• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1616
تعداد نظرات : 49
زمان آخرین مطلب : 4141روز قبل
عقاید و احکام

 

با توجه به اینكه شفاعت به معنای صحیح قیود و شرائط فراوانی در چند جهت دارد، كسانی كه به این اصل معتقدند برای اینكه مشمول آن شوند ناگزیرند شرائط ان را فراهم كنند، شرائطی همچون؛

  • از گناهان سنگین همانند حقّ النّاس و ظلم كه امید شفاعت را به صفر می رساند بپرهیزند.

  • برنامه خود را در یك دگرگونی عمیق و همه جانبه در وضع خویش شروع كنند.

  • برای رسیدن به مقام "ارتضاء" و برقرار ساختن "عهد الهی" (با توجه به آنچه كه در بخشهای پیش گذشت) از گناه توبه كنند و یا حداقل در آستانه توبه قرار گیرند.

  • خلافكاری و شكستن سد قوانین الهی را متوقف سازند و یا لااقل تقلیل دهند.

  • ایمان به خدا، رسولش، آخرت را در خود زنده نگه دارند.

  • سبك نشماردن نماز یكی از شروط مهم در دستیابی به شفاعت است.

  • همچنین باید میان شفیع و شفاعت شونده رابطه ای بوده و شفاعت شونده زمینهء شفاعت را در دنیا (با برقراری پیوند میان خود و شفیع، اقتباس از صفات او، ایجاد یك نوع سنخیت ـ هر چند ضعیف ـ بین خود و او برقرار سازد، برای رسیدن به نتیجه اینگونه امادگیها لازم است. كسی كه امام حسین و امام علی (علیهما السلام) را نمی شناسد و از آنها تبعیّتی ندارد، چگونه می تواند از شفاعت آنها بهره مند شود؟

 

بر گرفته از كتابهای

تفسیر نمونه، تفسیر مجمع البیان، تفسیر نسیم حیات (دكتر بهرام پور) ، عزادار حقیقی (محمد شجاعی )

پنج شنبه 23/9/1391 - 15:3
فلسفه و عرفان

 

در روایات و احادیث اسلامی تعبیرات فراوانی درباره شفاعت آمده است كه در بیان مسأله شفاعت در ذیل آیات قرآن بسیار راهگشاست،از جمله:

1ـ در تفسیر "برهان" از امام كاظم(ع) از حضرت علی(ع) نقل شده كه می فرماید:از پیامبر اكرم(ص) شنیدم"شَفاعَتی لِاَهل الْكبایر مِن اُمّتی..." : "شفاعت من برای مرتكبین گناهان كبیره از امّتم است..." راوی حدیث كه ابن ابی عمیر است می گوید:از امام كاظم (ع) پرسیدم چگونه برای مرتكبان گناهان كبیره شفاعت ممكن است در حالی كه خداوند می فرماید: "وَ لا یَشفَعون اِلّا لِمَن ارْتَضی" مسلّم است كسی مرتكب گناهان كبیره شود مورد ارتضاء و خشنودی خداوند نیست!

امام كاظم(ع) در پاسخ فرمود: " هر فرد با ایمانی كه مرتكب گناهی می شود طبعاً پشیمان خواهد شد و پیامبر(ص) هم فرموده پشیمانی از گناه توبه است....و كسی كه پشیمان نگردد مؤمن واقعی نیست و شفاعت برای او نخواهد بود و عمل او "ظلم" است، همینطور خداوند می فرماید ظالمان دوست و شفاعت كننده ای ندارند"

(تفسیر برهان، جلد 3، ص 57)

مضمون صدر حدیث این است كه شفاعت شامل مرتكبان گناهان كبیره می شود ولی ذیل حدیث روشن می كند كه شرط اصلی پذیرش شفاعت واجد بودن ایمانی است كه مجرم را به مرحلهء ندامت، خودسازی و جبران برساند و از ظلم، طغیان و قانون شكنی برهاند.(شفاعت سازنده و صحیح)

2ـ در كتاب كافی از امام صادق(ع) در نامه ای كه به تمامی اصحابش نوشت چنین نقل شده:

"مَن سره انْ ینفعهُ شَفاعَة الشافعین عِنداللّه فَلیَطلب اِلی اللّه ان یرضی عَنه"
لحن این روایت نشان می دهد كه برای اصلاح اشتباهاتی كه در زمینهء شفاعت برای بعضی یاران امام (ع) خصوصاً و جمعی از مسلمانان عموماً رخ داده است صادر شده و با صراحت شفاعتهای تشویق كننده به گناه در آن نفی شده است و می گوید "هر كس دوست دارد مشمول شفاعت گردد باید خشنودی خدا را جلب كند."

(بحارالانوار چاپ قدیم، جلد 3،ص304)

3ـ باز در حدیث دیگری از امام صادق(ع) می خوانیم:

" اذا كانََ یومَ القیامة بعث اللّه العالم وَ العابد، فَاذا و قفا بَینَ یدی اللّه عزّوجل قیل ِللعابِد انْطَلَق اِلی الجنة، و قیل لِلعالم قِفْ تشفع لِلنّاس بِحُسن تَأدیبك لَهُم" :
" در روز رستاخیز خداوند، عالم و عابد را بر می انگیزد و به عابد می گوید تنها خود به سوی بهشت رو امّا به عالم می گوید برای مردمی كه تربیت كردی شفاعت كن"

(اختصاص مفید نقل از بحار، جلد 3، ص305)

در این حدیث پیوندی در میان "تأدیب عالم" و "شفاعت او نسبت به شاگردانش" كه مكتب او را درك كرده اند دیده می شود كه می تواند پرتویی به روی بسیاری از موارد تاریك این بحث بیفكند.
بعلاوه اختصاص شفاعت كردن به عالم و نفی آن از عابد نشانه ای است از این كه شفاعت در منطق اسلام یك مطلب قراردادی و یا پارتی بازی نیست بلكه یك مكتب تربیتی است و تجسّمی است از تربیت در جهان.

4ـ با نگاهی به كتاب هدایتمان (قرآن مجید) به فكر فرو می روی كه بیش از 70 مرتبه كلمهء نماز با این عنوان و یا عناوینی دیگر اورده شده است؛ چه چیزی در پس این همه اصرار نهفته است،نماز و بر پاداشتن ان چقدر باید مهم باشد كه وقتی ظهر عاشورا امام حسین(ع) با یادآوری ابوثمامه صاعدی جنگ با لشكر شیطان را به خاطر نماز (ستون دین) متوقف می كند و ساعتی اجازه می خواهد برای دیدار با پروردگار، از این بالاتر دیگر چه نمونه ای باید برایمان آورده شود؟!

ترك نماز جزءِ آن چیزهایی است كه پیامبر(ص) ما دربارهء آن می فرمایند؛

لا یَنال شَفاعتی مَن اسْتَخَف بِصَلاتِهِ وَ لا یَرِدُ عَلَیّ الحوضَ لاوالله :

كسی كه نماز را سبك بشمارد به شفاعت من دست نیابد و به خدا سوگند كه در كنار حوض [كوثر] بر من وارد نشود.

از اینكه پیامبر (ص) كسی را كه مرتكب گناه كبیره شده شفاعت می كند ولی سبك شمارنده نماز را شفاعت نمی كند، معلوم می شود كه سبك شمردن نماز از سایر گناهان كبیره ای كه مورد شفاعت پیامبر و آلش (علیهم السلام) قرار می گیرند بزرگتر و آثار آن برای انسان، خطرناك تر است و شاید بتوان گفت با توجه به فرمایش پیامبر اكرم(ص) كه رحمة للعالمین است، سبك شمردن نماز از بزرگترین منكرات است (منكر: زشتی و گناهی كه از آن نهی شده ایم).

باشد كه با سبك نشمردن نماز خود را از شفاعت شوندگان قرار دهیم. (انشاءا...)

پنج شنبه 23/9/1391 - 15:2
قرآن

 

در قرآن دربارهء " شفاعت" (به این عنوان ) در حدود سی آیه آمده است ( بحث ها و اشارات دیگری نیز به این مسأله با عناوین دیگر دیده می شود.
آیاتی كه در قرآن پیرامون "شفاعت" آمده است را میتوان به چند دسته تقسیم كرد :

اول ـ آیاتی كه به طور مطلق شفاعت را نفی می كند؛

لانْفِقوا مِمّا رزقناكُم مِنْ قَبلُ اَن یأتی یَوم لا بیعُ فیهِ وَ لا خلة وَلا شفاعَة...:
پیش از انكه روزی فرا رسد كه نه داد و ستدی هست و نه دوستی و نه شفاعتی، از آنچه روزیتان كرده ایم انفاق كنید...

(سورهء بقرة؛ آیه 254)

وَ لا یُقبَلُ مِنها شَفاعَة...:
و از كسی شفاعتی نپذیرند...

(سورهء بقرة؛ آیه 48)

در این آیات راههای متصور برای نجات محرومان غیر از ایمان و عمل صالح چه از طریق پرداخت عوض و دیُون مالی و مادی، یا پیوند و سابقهء دوستی و یا مسأله شفاعت نفی شده است.
حتی در مورد بعضی از گناهكاران می خوانیم؛

فَما تَنفَعَهُم شفاعَة الشافِعین...:
شفاعت شفاعت كنندگان به حال ایشان سودی ندارد...

(سورهء مدثر؛ آیه 48)

دوم ـ آیاتی كه شفیع را منحصراً خداوند متعال معرفی می كند و شفاعت را فقط مخصوص ذات اقدس الهی می داند؛

مالَكُم مِن دونِهِ مِن وَلی وَ لا شَفیع...:
برای شما هیچ سرپرست و شفیعی غیر از خداوند نیست...

(سورهء سجده؛ آیه 4)

قُل لِلّهِ الشَفاعة جَمیعاً...:
بگو، شفاعت یكسره از آن خداست...

(سورهء زمر؛ آیه 44)

سوم ـ آیاتی كه شفاعت را مشروط به اذن و فرمان خدا می كند؛

مَن ذَالّذی یَشفَعُ عِندَهُ اِلّا بِاذْنِهِ...:
چه كسی می تواند جز به اذن خدا شفاعت كند؟...

(سورهء بقره؛ آیه 255)

وَ لا تَنْفعُ الشفاعَة عِنْدَهُ اِلّا لِمَن اِذْنِه لَه...:
شفاعت جز برای كسانی كه خداوند اذن (اجازه) دهد سودی ندارد...

(سورهء سباء ؛آیه 23)

چهارم ـ آیاتی است كه شرایطی را برای شفاعت شونده (مشفوع) بیان كرده است،گاهی این شرط را رضایت و خشنودی پروردگار معرفی می كند؛

وَ لا یَشْفَعونَ اِلّا لِمن ارْتَضی...:
و جز برای كسی كه [خدا] رضایت دهد شفاعت نمی كنند...

(سورهء انبیاء؛ آیه 28)

و گاه شرط آن را گرفتن پیمان و عهد نزد خدا معرفی می كند؛

لا یَملِكونَ الشّفاعة اِلّا مَن اتّخَذَ عِندَالرّحمنِ عَهداً...:
كسی به شفاغت دست می یابد كه به خداوند و به پیامبر ایمان داشته باشد و نزد خدا تعهد و پیمان بسته باشد...

(سورهء مریم؛ آیه 87)

و زمانی هم صلاحیت شفاعت شدن را از بعضی از مجرمان و گناهكاران سلب می كند؛

ما لِلظّالِمینَ مِن حَمیم وَ لا یَشفَع یطاع...:
برای ستمگران نه یاوری هست و نه شفاعتگری كه مورد اطاعت باشد...

(سورهء غافر؛ آیه 18)

البته شرایط شفاعت شونده در بخش های دیگر آمده است.
پنجم
ـ در آیاتی نیز شفاعت به معنی یازی و پشتیبانی از برادر عقیدتی و دینی در كمك به وی و یا در جهاد با تجاوزگران است كه بهرهء دنیوی غنایم و پاداش اخروی آن جنت خداست و اگر در گناه و تجاوزی با همدینش رفاقت كند، بهرهء دنیای او سرزنش و نصیب جهان دیگرش كیفر خواهد بود؛

مَن یَشفَع شفاعَةً حَسَنَةً یكُن لَهُ نَصیبٌ مِنها وَ یَشفَع شفاعَةً سَیِّأةً یكُن لَهُ كِفلُ مِنها ...:
هر كه شفاعتی نیكو كند، او را بهره ای باشد و كسی را كه شفاعتی بد كند وی را از آن سهمی باشد...

(سورهء نساء؛ آیه 85)

معانی و تعابیر دیگری نیز از مسأله شفاعت در قرآن كریم آمده است ولی آنچه مد نظر ما بوده است در دسته بندیهای فوق ذكر شده است.

پنج شنبه 23/9/1391 - 15:1
فلسفه و عرفان

 

1.شفاعت "صحیح" و "باطل

2 .شفاعت در عالم تكوین

1.شفاعت باطل (شفاعت در لسان عامه) به این گفته می شود كه شخص شفیع از موقعیت و شخصیت و نفوذ خود استفاده كرده و نظر صاحب قدرت را بی هیچ حساب و كتابی درباره مجرم و یا گناهكار(زیر دستان خود) تغییر دهد. گاهی با استفاده از نفوذ خود یا وحشتی كه از نفوذ او دارند و زمانی با پیش كشیدن مسایل عاطفی و تحت تأثیر قرار دادن عواطف طرف و زمان دیگری با تغییر دادن مبانی فكری او دربارهء گناه مجرم و استحقاق او و مانند اینها....

بطور خلاصه شفاعت طبق این معنی هیچگونه دگرگونی در روحیات و فكر مجرم یا متهم ایجاد نمی كند تمام تأثیر ها و دگرگونیها مربوط به شخصی است كه شفاعت نزد او می شود این شفاعت در بحثهای مذهبی مطلقاً معنی ندارد زیرا نه خداوند (نعوذُ بالل‍ه) اشتباهی می كند كه بتوان نظر او را عوض كرد و نه عواطفی به این معنی در انسان است كه بتوان آنرا برانگیخت و نه از نفوذ كسی ملاحظه می كند و وحشتی دارد و نه پاداش و كیفرش بر محوری غیر از عدالت دور می زند.

می توان گفت شفاعت بر محور دگرگونی و تغییر موضع "شفاعت شونده" صورت می گیرد یعنی شفاعت شونده موجباتی را فراهم می كند كه از یك وضع نا مطلوب و در خور كیفر بیرون آمده و به وسیلهء ارتباط با شفیع خود را در وضع قابل قبولی قرار می دهد كه شایستهء بخشودگی گردد و همانطور كه خواهیم دید ایمان به این نوع شفاعت در واقع یك مكتب عالی تربیتی و وسیلهء اصلاح افراد گناهكار وآلوده وبیداری و آگاهی است ؛ این چیزی نیست جز "شفاعت صحیح " كه شفاعت شونده به اشارهء خداوند مورد شفاعت قرار می گیرد (وَ لا یَشفَعونَ اِلا لِمَن ارْتَضی... : و جز برای كسی كه [خدا] رضایت دهد شفاعت نمی كنند ـسورهء انبیاء ،آیه 28)شفاعت در آخرت نتیجهء هدایت در دنیاست.شفاعت در منطق اسلام از نوع اخیر است كه بیان شد.
و در بخشهای دیگر می بینیم كه تمام ایرادها، خرده گیریها و حمله ها همه متوجه تفسیر اول شفاعت می شود، نه مفهوم دوم كه یك معنی منطقی ومعقول وسازنده است؛ به بیانی دیگر آنچه گفته شد تفسیر اجمالی شفاعت در دو شكل "تخدیری" و"سازنده" آن بود.

2. شفاعت در عالم تكوین:
آنچه در مورد شفاعت توضیح داده شد در جهان تكوین(منظور این دنیا و مسأله آفرینش است) علاوه بر عالم تشریع نیز فراوان دیده می شود، نیروهای قویتر این جهان به نیروهای ضعیف تر ضمیمه شده و آنها را در مسیر هدفهای سازنده پیش می برند؛ آفتاب می بارد و بذرها را در دل زمین آمده می سازند تا استعدادهای درونی خود را به كار گیرند (تا به وضع قابل قبولی برسند) و نخستین جوانه حیات را بیرون فرستند، پوست دانه ها را بشكافند و از ظلمتكدهء خاك سر بر آورده و به سوی آسمان كه از آن نیرو گرفته اند پیش روند ، به سوی شفیعی كه شفاعتشان كرده است.
این صحنه ها در حقیقت یك نوع شفاعت تكوینی در رستاخیز زندگی و حیات است و با اقتباس از این الگو در عالم تكوینی نوعی از شفاعت در عالم تشریعی را می یابیم ؛ راه مستقیمی كه برای درك مسأله شفاعت برایمان گشوده می شود.

پنج شنبه 23/9/1391 - 14:59
دانستنی های علمی

 

كلمه "شفاعت" از ریشه "شَفع" به معنی جفت بوده و برگرفته از "ضَمّ الشَّی اِلی مِثلِهِ" است و نقطه مقابل آن "وَتر" به معنای تك و تنها است سپس به ضمیمه شدن فرد برتر و قویتری برای كمك به فرد ضعیف اطلاق گردیده استو به همین دلیل كه شفیع به هنگام درست كردن كار دیگری و شفاعت در مورد او در حقیقت خود را رفیق او قرار می دهد به او "شفیع" و به كارش "شفاعت" گفته اند.همینطور كسی كه ملك دیگری را جزو ملك خود سازد "شفیع" گفته می شود.

شفاعت در معنای صحیحش برای حفظ تعادل بوده و وسیله ایست برای بازگشت گناهكاران و در معنای غلط موجب تشویق و جرات بر گناه.

پنج شنبه 23/9/1391 - 14:58
اهل بیت

 

حسن وارث حکومتی است که از پدر مانده و فرمانده سپاهی است که در درونش نفاق تا اعماق صمیمی ترین یاران وی نفوذ کرده، بهترین افسران و فرماندهان سپاه، پنهانی با پول ها و با زورها و وعده های بنی امیه سر و سِر دارند، و برای یک توطئه بزرگ، یک خیانت بزرگ، معامله می کنند. افسران برای فروش خود با خریداران انسانیت و شرف در دمشق چانه می زنند.
از نظر قلمرو حکومت، حسن بر یکی از نیرومند ترین و خطرناک ترین و حساس ترین قسمتهای سرزمین اسلامی دستی ندارد و این قسمت یکپارچه به دست دشمن افتاده است.
در خود عراق نیز جناح ها متفرق شده اند. اشراف نسبت به رژیم علوی نمی توانند وفادار باشند و توده به سستی و غفلت گرفتار شده است. خوارج که توده متعصب و از جان گذشته مذهبی اند و قدرت خطرناک عوام اند، روی در روی ایستاده اند و حسن، به عنوان مظهر آخرین تلاش صمیمی ترین و آگاه ترین و مترقی ترین یاران نهضت جدید اسلامی، در برابر جبهه نفاق یا دشمنان داخلی، هر روز ضعیف تر می شود و ضعیف تر، تا لحظه دردناک و فاجعه آمیزی، که آخرین تلاش و مقاومت «اسلام عدالت» در برابر «اسلام اشرافیت» پایان می گیرد و صلح با دشمن داخلی تنها راه چاره، یعنی بیچارگی یی است که حسن ناچار می پذیرد. زیرا شکست خورده است و شکست خورده صلح نمی کند، صلح بر او تحمیل می شود، درست مثل شکست.
حسن (ع) که در مدینه به عنوان رهبر و مظهر تلاش روح انقلاب در برابر «جاهلیت جان گرفته جدید» نشسته، اکنون به صورت یک فرد عادی خلع سلاح شده در آمده است.
وقتی می بینیم که دشمن در داخل خانه امام و رهبر مردم، نیز رخنه کرده، و جاسوسان بنی امیه، در خلوت خانه او، محرم او شده اند! و حتی همسرش را مزدور خود ساخته اند و توسط او مسمومش کرده اند، می توانیم حدس بزنیم که جبهه عدالت و آزادی مردم تا کجا ضعیف شده است! قدرت امام حسن به عنوان رهبر نیرویی که به نام اسلام هنوز دارد مقاومت می کند، به اندازه ای است که وقتی می میرد، در خود مدینه، که شهر جدش و مادرش است، و شهر خانواده او است، و شهر مهاجرین و انصار پیغمبر اسلام است، امکان این را، که در جایی که خودش می خواهد دفن شود ندارد، در قبرستان عمومی شهر دفنش می کنند! سرنوشت امام حسن، که مظهر تنهایی و غربت در جامعه اسلامی است، حتی در مدینه پیغمبر، نشان می دهد که جبهه حق طلبی در اسلام به کلی در هم شکسته است و ارتجاع جدید کاملاً بر همه جا و همه کس مسلط شده است و همه صحنه ها را فتح کرده است و اکنون نوبت حسین است…

برگرفته از حسین وارث آدم ـ دکتر علی شریعتی- وبسایت معلم شهید دكتر علی شریعتی


پنج شنبه 23/9/1391 - 14:56
سخنان ماندگار

 

اگر در جامعه ای فقط یک حسین و یا چند ابوذر داشته باشیم هم زندگی خواهیم داشت هم آزادی هم فکر و هم علم خواهیم داشت و هم محبت هم قدرت و سرسختی خواهیم داشت و هم دشمن شکنی و هم عشق به خدا...

دکتر علی شریعتی

پنج شنبه 23/9/1391 - 14:55
سخنان ماندگار

 

… پیش چشمم را پرده ای از خون پوشیده است.

در میان هیاهوی مکرر و خاطره انگیز دجله و فرات، این دو خصم خویشاوندی که هفت هزار سال، گام به گام با تاریخ همسفرند، غریو و غوغای تازه ای برپا است:
صحرای سوزانی را می‌نگرم، با آسمانی به رنگ شرم، و خورشیدی کبود و گدازان، و هوایی آتش ریز، و دریای رملی که افق در افق گسترده است، و جویباری کف آلود از خون تازه ای که می‌جوشد و گام به گام، همسفر فرات زلال است.

می‌ترسم در سیمای بزرگ و نیرومند او بنگرم، او که قربانی این همه زشتی و جهل است. به پاهایش می‌نگرم که همچنان استوار و صبور ایستاده و این تن صدها ضربه را بپاداشته است و شمشیرها از همه سو برکشیده، و تیرها از همه جا رها، و خیمه ها آتش زده و رجاله در اندیشه غارت، و کینه ها زبانه کشیده و دشمن همه جا در کمین، و دوست بازیچه دشمن و هوا تفتیده و غربت سنگین و دشمن شوره زاری بی حاصل و شن ها داغ و تشنگی جان گزا و دجله سیاه، هار و حمله ور و فرات سرخ، مرز کین و مرگ در اشغال «خصومت جاری» و …

می‌ترسم در سیمای بزرگ و نیرومند او بنگرم، او که قربانی این همه زشتی و جهل است. به پاهایش می‌نگرم که همچنان استوار و صبور ایستاده و این تن صدها ضربه را بپاداشته است. ترسان و مرتعش از هیجان، نگاهم را بر روی چکمه ها و دامن ردایش بالا می‌برم: اینک دو دست فرو افتاده اش، دستی بر شمشیری که به نشانه شکست انسان، فرو می‌افتد، اما پنجه های خشمگینش، با تعصبی بی‌حاصل می‌کوشد، تا هنوز هم نگاهش دارد… جای انگشتان خونین بر قبضه شمشیری که دیگر …
… افتاد! و دست دیگرش، همچنان بلاتکلیف.

نگاهم را بالاتر می‌کشانم: از روزنه های زره خون بیرون می‌زند و بخار غلیظی که خورشید صحرا می‌مکد تا هر روز، صبح و شام، به انسان نشان دهد و جهان را خبر کند.
نگاهم را بالاتر می‌کشانم: گردنی که، همچون قله حرا، از کوهی روییده و ضربات بی امان همه تاریخ بر آن فرود آمده است. به سختی هولناکی کوفته و مجروح است، اما خم نشده است. نگاهم را از رشته‌های خونی که بر آن جاری است باز هم بالاتر می‌کشانم: ناگهان چتری از دود و بخار! همچون توده انبوه خاکستری که از یک انفجار در فضا میماند و … دیگر هیچ!
پنجه ای قلبم را وحشیانه در مشت می‌فشرد، دندان هایی به غیظ در جگرم فرو می‌رود، دود داغ و سوزنده ای از اعماق درونم بر سرم بالا می‌آید و چشمانم را می‌سوزاند، شرم و شکنجه سخت آزارم می‌دهد، که: «هستم»، که «زندگی می‌کنم».

این همه «بیچاره بودن» و بار «بودن» این همه سنگین! اشک امانم نمی‌دهد؛ نمی‌توانم ببینم. پیش چشمم را پرده ای از اشک پوشیده است.در برابرم، همه چیز در ابهامی ‌از خون و خاکستر می‌لرزد، اما همچنان با انتظاری از عشق و شرم، خیره می‌نگرم؛
شبحی را در قلب این ابر و دود باز می‌یابم، طرح گنگ و نامشخص یک چهره خاموش، چهره پرومته، رب‌النوعی اساطیری که اکنون حقیقت یافته است. هیجان و اشتیاق چشمانم را خشک می‌کند. غبار ابهام تیره ای که در موج اشک من می‌لرزد، کنارتر می‌رود . روشن تر می‌شود و خطوط چهره خواناتر.
چقدر تحمل ناپذیز است دیدن این همه درد، این همه فاجعه، در یک سیما، سیمایی که تمامی ‌رنج انسان را در سرگذشت زندگی مظلومش حکایت می‌کند. سیمایی که … چه بگویم؟

مفتی اعظم اسلام او را به نام یک «خارجی عاصی بر دین الله و رافض سنت محمد» محکوم کرده و به مرگش فتوی داده است. و شمشیرها از همه سو برکشیده، و تیرها از همه جا رها، و خیمه ها آتش زده و رجاله در اندیشه غارت، و کینه ها زبانه کشیده و دشمن همه جا در کمین، و دوست بازیچه دشمن و هوا تفتیده و غربت سنگین و دشمن شوره زاری بی حاصل و شن ها داغ و تشنگی جان گزا و دجله سیاه، هار و حمله ور و فرات سرخ، مرز کین و مرگ در اشغال «خصومت جاری» و …

در پیرامونش، جز اجساد گرمی‌که در خون خویش خفته اند، کسی از او دفاع نمی‌کند. همچون تندیس غربت و تنهایی و رنج، از موج خون، در صحرا، قامت کشیده و همچنان، بر رهگذر تاریخ ایستاده است.
نه باز می‌گردد،
که : به کجا؟
نه پیش می‌رود،
که : چگونه؟
نه می‌جنگد،
که : با چه؟
نه سخن می‌گوید،
که : با که؟
و نه می‌نشیند،
که : هرگز !
ایستاده است و تمامی ‌جهادش اینکه … نیفتد

همچون سندانی در زیر ضربه های دشمن و دوست، در زیر چکش تمامی ‌خداوندان سه گانه زمین(خسرو و دهگان و موبد – زور و زر و تزویر – سیاست و اقتصاد و مذهب)، در طول تاریخ، از آدم تا … خودش! به سیمای شگفتش دوباره چشم می‌دوزم، در نگاه این بنده خویش می‌نگرد، خاموش و آشنا؛ با نگاهی که جز غم نیست. همچنان ساکت می‌ماند.

نمی‌توانم تحمل کنم؛ سنگین است؛ تمامی‌«بودن»م را در خود می‌شکند و خرد می‌کند. می‌گریزم. اما می‌ترسم تنها بمانم، تنها با خودم، تحمل خویش نیز سخت شرم آور و شکنجه آمیز است. به کوچه می‌گریزم، تا در سیاهی جمعیت گم شوم. در هیاهوی شهر، صدای سرزنش خویش را نشنوم.
خلق بسیاری انبوه شده اند و شهر، آشفته و پرخروش می‌گرید، عربده ها و ضجه ها و عَلم و عَماری و «صلیب جریده» و تیغ و زنجیری که دیوانه وار بر سر و روی و پشت و پهلوی خود می‌زنند، و مردانی با رداهای بلند و…….
عمامه پیغمبر بر سر و……. آه ! … باز همان چهره های تکراری تاریخ! غمگین و سیاه پوش، همه جا پیشاپیش خلایق!

تنها و آواره به هر سو می‌دوم، گوشه آستین این را می‌گیرم، دامن ردای او را می‌چســــبم، می‌پرسم، با تمام نیــــــــاز می‌پرسم؛ غرقه در اشک و درد: «این مرد کیست»؟ «دردش چیست»؟ این تنها وارث تاریخ انسان، وارث پرچم سرخ زمان، تنها چرا؟ چه کرده است؟ چه کشیده است؟ به من بگویید: نامش چیست؟
هیچ کس پاسخم را نمی‌گوید!
پیش چشمم را پرده ای از اشک پوشیده است.

پنج شنبه 23/9/1391 - 14:54
سخنان ماندگار
حسین (ع) یك درس بزرگ‌تر ازشهادتش به ما داده است و آن نیمه‌تمام گذاشتن حج و به سوی شهادت رفتن است. مراسم حج را به پایان نمی‌برد تا به همه حج‌گزاران تاریخ، نمازگزاران تاریخ، مؤمنان به سنت ابراهیم، بیاموزد كه اگر هدف نباشد، اگر حسین (ع) نباشد و اگر یزید باشد، چرخیدن بر گرد خانه خدا، با خانه بت، مساوی است.

دکتر علی شریعتی

پنج شنبه 23/9/1391 - 14:52
اهل بیت

 

 

نمى ‏توان از كربلاى حسین نوشت و در آن، از كار بزرگ زینبى یادى نكرد؛ چرا كه حادثه كربلا با نقش مكمّل و بى ‏بدیل حضرت زینب‏ علیها السلام كامل مى ‏شود. مرحوم شریعتى در این مورد مى ‏گوید:

"رسالت پیام از امروز عصر، آغاز مى ‏شود. این رسالت بر دوش‌هاى ظریف یك زن، «زینب» - زنى كه مردانگى در ركاب او جوانمردى آموخته است و رسالت زینب دشوارتر و سنگین‏تر از رسالت برادرش. آنهایى كه گستاخى آن را دارند كه مرگ خویش را انتخاب كنند، تنها به یك انتخاب بزرگ دست زده‏اند؛ اما كار آنها كه از آن پس زنده مى‏مانند، دشوار است و سنگین. و زینب مانده است، كاروان اسیران در پى‏اش، و صف‌هاى دشمن تا افق در پیش راهش، و رسالت رساندن پیام برادر بر دوشش. وارد شهر مى‏شود، از صحنه بر مى‏گردد. آن باغ‏هاى سرخ شهادت را پشت سر گذاشته و از پیراهنش بوى گل‌هاى سرخ به مشام مى‏رسد. وارد شهر جنایت، پایتخت قدرت، پایتخت ستم و جلادى شده است؛ آرام و پیروز، سراپا افتخار؛ بر سر قدرت و قساوت، بر سر بردگان مزدور و جلادان و بردگان استعمار و استبداد فریاد مى ‏زند: «سپاس خداوند را كه این همه كرامت و این همه عزت به خاندان ما عطا كرد، افتخار نبوت، افتخار شهادت...» اگر زینب پیام كربلا را به تاریخ باز نگوید، كربلا در تاریخ مى ‏ماند."(1)

بدون شك حضور حضرت زینب ‏علیهاالسلام در كربلا به عنوان پیام رسان شهیدان، حیاتى ‏ترین عنصر در ماندگارى «حماسه حسینى» است. اگر زینب نبود، كربلا در كربلا مى‏ ماند و حماسه درخشان حسینى اسیر حصار زمان خود مى ‏شد. حضرت زینب ‏علیها السلام خود سرود حماسه ‏اى بود كه درخشید و حماسه سترگ كربلا را در همه زمان‏ها سارى و جارى ساخت.


پی نوشت ها:

1. حسین وارث آدم ، ص 206

پنج شنبه 23/9/1391 - 14:49
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته