روزی که سیدالشهدا نهضت خویش را آغاز کرد، کوفه دست کم دارای یک صدهزار رزمنده بود که بخش عظیمی از آن ها از محبّان اهل بیت علیهم السلام به شمار می آمدند. بر همین اساس، شهرهایی چون مکه و مدینه و بصره مملو از رزمندگانی بودند که از یک سو، به فسق یزید معترف و از سوی دیگر، از شأن و منزلت والای امام حسین علیه السلام آگاهی داشتند. اما از آن جمعیت کثیر تنها عده بسیار اندکی آن حضرت را یاری نمودند. با توجه به این واقعیت تلخ، دو پرسش مطرح می شود: یکی آن که، فلسفه کاهلی آن جمعیت کثیر در حمایت از سیدالشهدا علیه السلام چه بوده است؟ دیگر آن که، یاران اباعبداللّه علیه السلام چه خصلت های ویژه ای داشتند که در عصری که جمع کثیری از همگنانشان در خواب غفلت فرو رفته بودند، تا پای جان از آن حضرت دفاع نمودند؟
این مقاله در تلاش است تا به پرسش دوم پاسخی مناسب ارائه نماید. از این رو، با مطالعه و بررسی زندگانی و سخنان آنان، به این نتیجه رهنمون شده است که شهدای کربلانسبت به سایرمسلمانان معاصر خویش در اطلاعات دینی و تحلیل اجتماعی برتری قابل ملاحظه ای نداشته اند و حتی در التزام به عبادت های فردی امثال و اشباه زیادی داشته اند. آنچه ایشان را از سایران ممتاز نموده و بدین فوز بزرگ رسانده است، معرفت به مقام امامت و ولایت و عشق و ارادت فزاینده به امام حسین علیه السلام بوده است.
درآمد
یکی از ابعاد نهضت عاشورا، افتخارآفرینی و عظمت و بزرگی آن است. امام حسین علیه السلام و یارانش به ظاهر از سوی سپاهیان یزید مورد بی احترامی و تمسخر قرار گرفتند، در ملأعام به آنان اهانت شد، فحش و ناسزا شنیدند، به دست انسان های پستی چون شمر و حرمله و عمرو بن حجاج، مورد ضرب و شتم قرار گرفتند. زنان و فرزندان ایشان در نهایت غربت و تنهایی و با وضع دلخراشی به اسارت رفتند. به طوری که وقتی سیدالشهدا علیه السلام و یارانش برای اقامه نماز مهیا شدند، سپاه کوفه به آن ها گفتند: "نماز شما قبول نیست."(1)؛ یعنی شما کافر شده اید. ولی از فردای روز عاشورا روز به روز بر عزّت و عظمت سیدالشهدا و یارانش افزوده شد، به طوری که اکنون نزدیک به 1400 سال، حسین بن علی علیه السلام و یارانش الگوی احرار و آزادگان عالم، اعم از مسلمان و غیرمسلمان، گردیده اند.
شخصیت های غیرمسلمانی چون گاندی، آن حضرت را الگوی خود معرفی می کنند. بی تردید این عزّت و افتخار، از قدرت نظامی یاران سیدالشهدا نشأت نگرفته است، به علاوه از آن جا که حکّام اموی و عباسی (جز در یک مقطع کوتاه)، با نشر فضایل اهل بیت علیهم السلام و اصحابشان مخالف بوده اند؛ تبلیغات حساب شده حکومتی نیز در معرفی حسین بن علی علیه السلام و یارانش نقشی نداشته است، بلکه این عزّت تنها در سایه مقاومت و جانفشانی سیدالشهدا علیه السلام و یارانش برای دفاع از حق و حقیقت در بستری که موج دنیاگرایی روحیه حق مداری را در میان مسلمانان ازبین برده بود، شکل گرفته است.
آنچه اکنون برای ما به عنوان محبّان امام حسین علیه السلام و رهروان راه آن بزرگوار و اصحاب گران قدرش اهمیت فراوان دارد این است که بدانیم یاران آن حضرت چه ویژگی هایی داشتند که تاریخ مانند آنان را تاکنون به خود ندیده است. چه امتیازات و خصلت هایی در وجود یاران اباعبداللّه علیه السلام نهفته بود که آنان را از میلیون ها جمعیت مسلمان آن زمان ممتاز نمود. به طوری که از بسیاری از اصحاب و مشاهیر دینی عصر خود پیشی گرفته و در عرصه پرافتخار عاشورا، حماسه آفریدند.
زمانی که حسین بن علی علیه السلام ، عَلم مبارزه با بنی امیه را برافراشت، عالمان و فقهای فراوانی در جهان اسلام حضور داشتند. براساس نقل یعقوبی، افراد ذیل از فقهای معروف عصر امامت اباعبداللّه علیه السلام بوده اند: «عبدالله بن عباس، عبدالله بن عمربن خطّاب، مسوربن مخرَمة زهری، سائب بن یزید، عبدالرحمن بن حاطب، أبوبکر بن عبدالرحمن بن حارث، سعید بن مسیّب، عروة بن زبیر، عطاءبن یسار، قاسم بن محمدبن ابی بکر، عبیدة بن قیس سلمانی، ربیع بن خثیم ثوری، زرّبن حُبیش، حارث بن قیس جعفیّ، عمرو بن عتبة بن فرقد، أحنف بن قیس، حارث بن عمیر زبیدی، سوید بن غفلة جُعفی، عمروبن میمون أودیّ، مطرّف بن عبداله شخّیر، شقیق بن سلمة، عمروبن شرحبیل، عبدالله بن یزید خطمیّ، حارث اعور همدانی، مسروق بن أجدع، علقمة بن قیس خثعمی، شریح بن حارث کندیّ و زید بن وهب همدانی.»(2)
اما، هیچ یک از این افراد روز عاشورا در سپاه اباعبداللّه علیه السلام حضور نداشتند. ایشان نه تنها آن حضرت را یاری نکردند، بلکه برخی از آنان، اصل حرکت حضرت به سوی کوفه را زیرسؤال بردند.(3) و برخی دیگر، ابتدا اباعبداللّه علیه السلام را به کوفه دعوت کردند ولی روز عاشورا در میدان مبارزه حاضر نشدند.(4) برخی دیگر، همچون أحنف بن قیس درخواست یاری حضرت را اجابت ننموده، گفتند: «قد جرّ بنا آل أبی الحسن، فلم نجد عندهم أیالة للملک و لا جمعا للمال و لا مکیدة فی الحرب»؛ ما فرزندان أبی الحسن [علی علیه السلام ] را آزموده ایم نزد آن ها نه فرمانداری استانی یافته ایم و نه ثروت اندوخته ای دیدیم و نه سیاست جنگی لازم را مشاهده کرده ایم.(5)
این در حالی بود که همگی می دانستند بنی امیه سالیان متمادی در پی از بین بردن اسلام بوده و یزید هرگز شایستگی جانشینی پیامبر صلی الله علیه و آله را ندارد و استمرارخلافت وی نابودی واضمحلال دین و ارزش های دینی را در پی خواهد داشت.
افرادی چون طرمّاح بن عدی، عبدالله بن مطیع، عمر بن عبدالرحمن مخزومی و عبدالله بن جعفر(6)، که از دوستان و خیرخواهان آن بزرگوار بودند، به جای همراهی با ایشان، تلاش کردند حضرت را از رفتن به سوی عراق منصرف کنند. در عصر قیام سیدالشهدا علیه السلام در اثر انحرافات پدید آمده پس از رحلت پبامبر صلی الله علیه و آله ، تشخیص حق از باطل و التزام به مقتضای حقّ، به قدری دشوار شده بود که نه تنها عوام، بلکه خواص نیز، در درستی حرکت اباعبدالله علیه السلام شک نموده و یا در صورت علم به حقانیت قیام، توان یاری آن حضرت را نداشتند.
با توجه به این حقایق، این پرسش جدّی مطرح می شود که شهدای کربلا چه امتیازاتی بر شیعیان معاصر خود داشته اند که در حمایت از آن حضرت هیچ تردیدی به خود راه نداده تا پای جان از آن بزرگوار دفاع کردند؟ روزی که سیدالشهدا به سوی کربلا حرکت می کرد، شهر کوفه دست کم صدهزار رزمنده داشت که بخش عظیمی از آنان را شیعیان و دوستان اهل بیت علیهم السلام تشکیل می دادند. چگونه در میان آنان تنها عده قلیلی توفیق جهاد و شهادت در کنار پسر فاطمه علیهاالسلام را یافتند؟ در این مورد، نظرهای مختلفی قابل طرح است که در این مقال کوتاه به نقد و بررسی اجمالی آن ها می پردازیم:
نقد چند فرضیه پیرامون وجه تمایز شهدای کربلا
شاید برخی گمان کنند فصل ممیز یاران اباعبدالله علیه السلام با سایر شیعیان، بهره مندی افزون تر آنان از علوم دینی بوده است؛ بدین معنا که آنان نسبت به مردمان عصر خود اطلاعات دینی بیش تری داشته اند و همین امر آنان را به این فوز بزرگ رهنمون ساخته است. ولی تا آن جا که منابع اصیل تاریخی گواهی می دهند، تعداد کثیری از شهدای کربلا از برجستگی خاصی در علوم دینی برخوردار نبوده اند. به علاوه، اگر آشنایی با علوم دینی در حمایت مسلمانان از سیدالشهدا علیه السلام نقش کلیدی داشت، می بایست فقهای عصر آن حضرت به یاری ایشان برمی خاستند، حال آن که، هیچ یک از فقهای معروف دوران امام حسین علیه السلام در سپاه آن حضرت شرکت ننمودند.
با توجه به این که برخی از اصحاب سیدالشهدا، همچون سوید بن عمر و عابس بن ابی شبیب و بریر بن خضیر و زیاد بن عریب و یزید بن حصین و...(7) از عبّاد و زهّاد عصر خویش بوده اند، این احتمال قوت می گیرد که تمایز اساسی و یا دست کم یکی از فصول ممیز شهدای کربلا با سایران، التزام به مناسک دینی همچون نماز، روزه و حج بوده است. احتمال مزبور نیز قابل نقد می باشد؛ زیرا، اولاً، این صفت در مورد برخی از شهدا ذکر گردیده و در مورد بسیاری از آنان چون حرّ و زهیر و سلمان بجلی و نافع بن هلال و حجّاج بن مسروق و عمیر بن عبدالله و عمرو بن مطاع جعفی و یزید بن مغفل و افراد دیگر چنین صفتی نقل نشده است. ثانیا، اگر التزام به اعمال عبادی اسلام عامل مهمی در جهت تشخیص حقانیت دعوت اباعبدالله علیه السلام و حمایت از آن حضرت بود، می بایست دست کم تعداد قابل توجهی از حجاجی که در سال 60 هجری در مکه حضور داشتند، به یاری امام حسین علیه السلام برخیزند و حال آن که، عدّه بسیاراندکی با آن حضرت به سوی کوفه آمدند. اگر حجّاج سال 60 هجری ازامام علیه السلام حمایت می کردند،دیگر نیازی به اجابت دعوت کوفیان نبود و حضرت در همان اطراف مکه قیام می کرد.
احتمال سومی که می توان مطرح نمود آن است که، بسیاری از کسانی که از آن حضرت حمایت ننمودند نمی دانستند حضرت بنای مخالفت با یزید را دارد. از این رو، درصدد یاری آن بزرگوار برنیامده اند. در پاسخ این احتمال باید گفت: شاید این توجیه را برای مسلمانان مناطق دور دست چون یمن و ایران و مصر بپذیریم، ولی در مورد مسلمانان شهرهای مدینه و مکه و کوفه و بصره قابل قبول نیست؛ چرا که خروج ناگهانی حضرت پس از ملاقات با ولید بن عتبه (فرماندار مدینه) از مدینه به مکه آن هم به اتفاق زن و فرزند و اقوام و اقامت و فعالیت سیاسی چهارماهه در مکه و خروج نابهنگام آن حضرت در وسط اعمال حج از مکه به سوی کوفه نه تنها مردم مدینه و مکه بلکه بسیاری از مسلمانان حجاز و عراق را متوجه خود ساخت، به طوری که کوفیان با استفاده از همین اقدام ها از آمادگی حضرت برای قیام آگاه شده، از ایشان دعوت نمودند تا مرکز قیام را کوفه قرار دهد. بصریان نیز با نامه ای که حضرت برای سران آنان فرستاد و به طور رسمی از آنان درخواست یاری نمود،(8) از عزم اباعبدالله علیه السلام برای قیام آگاه شدند. بنابراین، نمی توان گفت فرق یاران اباعبدالله علیه السلام با سایر مسلمانان آن عصر در یاری نمودن از امام علیه السلام در اطلاع و آگاهی آنان از تصمیم حضرت برای درگیری با امویان بوده است.
ممکن است گفته شود: فصل ممیز اساسی شهدای کربلا با سایر مسلمانان، در شناخت آنان نسبت به امام حسین علیه السلام بوده است؛ یعنی کسانی که حضرت را یاری نکردند می دانستند حضرت قصد مخالفت و درگیری با یزید را دارد، ولی به دلیل عدم درک صحیح از شخصیت آن حضرت، در یاری ایشان سستی به خرج دادند. ولی اصحاب ایشان با توجه به شناختی که از مقام و منزلت و موقعیت آن حضرت داشتند، به یاری ایشان برخاستند. این سخن نیز مانند احتمالات پیشین سخن ناتمامی است؛ چرا که امام حسین علیه السلام قریب به شصت سال در جامعه اسلامی زندگی کرده بود و جزو خاندان رسول اکرم صلی الله علیه و آله و امیرمؤمنان و حضرت زهرا علیهاالسلام حساب می آمد. بارها در میان اصحاب مورد محبت رسول اکرم صلی الله علیه و آله قرار گرفته بود. رسول خدا در مورد ایشان تعابیر بلندی به کار برده بود. به علاوه، در جنگ های صفین و جمل و نهروان دوشادوش پدر درمیان سپاهیان کوفه شمشیر زده بود. به علاوه کمالات معنوی و مراتب علمی آن حضرت، شرایط را به گونه ای برای آن حضرت ترتیب داده بود که دست کم مردم حجاز و عراق شناخت خوبی از آن بزرگوار داشتند و قدر و منزلت آن حضرت را خوب درک می کردند. بهترین شاهد این مدعا آن است که وقتی آن حضرت وارد مکه شد، «مردم مکه از او استقبال کرده، نزدش رفت و آمد می کردند. [علاوه بر اهالی مکه]، سایر کسانی که در مکه حضور داشتند مثل حجّاج و مردم سرزمین های دور خدمتش می آمدند.»(9) حتی عبدالله بن زبیر، که خود از معاریف آن روز به شمار می آمد و درصدد به دست گرفتن خلافت بود، وقتی دید توجه مسلمانان کاملاً معطوف سیدالشهدا علیه السلام شده، برای منزوی نشدن، «گاه هر روز و گاه دو روز یک بار نزد [امام [حسین علیه السلام می آمد». ابومخنف می گوید: «وی فهمیده بود تا زمانی که حسین در این شهر باشد، مردم حجاز از او [عبدالله بن زبیر [پیروی نکرده و هرگز با او بیعت نخواهند کرد؛ زیرا [امام [حسین علیه السلام در نظرشان بزرگوارتر و فرمانش در میانشان نافذتر از فرمان اوست.»(10) حتی از اباعبدالله علیه السلام نقل می کند که آن حضرت می فرمود: «برای این مرد چیزی از دنیا محبوب تر از خروج من از حجاز به عراق نیست. او [خوب] فهمیده که با وجود من برایش از قدرت چیزی باقی نخواهد ماند، مردم مرا با او یکسان نمی شمارند، لذا دوست دارد من از مکه بیرون بروم تا این جا برایش خالی شود.»(11)
موقعیت و جایگاه اجتماعی و نفوذ مردمی امام حسین علیه السلام به حدّی بود که برخی از دوستان آن حضرت، خوف داشتند با قیام و شهادت آن حضرت راه تجاوز به حریم اسلام و مسلمانان و اساسا بی حرمتی به اعراب هموار گردد. از منظر افرادی چون عبدالله بن مطیع، حرمت اجتماعی و وجاهت و عظمت شخصیت سیدالشهدا به اندازه ای بود که آن ها گمان می کردند بنی امیه از ترس اعتراض آن حضرت، از برخی از حرمت شکنی ها پرهیز می کنند. عبدالله بن مطیع یکی از رجال عصر عاشورا و دوستان حضرت به شمار می آمد که دو بار با اصرار از حضرت خواست از رفتن به کوفه و قیام علیه بنی امیه خودداری نماید وی در بیان علت درخواست خود می گفت: «شما سید و آقای عرب هستی، به خدا قسم احدی از مردم حجاز به پای شما نمی رسد. [اگر در مکه بمانی [مردم از هرسو یکدیگر را به بیعت با شما دعوت می کنند.»(12) وی معتقد بود، قیام و شهادت اباعبدالله علیه السلام «موجب هتک حرمت اسلام و قریش و عرب خواهد شد.»(13) این سخن حاکی از آن است که اباعبدالله در زمان خود به قدری در جامعه موقعیت داشت که حفظ حرمت دین و قریش و اساسا اعراب در گرو حفظ حرمت ایشان بود.
بنابراین، نمی توان گفت: امتیاز اساسی یاران سیدالشهدا، با سایر مسلمانان در شناخت و آشنایی نسبت به عظمت شخصیت آن حضرت بوده است. در آن روزگار، دست کم مردم حجاز و عراق به خوبی حضرت را می شناختند و به آن حضرت علاقه مند بودند. از این رو، وقتی وارد شهری می شد، به خوبی از ایشان استقبال کرده دورش حلقه می زدند. بنابر دو گزارش فرزدق و مجمّع بن عبداللّه حتی کسانی که از کوفه به جنگ با آن حضرت آمده بودند، در دل به ایشان ارادت داشتند؛ زیرا فرزدق در گزارشی که از وضعیت کوفه به حضرت می دهد می گوید: «دل های مردم با شما و شمشیرهایشان با بنی امیه است.»(14) و یا مجمع بن عبدالله، یکی از شهدای کربلا و از مریدان راستین حضرت، وقتی از کوفه گریخت و به حضرت پیوست، در وصف مردم کوفه گفت: «دل هایشان به سوی شما تمایل دارد، ولی شمشیرهایشان فردا برعلیه شما برهنه خواهد شد.»(15)
این ها نشان می دهد برخی از مردم ممکن است امامی را واقعا دوست داشته باشند، ولی وقتی پای تهدید و تطمیع به میان آمد، به جنگ با همان امام محبوب خود رفته، سرش را از بدن جدا نموده و فرزندانش را به شهادت برسانند. بنابراین، نه تنها درک عظمت ولایت، بلکه حتی محبت عادی نسبت به مقام ولایت نیز نمی تواند انسان را از خطر بی وفایی و مخالفت و درگیری با آن باز دارد.
مهم ترین امتیازهای یاران حسین بن علی علیه السلام نسبت به سایر مسلمانان
با اندکی تأمل در زندگانی اکثر شهدای کربلا و بررسی سوابق و سیره آنان، به خصوص با دقت در رجزهایی که در میدان نبرد می خواندند، به چهار صفت ممتاز در آنان دست می یابیم که می توان آن ها را به عنوان برجسته ترین امتیازات یاران اباعبدالله علیه السلام از سایر مسلمانان و شیعیان آن روز قلمداد کرد. اما پیش از ذکر آن ها، تذکر چند نکته ضروری به نظر می رسد:
1. در این پژوهش، بیش ترین تلاش ما مطالعه زندگانی اصحاب غیر هاشمی می باشد؛ زیرا بنی هاشم یعنی فرزندان امیرمؤمنان علیه السلام ، امام حسن و امام حسین علیهماالسلام به دلیل پیوند نَسَبی و معنوی نزدیکی که با رسول اکرم صلی الله علیه و آله و زهرای اطهر علیهاالسلام و امامان معصوم علیهم السلام داشته اند، بالطبع از باورها و کمالات و مقامات بلندی برخوردار بوده اند که دفاع از امام حسین علیه السلام برای آنان امری طبیعی بوده است. ولی سایر اصحاب مثل عموم مسلمانان با چنین سرچشمه زلال رحمت پیوند نسبی نداشته اند، از این رو، مطالعه و بررسی ویژگی های آنان می تواند پیام عبرت انگیز مضاعفی برای ما داشته باشد.
2. با توجه به محدودیت های موجود در تحقیق زندگانی اصحاب سیدالشهدا علیه السلام ، بالطبع ارائه شاهد برای اثبات یک ویژگی در میان همه اصحاب میسّر نیست. از این رو، ما امتیازاتی را که به طور نسبی در میان اصحاب شایع یافته ایم، به عنوان فصل ممیّز آنان با سایران مطرح نموده ایم.
3. برای اثبات ویژگی ها، چاره ای جز ارائه شواهد متعدد نداریم. از این رو، پیش تر به خاطر نقل شواهد متعدد مشابه، پوزش می طلبیم.
1. عشق وافر به امام حسین علیه السلام
یکی از مهم ترین ویژگی یاران اباعبدالله علیه السلام ، عشق فزاینده ایشان به آن بزرگوار است. چنان که گذشت بسیاری از مسلمانان عصر امام حسین علیه السلام به آن بزرگوار ارادت می ورزیدند، ولی ارادت اصحاب اباعبدالله علیه السلام به آن حضرت، از مرز محبت های معمولی به مراتب فراتر رفته بود، به گونه ای که در مقابل آن بزرگوار خود را فراموش کرده، برای یاری ایشان از جان و مال و آبروی خویش می گذشتند؛ جلب رضایت آن بزرگوار، برای ایشان از همه چیز لذیذتر می نمود. برای خشنودی ایشان بزرگ ترین ایثارها را به آسانی انجام می دادند. در جملات آنان در شب عاشورا، آن گاه که امام علیه السلام از آنان خواست، تاریکی شب را مرکب قرار داده او را با سپاه کوفه تنها بگذارند دقت کنید:
سعید بن عبدالله حنفی: «والله اگر بدانم کشته می شوم سپس زنده گردیده [زنده] زنده سوزانده می شوم و سپس تکه تکه می گردم و این عمل هفتاد بار با من انجام می شود، از شما جدا نمی شوم تا در کنار شما با مرگم خدا را ملاقات کنم.»(16)
زهیر: «والله دوست داشتم کشته می شدم، سپس دوباره زنده شده، بعد کشته می شدم تا جایی که هزار بار این چنین کشته می شدم، تا خداوند بدین وسیله، کشته شدن را از شما و جوانان اهل بیت شما دور می گردانید!»(17)
آن گاه جمعی از یاران حضرت گفتند: «به خدا قسم از شما جدا نمی شویم، جان هایمان به فدایت با گلوها و پیشانی ها و دست هایمان شما را حفظ می کنیم، اگر کشته شویم [به عهدمان] وفا کرده ایم.»(18)
بی تردید این سخنان، سخن عقل حسابگر و عاقبت اندیش و معامله گر نیست، کلماتی است از زبان دل هایی آکنده از عشق به سیدالشهدا علیه السلام . تا کسی شیدای امام خود نباشد، هرگز نمی تواند چنین عاشقانه نسبت به او اظهار وفاداری کند. شاید کسی این سخنان را مبالغه آمیز بینگارد، ولی شهدای کربلا روز عاشورا نشان دادند به وعده های خویش وفادار بوده اند، تا جایی که امام حسین علیه السلام شب عاشورا صریحا آنان را وفادارترین مجاهدان راه خدا شمرده، فرمودند:«إنّی لا أعلم اصحابا أوفی ولاخیرا من اصحابی»؛ من اصحابی باوفاتر و برتر از یاران خود سراغ ندارم.(19)
آنان در سخت ترین لحظات و آخرین دقایق عمر، هیچ به خود نمی اندیشیدند و همواره نگران امام حسین علیه السلام بودند. مسلم بن عوسجه هنگام جان سپردن، با دست به سوی اباعبدالله علیه السلام اشاره نمود و به حبیب بن مظاهر سفارش آن حضرت را کرده، فرمود: «همه وصیت من آن است که در راه این مرد کشته شوی.»(20)
یک دسته از یاران سیدالشهدا علیه السلام خود را سپر تیرهای دشمن آن بزرگوار قرار می دادند تا مبادا مادامی که آنان زنده اند، زخمی بر بدن حضرت اصابت کند. افرادی چون سعید بن عبدالله حنفی و حنظلة بن اسعد شبامی و عمروبن قرظه انصاری از این دست افراد بودند.
سعید خود را جلوی امام علیه السلام قرار می داد، حضرت به هر سوی می رفت او پیش رویش می ایستاد. وی آن قدر این عمل را ادامه داد، تا به زمین افتاد برخی از مورّخان نوشته اند: وقتی به زمین افتاد، غیر از زخم های شمشیر و نیزه ها سیزده تیر بر بدنش نشسته بود.(21)
حنظله نیز وقتی اکثر یاران حضرت به شهادت رسیدند، خود را جلوی اباعبدالله علیه السلام قرار داد و با صورت و گلویش تیر و نیزه و شمشیرها را از آن بزرگوار برمی گردانید.(22)
عمروبن قرظه هم چندین بار این عمل را تکرار کرد به طوری که از کثرت زخم، بدنش سست شد. در آن حال، رو به حضرت کرد و گفت: آیا به عهد خود وفا کرده ام؟ حضرت فرمود: بلی تو در بهشت پیشاپیش من خواهی بود....» آن گاه بر زمین افتاد و به شهادت رسید.(23) وی هنگام مبارزه این اشعار را می خواند:
قد علمت کتیبة الانصار
إنّی سأحمی حوزة الذّمار
ضرب غلام غیر نکس شار
دون حسین مهجتی و داری
: سپاه انصار می دانند من از اهل حرم دفاع می کنم، ضربه من ضربه جوانی است سربلند و پیش آهنگ، جان و مالم به فدای حسین.(24)
طبری می نویسد: وقتی اصحاب حسین دیدند دشمنان زیاد شده اند و آنان نمی توانند جان حسین و خودشان را حفظ کنند، برای کشته شدن پیش روی حسین بر هم سبقت می گرفتند.(25) ولی شواهد موجود نشان می دهد برخی از آنان به علت نگرانی از تنهایی حضرت، در سبقت جستن در شهادت، تردید می کردند. ابوثمامه صائدی بعدازظهر عاشورا می خواست به میدان برود، ولی تنهایی سیدالشهدا علیه السلام سخت او را آزار می داد. ازیک سو، میل به شهادت او را به میدان جهاد می کشید. از دیگر سوی، عشق به اباعبدالله مانع می شد که حتی چند ساعت امامش را تنها بگذارد. عاقبت تردیدش را با خود حضرت در میان گذاشت و بعد از نماز ظهر خدمت حضرت رسید و گفت: «قصد دارم به دوستان شهیدم ملحق شوم ولی فکر تنهایی شما و خانواده ات مرا رنج می دهد.» حضرت فرمودند: «قدم در راه شهادت بگذار، من هم بعد از ساعتی به تو ملحق خواهم شد.» با شنیدن این جمله دلش آرام گرفت و به میدان رفت.(26)
برای عبدالله و عبدالرحمان پسران عروة بن حراق غفاری(27) و سیف و مالک نیز حالتی شبیه حالت ابوثمامه رخ داد. وقتی دشمن به خیمه گاه نزدیک شد، سیف بن حارث و مالک بن عبدالله سُریع به گریه افتادند. حضرت علت گریه شان را جویا شدند و برای تقویت روحیه ایشان فرمودند: «به خدا امیدوارم به زودی چشمتان روش شود [یعنی با شهادت وارد بهشت شوید]. ولی آنان عرض کردند: «فدایت شویم، به خدا، برای خودمان گریه نمی کنیم، به خاطر تنهایی شما می گرییم؛ زیرا در محاصره قرار گرفته ای و ما نمی توانیم از شما دفاع کنیم.» حضرت در حقشان دعا کردند و به آنان اجازه جهاد دادند.(28) سپس آن ها با این اشعار نسبت به حضرت اظهار وفاداری نمودند:
افدی حسینا هادیا مهدیا
فالیوم تلقی جدک النبیّا
ثم أباک ذاالندی علیّا علیه السلام
ذاک الّذی نعرفه وصیّا
جانم فدایت ای حسین که هدایت شده و هدایت کننده ای. امروز رسول خدا و پدرت علی علیه السلام صاحب سخاوت و جود را ملاقات خواهی کرد .همان کسی که ما او را وصی پیامبر می دانیم.(29)
پایمردی و ایثار و وفاداری حیرت انگیر اصحاب اباعبدالله علیه السلام در روز عاشورا به روشنی هر خواننده آگاه را به این نتیجه رهنمون می سازد که اصحاب اباعبدالله علیه السلام خود را در شخصیت سیدالشهدا ذوب کرده و اساسا هویت شان را در هویت امام خود فانی می دیدند، به گونه ای که اگر امام حسین علیه السلام هر دستوری به آنان می داد، به راحتی اطاعت می کردند. نافع بن هلال به حضرت می گفت: «خواهی به مشرق روی کن، خواهی به مغرب، به خدا قسم ما از مقدرات الهی هرچه باشد بیم نداشته، از لقای پرودگار کراهتی نداریم، ظاهر و باطن ما همین است.»(30)
محبت شدید آنان به سیدالشهدا موجب شد در روزگاری که شخصیت های نامدار و سابقه دار اسلام در درستی حرکت آن حضرت دچار شبهه و تردید شده بودند، نجات یافته و در فضای تاریک و مه آلود دوران خود پا جای پای امام زمانشان بگذارند. آنان با منطق عشق و با عرفان به مقام والای اهل بیت علیهم السلام به مسائل می نگریستند. شاید بسیاری از آنان نمی توانستند پیرامون فلسفه نهضت و کیفیت تأثیر آن در احیای دین و هدایت امت تحلیل روشنی ارائه دهند، اما با چراغ عشق حق را یافتند؛ خود رستگار و عملشان نجات بخش و هدایت گرِ حق طلبان عالم گردید و دل های مرده مسلمانان را بیدار کرد.
2. ایمان راسخ به آینده ای روشن و سعادت بخش
اطمینان به نویدهای الهی و اعتقاد راسخ به پاداش الهی، از دیگر امتیازات یاران سیدالشهدا علیه السلام به شمار می آید. آنان یقین داشتند به محض شهادت به فلاح و رستگاری نایل آمده، جایگاه رفیعی در انتظارشان است. این معنا به طور مکرر در اشعار و سخنان آنان در روز عاشورا مطرح شده است.
عمرو بن خالد هنگام جنگ، زندگی راحت اخروی را به خود بشارت می داد و بدین وسیله، سختی جهاد را بر خود آسان کرده می گفت:
«الیک یانفس الی الرحمان
فأبشری بالروح و الریحان
الیوم تُجزین علی الاحسان»
ای نفس بر تو باد حرکت به سوی خدای رحمان، تو را به راحتی و زندگی آسان بشارت باد، آن روز (رستاخیز) به نیکی پاداش داده خواهی شد.(31)
پسرش نیز هنگام عزیمت به میدان، پدر شهید خود را چنین خطاب نمود:
یا ابتا قد صرت فی الجنان
فی قصر درّ حسن البنیان
ای پدر بی گمان وارد بهشت شده، در قصر فراخ و زیبا بنیاد منزل گزیده ای.(32)
آنان با تکیه بر ایمان به آخرت، مرگ را بر خود آسان می کردند و در برابر زخم های سوزناک شمشیرها و نیزه ها و در حلقه محاصره صدها نیروی سراپا مسلح، صبر و استقامت به خرج می دادند. عبدالرحمان أرحبی، کسی که همراه مسلم نامه سیدالشهدا علیه السلام را از مکه برای کوفیان برده بود، وقتی کثرت شمشیرها و نیزه های دشمن را مشاهده کرد، با نفس خود چنین سخن می گفت:
«صبرا علی الأسیاف والأسنّة صبرا علیها لدخول الجنة.»؛ [ای نفس [برای دخول بهشت در برابر شمشیرها و نیزه ها بردباری کن.(33)
زیاد بن عریب پس از مدتی نبرد خدمت امام علیه السلام رسید و این شعر را خواند:
«أبشر هُدیتَ الرشدَ یاابن احمدا
فی جنة الفردوس تعلو صعدا»
مژده باد که به راه راست هدایت یافته و در بهشت فردوس مقام والایی دارم.(34)
سعد بن حنظله، که با پسرش به یاری سیدالشهدا علیه السلام شتافته بود، هنگام جهاد خود را به آرامش و آسودگی ابدی نوید داده، می گفت:
«صبرا علی الاسیاف و الاسنة
صبرا علیها لدخول الجنّة
یا نفس للراحة فاجهدنه
و فی طلاب الخیر فارغبنه»
ای کسی که خواهان دخول بهشت هستی، در مقابل شمشیرها و نیزه ها خویشتن داری کن. ای نفس برای آسودگی تلاش کن و در طلب خیر راغب باش.(35)
شواهد فوق به خوبی نشان می دهد که یکی از ویژگی های بارز شهدای کربلا، یقین به حیات اخروی و اعتماد به وعده های الهی به صالحان و مجاهدان راه حق بوده است؛ چیزی که در بسیاری از مردمان آن عصر یافت نمی شد. مسلمانان آن روزگار بیش از آن که به آخرت بیندیشند، به دنیا فکر می کردند و پیش از آن که درصدد تضمین سعادت اخروی باشند، در تکاپوی تأمین معاش دنیوی بودند. ابن سعد برای رسیدن به ملک ری، به جنگ سیدالشهدا علیه السلام آمد(36) و اشراف کوفه با گرفتن رشوه به ابن زیاد پیوستند.(37) در چنین فضایی، که همه چیز با معیارهای مادی سنجیده می شد، اصحاب و یاران اباعبدالله علیه السلام اعمال خود را با مقیاس های اخروی می سنجیدند. همین امر، آنان را بر مسلمانان معاصر خود، برتری و امتیاز بخشید.
3. برخورداری از معیاری صحیح برای شناخت نفاق
با دقت در سخنان شهدای کربلا معلوم می شود آنان منافقان و دشمنان پنهان دین را براساس نحوه برخوردشان با امام حسین علیه السلام شناسایی می کردند. ایشان با مقایسه دشمنان سیدالشهدا علیه السلام با دشمنان رسول اکرم صلی الله علیه و آله و امیرمؤمنان علیه السلام ، بی درنگ پی به نفاق آن ها می بردند. نافع بن هلال [یا هلال بن نافع]، خطاب به حضرت چنین می گوید: «ای فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله ! تو خود می دانی جدّت رسول خدا صلی الله علیه و آله نتوانست دوستی خود را در دل همه مردم جای دهد و آنان را مطیع خود سازد. در میان مردم منافقانی بودند که به او وعده نصرت می دادند، ولی در دل مکر می کردند. با سخنانی شیرین تر از عسل پیش روی آن حضرت زبان می گشودند، ولی پشت سر ایشان با اعمالی تلخ تر از حنظل رفتار می کردند تا آن که خدای تعالی روح مقدس او را قبض کرد. پدرت علی علیه السلام نیز چنین بود؛ مردمی مردانه به یاری او برخاستند و در راه او با ناکثین و قاسطین و مارقین جنگیدند،[ولی جمعی [تا زنده بود با او دشمنی و مخالفت ورزیدند تا آن که أجلش رسید و به رحمت و رضوان خدا پیوست. تو نیز امروز نزد ما همان حالت را داری، هرکس عهدش را شکست و بیعتش را نقض کرد، جز به خود به دیگری ضرر نرسانید، خدا از او بی نیاز است.»(38)
سخنان نافع حاکی از آن است که وی رهبران دینی و الهی، اعم از پیامبر صلی الله علیه و آله و امیرمؤمنان علیه السلام و امام حسین علیه السلام را بهترین معیار برای ارزیابی سلامت جریان های سیاسی و اجتماعی می دانست و معتقد بود برای ارزیابی خلوص افراد باید به میزان التزام عملی شان به دستورات رهبران الهی توجه نمود. از منظر نافع، ملاک نفاق تنها تناقض در گفتار و یا تهافت گفتار با نیّات باطنی نیست، بلکه یکی از روشن ترین مظاهر نفاق، تأیید زبانی در کنار مخالفت عملی با رهبران دینی جامعه می باشد. از این رو، وی وقتی پیمان شکنی عملی شیعیان کوفه با امام علیه السلام را مشاهده کرد، بدون هیچ گونه تردیدی آنان را با منافقان عصر نبوی و حکومت علوی مقایسه نمود.
عبدالله بن عمیر کلبی نیز چنین بود. وی از دوستان و محبّان امام حسین علیه السلام در کوفه بود. چندی پیش از عاشورا دید لشگری وارد نخیله پادگان نظامی کوفه شدند، مقصد آنان را پرسید، گفتند: به جنگ حسین علیه السلام ، فرزند فاطمه دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله می روند. تا این جمله را شنید، فورا آنان را به مشرکان تشبیه کرده گفت: «به خدا قسم من آرزو داشتم در راه خدا با اهل شرک بجنگم، اکنون امیدوارم ثواب جنگ با این مردمی که برای کشتن پسر دختر پیامبر آماده می شوند، نزد خدای متعال از ثواب جنگ با مشرکان کم تر نباشد.»(39) به دنبال این سخن، خود و همسرش شبانه از کوفه بیرون آمدند و شب هشتم محرم خدمت امام حسین علیه السلام رسیدند. عبدالله روز عاشورا به شهادت رسید.(40)
از ویژگی های بارز شهدای کربلا این بود که ولایت را محور حق و باطل قرار می دادند، همواره عیار مردم را با گفتار و کردارشان نسبت به اهل بیت علیهم السلام می سنجیدند. وقتی می دیدند برخی، گفتار زیبا و حق مدارانه دارند، ولی در عمل علیه ولایت حرکت می کنند، نفاقشان را کشف می کردند، و به نیرنگ و خبث طینت شان پی می بردند. از این رو می بینیم، شهید یازده ساله کربلا، عمرو[یا عمر] بن جنادة، در رجزهای خود، سپاه به ظاهر مسلمان کوفه را افرادی رذل، دشمن قرآن و فاسق توصیف می کند که برای کنار زدن قرآن، به یاری دولتمردان فاسق خود برخاسته اند:
و الیوم تخضب من دماء اراذل
رفضوا القرآن لنصرة الاشرار
والله ربّی لا ازال مضاربا
فی الفاسقین بمرهف بتّار(41)
امروز از خون کسانی که برای یاری اشرار، قرآن را کنار زده اند رنگین می شود، قسم به خدا (پروردگارم)، پیوسته فاسقان را با شمشیری تیز و برّان می زنم.
4. دشمنی با دشمنان امام حسین علیه السلام
از دیگر ویژگی های بارز و ممتاز یاران امام حسین علیه السلام دشمنی با دشمنان اهل بیت علیهم السلام بود. آنان برخلاف مردمان معاصر خود، که به راحتی با دشمنان دین و امامشان مصالحه کرده و در دین خدا مسامحه می کردند و به اصطلاح امروزی ها، اهل تساهل و تسامح بودند، هرگز حاضر به همراهی با بنی امیه نشدند. آنان همه چیز را براساس مدارا و محبت تفسیر نمی کردند، بلکه در کنار محبّت به امام خود، با دشمنان آن حضرت دشمنی می ورزیدند و به آن حضرت می گفتند: «إنّا علی نیّاتنا و بصائرنا نوالی من والاک و نعادی من عاداک»؛(42) ما قلبا و براساس بصیرت خود، کسی را که شما دوست داشته باشید، دوست داریم و با کسی که شما او را دشمن بدارید، دشمنی می ورزیم.
مسلم بن عوسجه در مقام ابراز و وفاداری نسبت به آن حضرت، بغض خویش را نسبت به دشمنان آن بزرگوار چنین توصیف می کند: «قسم به خدا! اگر نیزه ام در سینه شان بشکند، با شمشیرم آن قدر آن ها را می زنم که دسته اش از دستم رها شود و از شما جدا نخواهم شد. اگر سلاحی با من نباشد تا با آنان بجنگم، پیش روی شما به سوی شان سنگ پرتاب خواهم کرد.»(43)
این خصلت بارز اصحاب امام حسین علیه السلام موجب شد که آنان هرگز در مبارزه، کوتاه نیامده، حتی یکی از آنان میدان مبارزه را به نفع دشمن خالی نکند و یا با گفتار و کردار خویش، به دشمن باج ندهد و همین امر باعث شد آنان در عین شکست ظاهری، سربلند و مفتخر گردیده، آوازه عزتشان در کران تا کران عالم طنین افکن گردید.
حاصل بحث
اجمالاً باید گفت: چهار عاملِ عشق به ولایت و امامت، اعتقاد راسخ به سعادت اخروی، قدرت تمییز جریان حق و باطل و تبرّی جستن از دشمنان امام حسین علیه السلام ، از مهم ترین ویژگی هایی بودند که شهدای کربلا را از سایر مردم در رسیدن به فوز شرکت در حماسه حسینی متمایز ساختند. اما در میان این عوامل چهارگانه، عامل نخست از اهمیت بسزایی برخوردار است؛ چرا که دو عامل دشمن شناسی بر مبنای سنجش رفتار افراد نسبت به مقام ولایت و دشمنی نسبت به دشمنان امام علیه السلام خود، از فروع عشق و محبت خالص نسبت به امام علیه السلام محسوب می شود. در نتیجه باید گفت: ارتباط عاشقانه اصحاب امام حسین علیه السلام با آن حضرت، رمز وفاداری و پایمردی آنان در روز عاشورا و اساسی ترین معیار برتری آنان نسبت به همگنانشان بوده است.
··· پی نوشت ها
1 محمدبن جریرطبری، تاریخ الامم و الملوک ،تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، روائع التراث العربی،ج5،ص 439
2 احمد بن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، قم، الشریف الرضی، ط 1، 1373 ش / 1414 ق، ج 2، ص 240 و 241
3 مانندابن عباس.ر.ک:طبری،پیشین،ج5،ص383
4 مثل مسیب بن نجبه. ر.ک: شیخ مفید، محمدبن محمد، الارشاد، تحقیق آل البیت، قم، المؤتمر العالمی لالفیة الشیخ المفید، 1413 ق، ج 2، ص 3637
5 ابن قتیبه دینوری، عیون الاخبار، ج 4، ص 35، نقل از: محمدتقی تستری، قاموس الرجال، مؤسسه النشر الاسلامی، قم، 1417 ق، ج 1، ص 691، رقم 633
6 ر.ک: طبری، پیشین، ج 5، ص 382، 385 تا 388 و 395 و 396و 406
7 ر.ک: عبدالله مامقانی، تنقیح المقال، به ترتیب، ج2،ص72و112وج1،ص167و456وج3،ص325
8 طبری، همان، ج 5، ص 357
9،10،11 همان، ص351/ص383/ص351
13 طبری، همان، ج 5، ص 395 و 396 و شیخ مفید، پیشین، ج 2، ص 72
14 همان، ص 386 و همان، ص 76
15 طبری، همان، ص 404 و 405
16الی 18 همان، ص 419 و 420 و شیخ مفید، پیشین، ج 2، ص 92 و 93
19 همان، ص 91 و ر.ک: طبری، همان، ج 5، ص 418 و ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبین، تحقیق أحمد صفر، بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، ط2، 1408 ق/ 1987م، ص 112 با کمی حذف
20 طبری، همان، ج5، ص435 و شیخ مفید، پیشین،ج2،ص 103
21 محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1403 ق / 1983 م، ج 45، ص 21
22 عبدالله مامقانی، تنقیح المقال فی علم الرجال، سه جلدی رحلی،ج 1، ص382،باب حنظله
23 ر.ک: علی بن موسی، سیدبن طاووس، الملهوف فی قتلی الطفوف، تحقیق فارس تبریزیان، دارالاسوة للطباعة والنشر، ط1، 1414 ق، ص 162
24 ابن شهر آشوب، محمدبن علی، مناقب آل ابی طالب، بیروت،درالاضواء،بی تا، ج 4، ص 105
25 طبری، همان، ج 5، ص 442
26 محمدطاهر سماوی، ابصارالعین فی أنصارالحسین، تحقیق محمد جعفر الطبسی، مرکزالدراسات الاسلامیه، ط1،1377ش،ص121
27 موفق بن احمد خوارزمی، مقتل الحسین، تحقیق و تعلیق محمد السماوی، قم، مکتبة المفید، ج2،ص23 ومجلسی،پیشین،ج45،ص29
28 طبری، پیشین، ج 5، ص 442 443
29 ابن شهرآشوب، پیشین، ج 4، ص 103 و سماوی، پیشین، ص 152 و 153
30 مجلسی، پیشین، ج 44، ص 382 و 383 / سماوی، پیشین، ص 148
31 مجلسی، همان، ج 45،ص18و ابن شهرآشوب، پیشین،ج4،ص101باکمی تغییر
32 ابن شهرآشوب، پیشین، ج 4، ص 101 و مجلسی، پیشین، ج 45، ص 18
33و34 سماوی،پیشین،ص132/ ص 135
35 ابن شهرآشوب، ج 4، ص 101
36و37 ر.ک: طبری،پیشین،ج5،ص409،ص404
38 مجلسی، پیشین، ج 44، ص 382
39 طبری، پیشین، ج 5، ص 429 و سماوی، پیشین، ص 179
40 طبری، پیشین، ج 5، ص 429
41و42 مجلسی، پیشین، ج 45، ص 28/ ج 44، ص 381
طبری، پیشین، ج 5، ص 419 / ر.ک: شیخ مفید، پیشین، ج 2، ص92
منابع مقاله:
مجله معرفت، شماره 59، جواد سلیمانی؛
در روایات اهل بیت(ع) آمده است، در روز ظهور امام مهدی(ع) که مصادف با عاشورای آن سال است، یاران آن حضرت(ع) پرچم هایی را با شعار «یالثارات الحسین؛ای خون خواهان حسین » برمی افرازند و با بلندترین صداها آن شعار را سر می دهند، زیرا آن روز، روز شهادت جدّ مظلوم آن حضرت ـ امام حسین(ع) ـ است. می توان گفت که قیام سیدالشهدا و قیام امام مهدی(ع) در هدف با یکدیگر مشترک اند.
قیام امام حسین(ع) در واقع از زمینه های قیام مهدوی و فرا رسیدن روز موعود آن؛ و به عبارت دیگر بخشی از طرح خداوند جهت آماده نمودن امت (اسلامی) برای روز مورد انتظار است. همچنان که قیام امام مهدی(ع) نیز در دفاع از هدف حسین(ع) و انتقام از ظالمان آن حضرت به منظور تحقق مقصود اساسی مشترک بین ایشان که عبارت از استقرار قسط و عدل و برچیدن ظلم و جور، انحراف و کفر است، صورت خواهد پذیرفت. بنابراین، در صحت و تناسب اطلاق شعار«یالثارات الحسین» بر قیام امام عصر(ع) ، تردیدی باقی نمی ماند. به ویژه آن که مهم ترین مناسبت ممکن برای گفت وگو از امام حسین(ع) و اهداف شان، روز شهادت آن حضرت(ع) ـ دهم محرم ـ است و از این جا معلوم می شود که در تعیین روز عاشورا به عنوان روز ظهور، حکمتی نهفته است. علاوه بر این، وجود امام حسین(ع) در کالبد امت اسلام ـ خصوصاً ـ و در تمام بشریت ـ عموماً ـ همواره و در همة سطوح آن تا به حال و آینده، زنده و تپنده است، و روح قیام، فداکاری و اخلاص را به نسل ها الهام می کند. از آن جا که شعار «یالثارات الحسین» نشانه های بزرگ و آشکاری از اهداف و مقصد امام مهدی(ع) را در خود دارد، لازم است تا شرایط دو قیام، اهداف و نقاط مشترک آن دو را بشناسیم. ضمن توجه به این نکته که آرمان هر دو قیام، تحقق اسلام و شریعت والای آن می باشد.
اما قبل از آن ناگزیر از شناختن روش رسول اکرم(ص) در «فتح مکه» و ارتباط آن با «فتح حسینی» و «فتح مهدوی»(ع) هستیم، زیرا این سه فتح، در حفاظت و نگهداری دین اسلام نقش مؤثری داشتند.
1. فتح محمدی (مکّه)
خداوند متعال در کتاب آسمانی خود فرموده است:
إذا جاء نصرالله والفتح و رأیت الناس یدخلون فی دین الله أفواجاً...١
چون یاری خدا و پیروزی فرا رسد، و ببینی که مردم دسته دسته در دین خدا درآیند...
و او همچنین فرموده است:
إنّا فتحنا لک فتحاً مبیناً.2
ما تو را پیروزی بخشیدیم، [چه] پیروزی درخشانی!
اما [سؤال این است که] جبهة اصلی رو به روی پیامبر(ص) کدام گروه بودکه فتح مکه ـ محل بعثت و آغاز دعوت پیامبرـ را چندین سال به تأخیر انداخت، تا آن که به سبب اهمیت مسئله سال فتح مکّه ، از سوی آن حضرت(ص) «سال پیروزی» نام گرفت. برای توضیح مسئله اصلی که پیامبر اکرم(ص) با آن مواجه بود، لازم است به وقایع سال موسوم به «عام الفیل» (570 م) ـ سال ولادت رسول خدا(ص) ـ باز گردیم.
وقتی که «ابرهه» پادشاه یمن، قصد حمله به مکه مکرمه و انهدام بیت الله الحرام ـ کعبه ـ را نمود، اهالی مکه، منازل خود را ترک کردند و به کوه های اطراف پناه بردند. در آن حال بود که بزرگ آنان ـ عبدالمطلب ـ این عبارت را به زبان راند که «کعبه پروردگاری دارد که از آن محافظت می نماید».
آنگاه خداوند معجزة خود را برای حفظ کعبة شریف آشکار ساخت، و پرندگان ابابیل را همراه با سنگ ریزه های سجّیل ـ درشت تر از عدس و ریزتر از نخود ـ بدان جا فرستاد.
پس از این واقعه بود که نظریة جدیدی در اذهان مردم ریشه دواند، و آن عبارت از وجود نوعی تلازم بین تقدس کعبه و سروری قریش بر مکّه بود. عاملی که باعث شکل گیری قوت ادبی و در نتیجه نفوذ قریش نزد دیگر قبایل عرب شد. آنان به دلیل آن که زائران خود را مجاور و محافظ بیت الله می دانستند، لذا نفوذ ادبی قریش، دشوارترین مانعی بود که در آغاز دعوت و همچنان در مدت سیزده سال حضور پیامبر(ص) در مکه بر سر راه آن حضرت قرار داشت. تا آنجا که اندک بودن اسلام آورندگان، نه از ضعف در شیوه های تبلیغ یا کاستی در آن، بلکه به دلیل وجود و استمرار همین تفکر رسوخ یافته یعنی نسبت قائل بودن بین تقدس کعبه و سیادت قریش بر مکه، بود. از این جا حکمت هجرت آن حضرت(ص) به یثرب آشکار می شود. و به دلیل شناخت این حقیقت از سوی آن رهبر بزرگ(ص)، در صلح حدیبیه با قریش بر این پیمان گرفت که واسطه گری قریش از رابطه میان او و دیگر اعراب برداشته شود، قریش دست از توسعة نفوذ ادبی خود در میان اعراب، به منظور ممانعت از ارتباط آنان با پیامبر بکشد، و تبلیغات دروغ خود را علیه پیامبر و دین او متوقف سازد.
پیروزی پیامبر اکرم(ص) بر قریش و فتح مکه در سال هشتم هجری، دشوارترین مانع را از راه پیشرفت و انتشار اسلام برداشت. این امر حاصل از بین رفتن تلازم ذهنی مذکور از افکار مردم بود. به همین دلیل، مردم بدون زحمت و مشقت گروه گروه به دین خدا وارد شدند. بر همین اساس سال فتح مکه، «عام الفتح» عنوان گرفت، و آن به دلیل کثرت ورود قبایل عرب بر پیامبر اکرم(ص) جهت اعلام پذیرش ولایت و رهبری ایشان و گردن نهادن به اسلام بود. بدین ترتیب حضرت محمد(ص) رهبر بلا منازع جزیرةالعرب گردید.
2. فتح حسینی
رسول خدا(ص) رهبر و فرمانده عالی حکومت اسلامی بودند. خداوند متعال، شایستگی ها و اختیارات فراوانی را به آن حضرت(ص) اعطا کرده بود که تصدی این مسئولیت بزرگ برایش امکان پذیر شده بود. خدای متعال فرموده است.
النبّی أولی بالمؤمنین من أنفسهم.3
پیامبر به مؤمنان از خودشان سزاوارتر [و نزدیک تر] است.
و فرموده است:
فاحکم بینهم بما أنزل الله و لا تتّبع أهواءهم.4
پس میان آنان بر اساس آنچه خدا نازل کرده حکم کن، و از هواهایشان پیروی مکن.
از این جا روشن می شود که رسول خدا(ص) دارای دو رهبری دینی و اجرایی (سیاسی) بودند. که ارتباط آن حضرت(ص) با عوالم دیگر از طریق وحی ـ یگانه منبع تشریع ـ مسئولیت ابلاغ رسالت خداوندی را به ایشان واگذار کرد، همچنان که تصدی رهبری امت اسلامی آن حضرت(ص) را تنها مسئول اجرایی شریعت نمود.
خداوند متعال می فرماید:
إنّا أنزلنا إلیک الکتاب بالحقّ لتحکم بین الناس بما أراک الله.5
ما این کتاب را به حقّ بر تو نازل کردیم، تا میان مردم به [موجب] آنچه خدا به تو آموخته داوری کنی.
بنابراین وظیفة پیامبر(ص) صرفاً به ابلاغ رسالت محدود نمی شد، بلکه رهبری مسلمین و اجرای شریعت الهی را در سراسر زمین، در بر می گرفت. مسلمانان نیز ملزم به اطاعت از پیامبر(ص) که اطاعت خداوند سبحان شمرده می شود، هستند.
خداوند فرموده است:
یا أیّها الذین ءامنوا أطیعوا الله و أطیعوا الرسول و اُولی الأمر منکم فإن تنازعتم فی شیءٍ فردّوه إلی الله و الرسول إن کنتم تؤمنون بالله و الیوم الآخر.6
ای کسانی که ایمان آورده اید، خدا را اطاعت کنید و پیامبر و اولیای امر خود را [نیز] اطاعت کنید. پس هر گاه در امری [دینی] اختلاف نظر یافتید، اگر به خدا و روز بازپسین ایمان دارید، آن را به [کتاب] خدا و [سنت] پیامبر عرضه بدارید.
از این آیه و آیات دیگر وجوب اطاعت از پیامبر اکرم(ص) آشکار می شود. این اطاعت علاوه بر حوزة تشریع، آنچه را که آن حضرت (ص) به عنوان حاکم و رهبر می فرماید، نیز در بر می گیرد و آن واجب است، زیرا خداوند متعال نسبت به آن امر نموده است. لذا حکومت اسلامی جزئی از اجزای دین محسوب می شود. پس از رحلت رسول خدا(ص) تلازم فکری جدیدی در اذهان مردم شکل گرفت و آن عبارت بود از این که میان قداست پیامبر(ص) و تعالیم اسلامی از یک سو و قداست خلیفة پیامبر یا کسی که بر مسند حکومت تکیه می زند، دلالت وجود دارد البته در اصل، جانشین رسول الله(ص) باید از هیبت، احترام و وقار ویژه ای برخوردار باشد، زیرا او قائم مقام و جانشین رسول خدا(ص) در امر رهبری امت و حفظ دین بر اساس اصول صحیح آن است. در نتیجه اوصافی همچون هیبت پس از رسول خدا(ص) به خلیفة ایشان نیز انتقال می یابد، جز آن که تمام آنچه گفتیم تنها دربارة خلیفة مشروع (بر حق) و بر اساس فرمان خدا و رسول صادق است. و در اصل، چنین خلیفه ای عالم تر، فهیم تر در امر دین، با تقواتر و شایسته تر بوده، ولی امر مسلمین، و مرجع رسمی آنان در امور دین و دنیای ایشان است. اما باکمال تأسف رایج شدن روش زورگویی و کسب ظالمانه و غاصبانة خلافت، باعث شد شأن و جایگاه بلندی که از اوصاف خلیفة مشروع بود، به خلیفة غالب (نامشروع)، تسری پیدا کند؛ خلیفه ای که هیچ گونه دلیلی بر مشروعیت خلافتش جز قوة قاهره وجود نداشت. از آن جا که خلیفه ـ حاکم یا امیر ـ جانشین رسول خدا(ص) محسوب می شد، از تمام امکانات در اختیار آن حضرت(ص) بهره می برد. همچنین بدین واسطه تقدس و جایگاه معنوی که اختصاص به پیامبر(ص) داشت، به وی انتقال می یابد. به تدریج این قداست در اذهان مردم رسوخ یافت، به حدی که توجیهات و تعلیمات صادر شده از سوی حاکم نامشروع، جزء محکم ترین دستورات دین شمرده می شد، و به دلیل قداست خلیفة پیامبر(ص) قداست می یافت، هر چند که بسیار از احکام اصیل دین به دور بود. بدین ترتیب فرامین و دستورات حکام اموی ـ همچون معاویه و یزید ـ گونه ای از دین یا تعالیم دینی، و نه احکامی انحرافی و خارج از آن، شناخته شد. در چنین شرایطی بود که خطر و بحران امت اسلام را فرا گرفت و گریزی از انجام قیامی مجاهدانه به منظور کشف حقیقت و ابطال تلازم فکری مذکور، بین قداست حاکم و تعالیم حکومتی او، نبود.
امام حسین(ع) نسبت به این حقیقت آگاه بود و می دانست که تاریخ از ایشان انتظار باز گرداندن امور به جایگاه اصلی اش را دارد. و سید الشهداء(ع) حرکت خود را به سمت هدف رفیع و مقصد بلند خویش آغاز نمود، در حالی که مصداق این گفتار بود که:
إن کان دین محمّدٍ لم یستقم إلاّ بقتلی فیا سیوف خذینی.
چنانچه دین محمد(ص) جز با قتل من پا برجا نمی ماند، پس ای شمشیرها مرا دریابید.
حسین(ع) پس از آن که دانست دفع خطرهایی که دین جد بزرگوارش را نشانه رفته، جز با شهادت او ممکن نیست، ایستادگی جاودانة خویش را به ظهور رساند. لذا حسین(ع) تجسم آن مسئولیت شرعی و تاریخی بود که بر دوشش قرار داشت و از همین رو بود که خود فرمود:
إنّی لم أخرج أشراً و لا بطراً و إنّما خرجت لطلب الإصلاح فی أمّة جدی، [أرید أن] آمر بالمعروف و أنهی عن المنکر.
همانا من، برای هواپرستی و از روی زیاده خواهی خارج نمی شوم (قیام نمی کنم). [من] تنها برای اصلاح در امت جدّم قیام کردم. [می خواهم] تا امر به معروف و نهی از منکر نمایم.
پس شعار و هدفی که انقلاب امام حسین(ع) از آن سرچشمه گرفت، اصلاح در امت رسول خدا(ص) بود. چیزی که بازگشت امت را به روش اسلامی صحیح، تضمین می نماید. از این جا در می یابیم که انقلاب امام حسین (ع) طوفانی در برابر دشمن داخلی خطرناکی بود که کیان امت را تهدید، قدرت آن را تضعیف و آن را از درون سست می ساخت، زیرا نیرنگ داخلی از توطئه خارجی خطرسازتر است.
انقلاب سید الشّهدا(ع) (فتح حسینی) انقلاب آزادسازی امت بود، همچنان که انقلاب در ارزش های دین بود و با خود تفکر، آگاهی، هوشیاری و مسئولیت تاریخی را به همراه داشت. از همین رو، نه تنها هیچ حاکمی پس از انقلاب امام حسین(ع) نتوانست، فقه، فقاهت، فرهنگ، وحی و یا قرآن و تفسیر آن را دست آویز خود نماید، بلکه میان حکومت و سلطنت (اجرایی) و عناوینی همچون: حاکم، ملک، خلیفه، امیرالمؤمنین، ولی امر، یا هر عنوان دیگری که بر خلفای غیر مشروع اطلاق می شد، با احکام شرع و تعالیم اسلامی فاصله ایجاد شد. از این جاست که عظمت نهضت و قیام امام حسین(ع) تا اندازه ای روشن می شود، که عبارت بود از: ابطال تلازم فکری و ذهنی ایجاد شده میان قداست شریعت اسلامی و قداست کسی که به عنوان خلیفة رسول الله(ص) بر کرسی حکومت تکیه می زد. به دنبال این امر حرکت ها و قیام های دیگری پس از نهضت امام حسین(ع) شکل گرفت. قیام هایی همچون: توابین، مختار ثقفی و ... لذا شایسته تر آن است که نهضت و قیام امام حسین(ع) را فتح حسینی بنمایم.
3. فتح مهدوی
شعار «یالثارات الحسین» که در آغاز ظهور امام مهدی(ع) مطرح خواهد شد، نقاط مشترک بین اهداف این قیام را با قیام سیدالشهداء(ع) آشکار می سازد. بدین گونه که قیام امام مهدی(ع) بازگرداندن اسلام کاملاً خالص و پاک است همچنان که رسول اکرم(ص) آن را آوردند. از این هدف در بعضی از روایات شریف با عنوان «رواج اسلام جدید به دست امام مهدی(ع)» یاد شده است، و این همان نقطه ارتباط میان فتح مهدوی و فتح حسینی، و همچنین قبل از آن، فتح محمدی(ص) است. بنابراین درست است که بگوییم فتوحات حقیقی در تاریخ اسلامی سه مورد است: محمدی، حسینی و مهدوی. این ها در اصل فتوحاتی فکری و عقلی هستند که حقایقی را برای ما تبیین می کنند و اهداف شریعت اسلام را ـ هر چند با ظاهری نظامی یا سیاسی ـ محقق می سازند.
نقطه مهم در روش امام مهدی(ع) اجرای کامل و اعمال دقیق دین است. آن حضرت(ع) وظیفه دارد تا سعی و تلاش همة پیامبران، رسولان الهی و جانشینانشان را بنماید، اهداف و مقاصد ایشان را محقق فرماید، تا همة ساکنان کرة زمین از ادیان و مذاهب گوناگون به دین حقیقی خداوند ـ آن چنان که پیامبر اکرم، حضرت محمد(ص) آورده است ـ هدایت شوند. همچنین آن حضرت(ع) وظیفه دارد تا حکومتی فراگیر در سراسر جهان تشکیل دهد، که جملة سرزمین ها و آبادی های زمین را در بر گرفته و همة انسان های واجد شرایط را در خود جای دهد. همچنین موظف است تا منظومه
الهی ـ احکام شریعت اسلامی ـ را به عنوان قانون نافذ و لازم الاجرا در سراسر حکومت جهانی اش قرار داده، عدل مطلق را حاکم سازد، و توانگری و بی نیازی جمیع ساکنان این حکومت را تأمین نماید. این ها اهداف و وظایفی است که هیچ کس قبل از حضرت مهدی(ع) بدان مکلف نشده است.
امام منتظر(ع) در بدو ظهور خویش، با مشکلات و سختی های فراوان و متعددی از سوی جهان اسلام مواجه خواهد شد؛ مشکلاتی که برخاسته از تنوع مذاهب، اختلاف و تشتت آراء است. در طول چهارده قرن انتقال سنت نبوی(ص)، از طریق احادیث و روایات، وجود موارد مجمل و مبین، و عام و خاص، به علاوه تأثیر عوامل بیرونی مانند اهداف و منافع سیاسی و بروز هواها و امیال نفسانی، موجب اختلاف آرای علما بوده است. گاه توصیه رهبران سیاسی در اجتهاد مجتهدان مؤثر افتاده و سبب ترجیح بعضی از روایات بر برخی دیگر، و یا اسقاط (بی اعتبار شمردن) بعضی از احادیث شریف یا تجاهل نسبت به وجود آن، به ویژه در هنگام تعارض با منافع و مصالح شخصی و یا سیاسی شده است. به علاوه اجتهادات مخصوص و ویژه [مذهبی] در مذاهب مختلف اسلامی و احکام آن، که هر فرقه ای رویکرد خاصی به اسلام بنا نهاده، به موجب آن به تأویل آیات متشابه قرآن کریم پرداخته و آن را مبنای آیات محکم قرار داده است. بدین ترتیب مسلمانان به فرق و مذاهب گوناگونی تقسیم شده، و در خلال سال های طولانی، برخی از ایشان به تکفیر برخی دیگر پرداختند، خون هایشان بدین سبب ریخته شد، هر کس مخالف رأی و نظری بود به قتل رسید و سرزمین هایشان تخریب شد. اما چگونه ممکن است امام مهدی(ع) مسلمین را بر توحید کلمه گرد آورد و ایشان را به پیروی از تعالیم اسلام، مطابق آنچه رسول خدا(ص) آورده است، وادار نماید، در حالی که این اختلافات وجود دارد؟
به علاوه این امرچگونه ممکن است با وجود اکثریت غیر مسلمان... در برابر اقلیت مسلمان؛ با وجود تنوع و تشتت ادیان و مذاهب در سطح جهان؛ اعم از ادیان آسمانی با مذاهب گوناگون، ادیان غیر آسمانی، و بی دین (لاییک)ها، به علاوه وجود انحرافات اجتماعی، اخلاقی ، اقتصادی، سیاسی، استضعاف فکری و بیماری های روانی، همچنین سختی ها و موانع ـ نظامی و غیر نظامی ـ که امام(ع) در عرصه های گوناگون (همچون: فقر، بیماری، قتل، کشتار، فساد، جهل، ظلم، آزار و شکنجه، کفر، بحران های طبیعی، فزونی فتنه ها، گرسنگی، کمبود امنیت، ستم و ...) با آن مواجه خواهند شد، به علاوه مواجه شدن با منافع مردم و حکومت ها در سطح جهان...
هنگامی که امام مهدی(ع) قیام نماید، انقلاب بزرگی را بر ضد باطل ـ با تمام نشانه ها و معانی آن ـ ، و بر ضد ظلم ـ با همة جبهه های گمراه کننده اش ـ اعلام می دارد. آنگاه اقدامات مبنایی و قدرتمند خود را به همراه نشانه های بزرگ آغاز می نماید، تا بدان وسیله، واقعیات گوناگونی که مسلمین و دیگر ساکنان زمین درون آن زندگی می کنند و در طول زمان در عقل ها و اذهانشان رسوخ یافته، زایل شود. آن حضرت(ع) به اقداماتی دست خواهند زد که علایم و نشانه های فکری و عقلی آن، اگرچه با ظاهری سیاسی و نظامی حقایق اصیل را روشن گرداند تا بدان وسیله تصورات و اوهام غیر حقیقی، و تلازمات باطل موجود در اذهان مردم ـ مسلمان یا غیر مسلمان ـ زدوده شود. پس، طوفان های بزرگی در عقل و جان انسان ها ایجاد می شود که حقیقت را برای ایشان پس از آن که در تاریکی غفلت بوده اند، آشکار نماید.
در آن هنگام فتح آن حضرت(ع) به آسانی صورت گرفته، و فرمانشان در عالم اسلام گردن نهاده خواهد شد (در مدت زمان 8 ماه، آن طور که روایات توضیح داده اند) و حاکمیت امام مهدی(ع) در مدت کوتاهی با همکاری مسیح(ع) در سراسر جهان استقرار خواهد یافت؛ امر مهم و بزرگی که ایجاد قسط و عدل در سراسر زمین، منوط به آن است.
پی نوشت ها:
1. سورة نصر (110)، آیة 2 - 1.
2. سورة فتح (48)، آیة 1.
3. سورة احزاب (33)، آیة 6.
4. سورة مائده (5)، آیة 48.
5. سورة نساء (4)، آیة 105.
6. سورة نساء (4)، آیة 59.
پدید آورنده : مجتبی الساده / مترجم: ابوذر یاسری
منبع : پایگاه اطلاع رسانی استاد حسین انصاریان
مقدمه
سخنرانی رهبر انقلاب اسلامی، حضرت آیة الله العظمی خامنه ای، در جمع فرماندهان لشکر 27 محمد رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم - که در سال 1375 ش . انجام شد - به موضوع «رسالت خواص » اختصاص داشت . در این سخنرانی، ایشان در چهار بخش (تحلیل عاشورا، تاریخ عاشورا، نمونه تاریخی و نکته پایانی) کوشیدند اهمیت نقش خواص در سرانجام جامعه اسلامی را به تصویر بکشند.
الف) تحلیل عاشورا
1 . فرهنگ جهاد
از شاخصه های فرهنگ اسلامی، فرهنگ دفاع و جهاد است . هر چیزی که هم تلاش باشد، هم در مقابله با دشمن، جهاد است . یک وقت این جهاد، رزمی است یا سیاسی، فرهنگی، سازندگی، فکری و . . . امروز هم از وقتی که ندای مقابله با رژیم منحوس پهلوی از حلقوم امام - رضوان الله علیه - و همکاران ایشان در سال 1341 ه . ش . بیرون آمد، این جهاد شروع شد .(قبل از آن هم بود ولی پراکنده و کم اهمیت) تا امروز در این کشور جهاد بوده است، چون ما دشمنان جدی و قوی داریم . پس در ایران اسلامی هرکسی که به نحوی در مقابل این دشمن تلاشی کند، «جهاد فی سبیل الله » کرده است . البته یکی از این جهادها، «جهاد فکری » است . یعنی چون ممکن است دشمن ما را غافل کند و فکر ما را منحرف کند، هرکسی که در راه روشنگری فکر مردم تلاش کند، جهاد می کند . شاید امروز جهاد مهمی هم محسوب می شود . مسئولیت اصلی من جلوگیری از فروکش کردن شعله جهاد است و از وجود جهاد در وضع کنونی نگران نیستم .
2 . سفارشی از قرآن; درسی از تاریخ
قرآن به ما می گوید از گذشته تاریخ درس بگیرید . عبرت گرفتن از تاریخ یعنی همین نگرانی که عرض می کنم: اتفاقی که افتاده است در صدر اسلام است . من یک وقتی گفتم که جا دارد ملت اسلام فکر کند که چرا پنجاه سال بعد از وفات پیغمبرصلی الله علیه وآله وسلم کار کشور اسلامی به جایی رسید که همین مردم مسلمان از وزیرشان، امیرشان و . . . در کوفه و کربلا جمع بشوند و جگر گوشه همین پیغمبر را با آن وضع به خاک و خون بکشند؟ آمدند پسر پیغمبر، پسر فاطمه و امیرالمؤمنین را به عنوان خروج کننده بر امام عادل - که آن امام عادل، یزید بن معاویه است - معرفی کردند . دلشان هرچه می خواهد، می گویند . چرا مردم باور می کنند و ساکت می مانند؟ ! این جای قضیه است که من را دچار دغدغه می کند . چرا امت اسلامی که آن قدر نسبت به جزئیات احکام اسلامی و آیات قرآنی دقت داشت، در یک چنین قضیه واضحی این قدر دچار غفلت شد؟ این مسئله، انسان را نگران می کند . مگر ما از جامعه زمان پیامبر و امیرالمؤمنین محکم تریم؟ چه کار کنیم که آن طوری نشود؟ اگر امروز من و شما جلوی این قضیه را نگیریم، ممکن است پنجاه سال دیگر، ممکن است پنج سال دیگر، جامعه اسلامی ما هم کارش به آنجا برسد، مگر چشمان تیزی تا اعماق را ببیند و راه را نشان دهد .
3 . خواص و عوام
مردم با یک دید، به دو قسم تقسیم می شوند; کسانی که از روی فکر و آگاهی و تصمیم گیری کار می کنند - خوب و بدش را کار نداریم - اسم این ها را «خواص » می گذاریم . یک قسم هم می بینند که جو این طوری است (فارغ از تشخیص حرکت صحیح و تحلیل و سنجش و درک) دنبال آن حرکت می کنند، اسم این را «عوام » می گذاریم . در بین خواص آدم های بی سواد هم هست; می فهمد که چه کار می کند . از روی تشخیص تصمیم می گیرد و عمل می کند و لو درس نخوانده و مدرک ندارد .(اما در باره عوام می توان موضوع ورود مسلم بن عقیل به کوفه را مثال زد) . می گویند پسر عموی امام حسین آمد، تحریک می شود و می رود دور و بر حضرت مسلم . هجده هزار بیعت کننده با حضرت مسلم می شوند، بعد از پنج، شش ساعت سربازهای ابن زیاد دور خانه طوعه را می گیرند، همین افراد علیه مسلم می جنگند .
عوام تصمیم گیری ندارند، به شانس آنها بستگی دارد [. شخص عامی] اگر تصادفا در زمانی قرار گرفت که امامی سر کار است - مثل امام امیرالمؤمنین علیه السلام یا مثل امام راحل ما این ها را به سمت بهشت می برد و اگر در زمان ائمه ای که (به آتش دعوت می کنند، قرار گرفت) به سمت جهنم خواهد رفت . پس باید مواظب باشیم که جزو عوام نباشیم . اگر سعی کنید، قدرت تحلیل و تشخیص پیدا کنید، از گروه عوام به سرعت خارج می شوید .
4 . خواص در حق و باطل
خواص دو جبهه هستند; خواص جبهه حق و خواص جبهه باطل . عده ای اهل فکر و فرهنگ و معرفت اند، برای حق کار می کنند . فهمیده اند که حق با این طرف است . دسته مقابل ضد حق اند . یک عده اصحاب امیرالمؤمنین و عده ای اصحاب معاویه اند و در بین آنها هم خواص بودند; آدم های با فکر، عاقل، زرنگ طرفدار بنی امیه .
از خواص طرفدار باطل چه توقعی دارید؟ جز اینکه بنشیند علیه حق برنامه ریزی کند . باید با او بجنگید . خواص جامعه ما، جزو خواص طرفدار حق اند . آمدیم سراغ خواص طرفدار حق . همه مشکلات از این جا به بعد است .
5 . خوب ها و بدها در خواص حق
خواص طرفدار حق، دو دسته اند; کسانی که در مقابله با دنیا، زندگی، مقام، شهرت و . . . موفق اند، و دسته ای که موفق نیستند .
متاع دنیا را خدا برای شما آفریده است، منتها اگر شما آن قدر مجذوب شدید که آن جایی که پای تکلیف سخت به میان آمد، نتوانستید از این ها دست بردارید، این می شود یک طور . و اگر نه، آن جایی که پای امتحان سخت پیش می آید، می توانید از این ها به راحتی دست بردارید، این می شود یک طور دیگر .
در هر جامعه دو قسم طرفدار حق وجود دارد . اگر آن قسم خوب خواص طرفدار حق بیش تر باشند، هیچ وقت جامعه اسلامی دچار حالت دوران امام حسین علیه السلام نخواهد شد; تاابد بیمه بیمه است . اما اگر آن دسته دیگر خواص طرفدار حق زیاد شود، واویلاست . آن وقت حسین بن علی ها به مسلخ کربلا خواهند رفت، یزیدها سرکار می آیند و بنی امیه هزار ماه به کشور پیغمبر حکومت می کند و امامت تبدیل به سلطنت می شود .(مردم از روی ایمان و دل از امام تبعیت می کنند اما از سلطان به خاطر قهر و غلبه، نه دوست داشتن) بنای کجی که گذاشته شد، چنان بود که بنی عباس هم شش صد سال حکومت کردند . خلفایی که اهل شرب خمر و فساد و هزار فسق و فجور بودند، مثل بقیه سلاطین مسجد هم می رفتند، برای مردم نماز هم می خواندند .
وقتی خواص طرفدار حق در یک جامعه با اکثریت قاطعشان، آن چنان می شوند که دنیای خودشان برایشان اهمیت پیدا می کند، اولش با شهادت حسین بن علی علیهما السلام با آن وضع آغاز می شود; آخرش هم به بنی امیه و شاخه مروانی و بنی عباس و بعد از بنی عباس هم سلسله سلاطین در دنیای اسلام تا امروز می رسد . لذا در زیارت عاشورا می گویید: «اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد .» در درجه اول، گذارندگان خشت اول را لعنت می کنیم; حق هم، همین است .
ب) تاریخ عاشورا
1 . امتیازطلبی; آغاز انحراف خواص حق
دوران لغزیدن خواص طرفدار حق، از حدود شش، هفت سال . . . بعد از رحلت پیغمبرصلی الله علیه وآله وسلم شروع شد . این، جریان بسیار خطرناکی است . اولش هم از این جا شروع شد که گفتند: نمی شود که سابقه دارهای اسلام با مردم دیگر یکسان باشند; این ها باید یک امتیازاتی داشته باشند . امتیازات مالی از بیت المال، خشت اول بود .
2 . تعمیق دنیاگرایی
حرکت های انحرافی از درجه کمی آغاز می شود . اواسط دوران عثمان، در دوران خلیفه سوم، وضعیت این گونه شد که برجستگان صحابه پیغمبر جزو بزرگ ترین سرمایه دارهای زمان خودشان شدند . وقتی یکی از آن ها مرد، می خواستند طلاهایی که از او مانده بود، بین ورثه تقسیم کنند، این طلاها را آب کرده و شمش کرده بودند، با تبر بنا کردند به شکستن، در صورتی که طلا را با سنگ مثقال می کشند!
3 . تاثیر دنیاگرایان در حکومت علوی
مقدار درهم و دیناری که از این ها به جا می ماند، افسانه وار بود . همین وضعیت، مسائل دوران امیرالمؤمنین علیه السلام را به بار آورد . یعنی در دوران امیرالمؤمنین علیه السلام چون برای یک عده، مقام اهمیت پیدا کرد، با علی علیه السلام در افتادند . امیرالمؤمنین با چنین جامعه ای رو به رو شد، «فیتخذوا مال الله دولا و عبادالله خولا و دین الله دخلا بینهم » . جامعه ایی که ارزش ها در آن تحت الشعاع دنیا داری قرار گرفته است، اکثر خواص دوران امیر المؤمنین علیه السلام کسانی بودند که دنیا را بر آخرت ترجیح می دادند . نتیجه این شد که امیرالمؤمنین علیه السلام مجبور شد سه جنگ راه بیندازد، آخرش هم به دست یکی از همین آدم های خبیث به شهادت برسد .
4 . خواص دنیاگرا و صلح امام حسن علیه السلام
امام حسن علیه السلام نتوانست بیش از شش ماه دوام بیاورد . دید اگر با همین عده کم برود با معاویه بجنگد و شهید شود، آن قدر انحطاط اخلاقی در میان جامعه اسلامی در میان همین خواص زیاد است که حتی دنبال خون او را هم نخواهند گرفت . تبلیغات معاویه همه را تصرف خواهد کرد و یکی دو سال بعد، خواهند گفت اصلا امام حسن بی جا کرد قد علم کرد . امام حسن علیه السلام دید خونش هدر خواهد رفت، لذا خودش را به میدان شهادت نینداخت . می دانید گاهی شهید شدن آسان تراز زنده ماندن است . امام حسن علیه السلام این راه مشکل را انتخاب کرد . وضع آن زمان این بوده است; خواص تسلیم بودند، حاضر نبودند کاری بکنند .
5 . موضع خواص در برابر قیام امام حسین علیه السلام
وقتی امام حسین علیه السلام قیام کرد، خیلی از همین خواص پیش امام حسین علیه السلام نیامدند تا کمک کنند . ببینید به وسیله این خواص در یک جامعه، چقدر وضعیت خراب می شود; به وسیله خواصی که حاضرند دنیای خودشان را به راحتی برسرنوشت دنیای اسلام در قرن های آینده ترجیح بدهند . اگر اسامی کسانی را که از کوفه به امام حسین علیه السلام نامه نوشتند، نگاه کنید، همه جزو طبقه خواص اند . و چون کسانی که حاضرند دینشان را قربانی دنیا بکنند، بیشترند، در نتیجه آن، در کوفه شهادت مسلم بن عقیل رخ می دهد; بعد 20 یا 30 هزار نفر یا بیشتر بلند می شوند و به جنگ امام حسین علیه السلام در کربلا می آیند . یعنی حرکت خواص به دنبال خود، حرکت عوام را می آورد . نمی دانم عظمت این حقیقت که گریبان انسان های هوشمند را می گیرد، برای ما درست روشن می شود یا نه؟
ج) نمونه تاریخی
1 . نامه خواص جبهه باطل
مسلم بن عقیل به کوفه تشریف برد، نامه حضرت را خواند . همه اظهار ارادت کردند . فرماندار کوفه «نعمان بن بشیر» آدم بسیار ضعیف و ملایمی بود، با مسلم مقابله نکرد . مردم دیدند میدان «باز است » ، آمدند و با حضرت بیعت کردند .
دو سه نفر از خواص باطل - طرفداران بنی امیه - به یزید نامه نوشتند که: اگر می خواهی کوفه را داشته باشی، یک آدم حسابی به این جا بفرست . او هم عبیدالله بن زیاد را فرستاد .
2 . عوام در برابر تهدید
عوام کوفه که قادر به تحلیل نبودند، تا دیدند یک نفری صورتش را بسته و با اسب و تجهیزات آمد، خیال کردند امام حسین است! راحت رفتند گفتند: السلام علیک یابن رسول الله! همه می گویند امام حسین . . . او هم اعتنایی به مردم نکرد و به دارالاماره رفت . اساس کار او، عبارت بود از این که طرفداران مسلم بن عقیل را با اشد فشار مورد تهدید و شکنجه قرار دهد . چهار هزار نفر از مردم فقط اطراف خانه مسلم با شمشیر به نفع مسلم بن عقیل ایستاده بودند .
ابن زیاد یک عده از همین خواص را بین مردم فرستاد که مردم را بترسانند . مردم همه متفرق شدند و وقت نماز عشا هیچ کس همراه او نماند; ولی تاریخ می نویسد: برای نماز عشا پشت سر ابن زیاد، مسجد کوفه پر از جمعیت شد!
3 . نقش خواص دنیاگرا
من می بینم خواص، مقصرند; بعضی از این خواص طرفدار حق، در نهایت بدی عمل کردند، مثل شریح قاضی . وقتی هانی بن عروه را به زندان انداختند و مجروح کردند، ابن زیاد ترسید، به شریح گفت: برو ببین هانی زنده است؟ برو به این ها بگو زنده است . شریح آمد، دید مجروح است . هانی گفت: ای مسلمانان! این چه وضعی است؟ پس قوم من چه شدند؟ مردند؟ چرا سراغ من نیامدند؟ شریح گفت: می خواستم بروم و این حرف ها را به همین کسانی که اطراف دار الاماره را گرفته بودند، بگویم; اما افسوس که جاسوس عبیدالله آن جا ایستاده بود; جرات نکردم . یعنی همین که ما می گوییم ترجیح دنیا بر آخرت . اگر شریح همین یک کار را می کرد، شاید تاریخ عوض می شد، آن ها می ریختند و هانی را نجات می دادند، روحیه پیدا می کردند، عبیدالله را می گرفتند یا می کشتند یا می فرستادند می رفت .
یک وقت یک حرکت به جا تاریخ را نجات می دهد . گاهی یک حرکت نا به جا که ناشی از ترس و ضعف و دنیاطلبی و حرص به زنده ماندن است، تاریخ را در ورطه گمراهی می غلتاند . نقش خواص، خواص ترجیح دهنده دنیا بر دین، این است .
د) نکته پایانی: نقش کلیدی خواص; نجات تاریخ
ببینید از هر طرف حرکت می کنید، به خواص می رسید . تصمیم گیری و تشخیص خواص در وقت لازم، گذشت خواص از دنیا و اقدام آنان برای خدا در وقت لازم، . . . اینهاست که تاریخ و ارزش ها را نجات می دهد . باید در لحظه لازم، حرکت لازم را انجام داد . اگر وقت گذشت، دیگر فایده ندارد . اگر خواص بد فهمیدند، دیر فهمیدند و با هم اختلاف کردند، در تاریخ، «کربلا» ها تکرار خواهد شد .
خدای متعال وعده داده است که اگر کسی خدا را نصرت کند، خدا او را نصرت خواهد کرد . نه این که به هریک نفر پیروزی می دهند، بلکه وقتی مجموعه ای حرکت می کند، البته شهادت ها هم هست، پیروزی هم هست . این، سنت الهی است .
وقتی از خون ترسیدیم، از آبرو ترسیدیم . . . به خاطر این جور چیزها حرکت نکردیم، معلوم است ده نفر مثل امام حسین هم که بیایند و سر راه بیایند، همه شهید خواهند شد; کما این که امیرالمؤمنین علیه السلام شهید شد، امام حسین علیه السلام شهید شد .
خواص، خواص، طبقه خواص! عزیزان من! ببینید شما کجایید؟
روی این مطلبی که ما گفتیم، دو کار باید بشود; یکی بخش تاریخی و دیگری تطبیق با وضع هر زمان است نه فقط زمان ما . در هر زمان طبقه خواص چگونه باید عمل کنند؟ این که گفتیم اسیر دنیا نشوند، چگونه اسیر نشوند؟ مثال ها و مصداق هایش چیست . . . ؟