

افراد در زندگی اجتماعی خود همواره در پی الگوها و سرمشق‏هایی هستند تا بتوانند با پیروی از آنان به زندگی مطلوب و سعادت‏مند برسند و در این راستا تلاش می‏كنند بهترین‏ها را برگزینند. سرّ مطلب این است كه اشخاص در جامعه مثل هم می‏اندیشند و شبیه هم رفتار می‏كنند و به عبارتی، از الگوهای رفتاری پیروی می‏كنند. «یك الگو چیزی است كه ساخته می‏شود تا برای ساختن نمونه‏های دیگر سرمشق قرار گیرد.»(35)

اما گاه و بلكه اغلب اوقات، انسان به دلیل عدم آگاهی از معیارهای صحیح و مناسب، در انتخاب الگوی مناسب راه خطا را در پیش گرفته و در نتیجه، به جای رسیدن به هدف، دچار مشكلات شده و معضلات زیادی دامن‏گیر او می‏شود.

اسلام به عنوان مكتبی كه در پی ارائه كمال و سعادت بشری است، برای پیروان خود، گروه مرجع، كه خاندان وحی باشند، معرفی كرده است، از این‏رو، باید آنان را به عنوان سرمشق و الگوی رفتاری خویش قرار دهیم و تابع و پیرو رفتار فردی و اجتماعی آنان باشیم.

از این‏رو، امام حسین علیه‏السلام الگویی شایسته و ارزشمند و قیام خونین او به عنوان، نقش نمونه‏ای است كه انسان‏های زیادی آن را سرمشق خود قرار می‏دهند. سیدالشهدا علیه‏السلام خود نیز اشاره دارد كه «فلكم فیّ اسوة.»(36)

پس از نهضت عاشورا، حركت‏ها و جنبش‏های فراوانی به تأسّی از آن واقعه، علیه حاكمان ستمگر صورت گرفت كه برخی از آن‏ها عبارتند از:

1. انقلاب مدینه، حركتی كه علیه حكومت ستمكار بنی‏امیه انجام گرفت و با نهایت وحشی‏گری سركوب گردید؛

2. قیام توابین در كوفه در سال 65 ق؛

3. قیام مختار ثقفی، كه در سال 66 با انگیزه انتقام از قاتلان امام و شهیدان صورت گرفت؛

4. انقلاب مطرف بن مغیره در سال 77 علیه حجاج بن یوسف؛

5. انقلاب ابن اشعث، علیه حجاج بن یوسف؛

6. انقلاب زید بن علی در سال 122؛

7. قیام حسین بن علی شهید فخ، علیه حكومت عباسی در سال 169.(37)

و بالاخره آخرین جنبشی كه علیه سلطنت دو هزار و پانصد ساله ستمشاهی، انجام گرفت و حكومت سلطنتی را بركَند، حركتی بود كه از حسین بن علی علیه‏السلام ، سرمشق گرفته و با تأسّی از آن امام و مرام او به بار نشست و جنگ هشت ساله را نیز با بهره‏گیری از سرمشق كربلا با سربلندی به پایان رساند.

نهضت عاشورا نه تنها برای مسلمانان، بلكه برای غیرمسلمانان نیز سرمشق و الگو می‏باشد. مهاتما گاندی رهبر بزرگ هند نیز عاشورای حسینی را سرمشق خود قرار داده و می‏گوید: «من زندگی امام حسین، آن شهید بزرگ اسلام، را به دقت خوانده‏ام و توجه كافی به صفحات كربلا نموده‏ام و بر من روشن شده است كه اگر هندوستان بخواهد یك كشور پیروز گردد بایستی از سرمشق امام حسین پیروی كند.»(38)



5. احیای نظارت اجتماعی

به شهادت قرآن كریم، خداوند حكیم، پس از خلقت بشر، خوب و بد، شایست و ناشایست را به نفس او الهام كرد: «فألهمها فجورهاوتقواها.» (شمس: 8) و در عین حالی كه عقل را سلاح باطنی‏اش قرار داد، به آن رسول باطنی نیز اكتفا و بسنده نكرد، با محبتی كه به این مخلوق احسن خویش داشت، وی را از نعمت رسول ظاهری محروم نساخت و به واسطه آنان هر آنچه كه لازمه سعادت دنیا و آخرتش بود، در دفتری به نام «دین» به سوی او فرو فرستاد تا این موجود پر رمز و راز بتواند در پرتو آن، رفتار فردی و اجتماعی خویش را سامان بخشد.

اما غالب انسان‏ها به جای لبیك به ندای باطنی و خدایی خویش، نفس اماره را پیروی كرده و همواره ره كژی پیش گرفته و می‏گیرند. بدیهی است كه ساختمان اجتماعی (جامعه) با كژی‏ها و انحرافات رفتاری و گفتاری متزلزل بوده و متضمن سعادت و كمال بشر نخواهد بود. از این‏رو، كنترل و مراقبت در رفتار فردی و اجتماعی اعضای جامعه امری لازم و ضروری به نظر می‏آید و خدای متعال نیز بر آن واقف می‏باشد. از این‏رو، دستوالعمل خاصی در این جهت ارائه داده است كه آن، «نظارت عمومی» یا «امر به معروف و نهی از منكر» می‏باشد كه دانشمندان علوم اجتماعی آن را نظارت اجتماعی نامیده‏اند و در تعریف آن گفته‏اند: «نظارت اجتماعی به ساز و كارهایی اطلاق می‏شود كه جامعه برای واداشتن اعضای خویش به سازش‏كاری و جلوگیری از ناسازش‏كاری به كار می‏برد.»(39) در اهمیت آن می‏گویند: «نظارت‏های اجتماعی برای آن مهمند كه جامعه نمی‏تواند كاركرد درستی داشته باشد، مگر آن‏كه اعضا، خود را با هنجارهای اجتماعی تطبیق دهند، نقش‏هایشان را انجام دهند و فعالیت‏هایشان را طوری هماهنگ كنند كه جامعه یا گروه بتواند به هدف‏هایش دست یابد.»(40)

بر این اساس، در فرهنگ قرآن، بهترین جامعه، جامعه‏ای است كه امر به معروف و نهی از منكر و به تعبیر جامعه‏شناختی، نظارت عمومی و اجتماعی در آن صورت گیرد. به همین جهت، مسلمانان را بهترین امت معرفی می‏كند؛ زیرا دارای خصیصه امر به معروف و نهی از منكر هستند: «كنتم خیر امة اخرجت الناس تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنكر.» (آل عمران: 110) و در این زمینه، علامه شهید مطهری می‏نویسد: «در اسلام مسأله‏ای وجود دارد كه در ملت‏های دیگر امروز دنیا به صورت یك قانون دینی وجود ندارد (البته نمی‏گویم پیامبران سلف نداشته‏اند) و آن این است كه اسلام نه تنها فرد را برای خود و در مقابل خداوند از نظر شخص خود مسؤول و متعهد می‏داند، بلكه فرد را از نظر اجتماع هم مسؤول و متعهد می‏داند. امر به معروف و نهی از منكر همین است كه ای انسان تو تنها از نظر شخصی و فردی در برابر ذات پروردگار مسؤول و متعهد نیستی، تو در مقابل اجتماع خود هم مسؤولیت و تعهد داری.»(41)

این مسؤولیت به حدی مهم است كه اگر از آن تخطّی شود، باید منتظر عذاب الهی بود. چنانچه امام رضا علیه‏السلام از پیامبر خدا نقل می‏كند: «كان رسول الله صلی‏الله‏علیه‏و‏آله یقول: اذا امتی تواكلت الامر بالمعروف و النهی عن المنكر فلیاذنوا بوقاع من الله»(42)؛ هرگاه امتم امر به معروف و نهی از منكر را به یكدیگر واگذار كنند، پس منتظر عذاب الهی باشند.

شهید مطهری امر به معروف و نهی از منكر را ضامن بقای اسلام دانسته و می‏فرماید: «امر به معروف و نهی از منكر یگانه اصلی است كه ضامن بقای اسلام و به اصطلاح، علت مبقیه است. اصلاً اگر این اصل نباشد، اسلامی نیست. رسیدگی كردن دایم به وضع مسلمین است. آیا یك كارخانه بدون بازرسی و رسیدگی دایمی مهندسین متخصص كه ببینند چه وضعی دارد قابل بقاست؟ اصلاً آیا ممكن است یك سازمان همین‏طور به حال خود باشد، هیچ درباره‏اش فكر نكنیم در عین حال به كار خود ادامه دهد؟ ابدا. جامعه هم چنین است، یك جامعه اسلامی این طور است، بلكه صد درجه برتر و بالاتر. آیا جامعه نظارت و بررسی نمی‏خواهد؟! جامعه رسیدگی نمی‏خواهد؟ آیا چنین امری امكان دارد؟ ابدا. قرآن كریم بعضی از جوامع گذشته را كه یاد می‏كند و می‏گوید این‏ها متلاشی و هلاك شدند، تباه و منقرض شدند و می‏فرماید، به موجب این‏كه در آن‏ها نیروی اصلاح نبود، نیروی امر به معروف و نهی از منكر نبود، حس امر به معروف و نهی از منكر در میان مردم زنده نبود.»(43)

باری، پیامبر گرامی اسلام صلی‏الله‏علیه‏و‏آله نیز با تكیه بر اصل نهی از منكر توانست ابتدا پلیدی‏ها و كژی‏ها و انحرافات را از جامعه بزداید و سپس با اتكای به اصل امر به معروف جامعه‏ای بنیان نهد كه، ایثار و شهادت، عدالت و رستگاری و... جایگزین شقاوت و كژی‏ها و ارزش‏های معنوی، جانشین ارزش‏های جاهلی گردد. اما پس از رحلت پیامبر رحمت، جامعه نبوی به رهبری اصحاب سقیفه، مسیر انحراف را در پیش گرفت و افراد و اعضای آن در مقابل آن انحراف آشكار لب فرو بستند تا زمانه و زمینه در اختیار حكّام ناشایست قرار گیرد و آنان نیز با خانه‏نشین كردن حجّت حق، باب انحراف و بدعت را در دین گشوده و ره هدایت را مسدود سازند و كار دین و دنیای امت را به جایی رساندند كه امیرالمؤمنین علیه‏السلام در آغاز خلافت با حسرت از گذشته یاد كنند: «بندگان خدا، در زمانی واقع شده‏اید كه خیر و نیكویی به آن پشت كرده و شرّ و بدی به آن رو آورده است و شیطان هر روز بیش از پیش در كار گمراهی مردم طمع می‏ورزد... كجایند خوبان شما، انسان‏های وارسته و پرهیزكاری كه در كسب‏شان از حرام پرهیز می‏كردند و در رفتار و عقیده‏شان پاكی می‏ورزیدند؟»(44) و در جای دیگر می‏فرماید: «هم اكنون با برادران اسلامی خویش به واسطه تمایلات نا به جا و كجی‏ها و انحرافات و شبهات و تأویلات ناروا می‏جنگیم.»(45)

این وضعیت پس از شهادت مولود كعبه علی علیه‏السلام به مراتب بدتر گردید؛ زیرا معاویه یكه تاز میدان بدعت و انحرافات شد و جامعه اسلامی را به سوی بی‏دینی سوق داد تا جایی كه ارزش‏های معنوی و الهی كم‏رنگ، دنیا و دنیاگرایی ترویج و انباشت ثروت، ارزش گشت و دنیاطلبان و زراندوزان بر بیت‏المال مسلمانان مسلط شدند و خلعت فرمان‏روایی به دوش نااهلانی چون عمروعاص‏ها گذاشته شد. در چنین احوالی است كه امام حسین علیه‏السلام خود را مكلّف به قیام می‏داند؛ چرا كه از پیامبراكرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله شنیده است: هركس چنین اوضاع و احوالی را ببیند و درصدد دگرگونی آن برنیاید و با قول و فعلش اعتراض نكند، شایسته است كه خدا چنین كسی را به آن‏جایی كه ظالمان و تغییردهندگان دین خدا را می‏برد، ببرد.»(46)

از این روست كه امام حسین علیه‏السلام اراده اصلاح جامعه نبوی و امر به معروف و نهی از منكر می‏كند و می‏فرماید: «انما خرجت لطلب الاصلاح فی امة جدی، ارید أن آمر بالمعروف و أنهی عن المنكر...»(47) با این هدف، راه دشت نینوا را پیش می‏گیرد و در سرزمین تفتیده طف، خون پاك خویش را برای آبیاری درخت نوپای اسلام هدیه می‏كند تا بدین‏وسیله اسلام ناب را از دست نااهلان نجات داده و راه انحراف را مسدود و مسیر حق را به بندگان خدا نشان دهد.

شهید مطهری در این‏باره می‏فرماید: «ژان پل سارتر می‏گوید: من كاری كه می‏كنم ضمنا جامعه خود را به آن كار ملتزم كرده‏ام، و راست هم هست هر كاری شما بكنید، كار بد یا خوب، جامعه خود را به آن كار ملتزم كرده‏اید خواه ناخواه كار شما موجی به وجود می‏آورد، تعهدی برای جامعه ایجاد می‏كند، بایدی است برای خود شما و بایدی است برای اجتماع؛ یعنی هر كاری ضمنا امر به اجتماع است و این‏كه تو هم چنین كن.»(48)

و این واقعیت را می‏توانیم در حركت‏ها و جنبش‏هایی كه علیه ظلم و ظالم به تأسّی از حركت سیدالشهدا علیه‏السلام صورت گرفته، به خوبی مشاهده كنیم. به این ترتیب، یكی از پیامدهای اجتماعی نهضت عاشورا، احیای امر به معروف و نهی از منكر است. البته، نقش برجسته سیدالساجدین علیه‏السلام و عقیله بنی‏هاشم، زینب كبری علیهاالسلام ، را در تبلیغ و ترویج فرهنگ والای عاشورا نمی‏توان نادیده گرفت، آری:

سرّ نی در نینوا می‏ماند اگر زینب نبود

كربلا در كربلا می‏ماند اگر زینب نبود

در عبور از بستر تاریخ، سیل انقلاب

پشت كوه فتنه‏ها می‏ماند اگر زینب نبود


فرجام سخن

بی‏تردید، نهضت پرافتخار حسینی، منبع لایزال معارف الهی و معنوی و چشمه‏سار آثار و بركات دنیوی و اخروی است كه فراروی تشنگان حقیقت و پویندگان طریقت قرار دارد و پیامدهای آن منحصر در یك یا چند زمینه نیست. اما در این نبشتار فقط به برخی از پیامدهای اجتماعی آن قیام با بركت، و نیز آثاری كه خود منشأ بركات دیگری بوده است، اشاره گردید. مثلاً، احیای ارزش‏های اسلامی و انسانی خود منبعی است از پیامدهای اجتماعی و انسانی و یا احیای امر به معروف و نهی از منكر خود پیامدی است كه منشأ تحولاتی عظیم در جامعه انسانی می‏باشد.

برخی از پیامدهای اجتماعی، خود موضوعی مستقل است كه پرداختن بدان‏ها مجال دیگری می‏طلبد. به عنوان نمونه، ترقّی شیعه، خود پیامدی است از آن نهضت؛ چه این‏كه اگر تشیع همواره مكتبی بالنده و پرهیجان بوده و هر روز بیش از گذشته پویاتر می‏شود، به بركت قیام خونین كربلاست. هرچند "آغاز پیدایش شیعه را كه برای اولین بار به شیعه علی علیه‏السلام معروف شدند، همان زمان حیات پیامبراكرم باید دانست. "(49) اولین اسمی كه در زمان رسول خدا پیدا شد، شیعه بود كه سلمان و ابوذر و مقداد و عمار با این اسم مشهور شدند.(50) اما پیش از واقعه عاشورا، شیعیان پراكنده بودند و از انسجام كافی برخوردار نبودند و این انسجام و بالندگی شیعه را باید مرهون نهضت سیدالشهدا دانست. پرفسور براوون در این زمینه می‏گوید: «گروه شیعه یا طرفداران علی علیه‏السلام به قدر كافی هیجان و از خود گذشتگی نداشتند، اما پس از رخداد عاشورا كار دگرگون شد، تذكار زمین كربلا كه به خون فرزند پیامبر آغشته بود و یادآوری عطش سخت وی و پیكرهای نزدیكانش كه در اطراف او روی زمین ریخته بودند كافی بود كه عواطف سست‏ترین مردم را به هیجان درآورد و روح‏ها را غمگین كند، چنان كه نسبت به رنج و خطر حتی مرگ بی‏اعتنا شوند.»(51)

تزلزل دولت اموی و مهر ختام بر حاكمیت بنی‏امیه، از پیامدهای اجتماعی دیگر واقعه كربلا بود. چنانچه مرحوم مجلسی می‏فرماید: اركان حكومت اموی متزلزل نشد مگر پس از عاشورا. طبیعی است اگر حسین علیه‏السلام كوتاه می‏آمد و قیام نمی‏كرد، نتیجه‏ای جز تقویت حكومت امویان نداشت و حق و باطل بر مردم مشتبه می‏شد و پس از چندی دین نابود و آثار هدایت مندرس می‏شد.(52) این حقیقت به حدی روشن است كه حتی یزید نیز به آن اعتراف كرده و می‏گوید: با كشته شدن حسین علیه‏السلام مسلمانان دشمن من شده و كینه‏ام را به دل گرفته‏اند. مردم كه كشته شدن حسین را به دست من گناهی عظیم می‏دانند، همه، از نیكوكار گرفته تا بدكار، نسبت به من كینه می‏ورزند.(53)

به هر حال، هدف از این تحقیق، بررسی برخی آثار اجتماعی بود كه خود منشأ اثر یا آثار اجتماعی، اخلاقی و... می‏باشند. بدیهی است كه اگر آثار مذكور امروزه مورد غفلت قرار گیرد و یا كمرنگ شود، جامعه اسلامی و انسانی، دچار مشكلات و معضلات اخلاقی و انسانی و... خواهد شد كه این خود ضایعه‏ای است بزرگ.


··· پی‏نوشت‏ها

1ـ عبدالرزاق الموسوی المقرّم، مقتل الحسین، نجف، منشورات المطبعه الحیدریه، 1368 ق، ص 61

2ـ اقتباس از آثار و بركات سیدالشهدا در دنیا و آخرت، علیرضا رجالی تهرانی، انتشارات نبوغ، 1375، ص 55

3ـ محمدجواد صاحبی، مقتل الشمس، هجرت، 1375، ص 254

4ـ شیخ عباس قمی، نفس المهوم، ترجمه محمدباقر كمره‏ای، انتشارات مسجد مقدس جمكران، 1372، ص 575

5ـ علی بن جعفر ابن طاووس، اللهوف فی قتلی الطفوف، نجف، مطبعة الحیدریه، 1369 ق، ص 83ـ84

6ـ محمدتقی مصباح یزدی، جامعه و تاریخ از دیدگاه قرآن، انتشارات سازمان تبلیغات اسلامی، 1372، ص 246

7ـ محمدمهدی‏شمس‏الدین،ثورة‏الحسین، بیروت،نشر دارالتعارف، ص 256

8ـ عبدالرحمن‏بن‏محمد،تاریخ‏ابن خلدون،بیروت،منشورات‏اعلمی،ج3،ص172

9ـ مرتضی مطهری، مجموعه آثار، انتشارات صدرا، 1380، ج 17، ص 57

10ـ موسوعة‏كلمات‏الامام‏الحسین،ترجمه علی‏مویدی،نشر مشرقین، 1379، ص 469

11ـ عبدالرزاق مقرم، پیشین، ص 23

12و13ـ سید عبدالكریم هاشمی‏نژاد، درسی كه حسین به انسان‏ها آموخت، مؤسسه انتشارات فراهانی،1351، ص 450 / ص 447

14ـ حسین بن شعبه الحرانی، تحف العقول، ترجمه احمد جنتی، انتشارات علمیه اسلامیه، 1363، ص 279

15ـ ابوالفضل قاضی، حقوق اساسی و نهادهای سیاسی، انتشارات دانشگاه تهران، 1380، ص 151

16ـ فرامرز رفیع‏پور، آناتومی جامعه، شركت سهامی انتشار، 1378، ص 149ـ155

17ـ خربوطلی، انقلاب‏های اسلامی، ترجمه عبدالصاحب یادگاری، كانون انتشاراتی چهره اسلام، 1357، ص 73

18ـ آنتونی گیدنز، جامعه‏شناسی، ترجمه منوچهر صبوری، نشر نی. 1374، ص 749

19ـ امام خمینی، صحیفه امام، مجموعه آثار امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1378، ج 15، ص 331

20ـ حسن ابراهیم حسن، تاریخ سیاسی اسلام، ترجمه ابوالقاسم پاینده، انتشارات جاویدان، 1366، ج 1، ص 365

21ـ حتی فیلیپ، تاریخ العرب، بیروت، انتشارات دارغندوز، 1994، ج 3، ص 251

22ـ بروس كوئن، درآمدی بر جامعه‏شناسی، ترجمه محسن ثلاثی، فرهنگ معاصر، 1370، ص 48

23ـ محمد بن‏الحسن الحرالعاملی، وسایل‏الشیعه، منشورات مكتبه الاسلامیه، ج11،ص92

24ـ حسام‏الدین متقی، كنزالعمال، بیروت، مؤسسه رسالت، 1989، خ 11237

25ـ سید عبدالرزاق مقرم، چهره خونین حسین، ترجمه عزیزالله عطاردی، انتشارات جهان، 1368، ص 58

26ـ محمدباقر محمودی، عبرات المصطفین فی مقتل الحسین، مجمع احیاءالثقافه‏الاسلامیه،1417ق،ج1،ص220

27ـ سلیمان ابن ابراهیم قندوزی، ینابیع الموده لذوی القربی، انتشارات اسوه، 1416 ق، ج 1، ص 106

28ـ شیخ عباس قمی، كحل البصر، ترجمه محمدی اشتهاردی، قم، انتشارات ناصر، ص 299

29ـ شیخ عباس قمی، مفاتیح الجنان، ترجمه الهی قمشه‏ای، انتشارات علمی، ص 977

30ـ فرامرز رفیع‏پور، پیشین، ص 133

31ـ بروس كوئن، پیشین، ص 59

32ـ فرامز رفیع‏پور، توسعه و تضاد، شركت سهامی انتشار، 1377، ص 439

33ـ مرتضی مطهری، مجموعه آثار، انتشارات صدرا، 1380، ج 17، ص 57

34ـ لطف‏الله صافی گلپایگانی، پرتوی از عظمت حسین، قم، منشورات مدرسة الامام المهدی، ص 432

35ـ عبدالحسین‏نیك‏گهر، مبانی جامعه شناسی، تهران، انتشارات رایزن، 1369، ص 155

36ـ موسوعة كلمات الامام الحسین، معهد تحقیقات باقرالعلوم، منظمه الاعلام الاسلامی، انتشارات الهادی، ص 361

37ـ محمدمهدی شمس الدین، ثورة الحسین، ترجمه مهدی پیشوایی، انتشارات الست فردا، ص 242 ـ 265

38ـ سید عبدالكریم هاشمی‏نژاد، پیشین، ص 447

39و40ـ بروس كوئن، پیشین، ص 152

41ـ مرتضی مطهری، پیشین، ص 222

42ـ محمدبن‏یعقوب كلینی،فروع كافی، انتشارات‏دارالكتب‏الاسلامیه،1367،ج5،ص59

43ـ مرتضی مطهری، پیشین، ص 235

44ـ نهج‏البلاغه، انتشارات مطبوعاتی قم، خطبه 129

45ـ نهج‏البلاغه، خطبه 122

46ـ محمدبن‏جریرطبری، تاریخ طبری، قاهره،مطبعة‏الاستقامة،1939،ج4،ص 304

47ـ خوارزمی، مقتل الحسین، تحقیق محمد السماوی، قم، انتشارات انوارالمهدی، ج 2، ص 273

48ـ مرتضی مطهری، پیشین، ص 254

49ـ محمدحسین طباطبایی، شیعه در اسلام، قم، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه، ص 23

50ـ استودارد لوتروپ، حاضر العالم الاسلامی، انتشارات دارالفكر، ج 1، ص 188

51ـ سید عبدالكریم هاشمی‏نژاد، پیشین، ص 447

52ـ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، بیروت،نشرمؤسسه‏الوفا،1403ق،ج5،ص99

53ـ محمدبن جریر طبری، پیشین، بیروت، نشر موسسه اعلمی،1403ق،ج5،ص 506
پنج شنبه 16/9/1391 - 17:53
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته